زندگانی حضرت امام رضا(ع)
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, شوراي نظارت
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
خروج مأمون و امام رضا ( ع ) از مرو
شيخ مفيد در ارشاد می نويسد : از ياسر خادم روايت شده است که گفت : چون
مأمون تصميم گرفت از خراسان به سوی بغداد عزيمت کند ، با فضل بن سهل
ذو الرياستين از مرو خارج شد و ما نيز همراه با ابو الحسن رضا ( ع ) از مرو بيرون
رفتي
شيخ مفيد در ارشاد می نويسد : از ياسر خادم روايت شده است که گفت : چون
مأمون تصميم گرفت از خراسان به سوی بغداد عزيمت کند ، با فضل بن سهل
ذو الرياستين از مرو خارج شد و ما نيز همراه با ابو الحسن رضا ( ع ) از مرو بيرون
رفتي
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
رسيدن مأمون و امام رضا ( ع ) به سرخس و کشته شدن فضل بن سهل
ياسر خادم ، در تتمه روايتی که پيش از اين از صدوق نقل کرديم ، گفته است :
چند روزی پس از اين ماجرا در حالی که ما در يکی از خانه ها بوديم ... که ناگاه
مأمون از آن دری که از خانه اش به خانه حضرت گشوده می شد گرديد و گفت
سرورم ! ای ابو الحسن ! خداوند تو را در مورد فضل ، اجر دهاد ! فضل داخل حمام شد
و عده ای با شمشير بر او حمله برده وی را کشتند .
و يکی از کسانی که در حمام به فضل حمله کرده بودند ، دستگير شد آنان سه نفر
بودند و يکی از ايشان ابن خالد فضل ذی العلمين بود . چون آن سه تن را نزد مأمون
آوردند از آنان پرسيد : چرا فضل را کشتيد ؟ گفتند : از خدا بترس ای اميرمؤمنان !
تو خود ما را به کشتن او فرمان داده بودی . اما مأمون به سخن آنان وقعی ننهاد و
ايشان را کشت . اين واقعه در شعبان سال 203به وقوع پيوست .
طبری گويد : قاتلان فضل از چاکران و خدمتگزاران مأمون و چهار تن بودند : غالب
مسعودی اسود ، قسطنطين رومی ، فرج ديلمی و موفق صقلبی . آنان به مأمون پاسخ
دادند : تو خود ما را به کشتن فضل فرمان دادی . اما مأمون دستور داد گردن آنها
را بزنند و سرهايشان را برای حسن بن سهل بفرستند .
صدوق و سلامی نيز چنان که خواهد آمد ، نوشته اند : اين رويداد در شعبان سال 203
اتفاق افتاد . طبری گويد : اين ، ماجرا در روز جمعه دوم شعبان سال 202روی داد .
شايد روايت صدوق به صواب نزديک تر باشد .
صدوق درعيون اخبار الرضا از ابو علی حسين بن احمد سلامی ، در کتاب تاريخ نيشابور،
نقل کرده است که گفت : مأمون بر فضل بن سهل حيله کرد تا آن که به ناگاه غالب
دائی مأمون ، در حمام سرخس فضل را کشت و اين واقعه در ماه شعبان سال 203رخ
داد . ياسر خادم ، در تتمه روايت سابق گويد : سران سپاه و لشکريان و کسانی که
از مردان ذو الرياستين بودند بر در خانه مأمون جمع شدند و گفتند : مأمون بر فضل
حيله بسته و او را کشته است . اينک ما به خونخواهی او آمده ايم . پس مأمون به
امام رضا ( ع ) گفت : سرورم ! آيا صلاح می دانی که بيرون روی و آنان را پراکنده
سازی ؟ ياسر گويد : پس امام رضا ( ع ) سوار شد و به من نيز فرمود : سوار شو .
پس چون ما از در خانه بيرون رفتيم حضرت رضا ( ع ) به کسانی که بر در خانه
مأمون جمع شده و آتش افروخته بودند تا در خانه را بسوزانند ، نگريست و بر آنان
فرياد زد و به دستش به ايشان اشاره کرد که پراکنده شويد ، آنان نيز پراکنده
شدند .
ياسر گويد : به خدا قسم مردم چنان روی به فرار می نهادند که برخی از ايشان روی
برخی ديگر می افتادند و به سوی هيچ کس اشاره نمی کرد جز آن که او می دويد . آن
حضرت به آن جماعت عبور کرد و هيچ کس رو به ايشان نايستاد .
ياسر خادم ، در تتمه روايتی که پيش از اين از صدوق نقل کرديم ، گفته است :
چند روزی پس از اين ماجرا در حالی که ما در يکی از خانه ها بوديم ... که ناگاه
مأمون از آن دری که از خانه اش به خانه حضرت گشوده می شد گرديد و گفت
سرورم ! ای ابو الحسن ! خداوند تو را در مورد فضل ، اجر دهاد ! فضل داخل حمام شد
و عده ای با شمشير بر او حمله برده وی را کشتند .
و يکی از کسانی که در حمام به فضل حمله کرده بودند ، دستگير شد آنان سه نفر
بودند و يکی از ايشان ابن خالد فضل ذی العلمين بود . چون آن سه تن را نزد مأمون
آوردند از آنان پرسيد : چرا فضل را کشتيد ؟ گفتند : از خدا بترس ای اميرمؤمنان !
تو خود ما را به کشتن او فرمان داده بودی . اما مأمون به سخن آنان وقعی ننهاد و
ايشان را کشت . اين واقعه در شعبان سال 203به وقوع پيوست .
طبری گويد : قاتلان فضل از چاکران و خدمتگزاران مأمون و چهار تن بودند : غالب
مسعودی اسود ، قسطنطين رومی ، فرج ديلمی و موفق صقلبی . آنان به مأمون پاسخ
دادند : تو خود ما را به کشتن فضل فرمان دادی . اما مأمون دستور داد گردن آنها
را بزنند و سرهايشان را برای حسن بن سهل بفرستند .
صدوق و سلامی نيز چنان که خواهد آمد ، نوشته اند : اين رويداد در شعبان سال 203
اتفاق افتاد . طبری گويد : اين ، ماجرا در روز جمعه دوم شعبان سال 202روی داد .
شايد روايت صدوق به صواب نزديک تر باشد .
صدوق درعيون اخبار الرضا از ابو علی حسين بن احمد سلامی ، در کتاب تاريخ نيشابور،
نقل کرده است که گفت : مأمون بر فضل بن سهل حيله کرد تا آن که به ناگاه غالب
دائی مأمون ، در حمام سرخس فضل را کشت و اين واقعه در ماه شعبان سال 203رخ
داد . ياسر خادم ، در تتمه روايت سابق گويد : سران سپاه و لشکريان و کسانی که
از مردان ذو الرياستين بودند بر در خانه مأمون جمع شدند و گفتند : مأمون بر فضل
حيله بسته و او را کشته است . اينک ما به خونخواهی او آمده ايم . پس مأمون به
امام رضا ( ع ) گفت : سرورم ! آيا صلاح می دانی که بيرون روی و آنان را پراکنده
سازی ؟ ياسر گويد : پس امام رضا ( ع ) سوار شد و به من نيز فرمود : سوار شو .
پس چون ما از در خانه بيرون رفتيم حضرت رضا ( ع ) به کسانی که بر در خانه
مأمون جمع شده و آتش افروخته بودند تا در خانه را بسوزانند ، نگريست و بر آنان
فرياد زد و به دستش به ايشان اشاره کرد که پراکنده شويد ، آنان نيز پراکنده
شدند .
ياسر گويد : به خدا قسم مردم چنان روی به فرار می نهادند که برخی از ايشان روی
برخی ديگر می افتادند و به سوی هيچ کس اشاره نمی کرد جز آن که او می دويد . آن
حضرت به آن جماعت عبور کرد و هيچ کس رو به ايشان نايستاد .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
برخی از رواياتی که از امام رضا ( ع ) نقل شده است
درحلية الاوليا از احمد بن رزين نقل شده است که گفت : از امام رضا ( ع ) درباره
اخلاص پرسيدم فرمود : اخلاص يعنی اطاعت از خداوند عزوجل .
و نيز در همان کتاب از يوسف بن ابراهيم بن موسی سهمی جرجانی از علی بن محمد
قزوينی از داود بن سليمان قزاز از علی بن موسی الرضا از پدرش از جعفر از پدرش
محمداز پدرش علی بن حسين از پدرش حسين بن علی از پدرش علی بن ابی طالب
( ع ) نقل شده است که گفت : رسول خدا ( ص ) فرمود : علم گنجينه هايی است و
کليد همه آنها سؤال است . پس سؤال کنيد . خداوند شما را رحمت کند که در پرسش
چهار کس اجر داده می شود . پرسنده ، معلم ، شنونده ، و کسی که آنان را دوست
دارد .
درحلية الاوليا از احمد بن رزين نقل شده است که گفت : از امام رضا ( ع ) درباره
اخلاص پرسيدم فرمود : اخلاص يعنی اطاعت از خداوند عزوجل .
و نيز در همان کتاب از يوسف بن ابراهيم بن موسی سهمی جرجانی از علی بن محمد
قزوينی از داود بن سليمان قزاز از علی بن موسی الرضا از پدرش از جعفر از پدرش
محمداز پدرش علی بن حسين از پدرش حسين بن علی از پدرش علی بن ابی طالب
( ع ) نقل شده است که گفت : رسول خدا ( ص ) فرمود : علم گنجينه هايی است و
کليد همه آنها سؤال است . پس سؤال کنيد . خداوند شما را رحمت کند که در پرسش
چهار کس اجر داده می شود . پرسنده ، معلم ، شنونده ، و کسی که آنان را دوست
دارد .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
کسانی که از امام رضا ( ع ) روايت نقل کرده اند
ابن شهر آشوب در مناقب گويد : دسته ای از مصنفان از آن حضرت روايت نقل
کرده اند مانند : ابو بکر خطيب در تاريخش و ثعلبی در تفسيرش و سمعانی در
رساله اش و ابن معتز در کتابش و نيز عده ای ديگر . جنابذی در معالم العترة
گويد : عبد السلام بن صالح هروی و داود بن سليمان و عبد الله بن عباس قزوينی و
طبقه آنان از امام رضا ( ع ) روايت نقل کرده اند . همچنين ابن شهر آشوب در
مناقب گويد : از راويان موثق آن حضرت احمد بن محمد بن ابو نصر بزنطی
و محمد بن فضيل کوفی ازدی و عبد الله بن جندب بجلی و اسماعيل بن سعد احرص
اشعری و احمد بن محمد بن اشعری و از اصحاب آن حضرت حسن بن علی خزاز مشهور به
وشاء و محمد بن سليمان ديلمی بصری و علی بن حکم انباری و عبد الله بن مبارک
نهاوندی و حماد بن عثمان ناب و سعد بن سعد و حسن بن سعيد اهوازی و محمد بن فضل
رجحی و خلف بصری و محمد بن سنان و بکر بن محمد ازدی و ابراهيم بن محمد همدانی و
محمد بن احمد بن قيس بن غيلان و اسحاق بن معاويه خصيبی از آن حضرت روايت نقل
کرده اند .
در تهذيب التهذيب آمده است : از آن حضرت فرزندش محمد و ابو عثمان مازنی و
نحوی و علی بن علی دعبلی و ايوب بن منصور نيشابوری و ابو صلب عبد السلام بن
صالح هروی و مأمون بن رشيد و علی بن مهدی بن صدقه ، که نسخه ای نيز به نقل از
امام رضا ( ع ) نزد او موجود است ، و ابو احمد داود بن سليمان بن يوسف قاری
قزوينی ، که او نيز نسخه ای به نقل از امام رضا ( ع ) دارد ، و عامر بن سليمان
طايی ، که نسخه ای بزرگ به نقل از امام رضا ( ع ) نزد اوست ، و ابو جعفر محمد
بن محمد بن حبان تمار و نيز عده ای حديث نقل کرده اند .
حاکم در تاريخ نيشابور نويسد : از جمله ائمه حديث که از آن حضرت ( ع ) حديث
نقل کرده اند آدم بن ابی اياس و نصر بن علی جهضمی و محمد بن رافع قشيری و
عده ای ديگر می باشند .
ابن شهر آشوب در مناقب گويد : دسته ای از مصنفان از آن حضرت روايت نقل
کرده اند مانند : ابو بکر خطيب در تاريخش و ثعلبی در تفسيرش و سمعانی در
رساله اش و ابن معتز در کتابش و نيز عده ای ديگر . جنابذی در معالم العترة
گويد : عبد السلام بن صالح هروی و داود بن سليمان و عبد الله بن عباس قزوينی و
طبقه آنان از امام رضا ( ع ) روايت نقل کرده اند . همچنين ابن شهر آشوب در
مناقب گويد : از راويان موثق آن حضرت احمد بن محمد بن ابو نصر بزنطی
و محمد بن فضيل کوفی ازدی و عبد الله بن جندب بجلی و اسماعيل بن سعد احرص
اشعری و احمد بن محمد بن اشعری و از اصحاب آن حضرت حسن بن علی خزاز مشهور به
وشاء و محمد بن سليمان ديلمی بصری و علی بن حکم انباری و عبد الله بن مبارک
نهاوندی و حماد بن عثمان ناب و سعد بن سعد و حسن بن سعيد اهوازی و محمد بن فضل
رجحی و خلف بصری و محمد بن سنان و بکر بن محمد ازدی و ابراهيم بن محمد همدانی و
محمد بن احمد بن قيس بن غيلان و اسحاق بن معاويه خصيبی از آن حضرت روايت نقل
کرده اند .
در تهذيب التهذيب آمده است : از آن حضرت فرزندش محمد و ابو عثمان مازنی و
نحوی و علی بن علی دعبلی و ايوب بن منصور نيشابوری و ابو صلب عبد السلام بن
صالح هروی و مأمون بن رشيد و علی بن مهدی بن صدقه ، که نسخه ای نيز به نقل از
امام رضا ( ع ) نزد او موجود است ، و ابو احمد داود بن سليمان بن يوسف قاری
قزوينی ، که او نيز نسخه ای به نقل از امام رضا ( ع ) دارد ، و عامر بن سليمان
طايی ، که نسخه ای بزرگ به نقل از امام رضا ( ع ) نزد اوست ، و ابو جعفر محمد
بن محمد بن حبان تمار و نيز عده ای حديث نقل کرده اند .
حاکم در تاريخ نيشابور نويسد : از جمله ائمه حديث که از آن حضرت ( ع ) حديث
نقل کرده اند آدم بن ابی اياس و نصر بن علی جهضمی و محمد بن رافع قشيری و
عده ای ديگر می باشند .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
تأليفات امام رضا ( ع )
آن حضرت تأليفات بسياری دارد که علما از آنها به اجمال و تفصيل ياد کرده اند .
در کتاب خلاصة تذهيب الکمال از سنن ابن ماجه آمده است : عبد السلام بن صالح و
جماعتی ديگر ، تعدادی نسخه از آن حضرت در دست دارند . و در تهذيب التهذيب
نوشته شده است : علی بن مهدی و داود بن سليمان از آن حضرت نوشته هايی در دست
دارند . همچنين عامر بن سليمان طايی نوشته بزرگی از آن حضرت ( ع ) دارد . اما
مؤلفات آن حضرت ، به تفضيل ، عبارتند از :
1. آنچه به محمد بن سنان در پاسخ پرسشهای وی درخصوص علل احکام شرعی نوشته
است .
2. عللی که فضل بن شاذان گويد آنها را از امام رضا ( ع ) ، يکی پس از ديگری ،
شنيده و جمع آوری کرده است و به علی بن محمد بن قتيبه نيشابوری اجازه روايت
آنها را از وی از امام رضا ( ع ) داده است . در حقيقت می توان اين کتاب را
از تأليفات امام رضا ( ع ) دانست زيرا مانند مؤلفی است که کتابی را بر کسی
املا کرده است .
3. آنچه برای مأمون درباره اسلام و دستورهای دينی نوشته است . اين سه رساله را
صدوق در عيون اخبار الرضا با اسناد متصل ذکر کرده است .
4. آنچه برای مأمون درباره کليات شريعت نوشته است . حسن بن علی بن شعبه
درتحف العقول روايت کرده است که : مأمون ، فضل بن سهل ذو الرياستين را نزد
امام رضا ( ع ) فرستاد و گفت : من دوست دارم کلياتی از حلال و حرام و فرايض و
سنن برايم فراهم کنی . زيرا تو حجت خداوند بر مخلوقاتش هستی و معدن علمی . آن
حضرت نيز دوات و کاغذ خواست و به فضل فرمود : بنويس . آنگاه وی اين رساله را
که نزديک به سه رساله سابق الذکر است ، نقل کرده است .
5. الرسالة المذهبية يا الرسالة الذهبية در طب . آن حضرت اين رساله را برای
مأمون عباسی و درباره صحت مزاج و راهنمايی او به غذا و نوشيدنيها و دواها
نوشته است . واين رساله را بدين جهت ذهبيه خوانده اند که مأمون دستور داده بود
آن را به طلا بنويسند . شيخ طوسی در الفهرست در ذيل زندگينامه محمد بن حسن بن
جمهور عمی بصری از اين رساله ياد کرده است . آنچه که می گويد : وی صاحب چندين
کتاب است و آنگاه يکی از کتابهايی را که ياد می کند الرسالة المذهبة عن الرضا
عليه السلام است . آنگاه وی می گويد : دسته ای از روات از محمد بن علی بن حسين
از پدرش از سعد بن عبد الله از احمد بن حسين بن سعيد از محمد بن جمهور ،
روايات اين کتاب را برای ما باز گفته اند . همچنين شيخ گويد : اين رساله را
محمد بن علی بن حسين از محمد بن حسن بن وليد از حسن بن متيل از محمد بن احمد
علوی از عمرکی بن علی بن محمد بن جمهور نقل کرده است .
ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلماء در شرح زندگی محمد بن حسن بن جمهور عمی
گويد : الرسالة المذهبة عن الرضا ( ع ) درطب از آن اوست . منتخب الدين در
الفهرست گفته است : سيد فضل الله بن علی راوندی شرحی بر اين کتاب نگاشته و
آن را ترجمه العلوی للطب الرضوی ناميده است . از ظاهر امر چنين بر مي آيد که
اين کتاب ميان علمای اماميه مشهور بوده است و آنان برای صحت اين کتاب ، طرق
و اسانيد فراوانی ذکر کرده اند . در بحار آمده است : اين رساله از کتابهای
معروف است و مجلسی در بحار تمام اين رساله را در جلد چهاردهم آورده و گفته
است که وی برای اين کتاب دو سند پيدا کرده است :
الف . موسی بن علی بن جابر سلاسی گفت خبر داد مرا شيخ اجل و دانشمند يگانه سديد
الدين يحيی بن محمد بن علی خازن که گفت خبر داد مرا ابو محمد حسن بن محمد بن
جمهور .
ب . هارون بن موسی تعلبکری گفت : حديث کرد ما را محمد بن هشام بن سهل از حسن
بن محمد بن جمهور که گفت : پدرم به ابو الحسن علی بن موسی الرضا عالم بود و
ملازم گفتار آن حضرت بود . و هنگامی که آن حضرت از مدينه به سوی خراسان آورده
شد و تا وقتی که در طوس شهادت يافت همواره همراه با وی بود . او برايم نقل
کرده که مأمون در نيشابور اقامت داشت و در مجلس او ، سرورم امام رضا ( ع )
و گروهی از پزشکان و فلاسفه مانند يوحنا بن ماسويه و جبرئيل بن يختيشوع و صالح بن
بلهمه هندی و عده ای ديگر از دانشمندان و پژوهشگران حضور داشتند . در آن مجلس
سخن از طب و آنچه که صلاح و قوام جسم بدان وابسته است ، به ميان آمد . مأمون و
حاضران غرق در گفتار بودند و نيز درباره اينکه چگونه خداوند طبايع چهارگانه و
مضار و منافع غذاها را در بدن ترکيب کرده و علت بيماريها بسيار سخن گفتند .
اما حضرت رضا ( ع ) در اين ميانه خاموشی گزيده بود و در اين باره سخنی نمی گفت
پس مأمون به آن حضرت گفت : ای ابو الحسن ! درباره مطلبی که امروز در مورد آن
سخن می گوييم و بايد درباره آنها و نيز سود و زيان آنها و بهداشت بدن چيزهايی
بدانيم ، چه نظری داری ؟ ابو الحسن ( ع ) فرمود ، من نيز بنا بر آنچه تجربه کرده
و صحت آنها را از اخبار دانسته ام و از گذشتگان فرا گرفته ام و نيز مواردی که
انسان نمی تواند نسبت بدانها بی اطلاع باشد و در ترک آنها عذری هم ندارد ،
چيزهايی می دانم . سپس به توضيح و شرح مسايلی که بايد حتما آنها را دانست
پرداخت . مأمون در آن هنگام در رفتن به بلخ شتاب داشت و امام رضا ( ع )
همراهش نرفت . پس از آنکه مأمون به بلخ رفت نامه ای به آن حضرت نگاشت و
درباره شناخت خوردنيها و نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و مسواک کردن و
حمام و نوره از آن حضرت پرسشهايی کرد و خواستار آن شد که امام رضا ( ع ) بر
اساس تجربه هايی که کرده و مطالبی که شنيده بود وی را آگاه کند .
پس امام ( ع ) در پاسخ سؤالهای وی نامه ای نوشت که به اين ترتيب آغاز می شد :
" بسم الله الرحمن الرحيم . به خداوند چنگ می آويزم . اما بعد همانا نامه
اميرمؤمنان به دستم رسيد که در آن مرا امر کرده بود که وی را در خصوص خوردنيها
و نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و حمام و نوره و جماع و ديگر اموری که
صحت بدن به آنها وابسته است ، بنابر آنچه تجربه کرده و شنيده ام ، آگاه کنم .
من نيز مسايل مورد نياز را توضيح داده ام و آنچه که در تدبير خوردنيها و
نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و جماع و غير آن را که به بهداشت بدن
مربوطاست تشريح کرده ام و از خداوند خواهان توفيق هستم . بدان که خداوند عزوجل
بدن را به بيماری مبتلا نساخته جز آن که دارويی نيز برای معالجه آن قرار داده
است . زيرا بدن انسانها مانند يک مملکت است ." آنگاه مجلسی تمام اين رساله
را نقل کرده است .
کتاب فقه الرضا ( ع ) اين کتاب در خصوص ابواب فقهی است و پيش از زمان
مجلسی اول چندان معروف نبوده است . اما از روزگار وی تا امروز شهرت پيدا کرد .
علت اشتهار اين کتاب آن بود که گروهی از مردم قم نسخه اين کتاب را به مکه
مکرمه آوردند و قاضی امير سيد حسين اصفهانی آن را مطالعه و يقين کرد که از
تأليفات امام رضا ( ع ) است . پس نسخه ای از روی آن تهيه کرد و آن را با خود
به اصفهان آورد و به مجلسی اول نشان داد . او نيز صحت نسبت اين کتاب به امام
رضا ( ع ) را تأييد کرد . پس از وی نيز فرزندش مجلسی دوم ، صحت انتسابت اين
کتاب به امام رضا ( ع ) را مورد تأييد قرار داد و احاديث آن را درمجلدات
گوناگون بحار الانوار پخش کرد و آن را يکی از منابع بحار قرار داد . بدين ترتيب
اين کتاب از آن روزگار تا به امروز معروف و مشهور شد . مجلسی در مقدمات
بحار گويد : کتاب فقه الرضا ، محدث دانشمند قاضی امير حسين پس از آن که به
اصفهان آمد مرا از اين کتاب خبر داد و گفت : در يکی از سالهايی که من در
جوار بيت الله الحرام سکونت داشتم ، گروهی از مردم قم به قصد حج به آنجا آمدند
و آنان کتابی داشتند که قديمی بود و تاريخ آن با تاريخ عصر امام رضا ( ع )
موافقت داشت و از مرحوم پدرم شنيدم که می گفت : از سيد امير حسين شنيدم که
می گفت : خط امام رضا ( ع ) بر اين کتاب بود و نيز اجازه های گروه بسياری از
فضلا و دانشمندان بر اين کتاب بود . سيد گفت : من با اين قراين دانستم که اين
کتاب تأليف امام ( ع ) است . پس آن را گرفته نسخه ای از آن تهيه و تصحيحش
کردم . پس پدرم اين کتاب را از سيد گرفت و استنساخ و تصحيحش کرد . بيشتر
عبارات اين کتاب مطابق چيزی است که صدوق در کتاب من لا يحضرة الفقية بدون
سند و پدرش در نامه ای که به صدوق نگاشته آن را ذکر کرده است . و بسياری از
احکامی که علمای ما آنها را ذکر کرده اند ولی مستند آنها معلوم نبوده است ،
در اين کتاب موجود می باشد .
همچنين از جمله کسانی که به صحت انتساب اين کتاب اعتقاد پيدا کرده اند سيد
مهدی بحر العلوم طباطبايی در فوائد الرجالية و شيخ يوسف بحرانی و عده ای ديگر
بوده اند . از معاصران نيز محدث معروف ميرزا حسين نوری صحت انتساب اين کتاب
را به امام رضا ( ع ) تأييد کرده و آن را در کتاب مستدرکات الوسايل آورده
و روايات آن را در طی ابواب مختلف بازگو کرده است . شيخ حرعاملی ، صاحب
وسايل الشيعه ، اين کتاب را در زمره کتابهايی که نويسنده اش مشخص نيستند ياد
کرده است . مؤلف صاحب الفصول فی الاصول و نيز گروهی ديگر هم اين کتاب را جزو
کتابهای مجهول المؤلف دانسته اند . عده ای نيز درباره اين کتاب توقف کرده اند
شايد احتمال داده اند که اين کتاب ، رساله علی بن بابويه ، پدر شيخ صدوق ، به
فرزندش می باشد . زيرا اسم او علی بن موسی بوده است . هر چند که در آغاز آن
آمده است : چنين می گويد بنده خدا علی بن موسی الرضا . امااين نظريه بعيد است
زيرا احتمال می رود که نساخ در آن دخل و تصرف کرده باشند . زيرا ذهن معمولا به
طرف فرد اکمل گرايش دارد . اما آنچه با اين احتمال منافات دارد آن است که
اصل عدم وقوع سهو است در ذکر نام رضا ( ع ) . از سويی ديگر در اين کتاب قراينی
وجود دارد که دلالت می کند اين کتاب نوشته آن حضرت است . نظير : " از جمله
اموری که ما اهل بيت بر آن مداومت داريم " يا پس از ذکر آيه خمس می گويد :
" پس بدين وسيله خداوند ما را مورد منت و رحمت خود قرار داد ." و نيز به
هنگام ذکر شب نوزدهم ماه رمضان آورده است و " اين شبی است که جد ما
اميرمؤمنان در آن ضربت خورد . " و در کتاب زکات گفته است : " از پدرم ، عالم
روايت شده است " و يا در باب ربا گفته است : " پدرم به من فرمود من نيز آن
کار را انجام دادم . " و در باب حج گفته شده است : " پدرم گفت که اسماء بنت
عميس و ... " و باز در همين باب آمده است : " موقف جبل نيست و پدرم هر جا
را که شب می کرد موقف می گرفت " و در همين باب آمده است : " پدرم از جدم
از پدرش روايت کرد که گفت : ديدم علی بن حسين راه می رود و رمی جمره نمی کند "
و باز در همين باب گفته شده است : " پدرم فرمود هر کس زنش را ببوسد و ... "
و احکام بسياری نقل کرده که با عبارت " چنين گفت پدرم " شروع شده است . و نيز
آمده است از " عالم شنيد که می فرمود ... " و چنان که می دانيم عالم لقب امام
کاظم ( ع ) بوده است .
به هر ترتيب ، اکثر محققان اين کتاب را ثابت ندانسته و در آن توقف
کرده اند و رواياتی را که در اين کتاب به امام رضا ( ع ) يا به عالم ( ع )
اسناد داده شده است ، روايات مرسلی حساب کرده اند که در دلالت خود به مويد
و مرحج نيازمندند . از جمله مواردی که نظريه اين محققان را تأييد می کند آن است
که اگر واقعا اين کتاب از تأليفات امام رضا ( ع ) می بود ، قطعا مشهور
می شد و به حد تواتر می رسيد . زيرا آن حضرت در عصر خود ، امرش ظاهر و عملش
معروف و نامش بلند بود .
به طوری که وقتی آن حضرت برای علمای نيشابور حديثی روايت کرد بيست و چهار
هزار نفر از نويسندگان ، از اهالی شهر و اطراف آن را نگاشتند .
7. صحيفة الرضا ( ع ) . در اين باره در مقدمات بحار گفته شده است : صحيفة
الرضا با وجود آوازه آن در زمره احاديث مرسل است نه مسند . هر چند که در برخی
از نسخ ديده ام که اسناد آن را به ابو علی طبرسی نسبت داده اند . اما اين اسناد
در نظر من شناخته شده نيست . در مستدرکات الوسايل در اين باره آمده است :
صحيفة الرضا ( ع ) که از آن با نام مسند الرضا ، چنان که در مجمع البيان ياد شده
است ، و رضويات ، که در کشف الغمة با اين نام آمده است ، ياد می شود از
کتابهای معروف و مورد اعتمادی است که کتابی در خور اعتبار و اعتماد ، قبل از
آن و پس از آن نوشته نشده است .
نگارنده : شگفت آور آن که با اين وجود در بخار آمده است که اين کتاب در زمره
احاديث مرسل است نه مسند . حال آن که نسخه ای خطی از اين کتاب نزد من است .
شيخ عبد الواسع يمانی زيدی نسخه ای از اين کتاب را از يمن آورد و آن را در دمشق
به چاپ رسانيد و به من اجازه داد که روايات اين کتاب را از او ، با ذکر
سلسله بندی که در اول اين کتاب آمده است ، نقل کنم . و من آن را در قسمت دوم
از الرحيق المختوم آورده ام . اين نسخه با نسخه ای که در اختيار من است ، در
متن اختلاف دارد .
سپس ميرزا حسين نوری در مستدرکات می گويد : صحيفة الرضا ( ع ) در فهرست کتاب
وسايل ذکر شده است . جز آن که نسخه های متعددی با اسناد مختلف از اين کتاب
موجود است که متن برخی بر متن برخی ديگر افزودنيهايی دارد اما صاحب وسايل
الشيعه بر نسخه طبرسی روايت او از اين کتاب ، بسنده کرده است . وی در ادامه
گفتارش می گويد : فاضل دانشمند ميرزا عبد الله در رياض العلما طرق اين کتاب
راذکر کرده است . وی گويد : از جمله طرق اين کتاب ، طرقی بود که در نسخه ای از
اين صحيفه در شهر اردبيل ديدم . آغاز سند اين نسخه چنين بود :
قال الشيخ الامم الاجل العالم نور الملة و الدين ضياء الاسلام و الامسلمين
ابو احمد انا ليک العادل مروزی قرأ علينا الشيخ القاضی الامام الاجل الاعز الامجد
الازهد مفتی الشرق و الغرب بقية السلف استاذ الخلف صفی الملة و الدين ضياء
الاسلام و المسلمين وارث الانبياء و المرسلين ابوبکر محمود بن علی بن محمد
السرخسی فی المسجد الصلاحی بشادياخ نيسابور عمرها الله غداة يوم الخميس
الرابع من ربيع اولال من شهور سنة عشر و ستمائه ( 610) قال اخبرنا الشيخ الامام
الاجل السيد الزاهد ضياء الدين حجة الله علی خلقه ابو محمد الفضل بن محمد بن
ابراهيم الحسينی تغمده الله بغفرانه و اسکنه اعلی جنانه فی شهور سنة سبع و
اربعين و خمسمائه ( 547) قراءة عليه قال اخبرنا ابو المحاسن احمد بن عبد
الرحمن اللبيدی قال اخبرنا ابو لبيد عبد الرحمن بن احمد بن محمد بن لبيد قال
حدثنا الاستاذ الامام ابوقاسم الحسن بن محمد بن حبيب رضوان الله عليه سنة خمس و
اربعه ( 405) بنيسابور فی داره قال خدثنا ابو بکر محمد بن عبد الله بن احمد بن
عامر الطايی بالبصره قال حدثنی ابی فی سنة ستين و مأتين ( 260) قال حدثنا علی
بن موسی الرضا عليهما السلام امام المتقين و قدوة اسباح سيد المرسلين مما اورده
فی مولفه المعنون بصحيفة اهل البيت عليهم السلام سنة اربع و تسعين و مائه
( 194) قال حدثنی ابی موسی بن جعفر عليهما السلام قال الخ ... "
آن حضرت تأليفات بسياری دارد که علما از آنها به اجمال و تفصيل ياد کرده اند .
در کتاب خلاصة تذهيب الکمال از سنن ابن ماجه آمده است : عبد السلام بن صالح و
جماعتی ديگر ، تعدادی نسخه از آن حضرت در دست دارند . و در تهذيب التهذيب
نوشته شده است : علی بن مهدی و داود بن سليمان از آن حضرت نوشته هايی در دست
دارند . همچنين عامر بن سليمان طايی نوشته بزرگی از آن حضرت ( ع ) دارد . اما
مؤلفات آن حضرت ، به تفضيل ، عبارتند از :
1. آنچه به محمد بن سنان در پاسخ پرسشهای وی درخصوص علل احکام شرعی نوشته
است .
2. عللی که فضل بن شاذان گويد آنها را از امام رضا ( ع ) ، يکی پس از ديگری ،
شنيده و جمع آوری کرده است و به علی بن محمد بن قتيبه نيشابوری اجازه روايت
آنها را از وی از امام رضا ( ع ) داده است . در حقيقت می توان اين کتاب را
از تأليفات امام رضا ( ع ) دانست زيرا مانند مؤلفی است که کتابی را بر کسی
املا کرده است .
3. آنچه برای مأمون درباره اسلام و دستورهای دينی نوشته است . اين سه رساله را
صدوق در عيون اخبار الرضا با اسناد متصل ذکر کرده است .
4. آنچه برای مأمون درباره کليات شريعت نوشته است . حسن بن علی بن شعبه
درتحف العقول روايت کرده است که : مأمون ، فضل بن سهل ذو الرياستين را نزد
امام رضا ( ع ) فرستاد و گفت : من دوست دارم کلياتی از حلال و حرام و فرايض و
سنن برايم فراهم کنی . زيرا تو حجت خداوند بر مخلوقاتش هستی و معدن علمی . آن
حضرت نيز دوات و کاغذ خواست و به فضل فرمود : بنويس . آنگاه وی اين رساله را
که نزديک به سه رساله سابق الذکر است ، نقل کرده است .
5. الرسالة المذهبية يا الرسالة الذهبية در طب . آن حضرت اين رساله را برای
مأمون عباسی و درباره صحت مزاج و راهنمايی او به غذا و نوشيدنيها و دواها
نوشته است . واين رساله را بدين جهت ذهبيه خوانده اند که مأمون دستور داده بود
آن را به طلا بنويسند . شيخ طوسی در الفهرست در ذيل زندگينامه محمد بن حسن بن
جمهور عمی بصری از اين رساله ياد کرده است . آنچه که می گويد : وی صاحب چندين
کتاب است و آنگاه يکی از کتابهايی را که ياد می کند الرسالة المذهبة عن الرضا
عليه السلام است . آنگاه وی می گويد : دسته ای از روات از محمد بن علی بن حسين
از پدرش از سعد بن عبد الله از احمد بن حسين بن سعيد از محمد بن جمهور ،
روايات اين کتاب را برای ما باز گفته اند . همچنين شيخ گويد : اين رساله را
محمد بن علی بن حسين از محمد بن حسن بن وليد از حسن بن متيل از محمد بن احمد
علوی از عمرکی بن علی بن محمد بن جمهور نقل کرده است .
ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلماء در شرح زندگی محمد بن حسن بن جمهور عمی
گويد : الرسالة المذهبة عن الرضا ( ع ) درطب از آن اوست . منتخب الدين در
الفهرست گفته است : سيد فضل الله بن علی راوندی شرحی بر اين کتاب نگاشته و
آن را ترجمه العلوی للطب الرضوی ناميده است . از ظاهر امر چنين بر مي آيد که
اين کتاب ميان علمای اماميه مشهور بوده است و آنان برای صحت اين کتاب ، طرق
و اسانيد فراوانی ذکر کرده اند . در بحار آمده است : اين رساله از کتابهای
معروف است و مجلسی در بحار تمام اين رساله را در جلد چهاردهم آورده و گفته
است که وی برای اين کتاب دو سند پيدا کرده است :
الف . موسی بن علی بن جابر سلاسی گفت خبر داد مرا شيخ اجل و دانشمند يگانه سديد
الدين يحيی بن محمد بن علی خازن که گفت خبر داد مرا ابو محمد حسن بن محمد بن
جمهور .
ب . هارون بن موسی تعلبکری گفت : حديث کرد ما را محمد بن هشام بن سهل از حسن
بن محمد بن جمهور که گفت : پدرم به ابو الحسن علی بن موسی الرضا عالم بود و
ملازم گفتار آن حضرت بود . و هنگامی که آن حضرت از مدينه به سوی خراسان آورده
شد و تا وقتی که در طوس شهادت يافت همواره همراه با وی بود . او برايم نقل
کرده که مأمون در نيشابور اقامت داشت و در مجلس او ، سرورم امام رضا ( ع )
و گروهی از پزشکان و فلاسفه مانند يوحنا بن ماسويه و جبرئيل بن يختيشوع و صالح بن
بلهمه هندی و عده ای ديگر از دانشمندان و پژوهشگران حضور داشتند . در آن مجلس
سخن از طب و آنچه که صلاح و قوام جسم بدان وابسته است ، به ميان آمد . مأمون و
حاضران غرق در گفتار بودند و نيز درباره اينکه چگونه خداوند طبايع چهارگانه و
مضار و منافع غذاها را در بدن ترکيب کرده و علت بيماريها بسيار سخن گفتند .
اما حضرت رضا ( ع ) در اين ميانه خاموشی گزيده بود و در اين باره سخنی نمی گفت
پس مأمون به آن حضرت گفت : ای ابو الحسن ! درباره مطلبی که امروز در مورد آن
سخن می گوييم و بايد درباره آنها و نيز سود و زيان آنها و بهداشت بدن چيزهايی
بدانيم ، چه نظری داری ؟ ابو الحسن ( ع ) فرمود ، من نيز بنا بر آنچه تجربه کرده
و صحت آنها را از اخبار دانسته ام و از گذشتگان فرا گرفته ام و نيز مواردی که
انسان نمی تواند نسبت بدانها بی اطلاع باشد و در ترک آنها عذری هم ندارد ،
چيزهايی می دانم . سپس به توضيح و شرح مسايلی که بايد حتما آنها را دانست
پرداخت . مأمون در آن هنگام در رفتن به بلخ شتاب داشت و امام رضا ( ع )
همراهش نرفت . پس از آنکه مأمون به بلخ رفت نامه ای به آن حضرت نگاشت و
درباره شناخت خوردنيها و نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و مسواک کردن و
حمام و نوره از آن حضرت پرسشهايی کرد و خواستار آن شد که امام رضا ( ع ) بر
اساس تجربه هايی که کرده و مطالبی که شنيده بود وی را آگاه کند .
پس امام ( ع ) در پاسخ سؤالهای وی نامه ای نوشت که به اين ترتيب آغاز می شد :
" بسم الله الرحمن الرحيم . به خداوند چنگ می آويزم . اما بعد همانا نامه
اميرمؤمنان به دستم رسيد که در آن مرا امر کرده بود که وی را در خصوص خوردنيها
و نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و حمام و نوره و جماع و ديگر اموری که
صحت بدن به آنها وابسته است ، بنابر آنچه تجربه کرده و شنيده ام ، آگاه کنم .
من نيز مسايل مورد نياز را توضيح داده ام و آنچه که در تدبير خوردنيها و
نوشيدنيها و دواها و رگ زدن و حجامت و جماع و غير آن را که به بهداشت بدن
مربوطاست تشريح کرده ام و از خداوند خواهان توفيق هستم . بدان که خداوند عزوجل
بدن را به بيماری مبتلا نساخته جز آن که دارويی نيز برای معالجه آن قرار داده
است . زيرا بدن انسانها مانند يک مملکت است ." آنگاه مجلسی تمام اين رساله
را نقل کرده است .
کتاب فقه الرضا ( ع ) اين کتاب در خصوص ابواب فقهی است و پيش از زمان
مجلسی اول چندان معروف نبوده است . اما از روزگار وی تا امروز شهرت پيدا کرد .
علت اشتهار اين کتاب آن بود که گروهی از مردم قم نسخه اين کتاب را به مکه
مکرمه آوردند و قاضی امير سيد حسين اصفهانی آن را مطالعه و يقين کرد که از
تأليفات امام رضا ( ع ) است . پس نسخه ای از روی آن تهيه کرد و آن را با خود
به اصفهان آورد و به مجلسی اول نشان داد . او نيز صحت نسبت اين کتاب به امام
رضا ( ع ) را تأييد کرد . پس از وی نيز فرزندش مجلسی دوم ، صحت انتسابت اين
کتاب به امام رضا ( ع ) را مورد تأييد قرار داد و احاديث آن را درمجلدات
گوناگون بحار الانوار پخش کرد و آن را يکی از منابع بحار قرار داد . بدين ترتيب
اين کتاب از آن روزگار تا به امروز معروف و مشهور شد . مجلسی در مقدمات
بحار گويد : کتاب فقه الرضا ، محدث دانشمند قاضی امير حسين پس از آن که به
اصفهان آمد مرا از اين کتاب خبر داد و گفت : در يکی از سالهايی که من در
جوار بيت الله الحرام سکونت داشتم ، گروهی از مردم قم به قصد حج به آنجا آمدند
و آنان کتابی داشتند که قديمی بود و تاريخ آن با تاريخ عصر امام رضا ( ع )
موافقت داشت و از مرحوم پدرم شنيدم که می گفت : از سيد امير حسين شنيدم که
می گفت : خط امام رضا ( ع ) بر اين کتاب بود و نيز اجازه های گروه بسياری از
فضلا و دانشمندان بر اين کتاب بود . سيد گفت : من با اين قراين دانستم که اين
کتاب تأليف امام ( ع ) است . پس آن را گرفته نسخه ای از آن تهيه و تصحيحش
کردم . پس پدرم اين کتاب را از سيد گرفت و استنساخ و تصحيحش کرد . بيشتر
عبارات اين کتاب مطابق چيزی است که صدوق در کتاب من لا يحضرة الفقية بدون
سند و پدرش در نامه ای که به صدوق نگاشته آن را ذکر کرده است . و بسياری از
احکامی که علمای ما آنها را ذکر کرده اند ولی مستند آنها معلوم نبوده است ،
در اين کتاب موجود می باشد .
همچنين از جمله کسانی که به صحت انتساب اين کتاب اعتقاد پيدا کرده اند سيد
مهدی بحر العلوم طباطبايی در فوائد الرجالية و شيخ يوسف بحرانی و عده ای ديگر
بوده اند . از معاصران نيز محدث معروف ميرزا حسين نوری صحت انتساب اين کتاب
را به امام رضا ( ع ) تأييد کرده و آن را در کتاب مستدرکات الوسايل آورده
و روايات آن را در طی ابواب مختلف بازگو کرده است . شيخ حرعاملی ، صاحب
وسايل الشيعه ، اين کتاب را در زمره کتابهايی که نويسنده اش مشخص نيستند ياد
کرده است . مؤلف صاحب الفصول فی الاصول و نيز گروهی ديگر هم اين کتاب را جزو
کتابهای مجهول المؤلف دانسته اند . عده ای نيز درباره اين کتاب توقف کرده اند
شايد احتمال داده اند که اين کتاب ، رساله علی بن بابويه ، پدر شيخ صدوق ، به
فرزندش می باشد . زيرا اسم او علی بن موسی بوده است . هر چند که در آغاز آن
آمده است : چنين می گويد بنده خدا علی بن موسی الرضا . امااين نظريه بعيد است
زيرا احتمال می رود که نساخ در آن دخل و تصرف کرده باشند . زيرا ذهن معمولا به
طرف فرد اکمل گرايش دارد . اما آنچه با اين احتمال منافات دارد آن است که
اصل عدم وقوع سهو است در ذکر نام رضا ( ع ) . از سويی ديگر در اين کتاب قراينی
وجود دارد که دلالت می کند اين کتاب نوشته آن حضرت است . نظير : " از جمله
اموری که ما اهل بيت بر آن مداومت داريم " يا پس از ذکر آيه خمس می گويد :
" پس بدين وسيله خداوند ما را مورد منت و رحمت خود قرار داد ." و نيز به
هنگام ذکر شب نوزدهم ماه رمضان آورده است و " اين شبی است که جد ما
اميرمؤمنان در آن ضربت خورد . " و در کتاب زکات گفته است : " از پدرم ، عالم
روايت شده است " و يا در باب ربا گفته است : " پدرم به من فرمود من نيز آن
کار را انجام دادم . " و در باب حج گفته شده است : " پدرم گفت که اسماء بنت
عميس و ... " و باز در همين باب آمده است : " موقف جبل نيست و پدرم هر جا
را که شب می کرد موقف می گرفت " و در همين باب آمده است : " پدرم از جدم
از پدرش روايت کرد که گفت : ديدم علی بن حسين راه می رود و رمی جمره نمی کند "
و باز در همين باب گفته شده است : " پدرم فرمود هر کس زنش را ببوسد و ... "
و احکام بسياری نقل کرده که با عبارت " چنين گفت پدرم " شروع شده است . و نيز
آمده است از " عالم شنيد که می فرمود ... " و چنان که می دانيم عالم لقب امام
کاظم ( ع ) بوده است .
به هر ترتيب ، اکثر محققان اين کتاب را ثابت ندانسته و در آن توقف
کرده اند و رواياتی را که در اين کتاب به امام رضا ( ع ) يا به عالم ( ع )
اسناد داده شده است ، روايات مرسلی حساب کرده اند که در دلالت خود به مويد
و مرحج نيازمندند . از جمله مواردی که نظريه اين محققان را تأييد می کند آن است
که اگر واقعا اين کتاب از تأليفات امام رضا ( ع ) می بود ، قطعا مشهور
می شد و به حد تواتر می رسيد . زيرا آن حضرت در عصر خود ، امرش ظاهر و عملش
معروف و نامش بلند بود .
به طوری که وقتی آن حضرت برای علمای نيشابور حديثی روايت کرد بيست و چهار
هزار نفر از نويسندگان ، از اهالی شهر و اطراف آن را نگاشتند .
7. صحيفة الرضا ( ع ) . در اين باره در مقدمات بحار گفته شده است : صحيفة
الرضا با وجود آوازه آن در زمره احاديث مرسل است نه مسند . هر چند که در برخی
از نسخ ديده ام که اسناد آن را به ابو علی طبرسی نسبت داده اند . اما اين اسناد
در نظر من شناخته شده نيست . در مستدرکات الوسايل در اين باره آمده است :
صحيفة الرضا ( ع ) که از آن با نام مسند الرضا ، چنان که در مجمع البيان ياد شده
است ، و رضويات ، که در کشف الغمة با اين نام آمده است ، ياد می شود از
کتابهای معروف و مورد اعتمادی است که کتابی در خور اعتبار و اعتماد ، قبل از
آن و پس از آن نوشته نشده است .
نگارنده : شگفت آور آن که با اين وجود در بخار آمده است که اين کتاب در زمره
احاديث مرسل است نه مسند . حال آن که نسخه ای خطی از اين کتاب نزد من است .
شيخ عبد الواسع يمانی زيدی نسخه ای از اين کتاب را از يمن آورد و آن را در دمشق
به چاپ رسانيد و به من اجازه داد که روايات اين کتاب را از او ، با ذکر
سلسله بندی که در اول اين کتاب آمده است ، نقل کنم . و من آن را در قسمت دوم
از الرحيق المختوم آورده ام . اين نسخه با نسخه ای که در اختيار من است ، در
متن اختلاف دارد .
سپس ميرزا حسين نوری در مستدرکات می گويد : صحيفة الرضا ( ع ) در فهرست کتاب
وسايل ذکر شده است . جز آن که نسخه های متعددی با اسناد مختلف از اين کتاب
موجود است که متن برخی بر متن برخی ديگر افزودنيهايی دارد اما صاحب وسايل
الشيعه بر نسخه طبرسی روايت او از اين کتاب ، بسنده کرده است . وی در ادامه
گفتارش می گويد : فاضل دانشمند ميرزا عبد الله در رياض العلما طرق اين کتاب
راذکر کرده است . وی گويد : از جمله طرق اين کتاب ، طرقی بود که در نسخه ای از
اين صحيفه در شهر اردبيل ديدم . آغاز سند اين نسخه چنين بود :
قال الشيخ الامم الاجل العالم نور الملة و الدين ضياء الاسلام و الامسلمين
ابو احمد انا ليک العادل مروزی قرأ علينا الشيخ القاضی الامام الاجل الاعز الامجد
الازهد مفتی الشرق و الغرب بقية السلف استاذ الخلف صفی الملة و الدين ضياء
الاسلام و المسلمين وارث الانبياء و المرسلين ابوبکر محمود بن علی بن محمد
السرخسی فی المسجد الصلاحی بشادياخ نيسابور عمرها الله غداة يوم الخميس
الرابع من ربيع اولال من شهور سنة عشر و ستمائه ( 610) قال اخبرنا الشيخ الامام
الاجل السيد الزاهد ضياء الدين حجة الله علی خلقه ابو محمد الفضل بن محمد بن
ابراهيم الحسينی تغمده الله بغفرانه و اسکنه اعلی جنانه فی شهور سنة سبع و
اربعين و خمسمائه ( 547) قراءة عليه قال اخبرنا ابو المحاسن احمد بن عبد
الرحمن اللبيدی قال اخبرنا ابو لبيد عبد الرحمن بن احمد بن محمد بن لبيد قال
حدثنا الاستاذ الامام ابوقاسم الحسن بن محمد بن حبيب رضوان الله عليه سنة خمس و
اربعه ( 405) بنيسابور فی داره قال خدثنا ابو بکر محمد بن عبد الله بن احمد بن
عامر الطايی بالبصره قال حدثنی ابی فی سنة ستين و مأتين ( 260) قال حدثنا علی
بن موسی الرضا عليهما السلام امام المتقين و قدوة اسباح سيد المرسلين مما اورده
فی مولفه المعنون بصحيفة اهل البيت عليهم السلام سنة اربع و تسعين و مائه
( 194) قال حدثنی ابی موسی بن جعفر عليهما السلام قال الخ ... "
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
سخنان کوتاه و پند و اندرزهايی که از آن حضرت بر جای مانده است و
به نقل از نثر الدرر
امام رضا ( ع ) فرمود : پرهيز بيمار از مضرات ، ترک يکباره آنها نيست بلکه کم
مصرف کردن آنهاست . آن حضرت در خصوص اين فرمايش الهی که گفته است : " از
آنها به نيکويی در گذر " فرمود : يعنی بدون آنکه آنها را سرزنش کنی عفوشان کن .
و در مورد اين سخن خداوند که فرموده است : " از آيات خداوند آن است که برق
را بر شما می نماياند . که هم شما را می ترساند و هم اميدوار می گرداند "
فرمود : برق باعث ترس مسافر و اميد مقيم است .
به نقل از نثر الدرر
امام رضا ( ع ) فرمود : پرهيز بيمار از مضرات ، ترک يکباره آنها نيست بلکه کم
مصرف کردن آنهاست . آن حضرت در خصوص اين فرمايش الهی که گفته است : " از
آنها به نيکويی در گذر " فرمود : يعنی بدون آنکه آنها را سرزنش کنی عفوشان کن .
و در مورد اين سخن خداوند که فرموده است : " از آيات خداوند آن است که برق
را بر شما می نماياند . که هم شما را می ترساند و هم اميدوار می گرداند "
فرمود : برق باعث ترس مسافر و اميد مقيم است .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
سخنان کوتاه و مواعظ آن حضرت به نقل از تذکره ابن حمدون
امام علی بن موسی بن جعفر عليها السلام فرمود : هر که از خداوند عزوجل به اندک
از روزی خرسند شود خدا نيز از او به اندک از عمل خرسند گردد .
انسان پيشامد بد را با سيلی زدن بر روی خود از بين نبرد و تعجيل عقوبت را با
پوشيدن زره ستمکاری از ميان نبرد .
امام علی بن موسی بن جعفر عليها السلام فرمود : هر که از خداوند عزوجل به اندک
از روزی خرسند شود خدا نيز از او به اندک از عمل خرسند گردد .
انسان پيشامد بد را با سيلی زدن بر روی خود از بين نبرد و تعجيل عقوبت را با
پوشيدن زره ستمکاری از ميان نبرد .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
سخنان کوتاه و مواعظ و اندرز آن حضرت ( ع ) به نقل از تحف العقول
مؤمن ، مؤمن نگردد مگر آن که در او سه خصلت باشد : سنتی از پروردگارش ، سنتي
از پيامبرش و سنتی از امامش .
سنت پروردگارش رازپوشی است و سنت پيامبرش مدارا با مردم و اما سنت امامش
شکيبايی در سختی و تنگی است . کسی که نعمت دارد بايد بر عيالش درهزينه وسعت
بخشد .
عبادت به فراوانی روزه و نماز نيست . بلکه عبادت بسيار انديشيدن در کار
خدا است . نظافت از اخلاق انبياست . امين به تو خيانت نکند ، اما تو خائن را
امين شمردی . خاموشی يک باب از ابواب حکمت است . خاموشی دوستی می آورد و به
راستی راهنمای هر خيری است . برادر بزرگ تر به منزله پدر است . دوست هر کس
عقل اوست و دشمنش جهل اوست . مهر ورزی با مردمان نيمی از خردمندی است .
همانا خداوند قيل و قال و تباه کردن مال و بسيار خواهش کردن را دشمن دارد .
خرد انسان مسلمان کامل نگردد مگر آنکه ده خصلت در او باشد : از او اميد خير
برود ، از بدی او در امان باشند ، خوبی اندک ديگری را بسيار داند ، خوبی بسيار
خود را کم شمارد ، هر چه از او خواهند دلتنگ نشود ، در عمر خود از پی علم رفتن
خسته نگردد ، فقر در راه خداوندش از توانگری نزد او محبوب تر باشد ، خواری در
راه خدايش از عزت با دشمنش محبوب تر باشد ، گمنامی را از شهرت خواهان تر
باشد سپس فرمود : دهم و دهم چيست ؟ پرسيدند : دهمين خصلت چيست ؟ فرمود :
احدی را نبيند جز آنکه گويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است و چون مردی که از
او بدتر و پست تر باشد ببيند بگويد شايد باطن او بهتر باشد و اين خوش باطنی
برای او بهتر باشد و خوبی من ظاهر است و آن برای من بهتر است و اگر کسی را
بيند که بهتر و با تقواتر از اوست برای او فروتنی کند تا به او رسد و چون چنين
کرد بزرگواريش بيشتر شود و خوبي اش پاک گردد و نامش خوب شود و بر مردم
زمانش برتر آيد .
احمد بن نجم از آن حضرت درباره عجبی که عمل را فاسد می کند پرسيد : آن حضرت
فرمود : عجب را درجاتی است : يکی آنکه کردار بد بنده در نظرش خوب جلوه کند
و آن را خوب بداند و پندارد کار خوبی کرده است . و يکی آنکه بنده ای به خداوند
ايمان آورد و بر خدا منت نهد با آن که خداوند بايد در اين باره بر او منت
گذارد .
از بهترين بندگان از آن حضرت پرسش شد : فرمود : آنان کسانی هستند که چون نيکی
کنند ، خوشحال شوند و چون بدی کنند ، آمرزش طلبند و هرگاه چيزی به آنان داده
شود سپاس گزارنده و هرگاه به بلا دچار شوند صبر کنند و هرگاه خشم کنند درگذرند .
از حد توکل از آن حضرت سؤال شد . فرمود : توکل آن است که از کسی جز از خدا
نترسی . و نيز فرمود : ايمان چهار پايه دارد : توکل بر خداو رضا به قضای او و
تسليم شدن به امر خدا و واگذاشتن کار به خدا . صله رحم کن گر چه با جرعه ای آب
باد . و برترين چيزی که بدان صله رحم می شود خودداری از آزار و اذيت به ارحام
است . در قرآن آمده است که " صدقات خود را با منت نهادن و آزار دادن باطل
مکنيد " .
کسی که در پی مالی است تا عيالش را بدن کفايت کند بزرگ تر از کسی است که
در راه خدا جهاد می کند . از او پرسش شد . چگونه صبح کردی ؟ فرمود : با عمر
کاسته ، و کردار ثبت شده و مرگ بر گردن ما و دوزخ دنبال ماست و نمی دانيم با
ما چه می کنند . هر که را پنج چيز است به او اميدی برای دنيا و آخرت نيست :
کسی که نه ريشه محکم دارد و نه سرشتی کريم و نه خويی پسنديده و نه نجابت در خود
و نه ترس از پروردگارش . سخاوتمند از غذای مردم بخورد تا مردم از غذايش
بخورند و بخيل از غذای مردم نخورد تا از غذايش نخورند . زمانی فرا رسد که
عافيت ده قسمت شود . نه قسمت آن در دوری از مردم و يک قسمت آن در خاموشی
است . ما اهل بيت وعده خود را دينی بر خود می دانيم چنان که رسول خدا ( ص )
می کرد . ياری رساندن تو به ضعيف برتر از صدقه است . حقيقت ايمان برای
بنده ای کامل نشود مگر آن که سه خصلت در او باشد : تفقه در دين ، برنامه ريزی
و صبر بر سختيها .
علی بن شعيب گويد : بر ابو الحسن رضا ( ع ) داخل شدم پس به من فرمود : ای علی !
زندگی چه کسی بهتر است ؟ گفتم : سرورم ! شما بهتر از من می دانيد . فرمود : ای
علی ! کسی که ديگری در زندگی او خوش زيد . ای علی زندگی چه کسی بدتر است ؟
گفتم : تو بهتر می دانی . فرمود : کسی که ديگری در زندگي اش زندگی نکند . ای
علی ! با نعمتها خوش همسايه باشيد که گريز پايند و از مردمی دور نشوند که باز
آيند . ای علی بدترين مردم کسی است که از ميهمان دريغ کند و به تنهايی بخورد و
بنده اش را بزند . به خداوند گمان نيکو ببر زيرا هر کس که به خدا خوشبين است ،
عمل اندک از او پذيرفته شود . و کسی که به اندک از حلال راضی شود ، هزينه اش
اندک گردد و خانواده اش خوشند و خداوند به درد دنيا و درمانش بينا سازد و
او را از دنيا به سلامت به دار السلام برساند .
برای بخيل آسايش و برای حسود لذت و برای پادشاهان وفا و برای دروغگو مروت
وجود ندارد . يکی ديگر از فرمايشات آن حضرت که در کتاب المجالس السنيه آن را
ذکر کرده ام ولی الان مأخذ آن را فراموش نموده ام آن است که فرمود :
وحشتناک ترين چيز اين مردم در سه مرحله است : روزی که به دنيا می آيد و دنيا
را می بيند و روزی که می ميرد و آخرت و مردم آن را می بيند و روزی که بر
انگيخته می شود و احکامی را می بيند که در دنيا آنها را مشاهده نکرده است .
خداوند بر يحيی و عيسی ( ع ) در اين سه جا درورد فرستاده است .
درباره يحيی فرموده است : " و درود بر او روزی که به دنيا آمد و روزی که مرد
و روزی که زنده بر انگيخته می شود " و نيز از قول عيسی ( ع ) فرمود :
" و درود بر من روزی که به دنيا آمدم و روزی که مردم و روزی که زنده بر انگيخته می شوم . "
همچنين آن حضرت فرمود : خداوند به سه چيز امر فرموده که مقرون به سه چيز ديگر
است . به نماز و زکات پس آن که نمازگزارد و زکات ندهد ، نمازش پذيرفته
نيست و به شکر او و پدر و مادر پس کسی از پدر و مادرش سپاس گزاری نکند .
خدای راسپاس ننهاده است و به تقوای خدا و صله رحم پس آن که صله رحم نکند ، از
خداوند عزوجل تقوا نکرده است . مال جمع نشود مگر با پنچ خصلت : بخل بسيار ،
آرزوی طولانی ، حرص غالب ، قطع رحم و ترجيح دنيا بر آخرت . بر مرد سزاوار
نيست که در روز بوی خوش به کار نبرد پس اگر نتوانست يک روز در ميان و اگر
نتوانست در هر جمعه بايد بوی خوش به کار برد .
مؤمن ، مؤمن نگردد مگر آن که در او سه خصلت باشد : سنتی از پروردگارش ، سنتي
از پيامبرش و سنتی از امامش .
سنت پروردگارش رازپوشی است و سنت پيامبرش مدارا با مردم و اما سنت امامش
شکيبايی در سختی و تنگی است . کسی که نعمت دارد بايد بر عيالش درهزينه وسعت
بخشد .
عبادت به فراوانی روزه و نماز نيست . بلکه عبادت بسيار انديشيدن در کار
خدا است . نظافت از اخلاق انبياست . امين به تو خيانت نکند ، اما تو خائن را
امين شمردی . خاموشی يک باب از ابواب حکمت است . خاموشی دوستی می آورد و به
راستی راهنمای هر خيری است . برادر بزرگ تر به منزله پدر است . دوست هر کس
عقل اوست و دشمنش جهل اوست . مهر ورزی با مردمان نيمی از خردمندی است .
همانا خداوند قيل و قال و تباه کردن مال و بسيار خواهش کردن را دشمن دارد .
خرد انسان مسلمان کامل نگردد مگر آنکه ده خصلت در او باشد : از او اميد خير
برود ، از بدی او در امان باشند ، خوبی اندک ديگری را بسيار داند ، خوبی بسيار
خود را کم شمارد ، هر چه از او خواهند دلتنگ نشود ، در عمر خود از پی علم رفتن
خسته نگردد ، فقر در راه خداوندش از توانگری نزد او محبوب تر باشد ، خواری در
راه خدايش از عزت با دشمنش محبوب تر باشد ، گمنامی را از شهرت خواهان تر
باشد سپس فرمود : دهم و دهم چيست ؟ پرسيدند : دهمين خصلت چيست ؟ فرمود :
احدی را نبيند جز آنکه گويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است و چون مردی که از
او بدتر و پست تر باشد ببيند بگويد شايد باطن او بهتر باشد و اين خوش باطنی
برای او بهتر باشد و خوبی من ظاهر است و آن برای من بهتر است و اگر کسی را
بيند که بهتر و با تقواتر از اوست برای او فروتنی کند تا به او رسد و چون چنين
کرد بزرگواريش بيشتر شود و خوبي اش پاک گردد و نامش خوب شود و بر مردم
زمانش برتر آيد .
احمد بن نجم از آن حضرت درباره عجبی که عمل را فاسد می کند پرسيد : آن حضرت
فرمود : عجب را درجاتی است : يکی آنکه کردار بد بنده در نظرش خوب جلوه کند
و آن را خوب بداند و پندارد کار خوبی کرده است . و يکی آنکه بنده ای به خداوند
ايمان آورد و بر خدا منت نهد با آن که خداوند بايد در اين باره بر او منت
گذارد .
از بهترين بندگان از آن حضرت پرسش شد : فرمود : آنان کسانی هستند که چون نيکی
کنند ، خوشحال شوند و چون بدی کنند ، آمرزش طلبند و هرگاه چيزی به آنان داده
شود سپاس گزارنده و هرگاه به بلا دچار شوند صبر کنند و هرگاه خشم کنند درگذرند .
از حد توکل از آن حضرت سؤال شد . فرمود : توکل آن است که از کسی جز از خدا
نترسی . و نيز فرمود : ايمان چهار پايه دارد : توکل بر خداو رضا به قضای او و
تسليم شدن به امر خدا و واگذاشتن کار به خدا . صله رحم کن گر چه با جرعه ای آب
باد . و برترين چيزی که بدان صله رحم می شود خودداری از آزار و اذيت به ارحام
است . در قرآن آمده است که " صدقات خود را با منت نهادن و آزار دادن باطل
مکنيد " .
کسی که در پی مالی است تا عيالش را بدن کفايت کند بزرگ تر از کسی است که
در راه خدا جهاد می کند . از او پرسش شد . چگونه صبح کردی ؟ فرمود : با عمر
کاسته ، و کردار ثبت شده و مرگ بر گردن ما و دوزخ دنبال ماست و نمی دانيم با
ما چه می کنند . هر که را پنج چيز است به او اميدی برای دنيا و آخرت نيست :
کسی که نه ريشه محکم دارد و نه سرشتی کريم و نه خويی پسنديده و نه نجابت در خود
و نه ترس از پروردگارش . سخاوتمند از غذای مردم بخورد تا مردم از غذايش
بخورند و بخيل از غذای مردم نخورد تا از غذايش نخورند . زمانی فرا رسد که
عافيت ده قسمت شود . نه قسمت آن در دوری از مردم و يک قسمت آن در خاموشی
است . ما اهل بيت وعده خود را دينی بر خود می دانيم چنان که رسول خدا ( ص )
می کرد . ياری رساندن تو به ضعيف برتر از صدقه است . حقيقت ايمان برای
بنده ای کامل نشود مگر آن که سه خصلت در او باشد : تفقه در دين ، برنامه ريزی
و صبر بر سختيها .
علی بن شعيب گويد : بر ابو الحسن رضا ( ع ) داخل شدم پس به من فرمود : ای علی !
زندگی چه کسی بهتر است ؟ گفتم : سرورم ! شما بهتر از من می دانيد . فرمود : ای
علی ! کسی که ديگری در زندگی او خوش زيد . ای علی زندگی چه کسی بدتر است ؟
گفتم : تو بهتر می دانی . فرمود : کسی که ديگری در زندگي اش زندگی نکند . ای
علی ! با نعمتها خوش همسايه باشيد که گريز پايند و از مردمی دور نشوند که باز
آيند . ای علی بدترين مردم کسی است که از ميهمان دريغ کند و به تنهايی بخورد و
بنده اش را بزند . به خداوند گمان نيکو ببر زيرا هر کس که به خدا خوشبين است ،
عمل اندک از او پذيرفته شود . و کسی که به اندک از حلال راضی شود ، هزينه اش
اندک گردد و خانواده اش خوشند و خداوند به درد دنيا و درمانش بينا سازد و
او را از دنيا به سلامت به دار السلام برساند .
برای بخيل آسايش و برای حسود لذت و برای پادشاهان وفا و برای دروغگو مروت
وجود ندارد . يکی ديگر از فرمايشات آن حضرت که در کتاب المجالس السنيه آن را
ذکر کرده ام ولی الان مأخذ آن را فراموش نموده ام آن است که فرمود :
وحشتناک ترين چيز اين مردم در سه مرحله است : روزی که به دنيا می آيد و دنيا
را می بيند و روزی که می ميرد و آخرت و مردم آن را می بيند و روزی که بر
انگيخته می شود و احکامی را می بيند که در دنيا آنها را مشاهده نکرده است .
خداوند بر يحيی و عيسی ( ع ) در اين سه جا درورد فرستاده است .
درباره يحيی فرموده است : " و درود بر او روزی که به دنيا آمد و روزی که مرد
و روزی که زنده بر انگيخته می شود " و نيز از قول عيسی ( ع ) فرمود :
" و درود بر من روزی که به دنيا آمدم و روزی که مردم و روزی که زنده بر انگيخته می شوم . "
همچنين آن حضرت فرمود : خداوند به سه چيز امر فرموده که مقرون به سه چيز ديگر
است . به نماز و زکات پس آن که نمازگزارد و زکات ندهد ، نمازش پذيرفته
نيست و به شکر او و پدر و مادر پس کسی از پدر و مادرش سپاس گزاری نکند .
خدای راسپاس ننهاده است و به تقوای خدا و صله رحم پس آن که صله رحم نکند ، از
خداوند عزوجل تقوا نکرده است . مال جمع نشود مگر با پنچ خصلت : بخل بسيار ،
آرزوی طولانی ، حرص غالب ، قطع رحم و ترجيح دنيا بر آخرت . بر مرد سزاوار
نيست که در روز بوی خوش به کار نبرد پس اگر نتوانست يک روز در ميان و اگر
نتوانست در هر جمعه بايد بوی خوش به کار برد .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از الذخيره
هر که نفس خويش را حساب کشد سود برده و آن که از آن غافل شود زيان کرده
است . کسی که بترسد ايمن شود و کسی که عبرت گيرد بينا گردد و آن که بينا شود
بفهمد و آن که بفهمد بداند . دوست جاهل در رنج است . بهترين مال آن است که
با آن ناموس نگاه داشته شود . و بالاترين خرد معرفت انسان نسبت به خويش است
مومن چون خشم می گيرد ، خشمش او را از حق به در نبرد و چون راضی شود رضايتش
او را به باطل نکشاند و چون قدرت يافت بيش از حقش نگيرد .
هر که نفس خويش را حساب کشد سود برده و آن که از آن غافل شود زيان کرده
است . کسی که بترسد ايمن شود و کسی که عبرت گيرد بينا گردد و آن که بينا شود
بفهمد و آن که بفهمد بداند . دوست جاهل در رنج است . بهترين مال آن است که
با آن ناموس نگاه داشته شود . و بالاترين خرد معرفت انسان نسبت به خويش است
مومن چون خشم می گيرد ، خشمش او را از حق به در نبرد و چون راضی شود رضايتش
او را به باطل نکشاند و چون قدرت يافت بيش از حقش نگيرد .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
سخنان کوتاه آن حضرت به نقل از کتاب النزهة
هر که خوبيهايش زياد شود ، بدان ستايش شود و از تظاهر به مدح بی نياز است .
کسی که از نظرتو در صلاحش پيروی نمی کند پس تو هم به نظر او مگرای . آن که در
پی کاری است از موضع آن ، هرگز نمی لغزد و اگر هم بلغزد حيله و نيرنگ او را
خار نمی سازد .
در تسليت به حسن بن سهل فرمود : تبريک گفتن به خاطر پاداشی که خواهد رسيد
سزاوارتر از تسليت گفتن به خاطر مصيبتی است که به سرعت می آيد . کسی که به
مردم راست بگويد ، از او بدشان می آيد . مسکنت کليد نياز است . همانا دلها را
روی کردن و پشت کردن و حرکت و سستی است پس چون روی آورند بينا شوند و بفهمند
و چون پشت کنند خسته و ملول گردند ، پس آنان را به هنگام روی آوردن و حرکتشان
بگيريد وبه هنگام پشت کردن و سستی شان رها کنيد .
با سلطان با ترس و بيم و با دوست با تواضع و با دشمن با پرهيز و مراقبت و
با عامه مردم با گشاده رويی همنشينی کن .
اجل آفت آرزوست و نکوکاری غنيمت دور انديش و تفريط مصيبت صاحب قدرت است .
بخل آبرو را می درد و دوستی فرا خواننده بديهاست . بزرگواريش و گرامی ترين
خوبها انجام کار خير و فريادرسی دادخواهان و تحقق آرزوی آرزومندان و تصديق گمان
اميدواران و زيادی دوستان در زندگی و بسياری گريندگان پس از وفات است .
هر که خوبيهايش زياد شود ، بدان ستايش شود و از تظاهر به مدح بی نياز است .
کسی که از نظرتو در صلاحش پيروی نمی کند پس تو هم به نظر او مگرای . آن که در
پی کاری است از موضع آن ، هرگز نمی لغزد و اگر هم بلغزد حيله و نيرنگ او را
خار نمی سازد .
در تسليت به حسن بن سهل فرمود : تبريک گفتن به خاطر پاداشی که خواهد رسيد
سزاوارتر از تسليت گفتن به خاطر مصيبتی است که به سرعت می آيد . کسی که به
مردم راست بگويد ، از او بدشان می آيد . مسکنت کليد نياز است . همانا دلها را
روی کردن و پشت کردن و حرکت و سستی است پس چون روی آورند بينا شوند و بفهمند
و چون پشت کنند خسته و ملول گردند ، پس آنان را به هنگام روی آوردن و حرکتشان
بگيريد وبه هنگام پشت کردن و سستی شان رها کنيد .
با سلطان با ترس و بيم و با دوست با تواضع و با دشمن با پرهيز و مراقبت و
با عامه مردم با گشاده رويی همنشينی کن .
اجل آفت آرزوست و نکوکاری غنيمت دور انديش و تفريط مصيبت صاحب قدرت است .
بخل آبرو را می درد و دوستی فرا خواننده بديهاست . بزرگواريش و گرامی ترين
خوبها انجام کار خير و فريادرسی دادخواهان و تحقق آرزوی آرزومندان و تصديق گمان
اميدواران و زيادی دوستان در زندگی و بسياری گريندگان پس از وفات است .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
يکی از دعاهای کوتاه آن حضرت
صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از ابو جعفر ثانی ( ع ) از پدرانش از حسين
بن علی ( ع ) خبر بلندی را روايت کرده و درآن از هر يک از ائمه دعايی نقل
نموده تا به امام رضا( ع ) رسيده و گفته است آن امام دعايی داشت و بدان خدا را
می خواند : " اللهم اعطنی الهدی و ثبتنی عليه و احشرنی عليه امنا امن من لا خوف
عليه و لا حزن و لا جزع انک اهل التقوی و اهل المغفرة . "
صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از ابو جعفر ثانی ( ع ) از پدرانش از حسين
بن علی ( ع ) خبر بلندی را روايت کرده و درآن از هر يک از ائمه دعايی نقل
نموده تا به امام رضا( ع ) رسيده و گفته است آن امام دعايی داشت و بدان خدا را
می خواند : " اللهم اعطنی الهدی و ثبتنی عليه و احشرنی عليه امنا امن من لا خوف
عليه و لا حزن و لا جزع انک اهل التقوی و اهل المغفرة . "
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
علت و چگونگی وفات امام رضا ( ع )
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از ياسر خادم روايت کرده است که
گفت : هنگامی که ميان جايگاه ما تا طوس هفت منزل فاصله بود ، ابو الحسن ( ع )
بيمار شد . پس به شهر طوس وارد شديم در حالی که بيماری ابو الحسن شدت يافته
بود . ما در آن شهر چند روزی ماندگار شديم . مأمون هر روز دو مرتبه به عيادت
امام ( ع ) می آمد .
نگارنده : از برخی از اخبار بر می آيد که بيماری آن حضرت تب بوده است . مجلسی
در بحار الانوار گويد : بدان که اصحاب ما و غير ايشان در اين نکته اختلاف
کرده اند که آيا مرگ امام رضا ( ع ) به صورت طبيعی بوده است يا آن که وی را
به سم شهيد ساخته اند . و آيا مأمون آن حضرت را مسموم کرد يا کس ديگری جز او .
اما قول مشهورتر در ميان ما آن است که حضرت به واسطه سمی که مأمون به وی داده
بود ، به شهادت رسيد .
شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا و نيز مفيد در ارشاد رواياتی نقل کرده اند
مبنی آن که مأمون امام را مسموم ساخت . در کتاب خلاصة تذهيب الکمال فی اسماء
الرجال از سنن ابن ماجه قزوينی ، که هر دو از اهل سنت می باشند ، آمده است که
امام رضا ( ع ) در طوس به سبب مسموميت در گذشت . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل
گويد : مأمون با آن حضرت به عنوان ولی عهد خويش پيمان بست ولی بعدا بر ضد آن
ه کرد و او را به سم کشت . ئحضرت توط
ابن حجر در کتاب تهذيب التهذيب به نقل از حاکم در تاريخ نيشابور می گويد :
علی بن موسی الرضا درسناباد به شهادت رسيد . و در همين کتاب از ابو حاتم بن
حبان نقل شده است که گفت : امام رضا ( ع ) در روز آخر ماه صفر در گذشت بدين
ترتيب که آب انار را مسموم ساخته بودند و آن حضرت از آن نوشيد . طبری گويد :
امام رضا ( ع ) در خوردن انگور زياده روی کرد و به ناگهان وفات يافت .
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا به سند خود از ياسر خادم روايت کرده است که
گفت : هنگامی که ميان جايگاه ما تا طوس هفت منزل فاصله بود ، ابو الحسن ( ع )
بيمار شد . پس به شهر طوس وارد شديم در حالی که بيماری ابو الحسن شدت يافته
بود . ما در آن شهر چند روزی ماندگار شديم . مأمون هر روز دو مرتبه به عيادت
امام ( ع ) می آمد .
نگارنده : از برخی از اخبار بر می آيد که بيماری آن حضرت تب بوده است . مجلسی
در بحار الانوار گويد : بدان که اصحاب ما و غير ايشان در اين نکته اختلاف
کرده اند که آيا مرگ امام رضا ( ع ) به صورت طبيعی بوده است يا آن که وی را
به سم شهيد ساخته اند . و آيا مأمون آن حضرت را مسموم کرد يا کس ديگری جز او .
اما قول مشهورتر در ميان ما آن است که حضرت به واسطه سمی که مأمون به وی داده
بود ، به شهادت رسيد .
شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا و نيز مفيد در ارشاد رواياتی نقل کرده اند
مبنی آن که مأمون امام را مسموم ساخت . در کتاب خلاصة تذهيب الکمال فی اسماء
الرجال از سنن ابن ماجه قزوينی ، که هر دو از اهل سنت می باشند ، آمده است که
امام رضا ( ع ) در طوس به سبب مسموميت در گذشت . ابو الفرج اصفهانی در مقاتل
گويد : مأمون با آن حضرت به عنوان ولی عهد خويش پيمان بست ولی بعدا بر ضد آن
ه کرد و او را به سم کشت . ئحضرت توط
ابن حجر در کتاب تهذيب التهذيب به نقل از حاکم در تاريخ نيشابور می گويد :
علی بن موسی الرضا درسناباد به شهادت رسيد . و در همين کتاب از ابو حاتم بن
حبان نقل شده است که گفت : امام رضا ( ع ) در روز آخر ماه صفر در گذشت بدين
ترتيب که آب انار را مسموم ساخته بودند و آن حضرت از آن نوشيد . طبری گويد :
امام رضا ( ع ) در خوردن انگور زياده روی کرد و به ناگهان وفات يافت .
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]