ASHKAN95 نوشته شده:سلام
نمیخوام حس ترحم کسی رو تحریک کنم! فقط میخوام خودمو خالی کنم. میخوام حرفمو بزنم راحت شم.
چرا همه دلشون شکسته؟ یعنی هیچکسی اینجا نیست که دل شکونده باشه؟ من دل شکوندم، من بد کردم. ولی میدونی چی بده؟ میدونی چی میسوزونتم؟
به کسی که هزار جور و جفا بهش کردی، بازم با عشق و محبتش شرمندت کنه، جوری دهنت خشک شه که صدات در نیاد
بدتر اینم بگم؟ اینکه بخاطر شخص ثالثی مجبور باشی به کسی که دوسش داری و دوست داره بد کنی. 1 سال از این داستان میگذره، ولی دردش هر شب تو سینه ی من بیشتر میشه. هر شب...
وقتی کسی رو دوست داری، وقتی قطره ی اشکش دیوونت میکنه، وقتی سنگینی نگاهش تیر میشه تو قلبت، ولی مجبور باشی بهش بگی نمیخوامت.
اخ دیدن داره وقتی داری اینطرف مثل ابربهار میباری، ولی صداتو صاف میکنی مبادا بفهمه داری گریه میکنی. خیلی خونسرد در عین اینکه بدونه اون زندگیت سیاه میشه، میگی فقط برو، دیگه نمیخوامت. بهش بگی اصلا کس دیگه ای رو میخوام، تو مزاحمی تو این زندگی کوفتی من. چه مزاحم قشنگیه ولی، دلت براش پر میکشه.
وقتی مطمئنی نمیتونی کسی رو اینقد دوست داشته باشی، کسی نمیتونه اینقد خاطرتو بخواد، ولی مجبوری بزنی زیرش. اخ چه حالیه وقتی ضجه هاشو میبینی، ولی سعی میکنی خونسرد باشی و بغض گلوتو پاره میکنه. یکی تو قبلت داد مبزنه میگه دوسش داری، زبونت میگه دوست ندارم، از زندگیم بکش بیرون.
جــــــــرات نداری تنها باشی، شب که از خونه میزنی بیرون مثل دیوونه ها تو حال حودت دااااد میزنی. اشکات رو چشمت یخ میبنده، ولی صداتو در نمیاری. فقط تویی و خودت و خدات. جرات نمیکنی 2 دقیقه تو اتاقت تنها بشینی...
اسمتو صدا میزنه، التماست میکنه، میگه تورو خدااا نرو. هرچی تو بگی همونه، هرچی تو بخوای همونه. نمیدونه که تو فقط اونو میخوای. نمیدونه ... جلو چشمات داره از غصه تنش میلرزه، اشکاش مثل دونه های مروارید از صورت ماهش میفته زمین. تو فقط میبینی و تا جایی که میتونی زور میزنی که نکنه نشون بدی ناراحتی، نکنه بفهمه تو دلت چه غوغاییه!
دارم تا تـــــه میسوزم.
بیشتر نمیتونم بنویسم. دستام نا نداره. فقط خواستم یکمی سبک شم.
میگن حرفی که از دل بر اید لاجرم بردل نششیند،اما چون این حرفا از دل نبوده مطمئن باشید به دلم نشسته
