حكايت وكيل و موكل

در اين بخش مي‌توانيد در مورد تمامي مسائل مرتبط با حقوق و قضا به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

حكايت وكيل و موكل

پست توسط ganjineh »

* حكايت وكيل و موكل

نقل است در ايام ماضي، روزي موكلي در گردابي گِرفتار و بخود بِگُفتي، اي كاش وكيلي مييافتمي و رفع گرفتاري. چندي بِجُستي تا وكيل حاذقي بيافتي و به نزد وي بِرفتي.

وكيل بِفرمود اي فلان، حق الوكاله چند در كيسه داري تا بِدادي و رفع بلا آيد به ميان. بگفتا اي وكيل من سخت محتاجم و هر چه بگوئي بِديده مِنت قبول داشته، و سخت برآشفتي و گريه و مويه چندان نِمودي تا دل وكيل به رحم آمدي.

وكيل گفته مُرشد فراموش نمودي كه بسا گرفتاران به گل مانده، بعد از رفع بلا، حقالوكاله، به لگد مزد زحمات بِدادي. في الحال قبول وكالت بكردي و تلاش مكرر تا رفع مشكل پديدار و آنگه مطالبه حق الوكاله نِمودي.

واما در اين هنگام، موكل از بند رسته، چشم گِرد نمودي، گونه سيه كردي و سخن به تندي دراز كه اي داد اي بيداد!

اينجا بود كه شاعر بگفتي:
چو شخصي گرفتار گردد به بند وكيل مدافع به نزدش خداست
چو گردد خطر اندكي مرتفع بگويد وكيل هم يكي ز اولياءست

چو گردد زبند بلا او رها بگويد وكيل هم يكي مثل ماست
چو نوبت به حق الوكاله رسد وكيل آن زمان ديو يا اژدهاست

خلاصه آنكه اي طالب وكالت
از قبل حق الوكاله به انصاف روا دار و محكم بگير، تا به بعد، گرفتاري نيايد به كار.
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “حقوق و قضا”