عقل و وحى

در اين بخش مي‌توانيد در مورد تمامي مسائل مرتبط با دانش عمومي به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

عقل و وحى

پست توسط ganjineh »

عقل و وحى


در نظر علامه طباطبايى(ره)
فاطمه مشرقى
در باب عقل سخن گفتن از سويى سخن گفتن در باب جهان متجدد و تفكر متأخر اروپاييان است و از سوى ديگر وارسى مسأله اى كهنه در جهان تفكر ايرانى - اسلامى؛ مسأله اى كه مستمراً فيلسوف و متفكر مسلمان را در برهه هاى مختلف تاريخ به موضع گيرى و بيان ديدگاه در اين باب سوق داده است، چه تبيين اين مسأله براى فيلسوف مسلمان كه به جز عقل، عهدى با دين الهى دارد، امرى اصيل به نظر مى رسد.
بى شك امروز به واسطه مواجهه نظرى ميان تفكر اسلامى و انديشه هاى جهان متجدد، مسأله عقل و بررسى چيستى آن و نسبت آن با ما ونيز با تمدن غربى، اهميتى مضاعف يافته است. در پى آنيم تا بحث درباب «عقل» را در اين ستون به نحو منظم دنبال نماييم. آنچه در پى مى آيد بيانى از موضع مرحوم علامه طباطبايى(ره) در باب نسبت عقل و دين است.

گروه انديشه
«فلسفه اسلامى» از يك طرف به علت فلسفه بودنش بايد در چارچوب عقل و استدلال گام نهد و از سويى ديگر به جهت اسلامى بودنش بايد چارچوب هايى ديگر را نيز رعايت كند. در انديشه اسلامى عقل و دين هر دو به عنوان راه هاى كسب معرفت معرفى شده اند كه از يك مقطع به بعد شهود نيز به اين مجموعه افزون شد و جاى خود را در فلسفه نيز بازكرد.
در نحله هاى مختلف فلسفى در جهان، رقباى ديگرى از جمله حس و تجربه نيز براى عقل شمرده شده است. ليكن در فلسفه اسلامى كمتر ديده شده كه از اين دو به عنوان رقباى عقل ياد كنند. هرچنددر بسيارى موارد حس و تجربه به عنوان ابزارى براى ساخته شدن دستگاه عقلانى انسان شمرده شده اند و يافته هاى آنها به رسميت شناخته شده اند.
مطابق قول مشهود تمام جريان هاى فلسفى در عالم اسلام را مى توان به سه قسم كلى تقسيم كرد: حكمت مشاء، حكمت اشراق و حكمت متعاليه.
علامه طباطبايى از فيلسوفان معاصر اسلامى، فيلسوفى نوصدرايى محسوب مى شود كه ابعاد تفكر ايشان و ظرفيت هاى فلسفى بياناتشان عمدتاً ناشناخته مانده است. بسيارى وى را فيلسوف بزرگ آينده انديشه اسلامى مى دانند و او را هم سرنوشت با صدراى شيرازى مى شمرند كه افكارش ده ها سال بعد به وسيله حاج ملاهادى سبزوارى به صورت فلسفه اى تشخص يافته به صحنه آورده شد. وى مانند بسيارى از متفكران عالم اسلام ديدگاهى مشخص در باب نسبت ميان عقل و دين دارد.
علامه در بيانات خود در قسمت هاى مختلف ميان عقل به طور كلى با دليل عقلى، همچنين حقيقت نقل و كتاب با ظاهر آن و دليل نقلى تفاوت قائل شده اند. با توجه به اين مسأله اگر منظور از عقل و نقل، عقل به طور كلى و مطلق و حقيقت نقل و در واقع حقيقت كتاب باشد، نه تنها هيچ تعارض و اختلافى بين آنها نيست، بلكه هر يك ديگرى را پذيرفته و تأييد كرده است چرا كه هر دو امورى واقعى هستند و تعارض ميان دو امر واقعى متصور نيست.
(۱) از يك طرف قرآن در جايگاه هاى مختلف تفكر را امضا كرده است، بلكه همگان را به آن ترغيب و حتى امر نموده است و ازطرفى ديگر عقل هم با قبول نبوت، وحى را جزو دلايل عقلى قرار داده است. (۲) ايشان در كتاب شيعه خود تصريح دارند كه شيعه معتقد است حجج معتبر كه مى توان به آن اعتماد كرد سه چيز است: كتاب، سنت قطعيه و عقل صريح
(۳). ايشان حتى در جايى ديگر به گونه اى ديگر بيان داشته اند كه بين روش پيشنهادى انبيا كه همان دين است و طريق استدلال منطقى فرقى نيست و تنها تفاوت در منبع آنهاست و پيامبر براى اينكه بتواند حقيقت وحى را در سطح درك و فهم مردم بيان كند از روش استدلالى استفاده مى كند و حتى هدف دين را تجهيز مردم به نيروى فطرى برهان دانسته است.
(۴) و اما اگر منظور از عقل و نقل، دليل عقلى و دليل نقلى (يا به عبارتى ظاهر نقل و الفاظ كتاب) باشد تعارض ميان آنها ممكن است . ايشان براى رفع اين تعارض، پيشنهاد خاص داده اند و دليل آن را هم بيان كرده اند. ايشان دليل نقلى و ظاهر نقل را ظنّى و دليل عقلى را قطعى الدلاله معرفى كرده اند و بيان داشته اند كه ظن هيچگاه نمى تواند در مقابل تعيين مقاومت كند. بنابراين در صورت بروز تعارض ميان اين دو بايدبه عقل اعتماد و ظاهر نقل را تأويل كرد و حتى تصريح كرده اند كه در صورتى كه تأويل امكان نداشت بايد آن ظاهر را رد كرد
(۵) به جز در مسائل فقهى كه اساساً در فقه پى بردن به احكام قطعى عقل هميشه امكان پذير نيست. (كه البته رد كردن ظاهر در مورد رواياتى است كه منسوب به ائمه (ع) است و احتمال جعلى بودن آنها هست ولى در مورد ظواهر كتاب، با توجه به آنچه قبلاً هم آمده و به طور كلى با توجه به آراى علامه، احتمال بروز تعارض با وجود امكان تأويل اصلاً وجود ندارد.) ايشان مى فرمايند اگر برهان بر چيزى اقامه شد عقل بايد آن را بپذيرد و البته عقل نيز بين يك مقدمه و مقدمه ديگرش تفاوتى نمى گذارد.
(۶) علامه ضمن ابراز شگفتى از قول اخبارى ها در مورد ابطال حكم عقل پس از قبول توحيد و نبوت و امامت و همچنين قول ديگر ايشان در مورد مشروط بودن حكم عقل به پذيرش شرع اين اقوال را مردود دانسته و فرموده اند، اين حكم مستلزم ابطال مقدمه پس از به دست آوردن نتيجه و اثبات همان نتيجه است كه به هيچ وجه صحيح نيست. ايشان حتى قول به مورد اول را برحسب ابطال توحيد و نبوت و امامت و ساير معارف دينيه مى دانند و قول به مورد دوم را تبعيت عقل در حكمش از عقل دانسته اند كه فسادش بيشتر است.
(۷) هرچند علامه در اين بحث بهاى زيادى به عقل و دلايل عقلى مى دهند با اين حال كسانى را كه توانايى غور در ابحاث عميق عقلى و استدلالى را ندارند به شدت از اين كار منع مى كنند و آنان را سفارش به اكتفا به ظاهر مى كنند.
(۸) بنابراين در مجموع به نظر مى رسد هرچند علامه گاهى نيز قرآن را به عنوان محور اصلى تفكر و يا بازگشت حجيت عقل صريح را به حجيت كتاب بيان داشته اند، با همرديف قرار دادن ظواهر دينى، حجت عقلى و درك معنوى و معرفى آنها به عنوان سه راه درك مقاصد دينى، از اين جهت تا اندازه اى مشايى جلوه كرده اند، چرا كه به عقل به عنوان يك راه شناخت به طور مستقل بها داده اند و از آنجا كه سروكار ما بيش از همه با ظواهر و الفاظ آيات و روايات مى باشد و بنابراين عرضه تأويل و تفسيرها بر عقل ضرورى است، اعتبارى بيش از ديگر طرق براى راه استدلالى قائل شده اند. در حالى كه در فلسفه ملاصدرا ديديم كه مسأله كاملاً به اين صورت نيست. شايد با نگاهى به كتب فلسفى علامه مانند نهاية الحكمة و بداية الحكمه نيز بتوان به اين مسأله پى برد. اين دو كتاب فلسفى علامه به جهت به كار نبردن آيات و روايات و همچنين عدم استفاده از عباراتى همچون حكمت عرشى و... از اين نظر شباهتى به كتاب اسفار ملاصدرا ندارد. در واقع صدرالمتألهين با تأكيد بر چنين مطالبى در آثار مختلف خود، سعى دارد به طرق مختلف مخلوط و مخروج بودن اين سه امر (ظواهر دينى، حجت عقلى و درك معنوى) و وابستگى هر يك به دو امر ديگر براى رسيدن به مقصد عالى مقصود خود را نشان دهد در حالى كه در آثار علامه اصرارى بر اين مسأله ديده نمى شود هرچند كه اين سه را، سه طريق براى رسيدن به يك مقصد مى داند و به همين جهت تعارض حقيقى ميان آنها را نمى پذيرد.

پى نوشت ها:
۱- «شيعه». طباطبايى محمدحسين، ص۵۰
۲- «دفتر عقل». كديور محسن، ص۱۰۶
۳- «شيعه». طباطبايى محمدحسين، صص ۴۸-۴۷
۴- بررسى هاى اسلامى. ج،۳ صص۲۰۴-۲۰۲
۵- «بحارالانوار». مجلسى محمدباقر، ج،۲ تعليقه ص
۵۲ ۶- همان، ج،۱ تعليقه ص۱۰۴
۷- «بحارالانوار» مجلسى محمدباقر، ج،۲ ص۳۱۴
۸- همان ، ج،۱ ص۱۰۴ (منبع : روزنامه ایران)
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “دانش عمومی”