
جغرافیا
مدیران انجمن: رونین, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
جغرافیا
در این تاپیک در باره مسائل جغرافیایی بحث می شود... 

مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
خلیج فارس
خليج فارس نام پيشرفتگي آب درياي عمان است كه بين جنوب ايران و شبهجزيرهي عربستان جاي دارد. اين خليج 990 كيلومتر درازا و در پهنترين جاي خود، نزديك 340 كيلومتر پهنا دارد كه در تنگهي هرمز به كمتر از 55 كيلومتر كاهش مييابد. ميانگين ژرفاي آن 35 متر است و ژرفاي 90 تا 100 متر در جاهايي از آن وجود دارد. يونانيها اين خليج را پرسيكوس ميناميدند و عربها از گذشتههاي دور آن را با نام بحرالفارس ميشناختند. امروزه خليج فارس به خاطر سرچشمههاي نفت جهان، كه در پيرامون آن يا در بستر آن جاي دارند، اهميت پيدا كرده است.
نامگذاري خليج فارس
كهنترين نام خليج فارس، كه در كتيبههاي آشوري آمده است، نارمرتو (Nar-Merratu) به معناي درياي تلخ است كه به شوري بسيار زياد آب اين دريا اشاره دارد. در تنگهي هرمز كتيبهاي از داريوش اول (داريوش بزرگ) به دست آمده است كه در آن به زبان پارسي باستان چنين مفهومي نوشته شده است:"دريايي كه از پارس ميرود." اين خليج را از زمان ساسانيان درياي پارس ميگفتند. فلاويوس آريانوس، تاريخنگار يوناني كه در سدهي دوم پس از ميلاد زندگي ميكرده است، در آثار خود از اين خليج با نام پرسيكوس (persikon Karitas) ياد كرده كه به معناي خليج پارس است. استرابن، جغرافيدان يوناني، كه در سدهي اول پس از ميلاد ميزيست، همين نام را به كار برده است. در كتابهاي لاتين سدههاي ميانه(قرون وسطي)، نام پرسيكوس سينوس (persicus sinus) يا پرسيكوم ماره (persicus mare) به كار رفته است. در ديگر زبانها زندهي دنيا نيز واژهي پرسيكوس با دگرگوني اندك به كار رفته است.
دانشمندان مسلمان، چه عربتبار و چه ايرانيتبار، در همهي كتابهاي جغرافيايي و تاريخي، از خليج فارس با نام بحرفارس، البحرالفارسي يا خليجفارس ياد كردهاند. مسعودي، تاريخنگار و جغرافيدان عرب كه در سدهي چهارم هجري ميزيسته و طي سفري از بغداد به خليج فارس و سپس كرمان، ورارود(ماوراءالنهر) و چين رفته است، ميگويد كه: "درياي عمان دنبالهي بحر فارس است". اصطخري، جغرافيدان ايراني سدهي چهارم هجري و ابنحوقل بغدادي نيز چنين نظري داشتهاند و در آثار خود همواره ا ز " بحرفارس" ياد كردهاند. از ديگر دانشمندان و پژوهشگران مسلمان، كه در آثار خود به نام خليج فارس اشاره كردهاند، برپايهي پژوهش محمد جواد شكور، ميتوان نمونههاي زير را نام برد :
• ابنفقيه در كتاب البلدان (تاليف 279 قمري )؛ با نام بحر فارس
• ابنرسته در كتاب الاعلام النفيسه(تاليف 290 قمري)؛ خليج الفارسي
• ابنخردادبه در كتاب المسالك و الممالك(سدهي سوم هجري)؛ بحر فارس
• سهراب در كتاب عجايبالاقاليمالسبعه(سدهي سوم هجري)؛ بحر فارس
• بزرگبنشهريار در كتاب عجايب الهند(تاليف 342 قمري)؛ بحر فارس
• اصطخري در كتاب المسالك الممالك و در كتاب الاقاليم(سدهي چهارم هجري)؛ بحر فارس
• ابنمطهر در كتاب البدء و التاريخ(تاليف 355 قمري)؛ خليج الفارس
• ابنحوقل در كتاب صورهالارض(تاليف 367 قمري)؛ بحر فارس
• مسعودي در كتاب مروجالذهب و در كتاب التنبيه و الاشراف(سدهي چهارم هجري)؛ بحر فارس
• ابوريحان بيروني(درگذشته به 440 قمري) در كتاب التفهيم ،خليج پارس و درياي پارس؛ در كتاب قانون مسعودي، درياي فارس و در كتاب تحديد نهايات الاماني، بحر فارس
• نويسندهي ناشناخته در حدود العالم من المشرق الي المغرب(تاليف 372 قمري)؛ خليج فارس و درياي پارس
• مقدسي در كتاب احسنالتقاسيم في معرفه ال ا قاليم(تاليف 375 قمري)؛ بحر فارس
• محمدبننجيب در كتاب جهاننامه(سدهي چهارم هجري)؛ بحر پارس
• ابنبلخي در كتاب فارسنامه(تاليف 500 قمري)؛ بحر فارس
• طاهر مروزي در كتاب طبايعالحيوان(تاليف 514 قمري)؛ الخليجالفارس
• شريف ادريسي در كتاب نزههالمشتاق(سدهي ششم هجري)؛ بحر فارس
• ياقوت حموي در كتاب معجم البلدان(سدهي ششم هجري)؛ بحر فارس
• زكرياي قزويني در كتاب آثار البلاد(سدهي ششم هجري)؛ بحر فارس
• انصاريالدمشقي در كتاب نخبهالدهر(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• ابوالفداء در كتاب تقويم البلدان(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• شهابالدين احمد نويري در كتاب نهايهالادب(سدهي هشتم هجري)؛ خليج فارس
• حمدالله مستوفي قزويني در كتاب نزههالقلوب(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• ابوحفضابنالوردي در كتاب خريده العجايب(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• ابنبطوطه در كتاب رحله(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• قلقشندي در كتاب صبحالاعشي(سدهي نهم هجري)؛ بحر فارس
• حاجيخليفه در كتاب جهاننما(سدهي يازدهم هجري )
• شمسالدين محمد سامي در كتاب قاموس الاعلام(سدهي سيزدهم هجري)؛ خليج بصره
• البستاني در دايرهالمعارف البستاني(سدهي نوزدهم ميلادي)؛ الخليج العجمي
پيشينهي دريانوردي
پيشينهي دريانوردي در خليج فارس به گذشتههاي بسيار دور، دستكم دو هزار سال پيش از ميلاد، مي رسد. مردمان تمدنهاي سومر، آكاد، عيلام، همواره بين ميانرودان(بينالنهرين) و موهنجودارو در درهي سند، از اين راه دريايي در رفت و آمد بودند. كاوشها و پژوهشهاي چند دههي كنوني نشان داده است كه فينيقيها، مردماني آريايينژاد كه در سرزمينهاي ساحلي درياي مديترانه(لبنان، بخشهايي از سوريه و فلسطين) زندگي ميكردند، نخست در جزيرهها و سرزمينهاي پيرامون خليج فارس زندگي و دريانوردي ميكردند. پس از روي كار آمدن هخامنشيان در ايران، داريوش اول براي كشف سرزمينهاي تازه از دريانورداني برجستهي ايراني، فينيقي و ساترابهاي يونانينشين امپراتوري پارس خواست كه براي شناخت بيشتر آسيا و ديگر سرزمينها به دريانوردي بپردازند. به نظر ميرسد در زمان همين پادشاه بود كه شناخت ايرانيان از خليج فارس بيشتر شد.
با اين همه، كهنترين سند پيرامون دريانوردي در خليج فارس به سدهي چهارم پيش از ميلاد باز ميگردد . در آن زمان، دريانوردي به نام نيارخوس به فرمان اسكندر مقدوني براي كاوش در سرزمينهاي نه چندان شناخته به سفر دريايي پرداخت. او سفر خود را در يازدهمين سال فرمانروايي اسكندر آغاز كرد و از مصب رود سند به دهانهي تنگ هرمز و از آنجا به آبهاي خليج فارس رفت و سرانجام در ساحل رود كارون لنگر انداخت. او در اين سفر از راهنمايي چند دريانورد ايراني، از جمله بگيوس پسر فرناكه، هيدارس بلوچ و مازان قشمي بهرهمند بود و ماجراي سفر دريايي 146 روزهي خود را در سفرنامهاي نوشت كه اصل آن از بين رفته، اما چكيدهاي از آن در كتاب يكي از تاريخنگاران سدهي نخست پيش از ميلاد به عنوان لشكركشي اسكندر، برجاي مانده است. او هنگام دريانوردي در خليج فارس با فانوسهاي دريايي بزرگي روبهرو شده بودكه تا آن زمان مانند آن را نديده بود و در سفرنامهي خود از آنها به عنوان يكي از شگفتيهاي سفرش ياد كرده است.
در زمان ساسانيان، شاپور دوم(ذوالاكتاف) پس از تصرف همهي جزيرههاي خليجفارس براي جلوگيري از يورش عربهاي باديهنشين، جزيرههاي بحرين را به صورت ساخلو ( پادگان نظامي) درآورد. پس از ورود عربهاي مسلمان به ايران و شكست ساسانيان، سراسر خليج جولانگاه بازرگانان مسلمان شد. اما پس از كاهش نفوذ خليفههاي عباسي، فرمانروايان آلبويه(سدهي چهارم هجري/دهم ميلادي) بار ديگر عمان و بحرين را بخشي از ايران كردند. از آن پس، عمان و بحرين و جزيرههاي پيرامون آن، تا نزديك يك سده بخشي از ولايت فارس به شمار ميآمد و دولت آلبويه فرمانرواياني را براي ادارهي اين منطقهي دريايي به سيراف و كيش ميفرستاد. اين دو بندر از نظر بازرگاني به چنان اهميتي رسيدند كه كشتيهاي چيني بري خريد و فروش كالا در آنجا پهلو ميگرفتند .
خليج فارس در زمان سلجوقيان نيز اهميت زيادي داشت. البته، تورانشاه سلجوقي، از سلجوقيان كرمان، مركز بازرگاني دريايي را از سيراف به كيش جابهجا كرد و آرام آرام از اهميت سيراف كاسته و بر اهميت كيش افزوده شد. اتابكان فارس(قرن هفتم هجري/سيزدهم ميلادي) به فرمانروايي اميران كيش پايان دادند و جزيرهي هرمز را مركز بازرگاني دريايي كردند. در آن دوران، اهميت بازرگاني خليج فارس به اندازهاي بود كه پيش از كشف دماغهي اميدنيك به كوشش واسكو ديگاما (Vasco de Gama) ، دريانورد پرتغالي، خريد و فروش ادويه و ابريشم و ديگر كالاهايي كه براي بازارهاي اروپايي اهميت بسياري داشت، از راه خليجفارس به دجله و سپس از ميانرودان و باديه شام به بندرهاي سوريه در ساحل شرقي مديترانه، انجام ميگرفت و بازرگانان ونيزي كالاها را از اين بندرها به اروپا ميبردند .
بيگانگان در خليج فارس
شكلگيري دولت عثماني و كشورگشاييهاي عثمانيها به كاهش ارتباط اروپاييها با شرق انجاميد، چرا كه آنها با سيطره بر ساحل درياي سياه، مديترانه و تسلط بر مصر و حجاز، نفوذ زيادي بر اين راه بازرگاني پيدا كردند و از اين رو، اروپائيان از دسترسي آسان به كالاهاي چيني و ايراني محروم شدند و بايد هزينهي زيادي ميپرداختند. كشمكشهاي بين ايرانيان و عثمانيها نيز بر ناامني راهها افزوده بود. از اين رو، پرتغاليها به فكر افتادند كه با دور زدن آفريقا به خليج فارس بيايند و كالاهاي ايراني و مرواريد خليجفارس را بخرند و آنها را براي فروش به هند ببرند. سپس، ادويه و كالاهاي هندي را از راه بندر گوا در ساحل هند، خريداري كنند و با دور زدن دوبارهي آفريقا به اروپا ببرند. بنابراين، دريانورد پرتغالي به نام آلبوكرك (Albuquerque)در سال 1507 ميلادي براي رسيدن به اين هدف به جزيره ي هرمز وارد شد و آن جزيره از سال 1515 تا 1622 به اشغال پرتغاليها درآمد.
پرتغاليها طي سدههاي 16 ميلادي توانسته بودند سراسر خليجفارس را زير نفوذ خود درآورند و رفت و آمد كشتيها با اجازهي آنها و پرداخت حق گذر انجام ميشد . در سالهاي پاياني اين سده، انگليسيها و هلنديها نيز كوشيدند در اين منطقه نفوذ پيدا كنند. با اين همه، پرتغاليها همچنان نفوذ خود را داشتند و ميكوشيدند بندر بصره را نيز در فرمان خود بگيرند. اما هنگامي كه در سال 1587 ميلادي شاه عباس صفوي در ايران به قدرت رسيد، بر آن شد كه پرتغاليها را از منطقهي خليجفارس بيرون كند. از اين رو، پس از آن كه در 1621 ميلادي خيالش از سوي عثمانيها تا اندازهي آسوده شد، برادران شرلي انگليسي (سر رابرت شرلي و سر آنتوني شرلي) را به ايران دعوت كرد تا به كمك آنها پرتغاليها را شكست دهد. سرانجام، امامقليخان، سردار ايراني، توانست پرتغاليها را به كمك كشتيهاي انگليسي در 23 آوريل 1622، شكست دهد و پرچم پرتغال را، كه بر فراز قلعه هرمز در اهتزاز بود، پايين آوردند .
با اين همه، بيرون رفتن پرتغاليها راه را براي نفوذ انگليس و هلند در خليجفارس هموار كرد. هلنديها چند بنگاه بازرگاني در برخي بندرها و جزيرههاي خليجفارس برپا كردند و حتي رقيب بازرگاني انگليسيها شدند. در آن زمان شركت هند شرقي هلند نفوذ زيادي در جزيرههاي اندونزي داشت و داد و ست ادويه را در انحصار خود گرفته بود. هلنديها در زمان شاه عباس دوم توانستند در صادر كردن ابريشم ايران حق مساوي با انگليس دريافت كنند و در كشمكش با شاه سليمان صفوي براي دريافت امتيازهاي بيشتر، برخي جزيرهها و بندرهاي ساحلي را تا 11 ماه در فرمان خود گرفتند.
در سالهاي پاياني دوره صفوي، به سبب هرج و مرج پس از يورش افغانها به ايران، انگليسيها از فرصت به وجود آمده بهره گرفتند و نمايندگان كمپاني هند شرقي بيش از پيش در منطقهي خليج فارس نفوذ پيدا كردند. آنها آرامآرام برخي از شيخهاي عرب را در جزيرهها و سرزمينهاي ايران در منطقهي خليج فارس به قدرت رساندند و از آنها در برابر ايران پشتيباني كردن د. مهمترين آنها گروهي به نام خوارج عمان بود كه بحرين را گرفتند و هرمز، كيش و قشم را بخشي از عمان كردند. شاه سلطان حسين صفوي از انگليسيها، هلنديها و فرانسويها براي سركوبي خوارج كمك خواست، اما نتيجه نگرفت و بهناچار از پرتغاليها كمك خواست. پرتغاليها در سال 1719 ميلادي به خوارج يورش آوردند و آنها را شكست دادند. پس از آن، عمان به درگيريهاي دروني دچار شد و قبيلهاي از عربهاي ايران به نام آلهوله، بحرين را كه نزديك 10 سال زير فرمان خوارج بود، گرفتند.
با روي كار آمدن نادرشاه افشار و فروكش كردن هرج و مرجهاي سالهاي پاياني حكومت صفويان، فرصتي ديگر فراهم آمد كه ايرانيان نفوذ خود را بر خليج فارس بازيابند. سردار محمدتقيخان توانست بحرين و مسقط را تصرف كند و نادر با به آب انداختن 30 فروند كشتي در خليجفارس تا اندازهاي در ايجاد نيروي دريايي در آبهاي جنوب ايران كوشيد. اما آن نيرو نتوانست در برابر نيروي دريايي انگليس چندان پيروز باشد. پس از كشته شدن نادر و هرج و مرج دوباره در ايران، استعمارگران توانستند فعاليتهاي ضدايراني خود را از سر گيرند. از جمله، در سال 1167 هجري نيپهوزن ( Kniphavsen ) نمايندهي كمپاني هلندي، جزيرهي خارك را اشغال كرد.
فرمانروايي كريمخان زند با اوج كشمكشهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان همراه بود. فرانسويها در سال 1759 ميلادي به بندر عباس يورش آوردند و مركز بازرگاني انگليسيها را در آن شهر نابود كردند. انگليسيها مركز بازرگاني خود را به بصره، كه در فرمان عثمانيها بود، جابهجا كردند و چون هلنديها نيز مركز بازرگاني خود را در بوشهر بسته بودند، زيان بسياري به بازرگاني ايران وارد شد. در همان زمان، شيخ بندر ريگ به نام ميرمهدا، كه دير زماني خود را رعيت و فرمانب ر دار دولت ايران ميدانست، از هرج و مرج در ايران و رقابت هلند و انگليس بهربرداري كرد و عليه صادقخان، والي فارس و برادر كريمخان شورش كرد. اما صادقخان توانست آشوب ميرمهدا را سركوب كند. ميرمهدا پيش از از آن كه به بيرون فرار كند، همهي سپاهيان و بازرگانان هلندي را كشت و به اين ترتيب به تسلط هلنديها بر خليجفارس پايان داد. كريمخان زند، ميرمهدا را كه به دريازني روي آورده بود، توسط زكيخان تعقيب كرد و سرانجام ميرمهدا در بصره كشته شد. با تصرف بصره توسط صادقخان ، برادر كريمخان ، تسلط ايران بر دهانهي خليج كامل شد.
شيخنشينهاي خليج فارس
با مرگ كريم خان زند و فرارسيدن سومين هرج و مرج در ايران كه با درگيريهاي آقامحمدخان قاجار با روسيه در گرجستان همراه شد، انگلستان وضعيت خود را در خليج پايدارتر كرد. انگلستان به بهانهي مبارزه با بردهفروشي و دريازني اميران شارجه و رأسالخيمه را، كه به قواسم يا جواسم مشهور بودند، طي جنگهايي(1819-1808) به تسليم شدن واداشت. سرانجام، جواسم در 22 دسامبر 1819، پرچم سفيد تسليم را برافراشتند و خود را تحتالحمايه(در پشتيباني) بريتانيا قرار دادند. در آن زمان، فتحعليشاه پادشاه ايران بود و بيلياقتي او سبب شد كه استعمار بريتانيا بتواند به همه هدفهاي استعماري خود برسد.
با آنكه حاكمان بحرين و ديگر شيوخ خود را خراجگزار ايران ميدانستند و حاكمان فارس علاوه بر فرمانروايي بر ايالت فارس خود را حاكم همهي جزيرههاي خليجفارس ميدانستند، دولت انگليس با بستن قرارداد با حاكمان ساحل جنوبي، آنها را متعهد كرد كه بدون اجازهي انگلستان با هيچ دولتي ارتباط سياسي برقرار نكنند. با بستن قرارداد سري 1903 بين روس و انگليس و كشف نفت در مسجد سليمان و ديگر جاهاي خليجفارس انگلستان يك نيروي دريايي نيرومند در آبهاي خليجفارس و درياي عمان مستقر كرد.
با آغاز جنگ اول جهاني كشتيهاي نفتكش انگليسي همواره حامل نفت به اروپا و آمريكا بودند. پس از پايان جنگ اول و دوم جهاني به علت آن كه ملتهاي آسيايي و آفريقايي از خواب بيدار شده و نهضتهاي ضد استعماري خود را آغاز كرده بودند، انگلستان بر آن شد كه خطمشي استعماري به شيوهي گذشته و اشغال خليجفارس را رها سازد و پس از انعقاد قراردادهاي دو جانبه با هر يك از شيخهاي منطقه، آنجا را ترك كند. انگلستان در سال 1930 كوشيد حكومت يكپارچهاي از كويت، عدن و ديگر شيخنشينها تشكيل دهد، ولي وجود اختلاف بين رهبران اين سرزمينها از يك سو و مخالفت جدي رهبران سعودي با تشكيل اين فدراسيون، برنامهريزي انگلستان را به دشواري انداخت.
پس از قيام مردم ايران و ملي شدن صنعت نفت، انگلستان براي جلوگيري از تكرار چنين نهضتي در سواحل نفتخيز جنوبي، تصميم گرفت كه در 1925 ميلادي، فدراسيوني از امارات عربي تشكيل داده وحتي در نظر داشت كه اميرعبدال، وليعهد عراق، را به رياست اين فدراسيون منصوب كند. ولي دشمني خاندان صعودي با خاندان هاشمي عراق سبب شد كه بار ديگر بريتانيا از اين كار منصرف شود. در 16 ژانويه 1968 ميلادي، هارولد ويلسن، نخستوزير آن زمان انگليس، اعلام كرد كه انگلستان تصميم دارد كه تا سال 1971 همهي نيروهاي خود را از شرق سوئز بيرون ببرد. در پي اين تصميم بود كه انگلستان ضمن تماس با شيوخ ابوظبي، دبي، شارجه، عمان، امالقوين، فجيره و رأسالخيمه، زمينه را براي زمان پس از بيرون رفتن خود از اين منطقه فراهم ساخت و آنها را ترغيب به اتحاد با يكديگر كرد.
سرانجام، در 19 ژانويه 1968 ميلادي امارات دبي و ابوظبي اعلام كردند كه براي مشاركت در بنيان سياست خارجي و دفاع و امنيت و آموزش و بهداشت و تابعيت واحد با يكديگر متحد خواهند شد. به دنبال اين اعلاميه شيوخ ديگر نيز علاقه خود را به شركت در اين اتحاديه اعلام كردند. در دوم دسامبر 1971 حكمرانان شش اميرنشين به شرح زير در امارات دبي گردهم آمدند و با امضاي پيماننامهاي امارات متحده عربي را تشكيل دادند:
1. شيخ زايدبن سلطان آل نهيان، امير ابوظبي
2. شيخ راشدبن سعيد آل مكتوم، امير دوبي
3. شيخ خالدبن محمدالقاسمي، امير شارجه
4. شيخ احمدبن حميدالنعيمي، حاكم عجمان
5. شيخ احمدبن راشدالمعلا، حاكم امالقوين
6. شيخ محمدبن محمدالشرقي، حاكم فجيره
پس از زمان اندكي، با پيوستن شيخ صفربنمحمدالقاسمي، حاكم رأسالخيمه، به آن پيمان، شمار اميرنشينهاي اين اتحاديه به هفت اميرنشين افزايش يافت. اما امير قطر كه در نظر داشت پس از بيرون رفتن نيروهاي انگليس از آن سرزمين به اتحاديهي امارات متحدهي عربي بپيوندد، از نظر خود برگشت و اين سرزمين از سال 1971 به صورت كشوري مستقل درآمد. در همين سال، بحرين، كه از دوران باستان بخشي از خاك ايران به شمار ميآمد، با پشتيباني دولت انگلستان از ايران جدا شد و به صوت كشوري مستقل در آمد.
جزيرههاي خليجفارس
خليج فارس جزيرههاي بزرك و كوچك بيشماري دارد كه برخي از آنها مانند كيش، خارك و قشم از نظر اقتصادي بسيار مهم هستند و شمار زيادي از ايرانيان و مردمان ديگر در آنها زندگي ميكنند. برخي از اين جزيرهها به دليل نداشتن آب همچنان بي سكنه هستند. در اين چند ساله، سه جزيرهي ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك به دليل ادعاي بيپايهي دولت امارات متحدهي عربي دربارهي مالكيت بر آن جزيرهها، مورد توجه سياستبازان و رسانههاي غربي قرار گرفتهاند.
استان بوشهر: جزيرهي امالكرم، جزيرهي جبرين، جزيرهي خارك، جزيرهي خاركو، جزيرهي خان، جزيرهي شيخ كرامه، جزيرهي عباسك، جزيرهي شيف، جزيرهي فارس جزيرهي گرم، جزيرهي مناف، جزيرهي نخيلو و چند جزيرهي كوچك.
استان هرمزگان: جزيرهي ابوموسي، جزيرهي تنب بزرگ، جزيرهي تنب كوچك، جزيرهي سيري، جزيرهي قشم، جزيرهي كيش، جزيرهي لارك، جزيرهي لاوان، جزيرهي هرمز، جزيرهي هندورابي، جزيرهي هنگام، جزيرهي شتورا، جزيرهي شيخ اندرابي، جزيرهي فارورگان، جزيرهي مارو و چند جزيرهي كوچك.
استان خوزستان: جزيرهي بونه، جزيرهي دارا، جزيرهي قبر ناخدا، جزيرهي مينو و چند جزيرهي كوچك كه گاهي زير آب ميروند
خليج فارس نام پيشرفتگي آب درياي عمان است كه بين جنوب ايران و شبهجزيرهي عربستان جاي دارد. اين خليج 990 كيلومتر درازا و در پهنترين جاي خود، نزديك 340 كيلومتر پهنا دارد كه در تنگهي هرمز به كمتر از 55 كيلومتر كاهش مييابد. ميانگين ژرفاي آن 35 متر است و ژرفاي 90 تا 100 متر در جاهايي از آن وجود دارد. يونانيها اين خليج را پرسيكوس ميناميدند و عربها از گذشتههاي دور آن را با نام بحرالفارس ميشناختند. امروزه خليج فارس به خاطر سرچشمههاي نفت جهان، كه در پيرامون آن يا در بستر آن جاي دارند، اهميت پيدا كرده است.
نامگذاري خليج فارس
كهنترين نام خليج فارس، كه در كتيبههاي آشوري آمده است، نارمرتو (Nar-Merratu) به معناي درياي تلخ است كه به شوري بسيار زياد آب اين دريا اشاره دارد. در تنگهي هرمز كتيبهاي از داريوش اول (داريوش بزرگ) به دست آمده است كه در آن به زبان پارسي باستان چنين مفهومي نوشته شده است:"دريايي كه از پارس ميرود." اين خليج را از زمان ساسانيان درياي پارس ميگفتند. فلاويوس آريانوس، تاريخنگار يوناني كه در سدهي دوم پس از ميلاد زندگي ميكرده است، در آثار خود از اين خليج با نام پرسيكوس (persikon Karitas) ياد كرده كه به معناي خليج پارس است. استرابن، جغرافيدان يوناني، كه در سدهي اول پس از ميلاد ميزيست، همين نام را به كار برده است. در كتابهاي لاتين سدههاي ميانه(قرون وسطي)، نام پرسيكوس سينوس (persicus sinus) يا پرسيكوم ماره (persicus mare) به كار رفته است. در ديگر زبانها زندهي دنيا نيز واژهي پرسيكوس با دگرگوني اندك به كار رفته است.
دانشمندان مسلمان، چه عربتبار و چه ايرانيتبار، در همهي كتابهاي جغرافيايي و تاريخي، از خليج فارس با نام بحرفارس، البحرالفارسي يا خليجفارس ياد كردهاند. مسعودي، تاريخنگار و جغرافيدان عرب كه در سدهي چهارم هجري ميزيسته و طي سفري از بغداد به خليج فارس و سپس كرمان، ورارود(ماوراءالنهر) و چين رفته است، ميگويد كه: "درياي عمان دنبالهي بحر فارس است". اصطخري، جغرافيدان ايراني سدهي چهارم هجري و ابنحوقل بغدادي نيز چنين نظري داشتهاند و در آثار خود همواره ا ز " بحرفارس" ياد كردهاند. از ديگر دانشمندان و پژوهشگران مسلمان، كه در آثار خود به نام خليج فارس اشاره كردهاند، برپايهي پژوهش محمد جواد شكور، ميتوان نمونههاي زير را نام برد :
• ابنفقيه در كتاب البلدان (تاليف 279 قمري )؛ با نام بحر فارس
• ابنرسته در كتاب الاعلام النفيسه(تاليف 290 قمري)؛ خليج الفارسي
• ابنخردادبه در كتاب المسالك و الممالك(سدهي سوم هجري)؛ بحر فارس
• سهراب در كتاب عجايبالاقاليمالسبعه(سدهي سوم هجري)؛ بحر فارس
• بزرگبنشهريار در كتاب عجايب الهند(تاليف 342 قمري)؛ بحر فارس
• اصطخري در كتاب المسالك الممالك و در كتاب الاقاليم(سدهي چهارم هجري)؛ بحر فارس
• ابنمطهر در كتاب البدء و التاريخ(تاليف 355 قمري)؛ خليج الفارس
• ابنحوقل در كتاب صورهالارض(تاليف 367 قمري)؛ بحر فارس
• مسعودي در كتاب مروجالذهب و در كتاب التنبيه و الاشراف(سدهي چهارم هجري)؛ بحر فارس
• ابوريحان بيروني(درگذشته به 440 قمري) در كتاب التفهيم ،خليج پارس و درياي پارس؛ در كتاب قانون مسعودي، درياي فارس و در كتاب تحديد نهايات الاماني، بحر فارس
• نويسندهي ناشناخته در حدود العالم من المشرق الي المغرب(تاليف 372 قمري)؛ خليج فارس و درياي پارس
• مقدسي در كتاب احسنالتقاسيم في معرفه ال ا قاليم(تاليف 375 قمري)؛ بحر فارس
• محمدبننجيب در كتاب جهاننامه(سدهي چهارم هجري)؛ بحر پارس
• ابنبلخي در كتاب فارسنامه(تاليف 500 قمري)؛ بحر فارس
• طاهر مروزي در كتاب طبايعالحيوان(تاليف 514 قمري)؛ الخليجالفارس
• شريف ادريسي در كتاب نزههالمشتاق(سدهي ششم هجري)؛ بحر فارس
• ياقوت حموي در كتاب معجم البلدان(سدهي ششم هجري)؛ بحر فارس
• زكرياي قزويني در كتاب آثار البلاد(سدهي ششم هجري)؛ بحر فارس
• انصاريالدمشقي در كتاب نخبهالدهر(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• ابوالفداء در كتاب تقويم البلدان(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• شهابالدين احمد نويري در كتاب نهايهالادب(سدهي هشتم هجري)؛ خليج فارس
• حمدالله مستوفي قزويني در كتاب نزههالقلوب(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• ابوحفضابنالوردي در كتاب خريده العجايب(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• ابنبطوطه در كتاب رحله(سدهي هشتم هجري)؛ بحر فارس
• قلقشندي در كتاب صبحالاعشي(سدهي نهم هجري)؛ بحر فارس
• حاجيخليفه در كتاب جهاننما(سدهي يازدهم هجري )
• شمسالدين محمد سامي در كتاب قاموس الاعلام(سدهي سيزدهم هجري)؛ خليج بصره
• البستاني در دايرهالمعارف البستاني(سدهي نوزدهم ميلادي)؛ الخليج العجمي
پيشينهي دريانوردي
پيشينهي دريانوردي در خليج فارس به گذشتههاي بسيار دور، دستكم دو هزار سال پيش از ميلاد، مي رسد. مردمان تمدنهاي سومر، آكاد، عيلام، همواره بين ميانرودان(بينالنهرين) و موهنجودارو در درهي سند، از اين راه دريايي در رفت و آمد بودند. كاوشها و پژوهشهاي چند دههي كنوني نشان داده است كه فينيقيها، مردماني آريايينژاد كه در سرزمينهاي ساحلي درياي مديترانه(لبنان، بخشهايي از سوريه و فلسطين) زندگي ميكردند، نخست در جزيرهها و سرزمينهاي پيرامون خليج فارس زندگي و دريانوردي ميكردند. پس از روي كار آمدن هخامنشيان در ايران، داريوش اول براي كشف سرزمينهاي تازه از دريانورداني برجستهي ايراني، فينيقي و ساترابهاي يونانينشين امپراتوري پارس خواست كه براي شناخت بيشتر آسيا و ديگر سرزمينها به دريانوردي بپردازند. به نظر ميرسد در زمان همين پادشاه بود كه شناخت ايرانيان از خليج فارس بيشتر شد.
با اين همه، كهنترين سند پيرامون دريانوردي در خليج فارس به سدهي چهارم پيش از ميلاد باز ميگردد . در آن زمان، دريانوردي به نام نيارخوس به فرمان اسكندر مقدوني براي كاوش در سرزمينهاي نه چندان شناخته به سفر دريايي پرداخت. او سفر خود را در يازدهمين سال فرمانروايي اسكندر آغاز كرد و از مصب رود سند به دهانهي تنگ هرمز و از آنجا به آبهاي خليج فارس رفت و سرانجام در ساحل رود كارون لنگر انداخت. او در اين سفر از راهنمايي چند دريانورد ايراني، از جمله بگيوس پسر فرناكه، هيدارس بلوچ و مازان قشمي بهرهمند بود و ماجراي سفر دريايي 146 روزهي خود را در سفرنامهاي نوشت كه اصل آن از بين رفته، اما چكيدهاي از آن در كتاب يكي از تاريخنگاران سدهي نخست پيش از ميلاد به عنوان لشكركشي اسكندر، برجاي مانده است. او هنگام دريانوردي در خليج فارس با فانوسهاي دريايي بزرگي روبهرو شده بودكه تا آن زمان مانند آن را نديده بود و در سفرنامهي خود از آنها به عنوان يكي از شگفتيهاي سفرش ياد كرده است.
در زمان ساسانيان، شاپور دوم(ذوالاكتاف) پس از تصرف همهي جزيرههاي خليجفارس براي جلوگيري از يورش عربهاي باديهنشين، جزيرههاي بحرين را به صورت ساخلو ( پادگان نظامي) درآورد. پس از ورود عربهاي مسلمان به ايران و شكست ساسانيان، سراسر خليج جولانگاه بازرگانان مسلمان شد. اما پس از كاهش نفوذ خليفههاي عباسي، فرمانروايان آلبويه(سدهي چهارم هجري/دهم ميلادي) بار ديگر عمان و بحرين را بخشي از ايران كردند. از آن پس، عمان و بحرين و جزيرههاي پيرامون آن، تا نزديك يك سده بخشي از ولايت فارس به شمار ميآمد و دولت آلبويه فرمانرواياني را براي ادارهي اين منطقهي دريايي به سيراف و كيش ميفرستاد. اين دو بندر از نظر بازرگاني به چنان اهميتي رسيدند كه كشتيهاي چيني بري خريد و فروش كالا در آنجا پهلو ميگرفتند .
خليج فارس در زمان سلجوقيان نيز اهميت زيادي داشت. البته، تورانشاه سلجوقي، از سلجوقيان كرمان، مركز بازرگاني دريايي را از سيراف به كيش جابهجا كرد و آرام آرام از اهميت سيراف كاسته و بر اهميت كيش افزوده شد. اتابكان فارس(قرن هفتم هجري/سيزدهم ميلادي) به فرمانروايي اميران كيش پايان دادند و جزيرهي هرمز را مركز بازرگاني دريايي كردند. در آن دوران، اهميت بازرگاني خليج فارس به اندازهاي بود كه پيش از كشف دماغهي اميدنيك به كوشش واسكو ديگاما (Vasco de Gama) ، دريانورد پرتغالي، خريد و فروش ادويه و ابريشم و ديگر كالاهايي كه براي بازارهاي اروپايي اهميت بسياري داشت، از راه خليجفارس به دجله و سپس از ميانرودان و باديه شام به بندرهاي سوريه در ساحل شرقي مديترانه، انجام ميگرفت و بازرگانان ونيزي كالاها را از اين بندرها به اروپا ميبردند .
بيگانگان در خليج فارس
شكلگيري دولت عثماني و كشورگشاييهاي عثمانيها به كاهش ارتباط اروپاييها با شرق انجاميد، چرا كه آنها با سيطره بر ساحل درياي سياه، مديترانه و تسلط بر مصر و حجاز، نفوذ زيادي بر اين راه بازرگاني پيدا كردند و از اين رو، اروپائيان از دسترسي آسان به كالاهاي چيني و ايراني محروم شدند و بايد هزينهي زيادي ميپرداختند. كشمكشهاي بين ايرانيان و عثمانيها نيز بر ناامني راهها افزوده بود. از اين رو، پرتغاليها به فكر افتادند كه با دور زدن آفريقا به خليج فارس بيايند و كالاهاي ايراني و مرواريد خليجفارس را بخرند و آنها را براي فروش به هند ببرند. سپس، ادويه و كالاهاي هندي را از راه بندر گوا در ساحل هند، خريداري كنند و با دور زدن دوبارهي آفريقا به اروپا ببرند. بنابراين، دريانورد پرتغالي به نام آلبوكرك (Albuquerque)در سال 1507 ميلادي براي رسيدن به اين هدف به جزيره ي هرمز وارد شد و آن جزيره از سال 1515 تا 1622 به اشغال پرتغاليها درآمد.
پرتغاليها طي سدههاي 16 ميلادي توانسته بودند سراسر خليجفارس را زير نفوذ خود درآورند و رفت و آمد كشتيها با اجازهي آنها و پرداخت حق گذر انجام ميشد . در سالهاي پاياني اين سده، انگليسيها و هلنديها نيز كوشيدند در اين منطقه نفوذ پيدا كنند. با اين همه، پرتغاليها همچنان نفوذ خود را داشتند و ميكوشيدند بندر بصره را نيز در فرمان خود بگيرند. اما هنگامي كه در سال 1587 ميلادي شاه عباس صفوي در ايران به قدرت رسيد، بر آن شد كه پرتغاليها را از منطقهي خليجفارس بيرون كند. از اين رو، پس از آن كه در 1621 ميلادي خيالش از سوي عثمانيها تا اندازهي آسوده شد، برادران شرلي انگليسي (سر رابرت شرلي و سر آنتوني شرلي) را به ايران دعوت كرد تا به كمك آنها پرتغاليها را شكست دهد. سرانجام، امامقليخان، سردار ايراني، توانست پرتغاليها را به كمك كشتيهاي انگليسي در 23 آوريل 1622، شكست دهد و پرچم پرتغال را، كه بر فراز قلعه هرمز در اهتزاز بود، پايين آوردند .
با اين همه، بيرون رفتن پرتغاليها راه را براي نفوذ انگليس و هلند در خليجفارس هموار كرد. هلنديها چند بنگاه بازرگاني در برخي بندرها و جزيرههاي خليجفارس برپا كردند و حتي رقيب بازرگاني انگليسيها شدند. در آن زمان شركت هند شرقي هلند نفوذ زيادي در جزيرههاي اندونزي داشت و داد و ست ادويه را در انحصار خود گرفته بود. هلنديها در زمان شاه عباس دوم توانستند در صادر كردن ابريشم ايران حق مساوي با انگليس دريافت كنند و در كشمكش با شاه سليمان صفوي براي دريافت امتيازهاي بيشتر، برخي جزيرهها و بندرهاي ساحلي را تا 11 ماه در فرمان خود گرفتند.
در سالهاي پاياني دوره صفوي، به سبب هرج و مرج پس از يورش افغانها به ايران، انگليسيها از فرصت به وجود آمده بهره گرفتند و نمايندگان كمپاني هند شرقي بيش از پيش در منطقهي خليج فارس نفوذ پيدا كردند. آنها آرامآرام برخي از شيخهاي عرب را در جزيرهها و سرزمينهاي ايران در منطقهي خليج فارس به قدرت رساندند و از آنها در برابر ايران پشتيباني كردن د. مهمترين آنها گروهي به نام خوارج عمان بود كه بحرين را گرفتند و هرمز، كيش و قشم را بخشي از عمان كردند. شاه سلطان حسين صفوي از انگليسيها، هلنديها و فرانسويها براي سركوبي خوارج كمك خواست، اما نتيجه نگرفت و بهناچار از پرتغاليها كمك خواست. پرتغاليها در سال 1719 ميلادي به خوارج يورش آوردند و آنها را شكست دادند. پس از آن، عمان به درگيريهاي دروني دچار شد و قبيلهاي از عربهاي ايران به نام آلهوله، بحرين را كه نزديك 10 سال زير فرمان خوارج بود، گرفتند.
با روي كار آمدن نادرشاه افشار و فروكش كردن هرج و مرجهاي سالهاي پاياني حكومت صفويان، فرصتي ديگر فراهم آمد كه ايرانيان نفوذ خود را بر خليج فارس بازيابند. سردار محمدتقيخان توانست بحرين و مسقط را تصرف كند و نادر با به آب انداختن 30 فروند كشتي در خليجفارس تا اندازهاي در ايجاد نيروي دريايي در آبهاي جنوب ايران كوشيد. اما آن نيرو نتوانست در برابر نيروي دريايي انگليس چندان پيروز باشد. پس از كشته شدن نادر و هرج و مرج دوباره در ايران، استعمارگران توانستند فعاليتهاي ضدايراني خود را از سر گيرند. از جمله، در سال 1167 هجري نيپهوزن ( Kniphavsen ) نمايندهي كمپاني هلندي، جزيرهي خارك را اشغال كرد.
فرمانروايي كريمخان زند با اوج كشمكشهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان همراه بود. فرانسويها در سال 1759 ميلادي به بندر عباس يورش آوردند و مركز بازرگاني انگليسيها را در آن شهر نابود كردند. انگليسيها مركز بازرگاني خود را به بصره، كه در فرمان عثمانيها بود، جابهجا كردند و چون هلنديها نيز مركز بازرگاني خود را در بوشهر بسته بودند، زيان بسياري به بازرگاني ايران وارد شد. در همان زمان، شيخ بندر ريگ به نام ميرمهدا، كه دير زماني خود را رعيت و فرمانب ر دار دولت ايران ميدانست، از هرج و مرج در ايران و رقابت هلند و انگليس بهربرداري كرد و عليه صادقخان، والي فارس و برادر كريمخان شورش كرد. اما صادقخان توانست آشوب ميرمهدا را سركوب كند. ميرمهدا پيش از از آن كه به بيرون فرار كند، همهي سپاهيان و بازرگانان هلندي را كشت و به اين ترتيب به تسلط هلنديها بر خليجفارس پايان داد. كريمخان زند، ميرمهدا را كه به دريازني روي آورده بود، توسط زكيخان تعقيب كرد و سرانجام ميرمهدا در بصره كشته شد. با تصرف بصره توسط صادقخان ، برادر كريمخان ، تسلط ايران بر دهانهي خليج كامل شد.
شيخنشينهاي خليج فارس
با مرگ كريم خان زند و فرارسيدن سومين هرج و مرج در ايران كه با درگيريهاي آقامحمدخان قاجار با روسيه در گرجستان همراه شد، انگلستان وضعيت خود را در خليج پايدارتر كرد. انگلستان به بهانهي مبارزه با بردهفروشي و دريازني اميران شارجه و رأسالخيمه را، كه به قواسم يا جواسم مشهور بودند، طي جنگهايي(1819-1808) به تسليم شدن واداشت. سرانجام، جواسم در 22 دسامبر 1819، پرچم سفيد تسليم را برافراشتند و خود را تحتالحمايه(در پشتيباني) بريتانيا قرار دادند. در آن زمان، فتحعليشاه پادشاه ايران بود و بيلياقتي او سبب شد كه استعمار بريتانيا بتواند به همه هدفهاي استعماري خود برسد.
با آنكه حاكمان بحرين و ديگر شيوخ خود را خراجگزار ايران ميدانستند و حاكمان فارس علاوه بر فرمانروايي بر ايالت فارس خود را حاكم همهي جزيرههاي خليجفارس ميدانستند، دولت انگليس با بستن قرارداد با حاكمان ساحل جنوبي، آنها را متعهد كرد كه بدون اجازهي انگلستان با هيچ دولتي ارتباط سياسي برقرار نكنند. با بستن قرارداد سري 1903 بين روس و انگليس و كشف نفت در مسجد سليمان و ديگر جاهاي خليجفارس انگلستان يك نيروي دريايي نيرومند در آبهاي خليجفارس و درياي عمان مستقر كرد.
با آغاز جنگ اول جهاني كشتيهاي نفتكش انگليسي همواره حامل نفت به اروپا و آمريكا بودند. پس از پايان جنگ اول و دوم جهاني به علت آن كه ملتهاي آسيايي و آفريقايي از خواب بيدار شده و نهضتهاي ضد استعماري خود را آغاز كرده بودند، انگلستان بر آن شد كه خطمشي استعماري به شيوهي گذشته و اشغال خليجفارس را رها سازد و پس از انعقاد قراردادهاي دو جانبه با هر يك از شيخهاي منطقه، آنجا را ترك كند. انگلستان در سال 1930 كوشيد حكومت يكپارچهاي از كويت، عدن و ديگر شيخنشينها تشكيل دهد، ولي وجود اختلاف بين رهبران اين سرزمينها از يك سو و مخالفت جدي رهبران سعودي با تشكيل اين فدراسيون، برنامهريزي انگلستان را به دشواري انداخت.
پس از قيام مردم ايران و ملي شدن صنعت نفت، انگلستان براي جلوگيري از تكرار چنين نهضتي در سواحل نفتخيز جنوبي، تصميم گرفت كه در 1925 ميلادي، فدراسيوني از امارات عربي تشكيل داده وحتي در نظر داشت كه اميرعبدال، وليعهد عراق، را به رياست اين فدراسيون منصوب كند. ولي دشمني خاندان صعودي با خاندان هاشمي عراق سبب شد كه بار ديگر بريتانيا از اين كار منصرف شود. در 16 ژانويه 1968 ميلادي، هارولد ويلسن، نخستوزير آن زمان انگليس، اعلام كرد كه انگلستان تصميم دارد كه تا سال 1971 همهي نيروهاي خود را از شرق سوئز بيرون ببرد. در پي اين تصميم بود كه انگلستان ضمن تماس با شيوخ ابوظبي، دبي، شارجه، عمان، امالقوين، فجيره و رأسالخيمه، زمينه را براي زمان پس از بيرون رفتن خود از اين منطقه فراهم ساخت و آنها را ترغيب به اتحاد با يكديگر كرد.
سرانجام، در 19 ژانويه 1968 ميلادي امارات دبي و ابوظبي اعلام كردند كه براي مشاركت در بنيان سياست خارجي و دفاع و امنيت و آموزش و بهداشت و تابعيت واحد با يكديگر متحد خواهند شد. به دنبال اين اعلاميه شيوخ ديگر نيز علاقه خود را به شركت در اين اتحاديه اعلام كردند. در دوم دسامبر 1971 حكمرانان شش اميرنشين به شرح زير در امارات دبي گردهم آمدند و با امضاي پيماننامهاي امارات متحده عربي را تشكيل دادند:
1. شيخ زايدبن سلطان آل نهيان، امير ابوظبي
2. شيخ راشدبن سعيد آل مكتوم، امير دوبي
3. شيخ خالدبن محمدالقاسمي، امير شارجه
4. شيخ احمدبن حميدالنعيمي، حاكم عجمان
5. شيخ احمدبن راشدالمعلا، حاكم امالقوين
6. شيخ محمدبن محمدالشرقي، حاكم فجيره
پس از زمان اندكي، با پيوستن شيخ صفربنمحمدالقاسمي، حاكم رأسالخيمه، به آن پيمان، شمار اميرنشينهاي اين اتحاديه به هفت اميرنشين افزايش يافت. اما امير قطر كه در نظر داشت پس از بيرون رفتن نيروهاي انگليس از آن سرزمين به اتحاديهي امارات متحدهي عربي بپيوندد، از نظر خود برگشت و اين سرزمين از سال 1971 به صورت كشوري مستقل درآمد. در همين سال، بحرين، كه از دوران باستان بخشي از خاك ايران به شمار ميآمد، با پشتيباني دولت انگلستان از ايران جدا شد و به صوت كشوري مستقل در آمد.
جزيرههاي خليجفارس
خليج فارس جزيرههاي بزرك و كوچك بيشماري دارد كه برخي از آنها مانند كيش، خارك و قشم از نظر اقتصادي بسيار مهم هستند و شمار زيادي از ايرانيان و مردمان ديگر در آنها زندگي ميكنند. برخي از اين جزيرهها به دليل نداشتن آب همچنان بي سكنه هستند. در اين چند ساله، سه جزيرهي ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك به دليل ادعاي بيپايهي دولت امارات متحدهي عربي دربارهي مالكيت بر آن جزيرهها، مورد توجه سياستبازان و رسانههاي غربي قرار گرفتهاند.
استان بوشهر: جزيرهي امالكرم، جزيرهي جبرين، جزيرهي خارك، جزيرهي خاركو، جزيرهي خان، جزيرهي شيخ كرامه، جزيرهي عباسك، جزيرهي شيف، جزيرهي فارس جزيرهي گرم، جزيرهي مناف، جزيرهي نخيلو و چند جزيرهي كوچك.
استان هرمزگان: جزيرهي ابوموسي، جزيرهي تنب بزرگ، جزيرهي تنب كوچك، جزيرهي سيري، جزيرهي قشم، جزيرهي كيش، جزيرهي لارك، جزيرهي لاوان، جزيرهي هرمز، جزيرهي هندورابي، جزيرهي هنگام، جزيرهي شتورا، جزيرهي شيخ اندرابي، جزيرهي فارورگان، جزيرهي مارو و چند جزيرهي كوچك.
استان خوزستان: جزيرهي بونه، جزيرهي دارا، جزيرهي قبر ناخدا، جزيرهي مينو و چند جزيرهي كوچك كه گاهي زير آب ميروند
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
ایران
ايران كشور پهناوري در جنوب غربي آسيا است كه نزديك 1648000 كيلومتر مربع پهناوري دارد. نام ايران يادآوري كوچ مردماني با نام آريايي به اين سرزمين است كه پيش از آنها نيز مردماني با تمدني باشكوه در آن ميزيستند. ايران در كشورهاي غربي به سرزمين پارس(Persia) نيز شناخته ميشود كه يادآور نامي است كه يونانيها به امپراتوري شكوهمند هخامنشيان(مردماني از تبار پارس) داده بودند. اين كشور پس از انقلاب سال 1357 خورشيدي( 1979 ميلادي) به نام جمهوري اسلامي ايران خوانده مي شود.
همسايههاي خودي
مرزهاي ايران طي تاريخ دراز اين كشور بارها تغيير يافته است. ايران در زمان امپراتوري پارسها(هخامنشيان) از رود سند در پاكستان تا نيل در مصر و بخشهايي از ليبي در شمال آفريقا و همچنين بخشهايي از تركيه و ديگر سرزمينهاي ساحل شرقي مديترانه را در بر ميگرفت. در دورههاي پس از هخامنشيان نيز گاه بر پهناوري امپراتوري ايران افزوده ميشد و گاه بخشي از آن به دست ديگران مي افتاد. اكنون بسياري از آن سرزمينها خود كشوري شدهاند و همسايگان كنوني ايران به شمار ميآيند و عبارتند از: تركمنستان، آذزبايجان و ارمنستان در شمال؛ افغانستان و پاكستان در شرق؛ تركيه و عراق در غرب. ايران كنوني از جنوب به خليج فارس و درياي عمان ميرسد و جزيرههاي خارك، كيش، لاوان، هندورابي، ابوموسي، سيري، قشم، هرمز، لارك، هنگام، تنب كوچك، تنب بزرگ و چند جزيرهي كوچك ديگر از خاك آن به شمار ميآيند.
پستي و بلندي
بيش از نود درصد ايران كنوني در فلات سهگوشهاي به نام فلات ايران جاي گرفته است. رشته كوه البرز در راستاي مرز شمالي كشيده شده است و قلهي آتشفشاني دماوند، كه بلندترين قلهي اين كشور است، به بلندي 5671 متر از سطح دريا، در اين رشته كوه جاي دارد. رشته كوه البرز در شرق به كوههاي خراسان و در غرب به كوههاي آذربايجان ميرسد. كوههاي آلاداغ و بينالود از بلندترين كوههاي خراسان هستند كه قلههايي مانند بينالود، به بلندي 3520 متر از سطح دريا، و قلهي شاه جهان، به بلندي 3350 متر از سطح دريا، را در خود جاي دادهاند. دو آتشفشان خاموش به نامهاي سبلان، به بلندي 4811 متر از سطح دريا، و سهند، به بلندي 3710 متر از سطح دريا، در كوههاي آذربايجان جاي دارند.
ديگر رشته كوه مهم ايران، زاگرس است كه از كوههاي آذربايجان آغاز ميشود و در راستاي مرز غربي به سوي جنوب و جنوب شرقي كشيده شده است تا به كوههاي مكران در بلوچستان ميرسد. اين رشته كوه سرچشمهي بسياري از رودهايي است كه جلگههاي بارور پيرامون را سيراب ميكنند. آتشفشان خاموش دنا، به بلندي 4409 متر از سطح دريا، بلندترين قلهي رشته كوه زاگرس است و قلههاي ديگري چون زردكوه، به بلندي 4221 متر از سطح دريا، دالاهو، به بلندي 4050 متر از سطح دريا، و الوند، به بلندي 3575 متر از سطح دريا، از قلههاي ديگر اين رشته كوه است كه كوهنوردان زيادي را به سوي خود ميخوانند.
فلات مركزي ايران، كه بين دو رشته كوه البرز و زاگرس جاي گرفته است، نيز چندان از ناهمواري بر كنار نيست، بلكه دو رشته كوه از آن ميگذرند. رشتهي مركزي كه از كاشان آغاز ميشود، از ميانهي كرمان ميگذرند و در راستاي جنوب شرقي تا بلنديهاي بلوچستان كشيده ميشود. شيركوه در جنوب غربي يزد، به بلندي 2075 متر از سطح دريا، و بزمان در شمال غربي ايرانشهر، به بلندي3490 متر از سطح دريا، از بلندترين قلههاي اين رشته كوه است. رشتهي ديگر از نيشابور تا مرز بلوچستان كشيده شده است. آتشفشان خاموش تفتان، به بلندي 4050 متر از سطح دريا، بلندترين قلهي اين رشته كوه است.
دشت كوير و دشت لوت از دشت هاي اصلي ايران هستند كه آب و هواي كويري و نيمه كويري دارند. دشت كوير كه به كوير نمك نيز شناخته ميشود در جنوب رشته كوه البرز ميان خراسان، سيستان، سمنان، قم، كاشان و يزد جاي دارد. بيشتر تيم كوير را شن و سنگريزه پر كرده است كه همراه ذرههاي نمك با وزش باد به جنبش در ميآيند كه براي آباديها و مسافران ميتواند بسيار خطرناك باشد. ميانگين بارش سالانه در كوير نمك نزديك 10 سانتيمتر است و تفاوتي دماي شب و روز آن تا 70 درجهي سيليسيوس ميرسد. دشت لوت جنوب شرقي ايران را پوشانده و ميانگين بارندگي ساليانهي آن نزديك 7 سانتيمتر است. بادهاي اين كوير، بهويژه باد 120 روزه كه در تابستان ميوزد، توفانهاي شن سهمگيني به همراه ميآورند. گسترهي دمايي شب و روز اين كوير از 5/7- تا 5/44 درجهي سيليسيوس است.
رودها و درياچهها
بيشتر جلگههاي بارور ايران در كنارهي درياي خزر و خليج فارس و درياي عمان قرار دارند. اين جلگهها را رسوب خاكهايي به وجود آوردهاند كه رودها طي ميليونها سال با خود آوردهاند. در جلگههاي شمال ايران بيش از 350 رود كوچك و بزرگ جاري است كه ارس، سفيدرود(قزل اوزن)، اترك، گرگان، هراز، چالوس، بابل، تالار، تجن و نكا از مهمترين آنها هستند. رودهاي كرخه، دز، كارون، جراحي، تاب، دالكي، سند، نابند، مهران، شور و ميناب از مهمترين رودهاي جلگههاي جنوبي ايران هستند. رودهاي زاينده رود، كه به مرداب گاوخوني ميريزد، زرينهرود، كه به كرج و جاجرود وارد ميشود، حبله رود،كه به درياچهي قم ميريزد، رود كر يا كورش، كه به درياچهي نيريز يا بختگان ميريزد و بمپور و هليلرود، كه به جزموريان ميريزند، از مهمترين رودهايي هستند كه از بخشهاي مركزي ايران ميگذرند.
ايران در كنارهي جنوبي بزرگترين درياچهي جهان، يعني درياي خزر جاي گرفته است. اين درياچه نزديك 424 هزار كيلومتر پهناوري دارد و كشورهاي ايران، تركمنستان، قزاقستان، روسيه و آذربايجان در پيرامون آن جاي گرفتهاند. اين درياچه بازماندهي اندكي از درياي بزرگي به نام تتيس است كه در دوران نخست زمينشناسي تا دوراه سوم زمينشناسي از شمالگان تا اقيانوس هند ميرسيده است. درياچهي اروميه، درياچهي نمك(درياچهي قم يا درياچهي حوض سلطان)، درياچهي بختگان(درياچهي نيريز) مهارلو، پريشان و دو درياچهي گذرا، درياچهي هامون و جازموريان كه هنگام پرباراني پديد ميآيند، از ديگر درياچههاي ايران هستند. بر فراز برخي از قلههاي آتشفشاني نيز درياچههاي كوچكي وجود دارد كه درياچههاي تفتان، تار و مويج در نزديكي دماوند و تخت سليمان در آذربايجان، از جملهي آنها هستند.
سرزمين چهار فصل
كشور ايران را رشته كوههاي بلندي از هر سو فراگرفته است. همين كوهها از رسيدن بادهاي باران آور به مركز ايران جلوگيري ميكنند. از اين رو، بارندگي در بخشهاي مركزي بسيار اندك است و نزديك به يك ششم سرزمين ايران را بيابانها ميسازند. اين سيماي خشك باعث شده است آب و هواي ايران را از گونهي قارهاي با زمستانهاي سرد و تابستانهاي گرم تعريف كنند. با اين همه، گوناگوني آب و هوا در ايران بسيار شگفتانگيز است و همه گونه آب و هوا را در اين كشور پهناور ميتوان يافت.
گسترهي عرض جغرافيايي( ميان 25 تا 40 درجه)، قرار گرفتن در گسترهي فشار هوا(فشار هواي سنگين سيبري، سبك مديترانهاي و موسمي هند)، چگونگي آرايش رشتهكوههاي البرز، زاگرس و رطوبت درياي خزر و خليج فارس و درياي عمان و بادهاي گوناگوني كه بر اين سرزمين ميوزند، به آفرينش گوناگوني آب و هو ايي در ايران كمك كردهاند و نام سرزمين چهار فصل نيز از همين گوناگوني بر آن نهاده شده است.
كنارههاي درياي خزر از پر بارانترين بخشهاي ايران هستند و بارندگي سالانه آنها ممكن است از 1500 ميليليتر هم بگذرد. دما در تابستان گاهي به بيش از 40 درجهي سانتيگراد ميرسد. هواي زمستان ملايم است و با بارش بسيار همراه است. در دامنههاي شمالي البرز نيز بارش فراواني ديده ميشود. در برخي جاهاي لرستان، دشت مغان و ارسباران نيز آب و هوايي مانند دامنههاي البرز ديده ميشود.
كنارههاي خليج فارس بسيار گرم و از بندر لنگه تا بندر ديلم مرطوب است. ميانگين سالانهي دما در اين كنارهها 18 درجه است. بارش سالانه در بوشهر، كه نسبت به جاهاي ديگر بارش بيشتري دارد، در سال 1372 خورشيدي، كمتر از 200 ميليمتر بوده است. اين كنارهها مانند شهرهاي آبادان، دزفول و اهواز در خوزستان تابستانها گرم و دراز و زمستانهاي ملايمي دارند. بر عكس، در بخشهاي پهناوري از آذربايجان، كردستان، همدان، كرمانشاه، كهكيلويه و بويراحمد، بلنديهاي رشته كوه البرز و بخشهايي از خراسان شمالي، زنجان و قزوين، آب و هواي سرد را ميتوان ديد كه بارشهاي زمستاني آنها بيشتر به صورت برف است.
بخشهاي زيادي از ايران، شامل كوير لوت و كوير نمك و سرزمينهاي جنوب شرقي، آب و هواي بياباني دارند. دورهي گرما در اين بيابانها بيش از 7 ماه به درازا ميكشد. دماي شب و روز تفاوت زيادي با هم دارد. تابستانها بسيار گرم و سوزاننده و زمستانها بسيار سرد و گزنده است. در دامنههاي از البرز و زاگرس كه به سوي دشت مركزي هستند، و دامنههاي رشتهكوههاي مركزي و شرقي آب و هواي نيمهبياباني ديده ميشود و شهرهاي پر جمعيت مركزي نيز بيشتر در اين جاها بر پا شدهاند.
گياهان و جانوران
گوناگوني اقليم ايران باعث شده است گياهان و جانوران گوناگوني در جاي جاي آن زندگي كنند. كرانههاي درياي خزر از گونههاي گياهي و جانوري سرشار هستند. درختان بلوط، راش، زبان گنجشك، افرا، نارون، سرو كوهي، توسكا و مَمرز از درختان جنگلي ايران هستند. در خراسان، آذربايجان، لرستان، كردستان، كرمانشاهان، اصفهان، كهكيلويه، كوههاي بختياري و كرمان نيز بخشهاي جنگلي كوچكي وجود دارد. كويرها و بيابانهاي ايران پوشش گياهي ناچيزي دارند و جانوران اندكي در آنها ميزيند. از بوتههاي وحشي، كه در دشتهاي نيمهبياباني ميرويند، صمغهاي گوناگون از جمله كتيرا، سريش و سقز به دست مي آيد. لاله، گل سرخ، گل استكاني، شقايق، شمعداني، زنبق، بنفشه، پامچال، ختمي و ياسمن از گلهاي بومي ايران هستند.
در جنگلهاي البرز پلنگ، خرس، گوزن، گراز و جوجه تيغي يافت مي شود. روباه، يوزپلنگ، گرگ، شغال، سنجاب و خرگوش نيز در جنگلها و دشتهاي نيمهبياباني ديده ميشود. در كويرها و نمكزارها، گورخر و آهو، در كوهها، ميش ، قوچ و بز و در جاهاي باتلاقي خرس يافت مي شود. گونههاي فراواني از مار و سوسمار، گونهاي تمساح، گونههايي از خفاش، جوندگان و گربههاي وحشي نيز در اين سرزمين ميزيند. علاوه بر پرندگان اهلي، مانند مرغ و خروس، اردك، غاز، كبوتر و بوقلمون، پرندگان وحشي مانند كبك، گنجشك، اردك وحشي، كبوتر چاهي، سار، تيهو، باقرقره، قرقاول، قمري، بلدرچين، درنا، كركس، عقاب، قوش، قرقي، لكلك، باز، سبزقبا، جغد، توكا، چكاوك، هدهد، حواصيل و هوبره، در ايران زندگي ميكنند.
در رودهاي، درياچهها، درياي خزر، خليج فارس و درياي عمان گونههاي فراواني از ماهيها و ديگر آبزيان زندگي ميكند. ماهي آزاد، ماهي سفيد، كولي، سوف و ماهي خاويار از مهمترين ماهيهاي خزري هستند كه صيد ميشوند. پرندگان زيادي نيز هر ساله به كرانههاي درياي خزر كوچ ميكنند و زمستان خود را در آنجا ميگذرانند. خليج فارس و درياي عمان نيز جاي زندگي ماهياني مانند شوريده، حلوا، سرخو، قباد، ماهي تن، ارهماهي، فانوس ماهي، سفره ماهي و آبزياني مانند ميگو، ماهي مركب، خرچنگ دريايي، صدف، مرجان و اسفنج هستند. گونههايي از كوسه و دلفين و گاهي نهنگ نيز در خليج فارس و درياي عمان ديده شده است. البته، آلودگيهاي نفتي، كه پيامد چند چنگ در منطقه است، آسيب زيادي به زيستبوم خليج فارس و درياي عمان وارد كرده است.
مردمان و شهرها
جمعيت ايران بيش از 68 ميليون نفر و آهنگ رشد جمعيت آن كمتر از 8/1 است. امروزه، بيشتر مردم ايران در شهرها زندگي ميكنند؛ نزديك 30 درصد در روستاها به سر ميبرند و كمتر از يك ميليوننفر نيز كوچنشين هستند. كوچنشينان، كه عشاير ناميده ميشوند، بيشتر در استانهاي چهارمحال و بختياري، كهكيلويه و بويراحمد، فارس و بلوچستان به قشلاق(جاي گرم) و ييلاق(جاي سرد) ميروند. بخشي از مردم ايران نيز در سالهاي اخير به كشورهاي ديگر، از جمله ايالات متحدهي آمريكا، مهاجرت كردهاند كه شمار آنان نزديك 5 ميليون نفر است.
مردمان كنوني ايران از نژاد آريايي به شمار ميآيند. اما آرياييها در سدههاي پيش از ميلاد با مردمان بومي ايران و در سدههاي پس از ميلاد با مردمان گوناگوني كه به اين سرزمين كوچ كردند، در آميختهاند. با اين همه، قومهاي كرد، ترك، لر، بختياري، تركمن، عرب، بلوچ و اقليتهاي ارمني، آسوري، گرجي و مردمان ديگري كه در كنار پارسها زندگي ميكنند، همگي خود را ايراني ميدانند و در كنار همميهنان خود با آرامش و دوستي زندگي ميكنند. شكلگيري شهرهاي بزرگ و جنگ هشتساله عراق با ايرن باعث كوچ مردماني از استانهاي خوزستان، كرمانشاه و كردستان به شهرهاي ديگر ايران شد و بر درهمآميختگي قومي در ايران افزود. همچنين جنگهاي داخلي افغانستان باعث كوچ شمار زيادي از افغانها به ايران شد كه برخي از آنها در ايران ماندگار شدند.
زبان اصلي مردم ايران فارسي(پارسي) است، اما به زبانهاي تركي، كردي، بلوچي، عربي و لري و لهجههاي گوناگون نيز سخن گفته ميشود. بيشتر بزرگسالان در آموزشگاههاي دولتي يا در نظارت دولت آموزش رسمي ميبينند و ميزان باسوادي به بيش از 70 درصد رسيده است. دانشگاهها و مركزهاي علمي و پژوهشي گوناگوني در جايجاي ايران برپا شده است كه دانشگاه تهران ديرينترين و بزرگترين آنها به شمار ميآيد. در شهرهاي شيراز، اصفهان، مشهد، همدان، تبريز، كرمان، اهواز و ديگر شهرهاي بزرگ نيز دانشگاههاي بزرگي به كار آموزش جمعيت بسيار جوان ايران ميپردازند. در شهرهاي كوچكتر نيز دانشگاههاي كوچكتر يا دانشكدههايي بر پاست و شايد كمتر شهر بدون مركز علمي را بتوان يافت.
دين باستاني ايرانيان، زردشتي بوده است، اما اكنون بيشتر مردم ايران مسلمان و و بيش از 90 درصد آنان پيرو مذهب شيعه دوازده امامي هستند. مسلمانان سني مذهب بيشتر در استانهاي كردستان، گلستان، خراسان جنوبي و سيستان و بلوچستان ساكن هستند. اقليتهاي مسيحي، يهودي و زردشتي نيز با آرامش كنار هم ميهنان مسلمان خود زندگي مي كنند و نمايندگاني در مجلس شوراي اسلامي دارند. مشهد و قم دو شهر مذهبي اصلي هستند. مشهد،كه مركز استان خراسان رضوي است، بارگاه مقدس امام رضا(ع)، هشتمين پيشواي شيعيان، را در خود جاي داده است. بارگاه مقدس فاطمهي معصومه(س)، خواهر امام رضا(ع)، در شهر قم است. شهر قم مركز پژوهشهاي ديني نيز هست و حوزهي علميهي قم يكي از ديرينترين مركزهاي ديني و آموزشي ايران است.
تهران پايتخت كشور ايران است كه در دامنهي جنوبي رشته كوه البرز و در 120 كيلومتري درياي خزر جاي دارد. بيشتر مركزهاي اقتصادي، علمي و فرهنگي ايران در اين شهر جاي گرفتهاند و شاهراههاي اصلي كشور از اين شهر به مركز استانها كشيده شدهاند. در 320 كيلومتري جنوب تهران، به شهر اصفهان ميرسيم كه بناهاي تاريخي زيبا و باشكوهش گردشگران زيادي را به آن سو ميكشاند. ذوب آهن اصفهان و فولاد مباركه، از مهمترين مركزهاي صنعتي ايران، در نزديكي اين شهر جاي دارند. با ادامهي مسير به سوي جنوب ايران به شهر شيراز ميرسيم و يادگار شكوه تمدن ايران، پرسپوليس، را در شمال شرقي آن ميبينيم. تبريز در شمال غربي ايران، مركز بازرگاني منطقهي آذربايجان است كه كشاورزي آن بسيار چشمگير و بارو است. شهرهاي نفتخيز ايران، آبادان، مسجد سليمان و آغاجري، در استان خوزستان، در جنوب غربي ايران و نزديك شمال غربي خليج فارس جاي دارند.
در جدول زير نام 30 استان كنوني ايران و مركز هر استان آمده است.
در جدول زير نام 30 استان كنوني ايران و مركز هر استان آمده است.
نام استان ===مركز استان
آذربايجان شرقي=تبريز
آذربايجان غربي=اروميه
اردبيل=اردبيل
اصفهان=اصفهان
ايلام=ایلام
بوشهر=بوشهر
تهران=تهران
چهارمحال و بختياري=شهرکرد
خراسان جنوبي=بیرجند
خراسان رضوي=مشهد
خراسان شمالي=بجنورد
خوزستان=اهواز
زنجان=زنجان
سمنان=سمنان
سيستان و بلوچستان=زاهدان
فارس=شیراز
قزوين=قزوین
قم=قم
كردستان=سنندج
كرمان=کرمان
كرمانشاه=کرمانشاه
كهكيلويه و بويراحمد=یاسوج
گلستان=گرگان
گيلان=رشت
لرستان=خرم اباد
مازندران=ساری
مركزي=اراک
هرمزگان=بندرعباس
همدان=همدان
يزد=یزد
كشاورزي و دامپروري
ايرانيان از ديرباز در كار كشاورزي بودهاند و محصولهاي مهمي مانند گندم، برنج، يونجه و شكر و ميوههايي مانند خربزه، هلو، گردو، پسته و انار هديههاي كشاورزاني ايراني به جهانيان هستند. با اين كه كوههاي شمال و غربي ايران از تاثير بادهاي بارانآور درياي خزر و درياي مديترانه بر بخشهاي مركزي ايران جلوگيري ميكنند و در نتيجه، بارش رو به جنوب و شرق رفته رفته كم مي شود، اما ايرانيان از ديرباز كوشيدهاند به روشهاي گوناگون از كمترين بارش نيز بهره برداري كنند. كاريزها(قناتها) نمونهاي از اين كوشش است. كاريزها آبراهههايي زيرزميني هستند كه آب را از دامنهي كوه به كشتزارها و روستاها ميرسانند. درازي برخي از كاريزهاي ايران به بيش از 40 كيلومتر ميرسد. امروزه بيش از 18 هزار كاريز در جايجاي ايران زمينهاي كشاورزي را آبياري ميكنند. كشاورزي و روشهاي نوين آبياري نيز در ايران وجود دارد و سدهاي كوچك و بزرگ زيادي براي بهرهبرداري از آبهاي سطحي ساخته شدهاند. از بيش از 60 هزار چاه عميق و نيمه عميق نيز آب برداشت مي شود.
محصولهاي مهم كشاورزي ايران عبارتند از: گندم، جو، برنج(بيشتر در گلستان، گيلان و مازندران)، پنبه( بيشتر در گلستان)، زعفران(بيشتر در خراسان جنوبي)، چاي(بيشتر در گيلان)، يونجه، آفتابگردان، نيشكر(بيشتر در خوزستان)، چغندر قند، خربزه، هندوانه، آلبالو، گيلاس، سبزيهاي گوناگون، تنباكو، حبوبات و ميوههاي گوناگون، از جمله سيب، هلو، آلو، انگور(بيشتر در آذربايجان و خراسان شمالي)، گردو، بادام، گلابي، توت، انجير، پسته(بيشتر در كرمان)، زيتون(بيشتر در گيلان)، خرما(بيشتر در خوزستان، كرمان و كنارههاي خليج فارس و درياي عمان)، انار و مركباتي مانند ليمو، پرتغال و نارنگي( بيشتر در مازندران، گيلان و فارس).
ايرانيان در اهلي كردن جانوران و دامپروري نيز پيشتاز بودهاند. بز وحشي براي نخستينبار در ايران اهلي شد و ايرانيان از نخستين مردماني بودند كه بر پشت اسب نشستند و آن را به جهانيان هديه دادند. امروزه دامپروري سنتي و نوين در جايجاي ايران انجام مي شود. بخشي زيادي از دامپروري سنتي را كوچنشينان چهارمحال و بختياري، كهكيلويه و بويراحمد، خراسان و آذربايجان انجام ميدهند. دامپروريهاي نوين نيز بيشتر به صورت گاوداري است. گوسفند، بز، گاو، اسب، شتر، خر، قاطر و گاوميش(در خوزستان) دامهاي مهم ايران هستند. پرورش پرندگان، بهويژه مرغ، نيز به شيوهي سنتي و نوين انجام ميشود. در اين چند ساله، برخي به پرروش شترمرغ نيز روي آوردهاند.
در بخشهايي از ايران، بهويژه دامنههاي سبلان، پرروش زنبور عسل و در گيلان و مازندران، پرورش كرم ابريشم انجام مي شود. در اين چند ساله، برخي به پرورش قارچ نيز ميپردازند. خاويار درياي خزر شناختهشدهترين فراوردهي آبزيان ايران در جهان است. از خليج فارس و درياي عمان، ميگو و ماهي تن برداشت مي شود. پرورش آبزيان نيز در حوضچههاي آبي و نيز رهاسازي بچهماهي در درياي خزر نيز انجام ميشود. از مهمترين ماهيهاي خوراكي ايران عبارتند از: قزلآلا، شوريده، حلوا، سفيد، كپور، تن، هامور، قباد، سرخو، سنگسر، ساردين و ماهي دختر ناخدا.
صنعت و معدن
نفت مهمترين منبع طبيعي ايران است كه از چاههاي جنوب غربي خوزستان، خليج فارس و درياي عمان و اندكي از درياي خزر به دست ميآيد. اندوختهي گاز طبيعي ايران نيز بسيار است و دومين منبع طبيعي اين كشور به شمار ميآيد. زغال سنگ، آهن، مس، منگنز، سنگهاي ساختماني،گوگرد، نيكل، سرب، اورانيوم، كروم، طلا، نقره، كبالت و جواهرهايي مانند فيروزه از كانيهاي مهم ايران هستند. مس بيشتر از سرچشمهي كرمان، شاهرود، اردستان و آذربايجان، آهن بيشتر از كوههاي پيرامون يزد و كرمان و زغال سنگ بيشتر از كوههاي البرز و كرمان به دست ميآيد. بخشي از اين فراوردهها در صنايع داخلي به كار مي رود و بخشي به كشورهاي ديگر فرستاده مي شود.
صنعت نفت و پتروشيمي مهمترين صنعت ايران است. در پالايشگاههاي آبادان، شيراز، اصفهان، تبريز، اراك، كرمانشاه، اروميه و تهران، فراوردههاي گوناگوني از نفت به دست ميآيد. صنعت پتروشيمي ايران نيز در اين چند ساله پيشرفت چشمگيري داشته است و مجتمعهاي پتروشيمي بندر امام، شيراز، آبادان، اراك و خارك از مهمترين كارخانههاي پتروشمي ايران هستند كه به صادرات فراوردههاي پتروشيمي به كشورهاي ديگر نيز ميپردازند.
صنعت ذوب آهن پس از نفت و پتروشيمي مهمترين صنعت ايران است و نزديك 20 درصد صادران غيرنفتي ايران نيز از همين صنعت است. كارخانهي ذوب آهن اصفهان و مجتمع فولاد مباركه مهمترين كارخانههاي توليد آهن و فولاد هستند كه هر دو در نزديكي اصفهان ساخته شدهاند. مهمترين كارخانهي ذوب مس در سرچشمهي كرمان و مهمترين كارخانهي توليد آلومينيوم در اراك و جاجرم، در خراسان شمالي، ساخته شدهاند.
خودروسازي از ديگر صنعتهاي مهم ايران است. كارخانههاي ايرانخودرو، سايپا، كرمان موتور، رانايران به ساختن خودروهاي سواري، كاميون و اتوبوس ميپردازند. تا چند سال پيش، خودروي پيكان خودروي ملي ايران بود كه از سال 1383 جاي خود را به خودروي سمند داده است. تراكتورسازي تبريز و ماشينسازي اراك نيز به ساختن تراكتور و ديگر ماشينها و ابزارهاي كشاورزي ميپردازند. صنعت الكترونيك ايران نيز فراوردههاي گوناگوني به بازار وارد ميكند.
صنايع دستي نيز بخش مهمي از صادرات ايران است كه دوستداران زيادي در جايجاي جهان دارد. فرش و گليم مهمترين آنهاست كه از ديرينترين فراوردههاي صنعتي و هنري ايرانيان است. باستانشناسان شوروي سابق تكههايي از يك فرش كهن را زير يخهاي منطقهي پازريك پيدا كردند كه پيشينهي آن به دوران هخامنشي ميرسد. اين فرش كه اكنون در موزهي آرميتاژ روسيه نگهداري مي شود، كهنترين فرش جهان به شمار ميآيد. سفالگري نيز از ديگر نوآوريهاي صنعتي و هنري ايرانيان است و اكنون سفال لالهجين همدان در بيشتر جاهاي جهان شناخته شده است. كاشيسازي، كه اكنون بسيار نوين و صنعتي شده است، خاتمسازي، قلمزني، ميناكاري، منبتكاري، گيوهبافي، سبدبافي، قلابدوزي، سوزندوزي و بافتن پارچههايي مانند ترمه و شال، هنوز در گوشه و كنار ايران انجام ميشود.
راهها و ترابري
هر چند ايرانيان باستان در راهسازي پيشتاز بودند و در دورهي صفويه نيز به آباداني راهها پرداخته شد، اما تا نزديك نيم سدهي پيش راهسازي نوين در ايران وجود نداشت. نزديك 30 سال پيش تنها 12 هزار كيلومتر راه آسفالت و 20 هزار كيلومتر راه شوسه(شني و بدون آسفالت) در ايران وجود داشت. اكنون راههاي زميني ايران بيش از 170 هزار كيلومتر شده كه نزديك 100 هزار كيلومتر آن آسفالت است. بيشتر راههاي زميني ايران، تهران را به مركز استانها پيوند ميدهند. راه تهران مشهد، تهران شمال، تهران تبريز، تهران اصفهان و اصفهان به شيراز، در بخشهايي به صورت بزرگراه درآمدهاند و از مهمترين راههاي زميني ايران به شمار ميآيند. راههايي كه بندرهاي جنوبي، مانند بندر عباس، بندر امام خميني و بندر چابهار را به پايتخت مرتبط ميكنند نيز اهميت زيادي دارند.
ساختن راهآهن از سال 1306 خورشيدي در ايران آغاز شد. خطهاي مهم شبكهي راهآهن ايران، كه بخش زيادي از آن از شمال به جنوب و از شرق به غرب كشيده شده است، بيش از 7 هزار كيلومتر است. خط تهران مشهد از نظر مسافر و خط سرخس در خراسان رضوي تا بندرعباس در كنارهي خليج فارس از نظر بازرگاني و برقراري ارتباط بين همسايههاي شمالي ايران و آبها خليج فارس و درياي عمان، اهميت زيادي دارند. در اين چند ساله، برخي از خطهاي راهآهن، از جمله خط تهران مشهد، داراي خط ديگري نيز شدهاند و اين كار در كنار افزوده شدن قطارهاي با سرعت زياد، زمان سفر را بسيار كاهش دادهاند.
ايران از راه خليج فارس و درياي عمان به آبها آزاد راه دارد. بيشتر كالاهاي وارداتي و صادراتي نيز از راه بندرهاي جنوب جابهجا مي شوند كه بندر امامخميني، بندر عباس، بندر بوشهر، بندر ماهشهر، بندر لنگه، بندر چابهار، بندر خرمشهر، بندر آبادان و بندرگاههاي جزيرههاي خارك، كيش و قشم از مهمترين آنها هستند. بندر تركمن، بندر انزلي، بندر نوشهر و بندر آستارا، مهمترين بندرهاي شمالي ايران در درياي خزر هستند. در اين چند ساله برخي از بندرهاي جنوبي ايران، از جمله بندرهاي كيش، قشم و چابهار، بندرهاي آزاد بازرگاني شدهاند. بيش از 140 كشتي بزرگ و كوچك، از جمله 30 نفتكش، در ناوگان دريايي بازرگاني ايران به جابهجايي بار و مسافر ميپردازند.
راههاي هوايي پس از راههاي زميني و راهآهن در ايران مورد توجه هستند. فرودگاههاي بزرگ و كوچكي در جايجاي ايران ساخته شده است. فرودگاه مهرآباد نخستين فرودگاه ايران بود كه در سال 1384 جايگاه خود را، از نظر اهميت و بزرگي، به فرودگاه نوبنيادي به نام فرودگاه امام خميني داد كه بزرگترين فرودگاه ايران است. فرودگاه شيراز، مشهد، آبادان و زاهدان، ديگر فرودگاههاي بينالمللي ايران هستند. فرودگاههايي داخلي ديگري در مركز هر يك از استانها و برخي از شهرهاي بزرگ، از جمله يزد، بيرجند، تبريز، اصفهان، ساري، رشت، قزوين، همدان، سنندج، كرمانشاه، خرمآباد، بندرعباس و جزيرههاي كيش، لنگه و لاوان، به كار جابهجايي مسافر و بار ميپردازند. با افسوس بايد گفت كه شمار رويدادهاي هوايي ناگوار در اين چند ساله در ايران افزايش يافته است و اكنون ايران از اين نظر جايگاه نخست را در منطقه دارد.
فرهنگ و هنر
پيشينهي فرهنگ و هنر ايران به روزگاران كهن ميرسد و ايرانيان يكي از ديرينترين، شكوهمندترين و تاثيرگذارترين تمدنهاي جهان را آفريدهاند. ظرفها و پيكرههاي سفاليني كه از ويرانههاي شوش، در خوزستان، به دست آمده، پيكرهها و ابزارهاي برونزي كه در لرستان پيدا شده و ظرفهاي سفالي كه از تپههاي سيلك، در كاشان، شهر سوخته، در سيستان، تپههاي مارليك، در گيلان، و ديگر جاهاي ايران به دست آمده است، به 4 تا 2 هزار سال پيش از ميلاد باز ميگردند. يكي از اين يادگارهاي باشكوه جامي سفالي است كه از شهر سوخته به دست آمده و هنرمند سفالگر بزي را به تصوير كشيده كه در چند حركت به بوتهاي نزديك ميشود و از برگهاي آن ميخورد. اين اثر را كهنترين نقاشي متحرك جهان دانستهاند.
در دورهي هخامنشي(550-330 پيش از ميلاد) كه مردمان بابل، آشور، ليدي، مصر، بخشهايي از يونان و قومهاي ديگري كه زير فرمان امپراتوري پارسها درآمدند، به آفرينش گونهاي از هنر كمك كردند كه برخي از آن با نام هنر امپراتوري ياد ميكنند. براي مثال، در شوش، در كاخ داريوش اول(داريوش بزرگ) نوشتهاي به دست آمده كه دربارهي مواد ساختماني ، صنعتگران و هنرمندان ي است كه در ساختن كاخ پادشاه كار كرده و همكاري داشتهاند. مواد ساختماني گوناگوني كه در كتيبهي داريوش ياد شده است، گويا به عمد از ايالتهاي گوناگون، از سودان در جنوب غربي امپراتوري تا هند در جنوب شرقي، به شوش آورده شد تا از اين راه همهي سرزمينها و ملتها در خدمتگزاري به پيشگاه پادشاه ايران سهيم باشند. چنين وضعيتي را دربارهي ديگر بناهاي باشكوه دورهي هخامنشي نيز ميبينيم . البته، شالودهي اين معماريها يك خانهي سادهي ايراني است كه از تماشاي آن احساس آرامش در بيننده پديد ميآيد.
پس از يورش اسكندر مقدوني به ايران تا نزديك پنج سده، آثاري پديد آمد كه از هنرهاي يوناني و رومي تاثير گرفتهاند. در آغاز دورهي اشكاني نيز شاهان اشكاني گرايشهايي به هنر يوناني نشان ميدادند كه تا اندازهي جنبهي سياسي داشت. اما در سالهاي نيرومندي اشكانيان، هنر ايراني بار ديگر روييدن گرفت و سرانجام در دورهي ساساني(640-226 پس از ميلاد) به جايگاه ارزشمندي رسيد. نوآوري طاق ضربي به ساختن گنبدهاي بزرگ در بناهاي ساساني كمك كرد. در همين دوران، ماني نقاش، كه با نقاشيهاي خود شهرت افسانهاي يافت، هنر نقاشي را به عنوان بخشي از آيين خود گسترش ميداد. پيكرتراشيها، سنگنوشتهها، نقشبرجستهها و ظرفهاي پر نقش و نگار بر جاي مانده از آن دوران، يادآور شكوه هنر و ارزش هنرمندان در دورهي ساسانيان است.
شكوه فرهنگ و هنر ايران در دورهي اسلامي نيز ادامه يافت و حتي بر آن افزوده شد. در اين دروه معماري، كاشيكاري، گچكاري، آينهكاري، خوشنويسي و ديگر هنرهاي ايراني در شناخته شدهترين بناي اسلامي، يعني مسجد، نمود پيدا كرد و به سراسر سرزمينهاي اسلامي را يافت. از آنجا كه عالمان اسلامي كشيدن تصوير انسان را شايسته نميدانستند، نقاشان به زيباسازي كتابها روي آوردند و هنري به نام تذهيب پديد آمد. بيشتر كتابها را خوشنويسان ايراني يا خوشنويساني كه نزد ايرانيان شاگردي كرده بودند، مينگاشتند و دانش كتابها نيز دستاورد پژوهشهاي دانشمندان ايراني، از جمله خوارزمي، فارابي، ابنسينا، رازي و بسياري ديگر، بود.
پس از يورش مغولها به ايران، هر چند در آغاز ويرانيهايي پديد آمد، اما با گسترش رابطه با چين، كه زير فرمان مغولها بود، هنرمندان ايراني از ظرافتهاي هنر چيني تاثير پذيرفتند و برگرفتههاي خود را در سفالگري، معماري و تصويرگري كتابها به كار گرفتند. نقاشهاي ايراني نيز با موضوعهاي تازهاي اشنا شدند و آرامآرام راه را براي جنبش هنري دورهي تيموريان و پديد آمدن نگارگري(مينياتور) ايراني باز كردند. بهزاد، نقاش هراتي، از بزرگترين استادان اين هنر بود. مسجد كبود تبريز نمونهاي از معماري دورهي تيموري است.
در دورهي صفوي، به ويژه دورهي فرمانروايي شاهعباس بزرگ، معماري و هنر ايراني شكوه تازهاي پيدا كرد. ميدان شاه، مسجدشاه، مسجد شيخ لطف الله، عالي قاپو، بناي چهل ستون و بناهاي ديگر از شاهكارهاي مهماري و هنري آن دوران است. در اين دوره، ميرعماد و رضا عباسي در كار خوشنويسي پيشرفتهاي زيادي پيدا كردند. با فروپاشي صفويه هنر ايراني نيز رو به سستي نهاد و در زمان قاجاريه و پهلوي نيز با وارد شدن سبكها اروپايي به ايران، هنر ملي مورد بي مهري قرار گرفت. با اين همه، گامهايي براي شكوفايي هنر ملي برداشته شد. براي مثال، كمال الملك به كوشش اميركبير به فرانسه و ايتاليا رفت و نقاشي را به صورت علمي آموخت. او پس از بازگشت به ايران مدرسهي صنايع مستطرفه را بنيان نهاد و شاگرداني را پرورش داد. پس از بنيانگذاري دانشگاه در ايران، آموزش علمي هنرهاي گوناگون در دانشكدههاي هنر آغاز شد و آرامآرام ايرانيان در رشتههاي گوناگون هنري از جمله سينما و عكاسي در جهان درخشيدند و آثار ماندگار آفريدند.
تاريخ كهن
ايران بيش از ده هزار سال پيشينهي تمدن دارد. نخستين ابزارهاي زندگي در فلات ايران كشف شده است. اقوام بومي ايران نخستين كساني بودند كه گندم و جو را شناختند، ابزار كشاورزي سنگي و مفرغي ساختند و جانوران را اهلي كردند. نخستين آثار سفال در محل شهر باستاني سيلك، نزديك كاشان، و بهترين ظرفهاي لعابي و سراميك از تپه حصار دامغان به دست آمده است. نخستين ابزار ريسندگي و بافندگي در غار كمربند، نزديك بهشهر، يافت شده است كه به 7 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بازميگردد. بوميان ايران از نزديك 3 هزار سال پيش از ميلاد، شيوهي استخراج فلز و به كارگيري آن را ميدانستند آهن، طلا، مس، برنز، الوار و اسب از جمله فراوردههايي بودند كه سومريها و آشوريها، از بوميان ايران به عنوان باج دريافت ميكردند.
عيلاميها از نخستين قوم هاي ايراني بودند كه حكومت نيرومندي پديد آوردند. سرزمين زير فرمان آنها فراتر از همهي خوزستان بود و بخشهايي از شمال و شرق فلات ايران را نيز شامل ميشد. يك حكومت مركزي به پايتختي شهر شوش بر چند ايالت در خوزستان، لرستان، كوههاي بختياري و حاشيه خليج فارس تا بوشهر فرمان ميراند كه گاهي شهرهاي ميانرودان را نيز شامل مي شد. عيلاميها زبان و خط ويژهي خود داشتند و بتپرست بودند. اين تمدن نزديك 668 پيش از ميلاد، به دست آشوريها منقرض شد.
ورود آرياييها
آريايي ها حدود 3 هزار سال پيش از ميلاد، در منطقه اوراسيا، نزديك كوههاي اورال بين آسيا و اروپا، زندگي ميكردند و به علت سردي شدن هوا و دراز بودن تاريكي شب به ناچار از ندزيك 2 هزار سال پيش از ميلاد، به سرزمينهاي گرمتر كوچ كردند. دسته اي از آنان به اروپا، دستهاي به هندوستان و دستهاي به فلات ايران كوچ كردند. شاخهاي از آرياييها، به نام پارسها، در جنوب ايران و استان كنوني فارس و بخشي از ايلام ساكن شدند؛ هخامنشيها و ساسانيان از اين گروه بودند. مادها در غرب ايران بهويژه دامنههاي الوند جا گرفتند و بعدها امپراتوري ماد را به وجود آوردند. پارت ها نيز به خراسان بزرگ وارد شدند؛ اشكانيان از اين گروه بودند. بخشي از پارتها به نام سكاها بين درياي خزر و درياچه آرال ساكن شدند و بعدها گرفتاريهايي براي هخامنشيها به وجود آوردند.
يورشگران آريايي كه اغلب به دور از تمدن بودند، فرهنگ بومي ايران را فراگرفتند و در برابر، جنگآوري، دلاوري و سواركاري با اسب را به آنان آموختند. نخستين گروه آريايي كه به تمدن روي آورد، مادها بودند كه نخستين امپراتوري ايران را به وجود آوردند و بيش از 150 سال بر بخشهاي غرب ايران از همدان تا آذربايجان، بخشهايي از ميانرودان، شمال عراق و جنوب تركيه فرمان راندند. آمادانا مركز فرمانروايي مادها بود كه چندي بعد به هگمتانه، به معني جاي گردهمآيي، شناخته شد، زيرا يادآور گردهمآيي بزرگ مادها براي گزينش ديااّكو به عنوان نخستين پادشاه ماد بود. ديااّكو، كه خود را داور ميناميد، در سال 706 پيش از ميلاد، قبيلههاي ماد را عليه آشوريان يكپارچه كرد و كوشيد بر سلطهي آنها بر مادها پايان دهد. اين آرزو در فرمانروايي هوخشتره، فرزند ديااكو، به حقيقت پيوست. مادها در سال 612 پيش از ميلاد شهر نينوا، پايتخت آشور، را به كمك باببيها به چنگ آوردند و به سال ها ويرانگري و ستم بيش از اندازهي آشوريها پايان دادند.
امپراتوري جهاني
كوروش فرزند كمبوجيه از قوم پارس و ماندانا، دختر آزيدهاگ، پادشاه ماد، بود كه به جنگ پدربزرگش رفت، او را شكست داد، هگمتانه را گرفت و دودمان هخامنشي را در سال 550 پيش از ميلاد، بنيان نهاد. چندي بعد، كرزوس، پادشاه ليدي، عليه كوروش به پا خواست. از اين رو، كوروش به آسياي صغير لشكر كشيد و سارد، پايتخت ليدي، را گرفت. پادشاه هخامنشي در سال 538 پيش از ميلاد، بابل را به دست آورد و همهي اسيران و بردگان را آزاد كرد و فرمان داد هيچ خانهاي ويران نشود، مال هيچكس چپاول نشود و همه آزاد باشند. سرانجام كوروش در درگيري با ماساژتها كه با فرمانروايي يك زن عليه او همگام شده بودند، كشته شد.
داريوش اول، داريوش بزرگ، كارهاي مهمي براي گسترش امپراتوري هخامنشي انجام داد. فرمان به ساختن راه شاهي و ايجاد چاپارخانه، ارتباط ايالتها (ساتراپها) را آسان كرد و ضرب سكه استاندارد و قانونهاي عادلانه براي دريافت ماليات باعث رونق بازرگاني شد. داريوش بازرساني داشت كه به ساتراپها فرستاده ميشدند و به كار نيروهاي دولتي نظارت ميكردند. داريوش به كمك فينيقيها ارتش ايران را به كشتيهاي جنگي تجهيز كرد و براي نخستين بار ارتباط بين درياي سرخ و مديترانه را از راه نيل برقرار كرد. در زمان او پهناوري قلمرو ايران به بالاترين اندازهي خود رسيد.
در زمان داريوش برخوردهايي بين ايراني ها و يوناني ها رخ داد. داريوش در جنگ اول كاري از پيش نبرد، در جنگ دوم ، نبرد ماراتن، شكست خورد و جنگ سوم را به علت شورشي در مصر نيمه كاره رها كرد. پس از او خشايارشاه توانست به آتن پا بگذارد. اما داريوش سوم، نتوانست در برابر هجوم لشكريان اسكندر مقدوني مقاومت كند و در اثر خيانت يكي از سردارانش كشته شد. سرانجام، تخت جمشيد در 331 پيش از ميلاد به دست اسكندر افتاد و فرمانرواي كينهجو آن را به آتش كشيد.
پايان اشغالگري و شكوه دوباره
در 323 پيش از ميلاد، اسكندر در شهر بابل بيمار شد و درگذشت. يكي از سرداران او به نام سلوكوس جانشين اسكندر شد و شهر سلوكيه را به عنوان پايتخت خود بر ساحل غربي دجله در برابر شهر بابل بنا كرد. سلوكيها نزديك 76سال در ايران فرمانروايي ردند. سرانجام، آخرين پادشاه سلوكي، آنتيوخوس هفتم، طي جنگ با فرهاد دوم اشكاني در هگمتانه كشته شد. اشكانيان توانستند سلوكيها را از ايران بيرون برانند و امپراتوري نيرومند اشكاني را به وجود آورند. جنگهاي اشكانيان با روميها، آنان را فرسوده كرد و سرانجام آخرين پادشاه اشكاني، اردوان پنجم، در 226 ميلادي طي جنگي با اردشير بابكان ساساني كشته شد.
اردشير بابكان آيين زردشت را در سراسر ايران رسمي اعلام كرد و دستور گردآوري دوبارهي اوستا را داد. پس از او شاپور اول به تخت نشست و طي جنگي امپراتور روم، والريانوس، را اسير كرد. شاپور اول شهري به نام گنديشاپور را در شرق شوش و جنوب شرقي دزفول بنا كرد. دانشگاه گنديشاپور، كه نخستين دانشگاه جهان به شمار ميآيد، در زمان خسرو انوشيروان به شكوفايي رسيد. همچنين در اين دوره، بزرگترين كاريزها(قناتها) ساخته شد كه برخي از آنها هنوز هم در فلات ايران به كشاورزان سود ميرسانند. فرش بافي به صورت يك صنعت درآمد. موسيقي نيز جنبه علميتري پيدا كرد و موسيقيدانان بزرگي مانند باربُد و نكيسا در زمان خسرو پرويز به شكوفايي رسيدند.
بر آمدن اسلام
در زمان سلطنت انوشيروان به سال 571 ميلادي، محمد(ص) در مكه به دنيا آمد. در آن زمان بيشتر شبه جزيرهي عربستان بخشي از امپراتوري ساساني بود. در زمان خسرو پرويز جنگهاي دراز با روميان به هرج و مرج در دربار ساساني و سرانجام قتل خسرو پرويز منجر شد. پس از خسرو پرويز چند زن درباري بر ايران حكومت كردند. افزايش فساد مالي و اختلاف طبقاتي و بستن مالياتهاي سنگين بر مردم، كه از زمان خسرو پرويز شدت گرفته بود، مردم را از حكومت جدا كرد. از اين رو، هنگام حمله عربهاي مسلمانان به ايران، انگيزهي دفاع به شدت سست شده بود. عربهاي مسلمان سپاه ايران را در جنگ قادسيه(13 قمري/637 ميلادي)، جلولاء و نهاوند(21 قمري/ 644 ميلادي) شكست دادند و تيسفون(مدائن) پايتخت ساسانيان، را فتح كردند. با اين همه، پس از كشه شدن يزگرد سوم، نزديك بيست سال به درازا كشيد تا همهي ايران بهجز كابل و مكران و بخشهايي از سيستان به دست عربها افتاد.
ايرانيان هرچه با قرآن و آموزههاي اسلام بيشتر آشنا ميشدند، به اين دين گرايش بيشتري پيدا ميكردند. آنان به درستي دريافتند كه اسلام دين آگاهي و دانش است. از اين رو، كتابهايي كه در نتيجهي سالها كوشش دانشمندان ايراني در دانشگاه گنديشاپور به زبان پهلوي ساساني نوشته يا از هندي و يوناني به پهلوي ترجمه شده بود، به زبان عربي برگردانده شد و پايه پژوهشهاي بعدي قرار گرفت. پيشتازي ايرانيان در دانشاندوزي و گسترش دانش به اندازهاي بود كه ابن خلدون، جامعهشناس و تاريخنگار عرب در مقدمهي تاريخ خود ميگويد :" جاي شگفتي است كه در جامعهي اسلامي، چه در علوم شرعي و چه در علوم عقلي، اغلب پيشوايان علم ايراني بودند. جز در مواردي نادر و اندك و چنانچه برخي از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسي و محيط تربيتشان ايراني بود. "
در زمان عباسيان برخي از ايرانيان از جمله خاندان برمكي به مقام وزارت رسيدند. آنان دانشگاهي را به نام بيتالحكمه(خانهي دانش) در بغداد درست كردند. خاندان بختيشوع در زمينه پزشكي، نوبخت اهوازي در زمينه نجوم و رياضي، سيبويه در زمينه دستور زبان عربي، ابن ماجه در زمينه حديث، ابوعبدﷲ خوارزمي و فرزندانش در زمينه رياضي از جملهي ايرانياني بودند كه در آن دانشگاه خوش درخشيدند. همين ايرانيان بودند كه پايههاي تمدن اسلامي را بنيان نهادند و آن را شكوفا كردند.
فرمانروايي ايرانيان
اسلام برتري را به پرهيزكاري و درستكاري ميداند، اما خليفههاي اموي و عباسي، كه به دروغ خود را جانشينان راستين پيامبر اسلام(ص) ميخواندند، ايرانيان را موالي، يعني بردههاي آزادشده، ناميدند. از اين رو، ايرانيان مبارزه با سلطهي عرب بر ايران را آغاز كردند. ز زماني كه امام رضا(ع) به ايران پا نهاد، ارادت ايرانيان به خاندان پيامبر بيشتر شد و ارادهي آنها در مبارزه با خليفههاي عباسي با شهادت ايشان به دست مامون عباسي افزايش يافت. طاهر بن حسين در سال 207 هجري قمري، در نمازجمعه نيشابور اعلام كرد كه مامون را جانشين پيامبر نميداند و حكومت طاهريان را در خراسان بنيان نهاد. او و فرزندانش بيش از پنجاه سال از نيشابور تا مرو را در اختيار داشتند. در همين دوران، يعقوب ليث صفار، كه خود را از نسل ساسانيان ميدانست، با نام حكومت صفاريان بر سيستان، كرمان و فارس فرمان ميراند.
سه خاندان ايراني به نامهاي آل بويه(فرزندان بويهي ماهيگير)، آل زيار(فرزندان زيار كه خود را از نسل بهرام گور ميدانستند) و باونديان(كه خود را از نسل كيوس، برادر انوشيروان، ميدانستند) در مازندران و گيلان قيام كردند. در اين ميان، يكي از فرزندان امام سجاد(ع) به نام حسن بن زيد به خاطر سختگيري دستگاه خلافت بر علويان(شيعيان) راهي مازندران(طبرستان) شد و مردم دوستدار خاندان پيامبر به گرد او جمع شدند. به اين ترتيب، حكومت علويان طبرستان شكل گرفت.
فرزندان بويه ماهيگير، علي، حسن و احمد، در سال 334 هجري قمري بغداد را فتح كردند و خليفه وقت، المستكفي، را بركنار و كور كردند. به دستور اين سه برادر همهي بغداد سيه پوش شد، به ياد امام حسين(ع) يك روز آب ننوشيدند و پس از دو سده و نيم كه از شهادت آن حضرت ميگذشت، مجلس عزاداري ايشان برپا شد.
در سال 261 هجري قمري امير اسماعيل، از نوادگان سامان كه نسبت وي به بهرام چوبين ميرسيد، در بخارا حكومت سامانيان(89-261 قمري) را بنيان نهاد. سامانيان در دورهي شكوه خود بر خراسان، گرگان و طبرستان و ري و حتي سيستان و بلخ فرمان ميراندند. بيشتر اميران ساماني با آيين كشورداري به خوبي آگاه بودند و شاعران و دانشمندان را گرامي ميداشتند. رودكي، شهيد بلخي، دقيقي و كسايي مروزي از جمله شاعران مورد توجه آنان بودند. ابن سينا مدتي را در دربار سامانيان بود و كتابخانهي بزرگي را در بخارا ايجاد كرد.
فرمانروايي بيگانگان
استخدام تركهاي غزنوي در حكومت ساماني وچيرگي آرامآرام آنها بر كارها باعث شد دودمان ساماني رفته رفته سست شود و سرانجام به دست آنان سقوط كند. سبكتكين، غلام ترك دربار ساماني، در سال 390 قمري حكومت غزنويان را در غزنين (در افغانستان فعلي) به وجود آورد. غزنويان 224 سال بر افغانستان، خراسان، سيستان و بخشهايي از هند حكومت كردند. محمود غزنوي بزرگترين پادشاه غزنوي بود كه چند بار به هند لشكر كشيد و ثروت هنديان را غارت كرد. او هرچند به دروغ ادعا ميكرد از فرزندان ساسانيان است و شاعران پارسيگو را محترم ميشمارد، به اثر بزرگ فردوسي، شاهنامه كه گنجينهي تاريخ اسطورهاي ايران است، توجه نشان ند
ايران كشور پهناوري در جنوب غربي آسيا است كه نزديك 1648000 كيلومتر مربع پهناوري دارد. نام ايران يادآوري كوچ مردماني با نام آريايي به اين سرزمين است كه پيش از آنها نيز مردماني با تمدني باشكوه در آن ميزيستند. ايران در كشورهاي غربي به سرزمين پارس(Persia) نيز شناخته ميشود كه يادآور نامي است كه يونانيها به امپراتوري شكوهمند هخامنشيان(مردماني از تبار پارس) داده بودند. اين كشور پس از انقلاب سال 1357 خورشيدي( 1979 ميلادي) به نام جمهوري اسلامي ايران خوانده مي شود.
همسايههاي خودي
مرزهاي ايران طي تاريخ دراز اين كشور بارها تغيير يافته است. ايران در زمان امپراتوري پارسها(هخامنشيان) از رود سند در پاكستان تا نيل در مصر و بخشهايي از ليبي در شمال آفريقا و همچنين بخشهايي از تركيه و ديگر سرزمينهاي ساحل شرقي مديترانه را در بر ميگرفت. در دورههاي پس از هخامنشيان نيز گاه بر پهناوري امپراتوري ايران افزوده ميشد و گاه بخشي از آن به دست ديگران مي افتاد. اكنون بسياري از آن سرزمينها خود كشوري شدهاند و همسايگان كنوني ايران به شمار ميآيند و عبارتند از: تركمنستان، آذزبايجان و ارمنستان در شمال؛ افغانستان و پاكستان در شرق؛ تركيه و عراق در غرب. ايران كنوني از جنوب به خليج فارس و درياي عمان ميرسد و جزيرههاي خارك، كيش، لاوان، هندورابي، ابوموسي، سيري، قشم، هرمز، لارك، هنگام، تنب كوچك، تنب بزرگ و چند جزيرهي كوچك ديگر از خاك آن به شمار ميآيند.
پستي و بلندي
بيش از نود درصد ايران كنوني در فلات سهگوشهاي به نام فلات ايران جاي گرفته است. رشته كوه البرز در راستاي مرز شمالي كشيده شده است و قلهي آتشفشاني دماوند، كه بلندترين قلهي اين كشور است، به بلندي 5671 متر از سطح دريا، در اين رشته كوه جاي دارد. رشته كوه البرز در شرق به كوههاي خراسان و در غرب به كوههاي آذربايجان ميرسد. كوههاي آلاداغ و بينالود از بلندترين كوههاي خراسان هستند كه قلههايي مانند بينالود، به بلندي 3520 متر از سطح دريا، و قلهي شاه جهان، به بلندي 3350 متر از سطح دريا، را در خود جاي دادهاند. دو آتشفشان خاموش به نامهاي سبلان، به بلندي 4811 متر از سطح دريا، و سهند، به بلندي 3710 متر از سطح دريا، در كوههاي آذربايجان جاي دارند.
ديگر رشته كوه مهم ايران، زاگرس است كه از كوههاي آذربايجان آغاز ميشود و در راستاي مرز غربي به سوي جنوب و جنوب شرقي كشيده شده است تا به كوههاي مكران در بلوچستان ميرسد. اين رشته كوه سرچشمهي بسياري از رودهايي است كه جلگههاي بارور پيرامون را سيراب ميكنند. آتشفشان خاموش دنا، به بلندي 4409 متر از سطح دريا، بلندترين قلهي رشته كوه زاگرس است و قلههاي ديگري چون زردكوه، به بلندي 4221 متر از سطح دريا، دالاهو، به بلندي 4050 متر از سطح دريا، و الوند، به بلندي 3575 متر از سطح دريا، از قلههاي ديگر اين رشته كوه است كه كوهنوردان زيادي را به سوي خود ميخوانند.
فلات مركزي ايران، كه بين دو رشته كوه البرز و زاگرس جاي گرفته است، نيز چندان از ناهمواري بر كنار نيست، بلكه دو رشته كوه از آن ميگذرند. رشتهي مركزي كه از كاشان آغاز ميشود، از ميانهي كرمان ميگذرند و در راستاي جنوب شرقي تا بلنديهاي بلوچستان كشيده ميشود. شيركوه در جنوب غربي يزد، به بلندي 2075 متر از سطح دريا، و بزمان در شمال غربي ايرانشهر، به بلندي3490 متر از سطح دريا، از بلندترين قلههاي اين رشته كوه است. رشتهي ديگر از نيشابور تا مرز بلوچستان كشيده شده است. آتشفشان خاموش تفتان، به بلندي 4050 متر از سطح دريا، بلندترين قلهي اين رشته كوه است.
دشت كوير و دشت لوت از دشت هاي اصلي ايران هستند كه آب و هواي كويري و نيمه كويري دارند. دشت كوير كه به كوير نمك نيز شناخته ميشود در جنوب رشته كوه البرز ميان خراسان، سيستان، سمنان، قم، كاشان و يزد جاي دارد. بيشتر تيم كوير را شن و سنگريزه پر كرده است كه همراه ذرههاي نمك با وزش باد به جنبش در ميآيند كه براي آباديها و مسافران ميتواند بسيار خطرناك باشد. ميانگين بارش سالانه در كوير نمك نزديك 10 سانتيمتر است و تفاوتي دماي شب و روز آن تا 70 درجهي سيليسيوس ميرسد. دشت لوت جنوب شرقي ايران را پوشانده و ميانگين بارندگي ساليانهي آن نزديك 7 سانتيمتر است. بادهاي اين كوير، بهويژه باد 120 روزه كه در تابستان ميوزد، توفانهاي شن سهمگيني به همراه ميآورند. گسترهي دمايي شب و روز اين كوير از 5/7- تا 5/44 درجهي سيليسيوس است.
رودها و درياچهها
بيشتر جلگههاي بارور ايران در كنارهي درياي خزر و خليج فارس و درياي عمان قرار دارند. اين جلگهها را رسوب خاكهايي به وجود آوردهاند كه رودها طي ميليونها سال با خود آوردهاند. در جلگههاي شمال ايران بيش از 350 رود كوچك و بزرگ جاري است كه ارس، سفيدرود(قزل اوزن)، اترك، گرگان، هراز، چالوس، بابل، تالار، تجن و نكا از مهمترين آنها هستند. رودهاي كرخه، دز، كارون، جراحي، تاب، دالكي، سند، نابند، مهران، شور و ميناب از مهمترين رودهاي جلگههاي جنوبي ايران هستند. رودهاي زاينده رود، كه به مرداب گاوخوني ميريزد، زرينهرود، كه به كرج و جاجرود وارد ميشود، حبله رود،كه به درياچهي قم ميريزد، رود كر يا كورش، كه به درياچهي نيريز يا بختگان ميريزد و بمپور و هليلرود، كه به جزموريان ميريزند، از مهمترين رودهايي هستند كه از بخشهاي مركزي ايران ميگذرند.
ايران در كنارهي جنوبي بزرگترين درياچهي جهان، يعني درياي خزر جاي گرفته است. اين درياچه نزديك 424 هزار كيلومتر پهناوري دارد و كشورهاي ايران، تركمنستان، قزاقستان، روسيه و آذربايجان در پيرامون آن جاي گرفتهاند. اين درياچه بازماندهي اندكي از درياي بزرگي به نام تتيس است كه در دوران نخست زمينشناسي تا دوراه سوم زمينشناسي از شمالگان تا اقيانوس هند ميرسيده است. درياچهي اروميه، درياچهي نمك(درياچهي قم يا درياچهي حوض سلطان)، درياچهي بختگان(درياچهي نيريز) مهارلو، پريشان و دو درياچهي گذرا، درياچهي هامون و جازموريان كه هنگام پرباراني پديد ميآيند، از ديگر درياچههاي ايران هستند. بر فراز برخي از قلههاي آتشفشاني نيز درياچههاي كوچكي وجود دارد كه درياچههاي تفتان، تار و مويج در نزديكي دماوند و تخت سليمان در آذربايجان، از جملهي آنها هستند.
سرزمين چهار فصل
كشور ايران را رشته كوههاي بلندي از هر سو فراگرفته است. همين كوهها از رسيدن بادهاي باران آور به مركز ايران جلوگيري ميكنند. از اين رو، بارندگي در بخشهاي مركزي بسيار اندك است و نزديك به يك ششم سرزمين ايران را بيابانها ميسازند. اين سيماي خشك باعث شده است آب و هواي ايران را از گونهي قارهاي با زمستانهاي سرد و تابستانهاي گرم تعريف كنند. با اين همه، گوناگوني آب و هوا در ايران بسيار شگفتانگيز است و همه گونه آب و هوا را در اين كشور پهناور ميتوان يافت.
گسترهي عرض جغرافيايي( ميان 25 تا 40 درجه)، قرار گرفتن در گسترهي فشار هوا(فشار هواي سنگين سيبري، سبك مديترانهاي و موسمي هند)، چگونگي آرايش رشتهكوههاي البرز، زاگرس و رطوبت درياي خزر و خليج فارس و درياي عمان و بادهاي گوناگوني كه بر اين سرزمين ميوزند، به آفرينش گوناگوني آب و هو ايي در ايران كمك كردهاند و نام سرزمين چهار فصل نيز از همين گوناگوني بر آن نهاده شده است.
كنارههاي درياي خزر از پر بارانترين بخشهاي ايران هستند و بارندگي سالانه آنها ممكن است از 1500 ميليليتر هم بگذرد. دما در تابستان گاهي به بيش از 40 درجهي سانتيگراد ميرسد. هواي زمستان ملايم است و با بارش بسيار همراه است. در دامنههاي شمالي البرز نيز بارش فراواني ديده ميشود. در برخي جاهاي لرستان، دشت مغان و ارسباران نيز آب و هوايي مانند دامنههاي البرز ديده ميشود.
كنارههاي خليج فارس بسيار گرم و از بندر لنگه تا بندر ديلم مرطوب است. ميانگين سالانهي دما در اين كنارهها 18 درجه است. بارش سالانه در بوشهر، كه نسبت به جاهاي ديگر بارش بيشتري دارد، در سال 1372 خورشيدي، كمتر از 200 ميليمتر بوده است. اين كنارهها مانند شهرهاي آبادان، دزفول و اهواز در خوزستان تابستانها گرم و دراز و زمستانهاي ملايمي دارند. بر عكس، در بخشهاي پهناوري از آذربايجان، كردستان، همدان، كرمانشاه، كهكيلويه و بويراحمد، بلنديهاي رشته كوه البرز و بخشهايي از خراسان شمالي، زنجان و قزوين، آب و هواي سرد را ميتوان ديد كه بارشهاي زمستاني آنها بيشتر به صورت برف است.
بخشهاي زيادي از ايران، شامل كوير لوت و كوير نمك و سرزمينهاي جنوب شرقي، آب و هواي بياباني دارند. دورهي گرما در اين بيابانها بيش از 7 ماه به درازا ميكشد. دماي شب و روز تفاوت زيادي با هم دارد. تابستانها بسيار گرم و سوزاننده و زمستانها بسيار سرد و گزنده است. در دامنههاي از البرز و زاگرس كه به سوي دشت مركزي هستند، و دامنههاي رشتهكوههاي مركزي و شرقي آب و هواي نيمهبياباني ديده ميشود و شهرهاي پر جمعيت مركزي نيز بيشتر در اين جاها بر پا شدهاند.
گياهان و جانوران
گوناگوني اقليم ايران باعث شده است گياهان و جانوران گوناگوني در جاي جاي آن زندگي كنند. كرانههاي درياي خزر از گونههاي گياهي و جانوري سرشار هستند. درختان بلوط، راش، زبان گنجشك، افرا، نارون، سرو كوهي، توسكا و مَمرز از درختان جنگلي ايران هستند. در خراسان، آذربايجان، لرستان، كردستان، كرمانشاهان، اصفهان، كهكيلويه، كوههاي بختياري و كرمان نيز بخشهاي جنگلي كوچكي وجود دارد. كويرها و بيابانهاي ايران پوشش گياهي ناچيزي دارند و جانوران اندكي در آنها ميزيند. از بوتههاي وحشي، كه در دشتهاي نيمهبياباني ميرويند، صمغهاي گوناگون از جمله كتيرا، سريش و سقز به دست مي آيد. لاله، گل سرخ، گل استكاني، شقايق، شمعداني، زنبق، بنفشه، پامچال، ختمي و ياسمن از گلهاي بومي ايران هستند.
در جنگلهاي البرز پلنگ، خرس، گوزن، گراز و جوجه تيغي يافت مي شود. روباه، يوزپلنگ، گرگ، شغال، سنجاب و خرگوش نيز در جنگلها و دشتهاي نيمهبياباني ديده ميشود. در كويرها و نمكزارها، گورخر و آهو، در كوهها، ميش ، قوچ و بز و در جاهاي باتلاقي خرس يافت مي شود. گونههاي فراواني از مار و سوسمار، گونهاي تمساح، گونههايي از خفاش، جوندگان و گربههاي وحشي نيز در اين سرزمين ميزيند. علاوه بر پرندگان اهلي، مانند مرغ و خروس، اردك، غاز، كبوتر و بوقلمون، پرندگان وحشي مانند كبك، گنجشك، اردك وحشي، كبوتر چاهي، سار، تيهو، باقرقره، قرقاول، قمري، بلدرچين، درنا، كركس، عقاب، قوش، قرقي، لكلك، باز، سبزقبا، جغد، توكا، چكاوك، هدهد، حواصيل و هوبره، در ايران زندگي ميكنند.
در رودهاي، درياچهها، درياي خزر، خليج فارس و درياي عمان گونههاي فراواني از ماهيها و ديگر آبزيان زندگي ميكند. ماهي آزاد، ماهي سفيد، كولي، سوف و ماهي خاويار از مهمترين ماهيهاي خزري هستند كه صيد ميشوند. پرندگان زيادي نيز هر ساله به كرانههاي درياي خزر كوچ ميكنند و زمستان خود را در آنجا ميگذرانند. خليج فارس و درياي عمان نيز جاي زندگي ماهياني مانند شوريده، حلوا، سرخو، قباد، ماهي تن، ارهماهي، فانوس ماهي، سفره ماهي و آبزياني مانند ميگو، ماهي مركب، خرچنگ دريايي، صدف، مرجان و اسفنج هستند. گونههايي از كوسه و دلفين و گاهي نهنگ نيز در خليج فارس و درياي عمان ديده شده است. البته، آلودگيهاي نفتي، كه پيامد چند چنگ در منطقه است، آسيب زيادي به زيستبوم خليج فارس و درياي عمان وارد كرده است.
مردمان و شهرها
جمعيت ايران بيش از 68 ميليون نفر و آهنگ رشد جمعيت آن كمتر از 8/1 است. امروزه، بيشتر مردم ايران در شهرها زندگي ميكنند؛ نزديك 30 درصد در روستاها به سر ميبرند و كمتر از يك ميليوننفر نيز كوچنشين هستند. كوچنشينان، كه عشاير ناميده ميشوند، بيشتر در استانهاي چهارمحال و بختياري، كهكيلويه و بويراحمد، فارس و بلوچستان به قشلاق(جاي گرم) و ييلاق(جاي سرد) ميروند. بخشي از مردم ايران نيز در سالهاي اخير به كشورهاي ديگر، از جمله ايالات متحدهي آمريكا، مهاجرت كردهاند كه شمار آنان نزديك 5 ميليون نفر است.
مردمان كنوني ايران از نژاد آريايي به شمار ميآيند. اما آرياييها در سدههاي پيش از ميلاد با مردمان بومي ايران و در سدههاي پس از ميلاد با مردمان گوناگوني كه به اين سرزمين كوچ كردند، در آميختهاند. با اين همه، قومهاي كرد، ترك، لر، بختياري، تركمن، عرب، بلوچ و اقليتهاي ارمني، آسوري، گرجي و مردمان ديگري كه در كنار پارسها زندگي ميكنند، همگي خود را ايراني ميدانند و در كنار همميهنان خود با آرامش و دوستي زندگي ميكنند. شكلگيري شهرهاي بزرگ و جنگ هشتساله عراق با ايرن باعث كوچ مردماني از استانهاي خوزستان، كرمانشاه و كردستان به شهرهاي ديگر ايران شد و بر درهمآميختگي قومي در ايران افزود. همچنين جنگهاي داخلي افغانستان باعث كوچ شمار زيادي از افغانها به ايران شد كه برخي از آنها در ايران ماندگار شدند.
زبان اصلي مردم ايران فارسي(پارسي) است، اما به زبانهاي تركي، كردي، بلوچي، عربي و لري و لهجههاي گوناگون نيز سخن گفته ميشود. بيشتر بزرگسالان در آموزشگاههاي دولتي يا در نظارت دولت آموزش رسمي ميبينند و ميزان باسوادي به بيش از 70 درصد رسيده است. دانشگاهها و مركزهاي علمي و پژوهشي گوناگوني در جايجاي ايران برپا شده است كه دانشگاه تهران ديرينترين و بزرگترين آنها به شمار ميآيد. در شهرهاي شيراز، اصفهان، مشهد، همدان، تبريز، كرمان، اهواز و ديگر شهرهاي بزرگ نيز دانشگاههاي بزرگي به كار آموزش جمعيت بسيار جوان ايران ميپردازند. در شهرهاي كوچكتر نيز دانشگاههاي كوچكتر يا دانشكدههايي بر پاست و شايد كمتر شهر بدون مركز علمي را بتوان يافت.
دين باستاني ايرانيان، زردشتي بوده است، اما اكنون بيشتر مردم ايران مسلمان و و بيش از 90 درصد آنان پيرو مذهب شيعه دوازده امامي هستند. مسلمانان سني مذهب بيشتر در استانهاي كردستان، گلستان، خراسان جنوبي و سيستان و بلوچستان ساكن هستند. اقليتهاي مسيحي، يهودي و زردشتي نيز با آرامش كنار هم ميهنان مسلمان خود زندگي مي كنند و نمايندگاني در مجلس شوراي اسلامي دارند. مشهد و قم دو شهر مذهبي اصلي هستند. مشهد،كه مركز استان خراسان رضوي است، بارگاه مقدس امام رضا(ع)، هشتمين پيشواي شيعيان، را در خود جاي داده است. بارگاه مقدس فاطمهي معصومه(س)، خواهر امام رضا(ع)، در شهر قم است. شهر قم مركز پژوهشهاي ديني نيز هست و حوزهي علميهي قم يكي از ديرينترين مركزهاي ديني و آموزشي ايران است.
تهران پايتخت كشور ايران است كه در دامنهي جنوبي رشته كوه البرز و در 120 كيلومتري درياي خزر جاي دارد. بيشتر مركزهاي اقتصادي، علمي و فرهنگي ايران در اين شهر جاي گرفتهاند و شاهراههاي اصلي كشور از اين شهر به مركز استانها كشيده شدهاند. در 320 كيلومتري جنوب تهران، به شهر اصفهان ميرسيم كه بناهاي تاريخي زيبا و باشكوهش گردشگران زيادي را به آن سو ميكشاند. ذوب آهن اصفهان و فولاد مباركه، از مهمترين مركزهاي صنعتي ايران، در نزديكي اين شهر جاي دارند. با ادامهي مسير به سوي جنوب ايران به شهر شيراز ميرسيم و يادگار شكوه تمدن ايران، پرسپوليس، را در شمال شرقي آن ميبينيم. تبريز در شمال غربي ايران، مركز بازرگاني منطقهي آذربايجان است كه كشاورزي آن بسيار چشمگير و بارو است. شهرهاي نفتخيز ايران، آبادان، مسجد سليمان و آغاجري، در استان خوزستان، در جنوب غربي ايران و نزديك شمال غربي خليج فارس جاي دارند.
در جدول زير نام 30 استان كنوني ايران و مركز هر استان آمده است.
در جدول زير نام 30 استان كنوني ايران و مركز هر استان آمده است.
نام استان ===مركز استان
آذربايجان شرقي=تبريز
آذربايجان غربي=اروميه
اردبيل=اردبيل
اصفهان=اصفهان
ايلام=ایلام
بوشهر=بوشهر
تهران=تهران
چهارمحال و بختياري=شهرکرد
خراسان جنوبي=بیرجند
خراسان رضوي=مشهد
خراسان شمالي=بجنورد
خوزستان=اهواز
زنجان=زنجان
سمنان=سمنان
سيستان و بلوچستان=زاهدان
فارس=شیراز
قزوين=قزوین
قم=قم
كردستان=سنندج
كرمان=کرمان
كرمانشاه=کرمانشاه
كهكيلويه و بويراحمد=یاسوج
گلستان=گرگان
گيلان=رشت
لرستان=خرم اباد
مازندران=ساری
مركزي=اراک
هرمزگان=بندرعباس
همدان=همدان
يزد=یزد
كشاورزي و دامپروري
ايرانيان از ديرباز در كار كشاورزي بودهاند و محصولهاي مهمي مانند گندم، برنج، يونجه و شكر و ميوههايي مانند خربزه، هلو، گردو، پسته و انار هديههاي كشاورزاني ايراني به جهانيان هستند. با اين كه كوههاي شمال و غربي ايران از تاثير بادهاي بارانآور درياي خزر و درياي مديترانه بر بخشهاي مركزي ايران جلوگيري ميكنند و در نتيجه، بارش رو به جنوب و شرق رفته رفته كم مي شود، اما ايرانيان از ديرباز كوشيدهاند به روشهاي گوناگون از كمترين بارش نيز بهره برداري كنند. كاريزها(قناتها) نمونهاي از اين كوشش است. كاريزها آبراهههايي زيرزميني هستند كه آب را از دامنهي كوه به كشتزارها و روستاها ميرسانند. درازي برخي از كاريزهاي ايران به بيش از 40 كيلومتر ميرسد. امروزه بيش از 18 هزار كاريز در جايجاي ايران زمينهاي كشاورزي را آبياري ميكنند. كشاورزي و روشهاي نوين آبياري نيز در ايران وجود دارد و سدهاي كوچك و بزرگ زيادي براي بهرهبرداري از آبهاي سطحي ساخته شدهاند. از بيش از 60 هزار چاه عميق و نيمه عميق نيز آب برداشت مي شود.
محصولهاي مهم كشاورزي ايران عبارتند از: گندم، جو، برنج(بيشتر در گلستان، گيلان و مازندران)، پنبه( بيشتر در گلستان)، زعفران(بيشتر در خراسان جنوبي)، چاي(بيشتر در گيلان)، يونجه، آفتابگردان، نيشكر(بيشتر در خوزستان)، چغندر قند، خربزه، هندوانه، آلبالو، گيلاس، سبزيهاي گوناگون، تنباكو، حبوبات و ميوههاي گوناگون، از جمله سيب، هلو، آلو، انگور(بيشتر در آذربايجان و خراسان شمالي)، گردو، بادام، گلابي، توت، انجير، پسته(بيشتر در كرمان)، زيتون(بيشتر در گيلان)، خرما(بيشتر در خوزستان، كرمان و كنارههاي خليج فارس و درياي عمان)، انار و مركباتي مانند ليمو، پرتغال و نارنگي( بيشتر در مازندران، گيلان و فارس).
ايرانيان در اهلي كردن جانوران و دامپروري نيز پيشتاز بودهاند. بز وحشي براي نخستينبار در ايران اهلي شد و ايرانيان از نخستين مردماني بودند كه بر پشت اسب نشستند و آن را به جهانيان هديه دادند. امروزه دامپروري سنتي و نوين در جايجاي ايران انجام مي شود. بخشي زيادي از دامپروري سنتي را كوچنشينان چهارمحال و بختياري، كهكيلويه و بويراحمد، خراسان و آذربايجان انجام ميدهند. دامپروريهاي نوين نيز بيشتر به صورت گاوداري است. گوسفند، بز، گاو، اسب، شتر، خر، قاطر و گاوميش(در خوزستان) دامهاي مهم ايران هستند. پرورش پرندگان، بهويژه مرغ، نيز به شيوهي سنتي و نوين انجام ميشود. در اين چند ساله، برخي به پرروش شترمرغ نيز روي آوردهاند.
در بخشهايي از ايران، بهويژه دامنههاي سبلان، پرروش زنبور عسل و در گيلان و مازندران، پرورش كرم ابريشم انجام مي شود. در اين چند ساله، برخي به پرورش قارچ نيز ميپردازند. خاويار درياي خزر شناختهشدهترين فراوردهي آبزيان ايران در جهان است. از خليج فارس و درياي عمان، ميگو و ماهي تن برداشت مي شود. پرورش آبزيان نيز در حوضچههاي آبي و نيز رهاسازي بچهماهي در درياي خزر نيز انجام ميشود. از مهمترين ماهيهاي خوراكي ايران عبارتند از: قزلآلا، شوريده، حلوا، سفيد، كپور، تن، هامور، قباد، سرخو، سنگسر، ساردين و ماهي دختر ناخدا.
صنعت و معدن
نفت مهمترين منبع طبيعي ايران است كه از چاههاي جنوب غربي خوزستان، خليج فارس و درياي عمان و اندكي از درياي خزر به دست ميآيد. اندوختهي گاز طبيعي ايران نيز بسيار است و دومين منبع طبيعي اين كشور به شمار ميآيد. زغال سنگ، آهن، مس، منگنز، سنگهاي ساختماني،گوگرد، نيكل، سرب، اورانيوم، كروم، طلا، نقره، كبالت و جواهرهايي مانند فيروزه از كانيهاي مهم ايران هستند. مس بيشتر از سرچشمهي كرمان، شاهرود، اردستان و آذربايجان، آهن بيشتر از كوههاي پيرامون يزد و كرمان و زغال سنگ بيشتر از كوههاي البرز و كرمان به دست ميآيد. بخشي از اين فراوردهها در صنايع داخلي به كار مي رود و بخشي به كشورهاي ديگر فرستاده مي شود.
صنعت نفت و پتروشيمي مهمترين صنعت ايران است. در پالايشگاههاي آبادان، شيراز، اصفهان، تبريز، اراك، كرمانشاه، اروميه و تهران، فراوردههاي گوناگوني از نفت به دست ميآيد. صنعت پتروشيمي ايران نيز در اين چند ساله پيشرفت چشمگيري داشته است و مجتمعهاي پتروشيمي بندر امام، شيراز، آبادان، اراك و خارك از مهمترين كارخانههاي پتروشمي ايران هستند كه به صادرات فراوردههاي پتروشيمي به كشورهاي ديگر نيز ميپردازند.
صنعت ذوب آهن پس از نفت و پتروشيمي مهمترين صنعت ايران است و نزديك 20 درصد صادران غيرنفتي ايران نيز از همين صنعت است. كارخانهي ذوب آهن اصفهان و مجتمع فولاد مباركه مهمترين كارخانههاي توليد آهن و فولاد هستند كه هر دو در نزديكي اصفهان ساخته شدهاند. مهمترين كارخانهي ذوب مس در سرچشمهي كرمان و مهمترين كارخانهي توليد آلومينيوم در اراك و جاجرم، در خراسان شمالي، ساخته شدهاند.
خودروسازي از ديگر صنعتهاي مهم ايران است. كارخانههاي ايرانخودرو، سايپا، كرمان موتور، رانايران به ساختن خودروهاي سواري، كاميون و اتوبوس ميپردازند. تا چند سال پيش، خودروي پيكان خودروي ملي ايران بود كه از سال 1383 جاي خود را به خودروي سمند داده است. تراكتورسازي تبريز و ماشينسازي اراك نيز به ساختن تراكتور و ديگر ماشينها و ابزارهاي كشاورزي ميپردازند. صنعت الكترونيك ايران نيز فراوردههاي گوناگوني به بازار وارد ميكند.
صنايع دستي نيز بخش مهمي از صادرات ايران است كه دوستداران زيادي در جايجاي جهان دارد. فرش و گليم مهمترين آنهاست كه از ديرينترين فراوردههاي صنعتي و هنري ايرانيان است. باستانشناسان شوروي سابق تكههايي از يك فرش كهن را زير يخهاي منطقهي پازريك پيدا كردند كه پيشينهي آن به دوران هخامنشي ميرسد. اين فرش كه اكنون در موزهي آرميتاژ روسيه نگهداري مي شود، كهنترين فرش جهان به شمار ميآيد. سفالگري نيز از ديگر نوآوريهاي صنعتي و هنري ايرانيان است و اكنون سفال لالهجين همدان در بيشتر جاهاي جهان شناخته شده است. كاشيسازي، كه اكنون بسيار نوين و صنعتي شده است، خاتمسازي، قلمزني، ميناكاري، منبتكاري، گيوهبافي، سبدبافي، قلابدوزي، سوزندوزي و بافتن پارچههايي مانند ترمه و شال، هنوز در گوشه و كنار ايران انجام ميشود.
راهها و ترابري
هر چند ايرانيان باستان در راهسازي پيشتاز بودند و در دورهي صفويه نيز به آباداني راهها پرداخته شد، اما تا نزديك نيم سدهي پيش راهسازي نوين در ايران وجود نداشت. نزديك 30 سال پيش تنها 12 هزار كيلومتر راه آسفالت و 20 هزار كيلومتر راه شوسه(شني و بدون آسفالت) در ايران وجود داشت. اكنون راههاي زميني ايران بيش از 170 هزار كيلومتر شده كه نزديك 100 هزار كيلومتر آن آسفالت است. بيشتر راههاي زميني ايران، تهران را به مركز استانها پيوند ميدهند. راه تهران مشهد، تهران شمال، تهران تبريز، تهران اصفهان و اصفهان به شيراز، در بخشهايي به صورت بزرگراه درآمدهاند و از مهمترين راههاي زميني ايران به شمار ميآيند. راههايي كه بندرهاي جنوبي، مانند بندر عباس، بندر امام خميني و بندر چابهار را به پايتخت مرتبط ميكنند نيز اهميت زيادي دارند.
ساختن راهآهن از سال 1306 خورشيدي در ايران آغاز شد. خطهاي مهم شبكهي راهآهن ايران، كه بخش زيادي از آن از شمال به جنوب و از شرق به غرب كشيده شده است، بيش از 7 هزار كيلومتر است. خط تهران مشهد از نظر مسافر و خط سرخس در خراسان رضوي تا بندرعباس در كنارهي خليج فارس از نظر بازرگاني و برقراري ارتباط بين همسايههاي شمالي ايران و آبها خليج فارس و درياي عمان، اهميت زيادي دارند. در اين چند ساله، برخي از خطهاي راهآهن، از جمله خط تهران مشهد، داراي خط ديگري نيز شدهاند و اين كار در كنار افزوده شدن قطارهاي با سرعت زياد، زمان سفر را بسيار كاهش دادهاند.
ايران از راه خليج فارس و درياي عمان به آبها آزاد راه دارد. بيشتر كالاهاي وارداتي و صادراتي نيز از راه بندرهاي جنوب جابهجا مي شوند كه بندر امامخميني، بندر عباس، بندر بوشهر، بندر ماهشهر، بندر لنگه، بندر چابهار، بندر خرمشهر، بندر آبادان و بندرگاههاي جزيرههاي خارك، كيش و قشم از مهمترين آنها هستند. بندر تركمن، بندر انزلي، بندر نوشهر و بندر آستارا، مهمترين بندرهاي شمالي ايران در درياي خزر هستند. در اين چند ساله برخي از بندرهاي جنوبي ايران، از جمله بندرهاي كيش، قشم و چابهار، بندرهاي آزاد بازرگاني شدهاند. بيش از 140 كشتي بزرگ و كوچك، از جمله 30 نفتكش، در ناوگان دريايي بازرگاني ايران به جابهجايي بار و مسافر ميپردازند.
راههاي هوايي پس از راههاي زميني و راهآهن در ايران مورد توجه هستند. فرودگاههاي بزرگ و كوچكي در جايجاي ايران ساخته شده است. فرودگاه مهرآباد نخستين فرودگاه ايران بود كه در سال 1384 جايگاه خود را، از نظر اهميت و بزرگي، به فرودگاه نوبنيادي به نام فرودگاه امام خميني داد كه بزرگترين فرودگاه ايران است. فرودگاه شيراز، مشهد، آبادان و زاهدان، ديگر فرودگاههاي بينالمللي ايران هستند. فرودگاههايي داخلي ديگري در مركز هر يك از استانها و برخي از شهرهاي بزرگ، از جمله يزد، بيرجند، تبريز، اصفهان، ساري، رشت، قزوين، همدان، سنندج، كرمانشاه، خرمآباد، بندرعباس و جزيرههاي كيش، لنگه و لاوان، به كار جابهجايي مسافر و بار ميپردازند. با افسوس بايد گفت كه شمار رويدادهاي هوايي ناگوار در اين چند ساله در ايران افزايش يافته است و اكنون ايران از اين نظر جايگاه نخست را در منطقه دارد.
فرهنگ و هنر
پيشينهي فرهنگ و هنر ايران به روزگاران كهن ميرسد و ايرانيان يكي از ديرينترين، شكوهمندترين و تاثيرگذارترين تمدنهاي جهان را آفريدهاند. ظرفها و پيكرههاي سفاليني كه از ويرانههاي شوش، در خوزستان، به دست آمده، پيكرهها و ابزارهاي برونزي كه در لرستان پيدا شده و ظرفهاي سفالي كه از تپههاي سيلك، در كاشان، شهر سوخته، در سيستان، تپههاي مارليك، در گيلان، و ديگر جاهاي ايران به دست آمده است، به 4 تا 2 هزار سال پيش از ميلاد باز ميگردند. يكي از اين يادگارهاي باشكوه جامي سفالي است كه از شهر سوخته به دست آمده و هنرمند سفالگر بزي را به تصوير كشيده كه در چند حركت به بوتهاي نزديك ميشود و از برگهاي آن ميخورد. اين اثر را كهنترين نقاشي متحرك جهان دانستهاند.
در دورهي هخامنشي(550-330 پيش از ميلاد) كه مردمان بابل، آشور، ليدي، مصر، بخشهايي از يونان و قومهاي ديگري كه زير فرمان امپراتوري پارسها درآمدند، به آفرينش گونهاي از هنر كمك كردند كه برخي از آن با نام هنر امپراتوري ياد ميكنند. براي مثال، در شوش، در كاخ داريوش اول(داريوش بزرگ) نوشتهاي به دست آمده كه دربارهي مواد ساختماني ، صنعتگران و هنرمندان ي است كه در ساختن كاخ پادشاه كار كرده و همكاري داشتهاند. مواد ساختماني گوناگوني كه در كتيبهي داريوش ياد شده است، گويا به عمد از ايالتهاي گوناگون، از سودان در جنوب غربي امپراتوري تا هند در جنوب شرقي، به شوش آورده شد تا از اين راه همهي سرزمينها و ملتها در خدمتگزاري به پيشگاه پادشاه ايران سهيم باشند. چنين وضعيتي را دربارهي ديگر بناهاي باشكوه دورهي هخامنشي نيز ميبينيم . البته، شالودهي اين معماريها يك خانهي سادهي ايراني است كه از تماشاي آن احساس آرامش در بيننده پديد ميآيد.
پس از يورش اسكندر مقدوني به ايران تا نزديك پنج سده، آثاري پديد آمد كه از هنرهاي يوناني و رومي تاثير گرفتهاند. در آغاز دورهي اشكاني نيز شاهان اشكاني گرايشهايي به هنر يوناني نشان ميدادند كه تا اندازهي جنبهي سياسي داشت. اما در سالهاي نيرومندي اشكانيان، هنر ايراني بار ديگر روييدن گرفت و سرانجام در دورهي ساساني(640-226 پس از ميلاد) به جايگاه ارزشمندي رسيد. نوآوري طاق ضربي به ساختن گنبدهاي بزرگ در بناهاي ساساني كمك كرد. در همين دوران، ماني نقاش، كه با نقاشيهاي خود شهرت افسانهاي يافت، هنر نقاشي را به عنوان بخشي از آيين خود گسترش ميداد. پيكرتراشيها، سنگنوشتهها، نقشبرجستهها و ظرفهاي پر نقش و نگار بر جاي مانده از آن دوران، يادآور شكوه هنر و ارزش هنرمندان در دورهي ساسانيان است.
شكوه فرهنگ و هنر ايران در دورهي اسلامي نيز ادامه يافت و حتي بر آن افزوده شد. در اين دروه معماري، كاشيكاري، گچكاري، آينهكاري، خوشنويسي و ديگر هنرهاي ايراني در شناخته شدهترين بناي اسلامي، يعني مسجد، نمود پيدا كرد و به سراسر سرزمينهاي اسلامي را يافت. از آنجا كه عالمان اسلامي كشيدن تصوير انسان را شايسته نميدانستند، نقاشان به زيباسازي كتابها روي آوردند و هنري به نام تذهيب پديد آمد. بيشتر كتابها را خوشنويسان ايراني يا خوشنويساني كه نزد ايرانيان شاگردي كرده بودند، مينگاشتند و دانش كتابها نيز دستاورد پژوهشهاي دانشمندان ايراني، از جمله خوارزمي، فارابي، ابنسينا، رازي و بسياري ديگر، بود.
پس از يورش مغولها به ايران، هر چند در آغاز ويرانيهايي پديد آمد، اما با گسترش رابطه با چين، كه زير فرمان مغولها بود، هنرمندان ايراني از ظرافتهاي هنر چيني تاثير پذيرفتند و برگرفتههاي خود را در سفالگري، معماري و تصويرگري كتابها به كار گرفتند. نقاشهاي ايراني نيز با موضوعهاي تازهاي اشنا شدند و آرامآرام راه را براي جنبش هنري دورهي تيموريان و پديد آمدن نگارگري(مينياتور) ايراني باز كردند. بهزاد، نقاش هراتي، از بزرگترين استادان اين هنر بود. مسجد كبود تبريز نمونهاي از معماري دورهي تيموري است.
در دورهي صفوي، به ويژه دورهي فرمانروايي شاهعباس بزرگ، معماري و هنر ايراني شكوه تازهاي پيدا كرد. ميدان شاه، مسجدشاه، مسجد شيخ لطف الله، عالي قاپو، بناي چهل ستون و بناهاي ديگر از شاهكارهاي مهماري و هنري آن دوران است. در اين دوره، ميرعماد و رضا عباسي در كار خوشنويسي پيشرفتهاي زيادي پيدا كردند. با فروپاشي صفويه هنر ايراني نيز رو به سستي نهاد و در زمان قاجاريه و پهلوي نيز با وارد شدن سبكها اروپايي به ايران، هنر ملي مورد بي مهري قرار گرفت. با اين همه، گامهايي براي شكوفايي هنر ملي برداشته شد. براي مثال، كمال الملك به كوشش اميركبير به فرانسه و ايتاليا رفت و نقاشي را به صورت علمي آموخت. او پس از بازگشت به ايران مدرسهي صنايع مستطرفه را بنيان نهاد و شاگرداني را پرورش داد. پس از بنيانگذاري دانشگاه در ايران، آموزش علمي هنرهاي گوناگون در دانشكدههاي هنر آغاز شد و آرامآرام ايرانيان در رشتههاي گوناگون هنري از جمله سينما و عكاسي در جهان درخشيدند و آثار ماندگار آفريدند.
تاريخ كهن
ايران بيش از ده هزار سال پيشينهي تمدن دارد. نخستين ابزارهاي زندگي در فلات ايران كشف شده است. اقوام بومي ايران نخستين كساني بودند كه گندم و جو را شناختند، ابزار كشاورزي سنگي و مفرغي ساختند و جانوران را اهلي كردند. نخستين آثار سفال در محل شهر باستاني سيلك، نزديك كاشان، و بهترين ظرفهاي لعابي و سراميك از تپه حصار دامغان به دست آمده است. نخستين ابزار ريسندگي و بافندگي در غار كمربند، نزديك بهشهر، يافت شده است كه به 7 هزار سال پيش از ميلاد مسيح بازميگردد. بوميان ايران از نزديك 3 هزار سال پيش از ميلاد، شيوهي استخراج فلز و به كارگيري آن را ميدانستند آهن، طلا، مس، برنز، الوار و اسب از جمله فراوردههايي بودند كه سومريها و آشوريها، از بوميان ايران به عنوان باج دريافت ميكردند.
عيلاميها از نخستين قوم هاي ايراني بودند كه حكومت نيرومندي پديد آوردند. سرزمين زير فرمان آنها فراتر از همهي خوزستان بود و بخشهايي از شمال و شرق فلات ايران را نيز شامل ميشد. يك حكومت مركزي به پايتختي شهر شوش بر چند ايالت در خوزستان، لرستان، كوههاي بختياري و حاشيه خليج فارس تا بوشهر فرمان ميراند كه گاهي شهرهاي ميانرودان را نيز شامل مي شد. عيلاميها زبان و خط ويژهي خود داشتند و بتپرست بودند. اين تمدن نزديك 668 پيش از ميلاد، به دست آشوريها منقرض شد.
ورود آرياييها
آريايي ها حدود 3 هزار سال پيش از ميلاد، در منطقه اوراسيا، نزديك كوههاي اورال بين آسيا و اروپا، زندگي ميكردند و به علت سردي شدن هوا و دراز بودن تاريكي شب به ناچار از ندزيك 2 هزار سال پيش از ميلاد، به سرزمينهاي گرمتر كوچ كردند. دسته اي از آنان به اروپا، دستهاي به هندوستان و دستهاي به فلات ايران كوچ كردند. شاخهاي از آرياييها، به نام پارسها، در جنوب ايران و استان كنوني فارس و بخشي از ايلام ساكن شدند؛ هخامنشيها و ساسانيان از اين گروه بودند. مادها در غرب ايران بهويژه دامنههاي الوند جا گرفتند و بعدها امپراتوري ماد را به وجود آوردند. پارت ها نيز به خراسان بزرگ وارد شدند؛ اشكانيان از اين گروه بودند. بخشي از پارتها به نام سكاها بين درياي خزر و درياچه آرال ساكن شدند و بعدها گرفتاريهايي براي هخامنشيها به وجود آوردند.
يورشگران آريايي كه اغلب به دور از تمدن بودند، فرهنگ بومي ايران را فراگرفتند و در برابر، جنگآوري، دلاوري و سواركاري با اسب را به آنان آموختند. نخستين گروه آريايي كه به تمدن روي آورد، مادها بودند كه نخستين امپراتوري ايران را به وجود آوردند و بيش از 150 سال بر بخشهاي غرب ايران از همدان تا آذربايجان، بخشهايي از ميانرودان، شمال عراق و جنوب تركيه فرمان راندند. آمادانا مركز فرمانروايي مادها بود كه چندي بعد به هگمتانه، به معني جاي گردهمآيي، شناخته شد، زيرا يادآور گردهمآيي بزرگ مادها براي گزينش ديااّكو به عنوان نخستين پادشاه ماد بود. ديااّكو، كه خود را داور ميناميد، در سال 706 پيش از ميلاد، قبيلههاي ماد را عليه آشوريان يكپارچه كرد و كوشيد بر سلطهي آنها بر مادها پايان دهد. اين آرزو در فرمانروايي هوخشتره، فرزند ديااكو، به حقيقت پيوست. مادها در سال 612 پيش از ميلاد شهر نينوا، پايتخت آشور، را به كمك باببيها به چنگ آوردند و به سال ها ويرانگري و ستم بيش از اندازهي آشوريها پايان دادند.
امپراتوري جهاني
كوروش فرزند كمبوجيه از قوم پارس و ماندانا، دختر آزيدهاگ، پادشاه ماد، بود كه به جنگ پدربزرگش رفت، او را شكست داد، هگمتانه را گرفت و دودمان هخامنشي را در سال 550 پيش از ميلاد، بنيان نهاد. چندي بعد، كرزوس، پادشاه ليدي، عليه كوروش به پا خواست. از اين رو، كوروش به آسياي صغير لشكر كشيد و سارد، پايتخت ليدي، را گرفت. پادشاه هخامنشي در سال 538 پيش از ميلاد، بابل را به دست آورد و همهي اسيران و بردگان را آزاد كرد و فرمان داد هيچ خانهاي ويران نشود، مال هيچكس چپاول نشود و همه آزاد باشند. سرانجام كوروش در درگيري با ماساژتها كه با فرمانروايي يك زن عليه او همگام شده بودند، كشته شد.
داريوش اول، داريوش بزرگ، كارهاي مهمي براي گسترش امپراتوري هخامنشي انجام داد. فرمان به ساختن راه شاهي و ايجاد چاپارخانه، ارتباط ايالتها (ساتراپها) را آسان كرد و ضرب سكه استاندارد و قانونهاي عادلانه براي دريافت ماليات باعث رونق بازرگاني شد. داريوش بازرساني داشت كه به ساتراپها فرستاده ميشدند و به كار نيروهاي دولتي نظارت ميكردند. داريوش به كمك فينيقيها ارتش ايران را به كشتيهاي جنگي تجهيز كرد و براي نخستين بار ارتباط بين درياي سرخ و مديترانه را از راه نيل برقرار كرد. در زمان او پهناوري قلمرو ايران به بالاترين اندازهي خود رسيد.
در زمان داريوش برخوردهايي بين ايراني ها و يوناني ها رخ داد. داريوش در جنگ اول كاري از پيش نبرد، در جنگ دوم ، نبرد ماراتن، شكست خورد و جنگ سوم را به علت شورشي در مصر نيمه كاره رها كرد. پس از او خشايارشاه توانست به آتن پا بگذارد. اما داريوش سوم، نتوانست در برابر هجوم لشكريان اسكندر مقدوني مقاومت كند و در اثر خيانت يكي از سردارانش كشته شد. سرانجام، تخت جمشيد در 331 پيش از ميلاد به دست اسكندر افتاد و فرمانرواي كينهجو آن را به آتش كشيد.
پايان اشغالگري و شكوه دوباره
در 323 پيش از ميلاد، اسكندر در شهر بابل بيمار شد و درگذشت. يكي از سرداران او به نام سلوكوس جانشين اسكندر شد و شهر سلوكيه را به عنوان پايتخت خود بر ساحل غربي دجله در برابر شهر بابل بنا كرد. سلوكيها نزديك 76سال در ايران فرمانروايي ردند. سرانجام، آخرين پادشاه سلوكي، آنتيوخوس هفتم، طي جنگ با فرهاد دوم اشكاني در هگمتانه كشته شد. اشكانيان توانستند سلوكيها را از ايران بيرون برانند و امپراتوري نيرومند اشكاني را به وجود آورند. جنگهاي اشكانيان با روميها، آنان را فرسوده كرد و سرانجام آخرين پادشاه اشكاني، اردوان پنجم، در 226 ميلادي طي جنگي با اردشير بابكان ساساني كشته شد.
اردشير بابكان آيين زردشت را در سراسر ايران رسمي اعلام كرد و دستور گردآوري دوبارهي اوستا را داد. پس از او شاپور اول به تخت نشست و طي جنگي امپراتور روم، والريانوس، را اسير كرد. شاپور اول شهري به نام گنديشاپور را در شرق شوش و جنوب شرقي دزفول بنا كرد. دانشگاه گنديشاپور، كه نخستين دانشگاه جهان به شمار ميآيد، در زمان خسرو انوشيروان به شكوفايي رسيد. همچنين در اين دوره، بزرگترين كاريزها(قناتها) ساخته شد كه برخي از آنها هنوز هم در فلات ايران به كشاورزان سود ميرسانند. فرش بافي به صورت يك صنعت درآمد. موسيقي نيز جنبه علميتري پيدا كرد و موسيقيدانان بزرگي مانند باربُد و نكيسا در زمان خسرو پرويز به شكوفايي رسيدند.
بر آمدن اسلام
در زمان سلطنت انوشيروان به سال 571 ميلادي، محمد(ص) در مكه به دنيا آمد. در آن زمان بيشتر شبه جزيرهي عربستان بخشي از امپراتوري ساساني بود. در زمان خسرو پرويز جنگهاي دراز با روميان به هرج و مرج در دربار ساساني و سرانجام قتل خسرو پرويز منجر شد. پس از خسرو پرويز چند زن درباري بر ايران حكومت كردند. افزايش فساد مالي و اختلاف طبقاتي و بستن مالياتهاي سنگين بر مردم، كه از زمان خسرو پرويز شدت گرفته بود، مردم را از حكومت جدا كرد. از اين رو، هنگام حمله عربهاي مسلمانان به ايران، انگيزهي دفاع به شدت سست شده بود. عربهاي مسلمان سپاه ايران را در جنگ قادسيه(13 قمري/637 ميلادي)، جلولاء و نهاوند(21 قمري/ 644 ميلادي) شكست دادند و تيسفون(مدائن) پايتخت ساسانيان، را فتح كردند. با اين همه، پس از كشه شدن يزگرد سوم، نزديك بيست سال به درازا كشيد تا همهي ايران بهجز كابل و مكران و بخشهايي از سيستان به دست عربها افتاد.
ايرانيان هرچه با قرآن و آموزههاي اسلام بيشتر آشنا ميشدند، به اين دين گرايش بيشتري پيدا ميكردند. آنان به درستي دريافتند كه اسلام دين آگاهي و دانش است. از اين رو، كتابهايي كه در نتيجهي سالها كوشش دانشمندان ايراني در دانشگاه گنديشاپور به زبان پهلوي ساساني نوشته يا از هندي و يوناني به پهلوي ترجمه شده بود، به زبان عربي برگردانده شد و پايه پژوهشهاي بعدي قرار گرفت. پيشتازي ايرانيان در دانشاندوزي و گسترش دانش به اندازهاي بود كه ابن خلدون، جامعهشناس و تاريخنگار عرب در مقدمهي تاريخ خود ميگويد :" جاي شگفتي است كه در جامعهي اسلامي، چه در علوم شرعي و چه در علوم عقلي، اغلب پيشوايان علم ايراني بودند. جز در مواردي نادر و اندك و چنانچه برخي از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسي و محيط تربيتشان ايراني بود. "
در زمان عباسيان برخي از ايرانيان از جمله خاندان برمكي به مقام وزارت رسيدند. آنان دانشگاهي را به نام بيتالحكمه(خانهي دانش) در بغداد درست كردند. خاندان بختيشوع در زمينه پزشكي، نوبخت اهوازي در زمينه نجوم و رياضي، سيبويه در زمينه دستور زبان عربي، ابن ماجه در زمينه حديث، ابوعبدﷲ خوارزمي و فرزندانش در زمينه رياضي از جملهي ايرانياني بودند كه در آن دانشگاه خوش درخشيدند. همين ايرانيان بودند كه پايههاي تمدن اسلامي را بنيان نهادند و آن را شكوفا كردند.
فرمانروايي ايرانيان
اسلام برتري را به پرهيزكاري و درستكاري ميداند، اما خليفههاي اموي و عباسي، كه به دروغ خود را جانشينان راستين پيامبر اسلام(ص) ميخواندند، ايرانيان را موالي، يعني بردههاي آزادشده، ناميدند. از اين رو، ايرانيان مبارزه با سلطهي عرب بر ايران را آغاز كردند. ز زماني كه امام رضا(ع) به ايران پا نهاد، ارادت ايرانيان به خاندان پيامبر بيشتر شد و ارادهي آنها در مبارزه با خليفههاي عباسي با شهادت ايشان به دست مامون عباسي افزايش يافت. طاهر بن حسين در سال 207 هجري قمري، در نمازجمعه نيشابور اعلام كرد كه مامون را جانشين پيامبر نميداند و حكومت طاهريان را در خراسان بنيان نهاد. او و فرزندانش بيش از پنجاه سال از نيشابور تا مرو را در اختيار داشتند. در همين دوران، يعقوب ليث صفار، كه خود را از نسل ساسانيان ميدانست، با نام حكومت صفاريان بر سيستان، كرمان و فارس فرمان ميراند.
سه خاندان ايراني به نامهاي آل بويه(فرزندان بويهي ماهيگير)، آل زيار(فرزندان زيار كه خود را از نسل بهرام گور ميدانستند) و باونديان(كه خود را از نسل كيوس، برادر انوشيروان، ميدانستند) در مازندران و گيلان قيام كردند. در اين ميان، يكي از فرزندان امام سجاد(ع) به نام حسن بن زيد به خاطر سختگيري دستگاه خلافت بر علويان(شيعيان) راهي مازندران(طبرستان) شد و مردم دوستدار خاندان پيامبر به گرد او جمع شدند. به اين ترتيب، حكومت علويان طبرستان شكل گرفت.
فرزندان بويه ماهيگير، علي، حسن و احمد، در سال 334 هجري قمري بغداد را فتح كردند و خليفه وقت، المستكفي، را بركنار و كور كردند. به دستور اين سه برادر همهي بغداد سيه پوش شد، به ياد امام حسين(ع) يك روز آب ننوشيدند و پس از دو سده و نيم كه از شهادت آن حضرت ميگذشت، مجلس عزاداري ايشان برپا شد.
در سال 261 هجري قمري امير اسماعيل، از نوادگان سامان كه نسبت وي به بهرام چوبين ميرسيد، در بخارا حكومت سامانيان(89-261 قمري) را بنيان نهاد. سامانيان در دورهي شكوه خود بر خراسان، گرگان و طبرستان و ري و حتي سيستان و بلخ فرمان ميراندند. بيشتر اميران ساماني با آيين كشورداري به خوبي آگاه بودند و شاعران و دانشمندان را گرامي ميداشتند. رودكي، شهيد بلخي، دقيقي و كسايي مروزي از جمله شاعران مورد توجه آنان بودند. ابن سينا مدتي را در دربار سامانيان بود و كتابخانهي بزرگي را در بخارا ايجاد كرد.
فرمانروايي بيگانگان
استخدام تركهاي غزنوي در حكومت ساماني وچيرگي آرامآرام آنها بر كارها باعث شد دودمان ساماني رفته رفته سست شود و سرانجام به دست آنان سقوط كند. سبكتكين، غلام ترك دربار ساماني، در سال 390 قمري حكومت غزنويان را در غزنين (در افغانستان فعلي) به وجود آورد. غزنويان 224 سال بر افغانستان، خراسان، سيستان و بخشهايي از هند حكومت كردند. محمود غزنوي بزرگترين پادشاه غزنوي بود كه چند بار به هند لشكر كشيد و ثروت هنديان را غارت كرد. او هرچند به دروغ ادعا ميكرد از فرزندان ساسانيان است و شاعران پارسيگو را محترم ميشمارد، به اثر بزرگ فردوسي، شاهنامه كه گنجينهي تاريخ اسطورهاي ايران است، توجه نشان ند
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
استان گلستان
استان گلستان يكي از استانهاي نوبنياد اما با پيشينهي تاريخي ايران است كه طبيعت چشمنواز آن، مردماني با زبان و فرهنگ گوناگون را در خود جاي داده است. اين استان تا سال 1376 بخشي از استان مازندران بود، اما در آن سال به صورت استاني مستقل درآمد و شهرستان گرگان به عنوان مركز آن برگزيده شد. اين استان با پهناوري7/20460 كيلومتر مربع، از شمال به كشور تركمنستان، از جنوب به استان سمنان، از غرب به استان مازندران و از شرق به استان خراسان شمالي ميرسد. يش از 5/1 ميليون نفر در اين استان زندگي ميكنند كه بيشتر آنان كشاورزند.
جغرافيا و آب و هوا
استان گلستان بين 35 درجه و 47 دقيقه تا 28 درجه و 8 دقيقهي عرض شمالي و 53 درجه و 30 دقيق تا 56 درجه و 10 دقيقهي طول شرقي از نصفالنهار گرينويچ جاي گرفته است. اين استان به دليل جايگاه جغرافيايي ويژهي خود از آب و هواي گوناگوني برخورداد است. بخشي از رشته كوه البرز شرقي از غرب به سوي شرق استان كشيده شده كه گرايش زيادي به سوي شمال شرقي دارد و رفتهرفته از بلندي كوههاي آن كاسته ميشود. شاهوار با بلندي 3320 متر از سطح دريا، كه بلندترين قلهي استان است، در جنوب غربي استان جاي دارد. در پايه اين بلنديها، بهويژه در جنوب و شرق استان، كوهپايههايي از رسوبهاي دانه ريز و دانه درشت ديده مي شود كه سفرههاي آب زيرزميني فراواني را در خود دارند و به صورت چاه و قنات از آنها بهرهبرداري ميشود.
بخش زيادي از پهنهي استان گلستان به صورت جلگه است. در بخش جلگهاي دو گونه آب و هوا ديده ميشود. بيش از 3/2 اين جلگه آب و هواي خشك و نيمه خشك دارد كه هر چه به سوي شمال و مرز تركمنستان نزديك ميشويم بر خشكي آن افزوده ميشود. 3/1 ديگر، كه مانند نواري سبز بين بخش كوهستاني در جنوب و بخش خشك و نيمهخشك در شمال جاي گرفته است، آب و هواي معتدلي دارد و از نظر كشاورزي بسيار پر بازده است. بيشتر شهرها و روستاهاي استان نيز در اين ناحيهي سرسبز جاي گرفتهاند.
دو تودهي هوا در تعيين آب و هواي استان نقش مهمي دارند. تودهي شمالي از سيبري به استان وارد ميشود و طي پاييز و زمستان با ريزش برف در بلنديهاي جنوبي و باران در كوهپايهها و نوار معتدل مياني همراه ميشود. تودهي ديگر، تودهي غربي از اقيانوس اطلس و درياي مديترانه سرچشمه ميگيرد و در زمستان به بارندگي و در تابستان به افزايش رطوبت و شرجي شدن هواي استان ميانجامد. بنابراين، بيشترين بارندگي در ماههاي زمستان و كمترين آن در ماههاي تابستان ديده مي شود. با اين همه، نيمهي شمالي استان، بخش نيمهخشك و خشك، از كمترين بارندگي بهرهمند است و به دليل تبخير زياد آب، زمينهاي شور و كمبازده نيز بسيار دارد.
آبهاي استان
ميزان بارندگي در استان گلستان هر چند از دو استان شمالي مازندران و گيلان كمتر است، اما نسبت به استانها ديگر بسيار بهتر است و ميانگين بارش سالانهي آن 3 برابر ميانگين بارش سالانه كشور است. مجموع حجم آبهاي سطحي و زيرزميني استان بيش از 2400 ميليون متر مكعب است كه 52 درصد آن را آبهاي سطحي و 48 درصد آن را آبهاي زيرزميني تشكيل ميدهند. آبها سطحي در بيش از 40 شاخه رود جاري هستند كه بيشتر آنها از جنوب به شمال و از شرق به غرب جريان دارند. رود اترك، گرگانرود و رود قرهسو، سه رود مهم استان گلستان هستند.
1. رود اترك: اين رود از كوههاي هزارمسجد خراسان سرچشمه ميگيرد و نزديك 120 كيلومتر آن، مرز آبي ايران و تركمنستان را ميسازد. اين رود سرانجام در خليج حسينقلي به درياي خزر ميريزد.
2. گرگانرود. اين رود از دامنههاي شمالي البرز شرقي و دامنههاي غربي بلنديهاي خراسان سرچشمه ميگيرد و پس از گذشتن از شهرهاي گنبد كاووس و آققلا، در غرب روستاي خواجهنفس با تشكيل دلتاي بزرگي به درياي خزر ميريزد. رودهاي كوچك زيادي، مانند زاو، دوغ، تيلآباد، راميان و محمدآباد، به گرگانرود ميپيوندند و آن را رود بزرگي ميسازند. تا كنون سدهاي وشمگير(گرگان) و گلستان 1 و 2، كه هر سه از گونهي سدهاي خاكي هستند، روي اين رود و شاخههاي آن ساخته شده است كه در بهبود كشاورزي استان سودمند بودهاند.
3. رود قرهسو: اين رود از كوههاي النگ در كوههاي البرز شرقي سرچشمه ميگيرد و رودهاي نومل، زيارت، گرمابدشت، ناهارخوران و چند رود كوچك ديگر به آن ميپيوندند و سرانجام به خليج گرگان ميريزد.
استان گلستان به دليل بارندگي مناسب از سفرههاي آب زيرزميني سرشاري بهرهمند است. اين آبها را از راه چاه و قنات به سطح زمين ميآورند يا خود به صورت چشمه به بيرون راه پيدا ميكنند. نزديك 4 هزار چاه عميق، 10 هزار چاه نيمهعميق، بيش از 260 قنات و 384 چشمه در استان وجود دارد كه از آب آنها براي كشاورزي، پرروش ماهي و آب نوشيدني شهرها و روستاهاي استان بهرهبرداري ميشود. از 3 تالاب مهم استان، تالاب آلماگل، تالاب آجيگل و تالاب آلاگل نيز در زمان پرآبي براي كشاورزي و پروش ماهي بهرهبرداري ميشود.
كشاورزي و دامپروري
استان گلستان بيش از 600 هزار هكتار زمين، آبي و ديم، زير كشت دارد. گندم، جو، پنبه و آفتابگردان از فراوردههاي كشاورزي اصلي اين استان است. بيش از50 درصد از پنبه و 10 درصد گندم كشور از اين استان به دست ميآيد. در سال كشاورزي 83-1382 يك ميليون و دويست هزار تن گندم در استان برداشت شد. برنج، سويا، بادامزميني، سبزيها، بهويژه خيار و كاهو، كلزا، زيتون و ديگر دانههاي روغني نيز در استان كشت ميشود. بيش از 40 در صد دانههاي روغني كشور از زمينهاي اين استان به دست ميآيد و از اين نظر رتبهي نخست را در كشور دارد.
دامپروري هم به روش ديرين و هم به روش نوين انجام ميشود. اين استان داراي سرزمينهاي ييلاقي و قشلاقي مناسبي است ييلاقها در بخشهاي كوهستاني جنوب استان و قشلاقها در بخشهاي شمال و شمال شرقي هستند. طايفههاي كرد بيشترين كوچروندههاي استان را ميسازند كه بيشتر آنها از استان خراسان هستند. آنها همراه با دامداران سمنان و شاهرود قشلاق خود را در شهرستانهاي گنبد كاووس و كلاله ميگذرانند. بخش اندكي از تركمنهاي استان نيز شيوهي كوچنشيني گذشتگان خود را نگهداشتهاند و در چادرهايي به نام آلاچيق زندگي ميكنند. اين كوچنشينان از دو طايفهي بزرگ تركمن هستند: گوكلانها كه در شرق گنبد تا مرز خراسان شمالي و يموتها كه در غرب گنبد كاووس تا درياي خزر ديده ميشوند.آنها در كنار گوسفندان خود به پرورش شتر نيز به شمار اندك ميپردازند.
پرورش ماكيان، بهويژه مرغ، پرورش كرم ابريشم و پرورش ماهي نيز در استان انجام ميشود. پرورش ماكيان در مرغداريها نوين در جايجاي استان انجام ميشود. پرورش كرم ابريشم بيشتر در شهرهاي شرقي استان، بهويژه شهرستان مينودشت، ديده ميشود. نوغانداران اين استان در سال 1384 بيش از 272 هزار كيلوگرم پيلهي كرم ابريشم به دست آوردند. ماهيگيري در خليج گرگان و بخشهاي غربي درياي خزر انجام ميشود و پرورش ماهي در درياچههاي مصنوعي، كه به آببند شناخته مي شوند، در كنار رودخانهها و نيز دشتهايي كه براي كشاورزي مناسب نيستند، بهويژه در بخشهاي شمالي شهرستان گنبد كاووس، انجام ميشود. دو مركز پرورش ماهيان خاوياري و يك مركز پرورش ماهيان استخواني در استان به كار توليد بچهماهي ميپردازند و اين استان در توليد ماهيان گرمابي جايگاه چهارم را در كشور دارد. طرح پرورش ماهي قزلآلا در كشتزارها نيز در حال انجام است.
جنگل و منابع طبيعي
نزديك 18 درصد از سطح اين استان را جنگلها پوشاندهاند، اما چراي بيرويهي دامها، گسترش زمينهاي كشاورزي، برداشت بيرويه از جنگل، آتشسوزي و سيلابهايي كه در اين چند ساله در استان رخ داد، آسيب زيادي به جنگلها استان وارد كرده است. بلوط، ممرز، راش، توسكا، لرگ و انجيلي از گونههاي درختي جنگلها استان هستند كه از بلندي 300 متري تا 2500 متري رويش دارند. در بلندي هاي بيش از 2500 متر نيز درختان سرو كوهي(اورس) به صورت پراكنده ديده ميشوند. در بخشهايي بازسازي شدهي زمينهاي جنگلي، گونههايي از كاج و درختان ميوهدار، مانند گردو و زيتون، نيز كاشته شده است.
نزديك 50 درصد از سطح استان را مرتعها پوشاندهاند كه دامداران كوچنده، روستاييان گلهدار و دامداران كوهستاني از آنها بهرهبرداري ميكنند. بيش از 73 درصد مرتعهاي استان از نوع فقير، نزديك 15 درصد متوسط و كم تر از 12 درصد از نوع خوب است. سالانه بيش از 5/2 ميليون واحد دامي در مرتعهاي استان چرا ميكنند. چراي بيرويه آسيبزيادي به مرتعهاي استان زده و ميزان مرتع فقير را افزايش داده است. اين در حالي است كه مرتعها اين استان گونههاي گياهي باارزشي را در خود دارند.
پيشينهي تاريخي
استان گلستان از 10 هزار سال پيش آرامشگاه مردمان گوناگوني بوده است. پژوهشهاي تازه نشان داده است كه منطقهي گرگان از 6 هزار سال پيش تمدن پيش از آرياييها را در خود جاي داده بوده است. كهنترين آثار دورهي نوسنگي ايران از غار كمربند و غار هيتو در نزديكي بهشهر پيدا شده است. اين آثار از آشنايي مردمان آن زمان به سفالگري، هنر بافتن، اهلي كردن جانوراني مانند بز كوهي و ساخت ابزارهاي سنگي صيقلي حكايت دارد. كاوشهاي تورنگتپه، در نزديكي گرگان، نيز نشان داده است كه اين منطقه داراي روستاهاي پر جمعيت، سفالگري انبوه و شبكهي آبياري كشاورزي بوده است و ديرينگي آن دست كم به اندازهي شهر سوخته در سيستان است.
نام اين سرزمين در سنگنوشتههاي هخامنشي، از جمله سنگنوشتهي داريوش در بيستون، به صورت ورگانه و در نوشتههاي پهلوي به صورت گوركان آمده است. تاريخنگاران يوناني از آن با نام هيركاني ياد كردهاند. پدر داريوش هخامنشي زماني فرمانرواي اين منطقه بوده است. اسبسواران گرگاني همواره مورد توجه هخامنشيها بودند و داريوش برخي از گرگانيهاي دلاور را در سپاه جاويدان وارد كرد. ميگويند شهر باستاني استرآباد را خشايارشاه به يادبود زن يهودي خود، كه او را استر(ستاره) نام نهاده بود، ساخت.
در زمان اردوان دوم اشكاني(128-124 پيش از ميلاد) هيركاني و كارمانيا(كرمان) زير فرمان خاندان گودرز بود و جانشينان گودرز تا سدهي دوم پس از ميلاد به طور مستقل آن را اداره كردند. اين سرزمين خوش آب و هوا از آرامشگاههاي بهاري و تابستاني شاهان اشكاني بود. در همين دوران بود كه ساختن ديوار بزرگ گرگان، كه نابه جا به سد سكندر شناخته ميشود، آغاز شد تا از يورش هونها به خاك ايران جلوگيري كند. كار ساختن اين ديوار، كه درازاي آن را از 155 تا 170 و گاهي 300 كيلومتر نوشتهاند، در دورهي ساساني نيز پيگيري شد و ميگويند كه انوشيروان به بازسازي آن فرمان داد. در همين دورهي ساساني بناهاي محكي در مرز و در جاي جاي منطقه براي پايداري در برابر يورشگران ساخته شد.
پس از برآمدن اسلام، اين منطقه به سال 35 قمري خراجگزار عربهاي مسلمان شد. در روزگار سليمان بن عبدالملك، يزيد بن مهلب ولايت گرگان را به سال 98 قمري فتح كرد و شهر جرجان را كنار رود گرگان بنا كرد كه از آن پس كرسي ولايت جرجان شد. اين شهر در سدهي 3 و 4 هجري بسيار آباد شد و در روزگار فرمانرواييهاي مستقل ايرانيان به زير فرمان ساسانيان درآمد. سپس گاهي در دست آل بويه و گاهي سامانيان بود تا اين كه آلزيار بر آنجا دست يافتند و به آبادي آن كوشيدند(توجه داشته باشيد شهر جرجان در يورش مغولها ويران شد و شهر كنوني گرگان، كه زماني استرآباد ناميده ميشد، با شهر جرجان ارتباطي ندارد و شهري نوبنياد به شمار ميآيد.)
خاندان آلزيار شناخته شدهترين فرمانروايان اين منطقه هستند كه از آغاز سدهي چهارم(316 قمري) تا ميانهي سدهي پنجم(435 يا 441 قمري) در منطقهي گرگان، طبرستان و گيلان فرمانروايي كردند و گاهي تا ري، اصفهان، همدان و دينور را نيز در فرمان خود داشتند. مرداويج، بنيانگذار اين دودمان، ريشهي خود را به شاهان گذشتهي ايران ميرساند و در سر داشت بغداد را به چنگ آورد و پادشاهي ايرانيان را بار ديگر بنيان گذارد. با اين همه، نه تنها او بلكه فرمانروايان پس از او نيز نتوانستند به چنين آرزوهاي بزرگي دست پيدا كنند و سلجوقيان به فرمانروايي آنها پايان دادند.
قابوسبن وشمگير، شناخته شدهترين فرمان روايان آلزيار است كه آوازهي دانشدوستياش باعث شده بود بزرگاني چون ابوريحان بيروني و ابنسينا به سوي گرگان بروند. بيروني برخي از پژوهشهاي خود را در پيرامون شهر گرگان انجام داد و نخستين كتاب مهم خود، به نام آثار الباقيه عن قرون الخاليه، را به نام قابوس نوشت. از خود قابوس كتابي با نام قابوسنامه برجاي مانده است كه از آثار ادبي و اخلاقي مهم ايران به شمار ميآيد. بناي برج قابوس، در شهر گنبدكاووس) نيز به فرمان او ساخته شده است كه بزرگترين بناي آجري جهان به شمار ميآيد.
شهرها و روستاها
استان گلستان تا سال 1316 با عنوان ايالت يا ولايت گرگان(استرآباد) ناميده ميشد كه البته سرزمين پهناورتري را در بر ميگرفت. سپس، از سال 1316 همراه با استانهاي كنوني تهران، مازندران، قم و سمنان بخشي از استان دوم ايران به شمار آمد. اين استان تا سال 1376 بخشي از استان مازندران بود و در اين سال به صورت استاني مستقل درآمد و شهر گرگان به عنوان مركز آن برگزيده شد. اين استان داراي 11 شهرستان، 21 بخش، 50 دهستان، 1075 روستا و 18 شهر كوچك و بزرگ است. بيشتر شهرهاي كنوني استان از ديرينگي چنداني برخوردار نيستند و از بزرگشدن روستاها به وجود آمدهاند و به عبارتي روستاشهر به شمار ميآيند. با اين همه، شهرهاي گرگان و گنبدكاووس ريشه در تاريخ دارند.
روستاهاي استان گلستان به صورت متمركز و نزديك به هم هستند. اين روستاها در راستاي جادهها و رودها به صورت طولي و در بخشهاي كوهستاني به صورت پلهاي هستند. روستاييان براي ساختن خانههاي خود، بسته به محيط جغرافيايي كه در آن بهسر ميبرند، از سنگ و چوب و آجر بهره گرفتهاند و داشتن سقف شيرواني در آنها بسيار ديده ميشود. پس از انقلاب اسلامي، بيشتر اين روستاها داراي راه ارتباطي مناسب و شبكهي آب، برق و ارتباط از راه دور شدهاند. روستاييان به كار كشاورزي، باغداري، دامپروري، زنبورداري، پرروش كرمابريشم، صنايع دستي، ماهيگيري و پرروش ماهي ميپردازند و برخي از آنها نيز در كار جنگلداري به سازمانهاي مربوطه ياري ميرسانند.
شهرستان گرگان
داراي دو بخش مركزي و بهاران است. بخش مركزي سه دهستان استرآباد جنوبي، انجيرآباد و روشنآباد را در بر ميگيرد و بخش بهاران شامل دو دهستان استرآباد شمالي و قرق است. گرگان، مركز استان، مهمترين شهر و روستاهاي جلينآباد عليا، رنگيان، لمسك، سرخنكلاته و نوده ملك، از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان گنبدكاووس
داراي دو بخش مركزي و داشليبرون است. بخش مركزي سه دهستان آقآباد، باغليماراما و فجر سلطانعلي را در بر ميگيرد و بخش داشليبرون شامل دو دهستان اترك و كرند است. گنبدكاووس و اينچهبرون دو شهر مهم و روستاهاي آقآباد، باغليمارمارا، فجرسلطانعلي، داشليبرون و كرند، از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان تركمن
داراي دو بخش مركزي و گميشان است. بخش مركزي فقط يك دهستان به نام جعفرباي جنوبي دارد و بخش گميشان شامل دو دهستان جعفرباي شرقي و جعفرباي غربي است. بندرتركمن و گميشتپه دو شهر و روستاهاي سيجوال، بناور و خواجهنفس از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان عليآباد
داراي دو بخش مركزي و كمالان است. بخش مركزي شامل دو دهستان زرينگل و كتول و بخش كمالان نيز شامل دو دهستان شيرنگ و استرآباد است. عليآباد تنها شهر و روستاهاي كردآباد، مزرعه، شيرنگ و فاضلآباد از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان كردكوي
تنها يك بخش مركزي دارد كه شامل سه دهستان چهاركوه، سدنروستاق شرقي و سدنروستاق غربي است.كردكوي تنها شهر و روستاهاي سركلاته، يساقي و چهارده از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان آققلا
داراي دو بخش مركزي و وشمگير است. بخش مركزي سه دهستان آقالتين، شيخموسي و گرگانبوي را در بر ميگيرد و بخش وشمگير شامل دو دهستان مزرعهي شمالي و مزرعهي جنوبي است. آققلا تنها شهر و روستاهاي عطاآباد، گريدوجي، قنقرمه، انبارآلوم و چينسيولي از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان آزادشهر
داراي دو بخش مركزي و چشمهساران است. بخش مركزي دو دهستان نظامآباد و خرمارود شمالي و بخش چشمهساران نيز دو دهستان چشمهساران و خرمارود جنوبي را شامل مي شود. آزادشهر تنها شهر و روستاهاي فارسيان، نودهخاندوز، نظاماباد و ازدارتپه از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان راميان
داراي دو بخش مركزي و فندرسك است. بخش مركزي دو دهستان دلند و قلعهميران و بخش فندرسك نيز دو دهستان فندرسك شمالي و فندرسك جنوبي را شامل ميشود. راميان، خانببين و دلند سه شهر و روستاهاي سعدآباد، داركلاته و باقرآباد از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان مينودشت
داراي دو بخش مركزي و گاليكش است. بخش مركزي سه دهستان چهلچاي، قلعهقافه و كوهسارات را در بر ميگيرد و بخش گاليكش شامل سه دهستان قراولان، نيلكوه و ينقاق است. مينودشت و گاليكش دو شهر و روستاهاي الفجر، قلعهقافه، دوزين، آققميش، فارسيان و ينقاق از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان كلاله
داراي دو بخش مركزي و مراوهتپه است. بخش مركزي چهار دهستان آقسو، تمران، زاوكوه و كنگور را در بر ميگيرد و بخش مراوهتپه شامل دو دهستان مراوهتپه و گليداغ است. كلاله و مراوهتپه دو شهر و آجنسنگرلي، تمرقره قوزي سفلي، پيشگمر، كنگور و گليداغ از روستاها مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان بندرگز
داراي دو بخش مركزي و نوكنده است. بخش مركزي دو دهستان انزان غربي و انزان شرقي و بخش نوكنده نيز دو دهستان بنفشهتپه و ليوان را شامل ميشود. بندرگز و نوكنده دو شهر و روستاهاي نوكنده، گز غربي، گلفرا، نوكنده و ليوان شرقي از روستاها مهم اين شهرستان هستند.
جاهاي ديدني
استان گلستان به دليل آب و هوا، پوشش گياهي و پاركهاي طبيعي زيبايي، مانند پارك ملي گلستان، از مركزهاي مهم گردشگري ايران به شمار ميآيد. برخي از مهمترين جاذبههاي گردشگري استان به شرح زير است:
1. پارك ملي گلستان. اين پارك جنگلي كوهستاني در 55 كيلومتري شرق شهر گنبدكاووس جاي دارد و نخستين پارك ملي ايران به شمار ميآيد. پهناوري آن بيش از 90 هزار هكتار است و چشمانداز جنگلي، آب و هواي خوشايند، چشمهها و آبشارها و گوناگوني زيستي آن گردشگران زيادي را به سوي خود ميخواند.
2. پارك جنگلي ناهارخوران. اين پارك در 5 كيلومتري جنوب شهر گرگان جاي دارد و از نظر آرامشگاهها، رستورانها، شبكهي آبرساني بهداشتي و ديگر امكانات رفاهي از پاركهاي شناخته شده و پرجاذبه براي گردشگران است. بيشتر مسافراني كه به سوي مشهد مقدس ميروند، ساعتهايي را در اين پارك ميگذرانند.
3. برج قابوس بن وشمگير. اين برج در سال 397 قمري به فرمان شمسالمعالي قابوس بن وشمگير ساخته شد و اكنون در درون شهر گنبدكاووس جاي دارد. اين برج با بلندي 60 متر بر بالاي تپهاي ساختگي به بلندي 15 متر بر پا شده است و بزرگترين بناي آجري جهان به شمار ميآيد.
4. آبشار لوه. اين مجموعه آبشار در 25 كيلومتري شهر گاليكش، در ميان درختان و كوههاي غرب پارك ملي گلستان و در كنار روستاي لوه جاي دارد. بلندي برخي از آبشارهاي اين مجموعه تا 15 متر هم ميرسد و حوضچههاي زيبا و خنك آن گردشگران بسياري را در تابستان به خود فراميخوانند.
5. مسجد جامع گرگان. بناي آغازين اين مسجد به روزگار سلجوقيان باز ميگردد كه تنها منارهاي از آن بناي آغازين برجاي مانده است. بازسازي و گسترش اين بنا در دورهي تيموري و صفوي ادامه يافته و در سالها كنوني نيز مورد توجه بوده است. كتيبههاي آجري به خط كوفي، منارهاي از دوران سلجوقي، در و منبر چوبي منبتكاري شده، از جاذبههاي اين مسجد باشكوه است.
نامآوران استان
1. ابوسهل عيسي بن يحيي مسيحى. به سال 388 قمري در گرگان به دنيا آمد. او از پزشكان نامدار سدهي چهارم و پنجم هجري به شمار ميآيد. دو اثر شناخته شده به نامهاي المائه فيطب(در پزشكي) و فيعلوم طبيعي(در علوم طبيعي) دارد. ميگويند كتاب پزشكي او شرمشق ابنسينا در نگارش قانون بوده است.
2. ابوالقاسم حمزه بن ابراهيم السهمي. به سال 345 قمري در گرگان به دنيا آمد و در سال 427 در نيشابور در گذشت. تاريخ جرجان يا معرفه علماء اهل جرجان شناخته شدهترين اثر اوست كه زندگينامهي 1194 تن از راويان حديث از مردم جرجان و پيرامون آن را در خود دارد.
3. فخرالدين اسعد گرگانى. از شاعران داستانسراي سدهي پنجم هجري كه داستان كهن ويس و رامين را به نظم درآورد. پيشينهي اين داستان به زمان اشكانان ميرسد كه بر سر زبانها افتاده بود. فخرالدين آن را به نظم درآورد و كار او را نخستين منظومهي عشقي ميدانند.
4. سيد اسماعيل جرجانى. از پزشكان نامدار ايران در سدهي پنجم هجري و نويسندهي كتاب ذخيرهي خوارزمشاهي است. كتاب او را نخستين كتاب پزشكي ميدانند كه به زبان فارسي نوشته شده است. اغراض الطب، التذكره الاشرفيه في الصناعه الطبيه و يادگار از ديگر آثار اوست. به سال 531 قمري درگذشت.
5. عبدالقاهر جرجانى. اديب و زبانشناس و از پايهگذاران دانش معاني و بيان. اسرار البلاغه، اعجاز القرآن، دلائل الاعجاز و العوامل المائه(عاملهاي صدگانه) از آثار اوست.
6. شريف جرجاني. سيد علي بن محمد(816-740 قمري) از متكلمان و فيلسوفان حنفي مذهب كه شاه شجاه آلمظفر(حافظ براي او شعر سروده است) او را براي آموزش به شيراز فراخواند. امير تيمور او را به سمرقند فرستاد، اما پس از مرگ امير به شيراز بازگشت و در همانجا درگذشت. تعريفات جرجاني، ترجمان القرآن، امثله، صرف مير، صغري و كبري از آثار اوست.
7. شمسالدين محمد جرجاني. اديب، نحوي و متكلم شناخته شدهي ايران و پسر سيد شريف جرجاني كه دو كتاب صغري و كبري را از فارسي به عربي ترجمه كرد. شرح ارشاد تفتازاني در نحو از ديگر آثار اوست. به سال 838 در شيراز درگذشت.
8. سيد محمد باقر داماد(ميرداماد). فيلسوف و عارف دورهي صفويه كه معلم ثالث(سوم) نام گرفت. ملاصدرا از شاگردان اوست. بيش از 50 كتاب دارد. شرق الانوار، صراط المستقيم، افق المبين، تقويم ايمان، حبل المتين و سدره المنتهي از آثار اوست.
9. ميرفندرسكى. فيلسوفان و عارفان دورهي صفويه كه با ميرداماد، شيخ بهايي و ملاصدرا همدوره است. در روستاي فندرسك به سال 970 قمري به دنيا آمد. او در حكمت طبيعي و رياضي نيز دست داشته است. رساله الصناعيه و مقاله في حركت از آثار اوست.
10. مخدومقلي فراغى. شاعر بزرگ تركمن كه شعرهاي او به چند زبان ترجمه شده است. آرامگاه او در روستاي آقتوقاي كلاله ساخته شده است.
چالشهاي پيشرو
نابودي فزايندهي جنگل و مرتع، آلودگي آبها، خشكسالي در برخي جاها و سيلهاي ويرانگر از مهمترين چالشهاي زيستمحيطي پيش روي مردم استان گلستان است. در مردادماه 1380 در شرق استان گلستان و چند روستاي استان خراسان شمالي كه در نزديكي جنگل گلستان هستند، سيل ويرانگري جاري شد كه جان بيش از 200 نفر از هموطنان گلستاني و مسافراني را كه از جادههاي اين استان ميگذشتند، گرفت و بسياري را زخمي و راهي بيمارستان كرد. همچنين، آسيبهاي فراواني به جادهي اصلي استان در منطقهي جنگل گلستان و شهرستان كلاله و طبيعت جنگل گلستان زد. ميزان خسارت وارد شده به شهرها، روستاها، زمينهاي كشاورزي، راه و پلها بيش از 500 ميليارد ريال برآورد شد.
پس از آن سيل چند سيل ديگر نيز در استان و بيشتر در همان منطقهي نزديك جنگل گلستان و شهرستان كلاله رخ داد كه خسارتهايي در پي داشت. رخ دادن اين سيلهاي پي در پي در كنار فراهم نشدن اعتبار كافي باعث شد كه راه اصلي استان در منطقهي جنگل گلستان هنوز به طور كامل بازسازي نشود. با توجه به اين كه هر ساله مسافران زيادي چه در روزهاي نوروز و چه تابستان از اين راه به مشهد مقدس سفر ميكنند، به نظر ميرسد دولتمردان بايد توجه بيشتري به بازسازي اين راه داشته باشند.
در اين چند ساله خشكسالي بيشترين آسيب مالي را در استان گلستان در پي داشته است. خشكسالي در كنار آسيبهايي كه به كشاورزي استان ميزند، خطر آتشسوزي جنگلها را نيز افزايش ميدهد. فرسايش خاك و لغزش زمين، كه شخم نادرست زمين و برداشت بيش از اندازه از پوشش گياهي به آن دامن ميزند، در كنار ويرانيهايي كه جاري شدن آبهاي سطحي بر جاي ميگذارد، باعث از دست رفتن زمين و مرتع مناسب ميشود كه اگر جدي گرفته نشوند ميتواند چهرهي سرسبز استان را بيش از گذشته دگرگون كند و بر اقتصاد استان كه بيشتر بر پايهي كشاورزي است، آسيب سختي وارد كند.
آلودگي آبهاي استان نيز روز به روز بيشتر ميشود. به كارگيري بيرويه كودهاي شيميايي و سمهاي دفع آفت، فاضلابهاي كارخانهها و كارگاههاي صنعتي، بهويژه كارخانههاي آرد، كارخانههاي پنبهپاككني و كانيهاي نافلزي، صنايع شيميايي و دارويي و زبالههاي شهري و روستايي باعث آلودگي بيشتر رودهاي استان شده است. در اين استان از 350 تن زبالهاي كه روزانه توليد ميشود، نزديك 300 تن به رودها وارد ميشود.
منبع:
1. شعباني، خليل/شاهكويي، اسماعيل/ چورلي، محمدرضا. جغرافياي استان گلستان. سازمان پژوهش و برنامهريزي درسي، 1383
2. معطوفي، اسدالله. استرآباد و گرگان در بستر تاريخ ايران. انتشارات درخشش، 1374
3. دهخدا، علياكبر. لغتنامه. انتشارات دانشگاه تهران، 1377
4. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسى. انتشارات فرانكلين، 1345
استان گلستان يكي از استانهاي نوبنياد اما با پيشينهي تاريخي ايران است كه طبيعت چشمنواز آن، مردماني با زبان و فرهنگ گوناگون را در خود جاي داده است. اين استان تا سال 1376 بخشي از استان مازندران بود، اما در آن سال به صورت استاني مستقل درآمد و شهرستان گرگان به عنوان مركز آن برگزيده شد. اين استان با پهناوري7/20460 كيلومتر مربع، از شمال به كشور تركمنستان، از جنوب به استان سمنان، از غرب به استان مازندران و از شرق به استان خراسان شمالي ميرسد. يش از 5/1 ميليون نفر در اين استان زندگي ميكنند كه بيشتر آنان كشاورزند.
جغرافيا و آب و هوا
استان گلستان بين 35 درجه و 47 دقيقه تا 28 درجه و 8 دقيقهي عرض شمالي و 53 درجه و 30 دقيق تا 56 درجه و 10 دقيقهي طول شرقي از نصفالنهار گرينويچ جاي گرفته است. اين استان به دليل جايگاه جغرافيايي ويژهي خود از آب و هواي گوناگوني برخورداد است. بخشي از رشته كوه البرز شرقي از غرب به سوي شرق استان كشيده شده كه گرايش زيادي به سوي شمال شرقي دارد و رفتهرفته از بلندي كوههاي آن كاسته ميشود. شاهوار با بلندي 3320 متر از سطح دريا، كه بلندترين قلهي استان است، در جنوب غربي استان جاي دارد. در پايه اين بلنديها، بهويژه در جنوب و شرق استان، كوهپايههايي از رسوبهاي دانه ريز و دانه درشت ديده مي شود كه سفرههاي آب زيرزميني فراواني را در خود دارند و به صورت چاه و قنات از آنها بهرهبرداري ميشود.
بخش زيادي از پهنهي استان گلستان به صورت جلگه است. در بخش جلگهاي دو گونه آب و هوا ديده ميشود. بيش از 3/2 اين جلگه آب و هواي خشك و نيمه خشك دارد كه هر چه به سوي شمال و مرز تركمنستان نزديك ميشويم بر خشكي آن افزوده ميشود. 3/1 ديگر، كه مانند نواري سبز بين بخش كوهستاني در جنوب و بخش خشك و نيمهخشك در شمال جاي گرفته است، آب و هواي معتدلي دارد و از نظر كشاورزي بسيار پر بازده است. بيشتر شهرها و روستاهاي استان نيز در اين ناحيهي سرسبز جاي گرفتهاند.
دو تودهي هوا در تعيين آب و هواي استان نقش مهمي دارند. تودهي شمالي از سيبري به استان وارد ميشود و طي پاييز و زمستان با ريزش برف در بلنديهاي جنوبي و باران در كوهپايهها و نوار معتدل مياني همراه ميشود. تودهي ديگر، تودهي غربي از اقيانوس اطلس و درياي مديترانه سرچشمه ميگيرد و در زمستان به بارندگي و در تابستان به افزايش رطوبت و شرجي شدن هواي استان ميانجامد. بنابراين، بيشترين بارندگي در ماههاي زمستان و كمترين آن در ماههاي تابستان ديده مي شود. با اين همه، نيمهي شمالي استان، بخش نيمهخشك و خشك، از كمترين بارندگي بهرهمند است و به دليل تبخير زياد آب، زمينهاي شور و كمبازده نيز بسيار دارد.
آبهاي استان
ميزان بارندگي در استان گلستان هر چند از دو استان شمالي مازندران و گيلان كمتر است، اما نسبت به استانها ديگر بسيار بهتر است و ميانگين بارش سالانهي آن 3 برابر ميانگين بارش سالانه كشور است. مجموع حجم آبهاي سطحي و زيرزميني استان بيش از 2400 ميليون متر مكعب است كه 52 درصد آن را آبهاي سطحي و 48 درصد آن را آبهاي زيرزميني تشكيل ميدهند. آبها سطحي در بيش از 40 شاخه رود جاري هستند كه بيشتر آنها از جنوب به شمال و از شرق به غرب جريان دارند. رود اترك، گرگانرود و رود قرهسو، سه رود مهم استان گلستان هستند.
1. رود اترك: اين رود از كوههاي هزارمسجد خراسان سرچشمه ميگيرد و نزديك 120 كيلومتر آن، مرز آبي ايران و تركمنستان را ميسازد. اين رود سرانجام در خليج حسينقلي به درياي خزر ميريزد.
2. گرگانرود. اين رود از دامنههاي شمالي البرز شرقي و دامنههاي غربي بلنديهاي خراسان سرچشمه ميگيرد و پس از گذشتن از شهرهاي گنبد كاووس و آققلا، در غرب روستاي خواجهنفس با تشكيل دلتاي بزرگي به درياي خزر ميريزد. رودهاي كوچك زيادي، مانند زاو، دوغ، تيلآباد، راميان و محمدآباد، به گرگانرود ميپيوندند و آن را رود بزرگي ميسازند. تا كنون سدهاي وشمگير(گرگان) و گلستان 1 و 2، كه هر سه از گونهي سدهاي خاكي هستند، روي اين رود و شاخههاي آن ساخته شده است كه در بهبود كشاورزي استان سودمند بودهاند.
3. رود قرهسو: اين رود از كوههاي النگ در كوههاي البرز شرقي سرچشمه ميگيرد و رودهاي نومل، زيارت، گرمابدشت، ناهارخوران و چند رود كوچك ديگر به آن ميپيوندند و سرانجام به خليج گرگان ميريزد.
استان گلستان به دليل بارندگي مناسب از سفرههاي آب زيرزميني سرشاري بهرهمند است. اين آبها را از راه چاه و قنات به سطح زمين ميآورند يا خود به صورت چشمه به بيرون راه پيدا ميكنند. نزديك 4 هزار چاه عميق، 10 هزار چاه نيمهعميق، بيش از 260 قنات و 384 چشمه در استان وجود دارد كه از آب آنها براي كشاورزي، پرروش ماهي و آب نوشيدني شهرها و روستاهاي استان بهرهبرداري ميشود. از 3 تالاب مهم استان، تالاب آلماگل، تالاب آجيگل و تالاب آلاگل نيز در زمان پرآبي براي كشاورزي و پروش ماهي بهرهبرداري ميشود.
كشاورزي و دامپروري
استان گلستان بيش از 600 هزار هكتار زمين، آبي و ديم، زير كشت دارد. گندم، جو، پنبه و آفتابگردان از فراوردههاي كشاورزي اصلي اين استان است. بيش از50 درصد از پنبه و 10 درصد گندم كشور از اين استان به دست ميآيد. در سال كشاورزي 83-1382 يك ميليون و دويست هزار تن گندم در استان برداشت شد. برنج، سويا، بادامزميني، سبزيها، بهويژه خيار و كاهو، كلزا، زيتون و ديگر دانههاي روغني نيز در استان كشت ميشود. بيش از 40 در صد دانههاي روغني كشور از زمينهاي اين استان به دست ميآيد و از اين نظر رتبهي نخست را در كشور دارد.
دامپروري هم به روش ديرين و هم به روش نوين انجام ميشود. اين استان داراي سرزمينهاي ييلاقي و قشلاقي مناسبي است ييلاقها در بخشهاي كوهستاني جنوب استان و قشلاقها در بخشهاي شمال و شمال شرقي هستند. طايفههاي كرد بيشترين كوچروندههاي استان را ميسازند كه بيشتر آنها از استان خراسان هستند. آنها همراه با دامداران سمنان و شاهرود قشلاق خود را در شهرستانهاي گنبد كاووس و كلاله ميگذرانند. بخش اندكي از تركمنهاي استان نيز شيوهي كوچنشيني گذشتگان خود را نگهداشتهاند و در چادرهايي به نام آلاچيق زندگي ميكنند. اين كوچنشينان از دو طايفهي بزرگ تركمن هستند: گوكلانها كه در شرق گنبد تا مرز خراسان شمالي و يموتها كه در غرب گنبد كاووس تا درياي خزر ديده ميشوند.آنها در كنار گوسفندان خود به پرورش شتر نيز به شمار اندك ميپردازند.
پرورش ماكيان، بهويژه مرغ، پرورش كرم ابريشم و پرورش ماهي نيز در استان انجام ميشود. پرورش ماكيان در مرغداريها نوين در جايجاي استان انجام ميشود. پرورش كرم ابريشم بيشتر در شهرهاي شرقي استان، بهويژه شهرستان مينودشت، ديده ميشود. نوغانداران اين استان در سال 1384 بيش از 272 هزار كيلوگرم پيلهي كرم ابريشم به دست آوردند. ماهيگيري در خليج گرگان و بخشهاي غربي درياي خزر انجام ميشود و پرورش ماهي در درياچههاي مصنوعي، كه به آببند شناخته مي شوند، در كنار رودخانهها و نيز دشتهايي كه براي كشاورزي مناسب نيستند، بهويژه در بخشهاي شمالي شهرستان گنبد كاووس، انجام ميشود. دو مركز پرورش ماهيان خاوياري و يك مركز پرورش ماهيان استخواني در استان به كار توليد بچهماهي ميپردازند و اين استان در توليد ماهيان گرمابي جايگاه چهارم را در كشور دارد. طرح پرورش ماهي قزلآلا در كشتزارها نيز در حال انجام است.
جنگل و منابع طبيعي
نزديك 18 درصد از سطح اين استان را جنگلها پوشاندهاند، اما چراي بيرويهي دامها، گسترش زمينهاي كشاورزي، برداشت بيرويه از جنگل، آتشسوزي و سيلابهايي كه در اين چند ساله در استان رخ داد، آسيب زيادي به جنگلها استان وارد كرده است. بلوط، ممرز، راش، توسكا، لرگ و انجيلي از گونههاي درختي جنگلها استان هستند كه از بلندي 300 متري تا 2500 متري رويش دارند. در بلندي هاي بيش از 2500 متر نيز درختان سرو كوهي(اورس) به صورت پراكنده ديده ميشوند. در بخشهايي بازسازي شدهي زمينهاي جنگلي، گونههايي از كاج و درختان ميوهدار، مانند گردو و زيتون، نيز كاشته شده است.
نزديك 50 درصد از سطح استان را مرتعها پوشاندهاند كه دامداران كوچنده، روستاييان گلهدار و دامداران كوهستاني از آنها بهرهبرداري ميكنند. بيش از 73 درصد مرتعهاي استان از نوع فقير، نزديك 15 درصد متوسط و كم تر از 12 درصد از نوع خوب است. سالانه بيش از 5/2 ميليون واحد دامي در مرتعهاي استان چرا ميكنند. چراي بيرويه آسيبزيادي به مرتعهاي استان زده و ميزان مرتع فقير را افزايش داده است. اين در حالي است كه مرتعها اين استان گونههاي گياهي باارزشي را در خود دارند.
پيشينهي تاريخي
استان گلستان از 10 هزار سال پيش آرامشگاه مردمان گوناگوني بوده است. پژوهشهاي تازه نشان داده است كه منطقهي گرگان از 6 هزار سال پيش تمدن پيش از آرياييها را در خود جاي داده بوده است. كهنترين آثار دورهي نوسنگي ايران از غار كمربند و غار هيتو در نزديكي بهشهر پيدا شده است. اين آثار از آشنايي مردمان آن زمان به سفالگري، هنر بافتن، اهلي كردن جانوراني مانند بز كوهي و ساخت ابزارهاي سنگي صيقلي حكايت دارد. كاوشهاي تورنگتپه، در نزديكي گرگان، نيز نشان داده است كه اين منطقه داراي روستاهاي پر جمعيت، سفالگري انبوه و شبكهي آبياري كشاورزي بوده است و ديرينگي آن دست كم به اندازهي شهر سوخته در سيستان است.
نام اين سرزمين در سنگنوشتههاي هخامنشي، از جمله سنگنوشتهي داريوش در بيستون، به صورت ورگانه و در نوشتههاي پهلوي به صورت گوركان آمده است. تاريخنگاران يوناني از آن با نام هيركاني ياد كردهاند. پدر داريوش هخامنشي زماني فرمانرواي اين منطقه بوده است. اسبسواران گرگاني همواره مورد توجه هخامنشيها بودند و داريوش برخي از گرگانيهاي دلاور را در سپاه جاويدان وارد كرد. ميگويند شهر باستاني استرآباد را خشايارشاه به يادبود زن يهودي خود، كه او را استر(ستاره) نام نهاده بود، ساخت.
در زمان اردوان دوم اشكاني(128-124 پيش از ميلاد) هيركاني و كارمانيا(كرمان) زير فرمان خاندان گودرز بود و جانشينان گودرز تا سدهي دوم پس از ميلاد به طور مستقل آن را اداره كردند. اين سرزمين خوش آب و هوا از آرامشگاههاي بهاري و تابستاني شاهان اشكاني بود. در همين دوران بود كه ساختن ديوار بزرگ گرگان، كه نابه جا به سد سكندر شناخته ميشود، آغاز شد تا از يورش هونها به خاك ايران جلوگيري كند. كار ساختن اين ديوار، كه درازاي آن را از 155 تا 170 و گاهي 300 كيلومتر نوشتهاند، در دورهي ساساني نيز پيگيري شد و ميگويند كه انوشيروان به بازسازي آن فرمان داد. در همين دورهي ساساني بناهاي محكي در مرز و در جاي جاي منطقه براي پايداري در برابر يورشگران ساخته شد.
پس از برآمدن اسلام، اين منطقه به سال 35 قمري خراجگزار عربهاي مسلمان شد. در روزگار سليمان بن عبدالملك، يزيد بن مهلب ولايت گرگان را به سال 98 قمري فتح كرد و شهر جرجان را كنار رود گرگان بنا كرد كه از آن پس كرسي ولايت جرجان شد. اين شهر در سدهي 3 و 4 هجري بسيار آباد شد و در روزگار فرمانرواييهاي مستقل ايرانيان به زير فرمان ساسانيان درآمد. سپس گاهي در دست آل بويه و گاهي سامانيان بود تا اين كه آلزيار بر آنجا دست يافتند و به آبادي آن كوشيدند(توجه داشته باشيد شهر جرجان در يورش مغولها ويران شد و شهر كنوني گرگان، كه زماني استرآباد ناميده ميشد، با شهر جرجان ارتباطي ندارد و شهري نوبنياد به شمار ميآيد.)
خاندان آلزيار شناخته شدهترين فرمانروايان اين منطقه هستند كه از آغاز سدهي چهارم(316 قمري) تا ميانهي سدهي پنجم(435 يا 441 قمري) در منطقهي گرگان، طبرستان و گيلان فرمانروايي كردند و گاهي تا ري، اصفهان، همدان و دينور را نيز در فرمان خود داشتند. مرداويج، بنيانگذار اين دودمان، ريشهي خود را به شاهان گذشتهي ايران ميرساند و در سر داشت بغداد را به چنگ آورد و پادشاهي ايرانيان را بار ديگر بنيان گذارد. با اين همه، نه تنها او بلكه فرمانروايان پس از او نيز نتوانستند به چنين آرزوهاي بزرگي دست پيدا كنند و سلجوقيان به فرمانروايي آنها پايان دادند.
قابوسبن وشمگير، شناخته شدهترين فرمان روايان آلزيار است كه آوازهي دانشدوستياش باعث شده بود بزرگاني چون ابوريحان بيروني و ابنسينا به سوي گرگان بروند. بيروني برخي از پژوهشهاي خود را در پيرامون شهر گرگان انجام داد و نخستين كتاب مهم خود، به نام آثار الباقيه عن قرون الخاليه، را به نام قابوس نوشت. از خود قابوس كتابي با نام قابوسنامه برجاي مانده است كه از آثار ادبي و اخلاقي مهم ايران به شمار ميآيد. بناي برج قابوس، در شهر گنبدكاووس) نيز به فرمان او ساخته شده است كه بزرگترين بناي آجري جهان به شمار ميآيد.
شهرها و روستاها
استان گلستان تا سال 1316 با عنوان ايالت يا ولايت گرگان(استرآباد) ناميده ميشد كه البته سرزمين پهناورتري را در بر ميگرفت. سپس، از سال 1316 همراه با استانهاي كنوني تهران، مازندران، قم و سمنان بخشي از استان دوم ايران به شمار آمد. اين استان تا سال 1376 بخشي از استان مازندران بود و در اين سال به صورت استاني مستقل درآمد و شهر گرگان به عنوان مركز آن برگزيده شد. اين استان داراي 11 شهرستان، 21 بخش، 50 دهستان، 1075 روستا و 18 شهر كوچك و بزرگ است. بيشتر شهرهاي كنوني استان از ديرينگي چنداني برخوردار نيستند و از بزرگشدن روستاها به وجود آمدهاند و به عبارتي روستاشهر به شمار ميآيند. با اين همه، شهرهاي گرگان و گنبدكاووس ريشه در تاريخ دارند.
روستاهاي استان گلستان به صورت متمركز و نزديك به هم هستند. اين روستاها در راستاي جادهها و رودها به صورت طولي و در بخشهاي كوهستاني به صورت پلهاي هستند. روستاييان براي ساختن خانههاي خود، بسته به محيط جغرافيايي كه در آن بهسر ميبرند، از سنگ و چوب و آجر بهره گرفتهاند و داشتن سقف شيرواني در آنها بسيار ديده ميشود. پس از انقلاب اسلامي، بيشتر اين روستاها داراي راه ارتباطي مناسب و شبكهي آب، برق و ارتباط از راه دور شدهاند. روستاييان به كار كشاورزي، باغداري، دامپروري، زنبورداري، پرروش كرمابريشم، صنايع دستي، ماهيگيري و پرروش ماهي ميپردازند و برخي از آنها نيز در كار جنگلداري به سازمانهاي مربوطه ياري ميرسانند.
شهرستان گرگان
داراي دو بخش مركزي و بهاران است. بخش مركزي سه دهستان استرآباد جنوبي، انجيرآباد و روشنآباد را در بر ميگيرد و بخش بهاران شامل دو دهستان استرآباد شمالي و قرق است. گرگان، مركز استان، مهمترين شهر و روستاهاي جلينآباد عليا، رنگيان، لمسك، سرخنكلاته و نوده ملك، از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان گنبدكاووس
داراي دو بخش مركزي و داشليبرون است. بخش مركزي سه دهستان آقآباد، باغليماراما و فجر سلطانعلي را در بر ميگيرد و بخش داشليبرون شامل دو دهستان اترك و كرند است. گنبدكاووس و اينچهبرون دو شهر مهم و روستاهاي آقآباد، باغليمارمارا، فجرسلطانعلي، داشليبرون و كرند، از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان تركمن
داراي دو بخش مركزي و گميشان است. بخش مركزي فقط يك دهستان به نام جعفرباي جنوبي دارد و بخش گميشان شامل دو دهستان جعفرباي شرقي و جعفرباي غربي است. بندرتركمن و گميشتپه دو شهر و روستاهاي سيجوال، بناور و خواجهنفس از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان عليآباد
داراي دو بخش مركزي و كمالان است. بخش مركزي شامل دو دهستان زرينگل و كتول و بخش كمالان نيز شامل دو دهستان شيرنگ و استرآباد است. عليآباد تنها شهر و روستاهاي كردآباد، مزرعه، شيرنگ و فاضلآباد از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان كردكوي
تنها يك بخش مركزي دارد كه شامل سه دهستان چهاركوه، سدنروستاق شرقي و سدنروستاق غربي است.كردكوي تنها شهر و روستاهاي سركلاته، يساقي و چهارده از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان آققلا
داراي دو بخش مركزي و وشمگير است. بخش مركزي سه دهستان آقالتين، شيخموسي و گرگانبوي را در بر ميگيرد و بخش وشمگير شامل دو دهستان مزرعهي شمالي و مزرعهي جنوبي است. آققلا تنها شهر و روستاهاي عطاآباد، گريدوجي، قنقرمه، انبارآلوم و چينسيولي از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان آزادشهر
داراي دو بخش مركزي و چشمهساران است. بخش مركزي دو دهستان نظامآباد و خرمارود شمالي و بخش چشمهساران نيز دو دهستان چشمهساران و خرمارود جنوبي را شامل مي شود. آزادشهر تنها شهر و روستاهاي فارسيان، نودهخاندوز، نظاماباد و ازدارتپه از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان راميان
داراي دو بخش مركزي و فندرسك است. بخش مركزي دو دهستان دلند و قلعهميران و بخش فندرسك نيز دو دهستان فندرسك شمالي و فندرسك جنوبي را شامل ميشود. راميان، خانببين و دلند سه شهر و روستاهاي سعدآباد، داركلاته و باقرآباد از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان مينودشت
داراي دو بخش مركزي و گاليكش است. بخش مركزي سه دهستان چهلچاي، قلعهقافه و كوهسارات را در بر ميگيرد و بخش گاليكش شامل سه دهستان قراولان، نيلكوه و ينقاق است. مينودشت و گاليكش دو شهر و روستاهاي الفجر، قلعهقافه، دوزين، آققميش، فارسيان و ينقاق از روستاهاي مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان كلاله
داراي دو بخش مركزي و مراوهتپه است. بخش مركزي چهار دهستان آقسو، تمران، زاوكوه و كنگور را در بر ميگيرد و بخش مراوهتپه شامل دو دهستان مراوهتپه و گليداغ است. كلاله و مراوهتپه دو شهر و آجنسنگرلي، تمرقره قوزي سفلي، پيشگمر، كنگور و گليداغ از روستاها مهم اين شهرستان هستند.
شهرستان بندرگز
داراي دو بخش مركزي و نوكنده است. بخش مركزي دو دهستان انزان غربي و انزان شرقي و بخش نوكنده نيز دو دهستان بنفشهتپه و ليوان را شامل ميشود. بندرگز و نوكنده دو شهر و روستاهاي نوكنده، گز غربي، گلفرا، نوكنده و ليوان شرقي از روستاها مهم اين شهرستان هستند.
جاهاي ديدني
استان گلستان به دليل آب و هوا، پوشش گياهي و پاركهاي طبيعي زيبايي، مانند پارك ملي گلستان، از مركزهاي مهم گردشگري ايران به شمار ميآيد. برخي از مهمترين جاذبههاي گردشگري استان به شرح زير است:
1. پارك ملي گلستان. اين پارك جنگلي كوهستاني در 55 كيلومتري شرق شهر گنبدكاووس جاي دارد و نخستين پارك ملي ايران به شمار ميآيد. پهناوري آن بيش از 90 هزار هكتار است و چشمانداز جنگلي، آب و هواي خوشايند، چشمهها و آبشارها و گوناگوني زيستي آن گردشگران زيادي را به سوي خود ميخواند.
2. پارك جنگلي ناهارخوران. اين پارك در 5 كيلومتري جنوب شهر گرگان جاي دارد و از نظر آرامشگاهها، رستورانها، شبكهي آبرساني بهداشتي و ديگر امكانات رفاهي از پاركهاي شناخته شده و پرجاذبه براي گردشگران است. بيشتر مسافراني كه به سوي مشهد مقدس ميروند، ساعتهايي را در اين پارك ميگذرانند.
3. برج قابوس بن وشمگير. اين برج در سال 397 قمري به فرمان شمسالمعالي قابوس بن وشمگير ساخته شد و اكنون در درون شهر گنبدكاووس جاي دارد. اين برج با بلندي 60 متر بر بالاي تپهاي ساختگي به بلندي 15 متر بر پا شده است و بزرگترين بناي آجري جهان به شمار ميآيد.
4. آبشار لوه. اين مجموعه آبشار در 25 كيلومتري شهر گاليكش، در ميان درختان و كوههاي غرب پارك ملي گلستان و در كنار روستاي لوه جاي دارد. بلندي برخي از آبشارهاي اين مجموعه تا 15 متر هم ميرسد و حوضچههاي زيبا و خنك آن گردشگران بسياري را در تابستان به خود فراميخوانند.
5. مسجد جامع گرگان. بناي آغازين اين مسجد به روزگار سلجوقيان باز ميگردد كه تنها منارهاي از آن بناي آغازين برجاي مانده است. بازسازي و گسترش اين بنا در دورهي تيموري و صفوي ادامه يافته و در سالها كنوني نيز مورد توجه بوده است. كتيبههاي آجري به خط كوفي، منارهاي از دوران سلجوقي، در و منبر چوبي منبتكاري شده، از جاذبههاي اين مسجد باشكوه است.
نامآوران استان
1. ابوسهل عيسي بن يحيي مسيحى. به سال 388 قمري در گرگان به دنيا آمد. او از پزشكان نامدار سدهي چهارم و پنجم هجري به شمار ميآيد. دو اثر شناخته شده به نامهاي المائه فيطب(در پزشكي) و فيعلوم طبيعي(در علوم طبيعي) دارد. ميگويند كتاب پزشكي او شرمشق ابنسينا در نگارش قانون بوده است.
2. ابوالقاسم حمزه بن ابراهيم السهمي. به سال 345 قمري در گرگان به دنيا آمد و در سال 427 در نيشابور در گذشت. تاريخ جرجان يا معرفه علماء اهل جرجان شناخته شدهترين اثر اوست كه زندگينامهي 1194 تن از راويان حديث از مردم جرجان و پيرامون آن را در خود دارد.
3. فخرالدين اسعد گرگانى. از شاعران داستانسراي سدهي پنجم هجري كه داستان كهن ويس و رامين را به نظم درآورد. پيشينهي اين داستان به زمان اشكانان ميرسد كه بر سر زبانها افتاده بود. فخرالدين آن را به نظم درآورد و كار او را نخستين منظومهي عشقي ميدانند.
4. سيد اسماعيل جرجانى. از پزشكان نامدار ايران در سدهي پنجم هجري و نويسندهي كتاب ذخيرهي خوارزمشاهي است. كتاب او را نخستين كتاب پزشكي ميدانند كه به زبان فارسي نوشته شده است. اغراض الطب، التذكره الاشرفيه في الصناعه الطبيه و يادگار از ديگر آثار اوست. به سال 531 قمري درگذشت.
5. عبدالقاهر جرجانى. اديب و زبانشناس و از پايهگذاران دانش معاني و بيان. اسرار البلاغه، اعجاز القرآن، دلائل الاعجاز و العوامل المائه(عاملهاي صدگانه) از آثار اوست.
6. شريف جرجاني. سيد علي بن محمد(816-740 قمري) از متكلمان و فيلسوفان حنفي مذهب كه شاه شجاه آلمظفر(حافظ براي او شعر سروده است) او را براي آموزش به شيراز فراخواند. امير تيمور او را به سمرقند فرستاد، اما پس از مرگ امير به شيراز بازگشت و در همانجا درگذشت. تعريفات جرجاني، ترجمان القرآن، امثله، صرف مير، صغري و كبري از آثار اوست.
7. شمسالدين محمد جرجاني. اديب، نحوي و متكلم شناخته شدهي ايران و پسر سيد شريف جرجاني كه دو كتاب صغري و كبري را از فارسي به عربي ترجمه كرد. شرح ارشاد تفتازاني در نحو از ديگر آثار اوست. به سال 838 در شيراز درگذشت.
8. سيد محمد باقر داماد(ميرداماد). فيلسوف و عارف دورهي صفويه كه معلم ثالث(سوم) نام گرفت. ملاصدرا از شاگردان اوست. بيش از 50 كتاب دارد. شرق الانوار، صراط المستقيم، افق المبين، تقويم ايمان، حبل المتين و سدره المنتهي از آثار اوست.
9. ميرفندرسكى. فيلسوفان و عارفان دورهي صفويه كه با ميرداماد، شيخ بهايي و ملاصدرا همدوره است. در روستاي فندرسك به سال 970 قمري به دنيا آمد. او در حكمت طبيعي و رياضي نيز دست داشته است. رساله الصناعيه و مقاله في حركت از آثار اوست.
10. مخدومقلي فراغى. شاعر بزرگ تركمن كه شعرهاي او به چند زبان ترجمه شده است. آرامگاه او در روستاي آقتوقاي كلاله ساخته شده است.
چالشهاي پيشرو
نابودي فزايندهي جنگل و مرتع، آلودگي آبها، خشكسالي در برخي جاها و سيلهاي ويرانگر از مهمترين چالشهاي زيستمحيطي پيش روي مردم استان گلستان است. در مردادماه 1380 در شرق استان گلستان و چند روستاي استان خراسان شمالي كه در نزديكي جنگل گلستان هستند، سيل ويرانگري جاري شد كه جان بيش از 200 نفر از هموطنان گلستاني و مسافراني را كه از جادههاي اين استان ميگذشتند، گرفت و بسياري را زخمي و راهي بيمارستان كرد. همچنين، آسيبهاي فراواني به جادهي اصلي استان در منطقهي جنگل گلستان و شهرستان كلاله و طبيعت جنگل گلستان زد. ميزان خسارت وارد شده به شهرها، روستاها، زمينهاي كشاورزي، راه و پلها بيش از 500 ميليارد ريال برآورد شد.
پس از آن سيل چند سيل ديگر نيز در استان و بيشتر در همان منطقهي نزديك جنگل گلستان و شهرستان كلاله رخ داد كه خسارتهايي در پي داشت. رخ دادن اين سيلهاي پي در پي در كنار فراهم نشدن اعتبار كافي باعث شد كه راه اصلي استان در منطقهي جنگل گلستان هنوز به طور كامل بازسازي نشود. با توجه به اين كه هر ساله مسافران زيادي چه در روزهاي نوروز و چه تابستان از اين راه به مشهد مقدس سفر ميكنند، به نظر ميرسد دولتمردان بايد توجه بيشتري به بازسازي اين راه داشته باشند.
در اين چند ساله خشكسالي بيشترين آسيب مالي را در استان گلستان در پي داشته است. خشكسالي در كنار آسيبهايي كه به كشاورزي استان ميزند، خطر آتشسوزي جنگلها را نيز افزايش ميدهد. فرسايش خاك و لغزش زمين، كه شخم نادرست زمين و برداشت بيش از اندازه از پوشش گياهي به آن دامن ميزند، در كنار ويرانيهايي كه جاري شدن آبهاي سطحي بر جاي ميگذارد، باعث از دست رفتن زمين و مرتع مناسب ميشود كه اگر جدي گرفته نشوند ميتواند چهرهي سرسبز استان را بيش از گذشته دگرگون كند و بر اقتصاد استان كه بيشتر بر پايهي كشاورزي است، آسيب سختي وارد كند.
آلودگي آبهاي استان نيز روز به روز بيشتر ميشود. به كارگيري بيرويه كودهاي شيميايي و سمهاي دفع آفت، فاضلابهاي كارخانهها و كارگاههاي صنعتي، بهويژه كارخانههاي آرد، كارخانههاي پنبهپاككني و كانيهاي نافلزي، صنايع شيميايي و دارويي و زبالههاي شهري و روستايي باعث آلودگي بيشتر رودهاي استان شده است. در اين استان از 350 تن زبالهاي كه روزانه توليد ميشود، نزديك 300 تن به رودها وارد ميشود.
منبع:
1. شعباني، خليل/شاهكويي، اسماعيل/ چورلي، محمدرضا. جغرافياي استان گلستان. سازمان پژوهش و برنامهريزي درسي، 1383
2. معطوفي، اسدالله. استرآباد و گرگان در بستر تاريخ ايران. انتشارات درخشش، 1374
3. دهخدا، علياكبر. لغتنامه. انتشارات دانشگاه تهران، 1377
4. مصاحب، غلامحسين. دايرهالمعارف فارسى. انتشارات فرانكلين، 1345
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]