دوست داشتن از عشق برتر است

در اين بخش مي‌توانيد در مورد تمامي مسائل مرتبط با دانش عمومي به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

دوست داشتن از عشق برتر است

پست توسط ganjineh »

دوست داشتن از عشق برتر است

دوست داشتن از عشق برتر است.عشق يك جوشش كور است و پيوندي از سر نابينايي. اما دوست داشتن پيونديخودآگاه و از روي بصيرتِ روشن و زلال.

عشق بيشتر از غريزه آب ميخورد و هر چه از غريزه سرزند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع ميكندو تا هر جا كه يك روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نيز همگام با آن اوج مييابد.

عشق در غالب دلها، در شكلها و رنگهاي تقريبا مشابهي، متجليمي شود و داراي صفات و حالات و مظاهر مشتركي است ،اما دوست داشتن در هرروحي جلوه اي خاص خود دارد و از روح رنگ مي گيرد وچون روح ها، بر خلافغريزه ها، هر كدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعم و عطري ويژۀ خويش دارند،ميتوان گفت كه به شمار هر روحي، دوست داشتني هست.

عشق با شناسنامهبي ارتباط نيست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر مي گذارد، اما دوستداشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي مي كند و بر آشيانۀ بلندش روز وروزگار را دستي نيست.

عشق در هر رنگي و هر سطحي، با زيبائي محسوس،در نهان يا آشكار، رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور ميگويد: شما بيست سال برسن معشوقتان بيفزائيد، آنگاه تأثير مستقيم آن را بر روي احساستان مطالعهكنيد.

عشق با دوري و نزديكي در نوسان است. اگر دوري به طول انجامدضعيف مي شود، اگر تماس دوام يابد به ابتذال مي كشد. و تنها با بيم و اميدو تزلزل و اضطراب و ديدار و پرهيز زنده و نيرومند مي ماند. اما دوستداشتن با اين حالات ناآشناست. دنيايش دنياي ديگري است.

عشق جوششييكجانبه است. به معشوق نمي انديشد كه كيبست؟ يك خودجوشي ذاتي است، و ازاين رو هميشه اشتباه مي كند و در انتخاب به سختي مي لغزد و يا هموارهيكجابه مي ماند و گاه، ميان دو بيگانۀ ناهمانند، عشقي جرقه مي زند و چوندر تاريكي است و يكديگر را نمي بينند، پس از انفجار اين صاعقه است كه درپرتو روشنائي آن، چهرۀ همديگر را مي توانند ديد و در اينجا است كه گاه، پساز جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق كه در چهرۀ همديگر مي نگرند، احساس مي كنندكه همديگر را نمي شناسند و بيگانگي و نا آشنائي پس از عشق ـ كه درد كوچكينيست ـ فراوان است.

اما دوست داشتن در روشنائي ريشه مي بندد و درزير نور سبز مي شود و رشد مي كند و از اين رو است كه همواره پس از آشنائيپديد مي آيد، ودر حقيقت، در آغاز، دو روح خطوط آشنيائي را در سيما و نگاهيكديگر ميخوانند، و پس از آشنا شدن است كه خودماني مي شوند.

دوروح، نه دو نفر، كه ممكن است دو نفر با هم در عين رودربايستي ها احساسخودماني بودن كنند و اين حالت به قدري ظريف و فرار است كه به سادگي از زيردست احساس و فهم مي گريزد ـ و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرمايخويشاوندي از سخن و رفتار و آهنگ كلام يكديگر احساس مي شود و از اين منزلاست كه ناگهان خود به خود دو همسفر به چشم مي بينند كه به پهندشت بي كرانۀمهرباني رسيده اند و آسمان صاف و بي لك دوست داشتن بر بالاي سرشان خيمهگسترده است.
عشق زيبائي هاي دلخواه را در معشوق مي آفريند و دوست داشن زيبائي هاي دلخواه را در دوست مي بيند و مي يابد.
عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا كردن.
عشقمعشوق را مجهول وگمنام مي خواهد تا در انحصار او بماند، زيرا عشق جلوه اياز خود خواهي و روح تاجرانه و جانورانۀ آدمي است، و چون خود به بدي خودآگاه است، آن را در ديگري كه مي بيند، از او بيزار مي شود و كينه بر ميگيرد. اما دوست داشتن دوست را محبوب و عزيز مي خواهد و مي خواهد كه همۀدلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشد كه دوست داشتن جلوه اياز روح خدائي و فطرت اهورائي آدمي است و چون خود به قداست ماورائي خودبينااست، آن را در ديگري كه مي بيند، ديگري را نيز دوست مي دارد و با خودآشنا و خويشاوند مي يابد.
در عشق رقيب منفور است و در دوست داشتن است كه هواداران كويش را چو جان خويشتن دارند.
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.
عشق نيرويی است در عاشق كه او را به معشوق مي كشاند و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست كه او را به دوست مي برد.

عشق، تملك معشوق است، و دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست
باید دست کم خود را دوست بداریم

بله!كسانیكه حتی خود را دوست ندارند ! آدم را عصبی می كنند! خیلی ها از اینكه بهخویش عشق بورزند احساس راحتی نمی كنند ، اما همین آدمها از همسران خودانتظار دارند كه به آنها عشق بورزند!كمی عجیب نیست ؟ می گوییم من نمیتوانم خودم را دوست داشته باشم و بعد از همسرمان عصبانی میشویم كه چرا مارا دوست ندارد ؟ من چگونه می توانم چیزی را كه ندارم به دیگری بدهم ؟ وقتیتمام توجه ما به خطاها و اشتباهاتمان متمركز باشد همان خطاها و اشتباهاترا در دیگران جستجو می كنیم تا از این طریق حال بهتری پیدا كنیم و وقتی درحال دیگران تجسس می كنیم سرانجام این خطاها را می یابیم ، اما مشكلاینجاست كه بر خلاف انتظار، با كشف خطاهای دیگران هم ، حالمان بهتر نمیشود.اگر تمركز خود را بر خطاهایمان حفظ كنیم جهان هم بی وقفه تنبیه مانخواهد كرد. مادامیكه خود را دوست نداشته باشیم دنیا هم دوستمان نخواهدداشت و بعد ، می نشینیم و دنیا را سرزنش می كنیم !

معنی عشق ورزیدنبه خویشتن چیست؟ در ساده ترین كلام، عشق ورزیدن به خویشتن یعنی بخشدنخویشتن ، یعنی اعتراف به این نكته كه تا به این لحظه به بهترین نحوی كهبلد بوده ام زندگی كرده ام . دیگر كافی است تا كی می خواهید خود راگناهكار ببینید؟ انسان كامل را فقط در قصه ها می توان پیدا كرد . فراموششكنید، واقع بین باشید و به جای كمال ، پیشرفت راهدف خود قرار دهید. نقص هاو كاستی های خود را ببخشید و مطمئن باشید كه دیگران هم به گونه ای كاملاخودكار این كاستیها را ندیده خواهند گرفت. دیگران همچون آینه ای هستند كهما را به خودمان نشان می دهند . اگر خوب در آینه ها بنگریم هموارهپیامهایی دریافت می كنیم كه برای رشد به آنها نیازمندیم. به خاطر داشتهباشید كه مشكلات انسان همواره از خود او ریشه می گیرد.


نتیجه:
 وقتی خود را عفو می كنیم دست از سرزنش دیگران هم بر می داریم 
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
Fast Poster
Fast Poster
پست: 274
تاریخ عضویت: جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷, ۱:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: network
سپاس‌های ارسالی: 176 بار
سپاس‌های دریافتی: 486 بار

Re: دوست داشتن از عشق برتر است

پست توسط snifferman »

HRG, جان این متن از هر انسان بزرگواری هست چیزی جز بازی با کلمات نیست! ( به نظر من)
آن که از غریزه ناشی می شود هوس است نه عشق
این که عشق را در تقابل با دوست داشتن قرار دهیم کوته نظری است.
عشق حد عالی دوست داشتن است
شما خیلی چیزها را دوست دارید. مادر - همسر - فرزند - وطن و ... اما به چند چیز عشق می ورزید؟
عشق را منتقدان به نبود عقل سرزنش می کنند که در نظر عرفا عشق عین عقل است اما نه عقل زمینی و 2*2=4
مثالی بزنم: فردی بیماری دارد و می داند تا یک ماه دیگر بیشتر زنده نیست ، دختری را می بیند و از ائ خوشش می آید
عقل زمینی می گوید به فکر خود باش دوستش داری ، پس با او باش و همین یک ماه را در کنارش باش حتی اگر به قیمت پنهان کاری باشد. عقل به فکر منفعت است اما عاشق چه؟ عاشق حاضر است از خود بگذرد و هجران را برای معشوق تحمل کند چرا که خود را برای معشوق می خواهد نه معشوق را برای خود.
اگر 20 سال که سهل است ، 200 سال بر سن معشوق افزودی و دل زده شدی بدان که آن عشق نبوده و تو عاشق نبوده ای
عشق را با هوس در اشتباه نگیرید و آن را با دوست داشتن در تقابل قرار ندهید.
اگر کسی را دوست داری ، او را برای خود می خواهی اما اگر عاشق کسی هستی خود را در او ذوب می کنی و خود را برای او می خواهی
وقتی عاشق کسی می شوی از خود نیست می شوی. از خود می میری و در او زنده می شوی
و این معنی فنا و بقا است - از خود فانی می شوی و وجودت همه عشق معشوق می شود.
از این رو است که عارفان به درجه فناء فی الله و بقاء بالله می رسند یعنی از خود می میرند و خود را در معشوق خود محو می کنند و خوشا به حال عاشقان خدا.
این می شود که منصور ، ندای انا الحق سر می دهد چرا که از خود (انسان ) مرده و خود را در خدای خود محو و ذوب کرده!
پس به کسی نگو دوستت دارم چرا که او را برای خود می خواهی
بگو که عاشقت هستم که خود را برای او بخواهی
عاشق بدی و کاستی برای معشوق خود را نمی خواهد
شما از کل دیوان حافظ این همه عشق را کنار گذاشتی و به بیتی اشاره کردی که اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست اما چرا بیت قبلش را ندیدی!
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم-
یا در همین شعر می گوید!
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
در عشق رقیب منفور نیست . این حرف اساسا اشتباه است
گفتید : ( عشق نيرويی است در عاشق كه او را به معشوق مي كشاند و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست كه او را به دوست مي برد. ) اینها بازی با کلمات است.
ختم می کنم به:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل مانم ز آن
پس چه باشد عشق دریای عدم در شکسته عقل را انجا قدم (عقل 2*2*=4)
و به نویسنده این متن می گویم:
ای خواجه برو مسئله عشق بیاموز هرچند که این مسئله آموختنی نیست
که
عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراث فطرتم
و بدانید:
هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوی من نماز کنید
عشق از این تهمت ها مبری است و ان که در ذلت عشق متنی می نویسد عاشقی را با هوس های کودکانه اشتباه گرفته!
و بدان عشق پستی و بلندی - فراز و نشیب و غم زیاد دارد اما
غم عشق آمد و غم های دگر پاک ببرد سوزنی باید کز پای در آرد خاری
یا
طریق عشق جانان جز بلا نیست زمانی بی بلا بودن روا نیست
یا
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این؟
هرچند: آن که در عشق سزاوار سر دار نشد هرگز از حالت منصور خبر دار نشد
و تاکید می کنم: ملک دنیا تن پرستان را حلال ما غلام ملک عشق بی زوال
شاید عاشق را مجنون و بی عقل بدانید: اما بدانید
آن گل سرخ است تو خونش مخوان جام عقل است این تو مجنونش نخوان
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر ، شیر
اما در آخر اگر خوشبینانه بنگریم نویسنده محترم عشق و دوست داشتن را با عشق و هوس اشتباه گرفته!
:razz: :razz: :razz: HRG, جان آنچه گفتم برداشت شخصی بود و انشا الله خدا عاقبت همه ما رو بخیر کند
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

Re: دوست داشتن از عشق برتر است

پست توسط ganjineh »

  , دوست عزيز سلام :razz:

از اينكه به اين مطلب توجه كردي ممنون :(
نسبتا با تمامي مطالبي كه عنوان كردي يه جورايي موافق هستم و اگر به پستهاي ارسالي من توجه كنيد درباره عشق مطالب قابل توجهي وجود دارد كه ممكن است شما را جوابگو باشد .لذا از انجاييكه اين متن از كسي ديگر است اما بي راهه نگفته و تمامي مقصود از اين متن يكي هدفمند كردن دوست داشتن ها است كه به عشق اصيل و ناب مي رسد و يكي درست دوست داشتن خود در مسير واقعي است .
چرا كه خيلي ها معناي عشق را در نيافته اند و هر نوع علاقه از روي هوس و شتاب زدگي را به عشق تعبير كرده و خود را عاشق مي بينند و اين در حالي است كه عشق مراتبي بالاتر و اعلي تر از اين حرفها دارد كه از دوست داشتن منطقي شروع شده و به عشق مي رسد كه اولين گام دوست داشتن همانا دوست داشتن خود است . :razz:
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
Fast Poster
Fast Poster
پست: 274
تاریخ عضویت: جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷, ۱:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: network
سپاس‌های ارسالی: 176 بار
سپاس‌های دریافتی: 486 بار

Re: دوست داشتن از عشق برتر است

پست توسط snifferman »

HRG, جان ممنون از شما من هم معتقدم عشق را با هوس اشتباه نگیریم (همانطور که گفتی) و با دوست داشتن در تقابل ندانیم. وقتی عاشقی یعنی دوستش داری و لی وقتی دوستش داری لزوما عاشق نیستی
این که دوست داشتن منجر به عشق می شود هم در ظاهر درست است اما جسارت می کنم و می گویم به نظر من :
عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراث فطرتم
عاشقی را چیزی می دانم که نیاز به واسطه دوست داشتن برای عاشق شدن نیست!!!! اشتباه نشود منظورم این است که عاشقی 2 مرحله دوست داشتن و بعد عشق نیست! به نظر من عاشقی یک مرحله است! عشق و تمام و در این مرحله هزاران مرحله است که دوست داشتن هم شامل آن است
یعنی عاشق که شدی خود به خود دوست هم داری
جور دیگر بگویم: داستان موسی و شبان! چوپان منطقی نمی گفت و خدا را خیلی ساده لوهانه صدا می زد
اما عاشق خدا بود! دوستتش داشت اما نه منطقی! می خواهم بگویم به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک! اما در هر سطحی از فهم انسان می تواند عاشق شود و تازه بعد از عاشقی است که درهایی باز می شود و انسان چیزهایی می بیند که کسی نمی بیند و می فهمد که کسی نمی فهمد و می شنود که کسی نمی شنود:
موسی نیست که آوای انا الحق شنود ور نه این زمزمه در هر شجری نیست ، که نیست
نمی دانم 8-> اما مطلب شما هم از دیدی قابل تفکر است. ممنون :razz:
ارسال پست

بازگشت به “دانش عمومی”