من چجوریم...
وقتی داشتم جمله بالایی رو مینوشتم یه اه هم کشیدم همراهش
تقریا گفتم اه الان من چجوریم یا هییییی الان من چوریم... خوش شاید بیشتر شبیه نفس عمیف بود نمیشه گفت صدا دار بود
میدونم میخوام چیارو تعریف کنم یعنی نه کاملا اما یسری چیزا تو ذهنم هست البته ریا نشه من معمولا 90 درصد کارایی که میکنم فی الوداعه ست الان میگم ذهنیت دارم یعنی همون ده درصد باشه شایدم کمتر اما برای شروع مقدمه چینی نمیکنم
اینروزا خیلی داغونم
داغون از چه جهت. احساس میکنم خیلی تو خودم فرو رفتم کاملا احساس میکنم که رابطه م با خانواده م ضعیف شده یعنی خوب احتمالا خودم اینجور خواستم ولی احساس خوبی که ندارم بهش حداقل
اینجوری فکر کنم زیاد گنگ میشه یکم واضح تر مینویسم
احساس میکنم یکم گوشه گیر شدم
بیخیال شدم
البته نه کاملا اما یکم بیشتر از قبل
بیشتر وقتمو پای کامپیوترم اونم ناچاری البته 4 روز در هفته اینجوریه
احساس میکنم چون تفریح درستو حسابی ندارم پاین کامپیوترم
معمولا بازی میکنم بیشتر این تایم رو هم با اسکریپتا و مدیریت محتوای های مختلف میگدرونم
بازشون میکنم تغییر شون میدم شایدم تا الان 60 تا اسکریپت مختلف رو لوکال نصب کردم همه رقم همه مدل
بعضی وقتا میگم بدبخت که چی بشه؟ مثلا فهمیدی چی شد اصلا عالیه اصلا معرکه ست اصلا فرضا هم تونستی بهترشو خودتم بنویسی تو که ثابت کردی بازدهی نداری بعد میگم حداقل تفریح که هست
معمولا کسیو ندارم باهاش حرف بزنم البته خانواده که هستن ولی خوب منکه نمیگم فلانی بیا مثلا من یکم حرف بزنم نمیشه گفت
همین الان یکم حس خجالته هست دارم اینارو اینجا درودل میکنم ولی خوب شما که منو نمیشناسین اصلا نمیدونین کی هستم و کجام حداقل حرفامو به دیوار سنترال که زدم
گاهی وقتا بازی میکنم کلا دوتا بازی استراتژی دارم تو هارد شاید بیشتر از هزاران بار بازی کردم
شاید باورتون نشه ولی هر دقعه یه ایده جدیدی به ذهنم میرسه تو مسیر بازی به شیوه م فکر میکنم به اینکه چطور بهتر بشم و این نکته ها هیچ وقت تموم نمیشن.
معمولا میام سنترال ولی خوب میشه گفتم کاملا نمیام
وقتی تاپیکی راجع به کامپیوتر تو سنترال زده میشه خیلی خوشحال میشم همیشه میخونمشون پاسخای بچه های سایت رو
یا مثلا خدانکنه یه پست سیاسی زده باشن اونم راجع به دکتر باشه اونم چی مثلا ازش تعریف کنن البته منظورم پست استقبال امروز امیر حسام نبود الان میاد اینجام گردو خاک میکنه. دیگه راست حسینی حالم از هجی کردن کلمه
س ی ا س ی
بهم میخوره.
یعنی الکیه الکی.
دولت میدزده بعد روش ماست میماله بعد اونیکی با این درگیره اون با اونیکی درگیره منه بدبخت میشینم حرص میزنم که ای بابا اگه اینجا اینجوری میشد خیلی خوب میشدا یا اونجا اینجوری میشد شاید یکم بهتر میشد اخرش به خودم میگم اعصابتو نگه دار واسه چیزایی که ارزش دارن
اخه کی شد یه بار یکی به حرف ما بره اصلا مگه کسی کاری میکنه به کارش واقف نیست دیگه یارو دلاک حموم هم باشه از یسری چیزا سر در میاره من چرا فکر میکنم اینا اشتباه های کوچولو؟ خوب سارو دزده دیگه منم فقط میتونم بگم از پدرش فلان مادرش فلان اخرشم درست که نمیشه هیچ دوباره ورژن های جدید خبری فردا اپدیت میه ملت میدوان دنبال این مساول فکر میکنن خیلی نقش تعیین کننده ای دارن
حالا 22 بهمن هم نزدیکه الان میگن یارو حتما ریگی تو کفششه
بگن هم مهم نیست
مثلا الان میگن دکتر فلان... مگه دکتر ککش هم میگزه؟؟؟
معملومه که نه دکتر هر کاری دلش میخواد میکنه ملت هم حداکثر زوری که میتونن بزنن فحش دادنشه اینجوری قشنگه کمباد میشن
اهای ملت هر کی دوست داره هرچی میخواس بهم بگه. اینروزا اصلا اینچیزا برام مهم نیست فکر کنم از این لحاظ دارم سیاستمدار خوبی میشم

)
فن پاورم مشکب داره و روشن کردنی پی سی رو حتما باید دستکاریش بکنم تا بچرخه الان دوساله میگم بازش میکنم درستش میکنم

) ولی خداوکیلی تو همه کارام اینجوری نیستم
حرف که بازم دارم یعنی یه دنیا حرف دارم همه ش هم با همین نوع ادبیات اصلا ادبیات مورد علاقه مه خوندنی ادم احساس خستگی نمیکنه گرچه هر نوع ادبیاتی برای کار بخصوصی بکار میره
ولی فعلا جمعهش میکنم تا زیاد نشده بعدا دوباره سفره دلمو بازم میکنم
با اجازه