دانشگاه
مدیران انجمن: رونین, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
دانشگاه
دانشگاه به معناي جاي دانش است و به بنيادي گفته ميشود كه آموزش پايههاي برتر رشتههاي گوناگون دانش در آن انجام ميشود. دانشگاه شاخههايي به نام دانشكده دارد كه هر كدام به آموزش يكي از رشتههاي فني، علومپايه، علوم انساني، هنر يا پزشكي ميپردازد. نخستين دانشگاهها از مدرسههايي به وجود آمدند كه بيشتر در يك يا دو رشته به آموزش دانشپژوهان ميپرداختند. كهنترين اين مدرسهها در ايران و سرزمينهاي اسلامي پديد آمدند و الگويي براي مدرسههاي ماننند خود در اروپا شدند.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
خاستگاه دانشگاه
اغلب از مدرسهي افلاطون به عنوان كهنترين بنياد آموزشي جهان ياد ميشود و برخي آن را مادر دانشگاههاي امروزي اروپا ميدانند. اين مدرسه را افلاطون در 387 سال پيش از ميلاد در درهي آكادموس، در نزديكي آتن، برپا كرد و از اين رو به آكادمي افلاطون مشهور شد. در اين مدرسه فلسفه و رياضي درس داده ميشد. امروزه به چنين نهادهايي كه براي آموزش موضوع ويژهاي يا براي هدف ويژهاي و بر اساس دستور كار مشخص ساخته ميشوند، آكادمي(فرهنگستان) ميگويند. دانشگاه را نيز اين گونه تعريف كردهاند: نهادي براي آموزش عالي كه سه ويژگي اصلي دارد:
1. دانشكدههايي در رشتههای مختلف دانش
2. تسهيلاتي براي پژوهش استادان و دانشجويان
3. رتبههای آموزشي كه به دانشجويان و استادان داده ميشود
با اين تعريف، قديميترين دانشگاهها را بايد در كشورهاي اروپايي و در دورهي نوزايي جست و جو كنيم، زيرا در جهان گذشته دادن رتبههاي علمي به مفهوم امروزي رسم نبود. با وجود اين، نهادهاي آموزش عالي، كه تسهيلاتي براي پژوهش استادان و دانشجويان هم داشته باشند، در گذشتههاي دور، حتي پيش از مدرسهي افلاطون، در مشرق زمين وجود داشته است. چنين نهادهايي در هندوستان، چين، ايران و مصر وجود داشته و برخي از آنها، از جمله دانشگاه الازهر در مصر، هنوز به فعاليت دانشگاهي خود ادامه ميدهند.
با اين همه، كهنترين نهادي كه به دانشگاههاي امروزي شباهت داشت، حدود 6 قرن و نيم پس از برپايي آكادمي افلاطون، يعني در سال 271 پس از ميلاد، در شهري به نام گنديشاپور برپا شد. اين نهاد را مدرسهي گنديشاپور ناميدهاند، اما اگر به ساختار آموزشي و پژوهشي آن بيشتر دقت كنيم، به دانشگاه بيشتر شباهت دارد. البته، پيش از اين دانشگاه نيز بنيادهاي علمي مهمي در هندوستان برپا شده بود كه تاكشاشيلا، نالاند و اودانتاپوري از جملهي آنهاست و به نظر ميرسد به شيوهاي در بنيانگذاري و شكوفايي دانشگاه گنديشاپور موثر بودهاند، چرا كه برخي از ايرانيان پيش و پس از برپايي گنديشاپور براي فراگيري دانش به آن بنيادهاي علمي ميرفتند و منابع هندي در گنديشاپور ترجمه شدند.
در دورهي هخامنشيها نيز بنيادهاي علمي گوناگوني در جايجاي امپراتوري پارسها برپا شده بود. براي نمونه، داريوش اول، داريوش بزرگ، فرمان داد در كنار پرستشگاه شهر سائيس، در مصر، آموزشگاهي براي پروش پزشكان ماهر بر پا كنند و دانشاموختگان برتر را به ايران بفرستند. از كتابخانههاي بزرگي نيز در اكباتان(كتابخانهي گنجنبشت)، آذربايجان(كتابخانهي شيپگان يا شيزكان)، ري، بلخ و ديگر شهرهاي ايران ياد شده است كه كارهاي پژوهشي پيرامون اخترشناسي و پزشكي نيز انجام ميدادهاند. همچنين، پشتيباني داريوش از دانشمندان و پژوهشگران باعث شده بود كه گروهي از انديشمندان و پژوهشگران از جايجاي جهان به ايران بيايند كه آثاري از آنان به زبان يوناني در دست است. بنابراين، شايسته است خاستگاه دانش و دانشگاه را در ايران يا دستكم در مشرق زمين جست و جو كنيم.
از پادگان نظامي تا پايگاه دانش
گنديشاپور يكي از هفت شهر اصلي امپراتوري ايرانيان در ايالت خوزستان بود. برخي بنيانگذاري اين شهر را به اشكانيان نسبت ميدهند، اما برخي ديگر براين باورند كه اين شهر را شاپور اول، سرسلسلهي دودمان ساساني، پس از شكست ارتش والريانوس، امپراتور روم، آن شهر را ساخت و از آن را پايگاه نظامي و جاي نگهداري اسيران رومي قرار داد. واژهي گنديشاپور نيز، كه به مفهوم پادگان نظامي شاپور است، از اين نظر پشتيباني ميكند. آن شهر در دورهي شاپور دوم ساساني، ملقب به «هويه سنيا» يعني ذوالاكتاف ( 310- 379 ميلادي )، براي نزديك سيسال پايتخت ساسانيان بود.
برخي ديگر از مورخان نوشتهاند كه بنيانگذاري گنديشاپور را اردشير اول آغاز كرد و پسرش شاپور دوم آن را به پايان رساند. ابن نديم مينويسد: " اردشير براي گردآوري كتاب از هند و روم و بقاياي آثاري كه در عراق مانده بود، كساني را بدان ناحيهها فرستاد و از آنها هرچه را متفرق بود گردآورد و آنچه را متباين بود تاليف كرد." او ميخواست مدرسهاي بسازد كه به بزرگي و شكوه آن مانندي وجود نداشته باشد. اما مهلت اين كار را پيدا نكرد و پسرش شاپور اول راه او را ادامه داد.
شاپور پس از هفت سال موفق شد بازگشايي دانشگاه گنديشاپور را جشن بگيرد و در روز بازگشايي چنين گفت: " شمشيرهاي ما مرزها را ميگشايد و دانش و فرهنگ ما، قلبها و مغزها را تسخير ميكند." قفطي، نويسندهي كتاب اخبار الحكما، از قول تاريخنگاران ميگويد: " شاپور هر دانشمند جديدي را كه براي درس دادن در دانشگاه برگزيده ميشد، پيش از درس در مجلس دانشمندان احضار مينمود و سپس به مناظره امر ميكرد." اگر دانشمند نو رسيده از اين آزمون پيروز بيرون ميآمد، لباس ويژهي استادي را بر تن ميكرد كه بسيار آراسته بود.
گنديشاپور در زمان خسرو انوشيروان به شهرت تاريخي خود رسيد. چرا كه در عهد انوشيروان (531- 579 ميلادي) به خواست او نهضت علمي توانمندي در ايران پيدا شد. وي بنا بر گفتار اگانياس، تاريخنگار يوناني، فلسفه را از اورانوس طبيب و فيلسوف آموخته بود و به عالمان و حكيمان و مترجمان و اديبان توجهي خاص داشت و هر يك را به كاري ميگماشت. چنانكه بولس ايراني را مأمور تأليف كتابي در منطق ارسطو كرد و با كمك جبراييل درستبد، يعني وزير يا رئيس بهداري، در سال بيستم از سلطنت خود پزشكان گنديشاپور را گرد آورد تا به روش پرسش و پاسخ كتابي در علوم طب بنويسند. آگانياس پيرامون دانشدوستي انوشيروان نوشته است كه: من در شگفتم اين مرد با همهي گرفتاريهاي سياسي و نظامي، چگونه به علم و معارف يونان توجه دارد." بهرهگيري او از برزويهي پزشك در ترجمهي كتابهاي هندي و همنشيني حكيمانه او با بزرگمهر كه به نظر ميرسد همان برزويه باشد، مشهور است.
از رويدادهاي مساعد علمي دورهي آن شاهنشاه، پناه جستن هفت تن از دانشمندان مشهور يونان است كه از بيم تعصب يوسينيانوس، امپراطور روم شرقي، به ايران آمدند و به فرمان خسرو به مهرباني پذيرفته شدند. اين حكيمان پيروان شيوهي نوافلاطوني بودند و انوشيروان با برخي از آنان بهويژه پريسكيانوس مباحثههايي داشت و از پرسشها و پاسخهاي آن دو، كتابي ترتيب يافت كه اكنون ترجمهي ناقصي از آن به لاتين در كتابخانهي سن ژرمن، در پاريس، با عنوان "حل مسائلي دربارهي مشكلات خسرو پادشاه ايران" موجود است. اين كتاب شامل بحثهاي مختصري در مسائل مختلف روانشناسي، كارهاي اندامها، حكمت طبيعي، نجوم و تاريخ طبيعي است.
در دانشگاه گنديشاپور انجمنهاي علمي ويژهاي برپا ميشد كه به كنگرههاي پزشكي امروزي شباهت زيادي داشت. براي مثال، در 550 ميلادي جلسههاي مناظره و گفت و گوي طولاني تشكيل شد. در اين جلسهها پزشكان مشهور از جايجاي جهان آن روز در گنديشاپور گردهم آمده بودند و نظرها و تجربههاي خود را به يكديگر در ميان ميگذاشتند و چنان كه پيشتر گفتيم، خسرو انوشيروان در برخي از اين جلسهها شركت ميكرد و خود نيز در گفت و گوها وارد ميشد.
شهر گنديشاپور قديميترين بيمارستان آموزشي جهان را نيز در خود داشت. در همين حوزه است كه از تركيب شيوههاي پزشكي يوناني و ايراني و هندي، روشي كه از هر سهي آنها كاملتر بود به وجود آمد. جورجيس پسر بختيشوع و بختيشوع پسر وي و ابويزيد چهاربخت و پسرش عيسي و ماسويه و پسرش يوحنا و شاپور پسر سهل، از جملهي پزشكان و دانشمنداني بودندكه در اين راه تلاش كردند و تأليفهاي آنان پايههاي دانش پزشكي در تمدن اسلامي شد.
به اين ترتيب گنديشاپور به مهمترين مركز علوم، فلسفه و پزشكي جهان قديم تبديل شد و آرام آرام دانش در ايران به جايگاه يگانهاي دست يافت و داراي مركزهاي متعدد زرتشتي ، عيسوي و مانوي شد كه در آنها علومي از جمله منطق، نجوم، رياضيات، طب، داروسازي، طبيعيات، فلسفه و كلام مورد مطالعه بود. دانشمندان همين مركزها بودند كه با غلبهي عربهاي مسلمان، آرام آرام زبان خويش را از پهلوي و سرياني به عربي برگرداندند و كتابهاي خود را بدان زبان تأليف كردند و سپس برخي از آنان به بغداد رفته و آن شهر نيز مركز دانش شد.
اغلب از مدرسهي افلاطون به عنوان كهنترين بنياد آموزشي جهان ياد ميشود و برخي آن را مادر دانشگاههاي امروزي اروپا ميدانند. اين مدرسه را افلاطون در 387 سال پيش از ميلاد در درهي آكادموس، در نزديكي آتن، برپا كرد و از اين رو به آكادمي افلاطون مشهور شد. در اين مدرسه فلسفه و رياضي درس داده ميشد. امروزه به چنين نهادهايي كه براي آموزش موضوع ويژهاي يا براي هدف ويژهاي و بر اساس دستور كار مشخص ساخته ميشوند، آكادمي(فرهنگستان) ميگويند. دانشگاه را نيز اين گونه تعريف كردهاند: نهادي براي آموزش عالي كه سه ويژگي اصلي دارد:
1. دانشكدههايي در رشتههای مختلف دانش
2. تسهيلاتي براي پژوهش استادان و دانشجويان
3. رتبههای آموزشي كه به دانشجويان و استادان داده ميشود
با اين تعريف، قديميترين دانشگاهها را بايد در كشورهاي اروپايي و در دورهي نوزايي جست و جو كنيم، زيرا در جهان گذشته دادن رتبههاي علمي به مفهوم امروزي رسم نبود. با وجود اين، نهادهاي آموزش عالي، كه تسهيلاتي براي پژوهش استادان و دانشجويان هم داشته باشند، در گذشتههاي دور، حتي پيش از مدرسهي افلاطون، در مشرق زمين وجود داشته است. چنين نهادهايي در هندوستان، چين، ايران و مصر وجود داشته و برخي از آنها، از جمله دانشگاه الازهر در مصر، هنوز به فعاليت دانشگاهي خود ادامه ميدهند.
با اين همه، كهنترين نهادي كه به دانشگاههاي امروزي شباهت داشت، حدود 6 قرن و نيم پس از برپايي آكادمي افلاطون، يعني در سال 271 پس از ميلاد، در شهري به نام گنديشاپور برپا شد. اين نهاد را مدرسهي گنديشاپور ناميدهاند، اما اگر به ساختار آموزشي و پژوهشي آن بيشتر دقت كنيم، به دانشگاه بيشتر شباهت دارد. البته، پيش از اين دانشگاه نيز بنيادهاي علمي مهمي در هندوستان برپا شده بود كه تاكشاشيلا، نالاند و اودانتاپوري از جملهي آنهاست و به نظر ميرسد به شيوهاي در بنيانگذاري و شكوفايي دانشگاه گنديشاپور موثر بودهاند، چرا كه برخي از ايرانيان پيش و پس از برپايي گنديشاپور براي فراگيري دانش به آن بنيادهاي علمي ميرفتند و منابع هندي در گنديشاپور ترجمه شدند.
در دورهي هخامنشيها نيز بنيادهاي علمي گوناگوني در جايجاي امپراتوري پارسها برپا شده بود. براي نمونه، داريوش اول، داريوش بزرگ، فرمان داد در كنار پرستشگاه شهر سائيس، در مصر، آموزشگاهي براي پروش پزشكان ماهر بر پا كنند و دانشاموختگان برتر را به ايران بفرستند. از كتابخانههاي بزرگي نيز در اكباتان(كتابخانهي گنجنبشت)، آذربايجان(كتابخانهي شيپگان يا شيزكان)، ري، بلخ و ديگر شهرهاي ايران ياد شده است كه كارهاي پژوهشي پيرامون اخترشناسي و پزشكي نيز انجام ميدادهاند. همچنين، پشتيباني داريوش از دانشمندان و پژوهشگران باعث شده بود كه گروهي از انديشمندان و پژوهشگران از جايجاي جهان به ايران بيايند كه آثاري از آنان به زبان يوناني در دست است. بنابراين، شايسته است خاستگاه دانش و دانشگاه را در ايران يا دستكم در مشرق زمين جست و جو كنيم.
از پادگان نظامي تا پايگاه دانش
گنديشاپور يكي از هفت شهر اصلي امپراتوري ايرانيان در ايالت خوزستان بود. برخي بنيانگذاري اين شهر را به اشكانيان نسبت ميدهند، اما برخي ديگر براين باورند كه اين شهر را شاپور اول، سرسلسلهي دودمان ساساني، پس از شكست ارتش والريانوس، امپراتور روم، آن شهر را ساخت و از آن را پايگاه نظامي و جاي نگهداري اسيران رومي قرار داد. واژهي گنديشاپور نيز، كه به مفهوم پادگان نظامي شاپور است، از اين نظر پشتيباني ميكند. آن شهر در دورهي شاپور دوم ساساني، ملقب به «هويه سنيا» يعني ذوالاكتاف ( 310- 379 ميلادي )، براي نزديك سيسال پايتخت ساسانيان بود.
برخي ديگر از مورخان نوشتهاند كه بنيانگذاري گنديشاپور را اردشير اول آغاز كرد و پسرش شاپور دوم آن را به پايان رساند. ابن نديم مينويسد: " اردشير براي گردآوري كتاب از هند و روم و بقاياي آثاري كه در عراق مانده بود، كساني را بدان ناحيهها فرستاد و از آنها هرچه را متفرق بود گردآورد و آنچه را متباين بود تاليف كرد." او ميخواست مدرسهاي بسازد كه به بزرگي و شكوه آن مانندي وجود نداشته باشد. اما مهلت اين كار را پيدا نكرد و پسرش شاپور اول راه او را ادامه داد.
شاپور پس از هفت سال موفق شد بازگشايي دانشگاه گنديشاپور را جشن بگيرد و در روز بازگشايي چنين گفت: " شمشيرهاي ما مرزها را ميگشايد و دانش و فرهنگ ما، قلبها و مغزها را تسخير ميكند." قفطي، نويسندهي كتاب اخبار الحكما، از قول تاريخنگاران ميگويد: " شاپور هر دانشمند جديدي را كه براي درس دادن در دانشگاه برگزيده ميشد، پيش از درس در مجلس دانشمندان احضار مينمود و سپس به مناظره امر ميكرد." اگر دانشمند نو رسيده از اين آزمون پيروز بيرون ميآمد، لباس ويژهي استادي را بر تن ميكرد كه بسيار آراسته بود.
گنديشاپور در زمان خسرو انوشيروان به شهرت تاريخي خود رسيد. چرا كه در عهد انوشيروان (531- 579 ميلادي) به خواست او نهضت علمي توانمندي در ايران پيدا شد. وي بنا بر گفتار اگانياس، تاريخنگار يوناني، فلسفه را از اورانوس طبيب و فيلسوف آموخته بود و به عالمان و حكيمان و مترجمان و اديبان توجهي خاص داشت و هر يك را به كاري ميگماشت. چنانكه بولس ايراني را مأمور تأليف كتابي در منطق ارسطو كرد و با كمك جبراييل درستبد، يعني وزير يا رئيس بهداري، در سال بيستم از سلطنت خود پزشكان گنديشاپور را گرد آورد تا به روش پرسش و پاسخ كتابي در علوم طب بنويسند. آگانياس پيرامون دانشدوستي انوشيروان نوشته است كه: من در شگفتم اين مرد با همهي گرفتاريهاي سياسي و نظامي، چگونه به علم و معارف يونان توجه دارد." بهرهگيري او از برزويهي پزشك در ترجمهي كتابهاي هندي و همنشيني حكيمانه او با بزرگمهر كه به نظر ميرسد همان برزويه باشد، مشهور است.
از رويدادهاي مساعد علمي دورهي آن شاهنشاه، پناه جستن هفت تن از دانشمندان مشهور يونان است كه از بيم تعصب يوسينيانوس، امپراطور روم شرقي، به ايران آمدند و به فرمان خسرو به مهرباني پذيرفته شدند. اين حكيمان پيروان شيوهي نوافلاطوني بودند و انوشيروان با برخي از آنان بهويژه پريسكيانوس مباحثههايي داشت و از پرسشها و پاسخهاي آن دو، كتابي ترتيب يافت كه اكنون ترجمهي ناقصي از آن به لاتين در كتابخانهي سن ژرمن، در پاريس، با عنوان "حل مسائلي دربارهي مشكلات خسرو پادشاه ايران" موجود است. اين كتاب شامل بحثهاي مختصري در مسائل مختلف روانشناسي، كارهاي اندامها، حكمت طبيعي، نجوم و تاريخ طبيعي است.
در دانشگاه گنديشاپور انجمنهاي علمي ويژهاي برپا ميشد كه به كنگرههاي پزشكي امروزي شباهت زيادي داشت. براي مثال، در 550 ميلادي جلسههاي مناظره و گفت و گوي طولاني تشكيل شد. در اين جلسهها پزشكان مشهور از جايجاي جهان آن روز در گنديشاپور گردهم آمده بودند و نظرها و تجربههاي خود را به يكديگر در ميان ميگذاشتند و چنان كه پيشتر گفتيم، خسرو انوشيروان در برخي از اين جلسهها شركت ميكرد و خود نيز در گفت و گوها وارد ميشد.
شهر گنديشاپور قديميترين بيمارستان آموزشي جهان را نيز در خود داشت. در همين حوزه است كه از تركيب شيوههاي پزشكي يوناني و ايراني و هندي، روشي كه از هر سهي آنها كاملتر بود به وجود آمد. جورجيس پسر بختيشوع و بختيشوع پسر وي و ابويزيد چهاربخت و پسرش عيسي و ماسويه و پسرش يوحنا و شاپور پسر سهل، از جملهي پزشكان و دانشمنداني بودندكه در اين راه تلاش كردند و تأليفهاي آنان پايههاي دانش پزشكي در تمدن اسلامي شد.
به اين ترتيب گنديشاپور به مهمترين مركز علوم، فلسفه و پزشكي جهان قديم تبديل شد و آرام آرام دانش در ايران به جايگاه يگانهاي دست يافت و داراي مركزهاي متعدد زرتشتي ، عيسوي و مانوي شد كه در آنها علومي از جمله منطق، نجوم، رياضيات، طب، داروسازي، طبيعيات، فلسفه و كلام مورد مطالعه بود. دانشمندان همين مركزها بودند كه با غلبهي عربهاي مسلمان، آرام آرام زبان خويش را از پهلوي و سرياني به عربي برگرداندند و كتابهاي خود را بدان زبان تأليف كردند و سپس برخي از آنان به بغداد رفته و آن شهر نيز مركز دانش شد.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
بنيانگذاري خانهي دانش
در سال 141 هجري قمري، در زمان منصور خليفهي دوم عباسي و به راهنمايي خالدبن برمك ايراني، نقشهي بغداد را مهندسان ايراني طراحي كردند و آن را نزديك يكي از آباديهاي قديم ايران به نام بغداد، به معناي شهر خدا، ساختند. برمكيان آيين كشورداري را همراه خود به بغداد بردند و پايههاي تمدن اسلامي را بنيان نهادند.
در سال 148 هجري قمري، منصور به بيماري سختي مبتلا شد كه پزشكان نتوانستند او را درمان كنند. از اين رو، جرجيس پسر بختيشوع، مدير بيمارستان گنديشاپور، براي درمان او به بغداد دعوت شد. اين پزشك ايراني پس از درمان منصور، چهار سال در بغداد ماند و پزشكي ايراني را در بغداد آموزش داد. او پس از بازگشت به ايران، عيسبن شهلافا را جانشين خود كرد و به اين ترتيب، پزشكي ايراني به دنياي اسلام راه يافت.
بغداد در زمان هارون الرشيد به اوج شكوفايي خود رسيد. هارون علاوه بر دعوت از دانشمندان، به گردآوري و ترجمهي كتابهاي خطي از زبان يوناني، سرياني و پهلوي به عربي فرمان داد. پس از هارون، پسرش مامون، بيتالحكمه يا خانهي دانش بغداد را به سال 200 هجري(800 ميلادي) بنيان نهاد و به ساختن رصدخانه و كتابخانهاي در كنار آن فرمان داد. اين كارها باعث جذب دانشمندان از جاجاي جهان به سوي بغداد و رونق گرفتن آموزش و پژوهش شد. بهويژه، مجموعهاي از برترين مترجمان آن روزگار، از جمله حنينبن اسحاق، ثابتبن قره و ابن مقفع كه همه از حوزهي ايران برخاسته بودند، گردهم آمدند و دانش بشر تا آن زمان را از زبانهاي يوناني، پهلوي، سرياني و سانسكريت به عربي برگرداندند. نتيجهي اين فعاليتها شكوفايي فعاليتهاي علمي و آموزشي در قرن سوم و چهارم هجري شد كه از آن با عنوان عصر طلايي اسلام ياد ميشود.
در سال 141 هجري قمري، در زمان منصور خليفهي دوم عباسي و به راهنمايي خالدبن برمك ايراني، نقشهي بغداد را مهندسان ايراني طراحي كردند و آن را نزديك يكي از آباديهاي قديم ايران به نام بغداد، به معناي شهر خدا، ساختند. برمكيان آيين كشورداري را همراه خود به بغداد بردند و پايههاي تمدن اسلامي را بنيان نهادند.
در سال 148 هجري قمري، منصور به بيماري سختي مبتلا شد كه پزشكان نتوانستند او را درمان كنند. از اين رو، جرجيس پسر بختيشوع، مدير بيمارستان گنديشاپور، براي درمان او به بغداد دعوت شد. اين پزشك ايراني پس از درمان منصور، چهار سال در بغداد ماند و پزشكي ايراني را در بغداد آموزش داد. او پس از بازگشت به ايران، عيسبن شهلافا را جانشين خود كرد و به اين ترتيب، پزشكي ايراني به دنياي اسلام راه يافت.
بغداد در زمان هارون الرشيد به اوج شكوفايي خود رسيد. هارون علاوه بر دعوت از دانشمندان، به گردآوري و ترجمهي كتابهاي خطي از زبان يوناني، سرياني و پهلوي به عربي فرمان داد. پس از هارون، پسرش مامون، بيتالحكمه يا خانهي دانش بغداد را به سال 200 هجري(800 ميلادي) بنيان نهاد و به ساختن رصدخانه و كتابخانهاي در كنار آن فرمان داد. اين كارها باعث جذب دانشمندان از جاجاي جهان به سوي بغداد و رونق گرفتن آموزش و پژوهش شد. بهويژه، مجموعهاي از برترين مترجمان آن روزگار، از جمله حنينبن اسحاق، ثابتبن قره و ابن مقفع كه همه از حوزهي ايران برخاسته بودند، گردهم آمدند و دانش بشر تا آن زمان را از زبانهاي يوناني، پهلوي، سرياني و سانسكريت به عربي برگرداندند. نتيجهي اين فعاليتها شكوفايي فعاليتهاي علمي و آموزشي در قرن سوم و چهارم هجري شد كه از آن با عنوان عصر طلايي اسلام ياد ميشود.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
دانشگاه زنجيرهاي
خواجه نظام المُلك، وزير ايراني و با تدبير سلجوقيان، در قرن پنجم هجري به ساختن و مجهز كزدن مدرسههايي فرمان داد كه به نظاميه شهرت يافتند. نظاميهها كه در بغداد، نيشابور، اصفهان، بلخ، مرو و آمل ساخته شده بودند، به صورت شبانهروزي اداره ميشدند و هزينهي آنها را حكومت پرداخت ميكرد. اين نظاميهها برنامهي آموزشي منسجمي داشتند كه زير نظر خواجه تنظيم شده بود و تا بيش 150 سال با كمترين تغيير پيگيري ميشد. از نقصهاي اين مدرسهها اين بود كه كمكم بحث و گفت و گوي آزاد در آنها كمرنگ شد و بيشتر بر فراگيري فقه شافعي، صرف و نحو، ادبيات عرب و قرآن و حديث تاكيد شد. در جدول زير مواد درسي كه در آغاز در نظاميهها درس داده ميشد، فهرست شده است.
برنامهي درسي نظامیه
دانش======تعداد كتاب
صرف و نحو==1
سخنوری==2
فقه==2
اصول فقه==3
روایت==1
تفسیر قرآن==2
منطق==11
فلسفه==3
الاهیات==3
ریاضی و اخترشناسی ==5
خواجه نظام المُلك، وزير ايراني و با تدبير سلجوقيان، در قرن پنجم هجري به ساختن و مجهز كزدن مدرسههايي فرمان داد كه به نظاميه شهرت يافتند. نظاميهها كه در بغداد، نيشابور، اصفهان، بلخ، مرو و آمل ساخته شده بودند، به صورت شبانهروزي اداره ميشدند و هزينهي آنها را حكومت پرداخت ميكرد. اين نظاميهها برنامهي آموزشي منسجمي داشتند كه زير نظر خواجه تنظيم شده بود و تا بيش 150 سال با كمترين تغيير پيگيري ميشد. از نقصهاي اين مدرسهها اين بود كه كمكم بحث و گفت و گوي آزاد در آنها كمرنگ شد و بيشتر بر فراگيري فقه شافعي، صرف و نحو، ادبيات عرب و قرآن و حديث تاكيد شد. در جدول زير مواد درسي كه در آغاز در نظاميهها درس داده ميشد، فهرست شده است.
برنامهي درسي نظامیه
دانش======تعداد كتاب
صرف و نحو==1
سخنوری==2
فقه==2
اصول فقه==3
روایت==1
تفسیر قرآن==2
منطق==11
فلسفه==3
الاهیات==3
ریاضی و اخترشناسی ==5
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
مركزهاي آموزشي و پژوهشي
علاوه بر مدرسههايي كه در جايجاي سرزمينهاي اسلامي، بهويژه ايران، بنيانگذاري شده بود، مركزهاي آموزشي و پژوهشي ديگري نيز براي پرورش دانشجويان و پيشرفت دانش بر پا شده بود كه به پژوهشكدههاي امروزي ميماندند.
1. رصدخانهها: مسلمانان نخستين رصدخانهي خود را با الگوبرداري از رصدخانههاي باستاني ايران، نزديك سال 212 هجري(828 ميلادي) در بغداد بنا كردند و دو اخترشناس برجسته، فضل بن نوبخت اهوازي و محمد بن موسي خوارزمي تا زمان درازي بر آن رياست داشتند. پس از آن، رصدخانههاي متعددي در جاي جاي سرزمينهاي اسلامي ساخته شد كه هر يك با نام اخترشناسي برجسته، پيوسته است. رصدخانهي بتاني در رقه و رصدخانهي عبدالرحمان صوفي در شيراز از جملهي آنهاست. البته، پس از قرن چهارم، رصدخانهها با نام اميران ارتباط پيدا كردند، مانند رصدخانهي علاءالدوله در همدان، كه براي بوعليسينا بنا كرد. كمتر از يك قرن پس از آن نيز ملكشاه سلجوقي، رصدخانهي بزرگي را بنيان نهاد كه بزرگاني مانند عمرخيام نيشابوري در آنجا فعاليت داشتند و تقويم جلالي، دقيقترين تقويم جهان، را طرحريزي كردند.
با بنيانگذاري رصدخانهي مراغه، پيشرفت دانش اخترشناسي به اوج خود رسيد. بناي اين رصدخانه در سال 657 هجري(1261 ميلادي) به سفارش نصيرالدين طوسي و به فرمان هولاكو، نوهي چنگيزخان مغول، آغاز شد. هولاكو براي نگهداري اين سازمان پژوهشي موقوفههاي ويژهاي در نظر گرفت. كتابخانهاي شامل 400 هزار جلد كتاب و ابزارهاي اخترشناسي، از جمله ذات الربع ديواري به شعاع 430 سانتيمتر، كرههاي ذات الحلق، حلقهي انقلابي، حلقهي اعتدالي و حلقهي سموت، نيز فراهم شد. در همين جا بود كه زيج ايلخاني به سال 670 هجري(1276 ميلادي) فراهم شد.
رصدخانهي مراغه فقط مخصوص رصد ستارگان نبود و يك سازمان علمي گسترده بود كه بيشتر شاخههاي دانش درس داده ميشد و مشهورترين دانشمندان آن عصر، از جمله قطبالدين شيرازي، كاشف علت اصلي تشكيل رنگين كمان(قوسقزح)، در آنجا جمع شده بودند. به علاوه، چون در آن زمان ارتباط علمي چين و ايران به علت استيلادي مغولان بر هر دو سرزمين برقرار شده بود، دانشمندان چيني، از جمله فردي به نام فائو مونجي، در اين مركز فعاليت داشتند. همچنين، فيلسوف و فرهنگنامه نويس مسيحي، ابنالعبري، در رصدخانهي مراغه به درس دادن اصلها اقليدوس و المجسطي بطلميوس مشغول بودند.
2. بيمارستانها: در بيمارستانها علاوه بر درمان بيماران به آموزش و پژوهش نيز پرداخته ميشد. ابننديم در كتاب الفهرست دربارهي رازي مينويسد: " رازي در مطب خود مينشست. زير دست او شاگردانش و زير دست آنها شاگردان ايشان و بعد از آنها شاگردان ديگر مينشستند. چون بيماري وارد ميشد، به اولين كسي كه ملاقات ميكرد، حال خود را تقرير ميكرد. اگر او به تشخيص طبي نميرسيد، بيمار را به دستهي ديگر حواله ميداد. اگر آن دسته هم از تشخيص عاجز ميشدند، به دستهي بالاتر رجوع ميكردند تااين كه بالاخره به استاد ميرسيد و او شخصا بيمار را معاينه ميكرد و در آن موضوع وارد بحث ميشد." جاي شگفتي است كه اين سطح بندي آموزشي هنوز هم در بيمارستانها مرسوم است.
درسهاي پزشكي بيشتر در بيمارستانها داده ميشد. طبيب هر بيماري را كه معاينه ميكرد و نسخهاي برايش مينوشت با استدلال براي دانشجويان توضيح ميداد. پرستاران نيز دستور غذاي بيمار را مينوشتند. سپس استاد پس از سركشي بيماران در جايگاه ويژهاي مينشست و دربارهي موضوعي بحث ميكرد. بنا به نوشتهي ابن اصيبعه در طبقات الاطباء، درس بيمارستاني هر روز سه ساعت به درازا ميكشيد. جالب اين كه پزشكاني مانند رازي اين مطالعههاي بيمارستاني را در كتابها خود نوشتهاند كه اين شيوه به پيشرفت دانش پزشكي كمك زيادي كرده است.
3. كتابخانهها: كتاب و كتابخانه از ديرباز مورد توجه ايرانيان بوده است. كتابخانهي دانشگاه گنديشاپور از قكهنترين كتابخانههاي جهان بوده است كه به گفتهي برخي تاريخنگاران، 259 سالن داشته است و در همهي آنها كتابهاي سرياني، هندي، پهلوي و يوناني در جايگاههاي مختلف چيده شده بود. ادوارد براون آن را بزرگترين كتابخانهاي ميداند كه در تاريخ تمدن دنيا ديده شده است.
كتابخانهي بغداد نيز با تلاش وزيران ايراني هارون و مامون شكل گرفت و در همين شهر به دستور يحييبنفضل برمكي به سال 794 ميلادي(قرن دوم هجري)، نخستين آسياب ويژهي كاغذ سازي ساخته شد. طولي نكشيد كه در ديگر سرزمينهاي اسلامي، از جله مصر و حتي در صقليه (سيسيل) و اندلس(اسپانيا) نيز كارخانههاي كاغذ سازي ساخته شد. به اين ترتيب، فراواني كاغذ به نگارش كتاب و گسترش فرهنگ كتابخانه و كتابخواني كمك فراواني كرد. پس از كتابخانه بغداد، كتابخانهي عضدالدوله ديلمي در شيراز آن چنان بزرگ بود كه مقدسي ميپنداشت هيچ كتاب در انواع علوم نوشته نشده كه نسخهاي از آن در آن كتابخانه وجود نداشته باشد. چنين وصفي را دربارهي كتابخانهي سامانيان نيز نوشته اند، كتابخانهاي كه بوعليسينا مدتي در آن به پژوهش و رونشت برداري مشغول بود.
علاوه بر مدرسههايي كه در جايجاي سرزمينهاي اسلامي، بهويژه ايران، بنيانگذاري شده بود، مركزهاي آموزشي و پژوهشي ديگري نيز براي پرورش دانشجويان و پيشرفت دانش بر پا شده بود كه به پژوهشكدههاي امروزي ميماندند.
1. رصدخانهها: مسلمانان نخستين رصدخانهي خود را با الگوبرداري از رصدخانههاي باستاني ايران، نزديك سال 212 هجري(828 ميلادي) در بغداد بنا كردند و دو اخترشناس برجسته، فضل بن نوبخت اهوازي و محمد بن موسي خوارزمي تا زمان درازي بر آن رياست داشتند. پس از آن، رصدخانههاي متعددي در جاي جاي سرزمينهاي اسلامي ساخته شد كه هر يك با نام اخترشناسي برجسته، پيوسته است. رصدخانهي بتاني در رقه و رصدخانهي عبدالرحمان صوفي در شيراز از جملهي آنهاست. البته، پس از قرن چهارم، رصدخانهها با نام اميران ارتباط پيدا كردند، مانند رصدخانهي علاءالدوله در همدان، كه براي بوعليسينا بنا كرد. كمتر از يك قرن پس از آن نيز ملكشاه سلجوقي، رصدخانهي بزرگي را بنيان نهاد كه بزرگاني مانند عمرخيام نيشابوري در آنجا فعاليت داشتند و تقويم جلالي، دقيقترين تقويم جهان، را طرحريزي كردند.
با بنيانگذاري رصدخانهي مراغه، پيشرفت دانش اخترشناسي به اوج خود رسيد. بناي اين رصدخانه در سال 657 هجري(1261 ميلادي) به سفارش نصيرالدين طوسي و به فرمان هولاكو، نوهي چنگيزخان مغول، آغاز شد. هولاكو براي نگهداري اين سازمان پژوهشي موقوفههاي ويژهاي در نظر گرفت. كتابخانهاي شامل 400 هزار جلد كتاب و ابزارهاي اخترشناسي، از جمله ذات الربع ديواري به شعاع 430 سانتيمتر، كرههاي ذات الحلق، حلقهي انقلابي، حلقهي اعتدالي و حلقهي سموت، نيز فراهم شد. در همين جا بود كه زيج ايلخاني به سال 670 هجري(1276 ميلادي) فراهم شد.
رصدخانهي مراغه فقط مخصوص رصد ستارگان نبود و يك سازمان علمي گسترده بود كه بيشتر شاخههاي دانش درس داده ميشد و مشهورترين دانشمندان آن عصر، از جمله قطبالدين شيرازي، كاشف علت اصلي تشكيل رنگين كمان(قوسقزح)، در آنجا جمع شده بودند. به علاوه، چون در آن زمان ارتباط علمي چين و ايران به علت استيلادي مغولان بر هر دو سرزمين برقرار شده بود، دانشمندان چيني، از جمله فردي به نام فائو مونجي، در اين مركز فعاليت داشتند. همچنين، فيلسوف و فرهنگنامه نويس مسيحي، ابنالعبري، در رصدخانهي مراغه به درس دادن اصلها اقليدوس و المجسطي بطلميوس مشغول بودند.
2. بيمارستانها: در بيمارستانها علاوه بر درمان بيماران به آموزش و پژوهش نيز پرداخته ميشد. ابننديم در كتاب الفهرست دربارهي رازي مينويسد: " رازي در مطب خود مينشست. زير دست او شاگردانش و زير دست آنها شاگردان ايشان و بعد از آنها شاگردان ديگر مينشستند. چون بيماري وارد ميشد، به اولين كسي كه ملاقات ميكرد، حال خود را تقرير ميكرد. اگر او به تشخيص طبي نميرسيد، بيمار را به دستهي ديگر حواله ميداد. اگر آن دسته هم از تشخيص عاجز ميشدند، به دستهي بالاتر رجوع ميكردند تااين كه بالاخره به استاد ميرسيد و او شخصا بيمار را معاينه ميكرد و در آن موضوع وارد بحث ميشد." جاي شگفتي است كه اين سطح بندي آموزشي هنوز هم در بيمارستانها مرسوم است.
درسهاي پزشكي بيشتر در بيمارستانها داده ميشد. طبيب هر بيماري را كه معاينه ميكرد و نسخهاي برايش مينوشت با استدلال براي دانشجويان توضيح ميداد. پرستاران نيز دستور غذاي بيمار را مينوشتند. سپس استاد پس از سركشي بيماران در جايگاه ويژهاي مينشست و دربارهي موضوعي بحث ميكرد. بنا به نوشتهي ابن اصيبعه در طبقات الاطباء، درس بيمارستاني هر روز سه ساعت به درازا ميكشيد. جالب اين كه پزشكاني مانند رازي اين مطالعههاي بيمارستاني را در كتابها خود نوشتهاند كه اين شيوه به پيشرفت دانش پزشكي كمك زيادي كرده است.
3. كتابخانهها: كتاب و كتابخانه از ديرباز مورد توجه ايرانيان بوده است. كتابخانهي دانشگاه گنديشاپور از قكهنترين كتابخانههاي جهان بوده است كه به گفتهي برخي تاريخنگاران، 259 سالن داشته است و در همهي آنها كتابهاي سرياني، هندي، پهلوي و يوناني در جايگاههاي مختلف چيده شده بود. ادوارد براون آن را بزرگترين كتابخانهاي ميداند كه در تاريخ تمدن دنيا ديده شده است.
كتابخانهي بغداد نيز با تلاش وزيران ايراني هارون و مامون شكل گرفت و در همين شهر به دستور يحييبنفضل برمكي به سال 794 ميلادي(قرن دوم هجري)، نخستين آسياب ويژهي كاغذ سازي ساخته شد. طولي نكشيد كه در ديگر سرزمينهاي اسلامي، از جله مصر و حتي در صقليه (سيسيل) و اندلس(اسپانيا) نيز كارخانههاي كاغذ سازي ساخته شد. به اين ترتيب، فراواني كاغذ به نگارش كتاب و گسترش فرهنگ كتابخانه و كتابخواني كمك فراواني كرد. پس از كتابخانه بغداد، كتابخانهي عضدالدوله ديلمي در شيراز آن چنان بزرگ بود كه مقدسي ميپنداشت هيچ كتاب در انواع علوم نوشته نشده كه نسخهاي از آن در آن كتابخانه وجود نداشته باشد. چنين وصفي را دربارهي كتابخانهي سامانيان نيز نوشته اند، كتابخانهاي كه بوعليسينا مدتي در آن به پژوهش و رونشت برداري مشغول بود.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
نخستين كالجها و دانشگاههاي اروپا
نخستين دانشگاههاي اروپا به صورت مدرسههاي پزشكي بودند كه آرام ارام گسترش يافتند. قديميترين آنها، مدرسهي پزشكي سالرنو در ايتاليا بود كه با تاثير از مدرسههاي اسلامي، بهويژه نظاميهها، ساخته شده بود. مدرسههاي بعدي از جمله دانشگاه بلونيا دانشگاههاي پاريس، مونپليه و آكسفورد، همگي پس از قرن دوازدهم ميلادي به وجود آمدند. براي پيبردن به ميزان تاثيرپذيري غربيها از دانشگاههاي اسلامي، كافي است به كتابهاي درسي آنها نظري افكنيم.
كالج از نظر واژهاي به معناي گروهي از مردم است كه براي انجام دادن كاري به هم پيوستهاند. در روم باستان اتحاديههاي صنفي را با اين نام ميخواندند. در دورهي سدههاي ميانهي اروپا، دانشجويان دانشگاههاي پاريس، آكسفورد و كمبريج، براي كاهش هزينههاي خود در خوابگاههاي دانشجويي(House of Scholars) گرد هم آمدند. اين خوابگاهها از قرن سيزدهم ميلادي به صورت بنيادهاي مشاركتي و زير نظر قانون در آمدند و هستهي نخستين كالجهاي اروپا شد.
نخستين دانشگاههاي اروپا به صورت مدرسههاي پزشكي بودند كه آرام ارام گسترش يافتند. قديميترين آنها، مدرسهي پزشكي سالرنو در ايتاليا بود كه با تاثير از مدرسههاي اسلامي، بهويژه نظاميهها، ساخته شده بود. مدرسههاي بعدي از جمله دانشگاه بلونيا دانشگاههاي پاريس، مونپليه و آكسفورد، همگي پس از قرن دوازدهم ميلادي به وجود آمدند. براي پيبردن به ميزان تاثيرپذيري غربيها از دانشگاههاي اسلامي، كافي است به كتابهاي درسي آنها نظري افكنيم.
كالج از نظر واژهاي به معناي گروهي از مردم است كه براي انجام دادن كاري به هم پيوستهاند. در روم باستان اتحاديههاي صنفي را با اين نام ميخواندند. در دورهي سدههاي ميانهي اروپا، دانشجويان دانشگاههاي پاريس، آكسفورد و كمبريج، براي كاهش هزينههاي خود در خوابگاههاي دانشجويي(House of Scholars) گرد هم آمدند. اين خوابگاهها از قرن سيزدهم ميلادي به صورت بنيادهاي مشاركتي و زير نظر قانون در آمدند و هستهي نخستين كالجهاي اروپا شد.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
نخستين دانشگاه نوين ايران
دارالفنون، كه به كوشش اميركبير در سال 1231 خورشيدي بنيانگذاري شد، نخستين مركز دانشگاهي نوين ايران است كه در شاخههاي پزشكي، فنون نظامي، رياضيات، ادبيات، موسيقي و رشتههاي ديگر به آموزش ايرانيان ميپرداخت. رشتهي پزشكي درپي گسترش سازمان آن، از دارالفنون جدا شد و به نام مدرسهي عالي طب و داروسازي شناخته شد. همچنين رشتههاي فنون نظامي نيز از دارالفنون جدا شد و به وزارت جنگ پيوست. اين مدرسههاي عالي پايهاي براي دانشكدههاي دانشگاه تهران شدند.
در سال 1313 خورشيدي بر پايهي قانون "تاسيس دانشگاه" كه در هشتم خرداد 1313 در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد، از مدرسههاي عالي كه در آن هنگام وجود داشت، مانند دارالمعلمين عالي، مدرسهي حقوق و علوم سياسي و مدرسهي عالي طب، دانشگاه تهران بنيانگذاري شد. بر اساس آن قانون بيشتر مدرسههاي عالي تهران زير ادارهي يكپارچهاي قرار گرفتند. در آن قانون براي دانشگاه استقلال مالي، فني و اداري پيشبيني شده بود كه اجراي آن پس از رفع موانع چند سال بعد تحقق يافت. بر اساس مادهي دوم قانون تاسيس دانشگاه، براي دانشگاه شش شعبه در نظر گرفته شد كه نام دانشكده براي آنها برگزيده شد:
1. دانشكدهي ادبيات و فلسفه و علوم تربيتي
2. دانشكدهي پزشكي و شعب و فروع آن
3. دانشكدهي حقوق و علوم سياسي و اقتصادي
4. دانشكدهي علوم طبيعي و رياضي
5. دانشكدهي علوم معقول و منقول
6. دانشكدهي فني
دانشسراي عالي از همان آغاز بنيانگذاري دانشگاه به دانشگاه پيوست و از شاخههاي آن شد. دانشكدهي هنرهاي زيبا بر حسب تصويب شوراي دانشگاه در هفتاد و نهمين جلسهي خود از سال تحصيلي 1320-1319 بنيانگذاري شد. از آبانماه 1319 نيز بيمارستانهاي تهران براي كارآموزي دانشجويان زير نظر دانشكدهي پزشكي قرار گرفت. از آن پس دانشگاه تهران راه به پيشرفت نهاد و دانشجوياني كه به خارج فرستاده شده بودند بازگشتند و به آموزش در دانشگاه پرداختند.
دارالفنون، كه به كوشش اميركبير در سال 1231 خورشيدي بنيانگذاري شد، نخستين مركز دانشگاهي نوين ايران است كه در شاخههاي پزشكي، فنون نظامي، رياضيات، ادبيات، موسيقي و رشتههاي ديگر به آموزش ايرانيان ميپرداخت. رشتهي پزشكي درپي گسترش سازمان آن، از دارالفنون جدا شد و به نام مدرسهي عالي طب و داروسازي شناخته شد. همچنين رشتههاي فنون نظامي نيز از دارالفنون جدا شد و به وزارت جنگ پيوست. اين مدرسههاي عالي پايهاي براي دانشكدههاي دانشگاه تهران شدند.
در سال 1313 خورشيدي بر پايهي قانون "تاسيس دانشگاه" كه در هشتم خرداد 1313 در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد، از مدرسههاي عالي كه در آن هنگام وجود داشت، مانند دارالمعلمين عالي، مدرسهي حقوق و علوم سياسي و مدرسهي عالي طب، دانشگاه تهران بنيانگذاري شد. بر اساس آن قانون بيشتر مدرسههاي عالي تهران زير ادارهي يكپارچهاي قرار گرفتند. در آن قانون براي دانشگاه استقلال مالي، فني و اداري پيشبيني شده بود كه اجراي آن پس از رفع موانع چند سال بعد تحقق يافت. بر اساس مادهي دوم قانون تاسيس دانشگاه، براي دانشگاه شش شعبه در نظر گرفته شد كه نام دانشكده براي آنها برگزيده شد:
1. دانشكدهي ادبيات و فلسفه و علوم تربيتي
2. دانشكدهي پزشكي و شعب و فروع آن
3. دانشكدهي حقوق و علوم سياسي و اقتصادي
4. دانشكدهي علوم طبيعي و رياضي
5. دانشكدهي علوم معقول و منقول
6. دانشكدهي فني
دانشسراي عالي از همان آغاز بنيانگذاري دانشگاه به دانشگاه پيوست و از شاخههاي آن شد. دانشكدهي هنرهاي زيبا بر حسب تصويب شوراي دانشگاه در هفتاد و نهمين جلسهي خود از سال تحصيلي 1320-1319 بنيانگذاري شد. از آبانماه 1319 نيز بيمارستانهاي تهران براي كارآموزي دانشجويان زير نظر دانشكدهي پزشكي قرار گرفت. از آن پس دانشگاه تهران راه به پيشرفت نهاد و دانشجوياني كه به خارج فرستاده شده بودند بازگشتند و به آموزش در دانشگاه پرداختند.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
مدرك و رتبههاي دانشگاهي
در ايالات متحدهي آمريكا و كشورهايي مانند كانادا كه نظامآموزشي آنها مانند آمريكا است، دانشآموزان پس از گذراندن دورهي آغازين يا ابتدايي(Elementary)، مياني يا راهنمايي(Secendry) و سپس بالايي يا دبيرستان(High)، يك دورهي چهارساله را در يك بنياد آموزشي به نام كالج ميگذرانند كه ميتواند بنيادي مستقل از دانشگاه يا بخشي از آن باشد. با دانشجويان كالج در پايان دوره، مدركي با نام بچلر(Bacheler) ميدهند؛ اگر دانشجو در رشتههاي علوم تجربي آموزش ديده باشد، مدرك كارشناسي علوم (Bacheler of Science) و اگر در رشتههاي علوم انساني آموزش ديده باشد، مدرك كارشناسي هنر (Bacheler of Art) دريافت ميكند. سپس، دانشجو در يك آموزشگاه تخصصي يا در دانشگاه دورهي آموزش تكميلي را آغاز ميكند و مدرك كارشناسي ارشد علوم(Master of Science) يا كارشناسي ارشد هنر(Master of Art) و سپس مدرك دكترا(Doctor of Philosophy) دريافت ميكند.
امروزه به دانشجوياني كه در كالج يا دانشگاه به فراگيري دانش ميپردازند و هنوز نخستين مدرك آموزش عالي، مدرك كارشناسي(Bacheler) را دريافت نكردهاند، دانشجويان undergraduate ، به معناي كسي كه مدرك يا ديپلم نگرفته است،ميگويند. دانشجوياني كه دورهي آموزشهاي تكميلي را ميگذرانند، postgraduates يا به طور معمول graduate ناميده ميشوند. در ايالات متحدهي آمريكا، دانشجويان را در دورهي كارشناسي با لقبهاي ويژهاي مينامند؛ freshmen براي سال اول، sophomore براي سال دوم، junior براي سال سوم و براي سال چهارمsenior.
در كنار راه آموزشي كه تا اينجا گفته شد، گزينههاي ديگري نيز براي ادامهدادن روند سوادآموزي وجود دارد. مدرسههاي پزشكي، كشاورزي، حقوق، معماري، هنرهاي زيبا، روزنامهنگاري، مهندسي، بازرگاني و بسياري ديگر نيز در آموزشهاي تخصصي و تكميلي فعالهستند. البته، دانشگاههاي بزرگ نيز كالجهايي در همهي اين زمينهها دارند. مدركي كه اين مدرسهها به دانشآموختههاي خود ميدهند، با توجه به هر تخصص و يا مدرسهي مربوط، گوناگون است. براي مثال، دانشآموختهاي كه دورهي آموزشي يك مدرسهي پزشكي را به پايان مي رساند، مدرك پزشكي(Doctor of Medicine) دريافت ميكند. اين دكتري(M.D)، كه دورهي آن در ايالات متحدهي آمريكا 4 سال است، با دكتر پژوهشي كه پروفسور يا Ph.D ناميده مي شود، تفاوت دارد.
هر دانشجو براي پذيرفته شدن در دورهي پزشكي دكتري عمومي(M.D)دست كم سه يا چهار سال بايد در كالج آموزش ديده باشد. اين دورهي آموزشي خود شامل دو دورهي پيشباليني(Preclinical) و باليني(Clinical) است. دانشجويان پزشكي در دورهي پيشباليني به فراگيري دانشهاي پايهاي، از جمله، كالبدشناسي، داروشناسي و آسيب شناسي ميپردازند و در دورهي باليني خود، در زمينهي پزشكي داخلي، جراحي، پزشكي كودكان و پزشكي زنان آموزش ميبينند. دكترهايي كه به تازگي دورهي M.D را به پايان رساندهاند، زماني را كه نزديك يكسال است و با عنوان دورهي انترني(internship) شناخته ميشود، زير نظر پزشكان متخصص به كارآموزي پزشكي ميپردازند. پس از پايان اين دوره، آنان ميتوانند به كار پزشكي ادامه دهند و در همين زمان دورههاي تخصصي را بگذرانند.
در ايالات متحدهي آمريكا و كشورهايي مانند كانادا كه نظامآموزشي آنها مانند آمريكا است، دانشآموزان پس از گذراندن دورهي آغازين يا ابتدايي(Elementary)، مياني يا راهنمايي(Secendry) و سپس بالايي يا دبيرستان(High)، يك دورهي چهارساله را در يك بنياد آموزشي به نام كالج ميگذرانند كه ميتواند بنيادي مستقل از دانشگاه يا بخشي از آن باشد. با دانشجويان كالج در پايان دوره، مدركي با نام بچلر(Bacheler) ميدهند؛ اگر دانشجو در رشتههاي علوم تجربي آموزش ديده باشد، مدرك كارشناسي علوم (Bacheler of Science) و اگر در رشتههاي علوم انساني آموزش ديده باشد، مدرك كارشناسي هنر (Bacheler of Art) دريافت ميكند. سپس، دانشجو در يك آموزشگاه تخصصي يا در دانشگاه دورهي آموزش تكميلي را آغاز ميكند و مدرك كارشناسي ارشد علوم(Master of Science) يا كارشناسي ارشد هنر(Master of Art) و سپس مدرك دكترا(Doctor of Philosophy) دريافت ميكند.
امروزه به دانشجوياني كه در كالج يا دانشگاه به فراگيري دانش ميپردازند و هنوز نخستين مدرك آموزش عالي، مدرك كارشناسي(Bacheler) را دريافت نكردهاند، دانشجويان undergraduate ، به معناي كسي كه مدرك يا ديپلم نگرفته است،ميگويند. دانشجوياني كه دورهي آموزشهاي تكميلي را ميگذرانند، postgraduates يا به طور معمول graduate ناميده ميشوند. در ايالات متحدهي آمريكا، دانشجويان را در دورهي كارشناسي با لقبهاي ويژهاي مينامند؛ freshmen براي سال اول، sophomore براي سال دوم، junior براي سال سوم و براي سال چهارمsenior.
در كنار راه آموزشي كه تا اينجا گفته شد، گزينههاي ديگري نيز براي ادامهدادن روند سوادآموزي وجود دارد. مدرسههاي پزشكي، كشاورزي، حقوق، معماري، هنرهاي زيبا، روزنامهنگاري، مهندسي، بازرگاني و بسياري ديگر نيز در آموزشهاي تخصصي و تكميلي فعالهستند. البته، دانشگاههاي بزرگ نيز كالجهايي در همهي اين زمينهها دارند. مدركي كه اين مدرسهها به دانشآموختههاي خود ميدهند، با توجه به هر تخصص و يا مدرسهي مربوط، گوناگون است. براي مثال، دانشآموختهاي كه دورهي آموزشي يك مدرسهي پزشكي را به پايان مي رساند، مدرك پزشكي(Doctor of Medicine) دريافت ميكند. اين دكتري(M.D)، كه دورهي آن در ايالات متحدهي آمريكا 4 سال است، با دكتر پژوهشي كه پروفسور يا Ph.D ناميده مي شود، تفاوت دارد.
هر دانشجو براي پذيرفته شدن در دورهي پزشكي دكتري عمومي(M.D)دست كم سه يا چهار سال بايد در كالج آموزش ديده باشد. اين دورهي آموزشي خود شامل دو دورهي پيشباليني(Preclinical) و باليني(Clinical) است. دانشجويان پزشكي در دورهي پيشباليني به فراگيري دانشهاي پايهاي، از جمله، كالبدشناسي، داروشناسي و آسيب شناسي ميپردازند و در دورهي باليني خود، در زمينهي پزشكي داخلي، جراحي، پزشكي كودكان و پزشكي زنان آموزش ميبينند. دكترهايي كه به تازگي دورهي M.D را به پايان رساندهاند، زماني را كه نزديك يكسال است و با عنوان دورهي انترني(internship) شناخته ميشود، زير نظر پزشكان متخصص به كارآموزي پزشكي ميپردازند. پس از پايان اين دوره، آنان ميتوانند به كار پزشكي ادامه دهند و در همين زمان دورههاي تخصصي را بگذرانند.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]