ماجراي نيم روز !!!

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث فيلم و سينما به بحث بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 1796
تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 35 بار
سپاس‌های دریافتی: 215 بار
تماس:

ماجراي نيم روز !!!

پست توسط Karim1504 »

ماجراي نيم روز !!!



جونم واستون بگه دم دماي يكي از صبحهاي حالگير پاييزي طبق عادت ديرينه به ارث رسيده از اجداد هميشه مقروض و بي بخارمون با سر دادن شعار تاريخي « بابا پول ندارد » به واسطه يدك كشيدن انگ كارمند زادگي و از همه فجيع تر و اسفناكتر كارمندزيستي !! صلاح را بر آن ديديم كه شال و كلاه كرده و از ميان دو موضوع ابدي و جنجال بر انگيز « علم بهتر است يا ثروت؟ » با كمال تأسف و تأثر قلبي، قيد ثروت را زده و گزينه عمر تلف كن « علم » را انتخاب نماييم. هنوز درست و حسابي وارد ايستگاه نشده بوديم كه با تعدادي از متكديان شريف و زحمتكش مؤنث و مذكر شيفت بامدادي كه تحت تأثير جلوه هاي ويژه و خلاقيت هاي كامپيوتري فيلمهاي گودزيا و دراكولا، دست تمامي گريمورهاي هاليوود را از پشت بسته بودند روبرو شديم. چشمتان روز بد نبيند! ايستگاه اتوبوس در يك چشم بهم زدن تبديل شد به صحنه فيلمبرداري سريال داستاني « بينوايان اثر ويكتور هوگوي اصل تهراني!».

گروهي از اين عزيزان در حاليكه بر روي صندلي هاي ايستگاه دراز به دراز افقي شده بودند با صداي بلند و گوشخراشي فرياد مي زدند كه « ما مرده ايم »! عده اي ديگر نيز با نشان دادن زخمها و جراحتهاي هولناك و مافوق وحشتناك، ادعا داشتند كه از بازماندگان بمبارانهاي اتمي آمريكا و هيروشيما و ناكازاكي مي باشند، كه صد البته اين مصدومان بي گناه با اشاره به گراني دارو و درمان علت روي آوردن به شغل پر مخاطره گدايي را كمبود چسب زخم در داروخانه هاي تهران بزرگ عنوان كرده و از اين عمل شجاعانه خود به مثابه گامي در جهت بهپويي هر چه بيشتر گفتمان پزشكي و همچنين اعتراضي سرخ در برابر حاكميت سياه دلالان دارويي خيابان ناصر خسرو ياد مي نمودند! حال از رمال ها، فالگير ها، غيبگوها، گمشده ها و معتادان « بيمار و نه مجرم » ! كه از غصه رد شدن در كنكور سراسري و به خاطر نشان دادن چهره كريه طالبان در افغانستان، تفنني روزي دو سه كيلو هروئين و چند لول ترياك ناقابل مصرف مي نمودند نيز بگذريم كه ادامه آن از حوصله من و شما خارج است و الخ! عليهذا براي رهايي از شريكي از همان گداهاي سمج داخل جوي آب كه معلوم نبود مشغول آموزش نجات غريق به همنوعان خويش مي باشد يا اينكه نقش ناخداي كشتي غريق شده تايتانيك را بازي مي كند اسكناسي پنجاه تومني در كف دستش گذاشته و با حالتي بشر دوستانه و عرفاني منتظر شنيدن دعاي خير و اظهار تشكر گرم و صميمانه ايشان بودم كه اي دل غافل اگر كمي دير جنبيده و جا خالي نمي دادم خداي نخواسته زبانم لال زير چشمانم خيار چمبر همراه با سس گوجه فرنگي كاشته شده بود! جناب گداي جنتلمن فوق الذكر از اينكه بنده سرا پا تقصير به ساحت مبارك و معظم وي توهين و اهانت روا داشته و قلب شيشه اي و رئوفشان را به درد آورده و غرور بي مثالشان را جريحه دار نموده بودم در حاليكه از شدت خشم و غضب بر خود مي لرزيد و به زمين و زمان ناسزا نثار مي نمودم كه در دم دماي گرگ و ميش هوا گرفتار عجب مشتريان ناسپاسي شده است، با نگاههايي حاكي از كينه و نفرت مرا مورد خطاب خويش قرار داده و اظهار فرمود: آهاي زالوي اقتصادي! مرفه بي درد!! پسره گدا گشنه مافنگي!!! خجالت هم چيز خوبيست. با اين پول به آدم فحش هم نمي دهند. من را كه مي بيني اين گوشه نشسته ام و جنابعالي و امثالهم را به همياري اقتصادي و مشاركت اجتماعي در جهت تغيير الگو مصرف فرا مي خوانم، هر شب كه خسته و كوفته از سر كار بر مي گردم به رستوران «ببرهاي گرسنه» رفته و راگوي اردك كشميري همراه با رست بيف بوداده سيرالئوني نوش جان مي كنم پرسي ده دلار؟! تازه اين كه چيزي نيست، از عيد پارسال تا حالا براي اينكه مبادا به علت بالا رفتن سن و سال و افزايش چين و چروك صورت در جلب نظر و جذب مخاطبان و طرفدارانم عقيم و منفعل مانده و بلا نسبت ميدان مبارزه را براي ساير رقبا خالي نمايم، سه بار عمل جراحي ليفتينگ پوست و دوبار هم جراحي پلاستيك بيني انجام داده ام تا با مدل هاي جديد سال دو هزار اعم از كلئوپاترايي، دايانايي و مستر بيني از بازار بورس «هفت بعلاوه يك گداي صنعتي تهران» عقب نمانم! ضمناً پسر و دخترم را هم براي ادامه تحصيل فرستادم اوكراين تا دندانپزشكي بخوانند، براي عيالم هم ويزاي كشورهاي شينگن را گرفته ام تا ضمن تمدد اعصاب، غم دوري از فرزندان او را نسبت به آينده بد بين نسازد!؟ حالا هم حتماً از فرشته ها خداوند انتظار داري كه با اين بذل و بخشش ملوكانه براي حضرتعالي در طبقه هفتم بهشت يك سوئيت دوبلكس مبله شده با تمامي امكانات رفاهي هم سفارش بدهند؟ برو كنار بگذار حداقل به ياد حمام آفتاب سواحل منجمد شمالي يك كمي هم كه شده تو حال خودمون باشيم!! دانش آموز هم بود دانش آموزان مدارس غير انتفاعي شمال شهر! چطور بود؟ ها! خوشتون اومد؟ به هر حال بهتر است كه تا سرو صداي انجمن صنفي گدايان تهران بيش از اين بالا نيامده، نگارنده بينوا نيز براي فرار از خطرات احتمالي، فرار را بر قرار ترجيح داده و تا روزي و روزگاري بعد همه شما را به خداوند منان بسپارد و الخ!!!



هوشمند ورعي

Email: h_varaei@yahoo.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “فيلم و سينما”