
کوههای یخ سرگردان در منظومه شمسی، وقتی در مداری کشیده بهنزدیکی خورشید میرسند، از گرمای تابش خورشید و برخورد سیل ذرات باد خورشیدی دُمی بلند از ذرات گاز و غبار بهوجود میآورند که در خلاف جهت خورشید در فضا کشیده میشود. درحالی که هرکدام از این اجرام خُرد و کمجرم فقط چند کیلومتر قطر دارند، یعنی کوچکتر از یک شهر بزرگ، دُم رقیق آنها تا میلیونها کیلومتر ممکن است در فضای منظومه پخش شود. بههمین سبب دنبالهدارهایی که در نزدیکی خورشید در زاویه، دید مناسبی برای زمین قرار میگیرند در زمان اوج درخشش، چند شب تا چند هفته، مناظر خیالانگیزی را در آسمان زمین پدید میآورند.
علم دنبالهدارشناسی در سال ۱۳۲۹/۱۹۵۰ زیر و رو شد. در آن سال، دو مقالهِ دورانساز درک ما را از این سرگردانان منظومه شمسی برای همیشه دگرگون ساخت. اولی نوشته یان اورت (۱۹۰۰-۱۹۹۲) بود که در نظریهای عنوان کرد ابر عظیمی از هستهِ دنبالهدارها اطراف منظومهِ شمسی را در فاصلهِ میانستارهای نزدیک (حدود یک سال نوری) احاطه کرده است. دومی نیز نوشته فرِد ویپِل (۱۹۰۶-۲۰۰۴) بود که مدل جدیدی برای هسته، دنبالهدارها ارائه کرد.
هر دو مقاله تفکر علمی دربارهِ دنبالهدارها را متحول کردند و با هم اساس تحقیقات جدید دربارهِ دنبالهدارها را شکل دادند. اما در سالهای اخیر، بهعلت کارِ ویپِل، جدیدترین اکتشافات رخ میدهد. مدل <جوشسنگهای یخی> او این باور را ایجاد کرد که هستههای دنبالهدارها <گلولهبرفیهای کثیف> بزرگاند. بههرحال برای اثبات فرضیهِ ویپِل باید دههها میگذشت و فضاپیماهایی بهملاقات دنبالهدارها میرفتند.
ویپِل بر این باور بود که هستهِ هر دنبالهدار جسمِ صُلبی است تشکیل شده از یخ و مواد شهابسنگی. این نظر مخالف مدل رایج <تپه شِنی> بود که میگفت دنبالهدارها ابرهایی از غُبارند که با نیروی گرانش بههم متصل شدهاند و در هنگام نزدیک شدن بهخورشید گازهای حَبس شده را رها میکنند.
این مدل تپه شنی حتی در زمان انتشارش، یعنی اواسط قرن نوزدهم، نیز مشکل داشت. اگر دنبالهدارها صُلب نیستند چطور آنهایی که از فاصله بسیار نزدیک خورشید عبور میکنند جانِ سالم بهدر میبَرَند؟ (که اغلب هم همینطور است.) ویپل، در جستجوی الگویی جدید برای توضیح بهتر پدیدههای مربوط به دنبالهدارها، اعلام کرد که هستهِ آنها از یخ آب، آمونیاک، مِتان، دیاکسید کربن، و منوکسید کربنِ یخزده بههمراه مواد شهابسنگی ریزدانه تشکیل شده است که همگی در دمای فوقالعاده کم در کنار هم جمع شدهاند تا یک گلولهبرفی کثیفِ بزرگ بسازند.
درخشش کار ویپل به این سبب بود که او تاروپودِ بسیاری از افکار موجود دربارهِ دنبالهدارها را بههم بافت و نظریهای را مطرح کرد که پدیدههای رصدی بسیاری را توضیح میداد. مثلاً، فسِخسویاتسکی، اخترشناس اهل شوروی، در سال ۱۹۴۸ در نظریهای اعلام کرد که دنبالهدارها مقدار زیادی یخ دارند. ویپل از این نظر -که با طیف دنبالهدارها هم سازگار بود- استفاده کرد و یخ را مرکز فرضیهِ جوشسنگ یخی خود قرار داد. او سپس از این نظریهها برای توضیح یکی از پیچیدهترین مسائل دنبالهدارها استفاده کرد: حرکت غیرگرانشی.
قوانین کپلر بهمدت ۳۰۰ سال بهخوبی حرکتهای سیارات و قمرها و سیارکها را توضیح میداد. اما دنبالهدارها مشکلساز بودند - آنها این عادتِ بد را داشتند که سرِ وقتی که باید دوباره ظاهر نمیشدند. مثلاً دنبالهدار هالی بارها بهنزدیکی زمین آمده است، اما هر بار با چهار روز تأخیر.
شاید چهار روز برای دنبالهداری با دوره تناوب ۷۶ ساله زیاد نباشد اما برای اخترشناسان آن زمان اشتباهی فاحِش در محاسبه بود. چیزی بجز گرانش خورشید و سیارات دنبالهدار هالی را به مداری طولانیتر و دوردستتر میکشاند. این اثر دربارهِ دنبالهدار اِنکه هم، که هر ۳/۳ سال بازمیگشت، دیده شد. اما، برخلاف هالی، اِنکه زود میرسید نه دیر!
[External Link Removed for Guests]