بيوگرافی خوانندگان و بازیگران هاليوود..
مدیر انجمن: شوراي نظارت
- پست: 3047
- تاریخ عضویت: جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴, ۹:۴۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 58 بار
- سپاسهای دریافتی: 384 بار
- تماس:
-
- پست: 3324
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴, ۲:۱۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 941 بار
- سپاسهای دریافتی: 1474 بار
- تماس:
- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:
- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:
حالاچند مقاله زير را بخوانيد :
آیا می دانید بروسلی یکی از چشمانش در حد بسیار زیاد ضعیف بوده و یکی از پاهای او از دیگری کمی کوتاه تر بوده است؟ بعد از آمدن بروسلی به آمریکا برای ادامه تحصیل بوسیله و اجبار پدرش او در اولین فرصت بعد از نمایش (به روایتی) مشت یک اینجی اش در یک همایش، به افتتاح یک سالن ورزشی رزمی در شهر محل سکونتش در آمریکا اقدام کرد که در آن زمان اساتید متعصب چینی این کار بروسلی را تایید نکرده به او هشدار دادند اما چون فکر بروسلی و هدف او والاتر از تعصب کورکورانه آن تعداد افراد و اساتید چینی بود به هیچ وجه کنار نکشید و فلسفه او این بود که این حق همه می باشد که امکان فراگیری هنر رزمی را داشته باشند اوموردخشم چینی ها قرار گرفت و مجبور به مبارزه با یکی از قهرمانان چینی شد که از چین برای به اصطلاح ادب کردن بروسلی فرستاده شده بود این مبارزه به نفع بروسلی به پایان رسید و در موقع خروج از سالن با حمله ناگهانی از پشت به شدت کمر او آسیب دید بروسلی به مدت چند ماه بستری شد و در حدود بیش از یک سال دور از ورزش حرفه ای بود و در این مدت او بیکار ننشست و کتاب و روش منحصر بفرد خود را به نام جیت کان دو به وجود و به رشته تحریر درآورد . اما بروسلی به علت کمر درد ی که هر از چند گاهی به علت ضربه سنگین وارده به سراقش می آمد با تجویز پزشگان قرض ضد دردی را مصرف می کرد که از هر هزار نفر به یک نفر حساسیت نشان می داد که متاسفانه بروسلی جزء معدود افرادی بود که بعلت مصرف این قرص حجم مغزش به حدود یک برابر از حد معمول بزرگتر شد و بهتر بگویم در او تورم شدید مغزی عارض شد او هر از چند گاهی از سر درد می نالید و در زمانی که در منزل یکی از دوستانش و هم بازی او در فیلم جدیدش جهت بررسی فیملنامه بسر می برد ناگهان اظهار سر در و در همان زمان به بیهوشی و اغما می رود که متاسفانه بعد یک ساعت در بیمارستان در حضور چشمان بهت زده همسر و تمامی دوستان و علاقه مندانش از دنیا میرود بعد از کالبد شکافی پزشکان علت مرگ را مسدود شدن ناگهانی رگ و سکته مغزی تشخیص داده اند .
----------------------------
جام جم آنلاين: مرگ بروس لي تصادف بود و كسي او را نكشته است.اين جمله اي است كه ريموند چو تهيه كننده قديمي فيلمهاي اين بازيگر رزمي كار موفق دهه 70ميلادي مي گويد.
وی عقيده دارد علت مرگ ناگهاني بروس لي در سن 32 سالگي مصرف نادرست داروهاي مجاز بوده است.
به نوشته نشريه ورايتي ، بروس لي سال 1973 در منزل همكار بازيگر هنگ كنگي اش پتي تينگ پي به دليل ايست مغزي درگذشت.
اطرافيان وي در همان زمان مرگ او را «بلا، حادثه و سانحه ناگوار» عنوان كردند. اما مرگ او باعث بحث و جنجال زيادي شد و گروهي حتي گفتند وي موادمخدر مصرف كرده است.
چو كه يكي از موسسين شرکت فيلمساز «گلدن هاردست» هنگ كنگ است مي گويد لي به دليل مصرف قرص هاي آرام كننده سردرد مرده است و هنگام مرگ در منزل تينگ پي نبوده است.
او زياده روي در مصرف قرص هاي آرام كننده را كه به شكلي اتفاقي صورت گرفته است عامل اصلي مرگ لي مي داند.
----------------------------------
روز يكشنبه (۲۹/۴/۸۲) مصادف بود با سي امين سالگرد مرگ «بروس لي»، هنرپيشه اي كه سينماي هنگ كنگ را متحول كرد.
بروس لي در سال ۱۹۵۹، هنگ كنگ را به مقصد آمريكا ترك كرد تا در خيابانهاي سن فرانسيسكو وارد عرصه سينماي هاليوود شود.كمتر از ۱۰ سال بعد، بروس لي با اجراي حركات ورزش كونگ فو شهرتي جهاني يافت و چشم علاقمندان به سينما را به خود خيره كرد.
مشهورترين فيلمي كه وي در آن ايفاي نقش كرد «اژدها باز مي گردد» نام داشت اما دو ماه پس از اكران اين فيلم، بروس لي در خانه خود در هنگ كنگ به دليل تورم مغز جان باخت كه در زمان مرگ تنها خدمتكارش در خانه حضور داشت.
از همان زمان به بعد، شايعات متعددي در مورد علت مرگ بروس لي منتشر شد به همين دليل پس از سه سال، خدمتكار تايواني وي اعلام كرد قصد دارد علت مرگ بروس لي و خاطرات خود با اين هنرپيشه را در قالب يك كتاب منتشر كند تا اينكه تمام شبهات از بين برود.
منبع: فرانس پرس
--------------
در وبلاگ : [External Link Removed for Guests]
حقيقت مرگ بروسلی هنوز در پرده ابهام است. قتل او توسط باجگيران هنگکنگی به علت باج ندادن، ضربه کشنده يک ورزشکار رزمی، زندگی در يک خانه نفرين شده و مرگ به خاطر طلسم خانه، از شايعاتی بودند که درباره مرگ او رايج بود. اما پزشک و پليس علت مرگ او را نرسيدن اكسيژن به مغز بهعلت دوش گرفتن در زير آب داغ و پر از بخار گزارش كردند. جسد بروسلی بدون هيچ گونه نشانی از جراحت و يا ضربديدگی در آپارتمانش در هنگکنگ يافت شد.
آیا می دانید بروسلی یکی از چشمانش در حد بسیار زیاد ضعیف بوده و یکی از پاهای او از دیگری کمی کوتاه تر بوده است؟ بعد از آمدن بروسلی به آمریکا برای ادامه تحصیل بوسیله و اجبار پدرش او در اولین فرصت بعد از نمایش (به روایتی) مشت یک اینجی اش در یک همایش، به افتتاح یک سالن ورزشی رزمی در شهر محل سکونتش در آمریکا اقدام کرد که در آن زمان اساتید متعصب چینی این کار بروسلی را تایید نکرده به او هشدار دادند اما چون فکر بروسلی و هدف او والاتر از تعصب کورکورانه آن تعداد افراد و اساتید چینی بود به هیچ وجه کنار نکشید و فلسفه او این بود که این حق همه می باشد که امکان فراگیری هنر رزمی را داشته باشند اوموردخشم چینی ها قرار گرفت و مجبور به مبارزه با یکی از قهرمانان چینی شد که از چین برای به اصطلاح ادب کردن بروسلی فرستاده شده بود این مبارزه به نفع بروسلی به پایان رسید و در موقع خروج از سالن با حمله ناگهانی از پشت به شدت کمر او آسیب دید بروسلی به مدت چند ماه بستری شد و در حدود بیش از یک سال دور از ورزش حرفه ای بود و در این مدت او بیکار ننشست و کتاب و روش منحصر بفرد خود را به نام جیت کان دو به وجود و به رشته تحریر درآورد . اما بروسلی به علت کمر درد ی که هر از چند گاهی به علت ضربه سنگین وارده به سراقش می آمد با تجویز پزشگان قرض ضد دردی را مصرف می کرد که از هر هزار نفر به یک نفر حساسیت نشان می داد که متاسفانه بروسلی جزء معدود افرادی بود که بعلت مصرف این قرص حجم مغزش به حدود یک برابر از حد معمول بزرگتر شد و بهتر بگویم در او تورم شدید مغزی عارض شد او هر از چند گاهی از سر درد می نالید و در زمانی که در منزل یکی از دوستانش و هم بازی او در فیلم جدیدش جهت بررسی فیملنامه بسر می برد ناگهان اظهار سر در و در همان زمان به بیهوشی و اغما می رود که متاسفانه بعد یک ساعت در بیمارستان در حضور چشمان بهت زده همسر و تمامی دوستان و علاقه مندانش از دنیا میرود بعد از کالبد شکافی پزشکان علت مرگ را مسدود شدن ناگهانی رگ و سکته مغزی تشخیص داده اند .
----------------------------
جام جم آنلاين: مرگ بروس لي تصادف بود و كسي او را نكشته است.اين جمله اي است كه ريموند چو تهيه كننده قديمي فيلمهاي اين بازيگر رزمي كار موفق دهه 70ميلادي مي گويد.
وی عقيده دارد علت مرگ ناگهاني بروس لي در سن 32 سالگي مصرف نادرست داروهاي مجاز بوده است.
به نوشته نشريه ورايتي ، بروس لي سال 1973 در منزل همكار بازيگر هنگ كنگي اش پتي تينگ پي به دليل ايست مغزي درگذشت.
اطرافيان وي در همان زمان مرگ او را «بلا، حادثه و سانحه ناگوار» عنوان كردند. اما مرگ او باعث بحث و جنجال زيادي شد و گروهي حتي گفتند وي موادمخدر مصرف كرده است.
چو كه يكي از موسسين شرکت فيلمساز «گلدن هاردست» هنگ كنگ است مي گويد لي به دليل مصرف قرص هاي آرام كننده سردرد مرده است و هنگام مرگ در منزل تينگ پي نبوده است.
او زياده روي در مصرف قرص هاي آرام كننده را كه به شكلي اتفاقي صورت گرفته است عامل اصلي مرگ لي مي داند.
----------------------------------
روز يكشنبه (۲۹/۴/۸۲) مصادف بود با سي امين سالگرد مرگ «بروس لي»، هنرپيشه اي كه سينماي هنگ كنگ را متحول كرد.
بروس لي در سال ۱۹۵۹، هنگ كنگ را به مقصد آمريكا ترك كرد تا در خيابانهاي سن فرانسيسكو وارد عرصه سينماي هاليوود شود.كمتر از ۱۰ سال بعد، بروس لي با اجراي حركات ورزش كونگ فو شهرتي جهاني يافت و چشم علاقمندان به سينما را به خود خيره كرد.
مشهورترين فيلمي كه وي در آن ايفاي نقش كرد «اژدها باز مي گردد» نام داشت اما دو ماه پس از اكران اين فيلم، بروس لي در خانه خود در هنگ كنگ به دليل تورم مغز جان باخت كه در زمان مرگ تنها خدمتكارش در خانه حضور داشت.
از همان زمان به بعد، شايعات متعددي در مورد علت مرگ بروس لي منتشر شد به همين دليل پس از سه سال، خدمتكار تايواني وي اعلام كرد قصد دارد علت مرگ بروس لي و خاطرات خود با اين هنرپيشه را در قالب يك كتاب منتشر كند تا اينكه تمام شبهات از بين برود.
منبع: فرانس پرس
--------------
در وبلاگ : [External Link Removed for Guests]
حقيقت مرگ بروسلی هنوز در پرده ابهام است. قتل او توسط باجگيران هنگکنگی به علت باج ندادن، ضربه کشنده يک ورزشکار رزمی، زندگی در يک خانه نفرين شده و مرگ به خاطر طلسم خانه، از شايعاتی بودند که درباره مرگ او رايج بود. اما پزشک و پليس علت مرگ او را نرسيدن اكسيژن به مغز بهعلت دوش گرفتن در زير آب داغ و پر از بخار گزارش كردند. جسد بروسلی بدون هيچ گونه نشانی از جراحت و يا ضربديدگی در آپارتمانش در هنگکنگ يافت شد.
- پست: 1796
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 35 بار
- سپاسهای دریافتی: 215 بار
- تماس:
نیکلاس کیج
وقتی با نيکلاس کيج (نيکلاس کيم کاپولا) (Nicolas Cage) ديدار می کنيد نشانی از فضل فروشی های معمول ستارگان سينمای هاليوود را در او پيدا نمی کنيد.در اين ديدار او به احتمال زياد با موهای نامرتب و ريش نتراشيده و لباس اسپرت بر تن در برابرتان ظاهر می شود.او آدمی است که از تفرعن بيزار است با اين حال کافی است موضوع بازيگری را پيش بکشيد تا او با مسرت کامل يک بعداز ظهر را با شما بگذراند.ترکيب حيوانات خانگی اش هم مانند نقشهايش عجيب و نامتعارف هستند: يک اختاپوس (هشت پا) يک مار بو آ دو مار کبری يک کوسه ماهی و يک طوطی.او در ساعت ۳۵/۵ دقيقه صبح روز ۷ ژانويه ۱۹۶۴ در لانگ بيج در لس انجلس کاليفرنيا متولد شد.کيج کوچکترين پسر از ۳ پسر خانواده بود.پدرش (اگوست کاپولا) نويسنده و استاد ادبيات بود و مادرش (جوی ووگل سانگ) طراح حرکات موزون بود.عمه اش (تاليا شاير) در سری فيلمهای راکی نقش همسر راکی را بازی کرده بود و عمويش (فرانسيس فورد کاپولا) کارگردان بزرگ مجموعه فيلمهای پدر خوانده و اينک آخرالزمان بود.او ۲ برادر بنامهای مارک و کريستوفر دارد که کارگردان و فيلمنامه نويس هستند.و اينگونه بود که او در يک خانواده کاملا هنری متولد شد.در کودکی در روزهای گرم تابستان با عمويش بود و رابطه دوستانه و نزديکی نيز با فرزندان عمويش (رومن و سوفيا) داشت.هدف کيج در آن دوران بازيگری نبود.مادرش به دليل افسردگی روزهای زيادی در بيمارستان بود ولی با جهانبينی غير عادی اش تاثير زيادی بر او گذاشت.نيک ۱۲ ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند و او با پدرش به سانفرانسيسکو رفت و در انجا به اصرار پدر به کلاسهای هنری (فيلم و موسيقی کلاسيک و ادبيات) رفت.او را در مدرسه به عنوان پسری خجالتی و تنها و منزوی می شناختند.خودش می گويد: کلاسهای درس مدرسه برايم خسته کننده بود.می خواستم خودم همه چيز را ازادانه ياد بگيرم.در کلاس مانند احمقها بودم و مسخره بازی درمی اوردم.برايم تعجب اور است که چگونه بعدها توانستم با جدی بودن توجه ديگران را به خودم جلب کنم.کيج تا ۱۵ سالگی علاقه چندانی به بازيگری نداشت تا اينکه با ديدن فيلم شرق بهشت (اثر اليا کازان) با بازی جيمز دين به اين کار علاقمند شد (طغيانگری و شورش جيمز دين برايم جذبه فوق العاده ای داشت با ديدن اين فيلم تصميم گرفتم بازيگر شوم) او همواره سعی می کرد تا رضايت پدرش را جلب کند.در بازگشت از جنوب کاليفرنيا وارد دبيرستان بورلی هيلز شد و شروع به تحصيل در رشته تئاتر کرد ولی در جستجوی راهی برای ورود به نمايشهای تلويزيونی بود.عمويش به او گفته بود که در سينما به جايی نمی رسد.در ۱۶ سالگی نقش کوچکی در يک کار تلويزيونی ايفا کرد.در آغاز: شهرت عمويش راهها را برايش هموار می کرد. او در ابتدا نقشهای کوچکی در فيلمهای کم اهميت داشت ولی همين فيلمها نيز با اقبال روبه رو شدند.با نام نيکلاس کاپولا در فيلمی از کامرون کرو ظاهر شد ولی بخشهای زيادی از بازی او در نسخه نهايی فيلم حذف شد و بايد چشمان تيزبينی داشت تا بتوان در نسخه نهايی چهره او را تشخيص داد.نيک غمگين و افسرده شروع به فروش پاپ کورن کرد ولی اين دوره چندان طول نکشيد و او نقش مهمی را در فيلم دختر دره بازی کرد.ولی در نهايت به اين نتيجه رسيد که تا زمانی که نام کاپولا را با خود دارد مردم به چشم ديگری به او نگاه می کنند و انتظارات ديگری از او دارند.به همين دليل با الهام از نام قهرمان سری کتابهای طنزاميز لوک کيج نام نيکلاس کيج را برای خود برگزيد.او مجموعه عظيمی از کتابهای طنزاميز دارد و بر اين باور است که داستانها و شخصيتهای انها اسطوره های مدرن هستند.
البته او پس از تغيير نام نيز به همکاری در فيلمهای عمويش ادامه داد.فيلم بعدی اش مسابقه با ماه نام داشت.پس از بازی در فيلمی از الن پارکر اين نقدها در مورد او صورت می گرفت: او راهی افراطی را می پيمايد: قصد بازی کردن ندارد می خواهد چهره جديدی از بازيگری را ارائه دهد.کيج به دليل شخصيت عصبی و پرشور و احساساتی اش و علاقه زيادش به شيوه متداکتينگ در بازيگری به شهرت رسيد.او با الهام از مادرش غرق در نقشش می شد و با فشار دادن محکم دندانها و صحبت کردن با صدايی عجيب روشهای تازه ای را در بازيگری بکار می گرفت.صاحبان استوديوهای فيلمسازی و منتقدين: اين سبک را دوست نداشتند.کاپولا (عمويش) سعی در آرام کردن فضا داشت و می گفت که بازی نيک را می پسندد اما روشن بود که امکان همکاری بعدی انها مرتبا ضعيف تر می شد.در نهايت اين سبک طرفداران خاص خود را پيدا کرد.شر از او خواست تا در فيلم ماه زرده در نقش رونی کامارری با او همبازی شود و او در نقش نانوايی که يک دستش را از دست داده بود و رفتار تندی با همسرش داشت ايفای نقش کرد.نقش افرينی او در اين فيلم: بعد جديدی از استعدادهايش را نشان داد و او برای اولين بار نامزد دريافت جايزه بازيگری گلدن گلاب شد.در ۱۹۹۴ او برای بازی در هر فيلم حدود ۴ ميليون دلار دستمزد می گرفت ولی به دليل اهميت نقشش در فيلم ترک لاس وگاس تنها ۲۴۰ هزار دلار گرفت.کيج برای ايفای بهتر اين نقش به ايرلند (سرزمين نويسندگان بزرگ و الکلی های مشهور) سفر کرد.او که به تازگی از کريستين زانگ (نامزدش) جدا شده بود اين نقش را با تمام قدرت ايفا کرد.برای بازی در فيلم سرقت در ۶۰ ثانيه ۲۰ ميليون دلار دستمزد گرفت ولی اين ثروت قدری به وجهه هنری او اسيب رساند چون دوستدارانش از اين فيلم تجاری احساس رضايت نمی کردند زيرا کيج از سبک خود خارج شده بود.در ۱۹۹۲ از کريستينا فولتون صاحب پسری بنام وستون کاپولا کيج شد سپس بار ديگر از پاتريشيا ارکت (بازيگر معروف سينما) که فيلم بزرگراه گمشده از کارهايش است تقاضای ازدواج کرد و در اوريل ۱۹۹۵ با هم ازدواج کردند.کيج اولين بار در اوايل دهه ۱۹۸۰ ارکت را ديد ولی ارکت سالها پيشنهاد ازدواج نيک را رد می کرد و طی اين سالها نيک در دوره ها کوتاه با سارا جسيکا پارکر و کريستينا فولتون و لوری اليسون و کريستين زانگ زندگی کرد.اما رابطه شکننده انها خيلی زود از هم پاشيد و کيج در فوريه ۲۰۰۰ تقاضای طلاق کرد و در مه ۲۰۰۱ بعد از حدود ۶ سال زندگی مشترک از همديگر جدا شدند.در همان سال عاشق ليزا ماری پريسلی (دختر الويس پريسلی-خواننده معروف موسيقی پاپ و راک) شد.ليزا به تازگی از مايکل جکسون (خواننده) جدا شده بود و قبلا هم با دنی کئو (موسيقيدان) زندگی کرده بود.آن دو روز يکشنبه ۱۱ اگوست ۲۰۰۲ در جزيره هاوايی با يکديگر ازدواج کردند (کيج ۳۸ ساله و ليزا ۳۴ ساله بود) و نيک سريع هاوايی را ترک کرد تا در فيلم مردان چوب کبريتی بازی کند.نيک در نوامبر همان سال تقاضای طلاق کرد چون ليزا نمی توانست قبول کند که شوهرش علاوه بر ساعات کار مدت زيادی را با کريستينا (همسر سابقش) و پسرش بگذراند.موسيقی کلاسيک باخ و ويوالدی و گروه بيتلز و موسيقی تکنو و موتورسواری و اسب سواری و شيرجه و دويدن و يوگا و شعرگفتن ديگر علايق اين بازیگر ۱۸۶ سانتيمتری هستند.نيک در جوانی عضو گروه جوانان برات بود و در اوايل دهه ۱۹۸۰ مسير خاصی را طی کرد.او در طول ۲۵ سال با ۶ نفر نامزد و يا ازدواج کرد.
کارنامه هنری نيکلاس کيج:
مسابقه سرعت در ريجموند (۱۹۸۲)
دختر دره (۱۹۸۳) اثر فرانک زاپا
مسابقه با ماه (۱۹۸۴) در کنار شون پن
کاتن کلاب (۱۹۸۴)
پگی سو ازدواج می کند (۱۹۸۶)
بزرگ کردن اريزونا (۱۹۸۷) اثر برادران کوئن (اولين نقش کمدی کيج که با ان به شهرت رسيد)
بوسه خون اشام (۱۹۸۹)
توحشی در قلب (۱۹۹۰) اثر ديويد لينچ (در نقش ریپلی که عاشق الويس پريسلی-خواننده -بود)
زمانی برای کشتن (۱۹۹۰)
پرنده اتشين (۱۹۹۰)
ماه عسل در لاس وگاس (۱۹۹۲)
ردراک وست (۱۹۹۳)
ايموس واندرو (۱۹۹۳)
محافظت از تس (۱۹۹۴)
ترک کردن لاس وگاس (۱۹۹۵) جايزه اسکار و گلدن گلاب بهترين بازيگر نقش اول مرد را برد
بوسه مرگ (۱۹۹۵)
صخره(۱۹۹۶) در کنار شون کانری
تغيير چهره (۱۹۹۷) در کنار جان تراولتا
هواپيمای محکومين (۱۹۹۷)
چشمان مار (۱۹۹۸)
هشت ميليمتری (۱۹۹۹)
مرد خانواده (۲۰۰۰)
سرقت در ۶۰ ثانيه (۲۰۰۰) در کنار آنجليا جولی (داستان گروهی سارق حرفه ای که ماشينهای سنگين را می دزدند)
ماندولين سروان کورلی (۲۰۰۱) اولين فيلمش در هزاره جديد (در نقش سردسته گروهی از سربازان ايتاليايی که مامور کنترل جزيره ای يونانی هستند و در انجا عاشق يکی از روستاييان می شود)
رمز گشا (۲۰۰۲)
اقتباس (۲۰۰۲) در کنار مريل استریپ و نامزد دريافت اسکار شد
جادوگر (۲۰۰۳)
گنجينه ملی (۲۰۰۴)
هواشناس (۲۰۰۵)
شبحی در اپرا (۲۰۰۵)
بعدی (۲۰۰۶)
فيلم سانی (۲۰۰۲) را نيز کارگردانی کرده است.
شهر فرشتگان (اثر ويم وندرس) در کنار مگ رايان و در نقش روحی سرگردان که عاشق می شود و به زمين می ايد (نسخه هاليوودی فيلم بهشت بر فراز برلين)
مردان چوب کبريتی (اثر ريدلی اسکات)
ماه زرده (در کنار شر)
بيرون اوردن مردگان (اثر مارتين اسکورسيزی) اولين بازی مشترکش با پاتريشيا ارکت (همسرش)
منبع :http://superspace.blogfa.com
البته او پس از تغيير نام نيز به همکاری در فيلمهای عمويش ادامه داد.فيلم بعدی اش مسابقه با ماه نام داشت.پس از بازی در فيلمی از الن پارکر اين نقدها در مورد او صورت می گرفت: او راهی افراطی را می پيمايد: قصد بازی کردن ندارد می خواهد چهره جديدی از بازيگری را ارائه دهد.کيج به دليل شخصيت عصبی و پرشور و احساساتی اش و علاقه زيادش به شيوه متداکتينگ در بازيگری به شهرت رسيد.او با الهام از مادرش غرق در نقشش می شد و با فشار دادن محکم دندانها و صحبت کردن با صدايی عجيب روشهای تازه ای را در بازيگری بکار می گرفت.صاحبان استوديوهای فيلمسازی و منتقدين: اين سبک را دوست نداشتند.کاپولا (عمويش) سعی در آرام کردن فضا داشت و می گفت که بازی نيک را می پسندد اما روشن بود که امکان همکاری بعدی انها مرتبا ضعيف تر می شد.در نهايت اين سبک طرفداران خاص خود را پيدا کرد.شر از او خواست تا در فيلم ماه زرده در نقش رونی کامارری با او همبازی شود و او در نقش نانوايی که يک دستش را از دست داده بود و رفتار تندی با همسرش داشت ايفای نقش کرد.نقش افرينی او در اين فيلم: بعد جديدی از استعدادهايش را نشان داد و او برای اولين بار نامزد دريافت جايزه بازيگری گلدن گلاب شد.در ۱۹۹۴ او برای بازی در هر فيلم حدود ۴ ميليون دلار دستمزد می گرفت ولی به دليل اهميت نقشش در فيلم ترک لاس وگاس تنها ۲۴۰ هزار دلار گرفت.کيج برای ايفای بهتر اين نقش به ايرلند (سرزمين نويسندگان بزرگ و الکلی های مشهور) سفر کرد.او که به تازگی از کريستين زانگ (نامزدش) جدا شده بود اين نقش را با تمام قدرت ايفا کرد.برای بازی در فيلم سرقت در ۶۰ ثانيه ۲۰ ميليون دلار دستمزد گرفت ولی اين ثروت قدری به وجهه هنری او اسيب رساند چون دوستدارانش از اين فيلم تجاری احساس رضايت نمی کردند زيرا کيج از سبک خود خارج شده بود.در ۱۹۹۲ از کريستينا فولتون صاحب پسری بنام وستون کاپولا کيج شد سپس بار ديگر از پاتريشيا ارکت (بازيگر معروف سينما) که فيلم بزرگراه گمشده از کارهايش است تقاضای ازدواج کرد و در اوريل ۱۹۹۵ با هم ازدواج کردند.کيج اولين بار در اوايل دهه ۱۹۸۰ ارکت را ديد ولی ارکت سالها پيشنهاد ازدواج نيک را رد می کرد و طی اين سالها نيک در دوره ها کوتاه با سارا جسيکا پارکر و کريستينا فولتون و لوری اليسون و کريستين زانگ زندگی کرد.اما رابطه شکننده انها خيلی زود از هم پاشيد و کيج در فوريه ۲۰۰۰ تقاضای طلاق کرد و در مه ۲۰۰۱ بعد از حدود ۶ سال زندگی مشترک از همديگر جدا شدند.در همان سال عاشق ليزا ماری پريسلی (دختر الويس پريسلی-خواننده معروف موسيقی پاپ و راک) شد.ليزا به تازگی از مايکل جکسون (خواننده) جدا شده بود و قبلا هم با دنی کئو (موسيقيدان) زندگی کرده بود.آن دو روز يکشنبه ۱۱ اگوست ۲۰۰۲ در جزيره هاوايی با يکديگر ازدواج کردند (کيج ۳۸ ساله و ليزا ۳۴ ساله بود) و نيک سريع هاوايی را ترک کرد تا در فيلم مردان چوب کبريتی بازی کند.نيک در نوامبر همان سال تقاضای طلاق کرد چون ليزا نمی توانست قبول کند که شوهرش علاوه بر ساعات کار مدت زيادی را با کريستينا (همسر سابقش) و پسرش بگذراند.موسيقی کلاسيک باخ و ويوالدی و گروه بيتلز و موسيقی تکنو و موتورسواری و اسب سواری و شيرجه و دويدن و يوگا و شعرگفتن ديگر علايق اين بازیگر ۱۸۶ سانتيمتری هستند.نيک در جوانی عضو گروه جوانان برات بود و در اوايل دهه ۱۹۸۰ مسير خاصی را طی کرد.او در طول ۲۵ سال با ۶ نفر نامزد و يا ازدواج کرد.
کارنامه هنری نيکلاس کيج:
مسابقه سرعت در ريجموند (۱۹۸۲)
دختر دره (۱۹۸۳) اثر فرانک زاپا
مسابقه با ماه (۱۹۸۴) در کنار شون پن
کاتن کلاب (۱۹۸۴)
پگی سو ازدواج می کند (۱۹۸۶)
بزرگ کردن اريزونا (۱۹۸۷) اثر برادران کوئن (اولين نقش کمدی کيج که با ان به شهرت رسيد)
بوسه خون اشام (۱۹۸۹)
توحشی در قلب (۱۹۹۰) اثر ديويد لينچ (در نقش ریپلی که عاشق الويس پريسلی-خواننده -بود)
زمانی برای کشتن (۱۹۹۰)
پرنده اتشين (۱۹۹۰)
ماه عسل در لاس وگاس (۱۹۹۲)
ردراک وست (۱۹۹۳)
ايموس واندرو (۱۹۹۳)
محافظت از تس (۱۹۹۴)
ترک کردن لاس وگاس (۱۹۹۵) جايزه اسکار و گلدن گلاب بهترين بازيگر نقش اول مرد را برد
بوسه مرگ (۱۹۹۵)
صخره(۱۹۹۶) در کنار شون کانری
تغيير چهره (۱۹۹۷) در کنار جان تراولتا
هواپيمای محکومين (۱۹۹۷)
چشمان مار (۱۹۹۸)
هشت ميليمتری (۱۹۹۹)
مرد خانواده (۲۰۰۰)
سرقت در ۶۰ ثانيه (۲۰۰۰) در کنار آنجليا جولی (داستان گروهی سارق حرفه ای که ماشينهای سنگين را می دزدند)
ماندولين سروان کورلی (۲۰۰۱) اولين فيلمش در هزاره جديد (در نقش سردسته گروهی از سربازان ايتاليايی که مامور کنترل جزيره ای يونانی هستند و در انجا عاشق يکی از روستاييان می شود)
رمز گشا (۲۰۰۲)
اقتباس (۲۰۰۲) در کنار مريل استریپ و نامزد دريافت اسکار شد
جادوگر (۲۰۰۳)
گنجينه ملی (۲۰۰۴)
هواشناس (۲۰۰۵)
شبحی در اپرا (۲۰۰۵)
بعدی (۲۰۰۶)
فيلم سانی (۲۰۰۲) را نيز کارگردانی کرده است.
شهر فرشتگان (اثر ويم وندرس) در کنار مگ رايان و در نقش روحی سرگردان که عاشق می شود و به زمين می ايد (نسخه هاليوودی فيلم بهشت بر فراز برلين)
مردان چوب کبريتی (اثر ريدلی اسکات)
ماه زرده (در کنار شر)
بيرون اوردن مردگان (اثر مارتين اسکورسيزی) اولين بازی مشترکش با پاتريشيا ارکت (همسرش)
منبع :http://superspace.blogfa.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمیکنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
- پست: 1796
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 35 بار
- سپاسهای دریافتی: 215 بار
- تماس:
بروس لی
بروس لی با نام چینی"لی شیائو لونگ" نخستین کونگ فوکار معروف چین بود که با فقط دو سال بازیگری و خلق چهار فیلم،شهرت خود را تا امروز در سراسر جهان حفظ کرده است.این بازیگر فیلم که در سی و دو سالگی جان خود را از دست داد،نخستین ستاره چینی فیلم هالیوود آمریکا بود و فیلم های رزمی را در هالیوود توسعه بخشید.در دانشگاه های آمریکا،رشته درسی ويژه ای در باره وی دایر شده و در کوه فوجی(Mt.Fuji)ژاپن،مجسمه ای از وی نصب گردیده است.او بحدی شناخته شده است که کمتر کسی در جهان یافت می شود که او را نشناسد.بیست و هفتم نوامبر سال 1940،بروس لی در بیمارستان"جکسون استریت"(Jackson Street Hospital)شهر"سن فرانسیسکو"(San Froncisco)آمریکا متولد شد.این سال به تقویم کشاورزی سنتی چین سال اژدها بود."گریس لی"(Grace Lee)مادر ویبروس لی زنی دو رگه آسیائی و اروپائی و "لی هوی چون"(Lee Hoi Cheun)پدر بروس لی بازیگر معروف اپرای محلی استان"گوانگ دونگ"بود.این خانواده دارای فرهنگ مختلط بود و همین امر بر سرنوشت بروس لی تاثیرگذار شد.معبد بودائی "شائو لین"منشا کونگ فو است و نسلهائی از استادان این رشته برای گسترش آن در تلاش بوده و هستند.اما نخستین کسی که جهان را با کونگ فو چینی آشنا ساخت،بروس لی بود.وی که از کودکی به آموزش کنگ فو می پرداخت،به دلیل آنکه یک چینی تبار کامل نبود،در جریان آموزش کونگ فو با مشکلات فراوانی مواجه شد.برخی از استادان کونگ فو تنها چینی ها را به عنوان شاگرد می پذیرفتند و از آموزش وی خودداری می ورزیدند.بروس لی کم کم رشته های مختلف کونگ فو از جمله مشتزنی"یونگ چون"(wing chun)را آموخت و متوجه شد که هیچ یک از آنها را به حد کاملا خوب نمی داند.وی سپس در دانشگاه کاتولیک"لاسالی" هنگ کنگ(La Salle College)به فراگیری مشتزنی و شمشیربازی پرداخت.سال 1965 بروس لی به شهر سن فرانسیسکو آمریکا سفر و تدین مقالاتی برای مجله "بلاک بلت"(Black Belt)مجله معروف کونگ فو جهان را آغاز کرد.دیدگاه های نوین وی در این مقالات و نتایج خوب او در مسابقات ووشو مورد توجه همتایان و فیلمسازان هالیوود قرار گرفت."ویلیام دوزیه"(William Dozier)یکی از تهیه کنندگان فیلم هالیوود بروس لی را می پسندد و رل مهمی در سریال "The Green Hornet"به وی اختصاص داد.بازیگری در این سریال نخستین گام بروس لی به هالیوود بود و از آن پس ستارگان فیلم آمریکا آموزش کونگ فو از وی را آغاز کردند که از میان آنها می توان به "جیمس گابین"(James Gobin)اشاره کرد.
"سدرلین"شاگرد دیگر بروس لی از لی دعوت کرد تا در سریال "رئیس بزرگ"(The Big Boss)بازی کند.این نخستین اثری بود که در آن جیتکوندو(jeet kun do)نوعی کونگ فو که توسط بروس لی اختراع شده بود،به نمایش در آمد.به دلیل تبعیض نژادی،بروس لی نتوانست رل مهمی در سریال "کونگ فو"به عهده گیرد.وی ناامید شده و به آسیا بازگشت.وی در این زمان به بازیگری در فیلم"Fist of Fury"در یک روستای تایلند دعوت شد و همکاری خود با شرکت فیلم"جیا هه"هنگ کنگ(goldenharvest company)را آغاز کرد.حرکات تعجب آور و شگفت انگیز بروس لی در فیلم"Fist of Fury"محافل ووشو و فیلمسازی چینی و خارجی را تکان داد.سهم وی در این فیلم از یک بازیگر معلولی فراتر بود.حرکات رزمی در این فیلم که با کمک بروس لی طراحی شده بود،از آثار شبیه گذشته دشوارتر و سریعتر و شگفت انگیزتر بود شهرت بروس لی در آمریکا باعث شد فیلمسازان بیشتری در هالیوود از وی برای بازیگری دعوت کنند،اما لی می دانست که سرنوشت وی در هنگ کنگ بهتر از آمریکا خواهد بود.اثر بعدی بروس لی"The Chinese Connection"بود.این فیلم که در هنگ کنگ ساخته شد،سرنوشت بروس لی را تغییر داد.این فیلم بیانگر داستان انتقامجویی "چن جن"برای مرگ "هوا یوان جیا"معلم کونگ فوی وی،بازتابات زیادی در میان تماشاگران چینی که در گذشته به دلیل تجاوز و خشونت ژاپن در چین در رنج بودند،به دنبال داشت.فیلم"The Chinese Connection"جایگاه بروس لی را به عنوان ستاره بین المللی تعیین کرد و موج آموزش ووشو را در سراسر جهان بر انگیخت.سال 1972،بروس لی به تولید فیلم"راه اژدها"(The Way of Dragon)پرداخت.این نخستین فیلم هنگ کنگی بود که در اروپا ساخته شد.بروس لی کارهای طراحی،کارگردانی و بازیگری این فیلم را به عهده گرفت.صحنه نبرد "تانگ لونگ"(بازیگر آن بروس لی)با قهرمان کاراته جهان در این فیلم زیباترین صحنه نبرد کونگ فو تا امروز تلقی می شود.بروس لی در هالیوود شهرت پیدا نکرد،اما با موفقیت فیلم های "Fist of Fury"،"Way of Dragon"،"The Chinese Connection"و"Game of Death"،هالیوود نهایتا ارزش واقعی بروس لی را درک کرد.اما روز تاسف آور برای حامیان بروس لی فرا رسید.دو هفته قبل از مراسم پخش فیلم"Game of Death"آخرین فیلم بروس لی،وی به طور ناگهانی جان باخت.این خبر جهان را تکان داد و حامیان بروس لی را تا حدی غمگین و اندوهناک کرد که باور نمی کردند بروس لی پرانرژی و مشتاق حیات آنها را ترک گفته است.کونگ فو و فیلم دو موضوع اصلی زندگی بروس لی بود و پس از مرگ وی،سراسر هنگ کنگ مدت ها در اندوه و تردید به سر می برد.از دهه هفتاد قرن گذشته،واژه انگلیسی جدیدی در فرهنگ های مختلف هویدا شده است که آن را " Kung Fu"می نامند.سازمان بین المللی ووشو بروس لی را به عنوان یکی از هفت کونگ فو باز برتر جهان انتخاب کرد و هر سال قبل از مسابقات سالانه عالی ووشوی آمریکا،مراسم دعا برای بروس لی برگزار می شود.اکنون،فیلم های "جت لی"(Jet Lee)و"جکی چان"(Jacky Cheng)کونگ فو بازان معروف چینی در هالیوود به عنوان جانشینان بروس لی در سراسر جهان مورد پسند هستند.اما مردم فراموش نخواهند کرد آنکه درهای کونگ فو چین را رو به جهانیان گشود،کسی جز بروس لی نبود.
منبع :http://superspace.blogfa.com
"سدرلین"شاگرد دیگر بروس لی از لی دعوت کرد تا در سریال "رئیس بزرگ"(The Big Boss)بازی کند.این نخستین اثری بود که در آن جیتکوندو(jeet kun do)نوعی کونگ فو که توسط بروس لی اختراع شده بود،به نمایش در آمد.به دلیل تبعیض نژادی،بروس لی نتوانست رل مهمی در سریال "کونگ فو"به عهده گیرد.وی ناامید شده و به آسیا بازگشت.وی در این زمان به بازیگری در فیلم"Fist of Fury"در یک روستای تایلند دعوت شد و همکاری خود با شرکت فیلم"جیا هه"هنگ کنگ(goldenharvest company)را آغاز کرد.حرکات تعجب آور و شگفت انگیز بروس لی در فیلم"Fist of Fury"محافل ووشو و فیلمسازی چینی و خارجی را تکان داد.سهم وی در این فیلم از یک بازیگر معلولی فراتر بود.حرکات رزمی در این فیلم که با کمک بروس لی طراحی شده بود،از آثار شبیه گذشته دشوارتر و سریعتر و شگفت انگیزتر بود شهرت بروس لی در آمریکا باعث شد فیلمسازان بیشتری در هالیوود از وی برای بازیگری دعوت کنند،اما لی می دانست که سرنوشت وی در هنگ کنگ بهتر از آمریکا خواهد بود.اثر بعدی بروس لی"The Chinese Connection"بود.این فیلم که در هنگ کنگ ساخته شد،سرنوشت بروس لی را تغییر داد.این فیلم بیانگر داستان انتقامجویی "چن جن"برای مرگ "هوا یوان جیا"معلم کونگ فوی وی،بازتابات زیادی در میان تماشاگران چینی که در گذشته به دلیل تجاوز و خشونت ژاپن در چین در رنج بودند،به دنبال داشت.فیلم"The Chinese Connection"جایگاه بروس لی را به عنوان ستاره بین المللی تعیین کرد و موج آموزش ووشو را در سراسر جهان بر انگیخت.سال 1972،بروس لی به تولید فیلم"راه اژدها"(The Way of Dragon)پرداخت.این نخستین فیلم هنگ کنگی بود که در اروپا ساخته شد.بروس لی کارهای طراحی،کارگردانی و بازیگری این فیلم را به عهده گرفت.صحنه نبرد "تانگ لونگ"(بازیگر آن بروس لی)با قهرمان کاراته جهان در این فیلم زیباترین صحنه نبرد کونگ فو تا امروز تلقی می شود.بروس لی در هالیوود شهرت پیدا نکرد،اما با موفقیت فیلم های "Fist of Fury"،"Way of Dragon"،"The Chinese Connection"و"Game of Death"،هالیوود نهایتا ارزش واقعی بروس لی را درک کرد.اما روز تاسف آور برای حامیان بروس لی فرا رسید.دو هفته قبل از مراسم پخش فیلم"Game of Death"آخرین فیلم بروس لی،وی به طور ناگهانی جان باخت.این خبر جهان را تکان داد و حامیان بروس لی را تا حدی غمگین و اندوهناک کرد که باور نمی کردند بروس لی پرانرژی و مشتاق حیات آنها را ترک گفته است.کونگ فو و فیلم دو موضوع اصلی زندگی بروس لی بود و پس از مرگ وی،سراسر هنگ کنگ مدت ها در اندوه و تردید به سر می برد.از دهه هفتاد قرن گذشته،واژه انگلیسی جدیدی در فرهنگ های مختلف هویدا شده است که آن را " Kung Fu"می نامند.سازمان بین المللی ووشو بروس لی را به عنوان یکی از هفت کونگ فو باز برتر جهان انتخاب کرد و هر سال قبل از مسابقات سالانه عالی ووشوی آمریکا،مراسم دعا برای بروس لی برگزار می شود.اکنون،فیلم های "جت لی"(Jet Lee)و"جکی چان"(Jacky Cheng)کونگ فو بازان معروف چینی در هالیوود به عنوان جانشینان بروس لی در سراسر جهان مورد پسند هستند.اما مردم فراموش نخواهند کرد آنکه درهای کونگ فو چین را رو به جهانیان گشود،کسی جز بروس لی نبود.
منبع :http://superspace.blogfa.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمیکنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
- پست: 1796
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 35 بار
- سپاسهای دریافتی: 215 بار
- تماس:
جیم کری
گروهی او را با جری لوئیس مقایسه می کنند و میمیک و تغییرات چهره و انعطاف پذیری بدنی وی را در جیم کریحالات مختلف می ستایند و دیگران او را دلقکی با حرکات دیوانه وار و بچه گانه می دانند که به هیچ وجه در سطح بزرگان سینمای کمدی نیست.اما جدای از این بحثها ۹ فیلم او بیش از صد میلیون دلار فروش کرده اند و از این نظر نامش در میان رکوردداران جای دارد.جیمز یوجین کری ۱۷ ژانویه ۱۹۶۲ در نیومارکت در آنتاریا(کانادا)متولد شد.او ۲ خواهر و ۱ برادر بزرگتر از خود دارد.مادرش(کاتلین)از بیماری افسردگی رنج می برد.پدرش(پرسی)در یک گروه:ساکسیفون می نواخت ولی این کار را رها کرد تا در زمینه حسابداری فعالیت کند.جیم در کودکی با شخصیتی برونگرا همواره سعی در جلب توجه دیگران داشت.در ۱۰ سالگی تلاش کرد تا مجموعه اشعار کودکانه اش را به چاپ برساند.او با تماشای برنامه های تلویزیونی:حرکات بازیگران را نزد اعضای خانواده و همکلاسیها و آموزگارانش تقلید می کرد.با شروع نهمین سال تحصیل جیم:پدرش کارش را از دست داد و مجبور به فروش خانه شد و به اسکار بورو در حومه تورنتو رفتند.از آن پس همه اعضای خانواده برای جبران تنگنای مالی:شغلی را انتخاب کردند.جیم نیز پس از پایان ساعات مدرسه در یک کارخانه:کارهای نظافتی و خدماتی انجام می داد.به این ترتیب نمرات درسی او بسیار افت کرد و سرانجام در ۱۶ سالگی تحصیل را نیمه کاره رها کرد.
پدر جیم به کارهای نمایشی علاقه داشت و همواره او را نیز تشویق به این کار می کرد.جیم اولین بار در ۱۴ سالگی به انجمن کمدی یوک یوک مراجعه کرد و وقتی بر صحنه تئاتر قرار گرفت با تمسخر و تحقیر تماشاگران مواجه شد.پس از این شکست تا ۲ سال از بازیگری روی گرداند.در ۱۶ سالگی و در بازگشت به آن انجمن تجربیات تازه ای بدست آورد و حتی در چند برنامه تلویزیونی نیز بازی کرد اما کارش چندان جلب توجه نکرد.او قصد داشت به سطح شهرت و محبوبیت جیمز استیوارت(بازیگر قدیمی هالیوود)برسد به همین منظور در ۱۷ سالگی و به امید رسیدن به آرزوهای دیرینه اش کشورش را ترک کرد و راهی آمریکا و لس آنجلس شد.جیم خیلی زود نقشهایی کوتاه در چند نمایشنامه و فیلم سینمایی بدست آورد.اما هنوز تا سالهای درخشش و محبوبیت حداقل ۱۰ سال باقی مانده بود.دقایق کوتاه حضور او در ۴ فیلم اولیه و عدم موفقیت آنها جیم را تا حدودی ناامید کرد و حتی قصد داشت به کانادا و نزد خانواده اش بازگردد.جالب آنکه او در رویای رسیدن به شهرت و ثروت:روی یک کارت:تصویر چکی با رقم ۱۰ میلیون دلار را در وجه خود نقاشی کرده بود.یک دهه بعد ۳ روز قبل از مرگ پدرش برای بازی در فیلم ماسک ۲ مبلغ ۱۰ میلیون دلار به او پیشنهاد شد.او نیز کارتی را که شکل چک را در آن کشیده بود همراه تابوت پدرش به خاک سپرد.او در سال ۱۹۸۲ با یک خدمتکار(ملیسا ومر)آشنا شد و آنها یکسال بعد در ۲۸ مارس ۱۹۸۷ با هم ازدواج کردند(تاریخ آشنایی و ازدواج تطابق ندارد و یکی از تاریخها اشتباه است) و خیلی زود صاحب دختری بنام جین ارین شدند.
اولین فیلم مهم او یعنی یکبار گزیده شده(۱۹۸۵):داستان خون آشامی را روایت می کرد که چهره ای جوان و زیبا داشت و پی شکار جیم کری بود.اما نقطه اوج فعالیتهای هنری او و سکوی پرش او در هالیوود:به سال ۱۹۹۴ و با ۳ فیلم ایس ونچورا:کاراگاه حیوانات-ماسک و خنگ و خنگ تر(احمق و احمق تر)رقم خورد.جیم متن نهایی فیلمنامه ایس ونچورا:کاراگاه حیوانات را بازنویسی کرد و این فیلم با هزینه بسیار کمی ساخته شد(۱۲ میلیون دلار)جیم نیز ۳۵۰ هزار دلار دستمزد گرفت اما فیلم در کمال ناباوری ۷۲ میلیون دلار فروش کرد.او در این فیلم در نقش یک کاراگاه در پی یافتن یک دلفین ربوده شده بود.جیم بعد از این فیلم در فیلم ماسک با کامرون دیاز همبازی شد.او در نقش استنلی ایپکیس:کارمند بانک:بر حسب اتفاق ماسکی باستانی را که از اعماق آبها بیرون آمده بود را بدست می آورد و با زدن آن به چهره اش صاحب قدرتی مافوق انسانی می شود و از نقشه سرقت یک بانک پرده برمی دارد.جیم برای بازی در این فیلم کاندیدای جایزه گلدن گلاب شد.در فیلم خنگ و خنگ تر او و دوستش سوار بر یک اتومبیل استیشن سعی می کنند تا کیفی پر از پول را به صاحبش برگردانند.این فیلم کمدی نیز که با بودجه ۱۶ میلیون دلاری ساخته شد در سطح جهان ۲۴۶ میلیون دلار فروش کرد و به این ترتیب ۳ فیلم جیم کری در سال ۱۹۹۴ در مجموع ۵۵۰ میلیون دلار درآمد داشتند.باور کردنی نبود که چگونه جیم در مدت یکسال از سطح بازیگری ناشناخته و ناموفق به سطح ستاره ای کم رقیب رسید.اما او در زندگی شخصی مسیری معکوس را پیمود.
یکسال پس از این درخشش در ۱۱ دسامبر ۱۹۹۵ از همسرش(ملیسا)جدا شد و با لورن هالی(که تازه از پسر آنتونی کوئین جدا شده بود)ازدواج کرد.هالی از نظر خانوادگی با جیم تفاوتهای زیادی داشت.پدرش استاد دانشگاه و خودش هم تحصیلکرده رشته ادبیات انگلیسی بود.آنها ۲۳ سپتامبر ۱۹۹۶ ازدواج کردند و تنها پس از ۱۰ ماه زندگی مشترک در ۲۹ ژوئن ۱۹۹۷ از هم جدا شدند.در سال ۲۰۰۳ همسر اول جیم به دادگاه شکایت کرد و مدعی شد ۱۰ هزار دلاری که جیم به عنوان ماهانه می دهد جوابگوی مخارج زندگی او و دخترشان نیست.جیم در فیلم بتمن و رابین به کارگردانی جوئل شوماکر با نیکول کیدمن و تامی لی جونز همبازی شد و سپس در قسمت دوم ایس ونچورا با نام وقتی که طبیعت فرا می خواند(۱۹۹۵) بازی کرد و در آن با صید غیر قانونی جانوران وحشی به مبارزه برخواست.او در فیلم دروغگو:دروغگو(۱۹۹۷) نقش وکیلی خودخواه و دروغگو را ایفا کرد و سرانجام در تحسین شده ترین فیلم زندگی اش یعنی نمایش ترومن(۱۹۹۸) حضور یافت.او در این اثر نقش مردی را بر عهده داشت که بدون اطلاع او زندگی اش از تولد تا ۳۰ سالگی بوسیله دوربینهای مخفی فیلمبرداری شده و از شبکه های تلویزیونی پخش شده است.وقتی او به این راز پی می برد و می فهمد که تمام اطرافیان و نزدیکانش در خدمت این برنامه بوده اند دچار بحران هویت می شود.جیم با این فیلم برنده جایزه گلدن گلاب شد اما باز هم بازی او از سوی داوران اسکار نادیده گرفته شد.جیم با تمسخر و انتقاد از داوران اسکار:آنها را کوته فکر خواند.به نظر او و گروهی از منتقدین:در طول تاریخ اسکار:به جز چند استثناء کمدین ها برنده این جایزه نشده اند در صورتی که هرگاه بازیگری نقش معلولین ذهنی و افراد عقب افتاده یا روانی را بازی کند بلافاصله کاندید و برنده اسکار می شود.
جیم یکی از بهترین بازیهای خود را در فیلم مردی در ماه(۱۹۹۹) نشان داد و برای دومین بار برنده گلدن گلاب شد اما اینبار نیز او را تنها نامزد اسکار کردند و برنده نشد.جیم در فیلم من:خودم و آیرین(۲۰۰۰) نقش یک افسر پلیس دو شخصیتی را بازی کرد و سپس در فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید(۲۰۰۰) با گریمی بسیار سنگین در نقش هیولایی سبز رنگ:بدلیل حسادت هدایای کریسمس بچه ها را می ربود.این فیلم در سطح ایالات متحده ۲۶۰ میلیون دلار فروش کرد و جیم نیز برای پنجمین بار کاندیدای جایزه گلدن گلاب شد.فیلم مامور تلویزیون کابلی(۱۹۹۶) در گیشه و همچنین از نظر منتقدین اثری شکست خورده بود اما از این نظر اهمیت دارد که با این فیلم برای اولین بار یک بازیگر کمدی دستمزد ۲۰ میلیون دلاری گرفت.جیم که برای ماسک ۵۴۰ هزار دلار و برای خنگ و خنگ تر ۷ میلیون دلار گرفته بود برای بازی در فیلم مامور تلویزیون کابلی و بعدها برای فیلم مردی روی ماه و فیلم من:خودم و آیرین ۲۰ میلیون دلار گرفت.تا اینکه با دریافت ۲۵ میلیون دلار برای فیلم بروس قدرتمند(۲۰۰۳) به یک رکورد در دریافت دستمزد در میان بازیگران هالیوود رسید.او پس از حوادث ۱۱ سپتامبر یک میلیون دلار به خانواده های قربانیان کمک کرد.در اکتبر ۱۹۹۷ توسط مجله بریتانیایی امپایر به عنوان پنجاه و چهارمین بازیگر برتر همه زمانها برگزیده شد و مجله مردم نیز او را در همین سال به عنوان یکی از ۵۰ مرد جذاب جهان انتخاب کرد.او در سال ۲۰۰۳ به عنوان پنجمین ستاره پولساز تلویزیونی در دهه ۱۹۹۰ معرفی شد.او که صاحب یک هواپیمای شخصی است در سال ۲۰۰۴ به تابعیت آمریکا درآمد و شهروند آمریکایی شد ولی پس از آن گفت:هیچگاه قصد ندارم ریشه ها و گذشته خود را فراموش کنم:آنهایی که مرا دوست داشتند و پشتیبانی ام کردند.همواره به زادگاهم افتخار می کنم.
کارنامه(فیلمشناسی)جیم کری:
یابندگان:نگهدارندگان(۱۹۸۴)پگی سو ازدواج کرد(۱۹۸۶)قمار مرگ(۱۹۸۶)کادیلاک صورتی(۱۹۸۹)دختران زمینی(۱۹۸۹)بتمن برای همیشه(۱۹۹۵)سیمون برچ(۱۹۹۸)مجستیک(۲۰۰۱)آفتاب ابدی ذهن بی آلایش(۲۰۰۴)بداقبالیهای لمونی اسنیکت(۲۰۰۴)تفریح با دیک و جین(۲۰۰۵)زندگی پنهان والتر میتی(۲۰۰۵)
منبع :http://superspace.blogfa.com
پدر جیم به کارهای نمایشی علاقه داشت و همواره او را نیز تشویق به این کار می کرد.جیم اولین بار در ۱۴ سالگی به انجمن کمدی یوک یوک مراجعه کرد و وقتی بر صحنه تئاتر قرار گرفت با تمسخر و تحقیر تماشاگران مواجه شد.پس از این شکست تا ۲ سال از بازیگری روی گرداند.در ۱۶ سالگی و در بازگشت به آن انجمن تجربیات تازه ای بدست آورد و حتی در چند برنامه تلویزیونی نیز بازی کرد اما کارش چندان جلب توجه نکرد.او قصد داشت به سطح شهرت و محبوبیت جیمز استیوارت(بازیگر قدیمی هالیوود)برسد به همین منظور در ۱۷ سالگی و به امید رسیدن به آرزوهای دیرینه اش کشورش را ترک کرد و راهی آمریکا و لس آنجلس شد.جیم خیلی زود نقشهایی کوتاه در چند نمایشنامه و فیلم سینمایی بدست آورد.اما هنوز تا سالهای درخشش و محبوبیت حداقل ۱۰ سال باقی مانده بود.دقایق کوتاه حضور او در ۴ فیلم اولیه و عدم موفقیت آنها جیم را تا حدودی ناامید کرد و حتی قصد داشت به کانادا و نزد خانواده اش بازگردد.جالب آنکه او در رویای رسیدن به شهرت و ثروت:روی یک کارت:تصویر چکی با رقم ۱۰ میلیون دلار را در وجه خود نقاشی کرده بود.یک دهه بعد ۳ روز قبل از مرگ پدرش برای بازی در فیلم ماسک ۲ مبلغ ۱۰ میلیون دلار به او پیشنهاد شد.او نیز کارتی را که شکل چک را در آن کشیده بود همراه تابوت پدرش به خاک سپرد.او در سال ۱۹۸۲ با یک خدمتکار(ملیسا ومر)آشنا شد و آنها یکسال بعد در ۲۸ مارس ۱۹۸۷ با هم ازدواج کردند(تاریخ آشنایی و ازدواج تطابق ندارد و یکی از تاریخها اشتباه است) و خیلی زود صاحب دختری بنام جین ارین شدند.
اولین فیلم مهم او یعنی یکبار گزیده شده(۱۹۸۵):داستان خون آشامی را روایت می کرد که چهره ای جوان و زیبا داشت و پی شکار جیم کری بود.اما نقطه اوج فعالیتهای هنری او و سکوی پرش او در هالیوود:به سال ۱۹۹۴ و با ۳ فیلم ایس ونچورا:کاراگاه حیوانات-ماسک و خنگ و خنگ تر(احمق و احمق تر)رقم خورد.جیم متن نهایی فیلمنامه ایس ونچورا:کاراگاه حیوانات را بازنویسی کرد و این فیلم با هزینه بسیار کمی ساخته شد(۱۲ میلیون دلار)جیم نیز ۳۵۰ هزار دلار دستمزد گرفت اما فیلم در کمال ناباوری ۷۲ میلیون دلار فروش کرد.او در این فیلم در نقش یک کاراگاه در پی یافتن یک دلفین ربوده شده بود.جیم بعد از این فیلم در فیلم ماسک با کامرون دیاز همبازی شد.او در نقش استنلی ایپکیس:کارمند بانک:بر حسب اتفاق ماسکی باستانی را که از اعماق آبها بیرون آمده بود را بدست می آورد و با زدن آن به چهره اش صاحب قدرتی مافوق انسانی می شود و از نقشه سرقت یک بانک پرده برمی دارد.جیم برای بازی در این فیلم کاندیدای جایزه گلدن گلاب شد.در فیلم خنگ و خنگ تر او و دوستش سوار بر یک اتومبیل استیشن سعی می کنند تا کیفی پر از پول را به صاحبش برگردانند.این فیلم کمدی نیز که با بودجه ۱۶ میلیون دلاری ساخته شد در سطح جهان ۲۴۶ میلیون دلار فروش کرد و به این ترتیب ۳ فیلم جیم کری در سال ۱۹۹۴ در مجموع ۵۵۰ میلیون دلار درآمد داشتند.باور کردنی نبود که چگونه جیم در مدت یکسال از سطح بازیگری ناشناخته و ناموفق به سطح ستاره ای کم رقیب رسید.اما او در زندگی شخصی مسیری معکوس را پیمود.
یکسال پس از این درخشش در ۱۱ دسامبر ۱۹۹۵ از همسرش(ملیسا)جدا شد و با لورن هالی(که تازه از پسر آنتونی کوئین جدا شده بود)ازدواج کرد.هالی از نظر خانوادگی با جیم تفاوتهای زیادی داشت.پدرش استاد دانشگاه و خودش هم تحصیلکرده رشته ادبیات انگلیسی بود.آنها ۲۳ سپتامبر ۱۹۹۶ ازدواج کردند و تنها پس از ۱۰ ماه زندگی مشترک در ۲۹ ژوئن ۱۹۹۷ از هم جدا شدند.در سال ۲۰۰۳ همسر اول جیم به دادگاه شکایت کرد و مدعی شد ۱۰ هزار دلاری که جیم به عنوان ماهانه می دهد جوابگوی مخارج زندگی او و دخترشان نیست.جیم در فیلم بتمن و رابین به کارگردانی جوئل شوماکر با نیکول کیدمن و تامی لی جونز همبازی شد و سپس در قسمت دوم ایس ونچورا با نام وقتی که طبیعت فرا می خواند(۱۹۹۵) بازی کرد و در آن با صید غیر قانونی جانوران وحشی به مبارزه برخواست.او در فیلم دروغگو:دروغگو(۱۹۹۷) نقش وکیلی خودخواه و دروغگو را ایفا کرد و سرانجام در تحسین شده ترین فیلم زندگی اش یعنی نمایش ترومن(۱۹۹۸) حضور یافت.او در این اثر نقش مردی را بر عهده داشت که بدون اطلاع او زندگی اش از تولد تا ۳۰ سالگی بوسیله دوربینهای مخفی فیلمبرداری شده و از شبکه های تلویزیونی پخش شده است.وقتی او به این راز پی می برد و می فهمد که تمام اطرافیان و نزدیکانش در خدمت این برنامه بوده اند دچار بحران هویت می شود.جیم با این فیلم برنده جایزه گلدن گلاب شد اما باز هم بازی او از سوی داوران اسکار نادیده گرفته شد.جیم با تمسخر و انتقاد از داوران اسکار:آنها را کوته فکر خواند.به نظر او و گروهی از منتقدین:در طول تاریخ اسکار:به جز چند استثناء کمدین ها برنده این جایزه نشده اند در صورتی که هرگاه بازیگری نقش معلولین ذهنی و افراد عقب افتاده یا روانی را بازی کند بلافاصله کاندید و برنده اسکار می شود.
جیم یکی از بهترین بازیهای خود را در فیلم مردی در ماه(۱۹۹۹) نشان داد و برای دومین بار برنده گلدن گلاب شد اما اینبار نیز او را تنها نامزد اسکار کردند و برنده نشد.جیم در فیلم من:خودم و آیرین(۲۰۰۰) نقش یک افسر پلیس دو شخصیتی را بازی کرد و سپس در فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید(۲۰۰۰) با گریمی بسیار سنگین در نقش هیولایی سبز رنگ:بدلیل حسادت هدایای کریسمس بچه ها را می ربود.این فیلم در سطح ایالات متحده ۲۶۰ میلیون دلار فروش کرد و جیم نیز برای پنجمین بار کاندیدای جایزه گلدن گلاب شد.فیلم مامور تلویزیون کابلی(۱۹۹۶) در گیشه و همچنین از نظر منتقدین اثری شکست خورده بود اما از این نظر اهمیت دارد که با این فیلم برای اولین بار یک بازیگر کمدی دستمزد ۲۰ میلیون دلاری گرفت.جیم که برای ماسک ۵۴۰ هزار دلار و برای خنگ و خنگ تر ۷ میلیون دلار گرفته بود برای بازی در فیلم مامور تلویزیون کابلی و بعدها برای فیلم مردی روی ماه و فیلم من:خودم و آیرین ۲۰ میلیون دلار گرفت.تا اینکه با دریافت ۲۵ میلیون دلار برای فیلم بروس قدرتمند(۲۰۰۳) به یک رکورد در دریافت دستمزد در میان بازیگران هالیوود رسید.او پس از حوادث ۱۱ سپتامبر یک میلیون دلار به خانواده های قربانیان کمک کرد.در اکتبر ۱۹۹۷ توسط مجله بریتانیایی امپایر به عنوان پنجاه و چهارمین بازیگر برتر همه زمانها برگزیده شد و مجله مردم نیز او را در همین سال به عنوان یکی از ۵۰ مرد جذاب جهان انتخاب کرد.او در سال ۲۰۰۳ به عنوان پنجمین ستاره پولساز تلویزیونی در دهه ۱۹۹۰ معرفی شد.او که صاحب یک هواپیمای شخصی است در سال ۲۰۰۴ به تابعیت آمریکا درآمد و شهروند آمریکایی شد ولی پس از آن گفت:هیچگاه قصد ندارم ریشه ها و گذشته خود را فراموش کنم:آنهایی که مرا دوست داشتند و پشتیبانی ام کردند.همواره به زادگاهم افتخار می کنم.
کارنامه(فیلمشناسی)جیم کری:
یابندگان:نگهدارندگان(۱۹۸۴)پگی سو ازدواج کرد(۱۹۸۶)قمار مرگ(۱۹۸۶)کادیلاک صورتی(۱۹۸۹)دختران زمینی(۱۹۸۹)بتمن برای همیشه(۱۹۹۵)سیمون برچ(۱۹۹۸)مجستیک(۲۰۰۱)آفتاب ابدی ذهن بی آلایش(۲۰۰۴)بداقبالیهای لمونی اسنیکت(۲۰۰۴)تفریح با دیک و جین(۲۰۰۵)زندگی پنهان والتر میتی(۲۰۰۵)
منبع :http://superspace.blogfa.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمیکنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
- پست: 1796
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 35 بار
- سپاسهای دریافتی: 215 بار
- تماس:
جانی دپ
جان کریستوفر دپ دوم در ۹ ژوئن ۱۹۶۳ در اوونز بورو در کنتاکی(آمریکا)در میان خانواده ای با ریشه های ایرلندی و آلمانی متولد شد.پدرش(جان اول)مهندس شهرسازی و مادرش(بتی سوپالمر)پیشخدمت بود و دو خواهر بنامهای دبی و کریستی و برادری بنام دنی دارد.کریستی اکنون مدیر برنامه های او است و جانی دپدنی نیز در زمینه فیلمنامه نویسی فعالیت می کند.جانی با مادر و پدربزرگش روابط بسیار صمیمانه ای داشت و همواره روزهای آفتابی را به یاد می آورد که با پدربزرگ به قدم زنی می رفتند.مرگ پدربزرگ ضربه روحی بزرگی به جانی ۷ ساله وارد کرد.بعد از آن تمام خانواده به فلوریدا نقل مکان کردند و ظرف مدت کوتاهی ۱۲ بار محل سکونت خود را تغییر دادند.جانی از همان سالها علاقه شدیدی به موسیقی راک اند رول داشت.مادرش با دیدن این اشتیاق گیتاری برایش خرید.جانی شروع به آموختن کرد و چندی بعد با پیوستن به یک گروه موسیقی بابت هر شب اجراء در کلوپهای فلوریدا ۲۵ دلار دریافت کرد.پدر و مادرش در سال ۱۹۷۸ از یکدیگر جدا شدند و او یکسال بعد در ۱۶ سالگی تحصیل در دبیرستان را با هدف تمرکز بر کار موسیقی بطور نیمه کاره رها کرد و برای رسیدن به موقعیتی بهتر:به همراه گروه روانه لس آنجلس شد و در ۲۰ دسامبر ۱۹۸۳ در ۲۰ سالگی با لوری آن آلیسن که در زمینه گریم فعالیت داشت و ۵ سال هم از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد.لوری به او پیشنهاد کرد که برای درآمد بیشتر وارد حرفه بازیگری شود و به همین منظور او را به نیکلاس کیج معرفی کرد.
جانی توانست پس از تستهای اولیه نقش کوتاهی در فیلم کابوس خیابان الم(۱۹۸۴) بدست آورد اما همچنان موسیقی برایش در اولویت قرار داشت.فشارهای اقتصادی و دیگر مشکلات باعث جدایی این زوج جوان شد و جانی که آینده باشکوهی در موسیقی پیش روی خود نمی دید به بازی در فیلمهای سینمایی ادامه داد.او پس از بازی در فیلم مشهور و ضدجنگ ویتنام یعنی جوخه نظامی(۱۹۸۶) جذب سریالهای تلویزیونی شد و با ایفای نقش مامور پلیس تام هانسن در مجموعه خیابان جامپ:شماره ۲۱ به ستاره ای مشهور بدل شد طوری که ماهانه ۱۰ هزار نامه از سوی تماشاگران به دستش می رسید.او برای بازی در هر قسمت ۴۵ هزار دلار دریافت می کرد.سرانجام نوبت به فیلم کم هزینه اما جذاب و به یاد ماندنی ادوارد دست قیچی(۱۹۹۰) ساخته تیم برتون رسید.جانی در نقش جوانی که دارای چهره ای ترسناک و دستهایی از جنس قیچی اما قلبی رئوف بود در مواجهه با اطرافیانش دچار مشکل بود.او با دستهای عجیبش چمنهای حیاط و موهای بلند مردم را به سرعت و مرتب کوتاه می کرد اما گاهی بر اثر بی احتیاطی موجب زخمی شدن صورت دیگران می شد.او تمام احساساتش را از طریق چشمانش منتقل می کرد.جانی در این فیلم درخششی خیره کننده داشت.او که پس از جدایی از لوری روابط کوتاهی با شریلین فن و جنیفر گری را تجربه کرده بود هنگام فیلمبرداری این فیلم با بازیگر زن فیلم(ویونا رایدر)آشنا شد و بدلیل صمیمیت زیاد نام او را بر بازوانش به صورت ویونای ابدی خالکوبی کرد ولی پس از جدایی در ۱۹۹۳ مجبور شد بخشی از این نوشته را تغییر بدهد.
محبوبیت حاصل از فیلم ادوارد دست قیچی موجب شد تا از آن پس نقشهای مهمتری به او پیشنهاد شود.در فیلم گیلبرت گریپ چه چیزی را می خورد؟(۱۹۹۳)او با کار در یک سوپرمارکت خرج خانواده را در می آورد.مادرش بدلیل چاقی مفرط از خانه بیرون نمی آید و برادر کوچکش(با بازی لئوناردو دی کاپریوی نوجوان)عقب مانده ذهنی است.دی کاپریو برای این فیلم کاندید دریافت جایزه اسکار شد.در فیلم رویای آریزونا(۱۹۹۳) با جری لوئیس و فی داناوی همبازی شد.در این فیلم عموی ثروتمند جانی او را برای کار و شرکت در فعالیتهای تجاری به نیویورک می کشاند و به تدریج زندگی رویای تازه ای در ذهن جانی شکل می گیرد.دومین همکاری او با تیم برتون در فیلم ادوود(۱۹۹۴) شکل گرفت.این اثر داستان زندگی ادوارد دی وود جونیور(معروف به بدترین کارگردان سینما)را روایت می کرد.جانی که ستایشگر دائمی بازی مارلون براندو است در فیلم دون خوآن دمارکو(۱۹۹۴) با او و فی داناوی همبازی شد.او بعد از بازی در فیلم مرد مرده(۱۹۹۷) ساخته جیم جارموش با فیلم دانی براسکو(۱۹۹۷) در کنار آل پاچینو قرار گرفت.او در نقش مامور اف.بی.آی با نام مستعار در یکی از گروههای مافیایی نفوذ کرد و پس از جلب اعتماد موجب دستگیری آنها شد.البته بدلیل کم توجهی به همسر و زندگی خانوادگی اش دچار بحران شخصی شد.جانی با همکاری برادرش فیلمنامه شجاع(۱۹۹۷) را نوشت و علاوه بر ایفای نقش اول کارگردانی اثر را نیز بر عهده گرفت.او در این فیلم باز هم از همکاری مارلون براندو سود برد و خود در قالب سرخپوست جوانی که ۷ روز پایانی عمرش را می گذراند برای حفظ امیدش به زندگی راز مرگش را به خانواده نمی گوید.این فیلم در جشنواره کن مورد استقبال قرار گرفت اما اکران عمومی موفقی نداشت.
فیلم همسفر فضانورد(۱۹۹۹) داستان فضانوردی را روایت می کرد که قصد داشت پس از این بیشتر به زندگی خانوادگی اش توجه کند اما همسرش پس از بارداری متوجه می شود که شوهرش تبدیل به موجودی فضایی شده است.جانی در سومین همکاری با تیم برتون در فیلم اسلیپی هالو(۱۹۹۹) به نقش پلیسی در قرن هجدهم در پی کشف راز مجموعه ای از قتلها است.برعکس در فیلم جهنمی(۲۰۰۱) نقش قاتلی در قرن نوزدهم را بازی می کند که در مدتی کوتاه ۵ زن را به قتل می رساند.پرفروشترین فیلم او دزدان دریایی کارائیب:نفرین مروارید سیاه (۲۰۰۳)است که ۳۰۰ میلیون دلار درآمد به همراه داشت.دستمزد او ۱۰ میلیون دلار بود و نام او برای اولین بار در فهرست کاندیداهای اسکار قرار گرفت.موفقیت چشمگیر این اثر راه را برای تهیه قسمتهای بعدی باز کرد تا دو سال بعد قسمت دوم ان هم با بازی او ساخته شود.او در فیلم در جستجوی ناکجا آباد(۲۰۰۴) که بازسازی داستان فانتزی مشهور پیتر پان بود در کنار داستین هافمن و کیت وینسلت قرار گرفت و برای دومین بار کاندیدای دریافت اسکار شد.جانی که همواره خود را مدیون تیم برتون می داند سال ۲۰۰۵ برای چهارمین بار مقابل دوربین این کارگردان مشهور رفت و در فیلم ماهی بزرگ بازی کرد.فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی(۲۰۰۵) هم چگونگی ورود ۵ کودک را به یک کارخانه شکلات سازی قدیمی و آگاهی از اسرار داخل آن را روایت می کند.
جانی از ۱۲ سالگی شروع به نوشیدن مشروبات الکلی و مصرف مواد مخدر کرده و تا کنون نتوانسته بطور کامل از این دام رها شود.او تا کنون ۳ بار در سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ توسط پلیس دستگیر شده است.بار اول بدلیل درگیری با کارکنان یک هتل:بار دوم بدلیل به هم ریختن و خرابکاری در هتلی در نیویورک و سومین بار بدلیل دعوا و درگیری با چند خبرنگار مزاحم در برابر یک رستوران.جانی در سال ۱۹۹۸ با وانسا پارادایس(خواننده و بازیگر فرانسوی)آشنا شد و پس از ازدواج با او به پاریس نقل مکان کرد.آنها صاحب دختری بنام لی لی رز ملودی(متولد ۱۹۹۹)و پسری بنام جک(متولد ۲۰۰۲)هستند.او برای نشان دادن عمق توجهش به فرزندانش می گوید:هر آنچه تا پیش از ۲۷ می ۱۹۹۹ یعنی روز تولد دخترم انجام داده ام وهمی بیش نبوده است.وجود داشتم اما زندگی نمی کردم.تولد دخترم شروع زندگی واقعی من بود.او در اکتبر ۱۹۹۷ از سوی مجله امپایر به عنوان شصت و هفتمین بازیگر بزرگ همه زمانها برگزیده شد.او همچنین دو بار در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱ از سوی مجله مردم به عنوان یکی از ۵۰ مرد جذاب جهان معرفی شد.این گیتاریست قدیمی گروههای موسیقی The Kids و P انگیزه اصلی خود را برای ورود به عرصه بازیگری تماشای بازی جیمز دین در فیلم شورش بی دلیل می داند.البته او هیچگاه بطور کامل موسیقی را رها نکرده است و علاوه بر حضور در چند ویدئو کلیپ(نماهنگ)کارگردانی بخشهایی از ویدئوهای همسرش را نیز بر عهده داشته است.
او ۵ بار نیز نامزد دریافت گلدن گلاب شده است و در سال ۲۰۰۵ به عنوان چهارمین ستاره تلویزیونی محبوب نوجوانان معرفی شد.او را بازیگری با توانایی ویژه در نقشهای کمدی و فانتزی می شناسند خودش درباره بازیگری چنین نظر می دهد:در هر صحنه ای بخشی از وجودمان را می گذاریم.در غیر این صورت بازیگری تبدیل به دروغی بزرگ می شود.جانی نیز مانند پدرش صاحب مجموعه شخصی بسیار بزرگی از انواع تفنگ ها است.او از شهرت بیزار است و می گوید که جوایز برایش اهمتی ندارند:جادوی واقعی وقتی است که مخاطبین و بویژه نوجوانان از شخصیتهایی که بازی کرده ام ابراز رضایت می کنند.او فرهنگ آمریکایی را مصیبت بار می داند و امیدوار است فرزندانش آمریکا را به چشم یک اسباب بازی شکسته بنگرند.او در دو سال اخیر برنده جایزه هنرپیشه مرد محبوب مردم شده است و برای بازی در فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی ۱۸ میلیون دلار دستمزد گرفت.سه فیلم جوخه نظامی:اسلیپی هالو و دزدان دریایی کارائیب به فروش بالاتر از ۱۰۰ میلیون دلار رسیده اند.متوسط فروش فیلمهای او در ۵ سال گذشته ۶۷ میلیون دلار بوده است.
کارنامه جانی دپ:تفریحگاه خصوصی(۱۹۸۵)بچه ننه(۱۹۸۹)مرگ فردی:کابوس نهایی(۱۹۹۱)بنی و جون(۱۹۹۳)زمان بحرانی(۱۹۹۷)ترس و انزجار در لاس وگاس(۱۹۹۸)منبع(۱۹۹۹)دروازه نهم(۱۹۹۹)مردی که گریست(۲۰۰۰)پیش از فرا رسیدن شب(۲۰۰۰)شکلات(۲۰۰۰)کوکائین(۲۰۰۱)روزی روزگاری در مکزیک(۲۰۰۳)پنجره مخفی(۲۰۰۴)دزدان کارائیب ۲(۲۰۰۶)عروس مرده(۲۰۰۶-صداگذاری)دزدان دریایی کارائیب ۳(۲۰۰۷)
منبع :http://superspace.blogfa.com
جانی توانست پس از تستهای اولیه نقش کوتاهی در فیلم کابوس خیابان الم(۱۹۸۴) بدست آورد اما همچنان موسیقی برایش در اولویت قرار داشت.فشارهای اقتصادی و دیگر مشکلات باعث جدایی این زوج جوان شد و جانی که آینده باشکوهی در موسیقی پیش روی خود نمی دید به بازی در فیلمهای سینمایی ادامه داد.او پس از بازی در فیلم مشهور و ضدجنگ ویتنام یعنی جوخه نظامی(۱۹۸۶) جذب سریالهای تلویزیونی شد و با ایفای نقش مامور پلیس تام هانسن در مجموعه خیابان جامپ:شماره ۲۱ به ستاره ای مشهور بدل شد طوری که ماهانه ۱۰ هزار نامه از سوی تماشاگران به دستش می رسید.او برای بازی در هر قسمت ۴۵ هزار دلار دریافت می کرد.سرانجام نوبت به فیلم کم هزینه اما جذاب و به یاد ماندنی ادوارد دست قیچی(۱۹۹۰) ساخته تیم برتون رسید.جانی در نقش جوانی که دارای چهره ای ترسناک و دستهایی از جنس قیچی اما قلبی رئوف بود در مواجهه با اطرافیانش دچار مشکل بود.او با دستهای عجیبش چمنهای حیاط و موهای بلند مردم را به سرعت و مرتب کوتاه می کرد اما گاهی بر اثر بی احتیاطی موجب زخمی شدن صورت دیگران می شد.او تمام احساساتش را از طریق چشمانش منتقل می کرد.جانی در این فیلم درخششی خیره کننده داشت.او که پس از جدایی از لوری روابط کوتاهی با شریلین فن و جنیفر گری را تجربه کرده بود هنگام فیلمبرداری این فیلم با بازیگر زن فیلم(ویونا رایدر)آشنا شد و بدلیل صمیمیت زیاد نام او را بر بازوانش به صورت ویونای ابدی خالکوبی کرد ولی پس از جدایی در ۱۹۹۳ مجبور شد بخشی از این نوشته را تغییر بدهد.
محبوبیت حاصل از فیلم ادوارد دست قیچی موجب شد تا از آن پس نقشهای مهمتری به او پیشنهاد شود.در فیلم گیلبرت گریپ چه چیزی را می خورد؟(۱۹۹۳)او با کار در یک سوپرمارکت خرج خانواده را در می آورد.مادرش بدلیل چاقی مفرط از خانه بیرون نمی آید و برادر کوچکش(با بازی لئوناردو دی کاپریوی نوجوان)عقب مانده ذهنی است.دی کاپریو برای این فیلم کاندید دریافت جایزه اسکار شد.در فیلم رویای آریزونا(۱۹۹۳) با جری لوئیس و فی داناوی همبازی شد.در این فیلم عموی ثروتمند جانی او را برای کار و شرکت در فعالیتهای تجاری به نیویورک می کشاند و به تدریج زندگی رویای تازه ای در ذهن جانی شکل می گیرد.دومین همکاری او با تیم برتون در فیلم ادوود(۱۹۹۴) شکل گرفت.این اثر داستان زندگی ادوارد دی وود جونیور(معروف به بدترین کارگردان سینما)را روایت می کرد.جانی که ستایشگر دائمی بازی مارلون براندو است در فیلم دون خوآن دمارکو(۱۹۹۴) با او و فی داناوی همبازی شد.او بعد از بازی در فیلم مرد مرده(۱۹۹۷) ساخته جیم جارموش با فیلم دانی براسکو(۱۹۹۷) در کنار آل پاچینو قرار گرفت.او در نقش مامور اف.بی.آی با نام مستعار در یکی از گروههای مافیایی نفوذ کرد و پس از جلب اعتماد موجب دستگیری آنها شد.البته بدلیل کم توجهی به همسر و زندگی خانوادگی اش دچار بحران شخصی شد.جانی با همکاری برادرش فیلمنامه شجاع(۱۹۹۷) را نوشت و علاوه بر ایفای نقش اول کارگردانی اثر را نیز بر عهده گرفت.او در این فیلم باز هم از همکاری مارلون براندو سود برد و خود در قالب سرخپوست جوانی که ۷ روز پایانی عمرش را می گذراند برای حفظ امیدش به زندگی راز مرگش را به خانواده نمی گوید.این فیلم در جشنواره کن مورد استقبال قرار گرفت اما اکران عمومی موفقی نداشت.
فیلم همسفر فضانورد(۱۹۹۹) داستان فضانوردی را روایت می کرد که قصد داشت پس از این بیشتر به زندگی خانوادگی اش توجه کند اما همسرش پس از بارداری متوجه می شود که شوهرش تبدیل به موجودی فضایی شده است.جانی در سومین همکاری با تیم برتون در فیلم اسلیپی هالو(۱۹۹۹) به نقش پلیسی در قرن هجدهم در پی کشف راز مجموعه ای از قتلها است.برعکس در فیلم جهنمی(۲۰۰۱) نقش قاتلی در قرن نوزدهم را بازی می کند که در مدتی کوتاه ۵ زن را به قتل می رساند.پرفروشترین فیلم او دزدان دریایی کارائیب:نفرین مروارید سیاه (۲۰۰۳)است که ۳۰۰ میلیون دلار درآمد به همراه داشت.دستمزد او ۱۰ میلیون دلار بود و نام او برای اولین بار در فهرست کاندیداهای اسکار قرار گرفت.موفقیت چشمگیر این اثر راه را برای تهیه قسمتهای بعدی باز کرد تا دو سال بعد قسمت دوم ان هم با بازی او ساخته شود.او در فیلم در جستجوی ناکجا آباد(۲۰۰۴) که بازسازی داستان فانتزی مشهور پیتر پان بود در کنار داستین هافمن و کیت وینسلت قرار گرفت و برای دومین بار کاندیدای دریافت اسکار شد.جانی که همواره خود را مدیون تیم برتون می داند سال ۲۰۰۵ برای چهارمین بار مقابل دوربین این کارگردان مشهور رفت و در فیلم ماهی بزرگ بازی کرد.فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی(۲۰۰۵) هم چگونگی ورود ۵ کودک را به یک کارخانه شکلات سازی قدیمی و آگاهی از اسرار داخل آن را روایت می کند.
جانی از ۱۲ سالگی شروع به نوشیدن مشروبات الکلی و مصرف مواد مخدر کرده و تا کنون نتوانسته بطور کامل از این دام رها شود.او تا کنون ۳ بار در سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۴ و ۱۹۹۹ توسط پلیس دستگیر شده است.بار اول بدلیل درگیری با کارکنان یک هتل:بار دوم بدلیل به هم ریختن و خرابکاری در هتلی در نیویورک و سومین بار بدلیل دعوا و درگیری با چند خبرنگار مزاحم در برابر یک رستوران.جانی در سال ۱۹۹۸ با وانسا پارادایس(خواننده و بازیگر فرانسوی)آشنا شد و پس از ازدواج با او به پاریس نقل مکان کرد.آنها صاحب دختری بنام لی لی رز ملودی(متولد ۱۹۹۹)و پسری بنام جک(متولد ۲۰۰۲)هستند.او برای نشان دادن عمق توجهش به فرزندانش می گوید:هر آنچه تا پیش از ۲۷ می ۱۹۹۹ یعنی روز تولد دخترم انجام داده ام وهمی بیش نبوده است.وجود داشتم اما زندگی نمی کردم.تولد دخترم شروع زندگی واقعی من بود.او در اکتبر ۱۹۹۷ از سوی مجله امپایر به عنوان شصت و هفتمین بازیگر بزرگ همه زمانها برگزیده شد.او همچنین دو بار در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱ از سوی مجله مردم به عنوان یکی از ۵۰ مرد جذاب جهان معرفی شد.این گیتاریست قدیمی گروههای موسیقی The Kids و P انگیزه اصلی خود را برای ورود به عرصه بازیگری تماشای بازی جیمز دین در فیلم شورش بی دلیل می داند.البته او هیچگاه بطور کامل موسیقی را رها نکرده است و علاوه بر حضور در چند ویدئو کلیپ(نماهنگ)کارگردانی بخشهایی از ویدئوهای همسرش را نیز بر عهده داشته است.
او ۵ بار نیز نامزد دریافت گلدن گلاب شده است و در سال ۲۰۰۵ به عنوان چهارمین ستاره تلویزیونی محبوب نوجوانان معرفی شد.او را بازیگری با توانایی ویژه در نقشهای کمدی و فانتزی می شناسند خودش درباره بازیگری چنین نظر می دهد:در هر صحنه ای بخشی از وجودمان را می گذاریم.در غیر این صورت بازیگری تبدیل به دروغی بزرگ می شود.جانی نیز مانند پدرش صاحب مجموعه شخصی بسیار بزرگی از انواع تفنگ ها است.او از شهرت بیزار است و می گوید که جوایز برایش اهمتی ندارند:جادوی واقعی وقتی است که مخاطبین و بویژه نوجوانان از شخصیتهایی که بازی کرده ام ابراز رضایت می کنند.او فرهنگ آمریکایی را مصیبت بار می داند و امیدوار است فرزندانش آمریکا را به چشم یک اسباب بازی شکسته بنگرند.او در دو سال اخیر برنده جایزه هنرپیشه مرد محبوب مردم شده است و برای بازی در فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی ۱۸ میلیون دلار دستمزد گرفت.سه فیلم جوخه نظامی:اسلیپی هالو و دزدان دریایی کارائیب به فروش بالاتر از ۱۰۰ میلیون دلار رسیده اند.متوسط فروش فیلمهای او در ۵ سال گذشته ۶۷ میلیون دلار بوده است.
کارنامه جانی دپ:تفریحگاه خصوصی(۱۹۸۵)بچه ننه(۱۹۸۹)مرگ فردی:کابوس نهایی(۱۹۹۱)بنی و جون(۱۹۹۳)زمان بحرانی(۱۹۹۷)ترس و انزجار در لاس وگاس(۱۹۹۸)منبع(۱۹۹۹)دروازه نهم(۱۹۹۹)مردی که گریست(۲۰۰۰)پیش از فرا رسیدن شب(۲۰۰۰)شکلات(۲۰۰۰)کوکائین(۲۰۰۱)روزی روزگاری در مکزیک(۲۰۰۳)پنجره مخفی(۲۰۰۴)دزدان کارائیب ۲(۲۰۰۶)عروس مرده(۲۰۰۶-صداگذاری)دزدان دریایی کارائیب ۳(۲۰۰۷)
منبع :http://superspace.blogfa.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمیکنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
- پست: 1796
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 35 بار
- سپاسهای دریافتی: 215 بار
- تماس:
راز مرگ بروس لی
بروس لی (لی هسيا الانگ Lee Hsiaolung) در ۲۷ نوامبر ۱۹۴۰ در سان فرانسيسكو به دنيا آمد. مادر و پدرش هنگ كنگی بودند. پدرش خواننده اپرای چينيها بود. بروس يك سال داشت كه به همراه خانواده اش به هنگ كنگ رفت. او در همان دوران كودكی به بازيگری علاقه زيادی داشت و كاراته را در آن زمان آموخت. ۶ ساله بود كه در فيلم تولد انسان بازی كرد. آخرين فيلمش نيز به سال ۱۹۷۳ بازی مرگ نام داشت كه نيمه تمام ماند و از دنيا رفت. او فنون كاراته و كونگ فو را از استاد معروف ييپ كانگ آموخت. اما او قبل از اين كه نزد استاد برود خودش كاراته کار میكرد. ولی تحت نظر استادان با تجربه در كاراته بسيار خبره شد. ۱۹ سال داشت كه هنگ كنگ را به قصد آمريكا ترك گفت و در دانشگاه واشنگتن در رشتهبروس لی و خانواده اش فلسفه مشغول به تحصيل شد. در كنار تحصيل در دانشگاه برای تامين معاش پيش خدمت يك رستوران شد و همچنين مهارتهايش را به چند دانشجو میآموخت و پولی دريافت میكرد. او آن قدر مهارت داشت كه كم كم توانست مدرسهای داير كند و در آنجا هنرجويان بيشتری را آموزش دهد. بسياری از دانشجويان ژاپنی در سياتل سعی داشتند كه با بروس مبارزه كنند و او را از پای در آورند. اما در بيشتر مبارزات بروس برنده نهايی بود.او در دانشگاه با ليندا آشنا شد و ازدواج كرد. حاصل ازدواجشان يك پسر بود كه از لحاظ قيافه مانند چينیها و شبيه پدرش و از لحاظ رنگ پوست و مو مانند غربیها و شبيه مادرش بود. نامش را براندون نهادند. در واقع تركيبی از دو نژاد چينی و غربی بود. آوازه شهرت كاراته او در آمريكا پيچيد و به دليل داشتن سابقه بازيگری در دوران كودكی و نوجوانی، تهيه كنندگان فيلم در هاليوود از او تقاضای بازی نمودند و او را اژدهای كوچك لقب دادند.بسياری از بازيگران مشهور هاليوود میخواستند از او فنون كونگ فو ياد بگيرند. استيو مككويين، جيمز كوبارن، لی ماروين از جمله كسانی بودند كه با بروس آشنا شدند و از او مهارتهايی آموختند. بروس آنقدر هنرمند بود كه در عرض مدت كوتاهی از ستارههای سينمای هاليوود شد. در سال ۱۹۶۸ بار ديگر به هنگ كنگ رفت و در آنجا با استقبال مردم روبه رو شد. او بعداز بازگشت از هنگ كنگ كتابی در زمينه مهارتهای كاراته نوشت. حركاتی كه او انجام میداد امروزه از آن حركات الهام گرفته اند و در برنامه ريزی رباتها برای ساخت فيلمهای اكشن به كار میبرند. هيكلی مانند آرنولد شوارزينگر نداشت او با قدی متوسط و جثه ای استخوانی اما قوی و ورزشكار میتوانست مانند پروانه جست بزند و از سويی به سوی ديگر رود و در يك چشم به هم زدن رقيب خود را شكست دهد. او محبوب مردم بود و در آنزمان پير و جوان در محافل از مهارتهای بروس صحبت میكردند. نوجوانان و جوانان لباسهايی با تصاوير بروس و اژدها به تن میكردند و در دعواهايشان از فنون او كه در فيلمهای سينمايی ديده بودند به كار میبردند. او چند ماه قبل از مرگش در فيلمیبه نام ورود اژدها بازی كرد. بروس لی در فيلم ورود اژدها لباس سنتی چينیها را به تن كرده بود و ۲۰۰ ميليون دلار به دست آورد. مرگ بروس لی رازی است كه بر همگان پوشيده است.هر كسی درباره مرگ بروس لی جوان عقيده ای داشت.
بروس لی در سال ۱۹۷۳ در سن ۳۳ سالگی از دنيا رفت. او ۳۲ سال داشت كه شايعه شد در آپارتمانش در هنگكنگ خوابيده بوده و ناگهان مورد اصابت گلولهای قرار میگيرد. بروس لی اين طور اظهار داشت:يكروز از سوی معتبرترين روزنامه هنگكنگ به منزلم تلفن زده شد گوشی را برداشتم. خبرنگار روزنامه گفت میخواستم ببينم واقعا" بروس لی زنده است؟ من هم گفتم پس تو با چه كسی حرف میزنی؟ بله من زندهام. من بروس لی هستم! اما وقتی بروس لی واقعا" مرد، شايعهها اين طور پخش شد كه بروس لی در هنگ كنگ به باج گيرها پول نپرداخته و توسط آنان ترور شد.بسياری از چينیها معتقد بودند كه بروس هنگام تمرين يكی از فيلمهايش مورد سوء قصد قرار گرفته است. در صحنهای كه قرار بوده با يك اسلحه قلابی به سوی بروس لی شليك شود، اسلحه پر از گلوله بوده و بروس لی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و كشته شده است. عدهای میگفتند هنگام تمرين: استادش عصبانی شده و ضربهای به سرش زده و او ضربه مغزی شده است. اما حقيقت چنين نبود. حال به تفصيل موقعيت زمان قبل از مرگ بروس لی را بازگو میكنيم:
بروس لی به تومور مغزی دچار شده بود و هنگامی كه میخواسته برای تمرين فيلم بازی مرگ برود بیهوش شده و تلاش پزشكان بی نتيجه بود و تيم پزشكی بروس لی ۵ دليل برای مرگ نابهنگام او ارائه دادند. يكی از دلايل اصلی مرگ زودرس بروس تورم و رشد يك غده در مغز او بود. به گفته همسرش ليندا، بروس با تهيه كننده فيلم: ريموند جو در ساعدت ۲ بعدازظهر قرار داشت. آن دو در مورد ساخت فيلم بازی مرگ با يكديگر مشورت كردند و تا ساعت ۴ بعدازظهر با هم صحبت كردند و بعد به خانه بتی تينگچی بازيگر تايوانی الاصل كه نقش اصلی زن فيلم بازی مرگ را داشت رفتند. بعد از ساعتی چو آنجا را ترك میكند و بروس و بتی با هم شام میخورند. در آنجا بروس احساس سردرد میكند و بتی يك قرص Eguagesic (آسپرين قوی) به او میدهد. حدود ساعت ۷ شب بروس به خواب میرود. چو به خانه بتی تلفن میزند تا با بروس حرف بزند اما بتی میگويد بروس به خواب عميقی رفته و نمیتواند او را بيدار كند. بلافاصله او را به بيمارستان میرسانند. پزشكان به معاينه دقيق میپردازند. او به كما رفته بود بعد از مدت كوتاهی نيز حتی نفس هم نمیكشيد. پزشكان متوجه شدند كه مغزش تورم دارد. وزن مغز او از ۱۴۰۰ به ۱۵۷۵ گرم رسيده بود. هيچ يك از رگهای خونی بسته يا پاره نشده بود. تمام اعضا و جوارح بدن مورد معاينه قرار گرفته و كالبد شكافی شد. در معدهاش همان قرص آسپرين قوی بود كه بتی به او داده بود. علاوه بر اين چند دانه شاهدانه در معدهاش يافت شد كه مشخص نشد اين شاهدانهها را از دست چه كسی خورده است. عده ای از پزشكان معتقد بودند كه شاهدانهها به زهر آغشته شده بود و همين امر سبب مرگ وی شده است. اما پزشك اصلی او معتقد بود كه به دليل خوردن آسپرين قوی، تومور فعال شده و مرگش فرار رسيده بود. در واقع چنين فردی با داشتن تومور مغزی نبايد چنين آسپرينی مصرف میكرد.همسرش ليندا میگفت: او هيچ گاه دوست نداشت عمر طولانی داشته باشد. زيرا او نمیتوانست تحمل كند كه قدرت بدنيش با كهولت سن روز به روز تحليل رود. بروس لی میگفت اگر من بايد فردا بميرم هيچ شكايتی ندارم. من به آرزوهايم دست يافته ام و در دنيا آنچه را كه میخواستم انجام داده ام. از زندگی انتظار بيشتری ندارم.
منبع :http://superspace.blogfa.com
بروس لی در سال ۱۹۷۳ در سن ۳۳ سالگی از دنيا رفت. او ۳۲ سال داشت كه شايعه شد در آپارتمانش در هنگكنگ خوابيده بوده و ناگهان مورد اصابت گلولهای قرار میگيرد. بروس لی اين طور اظهار داشت:يكروز از سوی معتبرترين روزنامه هنگكنگ به منزلم تلفن زده شد گوشی را برداشتم. خبرنگار روزنامه گفت میخواستم ببينم واقعا" بروس لی زنده است؟ من هم گفتم پس تو با چه كسی حرف میزنی؟ بله من زندهام. من بروس لی هستم! اما وقتی بروس لی واقعا" مرد، شايعهها اين طور پخش شد كه بروس لی در هنگ كنگ به باج گيرها پول نپرداخته و توسط آنان ترور شد.بسياری از چينیها معتقد بودند كه بروس هنگام تمرين يكی از فيلمهايش مورد سوء قصد قرار گرفته است. در صحنهای كه قرار بوده با يك اسلحه قلابی به سوی بروس لی شليك شود، اسلحه پر از گلوله بوده و بروس لی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و كشته شده است. عدهای میگفتند هنگام تمرين: استادش عصبانی شده و ضربهای به سرش زده و او ضربه مغزی شده است. اما حقيقت چنين نبود. حال به تفصيل موقعيت زمان قبل از مرگ بروس لی را بازگو میكنيم:
بروس لی به تومور مغزی دچار شده بود و هنگامی كه میخواسته برای تمرين فيلم بازی مرگ برود بیهوش شده و تلاش پزشكان بی نتيجه بود و تيم پزشكی بروس لی ۵ دليل برای مرگ نابهنگام او ارائه دادند. يكی از دلايل اصلی مرگ زودرس بروس تورم و رشد يك غده در مغز او بود. به گفته همسرش ليندا، بروس با تهيه كننده فيلم: ريموند جو در ساعدت ۲ بعدازظهر قرار داشت. آن دو در مورد ساخت فيلم بازی مرگ با يكديگر مشورت كردند و تا ساعت ۴ بعدازظهر با هم صحبت كردند و بعد به خانه بتی تينگچی بازيگر تايوانی الاصل كه نقش اصلی زن فيلم بازی مرگ را داشت رفتند. بعد از ساعتی چو آنجا را ترك میكند و بروس و بتی با هم شام میخورند. در آنجا بروس احساس سردرد میكند و بتی يك قرص Eguagesic (آسپرين قوی) به او میدهد. حدود ساعت ۷ شب بروس به خواب میرود. چو به خانه بتی تلفن میزند تا با بروس حرف بزند اما بتی میگويد بروس به خواب عميقی رفته و نمیتواند او را بيدار كند. بلافاصله او را به بيمارستان میرسانند. پزشكان به معاينه دقيق میپردازند. او به كما رفته بود بعد از مدت كوتاهی نيز حتی نفس هم نمیكشيد. پزشكان متوجه شدند كه مغزش تورم دارد. وزن مغز او از ۱۴۰۰ به ۱۵۷۵ گرم رسيده بود. هيچ يك از رگهای خونی بسته يا پاره نشده بود. تمام اعضا و جوارح بدن مورد معاينه قرار گرفته و كالبد شكافی شد. در معدهاش همان قرص آسپرين قوی بود كه بتی به او داده بود. علاوه بر اين چند دانه شاهدانه در معدهاش يافت شد كه مشخص نشد اين شاهدانهها را از دست چه كسی خورده است. عده ای از پزشكان معتقد بودند كه شاهدانهها به زهر آغشته شده بود و همين امر سبب مرگ وی شده است. اما پزشك اصلی او معتقد بود كه به دليل خوردن آسپرين قوی، تومور فعال شده و مرگش فرار رسيده بود. در واقع چنين فردی با داشتن تومور مغزی نبايد چنين آسپرينی مصرف میكرد.همسرش ليندا میگفت: او هيچ گاه دوست نداشت عمر طولانی داشته باشد. زيرا او نمیتوانست تحمل كند كه قدرت بدنيش با كهولت سن روز به روز تحليل رود. بروس لی میگفت اگر من بايد فردا بميرم هيچ شكايتی ندارم. من به آرزوهايم دست يافته ام و در دنيا آنچه را كه میخواستم انجام داده ام. از زندگی انتظار بيشتری ندارم.
منبع :http://superspace.blogfa.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمیکنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]