
زولبيا: سلام باميه!
باميه: چه سلامي، چه عليکي؟! چه کشکي، چه پشمي؟!
زولبيا: تو مگر با چه روغني درست شدي که همين اول بسم الهي، آب روغن قاطي کردي؟!
باميه: وقتي مرا با روغن مانده درست ميکنند و کلي هم افزودنيهاي ارواح عمهشان مجاز، به من ميزنند، توقع داري چه جوري با تو صحبت کنم؟!
زولبيا: تو امسال کيلويي چندي؟!
باميه: اتحاديه صنف شيريني پزها يک قيمت روي من گذاشته، تنظيم بازار يک قيمت، شيرينيفروش ميادين عرضه اقلام مصرفي مردم يک قيمت و مغازهدار هم يک قيمت. حالا کدام قيمت را برايت بگويم؟! آن از نحوه درست کردنمان، اين هم از نحوه قيمتگذاريمان!
زولبيا: يارو که داشت مرا درست ميکرد، لاي ناخنش يک من چرک بود!
باميه: زنگ ميزدي تعزيرات، خب!
زولبيا: مگر من آدمم که تلفن داشته باشم؟! من صحبت کردن بلدم؟!
باميه: ولي الان داري، مثل بلبل حرف ميزني که!
زولبيا: ايش!
باميه: اينکه مردم بعد از خوردن ما به توصيه پزشکان بايد دهانشان را مسواک بزنند، به نظر تو، توهين به ما نيست؟!
زولبيا: حالا خيلي هم مسواک ميزنند؟! فوق فوقش خيلي حال داشته باشند؛ همان درازکش، نخ دندان! البته خدا برکت بده به همين آدامسهاي اکاليپتوس!! ميداني باميه جان! ما داريم چوب همين شيريني بيش از حدمان را ميخوريم و الا ما هم بلد بوديم مثل گوشفيل، براي ذائقه مشتري کلاس بگذاريم!!
باميه: اتفاقاً دل من هم خون است! صبحي با يک گوش فيل، سر افزودنيهاي غير مجاز دعوايمان شد که يک نان خامهاي خودش را قاطي ماجرا ميکرد، من هم تيزي کشيدم و کشتمش!
زولبيا: گوش فيل را کشتي؟!
باميه: نه بابا! نان خامهاي را!! اتفاقاً قويترين نان خامهاي شيرنيفروشي بود! فردا دادگاه دارم؛ به رياست نان کرمانشاهي!!
زولبيا: من که ماندهام چه بگويم؟! هم از دست بيسر و ساماني قيمتها و هم از دست همه چي. جخت بلا پزشکان مدام به مردم توصيه ميکنند که من و تو را نخورند؛ خرما بخورند! اينها ميخواهند من و تو را بايکوت کنند، اما محبوبيت به قول امير قلعهنويي دست خداست!
زولبيا: لامروتها ميگويند ما سرطانزا هستيم! يعنيگيرشان بيشتر به روغني است که ما را به وسيله آن درست ميکنند!
باميه:اي عوام! اينها به روغن ما گير ميدهند که خودمان را بکوبند!!
زولبيا: حکايت جريان انحرافي و قوه مجريه؟!
باميه: چرا بحث را سياسي ميکني؟! من اصلاً سياسي نيستم. اين پزشکان کلاً با هر چيزي که خوشمزه است، مشکل دارند. مگر «راني» نبود؟! تا مردم از «راني» استقبال کردند، فوري گفتند که «راني» سرطانزاست!
زولبيا: کم مانده ما را عامل مرگومير معرفي کنند! ديروز همين «ريزگرد آواره» ميگفت که تو و باميه، جريان انحرافي ماه رمضان هستيد!!
باميه: اما جريان انحرافي و سران فتنه و سران قوا و مردم هميشه در صحنه و خواص بيبصيرت و جامعه پزشکي، همهشان ما را مثل چي ميخورند، بعد ميگويند سرطانزا هم هستيم! يعني همچين که سير ميشوند، بنا ميکنند پشت ما حرف زدن! هنوز اسيد معده روي ما ترشح نکرده، پشت آدم صفحه ميگذارند! ميخواهم ببينم با ترشيجات هم همين برخورد ميشود؟!
زولبيا: بعد از طرح هدفمندي، خدا را شکر زياد قيمت ما بالا نرفت!
باميه: فکر کنم ميخواهي وام بگيري ناقلا!!
زولبيا: از اينکه «ريزگرد آواره اين فرصت را در اختيار من و تو قرار داد، بيا تشکر کنيم!
باميه: اما صحبت ما تازه گل انداخته!
زولبيا: در آخر اگر حرف ناگفتهاي داري، بگو!
باميه: هميشه دوست داشتم عمل جراحي کنم؛ بشم زولبيا!
زولبيا: اينکه در بعضي شيريني فروشي ها، زولبيا و باميه را کنار هم ميگذارند، از نظر شرعي مشکلي ندارد؟!
***
ريزگرد آواره: خب ديگر! داريد پايتان را از گليمتان درازتر ميکنيد؛ الان که جفتتان را خوردم، ميفهميد که مشکل شرعي دارد يا نه؟!
«ريزگرد آواره»


