فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف س

در اين قسمت مي‌توانيد فرهنگ هنرهاي نمايشي را مشاهده نماييد

مدیران انجمن: MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 155
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷, ۲:۴۸ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 446 بار
سپاس‌های دریافتی: 506 بار
تماس:

فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف س

پست توسط The Passenger »

ساخت رويدادي،: (ر.ك به طرح رويدادي)

ساخت نمايشي (Dramatic Structure)،
مجموعۀ منظمي از عنصرهاي هم گونۀ ادبي كه يك نمايش را بنا ميكند. در هرجا ميتوانيم، بي توجه به دوران، سبك يا سرچشمۀ بومي هر نمايش از «ساخت نمايش» در كل سخن بگوييم.
ارسطو (384 پ.م – 322 پ.م ، Aristotle) در فن شعر (حدود 335 پ.م ، Poetics) ميگويد كه نمايشها با روشي نمايشي نوشته ميشوند؛ يعني آنها در كل شامل گفتگويي هستند كه فاعلان عمل –يعني شخصيتها- آن را به زبان مي آورند. در اينجا دو اشارۀ مهم مي بينيم. نخست آنكه يك نمايش در قالب زمان حال شكل ميگيرد، زيرا كه زبان آن گفته هاي شخصيت هاست. بنابراين حتي بي آنكه بر روي صحنه طرح شود، در آفرينش تصويرهاي در حال پيشرفت در عمل، داراي نيروي مؤثر و بسيار زيادي است. دوم آنكه چون گفته ها را تنها فاعلان نقل ميكنند، نقطه نظرهاي نمايشنامه نويس نميتواند مستقيم مطرح شود. نمايشنامه نويس نميتواند بگويد كه دربارۀ رفتار يك شخصيت چه احساسي دارد؛ انگيزه اش چيست و يا چه مي انديشد. حتي در يك «گفتگو با خود» (Soliloguy) شخصيت بايد با صداي خودش براي خودش سخن بگويد. به اين ترتيب، نمايشنامه نويس نميتواند دربارۀ عملي كه در همان زمان‌ -در جاي ديگري جز روي صحنه- ممكن است روي دهد چيزي بگويد و نميتواند صحنه اش را با عبارتهاي تازه تغيير دهد. پس شكل نمايشي مجموعه اي از تضاد ميان تواناييها و محدوديتهاست. محدوديتها به اين معني است كه نمايشنامه نويس بايد قاعده هاي ساخت معيني را رعايت كند.
(ر.ك به گفتگو با خود)
يكي از قاعده هاي تركيب نمايشي حجم آن است. نمايش قرار است در برابر جمع اجرا شود. پس بايد در طول زمان مشخصي محدود شود. بطور معمول اين زمان دو تا چهار ساعت را پر ميكند. يعني يك نمايش اثرش را در تمركز خود و شدت برخورد با تماشاگر است كه برجاي ميگذارد و نه از رويدادهاي پركار و استادانه؛ اما طولاني، پرَت و نامربوط. نمايش بايد در يك زمان محدود عملي پيچيده و يگانه را نشان دهد. حجمش محدود باشد و بطور عمده از عنصرهاي تركيب كننده اش يعني زبان، شخصيت و رويداد ترتيب يابد. عمل يك نمايش روند يك دگرگوني را نشان ميدهد. پس حاصل رويدادها در فرجام يك نمايش با رويدادهاي آغازينش متفاوت است. اين دگرگوني در يك ويژگي ساختي به انجام ميرسد. گره افكني (Complication) به بحران (Crisis) مي انجامد و بحران، گره گشايي (Resolution) را عملي ميكند. توجه به اين عنصرها درك سرشت ذاتي يك شكل نمايش كلاسيك را آسان ميكند. گره افكني اغلب به شكل عمل فراز (Rising Action) نمودار ميشود كه تركيبي است از همۀ عملهايي كه از آغاز نمايش تا نقطه اي كه بحران روي ميدهد گسترش مي يابد. عمل فراز مجموعۀ زمينه –زمينه چيني مادي و ضروري براي درك شخصيتها، پيوندها و عملهاي گذشته شان- و صحنه پردازي است. گره افكني، رويدادهاي و عملهايي را كه انباشته ميشوند و در زمينه اي علت و معلولي و احتمال نمايشي در هم بافته شده اند، نشان ميدهد.
به زبان ساده طرح از اين رويداد به آن رويداد، و از آن رويداد به رويدادهاي ديگر و... متراكم ميشود. بحران در نمايش آن لحظه يا آن رويدادي است كه انگيزه هاي عمل در يك بافت نمايشي درك شود. بحران گاه همان اوج (Climax) است. پس از آن كه عمل در آخرين امكان در هم بافتگي اش پيش رفت و رشد كرد و به ساده شدن و روشن شدن آغاز كرد تا نشان دهندۀ سببهاي همۀ آن عملهايي باشد كه روي داده بود، نقطۀ بازگشت آغاز ميشود.
گره گشايي يا عمل فرود (Falling Action) شامل همۀ پي آمدهاي بحران ميشود و شايد عمده ترين بخش عمل است. در گره گشايي معناي تمام آن چه كه گذشته است درك ميكنيم، حاصل عمل را مي بينيم و مفهوم مجموعۀ دگرگونيها را مي فهميم. گره گشايي بايد هميشه نشان دهندۀ حاصل موضوع هاي احتمالي و ضروري باشد و نه نتيجۀ رويدادهاي دلبخواه.
در تراژدي كلاسيك و نوكلاسيك مانند بسياري از نمايشنامه هاي دنياي معاصر، بحران بطور كلي نزديك به پايان نمايش روي ميدهد. در نمايش رمانتيك (براي نمونه كارهاي ويليام شكسپير) بحران بيشتر در ميانۀ نمايش است و همان زماني را به گره گشايي اختصاص ميدهد كه براي گره افكني پيش بيني ميكند. در «هملت» (1600/1601 ميلادي، Hamlet) بحران در صحنۀ «تله موش» (Mouse Trap ، پردۀ سوم، صحنۀ دوم: نمايش در نمايش) است. در اين صحنه، كشمكش بين هملت و كلوديوس (Claudius) با بازشناخت (Recognition) هر دو طرف، به نقطۀ دگرگوني ميرسد. هملت مطمئن ميشود كه كلوديوس مقصر است و كلوديوس پي ميبرد كه هملت هر آنچه روي داده ميداند. از آن لحظه به بعد حاصل بازشناخت نشان داده ميشود؛ اگر چه گره گشايي هم به راه خود ميرود. تهييجها در گره گشايي است كه روي ميدهد.
(ر.ك به بازشناخت؛ نمايش در نمايش)
عنصر ديگر در ساخت نمايشي نقطۀ عزيمت است. نقطۀ عزيمت لحظه اي از عمل است كه نمايشنامه نويس براي آغاز عمل نمايشي اش برمي گزيند. اگر مانند بسياري از نمايشنامه هاي رمانتيك، نقطۀ عزيمت در ابتداي نمايش برگزيده شود، پيشرفت با پشت هم آمدن رويدادها شكل ميگيرد و عمل در طي زمان نمايشي گسترش مي يابد. اگر عزيمت نقطۀ نزديك به لحظۀ بحران باشد، در اين حالت پيش درآمد آغاز عمل نمايشي، شرح شخصيتها و يا رويدادهاست. اين شرح گاه بوسيلۀ همسرايان انجام ميگيرد. اين روش را نمايشنامه نويسان يونان كهن بكار مي بردند. براي نمونه ميتوان از تراژدي «اديپ» (حدود 430 پ.م ، Oedipus) نوشتۀ سوفوكلس (حدود 496 پ.م – 406 پ.م ، Sophocles) نام برد. در اين تراژدي زمان نمايشي كمتر از يك ساعت است و آغاز عمل نمايش مدت كوتاهي پيش از اطلاع اديپ از نام قاتل ناشناس ميباشد. زيرا تاريخ پيشين زندگي اديپ پيش از آغاز عمل، تنها شرح داده شده است.
يك نمايشنامه ممكن است مانند بيشتر نمايشنامه هاي يوناني پيوسته و يكپارچه باشد يا مانند نمايشنامه هاي شكسپير با مجموعه اي از پرده ها يا صحنه هاي سوا از هم تشكيل شده باشد. اما به هرحال، اصل هايي كه به آنها اشاره شد در تمام اين نمونه هاي بكار برده شده اند. يعني ساختي كه بطور خلاصه از گره افكني به بحران و از بحران به گره گشايي مي انجامد.
(نيز ر.ك به هرم فريتاگ)

ساخت هرمي (Pyramidal Structure)،: (ر.ك به هرم فريتاگ)

ساخته گلين،
يك اصطلاح تركي به معني عروس قلابي. ساخته گلين نام يكي از نمايشهاي مردم پسند قره گوز يعني نمايش سايۀ تركيه است.
(ر.ك به قره گوز)

ساردودلدوم (Sardoodledom)،
يك اصطلاح مسخره آميز كه نمايشنامه نويس و منتقد انگليسي جورج برنارد شا (1856م – 1950م ، George Bernard Shaw) براي گونه اي نمايش سبك (Meloderama) سست و سطحي بكار برد. نويسندۀ اين نمايشها ويكتورين ساردو (1831م – 1908م ، Victorien Sardou) نمايشنامه نويس فرانسوي بود. برنارد شا اين اصطلاح را از نام اين نويسنده ساخته بود. اين نمايشها كه نمايش خوش ساخت (Well-Made Play) نام گرفت پيش از رشد نمايشنامۀ نو و نمايشهاي انتقادي-اجتماعي (Problem-Plays) معاصر بر صحنۀ اروپايي چيره بود.
(ر.ك به نمايشهاي انتقادي-اجتماعي؛ نمايش خوش ساخت؛ نمايش نو)

سايه بازي،
يك شكل سنتي سرگرمي در برخي از بخشهاي جنوب شرقي آسيا مانند جاوه، مالايا و بالي. نمايش سايه روي يك پردۀ شفاف نشان داده ميشود. پشت پرده چهره ها و شكلهاي تختي است از جنس چرم يا پوست شفاف و ظريف و مانند اينها كه نوز از آن ميگذرد و با سيم و چوب يا ني و جز آن حركت داده ميشوند. نوري قوي سايۀ اين شكلها را بر پرده مي اندازد. تماشاگران در سوي ديگر پرده مي نشينند و با سايۀ عروسكها موضوع نمايش را دنبال ميكنند. اين عروسكها با دقت و ظرافت ساخته شده اند و ميتوانند اثراتي باورنكردني بر تماشاگر باقي بگذارند. گويا نمايش سايه بوسيلۀ مغولان از چين به ايران و بوسيلۀ درويشان و كوليان از ايران به تركيه برده شده باشد.
(نيز ر.ك به بازي خيال؛ خيمۀ سايه گردان؛ قره گوز)

تصویر
اين بخش در حال تكميل است...
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
در سايۀ گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من، در غمشان جامه دريده
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 155
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷, ۲:۴۸ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 446 بار
سپاس‌های دریافتی: 506 بار
تماس:

Re: فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف س

پست توسط The Passenger »

سايۀ خيالي،
اصطلاحي براي سايه بازي.
(ر.ك به سايه بازي)

سخنوري،
گونه اي گفتگوي دونفره كه به شعر يا نثر يا تركيبي از اين دو انجام مي شد. به هر يك از شركت كنندگان در اين گفتگو سخنور مي گفتند. سخنوري در جمع انجام مي گرفت و هدف آن رقابت دو سخنور در مرح بزرگان دين بود. فلسفۀ سخنوري در دوران صفويه (حدود 907 ه.ق/1502 م – 1148 ه.ق/1736 م) رقابت ميان شيعه و سني بوده است. اجراي سخنوري از اين قرار بود كه نخست سخنور كار خود را با يادآوري نام خدا آغاز مي كرد. سپس غزلي ميخواند و بعد غزل را با مخمس يا مسمطي توصيفي ادامه ميداد. بعد، از حاضران در مجلس اجازه ميخواست تا با رقيب به رقابت بپردازد. سپس پرسشهاي خود را از رقيب آغاز ميكرد. سخنور با هر پرسش چيزي از سخنور ديگر كه به او سردمدار مي گفتند، مي طلبيد و آن را به گرو نگه مي داشت. سردمدار بطور معمول سخنور ثابت قهوه خانه بود. سپس سردمدار از جا برمي خواست و با نظم يا به نثر يا تركيبي از اين دو، پاسخ سخنور را مي داد و با هر پاسخ، گِرويي را پس مي گرفت. پس از باز پس گرفتن تمام گرو ها و پاسخ به تمام پرسشها، خود پرسشهايي مطرح ميكرد و با هر پرسش گرويي مي طلبيد. اين كار به نوبت ادامه مي يافت تا يكي از دو سخنور در پاسخ يا پرسش در مي ماند. در اينصورت از رقيب شكست خورده بود. اين بازي گاهي ساعتهاي طول ميكشيد.
(ر.ك به سردمدار)

سردمدار،
1. اصطلاحي براي رهبران دسته هاي عزاداري
2. عنوان نخستين كارگردانان تعزيه كه به آنها تعزيه گردان ميگفتند
3. سخنور ثابت قهوه خانه ها
(ر.ك به تعزيه؛ دسته هاي مذهبي؛ سخنوري)

سركش نازنين (Nice Wanton)،
ميان پرده كوتاه اخلاقي كه ميان سالهاي 1547 و 1553 ميلادي نوشته شده و در 1560 بازي و چاپ شده است. موضوع اين ميان پرده از اين قرار است: مادري سه فرزند دارد. مادر، دختر و يكي از پسرانش را در انجام هرگناهي آزاد ميگذارد؛ در نتيجه نابودي آنها را به چشم مي بيند. در اين حال بخشش خداوند يكي از فرزندانش را نجات ميدهد. مادر كه به اشتباه هايش پي برده، دست به خودكشي مي زند، اما آخرين فرزند كه انساني خردمند و ديندار شده است مانع خودكشي او ميشود.
(ر.ك به ميان پرده؛ نمايش اخلاقي)

تصویر
اين بخش در حال تكميل است...
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
در سايۀ گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من، در غمشان جامه دريده
ارسال پست

بازگشت به “فرهنگ هنرهاي نمايشي”