ابن سينا
حسين بن عبدالله بن سينا(428-370 قمرى/ 1037-980 ميلادي)، شناخته شده با نامهايي ديگري مانند ابن سينا، شرف الملك، شيخ الرئيس و اويسنا، دانشمند، فيلسوف و پزشك ايراني كه از شناخته شده ترين دانشمندان مسلمان در جهان است. در نزديكي بخارا به دنيا آمد و در همدان به خاك سپرده شد.كتاب شفاي او يك دانشنامهي فلسفي و كتاب قانون او يك دانشنامهي پزشكي است. او پژوهشهايي نيز در علوم طبيعي داشته و نخستين دانشمندي است كه در ايران پس از اسلام پيرامون آموزش و پرورش نظريهپردازي كرده است.
زندگينامه
پدر ابن سينا از مردمان بلخ بود، اما خود او در رمضان 370 قمري در روستايي به نام خرميثن در نزديكي بخارا به دنيا آمد. او از همان كودكي هوش سرشار خود را نشان داد. از اين رو، پدر او را به نزد سبزي فروشي به نام محمود مساحي برد كه از حساب هندي آگاه بود. او همگام با فراگيري حساب هندي، فقه را نيز در نزد اسماعيل زاهد فراگرفت. سپس در نزد ابوعبدالله ناتلي، كه به تازگي به بخارا آمده بود و پدر ابن سينا او را در خانهي خود جاي داده بود، منطق و رياضي آموخت. كتابهاي منطق ارسطو، اصول هندسهي اقليدوس و كتاب المجسطي بطلميوس، از جمله كتابهايي بود كه در اين دوران آنها را فراگرفت.
ابن سينا از 16 سالگي به كار پزشكي پرداخت و در 17 سالگي نوح بن منصور ساماني را درمان كرد. از اين رو، امير ساماني به او اجازه داد از كتابخانهي سلطنتي بهره گيرد. ابوعبيد جوزجاني، شاگرد بوعلي كه زندگينامهاي استاد خود را نوشته، پيرامون آن كتابخانه از زبان بوعلي چنين آورده است:"كتابهاي گوناگوني كه من در آنجا ديدم و خواندم، كسي حتي نام آنها را نشنيده بود ... پس آن كتابها را خواندم و از آنها بهرهمند شدم ... چون به سن 18 سالگي رسيدم از همهي اين علوم فارغ شده بودم و از آن پس چيزي بر من مكشوف نشد."
ابن سينا در زماني كه از آن كتابخانه بهرمند بود، پيوسته به خواندن كتابهاي منطق و فلسفه ميپرداخت. بيشتر زمان شب را نميخوابيد و روزها نيز كاري سواي خواندن، نوشتن و ياداشت برداري نميپرداخت. هر گاه كه با مسالهي دشواري رو به رو ميشد كه از فهم آن در ميماند به مسجد ميرفت و نماز ميخواند و از خداوند ياري ميخواست. شب كه به خانه باز ميگشت، چراغ پيش روي ميگذاشت و گاهي تا سحرگاه به خواندن و فكر كردن ميپرداخت. به گفتهي خودش:"هر گاه خوابش ميبرد، خود آن مسائل را در خواب ميديد و بسياري از آنها بر او روشن ميشد."
ابن سينا هنگامي كه تنها 18 سال داشت، در منطق، رياضي و علوم طبيعي چيره دست شده بود. در همين زمان بود كه خواندن كتاب مابعد الطبيعه ارسطو را آغاز كرد و آن گونه كه خود گفته است، بيش از 40 بار آن را خواند، اما از فهم درست آن ناتوان بود. با اين كه متن كتاب را از بر داشت، از درك آن نااميد شده بود و با خود ميگفت:"اين كتابي است كه راهي به سوي فهميدن آن نيست." اما روزي كتابي به نام اغراض مابعد الطبيعه، از ابونصر فارابي، از كتابفروشي به بهاي ناچيز خريد. سرانجام پس از خواندن كتاب فارابي به منظور و هدف ارسطو پي برد.
هنگامي كه ابن سينا 22 ساله بود، پدرش را از دست داد. در آن زمان دولت سامانيان رو به سستي بود و چندي نگذشت كه غزنويان بر بخارا دست يافتند. از اين رو، ابن سينا به گرگانج به نزد خوارزمشاه علي بن مامون و سپس به نزد جانشين او، مامون بن محمد، رفت و آنان او را گرامي داشتند. اما محمود غزنوي بر گرگانج نيز دست يافت و بوعلي به ناچار پنهاني از خوارزم بيرون رفت و به نسا، ابيورد، طوس، سمنگان، جاجرم و گرگان رفت تا به دربار قابوس بن وشمگير بپيوندد. اما پيش از رسيدن ابن سينا به گرگان، سپاهيان قابوس بر او شوريدند و او را زنداني كردند. او زماني را پنهاني در گرگان زيست و كار نگارش كتاب قانون را به سال 403 در شهر گرگان آغاز كرد. در اين زمان بود كه ابوعبيد جوزجاني به شاگردي او درآمد و تا پايان زندگي همراه او شد.
ابن سينا در سال 404 قمري به ري رفت و به خدمت سيده المالملوك، دختر سپهبد شروين، بيوهي فخر الدوله علي بويه و مادر مجد الدوله، درآمد. ابن سينا مجدالدوله را درمان كرد و نزديك يك سال در پشتيباني آن مادر و پسر زندگي كرد. سپس به دليل تهديدهاي محمود غزنوي به سال 405 به قزوين و سرانجام به همدان به نزد شمس الدولهي ديلمى رفت. شمس الدوله او را به جايگاه وزارت برگزيد، اما پس از مرگ آن فرمانروا به سال 412 قمري، چهارماه زنداني شد. سپس زماني را پنهاني و در گريز زندگي كرد و سپس به اصفهان رفت و علاءالدولهي كاكويه او را گرامي داشت.
ابن سينا نزديك 15 سال در اصفهان زندگي كرد و به آموزش و نگارش كتاب پرداخت. شبهاي جمعه نشست علمي در خانهي علاء الدوله، كه مردي دانش دوست بود، برگزار ميشد و ابن سينا و دانشمندان بسياري در آن شركت ميكردند و ابن سينا در همهي آن نشستها سرآمد بود. او در همان دوران بود كه نگارش دانشنامهي فلسفي شفا را آغاز كرد و بخشهاي منطق، مجسطي، اقليدس، رياضيات و موسيقي آن را در همانجا به پايان رساند. او كتاب الانصاف را نيز در اصفهان نوشت، اما آن كتاب در يورش سپاهيان مسعود غزنوي به اصفهان به سال 421، در پي تاراج خانهي ابنسينا از بين رفت.
ابن سينا همچنان در اصفهان ماند تا اين كه همراه علاءالدوله در نبردي عليه سپاهيان مسعود غزنوي به نزديكي همدان رفت. او در اين سفر به بيماري قولنج دچار شد و به ناچار به اصفهان بازگشت تا درمان خود را انجام دهد. پس از بهبودي بار ديگر همراه علاءالدوله به همدان رفت، اما بار ديگر بيماريش بازگشت. او پس از رسيدن به همدان از درمان خود دست كشيد و پس از چند روز، در نخستين جمعه از ماه رمضان 428 قمري بدر سن 58 سالگي در همانجا درگذشت و به خاك سپرده شد.
سالشمار زندگي
370 قمري، در روستاي خرميثن در نزديكي بخارا به دنيا آمد.
380 قمري، آموزشهاي پايهاي، از جمله فراگيري قرآن، و ادبيات، را به پايان رساند.
386 قمري، در پزشكي به جايگاه استادي رسيد و شاگرداني پرورش داد.
387 قمري، براي درمان نوح بن منصور ساماني به نزد او رفت و به كتابخانهي بزرگ بخارا راه يافت.
392 قمري، پدرش درگذشت و ابن سينا بخارا را به سوي گرگانج ترك كرد.
402 قمري، درخواست محمود غزنوي را براي رفتن به دربار او نپذيرفت و به سوي گرگان رفت.
403 قمري، نگارش قانون را در گرگان آغاز كرد. قابوس بن وشمگير، پشتيبان ابنسينا، زنداني شد.
404 قمري، به سوي ري روان شد و به نزد سيده امالملوك، بيوهي فخرادوله علي بويه، رفت.
405 قمري، به سوي همدان به راه افتاد و به نزد شمس الدوله رفت و بيماري او را درمان كرد.
406 قمري، به وزارت شمس الدوله برگزيده شد و نگارش كتاب فلسفي شفا را آغاز كرد.
412 قمري، از كار سياسي كناره گرفت و كار نوشت شفا را ادامه داد.
414 قمري، به اصفهان رفت و نزديك 15 سال در آن جا ماند و كتاب شفا را به پايان رساند.
421 قمري، محمود غزنوي به اصفهان يورش آورد و سپاهيان او خانهى ابن سينا را غارت كردند.
427 قمري، همراه علاءالدوله به همدان رفت و در نزديكي آنجا بيمار شد.
428 قمري، در 58 سالگي در شهر همدان درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد.
ابن سيناي پزشك
ابن سينا را بيشتر به عنوان پزشكي برجسته ميشناسند، اما او در مقايسه با زكرياي رازي، فيلسوف برجستهتري بوده است و از نظر مهارت و دانايي در پزشكي پس از رازي جاي ميگيرد. رازي پزشكي تجربهگرا بود و هر چه كه درستي آن از راه آزمايش روشن نميشد، نميپذيرفت. اما ابن سينا كه در فلسفه بسيار نقد كننده بود، در پزشكي بيش از اندازه از نظريههاي پيشينيان اثر پذيرفته بود. كتاب قانون او گنجينهاي از نظريههاي پزشكي است؛ نظريههاي پزشكاني مانند جالينوس رومي كه نادرستيها زيادي در آنها ديده ميشود. با اين همه، نه رازي و نه كتاب الحاوي او به پايهي شهرت ابن سينا و قانون او نرسيد. زيرا كتاب قانون بسيار استادانهتر از كتاب الحاوي نوشته شده و حجم كمتري دارد و بنابراين آسانتر از الحاوي ميتوان آن را نسخهبرداري كرد و از آن بهره گرفت. از اين رو، اين كتاب در خاور و باختر بسيار مورد توجه بود و ترجمهي لاتيني آن بارها به چاپ رسيد.
قانون به پنج كتاب تقسيم شده است. كتاب اول، كليات، دشوارترين بخش قانون است و دست كم 10 شرح بر ان نوشته شده است.( شناخته شدهترين شرحها را ابن نفيس نوشته و در آن به نقد نظريهي جالينوس پيرامون گردش خون پرداخته و نظر خود را دربارهي چگونگي گردش كوچك خون بيان كرده است.) كتاب كليات به چهار فن بخش شده است. فن اول پژوهشي است در چهار عنصر آتش، هوا، آب و خاك كه از رابطهي آنها با هم مزاجهاي چهارگانه، يعني خون، صفرا، سودا و بلغم، پديد ميآيد. مزاجها با نسبتها معيني در هم ميآميزند و اندامهاي ساده را به وجود ميآورند و كالبدشناسي اندامها در ادامه آمده است. كتاب اول با پرداختن به سه قوه پايان ميپذيرد: قوهي عاقله كه مركز آن مغز است؛ قوهي طبيعي كه باعث ماندگاري آدمي ميشود و مركز آن كبد و بيضههاست؛ قوهي حيواني كه مركز آن قلب است و زمان نفس حيواني را كه باعث حس و حركت ميشود، در دست دارد.
كتاب دوم، ادويه مفرده، دو بخش دارد كه يكي پيرامون ويژگيهاي داروهاي طبيعي و چگونگي نگهداري آنها و ديگري فهرست الفبايي از داروهاي شناخته شده همراه با ويژگيهاي دارويي آنهاست. كتاب سوم، امراض از فرق سر تا نوك پا، با گفتاري پيرامون بيماريهاي مغز آغاز ميشود و سپس به بيماريهاي اعصاب، چشم و گوش ميپردازد. در ادامه، گفتاري پيرامون درد مفصلها، عرق النساء(سياتيك) و بيماريهاي ناخن وجود دارد و سپس با كالبدشناسي اندامهاي مركب ميپردازد. كتاب چهارم، امراضي كه به اندام معيني اختصاص ندارند، گفتارهايي پيرامون تب، طبقهبندي تبها، پيشبيني بيماري، دملها و تاولهاي چركي، زخمها، زهرها و جانداران زهردار، بيماريها مو و گفتاري پيرامون چاغي و لاغري بيش از اندازه، است. كتاب پنجم، داروهاي مركب، گفتارهايي است پيرامون پادزهرها، حبها مكيدني، معجونها، قرصها، داروهاي منقي و ملين و چگونگي بهرهگيري از آنها در درمان بيماريها.
كتاب قانون در سدههاي ميانهي اروپا شناخته شدهترين كتاب پزشكي بود و تا سال 1650 كتاب درسي دانشگاههاي مونپليه و لوون بود. متن كامل اين كتاب پيش از سال 1187 ميلادي به كوشش گراردوس كرمونيايي و به فرمان اسقف اعظم تولدو(طليطله)، ريموند(درگذشته 1191 ميلادي) به لاتيني ترجمه شد. گراردوس كتاب الارجوزه في طب را نيز به لاتيني ترجمه كرده است. ترجمهي لاتيني قانون در دوران نوزايي اروپا از 1473 تا 1486 ميلادي بارها در ايتاليا به چاپ رسيد. آندرآ آلپاكو، شناخته شدهترين مترجم آثار پزشكي ابن سينا در آن دوران است كه ترجمههاي پيشين را نيز بازنگري كرد. كتاب قانون بين سالهاي 1960 تا 1954 ميلادي به روسي ترجمه شد. ترجمهي فارسي اين كتاب به كوشش شرفكندي(هژار) در سال 1370 منتشر شد.
........(كامل نيست)
ابن سيناي فيلسوف
........(كامل نيست)
پژوهش در طبيعت
........(كامل نيست)
ابن سينا و آموزش
........(كامل نيست)
نگارشهاى ابن سينا
ابن سينا انديشمند و نويسندهي پركار و توانايي بوده است. بر پايهي پژوهش يحيي مهدوي، 131 نوشته اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به او وجود داشته كه تنها بخشي از آنها به دست ما رسيده است. دراين جا گزيدهاي از آثار او كه به چاپ رسيده و به زبانها ديگر نيز ترجمه شده است، معرفي ميشود.
1. الشفاء: دانشنامهي فلسفي بزرگي است در چهار بخش منطق، طبيعيات(فيزيك)، رياضيات(هندسه، حساب، موسيقي و اخترشناسي) و مابعد الطبيعه.
2. النجات: چكيدهي شفاء و نظريههاي فلسفي ابن سينا
3. القانون في الطب: دانشنامهي پزشكي
4. الارجوزه في الطب: چكيدهي قانون به شعر(1326 بيت)
5. كتاب الانصاف: در برگيرندهي 28 هزار مساله بوده است
6. منطق المشرقين:
7. رساله اضحويه في امر المعاد:
8. عيون الحكمه
9.تسع رسائل في الحكمه و الطبيعيات
10. رساله حي بن يقضان: داستان فلسفي
11. رساله في ماهيت الصلاه: پيرامون نماز
12. رساله في الاكسير:
13. الاشارات و التنبيهات: آخرين و برجستهترين اثر ابن سينا
14. المبداء و المعاد:
15. النكت و افوائد: پيرامون منطق، الاهيات و طبيعيات
16. رساله في ماهيت العشق:
17. دانشنامهي علايي: دانشنامهي فلسفي به زبان فارسي
18. رسالهي رگشناسي: پيرامون نبض به فارسي
19. كنوز المعزمين: به فارسي
20. رسالهي جرثقيل: به فارسي
بوعلي در نگاه انديشمندان
جرج سارتن در كتاب مقدمهاي بر تاريخ علم ابن سينا را اين گونه معرفي كرده است:"جامع العلوم، فيلسوف، طبيب، رياضيدان، اخترشناس، پرآوازهترين دانشمند اسلام و يكي از شناخته شدهترين دانشمندان همهي ملتها، كشورها و دورانها." و پيرامون قانون نوشته است:"قانون به خاطر كمال صوري و ارزش ذاتياش، الحاوي رازي، الملكي علي بن عباس اهوازي و حتي آثار جالينوس را تحت الشعاع قرار داد و تا شش قرن در راس قرار گرفت." با اين همه، او فصل 33 كتاب خود(نيمهي نخست سدهي يازدهم ميلادي) را به پاس كوششهاي بيروني، عصر بيروني ناميده و دليل آن را اين گونه بيان كرده است:
"بيروني و ابن سينا، كه از قضا هم را ميشناختند، با هم تفاوت بسيار داشتند. بيروني مبين روحي پرتكاپو و نقاد بود و ابن سينا داراي روحيهي تركيبي. بيروني بيشتر كاشف بود و از اين لحاظ به آرمان علمي جديد نزديكتر شد، اما ابن سينا ذاتا يك سازماندهنده، جامع العلوم و فيلسوف بود. هر دو، حتي ابن سينا، در وهلهي اول به يك اندازه اهل علم بودند و دشوار است يكي از آن دو را انتخاب كنيم، مگر به خاطر اين كه زندگي بيروني اين عصر را كاملتر در بر ميگيرد. از اين رو، ميتوان گفت نمايندهي كاملتري براي اين عصر است. در آغاز قرن ابن سينا فقط 20 سال داشت و مرگ نابهنگامش در 1037 فرارسيد. نخستين اثر بزرگ بيروني نزديك سال هزار ميلادي پديدار شد و او تا 1048 زندگي كرد."
........(كامل نيست)
منبع:
1. مصاحب، غلامحسين. دايره المعارف فارسي(مقالهي ابوعلي سينا). انتشارات فرانكلين، 1345
2. دهخدا، علياكبر. لغتنامه(واژهي ابن سينا)، انتشارات دانشگاه تهران، 1377
3. زكي اسكندر، آلبرت/ قنواتي،ج.ش. ابنسينا(از مقالههاي زندگينامهي علمي دانشوران، به كوشش احمد بيرشك). ترجمهي حسين معصومي همداني.. انتشارات علمي و فرهنگي، 1369
4.خراساني، شرف الدين. ابن سينا(از مجموعه مقالههاي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، به كوشش سيدكاظم بجنوردي). انتشارات دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، 1370
5. گرگين، ايران. ابن سينا(از مقالههاي فرهنگنامهي كوكان و نوجوانان، به كوشش توران ميرهادي). شركت تهيه و نشر فرهنگنامه، 1383
6. سارتن، جرج. مقدمهاي بر تاريخ علم. ترجمهي غلامحسين صدري افشار. انتشارات علمي و فرهنگي، 1383
معرفی نامه شخصیتها
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, شوراي نظارت
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
آرش كمانگير
آرش معروف به كمانگير، از پهلوانهاي باستاني و اسطورهاي ايران است كه در تيراندازي بسيار زبردست و بيمانند بود. او پس از شكست ايرانيان از تورانيان براي تعيين مرز دو كشور تيري را از نقطهي شكست، ساري يا آمل، پرتاب كرد. تير آرش پس از زمان درازي بر تنهي درختي در مرو فرود آمد. مرز ايران اين گونه تعيين شد، اما پيكر آرش، كه همهي نيروي خود را براي پرتاب آن تير گذاشته بود، پاره پاره شد و او جان خود را در راه ميهن از دست داد.
فداكاري آرش
منوچهر، پادشاه پيشدادي، در سالهاي پاياني فرمانروايي خود از افراسياب توراني شكست خورد و به مازندران پناهنده شد. سرانجام، هر دو به صلح گرايش پيدا كردند و منوچهر از افراسياب خواست كه به اندازهي يك تير پرتاب از خاك ايران را به او بازگرداند. افراسياب درخواست او را پذيرفت و ايرانيان آرش را كه در تيراندازي چيره دست و پرآوازه بود، براي پرتاب آن تير سرنوشتساز برگزيدند. آرش بر فراز كوهي برآمد و تير در كمان گذاشت و كمان را كشيد و تير پرتاب شد. اما خداوند به باد فرمان داد كه تير را از آن كوه بردارد و به آن سوي خراسان ببرد. سرانجام تير بر تنهي درختي فرود آمد.
آن گونه كه بيروني در آثار الباقيه آورده است، فرشتهاي به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد كه تير و كمان ويژهاي بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت:"ببينيد كه پيكر من هيچ گونه زخم و بيماري ندارد، اما پس از تيراندازي نابود خواهم شد." گويند كه اسفندارمذ تيروكمان را به آرش داد و گفت هر كه آن را بيفكند، به جاي بميرد و آرش با اين آگاهي تن به مرگ داد. او همهي نيروي خود را در چلهي كمان گذاشت و با پرتاب تير، پيكرش پاره پاره شد.
تاريخ آرش
كهنترين نوشتهاي كه در آن از آرش سخن رفته است، كتاب اوستا(يشت هشتم، بند ششم) است. در اين كتاب از قهرماني به نام ارخشه با ويژگيهايي مانند تيزتير و تيزتيرترين ايرانيان، ياد شده است. در نوشتههاي پهلوي آگاهي چنداني از اين قهرمان به دست نميآيد و تنها در رسالهي ماه فروردين روز خرداد، آمده است كه در روز خرداد(روز ششم) از ماه فروردين، منوچهر و ايرش شيباگتير، سرزمين ايران را از افراسياب پس گرفتند. در نوشتههاي دورهي اسلامي آگاهي بيشتري پيرامون آرش وجود دارد. از آن قهرمان نامدار در تاريخ طبري، تاريخ ابن اثير، آثار الباقيه، شاهنامه، ويس و رامين، مجمع التواريخ، غرر السير، البدء و التاريخ و كتابهاي ديگر، ياد شده است.
جايي كه آرش تير خود را از آنجا پرتاب كرد، در اوستا كوهي به نام ايريوخشئوثه است. در نوشتههاي اسلامي، تير از جايي در طبرستان، كوه رويان، قلعهي آمل، كوه دماوند يا ساري پرتاب شده است. جايي كه آن تير فرود آمد، در اوستا كوهي به نام خونونت است كه شايد همان كوهي باشد كه در شاهنامه و كتاب ويس و رامين از آن با نام هماون يادشده و كوهي در شرق كوههاي شمال خراسان است. نويسندهي مجمع التواريخ آن را در جايي بين نيشابور و سرخس ميداند، در ويس و رامين و تاريخ طبرستان آن را جايي در مرو دانستهاند. فخرالدين اسعد گرگاني در ويس و رامين اين گونه آورده است:"از آن خوانند آرش را كمانگير كه از آمل به مرو انداخت يك تير".
منبع:
1. صاحب، غلامحسين. دايره المعارف فارسي(مقالهي آرش ). انتشارات فرانكلين، 1345
2. دهخدا، علياكبر. لغتنامه(واژهي آرش). انتشارات دانشگاه تهران، 1377
3. تفظلي، احمد. آرش(از مقالههاي دانشنامه ايران و اسلام، به كوشش احسان يارشاطر). بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1354
آرش معروف به كمانگير، از پهلوانهاي باستاني و اسطورهاي ايران است كه در تيراندازي بسيار زبردست و بيمانند بود. او پس از شكست ايرانيان از تورانيان براي تعيين مرز دو كشور تيري را از نقطهي شكست، ساري يا آمل، پرتاب كرد. تير آرش پس از زمان درازي بر تنهي درختي در مرو فرود آمد. مرز ايران اين گونه تعيين شد، اما پيكر آرش، كه همهي نيروي خود را براي پرتاب آن تير گذاشته بود، پاره پاره شد و او جان خود را در راه ميهن از دست داد.
فداكاري آرش
منوچهر، پادشاه پيشدادي، در سالهاي پاياني فرمانروايي خود از افراسياب توراني شكست خورد و به مازندران پناهنده شد. سرانجام، هر دو به صلح گرايش پيدا كردند و منوچهر از افراسياب خواست كه به اندازهي يك تير پرتاب از خاك ايران را به او بازگرداند. افراسياب درخواست او را پذيرفت و ايرانيان آرش را كه در تيراندازي چيره دست و پرآوازه بود، براي پرتاب آن تير سرنوشتساز برگزيدند. آرش بر فراز كوهي برآمد و تير در كمان گذاشت و كمان را كشيد و تير پرتاب شد. اما خداوند به باد فرمان داد كه تير را از آن كوه بردارد و به آن سوي خراسان ببرد. سرانجام تير بر تنهي درختي فرود آمد.
آن گونه كه بيروني در آثار الباقيه آورده است، فرشتهاي به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد كه تير و كمان ويژهاي بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت:"ببينيد كه پيكر من هيچ گونه زخم و بيماري ندارد، اما پس از تيراندازي نابود خواهم شد." گويند كه اسفندارمذ تيروكمان را به آرش داد و گفت هر كه آن را بيفكند، به جاي بميرد و آرش با اين آگاهي تن به مرگ داد. او همهي نيروي خود را در چلهي كمان گذاشت و با پرتاب تير، پيكرش پاره پاره شد.
تاريخ آرش
كهنترين نوشتهاي كه در آن از آرش سخن رفته است، كتاب اوستا(يشت هشتم، بند ششم) است. در اين كتاب از قهرماني به نام ارخشه با ويژگيهايي مانند تيزتير و تيزتيرترين ايرانيان، ياد شده است. در نوشتههاي پهلوي آگاهي چنداني از اين قهرمان به دست نميآيد و تنها در رسالهي ماه فروردين روز خرداد، آمده است كه در روز خرداد(روز ششم) از ماه فروردين، منوچهر و ايرش شيباگتير، سرزمين ايران را از افراسياب پس گرفتند. در نوشتههاي دورهي اسلامي آگاهي بيشتري پيرامون آرش وجود دارد. از آن قهرمان نامدار در تاريخ طبري، تاريخ ابن اثير، آثار الباقيه، شاهنامه، ويس و رامين، مجمع التواريخ، غرر السير، البدء و التاريخ و كتابهاي ديگر، ياد شده است.
جايي كه آرش تير خود را از آنجا پرتاب كرد، در اوستا كوهي به نام ايريوخشئوثه است. در نوشتههاي اسلامي، تير از جايي در طبرستان، كوه رويان، قلعهي آمل، كوه دماوند يا ساري پرتاب شده است. جايي كه آن تير فرود آمد، در اوستا كوهي به نام خونونت است كه شايد همان كوهي باشد كه در شاهنامه و كتاب ويس و رامين از آن با نام هماون يادشده و كوهي در شرق كوههاي شمال خراسان است. نويسندهي مجمع التواريخ آن را در جايي بين نيشابور و سرخس ميداند، در ويس و رامين و تاريخ طبرستان آن را جايي در مرو دانستهاند. فخرالدين اسعد گرگاني در ويس و رامين اين گونه آورده است:"از آن خوانند آرش را كمانگير كه از آمل به مرو انداخت يك تير".
منبع:
1. صاحب، غلامحسين. دايره المعارف فارسي(مقالهي آرش ). انتشارات فرانكلين، 1345
2. دهخدا، علياكبر. لغتنامه(واژهي آرش). انتشارات دانشگاه تهران، 1377
3. تفظلي، احمد. آرش(از مقالههاي دانشنامه ايران و اسلام، به كوشش احسان يارشاطر). بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1354
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
خسرو انوشيروان
خسرو انوشيروان از دودمان ساسانيان و يكي از بزرگترين پادشاهان ايران بود كه به دادگري پرآوازه شده است. او جنبش مزدكيان را سركوب كرد، در برابر زيادهخواهيهاي روميها ايستاد، حبشيها را از يمن بيرون كرد، به يورشهاي هفتاليان به خاك ايران پايان داد، دانشگاه گنديشاپور را به كوشش وزير خردمندش، بزرگمهر، رونق داد و سازمان اداري، مالي و ارتش ايران را بهبود بخشيد. در نزديك 50 سال فرمانروايي انوشيروان(579-531 ميلادي)، سرزمين ايران از سند تا درياي سرخ گسترش يافت.
ايران پيش از انوشيروان
انوشيروان فرزند قباد اول بود كه نزديك 43 سال بر سرزمين ايران فرمان راند. قباد وارث ورشكستگي اقتصادي بود كه در نتيجهي چند سال قحطي و سپس شكست ايرانيان از هفتاليان(هونهاي سفيد) به وجود آمده بود. در اوج آن گرفتاريها فردي به نام مزدك آيين تازهاي آورد كه به برابري در داراييها و براندازي نظام طبقاتي دعوت ميكرد و دليل اصلي دشمنيها و ناسازگاريهاي ميان مردمان را نابرابري ميدانست. پيروان مزدك كم كم به اين باور رسيدند كه زن و خواسته بايد مانند آب و آتش و چراگاه در دسترس همگان باشد و بنابراين بايد از توانگران گرفت و به تهيدستان داد. از آنجا كه قباد اين آيين را راهي براي كاستن از قدرت بزرگان ساساني ميدانست، از مزدك پشتيباني كرد.
پشتيباني قباد از مزدكيان باعث شورش بزرگان و موبدان و بركناري قباد شد. اما قباد از زندان فرار كرد و به هفتاليان پناه برد. قباد همراه سپاهي از هفتاليان به ايران بازگشت و به كمك آنها برادر خود، زاماسب، را بر كنار كرد و بر جايگاه شاهي نشست. قباد اين بار از پشتيباني مزدك دست كشيد، اما جنبش مزدكيان كه با غارت بزرگان، ربودن زنان و دست افكندن بر زمينهاي كشاورزي همراه شده بود، كشور را به نارآرامي كشاند. باجخواهي هفتاليان، كه قباد را به تخت نشانده بودند، نيز بر دشواريهاي اقتصادي كشور افزوده بود. از اين رو، قباد نخست فرمان كشتار مزدكيان را داد و سپس برنامهاي براي بهبود وضع ماليات پي افكند، اما مرگش فرارسيد و اين كار بزرگ به دست جانشين او، خسرو انوشيروان، انجام شد.
اصلاحات انوشيروان
بر تخت نشستن خسروي اول سرآغاز درخشانترين دورهي فرمانروايي ساسانيان است. او پس از به دست گرفتن فرمانروايي ايران كوشش خود را براي سامان دادن به سازمان آشفتهي كشور آغاز كرد و طي نزديك به نيم سده فرمانروايي، پيشرفت اقتصادي، ادبي، علمي و هنري چشمگيري را براي ايرانيان به ارمغان آورد. سازماني كه او براي دولت ايران پي افكند، تنها در دوران زندگي او پابرجا نماند، بلكه الگويي براي فرمانرواييهاي ديگر شد و گسترش آن تا روزگار خلافت عباسيان نيز ادامه يافت. بر پايهي پژوهشهاي ارنست اشتاين، اصلاحات اداري امپراتوري بيزانس(روم شرقي) در سدهي هفتم ميلادي، برداشتي از اصلاحات شاهنشاهي ايران در سدهي ششم ميلادي بوده است.
1. آبادي ويرانيها
انوشيروان نخست فرمان داد داراييهايي را كه مزدكيان از مردم گرفته بودند، به آنان بازگردانند و داراييهاي را كه دارندگان واقعي آنها روشن نيست، براي آبادي ويرانيها هزينه كنند. پيرامون زناني كه مزدكيان ربوده بودند، فرمان داد چنانچه زني پيش از آن شوهر نكرده يا شوهرش را از دست داده باشد، اگر مرد رباينده از نظر جايگاه اجتماعي با آن زن برابر باشد، بايد او را به عقد شرعي خود درآورد، مگر اين كه آن زن خواهان كنارهگيري از آن مرد باشد. زنان شوهردار به شوهران خود باز گردانده شوند و مرد رباينده بايد برابر مهري كه شوهر قانوني داده بود، به آن زن بپردازد. هر كودكي كه نسبش روشن نيست، از آن خانوادهاي باشد كه در آن زندگي كرده است و از آن خانواده ارث ميبرد.
از آنجا كه شمار زيادي از مردم در شورش مزدكيان خانوادههاي خود را از دست داده يا در پي كشته شدن سر دودمان خود به تنگدستي افتاده بودند، خسرو به پشتيباني مالي از آنها فرمان داد. برپايهي فرمان او هزينهي ازدواج دختران و پسران بيسرپرست، مهريه و جهاز، از خزانهي دولت پرداخت شد و جوانان را به خدمت دربار پذيرفتند. همچنين، فرمان داد روستاهاي ويران شده از نو آباد شوند و پلهاي چوبي و سنگي ويران شده را بازسازي كنند. كاريزها و جويهاي آبياري را آباد كنند و چهارپاياني به زمينداران بدهند تا به آبادي روستاها بكوشند و كشاورزي شكوفا شود.
2. بهبود سازمان دارايي
پيش از انوشيروان پايهي مالياتي كه هر فرد بايد ميپرداخت، روشن نبود. ازاين رو، همواره بهانهاي براي زيادهخواهيها و سختگيري بيش از اندازه بر مردم وجود داشت. روستاييان پيش از آنكه ماليات ميوه را بدهند، نبايد به آن دست ميزدند و چه بسا ماليات بگيران براي ارزيابي ميزان ماليات دير ميرسيدند و ميوهها تباه ميشد. همچنين تا ارزياب دولت برسد، غله در خرمنگاه ميماند و چه بسا تندبادي ميوزيد و محصول را بر باد ميداد. در اين صورت، روستاييان هم به دولت مغروض ميشدند و هم بايد رنج تنگدستي ونابودي هستي خود را نيز تحمل ميكردند.
انوشيروان فرمان داد مساحت زمينها برآورد شود و آمار درختان بارده نيز گرفته شود و گروهي از مردماني با انصاف و خيرخواه بر پايهي برآوردي ساليانه براي آنها ماليات در نظر بگيرند. صورت مشمولين پرداخت ماليات در دو نسخه فراهم شد كه يكي از صورتها در ادارهي مركزي و ديگري در ادارهي محلي نگهداري شود. همچنين، براي تعيين ميزان ماليات سرانه به سرشماري مردم فرمان داد و كودكان، زنان و پيران را از ماليات سرانه معاف كرد.
بر پايهي كار آمارگران و كارشناسان ماليات، از آن پس بنا شد كه براي هر گريب گندم و جو، سالي يك درهم؛ براي هر گريب مو، هشت درهم؛ براي هر گريب يونجه، هفت درهم؛ براي هر گريب برنج، پنج ششم درهم و ساليانه از هر چهار درخت خرماي پارسي يا شش نخل آرامي يا شش درخت زيتون، يك درهم بگيرند. تك درختها از ماليات معاف شدند. به نظر ميرسد اين ماليات چندان سنگين نبوده است، اما اگر هم چنين بوده، ماليات ساليانهي مشخص باعث آسودگي مردم بود و درآمد خزانه را نيز ثابتتر، اطمينانبخشتر و چند برابر كرده بود.
طبري در تاريخ خود در جريان شرح چگونگي تعيين ميزان ماليات، به اهميت پرداخت منظم ماليات از زبان انوشيروان ميپردازد و مينويسد:" كسري گفت ميخواهيم كه بر هر جريب نخل و زيتون و بر هر سر خراجي مققر داريم و بگوييم تا به سه قسمت در سال بگيرند و در خزانه ما مالي فراهم آيد كه اگر در يكي از مرزها يا يكي از ولايات خللي افتاد كه به مقابله يا فيصل آن نياز شديم، مال آماده باشد و حاجت به خراج گرفتن نباشد."
3. سازمان نوين ارتش
تا زمان خسرو انوشيروان سپاه ايران زير فرمان يك نفر سردار بزرگ با عنوان ايرانسپاهبد بود و سپاهيان از مردمان وابسته به اشراف بودند. انوشيروان منصب ايرانسپاهبد را لغو كرد و چهار سپاهبد براي چهار گوشه از كشور فرستاد: سپاهبد خاور(خراسان، سيستان و كرمان)؛ سپاهبد جنوب(فارس و خوزستان)؛ سپاهبد باختر(عراق تا مرز بيزانس) و سپاهبد شمال(ماد و آذربايجان). او جيرهي مناسب و ثابتي براي سپاهيان تعيين كرد و به جنگاوراني كه اسب نداشتند، اسب و اسلحه داد. بنابراين، سپاه منظمي پديد آورد كه به فرمان شاه بود تا به فرمان اشراف.
انوشيروان پس از آنكه بر قوم بارز، كه در كرمان ميزيستند، چيره شد، بازماندگان آنان را به به بخشهاي گوناگون كشور فرستاد و به آنها مسكن داد و جنگاوران زبدهي آنها را به خدمت سربازي واداشت. اين كار را با قومهاي ديگري، مانند چولها، ابخازها، خزرها و آلانها، نيز انجام داد. به اين ترتيب، سپاه ايران شامل اسواران و كوچنشينان نيرومند و سلحشوري شد كه پيادنظام را ميساختند. پيش از اين كار مهم، پيادگان سپاه ايران را گروهي از كشاورزان ايراني ميساختند كه بيشتر براي ويران كردن ديوارها، گردآوري كشتگان و خدمت به جنگجويان، همراه سپاه برده ميشدند.
4. پشتيباني از دانشمندان
بنيانگذاري دانشگاه گنديشاپور به شاپور دوم باز ميگردد، اما شكوفايي آن دانشگاه در زمان خسرو انوشيروان رخ داد. انوشيروان نه تنها دوستدار دانش بود كه خود انديشمند بزرگي بوده و به نوشتهي اكاثياس، فلسفه را از اورانوس، پزشك و حكيم سرياني، آموخته است. او با دانشمندان و فيلسوفان به گفت و گو مينشست و از پرسش و پاسخ او با پريسيكانوس دو كتاب فراهم شد كه ترجمهي ناقصي از آن به لاتين در كتابخانهي سنژرمن پاريس با عنوان "حل مسائلي دربارهي مشكلات خسرو پادشاه ايران" موجود است. او برزويه را به هندوستان فرستاد تا دانش هنديان را به ايران بياورد. همچنين، به گردآوري و ترجمهي نوشتههاي علمي يونانيان فرمان داد. بخش زيادي از نوشتههاي يوناني كه در دورهي اسلامي به عربي ترجمه شد، در واقع ترجمه از متنهاي پهلوي بوده است.
آوازهي دانش دوستي انوشيروان چنان در جهان آن روز پيچيده بود كه با بسته شدن مدرسهي آتن در سال 529 ميلادي، بسياري از فيلسوفان يوناني به گنديشاپور كوچ كردند . آنان چند سالي را در آنجا به پژوهشهاي خود ادامه دادند و هنگامي كه خواستند به ميهن خود بازگردند، انوشيروان در پيماننامهي صلح با امپراتور روم شرقي شرط كرد كه به آنان آسيبي نرسانند. همچنين، ابننديم از پزشكي به نام ابندهن هندي ياد كرده كه مدير بيمارستان گنديشاپور بوده است. از اين رو، بسياري از پژوهشگران تاريخ علم، از جمله جرج سارتن، بر اين باورند كه گنديشاپور جايگاه برخورد نظريههاي ايراني، هندي و يوناني بود كه يكديگر را بارور ميساختند.
5. داد و دادگستري
بر پايهي آن چه نويسندگان ايراني و عرب نوشتهاند، خسرو انوشيروان هنگام نشستن بر تخت شاهنشاهي به بزرگان سپرده بود كه با مردمان به درستي و عدالت رفتار كنند. با اين همه كارگزاران بلند جايگاه باز هم بر مردم سخت ميگرفتند و كارهاي ناشايستي انجام ميدادند. خواجه نظام الملك در كتاب سياستنامه از يكي از بزرگاني ياد ميكند كه انوشيروان آن را والي آذربايجان كرده بود. والي ميخواست باغ و نشستگاهي بزرگ براي خود بسازد، اما كلبه و زمين پيرزني مانع كار او بود و چون پيرزن به فروش راضي نشد، كلبه و زمين را بهزور از او گرفتند و هنگامي كه بهاي زمين را خواست، پاسخش نداند.
پيرزن به دادخواهي به نزد انوشيروان رفت. انوشيروان فرمان داد پيرامون داراييهاي والي آذريبايجان بررسي كنند. هنگامي كه انوشيروان پي برد آن والي چه سرمايهاي براي خود انباشته است، گفت:"آن كه چندين نعمت دارد و هر روز از بيست گونه طعام و بره و حلوا و قليهي چرب و شيرين خورد و ضعيفي ديگر كه از پرستار خداي تعالي باشد و در همهي عالم دو نان داشته باشد و آن دو نان را نيز به ناحق از او بستانند و او را محروم گردانند، بر او چه واجب آيد؟" پس فرمان داد كه پوست او را بكنند و گوشت او را به سگان بدهند و پوست را از كاه پر كنند و بر در سرا بياويزند و هفت روز منادي كنند كه هر كه پس از اين ستم كند با او همان كنند كه با اين كردند.
در زمان انوشيروان برخي از مجازاتها نيز تعديل شد. پيش از اصلاحات انوشيروان راهزنان، زناكاران، ياغيان، فراريان از جنگ و از دين برگشتگان، به جزاهاي بدني سخت يا اعدام محكوم ميشدند. آن گونه كه در نامهي تنسر آمده است، انوشيروان فرمان داد كه:"از دين برگشتگان را به زندان افكنند و براي يكسال به هر وقت او را خوانند و نصيحت كنند و برهان آورند و شبه را بر طرف كنند و اگر به توبه و استغفار بازآيد، آزادش كنند و اگر پافشاري كرد، او را بكشند." همچنين فرمان داد اگر بزهكاري به قطع عضو محكوم شد، عضو او را به گونهاي قطع كنند كه او از كار باز نماند. براي نمونه، بيني زناكار را ميبريدند و اگر بزهكاري به جزاي نقدي محكوم ميشد و پس از پرداخت جريمه بار ديگر به جرمي دست ميزد، بيني و گوشهايش را ميبريدند.
انوشيروان و روميها
انوشيروان طي پنجاه سال فرمانروايي چند بار با روميها جنگيد. در جنگ نخست كه در سال 534 به پايان رسيد، هر دو طرف به صلح رضايت دادند. اما پس از پيروزي روميها بر وندالها و اوستروگوتها در غرب، يوستينيان، امپراتور روم شرقي، در جنگ ميان دو پادشاه بيايان سوريه، يعني حارث بن عمرو غساني كه در پشتيباني روميها بود، و منذر بن نعمان، كه به عنوان دستنشاندهي شاه ايران در حيره فرمانروايي ميكرد، به ميانجيگري برخاست و در كار آن دو دخالت كرد. از اين رو، خسرو در سال 540 ميلادي انطاكيه را تصرف كرد و شمار زيادي از مردم آنجا را به شهر جديدي كه در نزديكي تيسفون ساختند و بهازآنتيوخسرو(انطاكيهي بهتر خسرو) نام گرفت، جابهجا كرد.
چندي پس از آن، خسرو كالينيكون را نيز گرفت و تا سال 545 چند درگيري ديگر بين روميها و ايرانيها رخ داد كه گاهي ايرانيها و گاهي روميها پيروز شدند. در آن سال بود كه دو طرف دست از جنگ كشيدند و پيمان صلح بستند. با اين همه، بار ديگر در قفقاز با هم جنگيدند كه به شكست سپاه خسرو به سال 553 انجاميد. سرانجام در سال 561 پيمان صلحي براي 50 سال ميان ايران و روم بسته شد. بر پايهي آن صلحنامه، هر دو طرف به سوي سرزمينها پيشين خود عقب نشستند و آزادي بازرگاني بين ايران و بيزانس فراهم شد. همچنين، مسيحيها در كيش خود آزادي يافتند، اما بنا شد كه پيروان هر دو دين زردشتي و مسيحي، كسي را به دين خويش دعوت نكنند.
در سال 571 ميلادي، شورشي در ارمنستان بر پا شد و شورشيان از يوستينيان، امپراتور روم شرقي، خواستند به آنها ياري رساند. اين كار به جنگ ديگري بين ايران و روم به سال 572 انجاميد كه با پيروزيهايي براي هر دو طرف همراه بود. خسرو توانست ارمنستان را آرام كند، اما روميها به ميانرودان يورش آوردند و قلعهي سينگارا را گرفتند. درگيريهاي شديدي بين ايرانيان و روميها درگرفت و انوشيروان در يكي از نبردهاي به سختي زخم برداشت. سرانجام در سال 579 گفت و گوهايي براي صلح آغاز شد، اما در همان زمان انوشيروان از دنيا رفت.
نبرد با هفتاليان
پس از اين كه انوشيروان در پي پيمان صلح 50 ساله از سوي روميها آسوده گشت، بر آن شد كه براي هميشه به باجخواهيها هفتاليان پايان دهد. هفتاليان گروهي از هونها بودند كه از شمال شرق به خاك ايران يورش ميآوردند. از زماني كه پيروز، شاه ساساني، در نبرد با آنها كشته شد و قباد با پشتيباني آنها بر تخت شاهي نشست، دولت ايران خراجي ساليانه به آنها پرداخت ميكرد. انوشيروان با كمك تركهاي شاخهي شائووو توانست هفتاليان را شكست دهد و رود جيحون مرز بين ايران و سرزمين خاقان ترك شناخته شد.
چندي نگذشت كه تركان شائووو براي ايران دشمني خطرناكتر از هفتاليان شدند و حتي برخي از قبيلههاي آنان در قفقاز نمودار شدند. تركان به سرداري سينجيبو و به تحريك دولت روم از مرز گذشتند و در بخشهايي از ورارودان(ماوراء النهر) تاخت و تاز كردند. از اين رو، انوشيروان فرمان داد تا استحكامات جديدي در گذرگاه دربند، در بالاي درياي خزر و گذرگاه داريل يا گذرگاه آلانها، بسازند و قلعههاي ديگري بر پا كنند تا راه دسترسي به هيركانيا(گرگان) بسته شود.
لشكركشي به يمن
در دورهي فرمانورايي انوشيروان گروهي از عربها با نام حميريان بر جنوب عربستان فرمان ميراندند. گسترش دين مسيح در بخشهايي از جنوب عربستان باعث درگيريهايي بين حبشيها و حميريان شد، زيرا حبشيها پيرو دين مسيح بودند و حميران به آزار مسيحيان جنوب عربستان ميپرداختند. نخستين لشكركشي حبشيها در سال 522 ميلادي رخ داد، اما عربهاي جنوب عربستان توانستند به رهبري يوسف ذونواس، كه پيرو دين يهود بود، حبشيان را از جنوب عربستان بيرون برانند. با اين همه، حبشيها در لشكركشي دوم به سال 525 ميلادي كه با پشتيباني دولت روم شرقي انجام شد، پيروز شدند. يوسف كشته شد و حبشيها يكي از حميريان را به عنوان دستنشاندهي خود به فرمانروايي برگزيدند.
در يكي از سالهاي بين 532 تا 535، سرداري از سپاه حبشيها، به نام ابرهه، قدرت را از دست پادشاه حميري بيرون كرد و دولت مستقلي در جنوب عربستان پي افكند و استقلال خود را از حبشه اعلام كرد. پس از مرگ ابرهه، برادر ناتنياش به پادشاهي رسيد، اما يكي از پسران ابرهه در سال 572 به نزد خسرو انوشيروان آمد و از او براي رسيدن به فرمانروايي كمك خواست. خسرو كه ميدانست ابرهه و برادر ناتنياش از طرفداران روم شرقي هستند، ناوگاني را به فرماندهي سرداري به نام وهرز به ناحيهي نزديك عدن كنوني فرستاد. ايرانيان به سال 575 يا 577 توانستند بر صنعا، تختگاه عربستان جنوبي، دست پيدا كنند و يمن تا زمان گسترش اسلام، زير فرمان ساسانيان در آمد.
خسروي جاويدان روان
بيشتر تاريخنگاران ايراني و عربي، خسروي اول را عادلترين پادشاهان ميدانند و از او با دو لقب انوشيروان(انوشگروان به معناي جاويدان روان) و عادل(دادگر) ياد كردهاند. البته، دادگستري انوشيروان را بايد با رفتار و كردار پادشاهان ديگر مقايسه كرد و اگر در جايي خشونتي از آن پادشاه ديده ميشود، نبايد آن را دستآويزي براي نپذيرفتن هر گونه دادگستري از سوي آن شاه قرار داد و داستانهايي را كه پيرامون دادگستري او در تاريخ آمده است، به گونهاي توجيه كرد. پذيرفتن داستانپردازيهايي مانند زنجير عدالت انوشيروان كه حتي خري براي دادخواهي آن را به صدا درآورد، نيز ما را از حقيقت دور ميكند.
مسعودي داستاني از رفتار دادگسترانهي انوشيروان آورده است كه نويسندگان زيادي به نقل از او در كتابها خود آوردهاند. او نوشته است:"خسرو پس از بازگشتن به عراق، فرستادگان پادشاهان گوناگون را به حضور پذيرفت. يكي از آن فرستادگان از سوي قيصر روم آمده بود كه به تماشاي ايوان كسرا پرداخت و از شكوه آن ستايشها كرد. فقط در جلوي ايوان نقصي مشاهده كرد و به همراهان بازگفت. وي را چنين پاسخ دادند كه در آن جا خانهاي از آن پيرزني بود كه حاضر نشد آن را بفروشد و چون شاه نخواست به آن پيرزن ستم روا دارد، آن خانه را به همان حال بگذاشت و اين نقص از آن است. فرستاده گفت: به خدا كه اين نقص بهتر از هر كمال است."
خسرو انوشيروان حتي درچشم بدخواهان خود نيز به مانند پادشاهي اصلاحطلب و پركار جلوه نموده است. براي نمونه، پروكوپيوس، تاريخ نگار رومي كه تاريخنگار بيطرفي نبوده است، خسرو انوشيروان را پادشاهي بيآرام و فتنهانگيز معرفي كرده است كه عاشق ابتكار و بدعت بود و همواره در پيرامون خود توليد هيجان ميكرد و بزرگان مملكت را جان به لب ميآورد. البته، او خسرو را پادشاهي دسيسهباز نيز ميداند و نمونههايي از دسيسههايي را بر ميشمارد كه او بر روميان روا داشته است. او بسياري از رفتارهاي انساندوستانه و دادگسترانهي خسرو را نيز ظاهرسازي و عوامفريبي معرفي كرده است.
انوشيروان پادشاه دانشمند و دانشدوستي بوده است. خسرو از يك ايراني مسيحي به نام پولس پرسا(Paulus Persa) خواسته بود چكيدهاي از منطق ارسطو براي شاه فراهم آورد كه بخشهايي از آن كتاب بر جاي مانده است. پولس در تقديمنامهي اين كتاب به شاه چنين گفته است:"فلسفه، كه معرفت حقيقي درباره ي همهي چيزهاست، در ذات شما وجود دارد. من اين فلسف را كه ذاتي شماست به شما تقديم ميدارم." خسرو فرمان داده بود بخشهايي از عهد عتيق را به زبان پهلوي ترجمه كنند كه بخشهايي از آن ترجمه را در تركستان چين پيدا كردهاند و اكنون در موزهي فلكركونده در برلن نگهداري ميشود.
از كارهاي شايستهي خسرو انوشيروان، برگزيدن برزويهي طبيب يا همان بزرگمهر به جايگاه وزرات است. او فرمان داد كتاب پنچهتنتره(پنج كتاب كه اكنون به كليله و دمنه شناخته ميشود) را كه برزويهي طبيب از هندوستان آورده بود، به زبان فارسي پهلوي ترجمه كنند. هدف اين اثر آموزش رهبري سياسي، شناخت سرشت بشر و فراست و زيركي و دانايي است. همچنين، به فرمان او كتابهايي بسياري را از سانسكريت و يوناني به پهلوي ترجمه كردند. اين دانش دوستي و دانشمند پروري انوشيروان رشد علمي چشمگيري را به ارمغان آورد كه پس از ورود اسلام به ايران، از راه دانشگاه گنديشاپور زمينهسازي عصر طلايي تمدن اسلامي شد.
به فرمان انوشيروان شهرهاي زيادي در ايران ساخته شد و بناهاي باشكوهي بر پا شد. به نظر برخي از پژوهشگران تاريخ ايران، كاخ كسري را خسرو اول بنيان نهاد كه تالارهاي آن جايگاه ديدار با مردم، بار عام، بوده است. اين بناي شگرف براي طاق بسيار بزرگش در جهان شناخته شده است كه دهانهي آن 6/25 متر و بلندي آن نزديك 29 متر است. بارگاه باشكوه شاهنشاه در اين كاخ آجري بود و از همانجا به كارهاي كشور رسيدگي ميكرد. در همين كاخ بود كه مردم در جشن نوروز و جشن مهرگان براي شاه هديه ميآوردند و شاه نيز به آنان هديه ميداد. دبيران نام هديه دهندگان را در دفتر ويژهاي مينوشتند و آن گونه كه جاحظ در كتاب التاج آورده است:"اگر هديه دهنده به كمك مالي نياز پيدا ميكرد، برپايهي آن چه كه در دفترها نوشته شده بود، ارزش هديههاي او را برآورد ميكردند و دو برابر آن را به او ميدادند."
سالشمار فرمانروايي انوشيروان
531 ميلادي، انوشيروان به پادشاهي ايران دست يافت.
532 ميلادي، انوشيروان به دليل درگيريها داخلي به ناچار با روميها صلح كرد.
533 ميلادي، فيلسوفان يونان به دربار انوشيروان آمدند.
534 ميلادي، نبرد نخست انوشيروان با يوستينيان اول، امپراتور روم شرقي، رخ داد، اما هر دو طرف به صلح رضايت دادند.
540 ميلادي، به دليل دخالت امپراتور روم در درگيري بين غسانيها و منذر بن نعمان، كه به عنوان دستنشاندهي شاه ايران در حيره فرمانروايي ميكرد، جنگ ديگري رخ داد.
543 ميلادي، جنگ سوم انوشيروان به روميها با شكست روميها پايان يافت و ايرانيان بر انطاكيه دست يافتند.
544 ميلادي، با پرداخت 2 هزار پوند طلا از سوي روميها، پيمان پنجسالهاي براي ترك جنگ بسته شد.
551 ميلادي، روميها سپاه ايران را شكست داند و بار ديگر پيمان پنجسالهاي براي ترك جنگ بسته شد.
557 ميلادي، انوشيروان هفتاليان را به كمك تركها شكست داد.
561 ميلادي، پيمان صلحي پنجاه ساله بين ايران و روم بسته شد.
569 ميلادي، ايرانيان تركها را شكست دادند و آنها را از مرزهاي ايران پس راندند.
570 ميلادي، ايرانيان حبشيها را از يمن بيرون راندند.
571 ميلادي، شورشي در ارمنستان بر پا شد و شورشيان از يوستينيان، امپراتور روم شرقي، خواستند به آنها ياري رساند.
572 ميلادي، جنگ ديگري بين ايران و روم رخ داد كه پيروزيهايي براي روميها همراه بود.
575 ميلادي، انوشيروان بر ارمنستان تاخت و پيروزيهايي به دست آورد.
576 ميلادي، روميها بخشهايي از سپاه ايران را شكست دادند و گفت و گوهاي صلح بر پا شد.
579 ميلادي، انوشيروان پس از 48 سال فرمانروايي درگذشت.
منبع:
1. كريستنسن، آرتور. ايران در زمان ساسانيان. ترجمهي رشيد ياسمي. انتشارات صداي معاصر، چاپ دوم، 1380
2. هوار، كلمان. ايران و تمدن ايراني. ترجمهي حسن انوشه. انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، 1384
3. فراي، ريچارد نلسون. ميراث باستاني ايران. ترجمهي مسعود رجبنيا. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1383
4. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسي(مقالهي خسرو انوشيروان و مقالهي ساسانيان). انتشارات فرانكلين، 1345
5. گيرشمن، رومن. ايران از آغاز تا اسلام. ترجمهي دكتر محمد معين. انتشارات معين، چاپ اول، 1383
6. دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ. تاريخ ايران باستان. ترجمهي روحي ارباب. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1380
7. يارشاطر، احسان. تاريخ ايران كمبريج (جلد سوم، قسمت اول). ترجمهي حسن انوشه. انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1380
8. ويسهوفر، يوزف. ايران باستان. ترجمهي مرتضي ثاقب. انتشارات ققنوس، چاپ سوم، 1378
خسرو انوشيروان از دودمان ساسانيان و يكي از بزرگترين پادشاهان ايران بود كه به دادگري پرآوازه شده است. او جنبش مزدكيان را سركوب كرد، در برابر زيادهخواهيهاي روميها ايستاد، حبشيها را از يمن بيرون كرد، به يورشهاي هفتاليان به خاك ايران پايان داد، دانشگاه گنديشاپور را به كوشش وزير خردمندش، بزرگمهر، رونق داد و سازمان اداري، مالي و ارتش ايران را بهبود بخشيد. در نزديك 50 سال فرمانروايي انوشيروان(579-531 ميلادي)، سرزمين ايران از سند تا درياي سرخ گسترش يافت.
ايران پيش از انوشيروان
انوشيروان فرزند قباد اول بود كه نزديك 43 سال بر سرزمين ايران فرمان راند. قباد وارث ورشكستگي اقتصادي بود كه در نتيجهي چند سال قحطي و سپس شكست ايرانيان از هفتاليان(هونهاي سفيد) به وجود آمده بود. در اوج آن گرفتاريها فردي به نام مزدك آيين تازهاي آورد كه به برابري در داراييها و براندازي نظام طبقاتي دعوت ميكرد و دليل اصلي دشمنيها و ناسازگاريهاي ميان مردمان را نابرابري ميدانست. پيروان مزدك كم كم به اين باور رسيدند كه زن و خواسته بايد مانند آب و آتش و چراگاه در دسترس همگان باشد و بنابراين بايد از توانگران گرفت و به تهيدستان داد. از آنجا كه قباد اين آيين را راهي براي كاستن از قدرت بزرگان ساساني ميدانست، از مزدك پشتيباني كرد.
پشتيباني قباد از مزدكيان باعث شورش بزرگان و موبدان و بركناري قباد شد. اما قباد از زندان فرار كرد و به هفتاليان پناه برد. قباد همراه سپاهي از هفتاليان به ايران بازگشت و به كمك آنها برادر خود، زاماسب، را بر كنار كرد و بر جايگاه شاهي نشست. قباد اين بار از پشتيباني مزدك دست كشيد، اما جنبش مزدكيان كه با غارت بزرگان، ربودن زنان و دست افكندن بر زمينهاي كشاورزي همراه شده بود، كشور را به نارآرامي كشاند. باجخواهي هفتاليان، كه قباد را به تخت نشانده بودند، نيز بر دشواريهاي اقتصادي كشور افزوده بود. از اين رو، قباد نخست فرمان كشتار مزدكيان را داد و سپس برنامهاي براي بهبود وضع ماليات پي افكند، اما مرگش فرارسيد و اين كار بزرگ به دست جانشين او، خسرو انوشيروان، انجام شد.
اصلاحات انوشيروان
بر تخت نشستن خسروي اول سرآغاز درخشانترين دورهي فرمانروايي ساسانيان است. او پس از به دست گرفتن فرمانروايي ايران كوشش خود را براي سامان دادن به سازمان آشفتهي كشور آغاز كرد و طي نزديك به نيم سده فرمانروايي، پيشرفت اقتصادي، ادبي، علمي و هنري چشمگيري را براي ايرانيان به ارمغان آورد. سازماني كه او براي دولت ايران پي افكند، تنها در دوران زندگي او پابرجا نماند، بلكه الگويي براي فرمانرواييهاي ديگر شد و گسترش آن تا روزگار خلافت عباسيان نيز ادامه يافت. بر پايهي پژوهشهاي ارنست اشتاين، اصلاحات اداري امپراتوري بيزانس(روم شرقي) در سدهي هفتم ميلادي، برداشتي از اصلاحات شاهنشاهي ايران در سدهي ششم ميلادي بوده است.
1. آبادي ويرانيها
انوشيروان نخست فرمان داد داراييهايي را كه مزدكيان از مردم گرفته بودند، به آنان بازگردانند و داراييهاي را كه دارندگان واقعي آنها روشن نيست، براي آبادي ويرانيها هزينه كنند. پيرامون زناني كه مزدكيان ربوده بودند، فرمان داد چنانچه زني پيش از آن شوهر نكرده يا شوهرش را از دست داده باشد، اگر مرد رباينده از نظر جايگاه اجتماعي با آن زن برابر باشد، بايد او را به عقد شرعي خود درآورد، مگر اين كه آن زن خواهان كنارهگيري از آن مرد باشد. زنان شوهردار به شوهران خود باز گردانده شوند و مرد رباينده بايد برابر مهري كه شوهر قانوني داده بود، به آن زن بپردازد. هر كودكي كه نسبش روشن نيست، از آن خانوادهاي باشد كه در آن زندگي كرده است و از آن خانواده ارث ميبرد.
از آنجا كه شمار زيادي از مردم در شورش مزدكيان خانوادههاي خود را از دست داده يا در پي كشته شدن سر دودمان خود به تنگدستي افتاده بودند، خسرو به پشتيباني مالي از آنها فرمان داد. برپايهي فرمان او هزينهي ازدواج دختران و پسران بيسرپرست، مهريه و جهاز، از خزانهي دولت پرداخت شد و جوانان را به خدمت دربار پذيرفتند. همچنين، فرمان داد روستاهاي ويران شده از نو آباد شوند و پلهاي چوبي و سنگي ويران شده را بازسازي كنند. كاريزها و جويهاي آبياري را آباد كنند و چهارپاياني به زمينداران بدهند تا به آبادي روستاها بكوشند و كشاورزي شكوفا شود.
2. بهبود سازمان دارايي
پيش از انوشيروان پايهي مالياتي كه هر فرد بايد ميپرداخت، روشن نبود. ازاين رو، همواره بهانهاي براي زيادهخواهيها و سختگيري بيش از اندازه بر مردم وجود داشت. روستاييان پيش از آنكه ماليات ميوه را بدهند، نبايد به آن دست ميزدند و چه بسا ماليات بگيران براي ارزيابي ميزان ماليات دير ميرسيدند و ميوهها تباه ميشد. همچنين تا ارزياب دولت برسد، غله در خرمنگاه ميماند و چه بسا تندبادي ميوزيد و محصول را بر باد ميداد. در اين صورت، روستاييان هم به دولت مغروض ميشدند و هم بايد رنج تنگدستي ونابودي هستي خود را نيز تحمل ميكردند.
انوشيروان فرمان داد مساحت زمينها برآورد شود و آمار درختان بارده نيز گرفته شود و گروهي از مردماني با انصاف و خيرخواه بر پايهي برآوردي ساليانه براي آنها ماليات در نظر بگيرند. صورت مشمولين پرداخت ماليات در دو نسخه فراهم شد كه يكي از صورتها در ادارهي مركزي و ديگري در ادارهي محلي نگهداري شود. همچنين، براي تعيين ميزان ماليات سرانه به سرشماري مردم فرمان داد و كودكان، زنان و پيران را از ماليات سرانه معاف كرد.
بر پايهي كار آمارگران و كارشناسان ماليات، از آن پس بنا شد كه براي هر گريب گندم و جو، سالي يك درهم؛ براي هر گريب مو، هشت درهم؛ براي هر گريب يونجه، هفت درهم؛ براي هر گريب برنج، پنج ششم درهم و ساليانه از هر چهار درخت خرماي پارسي يا شش نخل آرامي يا شش درخت زيتون، يك درهم بگيرند. تك درختها از ماليات معاف شدند. به نظر ميرسد اين ماليات چندان سنگين نبوده است، اما اگر هم چنين بوده، ماليات ساليانهي مشخص باعث آسودگي مردم بود و درآمد خزانه را نيز ثابتتر، اطمينانبخشتر و چند برابر كرده بود.
طبري در تاريخ خود در جريان شرح چگونگي تعيين ميزان ماليات، به اهميت پرداخت منظم ماليات از زبان انوشيروان ميپردازد و مينويسد:" كسري گفت ميخواهيم كه بر هر جريب نخل و زيتون و بر هر سر خراجي مققر داريم و بگوييم تا به سه قسمت در سال بگيرند و در خزانه ما مالي فراهم آيد كه اگر در يكي از مرزها يا يكي از ولايات خللي افتاد كه به مقابله يا فيصل آن نياز شديم، مال آماده باشد و حاجت به خراج گرفتن نباشد."
3. سازمان نوين ارتش
تا زمان خسرو انوشيروان سپاه ايران زير فرمان يك نفر سردار بزرگ با عنوان ايرانسپاهبد بود و سپاهيان از مردمان وابسته به اشراف بودند. انوشيروان منصب ايرانسپاهبد را لغو كرد و چهار سپاهبد براي چهار گوشه از كشور فرستاد: سپاهبد خاور(خراسان، سيستان و كرمان)؛ سپاهبد جنوب(فارس و خوزستان)؛ سپاهبد باختر(عراق تا مرز بيزانس) و سپاهبد شمال(ماد و آذربايجان). او جيرهي مناسب و ثابتي براي سپاهيان تعيين كرد و به جنگاوراني كه اسب نداشتند، اسب و اسلحه داد. بنابراين، سپاه منظمي پديد آورد كه به فرمان شاه بود تا به فرمان اشراف.
انوشيروان پس از آنكه بر قوم بارز، كه در كرمان ميزيستند، چيره شد، بازماندگان آنان را به به بخشهاي گوناگون كشور فرستاد و به آنها مسكن داد و جنگاوران زبدهي آنها را به خدمت سربازي واداشت. اين كار را با قومهاي ديگري، مانند چولها، ابخازها، خزرها و آلانها، نيز انجام داد. به اين ترتيب، سپاه ايران شامل اسواران و كوچنشينان نيرومند و سلحشوري شد كه پيادنظام را ميساختند. پيش از اين كار مهم، پيادگان سپاه ايران را گروهي از كشاورزان ايراني ميساختند كه بيشتر براي ويران كردن ديوارها، گردآوري كشتگان و خدمت به جنگجويان، همراه سپاه برده ميشدند.
4. پشتيباني از دانشمندان
بنيانگذاري دانشگاه گنديشاپور به شاپور دوم باز ميگردد، اما شكوفايي آن دانشگاه در زمان خسرو انوشيروان رخ داد. انوشيروان نه تنها دوستدار دانش بود كه خود انديشمند بزرگي بوده و به نوشتهي اكاثياس، فلسفه را از اورانوس، پزشك و حكيم سرياني، آموخته است. او با دانشمندان و فيلسوفان به گفت و گو مينشست و از پرسش و پاسخ او با پريسيكانوس دو كتاب فراهم شد كه ترجمهي ناقصي از آن به لاتين در كتابخانهي سنژرمن پاريس با عنوان "حل مسائلي دربارهي مشكلات خسرو پادشاه ايران" موجود است. او برزويه را به هندوستان فرستاد تا دانش هنديان را به ايران بياورد. همچنين، به گردآوري و ترجمهي نوشتههاي علمي يونانيان فرمان داد. بخش زيادي از نوشتههاي يوناني كه در دورهي اسلامي به عربي ترجمه شد، در واقع ترجمه از متنهاي پهلوي بوده است.
آوازهي دانش دوستي انوشيروان چنان در جهان آن روز پيچيده بود كه با بسته شدن مدرسهي آتن در سال 529 ميلادي، بسياري از فيلسوفان يوناني به گنديشاپور كوچ كردند . آنان چند سالي را در آنجا به پژوهشهاي خود ادامه دادند و هنگامي كه خواستند به ميهن خود بازگردند، انوشيروان در پيماننامهي صلح با امپراتور روم شرقي شرط كرد كه به آنان آسيبي نرسانند. همچنين، ابننديم از پزشكي به نام ابندهن هندي ياد كرده كه مدير بيمارستان گنديشاپور بوده است. از اين رو، بسياري از پژوهشگران تاريخ علم، از جمله جرج سارتن، بر اين باورند كه گنديشاپور جايگاه برخورد نظريههاي ايراني، هندي و يوناني بود كه يكديگر را بارور ميساختند.
5. داد و دادگستري
بر پايهي آن چه نويسندگان ايراني و عرب نوشتهاند، خسرو انوشيروان هنگام نشستن بر تخت شاهنشاهي به بزرگان سپرده بود كه با مردمان به درستي و عدالت رفتار كنند. با اين همه كارگزاران بلند جايگاه باز هم بر مردم سخت ميگرفتند و كارهاي ناشايستي انجام ميدادند. خواجه نظام الملك در كتاب سياستنامه از يكي از بزرگاني ياد ميكند كه انوشيروان آن را والي آذربايجان كرده بود. والي ميخواست باغ و نشستگاهي بزرگ براي خود بسازد، اما كلبه و زمين پيرزني مانع كار او بود و چون پيرزن به فروش راضي نشد، كلبه و زمين را بهزور از او گرفتند و هنگامي كه بهاي زمين را خواست، پاسخش نداند.
پيرزن به دادخواهي به نزد انوشيروان رفت. انوشيروان فرمان داد پيرامون داراييهاي والي آذريبايجان بررسي كنند. هنگامي كه انوشيروان پي برد آن والي چه سرمايهاي براي خود انباشته است، گفت:"آن كه چندين نعمت دارد و هر روز از بيست گونه طعام و بره و حلوا و قليهي چرب و شيرين خورد و ضعيفي ديگر كه از پرستار خداي تعالي باشد و در همهي عالم دو نان داشته باشد و آن دو نان را نيز به ناحق از او بستانند و او را محروم گردانند، بر او چه واجب آيد؟" پس فرمان داد كه پوست او را بكنند و گوشت او را به سگان بدهند و پوست را از كاه پر كنند و بر در سرا بياويزند و هفت روز منادي كنند كه هر كه پس از اين ستم كند با او همان كنند كه با اين كردند.
در زمان انوشيروان برخي از مجازاتها نيز تعديل شد. پيش از اصلاحات انوشيروان راهزنان، زناكاران، ياغيان، فراريان از جنگ و از دين برگشتگان، به جزاهاي بدني سخت يا اعدام محكوم ميشدند. آن گونه كه در نامهي تنسر آمده است، انوشيروان فرمان داد كه:"از دين برگشتگان را به زندان افكنند و براي يكسال به هر وقت او را خوانند و نصيحت كنند و برهان آورند و شبه را بر طرف كنند و اگر به توبه و استغفار بازآيد، آزادش كنند و اگر پافشاري كرد، او را بكشند." همچنين فرمان داد اگر بزهكاري به قطع عضو محكوم شد، عضو او را به گونهاي قطع كنند كه او از كار باز نماند. براي نمونه، بيني زناكار را ميبريدند و اگر بزهكاري به جزاي نقدي محكوم ميشد و پس از پرداخت جريمه بار ديگر به جرمي دست ميزد، بيني و گوشهايش را ميبريدند.
انوشيروان و روميها
انوشيروان طي پنجاه سال فرمانروايي چند بار با روميها جنگيد. در جنگ نخست كه در سال 534 به پايان رسيد، هر دو طرف به صلح رضايت دادند. اما پس از پيروزي روميها بر وندالها و اوستروگوتها در غرب، يوستينيان، امپراتور روم شرقي، در جنگ ميان دو پادشاه بيايان سوريه، يعني حارث بن عمرو غساني كه در پشتيباني روميها بود، و منذر بن نعمان، كه به عنوان دستنشاندهي شاه ايران در حيره فرمانروايي ميكرد، به ميانجيگري برخاست و در كار آن دو دخالت كرد. از اين رو، خسرو در سال 540 ميلادي انطاكيه را تصرف كرد و شمار زيادي از مردم آنجا را به شهر جديدي كه در نزديكي تيسفون ساختند و بهازآنتيوخسرو(انطاكيهي بهتر خسرو) نام گرفت، جابهجا كرد.
چندي پس از آن، خسرو كالينيكون را نيز گرفت و تا سال 545 چند درگيري ديگر بين روميها و ايرانيها رخ داد كه گاهي ايرانيها و گاهي روميها پيروز شدند. در آن سال بود كه دو طرف دست از جنگ كشيدند و پيمان صلح بستند. با اين همه، بار ديگر در قفقاز با هم جنگيدند كه به شكست سپاه خسرو به سال 553 انجاميد. سرانجام در سال 561 پيمان صلحي براي 50 سال ميان ايران و روم بسته شد. بر پايهي آن صلحنامه، هر دو طرف به سوي سرزمينها پيشين خود عقب نشستند و آزادي بازرگاني بين ايران و بيزانس فراهم شد. همچنين، مسيحيها در كيش خود آزادي يافتند، اما بنا شد كه پيروان هر دو دين زردشتي و مسيحي، كسي را به دين خويش دعوت نكنند.
در سال 571 ميلادي، شورشي در ارمنستان بر پا شد و شورشيان از يوستينيان، امپراتور روم شرقي، خواستند به آنها ياري رساند. اين كار به جنگ ديگري بين ايران و روم به سال 572 انجاميد كه با پيروزيهايي براي هر دو طرف همراه بود. خسرو توانست ارمنستان را آرام كند، اما روميها به ميانرودان يورش آوردند و قلعهي سينگارا را گرفتند. درگيريهاي شديدي بين ايرانيان و روميها درگرفت و انوشيروان در يكي از نبردهاي به سختي زخم برداشت. سرانجام در سال 579 گفت و گوهايي براي صلح آغاز شد، اما در همان زمان انوشيروان از دنيا رفت.
نبرد با هفتاليان
پس از اين كه انوشيروان در پي پيمان صلح 50 ساله از سوي روميها آسوده گشت، بر آن شد كه براي هميشه به باجخواهيها هفتاليان پايان دهد. هفتاليان گروهي از هونها بودند كه از شمال شرق به خاك ايران يورش ميآوردند. از زماني كه پيروز، شاه ساساني، در نبرد با آنها كشته شد و قباد با پشتيباني آنها بر تخت شاهي نشست، دولت ايران خراجي ساليانه به آنها پرداخت ميكرد. انوشيروان با كمك تركهاي شاخهي شائووو توانست هفتاليان را شكست دهد و رود جيحون مرز بين ايران و سرزمين خاقان ترك شناخته شد.
چندي نگذشت كه تركان شائووو براي ايران دشمني خطرناكتر از هفتاليان شدند و حتي برخي از قبيلههاي آنان در قفقاز نمودار شدند. تركان به سرداري سينجيبو و به تحريك دولت روم از مرز گذشتند و در بخشهايي از ورارودان(ماوراء النهر) تاخت و تاز كردند. از اين رو، انوشيروان فرمان داد تا استحكامات جديدي در گذرگاه دربند، در بالاي درياي خزر و گذرگاه داريل يا گذرگاه آلانها، بسازند و قلعههاي ديگري بر پا كنند تا راه دسترسي به هيركانيا(گرگان) بسته شود.
لشكركشي به يمن
در دورهي فرمانورايي انوشيروان گروهي از عربها با نام حميريان بر جنوب عربستان فرمان ميراندند. گسترش دين مسيح در بخشهايي از جنوب عربستان باعث درگيريهايي بين حبشيها و حميريان شد، زيرا حبشيها پيرو دين مسيح بودند و حميران به آزار مسيحيان جنوب عربستان ميپرداختند. نخستين لشكركشي حبشيها در سال 522 ميلادي رخ داد، اما عربهاي جنوب عربستان توانستند به رهبري يوسف ذونواس، كه پيرو دين يهود بود، حبشيان را از جنوب عربستان بيرون برانند. با اين همه، حبشيها در لشكركشي دوم به سال 525 ميلادي كه با پشتيباني دولت روم شرقي انجام شد، پيروز شدند. يوسف كشته شد و حبشيها يكي از حميريان را به عنوان دستنشاندهي خود به فرمانروايي برگزيدند.
در يكي از سالهاي بين 532 تا 535، سرداري از سپاه حبشيها، به نام ابرهه، قدرت را از دست پادشاه حميري بيرون كرد و دولت مستقلي در جنوب عربستان پي افكند و استقلال خود را از حبشه اعلام كرد. پس از مرگ ابرهه، برادر ناتنياش به پادشاهي رسيد، اما يكي از پسران ابرهه در سال 572 به نزد خسرو انوشيروان آمد و از او براي رسيدن به فرمانروايي كمك خواست. خسرو كه ميدانست ابرهه و برادر ناتنياش از طرفداران روم شرقي هستند، ناوگاني را به فرماندهي سرداري به نام وهرز به ناحيهي نزديك عدن كنوني فرستاد. ايرانيان به سال 575 يا 577 توانستند بر صنعا، تختگاه عربستان جنوبي، دست پيدا كنند و يمن تا زمان گسترش اسلام، زير فرمان ساسانيان در آمد.
خسروي جاويدان روان
بيشتر تاريخنگاران ايراني و عربي، خسروي اول را عادلترين پادشاهان ميدانند و از او با دو لقب انوشيروان(انوشگروان به معناي جاويدان روان) و عادل(دادگر) ياد كردهاند. البته، دادگستري انوشيروان را بايد با رفتار و كردار پادشاهان ديگر مقايسه كرد و اگر در جايي خشونتي از آن پادشاه ديده ميشود، نبايد آن را دستآويزي براي نپذيرفتن هر گونه دادگستري از سوي آن شاه قرار داد و داستانهايي را كه پيرامون دادگستري او در تاريخ آمده است، به گونهاي توجيه كرد. پذيرفتن داستانپردازيهايي مانند زنجير عدالت انوشيروان كه حتي خري براي دادخواهي آن را به صدا درآورد، نيز ما را از حقيقت دور ميكند.
مسعودي داستاني از رفتار دادگسترانهي انوشيروان آورده است كه نويسندگان زيادي به نقل از او در كتابها خود آوردهاند. او نوشته است:"خسرو پس از بازگشتن به عراق، فرستادگان پادشاهان گوناگون را به حضور پذيرفت. يكي از آن فرستادگان از سوي قيصر روم آمده بود كه به تماشاي ايوان كسرا پرداخت و از شكوه آن ستايشها كرد. فقط در جلوي ايوان نقصي مشاهده كرد و به همراهان بازگفت. وي را چنين پاسخ دادند كه در آن جا خانهاي از آن پيرزني بود كه حاضر نشد آن را بفروشد و چون شاه نخواست به آن پيرزن ستم روا دارد، آن خانه را به همان حال بگذاشت و اين نقص از آن است. فرستاده گفت: به خدا كه اين نقص بهتر از هر كمال است."
خسرو انوشيروان حتي درچشم بدخواهان خود نيز به مانند پادشاهي اصلاحطلب و پركار جلوه نموده است. براي نمونه، پروكوپيوس، تاريخ نگار رومي كه تاريخنگار بيطرفي نبوده است، خسرو انوشيروان را پادشاهي بيآرام و فتنهانگيز معرفي كرده است كه عاشق ابتكار و بدعت بود و همواره در پيرامون خود توليد هيجان ميكرد و بزرگان مملكت را جان به لب ميآورد. البته، او خسرو را پادشاهي دسيسهباز نيز ميداند و نمونههايي از دسيسههايي را بر ميشمارد كه او بر روميان روا داشته است. او بسياري از رفتارهاي انساندوستانه و دادگسترانهي خسرو را نيز ظاهرسازي و عوامفريبي معرفي كرده است.
انوشيروان پادشاه دانشمند و دانشدوستي بوده است. خسرو از يك ايراني مسيحي به نام پولس پرسا(Paulus Persa) خواسته بود چكيدهاي از منطق ارسطو براي شاه فراهم آورد كه بخشهايي از آن كتاب بر جاي مانده است. پولس در تقديمنامهي اين كتاب به شاه چنين گفته است:"فلسفه، كه معرفت حقيقي درباره ي همهي چيزهاست، در ذات شما وجود دارد. من اين فلسف را كه ذاتي شماست به شما تقديم ميدارم." خسرو فرمان داده بود بخشهايي از عهد عتيق را به زبان پهلوي ترجمه كنند كه بخشهايي از آن ترجمه را در تركستان چين پيدا كردهاند و اكنون در موزهي فلكركونده در برلن نگهداري ميشود.
از كارهاي شايستهي خسرو انوشيروان، برگزيدن برزويهي طبيب يا همان بزرگمهر به جايگاه وزرات است. او فرمان داد كتاب پنچهتنتره(پنج كتاب كه اكنون به كليله و دمنه شناخته ميشود) را كه برزويهي طبيب از هندوستان آورده بود، به زبان فارسي پهلوي ترجمه كنند. هدف اين اثر آموزش رهبري سياسي، شناخت سرشت بشر و فراست و زيركي و دانايي است. همچنين، به فرمان او كتابهايي بسياري را از سانسكريت و يوناني به پهلوي ترجمه كردند. اين دانش دوستي و دانشمند پروري انوشيروان رشد علمي چشمگيري را به ارمغان آورد كه پس از ورود اسلام به ايران، از راه دانشگاه گنديشاپور زمينهسازي عصر طلايي تمدن اسلامي شد.
به فرمان انوشيروان شهرهاي زيادي در ايران ساخته شد و بناهاي باشكوهي بر پا شد. به نظر برخي از پژوهشگران تاريخ ايران، كاخ كسري را خسرو اول بنيان نهاد كه تالارهاي آن جايگاه ديدار با مردم، بار عام، بوده است. اين بناي شگرف براي طاق بسيار بزرگش در جهان شناخته شده است كه دهانهي آن 6/25 متر و بلندي آن نزديك 29 متر است. بارگاه باشكوه شاهنشاه در اين كاخ آجري بود و از همانجا به كارهاي كشور رسيدگي ميكرد. در همين كاخ بود كه مردم در جشن نوروز و جشن مهرگان براي شاه هديه ميآوردند و شاه نيز به آنان هديه ميداد. دبيران نام هديه دهندگان را در دفتر ويژهاي مينوشتند و آن گونه كه جاحظ در كتاب التاج آورده است:"اگر هديه دهنده به كمك مالي نياز پيدا ميكرد، برپايهي آن چه كه در دفترها نوشته شده بود، ارزش هديههاي او را برآورد ميكردند و دو برابر آن را به او ميدادند."
سالشمار فرمانروايي انوشيروان
531 ميلادي، انوشيروان به پادشاهي ايران دست يافت.
532 ميلادي، انوشيروان به دليل درگيريها داخلي به ناچار با روميها صلح كرد.
533 ميلادي، فيلسوفان يونان به دربار انوشيروان آمدند.
534 ميلادي، نبرد نخست انوشيروان با يوستينيان اول، امپراتور روم شرقي، رخ داد، اما هر دو طرف به صلح رضايت دادند.
540 ميلادي، به دليل دخالت امپراتور روم در درگيري بين غسانيها و منذر بن نعمان، كه به عنوان دستنشاندهي شاه ايران در حيره فرمانروايي ميكرد، جنگ ديگري رخ داد.
543 ميلادي، جنگ سوم انوشيروان به روميها با شكست روميها پايان يافت و ايرانيان بر انطاكيه دست يافتند.
544 ميلادي، با پرداخت 2 هزار پوند طلا از سوي روميها، پيمان پنجسالهاي براي ترك جنگ بسته شد.
551 ميلادي، روميها سپاه ايران را شكست داند و بار ديگر پيمان پنجسالهاي براي ترك جنگ بسته شد.
557 ميلادي، انوشيروان هفتاليان را به كمك تركها شكست داد.
561 ميلادي، پيمان صلحي پنجاه ساله بين ايران و روم بسته شد.
569 ميلادي، ايرانيان تركها را شكست دادند و آنها را از مرزهاي ايران پس راندند.
570 ميلادي، ايرانيان حبشيها را از يمن بيرون راندند.
571 ميلادي، شورشي در ارمنستان بر پا شد و شورشيان از يوستينيان، امپراتور روم شرقي، خواستند به آنها ياري رساند.
572 ميلادي، جنگ ديگري بين ايران و روم رخ داد كه پيروزيهايي براي روميها همراه بود.
575 ميلادي، انوشيروان بر ارمنستان تاخت و پيروزيهايي به دست آورد.
576 ميلادي، روميها بخشهايي از سپاه ايران را شكست دادند و گفت و گوهاي صلح بر پا شد.
579 ميلادي، انوشيروان پس از 48 سال فرمانروايي درگذشت.
منبع:
1. كريستنسن، آرتور. ايران در زمان ساسانيان. ترجمهي رشيد ياسمي. انتشارات صداي معاصر، چاپ دوم، 1380
2. هوار، كلمان. ايران و تمدن ايراني. ترجمهي حسن انوشه. انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، 1384
3. فراي، ريچارد نلسون. ميراث باستاني ايران. ترجمهي مسعود رجبنيا. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1383
4. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسي(مقالهي خسرو انوشيروان و مقالهي ساسانيان). انتشارات فرانكلين، 1345
5. گيرشمن، رومن. ايران از آغاز تا اسلام. ترجمهي دكتر محمد معين. انتشارات معين، چاپ اول، 1383
6. دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ. تاريخ ايران باستان. ترجمهي روحي ارباب. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1380
7. يارشاطر، احسان. تاريخ ايران كمبريج (جلد سوم، قسمت اول). ترجمهي حسن انوشه. انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1380
8. ويسهوفر، يوزف. ايران باستان. ترجمهي مرتضي ثاقب. انتشارات ققنوس، چاپ سوم، 1378
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
رازي، محمد بن زكريا ابوبكر محمد بن زكرياي رازي(313-251 قمري) بزرگترين پزشك ايراني كه در زمينهي شيمي، فيزيك و فلسفه نيز پژوهشهاي ارزندهاي داشته است. شمار كتابها و رسالههاي او را بيش از 200 نوشتهاند كه دانشنامهي پزشكي الحاوي، شناخته شدهترين آنهاست. كشف الكل و اسيد سولفوريك را به او نسبت ميدهند. ترجمهي كتاب المنصوري او نخستين كتاب پزشكي است كه با شيوهي چاپ گوتنبرگي در اروپا چاپ شد. او دانشمندي تجربهگرا بود و ميگفت: تجربه بهتر از علم طب است.
زندگينامه
ابوبكر محمد بن زكريا بن يحيي رازي، در شعبان سال 251 قمري برابر با 865 ميلادي، در شهر ري به دنيا آمد. ري از شهرهاي كهن ايران است كه نام آن در اوستا نيز آمده است. اين شهر در آن روزگار مركز علم و ادب ايران بود و بزرگان و دانشمندان زيادي از آن شهر برخاستند. مقدسي در كتاب احسن التقاسيم دربارهي اين شهر نوشته است:"در اين شهر مدارس و مجالس علم فراوان است. مذكران آنجا فقيه و رؤساي آنان عالم و محتسبشان مشهور و سخنورانشان اديب هستند."
از كودكي و نوجواني رازي چيز زيادي نميدانيم. برخي نوشتهاند كه او در نوجواني به موسيقي گرايش فراوان داشت و در نواختن ني يا عود بسيار توانا بود. زماني را نيز به زرگري و صرافي پرداخته است. همچنين، آن گونه كه خود در كتاب شكوك علي جالينوس نوشته، به تجربه و آزمايش اكاذيب معزمان، (كساني كه به كارهاي عجيب مانند احضار ارواح ميپردازند) علاقه داشته است. شايد از همين رو بود كه به كيمياگري گرايش پيدا كرد و در جريان كار با مواد شيميايي و نزديك شدن به آتش به چشم خود آسيب رساند.
ميگويند او براي درمان چشم خود به نزد پزشكي رفت و آن پزشك براي درمان او پانصد دينار از او درخواست كرد و او ناچار شد بپردازد. سپس، با خود گفت:"كيمياي واقعي علم طب است نه آنكه تو بدان مشغولي" و اين گونه بود كه به پزشكي گرايش پيدا كرد. نخست مفاهيم پايهي فلسفه، رياضي، اخترشناسي و ادب را در همان ري آموخت. آنگاه براي آموزش بيشتر به بغداد رفت كه به دست ايرانيان بنيان گذاري شده بود و دانشمندان بزرگ آن روزگار در آنجا گرد هم آمده بودند.
رازي در بغداد به رياست بيمارستاني برگزيده شد كه بدر، غلام معتضد عباسي، در سدهي سوم هجري ساخته بود. برخي گمان ميكنند كه رازي رياست بيمارستان عضدي را داشته است كه به دست عضدالدولهي ديلمي به سال 372 بازگشايي شد. اما رازي نزديك نيم سده پيش از بازگشايي آن بيمارستان از دنيا رفت و به نظر ميرسد بيمارستاني كه غلام معتضد ساخت، طي زمان با بيمارستان عضدي مشتبه شده باشد.
رازي به زودي به جايگاه نخست در پزشكي دست يافت و فرمانروايان گوناگون او را به نزد خود ميخواندند و رازي كتابهايي نيز به نام آنها نوشته است. براي نمونه، زماني به درخواست ابوصالح منصور بن اسحاق ساماني، به زادگاه خود بازگشت و رياست بيمارستان ري را پذيرفت. در همين شهر بود كه كتاب طب المنصوري را به نام او نوشت كه يكي از شناخته شدهترين و پرآوازه ترين نوشتههاي او در غرب است. ترجمهي اين كتاب، نخستين كتاب پزشكي است كه با شيوهي چاپ گوتنبرگي در اروپا چاپ شد.
رازي سالهاي پاياني زنديگ خود را در ري گذراند و دانشجويان زيادي از او درس گرفتند و پزشكان چيرهدستي شدند. در همان سالها بود كه چشمان رازي آب آورد و يكي از شاگردانش از طبرستان براي درمان او آمد و از استاد خود خواست اجازه دهد به درمان او بپردازد. رازي گفت كه اين كار بر رنج و درد من ميافزايد، چرا كه مرگ من نزديك به نظر ميرسد و روا نيست براي بازيافتن بينايي، خود را دچار رنج و سختي سازم. ديري نگذشت كه او در پنجم شعبان سال 313 قمري در ري از دنيا رفت. او در آن هنگام، اندكي بيش از 60 سال داشت.
شيوهي رازي در پزشكي
رازي در پزشكي بسيار نوآور بود و پيروي كوركورانه از پزشكان پيش از خود را روا نميدانست. او كتابي به نام شكوك نوشته و نظريهها و روشهاي درماني نادرست جالينوس را بر شمرده است. او بر اين باور بود كه "تجربه بهتر از علم طب است" و منظور او از علم طب، نوشتههاي پيشينيان است. يادداشتها او كه در آنها به دقت فراوان چگونگي وضعيت بيماران و بهبودي آنها را توصيف كرده است، او را يكي از برجستهترين پزشكان باليني همهي دورانها ساخته است. يكي از آن ياداشتها اين گونه است:
"عبدالله بن سواده دچار تبهاي نامنظمي بود كه گاه هر روز به وي عارض ميگشت و زماني يك روز در ميان و گاهي هر چهار روز و شش روز. و پيش از عارض شدن تب، لرز مختصري به او دست ميداد و به دفعات بسيار بول ميكرد. من اين نظر را ابراز داشتم كه اين تبها ميخواهد به تب ربع مبدل شود و يا اين است كه بيمار زخمي در كليه دارد. پس از اندكي در بول بيمار چرك ظاهر شد. من به او خبر دادم كه ديگر تب باز نخواهد گشت و چنين شد.
تنها چيزي كه مانع آن بود كه در نخستين بار نظر خود را دربارهي اين كه بيمار زخم كليه دارد، ابراز كنم اين بود كه پيش از آن به تب غب و تبهاي ديگر مبتلا بود و گمان ميرفت كه اين تبهاي نامنظم از التهاباتي باشد كه چون نيرو گيرد به تب ربع مبدل خواهد شد. به علاوه، بيمار به من شكايت نكرده بود كه در ناحيهي گردهاش سنگيني مانندي دارد كه چون بر ميخيزد آن را احساس ميكند و من نيز فراموش كرده بودم كه دراين باره چيزي از او بپرسم. در واقع ميبايستي بسياري بول گمان مرا در زخم كليهي وي قويتر كند، منتها نميدانستم كه پدرش نيز سستي مثانه دارد و از چنين دردي شكايت ميكند ..."
زماني كه در بيمارستان ري پزشك مسوول بود، در حالي كه شاگردانش و شاگردان شاگردانش پيرامون او را گرفته بودند، به كار بيمارستان رسيدگي ميكرد. هر بيماري كه به بيمارستان وارد ميشد، نخست در نزد شاگردان شاگردان معاينه مي شد و اگر مسالهاي براي آنها دشوار ميآمد، با شاگردان اصلي رازي عرضه ميشد و اگر آنها نيز در تشخيص بيماري در ميماندند، به خود رازي مراجعه ميكردند. اين شيوهي سازماندهي پزشكان از يادگارهاي رازي است كه هنوز هم در بيمارستان هاي آموزشي جهان رعايت ميشود.
هنگامي كه ميخواستند بيمارستان معتضدي بغداد را بسازند، با او براي جاي مناسب بيمارستان مشورت كردند. رازي فرمان داد قطعههاي مساوي از گوشت را در محلههاي گوناگون شهر بياويزند و آن جايي را برگزينند كه قطعهي گوشتن در آنجا ديرتر از جاهاي ديگر فاسد شده است. رازي در آن بيمارستان بخش ويژهي بيماران رواني بنيان گذاشت و براي هر گروه از بيماران رژيم غذايي مناسب آنها را تعيين كرد.
نوشتههاي رازي
رازي پژوهشگر و نويسندهي پركاري بوده و خود در اين باره در كتاب السيره الفلسفيه چنين نوشته است:"كوشش و پشتكار من در فراگيري دانش به اندازهاي بود كه به خط تعويذ(خط ريز) بيش از 20 هزار ورقه چيز نوشتم و پانزده سال از عمر خود را شب و روز در تاليف جامع كبير(همان حاوي) صرف كردم و بر اثر همين كار در نيروي بينايي من سستي پديد آمده و عضلهي دستم گرفتار سستي شده و من را از نوشتن محروم ساخته است. با اين همه، از جست و جوي دانش باز نماندهام و پيوسته به ياري اين و آن ميخوانم و بر دست ايشان مينويسم."
نخستين فهرست از نوشتههاي رازي را خود او فراهم كرده كه ابننديم آن را در الفهرست آورده است. ابن قفطي نيز در كتاب خود با نام اخبار الحكماء، آن فهرست را به نقل از ابننديم آورده است. سپس، ابوريحان بيروني كتابي پيرامون نوشتههاي رازي نوشت كه پول كراوس، خاورشناس فرانسوي، در سال 1936 آن را با عنوان "رساله ابيريحان في فهرست كتب محمد بن زكرياي رازي" به چاپ رساند. البته، بيروني فهرست كتابهاي خود را تا سال 427 قمري، كه در آن هنگام 65 سال داشت، نيز در اين رساله آورده است.
بر پايهي فهرست بيروني، رازي 184 كتاب در موضوعهاي گوناگون نوشته است: پزشكي، 56 كتاب؛ طبيعيات، 33 كتاب؛ منطق، 7 كتاب؛ رياضيات و اخترشناسي، 10 كتاب؛ تفسير و تخليص كتابهاي فلسفي و پزشكي ديگران، 7 كتاب؛ علوم فلسفي و تخميني، 17 كتاب؛ ماوراءالطبيعه، 6 كتاب؛ الهيات، 14 كتاب؛ كيميا، 22 كتاب؛ كفريات، 2 كتاب و فنون مختلفه، 10 كتاب.
ابنابي اصيبعه، از پزشكان سدهي هفتم هجري، در كتاب عيون الانباء في طبقات الاطباء، 238 كتاب براي رازي فهرست كرده است. محمود نجمآبادي، پژوهشگر تاريخ علم، با برابر نهادن فهرست بيروني، ابنقفطي، ابنابي اصيبعه و ابننديم، كتابي به نام مولفات و مصنفات ابوبكر محمد بن زكرياي رازي، فراهم آورده است كه در سال 1339 از سوي انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. او دراين كتاب 271 كتاب براي رازي برشمرده است. در اين جا برخي از مهمترين آثار رازي معرفي ميشود.
در پزشكي
1. الحاوي يا الجامع الكبير
الحاوي بزرگترين دانشنامهي پزشكي است كه در آن نظريههاي پزشكان پيش از رازي گردآوري شده است. او در اين كتاب نظر پزشكان را بي آن كه در آنها تغييري دهد، آورده و هر مطلبي را از هر كجا گرفته، منبع آن را نوشته است. همان گونه كه پيش از اين گفته شد، رازي براي اين كار بزرگ بيش از 15 سال از عمر خود را صرف كرد تا اين كه بينايي و توان نوشتن را از دست داد و از شاگردانش كمك گرفت. با اين همه، سازماندهي نهايي كتاب به دست شاگردان رازي و پس از مرگ استاد انجام شد.
كتاب حاوي در سال 1297 ميلادي به درخواست شارل انجو، شاه سيسيل، به كوشش فرج بن سالم به لاتيني ترجمه شد. نخستين چاپ متن لاتين آن در سال 1486 در شهر برسكيا انجام شد و سپس در سالهاي 1505، 1506، 1509 و 1542 در شهر ونيز بار ديگر به چاپ رسيد. حاوي يكي از 9 كتابي بود كه كتابخانهي دانشكدهي پزشكي پاريس در سال 1395 ميلادي در خود داشت.
2. الكناش المنصوري
اين كتاب پس از الحاوي مهمترين اثر پزشكي رازي به شمار ميآيد. رازي اين كتاب را به نام ابوصالح منصور بن اسحاق بن احمد بن اسد، والي ري، نام نهاده است. او در اين كتاب، كه به طب منصوري پرآوازه شده، مفاهيم پايهي پزشكي را در ده مقاله آورده است. مقالهي نهم اين كتاب، با عنوان"دربارهي درمان همهي بيماريها از فرق سر تا نوك پا" بيشتر مورد توجه بوده و در اروپا به صورت جداگانه نيز به چاپ رسيده و شرحهاي گوناگوني بر آن نوشته شده است.
طب منصوري را جرارد كرمونيايي در سال 1481 به لاتين ترجمه كرد. ترجمهي لاتيني آن نخست در سال 1484 به چاپ رسيد و سپس تا سال 1519، شش بار ديگر در ونيز چاپ شد. چاپهاي ديگري از آن نيز در سالهاي 1533، 1544 و 1551 در سوئيس و 1674 در اولم فراهم آمد. اين كتاب تا پايان سدهي نوزدهم ميلادي بخشي از برنامهي درسي دانشگاه توبينگن آلمان بود و رياست دانشگاه مونپوليه، در فرانسه، تا سال 1558 هنوز درس خود را از روي اين كتاب ميگفته است.
3. كتاب الجدري و الحصبه
اين كتاب كهنترين و مهمترين كتابي است كه پيرامون آبله و سرخك نوشته شده است. رازي نخستين پزشكي است كه اين دو بيماري را دو بيماري جداگانه دانسته و شيوهي نگارش آن به اندازهي با اصول علمي امروزي همخواني دارد كه برخي از پژوهشگران تاريخ پزشكي، از جمله نوبرگر در كتاب تاريخ پزشكي خود، آن را برجستهترين خدمت فرهنگ اسلامي به علم پزشكي دانستهاند.
ترجمهي لاتين كتاب آبله و سرخك رازي در سال 1548 در پاريس منتشر شد و ترجمههاي لاتيني ديگري از آن در سالهاي 1498 و 1555 در ونيز، در سالهاي 1529 و 1544 در سوئيس، در سال 1549 در استراسبورگ، در سال 1749 در لندن و در 1781 در گوتينگن چاپ شد. ترجمهي فرانسوي آن در سال 1762 در پاريس منتشر شد. ترجمهي انگليسي آن در سال 1747 در لندن انجام شد، اما در سال 1848 منتشر شد. محمود نجمآبادي آن را به فارسي ترجمه كرده است.
4. تقاسيم العلل
كتاب تقسيمهاي بيماريها، گونهاي فرهنگ پزشكي است كه بيماريها و چگونگي درمان آنها چكيدهوار در آن آمده است. اين كتاب را نيز جرالد كرمونيايي به لاتين ترجمه كرده است.
5. من لايحضره الطبيب
چنانكه از نام اين كتاب بر ميآيد، براي كسي نوشته شده است كه به پزشك دسترسي ندارد. شيخ صدوق كه عنوان اين كتاب را پسنديده بود، كتابي با نام من لايحضره الفقيه در فقه شيعي نوشته است.
6. دفع مضار الاغذيه
اين كتاب دربارهي جلوگيري از زيان غذاهاست و عبدالعلي نائيني آن را به فارسي ترجمه و با عنوان بهداشت غذايي منتشر كرده است.
7. في محنه الطبيب و كيف ينبغي ان يكون
كتابي در چگونكي آزمايش كردن پزشكان و اين كه يك پزشك چگونه بايد باشد.
8. المرشد
كتاب راهنما كه با نام الفصول نيز شناخته ميشود، چكيدهي دانش پزشكي است.
9. الادويه المسهله الموجود في كل مكان
اين كتاب پيرامون داروهاي آسانيافتني است كه در هر جايي وجود دارند.
10. القرابازين
رازي دو كتاب با اين نام دارد كه يكي كبير(بزرگ) و ديگري صغير(كوچك) ناميده ميشود. اين كتابها پيرامون داروهايي هستندكه پزشكان بايد با آنها آشنا باشند.
ديگر كتابهاي برجستهي رازي در پزشكي عبارتند از: اطمعه المرضي(غذاي بيماران)، برءالساعه(فوريتهاي پزشكي)؛ كتابه في تولد الحصاه(كتاب او در پديد آمدن سنگريزه)، كتابه في القولنج(كتاب او در درد رودكان)، كتابه في النقرس و اوجاع المفاصل(كتاب او در درد پا و مفصلها)، الطب الملوكي(پزشكي شاهانه)، في العله التي صارالخريف ممرضا(در چرايي آنكه پاييز بيماريآور است)، في العله التي تحدث الورم و الزكام في رووس الناس وقت الورد(در علت آن كه ورم و زكام در سر مردم هنگام گل سرخ عارض ميگردد)، تقديم الفاكهه قبل الطعام و تاخير منه(خوردن ميوه پيش از غذا و پس از آن)، في عله التي لها ينجح جهال الاطباء و العوام و انساء اكثر من العلماء(در علت آن كه طبيبان نادان و عامهي مردم و زنان، بيش از طبيبان دانشمند توفيق مييابند) و ... .
دستاوردهاي علمي رازي
1. بحث علمي پيرامون ايمني اكتسابي
در سال 1797 ميلادي، ادوارد جنر، پزشك انگليسي، دريافت دختراني كه شيرگاوهاي مبتلا به آبلهي گاوي را ميدوشند، نسبت به آبله انساني(آبله مرغان) ايمن هستند. جنر بر پايهي اين مشاهده و چند آزمايشي كه انجام داد، مفهوم ايمني اكتسابي(به دست آوردني) را مطرح كرد. اما نزديك 900 سال پيش از جنر، محمد زكرياي رازي، براي نخستين بار آبله مرغان را به صورت علمي توصيف كرد. او در كتاب الجدري و الحصبه خود نوشته است كه اين بيماري از فردي به فرد ديگر منتقل ميشود، اما اگر كسي از اين بيماري جان سالم به در برد، بار ديگر به اين بيماري دچار نميشود.
.......(كامل نيست)
رازي در نگاه انديشمندان
.......(كامل نيست)
منبع:
1. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسي(مقالهي رازي). انتشارات فرانكلين، چاپ اول 1345
2. محقق، مهدي. فيلسوف ري، محمد بن زكرياي رازي. نشر ني، چاپ سوم، 1368
3. بروان، ادوارد. تاريخ طب اسلامي. ترجمهي مسعود رجبنيا. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1383
4. نصر، سيد حسين. علم و تمدن در اسلام. ترجمهي احمد آرام. چاپ دوم ترجمهي فارسي 1359
5. هونكه، زيگريد. فرهنگ اسلام در اروپا. ترجمهي مرتضي رهباني. دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم 1373
6. سارتن. جرج. مقدمهاي بر تاريخ علم. ترجمهي غلامحسين صدري افشار. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1383
زندگينامه
ابوبكر محمد بن زكريا بن يحيي رازي، در شعبان سال 251 قمري برابر با 865 ميلادي، در شهر ري به دنيا آمد. ري از شهرهاي كهن ايران است كه نام آن در اوستا نيز آمده است. اين شهر در آن روزگار مركز علم و ادب ايران بود و بزرگان و دانشمندان زيادي از آن شهر برخاستند. مقدسي در كتاب احسن التقاسيم دربارهي اين شهر نوشته است:"در اين شهر مدارس و مجالس علم فراوان است. مذكران آنجا فقيه و رؤساي آنان عالم و محتسبشان مشهور و سخنورانشان اديب هستند."
از كودكي و نوجواني رازي چيز زيادي نميدانيم. برخي نوشتهاند كه او در نوجواني به موسيقي گرايش فراوان داشت و در نواختن ني يا عود بسيار توانا بود. زماني را نيز به زرگري و صرافي پرداخته است. همچنين، آن گونه كه خود در كتاب شكوك علي جالينوس نوشته، به تجربه و آزمايش اكاذيب معزمان، (كساني كه به كارهاي عجيب مانند احضار ارواح ميپردازند) علاقه داشته است. شايد از همين رو بود كه به كيمياگري گرايش پيدا كرد و در جريان كار با مواد شيميايي و نزديك شدن به آتش به چشم خود آسيب رساند.
ميگويند او براي درمان چشم خود به نزد پزشكي رفت و آن پزشك براي درمان او پانصد دينار از او درخواست كرد و او ناچار شد بپردازد. سپس، با خود گفت:"كيمياي واقعي علم طب است نه آنكه تو بدان مشغولي" و اين گونه بود كه به پزشكي گرايش پيدا كرد. نخست مفاهيم پايهي فلسفه، رياضي، اخترشناسي و ادب را در همان ري آموخت. آنگاه براي آموزش بيشتر به بغداد رفت كه به دست ايرانيان بنيان گذاري شده بود و دانشمندان بزرگ آن روزگار در آنجا گرد هم آمده بودند.
رازي در بغداد به رياست بيمارستاني برگزيده شد كه بدر، غلام معتضد عباسي، در سدهي سوم هجري ساخته بود. برخي گمان ميكنند كه رازي رياست بيمارستان عضدي را داشته است كه به دست عضدالدولهي ديلمي به سال 372 بازگشايي شد. اما رازي نزديك نيم سده پيش از بازگشايي آن بيمارستان از دنيا رفت و به نظر ميرسد بيمارستاني كه غلام معتضد ساخت، طي زمان با بيمارستان عضدي مشتبه شده باشد.
رازي به زودي به جايگاه نخست در پزشكي دست يافت و فرمانروايان گوناگون او را به نزد خود ميخواندند و رازي كتابهايي نيز به نام آنها نوشته است. براي نمونه، زماني به درخواست ابوصالح منصور بن اسحاق ساماني، به زادگاه خود بازگشت و رياست بيمارستان ري را پذيرفت. در همين شهر بود كه كتاب طب المنصوري را به نام او نوشت كه يكي از شناخته شدهترين و پرآوازه ترين نوشتههاي او در غرب است. ترجمهي اين كتاب، نخستين كتاب پزشكي است كه با شيوهي چاپ گوتنبرگي در اروپا چاپ شد.
رازي سالهاي پاياني زنديگ خود را در ري گذراند و دانشجويان زيادي از او درس گرفتند و پزشكان چيرهدستي شدند. در همان سالها بود كه چشمان رازي آب آورد و يكي از شاگردانش از طبرستان براي درمان او آمد و از استاد خود خواست اجازه دهد به درمان او بپردازد. رازي گفت كه اين كار بر رنج و درد من ميافزايد، چرا كه مرگ من نزديك به نظر ميرسد و روا نيست براي بازيافتن بينايي، خود را دچار رنج و سختي سازم. ديري نگذشت كه او در پنجم شعبان سال 313 قمري در ري از دنيا رفت. او در آن هنگام، اندكي بيش از 60 سال داشت.
شيوهي رازي در پزشكي
رازي در پزشكي بسيار نوآور بود و پيروي كوركورانه از پزشكان پيش از خود را روا نميدانست. او كتابي به نام شكوك نوشته و نظريهها و روشهاي درماني نادرست جالينوس را بر شمرده است. او بر اين باور بود كه "تجربه بهتر از علم طب است" و منظور او از علم طب، نوشتههاي پيشينيان است. يادداشتها او كه در آنها به دقت فراوان چگونگي وضعيت بيماران و بهبودي آنها را توصيف كرده است، او را يكي از برجستهترين پزشكان باليني همهي دورانها ساخته است. يكي از آن ياداشتها اين گونه است:
"عبدالله بن سواده دچار تبهاي نامنظمي بود كه گاه هر روز به وي عارض ميگشت و زماني يك روز در ميان و گاهي هر چهار روز و شش روز. و پيش از عارض شدن تب، لرز مختصري به او دست ميداد و به دفعات بسيار بول ميكرد. من اين نظر را ابراز داشتم كه اين تبها ميخواهد به تب ربع مبدل شود و يا اين است كه بيمار زخمي در كليه دارد. پس از اندكي در بول بيمار چرك ظاهر شد. من به او خبر دادم كه ديگر تب باز نخواهد گشت و چنين شد.
تنها چيزي كه مانع آن بود كه در نخستين بار نظر خود را دربارهي اين كه بيمار زخم كليه دارد، ابراز كنم اين بود كه پيش از آن به تب غب و تبهاي ديگر مبتلا بود و گمان ميرفت كه اين تبهاي نامنظم از التهاباتي باشد كه چون نيرو گيرد به تب ربع مبدل خواهد شد. به علاوه، بيمار به من شكايت نكرده بود كه در ناحيهي گردهاش سنگيني مانندي دارد كه چون بر ميخيزد آن را احساس ميكند و من نيز فراموش كرده بودم كه دراين باره چيزي از او بپرسم. در واقع ميبايستي بسياري بول گمان مرا در زخم كليهي وي قويتر كند، منتها نميدانستم كه پدرش نيز سستي مثانه دارد و از چنين دردي شكايت ميكند ..."
زماني كه در بيمارستان ري پزشك مسوول بود، در حالي كه شاگردانش و شاگردان شاگردانش پيرامون او را گرفته بودند، به كار بيمارستان رسيدگي ميكرد. هر بيماري كه به بيمارستان وارد ميشد، نخست در نزد شاگردان شاگردان معاينه مي شد و اگر مسالهاي براي آنها دشوار ميآمد، با شاگردان اصلي رازي عرضه ميشد و اگر آنها نيز در تشخيص بيماري در ميماندند، به خود رازي مراجعه ميكردند. اين شيوهي سازماندهي پزشكان از يادگارهاي رازي است كه هنوز هم در بيمارستان هاي آموزشي جهان رعايت ميشود.
هنگامي كه ميخواستند بيمارستان معتضدي بغداد را بسازند، با او براي جاي مناسب بيمارستان مشورت كردند. رازي فرمان داد قطعههاي مساوي از گوشت را در محلههاي گوناگون شهر بياويزند و آن جايي را برگزينند كه قطعهي گوشتن در آنجا ديرتر از جاهاي ديگر فاسد شده است. رازي در آن بيمارستان بخش ويژهي بيماران رواني بنيان گذاشت و براي هر گروه از بيماران رژيم غذايي مناسب آنها را تعيين كرد.
نوشتههاي رازي
رازي پژوهشگر و نويسندهي پركاري بوده و خود در اين باره در كتاب السيره الفلسفيه چنين نوشته است:"كوشش و پشتكار من در فراگيري دانش به اندازهاي بود كه به خط تعويذ(خط ريز) بيش از 20 هزار ورقه چيز نوشتم و پانزده سال از عمر خود را شب و روز در تاليف جامع كبير(همان حاوي) صرف كردم و بر اثر همين كار در نيروي بينايي من سستي پديد آمده و عضلهي دستم گرفتار سستي شده و من را از نوشتن محروم ساخته است. با اين همه، از جست و جوي دانش باز نماندهام و پيوسته به ياري اين و آن ميخوانم و بر دست ايشان مينويسم."
نخستين فهرست از نوشتههاي رازي را خود او فراهم كرده كه ابننديم آن را در الفهرست آورده است. ابن قفطي نيز در كتاب خود با نام اخبار الحكماء، آن فهرست را به نقل از ابننديم آورده است. سپس، ابوريحان بيروني كتابي پيرامون نوشتههاي رازي نوشت كه پول كراوس، خاورشناس فرانسوي، در سال 1936 آن را با عنوان "رساله ابيريحان في فهرست كتب محمد بن زكرياي رازي" به چاپ رساند. البته، بيروني فهرست كتابهاي خود را تا سال 427 قمري، كه در آن هنگام 65 سال داشت، نيز در اين رساله آورده است.
بر پايهي فهرست بيروني، رازي 184 كتاب در موضوعهاي گوناگون نوشته است: پزشكي، 56 كتاب؛ طبيعيات، 33 كتاب؛ منطق، 7 كتاب؛ رياضيات و اخترشناسي، 10 كتاب؛ تفسير و تخليص كتابهاي فلسفي و پزشكي ديگران، 7 كتاب؛ علوم فلسفي و تخميني، 17 كتاب؛ ماوراءالطبيعه، 6 كتاب؛ الهيات، 14 كتاب؛ كيميا، 22 كتاب؛ كفريات، 2 كتاب و فنون مختلفه، 10 كتاب.
ابنابي اصيبعه، از پزشكان سدهي هفتم هجري، در كتاب عيون الانباء في طبقات الاطباء، 238 كتاب براي رازي فهرست كرده است. محمود نجمآبادي، پژوهشگر تاريخ علم، با برابر نهادن فهرست بيروني، ابنقفطي، ابنابي اصيبعه و ابننديم، كتابي به نام مولفات و مصنفات ابوبكر محمد بن زكرياي رازي، فراهم آورده است كه در سال 1339 از سوي انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. او دراين كتاب 271 كتاب براي رازي برشمرده است. در اين جا برخي از مهمترين آثار رازي معرفي ميشود.
در پزشكي
1. الحاوي يا الجامع الكبير
الحاوي بزرگترين دانشنامهي پزشكي است كه در آن نظريههاي پزشكان پيش از رازي گردآوري شده است. او در اين كتاب نظر پزشكان را بي آن كه در آنها تغييري دهد، آورده و هر مطلبي را از هر كجا گرفته، منبع آن را نوشته است. همان گونه كه پيش از اين گفته شد، رازي براي اين كار بزرگ بيش از 15 سال از عمر خود را صرف كرد تا اين كه بينايي و توان نوشتن را از دست داد و از شاگردانش كمك گرفت. با اين همه، سازماندهي نهايي كتاب به دست شاگردان رازي و پس از مرگ استاد انجام شد.
كتاب حاوي در سال 1297 ميلادي به درخواست شارل انجو، شاه سيسيل، به كوشش فرج بن سالم به لاتيني ترجمه شد. نخستين چاپ متن لاتين آن در سال 1486 در شهر برسكيا انجام شد و سپس در سالهاي 1505، 1506، 1509 و 1542 در شهر ونيز بار ديگر به چاپ رسيد. حاوي يكي از 9 كتابي بود كه كتابخانهي دانشكدهي پزشكي پاريس در سال 1395 ميلادي در خود داشت.
2. الكناش المنصوري
اين كتاب پس از الحاوي مهمترين اثر پزشكي رازي به شمار ميآيد. رازي اين كتاب را به نام ابوصالح منصور بن اسحاق بن احمد بن اسد، والي ري، نام نهاده است. او در اين كتاب، كه به طب منصوري پرآوازه شده، مفاهيم پايهي پزشكي را در ده مقاله آورده است. مقالهي نهم اين كتاب، با عنوان"دربارهي درمان همهي بيماريها از فرق سر تا نوك پا" بيشتر مورد توجه بوده و در اروپا به صورت جداگانه نيز به چاپ رسيده و شرحهاي گوناگوني بر آن نوشته شده است.
طب منصوري را جرارد كرمونيايي در سال 1481 به لاتين ترجمه كرد. ترجمهي لاتيني آن نخست در سال 1484 به چاپ رسيد و سپس تا سال 1519، شش بار ديگر در ونيز چاپ شد. چاپهاي ديگري از آن نيز در سالهاي 1533، 1544 و 1551 در سوئيس و 1674 در اولم فراهم آمد. اين كتاب تا پايان سدهي نوزدهم ميلادي بخشي از برنامهي درسي دانشگاه توبينگن آلمان بود و رياست دانشگاه مونپوليه، در فرانسه، تا سال 1558 هنوز درس خود را از روي اين كتاب ميگفته است.
3. كتاب الجدري و الحصبه
اين كتاب كهنترين و مهمترين كتابي است كه پيرامون آبله و سرخك نوشته شده است. رازي نخستين پزشكي است كه اين دو بيماري را دو بيماري جداگانه دانسته و شيوهي نگارش آن به اندازهي با اصول علمي امروزي همخواني دارد كه برخي از پژوهشگران تاريخ پزشكي، از جمله نوبرگر در كتاب تاريخ پزشكي خود، آن را برجستهترين خدمت فرهنگ اسلامي به علم پزشكي دانستهاند.
ترجمهي لاتين كتاب آبله و سرخك رازي در سال 1548 در پاريس منتشر شد و ترجمههاي لاتيني ديگري از آن در سالهاي 1498 و 1555 در ونيز، در سالهاي 1529 و 1544 در سوئيس، در سال 1549 در استراسبورگ، در سال 1749 در لندن و در 1781 در گوتينگن چاپ شد. ترجمهي فرانسوي آن در سال 1762 در پاريس منتشر شد. ترجمهي انگليسي آن در سال 1747 در لندن انجام شد، اما در سال 1848 منتشر شد. محمود نجمآبادي آن را به فارسي ترجمه كرده است.
4. تقاسيم العلل
كتاب تقسيمهاي بيماريها، گونهاي فرهنگ پزشكي است كه بيماريها و چگونگي درمان آنها چكيدهوار در آن آمده است. اين كتاب را نيز جرالد كرمونيايي به لاتين ترجمه كرده است.
5. من لايحضره الطبيب
چنانكه از نام اين كتاب بر ميآيد، براي كسي نوشته شده است كه به پزشك دسترسي ندارد. شيخ صدوق كه عنوان اين كتاب را پسنديده بود، كتابي با نام من لايحضره الفقيه در فقه شيعي نوشته است.
6. دفع مضار الاغذيه
اين كتاب دربارهي جلوگيري از زيان غذاهاست و عبدالعلي نائيني آن را به فارسي ترجمه و با عنوان بهداشت غذايي منتشر كرده است.
7. في محنه الطبيب و كيف ينبغي ان يكون
كتابي در چگونكي آزمايش كردن پزشكان و اين كه يك پزشك چگونه بايد باشد.
8. المرشد
كتاب راهنما كه با نام الفصول نيز شناخته ميشود، چكيدهي دانش پزشكي است.
9. الادويه المسهله الموجود في كل مكان
اين كتاب پيرامون داروهاي آسانيافتني است كه در هر جايي وجود دارند.
10. القرابازين
رازي دو كتاب با اين نام دارد كه يكي كبير(بزرگ) و ديگري صغير(كوچك) ناميده ميشود. اين كتابها پيرامون داروهايي هستندكه پزشكان بايد با آنها آشنا باشند.
ديگر كتابهاي برجستهي رازي در پزشكي عبارتند از: اطمعه المرضي(غذاي بيماران)، برءالساعه(فوريتهاي پزشكي)؛ كتابه في تولد الحصاه(كتاب او در پديد آمدن سنگريزه)، كتابه في القولنج(كتاب او در درد رودكان)، كتابه في النقرس و اوجاع المفاصل(كتاب او در درد پا و مفصلها)، الطب الملوكي(پزشكي شاهانه)، في العله التي صارالخريف ممرضا(در چرايي آنكه پاييز بيماريآور است)، في العله التي تحدث الورم و الزكام في رووس الناس وقت الورد(در علت آن كه ورم و زكام در سر مردم هنگام گل سرخ عارض ميگردد)، تقديم الفاكهه قبل الطعام و تاخير منه(خوردن ميوه پيش از غذا و پس از آن)، في عله التي لها ينجح جهال الاطباء و العوام و انساء اكثر من العلماء(در علت آن كه طبيبان نادان و عامهي مردم و زنان، بيش از طبيبان دانشمند توفيق مييابند) و ... .
دستاوردهاي علمي رازي
1. بحث علمي پيرامون ايمني اكتسابي
در سال 1797 ميلادي، ادوارد جنر، پزشك انگليسي، دريافت دختراني كه شيرگاوهاي مبتلا به آبلهي گاوي را ميدوشند، نسبت به آبله انساني(آبله مرغان) ايمن هستند. جنر بر پايهي اين مشاهده و چند آزمايشي كه انجام داد، مفهوم ايمني اكتسابي(به دست آوردني) را مطرح كرد. اما نزديك 900 سال پيش از جنر، محمد زكرياي رازي، براي نخستين بار آبله مرغان را به صورت علمي توصيف كرد. او در كتاب الجدري و الحصبه خود نوشته است كه اين بيماري از فردي به فرد ديگر منتقل ميشود، اما اگر كسي از اين بيماري جان سالم به در برد، بار ديگر به اين بيماري دچار نميشود.
.......(كامل نيست)
رازي در نگاه انديشمندان
.......(كامل نيست)
منبع:
1. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسي(مقالهي رازي). انتشارات فرانكلين، چاپ اول 1345
2. محقق، مهدي. فيلسوف ري، محمد بن زكرياي رازي. نشر ني، چاپ سوم، 1368
3. بروان، ادوارد. تاريخ طب اسلامي. ترجمهي مسعود رجبنيا. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1383
4. نصر، سيد حسين. علم و تمدن در اسلام. ترجمهي احمد آرام. چاپ دوم ترجمهي فارسي 1359
5. هونكه، زيگريد. فرهنگ اسلام در اروپا. ترجمهي مرتضي رهباني. دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم 1373
6. سارتن. جرج. مقدمهاي بر تاريخ علم. ترجمهي غلامحسين صدري افشار. انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1383
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]