"""" آقايان و خانمها """""
مدیران انجمن: MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, شوراي نظارت
-
- پست: 15
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 اردیبهشت 1388, 1:34 pm
- سپاسهای ارسالی: 22 بار
- سپاسهای دریافتی: 27 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
دوست عزیزبااینکه کاملادرسته ولی اصلامغرضانه نبود
درضمن
یه دخترخوب اینقدروقتشو پای مطالب بی فایده بعضی سایت هانمیذاره!
درضمن
یه دخترخوب اینقدروقتشو پای مطالب بی فایده بعضی سایت هانمیذاره!
.keep your face to the sun shine,you cannot see the shadaw.
- پست: 4
- تاریخ عضویت: یکشنبه 20 اردیبهشت 1388, 10:31 pm
- محل اقامت: کرمانشاه
- سپاسهای ارسالی: 1 بار
- سپاسهای دریافتی: 8 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
یه چیزی تو پست قبلی یادم رفت بگم!!! اشکال نداره حالا میگم: 
یه دختر خوب دختریه که با واقعیات کنار بیاد.
اینها در مورد همه صدق نمیکنه (فقط به خاطر تو!!!
)
سیاست دخترای ایرانی
1. سینه جلو، باسن عقب، دماغ سربالا
2. همشون میگن به هیچ پسری اعتماد ندارن اما با 1000 تا پسر دوستن
3.همشون قبل اینکه باهات دوست بشن BF نداشتن هیچ وقت
4. BFشون ماله خودشونه، خودشون مال همه
5. همشون از دم خالی بند
6. هیچ وقت روز تولدت یادشون نیست!
7..خیلی اتفاقی وقتی باهات دوست میشن 4 روز بعد تولدشونه
8. فوق تخصص آرایش زننده
9. همیشه 3-4 تا خواستگار دکتر و مهندس داشتن
10. همه ی پسرای دنیا ذو نگاه میکنن اما نباید BFشون حتی نبایدیک دختر قریبه رو هم ببینه
11. همشون از دم مریم مقدس
واما...
دروغ های دخترا
1. وقتی میگن تو اولین دوست پسرمی، بدون قبل از تو با 100 نقر دوست بودن؛ شایدهم الان باشن
2. وقتی بهت میگن نظرت راجع به "؟؟؟" چیه؟، یعنی تو میخوایی با من "؟؟؟" داشته باشی بچه!!!
3. وقتی میگن امروز خیلی مشکل دارم نمیتونم سر قرار بیام، یعنی با یه نفر دیگه قرار دارن!
4. وقتی میگن از تو هیچی نمیخوام، یعنی یه کادوی گران قیمت برام بخر(فقط گل نخری
)
. 5وقتی زنگ میزنن میگن دلم برات تنگ شده، منظور جیب شماست(یعنی بیا بریم بیرون شام مهمون شما)


یه دختر خوب دختریه که با واقعیات کنار بیاد.

اینها در مورد همه صدق نمیکنه (فقط به خاطر تو!!!

سیاست دخترای ایرانی
1. سینه جلو، باسن عقب، دماغ سربالا

2. همشون میگن به هیچ پسری اعتماد ندارن اما با 1000 تا پسر دوستن
3.همشون قبل اینکه باهات دوست بشن BF نداشتن هیچ وقت
4. BFشون ماله خودشونه، خودشون مال همه

5. همشون از دم خالی بند
6. هیچ وقت روز تولدت یادشون نیست!
7..خیلی اتفاقی وقتی باهات دوست میشن 4 روز بعد تولدشونه

8. فوق تخصص آرایش زننده

9. همیشه 3-4 تا خواستگار دکتر و مهندس داشتن
10. همه ی پسرای دنیا ذو نگاه میکنن اما نباید BFشون حتی نبایدیک دختر قریبه رو هم ببینه
11. همشون از دم مریم مقدس

واما...
دروغ های دخترا
1. وقتی میگن تو اولین دوست پسرمی، بدون قبل از تو با 100 نقر دوست بودن؛ شایدهم الان باشن

2. وقتی بهت میگن نظرت راجع به "؟؟؟" چیه؟، یعنی تو میخوایی با من "؟؟؟" داشته باشی بچه!!!

3. وقتی میگن امروز خیلی مشکل دارم نمیتونم سر قرار بیام، یعنی با یه نفر دیگه قرار دارن!
4. وقتی میگن از تو هیچی نمیخوام، یعنی یه کادوی گران قیمت برام بخر(فقط گل نخری


. 5وقتی زنگ میزنن میگن دلم برات تنگ شده، منظور جیب شماست(یعنی بیا بریم بیرون شام مهمون شما)




مرد آن است که در نیستی پس نگردد ********************** مرد آن است که در هستی مست نگردد
-
- پست: 56
- تاریخ عضویت: شنبه 6 تیر 1388, 3:09 pm
- سپاسهای ارسالی: 58 بار
- سپاسهای دریافتی: 190 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
یه دختر خوب وقتی از یه پسر می رنجه با این حال میره جلو میگه معذرت میخوام تا اگه چیزی هم هست تموم بشه
درسته؟
ولی نمیدونم یه پسر خوب اگه دختری ازش ناراحت شد باچی کار میکنه!!
درسته؟
ولی نمیدونم یه پسر خوب اگه دختری ازش ناراحت شد باچی کار میکنه!!
[COLOR=#1d1b10]هر کس ممکنه اشتباه کنه..
اما نکته ی مهم اینه که وقتی اشتباه کردی کسی نفهمه.
اما نکته ی مهم اینه که وقتی اشتباه کردی کسی نفهمه.
- پست: 3472
- تاریخ عضویت: جمعه 20 اردیبهشت 1387, 9:44 am
- سپاسهای ارسالی: 5879 بار
- سپاسهای دریافتی: 12411 بار
- تماس:
Re: """" آقايان و خانمها """""
,
فکر کنم پسر چه خوب و چه بد، اصلاً متوجه نشه طرفش ناراحت شده و هیچ تغییری را مشاهده نخواهی کرد
فکر کنم پسر چه خوب و چه بد، اصلاً متوجه نشه طرفش ناراحت شده و هیچ تغییری را مشاهده نخواهی کرد

Personal Site: [External Link Removed for Guests]
- پست: 2371
- تاریخ عضویت: شنبه 24 فروردین 1387, 11:03 pm
- سپاسهای ارسالی: 6261 بار
- سپاسهای دریافتی: 11083 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
سوء تفاهم
مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میكرد، پرسید: ببخشید، شما "شارون استون" نیستین؟
زن با عشوه گفت: نه... ولی...
و پیش از آنکه ادامه بدهد، مرد گفت: بله، فكر میكردم. چون...
زن حرفش را برید، ولی همه میگن خیلی شبیهشم. اینطور نیست؟
مرد قاطع گفت: نه، همه اشتباه میكنن. به خاطر اینكه "شارون استون"، زن خوشگلیه، ولی شما
متأسفانه اصلا خوشگل نیستین. به همین دلیل، من فكر كردم شما نباید "شارون استون" باشین.
زن تازه فهمید كه رو دست خورده، با عصبانیت فریاد كشید: بیشرف! مگه خودت خواهر و مادر نداری؟
مرد آرام گفت: چرا. ولی اونها هیچكدوم فكر نمیكنن كه شبیه "شارون استون" هستن.
زن همچنان معترض گفت: خب، كه چی؟
مرد گفت: چون شما فكر میكردین كه شبیه "شارون استون" هستین، خواستم از اشتباه درتون بیارم.
زن دوباره عصبی شد: برو ننهتو از اشتباه درآر.
مرد همچنان با خونسردی توضیح داد: عرض كردم كه، والده من یه همچی تصوری راجع به خودش نداره،
ولی چون شما یه همچی تصوری دارین...
زن فریاد كشید: اصلا به تو چه كه من چه تصوری دارم.
و كیفش را برای هجوم به مرد بلند كرد. مرد خود را عقب كشید و خواست كه به راهش ادامه دهد.
اما زن، دستبردار نبود و سه، چهار نفری هم كه از سر كنجكاوی جمع شده بودند، ترجیح میدادند
دعوا ادامه پیدا كند.
یك نفر به مرد گفت: كجا؟ صبر كنین تا تكلیف معلوم بشه.
دیگری گفت: از شما بعیده آقا! آدم به این باشخصیتی! (و به كت و شلوار مرتب مرد اشاره كرد).
و سومی گفت: این خانم جای دختر شماست. قباحت داره ولله.
زن بر سر مرد كه از او فاصله میگرفت، فریاد كشید: هرچی از دهنت دربیاد، میگی و بعد هم مثل گاو
سرتو میاندازی پایین میری؟
یك نفر پرسید: چی شده خانوم؟ مزاحمتون شده؟
زن همچنان كه به دنبال مرد میدوید و سه، چهار نفر دیگر را هم به دنبال خود میكشید،
گفت: از مزاحمت هم بدتر. مردیكه كثافت.
در كلانتری پیش از آنکه افسر نگهبان پرسشی بكند،
زن گفت: جناب سروان! من از دست این آقا شاكیام. به من اهانت كرده.
افسر نگهبان سرش را به سمت مرد كه موهای جوگندمیاش را مرتب میكرد، چرخاند و گفت: درسته؟
مرد گفت: من فقط به ایشون گفتم كه شما شبیه "شارون استون" نیستین.
اگه این حرف اهانته، خب بله، اهانت كردم.
افسر نگهبان هاجوواج به زن نگاه میكرد.
زن، روسریاش را عقبتر برد، آنقدر كه دو رشته منحنی مو بتواند مثل پرانتز صورتش را در قاب بگیرد.
افسر نگهبان نتوانست نگاهش را از زن بردارد.
زن گفت: اصلا به ایشون چه مربوطه كه من شبیه كی هستم؟
افسر نگهبان به مرد گفت: اصلا به شما چه مربوطه كه ایشون شبیه كی هستن؟
مرد گفت: شما اكو این؟
افسر نگهبان گفت: اكو چیه؟
مرد گفت: منظورم آمپلی فایره كه صدا رو تكرار میكنه.
افسر نگهبان گفت: جواب سؤال منو بده.
مرد گفت: آخه من دارم تو همین جامعه زندگی میكنم. چطور میتونم نسبت به مسائل اطراف خودم
بیتفاوت باشم. یه پیرزنی رو دیروز دیدم كه فكر میكرد، سوفیالورنه. آنقدر طول كشید تا من حالیش
كنم كه اینطور نیست. آخرش هم فكر كنم نشد.
دیروز اتفاقا كلانتری سیزده بودیم. پیش سروان منوچهری. به خاطر همچین شكایت مشابهی.
افسر نگهبان كه همچنان شق و رق نشسته بود، فاتحانه خودكاری از جیبش درآورد و برگههای بلند
پیش رویش را مرتب كرد: پس این مزاحمت برای خانمها كار هر روز شماست.
مرد گفت: نه، هر روز نه، هر وقت روبهرو بشم. گاهی وقتها هم روزی دو بار.
البته فقط خانمها نیستن. با خیلی از آقایون هم همین مشكل رو دارم.
بعضیها فكر میكنن "مارلون براندو" هستن، بعضیها فكر میكنن "آرنولد" هستن.
تازه فقط مسئله مشابهت با هنرپیشهها نیست.
زن آینه كوچكی از كیفش درآورد و با دستمال كاغذی، خرده ریملهای زیر چشمش را پاك كرد و در حالی
كه آینه را در كیفش میگذاشت، گفت: یه مزاحم حرفهای! خوب شد كه به دام افتادی.
افسر نگهبان گفت: البته با درایت نیروی انتظامی و تعقیب و مراقبت خستگیناپذیر بروبچهها.
زن با تعجب گفت: بله؟!
افسر نگهبان گفت: خب البته ما شما رو هم از خودمون میدونیم.
زن با عشوه گفت: وا؟ چایی نخورده فامیل شدیم.
افسر نگهبان زهر متلك زن را ندیده گرفت و فریاد زد: آشتیانی! چایی بیار.
سربازی در را باز كرد و پاهایش را به هم كوفت: چشم جناب سروان و رفت.
مرد گفت: ببین جناب سروان! من مزاحم حرفهای نیستم. فراری هم نبودم كه به دام افتاده باشم. هرجا
كه تذكری دادهام، تاوانشم پرداختهام، كلانتریش هم رفتم. به هیچكس هم بدهكار نیستم.
افسر نگهبان به تلخی گفت: بقیه حرفها تو دادگاه. و كاغذی پیش روی مرد گذاشت
و گفت: مشخصاتتو بنویس.
مرد سریع مشخصاتش رو نوشت و كاغذ رو برگرداند.
افسر نگهبان كاغذ را به زن داد و گفت: شما هم مشخصاتتونو بنویسین.
تا آشتیانی در بزند و اجازه بگیرد، پایش را بكوبد و چایها را روی میز بگذارد،
زن هم مشخصاتش را نوشت و كاغذ را به افسر نگهبان داد.
افسر نگهبان پس از مروری كوتاه به زن گفت: این شماره تلفن منزله؟
زن گفت: بله، خونه خودمه.
افسر نگهبان گفت: اگه ممكنه شماره موبایل رو هم بدین. شاید لازم بشه.
زن خواست كاغذ را پس بگیرد كه افسر نگهبان، كاغذ كوچكی را به او داد و گفت: روی همین هم
بنویسین كفایت میكنه.
مرد گفت: منم لازمه شماره موبایل بدم؟
افسر نگهبان مكثی كرد و گفت: خب بدین، اشكال نداره.
مرد گفت: آخه من موبایل ندارم.
افسر نگهبان دندانهایش را به هم سایید: پس چرا میپرسی؟
مرد گفت: میخواستم ببینم اشكالی نداره من موبایل ندارم؟ آخه از قوانین بیاطلاعم، اینه كه...
افسر نگهبان گفت: نه، اشكالی نداره. و به زن گفت: علت شكایت رو چی بنویسم؟
و به جای زن، مرد جواب داد: بنویسین من به ایشون تهمت زدهام كه شبیه "شارون استون" نیستین.
و به زن گفت: اگه اهانت دیگهای به شما كردهام، بگین.
زن گفت: خب این خودش یه جور مزاحمته دیگه.
مرد گفت: ولی شما به من گفتین: بیشرف، كثافت، گاو و حرفهای دیگه كه حالا بعد من در شكایتم
مطرح میكنم.
زن جا خورد و گفت: خب من اون موقع عصبانی بودم.
و به افسر نگهبان گفت: حالا باید چه كار كرد؟
افسر نگهبان گفت: پرونده كه تكمیل شد، میفرستمتون دادگاه. اونجا قاضی حكم میده.
مرد پرسید: در مورد اینكه ایشون به "شارون استون" شباهت داره یا نداره قضاوت میكنن؟
و با خود ادامه داد: كار قاضی هم واقعا دشواره ها. اگه بخواد از نزدیك بررسی كنه.
افسر نگهبان گفت: نخیر، در مورد اهانت و ایجاد مزاحمت شما قضاوت میكنن. و به ساعتش نگاه كرد و
گفت: ضمنا حالا دیگه وقت اداری تموم شده.
شما امشب اینجا میمونین تا فردا صبح راهی دادگاه بشین.
مرد به زن گفت: من حالا كه بیشتر دقت میكنم، میبینم در قضاوتم اشتباه كردهام. شما خیلی هم
بیشباهت به "شارون استون" نیستین.
زن گفت: واقعا میگین؟!
مرد گفت: واقعا. اگه این شباهت وجود نداشت، چرا من از میون این همه هنرپیشه،
اسم "شارون استون" رو آوردم؟!
زن گفت: خیلیها بهم میگن. آرزو دارم یه بار با "شارون استون" روبهرو بشم، ببینم خودش چی میگه.
مرد گفت: اون هم حتما به این شباهت اعتراف میكنه.
زن به افسر نگهبان گفت: من میخوام شكایتمو پس بگیرم.
واقعا حوصله دادگاه و دردسر و این حرفا رو ندارم. این كاغذارو هم پاره كنین بریزین دور.
افسر نگهبان گفت: نمیشه. قانون وظیفه خودشو انجام میده.
زن با تعجب پرسید: وقتی من از شكایتم صرفنظر كنم.؟
افسر نگهبان گفت: باشه. تكلیف قانون چی میشه؟
مرد گفت: قانون كه شماره موبایل ایشون رو داره.
افسر نگهبان نشنیده گرفت و به زن گفت: مشكله. ولی خودم یه جوری حلش میكنم.
مرد از جا بلند شد كه برود. قبل از رفتن، رو كرد به افسر نگهبان و گفت: یه سؤالیه كه از اول كه آمدیم
اینجا تو ذهنم موج میزنه، میشه بپرسم؟
افسر نگهبان در حالی كه كاغذها را پاره میكرد، گفت: بپرس.
مرد گفت: میخواستم بپرسم شما "شرلوك هلمز" نیستین؟


مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میكرد، پرسید: ببخشید، شما "شارون استون" نیستین؟
زن با عشوه گفت: نه... ولی...
و پیش از آنکه ادامه بدهد، مرد گفت: بله، فكر میكردم. چون...
زن حرفش را برید، ولی همه میگن خیلی شبیهشم. اینطور نیست؟
مرد قاطع گفت: نه، همه اشتباه میكنن. به خاطر اینكه "شارون استون"، زن خوشگلیه، ولی شما
متأسفانه اصلا خوشگل نیستین. به همین دلیل، من فكر كردم شما نباید "شارون استون" باشین.
زن تازه فهمید كه رو دست خورده، با عصبانیت فریاد كشید: بیشرف! مگه خودت خواهر و مادر نداری؟
مرد آرام گفت: چرا. ولی اونها هیچكدوم فكر نمیكنن كه شبیه "شارون استون" هستن.
زن همچنان معترض گفت: خب، كه چی؟
مرد گفت: چون شما فكر میكردین كه شبیه "شارون استون" هستین، خواستم از اشتباه درتون بیارم.
زن دوباره عصبی شد: برو ننهتو از اشتباه درآر.
مرد همچنان با خونسردی توضیح داد: عرض كردم كه، والده من یه همچی تصوری راجع به خودش نداره،
ولی چون شما یه همچی تصوری دارین...
زن فریاد كشید: اصلا به تو چه كه من چه تصوری دارم.
و كیفش را برای هجوم به مرد بلند كرد. مرد خود را عقب كشید و خواست كه به راهش ادامه دهد.
اما زن، دستبردار نبود و سه، چهار نفری هم كه از سر كنجكاوی جمع شده بودند، ترجیح میدادند
دعوا ادامه پیدا كند.
یك نفر به مرد گفت: كجا؟ صبر كنین تا تكلیف معلوم بشه.
دیگری گفت: از شما بعیده آقا! آدم به این باشخصیتی! (و به كت و شلوار مرتب مرد اشاره كرد).
و سومی گفت: این خانم جای دختر شماست. قباحت داره ولله.
زن بر سر مرد كه از او فاصله میگرفت، فریاد كشید: هرچی از دهنت دربیاد، میگی و بعد هم مثل گاو
سرتو میاندازی پایین میری؟
یك نفر پرسید: چی شده خانوم؟ مزاحمتون شده؟
زن همچنان كه به دنبال مرد میدوید و سه، چهار نفر دیگر را هم به دنبال خود میكشید،
گفت: از مزاحمت هم بدتر. مردیكه كثافت.
در كلانتری پیش از آنکه افسر نگهبان پرسشی بكند،
زن گفت: جناب سروان! من از دست این آقا شاكیام. به من اهانت كرده.
افسر نگهبان سرش را به سمت مرد كه موهای جوگندمیاش را مرتب میكرد، چرخاند و گفت: درسته؟
مرد گفت: من فقط به ایشون گفتم كه شما شبیه "شارون استون" نیستین.
اگه این حرف اهانته، خب بله، اهانت كردم.
افسر نگهبان هاجوواج به زن نگاه میكرد.
زن، روسریاش را عقبتر برد، آنقدر كه دو رشته منحنی مو بتواند مثل پرانتز صورتش را در قاب بگیرد.
افسر نگهبان نتوانست نگاهش را از زن بردارد.
زن گفت: اصلا به ایشون چه مربوطه كه من شبیه كی هستم؟
افسر نگهبان به مرد گفت: اصلا به شما چه مربوطه كه ایشون شبیه كی هستن؟
مرد گفت: شما اكو این؟
افسر نگهبان گفت: اكو چیه؟
مرد گفت: منظورم آمپلی فایره كه صدا رو تكرار میكنه.

افسر نگهبان گفت: جواب سؤال منو بده.
مرد گفت: آخه من دارم تو همین جامعه زندگی میكنم. چطور میتونم نسبت به مسائل اطراف خودم
بیتفاوت باشم. یه پیرزنی رو دیروز دیدم كه فكر میكرد، سوفیالورنه. آنقدر طول كشید تا من حالیش
كنم كه اینطور نیست. آخرش هم فكر كنم نشد.
دیروز اتفاقا كلانتری سیزده بودیم. پیش سروان منوچهری. به خاطر همچین شكایت مشابهی.
افسر نگهبان كه همچنان شق و رق نشسته بود، فاتحانه خودكاری از جیبش درآورد و برگههای بلند
پیش رویش را مرتب كرد: پس این مزاحمت برای خانمها كار هر روز شماست.
مرد گفت: نه، هر روز نه، هر وقت روبهرو بشم. گاهی وقتها هم روزی دو بار.
البته فقط خانمها نیستن. با خیلی از آقایون هم همین مشكل رو دارم.
بعضیها فكر میكنن "مارلون براندو" هستن، بعضیها فكر میكنن "آرنولد" هستن.
تازه فقط مسئله مشابهت با هنرپیشهها نیست.
زن آینه كوچكی از كیفش درآورد و با دستمال كاغذی، خرده ریملهای زیر چشمش را پاك كرد و در حالی
كه آینه را در كیفش میگذاشت، گفت: یه مزاحم حرفهای! خوب شد كه به دام افتادی.
افسر نگهبان گفت: البته با درایت نیروی انتظامی و تعقیب و مراقبت خستگیناپذیر بروبچهها.
زن با تعجب گفت: بله؟!
افسر نگهبان گفت: خب البته ما شما رو هم از خودمون میدونیم.
زن با عشوه گفت: وا؟ چایی نخورده فامیل شدیم.
افسر نگهبان زهر متلك زن را ندیده گرفت و فریاد زد: آشتیانی! چایی بیار.
سربازی در را باز كرد و پاهایش را به هم كوفت: چشم جناب سروان و رفت.
مرد گفت: ببین جناب سروان! من مزاحم حرفهای نیستم. فراری هم نبودم كه به دام افتاده باشم. هرجا
كه تذكری دادهام، تاوانشم پرداختهام، كلانتریش هم رفتم. به هیچكس هم بدهكار نیستم.
افسر نگهبان به تلخی گفت: بقیه حرفها تو دادگاه. و كاغذی پیش روی مرد گذاشت
و گفت: مشخصاتتو بنویس.
مرد سریع مشخصاتش رو نوشت و كاغذ رو برگرداند.
افسر نگهبان كاغذ را به زن داد و گفت: شما هم مشخصاتتونو بنویسین.
تا آشتیانی در بزند و اجازه بگیرد، پایش را بكوبد و چایها را روی میز بگذارد،
زن هم مشخصاتش را نوشت و كاغذ را به افسر نگهبان داد.
افسر نگهبان پس از مروری كوتاه به زن گفت: این شماره تلفن منزله؟
زن گفت: بله، خونه خودمه.
افسر نگهبان گفت: اگه ممكنه شماره موبایل رو هم بدین. شاید لازم بشه.
زن خواست كاغذ را پس بگیرد كه افسر نگهبان، كاغذ كوچكی را به او داد و گفت: روی همین هم
بنویسین كفایت میكنه.
مرد گفت: منم لازمه شماره موبایل بدم؟
افسر نگهبان مكثی كرد و گفت: خب بدین، اشكال نداره.
مرد گفت: آخه من موبایل ندارم.
افسر نگهبان دندانهایش را به هم سایید: پس چرا میپرسی؟
مرد گفت: میخواستم ببینم اشكالی نداره من موبایل ندارم؟ آخه از قوانین بیاطلاعم، اینه كه...
افسر نگهبان گفت: نه، اشكالی نداره. و به زن گفت: علت شكایت رو چی بنویسم؟
و به جای زن، مرد جواب داد: بنویسین من به ایشون تهمت زدهام كه شبیه "شارون استون" نیستین.
و به زن گفت: اگه اهانت دیگهای به شما كردهام، بگین.
زن گفت: خب این خودش یه جور مزاحمته دیگه.
مرد گفت: ولی شما به من گفتین: بیشرف، كثافت، گاو و حرفهای دیگه كه حالا بعد من در شكایتم
مطرح میكنم.
زن جا خورد و گفت: خب من اون موقع عصبانی بودم.
و به افسر نگهبان گفت: حالا باید چه كار كرد؟
افسر نگهبان گفت: پرونده كه تكمیل شد، میفرستمتون دادگاه. اونجا قاضی حكم میده.
مرد پرسید: در مورد اینكه ایشون به "شارون استون" شباهت داره یا نداره قضاوت میكنن؟
و با خود ادامه داد: كار قاضی هم واقعا دشواره ها. اگه بخواد از نزدیك بررسی كنه.
افسر نگهبان گفت: نخیر، در مورد اهانت و ایجاد مزاحمت شما قضاوت میكنن. و به ساعتش نگاه كرد و
گفت: ضمنا حالا دیگه وقت اداری تموم شده.
شما امشب اینجا میمونین تا فردا صبح راهی دادگاه بشین.
مرد به زن گفت: من حالا كه بیشتر دقت میكنم، میبینم در قضاوتم اشتباه كردهام. شما خیلی هم
بیشباهت به "شارون استون" نیستین.
زن گفت: واقعا میگین؟!
مرد گفت: واقعا. اگه این شباهت وجود نداشت، چرا من از میون این همه هنرپیشه،
اسم "شارون استون" رو آوردم؟!
زن گفت: خیلیها بهم میگن. آرزو دارم یه بار با "شارون استون" روبهرو بشم، ببینم خودش چی میگه.
مرد گفت: اون هم حتما به این شباهت اعتراف میكنه.
زن به افسر نگهبان گفت: من میخوام شكایتمو پس بگیرم.
واقعا حوصله دادگاه و دردسر و این حرفا رو ندارم. این كاغذارو هم پاره كنین بریزین دور.
افسر نگهبان گفت: نمیشه. قانون وظیفه خودشو انجام میده.
زن با تعجب پرسید: وقتی من از شكایتم صرفنظر كنم.؟
افسر نگهبان گفت: باشه. تكلیف قانون چی میشه؟
مرد گفت: قانون كه شماره موبایل ایشون رو داره.
افسر نگهبان نشنیده گرفت و به زن گفت: مشكله. ولی خودم یه جوری حلش میكنم.
مرد از جا بلند شد كه برود. قبل از رفتن، رو كرد به افسر نگهبان و گفت: یه سؤالیه كه از اول كه آمدیم
اینجا تو ذهنم موج میزنه، میشه بپرسم؟
افسر نگهبان در حالی كه كاغذها را پاره میكرد، گفت: بپرس.
مرد گفت: میخواستم بپرسم شما "شرلوك هلمز" نیستین؟

دانستني که تو را اصلاح نکند گمراهي است. حضرت علي (ع)
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================

[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
-
- پست: 21
- تاریخ عضویت: جمعه 18 اردیبهشت 1388, 9:10 am
- سپاسهای ارسالی: 48 بار
- سپاسهای دریافتی: 9 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
golijan نوشته شده:یه چیزی تو پست قبلی یادم رفت بگم!!! اشکال نداره حالا میگم:
یه دختر خوب دختریه که با واقعیات کنار بیاد.
اینها در مورد همه صدق نمیکنه (فقط به خاطر تو!!!)
سیاست دخترای ایرانی
1. سینه جلو، باسن عقب، دماغ سربالا
2. همشون میگن به هیچ پسری اعتماد ندارن اما با 1000 تا پسر دوستن
3.همشون قبل اینکه باهات دوست بشن BF نداشتن هیچ وقت
4. BFشون ماله خودشونه، خودشون مال همه
5. همشون از دم خالی بند
6. هیچ وقت روز تولدت یادشون نیست!
7..خیلی اتفاقی وقتی باهات دوست میشن 4 روز بعد تولدشونه
8. فوق تخصص آرایش زننده
9. همیشه 3-4 تا خواستگار دکتر و مهندس داشتن
10. همه ی پسرای دنیا ذو نگاه میکنن اما نباید BFشون حتی نبایدیک دختر قریبه رو هم ببینه
11. همشون از دم مریم مقدس
واما...
دروغ های دخترا
1. وقتی میگن تو اولین دوست پسرمی، بدون قبل از تو با 100 نقر دوست بودن؛ شایدهم الان باشن
2. وقتی بهت میگن نظرت راجع به "؟؟؟" چیه؟، یعنی تو میخوایی با من "؟؟؟" داشته باشی بچه!!!
3. وقتی میگن امروز خیلی مشکل دارم نمیتونم سر قرار بیام، یعنی با یه نفر دیگه قرار دارن!
4. وقتی میگن از تو هیچی نمیخوام، یعنی یه کادوی گران قیمت برام بخر(فقط گل نخری![]()
)
. 5وقتی زنگ میزنن میگن دلم برات تنگ شده، منظور جیب شماست(یعنی بیا بریم بیرون شام مهمون شما)![]()
![]()
بابا از خوندن این مطلب کف کردم خیلی باحال بود تا حالا یک همجین چیزی از یک خانوم نشنیده بودم



- پست: 1378
- تاریخ عضویت: سهشنبه 6 فروردین 1387, 12:10 pm
- محل اقامت: شهرکرد
- سپاسهای ارسالی: 4214 بار
- سپاسهای دریافتی: 8330 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
همیشه خانم ها به امر شریف ”شرط و شروط تعیین کردن“ مشغولن.ولی حالا وقتشه که ما مردها هم تکلیف خودمون رو روشن کنیم.خانوما توجه کنن؛ اینها قانون های ما هستن:توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره ”1“ هستن
1. با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست.1. گریه کردن یعنی باج خواستن!1.هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم:با گوشه زدن به جایی نمی رسین با کنایه زدن به جایی نمی رسین با حرفای مبهم به جایی نمی رسین صاف و پوست کنده بگین چه مرگتونه1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو با ”بله“ و ”خیر“ جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم.1. بی زحمت فقط وقتی مشکلتون رو پیش ما بیارین که بخواهین ما حلش کنیم. ما فقط مشکل حل کردن بلدیم. اگه همدردی می خواهید برید پیش بقیه خانم ها.1. اگه برای 17 ماه متوالی سردرد دارید، یه چیزیتون میشه. خودتونو به دکتر نشون بدین 1. چیزایی که 6 ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. اصلاً می دونین چیه؟ ما فقط حرفای هفته پیش یادمونه.1. اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین؟1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده.1. یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم!اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟1. اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم!1. کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم.1. ما مردا فقط اسم 16 تا رنگ رو بلدیم.. 1. اگه ما پرسیدیم ”چته؟“ و شما گفتین ”هیچی“، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه مرگیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه.1. اگه یه چیزی می گین ولی نمی خواهین جوابشو بشنوین، پس ما هم یه جوابی می دیم که نخواهید بشنوید.1. وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودمون راست می گیم.1. لباساتون کافیه.1.. کفشاتون هم خیلی زیاده.1. اندام ما خیلی هم متناسبه. خپل هم خیلی خوبه.1. خانمای محترم. از اینکه این مطلب رو خوندین متشکریم. ضمناً اگه قراره امشب جدا بخوابیم اصلاً نگران نباشین. بیرون خوابیدن برای مردا مثل پیک نیکه.
1. با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست.1. گریه کردن یعنی باج خواستن!1.هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم:با گوشه زدن به جایی نمی رسین با کنایه زدن به جایی نمی رسین با حرفای مبهم به جایی نمی رسین صاف و پوست کنده بگین چه مرگتونه1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو با ”بله“ و ”خیر“ جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم.1. بی زحمت فقط وقتی مشکلتون رو پیش ما بیارین که بخواهین ما حلش کنیم. ما فقط مشکل حل کردن بلدیم. اگه همدردی می خواهید برید پیش بقیه خانم ها.1. اگه برای 17 ماه متوالی سردرد دارید، یه چیزیتون میشه. خودتونو به دکتر نشون بدین 1. چیزایی که 6 ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. اصلاً می دونین چیه؟ ما فقط حرفای هفته پیش یادمونه.1. اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین؟1. اگه از حرف ما 2 تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده.1. یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم!اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟1. اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم!1. کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم.1. ما مردا فقط اسم 16 تا رنگ رو بلدیم.. 1. اگه ما پرسیدیم ”چته؟“ و شما گفتین ”هیچی“، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه مرگیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه.1. اگه یه چیزی می گین ولی نمی خواهین جوابشو بشنوین، پس ما هم یه جوابی می دیم که نخواهید بشنوید.1. وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودمون راست می گیم.1. لباساتون کافیه.1.. کفشاتون هم خیلی زیاده.1. اندام ما خیلی هم متناسبه. خپل هم خیلی خوبه.1. خانمای محترم. از اینکه این مطلب رو خوندین متشکریم. ضمناً اگه قراره امشب جدا بخوابیم اصلاً نگران نباشین. بیرون خوابیدن برای مردا مثل پیک نیکه.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][HIGHLIGHT=#fef8e0]انسان ها دو دسته اند: آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در
- پست: 1862
- تاریخ عضویت: یکشنبه 23 اسفند 1388, 3:42 pm
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10773 بار
- سپاسهای دریافتی: 12387 بار
- تماس:
Re: """" آقايان و خانمها """""
با سلام به همه
من خیلی چیزی نمیتونم در مورد دخترا بگم ولی طی آزمایشات چند دانشمند ژاپنی از مغز!یک دختر ایرانی عکسی بدست آمده که هر چند خیلی قدیمیه ولی خوب...

من خیلی چیزی نمیتونم در مورد دخترا بگم ولی طی آزمایشات چند دانشمند ژاپنی از مغز!یک دختر ایرانی عکسی بدست آمده که هر چند خیلی قدیمیه ولی خوب...

- پست: 2371
- تاریخ عضویت: شنبه 24 فروردین 1387, 11:03 pm
- سپاسهای ارسالی: 6261 بار
- سپاسهای دریافتی: 11083 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
می دونید دختر ها چطوری از اینترنت فیلم ها رو دانلود می کنن؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نمی دونید؟
.
.
.
.
.
اینجوری


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نمی دونید؟
.
.
.
.
.
اینجوری


دانستني که تو را اصلاح نکند گمراهي است. حضرت علي (ع)
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================

[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
- پست: 1929
- تاریخ عضویت: سهشنبه 24 فروردین 1389, 9:01 pm
- محل اقامت: IRAN
- سپاسهای ارسالی: 2144 بار
- سپاسهای دریافتی: 7628 بار
- تماس:
Re: """" آقايان و خانمها """""




بزرگ ترين گناه ترس است .
امام علي (عليه السلام)
________________________
امام علي (عليه السلام)
________________________
- پست: 2371
- تاریخ عضویت: شنبه 24 فروردین 1387, 11:03 pm
- سپاسهای ارسالی: 6261 بار
- سپاسهای دریافتی: 11083 بار
Re: """" آقايان و خانمها """""
[FONT=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][COLOR=#NaNNaNNaN] [COLOR=#0f243e][HIGHLIGHT=#d8d8d8]سامانتا !!
یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می خوند که یهو زنش با ماهی تابه می کوبه تو سرش.
مرده میگه: برای چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه کاغذ پیدا کردم که توش اسم سامانتا نوشته شده بود …
مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش سامانتا بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.
.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی: خانمها همیشه زود قضاوت میکنند

.
.
.
.
.
سه روز بعدش مرده داشته تلویزیون تماشا می کرده که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگ دوباره می کوبه تو سرش!
بیچاره مرده وقتی به خودش میاد می پرسه: چرا منو زدی؟
زنش جواب میده: آخه اسبت زنگ زده بود!

.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی ۲: متاسفانه خانمها همیشه درست حس میکنند

----
یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می خوند که یهو زنش با ماهی تابه می کوبه تو سرش.
مرده میگه: برای چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه کاغذ پیدا کردم که توش اسم سامانتا نوشته شده بود …
مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش سامانتا بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.
.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی: خانمها همیشه زود قضاوت میکنند

.
.
.
.
.
سه روز بعدش مرده داشته تلویزیون تماشا می کرده که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگ دوباره می کوبه تو سرش!
بیچاره مرده وقتی به خودش میاد می پرسه: چرا منو زدی؟
زنش جواب میده: آخه اسبت زنگ زده بود!

.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی ۲: متاسفانه خانمها همیشه درست حس میکنند

----
دانستني که تو را اصلاح نکند گمراهي است. حضرت علي (ع)
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================

[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
- پست: 1862
- تاریخ عضویت: یکشنبه 23 اسفند 1388, 3:42 pm
- محل اقامت: کرمان/رفسنجان
- سپاسهای ارسالی: 10773 بار
- سپاسهای دریافتی: 12387 بار
- تماس:
Re: """" آقايان و خانمها """""
سربازی رفتن خانم ها
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن
ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی ...
...
صبحانه:
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم
...
بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...
...
ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو ...
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد
...
بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو.... بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)
...
بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.
...
شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!
فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
فرمانده: بلندشید برید بخوابید!
همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن
ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی ...
...
صبحانه:
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم
...
بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...
...
ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو ...
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد
...
بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو.... بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)
...
بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.
...
شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!
فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
فرمانده: بلندشید برید بخوابید!
همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا