همچنين قرار بود داريوش مهرجويي در اين مراسم شركت كند كه موفق نشد و به جاي وي هوشنگ گلمكاني به فرانسه رفت.
برجستهترين شاگرد مكتب زندهياد عبدالحسين نوشين در فرانسه
انتظامي به متن خاصي كه براي خواندن در هنگام دريافت جايزه خود در مقر اصلي يونسكو انتخاب كرده بود، اشاره كرده و ميگويد: هميشه فكر ميكردم در فرانسه از چه چيز صحبت كنم و به اين نتيجه رسيدم كه درباره خودم سخن بگويم و به اين ترتيب بيوگرافي را از خودم و شروع كارم از تالار سنگلج را در آنجا خواندم. اين متن، نمايشنامه نبود، چون من تنها آن را اجرا كردم. پيش پردهخواني هم نبود، چون با آهنگ همراه نبود من آن را مانند تئاترهاي راديويي خواندم.
آقاي بازيگر، در اين متن از ورودش به لالهزار همزمان با جنگ جهاني دوم آغاز كرده بود و قدم به قدم تئاتر ايران به پيش پردهخواني رسيده بود. از كودتاي بيست و هشت مرداد تا زندان و بعد آلمان و پس از آن دانشگاه هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و فيلم گاو. <من در اين متن تمرين كردم تا بگويم چگونه كوچه پسكوچههاي تهران را حركت كردم تا به يونسكو برسم و در آخر گفتم من عزتا... انتظامي بچه سنگلج هستم.>
<خدايا مرا ياري كن تا با اين كامپيوتر كهنه سالخورده و اين نرمافزار كاغذي بتوانم حرف دلم را بزنم. اگر نيت يك ساله داريد، گندم بكاريد. اگر نيت ده سال داريد، درخت غرص كنيد. اگر نيت صد ساله داريد، آدم تربيت كنيد. انسان تربيت كنيد. سينما توگراف آدم تربيت ميكند.>
توي كوچههاي سنگلج جلو ميروم، توي محلههاي قديمي... نصف شب است. سرم را پايين انداختهام، پايين اما چيزي نميبينم. سر هر كوچه يك تير چراغ برق هست. اغلب لامپ ندارند، اگر هم دارند، روشنايي ندارند. چيزي ديده نميشود. دلم نميخواهد چيزي را ببينم. توي يك دنياي ديگر سير ميكنم. سرشب روي صحنه <تماشاخانه كشور> بودم؛ كوچه برلن، اول لالهزار، 1320 جنگ جهاني دوم. اولين شبي كه پيش پرده خواندم، نوجوان بودم. سالن تابستاني پر از جمعيت بود. از ترس ميلرزيدم، جلوي سن كه رفتم نميتوانستم راه بروم، تلوتلو ميخوردم... اما خواندم... پيش پرده خواندم. خوب هم خواندم. حالا آخر شب است. دارم ميدوم... تاريك است و من نميدانم به كجا ميروم. توي كوچه پس كوچهها ميدوم، فرش قرمز زير پايم است، تا چشم كار ميكند، فرش قرمز است، آرام آرام راه ميروم، اين جا غرق نور است. دو طرف پر از فيلمبردار، عكاس و دوربينهاي تلويزيوني است. عكاسها اشاره ميكنند بايستم تا عكس بگيرند، فيلم بگيرند و به تمام دنيا مخابره كنند.
<سمفوني چنين گفت زرتشت...> آره، آره دارند راجع به ما توي بلندگوها حرف ميزنند. نميفهمم چه ميگويند، اما اسمها را ميگويند... سرم دارد گيج ميرود. نميتوانم راه بروم. توي كوچههاي تنگ و گلي، طرفهاي درخونگاه، طرفهاي دباغخانه، بازار، سبزه ميدان، سيدنصرالدين، دارم ميدوم، زمين ميخورم، بلند ميشوم. روي صحنه سينمايي در شهر <ورول> فرانسه هستم. براي دريافت جايزه افتخاري جشنواره، براي يك عمر فعاليتهاي سينمايي... دارم ميدوم... توي
خيابان سپه، چهارراه حسنآباد، خيابان شاهپور ميدوم... و حالا در پاريس، خانه فرهنگهاي جهان و در بزرگترين معبد فرهنگي دنيا، يونسكو... تشويق و تجليل به خاطر يك عمر تلاش، با همه ناملايمات، شكستها و پيروزيها...
من از سنگلج آمدهام... از تئاترهاي لالهزار شروع كردم، از مردم كشورم نيرو گرفتم و پرورش پيدا كردم. دستشان را ميبوسم، اين بزرگداشت، تجليل از فرهنگ و هنر و هويت سرزمين من است. نثار همه جوانهاي كشورم.من عزتم... عزتا... انتظامي، 81 سالم است و تقريبا 65 سال است كه نمايش ميدهم. نمايشهاي تلويزيوني... آه چه قدر تئاتر بازي كردم. بيش از چهل فيلم بازي كردهام، هر كاري را قبول نكردهام... و حالا اينجا هستم... بچه سنگلج... توي يونسكو.
بيوگرافي
تاريخ تولد: 1304
شروع فعاليت در سينما: گاو (داريوش مهرجويي1348 )
بازيهاي منتخب در 15 سال اخير: بانو، خانه خلوت، ناصرالدين شاه آكتور سينما، روز فرشته، روسري آبي، سايه روشن، خانهاي روي آب، ديوانهاي از قفس پريد، گاوخوني و جايي براي زندگي.
پدر انتظامي درجهدار ارتش و از جمله همراهان رضاخان در تصرف تهران بود. مادرش تهراني و از اقوام انتظام دربار بود. انتظامي دوران كودكي را در سنگلج گذراند و پس از دبستان، در هنرستان صنعتي كه در آن زمان دولتي بود، به تحصيل پرداخت. انتظامي در سال آغازين، تحصيل در هنرستان، در لالهزار كنترلچي بود و سپس فعاليت هنري خود را از 17 سالگي با پيش پردهخواني در تماشاخانه كشور و مدتي بعد تئاتر فرهنگ <پاريس> و <سينما ونوس> آغاز كرد و در 23 سالگي به مكتب زندهياد عبدالحسين نوشين پيوست. مكتبي كه بر بنياد آموزش اجتماعي هنرمنداني را پروراند كه بعدها نمايش و سينماي ايران را بنيان نهادند.
<آقاي بازيگر> در ميانسالي و از سن 44 سالگي در سال 1348 با بازي عالياش در نقش مشهدي حسن در فيلم <گاو> مطرح شد. در دهه شصت بازيهاي ماندگاري از خود بر جاي گذاشت و يك بار هم سيمرغ بلورين را براي بازياش در نقش موسيو آقا يوف در فيلم <گراندسينما)1367( > از هفتمين جشنواره فيلم فجر از آن خود كرد.
عزتا... انتظامي (آقاي بازيگري سينماي ايران) در سال 1370، سه نقش بيادماندني ايفا كرد كه در تاريخ سينماي ايران بيسابقه بود؛ بازي در نقش قربان سالار (يكي از بهترين و متفاوتترين شخصيتهاي منفي سينماي ايران) با آن گريم سنگين و طاقتفرسا روي چشم راست در فيلم <بانو( >داريوش مهرجويي)، بازي در نقش امير جلالالدين نويسندهاي كه نوشتههايش ديگر مخاطب ندارد در فيلم <خانه خلوت( >مهدي صباغزاده) و بازي در دو نقش ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه در يكي از بهترين فيلمهاي محسن مخملباف <ناصرالدين شاه آكتور سينما> در حالي كه پيشبيني ميشد با وجود توقيف فيلم بانو در جشنواره دهم فيلم فجر كه شش سال بعد مجوز اكران گرفت، انتظامي براي دو بازي ديگرش سيمرغ بلورين بگيرد، هيئت داوران تنها به يك تقدير خشك و خالي از او بسنده كردند و سيمرغ به كسي رسيد كه دو سال قبل و در جشنواره هشتم ميتوانست حقش باشد؛ فرامرز صديقي (دادستان.)
نيمه دوم دهه شصت و نيمه اول دهه هفتاد براي انتظامي و طرفدارانش دهه خاطره انگيزي بود و او در طي اين ده سال، نقشهاي ماندگاري بر كارنامه سينمايياش افزود.
در مسير تندباد (مسعود جعفري جوزاني )1367، كشتي آنجليكا (محمد بزرگنيا )1367، هامون (داريوش مهرجويي )1368، روز فرشته (بهروز افخمي 1372 كه براي اين فيلم سيمرغ بلورين را از جشنواره دوازدهم فيلم فجر دريافت كرد) و روسري
آبي (رخشان بنياعتماد 1373 و كانديداي سيمرغ بلورين براي بازي در اين فيلم) از جمله فيلمهايي بود كه انتظامي در طول نيمه دوم دهه شصت و نيمه اول دهه هفتاد از خود به يادگار گذاشت.
البته از سال 1373 تا 1380 از انتظامي خبري نشد. طي اين فاصله شايد تنها نقشآفريني مهمش بازي در مجموعه تلويزيوني <محاكمه( >حسن هدايت) بود. از سال 1380 او بار ديگر سينما را جدي گرفت و براي بازي در نقش كوتاهي در فيلم <خانهاي روي آب> سومين سيمرغ بلورين را از جشنواره بيستم فيلم فجر دريافت كرد. در <ديوانهاي از قفس پريد( >احمدرضا معتمدي )1381 بار ديگر نقش منفي را پس از سالها تجربه كرد و باز هم براي بازي در فيلم <گاوخوني( >بهروز افخمي )1381 سيمرغ بلورين بهترين بازيگر را از بخش بينالملل جشنواره بيست و دوم فيلم فجر از آن خود كرد و در حالي كه <جايي براي زندگي( >محمدرضا بزرگنيا )1382 را بهار امسال بر پرده سينماها داشت، در سال 1383 براي اولين بار در فيلم مسعود كيميايي، <حكم> بازي كرد كه به گفته خودش يكي از بهترين بازيهاي عمر سينمايياش است. آخرين نقشآفريني انتظامي نيز فيلمي به كارگرداني فريدون جيراني است؛ <ستارهها.>
چهره ملي
برخلاف بسياري از هنرمندان و ورزشكاران نامي، عزتا... انتظامي در طول بيش از 65 سال فعاليت حرفهاي هنري هرگز وارد بازيهاي سياسي روز نشد.
در حقيقت انتظامي بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون - چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب - به سياست و سياستمداران دل نبست اما به گفته بسياري از منتقدان، يك وطندوست و چهره ملي ميهني است.<ايرج راد> مديرعامل خانه تئاتر، ميگويد: عزتا... انتظامي شخصيت ملي است و تنها براي تئاتر، تلويزيون و سينما نيست، بلكه براي همه ماست. من يك بخت بزرگ داشتم و آن اين است كه آقاي انتظامي را از سالهاي دور بشناسم و اين اتفاق به ندرت ميافتد كه با اختلاف 22 سال با شخصي چون انتظامي در يك كلاس درس بخوانم. در دوران دانشگاه دو كلاس درس داشتيم، يك كلاس درسي و يك كلاس نيز نزد استاد انتظامي. بسياري از مطالب را از استاد انتظامي آموختم اما نتوانستم آنچه را كه ياد گرفتم عمل كنم. آقاي انتظامي الگويي براي ماست چرا كه 65 سال كار كرده و توانسته خود را حفظ كند تا به اعتبار و ارزش والا دست يابد.
ايرج راد، تصريح ميكند: انتظامي در هيچ شرايطي دير به جايي نرسيده است و او در اين مدت هر كاري را قبول نكرده است و كسي هم نتوانسته كاري به وي تحميل كند. انتظامي سمبل واقعي يك ملت است و تنها براي تلويزيون، تئاتر و سينما نيست، بلكه براي همه ماست.
انتظامي و عالم سياست
البته در برخي برههها به جهت وجهه مثبتي كه اين هنرمند از همان ابتدا از خود به جاي گذاشت، پيشنهاداتي براي ورود به صحنههاي سياسي، انتخاباتي و اقتصادي به او داده شد اما انتظامي ترجيح داد شخصيت هنري خود را حفظ كرده و <هنر را تنها براي هنر - و نه نان - بخواهد.>

