




مدیران انجمن: MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, شوراي نظارت
renger نوشته شده:FREE MAN, جان
مسلم کخ برنامه دارم. من اونو دوست دارم و حاظرم براي خوشبختيش هرکاري بکنم. گفتم که چون شرايطم مناسب نيست نميتونم حرفي بزنم و پا پيش بذارم. الان هم با جديت دارم درسم ميخونم ميخوام دانشگاه زودتر تموم کنم يه شغلي دست و پا کنم وضعم پدرم هم شکر خدا بدک نيست ميدونم کمکم ميکنه. اون هم دختر ساده و قانعيه.
ميدونم ممکنه بهتر از من هم براش پيدا بشه درش شکي نيست. من انتظار ندارم که حتما منو انتخاب کنه. اون آزاده که خودش براي سرنوشتش تصميم بگيره. شوخي نيست وقتي بله بگه بايد با تمام خوشي و غم ها بسازه نميدونم آيا در خودش همچين چيزي ميبينه يا نه.
هيچي نميدونم.
امروز داشتم رد ميشدم داخل نگاه کردم يهو با باباش چشم تو چشم شدم اينقدر خجالت کشيدم. نميدونم ولي فکر کنم باباش يه بوهايي برده.
ديروز با حال بود. 2 تا مغازه بعد از اينها يه فست فود داره. منو دوستم داشتيم از روبه رو ميومديم که يهو ديدم اينو خواهرش از مغازه اومدن بيرون. من که ديدم اون سرش انداخت پايين من هم همينکار کردم. با دوستم رفتيم فست فود که ديدم چند ثانيه بعد اون خواهرش هم اومدن تو و پيش چند تا دختر ديگه نشستن که بعدا فهميديم دوستاشون بودن. متاسفانه تمام مدت پشت به من بود. چشمام اشک ميومد از بس بهش خيره شده بودم.
دوستم داره؟؟؟
اين سوالي که تمام مدت ذهنم به خودش مشغول کرده. کاش جوابي براش پيدا ميشد. کاشششششششششششششش...
renger نوشته شده:hermione,
براي چي گفتي افتابي نشم؟ به خاطر خودش يا پدرش؟
در ضمن اين دوستم از اولين باري که اونو ديدم و از اول ماجرا تا حالا با من بود. پسر خوبيه. جز اون و شماها هيچي کي ديگه خبر نداره. منظورتون اينه که اون دوست داره من تنها ببينمش؟
خب خواستگار ديگه ممکنه بياد چيکار ميتونم بکنم؟ نميتونم مثل جاهل هاي قديم سر راهش بگيرم براش تيزي بکشم که. به هر حال اون حق داره خودش انتخاب کنه.