سرلشگر خلبان شهيد عباس دوران (مردآسمانها)
مدیران انجمن: شوراي نظارت, مديران هوافضا
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
سرلشگر خلبان شهيد عباس دوران (مردآسمانها)
سرلشگر خلبان شهید عباس دوران
[External Link Removed for Guests]
"عباس دوران" سرآمد دوران
"عباس دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مىکرد. عباس در 22 تیر سال 1358 با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت .
جنگ تحمیلی آغاز می شود
در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می کند. عباس هم همانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن پرداخت.
پس از مدتی عباس برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند.
بدین لحاظ بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می خورد.
[External Link Removed for Guests]
در کم تر از چند ساعت، دو ناو عراقی شکار عباس شدند
عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بینهایت شجاع بود. آن روزها سختترین مأموریتها را قبول میکرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مىگفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند.
[External Link Removed for Guests]
پرواز نکردن برای من مثل مردن است
به دلیل رشادت های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره ای که به او تعلق می گرفتف یک درجه تشویقی نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی پذیرد و می گوید:
- پرواز نکردن، برای من مثل مردن است.
هیچگاه در طول پرواز صحبت نمی کرد و همیشه میگفت:
- اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلی داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید.
همچنین بسیاری از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می شوم.
زمانى که اسراییل به لبنان حمله کرد، وى اولین خلبانى بود که آمادگى خود را جهت نبرد با صهیونیستها اعلام کرد.
[External Link Removed for Guests]
خیابانی در شیراز به نام عباس دوران
در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود.
چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند.
درد دل خود عباس
هشتم تیر 1360
دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟
باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.
ضربه ای مهلک برپیکره دشمن
در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود.
در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید.
[External Link Removed for Guests]
120 پرواز عملیاتی در 22 ماه
عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند.
کنفراس غیرمتعهدها در بغداد باید لغو شود
در سال 1361 جنگ تحمیلى هر روز شعلهورتر مىشد و صدام رئیس دولت بعث عراق براى مانور سیاسى از برپایى کنفرانس غیرمتعهدها سخن مىگفت و از مدتها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعى به راه انداخته بود؛ تا حدى که براى سران غیرمتعهد بنزهاى سفارشىاش را روى اتوبانهاى نوساز بغداد راه انداخت، خیلى خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ مىکردند که ایران نمىتواند بغداد را ناامن کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنى در استان بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى «الدوره» در جنوب شرقى شهر بغداد، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها جلوگیرى شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید.
دوران باید بغداد را نا امن می کرد. از مرز گذشت، میان رادار دشمن به حرکت ادامه داد و آسمان بغداد را تهدید کرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آن هم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نیست.
[External Link Removed for Guests]
هدف پالایشگاه الدوره و ناامن نشان دادن بغداد
31 تیرماه سال 1361 فرا می رسد. خلبانان انتخاب می شوند. تصمیم بر این می شود که سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روى بغداد عملیاتى انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمى بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.
هر سه تا مرز پرواز می کنند آنگاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می شوند. هیچ خبری نبود تا ً 15 کیلومترى بغداد که ناگهان جنگنده ها با دیوار آتش و پدافند دشمن روبهرو می شوند و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می کند. با اصابت این گلوله ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می افتد که او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می گیرد. بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن جا بود ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى بود، تمام بمبها را روى این پالایشگاه تخلیه می کنند.
بعد از تخلیه بمبها به مسیرى ادامه می دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می شد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و دودهای ناشی از سوخت پالایشگاه فضا را پوشانده بود تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت آمیز بود.
روح عباس برای رسیدن به معبود پرواز می کند
در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می گیرد؛ به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می رود. در این لحظه هواپیما در آتش می سوخت عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) می خواهد که هواپیما را ترک کند و به دلیل این که جوابی نمی شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می زند و کاظمیان به بیرون پرتاب می شود و به اسارت در می آید.
عباس در این لحظه طبق گفته های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد.
وى بارها مىگفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مىآیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.
شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع کند. هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می کرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشتف به ساختمان هتل می کوبد و پروازی دیگر را آغاز می کند. از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود
عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند.
با این حرکت شجاعانه، سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد.
بقایایی پیگر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
[External Link Removed for Guests]
همسر دوران: در حق عباس کملطفى شده است
"نرگس خاتون دلى روىفر" همسر شهید خلبان عباس دوران در گفت و گویى اظهار داشت:
- عباس دوران در طى دو سال اول جنگ بیش از 120 پرواز و عملیات برون مرزى داشته است که کارشناسان مسائل پروازى اذعان داشتهاند این چنین آمارى حتى در جنگ هفت ساله ویتنام هم وجود نداشته است.
وى با اشاره به آخرین دیدار عباس دوران با خانواده خود گفت:
- آخرین مرتبهاى که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه «الدوره» برود، «امیررضا» هشت ماه و نیم بیشتر نداشت و صحبتهاى ما مثل همه موارد مشابهى بود که عباس به عملیات مىرفت. اما بعدها متوجه شدیم فقط به یکى از دوستانش گفته بود که احتمالاً این آخرین پرواز من است و مىخواهم در صورتى که برنگشتم تو اولین کسى باشى که خبر شهادتم را به خانوادهام مىدهى.
در زمان جنگ عباس دوران در پایگاه بوشهر بود که از او دعوت کردند تا به تهران برود ولى او قبول نکرد و به همدان رفت زیرا از پشت میز نشستن خوشش نمىآمد و دوست داشت همیشه در تکاپو و پرواز باشد.
همسر عباس دوران با اشاره به خصوصیات اخلاقى شهید مىگوید:
- عباس دوران همیشه ساکت و محجوب بود و در میان هشت فرزند خانوادهاش و حتى اقوامف از محبوبترین افراد بود.
وى همچنین با گلهمندى اظهار داشت:
- در حق عباس دوران بسیار کملطفى شده است. طى این سالها کسى چندان به موضوع شهادت او نپرداخته است و شما کم تر جایى یا برنامه و حتى نشریهاى مىبینید که در آن سخنى از عباس به میان آمده باشد. حتى آخرین عملیات او که به گفته بسیارى از صاحبنظران از لحاظ سیاسى، بینالمللى و نظامى در درجه بسیار بالایى از اهمیت قرار داشت، هنوز هم ناشناخته مانده است.
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
پایان قسمت اول
[External Link Removed for Guests]
"عباس دوران" سرآمد دوران
"عباس دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مىکرد. عباس در 22 تیر سال 1358 با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت .
جنگ تحمیلی آغاز می شود
در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می کند. عباس هم همانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن پرداخت.
پس از مدتی عباس برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند.
بدین لحاظ بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می خورد.
[External Link Removed for Guests]
در کم تر از چند ساعت، دو ناو عراقی شکار عباس شدند
عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بینهایت شجاع بود. آن روزها سختترین مأموریتها را قبول میکرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مىگفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند.
[External Link Removed for Guests]
پرواز نکردن برای من مثل مردن است
به دلیل رشادت های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره ای که به او تعلق می گرفتف یک درجه تشویقی نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی پذیرد و می گوید:
- پرواز نکردن، برای من مثل مردن است.
هیچگاه در طول پرواز صحبت نمی کرد و همیشه میگفت:
- اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلی داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید.
همچنین بسیاری از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می شوم.
زمانى که اسراییل به لبنان حمله کرد، وى اولین خلبانى بود که آمادگى خود را جهت نبرد با صهیونیستها اعلام کرد.
[External Link Removed for Guests]
خیابانی در شیراز به نام عباس دوران
در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود.
چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند.
درد دل خود عباس
هشتم تیر 1360
دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟
باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.
ضربه ای مهلک برپیکره دشمن
در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود.
در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید.
[External Link Removed for Guests]
120 پرواز عملیاتی در 22 ماه
عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند.
کنفراس غیرمتعهدها در بغداد باید لغو شود
در سال 1361 جنگ تحمیلى هر روز شعلهورتر مىشد و صدام رئیس دولت بعث عراق براى مانور سیاسى از برپایى کنفرانس غیرمتعهدها سخن مىگفت و از مدتها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعى به راه انداخته بود؛ تا حدى که براى سران غیرمتعهد بنزهاى سفارشىاش را روى اتوبانهاى نوساز بغداد راه انداخت، خیلى خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ مىکردند که ایران نمىتواند بغداد را ناامن کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنى در استان بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى «الدوره» در جنوب شرقى شهر بغداد، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها جلوگیرى شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید.
دوران باید بغداد را نا امن می کرد. از مرز گذشت، میان رادار دشمن به حرکت ادامه داد و آسمان بغداد را تهدید کرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آن هم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نیست.
[External Link Removed for Guests]
هدف پالایشگاه الدوره و ناامن نشان دادن بغداد
31 تیرماه سال 1361 فرا می رسد. خلبانان انتخاب می شوند. تصمیم بر این می شود که سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روى بغداد عملیاتى انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمى بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.
هر سه تا مرز پرواز می کنند آنگاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می شوند. هیچ خبری نبود تا ً 15 کیلومترى بغداد که ناگهان جنگنده ها با دیوار آتش و پدافند دشمن روبهرو می شوند و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می کند. با اصابت این گلوله ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می افتد که او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می گیرد. بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن جا بود ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى بود، تمام بمبها را روى این پالایشگاه تخلیه می کنند.
بعد از تخلیه بمبها به مسیرى ادامه می دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می شد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و دودهای ناشی از سوخت پالایشگاه فضا را پوشانده بود تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت آمیز بود.
روح عباس برای رسیدن به معبود پرواز می کند
در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می گیرد؛ به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می رود. در این لحظه هواپیما در آتش می سوخت عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) می خواهد که هواپیما را ترک کند و به دلیل این که جوابی نمی شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می زند و کاظمیان به بیرون پرتاب می شود و به اسارت در می آید.
عباس در این لحظه طبق گفته های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد.
وى بارها مىگفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مىآیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.
شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع کند. هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می کرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشتف به ساختمان هتل می کوبد و پروازی دیگر را آغاز می کند. از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود
عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند.
با این حرکت شجاعانه، سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد.
بقایایی پیگر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
[External Link Removed for Guests]
همسر دوران: در حق عباس کملطفى شده است
"نرگس خاتون دلى روىفر" همسر شهید خلبان عباس دوران در گفت و گویى اظهار داشت:
- عباس دوران در طى دو سال اول جنگ بیش از 120 پرواز و عملیات برون مرزى داشته است که کارشناسان مسائل پروازى اذعان داشتهاند این چنین آمارى حتى در جنگ هفت ساله ویتنام هم وجود نداشته است.
وى با اشاره به آخرین دیدار عباس دوران با خانواده خود گفت:
- آخرین مرتبهاى که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه «الدوره» برود، «امیررضا» هشت ماه و نیم بیشتر نداشت و صحبتهاى ما مثل همه موارد مشابهى بود که عباس به عملیات مىرفت. اما بعدها متوجه شدیم فقط به یکى از دوستانش گفته بود که احتمالاً این آخرین پرواز من است و مىخواهم در صورتى که برنگشتم تو اولین کسى باشى که خبر شهادتم را به خانوادهام مىدهى.
در زمان جنگ عباس دوران در پایگاه بوشهر بود که از او دعوت کردند تا به تهران برود ولى او قبول نکرد و به همدان رفت زیرا از پشت میز نشستن خوشش نمىآمد و دوست داشت همیشه در تکاپو و پرواز باشد.
همسر عباس دوران با اشاره به خصوصیات اخلاقى شهید مىگوید:
- عباس دوران همیشه ساکت و محجوب بود و در میان هشت فرزند خانوادهاش و حتى اقوامف از محبوبترین افراد بود.
وى همچنین با گلهمندى اظهار داشت:
- در حق عباس دوران بسیار کملطفى شده است. طى این سالها کسى چندان به موضوع شهادت او نپرداخته است و شما کم تر جایى یا برنامه و حتى نشریهاى مىبینید که در آن سخنى از عباس به میان آمده باشد. حتى آخرین عملیات او که به گفته بسیارى از صاحبنظران از لحاظ سیاسى، بینالمللى و نظامى در درجه بسیار بالایى از اهمیت قرار داشت، هنوز هم ناشناخته مانده است.
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
پایان قسمت اول
آخرین ويرايش توسط 1 on moh-597, ويرايش شده در 0.
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
نوشته های شهید دوران
یکم مهر ماه 1359
به پست فرماندهی پایگاه رفتم ( پایگاه سوم شکاری ) همه چیز برهم ریخته است آماده پرواز بودم
دوم مهر ماه 1359
سرگرد حاجی ( سرگرد خلبان شهید بیژن حاجی ) اطلاع داد که به پایگاه ششم برگردید خلبان کم داریم و باید بلافاصله به پایگاه خودتان برگردید ساعت یازده صبح بلند شدیم و در بوشهر بعد از یک ساعت پرواز فرود آمدیم
بلافاصله بعد از نشستن در بوشهر به من ابلاغ شد که به آلرت بروم و من هم بدون اطلاع از منطقه بوشهر به آلرت رفتم . بعد از یک ماه بچه ها رو می دیدم . ساعت پنج عصر برای پرواز CAP بلند شدیم . همان موقع جزیره خارک مورد هدف هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود و داشت در آتش می سوخت . موقعی که وضعیت را به رادار اطلاع دادم گفتند تماس می گیرند ولی تا موقع نشستن من که یک ساعت و نیم بعد بود هنوز نتوانسته بودند با خارک تماس بگیرند .
سوم مهر ماه 1359
پرواز CAP
به همراه کرمی ( سرتیپ خلبان شهید محمد رضا کرمی ) از شب قبل بصورت آماده در آلرت بودیم . صبح زود با بوق اسکرامبل بلند شدم و پس از یک ساعت گشت زنی در پایگاه نشستیم .
پرواز CAS
در گردان یک سردرگمی وجود داشت . هدف ها بدون محاسبه و مطالعه به صورت یک مختصات جغرافیایی به خلبانان داده می شد . ماموریتی به ما بلاغ شد .
لیدر سفید موی آذر ( سرتیپ خلبان آزاده ) با کمک کیان آرا بود و من شماره دو بودم و اقدام ( سرتیپ خلبان مسعود اقدام ) کمکم بود .
این ماموریت انهدام نیروی زرهی و توپ خانه دشمن بود که از شمال بصره وارد ایران می شدند . این در واقع اولین ماموریت جنگی من بود و با صحبتهایی که بچه ها می کردند معلوم بود ارتفاع باید خلی کم و سرعت زیاد باشد .
من که شماره دوی پرواز بودم تا روی هدف فقط به شماره یک نگاه می کردم . یک دقیقه قبل از رسیدن روی هدف کابین عقب گفت : نیروها باید اینجا باشند .
پس از این شماره یک PUP UP کرد و من هم نیروها را دیدم و بمب ها را روی آنها ریختم و موقع برگشتن به حرفهای آقای اقدام که اشکالات را می گفت گوش می دادم .
بعد از نشستن متوجه شدیم که اولین نفر را از دست دادیم . ناصر دژپسند به وسیله نیروی دشمن هدف قرار گرفته بود و به خانه برنگشته بود .
[External Link Removed for Guests]
شهید ناصر دژپسند که در این تاریخ در آسمان بصره مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
یکم مهر ماه 1359
به پست فرماندهی پایگاه رفتم ( پایگاه سوم شکاری ) همه چیز برهم ریخته است آماده پرواز بودم
دوم مهر ماه 1359
سرگرد حاجی ( سرگرد خلبان شهید بیژن حاجی ) اطلاع داد که به پایگاه ششم برگردید خلبان کم داریم و باید بلافاصله به پایگاه خودتان برگردید ساعت یازده صبح بلند شدیم و در بوشهر بعد از یک ساعت پرواز فرود آمدیم
بلافاصله بعد از نشستن در بوشهر به من ابلاغ شد که به آلرت بروم و من هم بدون اطلاع از منطقه بوشهر به آلرت رفتم . بعد از یک ماه بچه ها رو می دیدم . ساعت پنج عصر برای پرواز CAP بلند شدیم . همان موقع جزیره خارک مورد هدف هواپیماهای عراقی قرار گرفته بود و داشت در آتش می سوخت . موقعی که وضعیت را به رادار اطلاع دادم گفتند تماس می گیرند ولی تا موقع نشستن من که یک ساعت و نیم بعد بود هنوز نتوانسته بودند با خارک تماس بگیرند .
سوم مهر ماه 1359
پرواز CAP
به همراه کرمی ( سرتیپ خلبان شهید محمد رضا کرمی ) از شب قبل بصورت آماده در آلرت بودیم . صبح زود با بوق اسکرامبل بلند شدم و پس از یک ساعت گشت زنی در پایگاه نشستیم .
پرواز CAS
در گردان یک سردرگمی وجود داشت . هدف ها بدون محاسبه و مطالعه به صورت یک مختصات جغرافیایی به خلبانان داده می شد . ماموریتی به ما بلاغ شد .
لیدر سفید موی آذر ( سرتیپ خلبان آزاده ) با کمک کیان آرا بود و من شماره دو بودم و اقدام ( سرتیپ خلبان مسعود اقدام ) کمکم بود .
این ماموریت انهدام نیروی زرهی و توپ خانه دشمن بود که از شمال بصره وارد ایران می شدند . این در واقع اولین ماموریت جنگی من بود و با صحبتهایی که بچه ها می کردند معلوم بود ارتفاع باید خلی کم و سرعت زیاد باشد .
من که شماره دوی پرواز بودم تا روی هدف فقط به شماره یک نگاه می کردم . یک دقیقه قبل از رسیدن روی هدف کابین عقب گفت : نیروها باید اینجا باشند .
پس از این شماره یک PUP UP کرد و من هم نیروها را دیدم و بمب ها را روی آنها ریختم و موقع برگشتن به حرفهای آقای اقدام که اشکالات را می گفت گوش می دادم .
بعد از نشستن متوجه شدیم که اولین نفر را از دست دادیم . ناصر دژپسند به وسیله نیروی دشمن هدف قرار گرفته بود و به خانه برنگشته بود .
[External Link Removed for Guests]
شهید ناصر دژپسند که در این تاریخ در آسمان بصره مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
آخرین ويرايش توسط 1 on moh-597, ويرايش شده در 0.
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
دست نوشته های شهید دوران
دو ماموریت در یک روز
ششم مهر ماه سال 1359
پرواز CAS
امروز پرواز cas انجام دادیم من شماره دو بودم . شماره یک سرتیپ محمود ضرابی خلبان و عسگری کمک بود ، شماره دو من خلبان و پیروان کمک بود .
در طول مسیر در ارتفاع بالا پرواز می کردیم . اهواز را در ارتفاع 5 هزار پایی قطع و نیروهای دشمن را کاملا دیدم . آنها به طرف ما تیراندازی می کردند . البته 5 دقیقه دیرتر روی هدف رسیده بودیم و با یک دسته هواپیماهای اف 5 خودی روبرو شدیم که البته اتفاقی نیفتاد .
نیروی های دشمن در حال کندن سنگر بودند و ما هم نیروی توپ خانه و یا زرهی که همراه با فرمانده و تجهیزات باشد نداشتیم ، به هر حال راکتها و فشنگها را روی آنها ریخته و خیلی واضخ دیدم که یکی از تانکها آتش گرفت ، البته موقع زدن راکت در ارتفاع پانصد پایی بودم .
--------------
پرواز AGM CAS
بعد از ظهر بود صحبتهای زیادی درباره نیرو و مهمات شد و گفتند اگر می شود به ارتفاع بالا بروید و موشک ماوریک بزنید .
برای اولین بار از ابتدای جنگ بعنوان لیدر دسته انتخاب شدم کمکم حسین بود ( سرلشگر شهید حسین خلعتبری مکرم ) . چون من و حسین بهتر AGM می زدیم ما لیدر شده بودیم و گرنه رضا شماره یک می شد . بهرحال شماره دو رضا خلبان بود ( سرلشگر شهید علیرضا یاسینی ) و رنجبر کمکش .
به پرواز درآمدیم شماره دو از من جدا شد من یک دسته از نیروهای دشمن را دیدم به ترتیب چهار AGM زدم و چهار تانک را منهدم کردم برای اولین بار بود که با اطمینان می شود گفت که 4 تانک و مقداری اسلحه دیگر از روی آسمان تکه تکه شد .
[External Link Removed for Guests][External Link Removed for Guests]
سرلشگر خلبان شهید حسین خلعتبری - سرلشگر خلبان شهید سید علیرضا یاسینی
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
دو ماموریت در یک روز
ششم مهر ماه سال 1359
پرواز CAS
امروز پرواز cas انجام دادیم من شماره دو بودم . شماره یک سرتیپ محمود ضرابی خلبان و عسگری کمک بود ، شماره دو من خلبان و پیروان کمک بود .
در طول مسیر در ارتفاع بالا پرواز می کردیم . اهواز را در ارتفاع 5 هزار پایی قطع و نیروهای دشمن را کاملا دیدم . آنها به طرف ما تیراندازی می کردند . البته 5 دقیقه دیرتر روی هدف رسیده بودیم و با یک دسته هواپیماهای اف 5 خودی روبرو شدیم که البته اتفاقی نیفتاد .
نیروی های دشمن در حال کندن سنگر بودند و ما هم نیروی توپ خانه و یا زرهی که همراه با فرمانده و تجهیزات باشد نداشتیم ، به هر حال راکتها و فشنگها را روی آنها ریخته و خیلی واضخ دیدم که یکی از تانکها آتش گرفت ، البته موقع زدن راکت در ارتفاع پانصد پایی بودم .
--------------
پرواز AGM CAS
بعد از ظهر بود صحبتهای زیادی درباره نیرو و مهمات شد و گفتند اگر می شود به ارتفاع بالا بروید و موشک ماوریک بزنید .
برای اولین بار از ابتدای جنگ بعنوان لیدر دسته انتخاب شدم کمکم حسین بود ( سرلشگر شهید حسین خلعتبری مکرم ) . چون من و حسین بهتر AGM می زدیم ما لیدر شده بودیم و گرنه رضا شماره یک می شد . بهرحال شماره دو رضا خلبان بود ( سرلشگر شهید علیرضا یاسینی ) و رنجبر کمکش .
به پرواز درآمدیم شماره دو از من جدا شد من یک دسته از نیروهای دشمن را دیدم به ترتیب چهار AGM زدم و چهار تانک را منهدم کردم برای اولین بار بود که با اطمینان می شود گفت که 4 تانک و مقداری اسلحه دیگر از روی آسمان تکه تکه شد .
[External Link Removed for Guests][External Link Removed for Guests]
سرلشگر خلبان شهید حسین خلعتبری - سرلشگر خلبان شهید سید علیرضا یاسینی
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
نوشته های شهید دوران
هشتم مهر ماه 1359
SM AGM
از طرف نیروی دریایی درخواست شده تعدادی از ناوچه های عراقی را را ام القصر بزنیم .
من در این ماموریت شماهر دو مثل دو روز گذشته ترکیب خلبانان بود منتها ایندفعه یاسینی و رنجبر شماره یک و من و خلعتبری شماره دو بودیم .
ماموریت در ارتفاع پست انجام می شد در جنوب آبادان بعلت دود غلیظ حاصل از سوختن بشکه های نفت دید بسیار کم بود و به همین خاطر شماره یک چهار مایل زود تر PUP UP کرد و در ارتفاع هفت هزار پایی موشکهای خود را رها کرد ولی به علت فاصله زیاد همه کوتاه خوردند . من بعد از رفتن شماره یک ، یک کشتی نفت کش و یک ناوچه اوزا را مورد هدف قرار دادم و در موقع فرار که درست روی ام القصر رسیده بودم یک ناو جنگی دیدم که به وسیله یک موشک ماوریک آنرا نیز منهدم کردم . در این پرواز تجربه کردم که در پرواز AGM ، کابین جلو باید بدون جی پرواز کند . فاصله هرچه کمتر و سرعت هر چه زیادتر باشد موشک بهتر به هدف برخورد می کند .
---------------
ماموریت دوم
CAS اهواز
قرار بود من و خلعتبری شماره یک باشیم و فعلی زاده و اقدام شماره دو باشند . این ماموریت برای انهدام نیروهای دشمن در غرب و جنوب غربی اهواز بود . شماره 2 به علت اشکال نتونست پرواز کنه و من مستقل پرواز کردم . چون تنها بودم و هم این که ماموریت قبل ، محل نیرو ها را دیده بودم با سرعت کم یعنی 500 نات و ارتفاع 1000 پا پرواز می کردم .
شمال اهواز را قطع و در شرق و جنوب شرقی هویزه نیروهای دشمن را دیدم . نیروی دشمن با شنیدن صدای هواپیما شروع به آتش کرد و نیروهای جلویی با شلیک رسام وضعیت آینده هواپیما را برای توپهای ضد هوایی بدون رادار مشخص می کردند .
به هر حال شانس یا هر چیز دیگر ، در این پرواز هم آسیبی به هواپیمای من نرسید ، ولی عمل کردن بمبهای خود را در مجموعه نیروی زمینی دشمن دیدم .
[External Link Removed for Guests]
تصویر شهیدان یاسینی و دوران در بازگشت از یک ماموریت موفق برون مرزی این دو بارها عملیاتهای موفق مختلفی را باهم انجام داده اند که از آن جمله می توان به ماموریت 7 آذر و انهدام نیروی دریایی عراق اشاره کرد در این ماموریت .
شهیدان یاسینی - دوران - خلعتبری - اکرادی و طالب مهر بعنوان لیدرهای دسته های پروازی حدود 20 ناوچه عراقی را منهدم کردند
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
هشتم مهر ماه 1359
SM AGM
از طرف نیروی دریایی درخواست شده تعدادی از ناوچه های عراقی را را ام القصر بزنیم .
من در این ماموریت شماهر دو مثل دو روز گذشته ترکیب خلبانان بود منتها ایندفعه یاسینی و رنجبر شماره یک و من و خلعتبری شماره دو بودیم .
ماموریت در ارتفاع پست انجام می شد در جنوب آبادان بعلت دود غلیظ حاصل از سوختن بشکه های نفت دید بسیار کم بود و به همین خاطر شماره یک چهار مایل زود تر PUP UP کرد و در ارتفاع هفت هزار پایی موشکهای خود را رها کرد ولی به علت فاصله زیاد همه کوتاه خوردند . من بعد از رفتن شماره یک ، یک کشتی نفت کش و یک ناوچه اوزا را مورد هدف قرار دادم و در موقع فرار که درست روی ام القصر رسیده بودم یک ناو جنگی دیدم که به وسیله یک موشک ماوریک آنرا نیز منهدم کردم . در این پرواز تجربه کردم که در پرواز AGM ، کابین جلو باید بدون جی پرواز کند . فاصله هرچه کمتر و سرعت هر چه زیادتر باشد موشک بهتر به هدف برخورد می کند .
---------------
ماموریت دوم
CAS اهواز
قرار بود من و خلعتبری شماره یک باشیم و فعلی زاده و اقدام شماره دو باشند . این ماموریت برای انهدام نیروهای دشمن در غرب و جنوب غربی اهواز بود . شماره 2 به علت اشکال نتونست پرواز کنه و من مستقل پرواز کردم . چون تنها بودم و هم این که ماموریت قبل ، محل نیرو ها را دیده بودم با سرعت کم یعنی 500 نات و ارتفاع 1000 پا پرواز می کردم .
شمال اهواز را قطع و در شرق و جنوب شرقی هویزه نیروهای دشمن را دیدم . نیروی دشمن با شنیدن صدای هواپیما شروع به آتش کرد و نیروهای جلویی با شلیک رسام وضعیت آینده هواپیما را برای توپهای ضد هوایی بدون رادار مشخص می کردند .
به هر حال شانس یا هر چیز دیگر ، در این پرواز هم آسیبی به هواپیمای من نرسید ، ولی عمل کردن بمبهای خود را در مجموعه نیروی زمینی دشمن دیدم .
[External Link Removed for Guests]
تصویر شهیدان یاسینی و دوران در بازگشت از یک ماموریت موفق برون مرزی این دو بارها عملیاتهای موفق مختلفی را باهم انجام داده اند که از آن جمله می توان به ماموریت 7 آذر و انهدام نیروی دریایی عراق اشاره کرد در این ماموریت .
شهیدان یاسینی - دوران - خلعتبری - اکرادی و طالب مهر بعنوان لیدرهای دسته های پروازی حدود 20 ناوچه عراقی را منهدم کردند
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
آخرین ويرايش توسط 2 on moh-597, ويرايش شده در 0.
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
بیستم مهر 1359
SM AGM
ام القصر
در این پرواز من شماره یک بودم کابین عقب رنجبر بود . شماره دو ساجدی و صدیق (در سال 1363 به شهادت رسید ) .شماره سه ضرابی و مردای بودند .
دوست ندارم درباره این پرواز چیزی بنویسم چون اصلا ماموریتش انجام نشد . هنوز در شوک از دست دادن فرمانده عملیات پایگاه ( شهید حاجی ) بودیم
[External Link Removed for Guests]
سرگرد شهید منصور سالار صدیق
--------------------------
بیست و سوم مهر 1359
SM
شلمچه
شماره یک من بودم و کابین عقب رنجبر . شماره دو فرهمند (سرهنگ خلبان فرهمند که در سال 65 به شهادت رسید ) بود و کمکش روستا ( سرلگشر روستا هشتم آذر سال 59 برروی فاو هدف موشک میگ 23 قرار گرفت و به شهادت رسید )
فرهمند تا آن روز بعنوان کابین عقب پرواز می کرد و پس از درخواست زیاد از طرف خود او و کم داشتن خلبان مجبور شدند این پرواز را ست کنند .
پس از قطع جنوب آبادان وارد خاک عراق شدیم و در نقطه ای که باید نود درجه گردش می کردیم و به طرف شمال و هم چنین به طرف تارکت رفتیم .
شماره دو به علت کمی تجربه خوب گردش نکرد و من هم به اجبار با گردش 25 درجه گردش کردم که سمت تارکت سی درجه آمد . در جنوب شلمچه (غرب آبادان) و خود شلمچه نیروی دشمن بسیار زیاد و تیراندازی هم بسیار زیاد بود . ما هم به علت فرار از دست آنها مجبور شدیم به این طرف و آن طرف پرواز کنیم .
بمبها را یکی یکی روی هدف هایی که دیدم زدم و بعد از حدود 50 مایل دور شدن از تارکت مشاهده کردم که شماره دو هنوز از من جدا نشده است . به گفته شماره دو بمبهای هر دو خلبان خوب خورد ولی چون تانکها به خصوص در غرب آبادان کاملا در سنگر بودند مطمئنا اثر چندانی نداشت . در ضمن در شلمچه یک لودر را بوسیله فشنگ منهدم کردم .
امکان رفتن به موقیت AB را نداشتم و روی آبادان با ارتفاع 7 هزار پا و سرعت 400 نات با حداکثر قدرت و در حال پایین آمدن منتظر منفجر شدن هواپیما بودم . کابین عقب مدام می گفت جناب سروان کاری بکنید بعضی وقتها از روی صندلی بلند می شدم چون حس می کردم که گلوله زیرم خورده . گلوله موشک مسلسل ، بعد از ترک آبادن یک نفس راحت کشیدم که بلافاصله یادم آمد که دستگاه ناوبری ندارم و بنزین هم خیلی کم بود و از همه بدتر روی بوشهر تیراندازی بود و رادار می گفت که باید بروید شیراز .
شماره دو هم به علت همین موقعیت خیلی عصبانی بود و جواب نمی داد . بالاخره بعد از آزاد شدن پایگاه بوشهر برای نشستن به کمک رادار هواپیما را روی زمین گذاشتم .
[External Link Removed for Guests]
سرلشگر شهید کاظم روستا
[External Link Removed for Guests]
سرلشگر شهید بیژن حاجی
[External Link Removed for Guests]
سرهنگ شهید اسدا... فرهمند
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
SM AGM
ام القصر
در این پرواز من شماره یک بودم کابین عقب رنجبر بود . شماره دو ساجدی و صدیق (در سال 1363 به شهادت رسید ) .شماره سه ضرابی و مردای بودند .
دوست ندارم درباره این پرواز چیزی بنویسم چون اصلا ماموریتش انجام نشد . هنوز در شوک از دست دادن فرمانده عملیات پایگاه ( شهید حاجی ) بودیم
[External Link Removed for Guests]
سرگرد شهید منصور سالار صدیق
--------------------------
بیست و سوم مهر 1359
SM
شلمچه
شماره یک من بودم و کابین عقب رنجبر . شماره دو فرهمند (سرهنگ خلبان فرهمند که در سال 65 به شهادت رسید ) بود و کمکش روستا ( سرلگشر روستا هشتم آذر سال 59 برروی فاو هدف موشک میگ 23 قرار گرفت و به شهادت رسید )
فرهمند تا آن روز بعنوان کابین عقب پرواز می کرد و پس از درخواست زیاد از طرف خود او و کم داشتن خلبان مجبور شدند این پرواز را ست کنند .
پس از قطع جنوب آبادان وارد خاک عراق شدیم و در نقطه ای که باید نود درجه گردش می کردیم و به طرف شمال و هم چنین به طرف تارکت رفتیم .
شماره دو به علت کمی تجربه خوب گردش نکرد و من هم به اجبار با گردش 25 درجه گردش کردم که سمت تارکت سی درجه آمد . در جنوب شلمچه (غرب آبادان) و خود شلمچه نیروی دشمن بسیار زیاد و تیراندازی هم بسیار زیاد بود . ما هم به علت فرار از دست آنها مجبور شدیم به این طرف و آن طرف پرواز کنیم .
بمبها را یکی یکی روی هدف هایی که دیدم زدم و بعد از حدود 50 مایل دور شدن از تارکت مشاهده کردم که شماره دو هنوز از من جدا نشده است . به گفته شماره دو بمبهای هر دو خلبان خوب خورد ولی چون تانکها به خصوص در غرب آبادان کاملا در سنگر بودند مطمئنا اثر چندانی نداشت . در ضمن در شلمچه یک لودر را بوسیله فشنگ منهدم کردم .
امکان رفتن به موقیت AB را نداشتم و روی آبادان با ارتفاع 7 هزار پا و سرعت 400 نات با حداکثر قدرت و در حال پایین آمدن منتظر منفجر شدن هواپیما بودم . کابین عقب مدام می گفت جناب سروان کاری بکنید بعضی وقتها از روی صندلی بلند می شدم چون حس می کردم که گلوله زیرم خورده . گلوله موشک مسلسل ، بعد از ترک آبادن یک نفس راحت کشیدم که بلافاصله یادم آمد که دستگاه ناوبری ندارم و بنزین هم خیلی کم بود و از همه بدتر روی بوشهر تیراندازی بود و رادار می گفت که باید بروید شیراز .
شماره دو هم به علت همین موقعیت خیلی عصبانی بود و جواب نمی داد . بالاخره بعد از آزاد شدن پایگاه بوشهر برای نشستن به کمک رادار هواپیما را روی زمین گذاشتم .
[External Link Removed for Guests]
سرلشگر شهید کاظم روستا
[External Link Removed for Guests]
سرلشگر شهید بیژن حاجی
[External Link Removed for Guests]
سرهنگ شهید اسدا... فرهمند
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
هادي آقازاده 2 نوشته شده:بله خودم مي دونم اين يه سيستم است ولي نمي دونم چه سيستمي
After Burner یعنی استفاده از حالت پس سوز موتور .
در این حالت لوله در بین دو موتور هواپیما وجود دارد که در انتهای آن به مخزن بسیار کوچکی متصل است که بنزین را در قسمت انتهای موتور می پاشد که باعث مستعل شدن آن و طبق قانون نیوتن ( هر عملی عکس العملی دارد مساوی ولی برخلاف جهت ) باعث افزایش سرعت هواپیما به طوری ناگهانی می شود در این حالت مصرف سوخت بسیار بالا می رود ولی اکثر جنگنده های ما برای فرار از دست موشک و یا هواپیماهای رهگیر از این حالت استفاده می کردند .
البته هواپیماهای رهگیر ما هم برای رسیدن سریعتر به هواپیماهای دشمن از آن استفاده می کردند
موفق باشید
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
بیست و پنجم مهر ماه 1359
CAS AGM
بستان
ساعت 9 صبح تازه از خواب بلند شده بودم و در حال صبحانه خوردن بودم که سروان میر ( سرگرد خلبان شهید میر ) آمد و یک برگه ماموریت آورد و گفت باید به این ماموریت برویم .
عده ای از خلبانان هم بودند که گفتم این جا خطرناک است . بخصوص برای این نوع بمب چون باید بالا بیاییم . مخصوصا برای میر که تا بحال بمب موریک نزده بود . به سرگرد ضرابی هم گفتم ولی گفت که ماموریت باید انجام شود و بعد گفت امروز تانکر هم نداریم ولی می توانید از نوع دیگری بمب ببرید . میر ناراحت شد . دلش می خواست اولین پرواز کابین جلوی جنگی خود را با موریک شروع کند به هر حال مجبور بودیم ماموریت را انجام بدهیم .
شماره یک من بودم و کابین عقب صدیق ( سرگرد خلبان شهید منصور سالار صدیق ) و شماره دو هم میر بود و کمکش رنجبر .
مسیر را تا جایی با سرعت کم و ارتفاع بیست هزار پا رفتیم . قابل توجه ایت که ماموریت قبلی من تقریبا همین جا بود . چند موشک به طرف ما آتش کردند که شانس آوردیم به ما نخورد . در جنگلی در حدود 10 مایلی هدف پاپ آپ کردیم ، میر سمت چپ من بود . بعد از ارتفاع 9 هزار پا شروع به پایین آدن کردم و با دیدن هدف خیلی خوشحال شدم . به میر گفتم اوهم گفت که هدف را دیده است . بعد از زدن چهار تانک که همه منفجر شدند . از سمت راست برگشتیم و صدا زدم که میر دیگه جلو نرو چون آتش زیاده . گفتم نمی خواهد که تمام موریک خود را بزنی . ولی کمک گفت دومین و سومین موشک به سمت ما آمد که یکی از آنها به میر خورد . رنجبر اجکت کرد ولی میر ...
بعد از زمین خوردن میر به من گفتند که دیروز گفته بودند که او هنوز کم تجربه است . ولی اگر من قبلا از پرواز این موضوع را می دانستم نمی گذاشتم او پرواز کند به هر حال شانس او این طور بود .
به این ترتیب میر همن آسمانی شد و پرواز ابدی را آغاز کرد .
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
CAS AGM
بستان
ساعت 9 صبح تازه از خواب بلند شده بودم و در حال صبحانه خوردن بودم که سروان میر ( سرگرد خلبان شهید میر ) آمد و یک برگه ماموریت آورد و گفت باید به این ماموریت برویم .
عده ای از خلبانان هم بودند که گفتم این جا خطرناک است . بخصوص برای این نوع بمب چون باید بالا بیاییم . مخصوصا برای میر که تا بحال بمب موریک نزده بود . به سرگرد ضرابی هم گفتم ولی گفت که ماموریت باید انجام شود و بعد گفت امروز تانکر هم نداریم ولی می توانید از نوع دیگری بمب ببرید . میر ناراحت شد . دلش می خواست اولین پرواز کابین جلوی جنگی خود را با موریک شروع کند به هر حال مجبور بودیم ماموریت را انجام بدهیم .
شماره یک من بودم و کابین عقب صدیق ( سرگرد خلبان شهید منصور سالار صدیق ) و شماره دو هم میر بود و کمکش رنجبر .
مسیر را تا جایی با سرعت کم و ارتفاع بیست هزار پا رفتیم . قابل توجه ایت که ماموریت قبلی من تقریبا همین جا بود . چند موشک به طرف ما آتش کردند که شانس آوردیم به ما نخورد . در جنگلی در حدود 10 مایلی هدف پاپ آپ کردیم ، میر سمت چپ من بود . بعد از ارتفاع 9 هزار پا شروع به پایین آدن کردم و با دیدن هدف خیلی خوشحال شدم . به میر گفتم اوهم گفت که هدف را دیده است . بعد از زدن چهار تانک که همه منفجر شدند . از سمت راست برگشتیم و صدا زدم که میر دیگه جلو نرو چون آتش زیاده . گفتم نمی خواهد که تمام موریک خود را بزنی . ولی کمک گفت دومین و سومین موشک به سمت ما آمد که یکی از آنها به میر خورد . رنجبر اجکت کرد ولی میر ...
بعد از زمین خوردن میر به من گفتند که دیروز گفته بودند که او هنوز کم تجربه است . ولی اگر من قبلا از پرواز این موضوع را می دانستم نمی گذاشتم او پرواز کند به هر حال شانس او این طور بود .
به این ترتیب میر همن آسمانی شد و پرواز ابدی را آغاز کرد .
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
- پست: 2653
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵, ۳:۲۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2612 بار
- سپاسهای دریافتی: 5561 بار
- تماس:
دست نوشته های شهید دوران
بیست و هفتم مهر ماه 1359
SM AGM
ام القصر
در این روزها فقط حرف از من است . البته شاید از حماقتهایم ، به علت اینکه بدون هیچ ترسی کلیه ماموریتها را به خوبی انجام می دهم .
به نظر من اگر خلبان ترس نداشته باشد و کمی هم شانس یار او باشد عراقی هانم توانند او را بزنند و اگر هم بزنند این هواپیما تا نود درصد قابل پرواز است تا به یک نقطه امن و پاک در خاک خودی برسد و فرصتی برای ترک هواپیما وجود دارد .
دیشب گفتگویی از یک پل روی رودخانه کارون بین نیروی دریایی و روسا وجود داشت و یک تصمیم برای حمله نیز گرفته شد که البته بعدا این موضع تکذیب شد .
دیر وقت بود . رضا ( سرلشگر خلبان شهید سید علیرضا یاسینی ) آن روز از مرخصی آمد و گفت که آبادان در حال سقوط است . برای همین تقاضای هواپیما کرده اند . من بلافاصله دواطلب شدم و پرواز ست شد .
قرار شد من شماره یک باشم و نظری کابین عقب . ساجدی شماره دو باشد و صدیق (سرگرد خلبان شهید منصور سالار صدیق ) کابین عقب . ضرابی شماره سه باشد و رنجبر کابین عقب .
بعد از بریف کوتاه با تاکسی بر روی باند بلند شدیم . هوا کاملا تاریک بود در ارتفاع سیصد پایی پرواز می کردیم در حالی که رادار در حالت جستجوگر بود . بعضی وقتها هواپیما را روی حالت AB قرار می دادم تا شماره دو من را گم نکند . شماره دو به من سمت می داد چون دستگاه مسافت سنج هواپیمایم اشکال داشت . بالاخره برروی هدف رسیدیم و بمبها را رها کردیم . بعد از رها کردن بمب ها روی هدف از زمین آتش بلند می شد .
برای اولین بار در پزوارهایم کاملا ترسیده بودم . از همه جا آتش بلند می شد ، از خودی از دشمن ، چون هوا تاریک بود همه به سمت ما آتش می گشودند . آتش آنها نیز بدلیل تاریکی هوا کاملا قابل مشاهده بود .
نیروی های خودی بدلیل عدم هماهنگی آتش می کردند و عراقی ها هم بدلیل دیدن هواپیما .
با هر زحمتی که بود از مهلکه فرار کردیم و به زمین نشستیم .
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
بیست و هفتم مهر ماه 1359
SM AGM
ام القصر
در این روزها فقط حرف از من است . البته شاید از حماقتهایم ، به علت اینکه بدون هیچ ترسی کلیه ماموریتها را به خوبی انجام می دهم .
به نظر من اگر خلبان ترس نداشته باشد و کمی هم شانس یار او باشد عراقی هانم توانند او را بزنند و اگر هم بزنند این هواپیما تا نود درصد قابل پرواز است تا به یک نقطه امن و پاک در خاک خودی برسد و فرصتی برای ترک هواپیما وجود دارد .
دیشب گفتگویی از یک پل روی رودخانه کارون بین نیروی دریایی و روسا وجود داشت و یک تصمیم برای حمله نیز گرفته شد که البته بعدا این موضع تکذیب شد .
دیر وقت بود . رضا ( سرلشگر خلبان شهید سید علیرضا یاسینی ) آن روز از مرخصی آمد و گفت که آبادان در حال سقوط است . برای همین تقاضای هواپیما کرده اند . من بلافاصله دواطلب شدم و پرواز ست شد .
قرار شد من شماره یک باشم و نظری کابین عقب . ساجدی شماره دو باشد و صدیق (سرگرد خلبان شهید منصور سالار صدیق ) کابین عقب . ضرابی شماره سه باشد و رنجبر کابین عقب .
بعد از بریف کوتاه با تاکسی بر روی باند بلند شدیم . هوا کاملا تاریک بود در ارتفاع سیصد پایی پرواز می کردیم در حالی که رادار در حالت جستجوگر بود . بعضی وقتها هواپیما را روی حالت AB قرار می دادم تا شماره دو من را گم نکند . شماره دو به من سمت می داد چون دستگاه مسافت سنج هواپیمایم اشکال داشت . بالاخره برروی هدف رسیدیم و بمبها را رها کردیم . بعد از رها کردن بمب ها روی هدف از زمین آتش بلند می شد .
برای اولین بار در پزوارهایم کاملا ترسیده بودم . از همه جا آتش بلند می شد ، از خودی از دشمن ، چون هوا تاریک بود همه به سمت ما آتش می گشودند . آتش آنها نیز بدلیل تاریکی هوا کاملا قابل مشاهده بود .
نیروی های خودی بدلیل عدم هماهنگی آتش می کردند و عراقی ها هم بدلیل دیدن هواپیما .
با هر زحمتی که بود از مهلکه فرار کردیم و به زمین نشستیم .
هرگونه برداشت و استفاده از این مطلب منوط به ذکر منبع و نام نویسنده می باشد
ادامه دارد ...
پاينده باد ايران زنده باد ايراني
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]
وبلاگ من
[External Link Removed for Guests]
صفحه اینستاگرام
[External Link Removed for Guests]