با مردی گفت وگو کرده ام که ادعا می کند یک درصد تولید ناخالص داخلی ایران (GDP) است.این آقا،پدرخوانده یک تراست خانوادگی است که سهام بیش از84 شرکت را درپرتفوی دارد.این پرتفوی، دومیلیارد دلار دارایی می ارزد.دربورس همه اورا می شناسند.او قبله آمال خیلی از سهامدارن است.رسیدن به دارایی افسانه ای او،برای خیلی ها آرزویی دست نیافتنی به شمار می رود.نمی خواهم به صراحت ازاو نام ببرم اما اگر اشاره کنم که او مالک شرکت هایی هم چون"آرتاویل تایر"،"مهرام"،شیمیایی رازی (تولید کننده چسب رازی)" ، "مینو" سرمایه گذاری ملت" وده ها شرکت کوچک وبزرگ دیگر است،حتما می فهمید منظورم کدام سرمایه گذارمعروف است.بله درست حدس زدید.او "رسول تقی گنجی" است.سه سال پیش،او با خرید سهام شرکت سرمایه گذاری بانک ملت،درمیان رادیو وتلویزیون های لس آنجلسی شهرتی به هم زد."شهرام همایون" مدیر شبکه سیاسی کانال یک، چندین برنامه علیه گنجی پخش کرد وسعی کرد القا کند که او(گنجی) یکی از میلیاردرهایی است که مشاور سرمایه گذاری چند چهره معروف سیاسی کشور است."بنیاد الزهرا" نام اورا به چند چهره معروف جمهوری اسلامی پیوند زد وباعث شد نام "رسول تقی گنجی" خیلی بیش تر از ارزش پرتفویی که داشت،درگیر حاشیه میلیاردرها شود.درگفت وگوی سه ساعته ای که با اوانجام داده ام،خیلی از حرف وحدیث های اطراف اورا بازخوانی کرده ام.
[External Link Removed for Guests]
مرد 2 میلیارد دلاری بورس ایران
مدیر انجمن: شوراي نظارت
-
- پست: 577
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵, ۷:۲۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 502 بار
- سپاسهای دریافتی: 231 بار
مرد 2 میلیارد دلاری بورس ایران
و يارانم
در مشقت هاي فوق الطاقه چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز
حفظ ايران از تعرضات خارجي و فشار خائنين داخلي ، تامين آزادي رنجبران ستمديده مملكت و استقلال حكومت
كوچك
در مشقت هاي فوق الطاقه چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز
حفظ ايران از تعرضات خارجي و فشار خائنين داخلي ، تامين آزادي رنجبران ستمديده مملكت و استقلال حكومت
كوچك
-
- پست: 512
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶, ۷:۱۷ ب.ظ
- محل اقامت: يه جايي خيلي دور شايد هم خيلي نزديک
- سپاسهای ارسالی: 159 بار
- سپاسهای دریافتی: 377 بار
- تماس:
Re: مرد 2 میلیارد دلاری بورس ایران
hedayat.m, خان ادامه مطلبت پیش ما که فیل...تره کاش یه فکر دیگه میکردی به حالش 

- پست: 68
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۷, ۶:۰۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 9 بار
- سپاسهای دریافتی: 48 بار
Re: مرد 2 میلیارد دلاری بورس ایران
اين شخص همون شخصي است كه تو بورس با نام ريش قرمز مي شناسن يا نه؟ چون اين شخصي كه ملقب به ريش قرمز هست با يك سرمايه اندك وارد بورس شده و با خريد و فروش سهام ميليردر شده
درد من حصار بركه نيست!درد زيستن با ماهياني است كه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است!
-
- پست: 577
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵, ۷:۲۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 502 بار
- سپاسهای دریافتی: 231 بار
Re: مرد 2 میلیارد دلاری بورس ایران
بدون اينكه بخواهم اغراق كنم، بايد بگويم، همه شما را ميشناسند. هيچكس نيست كه رسول گنجي را نشناسد اما در مورد رسول گنجي، كم آگاهي وجود دارد. دربورس همه دنبال شما راه ميافتند و سهمی را ميخرند که شما خریده اید. اما درسایت ها وتلویزیون ها وروزنامه ها از شما مطالبی عنوان می شود که عجیب است.مردم فکر می کنند "رسول گنجی"یعنی پشت پرده خیلی ازشرکت ها.شما این چیزهارا می شنوید؟
خيلي وارد حاشيهها نشويم بهتر است.این چیزهارا شماها می نویسید.
* حاشيه يعني چه؟ نميخواهيد بگوييد چقدر پول داريد يا پشت شما به چه گروهي گرم است؟
- با هم قول و قراري گذاشتهايم. نبايد کاری کنید که اسير حاشيه شوم. شما خواستيد گفتوگو كنيم. من هم قبول كردم و البته گفتم و خواستم اين گفتوگو در چارچوب روشهاي معمول و مورد قبول اين روزها انجام شود.
* آقاي دكتر من هم قبول دارم و دوست ندارم هر دو وارد حاشيههاي صنفي خودمان بشويم. شما مدير ثروتمندي هستيد و چندین شركت را اداره ميكنيد من هم خبرنگار اقتصادي هستم و به اندازه كافي در كانون حاشيه قرار دارم. موضوع مهم اين است كه من و شما به اتفاق، متهم به چيزي نشويم. شما كه به" بازي برنده - برنده" اعتقاد داريد.
- من هم قبول دارم و البته شما حتما ميدانيد كه ما هم حاشيههاي صنفی خودمان را داريم. پس اجازه بدهيد اولين تجربه گفتوگوي مفصل يك كارآفرين ،با يك روزنامه، تجربه خوبي باشد.
* بسيار خوب. ميخواهم از خود شما شروع كنم. چه سابقهاي داريد؟ اهل كجا هستيد؟ ميدانيد كه مردم خيلي كنجكاو هستند تا در مورد ميلياردرها بدانند.
- اگر نخواهيد اين گفتوگو مثل مصاحبه با يك خانم بازيگر يا يك تكواندوكار، به جاهاي زرد و صفحههاي زرد كشيده شود، بايد بگويم نام اصلي من «رسول تقي گنجي» است. در تهران متولد شدهام. سه ساله بودم كه كودتاي 28 مرداد اتفاق افتاد. با جريانهاي ناآرام سياسي و اجتماعي آن روزها بزرگ شدم اما چون خيلي با سياست ميانهاي نداشتم، به سمت اقتصاد گرايش پيدا كردم.
من متولد خانواده بزرگ و با نام و نشاني بودم كه ترقي و پيشرفت در آن اهميت زيادي داشت. بنابراين با جديت تمام درس خواندم تا ديپلم گرفتم و پس از آن، وارد دانشگاه شدم.
آن روزها هفده سال بيشتر نداشتم كه وارد "دانشگاه پليتكنيك" شدم و درسم را در رشته مهندسي شيمي با گرايش پتروشيمي آغاز كردم. با همان جديتي كه هنوز هم در وجود من هست، درسم را خواندم تا اينكه در سن 21 سالگي موفق شدم درسم را تمام كنم. بعد از درس و با توجه به اينكه معافيت اعزام به خدمت داشتم، به صف مهندسان پتروشيمي كشور پيوستم. خيلي جالب است، من كارم را در قسمت تجهيز نيروي انساني سازمان پتروشيمي در شيراز، آغاز كردم.
عمر ماندن من در شهر سعدي و حافظ، يك سال و نيم طول كشيد و بعد از آن منتقل شدم به نقاط جنوبي كشور. اين بار "پتروشيمي ايران – ژاپن" ميزبان جواني بود كه روياهاي زيادي در سرداشت. آن روزها من جوانترين مهندس "شركت پتروشيمي ايران – ژاپن" بودم.
در همين شركت بود كه بناي اوليه الگوي مديريتي من در مكتب ژاپني شكل گرفت. يادم هست كه آقاي «نی شي يو» كه مدير من در شركت ايران – ژاپن بود، در طول سه سالي كه در جنوب كشور بودم. چيزهاي زيادي به من ياد داد.
اين آقاي «ني شييو» كه بيشتر از 60 سال سن داشت، خيلي به من علاقه پيدا كرده بود. نگران من بود و همه چيز را به من منتقل ميكرد. روزي كه خواستم از او جدا شوم، به من چيزي گفت كه باعث شد من بيشتر خودم را بشناسم. او گفت؛ من تو را كشف كردهام. بنابراين اخبار رشد و ترقيات را به من برسان.
در مكتب ژاپني آقاي «نی شي يو» كار را ياد گرفتم. سختكوشي را آموختم تا اينكه در همين شركت، به سمت معاون پروژه انتخاب شدم. آن روزها من جوانترين مدير شركت بودم.بعد از آن، مجددا به تهران برگشتم و اين بار در رشته مهندسي صنايع در" دانشگاه صنعتي شريف" به ادامه تحصيل پرداختم. در عين حال مدتي به آمريكا سفر كردم و در «هاروارد» موفق شدم، مدرك فوق ليسانس مديريت استراتژيك بگيرم و در ادامه تحصيل، موفق شدم در «دانشگاه پنسيلوانيا»، مدرك دكتراي پليمر بگيرم.
* مثل اينكه هنوز هم به تحصيل علاقه داريد.
- بله در «دانشگاه استانفورد» درس علوم سياسي ميخوانم.
* كار اقتصادي خيلي از ميلياردرها، با يك جرقه يا يك اتفاق كوچك آغاز شده است، شما چگونه آغاز كرديد؟ با پيدا كردن يك سكه يا فروش ارث خانوادگي؟
- هيچ كدام. همان طور كه پيش از اين هم گفتم، خيلي از موفقيتهاي من در بستر خانواده شكل گرفت. من آن قدرها كه به برنامهريزي و تلاش اعتقاد دارم، به شانس اعتقاد ندارم.
* گفتيد خانواده بزرگي داشتيد. خانوادهاي كه به سياست دلبستگي زيادي نداشت. اما در عالم سياست، يك گنجي ديگر هم ميشناسيم. آيا شما با «اكبر گنجي» نسبت داريد؟
- با ايشان هيچ نسبتي ندارم. به نفي يا اثبات عقيدههاي ايشان هم كاري ندارم اما خيليها ميپرسند آيا شما با «منوچهر گنجي» كه قبل از انقلاب اسلامي، آدم بسيار معروفي بود، نسبتي داريد كه باز هم ميگويم نه. البته اگر در فاميل ما، آدمهاي معروف ديگري هم وجود داشته باشند، قرار نيست كه در مورد آنها صحبت كنيم. موضوع ما فعلا «رسول گنجي» است.
* بله درست ميگوييد. آقاي گنجي آيا شما در خانواده ثروتمندي به دنيا آمديد؟
- خانواده من خيلي ثروتمند نبود. اما وضع آنها خوب بود. در مورد خانوادهام اين را بگويم كه ما در تمام ايران پراكندهايم. حتي در هند و پاكستان هم فاميل زياد داريم كه معمولا آدمهاي موفق و مطرحي هستند.خانواده ما پيش از انقلاب، جزو طبقه مالكين بود. جد من هم به «صمصامالسلطنه بختياري» برميگردد.اين آقا، زماني رييس ايل بختيار بود و حتي بعد از «مشيرالدوله»، 100 روزي نخستوزير ايران بود. ميبينيد كه زندگي خانوادگي من پيشينه روشني دارد.
* پس قبول داريد كه خانواده ثروتمندي داشتهايد. بنابراين كار اقتصادي هم نبايد براي چنين آدمي سخت باشد.
- خدا گواه است كه اينگونه نبوده و من با دست خالي كارم را شروع كردم. دست خالي نه به اين دليل كه نداشتيم، به اين دليل كه نميخواستم. كار اقتصادي من با استقلال كامل آغاز شد. اگر عجله نكنيد ميگويم كه چطور كار اقتصادي من آغاز شد. يادم هست كه براي نخستين بار، من كارت بازرگانيام را در سال 1355 گرفتم. در همان روزها به محضر پدرم رفتم و گفتم اگر اجازه ميفرماييد ميخواهم كار تجارتام را آغاز كنم. از پدرم خواهش كردم 50هزار تومان به من قرض بدهد. با توجه به اينكه حقوق و مزاياي حضورم در شركت "پتروشيمي ايران – ژاپن" قابل توجه بود، به پدرم قول دادم، 50 هزار تومان را چند ماهه برگردانم. پدرم گفت، ميخواهي با 50هزار تومان چه كار كني؟ گفتم اگر اجازه بدهيد ميخواهم گشايش اعتبار كنم. ايشان هم قبول كردند و من معادل يك ميليون تومان گشايش اعتبار (LC) كردم.از اين گشايش اعتبار يك ميليون تومان كه با 50هزار تومان پول قرضي از پدرم صورت گرفت، چيزي حدود 200هزار تومان سود كردم.
* انگار همين تكنيك را هنوز هم ادامه ميدهيد.
- من روشهاي تجمعي را در تجارت بيشتر ميپسندم. يعني بر مصارف و بدهيها مديريت ميكنم. يكي از شعارهاي من اين است كه موافق جريان، شنا نميكنم. اصلا همسو با جريانها حركت نميكنم و اگر ميبينيد من در جهت مخالف همه حركت ميكنم، مطمئن باشيد كه دارم به تكهاي از استراتژيام عمل ميكنم. تقريبا همه دوستان و همكاران من، مديريت بر منابع را خوب بلدند. يعني منابعي دارند و يا منابعي تجهيز ميكنند و به وسيله آن كارخانه احداث ميكنند اما من امكان اعتبار را ايجاد ميكنم و بعد براساس آن حركت ميكنم. ادعاي من اين است كه از ميان 30هزار مدير اقتصادي، شايد تنها مديري باشم كه مديريت بدهي و مديريت مصرف را شگرد خود كردهام.
* آقاي گنجي در مورد استراتژي سرمايهگذاري شما به طور مفصل حرف خواهيم زد. فعلا كنجكاو هستم كه در مورد سرنوشت اولين كار تجاري شما بدانم.
- گفتم كه با يك ميليون تومان گشايش اعتبار، مواد شيميايي وارد كردم. دو ماه بعد اين كالاي شيميايي را فروختم و حدود 200هزار تومان سود كردم. مدتي بعد، بدهيام را به پدرم پرداخت كردم و با سودي كه برده بودم، دفعههاي بعد، دو ميليون تومان، 4ميليون تومان و بيشتر، كالا وارد كردم.
حالا كه اصرار داريد در مورد گذشته فعاليتهاي اقتصادي من بدانيد، حتما اين را هم به نقل از من عنوان كنيد كه از همان روزهاي ابتدايي فعاليت، سعي كردم نظم و ترتيب را بر كارهاي اقتصاديام حاكم كنم. اگر همين حالا كسي بخواهد به حساب و كتابهاي من رسيدگي كند، ميتوانم مدارك اولين كارهاي اقتصاديام را نشان بدهم. اين را هم مورد تاكيد قرار دهيد كه رسول گنجي به شدت مذهبي است و به باورهاي ديني خود پايبند است. بنابراين هيچ وقت به خودم حق ندادهام كه از ماليات فرار كنم يا وجوه شرعي را نپردازم.
* از ادامه كار اقتصادي خود بگوييد.
- كار من به همين شكل ادامه يافت تا اينكه پدرم مرحوم شد و ارثي كه از ايشان به جاي ماند، باعث شد كه من با قدرت بيشتري به كارم ادامه دهم.
ازدواج من در 28 آبان سال 1355، باعث استقلال بيشتر من شد و من هم مطابق معمول، به كار اقتصاديام و همزمان كار در شركت" ايران – ژاپن "ادامه دادم تا اينكه به اتفاق برادرانم شركتي را در سال 1356 تاسيس كرديم.
البته در سال 1355، چند اتفاق ناگوار براي خانواده ما افتاد كه بعدها آثار مثبت و منفي زيادي روي خانواده گنجي گذاشت. اتفاق ناگوار سال 1355 كه باعث شد بناي اوليه صندوق سرمايهگذاري خانوادگي ما گذاشته شود، درگذشت پدرم بود. در همان سال ازدواج هم كردم تا زندگي روي ديگرش را هم به من نشان بدهد. با فوت مرحوم پدرم، اداره امور خانوادگي به من كه پسر بزرگ او بودم سپرده شد و من سرپرستي چهار برادر كوچكتر از خودم را برعهده گرفتم.«كريم مسعود» يكي از برادران من است كه در حال حاضر فعاليت اقتصادي قابل توجهي دارد.«مهدي سعيد»، «محمدرضا» و «ماشاءاله گنجي» هم ديگر برادران من هستند. ما از همان سالها به وجود همديگر افتخار ميكنيم.
* آقاي گنجي، گفتيد كار سياسي نميكرديد، اما آيا دغدغه هم نداشتيد؟
- چرا. آن روزها كاملا سوسياليستي فكر ميكردم و به عدالت اجتماعي اعتقاد داشتم. يادم هست به خاطر همين دغدغهاي كه داشتم، بدم ميآمد اگر بعد از اسم كوچكم، پسوند «خان» اضافه ميشد.بدم می آمد اگرکسی رسول خان صدایم می کرد.
* به ماركس و تفكر ماركسيستها علاقه داشتيد؟
- نه. نه. اگر ميگويم دغدغه سوسياليستي داشتم، منظورم اين است كه به عدالت اجتماعي اعتقاد داشتم. در عين حال هم من و هم خانوادهام به اصول" اقتصاد آزاد" اعتقاد داريم. سنتي كه هميشه در خانواده ما وجود داشته، كمك به بيبضاعتها است. اما كمكهاي ما كمي با كمكهاي ديگران متفاوت است. من بيشتر دوست دارم ماهيگيري ياد بدهم تا ماهي بذل و بخشش كنم. حالا كه ميخواهيد شفاف حرف بزنم پس اجازه بدهيد اين را هم بگويم كه هميشه حدود 400 خانواده تحت پوشش كمكهاي خانواده ما قرار دارند. البته بعضي از آنها، ماهيگيرهاي خوبي هم شدهاند و اين باعث شده است كه هيچ وقت اعضاي اين گروه ثابت نباشند.
اگر ميگويم عدالت اجتماعي، منظورم چنين رويهاي است.
* در مورد كارتان فكر ميكنم تا آن جا گفتيد كه به اتفاق برادران خود، بناي ساخت يك كارخانه را گذاشتيد.
- بله. با توجه به تواني كه داشتم، از ميان توليد و تجارت ميتوانستم تجارت و بازرگاني را انتخاب كنم كه دردسر كمتري داشت و سود بيشتري هم ميداد اما به دليل همان دغدغهاي كه به آن اشاره كردم، توليد را برگزيدم تا ضمن كسب سود، امكان اشتغالزايي هم داشته باشم.
در سال 1356 به اتفاق برادرانم، شركتي راهاندازي كرديم به نام «چيميكو پريلننگ» كه بعدها نام آن شد «شركت شيميايي رازي».
* همان شركت معروفي كه توليدكننده "چسب رازي" است.
- بله. بناي اوليه اين شركت در قزوين گذاشته شد و از ابتدا ما در نظر داشتيم در اين كارخانه، چسب و صمغ و رزين توليد كنيم. توليد اين كارخانه خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد و در حال حاضر بزرگترين و معروفترين كارخانه توليد چسب در ايران است. نزديك به 60درصد مصرف چسب كشور را كارخانه رازي توليد ميكند و به همين دليل براي من بسيار نوستالژيك است و با تمام وجودم، اين كارخانه را دوست دارم.
يكي از دلايلي كه فكر ميكنم باعث شد بناي كارخانه رازي، استاندارد و محكم گذاشته شود، تخصص من و برادرانم بود. همان طور كه پيش از اين هم به آن اشاره كردم، ما پنج برادر هستيم. من دكتراي شيمي دارم. برادر بعد از من هم دكتراي شيمي دارد. برادر بعديام حقوق خوانده. برادر بعدي من مديريت صنعتي خوانده و در نهايت برادر كوچك ما هم بازرگاني خوانده است. اين درس خواندن ،از نسل قديميتر خانواده گنجي به نسل بعدي ما هم رسيده است. به عنوان مثال، پسر من كه قائممقام من در امور سرمايهگذاري است، در هاروارد درس خوانده است. در كنار درس، او هم كار اقتصادي را آغاز كرده است. حتما ميدانيد كه شركت "مهرام" در حال حاضر با مديريت پسرم اداره ميشود.
* با ارثي كه بعد از درگذشت پدرتان به شما رسيد ميتوانستيد كار تجاري خوبي را آغاز كنيد، اما ترجيح داديد وارد كار توليد شويد. سود بيشتري در توليد وجود داشت يا به بازرگاني علاقه نداشتيد؟
- هميشه يادتان باشد در ايران كار بازرگاني و خدمات از توليد، سود بيشتري دارد و در عين حال دردسر كمتري.
آن کس كه وارد توليد ميشود بايد دغدغه داشته باشد. به همين دليل هميشه با احترام از توليدكنندگان ياد كنيد.من و برادرانم شركت "شيميايي رازي" را با سرمايه ثبتي 10ميليون تومان ايجاد كرديم. درحال حاضر سرمايه ثبتي شركت، 5/2ميليارد تومان است و ارزش داراييهاي آن از 50ميليارد تومان بيشتر است. همه ما به داشتن پسر خوبي مثل شركت "شيميايي رازي" افتخار ميكنيم.
* در تركيب سهامداران شركت" شيميايي رازي" فقط نام خانواده گنجي ديده ميشود، چرا اين تركيب همواره حفظ شده است؟
-به صورت عمده، شركتهاي ما خانوادگي است.خانوادگي بودن شركت هم به گونه ای، استراتژي ما به شمار ميرود. در عين حال ما دو گونه شركت داريم. نخست شركتهايي كه خودمان ايجاد كردهايم، مثل شركت شيميايي رازي. در عين حال شركتهاي ديگري هم داريم كه خودمان ايجاد نكردهايم و فقط در آنها سرمايهگذاري كردهايم. مثل «شركت سرمايهگذاري ملت». بعضي شركتها را هم قانون به ما اجازه نداده است كه بيش از 10درصد سهامشان را داشته باشيم، مثل «بانك كارآفرين».
* از «شركت شيميايي رازي» بگوييد.
گفتم كه اين شركت را با سرمايه ثبتي 10ميليون تومان راهاندازي كرديم. در ابتداي كار، 150 كارگر استخدام كرديم. ظرفيت اوليه توليد در اين كارخانه، 750 تن در سال بود كه انقلاب نشده ،ظرفيت آن به 4500 تن رسيد و در حال حاضر هم 35هزار تن ظرفيت دارد.
* و شركت های بعدي؟
بعد از رازي، «شركت كيميارزين» را راهاندازي كرديم و بعد شركت «كيان شيمي». بعد كار بسيار بزرگي را در قالب شركت «آرتاويل تاير» شكل داديم كه مردم محصولات آن را به نام «گلدستون» ميشناسند.
بعد از انقلاب يكي از بزرگترين پروژههاي بخش خصوصي، راهاندازي كارخانه «آرتا ويل تاير» يا «لاستيك اردبيل» بوده است. ما كارخانه «لاستيكسازي اردبيل» را ظرف مدت دو سال ساختيم و تحويل داديم كه هنوز هم يك ركورد محسوب ميشود. بعدها قسمتي از سهام اين شركت در بورس عرضه شد اما نزديك به 90درصد سهام اين شركت هنوز به خانواده گنجي تعلق دارد.
* تراست خانوادگي شما در مجموع چند شركت را در اختيار دارد.
- چيزي حدود 84 شركت. اسم گروه خانوادگي گنجي، گروه صنعتي رازي است.
* با توجه به آن چه گفتيد، ظاهرا شما به استراتژي ماندن و مديريت كردن اعتقاد داريد اما در بورس ميگويند شما اهل ماندن در هيچ سهمي نيستيد.
- يكي از خصوصيات خانوادگي ما، فقط مالكيت است.استراتژي ما ماندن است. يعني برخلاف آن چه گفته ميشود، استراتژي ما اين نيست كه سهام شركت را بخريم و بعد از مدتي رهايش كنيم. من خودم شنيدهام كه ميگويند گنجي سهمي را ميخرد، زخمياش ميكند و آبش را ميگيرد و تفالهاش را رها ميكند. اما سابقه تاريخي نشان ميدهد، خانواده گنجي اهل فروش چيزي نيست. ما هميشه خريدار هستيم، تحت هر شرايطي.
* اما شما «لاستيك دنا» را فروختيد و رفتيد.
- «دنا» جريانهاي عجيبي دارد. من در «لاستيك دنا» ترمز بريدم. فكرش را بكنيد، من هميشه گاز ميدادم اما در «دنا» متوجه شدم لاستيكهايم صاف شده است. ماشين را نگه داشتم و پياده شدم. من سهم «دنا» را به اين دليل فروختم كه از حاشيه خسته شده بودم. البته همين حالا، من سهامدار 17درصد شركت لاستيك دنا هستم.
راست می گویید."دنا "هم زمان خرید برای شما حاشیه ایجاد کرد وهم زمان فروش.
اجازه بدهید مساله "دنا "را يك بار براي هميشه مطرح كنم. ما 20درصد سهام دنا را از" بنياد فاطمي" در بورس تهران خريديم. يعني در رقابت ماشيني و گرانتر از تابلو هم خريدیم. يعني مثلا در تابلو هر سهم سيصد تومان بود، اما من هشتصد تومان خريدم. باقی مانده سهام، تا 63درصد را هم در بورس از مردم خريدم.ه عنوان يك سهامدار عمده قيمت اين سهام را بسيار بالا بردم. همان طور كه در مهرام اين كار را انجام دادم. تا زماني كه از رفتارهاي يك گروه در كارخانه خسته نشده بودم به فكر فروش آن نبودم. زماني كه آنجا را فروختم به ثمن بخس فروختم. نسيه هم فروختم.
هنوز هم 38ميليارد تومان از آن پول را دريافت نكردهام. من 63ميليارد تومان آن سهام را فروختم و هنوز 38ميليارد تومان از اين مقدار را طلبكارم. به شما اطمينان ميدهم هيچ اتفاق ناگواري براي سهامدار نيفتاده است. زماني كه آنجا بودم 40ميليون دلار ماشينآلات جديد وارد كردم، خط لاستيك سنگين را توسعه دادم كه خوشبختانه الان فعال شده و يكي از بزرگترين كارخانههاي لاستيكسازي كشور است. همين الان هم با من مذاكره ميكنند كه دوباره آنجا را بخرم. البته من تمايلي به اين كار ندارم چون ساختار تغيير نكرده است.
* يعني ميگوييد «لاستيك دنا» يك استثنا بود؟
- بله يك استثنا بود. من هنوز «دنا» را دوست دارم.در مورد ماندن من در يك شركت، رازي نهفته است كه مناسب ميبينم به آن اشاره كنم.من اول عاشق شركتي ميشوم. بعد آن را ايجاد ميكنم و يا اينكه آن را ميخرم. مدتي روي كار شركت مطالعه ميكنم و براي آن برنامه مينويسم. در نهايت آن را اصلاح ساختار ميكنم و بعد مينشينم و نگاهش ميكنم. باورکنید یک شرکت را نمی فروشم مگر مجبور شوم. به همين دليل علاقهاي به ترك يك شركت ندارم. اين جريان ممكن است 20سال طول بكشد.
* اما آقاي دكتر بارها و بارها شنيدهايم كه ميخواهيد «مهرام» را بفروشيد.
اين هم يكي از آن حرفهاي خندهدار است. چطوري و به چه زباني بايد بگويم كه «مهرام» مثل بچه من است. «مهرام» براي پسر من هم مثل يك بچه ارزش دارد. خانواده گنجي اصلا مايل به فروش «مهرام» نيست. لطفا بنويسيد فروش مهرام چه اكنون و چه در آينده، شايعهاي بيش نيست.
* در مورد «مينو» چطور؟
ما 49درصد «گروه صنعتي مينو» را داريم. 49درصد «پارس مينو» را هم داريم. با وجود اينكه در اداره اين شركت ، هيچ دخالتي نداريم، اما همچنان در آن ماندهايم. ميدانيد كه 50درصد «مينو» به ستاد آزادگان عزيز تعلق دارد و ما فقط دو عضو هياتمديره در اين شركت داريم. كار ما اين است كه در جلسههاي اين شركت حضور پيدا كنيم، احوالي از دوستان بپرسيم و بعد هم خداحافظي كنيم. اگر افتخاري در اداره اين شركت سراغ داريد، آن را به نام هياتمديره «مينو» ثبت كنيد و اگر انتقادي داريد، به خانواده گنجي نسبت ندهید.ما در اين شركت نقش نداريم. اما با همه اين مسائل، «مينو» را هم خيلي دوست دارم.
البته يادآوري يك نكته هم اهميت دارد كه تا حالا ما از شركت مينو، چيزي دريافت نكردهايم. شايد منتظر سود ناشي از افزايش قيمت سهام آن هستيم، اما براي سود سهام شركت، دندان تيز نكردهايم.
*درمورد "سرمایه گذاری ملت" هم برای شما حاشیه ایجاد شد.هنوزهم ادامه دارد. زماني سر و صدا و هياهوي زيادي راجع به "بنياد الزهرا" برپا شد. بعضی سایت ها هنوز هم ادامه می دهند.
اصلا من چيزي به نام" بنياد الزهرا" نميشناسم. ما چنين چيزي نداريم. من هيچ وقت هيچ معاملهاي با "بنياد الزهرا "نداشتم. تمام اينها نشات گرفته از مصاحبه یک نفر با" راديو آزادي" است. آقايي که به "ریش قرمز" معروف است، پنج سال قبل ، با راديو آزادي مصاحبه كرد و گفت يك "اليگارشي "پنج خانوادهاي در ايران شکل گرفته است که خانواده گنجي هم درآن عضویت دارد. همچنين ايشان گفت در معاملهاي كه برای خرید" دنا "صورت گرفته است فساد وجود داشته است. تلويزيونهاي لسآنجلسي اين موضوع را تعقيب كردند و من آن زمان به راديو آزادي زنگ زدم و از آنها سوال كردم چه كسي اين سرنخ ها را به شما داده است؟
آنها هم اسم چند نفر را بردند و گفتند شما هم مصاحبه كنيد و گفتههاي آنها را رد كنيد. من گفتم حاضر به مصاحبه با راديو آزادي نيستم و مصاحبه نكردم. اين قضيه باعث بهوجود آمدن يك ذهنيت شد. سايت سیاسی «پيكنت» هم که توسط چپ های شکسته خورده اداره می شود، اين قضيه را تكرار كرد. این سایت هر وقت صفحه خالي داشت اين موضوع را تكرار كرد. يك روز نوشتند ؛ گنجي فارغالتحصيل رشته مالي از آمريكا است. من اصلا درس مالي نخواندهام. اين نشاندهنده اطلاعات غلط آنها است.
یک بارهم به آمريكا رفتم . شخصي به نام «شهرام همايون» از يك كانال سياسي بارها با هتل من تماس گرفت و گفت من راجع به شما حرفهاي غلط و نادرست به مردم ميگويم. شما 10هزار دلار به "تلويزيون کانال یک "كمك كنيد، من تمام آنها را تكذيب و از شما در تلويزيون تعريف ميكنم. من حتي حاضر به صحبت با او نشدم ايشان در تلويزيون ميگفت گنجي رفته و بانك ملت را خريده است.به مردم پیشنهاد می داد که ؛برويد شيشههاي بانك ملت را بشكنيد چون گنجی آن را خریده است . خیلی خنده داراست.
آقاي درخشنده عضو هياتمديره بانك ملت كه الان مديرعامل بانك سپه است،یک بار ازروی مزاح، به من گفت از زماني كه "شهرام همایون" درتلویزیون عليه شما جبهه گیری کرده است، سپردههاي ما در بانك ملت بيشتر شده است. يعني اين اتفاقات به نفع بانك ملت شد. اطلاعات غلط به شهرام همایون داده بودند که من بانک ملت را خریده ام درحالیکه من شركت سرمايهگذاري بانک ملت را خريده بودم.
یک بار به این پرسش پاسخ بدهید که چه کسانی پشت شما هستند؟
چه کسی باید باشد؟شما که روزنامه نگار وطنی هستید بگویید چه کسی باید باشد؟البته یکی از همکاران شما هم یک بار یک اشتباه کرد که خیلی ناراحت شدم. بعد از خرید سهام "سرمایه گذاری بانک ملت" خود شما هم علیه این دادوستد مطالبی نوشتید که واقعیت نداشت. البته کار همکار شما خیلی انتقاد آمیز بود.یک سال بعداز این خبر دیدم "روزنامه همشهری" مطلبی درمورد خرید" سرمایه گذاری ملت"نوشته است.موضوع را پی گیری کردم وگفتم مرد حسابی یک سال ازاین جریان می گذرد وشما حالا به این موضوع پرداخته اید؟چه هدفی دارید که ایشان عذرخواهی کرد وگفت:اشتباه از کامپیوتر بوده است که خبر یک سال پیش را آورده است روی صفحه اول خبرگزاری ایسنا.همین اشتباهات است که گاهی مارا بد جوری به زحمت می اندازد.
گذشته ازآن، من خیلی از مسوولان کشور را ميشناسم. اين شناسايي و آشنايي هم به علت حجم و گستردگي فعاليتهاي من است. طبيعي است كه من رييس بنياد را بشناسم. ولي شناسايي، دليل بر رانتخواري نيست. سوابق من نشان ميدهد كه من چه فردي هستم. چه چيزهايي داشتهام و الان چه چيزهايي دارم. اگر من از اين آشناييها استفاده ميكردم، اين كار را تا زماني انجام ميدادم و بعد ميرفتم ولي كارم هنوز ادامه دارد. من صد در صد اين حرفها را تكذيب ميكنم، گرچه كاري ندارم كه جايي به نام" بنياد الزهرا "وجود دارد يا نه؟ فعاليت دارد يا خير؟ "بنياد فاطميه" زماني وجود داشت كه بعد ورشكست شد و از بين رفت. من با بنياد فاطميه هم از طريق "جواد نادر شاهي" كه مشاور وزير اقتصاد بود آشنا شدم. بعد به بورس رفتم و سهام آنجا را خريدم و بعد از آن هم ارتباطي با آن جا نداشتم. يك بار هم آقاي "يزدي" را در زمان رياست قوه قضاييه در دفترشان ديدم كه مربوط به كار ديگري بود. من صرفا بخش خصوصي هستم. من هماني هستم كه براي شما معرفي كردم.وامدار كسي هم نيستم. فقط مقداري به بانكها بدهكارم! هر چه دارم متعلق به خودم وخانوادهام است. با كسي هم شريك نيستم. درصدهاي ما در خانواده هم الان ديگر مساوي نيست.
* من دوباره برميگردم به تراست خانوادگي گنجي.
تراست خانوادگي گنجي نه. لطفا بگوييد گروه صنعتي رازي.
* هرچه شما بگوييد آقاي دكتر. ميخواهم بدانم اين گروه صنعتي خانوادگي چند سهامدار دارد؟
ما پنج برادر هستيم به اضافه خانمهايمان و فرزندان ما كه ميشوند 25نفر.
* اين 25نفر، روي هم رفته، چقدر دارايي دارند؟
چرا نميپرسيد چقدر بدهي دارند؟
* چقدر دارايي و چقدر بدهي؟
ما نزديك 75درصد آن چيزي را كه شما دارايي تصور ميكنيد، بدهي داريم. من چيز ديگري نميگويم. شما برويد به ترازنامههاي اين شركتها، ارزش روز سهام و داراييهاي آنها نگاه كنيد. به هر صورت در پرتفوي خانوادگي گنجي، سهام شركتهايي مثل «مينو»، «شيميايي رازي»، «آرتاويل تاير»، «سرمايهگذاري ملت»، «سرمايهگذاري كارآفرين»، «بانك كارآفرين» و دهها شركت كوچك و بزرگ ديگر وجود دارد. شما كه سرتان به حساب و كتاب است، چرتكهاي، ماشينحسابي، چيزي برداريد و حساب كنيد. فهرست داراييهاي ما شفاف است و البته يادتان نرود كه پيش از اين گفتم كه من بلدم برداراييها و مصارف، مديريت كنم. مديريت بر منابع هنر نيست. در هر صورت من يك كارآفرين هستم كه جنسام با بقيه فرق ميكند.
* چرا ميگوييد كارآفرين، چرا سرمايهگذار نه؟
اين هم برميگردد به دغدغهاي كه دارم. با اين اصطلاح يادم كنيد ممنون ميشوم. من براي كاري كه ميكنم، اعتقاد روشني دارم. چند سال پيش، از طرف فارغالتحصيلان "دانشگاه پليتكنيك"، به عنوان كارآفرين نمونه ادوار اين دانشگاه انتخاب شدم. خيلي دوست دارم من را كارآفرين بدانند.
* شما كه گفتيد به اقتصاد آزاد اعتقاد داريد. چرا روي واژه سرمايهگذاري رنگ ديگري ميپاشيد؟
يك جور اعتقاد است. در هر صورت يك روي سرمايهگذاري ايجاد كار و اشتغال است و من ترجيح ميدهم صورتم را به اين طرف بگيرم. براي خودم غرورآفرين است.
* كدام يكي از گنجيهاي نسل جديد ممكن است جاي شما را بگيرد؟
فكر ميكنم اميرمحمد اين كار را بكند. ما در خانواده يعني پنج برادر، سه پسر داريم. يكي پسر خودم و دو پسر ديگر هم در خانواده يكي از برادرهايم هستند. بقيه دختر هستند كه البته تحصيلكرده و مدير هستند. مثلا سارا دخترم مديرعامل "شيميايي رازي" است. ولي شاخص اين فرزندان،" اميرمحمد گنجي "است كه من فكر ميكنم از من هم بهتر ميفهمد و بيشتر ميداند. نگاه بهتري هم به مسائل دارد و من معتقدم كه اين جوان يكي از شاخصهاي صنعت و اقتصاد مملكت خواهد شد. نه به دليل اينكه پسر من است. الان قائممقام من است و تمام شركتها را اداره ميكند و من بيشتر در حال توسعه كارها هستم.
* فیلم "پدرخوانده" را دیده اید؟ می خواهم شباهت های شما و"دون کورلئونه" را بدانم.البته ازدید خودتان.
فیلم" پدرخواده" را دیده ام.فیلم خیلی خوبی است. به خصوص بازی "آل پاچینو" خیلی قشنگ بود.پرسیدید شباهت من با "دون کورلئونه" درچیست؟ شباهت ما دریک چیز خلاصه می شود. او یک سرمایه دار غربی است ومن یک کارآفرین ایرانی.البته بازی زیبای "پاچینو" هرآدمی را عاشق "دون کورلئونه " می کند.
الگوی شرکت خانوادگی گنجی از الگوی خانواده "کورلئونه" گرفته نشده است؟ درخانواده شما حرف آخررا چه کسی می زند؟
چه ربطی دارد؟میلیون ها خانواده دردنیا وجود دارد که اعضای آن "فاند خانوادگی" دارند. مثل خانواده ما.
درخانواده شما حرف آخررا چه کسی می زند؟
به طور معمول حرف آخر را من ميزنم. مادر من در سي و هشت سالگي فوت كرد. برادر كوچك من در اين هنگام فقط هشت سال داشت. پنج سال بعد پدرم هم فوت كرد، يعني از غصه مادرم دق كرد. ما در خانواده با عشق بزرگ شديم. من هم، پدر بودم و هم مادر وهم برادر.ما خواهر نداشتيم. وقتي من ازدواج كردم همسر من مثل خواهر خانواده شد. پدر من قبل از مرگ همه داراييهايش را به نام من ثبت كرد. بعد از آن من سهم برادرهايم را به آنها دادم.
* اگر كسي بخواهد از اين خانواده جدا شود و ساز خودش را بزند چه؟
ببينيد گفتم كه، سهم خانواده مساوي نيست. در مقطعي من سعي كردم تا فعاليت را گسترش بدهم. اما برادرانم مخالف بودند. من خيلي سريع و جسور هستم. دوست داشتم كارهايي بكنم كه برادرهايم تمايلي به آن نداشتند. من احساس كردم به پاهايم بند و قفل زده شده است. بنابراین تصميم گرفتيم بعضي دارایی ها را مشترك نگه داريم و برخي دارایی ها را جدا كنيم. در آن مقطع من سهام خود در «آرتاويل تاير» را به برادرهايم فروختم و «دنا» را خريدم." سرمايهگذاري ملت" و "كارآفرين" را خريدم. شركت مينو و شركتهاي ديگري را هم خريدم. برادران من هم خريدهاي ديگري داشتند، "ليزينگ رازي" "بيمه رازي" "لاستيك كردستان "و "لاستيك يزد" را درهمین مقطع راه اندازی کردند. يعني درمدت کوتاهی از هم جدا شديم. اما خانواده كاملا جدا نشد. مثلا برادر من كه هيچ سهمي هم در مينو ندارد، عضو هياتمديره آنجا است. ما" رازي "و "كيميارازي" و "كيانشيمي" را مشترك نگه داشتيم تا بند و علقه خانوادگي را حفظ كنيم. از طرفي زيرگروههاي خودمان را هم توسعه داديم. الان ميتوانم بگويم من و پسرم و دخترهايم يك گروه را تشكيل ميدهيم. چهار برادر ديگرم يك گروه را تشكيل ميدهند. ولي جدا نشده ايم و شكافي نداريم. ولي سرعت من بيشتر بود. اما همين الان سهام من در" رازي "به نام برادرم است. يا مقداري از سهام من در "مهرام "به نام بچههاي برادرم است. يعني بدون هيچ شكافي، كاملا در كنار هم هستيم.
* بهترين تفريح يا دلمشغولي اين جمع به جز كار اقتصادي چيست؟
بهترين تفريح ما كار است. همه ما به شدت كار ميكنيم. از طرفي علاقه ما به يكديگر بسيار زياد است. لذا اوقات بيكاري هميشه در كنار هم هستيم و اين براي ما خيلي مهم است. البته اين جمع شدنها مختص ايران نيست در كانادا، آمريكا يا دوبي هم در كنار هم جمع ميشويم. ولي مركزيت ما ايران است. هيچ كس از افراد خانواده تابعيت خود را عوض نكرده است. با اينكه در بيشتر نقاط دنيا هستيم ولي احساس وحدت و مليت ما حفظ شده است.
* آقاي گنجي پول درآوردن مشكل است؟
نه، اين را قبول ندارم. از ذهن كار كشيدن مشكل است، نه پول درآوردن. استراتژي من هيچوقت مديريت منابع نيست. من اعتقاد دارم با دست خالي هم ميشود امكان ايجاد كرد. در حقيقت مديريت منابع ،هنر خاصي ندارد، اما مديريت بدهي، حواس جمع و حساب و كتاب و برنامه ميخواهد.
* ظاهرا رسيديم به نگاه شما به اقتصاد و سرمايهگذاري. چه نگاهي به اقتصاد داريد و الگوي شما براي مديريت چيست؟
گفتم كه طرفدار اقتصاد آزاد هستم. البته خوشحال هستم كه وارد اين مباحث شديم. اينكه بدانيد من چقدر دارايي دارم به چه دردي ميخورد. اگر نظر من را ميخواهيد، بهتر است پرسش و پاسخهاي شخصي را حذف كنيد. بهتر است با هم در مورد بورس حرف بزنيم و اقتصاد.ميدانيد كه كارآفريني در اين كشور، چه مخاطراتي دارد. اصلا همه پيامها و گفتوگوهاي شخصي را حذف كنيد. بايد تاكيد كنم كه دوست ندارم يك «شومن» باشم و با داراييهاي خودم بازي كنم. من عقیده های خاصی دارم.به طور مثال برای من سود خیلی مهم نیست.من به ایجاد اشتغال بیشتر اعتقاد دارم.
* آقاي گنجي باور اين نكته خيلي سخت است. يعني اين همه خون دل ميخوريد تا سود براي شما مهم نباشد. ظاهرا درست ميگويند كه پولدارهاي ايراني خيلي محافظهكار هستند. در شما اندازهاي از نبوغ وجود دارد كه ميتوانيد پول توليد كنيد. خيليها در كارخانههاي شما به كار مشغول هستند و اين خيلي اهميت دارد.
نه، اجازه بدهيد تا توضيح بدهم. من نه كارآفريني را رد ميكنم و نه قصد دارم نظام كارآفريني را زير سوال ببرم. با پولي هم كه الان دارم، در هر كشوري ثروتمند هستم، اما ماندهام و با وجود سن و سالي كه دارم هر روز ايدهاي جديد خلق ميكنم. ايدهاي جديد براي توليد جديد.من ديگر با كارهاي كوچك راضي و قانع نميشوم.دوست دارم كارهاي بزرگي بكنم. در اين مدت همه كار كردهام. از توليد رزين و چسب بگيريد تا شكلات و مواد غذايي و حالا ميخواهم در توليد برق و انرژي و پالايش فرآوردههاي نفتي فعاليت كنم. مقدمات اين پروژهها را بعد از ابلاغيه اصل 44 فراهم كردهام و به شدت در تكاپو هستم تا اين ايدهها را در «سرمايهگذاري ملت» عملي كنم.
* حالا واقعا تا چه اندازه به حرفهايي كه ميزنيد اعتقاد داريد؟
من واقعا به آنچه ميگويم اعتقاد دارم. بدون تعارف ميگويم. احساس ميكنم رسالتي دارم تا جايي را كه وطن من است، آباد كنم. دليل ندارد ما از كرهجنوبي يا مالزي عقب بمانيم. فكر ميكنم اگر نخبهها، اراده كنند و همه دست به دست هم بدهيم، حتما كره و مالزي را پشتسر خواهيم گذاشت.
رابطه من نوعي با پيشرفت كشورم، رابطهاي است كه معاملهگران بورس نيويورك به آن ميگويند «برنده- برنده» هرچه كشور من پيشرفت كند، من به عنوان يك شهروند، از اين پيشرفت بهره خواهم برد. شايد خيليها هستند كه اگر قدمي برميدارند، آن را خبر اول مطبوعات ميكنند، اما من در اين دسته قرار نميگيرم. باور كنيد براي من از همه مهمتر اين است كه به هدف تعيينشدهام برسم.
* آقاي گنجي از چه الگويي در مديريت استفاده ميكنيد؟
فقط يك روش خاص نيست. گاهي از روشهاي مستقيم استفاده ميكنم و گاهي از مديريت معكوس. اين ها زياد مهم نيست. مهم استفاده از اين ابزارها در زمان مناسب است. اما كليديترين ابزار من، صداقت در عمل است. تا حالا اتفاق نيافتاده است كه من قولي داده باشم و به آن عمل نكرده باشم يا كار ديگري برخلاف آن انجام دهم. شايد خيلي كارها را اعلام نكرده باشم، اما اگر اعلام كنم، حتما به آن عمل خواهم كرد.هميشه نسبت دانستههاي من، به آنچه اعلام ميكنم، 95 به 5 است.
* داريد براي اميدها و آرزوهايتان در سرمايهگذاري ملت، بازارگرمي ميكنيد؟
كاري كه قرار است انجام گيرد، حاصل 40سال مديريت من است. بزرگتر از همه كارهايي كه تا حالا انجام دادهام. من حتي در روزهايي كه بخش خصوصي ايران در تنگنا بود، براي بخش خصوصي زحمت كشيدم و كارهايي كه اكنون در دست پيگيري دارم، به بخش خصوصي كشور اعتبار خواهد داد.
* هنوز هم معتقديد شما يكدرصد توليد ناخالص داخلي ايران هستيد؟
خيلي پيچيده نيست. ضرب و تقسيم كنيد. ممكن است بيشتر از يكدرصد هم باشد. اما يادتان باشد يكدرصد GDP مال من نيست و اين معني را ميدهد كه فعاليتهاي مستقيم و غيرمستقيم خانواده گنجي، معادل يكدرصد توليد ناخالص داخلي است. اگر فرض كنيد توليد ناخالص داخلي ايران 218ميليارد دلار باشد، من فكر ميكنم، يك درصد GDP كشور، ناشي از فعاليت خانواده گنجي باشد. يكدرصد اين رقم يعني 2ميليارد دلار كه داراييهاي ما اين ارزش را دارد پس ميتوانم پرسش شما را تاييد كنم.
* ميگويند استراتژي شما در بورس شبيه معاملهگراني است كه به آنها «مفتخر» يا «بزخر» ميگويند. اين را قبول داريد؟
نه. نه. نه. اين فقط يك اتهام صنفي است كه از سوي رقبا به من زده ميشود.
* ممنون ميشوم اگر در رد اين اتهام دليل بياوريد.
شايد منظور شما اين است كه من سهام را در كف ميخرم و بعد در اوج ميفروشم. من اين اتهام را رد ميكنم. خدا رحمت كند رفتگان شما را. پدر مرحوم من هميشه نصيحت ميكرد و ميگفت: رسول جان، جنس يكتوماني را يكتومان بخر. اگر 9ريال بخري، طرف هميشه دنبال جنس فروخته شدهاش خواهد بود و خير نميبيني و اگر 11هزار بخري، تن من در قبر خواهد لرزيد. دوستان نزديك من ميدانند كه من به شدت به اين روايت اعتقاد دارم. نمونههايي در همين زمينه دارم كه ميتواند ثابت كند من «بزخر» و «مفتخر» نيستم.
يك بار از يكي از بزرگان خانهاي خريدم كه مجبور شده بود در شرايط خاص، خانه بزرگ خود را بفروشد. متراژ خانه بالا بود و كمتر آدمي ميتوانست اين خانه را بخرد. پرسيدم خانه را چند ميفروشيد؟ به من گفتند: 900واحد. گفتم نميخرم مگر آنكه اين خانه را 950واحد بفروشي. گفتند چرا گرانتر؟ گفتم احساس ميكنم اگر روزي مشكلات شما حل شود، ممكن است فكر كنيد گنجي «بزخري» كرده است و من نميخواهم شما هيچوقت چنين فكري كنيد. امروز كه 8 سال از آن جريان ميگذرد، همين دوستان ،همه جا مينشينند و ميگويند گنجي ميتوانست خانه را 900واحد بخرد، اما 950واحد خريد. البته يادتان باشد به هيچ عنوان علاقه ندارم كسي فكر كند چون گنجي پولدار است، ميشود هرچيزي را گرانتر از قيمت واقعي به او فروخت.من خودم را كارشناس ميدانم و همهچيز را ارزيابي ميكنم.
* در مورد سهام بگوييد. چرا فكر ميكنند شما ممكن است مفتخري كنيد؟
به گذشتهها برگرديم و كارهاي گذشته را مرور كنيم. از سرمايهگذاري ملت شروع ميكنم. زماني كه داشتم اين سهم را ميخريدم، قيمت آن، روي 130تومان بود. با بانك ملت هم قرارداد بستم كه هر سهم را 130تومان بخرم. در عين حال حتما يادتان هست كه رقابت ساختگي ايجاد كردند، اما من در همان فضاي ساختگي رقابت، هر سهم سرمايهگذاري بانك ملت را خريدم 182 تومان. شما كه يادتان هست، آقاي «حاتمييزد» مديرعامل وقت بانك صادرات، چنددقيقهاي با شركت «غدير» به مبارزه با من آمد، اما بعد ول كرد و رفت.
* آقاي گنجي شما تكنيكالي خريد و فروش ميكنيد يا فاندامنتالي؟
من چون ديد بلندمدت دارم، فاندامنتالي به معاملات نگاه ميكنم. هيچوقت از سهم محكم و اصولي، نميگذرم.
* اما ظاهرا استراتژي شما در خريد سرمايهگذاري ملت خلاف اين را ميگويد.
خيليها ممكن است به سرمايهگذاري ملت با ديده خوشبيني نگاه نكنند. اما حتما كبوترهاي سرمايهگذاري ملت به خانه باز ميگردند. از اواخر امسال خواهيد ديد.
* داريد سيگنال ميدهيد؟
ميتوانيد ننويسيد. شما گفتيد در خريد سرمايهگذاري ملت نگاه فاندامنتالي نداشتهام و من ميخواهم بگويم در خريد اين شركت كاملا اصولگرايي را رعايت كردهام. در عين حال دل كوچكي دارم كه نميتوانم حرف را در آن حبس كنم. كارهايي دارم در سرمايهگذاري ملت انجام ميدهم كه خيلي مهم و بزرگ است.
* سرمايهگذاري ملت را ميگذاريم براي بعد، ميخواستم نظر شما را در مورد فضاي به وجود آمده بعد از ابلاغ اصل 44 بدانم. واقعا فضا تغيير كرده است؟
سوال خيلي جالبي است و در عين حال خيلي مهم.بعد از ابلاغيه مقاممعظمرهبري، من دو دسته آدم ميبينم. دسته اول كساني هستند كه از فضاي به وجود آمده ذوقزده شدهاند. ذوقزده براي اينكه فضايي به وجود آمده است كه براساس آن شايد دولت مجبور شود سهام شركتهاي بزرگ خود را به ثمن بخس واگذار كند.
ميدانيد كه من عضو هيات نمايندگان اتاق تهران هستم و ميخواهم بگويم خوشحالي بيحد و حصر اين عده را از نزديك ديدهام. اين گروه متاسفانه اكثريت را در اختيار دارند و اگر بخواهم خوشبينانه نگاه كنم، اين آدمهاي فرصتطلب، 75درصد بخش خصوصي ايران را در اختيار دارند.
من آدمهاي زيادي ميبينم كه پشت خصوصيسازي پنهان شدهاند و ميخواهند كارخانه فولاد مباركه يا ذوبآهن را تصاحب كنند. من اين آدمها را ميشناسم. آنها درصدد نفوذ به سازمان و مراجع متولي خصوصيسازي هستند. اين تفكر در خيلي جاها باعث شد خصوصيسازي با پيشاني زمين بخورد. ميترسم آن قدر كار را آلوده كنند كه چند سال بعد همه خصوصيسازيها باطل شود.
*آقاي دكتر شما مطمئن هستيد كه اين حرفها را خودماني نميزنيد و ما اجازه داريم اين حرفها را چاپ كنيم.
من با كسي تعارف ندارم. خيليها به بازي برنده- برنده فكر نميكنند و اين رفتار باعث ميشود موجوديت اقتصاد ايران به خطر بيافتد من از طرح اين مسائل هراسي ندارم.
پس بگوييد دسته دوم چه كساني هستند؟
دسته اول آنهايي هستند كه با طرفداري از خصوصيسازي، قصد تصاحب شركتهاي دولت را دارند. اما دسته دوم آنها هستند كه دنبال آزادسازي اقتصاد هستند.
*يعني اين افراد آزادسازي را مقدم بر خصوصيسازي ميدانند؟
بله، اين افراد كه شايد 25درصد كارآفرينهاي ايران را تشكيل ميدهند معتقدند آزادسازي مقدم است بر خصوصيسازي. خصوصيسازي هر چه باشد مثل بزرگ كردن بچه ديگران ميماند اما اگر دولت اجازه بدهد خودمان بسازيم، ميدانيم كه داريد بچه خودمان را بزرگ ميكنيم.
من و دوستانم معتقديم خريد سهام شركتهاي دولتي در ايران نه تنها مقرون به صرفه نيست كه هزينههاي جانبي هم دارد.اين رويكرد دو دليل دارد اول اينكه هزينه تمام شده كارخانههاي ذيل اصل 44 بالا است. چون اين كارخانه ها دولتي طراحي و اجرا شده است. مثلا كارخانهاي كه بايد سه ساله احداث ميشد، 12 سال طول كشيد تا به بهرهبرداري رسيد در نتيجه هزينههاي احداث آن بالا رفته است. من معتقدم از اين فضاي بسيار خوبي كه ايجاد شده، استفاده كنيم و به طور مثال 10ميليون تن ظرفيت توليد فولاد براي كشور ايجاد كنيم. يعني ميراثخوار نباشيم و به دنبال افزايش توليد باشيم.
*شما با آزادسازي موافقيد نه خصوصيسازي؟
بله، ما به دنبال افزايش توليد هستيم. ما معتقديم اين كار را سريعتر و ارزانتر و كارآمدتر ميتوانيم انجام دهيم. ما كه گروه دوم بخش خصوصي هستيم ابتدا كشور را ارزيابي ميكنيم، ظرفيتهاي نسبي و فضاهاي ايجاد شده براي فعاليت را بررسي ميكنيم. گروه اكثريت بخش خصوصي به دنبال تغيير سیاست ها هستند. نظر رهبر معظم انقلاب مبني بر اين بود كه 20درصد سهام براي دولت باقي بماند، 35درصد به تعاونيها واگذار شود، 5درصد هم به كاركنان آن شركت واگذار شود و 40درصد بقيه از طريق بورس تقسيم شود.اما اين افراد در پي اين هستند كه با اثر گذاري روي تصميمگيريها درصدها را تغيير دهند تا در پايان به جاي 40درصد، 50درصد سهام را در اختيار بگيرند و قدرت خود را بالا ببرند.
اگر اين كار صورت بگيرد مثلا سازمان گسترش صنايع دوهزار ميليارد تومان قيمتگذاري ميشود كه بسيار شائبه برانگيز است. تمام تلاش اين گروه معطوف به اين هدف است تا به طور مثال سازمان گسترش صنايع را دوميليارد دلار بخرند. اما من ميگويم اگر سازمان گسترش صنايع را مجاني به من بدهند آن را تحويل نميگيرم. ما معتقديم كه بايد كارخانه را خودمان ايجاد كنيم. در هر بخشي خودمان بايد پروژه راهاندازي و احداث كنيم. البته توان اين كار را هم داريم. منابع مالي بخش خصوصي بايد تجهيز شود و منابع انساني هم برايش تامين شود. متاسفانه بخش خصوصي ما در حد اجرا و اداره پروژههاي بزرگ در كشور توانايي ندارد. يعني اگر شما بخواهيد اسم 50 نفر را بنويسيد كه قادر به اجراي يك پروژه يكميليارد دلاري باشند، كسي را نميتوانيد پيدا كنيد. يعني نه توانايي مالي دارند و نه توانايي مديريتي شايد 20 تا 30 شخص و گروه را بتوانيد بيابيد كه داراي تجربه بينالمللي و انجام پروژههاي سنگين و مذاكره با خارجيها هستند. ما ميخواهيم اين مشكل را برطرف كنيم. ما به اين نتيجه رسيديم كه به دنبال خريد كارخانهها نرويم. چون به اين كار اعتقاد نداريم از طرفي بعدها به ما انگ رانتخواري خواهند زد حتي اگر كارخانهها را با قيمتهاي بالا بخريم. هنوز كه هيچ اتفاقي نيفتاده ، در برخي جاها ما را متهم به رانتخواري ميكنند. در آلمان ،خصوصيسازي به بهترين نحو انجام شد ولي آنها شرايط خوبي را در نظر گرفتند، اشتغال كاركنان را حفظ كردند و خريداران را ملزم به نوسازي كردند. در كشور ما زيرساختهاي چنين اقدامي وجود ندارد. اگر يك كارخانه صدميليوني را به شخصي واگذار كنند و حتي با قيمت بيشتر به او بفروشند و اين فرد با كار و تلاش قيمت كارخانه را بالا برد خواهند گفت كارخانه را مفت خريد. پس اين نيرو بهتر است به دنبال ايجاد و توليد برود. ما در منشور خودمان گفتيم بهتر است كه به دنبال ايجاد باشيم از طرفي بخش خصوصي خالص باشيم يعني دنبال سازمانها و نهادهاي مثل بنياد جانبازان يا ديگر نهادها به صرف داشتن پول و دارايي نباشيم. همچنين حركت خودمان را سريع شروع كنيم. در گروه هم عنوان كرديم هيچ كس محور حركت نباشد چون احتمال تخريب او زياد است.
*به عنوان يك سرمايهدار از اين موضوع ميترسيد؟
من اصلا از اين موضوعات ترس و هراسي ندارم. ولي به هر حال اطرافيان به من ميگويند تو كه دنبال چنين مسائل نيستي پس مواظب باش. اگر كسي بگويد من به دنبال سودآوري نيستم اصلا بازرگان نيست. من دنبال سود هستم اما به چه قيمتي؟ قيمت براي من بسيار مهم است. معتقدم اگر كل مملكت رشد كند من هم رشد خواهم كرد.
*يعني نگاه شما برنده- برنده است؟
من ميگويم اگر كل جامعه سود ببرد اما من ظاهرا سود نبرم مشكلي پيش نميآيد. چون من هم در دراز مدت سود خواهم برد. ما تصميم گرفتيم يك شركت مادر با سرمايه هزار ميليارد تومان تاسيس كنيم. 35درصد سرمايه را موسسان شركت بايد تامين كنند. اين موسسان هم فعالان بخش خصوصي در حوزههاي مختلفي مثل گاز، نفت، IT و... هستند. اين تعداد هم اكنون شركت هستند كه احتمالا تا صدو پنجاه شركت هم افزايش خواهند يافت. كار تاسيس شركت هم هفته آينده به پايان خواهد رسيد. فراخوان جلسهاي در اتاق بازرگاني گذاشتيم كه تاكنون اين تعداد جمع شدهاند و تا پايان هفته جاري 35درصد سرمايه هم واريز خواهد شد.
*يعني يك صندوق سرمايهگذاري تاسيس كردهايد؟
نه. صندوق سرمايهگذاري نيست، هلدينگ است. نام اين شركت هم ، شركت «سرمايهگذاري ايرانيان» است.
*شركت شما چيزي شبيه به هيوندا يا دوو در كره است؟
شما هرطور كه ميخواهيد برداشت كنيد. تاكنون چنين اتفاقي در كشور ما رخ نداده و ما در پي ايجاد آن هستيم.
*يعني به دنبال ساخت يك غول سرمايهگذاري هستيد؟
بله، تقريبا همان چيزي است كه شما گفتيد. كار موسسان شركت تا پايان هفته آينده به اتمام ميرسد بعد از آن پذيرهنويسي عام شروع ميشود كه آن هم ظرف ده روز به پايان خواهد رسيد. با انجام اين اوامر شركت ظرف دو ماه آينده به ثبت خواهد رسيد. اين شركت هزار ميليارد تومانی در 15 رشته شركتهاي مادر تخصصي ايجاد خواهد كرد. اين شركتها در زمينه، صنعت، تجارت، معدن، IT، پتروشيمي، نفت، حمل و نقل، بانك و بيمه، ساختمان، بهداشت، صادرات، گاز و محيط زيست فعاليت خواهند كرد. هر كدام از اين شركتها داراي زير مجموعه است. مثلا شركت حمل و نقل شامل حمل و نقل هوايي، دريايي، جادهاي و ريلي است. ببينيد مثل اين است كه صنعت يك كشور را بخواهيد بسازيد. ما در واقع مكمل دولت خواهيم شد. دولتي كه با توجه به گستردگي فعاليتهايش توان حركت ندارد و هزينههايش بسيار بالا است. ما براي ايجاد يك اشتغال مثلا دوميليون نفري به دولت كمك ميكنيم.
*من اينگونه متوجه شدم كه شما از فضاي ايجاد شده در اقتصاد كشور بعد از ابلاغيه اصل 44 كه بحث آزادسازي را مطرح كرده استفاده ميكنيد و يك مجموعه يا هلدينگ را ايجاد ميكنيد.یعنی شما طرفداران بند های الف وب اصل 44 هستید.
بله، ميخواهيم از اين طريق به اهدافي كه رهبر معظم انقلاب مدنظر دارند و بيان كردند دست پيدا كنيم.
*برای ثبت درتاریخ دوباره مجبورم بپرسم. شما قصد ورود به واگذاريها و خريد كارخانههاي دولتي را نداريد؟
گروه ما تمام تلاش خود را به كار ميگيرد تا وارد واگذاريها نشود.
*در مورد ديگر اعضاي گروه هم ميتوانيد توضيح دهيد یا از آنها نام ببريد؟
ما شركتهاي بزرگ صنعتي در حوزههاي مختلف را داريم. مثلا در زمينه پيمانكاري نفت و گاز و پتروشيمي شركت «سان فاير» و «كیسون» را داريم.سرمايهگذاري ملت و "سرمايهگذاري كارآفرين" هم هستند." بيمه رازي" و همه گروههايي كه با ما همسو هستند، در اين جريان حضور دارند. آقاي "خاموشي"، نه خاموشي رييس اتاق ايران بلكه شخص "سيدعلينقي خاموشي" در اين سرمايهگذاري با ما همكاري ميكنند.خيلي از دوستان ديگر هم در اين جريان يار ما هستند.
در مجموع 110 نفر از بزرگترين كارآفرينهاي ايران در اين سرمايهگذاري بزرگ دست به دست هم دادهاند. من سخنگوي اين گروه نيستم. اما استنباط من اين است كه ما دنبال راهاندازي هلدينگي هستم كه اين هلدينگ دو هدف دارد. يكي توليد و ديگري اشتغال و اينكه در اين هلدينگ قرار است 76ميليارد دلار سرمايهگذاري صورت گيرد و به نتيجه رسيدن اين پروژه بزرگ به طور قطع جايگاه بخش خصوصي را تغيير فاحشي خواهد داد. من فكر ميكنم يك سال طول خواهد كشيد تا كار شركت به پايان برسد و احتمالا 4 سال هم طول خواهد كشيد تا پروژهها به سرانجام برسد.
فكر ميكنم راهاندازي هلدينگ 76ميليارد دلاري در ايران مناسبات پولي و مالي اقتصاد كشور با بانكها و موسسههاي مالي جهان را تغيير دهد.
*شما چند درصد اين طرح را خواهيد داشت؟
ميبينيد كه طرح خيلي بزرگي است اما خانواده گنجي هم به اندازه توان خود در اين طرح سرمايهگذاري خواهد كرد.
ما قصد مديريت در اين طرح را نداريم. اما جزو راهاندازي كنندگان آن خواهيم بود.
*پذيرهنويسي و تامين مالي طرح چگونه خواهد بود؟
ظرف دو ماه آينده پذيرهنويسي خواهيم كرد. شركتي كه با سرمايه 1000ميليارد تومان راهاندازي خواهد شد، تامينكننده منابع مالي پروژهها خواهد بود و 20درصد منابع مورد نياز پروژهها را تامين خواهد كرد و بقيه نقدينگي مورد نياز از طريق پذيرهنويسي به دست خواهد آمد. در مجموع از همه ابزارهاي تامين منابع مالي استفاده خواهيم كرد اما در مجموع قصد داريم مشابه سهام عدالت، ما هم به مردم سهام واگذار كنيم.
*فكر ميكنيد مردم به سرمايهگذاران بخش خصوصي، اعتماد خواهند كرد؟
چرا كه نه، در جريان پذيرهنويسي اولين شركت ظرف 10 روز موسسان شركت سرمايهگذاري لازم را انجام دادند. آنها متعهد شدهاند كه اگر 65درصد پذيرهنويسي عمومي صورت نگيرد، خودشان سهام را خريداري كنند. مردم نگاه ميكنند كه موسسان يك شركت چه كساني هستند. به نظر من مردم اين روزها به سود هم توجه ويژهاي دارند. در مورد شركت هم بايد بگوييم كه قرار است 1000ميليارد تومان بين 15 شركت زير مجموعه تزريق شود.به هر شركت 20ميليارد تومان اختصاص داده خواهد شد به عنوان هيات موسس و پذيرهنويسي هم احتمالا از 20 روز ديگر آغاز خواهد شد. ما قصد داريم در نخستين قدم 650ميليارد تومان پذيرهنويسي كنيم.
*بانكها مجاز به سرمايهگذاري هستند؟
بانكهاي خصوصي بله، اما بانكهاي دولتي نه به شركتهاي سرمايهگذاري دولتي هم اجازه سرمايهگذاري نميدهيم.در عين حال هر نفر ميتواند تا سقف 10ميليون تومان پذيرهنويسي كند.
خيلي وارد حاشيهها نشويم بهتر است.این چیزهارا شماها می نویسید.
* حاشيه يعني چه؟ نميخواهيد بگوييد چقدر پول داريد يا پشت شما به چه گروهي گرم است؟
- با هم قول و قراري گذاشتهايم. نبايد کاری کنید که اسير حاشيه شوم. شما خواستيد گفتوگو كنيم. من هم قبول كردم و البته گفتم و خواستم اين گفتوگو در چارچوب روشهاي معمول و مورد قبول اين روزها انجام شود.
* آقاي دكتر من هم قبول دارم و دوست ندارم هر دو وارد حاشيههاي صنفي خودمان بشويم. شما مدير ثروتمندي هستيد و چندین شركت را اداره ميكنيد من هم خبرنگار اقتصادي هستم و به اندازه كافي در كانون حاشيه قرار دارم. موضوع مهم اين است كه من و شما به اتفاق، متهم به چيزي نشويم. شما كه به" بازي برنده - برنده" اعتقاد داريد.
- من هم قبول دارم و البته شما حتما ميدانيد كه ما هم حاشيههاي صنفی خودمان را داريم. پس اجازه بدهيد اولين تجربه گفتوگوي مفصل يك كارآفرين ،با يك روزنامه، تجربه خوبي باشد.
* بسيار خوب. ميخواهم از خود شما شروع كنم. چه سابقهاي داريد؟ اهل كجا هستيد؟ ميدانيد كه مردم خيلي كنجكاو هستند تا در مورد ميلياردرها بدانند.
- اگر نخواهيد اين گفتوگو مثل مصاحبه با يك خانم بازيگر يا يك تكواندوكار، به جاهاي زرد و صفحههاي زرد كشيده شود، بايد بگويم نام اصلي من «رسول تقي گنجي» است. در تهران متولد شدهام. سه ساله بودم كه كودتاي 28 مرداد اتفاق افتاد. با جريانهاي ناآرام سياسي و اجتماعي آن روزها بزرگ شدم اما چون خيلي با سياست ميانهاي نداشتم، به سمت اقتصاد گرايش پيدا كردم.
من متولد خانواده بزرگ و با نام و نشاني بودم كه ترقي و پيشرفت در آن اهميت زيادي داشت. بنابراين با جديت تمام درس خواندم تا ديپلم گرفتم و پس از آن، وارد دانشگاه شدم.
آن روزها هفده سال بيشتر نداشتم كه وارد "دانشگاه پليتكنيك" شدم و درسم را در رشته مهندسي شيمي با گرايش پتروشيمي آغاز كردم. با همان جديتي كه هنوز هم در وجود من هست، درسم را خواندم تا اينكه در سن 21 سالگي موفق شدم درسم را تمام كنم. بعد از درس و با توجه به اينكه معافيت اعزام به خدمت داشتم، به صف مهندسان پتروشيمي كشور پيوستم. خيلي جالب است، من كارم را در قسمت تجهيز نيروي انساني سازمان پتروشيمي در شيراز، آغاز كردم.
عمر ماندن من در شهر سعدي و حافظ، يك سال و نيم طول كشيد و بعد از آن منتقل شدم به نقاط جنوبي كشور. اين بار "پتروشيمي ايران – ژاپن" ميزبان جواني بود كه روياهاي زيادي در سرداشت. آن روزها من جوانترين مهندس "شركت پتروشيمي ايران – ژاپن" بودم.
در همين شركت بود كه بناي اوليه الگوي مديريتي من در مكتب ژاپني شكل گرفت. يادم هست كه آقاي «نی شي يو» كه مدير من در شركت ايران – ژاپن بود، در طول سه سالي كه در جنوب كشور بودم. چيزهاي زيادي به من ياد داد.
اين آقاي «ني شييو» كه بيشتر از 60 سال سن داشت، خيلي به من علاقه پيدا كرده بود. نگران من بود و همه چيز را به من منتقل ميكرد. روزي كه خواستم از او جدا شوم، به من چيزي گفت كه باعث شد من بيشتر خودم را بشناسم. او گفت؛ من تو را كشف كردهام. بنابراين اخبار رشد و ترقيات را به من برسان.
در مكتب ژاپني آقاي «نی شي يو» كار را ياد گرفتم. سختكوشي را آموختم تا اينكه در همين شركت، به سمت معاون پروژه انتخاب شدم. آن روزها من جوانترين مدير شركت بودم.بعد از آن، مجددا به تهران برگشتم و اين بار در رشته مهندسي صنايع در" دانشگاه صنعتي شريف" به ادامه تحصيل پرداختم. در عين حال مدتي به آمريكا سفر كردم و در «هاروارد» موفق شدم، مدرك فوق ليسانس مديريت استراتژيك بگيرم و در ادامه تحصيل، موفق شدم در «دانشگاه پنسيلوانيا»، مدرك دكتراي پليمر بگيرم.
* مثل اينكه هنوز هم به تحصيل علاقه داريد.
- بله در «دانشگاه استانفورد» درس علوم سياسي ميخوانم.
* كار اقتصادي خيلي از ميلياردرها، با يك جرقه يا يك اتفاق كوچك آغاز شده است، شما چگونه آغاز كرديد؟ با پيدا كردن يك سكه يا فروش ارث خانوادگي؟
- هيچ كدام. همان طور كه پيش از اين هم گفتم، خيلي از موفقيتهاي من در بستر خانواده شكل گرفت. من آن قدرها كه به برنامهريزي و تلاش اعتقاد دارم، به شانس اعتقاد ندارم.
* گفتيد خانواده بزرگي داشتيد. خانوادهاي كه به سياست دلبستگي زيادي نداشت. اما در عالم سياست، يك گنجي ديگر هم ميشناسيم. آيا شما با «اكبر گنجي» نسبت داريد؟
- با ايشان هيچ نسبتي ندارم. به نفي يا اثبات عقيدههاي ايشان هم كاري ندارم اما خيليها ميپرسند آيا شما با «منوچهر گنجي» كه قبل از انقلاب اسلامي، آدم بسيار معروفي بود، نسبتي داريد كه باز هم ميگويم نه. البته اگر در فاميل ما، آدمهاي معروف ديگري هم وجود داشته باشند، قرار نيست كه در مورد آنها صحبت كنيم. موضوع ما فعلا «رسول گنجي» است.
* بله درست ميگوييد. آقاي گنجي آيا شما در خانواده ثروتمندي به دنيا آمديد؟
- خانواده من خيلي ثروتمند نبود. اما وضع آنها خوب بود. در مورد خانوادهام اين را بگويم كه ما در تمام ايران پراكندهايم. حتي در هند و پاكستان هم فاميل زياد داريم كه معمولا آدمهاي موفق و مطرحي هستند.خانواده ما پيش از انقلاب، جزو طبقه مالكين بود. جد من هم به «صمصامالسلطنه بختياري» برميگردد.اين آقا، زماني رييس ايل بختيار بود و حتي بعد از «مشيرالدوله»، 100 روزي نخستوزير ايران بود. ميبينيد كه زندگي خانوادگي من پيشينه روشني دارد.
* پس قبول داريد كه خانواده ثروتمندي داشتهايد. بنابراين كار اقتصادي هم نبايد براي چنين آدمي سخت باشد.
- خدا گواه است كه اينگونه نبوده و من با دست خالي كارم را شروع كردم. دست خالي نه به اين دليل كه نداشتيم، به اين دليل كه نميخواستم. كار اقتصادي من با استقلال كامل آغاز شد. اگر عجله نكنيد ميگويم كه چطور كار اقتصادي من آغاز شد. يادم هست كه براي نخستين بار، من كارت بازرگانيام را در سال 1355 گرفتم. در همان روزها به محضر پدرم رفتم و گفتم اگر اجازه ميفرماييد ميخواهم كار تجارتام را آغاز كنم. از پدرم خواهش كردم 50هزار تومان به من قرض بدهد. با توجه به اينكه حقوق و مزاياي حضورم در شركت "پتروشيمي ايران – ژاپن" قابل توجه بود، به پدرم قول دادم، 50 هزار تومان را چند ماهه برگردانم. پدرم گفت، ميخواهي با 50هزار تومان چه كار كني؟ گفتم اگر اجازه بدهيد ميخواهم گشايش اعتبار كنم. ايشان هم قبول كردند و من معادل يك ميليون تومان گشايش اعتبار (LC) كردم.از اين گشايش اعتبار يك ميليون تومان كه با 50هزار تومان پول قرضي از پدرم صورت گرفت، چيزي حدود 200هزار تومان سود كردم.
* انگار همين تكنيك را هنوز هم ادامه ميدهيد.
- من روشهاي تجمعي را در تجارت بيشتر ميپسندم. يعني بر مصارف و بدهيها مديريت ميكنم. يكي از شعارهاي من اين است كه موافق جريان، شنا نميكنم. اصلا همسو با جريانها حركت نميكنم و اگر ميبينيد من در جهت مخالف همه حركت ميكنم، مطمئن باشيد كه دارم به تكهاي از استراتژيام عمل ميكنم. تقريبا همه دوستان و همكاران من، مديريت بر منابع را خوب بلدند. يعني منابعي دارند و يا منابعي تجهيز ميكنند و به وسيله آن كارخانه احداث ميكنند اما من امكان اعتبار را ايجاد ميكنم و بعد براساس آن حركت ميكنم. ادعاي من اين است كه از ميان 30هزار مدير اقتصادي، شايد تنها مديري باشم كه مديريت بدهي و مديريت مصرف را شگرد خود كردهام.
* آقاي گنجي در مورد استراتژي سرمايهگذاري شما به طور مفصل حرف خواهيم زد. فعلا كنجكاو هستم كه در مورد سرنوشت اولين كار تجاري شما بدانم.
- گفتم كه با يك ميليون تومان گشايش اعتبار، مواد شيميايي وارد كردم. دو ماه بعد اين كالاي شيميايي را فروختم و حدود 200هزار تومان سود كردم. مدتي بعد، بدهيام را به پدرم پرداخت كردم و با سودي كه برده بودم، دفعههاي بعد، دو ميليون تومان، 4ميليون تومان و بيشتر، كالا وارد كردم.
حالا كه اصرار داريد در مورد گذشته فعاليتهاي اقتصادي من بدانيد، حتما اين را هم به نقل از من عنوان كنيد كه از همان روزهاي ابتدايي فعاليت، سعي كردم نظم و ترتيب را بر كارهاي اقتصاديام حاكم كنم. اگر همين حالا كسي بخواهد به حساب و كتابهاي من رسيدگي كند، ميتوانم مدارك اولين كارهاي اقتصاديام را نشان بدهم. اين را هم مورد تاكيد قرار دهيد كه رسول گنجي به شدت مذهبي است و به باورهاي ديني خود پايبند است. بنابراين هيچ وقت به خودم حق ندادهام كه از ماليات فرار كنم يا وجوه شرعي را نپردازم.
* از ادامه كار اقتصادي خود بگوييد.
- كار من به همين شكل ادامه يافت تا اينكه پدرم مرحوم شد و ارثي كه از ايشان به جاي ماند، باعث شد كه من با قدرت بيشتري به كارم ادامه دهم.
ازدواج من در 28 آبان سال 1355، باعث استقلال بيشتر من شد و من هم مطابق معمول، به كار اقتصاديام و همزمان كار در شركت" ايران – ژاپن "ادامه دادم تا اينكه به اتفاق برادرانم شركتي را در سال 1356 تاسيس كرديم.
البته در سال 1355، چند اتفاق ناگوار براي خانواده ما افتاد كه بعدها آثار مثبت و منفي زيادي روي خانواده گنجي گذاشت. اتفاق ناگوار سال 1355 كه باعث شد بناي اوليه صندوق سرمايهگذاري خانوادگي ما گذاشته شود، درگذشت پدرم بود. در همان سال ازدواج هم كردم تا زندگي روي ديگرش را هم به من نشان بدهد. با فوت مرحوم پدرم، اداره امور خانوادگي به من كه پسر بزرگ او بودم سپرده شد و من سرپرستي چهار برادر كوچكتر از خودم را برعهده گرفتم.«كريم مسعود» يكي از برادران من است كه در حال حاضر فعاليت اقتصادي قابل توجهي دارد.«مهدي سعيد»، «محمدرضا» و «ماشاءاله گنجي» هم ديگر برادران من هستند. ما از همان سالها به وجود همديگر افتخار ميكنيم.
* آقاي گنجي، گفتيد كار سياسي نميكرديد، اما آيا دغدغه هم نداشتيد؟
- چرا. آن روزها كاملا سوسياليستي فكر ميكردم و به عدالت اجتماعي اعتقاد داشتم. يادم هست به خاطر همين دغدغهاي كه داشتم، بدم ميآمد اگر بعد از اسم كوچكم، پسوند «خان» اضافه ميشد.بدم می آمد اگرکسی رسول خان صدایم می کرد.
* به ماركس و تفكر ماركسيستها علاقه داشتيد؟
- نه. نه. اگر ميگويم دغدغه سوسياليستي داشتم، منظورم اين است كه به عدالت اجتماعي اعتقاد داشتم. در عين حال هم من و هم خانوادهام به اصول" اقتصاد آزاد" اعتقاد داريم. سنتي كه هميشه در خانواده ما وجود داشته، كمك به بيبضاعتها است. اما كمكهاي ما كمي با كمكهاي ديگران متفاوت است. من بيشتر دوست دارم ماهيگيري ياد بدهم تا ماهي بذل و بخشش كنم. حالا كه ميخواهيد شفاف حرف بزنم پس اجازه بدهيد اين را هم بگويم كه هميشه حدود 400 خانواده تحت پوشش كمكهاي خانواده ما قرار دارند. البته بعضي از آنها، ماهيگيرهاي خوبي هم شدهاند و اين باعث شده است كه هيچ وقت اعضاي اين گروه ثابت نباشند.
اگر ميگويم عدالت اجتماعي، منظورم چنين رويهاي است.
* در مورد كارتان فكر ميكنم تا آن جا گفتيد كه به اتفاق برادران خود، بناي ساخت يك كارخانه را گذاشتيد.
- بله. با توجه به تواني كه داشتم، از ميان توليد و تجارت ميتوانستم تجارت و بازرگاني را انتخاب كنم كه دردسر كمتري داشت و سود بيشتري هم ميداد اما به دليل همان دغدغهاي كه به آن اشاره كردم، توليد را برگزيدم تا ضمن كسب سود، امكان اشتغالزايي هم داشته باشم.
در سال 1356 به اتفاق برادرانم، شركتي راهاندازي كرديم به نام «چيميكو پريلننگ» كه بعدها نام آن شد «شركت شيميايي رازي».
* همان شركت معروفي كه توليدكننده "چسب رازي" است.
- بله. بناي اوليه اين شركت در قزوين گذاشته شد و از ابتدا ما در نظر داشتيم در اين كارخانه، چسب و صمغ و رزين توليد كنيم. توليد اين كارخانه خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد و در حال حاضر بزرگترين و معروفترين كارخانه توليد چسب در ايران است. نزديك به 60درصد مصرف چسب كشور را كارخانه رازي توليد ميكند و به همين دليل براي من بسيار نوستالژيك است و با تمام وجودم، اين كارخانه را دوست دارم.
يكي از دلايلي كه فكر ميكنم باعث شد بناي كارخانه رازي، استاندارد و محكم گذاشته شود، تخصص من و برادرانم بود. همان طور كه پيش از اين هم به آن اشاره كردم، ما پنج برادر هستيم. من دكتراي شيمي دارم. برادر بعد از من هم دكتراي شيمي دارد. برادر بعديام حقوق خوانده. برادر بعدي من مديريت صنعتي خوانده و در نهايت برادر كوچك ما هم بازرگاني خوانده است. اين درس خواندن ،از نسل قديميتر خانواده گنجي به نسل بعدي ما هم رسيده است. به عنوان مثال، پسر من كه قائممقام من در امور سرمايهگذاري است، در هاروارد درس خوانده است. در كنار درس، او هم كار اقتصادي را آغاز كرده است. حتما ميدانيد كه شركت "مهرام" در حال حاضر با مديريت پسرم اداره ميشود.
* با ارثي كه بعد از درگذشت پدرتان به شما رسيد ميتوانستيد كار تجاري خوبي را آغاز كنيد، اما ترجيح داديد وارد كار توليد شويد. سود بيشتري در توليد وجود داشت يا به بازرگاني علاقه نداشتيد؟
- هميشه يادتان باشد در ايران كار بازرگاني و خدمات از توليد، سود بيشتري دارد و در عين حال دردسر كمتري.
آن کس كه وارد توليد ميشود بايد دغدغه داشته باشد. به همين دليل هميشه با احترام از توليدكنندگان ياد كنيد.من و برادرانم شركت "شيميايي رازي" را با سرمايه ثبتي 10ميليون تومان ايجاد كرديم. درحال حاضر سرمايه ثبتي شركت، 5/2ميليارد تومان است و ارزش داراييهاي آن از 50ميليارد تومان بيشتر است. همه ما به داشتن پسر خوبي مثل شركت "شيميايي رازي" افتخار ميكنيم.
* در تركيب سهامداران شركت" شيميايي رازي" فقط نام خانواده گنجي ديده ميشود، چرا اين تركيب همواره حفظ شده است؟
-به صورت عمده، شركتهاي ما خانوادگي است.خانوادگي بودن شركت هم به گونه ای، استراتژي ما به شمار ميرود. در عين حال ما دو گونه شركت داريم. نخست شركتهايي كه خودمان ايجاد كردهايم، مثل شركت شيميايي رازي. در عين حال شركتهاي ديگري هم داريم كه خودمان ايجاد نكردهايم و فقط در آنها سرمايهگذاري كردهايم. مثل «شركت سرمايهگذاري ملت». بعضي شركتها را هم قانون به ما اجازه نداده است كه بيش از 10درصد سهامشان را داشته باشيم، مثل «بانك كارآفرين».
* از «شركت شيميايي رازي» بگوييد.
گفتم كه اين شركت را با سرمايه ثبتي 10ميليون تومان راهاندازي كرديم. در ابتداي كار، 150 كارگر استخدام كرديم. ظرفيت اوليه توليد در اين كارخانه، 750 تن در سال بود كه انقلاب نشده ،ظرفيت آن به 4500 تن رسيد و در حال حاضر هم 35هزار تن ظرفيت دارد.
* و شركت های بعدي؟
بعد از رازي، «شركت كيميارزين» را راهاندازي كرديم و بعد شركت «كيان شيمي». بعد كار بسيار بزرگي را در قالب شركت «آرتاويل تاير» شكل داديم كه مردم محصولات آن را به نام «گلدستون» ميشناسند.
بعد از انقلاب يكي از بزرگترين پروژههاي بخش خصوصي، راهاندازي كارخانه «آرتا ويل تاير» يا «لاستيك اردبيل» بوده است. ما كارخانه «لاستيكسازي اردبيل» را ظرف مدت دو سال ساختيم و تحويل داديم كه هنوز هم يك ركورد محسوب ميشود. بعدها قسمتي از سهام اين شركت در بورس عرضه شد اما نزديك به 90درصد سهام اين شركت هنوز به خانواده گنجي تعلق دارد.
* تراست خانوادگي شما در مجموع چند شركت را در اختيار دارد.
- چيزي حدود 84 شركت. اسم گروه خانوادگي گنجي، گروه صنعتي رازي است.
* با توجه به آن چه گفتيد، ظاهرا شما به استراتژي ماندن و مديريت كردن اعتقاد داريد اما در بورس ميگويند شما اهل ماندن در هيچ سهمي نيستيد.
- يكي از خصوصيات خانوادگي ما، فقط مالكيت است.استراتژي ما ماندن است. يعني برخلاف آن چه گفته ميشود، استراتژي ما اين نيست كه سهام شركت را بخريم و بعد از مدتي رهايش كنيم. من خودم شنيدهام كه ميگويند گنجي سهمي را ميخرد، زخمياش ميكند و آبش را ميگيرد و تفالهاش را رها ميكند. اما سابقه تاريخي نشان ميدهد، خانواده گنجي اهل فروش چيزي نيست. ما هميشه خريدار هستيم، تحت هر شرايطي.
* اما شما «لاستيك دنا» را فروختيد و رفتيد.
- «دنا» جريانهاي عجيبي دارد. من در «لاستيك دنا» ترمز بريدم. فكرش را بكنيد، من هميشه گاز ميدادم اما در «دنا» متوجه شدم لاستيكهايم صاف شده است. ماشين را نگه داشتم و پياده شدم. من سهم «دنا» را به اين دليل فروختم كه از حاشيه خسته شده بودم. البته همين حالا، من سهامدار 17درصد شركت لاستيك دنا هستم.
راست می گویید."دنا "هم زمان خرید برای شما حاشیه ایجاد کرد وهم زمان فروش.
اجازه بدهید مساله "دنا "را يك بار براي هميشه مطرح كنم. ما 20درصد سهام دنا را از" بنياد فاطمي" در بورس تهران خريديم. يعني در رقابت ماشيني و گرانتر از تابلو هم خريدیم. يعني مثلا در تابلو هر سهم سيصد تومان بود، اما من هشتصد تومان خريدم. باقی مانده سهام، تا 63درصد را هم در بورس از مردم خريدم.ه عنوان يك سهامدار عمده قيمت اين سهام را بسيار بالا بردم. همان طور كه در مهرام اين كار را انجام دادم. تا زماني كه از رفتارهاي يك گروه در كارخانه خسته نشده بودم به فكر فروش آن نبودم. زماني كه آنجا را فروختم به ثمن بخس فروختم. نسيه هم فروختم.
هنوز هم 38ميليارد تومان از آن پول را دريافت نكردهام. من 63ميليارد تومان آن سهام را فروختم و هنوز 38ميليارد تومان از اين مقدار را طلبكارم. به شما اطمينان ميدهم هيچ اتفاق ناگواري براي سهامدار نيفتاده است. زماني كه آنجا بودم 40ميليون دلار ماشينآلات جديد وارد كردم، خط لاستيك سنگين را توسعه دادم كه خوشبختانه الان فعال شده و يكي از بزرگترين كارخانههاي لاستيكسازي كشور است. همين الان هم با من مذاكره ميكنند كه دوباره آنجا را بخرم. البته من تمايلي به اين كار ندارم چون ساختار تغيير نكرده است.
* يعني ميگوييد «لاستيك دنا» يك استثنا بود؟
- بله يك استثنا بود. من هنوز «دنا» را دوست دارم.در مورد ماندن من در يك شركت، رازي نهفته است كه مناسب ميبينم به آن اشاره كنم.من اول عاشق شركتي ميشوم. بعد آن را ايجاد ميكنم و يا اينكه آن را ميخرم. مدتي روي كار شركت مطالعه ميكنم و براي آن برنامه مينويسم. در نهايت آن را اصلاح ساختار ميكنم و بعد مينشينم و نگاهش ميكنم. باورکنید یک شرکت را نمی فروشم مگر مجبور شوم. به همين دليل علاقهاي به ترك يك شركت ندارم. اين جريان ممكن است 20سال طول بكشد.
* اما آقاي دكتر بارها و بارها شنيدهايم كه ميخواهيد «مهرام» را بفروشيد.
اين هم يكي از آن حرفهاي خندهدار است. چطوري و به چه زباني بايد بگويم كه «مهرام» مثل بچه من است. «مهرام» براي پسر من هم مثل يك بچه ارزش دارد. خانواده گنجي اصلا مايل به فروش «مهرام» نيست. لطفا بنويسيد فروش مهرام چه اكنون و چه در آينده، شايعهاي بيش نيست.
* در مورد «مينو» چطور؟
ما 49درصد «گروه صنعتي مينو» را داريم. 49درصد «پارس مينو» را هم داريم. با وجود اينكه در اداره اين شركت ، هيچ دخالتي نداريم، اما همچنان در آن ماندهايم. ميدانيد كه 50درصد «مينو» به ستاد آزادگان عزيز تعلق دارد و ما فقط دو عضو هياتمديره در اين شركت داريم. كار ما اين است كه در جلسههاي اين شركت حضور پيدا كنيم، احوالي از دوستان بپرسيم و بعد هم خداحافظي كنيم. اگر افتخاري در اداره اين شركت سراغ داريد، آن را به نام هياتمديره «مينو» ثبت كنيد و اگر انتقادي داريد، به خانواده گنجي نسبت ندهید.ما در اين شركت نقش نداريم. اما با همه اين مسائل، «مينو» را هم خيلي دوست دارم.
البته يادآوري يك نكته هم اهميت دارد كه تا حالا ما از شركت مينو، چيزي دريافت نكردهايم. شايد منتظر سود ناشي از افزايش قيمت سهام آن هستيم، اما براي سود سهام شركت، دندان تيز نكردهايم.
*درمورد "سرمایه گذاری ملت" هم برای شما حاشیه ایجاد شد.هنوزهم ادامه دارد. زماني سر و صدا و هياهوي زيادي راجع به "بنياد الزهرا" برپا شد. بعضی سایت ها هنوز هم ادامه می دهند.
اصلا من چيزي به نام" بنياد الزهرا" نميشناسم. ما چنين چيزي نداريم. من هيچ وقت هيچ معاملهاي با "بنياد الزهرا "نداشتم. تمام اينها نشات گرفته از مصاحبه یک نفر با" راديو آزادي" است. آقايي که به "ریش قرمز" معروف است، پنج سال قبل ، با راديو آزادي مصاحبه كرد و گفت يك "اليگارشي "پنج خانوادهاي در ايران شکل گرفته است که خانواده گنجي هم درآن عضویت دارد. همچنين ايشان گفت در معاملهاي كه برای خرید" دنا "صورت گرفته است فساد وجود داشته است. تلويزيونهاي لسآنجلسي اين موضوع را تعقيب كردند و من آن زمان به راديو آزادي زنگ زدم و از آنها سوال كردم چه كسي اين سرنخ ها را به شما داده است؟
آنها هم اسم چند نفر را بردند و گفتند شما هم مصاحبه كنيد و گفتههاي آنها را رد كنيد. من گفتم حاضر به مصاحبه با راديو آزادي نيستم و مصاحبه نكردم. اين قضيه باعث بهوجود آمدن يك ذهنيت شد. سايت سیاسی «پيكنت» هم که توسط چپ های شکسته خورده اداره می شود، اين قضيه را تكرار كرد. این سایت هر وقت صفحه خالي داشت اين موضوع را تكرار كرد. يك روز نوشتند ؛ گنجي فارغالتحصيل رشته مالي از آمريكا است. من اصلا درس مالي نخواندهام. اين نشاندهنده اطلاعات غلط آنها است.
یک بارهم به آمريكا رفتم . شخصي به نام «شهرام همايون» از يك كانال سياسي بارها با هتل من تماس گرفت و گفت من راجع به شما حرفهاي غلط و نادرست به مردم ميگويم. شما 10هزار دلار به "تلويزيون کانال یک "كمك كنيد، من تمام آنها را تكذيب و از شما در تلويزيون تعريف ميكنم. من حتي حاضر به صحبت با او نشدم ايشان در تلويزيون ميگفت گنجي رفته و بانك ملت را خريده است.به مردم پیشنهاد می داد که ؛برويد شيشههاي بانك ملت را بشكنيد چون گنجی آن را خریده است . خیلی خنده داراست.
آقاي درخشنده عضو هياتمديره بانك ملت كه الان مديرعامل بانك سپه است،یک بار ازروی مزاح، به من گفت از زماني كه "شهرام همایون" درتلویزیون عليه شما جبهه گیری کرده است، سپردههاي ما در بانك ملت بيشتر شده است. يعني اين اتفاقات به نفع بانك ملت شد. اطلاعات غلط به شهرام همایون داده بودند که من بانک ملت را خریده ام درحالیکه من شركت سرمايهگذاري بانک ملت را خريده بودم.
یک بار به این پرسش پاسخ بدهید که چه کسانی پشت شما هستند؟
چه کسی باید باشد؟شما که روزنامه نگار وطنی هستید بگویید چه کسی باید باشد؟البته یکی از همکاران شما هم یک بار یک اشتباه کرد که خیلی ناراحت شدم. بعد از خرید سهام "سرمایه گذاری بانک ملت" خود شما هم علیه این دادوستد مطالبی نوشتید که واقعیت نداشت. البته کار همکار شما خیلی انتقاد آمیز بود.یک سال بعداز این خبر دیدم "روزنامه همشهری" مطلبی درمورد خرید" سرمایه گذاری ملت"نوشته است.موضوع را پی گیری کردم وگفتم مرد حسابی یک سال ازاین جریان می گذرد وشما حالا به این موضوع پرداخته اید؟چه هدفی دارید که ایشان عذرخواهی کرد وگفت:اشتباه از کامپیوتر بوده است که خبر یک سال پیش را آورده است روی صفحه اول خبرگزاری ایسنا.همین اشتباهات است که گاهی مارا بد جوری به زحمت می اندازد.
گذشته ازآن، من خیلی از مسوولان کشور را ميشناسم. اين شناسايي و آشنايي هم به علت حجم و گستردگي فعاليتهاي من است. طبيعي است كه من رييس بنياد را بشناسم. ولي شناسايي، دليل بر رانتخواري نيست. سوابق من نشان ميدهد كه من چه فردي هستم. چه چيزهايي داشتهام و الان چه چيزهايي دارم. اگر من از اين آشناييها استفاده ميكردم، اين كار را تا زماني انجام ميدادم و بعد ميرفتم ولي كارم هنوز ادامه دارد. من صد در صد اين حرفها را تكذيب ميكنم، گرچه كاري ندارم كه جايي به نام" بنياد الزهرا "وجود دارد يا نه؟ فعاليت دارد يا خير؟ "بنياد فاطميه" زماني وجود داشت كه بعد ورشكست شد و از بين رفت. من با بنياد فاطميه هم از طريق "جواد نادر شاهي" كه مشاور وزير اقتصاد بود آشنا شدم. بعد به بورس رفتم و سهام آنجا را خريدم و بعد از آن هم ارتباطي با آن جا نداشتم. يك بار هم آقاي "يزدي" را در زمان رياست قوه قضاييه در دفترشان ديدم كه مربوط به كار ديگري بود. من صرفا بخش خصوصي هستم. من هماني هستم كه براي شما معرفي كردم.وامدار كسي هم نيستم. فقط مقداري به بانكها بدهكارم! هر چه دارم متعلق به خودم وخانوادهام است. با كسي هم شريك نيستم. درصدهاي ما در خانواده هم الان ديگر مساوي نيست.
* من دوباره برميگردم به تراست خانوادگي گنجي.
تراست خانوادگي گنجي نه. لطفا بگوييد گروه صنعتي رازي.
* هرچه شما بگوييد آقاي دكتر. ميخواهم بدانم اين گروه صنعتي خانوادگي چند سهامدار دارد؟
ما پنج برادر هستيم به اضافه خانمهايمان و فرزندان ما كه ميشوند 25نفر.
* اين 25نفر، روي هم رفته، چقدر دارايي دارند؟
چرا نميپرسيد چقدر بدهي دارند؟
* چقدر دارايي و چقدر بدهي؟
ما نزديك 75درصد آن چيزي را كه شما دارايي تصور ميكنيد، بدهي داريم. من چيز ديگري نميگويم. شما برويد به ترازنامههاي اين شركتها، ارزش روز سهام و داراييهاي آنها نگاه كنيد. به هر صورت در پرتفوي خانوادگي گنجي، سهام شركتهايي مثل «مينو»، «شيميايي رازي»، «آرتاويل تاير»، «سرمايهگذاري ملت»، «سرمايهگذاري كارآفرين»، «بانك كارآفرين» و دهها شركت كوچك و بزرگ ديگر وجود دارد. شما كه سرتان به حساب و كتاب است، چرتكهاي، ماشينحسابي، چيزي برداريد و حساب كنيد. فهرست داراييهاي ما شفاف است و البته يادتان نرود كه پيش از اين گفتم كه من بلدم برداراييها و مصارف، مديريت كنم. مديريت بر منابع هنر نيست. در هر صورت من يك كارآفرين هستم كه جنسام با بقيه فرق ميكند.
* چرا ميگوييد كارآفرين، چرا سرمايهگذار نه؟
اين هم برميگردد به دغدغهاي كه دارم. با اين اصطلاح يادم كنيد ممنون ميشوم. من براي كاري كه ميكنم، اعتقاد روشني دارم. چند سال پيش، از طرف فارغالتحصيلان "دانشگاه پليتكنيك"، به عنوان كارآفرين نمونه ادوار اين دانشگاه انتخاب شدم. خيلي دوست دارم من را كارآفرين بدانند.
* شما كه گفتيد به اقتصاد آزاد اعتقاد داريد. چرا روي واژه سرمايهگذاري رنگ ديگري ميپاشيد؟
يك جور اعتقاد است. در هر صورت يك روي سرمايهگذاري ايجاد كار و اشتغال است و من ترجيح ميدهم صورتم را به اين طرف بگيرم. براي خودم غرورآفرين است.
* كدام يكي از گنجيهاي نسل جديد ممكن است جاي شما را بگيرد؟
فكر ميكنم اميرمحمد اين كار را بكند. ما در خانواده يعني پنج برادر، سه پسر داريم. يكي پسر خودم و دو پسر ديگر هم در خانواده يكي از برادرهايم هستند. بقيه دختر هستند كه البته تحصيلكرده و مدير هستند. مثلا سارا دخترم مديرعامل "شيميايي رازي" است. ولي شاخص اين فرزندان،" اميرمحمد گنجي "است كه من فكر ميكنم از من هم بهتر ميفهمد و بيشتر ميداند. نگاه بهتري هم به مسائل دارد و من معتقدم كه اين جوان يكي از شاخصهاي صنعت و اقتصاد مملكت خواهد شد. نه به دليل اينكه پسر من است. الان قائممقام من است و تمام شركتها را اداره ميكند و من بيشتر در حال توسعه كارها هستم.
* فیلم "پدرخوانده" را دیده اید؟ می خواهم شباهت های شما و"دون کورلئونه" را بدانم.البته ازدید خودتان.
فیلم" پدرخواده" را دیده ام.فیلم خیلی خوبی است. به خصوص بازی "آل پاچینو" خیلی قشنگ بود.پرسیدید شباهت من با "دون کورلئونه" درچیست؟ شباهت ما دریک چیز خلاصه می شود. او یک سرمایه دار غربی است ومن یک کارآفرین ایرانی.البته بازی زیبای "پاچینو" هرآدمی را عاشق "دون کورلئونه " می کند.
الگوی شرکت خانوادگی گنجی از الگوی خانواده "کورلئونه" گرفته نشده است؟ درخانواده شما حرف آخررا چه کسی می زند؟
چه ربطی دارد؟میلیون ها خانواده دردنیا وجود دارد که اعضای آن "فاند خانوادگی" دارند. مثل خانواده ما.
درخانواده شما حرف آخررا چه کسی می زند؟
به طور معمول حرف آخر را من ميزنم. مادر من در سي و هشت سالگي فوت كرد. برادر كوچك من در اين هنگام فقط هشت سال داشت. پنج سال بعد پدرم هم فوت كرد، يعني از غصه مادرم دق كرد. ما در خانواده با عشق بزرگ شديم. من هم، پدر بودم و هم مادر وهم برادر.ما خواهر نداشتيم. وقتي من ازدواج كردم همسر من مثل خواهر خانواده شد. پدر من قبل از مرگ همه داراييهايش را به نام من ثبت كرد. بعد از آن من سهم برادرهايم را به آنها دادم.
* اگر كسي بخواهد از اين خانواده جدا شود و ساز خودش را بزند چه؟
ببينيد گفتم كه، سهم خانواده مساوي نيست. در مقطعي من سعي كردم تا فعاليت را گسترش بدهم. اما برادرانم مخالف بودند. من خيلي سريع و جسور هستم. دوست داشتم كارهايي بكنم كه برادرهايم تمايلي به آن نداشتند. من احساس كردم به پاهايم بند و قفل زده شده است. بنابراین تصميم گرفتيم بعضي دارایی ها را مشترك نگه داريم و برخي دارایی ها را جدا كنيم. در آن مقطع من سهام خود در «آرتاويل تاير» را به برادرهايم فروختم و «دنا» را خريدم." سرمايهگذاري ملت" و "كارآفرين" را خريدم. شركت مينو و شركتهاي ديگري را هم خريدم. برادران من هم خريدهاي ديگري داشتند، "ليزينگ رازي" "بيمه رازي" "لاستيك كردستان "و "لاستيك يزد" را درهمین مقطع راه اندازی کردند. يعني درمدت کوتاهی از هم جدا شديم. اما خانواده كاملا جدا نشد. مثلا برادر من كه هيچ سهمي هم در مينو ندارد، عضو هياتمديره آنجا است. ما" رازي "و "كيميارازي" و "كيانشيمي" را مشترك نگه داشتيم تا بند و علقه خانوادگي را حفظ كنيم. از طرفي زيرگروههاي خودمان را هم توسعه داديم. الان ميتوانم بگويم من و پسرم و دخترهايم يك گروه را تشكيل ميدهيم. چهار برادر ديگرم يك گروه را تشكيل ميدهند. ولي جدا نشده ايم و شكافي نداريم. ولي سرعت من بيشتر بود. اما همين الان سهام من در" رازي "به نام برادرم است. يا مقداري از سهام من در "مهرام "به نام بچههاي برادرم است. يعني بدون هيچ شكافي، كاملا در كنار هم هستيم.
* بهترين تفريح يا دلمشغولي اين جمع به جز كار اقتصادي چيست؟
بهترين تفريح ما كار است. همه ما به شدت كار ميكنيم. از طرفي علاقه ما به يكديگر بسيار زياد است. لذا اوقات بيكاري هميشه در كنار هم هستيم و اين براي ما خيلي مهم است. البته اين جمع شدنها مختص ايران نيست در كانادا، آمريكا يا دوبي هم در كنار هم جمع ميشويم. ولي مركزيت ما ايران است. هيچ كس از افراد خانواده تابعيت خود را عوض نكرده است. با اينكه در بيشتر نقاط دنيا هستيم ولي احساس وحدت و مليت ما حفظ شده است.
* آقاي گنجي پول درآوردن مشكل است؟
نه، اين را قبول ندارم. از ذهن كار كشيدن مشكل است، نه پول درآوردن. استراتژي من هيچوقت مديريت منابع نيست. من اعتقاد دارم با دست خالي هم ميشود امكان ايجاد كرد. در حقيقت مديريت منابع ،هنر خاصي ندارد، اما مديريت بدهي، حواس جمع و حساب و كتاب و برنامه ميخواهد.
* ظاهرا رسيديم به نگاه شما به اقتصاد و سرمايهگذاري. چه نگاهي به اقتصاد داريد و الگوي شما براي مديريت چيست؟
گفتم كه طرفدار اقتصاد آزاد هستم. البته خوشحال هستم كه وارد اين مباحث شديم. اينكه بدانيد من چقدر دارايي دارم به چه دردي ميخورد. اگر نظر من را ميخواهيد، بهتر است پرسش و پاسخهاي شخصي را حذف كنيد. بهتر است با هم در مورد بورس حرف بزنيم و اقتصاد.ميدانيد كه كارآفريني در اين كشور، چه مخاطراتي دارد. اصلا همه پيامها و گفتوگوهاي شخصي را حذف كنيد. بايد تاكيد كنم كه دوست ندارم يك «شومن» باشم و با داراييهاي خودم بازي كنم. من عقیده های خاصی دارم.به طور مثال برای من سود خیلی مهم نیست.من به ایجاد اشتغال بیشتر اعتقاد دارم.
* آقاي گنجي باور اين نكته خيلي سخت است. يعني اين همه خون دل ميخوريد تا سود براي شما مهم نباشد. ظاهرا درست ميگويند كه پولدارهاي ايراني خيلي محافظهكار هستند. در شما اندازهاي از نبوغ وجود دارد كه ميتوانيد پول توليد كنيد. خيليها در كارخانههاي شما به كار مشغول هستند و اين خيلي اهميت دارد.
نه، اجازه بدهيد تا توضيح بدهم. من نه كارآفريني را رد ميكنم و نه قصد دارم نظام كارآفريني را زير سوال ببرم. با پولي هم كه الان دارم، در هر كشوري ثروتمند هستم، اما ماندهام و با وجود سن و سالي كه دارم هر روز ايدهاي جديد خلق ميكنم. ايدهاي جديد براي توليد جديد.من ديگر با كارهاي كوچك راضي و قانع نميشوم.دوست دارم كارهاي بزرگي بكنم. در اين مدت همه كار كردهام. از توليد رزين و چسب بگيريد تا شكلات و مواد غذايي و حالا ميخواهم در توليد برق و انرژي و پالايش فرآوردههاي نفتي فعاليت كنم. مقدمات اين پروژهها را بعد از ابلاغيه اصل 44 فراهم كردهام و به شدت در تكاپو هستم تا اين ايدهها را در «سرمايهگذاري ملت» عملي كنم.
* حالا واقعا تا چه اندازه به حرفهايي كه ميزنيد اعتقاد داريد؟
من واقعا به آنچه ميگويم اعتقاد دارم. بدون تعارف ميگويم. احساس ميكنم رسالتي دارم تا جايي را كه وطن من است، آباد كنم. دليل ندارد ما از كرهجنوبي يا مالزي عقب بمانيم. فكر ميكنم اگر نخبهها، اراده كنند و همه دست به دست هم بدهيم، حتما كره و مالزي را پشتسر خواهيم گذاشت.
رابطه من نوعي با پيشرفت كشورم، رابطهاي است كه معاملهگران بورس نيويورك به آن ميگويند «برنده- برنده» هرچه كشور من پيشرفت كند، من به عنوان يك شهروند، از اين پيشرفت بهره خواهم برد. شايد خيليها هستند كه اگر قدمي برميدارند، آن را خبر اول مطبوعات ميكنند، اما من در اين دسته قرار نميگيرم. باور كنيد براي من از همه مهمتر اين است كه به هدف تعيينشدهام برسم.
* آقاي گنجي از چه الگويي در مديريت استفاده ميكنيد؟
فقط يك روش خاص نيست. گاهي از روشهاي مستقيم استفاده ميكنم و گاهي از مديريت معكوس. اين ها زياد مهم نيست. مهم استفاده از اين ابزارها در زمان مناسب است. اما كليديترين ابزار من، صداقت در عمل است. تا حالا اتفاق نيافتاده است كه من قولي داده باشم و به آن عمل نكرده باشم يا كار ديگري برخلاف آن انجام دهم. شايد خيلي كارها را اعلام نكرده باشم، اما اگر اعلام كنم، حتما به آن عمل خواهم كرد.هميشه نسبت دانستههاي من، به آنچه اعلام ميكنم، 95 به 5 است.
* داريد براي اميدها و آرزوهايتان در سرمايهگذاري ملت، بازارگرمي ميكنيد؟
كاري كه قرار است انجام گيرد، حاصل 40سال مديريت من است. بزرگتر از همه كارهايي كه تا حالا انجام دادهام. من حتي در روزهايي كه بخش خصوصي ايران در تنگنا بود، براي بخش خصوصي زحمت كشيدم و كارهايي كه اكنون در دست پيگيري دارم، به بخش خصوصي كشور اعتبار خواهد داد.
* هنوز هم معتقديد شما يكدرصد توليد ناخالص داخلي ايران هستيد؟
خيلي پيچيده نيست. ضرب و تقسيم كنيد. ممكن است بيشتر از يكدرصد هم باشد. اما يادتان باشد يكدرصد GDP مال من نيست و اين معني را ميدهد كه فعاليتهاي مستقيم و غيرمستقيم خانواده گنجي، معادل يكدرصد توليد ناخالص داخلي است. اگر فرض كنيد توليد ناخالص داخلي ايران 218ميليارد دلار باشد، من فكر ميكنم، يك درصد GDP كشور، ناشي از فعاليت خانواده گنجي باشد. يكدرصد اين رقم يعني 2ميليارد دلار كه داراييهاي ما اين ارزش را دارد پس ميتوانم پرسش شما را تاييد كنم.
* ميگويند استراتژي شما در بورس شبيه معاملهگراني است كه به آنها «مفتخر» يا «بزخر» ميگويند. اين را قبول داريد؟
نه. نه. نه. اين فقط يك اتهام صنفي است كه از سوي رقبا به من زده ميشود.
* ممنون ميشوم اگر در رد اين اتهام دليل بياوريد.
شايد منظور شما اين است كه من سهام را در كف ميخرم و بعد در اوج ميفروشم. من اين اتهام را رد ميكنم. خدا رحمت كند رفتگان شما را. پدر مرحوم من هميشه نصيحت ميكرد و ميگفت: رسول جان، جنس يكتوماني را يكتومان بخر. اگر 9ريال بخري، طرف هميشه دنبال جنس فروخته شدهاش خواهد بود و خير نميبيني و اگر 11هزار بخري، تن من در قبر خواهد لرزيد. دوستان نزديك من ميدانند كه من به شدت به اين روايت اعتقاد دارم. نمونههايي در همين زمينه دارم كه ميتواند ثابت كند من «بزخر» و «مفتخر» نيستم.
يك بار از يكي از بزرگان خانهاي خريدم كه مجبور شده بود در شرايط خاص، خانه بزرگ خود را بفروشد. متراژ خانه بالا بود و كمتر آدمي ميتوانست اين خانه را بخرد. پرسيدم خانه را چند ميفروشيد؟ به من گفتند: 900واحد. گفتم نميخرم مگر آنكه اين خانه را 950واحد بفروشي. گفتند چرا گرانتر؟ گفتم احساس ميكنم اگر روزي مشكلات شما حل شود، ممكن است فكر كنيد گنجي «بزخري» كرده است و من نميخواهم شما هيچوقت چنين فكري كنيد. امروز كه 8 سال از آن جريان ميگذرد، همين دوستان ،همه جا مينشينند و ميگويند گنجي ميتوانست خانه را 900واحد بخرد، اما 950واحد خريد. البته يادتان باشد به هيچ عنوان علاقه ندارم كسي فكر كند چون گنجي پولدار است، ميشود هرچيزي را گرانتر از قيمت واقعي به او فروخت.من خودم را كارشناس ميدانم و همهچيز را ارزيابي ميكنم.
* در مورد سهام بگوييد. چرا فكر ميكنند شما ممكن است مفتخري كنيد؟
به گذشتهها برگرديم و كارهاي گذشته را مرور كنيم. از سرمايهگذاري ملت شروع ميكنم. زماني كه داشتم اين سهم را ميخريدم، قيمت آن، روي 130تومان بود. با بانك ملت هم قرارداد بستم كه هر سهم را 130تومان بخرم. در عين حال حتما يادتان هست كه رقابت ساختگي ايجاد كردند، اما من در همان فضاي ساختگي رقابت، هر سهم سرمايهگذاري بانك ملت را خريدم 182 تومان. شما كه يادتان هست، آقاي «حاتمييزد» مديرعامل وقت بانك صادرات، چنددقيقهاي با شركت «غدير» به مبارزه با من آمد، اما بعد ول كرد و رفت.
* آقاي گنجي شما تكنيكالي خريد و فروش ميكنيد يا فاندامنتالي؟
من چون ديد بلندمدت دارم، فاندامنتالي به معاملات نگاه ميكنم. هيچوقت از سهم محكم و اصولي، نميگذرم.
* اما ظاهرا استراتژي شما در خريد سرمايهگذاري ملت خلاف اين را ميگويد.
خيليها ممكن است به سرمايهگذاري ملت با ديده خوشبيني نگاه نكنند. اما حتما كبوترهاي سرمايهگذاري ملت به خانه باز ميگردند. از اواخر امسال خواهيد ديد.
* داريد سيگنال ميدهيد؟
ميتوانيد ننويسيد. شما گفتيد در خريد سرمايهگذاري ملت نگاه فاندامنتالي نداشتهام و من ميخواهم بگويم در خريد اين شركت كاملا اصولگرايي را رعايت كردهام. در عين حال دل كوچكي دارم كه نميتوانم حرف را در آن حبس كنم. كارهايي دارم در سرمايهگذاري ملت انجام ميدهم كه خيلي مهم و بزرگ است.
* سرمايهگذاري ملت را ميگذاريم براي بعد، ميخواستم نظر شما را در مورد فضاي به وجود آمده بعد از ابلاغ اصل 44 بدانم. واقعا فضا تغيير كرده است؟
سوال خيلي جالبي است و در عين حال خيلي مهم.بعد از ابلاغيه مقاممعظمرهبري، من دو دسته آدم ميبينم. دسته اول كساني هستند كه از فضاي به وجود آمده ذوقزده شدهاند. ذوقزده براي اينكه فضايي به وجود آمده است كه براساس آن شايد دولت مجبور شود سهام شركتهاي بزرگ خود را به ثمن بخس واگذار كند.
ميدانيد كه من عضو هيات نمايندگان اتاق تهران هستم و ميخواهم بگويم خوشحالي بيحد و حصر اين عده را از نزديك ديدهام. اين گروه متاسفانه اكثريت را در اختيار دارند و اگر بخواهم خوشبينانه نگاه كنم، اين آدمهاي فرصتطلب، 75درصد بخش خصوصي ايران را در اختيار دارند.
من آدمهاي زيادي ميبينم كه پشت خصوصيسازي پنهان شدهاند و ميخواهند كارخانه فولاد مباركه يا ذوبآهن را تصاحب كنند. من اين آدمها را ميشناسم. آنها درصدد نفوذ به سازمان و مراجع متولي خصوصيسازي هستند. اين تفكر در خيلي جاها باعث شد خصوصيسازي با پيشاني زمين بخورد. ميترسم آن قدر كار را آلوده كنند كه چند سال بعد همه خصوصيسازيها باطل شود.
*آقاي دكتر شما مطمئن هستيد كه اين حرفها را خودماني نميزنيد و ما اجازه داريم اين حرفها را چاپ كنيم.
من با كسي تعارف ندارم. خيليها به بازي برنده- برنده فكر نميكنند و اين رفتار باعث ميشود موجوديت اقتصاد ايران به خطر بيافتد من از طرح اين مسائل هراسي ندارم.
پس بگوييد دسته دوم چه كساني هستند؟
دسته اول آنهايي هستند كه با طرفداري از خصوصيسازي، قصد تصاحب شركتهاي دولت را دارند. اما دسته دوم آنها هستند كه دنبال آزادسازي اقتصاد هستند.
*يعني اين افراد آزادسازي را مقدم بر خصوصيسازي ميدانند؟
بله، اين افراد كه شايد 25درصد كارآفرينهاي ايران را تشكيل ميدهند معتقدند آزادسازي مقدم است بر خصوصيسازي. خصوصيسازي هر چه باشد مثل بزرگ كردن بچه ديگران ميماند اما اگر دولت اجازه بدهد خودمان بسازيم، ميدانيم كه داريد بچه خودمان را بزرگ ميكنيم.
من و دوستانم معتقديم خريد سهام شركتهاي دولتي در ايران نه تنها مقرون به صرفه نيست كه هزينههاي جانبي هم دارد.اين رويكرد دو دليل دارد اول اينكه هزينه تمام شده كارخانههاي ذيل اصل 44 بالا است. چون اين كارخانه ها دولتي طراحي و اجرا شده است. مثلا كارخانهاي كه بايد سه ساله احداث ميشد، 12 سال طول كشيد تا به بهرهبرداري رسيد در نتيجه هزينههاي احداث آن بالا رفته است. من معتقدم از اين فضاي بسيار خوبي كه ايجاد شده، استفاده كنيم و به طور مثال 10ميليون تن ظرفيت توليد فولاد براي كشور ايجاد كنيم. يعني ميراثخوار نباشيم و به دنبال افزايش توليد باشيم.
*شما با آزادسازي موافقيد نه خصوصيسازي؟
بله، ما به دنبال افزايش توليد هستيم. ما معتقديم اين كار را سريعتر و ارزانتر و كارآمدتر ميتوانيم انجام دهيم. ما كه گروه دوم بخش خصوصي هستيم ابتدا كشور را ارزيابي ميكنيم، ظرفيتهاي نسبي و فضاهاي ايجاد شده براي فعاليت را بررسي ميكنيم. گروه اكثريت بخش خصوصي به دنبال تغيير سیاست ها هستند. نظر رهبر معظم انقلاب مبني بر اين بود كه 20درصد سهام براي دولت باقي بماند، 35درصد به تعاونيها واگذار شود، 5درصد هم به كاركنان آن شركت واگذار شود و 40درصد بقيه از طريق بورس تقسيم شود.اما اين افراد در پي اين هستند كه با اثر گذاري روي تصميمگيريها درصدها را تغيير دهند تا در پايان به جاي 40درصد، 50درصد سهام را در اختيار بگيرند و قدرت خود را بالا ببرند.
اگر اين كار صورت بگيرد مثلا سازمان گسترش صنايع دوهزار ميليارد تومان قيمتگذاري ميشود كه بسيار شائبه برانگيز است. تمام تلاش اين گروه معطوف به اين هدف است تا به طور مثال سازمان گسترش صنايع را دوميليارد دلار بخرند. اما من ميگويم اگر سازمان گسترش صنايع را مجاني به من بدهند آن را تحويل نميگيرم. ما معتقديم كه بايد كارخانه را خودمان ايجاد كنيم. در هر بخشي خودمان بايد پروژه راهاندازي و احداث كنيم. البته توان اين كار را هم داريم. منابع مالي بخش خصوصي بايد تجهيز شود و منابع انساني هم برايش تامين شود. متاسفانه بخش خصوصي ما در حد اجرا و اداره پروژههاي بزرگ در كشور توانايي ندارد. يعني اگر شما بخواهيد اسم 50 نفر را بنويسيد كه قادر به اجراي يك پروژه يكميليارد دلاري باشند، كسي را نميتوانيد پيدا كنيد. يعني نه توانايي مالي دارند و نه توانايي مديريتي شايد 20 تا 30 شخص و گروه را بتوانيد بيابيد كه داراي تجربه بينالمللي و انجام پروژههاي سنگين و مذاكره با خارجيها هستند. ما ميخواهيم اين مشكل را برطرف كنيم. ما به اين نتيجه رسيديم كه به دنبال خريد كارخانهها نرويم. چون به اين كار اعتقاد نداريم از طرفي بعدها به ما انگ رانتخواري خواهند زد حتي اگر كارخانهها را با قيمتهاي بالا بخريم. هنوز كه هيچ اتفاقي نيفتاده ، در برخي جاها ما را متهم به رانتخواري ميكنند. در آلمان ،خصوصيسازي به بهترين نحو انجام شد ولي آنها شرايط خوبي را در نظر گرفتند، اشتغال كاركنان را حفظ كردند و خريداران را ملزم به نوسازي كردند. در كشور ما زيرساختهاي چنين اقدامي وجود ندارد. اگر يك كارخانه صدميليوني را به شخصي واگذار كنند و حتي با قيمت بيشتر به او بفروشند و اين فرد با كار و تلاش قيمت كارخانه را بالا برد خواهند گفت كارخانه را مفت خريد. پس اين نيرو بهتر است به دنبال ايجاد و توليد برود. ما در منشور خودمان گفتيم بهتر است كه به دنبال ايجاد باشيم از طرفي بخش خصوصي خالص باشيم يعني دنبال سازمانها و نهادهاي مثل بنياد جانبازان يا ديگر نهادها به صرف داشتن پول و دارايي نباشيم. همچنين حركت خودمان را سريع شروع كنيم. در گروه هم عنوان كرديم هيچ كس محور حركت نباشد چون احتمال تخريب او زياد است.
*به عنوان يك سرمايهدار از اين موضوع ميترسيد؟
من اصلا از اين موضوعات ترس و هراسي ندارم. ولي به هر حال اطرافيان به من ميگويند تو كه دنبال چنين مسائل نيستي پس مواظب باش. اگر كسي بگويد من به دنبال سودآوري نيستم اصلا بازرگان نيست. من دنبال سود هستم اما به چه قيمتي؟ قيمت براي من بسيار مهم است. معتقدم اگر كل مملكت رشد كند من هم رشد خواهم كرد.
*يعني نگاه شما برنده- برنده است؟
من ميگويم اگر كل جامعه سود ببرد اما من ظاهرا سود نبرم مشكلي پيش نميآيد. چون من هم در دراز مدت سود خواهم برد. ما تصميم گرفتيم يك شركت مادر با سرمايه هزار ميليارد تومان تاسيس كنيم. 35درصد سرمايه را موسسان شركت بايد تامين كنند. اين موسسان هم فعالان بخش خصوصي در حوزههاي مختلفي مثل گاز، نفت، IT و... هستند. اين تعداد هم اكنون شركت هستند كه احتمالا تا صدو پنجاه شركت هم افزايش خواهند يافت. كار تاسيس شركت هم هفته آينده به پايان خواهد رسيد. فراخوان جلسهاي در اتاق بازرگاني گذاشتيم كه تاكنون اين تعداد جمع شدهاند و تا پايان هفته جاري 35درصد سرمايه هم واريز خواهد شد.
*يعني يك صندوق سرمايهگذاري تاسيس كردهايد؟
نه. صندوق سرمايهگذاري نيست، هلدينگ است. نام اين شركت هم ، شركت «سرمايهگذاري ايرانيان» است.
*شركت شما چيزي شبيه به هيوندا يا دوو در كره است؟
شما هرطور كه ميخواهيد برداشت كنيد. تاكنون چنين اتفاقي در كشور ما رخ نداده و ما در پي ايجاد آن هستيم.
*يعني به دنبال ساخت يك غول سرمايهگذاري هستيد؟
بله، تقريبا همان چيزي است كه شما گفتيد. كار موسسان شركت تا پايان هفته آينده به اتمام ميرسد بعد از آن پذيرهنويسي عام شروع ميشود كه آن هم ظرف ده روز به پايان خواهد رسيد. با انجام اين اوامر شركت ظرف دو ماه آينده به ثبت خواهد رسيد. اين شركت هزار ميليارد تومانی در 15 رشته شركتهاي مادر تخصصي ايجاد خواهد كرد. اين شركتها در زمينه، صنعت، تجارت، معدن، IT، پتروشيمي، نفت، حمل و نقل، بانك و بيمه، ساختمان، بهداشت، صادرات، گاز و محيط زيست فعاليت خواهند كرد. هر كدام از اين شركتها داراي زير مجموعه است. مثلا شركت حمل و نقل شامل حمل و نقل هوايي، دريايي، جادهاي و ريلي است. ببينيد مثل اين است كه صنعت يك كشور را بخواهيد بسازيد. ما در واقع مكمل دولت خواهيم شد. دولتي كه با توجه به گستردگي فعاليتهايش توان حركت ندارد و هزينههايش بسيار بالا است. ما براي ايجاد يك اشتغال مثلا دوميليون نفري به دولت كمك ميكنيم.
*من اينگونه متوجه شدم كه شما از فضاي ايجاد شده در اقتصاد كشور بعد از ابلاغيه اصل 44 كه بحث آزادسازي را مطرح كرده استفاده ميكنيد و يك مجموعه يا هلدينگ را ايجاد ميكنيد.یعنی شما طرفداران بند های الف وب اصل 44 هستید.
بله، ميخواهيم از اين طريق به اهدافي كه رهبر معظم انقلاب مدنظر دارند و بيان كردند دست پيدا كنيم.
*برای ثبت درتاریخ دوباره مجبورم بپرسم. شما قصد ورود به واگذاريها و خريد كارخانههاي دولتي را نداريد؟
گروه ما تمام تلاش خود را به كار ميگيرد تا وارد واگذاريها نشود.
*در مورد ديگر اعضاي گروه هم ميتوانيد توضيح دهيد یا از آنها نام ببريد؟
ما شركتهاي بزرگ صنعتي در حوزههاي مختلف را داريم. مثلا در زمينه پيمانكاري نفت و گاز و پتروشيمي شركت «سان فاير» و «كیسون» را داريم.سرمايهگذاري ملت و "سرمايهگذاري كارآفرين" هم هستند." بيمه رازي" و همه گروههايي كه با ما همسو هستند، در اين جريان حضور دارند. آقاي "خاموشي"، نه خاموشي رييس اتاق ايران بلكه شخص "سيدعلينقي خاموشي" در اين سرمايهگذاري با ما همكاري ميكنند.خيلي از دوستان ديگر هم در اين جريان يار ما هستند.
در مجموع 110 نفر از بزرگترين كارآفرينهاي ايران در اين سرمايهگذاري بزرگ دست به دست هم دادهاند. من سخنگوي اين گروه نيستم. اما استنباط من اين است كه ما دنبال راهاندازي هلدينگي هستم كه اين هلدينگ دو هدف دارد. يكي توليد و ديگري اشتغال و اينكه در اين هلدينگ قرار است 76ميليارد دلار سرمايهگذاري صورت گيرد و به نتيجه رسيدن اين پروژه بزرگ به طور قطع جايگاه بخش خصوصي را تغيير فاحشي خواهد داد. من فكر ميكنم يك سال طول خواهد كشيد تا كار شركت به پايان برسد و احتمالا 4 سال هم طول خواهد كشيد تا پروژهها به سرانجام برسد.
فكر ميكنم راهاندازي هلدينگ 76ميليارد دلاري در ايران مناسبات پولي و مالي اقتصاد كشور با بانكها و موسسههاي مالي جهان را تغيير دهد.
*شما چند درصد اين طرح را خواهيد داشت؟
ميبينيد كه طرح خيلي بزرگي است اما خانواده گنجي هم به اندازه توان خود در اين طرح سرمايهگذاري خواهد كرد.
ما قصد مديريت در اين طرح را نداريم. اما جزو راهاندازي كنندگان آن خواهيم بود.
*پذيرهنويسي و تامين مالي طرح چگونه خواهد بود؟
ظرف دو ماه آينده پذيرهنويسي خواهيم كرد. شركتي كه با سرمايه 1000ميليارد تومان راهاندازي خواهد شد، تامينكننده منابع مالي پروژهها خواهد بود و 20درصد منابع مورد نياز پروژهها را تامين خواهد كرد و بقيه نقدينگي مورد نياز از طريق پذيرهنويسي به دست خواهد آمد. در مجموع از همه ابزارهاي تامين منابع مالي استفاده خواهيم كرد اما در مجموع قصد داريم مشابه سهام عدالت، ما هم به مردم سهام واگذار كنيم.
*فكر ميكنيد مردم به سرمايهگذاران بخش خصوصي، اعتماد خواهند كرد؟
چرا كه نه، در جريان پذيرهنويسي اولين شركت ظرف 10 روز موسسان شركت سرمايهگذاري لازم را انجام دادند. آنها متعهد شدهاند كه اگر 65درصد پذيرهنويسي عمومي صورت نگيرد، خودشان سهام را خريداري كنند. مردم نگاه ميكنند كه موسسان يك شركت چه كساني هستند. به نظر من مردم اين روزها به سود هم توجه ويژهاي دارند. در مورد شركت هم بايد بگوييم كه قرار است 1000ميليارد تومان بين 15 شركت زير مجموعه تزريق شود.به هر شركت 20ميليارد تومان اختصاص داده خواهد شد به عنوان هيات موسس و پذيرهنويسي هم احتمالا از 20 روز ديگر آغاز خواهد شد. ما قصد داريم در نخستين قدم 650ميليارد تومان پذيرهنويسي كنيم.
*بانكها مجاز به سرمايهگذاري هستند؟
بانكهاي خصوصي بله، اما بانكهاي دولتي نه به شركتهاي سرمايهگذاري دولتي هم اجازه سرمايهگذاري نميدهيم.در عين حال هر نفر ميتواند تا سقف 10ميليون تومان پذيرهنويسي كند.
و يارانم
در مشقت هاي فوق الطاقه چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز
حفظ ايران از تعرضات خارجي و فشار خائنين داخلي ، تامين آزادي رنجبران ستمديده مملكت و استقلال حكومت
كوچك
در مشقت هاي فوق الطاقه چندين ساله هيچ مقصودي نداشته و نداريم جز
حفظ ايران از تعرضات خارجي و فشار خائنين داخلي ، تامين آزادي رنجبران ستمديده مملكت و استقلال حكومت
كوچك