كيانوريوز
كيانو ريوز در دوم سپتامبر 1964 در بيروت لبنان چشم به جهان گشود. پدرش (ساموئل نولينريوز) محقق زمينشناسي بود. هر چند سال يكبار به كشوري سفر ميكرد، لذا اين خانواده هنگام تولد كيانو ريوز، در لبنان سكونت داشتند. مادر كيانو، (پاتريشيا لينلور) كانادايي و طراح لباس و مو بود. پاتريشيا در لبنان زندگي ميكرد و يك شب در مهماني ساموئل را ديد و اين ديدار منجر به ازدواج شد.
پدر بزرگ كيانو اهل (هاوايي) و مادر بزرگش (ايرلندي) بود. وقتي فراتر از آن را بنگريم در تاريخچه زندگي اجداد كيانو مشاهده ميكنيم كه اجداد وي چيني بودهاند، كه به آمريكا مهاجرت كردند. نام خانوادگي آنها نيز توسط عموي كيانو تعيين شده و ريشه در فرهنگ هاوايي دارد.
كيانو طعم بودن در كنار والدينش را به خوبي نچشيد، زيرا دو سال بعد از تولد كيانو، والدينش از هم جدا شدند و كيانو تحت سرپرستي مادر قرار گرفت. آنها در سال 1969 لبنان را به قصد (نيويورك) ترك كردند. در آن زمان كيانو 5 ساله بود.
مادرش همان سال با مردي به نام (پائول آرون)، يكي از كارگردانان هاليوود ازدواج كرد. اما اين ازدواج هم نيز پايدار نبودو آنها درسال 1971 از يكديگر جدا شدند. مادر تصميم گرفت به سوي زادگاه خود (تورنتو) در كانادا نقل مكان كند. به اين ترتيب كيانو دوران كودكياش را در تورنتو گذراند.
مادر كيانو در آنجا با (روبرت ميلر) آشنا شد و درسال 1976 با وي ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج دختري به نام (كارينا ميلر) بود. اما اين ازدواج هم عاقبت خوشي نداشت و درسال 1980 مادر كيانو از همسرش طلاق گرفت و سپس ازدواجي ديگر در هاوايي ثبت شد... كيانو از اين همه آشوب و از هم گسستگي خسته شده بود. لذا براي اينكه از محيط خانه دور باشد دريك رستوران خود را مشغول به كار كرد. او در آنجا اسپاگتي ميپخت .همچنين رو به ورزش اسكي روي يخ آورد. و در تيم مدرسهاش مقام اول را كسب كرد.
ناموفق در تحصيل
او درتحصيل موفق نبود و در هر سال رشته تحصيلي دبيرستانش را تغيير ميداد. او در طي پنج سال، چهار بار مدرسهاش را عوض كرد. يكبار رو به رشته ادبيات آورد. سپس در رشته تحقيق دراديان مشغول به تحصيل شد، اما اين درس نيز او را راضي نميكرد. در نهايت در مدرسه هنرهاي زيباي نمايشي مدرسه كاتوليكها ثبت نام كرد. حتي نتوانست در اين رشته هم موفق شود. در واقع او هرگز ديپلم دبيرستاني نگرفت و سرانجام از مدرسه اخراج شد.
كيانو بعدها دليل اين سرگرداني و اختلال را از هم پاشيدگي خانواده و كمبود محبت ذكر كرد.
ورود به دنياي هنر
كيانوريوز در تورنتو پس از اينكه از مدرسه اخراج شد، دركمپانيهاي فيلمسازي تبليغاتي مشغول به كار شد. او براي (كوكاكولا) فيلمهاي كوتاه تبليغي ارائه ميداد. البته او از هنرش در ورزش اسكي روي يخ در اين گونه فيلمها استفاده ميكرد. كيانو به اين ورزش بسيار مسلط بود. بعد از اينكه درچندين فيلم تبليغاتي شركت كرد، تصميم گرفت قدمهاي بلندتري بردارد. او در سال 1980 با اتومبيل ولوي قديمي كه قسطي خريداري كرده بودراهي لسآنجلس شد. نزد ناپدرياش (پائول آرون) كارگردان رفت و توانست دركمپاني فيلمسازي او كاري دست و پا كند.
او در سال 1986 در فيلم (لبه رودخانه) نقش كوتاهي را ايفا كرد و استعداد و هنر بازيگري خود را به همه نشان داد. سپس در فيلم گزارش دائمي كه موضوعش خودكشي جوانان بود ايفاي نقش كردو درسال 1989 موفق به ورود به فيلمهاي كمدي شد. بازي در (ماجراهاي بيل و تد) از موفقيتهاي او در آن دوران به حساب ميآيد. حالا ديگر او توانسته بود خود را به كارگردانان هاليوودي بقبولاند.
درسال 1990 درفيلمهاي پرخرجي چون (پونين بريك) و (زندگي خصوصي من) بازي كرد. البته از سوي منتقدين مورد انتقاد قرار گرفت. كيانو هدفي استوار داشت و از انتقادات نميهراسيد، بلكه در جهت رفع ايرادهاي كار خود و تقويت قدرت هنرپيشگي برآمد... همين اراده او را بازيگر فيلم (سرعت) در سال 1994 كرد، فيلمي كه براي او مشهوريت به ارمغان آورد. او براي اولين بار در فيلم اكشن قدم ميگذاشت اما به خوبي درخشيد. او در كنار (ساندرا بولاك) در فيلم سرعت ايفاي نقش كرد.
بازي در فيلم (دفاع از شيطان) در سال 1997 نيز براي وي دستمزدي حدود 8 ميليون دلار درپي داشت. او با بازي در فيلم معروف (ماتريكس) در سال 1999 غوغايي بر پا كرد و ده ميليون دلار دستمزد گرفت...البته در سال 2003 (انقلاب ماتريكس) را هم بازي كرد و حدود 16 ميليون دلار دستمزد گرفت. كيانو از اينكه در چنين فيلمهاي اكشن و هيجاني ايفاي نقش ميكرد، لذت ميبرد...
(كيانو) درهمان سال با پدرش ملاقاتي داشت، پدر او به جرم حمل هروئين در چمدانش در فرودگاه (هيلو) دستگير شده بود و ده سال به زندان افتاد. كيانو پدرش را به خاطر رفتارهاي غير قانوني و بيتوجهي به زندگياش دوست نداشت و هميشه از وي دوري ميكرد و به مادرش نيز علاقه چنداني نشان نميداد. زيرا مادر هر چند سال يكبار ازدواج تازهاي ميكرد و به فكر كيانو و وضعيت زندگي او نبود.
در 31 ژانويه 2005 اثرپاي كيانو در پياده روي مشاهير هاليوود حك شد ولقب ستاره گرفت. ستاره وي در قسمتي از پياده رو نصب شد، كه قسمتي از فيلم سرعت در آنجا فيلمبرداري شده بود.
ازدواج كيانو
در دسامبر سال 1999 (ريوز) با دختري به نام (جنيفر سيم) كه هنر پيشه هاليوود بود ازدواج كرد و صاحب دختري به نام (ايو آرچر) شدند.
آنها كه ازدواجشان تنها در يك كليسا و خيلي خصوصي برگزار شد به اين تصميم شدند تا يك ازدواج با مهمانهاي زياد برگزار كنند، اما در آوريل 2001 جنيفر در يك سانحه تصادف فوت كرد و ريوز دچار افسردگي شد. ريوز سپس با (كري آن) هنر پيشه فيلم (ماتريكس) نامزد شد. اما اين نامزدي به سرعت پايان يافت.
كوتاه از زندگي ريوز
ريوز با وجود درآمد بالايي كه دارد، خانه به دوش است و درهتل زندگي ميكند، او ميگويد: نميخواهم در قيد و بند خانه خود باشم و دوست دارم هر چند روز يكبار در هتلي اقامت داشته باشم. او مدتي در (بورلي هيلز) لسآنجلس و مدتي نيز در حومه لسآنجلس زندگي كرده است. البته يك آپارتمان بسيار بزرگ و شيك و مجلل در نيويورك دارد ولي در آنجا زندگي نميكند.
ريوز مدتي رو به دين بودا آورد و در اين دين به تحقيق وتفحص پرداخت. ريوز علاقه زيادي به بازي شطرنج، موتور سواري، اسكي روي يخ و تنيس روي ميز دارد...
ريوز چپ دست است، اما با دست راستش گيتار مينوازد. در مورد او ميگويند: حساب بانكياش 50 ميليون دلار است. او درباره پول و درآمدش ميگويد، من اهميتي به ماديات نميدهم، درواقع پول خود را براي آيندگان خود گذاشتهام در حالي كه خودم در آن زمان نخواهم بود.
فيلمهاي ريوز
ريوز به همراه ساندرا بولاك درفيلم (دوجادوگر) ايفاي نقش كرد.
- فيلمهاي نوامبر شيرين و قدم زني بر روي ابرها از جمله فيلمهاي پرفروش ريوز محسوب ميشوند.
- فيلم نگهبان شب و حامي شيطان، همچنين كنستانتين نيز از بهترين فيلمهاي او ميباشد.
- قرار بود در فيلم ماتريكس، ويل اسميت نقش آفريني كند، اما ريوز جاي او را گرفت.
ويل اسميت در اين باره ميگويد: اين نقشي است كه كيانوريوز در ايفاي آن كاملا موفق بود... زمانيكه فيلم را ديدم و بازي او را نگاه كردم، متوجه شدم، اگر من جاي او بودم شايد نميتوانستم به خوبياو بازي كنم... اما كيانوريوز از عهدهاش به خوبيبرآمد و فيلم را به اوج رساند.
بيوگرافی خوانندگان و بازیگران هاليوود..
مدیر انجمن: شوراي نظارت
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
كيانوريوز
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
برادپيت
•√بیوگرافی برد پیت:
برد پیت متولد 18 دسامبر 1963 در شاونی اوکلاهاما می باشد. برد تحصیلات ابتدایی خود رادر مدرسه"مان" در"اسپرینگ فیلد" گذراند.
.پدر او بيل كه در ابتدا راننده کاميون بود و سپس يک شرکت حمل ونقل تاسيس کرد با مادرش جين که يک مربی دبيرستان بود ، تصميم گرفته بودند که پسرشان را در يک محيط مذهبی بزرگ کنند.
به هاولین حضور اجتماعی او مربوط به گروه کلیسای"ساوت هون" بود که در نمایشهای کیسا به نقشهای فرعی بسنده می کرد. اما او هم شانسهای پیاپی برای ستاره شدن بدست آورد. یکی از دوستان هم کلاسی او در مدرسه بازیگری از او خواست که در امتحان هنرپیشگی وی برای یک نقش تلویزیونی او را همراهی کند و نقش مقابلش را بازی کند. در کش و قوس یک سری اتفاقات او به جای دوستش قبول شد و در طی چند ماه بعد او نقش های کوچک گوناگونی را در سریال های مختلف تلویزیونی بازی کرد.
درست پس از تولد او آنها به اسپرينگ فيلد ميسوری نقل مکان کردند که براد تا زمان دبيرستان در آنجا بود. هنوز هم براد در هر کريسمس به خانه می رود و در آن منطقه صاحب يک قطعه زمين است .او يک برادر ويک خواهر کوچکتر از خود به نام های داگ و جولی دارد که رابطه خوبی هم با آنها دارددر سن ۱۴ سالگی برای اولين بار با ديدن جان تراوالتا در فيلم تب شنبه شب به بازيگری علاقمند شد
براد در دبيرستان کيکاپو مشغول به تحصيل شد او دانش آموز خوبی بود .او در آنجا بيسبال وبسکتبال بازی مي کرد. زخم روی گونه او نيز بر اثر بازی بيسبال است ،با اين وجود اين واقعه اثری روی زيبايی و جذابيتش نگذاشت،چرا که براد خوش لباس ترين فرد بين دوستانش به شمار می آمد .
در سال ۱۹۸۲ براد به دانشگاه ميسوری درکلمبيا رفت و در آنجامشغول به تحصيل در رشته روزنامه نگاری ( شاخه تبليغات ) گرديد ،او قصد داشت کارگردان هنری تبليغات شود. پس از ۴ سال تحصيل در حالی که تنها دو ترم ديگر به فارغ التحصيل شدنش مانده بود دانشگاه را ترک کرد.
وقتي او براي اولين بار تصميم گرفت شانس خود را درهاليوودامتحان کند تنها با۳۲۵ دلاراندوخته و يک نيسان قديمی و كهنه به آنجا سفر کرداو به والدين ودوستانش گفته بود قصد دارد به کاليفرنيا برود تا در کالج مرکز هنری طراحی درپاساندا مشغول به تحصيل گردد. در اين باره مي گويد : اگر می گفتم که می خواهم بازيگر شوم انها فکر می کردند که ديوانه شده ام مردم در اسپرينگ فيلدبه فکر بازيگری نمی افتند لااقل مردم عاقل.
برد شغلهای عجيب وغريب بسياری برای گذران زندگيش در هاليوود تجربه کرد.او يخچال حمل ونقل ميکرد،لباس خروس برای تبليغ در رستوران ال پولولوکو به تن می کرد
در سال 1991 قرار بود ویلیامبالدوین در نقش جی.دی در فیلم"تلما و لوییز" ظاهر شود. اما این نقش را بخاطر درگیر بودن در یک فیلم دیگر نپذیرفت و برد بجای او انتخاب شد تا اولین درخشش خود را در هالیوود شاهد باشد. حضور کوچک اما تحسین برانگیز او در این فیلم به نقش یک جوان جذاب و زیبا تئکه همگان را جلب کرد. ویلیام بالدوین در این مورد می گوید: بزرگترین اشتباه زندگی هنری او رد کردن پیشنهاد بازی در این فیلم بوده و از این بابت سرزنش های زیادی را از طرف برادربزگش (آلک بالدوین) شنیده است و ادامه میدهد که بعد از پی بردن به اشتباهش در صدد گرفتن این نقش برآمده ولی چه فایده که دیگر آن نقش به جوانی خوش چهره داده شده بود.
البته لازم به ذکر است که اولین نقش سینمای بردپیت در فیلم "نیمه تاریک خورشید" در سال 1988 بوده که در نقش یک بیمار پوستی ظاهر شده است. او در این فیلم تا دقیقه 30با داشتن ماسکی بر چهره ظاهر شده و بیننده را منطظر دیدن جهره خود می گذارد و در نهایت قبل از آنکه صبر بیننده لبریز شود ماسک از صورت برداشته و بینندگان با چهره جوان و بسیار جذاب او آشنا می شوند.
در سالهای بعد فیلم"جانی سود" به کارگردانی تام سیسیلیو و"تماس" در کنار الیزابن مک گاون و نیمه انیمیشن "دنیای جالب" اعتبار زیادی را برای او کسب نکرد ولی با درخشش در فیلم "رودخانه به آنطرف می رود به کارگردانی رابرت ردرفورد در نقش یک جوان ماهیگیر و ماجراجو به اوج رسید.
رابرت رادرفورد بعدها می گفت که به خاطر شباهت چهره برد با خود، او را انتخاب کرد ولی با دیدن بسیار عالی او از انتخاب او بسیار رازی و خشنود بوده است.
اما نقش آفرینی برد پیت در فیلم "مصاحبه با خون آشام" برای او بسیار سخت بود و باز ی در نقش یک خون آشام افسرده روی روحیه او اثر منفی گذاشت. فکر خودکشی دایم آزارش می داد و او شیوه ای را که نقشش از این فیلم وارد ضمیر ناخودآگاهش کرده بود را دوست نداشت.
در این فیلم اختلافات عمیقی بین دو هنرپیشه اصلی فیلم وجود داشت. خلق و قوی و رفتار خونسرد و بی تفاوت برد پیت با شیوه قانونمند و وسواسی تام کروز که در تضاد و کشمکش بود و این دو بازیگر همانگونه که در فیبم با هم روبرو می شدند در پشت صحنه نیز با هم اختلاف داشتند. مشکلات دیگر بخاطر رقابت دو بازیگر بود. ضمن اینکه گفته می شود که تام کروز کفشهایی با پاشنه بلند بر پای داشت تا هم قد حریف 183 سانتیمتری خود شود.
مشکل دیگر این فیلم بخاطر انتقلدلت نویسنده فیلم(رایس) بود که از انتخاب بازیگران ناراضی بود و بیان می کرد که انتخاب تام کروز و برد پیت در کنار هم همانند بازی گرفتن از هاک بری فین و تام سایر در مقابل هم است . البته بعد ها خود رایس از فیلم دفاع کرد. بردپیت نیز از مشکلات بوجود آمده در پشت صحنه بسیار ناراحت بود و دایما خود را ملامت می کرد. او اظهار کرد که این مشکلات نتیجه روش اشتباه خود او بوده است. او گفت که به تام کروز احترام می گذارد و بیشتر تنشها هم بخاطر شخصیتهایی بوده که آنها ایفاگر آن بودند.
تام کروز نیز از کار برد پیت تعریف کرده ولی بیان کرده است که دیگر حاضر نیست با او همبازی شود.با تمام این مشکلات این فیلم یک موفقیت چشم گیر برای برد پیت بودو بسیاری از منتقدان قدرت فیلم را در بازی بدون نقص برد پیت بیان کردند.
تلاشهای بعدی او، موفقیت برد پیت را به عنوان یک ستاره پول ساز در سینما تثبیت کرد. در سال 1994 برد پیت با بازی در ملودرام "افسانه های خزان"در کنار آنتونی هاپکینز در نقش یک قهرمان رمانتیک با موهای طلایی بلند که علاقه ی زیادی به انجام حرکات خودخواهانه و فداکادانه دارد، به اوج رسید. برد پیت بعد از این فیلم اعلام کرد که در این فیلم آنقدر از آنتونی هاپکینز تجربه کسب کرده است که او را استاد مسلم خود می داند.
او بعد از این فیلم در نقش یک کاراگاه جوان و خونسرد که درگیر پرونده قتلهای زنجیره ای است، در فیلم "هفت" ظاهر شد و با بازی قابل قبول در کنار ستاره ای همچون کوین اسپیسی به محبوبیت خود افزود.
فیلم هفت توانست دوباره توجه همگان را به برد پیت جلب کند و بار دیگر مهارت خود را در بازیگری به اثبات رساند. همچنین این فیلم باعث آشنایی او با بازیگر هم تایش یعنی گووینت پالترو که در آن زمان بازیگر گمنامی بود، شد. آنها که دو سال و نیم با هم رابطه داشتند و همگان آنها را به عنوانیک زوج عالی هالیوودی قلمداد می کردند در سال 1997 درست بعد از گذشتن 7 ماه از نامزدیشان به دلیل نامعلومی از هم جدا شدند.
در همان سال برد پیت در نقش یک بیمار روانی در تریلر روانشناختی تریگیلیام یعنی فیلم "دوازده میمون" ظاهر شد و جایزه گلدن کلاپ را برای بهترین بازیگر نقش دوم را از آن خود کرد. سپس در فیلم "خوابگردها" در کنار بازیگرانی چون رابرت دنیرو و ئاستین هافمن ظاهر شد و سپس در فیلم "متعلق به شیطان" در کنار هریسون فورد بازی کرد.
برد پیت در سال 1997 به آرژانتین رفت تا در پروژه بلند مدت "هفت سال در تبت" ظاهر شود که بعدا این فیلم با نقدها . اظهارنظرهای عجیبی همراه شد.
فیلم بعدی او "با جوبلک ملاقات کن" با زمانی بیش از 3 ساعم ساخته شد و برد پیت در کنار استاد خود یعنی آنتونی ها پکینز بار دیگر بازی عالی از خود نمایش داد.
برد درسال 1999 پس از یک غیبت کوتاه از هالیوود بار دیگر با کارگردان موفق هالیوود یعنی دیوید فینچر برای بازی در فیلم "باشگاه مشت زنی" همراه شد. این فیلم با بازی برد و همچنین ادوارد نورتون برای خالی کردن عقده های مردان جوان به تصویر کشیده شد و محبوبیتی دیگر برد پیت رقم زد.
برد در سال 2001 در یک کمدی جنایی به نام" قا پزنی" ساخت کشور انگلستان و به کارگردانی ریچی ظاهر شد و بنیسیو دل توره در این فیلم با برد همراه بود.در همین سال برد پیت در یک کمدی رمانتیک در کنار جولیا رابرتز ظاهر شد که موفق شد در این فیلم با نام "مکزیکی" چهره خوبی از خود به نمایش درآورد. همراهی برد پیت با رابرت ردرفورد در فیلم "جاسوس بازی" از دیگر فیلمهای برد محسوب می شود
√بخشي از فيلمهایی که برد در آنها نقش آفرینی کرده:
خوشحال با يكديگر (1989)
طبقه برنده (1989)
از ميان خط ها (1989)
جوان هم مي ميرد (1990)
تلما و لوئيز (1991)
سراسر مسيرها (1991)
جاني جيرپوش (1992)
دنياي سرد (1992)
عشق حقيقي (1993)
كاليفرنيا (1993)
داستان هاي پاييزي (1994)
مصاحبه با خون آشام (1994)
طرفدار (1994)
هفت (1995)
12 ميمون (1996)
خواب روها (1996)
متعلق به شيطان (1997)
با جو بلك آشنا شويد (1998)
باشگاه مشتزني (1998)
مكزيكي (2000)
جاسوس بازي (2001)
دسته يازده نفري اوشن (2001)
آقا و خانم اسمیت(2005)(که جالب است بدانید در این فیلم با همسر خودآنجلینا جولی باهم خیلی زیبا و حرفه ای نقش آفرینی کردند)
√خلاصه ی فیلمشناسی برد پیت:
√برد پيت در فيلم تروا:
به هر حال شانس به براد رو کرد و کارفرمايش او را روی لندن که يک مربی بازيگری بود معرفی کرد .اولين نقش سينمايی او در فيلم نيمه تاريک خورشيد(۱۹۸۸) بود .او حدود ۱۵۰۰ دلار برای ۷ هفته کار دريافت کرد.
عموما گفته ميشود بيشتر ستارگان سينما با يک خوش شانسی معروف شده اند. قاعده هم بر اين مبنا بوده که با کنار کشيدن هنرپيشه اصلی از يک نقش راه را برای ستاره جوان باز می شد.در مورد براد نيز همين اتفاق افتاد.
√بردپيت و كاترين زتاجونز در فيلم دوازده يار اوشن:
در سال ۱۹۹۱ قرار بود ويليام بالدوين درنقش جی.دی درفيلم تلما و لوييز ظاهر شود،اما اين نقش رابخاطر درگير بودن در يک فيلم ديگر نپذيرفت و براد به جای او انتخاب شد،تا اين نقش را که اولين درخشش او درهاليوود بود بپذيرد.حضور کوچک اما تحسين برانگيز او درا ين فيلم به نقس يک جوان جذاب و زيبا توجه همگان را برانگيخت.و راه او را هموار کرد.
√روابط ! :
برد پيت در كنار همسرسابقش جنيفر آنيستون:
همان طور که میدونید برد پیت به تازگی پیمان ازدواج خود را بعد از چندین سال زندگی با جنیفر آنیستون به هم زد و از هم جدا شدند !! به نظر میرسد که دلیل این جدایی اختلاف آنها بر سر بچه دار شدن بوده که جنیفر مخالف این امر بوده ! در هر صورت برد نیز بعد از طلاق گرفتن از جنیفر با آنجلینا جولی رابطه بر قرار کردهو ازدواج کردند و آنجلینا هم اکنون از وی بچه دار است.
برد پیت متولد 18 دسامبر 1963 در شاونی اوکلاهاما می باشد. برد تحصیلات ابتدایی خود رادر مدرسه"مان" در"اسپرینگ فیلد" گذراند.
.پدر او بيل كه در ابتدا راننده کاميون بود و سپس يک شرکت حمل ونقل تاسيس کرد با مادرش جين که يک مربی دبيرستان بود ، تصميم گرفته بودند که پسرشان را در يک محيط مذهبی بزرگ کنند.
به هاولین حضور اجتماعی او مربوط به گروه کلیسای"ساوت هون" بود که در نمایشهای کیسا به نقشهای فرعی بسنده می کرد. اما او هم شانسهای پیاپی برای ستاره شدن بدست آورد. یکی از دوستان هم کلاسی او در مدرسه بازیگری از او خواست که در امتحان هنرپیشگی وی برای یک نقش تلویزیونی او را همراهی کند و نقش مقابلش را بازی کند. در کش و قوس یک سری اتفاقات او به جای دوستش قبول شد و در طی چند ماه بعد او نقش های کوچک گوناگونی را در سریال های مختلف تلویزیونی بازی کرد.
درست پس از تولد او آنها به اسپرينگ فيلد ميسوری نقل مکان کردند که براد تا زمان دبيرستان در آنجا بود. هنوز هم براد در هر کريسمس به خانه می رود و در آن منطقه صاحب يک قطعه زمين است .او يک برادر ويک خواهر کوچکتر از خود به نام های داگ و جولی دارد که رابطه خوبی هم با آنها دارددر سن ۱۴ سالگی برای اولين بار با ديدن جان تراوالتا در فيلم تب شنبه شب به بازيگری علاقمند شد
براد در دبيرستان کيکاپو مشغول به تحصيل شد او دانش آموز خوبی بود .او در آنجا بيسبال وبسکتبال بازی مي کرد. زخم روی گونه او نيز بر اثر بازی بيسبال است ،با اين وجود اين واقعه اثری روی زيبايی و جذابيتش نگذاشت،چرا که براد خوش لباس ترين فرد بين دوستانش به شمار می آمد .
در سال ۱۹۸۲ براد به دانشگاه ميسوری درکلمبيا رفت و در آنجامشغول به تحصيل در رشته روزنامه نگاری ( شاخه تبليغات ) گرديد ،او قصد داشت کارگردان هنری تبليغات شود. پس از ۴ سال تحصيل در حالی که تنها دو ترم ديگر به فارغ التحصيل شدنش مانده بود دانشگاه را ترک کرد.
وقتي او براي اولين بار تصميم گرفت شانس خود را درهاليوودامتحان کند تنها با۳۲۵ دلاراندوخته و يک نيسان قديمی و كهنه به آنجا سفر کرداو به والدين ودوستانش گفته بود قصد دارد به کاليفرنيا برود تا در کالج مرکز هنری طراحی درپاساندا مشغول به تحصيل گردد. در اين باره مي گويد : اگر می گفتم که می خواهم بازيگر شوم انها فکر می کردند که ديوانه شده ام مردم در اسپرينگ فيلدبه فکر بازيگری نمی افتند لااقل مردم عاقل.
برد شغلهای عجيب وغريب بسياری برای گذران زندگيش در هاليوود تجربه کرد.او يخچال حمل ونقل ميکرد،لباس خروس برای تبليغ در رستوران ال پولولوکو به تن می کرد
در سال 1991 قرار بود ویلیامبالدوین در نقش جی.دی در فیلم"تلما و لوییز" ظاهر شود. اما این نقش را بخاطر درگیر بودن در یک فیلم دیگر نپذیرفت و برد بجای او انتخاب شد تا اولین درخشش خود را در هالیوود شاهد باشد. حضور کوچک اما تحسین برانگیز او در این فیلم به نقش یک جوان جذاب و زیبا تئکه همگان را جلب کرد. ویلیام بالدوین در این مورد می گوید: بزرگترین اشتباه زندگی هنری او رد کردن پیشنهاد بازی در این فیلم بوده و از این بابت سرزنش های زیادی را از طرف برادربزگش (آلک بالدوین) شنیده است و ادامه میدهد که بعد از پی بردن به اشتباهش در صدد گرفتن این نقش برآمده ولی چه فایده که دیگر آن نقش به جوانی خوش چهره داده شده بود.
البته لازم به ذکر است که اولین نقش سینمای بردپیت در فیلم "نیمه تاریک خورشید" در سال 1988 بوده که در نقش یک بیمار پوستی ظاهر شده است. او در این فیلم تا دقیقه 30با داشتن ماسکی بر چهره ظاهر شده و بیننده را منطظر دیدن جهره خود می گذارد و در نهایت قبل از آنکه صبر بیننده لبریز شود ماسک از صورت برداشته و بینندگان با چهره جوان و بسیار جذاب او آشنا می شوند.
در سالهای بعد فیلم"جانی سود" به کارگردانی تام سیسیلیو و"تماس" در کنار الیزابن مک گاون و نیمه انیمیشن "دنیای جالب" اعتبار زیادی را برای او کسب نکرد ولی با درخشش در فیلم "رودخانه به آنطرف می رود به کارگردانی رابرت ردرفورد در نقش یک جوان ماهیگیر و ماجراجو به اوج رسید.
رابرت رادرفورد بعدها می گفت که به خاطر شباهت چهره برد با خود، او را انتخاب کرد ولی با دیدن بسیار عالی او از انتخاب او بسیار رازی و خشنود بوده است.
اما نقش آفرینی برد پیت در فیلم "مصاحبه با خون آشام" برای او بسیار سخت بود و باز ی در نقش یک خون آشام افسرده روی روحیه او اثر منفی گذاشت. فکر خودکشی دایم آزارش می داد و او شیوه ای را که نقشش از این فیلم وارد ضمیر ناخودآگاهش کرده بود را دوست نداشت.
در این فیلم اختلافات عمیقی بین دو هنرپیشه اصلی فیلم وجود داشت. خلق و قوی و رفتار خونسرد و بی تفاوت برد پیت با شیوه قانونمند و وسواسی تام کروز که در تضاد و کشمکش بود و این دو بازیگر همانگونه که در فیبم با هم روبرو می شدند در پشت صحنه نیز با هم اختلاف داشتند. مشکلات دیگر بخاطر رقابت دو بازیگر بود. ضمن اینکه گفته می شود که تام کروز کفشهایی با پاشنه بلند بر پای داشت تا هم قد حریف 183 سانتیمتری خود شود.
مشکل دیگر این فیلم بخاطر انتقلدلت نویسنده فیلم(رایس) بود که از انتخاب بازیگران ناراضی بود و بیان می کرد که انتخاب تام کروز و برد پیت در کنار هم همانند بازی گرفتن از هاک بری فین و تام سایر در مقابل هم است . البته بعد ها خود رایس از فیلم دفاع کرد. بردپیت نیز از مشکلات بوجود آمده در پشت صحنه بسیار ناراحت بود و دایما خود را ملامت می کرد. او اظهار کرد که این مشکلات نتیجه روش اشتباه خود او بوده است. او گفت که به تام کروز احترام می گذارد و بیشتر تنشها هم بخاطر شخصیتهایی بوده که آنها ایفاگر آن بودند.
تام کروز نیز از کار برد پیت تعریف کرده ولی بیان کرده است که دیگر حاضر نیست با او همبازی شود.با تمام این مشکلات این فیلم یک موفقیت چشم گیر برای برد پیت بودو بسیاری از منتقدان قدرت فیلم را در بازی بدون نقص برد پیت بیان کردند.
تلاشهای بعدی او، موفقیت برد پیت را به عنوان یک ستاره پول ساز در سینما تثبیت کرد. در سال 1994 برد پیت با بازی در ملودرام "افسانه های خزان"در کنار آنتونی هاپکینز در نقش یک قهرمان رمانتیک با موهای طلایی بلند که علاقه ی زیادی به انجام حرکات خودخواهانه و فداکادانه دارد، به اوج رسید. برد پیت بعد از این فیلم اعلام کرد که در این فیلم آنقدر از آنتونی هاپکینز تجربه کسب کرده است که او را استاد مسلم خود می داند.
او بعد از این فیلم در نقش یک کاراگاه جوان و خونسرد که درگیر پرونده قتلهای زنجیره ای است، در فیلم "هفت" ظاهر شد و با بازی قابل قبول در کنار ستاره ای همچون کوین اسپیسی به محبوبیت خود افزود.
فیلم هفت توانست دوباره توجه همگان را به برد پیت جلب کند و بار دیگر مهارت خود را در بازیگری به اثبات رساند. همچنین این فیلم باعث آشنایی او با بازیگر هم تایش یعنی گووینت پالترو که در آن زمان بازیگر گمنامی بود، شد. آنها که دو سال و نیم با هم رابطه داشتند و همگان آنها را به عنوانیک زوج عالی هالیوودی قلمداد می کردند در سال 1997 درست بعد از گذشتن 7 ماه از نامزدیشان به دلیل نامعلومی از هم جدا شدند.
در همان سال برد پیت در نقش یک بیمار روانی در تریلر روانشناختی تریگیلیام یعنی فیلم "دوازده میمون" ظاهر شد و جایزه گلدن کلاپ را برای بهترین بازیگر نقش دوم را از آن خود کرد. سپس در فیلم "خوابگردها" در کنار بازیگرانی چون رابرت دنیرو و ئاستین هافمن ظاهر شد و سپس در فیلم "متعلق به شیطان" در کنار هریسون فورد بازی کرد.
برد پیت در سال 1997 به آرژانتین رفت تا در پروژه بلند مدت "هفت سال در تبت" ظاهر شود که بعدا این فیلم با نقدها . اظهارنظرهای عجیبی همراه شد.
فیلم بعدی او "با جوبلک ملاقات کن" با زمانی بیش از 3 ساعم ساخته شد و برد پیت در کنار استاد خود یعنی آنتونی ها پکینز بار دیگر بازی عالی از خود نمایش داد.
برد درسال 1999 پس از یک غیبت کوتاه از هالیوود بار دیگر با کارگردان موفق هالیوود یعنی دیوید فینچر برای بازی در فیلم "باشگاه مشت زنی" همراه شد. این فیلم با بازی برد و همچنین ادوارد نورتون برای خالی کردن عقده های مردان جوان به تصویر کشیده شد و محبوبیتی دیگر برد پیت رقم زد.
برد در سال 2001 در یک کمدی جنایی به نام" قا پزنی" ساخت کشور انگلستان و به کارگردانی ریچی ظاهر شد و بنیسیو دل توره در این فیلم با برد همراه بود.در همین سال برد پیت در یک کمدی رمانتیک در کنار جولیا رابرتز ظاهر شد که موفق شد در این فیلم با نام "مکزیکی" چهره خوبی از خود به نمایش درآورد. همراهی برد پیت با رابرت ردرفورد در فیلم "جاسوس بازی" از دیگر فیلمهای برد محسوب می شود
√بخشي از فيلمهایی که برد در آنها نقش آفرینی کرده:
خوشحال با يكديگر (1989)
طبقه برنده (1989)
از ميان خط ها (1989)
جوان هم مي ميرد (1990)
تلما و لوئيز (1991)
سراسر مسيرها (1991)
جاني جيرپوش (1992)
دنياي سرد (1992)
عشق حقيقي (1993)
كاليفرنيا (1993)
داستان هاي پاييزي (1994)
مصاحبه با خون آشام (1994)
طرفدار (1994)
هفت (1995)
12 ميمون (1996)
خواب روها (1996)
متعلق به شيطان (1997)
با جو بلك آشنا شويد (1998)
باشگاه مشتزني (1998)
مكزيكي (2000)
جاسوس بازي (2001)
دسته يازده نفري اوشن (2001)
آقا و خانم اسمیت(2005)(که جالب است بدانید در این فیلم با همسر خودآنجلینا جولی باهم خیلی زیبا و حرفه ای نقش آفرینی کردند)
√خلاصه ی فیلمشناسی برد پیت:
√برد پيت در فيلم تروا:
به هر حال شانس به براد رو کرد و کارفرمايش او را روی لندن که يک مربی بازيگری بود معرفی کرد .اولين نقش سينمايی او در فيلم نيمه تاريک خورشيد(۱۹۸۸) بود .او حدود ۱۵۰۰ دلار برای ۷ هفته کار دريافت کرد.
عموما گفته ميشود بيشتر ستارگان سينما با يک خوش شانسی معروف شده اند. قاعده هم بر اين مبنا بوده که با کنار کشيدن هنرپيشه اصلی از يک نقش راه را برای ستاره جوان باز می شد.در مورد براد نيز همين اتفاق افتاد.
√بردپيت و كاترين زتاجونز در فيلم دوازده يار اوشن:
در سال ۱۹۹۱ قرار بود ويليام بالدوين درنقش جی.دی درفيلم تلما و لوييز ظاهر شود،اما اين نقش رابخاطر درگير بودن در يک فيلم ديگر نپذيرفت و براد به جای او انتخاب شد،تا اين نقش را که اولين درخشش او درهاليوود بود بپذيرد.حضور کوچک اما تحسين برانگيز او درا ين فيلم به نقس يک جوان جذاب و زيبا توجه همگان را برانگيخت.و راه او را هموار کرد.
√روابط ! :
برد پيت در كنار همسرسابقش جنيفر آنيستون:
همان طور که میدونید برد پیت به تازگی پیمان ازدواج خود را بعد از چندین سال زندگی با جنیفر آنیستون به هم زد و از هم جدا شدند !! به نظر میرسد که دلیل این جدایی اختلاف آنها بر سر بچه دار شدن بوده که جنیفر مخالف این امر بوده ! در هر صورت برد نیز بعد از طلاق گرفتن از جنیفر با آنجلینا جولی رابطه بر قرار کردهو ازدواج کردند و آنجلینا هم اکنون از وی بچه دار است.
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
رابي ويليامز
كمدينها همواره راهي سخت و طولاني را براي مطرح شدن درسينما طي مينمايند. شروع كار آنها خيلي مشكل است زيرا فيلمنامههايي كه واقعا خندهآور و جذاب باشند كم هستند و اغلب بين كارها فاصله ميافتد. به همين دليل معمولا پس از چند فيلم، نوع بازي آنها تكراري ميشود و تماشاگر را خسته ميكنند. هيچ كمديني هر چندهم كه محبوب باشد نميتواند تنها با تكيه بر شخصيت خود و به طور نامحدود به بازيهاي مطلوب ادامه دهد. (ادي مورفي) و (استيو مارتين)مصداق بارز اين گفته هستند. آنها هر چقدر هم كه تلاش كنند در نهايت تبديل به يك هنرپيشه معمولي و قابل تحمل ميشوند.
در دنياي معاصر تنها يك كمدين وجود دارد كه گامي فراتر از ديگران گذاشته است . كسي كه هنوز هم پس از گذشت چند دهه تازگي خود را به همراه دارد و بيننده از بازي او لذت ميبرد. او كسي نيست جز رابي ويليامز
زندگينامه
رابي ويليامز روز 21 جولاي سال 1952 در شيكاگو چشم به جهان گشود. ويليامز سالهاي كودكي خود را در شيكاگو، بلوم فيلد و ميشيگان سپري كرد. پدرش رابرت مدير يك شركت سازنده اتومبيل فورد و مادرش (لوري) مدل لباس بود. هر وقت پدر در كار خود ترفيع ميگرفت، آنها مجبور بودند به شهر ديگري نقل مكان كنند. وقتي به شهر (ديترويت) رفتند، آنهاصاحب يك خانه بزرگ چهل اتاقه! در يك مزرعه شدند ولي آن روزها براي رابين روزهاي سختي بود. او درباره كودكي خود ميگويد: (يك بچه قد كوتاه، خجالتي، چاقالو و تنها.) همكلاسيها هميشه او را اذيت ميكردند و رابين براي اينكه درمسير مدرسه با شكنجهگران خود رو به رو نشود، هر روز راه خود را عوض ميكرد. او بيشتر اوقات درخانه تنها بود و خود را با ست كامل سربازان اسباب بازياش سرگرم مينمود.
در جواني تبديل به يك پسر ورزشكار شد. او عضو تيمهاي كشتي و پيادهروي شد و ديگر ياد گرفته بود كه چگونه بچههاي ديگر را بخنداند. والدينش نميتوانستند حس تنهايي او را برطرف نمايند. پدرش رابرت اكثر اوقات بيرون از خانه بود و در ضمن رابين احساس ميكرد از او ميترسد. مادرش لوري هم اغلب بيرون بود و رابين در واقع توسط خدمتكار خانه بزرگ شد.
او ميگويد با اينكه ميدانستم دوستم دارند ولي بلد نبودند با من ارتباط عاطفي برقرار كنند. در واقع كار كمدي من از بچگي شروع شد. زماني كه سعي ميكردم مادرم را بخندانم تا توجهش به من جلب شود. با خود ميگفتم: اگر مامانم را بخندانم همه چيز درست ميشود ولي باز هم او هميشه با يك حس غريب كنار گذاشته شدن، بزرگ شد. حسي كه خود ويليامز از آن به عنوان (سندروم مرا دوست بداريد) ياد ميكند.
پس از بازنشستگي زود هنگام پدر، خانواده او به كاليفرنيا و در نزديكي سانفرانسيسكو مهاجرت كرد. پس از فارغالتحصيلي از دبيرستان در سال 1969 وارد كالج پسران كلرمونت شد و به تحصيل رشته علوم سياسي و بازي فوتبال پرداخت.
ترك تحصيل
ويليام تحصيل در رشته علوم سياسي در دانشگاه كلرمونت را رها كردو بلافاصله به نيويورك رفت و در دانشگاه (جيلارد) به تحصيل رشته نمايش پرداخت. در (جيلارد) يك اتفاق خوب براي ويليامز افتاد. اول اينكه او در آن جا با (كريستوفر ريو)، جواني كه بعدها هنرپيشه نقش سوپرمن شد همكلاس و دوست بود. آنها با يكديگر پيمان بستند كه هر كدام كه در كار سينما موفق شد دست ديگري را هم بگيرد ولي اين قرارداد هيچوقت لازمالاجرا نشد چون وقتي بعدها ويليامز در نقش <مورك> فضايي ظاهر گشت، <ريو> خود يك سوپرمن شده بود. وقتي ويليامز به سانفرانسيسكو بازگشت به باشگاه كمدي <وست كلاست> پيوست و به بازيگري در زمينههاي نمايش و پانتوميم پرداخت. ويليامز در دهه هفتاد نمايشهاي خياباني اجرا ميكرد و در آن بسيار موفق بود. پس از اجراي يك سري نمايشهاي خندهدار در سالهاي 1977 و 78، ويليامز در يك فيلم به نام <روزهاي خوش> هنرپيشه مهمان شد و درنقش فردي به نام <مورك> ظاهر شد. مورك يك آدم فضايي عجيب و دوستداشتني بود كه از سياره اورك به زمين آمده بود. وي در سال 1987ناگهان با كانديدا شدن براي دريافت جايزه اسكار به خاطر بازي در فيلم كمدي درام <صبح بخير ويتنام> ساخته <براي لوينسون> كه درباره يك سرباز بيادب آمريكايي در ويتنام بود، نام رابين ويليامز در جرگه هنرپيشگان درجه يك قرار گرفت. در همان زمان مهارتهاي بداهه كاري وي مشهور شد و او به خاطر بيوقفه حرف زدنهايش معروف شد. ويليامز در سال 1988 درفيلم <ماجراهاي بارون مايچوزن > نقش كمدي ديگري را ايفا نمود. كارگردان ماجراهاي<بارون مايچوزن>، (تري گيليام) بود.
موفقيت سينمايي
بزرگترين موفقيت سينمايي و تجاري ويليامز با فيلم كمدي(خانم داوت فاير) در سال )1993رقم خورد. در اين فيلم او در نقش پدري بازي كرد كه از همسرش جدا شده است ولي به خاطر نزديك بودن به فرزندانش، خود را به شكل يك خدمتكار زن درميآورد. اين فيلم كه ويليامز يكي از تهيه كنندگان آن نيز بود، به كارگرداني (كريس كلمبوس) و بازي (سالي فيلد) و (پيرس برازنان) در كنار رابين ويليامز ساخته شد. خانم داوت فاير 200 ميليون دلار درآمد روانه جيبهاي ويليامز كرد و او را برنده جايزه گلدن گلوب نمود.
بازي او در فيلم (روز پدر) در سال 1997 با استقبال چنداني مواجه نشد ولي در همان سال ويليامز با بازي درفيلم ديگري به نام (فلابر) كه كاري از شركت ديسني و برگرفته از فيلم <پروفسور كم حافظه(1961) بود، گام بلندي به سوي محبوبيت كامل در بين تماشاگران برداشت. سال 1997 براي ويليامز خبر خوشي را نيز به همراه داشت و او در آن سال به خاطر بازي در فيلم <شكار باحسن نيت> برنده جايزه اسكار بهترين هنرپيشه نقش مكمل شد. گفتني است ويليامز يك ستاره غيرمعمول در هاليوود است... يك هنرپيشه با استعداد كمدي كه ميتواند احساس صميميت را به بيننده انتقال دهد و حالت رمانتيك را به زيبايي اجرا نمايد. در سال 2002 او در فيلم <مترجم> بازي كرد. جديدترين فيلم او كمدي تلخي به نام (سپيد بزرگ) است. از فيلمهاي اخير ويليامز ميتوان به (خانهD) نوئل، نيويوركيها و اشراف اشاره كرد. سال 2006 شايد براي او سال مهمي باشد زيرا احتمالا شش فيلم او اكران خواهد شد. فيلمهاي (شنوندگان شب) ، (پاهاي شادمان) انيميشن (امپراطور پنگوئن) ، (شلوغي آگوست)، (مرد سال) و بالاخره (شبي در موزه.)
نام ويليامز بارها تيتر درشت مطبوعات بوده و زندگي خصوصي او هميشه براي دوستداران سينما جالب بوده است. شايد اولين شايعات درباره او در اوايل كار حرفهاي وي بر سر زبانها افتاد. در آن زمان گفته ميشد كه او معتاد است و با هنرپيشه كمدي ديگري به نام (جان بلوشي) كوكائين مصرف مينمايد. اين شايعات تا زمان مرگ بلوشي در اثر مصرف مواد مخدر در سال (1982) ادامه داشت. ويليامز و همسر اولش (والري ولاردي) درسال 1988 پس از يك دهه زندگي مشترك از يكديگر جدا شدند و پس از آن او با (مارشا گارنسز) پرستار پسرش ازدواج نمود. او و گارنسز دو فرزند به نامهاي (زلرا) و (كودي) دارند. گارنسز هم اكنون شريك ويليامز در شركت توليد فيلم Blue wolf productions نيز است.
در دنياي معاصر تنها يك كمدين وجود دارد كه گامي فراتر از ديگران گذاشته است . كسي كه هنوز هم پس از گذشت چند دهه تازگي خود را به همراه دارد و بيننده از بازي او لذت ميبرد. او كسي نيست جز رابي ويليامز
زندگينامه
رابي ويليامز روز 21 جولاي سال 1952 در شيكاگو چشم به جهان گشود. ويليامز سالهاي كودكي خود را در شيكاگو، بلوم فيلد و ميشيگان سپري كرد. پدرش رابرت مدير يك شركت سازنده اتومبيل فورد و مادرش (لوري) مدل لباس بود. هر وقت پدر در كار خود ترفيع ميگرفت، آنها مجبور بودند به شهر ديگري نقل مكان كنند. وقتي به شهر (ديترويت) رفتند، آنهاصاحب يك خانه بزرگ چهل اتاقه! در يك مزرعه شدند ولي آن روزها براي رابين روزهاي سختي بود. او درباره كودكي خود ميگويد: (يك بچه قد كوتاه، خجالتي، چاقالو و تنها.) همكلاسيها هميشه او را اذيت ميكردند و رابين براي اينكه درمسير مدرسه با شكنجهگران خود رو به رو نشود، هر روز راه خود را عوض ميكرد. او بيشتر اوقات درخانه تنها بود و خود را با ست كامل سربازان اسباب بازياش سرگرم مينمود.
در جواني تبديل به يك پسر ورزشكار شد. او عضو تيمهاي كشتي و پيادهروي شد و ديگر ياد گرفته بود كه چگونه بچههاي ديگر را بخنداند. والدينش نميتوانستند حس تنهايي او را برطرف نمايند. پدرش رابرت اكثر اوقات بيرون از خانه بود و در ضمن رابين احساس ميكرد از او ميترسد. مادرش لوري هم اغلب بيرون بود و رابين در واقع توسط خدمتكار خانه بزرگ شد.
او ميگويد با اينكه ميدانستم دوستم دارند ولي بلد نبودند با من ارتباط عاطفي برقرار كنند. در واقع كار كمدي من از بچگي شروع شد. زماني كه سعي ميكردم مادرم را بخندانم تا توجهش به من جلب شود. با خود ميگفتم: اگر مامانم را بخندانم همه چيز درست ميشود ولي باز هم او هميشه با يك حس غريب كنار گذاشته شدن، بزرگ شد. حسي كه خود ويليامز از آن به عنوان (سندروم مرا دوست بداريد) ياد ميكند.
پس از بازنشستگي زود هنگام پدر، خانواده او به كاليفرنيا و در نزديكي سانفرانسيسكو مهاجرت كرد. پس از فارغالتحصيلي از دبيرستان در سال 1969 وارد كالج پسران كلرمونت شد و به تحصيل رشته علوم سياسي و بازي فوتبال پرداخت.
ترك تحصيل
ويليام تحصيل در رشته علوم سياسي در دانشگاه كلرمونت را رها كردو بلافاصله به نيويورك رفت و در دانشگاه (جيلارد) به تحصيل رشته نمايش پرداخت. در (جيلارد) يك اتفاق خوب براي ويليامز افتاد. اول اينكه او در آن جا با (كريستوفر ريو)، جواني كه بعدها هنرپيشه نقش سوپرمن شد همكلاس و دوست بود. آنها با يكديگر پيمان بستند كه هر كدام كه در كار سينما موفق شد دست ديگري را هم بگيرد ولي اين قرارداد هيچوقت لازمالاجرا نشد چون وقتي بعدها ويليامز در نقش <مورك> فضايي ظاهر گشت، <ريو> خود يك سوپرمن شده بود. وقتي ويليامز به سانفرانسيسكو بازگشت به باشگاه كمدي <وست كلاست> پيوست و به بازيگري در زمينههاي نمايش و پانتوميم پرداخت. ويليامز در دهه هفتاد نمايشهاي خياباني اجرا ميكرد و در آن بسيار موفق بود. پس از اجراي يك سري نمايشهاي خندهدار در سالهاي 1977 و 78، ويليامز در يك فيلم به نام <روزهاي خوش> هنرپيشه مهمان شد و درنقش فردي به نام <مورك> ظاهر شد. مورك يك آدم فضايي عجيب و دوستداشتني بود كه از سياره اورك به زمين آمده بود. وي در سال 1987ناگهان با كانديدا شدن براي دريافت جايزه اسكار به خاطر بازي در فيلم كمدي درام <صبح بخير ويتنام> ساخته <براي لوينسون> كه درباره يك سرباز بيادب آمريكايي در ويتنام بود، نام رابين ويليامز در جرگه هنرپيشگان درجه يك قرار گرفت. در همان زمان مهارتهاي بداهه كاري وي مشهور شد و او به خاطر بيوقفه حرف زدنهايش معروف شد. ويليامز در سال 1988 درفيلم <ماجراهاي بارون مايچوزن > نقش كمدي ديگري را ايفا نمود. كارگردان ماجراهاي<بارون مايچوزن>، (تري گيليام) بود.
موفقيت سينمايي
بزرگترين موفقيت سينمايي و تجاري ويليامز با فيلم كمدي(خانم داوت فاير) در سال )1993رقم خورد. در اين فيلم او در نقش پدري بازي كرد كه از همسرش جدا شده است ولي به خاطر نزديك بودن به فرزندانش، خود را به شكل يك خدمتكار زن درميآورد. اين فيلم كه ويليامز يكي از تهيه كنندگان آن نيز بود، به كارگرداني (كريس كلمبوس) و بازي (سالي فيلد) و (پيرس برازنان) در كنار رابين ويليامز ساخته شد. خانم داوت فاير 200 ميليون دلار درآمد روانه جيبهاي ويليامز كرد و او را برنده جايزه گلدن گلوب نمود.
بازي او در فيلم (روز پدر) در سال 1997 با استقبال چنداني مواجه نشد ولي در همان سال ويليامز با بازي درفيلم ديگري به نام (فلابر) كه كاري از شركت ديسني و برگرفته از فيلم <پروفسور كم حافظه(1961) بود، گام بلندي به سوي محبوبيت كامل در بين تماشاگران برداشت. سال 1997 براي ويليامز خبر خوشي را نيز به همراه داشت و او در آن سال به خاطر بازي در فيلم <شكار باحسن نيت> برنده جايزه اسكار بهترين هنرپيشه نقش مكمل شد. گفتني است ويليامز يك ستاره غيرمعمول در هاليوود است... يك هنرپيشه با استعداد كمدي كه ميتواند احساس صميميت را به بيننده انتقال دهد و حالت رمانتيك را به زيبايي اجرا نمايد. در سال 2002 او در فيلم <مترجم> بازي كرد. جديدترين فيلم او كمدي تلخي به نام (سپيد بزرگ) است. از فيلمهاي اخير ويليامز ميتوان به (خانهD) نوئل، نيويوركيها و اشراف اشاره كرد. سال 2006 شايد براي او سال مهمي باشد زيرا احتمالا شش فيلم او اكران خواهد شد. فيلمهاي (شنوندگان شب) ، (پاهاي شادمان) انيميشن (امپراطور پنگوئن) ، (شلوغي آگوست)، (مرد سال) و بالاخره (شبي در موزه.)
نام ويليامز بارها تيتر درشت مطبوعات بوده و زندگي خصوصي او هميشه براي دوستداران سينما جالب بوده است. شايد اولين شايعات درباره او در اوايل كار حرفهاي وي بر سر زبانها افتاد. در آن زمان گفته ميشد كه او معتاد است و با هنرپيشه كمدي ديگري به نام (جان بلوشي) كوكائين مصرف مينمايد. اين شايعات تا زمان مرگ بلوشي در اثر مصرف مواد مخدر در سال (1982) ادامه داشت. ويليامز و همسر اولش (والري ولاردي) درسال 1988 پس از يك دهه زندگي مشترك از يكديگر جدا شدند و پس از آن او با (مارشا گارنسز) پرستار پسرش ازدواج نمود. او و گارنسز دو فرزند به نامهاي (زلرا) و (كودي) دارند. گارنسز هم اكنون شريك ويليامز در شركت توليد فيلم Blue wolf productions نيز است.
آخرین ويرايش توسط 1 on Elahe, ويرايش شده در 0.
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
آلن دلون
نام: آلن دلون
تاريخ تولد: 1935
بيوگرافي:
آلن دلون روز هشتم نوامبر سال 1935در «درسو» از توابع پاريس به دنيا آمد.
نام پدرش فایبان و مادرش ادیت بود. زمانی که آلن ۴ سال بیشتر نداشت پدر و مادرش از هم جدا شدند و به ناچار سرپرستی اش به خانوادهای دیگر واگذار شد. او در خانهای رشد کرد که روبه روی یک زندان بود و آلن با بچههای نگهبان زندان همبازی بود. پس از چند سال پدر و مادر خواندهاش بر اثر حادثهای کشته شدند و وی دوباره تحت سرپرستی مادرش که با یک قصاب محلی ازدواج کرده بود قرار گرفت. او در دوران کودکی به دوچرخه سواری،فوتبال و رفتن به سینما علاقه وافری داشت. او دوران تحصیلی خود را در مدارس کاتولیک گذراند و از آنجا که پسر شلوغی بود چندین بار از مدرسه اخراج شد و در ۱۵ سالگی به کلی درس و تحصیل را ترک کرد پس به ناچار ناپدریاش او را به مغازه قصابی برد تا این حرفه را به او بیاموزد اما آلن هیچ علاقهای به این حرفه نداشت و در سن ۱۷ سالگی خانه را ترک کرده و به ارتش پیوست.
وی در ارتش در یگان تفنگداران دریایی به عنوان چتر باز به خدمت ادامه داد و در سال ۱۹۵۴ در جنگ هند و چین حضور داشت. او دوران خدمت خود را در ارتش با اشتیاق ادامه داد. او در مورد خاطراتش در آن زمان میگوید: «در آنجا دوستانی پیدا کردم، کسانی که با آنها حرف میزدم و به حرفهایم گوش میدادند».
آلن در ۱۹۵۶ از خدمت ترخیص شد و به عنوان باربر و سپس نیز به عنوان پیشخدمت در کافههای مختلف پاریس به کار پرداخت. او درآمد ثابتی نداشت و مستقل از خانوادهاش زندگی میکرد. طی همین مدت با بسیاری از بازیگران که در کافههای محل کارش رفت و آمد داشتند آشنا شد. یکی از بازیگران «ژان کلود بریالی» بود. آنهایی که درباره زندگی او تحقیق کردند میگویند که او با دنیای زیر زمینی جنایتکاران در ارتباط بوده و مدتی هم با آنها زندگی میکرد. این دو دوست در سال ۱۹۵۷ تصمیم گرفتند با هم به جشنوارهٔ فیلم کن بروند. این تصمیم زندگی آلن را برای همیشه تغییر داد. آلن که یک آدم معمولی بود و هیچ گونه تجربه بازیگری نداشت و آن شب هم با یک دست لباس کرایهای به جشنواره رفته بود اما پس از بازگشت از جشنواره به یک سوپر استار تبدیل شده بود. چهره فوق العاده جذاب او در آن مجلس کاملا سر آمد همگان بود در آنجا بود که کارگردانان مختلف به سراغ او آمدند و او بیشتر در نقش دزد و یا آدم کش اجیر شده بازی میکرد.
در دهه ۱۹۷۰ علاوه بر بازی در فیلم، دومین کمپانی تولید فیلم خود را تاسیس کرد و به جمع آوری ثروت پرداخت. وی دیگر یکی از ثروتمندان جهان بود و فیلمهایی که او تهیه میکرد با آرم AD بودند. او سپس یک شرکت هواپیمایی تاسیس کرد و بخشی از ثروت خود را در زمینه مورد علاقه اش یعنی جمع آوری آثار هنری و پرورش اسبهای مسابقه سرمایه گذاری کرد. گنجینه شخصی او کمنظیر است و صاحب عتیقههایی است که بسیاری از آنها در موزهها به نمایش گذاشته شده است. او در دههٔ ۱۹۸۰ به سوئیس نقل مکان کرد و گفت که زندگی در حکومت سوسیالستی فرانسه را دوست ندارد.
زندگی خصوصی آلن دلون:
اولین نامزد او «رومی اشنایدر» بازیگر معروف بود که قبل از آنکه کارشان به ازدواج کشیده شود از هم جدا شدند. « آلن دلون» سپس در سال ۱۹۶۴ با «ناتالی کانوواس»ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر به نام «آنتونی» شد. در سال ۱۹۶۹ این دو از هم جدا شدند. اما یک حاثه مهم در زندگی آلن در سال ۱۹۶۸ به وقوع پیوست. در این سال جسد «استفن مارکوویچ» در گاراژ خانهٔ وی پیدا شد. شایعات حاکی از آن بود که آلن دلون وی را به دلیل علاقه به «ناتالی» کشته. به هر حال هیچ گاه زاویه تاریک آن قتل روشن نشد و آلن هم تبرئه شد. آنتونی در حال حاضر بازیگر سینماست اما هنوز نتوانسته مانند پدرش معروف شود. البته او تا حدی شبیه پدرش است اما مانند او جذابیت ندارد. خود دلون هم میگوید: «پسرم با من متفاوت است».
آلن دلون در سال ۱۹۹۰ در سن ۵۶ سالگی با «رزالی وان بیرمن» که یک مدل آلمانی بود ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام «آنوشکا» و پسری به نام «فابیانی» شد. آلن در سال ۱۹۹۸ در فیلم «نیمه شانس » در کنار «ژان پل بلوموندو» بازی کرد و سپس اعلام بازنشستگی کرد و گفت : «من در اکثر فیلمهایی که بازی کردهام یا دزد بودهام یا پلیس، اما جالب این است که فرقی نمیکرده است که چه کاره بودهام، در همهٔ فیلمها تنها بودهام. نمیدانم اما فکر میکنم کارگردانها و حتی تماشاگران همیشه دوست دارند مرا تنها ببینند».
فيلمنگاری :
وقتی زن دخالت می کند/1957 – کريستيان/1958 – زن ها طاقت ندارند/1959 – زير آفتاب سوزان، روکو وبرادرانش/1960 – شادی های زندگی،کسوف/1961 – شيطان و ده فرمان/1962 – يوزپلنگ، نغمه های زير زمينی،لالة سياه/1963 – قفس عشق،عصيانگر،رولز رويس زرد/1964 – زمانی که دزد بودم/1965 – آيا پاريس می سوزد؟،تگزاس در آنسوی رودخانه،فرمان گمشده/1966 – حادثه جويان،سامورايی،چاکر شيطان صفتان/1967 – داستان های شگف انگيز،دختری با موتورسيکلت، خداحافظ عشق من/1968 – استخر،جف،دستة سيسيلی ها/1969 – بورسالينو،دايرة سرخ/1970 – مدلی،سنج ها آهسته تر،بيوه کودرک،آفتاب سرخ/1971 – قتل تروتسکی،پليس/1972 – عقرب،معالجه با شوک،اولين شب آرامش،يک زمان.يک پليس/1973 – اسلحة بزرگ،دو مرد در شهر،سيلی،کريزی،سينه های يخ زده/1974 – انبارهای سوخت شده،نسل ارباب ها،بورسالينو و شرکا،زورو،کولی،داستان پليس/1975 – آقای کلاين،مانند بومرنگ/1976 – مرد شتابزده،آرماگدون، مرگ يک فاسد،توجه.دوبارة بچه ها نگاه می کنند/1977 – پزشک/1978 – هارمونی،کنکورد:فرودگاه 79،تهران1943/1979 – سه مرد برای قتل/1980 – به خاطر پوست يک پليس/1981 – ضربه/1982 – مخفی گاه(کارگردان)،عشق سوآن/1983 – داستان ما،اتاق های جداگانه/1984 – تسخير ناپذير،قول پليس،کفش های ايتاليايی/1985 – گذرگاه/1986 – پليس خوابيده را بيدار نکنيد/1988 – موج نو، ماشين رقص/1990 – بازگشت کازانووا/1992 – خرس بازيچه/1994 – روز و شب/1997.
فيلم شناسی : پليس جسور (1988) به عنوان بازيگر
گذرگاه (1986) به عنوان بازيگر
پلنگ (قول يک پليس) (1985) به عنوان بازيگر
ضارب (1983) به عنوان بازيگر
ضارب (1983) به عنوان کارگردان
به دنبال يک پليس (1981) به عنوان بازيگر
به دنبال يک پليس (1981) به عنوان کارگردان
سه مرد برای کشتن (1980) به عنوان بازيگر
تنگنا (1979) به عنوان بازيگر
دايره خونين (1978) به عنوان بازيگر
گانگستر (1977) به عنوان بازيگر
بازی با آتش (1975) به عنوان بازيگر
اسلحه بزرگ (1974) به عنوان بازيگر
بازگشت بورسالينو (1974) به عنوان بازيگر
گانگستر ( Le Gang ) :
خلاصه داستان :
فرانسه سال های پس از خاتمه جنگ جهانی دوم ، دار و دسته های کوچک تبهکاری شکل گرفته است . رابرت ( آلن دلون ) رئيس يک گروه چهار نفره تبهکاری است که دست به سرقت های متعددی می زنند ، اما ....
دايره خونين( Mort d'un Pourri )
خلاصه داستان :
زمانيکه فيليپ ( موريس رونه ) بخاطر ساکت کردن ميشل سرانو سياستمدار فاسد که نتواند بغضی از حقايق را فاش کند او را به قتل ميرساند ، وکيل و بهترين دوستش گوستاوماشار ( آلن دلون ) برای سرپوش گذاشتن واقعيت درگير ميشود . ولی ناگهان گوستار خود را ميان توطئه ای که توسط سياستمداران فاسد طراحی ميگردد ميبيند ...
پلنگ (قول يک پليس)( Parole De Flic )
خلاصه داستان :
بخاطر تبرئه شدن قاتلين همسر دانيل پرات ( آلن دلون ) او خدمت پليس را ترک و به اتفاق تنها دخترش در آفريقا زندگی کرده است . پس از ده سال دخترش در فرانسه بدست گروهی که قصد پاک سازی افراد ولگرد و اوباش را دارند ، به قتل میرسد . پرت برای يافتن قاتلين دخترش به فرانسه باز مي گردد . کميسر استفان ( ژاک پرين ) بهترين دوستش را ملاقات می کند و با بازرس سابين ( فينا ژلين ) مسئول پرونده آشنا می شود و ....
ضارب( Le Battant )
خلاصه داستان :
پس از 9 سال ژاک دارنه ( آلن دلون ) از زندان آزاد می شود ( اتهام وی سرقت الماس هايی به ارزش 4ميليون فرانک و قتل يک جواهر فروش بوده است ). ژاک پيش همسرش کلاريس ( ماريه کريستين دسکوارد ) می رود در اين حين عده ای او را تعقيب می کنند و قصد دارند پی ببرند که وی الماس ها را کجا مخفی کرده است به عنوان اخطار دوستش را می کشند ولی به اينجا ختم نمی شود بعد کلاريس را می کشند ....
به دنبال يک پليس( Pour Lapeau D'un Flic )
خلاصه داستان :
شوکاس (آلن دلون) يک مامور سابق پليس است که اکنون يک کارآگاه خصوصی است روزی زنی به نام ايزابل پيگو (آنی آلن) به دفتر او می آيد و می گويد که بيش از يک ماه است که دختر نابينايش ناپديد شده. در همين حين کارآگاه پليس کوچيولی (دانيل کچالدی) نيز نزد او می آيد و می گويد که او نيز روی اين پرونده کار می کند. وقتی مادام پيگو با شوکاس تماس می گيرد و با وی قرار ملاقات می گذارد با گلوله به قتل می رسد از طرفی دو نفر مسلح نيز شوکاس را تهديد می کنند تا پرونده را پيگيری نکند اما او ادامه می دهد و ...
سه مرد برای کشتن( Trois hommes à abattre )
خلاصه داستان :
ميشل ژرفو (آلن دلون ) شب هنگام در جاده مجروحی را می بيند او را به بيمارستان می رساند ولی صبر نمی کند و می رود . فردای آن روز به اتفاق نامزرش بئاتريس ( داليا لازارو ) برای ديدن مادرش به محل اقامت او می روند در آنجا 2مرتبه عده ای قصد جانش را می کنند . ژرفو در روزنامه ، خبر کشته شدن 3نفر از جمله همان مجروحی که آن شب او به بيمارستان رسانده می خواند و متوجه می شود که احتمالاً سوء قصد به جانش به قتل آن سه نفر ربط دارد . او از دوستش انريک از اداره اطلاعات کمک می خواهد ولی زمانيکه به اتفاق او به منزلش می روند انريک کشته می شود ....
اسلحه بزرگ( Big Guns )
خلاصه داستان :
تونی آزنتا ( آلن دلون ) آدمکشی که در خدمت سازمان مافياست قصد دارد خود را بازنشسته کند . او اين موضوع را با نيک ( ريچارد کنت ) يکی از سران مافيا در ميان می گذارد . نيک در جلسه سران اين موضوع را مطرح می کند و آنان چون می دانند که تونی از اسرار بسياری با خبر است تنها راه را کشتن او می دانند . بمبی در اتومبيل تونی کار گذاشته می شود ولی اشتباهاً همسر و پسرش در اطن توطئه به قتل می رسند . اين حادثه باعث می شود تونی قصد انتقام از تک تک سران مافيا را داشته باشد .
بازی با آتش( Flic Story )
خلاصه داستان :
روژه بورنيش ( آلن دلون ) پليس سازمان امنيت کشور مامور رسيدگی به پرونده فرار بوئيسون ( ژان لويی ترنتينيان ) يک تبهکار حرفه ای می گردد . اما رئيس بورنيش شيوه کار او را نمی پذيرد و اين پرونده را از وی می گيرد و او را مامور پرونده قتل می سازد اما در حين رسيدگی به پرونده جديد ، بورنيش در می يابد که قاتل ، بوئيسون است و ...
بازگشت بورسالينو( Borsalino And Co )
خلاصه داستان :
بندر مارسی ، سالهای دهه سی پس از کشته شدن فرانسوا کاپلا ، شريک و بهترين دوستش رک سيلفردی ( آلن دلون ) گانگستری که به همراه فرانسوا قصد داشتند بندر مارسی را کاملاً زير سيتره خود داشته باشند ، عامل قتل را شناسائی می کند . او جنايتکاری بنام ول پن ( ريکاردو کوچيولا ) است که قصد دارد توزيع مواد مخدر را در مارسی توسعه دهد و سيلفردی و فرانسوا را مانع خود می دانسته است . سيلفردی که قصد انتقام از ول پن را دارد برادر او را از قطار به بيرون می اندازد و اين شروع جنگ گانگسترها در مارسی است.
تنگنا( Le Toubib )
خلاصه داستان :
آينده ای نزديک شروع جنگ جهانی سوم آسيا و اروپا . ژان ماريه دسپری ( آلن دلون ) جراح معروف فرانسوی که همسرش او را ترک کرده و دچار يأس و نااميدی و بيزار از هرگونه رابطه عاطفی است . او مسئول عمليات امداد هوايی پزشکی در منطقه کوهستانی در اروپا است . يک روز صبح گروهی از مجروحين توسط هلی کوپتر در قرارگاه تخليه می شوند . به همراه آنان هارمونی ( ورونيک ژانو ) پرستار جوانی که قرار است همکار دکتر ژان ماريه دسپری باشد وارد می شود . هارمونی به بشريت و آينده روشن آن با کمک خداوند ايمان دارد . به تدريج در حين همکاری ، آنان به همديگر علاقهمند می شوند ولی..
تاريخ تولد: 1935
بيوگرافي:
آلن دلون روز هشتم نوامبر سال 1935در «درسو» از توابع پاريس به دنيا آمد.
نام پدرش فایبان و مادرش ادیت بود. زمانی که آلن ۴ سال بیشتر نداشت پدر و مادرش از هم جدا شدند و به ناچار سرپرستی اش به خانوادهای دیگر واگذار شد. او در خانهای رشد کرد که روبه روی یک زندان بود و آلن با بچههای نگهبان زندان همبازی بود. پس از چند سال پدر و مادر خواندهاش بر اثر حادثهای کشته شدند و وی دوباره تحت سرپرستی مادرش که با یک قصاب محلی ازدواج کرده بود قرار گرفت. او در دوران کودکی به دوچرخه سواری،فوتبال و رفتن به سینما علاقه وافری داشت. او دوران تحصیلی خود را در مدارس کاتولیک گذراند و از آنجا که پسر شلوغی بود چندین بار از مدرسه اخراج شد و در ۱۵ سالگی به کلی درس و تحصیل را ترک کرد پس به ناچار ناپدریاش او را به مغازه قصابی برد تا این حرفه را به او بیاموزد اما آلن هیچ علاقهای به این حرفه نداشت و در سن ۱۷ سالگی خانه را ترک کرده و به ارتش پیوست.
وی در ارتش در یگان تفنگداران دریایی به عنوان چتر باز به خدمت ادامه داد و در سال ۱۹۵۴ در جنگ هند و چین حضور داشت. او دوران خدمت خود را در ارتش با اشتیاق ادامه داد. او در مورد خاطراتش در آن زمان میگوید: «در آنجا دوستانی پیدا کردم، کسانی که با آنها حرف میزدم و به حرفهایم گوش میدادند».
آلن در ۱۹۵۶ از خدمت ترخیص شد و به عنوان باربر و سپس نیز به عنوان پیشخدمت در کافههای مختلف پاریس به کار پرداخت. او درآمد ثابتی نداشت و مستقل از خانوادهاش زندگی میکرد. طی همین مدت با بسیاری از بازیگران که در کافههای محل کارش رفت و آمد داشتند آشنا شد. یکی از بازیگران «ژان کلود بریالی» بود. آنهایی که درباره زندگی او تحقیق کردند میگویند که او با دنیای زیر زمینی جنایتکاران در ارتباط بوده و مدتی هم با آنها زندگی میکرد. این دو دوست در سال ۱۹۵۷ تصمیم گرفتند با هم به جشنوارهٔ فیلم کن بروند. این تصمیم زندگی آلن را برای همیشه تغییر داد. آلن که یک آدم معمولی بود و هیچ گونه تجربه بازیگری نداشت و آن شب هم با یک دست لباس کرایهای به جشنواره رفته بود اما پس از بازگشت از جشنواره به یک سوپر استار تبدیل شده بود. چهره فوق العاده جذاب او در آن مجلس کاملا سر آمد همگان بود در آنجا بود که کارگردانان مختلف به سراغ او آمدند و او بیشتر در نقش دزد و یا آدم کش اجیر شده بازی میکرد.
در دهه ۱۹۷۰ علاوه بر بازی در فیلم، دومین کمپانی تولید فیلم خود را تاسیس کرد و به جمع آوری ثروت پرداخت. وی دیگر یکی از ثروتمندان جهان بود و فیلمهایی که او تهیه میکرد با آرم AD بودند. او سپس یک شرکت هواپیمایی تاسیس کرد و بخشی از ثروت خود را در زمینه مورد علاقه اش یعنی جمع آوری آثار هنری و پرورش اسبهای مسابقه سرمایه گذاری کرد. گنجینه شخصی او کمنظیر است و صاحب عتیقههایی است که بسیاری از آنها در موزهها به نمایش گذاشته شده است. او در دههٔ ۱۹۸۰ به سوئیس نقل مکان کرد و گفت که زندگی در حکومت سوسیالستی فرانسه را دوست ندارد.
زندگی خصوصی آلن دلون:
اولین نامزد او «رومی اشنایدر» بازیگر معروف بود که قبل از آنکه کارشان به ازدواج کشیده شود از هم جدا شدند. « آلن دلون» سپس در سال ۱۹۶۴ با «ناتالی کانوواس»ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر به نام «آنتونی» شد. در سال ۱۹۶۹ این دو از هم جدا شدند. اما یک حاثه مهم در زندگی آلن در سال ۱۹۶۸ به وقوع پیوست. در این سال جسد «استفن مارکوویچ» در گاراژ خانهٔ وی پیدا شد. شایعات حاکی از آن بود که آلن دلون وی را به دلیل علاقه به «ناتالی» کشته. به هر حال هیچ گاه زاویه تاریک آن قتل روشن نشد و آلن هم تبرئه شد. آنتونی در حال حاضر بازیگر سینماست اما هنوز نتوانسته مانند پدرش معروف شود. البته او تا حدی شبیه پدرش است اما مانند او جذابیت ندارد. خود دلون هم میگوید: «پسرم با من متفاوت است».
آلن دلون در سال ۱۹۹۰ در سن ۵۶ سالگی با «رزالی وان بیرمن» که یک مدل آلمانی بود ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام «آنوشکا» و پسری به نام «فابیانی» شد. آلن در سال ۱۹۹۸ در فیلم «نیمه شانس » در کنار «ژان پل بلوموندو» بازی کرد و سپس اعلام بازنشستگی کرد و گفت : «من در اکثر فیلمهایی که بازی کردهام یا دزد بودهام یا پلیس، اما جالب این است که فرقی نمیکرده است که چه کاره بودهام، در همهٔ فیلمها تنها بودهام. نمیدانم اما فکر میکنم کارگردانها و حتی تماشاگران همیشه دوست دارند مرا تنها ببینند».
فيلمنگاری :
وقتی زن دخالت می کند/1957 – کريستيان/1958 – زن ها طاقت ندارند/1959 – زير آفتاب سوزان، روکو وبرادرانش/1960 – شادی های زندگی،کسوف/1961 – شيطان و ده فرمان/1962 – يوزپلنگ، نغمه های زير زمينی،لالة سياه/1963 – قفس عشق،عصيانگر،رولز رويس زرد/1964 – زمانی که دزد بودم/1965 – آيا پاريس می سوزد؟،تگزاس در آنسوی رودخانه،فرمان گمشده/1966 – حادثه جويان،سامورايی،چاکر شيطان صفتان/1967 – داستان های شگف انگيز،دختری با موتورسيکلت، خداحافظ عشق من/1968 – استخر،جف،دستة سيسيلی ها/1969 – بورسالينو،دايرة سرخ/1970 – مدلی،سنج ها آهسته تر،بيوه کودرک،آفتاب سرخ/1971 – قتل تروتسکی،پليس/1972 – عقرب،معالجه با شوک،اولين شب آرامش،يک زمان.يک پليس/1973 – اسلحة بزرگ،دو مرد در شهر،سيلی،کريزی،سينه های يخ زده/1974 – انبارهای سوخت شده،نسل ارباب ها،بورسالينو و شرکا،زورو،کولی،داستان پليس/1975 – آقای کلاين،مانند بومرنگ/1976 – مرد شتابزده،آرماگدون، مرگ يک فاسد،توجه.دوبارة بچه ها نگاه می کنند/1977 – پزشک/1978 – هارمونی،کنکورد:فرودگاه 79،تهران1943/1979 – سه مرد برای قتل/1980 – به خاطر پوست يک پليس/1981 – ضربه/1982 – مخفی گاه(کارگردان)،عشق سوآن/1983 – داستان ما،اتاق های جداگانه/1984 – تسخير ناپذير،قول پليس،کفش های ايتاليايی/1985 – گذرگاه/1986 – پليس خوابيده را بيدار نکنيد/1988 – موج نو، ماشين رقص/1990 – بازگشت کازانووا/1992 – خرس بازيچه/1994 – روز و شب/1997.
فيلم شناسی : پليس جسور (1988) به عنوان بازيگر
گذرگاه (1986) به عنوان بازيگر
پلنگ (قول يک پليس) (1985) به عنوان بازيگر
ضارب (1983) به عنوان بازيگر
ضارب (1983) به عنوان کارگردان
به دنبال يک پليس (1981) به عنوان بازيگر
به دنبال يک پليس (1981) به عنوان کارگردان
سه مرد برای کشتن (1980) به عنوان بازيگر
تنگنا (1979) به عنوان بازيگر
دايره خونين (1978) به عنوان بازيگر
گانگستر (1977) به عنوان بازيگر
بازی با آتش (1975) به عنوان بازيگر
اسلحه بزرگ (1974) به عنوان بازيگر
بازگشت بورسالينو (1974) به عنوان بازيگر
گانگستر ( Le Gang ) :
خلاصه داستان :
فرانسه سال های پس از خاتمه جنگ جهانی دوم ، دار و دسته های کوچک تبهکاری شکل گرفته است . رابرت ( آلن دلون ) رئيس يک گروه چهار نفره تبهکاری است که دست به سرقت های متعددی می زنند ، اما ....
دايره خونين( Mort d'un Pourri )
خلاصه داستان :
زمانيکه فيليپ ( موريس رونه ) بخاطر ساکت کردن ميشل سرانو سياستمدار فاسد که نتواند بغضی از حقايق را فاش کند او را به قتل ميرساند ، وکيل و بهترين دوستش گوستاوماشار ( آلن دلون ) برای سرپوش گذاشتن واقعيت درگير ميشود . ولی ناگهان گوستار خود را ميان توطئه ای که توسط سياستمداران فاسد طراحی ميگردد ميبيند ...
پلنگ (قول يک پليس)( Parole De Flic )
خلاصه داستان :
بخاطر تبرئه شدن قاتلين همسر دانيل پرات ( آلن دلون ) او خدمت پليس را ترک و به اتفاق تنها دخترش در آفريقا زندگی کرده است . پس از ده سال دخترش در فرانسه بدست گروهی که قصد پاک سازی افراد ولگرد و اوباش را دارند ، به قتل میرسد . پرت برای يافتن قاتلين دخترش به فرانسه باز مي گردد . کميسر استفان ( ژاک پرين ) بهترين دوستش را ملاقات می کند و با بازرس سابين ( فينا ژلين ) مسئول پرونده آشنا می شود و ....
ضارب( Le Battant )
خلاصه داستان :
پس از 9 سال ژاک دارنه ( آلن دلون ) از زندان آزاد می شود ( اتهام وی سرقت الماس هايی به ارزش 4ميليون فرانک و قتل يک جواهر فروش بوده است ). ژاک پيش همسرش کلاريس ( ماريه کريستين دسکوارد ) می رود در اين حين عده ای او را تعقيب می کنند و قصد دارند پی ببرند که وی الماس ها را کجا مخفی کرده است به عنوان اخطار دوستش را می کشند ولی به اينجا ختم نمی شود بعد کلاريس را می کشند ....
به دنبال يک پليس( Pour Lapeau D'un Flic )
خلاصه داستان :
شوکاس (آلن دلون) يک مامور سابق پليس است که اکنون يک کارآگاه خصوصی است روزی زنی به نام ايزابل پيگو (آنی آلن) به دفتر او می آيد و می گويد که بيش از يک ماه است که دختر نابينايش ناپديد شده. در همين حين کارآگاه پليس کوچيولی (دانيل کچالدی) نيز نزد او می آيد و می گويد که او نيز روی اين پرونده کار می کند. وقتی مادام پيگو با شوکاس تماس می گيرد و با وی قرار ملاقات می گذارد با گلوله به قتل می رسد از طرفی دو نفر مسلح نيز شوکاس را تهديد می کنند تا پرونده را پيگيری نکند اما او ادامه می دهد و ...
سه مرد برای کشتن( Trois hommes à abattre )
خلاصه داستان :
ميشل ژرفو (آلن دلون ) شب هنگام در جاده مجروحی را می بيند او را به بيمارستان می رساند ولی صبر نمی کند و می رود . فردای آن روز به اتفاق نامزرش بئاتريس ( داليا لازارو ) برای ديدن مادرش به محل اقامت او می روند در آنجا 2مرتبه عده ای قصد جانش را می کنند . ژرفو در روزنامه ، خبر کشته شدن 3نفر از جمله همان مجروحی که آن شب او به بيمارستان رسانده می خواند و متوجه می شود که احتمالاً سوء قصد به جانش به قتل آن سه نفر ربط دارد . او از دوستش انريک از اداره اطلاعات کمک می خواهد ولی زمانيکه به اتفاق او به منزلش می روند انريک کشته می شود ....
اسلحه بزرگ( Big Guns )
خلاصه داستان :
تونی آزنتا ( آلن دلون ) آدمکشی که در خدمت سازمان مافياست قصد دارد خود را بازنشسته کند . او اين موضوع را با نيک ( ريچارد کنت ) يکی از سران مافيا در ميان می گذارد . نيک در جلسه سران اين موضوع را مطرح می کند و آنان چون می دانند که تونی از اسرار بسياری با خبر است تنها راه را کشتن او می دانند . بمبی در اتومبيل تونی کار گذاشته می شود ولی اشتباهاً همسر و پسرش در اطن توطئه به قتل می رسند . اين حادثه باعث می شود تونی قصد انتقام از تک تک سران مافيا را داشته باشد .
بازی با آتش( Flic Story )
خلاصه داستان :
روژه بورنيش ( آلن دلون ) پليس سازمان امنيت کشور مامور رسيدگی به پرونده فرار بوئيسون ( ژان لويی ترنتينيان ) يک تبهکار حرفه ای می گردد . اما رئيس بورنيش شيوه کار او را نمی پذيرد و اين پرونده را از وی می گيرد و او را مامور پرونده قتل می سازد اما در حين رسيدگی به پرونده جديد ، بورنيش در می يابد که قاتل ، بوئيسون است و ...
بازگشت بورسالينو( Borsalino And Co )
خلاصه داستان :
بندر مارسی ، سالهای دهه سی پس از کشته شدن فرانسوا کاپلا ، شريک و بهترين دوستش رک سيلفردی ( آلن دلون ) گانگستری که به همراه فرانسوا قصد داشتند بندر مارسی را کاملاً زير سيتره خود داشته باشند ، عامل قتل را شناسائی می کند . او جنايتکاری بنام ول پن ( ريکاردو کوچيولا ) است که قصد دارد توزيع مواد مخدر را در مارسی توسعه دهد و سيلفردی و فرانسوا را مانع خود می دانسته است . سيلفردی که قصد انتقام از ول پن را دارد برادر او را از قطار به بيرون می اندازد و اين شروع جنگ گانگسترها در مارسی است.
تنگنا( Le Toubib )
خلاصه داستان :
آينده ای نزديک شروع جنگ جهانی سوم آسيا و اروپا . ژان ماريه دسپری ( آلن دلون ) جراح معروف فرانسوی که همسرش او را ترک کرده و دچار يأس و نااميدی و بيزار از هرگونه رابطه عاطفی است . او مسئول عمليات امداد هوايی پزشکی در منطقه کوهستانی در اروپا است . يک روز صبح گروهی از مجروحين توسط هلی کوپتر در قرارگاه تخليه می شوند . به همراه آنان هارمونی ( ورونيک ژانو ) پرستار جوانی که قرار است همکار دکتر ژان ماريه دسپری باشد وارد می شود . هارمونی به بشريت و آينده روشن آن با کمک خداوند ايمان دارد . به تدريج در حين همکاری ، آنان به همديگر علاقهمند می شوند ولی..
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
DJ.HAMED, خواهش مي کنم مرسي که سر زدين
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
JASON, مرسي از لطف بي کران شما اميدوارم مفيد واقع شده باشه
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 3047
- تاریخ عضویت: جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴, ۹:۴۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 58 بار
- سپاسهای دریافتی: 384 بار
- تماس:
- پست: 941
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵, ۲:۴۱ ب.ظ
- محل اقامت: شیراز
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 80 بار
- تماس:
Farhad3614, گرامي مرسي از شما که سر زدين .
مورد علاقه من هم هستن
مورد علاقه من هم هستن
[FONT=Tahoma,sans-serif]اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
[FONT=Tahoma,sans-serif]If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life
- پست: 2597
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۱۲:۲۷ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 155 بار
- تماس:
پاریس هیلتون
پاریس هیلتون متولد 17 فوریه 1981 در شهر نیویورک هست.نام کامل او پاریس ویتنی هیلتون هست.او وارث امپراطوری هتل های زنجیره ای مجلل هیلتون هست.اما پاریس 25 ساله نه علاقه ای به هتل داری دارد.و نه آنچه وی را معروف کرده است.پاریس هیلتون نوه ی کنراد جونیور هست که از همان بدو تولد در ناز و نعمت به سر می برد.پاریس در نوجوانی پای ثابت مهمانی های اشرافی در نیویورک و لس آنجلس تبدیل شد وخیلی زود به خاطر نوع لباس و رفتار غریبش توجه رسانه ها و عکاسان شکارچی را جلب کرد.بعد از گرفتن دیپلم دبیرستان پاریس علاقه ای به رفتن به کالج نشون نداد برای همین در حوالی سال 2000 بود که پاریس هیلتون تصمیم گرفت معروف تر از گذشته شود.در نتیجه پاریس به مدل لباس تبدیل شد و اندک زمانی بعد در نمایش طراحانی مانند مارک بوئر و کاترین مالندرینو خودنمایی کرد. سپس در یک آگهی برای یک بوتیک ایتالیایی حضور یافت و نیز مجلات ملی آمریکایی عکسهای پاریس هیلتون را به عنوان مدل چاپ می کردند.در همین حال پاریس در رادار رسانه ها و پاپاراتزی قرار داشت که در روابط واقعی و خیالیش با ستارگان هالیوود مانند نئوناردو دی کاپریو و خوانندگانی نظیر نیک کارتر از گروه بک استیریت بویز گمانه زنی می کردند.اما حقیقت این است که درباره رابطه ساده وی با این افراد که در مهمانیها با همدیگر آشنا می شدند بی اندازه لغو می شد از همین رو پاریس هیلتون عقیده دارد این دسته از خبرنگاران و عکاسان انسانهای سخیفی هستند.اما انتشار یک فیلم ویدئویی در اینترنت در سال 2003 که رابطه سکسی او با دوست پسر سابقش ریک سلومون را به تصویر کشاند و بد نامی غیر منتظره ای را نصیب وارث خاندان هیلتون کرد.این فیلم در سال 2000 ضبط شده بود که پاریس تنها 19 سال داشت البته این فیلم باعث معروفیت پاریس شد و این فیلم با قیمت گزافی در سایتهای اینرنتی به صورت آنلاین به فروش می رسد.پاریس به مجله نیویورک گفته است که انتشار این فیلم باعث تحقیرش شده است و گفته بسیار برای من دردناک بود اما من درس عبرت گرفتم که دیگر به کسی اطمینان نکنم.ولی پاریس به خاطر پخش فیلم در اینترنت به دادگاه شکایت کرد و 400 هزار دلار غرامت گرفت.
در پاییز سال 2004 کتابش به عنوان اعترافات یک وارث را منتشر کرد که برخی از رسانه ها آن را آبکی توصیف کردند اما در فهرست پر فروش های نیویورک تایم قرار گرفت.در فوریه سال 2005 محتویات دفترچه تلفن وی شامل شماره های شخصیتهایی مانند کریستینا آگوئیلرا و امینم در اینترنت انتشار یافت.پاریس هیلتون به منظور جلا دادن به وجهه خود کوشید وارد جریان رسانه ها شود از همین رو در سال 2001 در کمدی زولندر اثر بن استیلر حضوری کوتاه در نقش خودش داشت پاریس هیلتون همچنین همراه نیکول ریچی در مجموعه تلویزیونی زندگی ساده در شبکه فاکس به بازی پرداخت.در این سریال واقعی پاریس برای پنج هفته زندگی اشرافی خود را کنار گذاشت تا با یک خانواده کشاورز در آرکانساز زندگی کند.پاریس هیلتون درباره ی زندگی اش گفته است فکر می کنم بزرگترین باور نادرست در رابطه با من این هست که من بچه ای ننر و لوس هستم در صورتی که اصلا اینطور نیست کاملا برعکس می باشد.پاریس در سال 2004 نیز در فیلم پرورش هلن در کنار کیت هادسون هنرنمایی کرد.پاریس هیلتون در مقام زنی تجارت پیشه شروع به طراحی کیف های شیک برای یک تولیدی زاپنی به نام سامانتا تواسا کرد.پاریس همچنین کوشید لوازم آرایشی به نام خودش به بازار عرضه کند اما موفق نشد پاریس موفق شد استدیو ضبط موسقی هیررئس را تاسیس کند و اولین آلبوم خودش را در اختیار طرفدارانش بذلرد که تا الان یک سینگل و ویدئو ازش بیرون آمده که در ام تی وی و دیگر شبکها در حال پخش می باشد به اسم استار آر بلانید.خودش می گوید این آلبوم جزو بهترین آلبوم های سال می شود. بر خلاف خود پاریس که همش عکسش بر روی مجلات و شبکه های تلویزیونی هست خواهرش نیکی هیلتون زیاد مانند او نیست نیکی دو سال از پاریس کوچکتر می باشد و متولد 1983 هست.پاریس هیلتون برای جشن تولد 21 سالگیش 5 مهمانی در 5 شهر برگزار کرد:نیویورک.لاس وگاس. لس آنجلس.لندن و توکیو.دارای یک سگ کوچک از گونه ی چیهواهواکه اسمش تینکربل در سال 2004 سگش را گم می کند و پاریس برای یابنده سگش مژدگانی 10 هزار دلاری میذاره.مادر پاریس هیلتون خانوم کتی در شبکه ان بی سی آمریکا یک برنامه تلویزیونی دارد که در آن آداب زندگی اشرافی را به 14 رقیب آموزش می دهد.
یکی از نامزدهای پاریس از خانواده لاتسیس بودن که در سال 2005 در مجله فوریز در فهرست ثروتمندان مقام 58 را آوردند ثروت آنها 5/7 میلیارد دلار برآورد می شود.پاریس هیلتون به مجله نیویورک نگفته آن دو چه زمانی با هم ازدواج می کنند ولی گفته تا 2 سال دیگر از زندگی مجردی دست می کشد و کانون گرم خانواده را در کنار همسر آینده اش آغاز می کند.آخرین فیلمی که از پاریس هیلتون بر روی اکران سینما ها بود فیلم ترسناک خانه ی مومی بود که پاریس در این فیلم در صحنه های سکسی هم بازی کرد.افراد زیر 16 سال نمی توانند این فیلم را به خاطر صحنه های خشن نگاه کنند.خود پاریس درباره ی چهره ی خودش می گوید که مانند باربی می باشد و هیچ نقصی از لحاظ قیافه ندارد.حالا باید منتظر انتشار آلبوم جدید پاریس هیلتون باشیم.
پاریس هیلتون متولد 17 فوریه 1981 در شهر نیویورک هست.نام کامل او پاریس ویتنی هیلتون هست.او وارث امپراطوری هتل های زنجیره ای مجلل هیلتون هست.اما پاریس 25 ساله نه علاقه ای به هتل داری دارد.و نه آنچه وی را معروف کرده است.پاریس هیلتون نوه ی کنراد جونیور هست که از همان بدو تولد در ناز و نعمت به سر می برد.پاریس در نوجوانی پای ثابت مهمانی های اشرافی در نیویورک و لس آنجلس تبدیل شد وخیلی زود به خاطر نوع لباس و رفتار غریبش توجه رسانه ها و عکاسان شکارچی را جلب کرد.بعد از گرفتن دیپلم دبیرستان پاریس علاقه ای به رفتن به کالج نشون نداد برای همین در حوالی سال 2000 بود که پاریس هیلتون تصمیم گرفت معروف تر از گذشته شود.در نتیجه پاریس به مدل لباس تبدیل شد و اندک زمانی بعد در نمایش طراحانی مانند مارک بوئر و کاترین مالندرینو خودنمایی کرد. سپس در یک آگهی برای یک بوتیک ایتالیایی حضور یافت و نیز مجلات ملی آمریکایی عکسهای پاریس هیلتون را به عنوان مدل چاپ می کردند.در همین حال پاریس در رادار رسانه ها و پاپاراتزی قرار داشت که در روابط واقعی و خیالیش با ستارگان هالیوود مانند نئوناردو دی کاپریو و خوانندگانی نظیر نیک کارتر از گروه بک استیریت بویز گمانه زنی می کردند.اما حقیقت این است که درباره رابطه ساده وی با این افراد که در مهمانیها با همدیگر آشنا می شدند بی اندازه لغو می شد از همین رو پاریس هیلتون عقیده دارد این دسته از خبرنگاران و عکاسان انسانهای سخیفی هستند.اما انتشار یک فیلم ویدئویی در اینترنت در سال 2003 که رابطه سکسی او با دوست پسر سابقش ریک سلومون را به تصویر کشاند و بد نامی غیر منتظره ای را نصیب وارث خاندان هیلتون کرد.این فیلم در سال 2000 ضبط شده بود که پاریس تنها 19 سال داشت البته این فیلم باعث معروفیت پاریس شد و این فیلم با قیمت گزافی در سایتهای اینرنتی به صورت آنلاین به فروش می رسد.پاریس به مجله نیویورک گفته است که انتشار این فیلم باعث تحقیرش شده است و گفته بسیار برای من دردناک بود اما من درس عبرت گرفتم که دیگر به کسی اطمینان نکنم.ولی پاریس به خاطر پخش فیلم در اینترنت به دادگاه شکایت کرد و 400 هزار دلار غرامت گرفت.
در پاییز سال 2004 کتابش به عنوان اعترافات یک وارث را منتشر کرد که برخی از رسانه ها آن را آبکی توصیف کردند اما در فهرست پر فروش های نیویورک تایم قرار گرفت.در فوریه سال 2005 محتویات دفترچه تلفن وی شامل شماره های شخصیتهایی مانند کریستینا آگوئیلرا و امینم در اینترنت انتشار یافت.پاریس هیلتون به منظور جلا دادن به وجهه خود کوشید وارد جریان رسانه ها شود از همین رو در سال 2001 در کمدی زولندر اثر بن استیلر حضوری کوتاه در نقش خودش داشت پاریس هیلتون همچنین همراه نیکول ریچی در مجموعه تلویزیونی زندگی ساده در شبکه فاکس به بازی پرداخت.در این سریال واقعی پاریس برای پنج هفته زندگی اشرافی خود را کنار گذاشت تا با یک خانواده کشاورز در آرکانساز زندگی کند.پاریس هیلتون درباره ی زندگی اش گفته است فکر می کنم بزرگترین باور نادرست در رابطه با من این هست که من بچه ای ننر و لوس هستم در صورتی که اصلا اینطور نیست کاملا برعکس می باشد.پاریس در سال 2004 نیز در فیلم پرورش هلن در کنار کیت هادسون هنرنمایی کرد.پاریس هیلتون در مقام زنی تجارت پیشه شروع به طراحی کیف های شیک برای یک تولیدی زاپنی به نام سامانتا تواسا کرد.پاریس همچنین کوشید لوازم آرایشی به نام خودش به بازار عرضه کند اما موفق نشد پاریس موفق شد استدیو ضبط موسقی هیررئس را تاسیس کند و اولین آلبوم خودش را در اختیار طرفدارانش بذلرد که تا الان یک سینگل و ویدئو ازش بیرون آمده که در ام تی وی و دیگر شبکها در حال پخش می باشد به اسم استار آر بلانید.خودش می گوید این آلبوم جزو بهترین آلبوم های سال می شود. بر خلاف خود پاریس که همش عکسش بر روی مجلات و شبکه های تلویزیونی هست خواهرش نیکی هیلتون زیاد مانند او نیست نیکی دو سال از پاریس کوچکتر می باشد و متولد 1983 هست.پاریس هیلتون برای جشن تولد 21 سالگیش 5 مهمانی در 5 شهر برگزار کرد:نیویورک.لاس وگاس. لس آنجلس.لندن و توکیو.دارای یک سگ کوچک از گونه ی چیهواهواکه اسمش تینکربل در سال 2004 سگش را گم می کند و پاریس برای یابنده سگش مژدگانی 10 هزار دلاری میذاره.مادر پاریس هیلتون خانوم کتی در شبکه ان بی سی آمریکا یک برنامه تلویزیونی دارد که در آن آداب زندگی اشرافی را به 14 رقیب آموزش می دهد.
یکی از نامزدهای پاریس از خانواده لاتسیس بودن که در سال 2005 در مجله فوریز در فهرست ثروتمندان مقام 58 را آوردند ثروت آنها 5/7 میلیارد دلار برآورد می شود.پاریس هیلتون به مجله نیویورک نگفته آن دو چه زمانی با هم ازدواج می کنند ولی گفته تا 2 سال دیگر از زندگی مجردی دست می کشد و کانون گرم خانواده را در کنار همسر آینده اش آغاز می کند.آخرین فیلمی که از پاریس هیلتون بر روی اکران سینما ها بود فیلم ترسناک خانه ی مومی بود که پاریس در این فیلم در صحنه های سکسی هم بازی کرد.افراد زیر 16 سال نمی توانند این فیلم را به خاطر صحنه های خشن نگاه کنند.خود پاریس درباره ی چهره ی خودش می گوید که مانند باربی می باشد و هیچ نقصی از لحاظ قیافه ندارد.حالا باید منتظر انتشار آلبوم جدید پاریس هیلتون باشیم.
- پست: 2597
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۱۲:۲۷ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 155 بار
- تماس:
ليندسي لوهان
نام : ليندسي لوهان
نام كامل : ليندسي مورگان (دي ) لوهان
تاريخ تولد : 2 جولاي 1986
محل تولد : نيويورك - آمريكا
شغل - حرفه : بازيگري وخوانندگی
ليندسي يك بازيگر آمريكايي و همچنين خواننده پاپ است . ليندسي لوهان در نيويورك به دنيا آمد و در متريك - لانگ آيلند نيويورك بزرگ شد .
لوهان شغل نمايشي خودش رو از كوچكي براي مدل هاي بچگانه مجله و آگهي هاي تلويزيوني شروع كرد .در سن 10 سالگي واردحرفه
بازيگري شد .در سال 2004 لوهان همچنين وارد دنياي موزيك شد لوهان يك خونه در Beverly Hills كاليفرنيا داره اما اكثر اوقات در نيويورك و در كنارخانواده اش هست
مدل
صورت پر لك و موهاي بور آغاز كار ليندسي براي Ford Model در 3 سالگي بود .
چشمهاي آبي و موهاي بلوند باعث تقاضا هاي زيادي از ليندسي شد كه ليندسي اولين كار خودش رو پيدا كرد .
پافشاري ليندسي باعث شد كه سرانجام بيش از 100 چاپ از ليندسي براي تبليغ هاي Toys R چاپ بشه لوهان بعد از آنها عكسش در مجلات گوناگوني به چاپ رسيد
تلويزيون
اولين كار تلويزيوني ليندسي لوهان چندان جالب از آب در نيومد .
در همان موقع تبليغ بازرگاني Duncan Hines رو امتحان كرد و ليندسي به مادرش گفت كه بي خيال همه چي ميشه اگه تو حرفه اش شكست
بخوره .لوهان سرانجام 60 تبليغ تلويزيوني رو اجرا كرد .كار تبليغاتي لوهان تبديل شد به soap opera و بعد از آن در 10 سالگي با بازي در كار
تلويزيوني Another World . لوهان نوجوان در سال 2000 2 فيلم براي شبكه تلويزيوني ديسني بازي كرد ( Life Size - Get A Clue ).
ليندسي همچنين در اولين اپيزود Bette رو اجرا كرد
3 سال بعد يعني در سال 2003 ليندسي در كار تلويزيوني Punk'd بازي كرد . لوهان همچنين در 8 نوامبر 2004 در That '70S Show ظاهر شد و .
2 بار براي Saturday Night انتخاب شد .
فيلم
ليندسي لوهان از بازي در نقش خودش در Another World منصرف شد وقتي كه نانسي مايرز از ليندسي خواست تا در فيلم The Parent Trap
بازي كند . نقدكننده اين فيلم مي گويد كه لوهان با توجه به 11 سالگيش و اين كه در 2 نقش بازي مي كرده ولي خيلي با انرژي و قوي بوده .
بعد از آن در 5 سال بعد يعني سال 2003 Freaky Friday با بازيگري جيمي لين كرتز در نقش مادر و ليندسي لوهان در نقش دختر كه ميشه گفت
يك كاري براي لوهان بود كه حتي خيلي افراد ليندسي رو با بازي در اين فيلم شناختند .
لوهان 2 فيلم ديگه در سال 2004 با نامهاي Confessions of a teenage drama queen و Mean Girls كه اولين فيلم ليندسي لوهان بودكه گروه سني 13+ گرفت .
در سال 2005 در Herbie: Fully Loaded پنجمين قسمت از سري فيلمهاي والت ديسني Herbie .
فيلم بعدي ليندسي با نام Just My Luck در 12 مي 2006 در سينماها خواهد بود .
در جولاي 2005 كار فيلمبرداري فيلم A Prairie Home Companion به كارگرداني رابرت آلتمن تمام شد و در 9 ژوئن 2006 آماده
اكران در سينماها خواهد بود . در آخراي 2005 نيز كار فيلمبرداري Bobby تمام شد و در 9 ژانويه 2006 كار فيلمبرداري Chapter 27 در
نيويورك آغاز شد .
موزيك:
در سال 2004 لوهان ضبط آهنگهاش رو با كازابلانكا ركوردز تمام كرد . اولين آلبوم ليندسي با نام Speak جايگاه چهارم بيلبورد 200 تايي رو گرفت .
و كليپ تصويري آن جايگاه اول MTV'Trl قرار گرفت و كانديداي بهترين موزيك پاپ Mtv Awards شد
آلبوم دوم ليندسي لوهان A Little More Personal در رتبه بيستم بيلبورد 200 تايي قرار گرفت قبل از اينكه در پنجمين هفته به جايگاه 88 سقوط كنه .
زندگي شخصي :
مطبوعات ادعا مي كند كه ليندسي لوهان و هيلاري داف هر دو باهم دشمني دارند و رقيب سر سخت يكديگرند و از طرف ديگر در مورد دوست پسر
مشترك جفتشون آرون كارتر .
ليندسي بزرگترين فرزند مايكل و ديانا لوهان هست
ليندسي 3 خواهر و برادر با نامهاي Michael و Aliana (Ali) و Dakota (Cody) دارد . .
ليندسي گفته است كه اسم مياني اصلي او Dee هست كه بعدا اونرو به Morgan تغيير داده اند
ليندسي لوهان در كارهاي خير وصدقات زيادي از جمله كمك به افرادي كه سرطان سينه دارند و حفظ كودكان و ... شركت داشته است .
در 12 سپتامبر 2005 پدر و مادر ليندسي كارشان به طلاق كشيده شد . وكيل دينا مي گه : ديانا و بچه خوشحالند كه اين بخش از زندگيشون به پايان
رسيده است .و در مقابل وكيل مايكل گفته : مايكل نگاهش به آينده هست كه دوباره روابطش رو با بچه ها بسازه
در 31 مي 2005 ليندسي در تصادف با ماشين صدمه ديد . در تصادف ديگري ليندسي در 4 اكتبر 2005 با مرسدس بنز مشكيش با يك وانت در غرب
هاليوود تصادف كرد وپليس مقصر را وانت به دليل پيچيدن غيرمجاز جريمه كرد .
بهر حال حرف وحدیث راجع به زندگی لیندسی لوهان بسیار زیاد است وبعضی از مطبوعات او وپاریس هیلتون را از بی بندوبار ترین بازیگران هالیوود میدانند وبسیاری از حرکات ورفتار واتفاقاتی که این اواخر برای او افتاد این گفته را تقویت میکند .
- پست: 2597
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۱۲:۲۷ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 155 بار
- تماس:
لئوناردو ديكاپريو
نام كامل:LEONARDO WILHELM DICAPRIO
تاريخ تولد: 11 نوامبر 1974.
محل تولد: لس انجلس آمريكا.
شغل: بازيگر.
علت شهرت: نقش آفريني در فيلم TITANIC درسال 1997.
قد: 183 سانتي متر.
وزن: 65 كيلو گرم.
نام پدر:GEORGE DICAPRIO---شغل: ناشر كتاب.
نام مادر:IRMALIN DICAPRIO(NEE IDENBIRKIN)---آلماني تبار.
* پدر مادر وي از يكديگر طلاق گرفته اند.
برادر ناتني:ADAM FARRAR---شغل:بازيگر.
روابط:
1-KRISTEN ZANG---شغل: مدل---سالهاي 1996 و 1997.
2-VANESSA HAYDEN---شغل: مدل----در سال 1998 به مدت كوتاه.
3-GISELE BUNDCHEN---شغل: مدل برزيلي----از سال
2000 تا كنون با يكديگر زندگي ميكنند.
جـوايز دريافتي: جـايزه بهـترين بازيگر مرد در سال 2005
از سوي GOLDEN GLOBE-بهترين بازيگر مرد در سال 1997
از سـوي MTV AWARDS-
نــامـزد جـايـزه اسـكـار بـهتـريــن بـازيـگر نـقش مكمل براي
فيلم WHAT`S EATING GILBERT GRAPE در سال 1994.
فيلمهاي وي:
Critters 3 (1991)
Poison Ivy (1992)
This Boy's Life (1993)
What's Eating Gilbert Grape (1993)
The Foot Shooting Party (1994)
A Hundred and One Nights of Simon Cinema (1995)
The Quick and the Dead (1995)
The Basketball Diaries (1995)
Total Eclipse (1995)
Romeo + Juliet (1996)
Marvin's Room (1996)
Titanic (1997)
The Man in the Iron Mask (1998)
Celebrity (1998)
The Beach (2000)
Don's Plum (2001)
Gangs of New York (2002)
Catch Me If You Can (2002)
The Aviator (2004)
The Departed (2006) (COMMING SOON)
بيوگرافي:
لئـونـاردو هنگامي كه يك ساله بود پدر و مادرش از يكديگر
جدا شدند.در سن 5 سالگي در سريال تلويزيوني محبوب
خـود بـنـام ROMPER ROOM حضور يـافت امـا بـه دلـيل بد
رفـتـاري اخــراج گـرديــد. وي در دبـيـرستـان مـارشـال دوره
مـتـوسطه را به پايان رسانيد. نخستين نقش وي در سال
هاي 1991-1992 در تلويزيون در فـيلمهاي PARENTHOOD
و SANTA BARBARA و سـپـس در ســـريــــال تـلـويـزيـوني
GROWING PAINS صورت گرفت. نخستين فيلم سينمايي
وي در سـال 1991 بـنـام CRITTERS 3 اكـران گــرديـد. او با
نــقش آفريني در فيلم ROMEO AND JULIET در سال 1996
و سپـس در فـيلم TITANIC در سال 1997 به سوپر استار
جهاني بدل گشت.
نام كامل:LEONARDO WILHELM DICAPRIO
تاريخ تولد: 11 نوامبر 1974.
محل تولد: لس انجلس آمريكا.
شغل: بازيگر.
علت شهرت: نقش آفريني در فيلم TITANIC درسال 1997.
قد: 183 سانتي متر.
وزن: 65 كيلو گرم.
نام پدر:GEORGE DICAPRIO---شغل: ناشر كتاب.
نام مادر:IRMALIN DICAPRIO(NEE IDENBIRKIN)---آلماني تبار.
* پدر مادر وي از يكديگر طلاق گرفته اند.
برادر ناتني:ADAM FARRAR---شغل:بازيگر.
روابط:
1-KRISTEN ZANG---شغل: مدل---سالهاي 1996 و 1997.
2-VANESSA HAYDEN---شغل: مدل----در سال 1998 به مدت كوتاه.
3-GISELE BUNDCHEN---شغل: مدل برزيلي----از سال
2000 تا كنون با يكديگر زندگي ميكنند.
جـوايز دريافتي: جـايزه بهـترين بازيگر مرد در سال 2005
از سوي GOLDEN GLOBE-بهترين بازيگر مرد در سال 1997
از سـوي MTV AWARDS-
نــامـزد جـايـزه اسـكـار بـهتـريــن بـازيـگر نـقش مكمل براي
فيلم WHAT`S EATING GILBERT GRAPE در سال 1994.
فيلمهاي وي:
Critters 3 (1991)
Poison Ivy (1992)
This Boy's Life (1993)
What's Eating Gilbert Grape (1993)
The Foot Shooting Party (1994)
A Hundred and One Nights of Simon Cinema (1995)
The Quick and the Dead (1995)
The Basketball Diaries (1995)
Total Eclipse (1995)
Romeo + Juliet (1996)
Marvin's Room (1996)
Titanic (1997)
The Man in the Iron Mask (1998)
Celebrity (1998)
The Beach (2000)
Don's Plum (2001)
Gangs of New York (2002)
Catch Me If You Can (2002)
The Aviator (2004)
The Departed (2006) (COMMING SOON)
بيوگرافي:
لئـونـاردو هنگامي كه يك ساله بود پدر و مادرش از يكديگر
جدا شدند.در سن 5 سالگي در سريال تلويزيوني محبوب
خـود بـنـام ROMPER ROOM حضور يـافت امـا بـه دلـيل بد
رفـتـاري اخــراج گـرديــد. وي در دبـيـرستـان مـارشـال دوره
مـتـوسطه را به پايان رسانيد. نخستين نقش وي در سال
هاي 1991-1992 در تلويزيون در فـيلمهاي PARENTHOOD
و SANTA BARBARA و سـپـس در ســـريــــال تـلـويـزيـوني
GROWING PAINS صورت گرفت. نخستين فيلم سينمايي
وي در سـال 1991 بـنـام CRITTERS 3 اكـران گــرديـد. او با
نــقش آفريني در فيلم ROMEO AND JULIET در سال 1996
و سپـس در فـيلم TITANIC در سال 1997 به سوپر استار
جهاني بدل گشت.
- پست: 412
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۵, ۱۰:۴۶ ق.ظ
- سپاسهای دریافتی: 64 بار
- تماس:
نام كامل:BENJAMIN GEZA AFFLECK
تاريخ تولد: 15 آگست 1972.
محل تولد: بركلي كاليفرنيا-آمريكا.
شغل: بازيگر، فيلم نامه نويس، كارگردان، تهيه كننده.
قد: 190 سانتي متر.
وزن: 79 كيلو گرم.
علت شهرت وي: بازيگري و نويسندگي فيلم GOOD WILL HUNTING در سال 1997.
تحصيلات: دانشگاه ورمونت. اما پس از يك ترم انصراف داد.
نام پدر:TIM AFFLECK---شغل: مدد كار اجتماعي .
نام مادر:CHRIS AFFLECK---شغل: آموزگار.
* پدر مادر وي از يكديگر طلاق گرفته اند.
نام برادر:CASEY AFFLECK---شغل: بازيگر.
نام همسر برادر:SUMMER PHOENIX---شغل بازيگر.
همسران:
1- Jennifer Lopez---شغل: بازيگر. خواننده----در سال 2002 نامزد كردند اما نامزديشان در سال 2003 منتفي گشت.
2-JENNIFER GARNER--- شغل: بازيگر---پـس از 9 مــاه
دوستي در تاريخ 29 جون 2005 ازدواج كردند. (هم اكنـون
باردار ميباشد
فيلمهايي كه در آنها نقش آفريني كرده:
The Dark End of the Street (1981)
Buffy the Vampire Slayer (movie) (1992)
School Ties (1992)
Dazed and Confused (1993)
Mallrats (1995)
Glory Daze (1996)
Going All the Way (1997)
Chasing Amy (1997)
Office Killer (1997)
Good Will Hunting (1997)
Phantoms (1998)
Armageddon (1998)
Shakespeare in Love (1998)
( Cigarettes (1999
Forces of Nature (1999)
Dogma (1999)
Boiler Room (2000)
Reindeer Games (2000)
Bounce (2000)
Pearl Harbor (2001)
Daddy and Them (2001)
Jay and Silent Bob Strike Back (2001)
Changing Lanes (2002)
The Sum of All Fears (2002)
The Third Wheel (2002)
Daredevil (2003)
Gigli (2003)
Paycheck (2003)
Oh, What a Lovely Tea Party (2004)
Jersey Girl (2004)
Surviving Christmas (2004)
Elektra (2005)
Man About Town (2005)
Truth, Justice, and the American Way (2006)
دو فيلم اخر هنوز اكران نگرديده اند.
بيوگرافي:
بـن در كـودكـي نـيـز بـازيـگـري مي كــرد. وي در ســـريــال
THE VOYAGE OF THE MIMI نقش آفريني ميكرده است.
پـس از نـويسندگي فيلم GOOD WILL HUNTING بـكـمـك
دوست صميميش MATT DAMON به شهرت دست يافت.
* بن افلك يك پوكر باز حرفه اي است. وي در ســال 2004
بـرنـده جـايزه 356 هـزار دلاري مسابـقـات قـهـرمـاني پوكر
كاليفرنيا گرديد.
* بن يك فعال سياسي بوده و هوادار دموكراتها است.
تاريخ تولد: 15 آگست 1972.
محل تولد: بركلي كاليفرنيا-آمريكا.
شغل: بازيگر، فيلم نامه نويس، كارگردان، تهيه كننده.
قد: 190 سانتي متر.
وزن: 79 كيلو گرم.
علت شهرت وي: بازيگري و نويسندگي فيلم GOOD WILL HUNTING در سال 1997.
تحصيلات: دانشگاه ورمونت. اما پس از يك ترم انصراف داد.
نام پدر:TIM AFFLECK---شغل: مدد كار اجتماعي .
نام مادر:CHRIS AFFLECK---شغل: آموزگار.
* پدر مادر وي از يكديگر طلاق گرفته اند.
نام برادر:CASEY AFFLECK---شغل: بازيگر.
نام همسر برادر:SUMMER PHOENIX---شغل بازيگر.
همسران:
1- Jennifer Lopez---شغل: بازيگر. خواننده----در سال 2002 نامزد كردند اما نامزديشان در سال 2003 منتفي گشت.
2-JENNIFER GARNER--- شغل: بازيگر---پـس از 9 مــاه
دوستي در تاريخ 29 جون 2005 ازدواج كردند. (هم اكنـون
باردار ميباشد
فيلمهايي كه در آنها نقش آفريني كرده:
The Dark End of the Street (1981)
Buffy the Vampire Slayer (movie) (1992)
School Ties (1992)
Dazed and Confused (1993)
Mallrats (1995)
Glory Daze (1996)
Going All the Way (1997)
Chasing Amy (1997)
Office Killer (1997)
Good Will Hunting (1997)
Phantoms (1998)
Armageddon (1998)
Shakespeare in Love (1998)
( Cigarettes (1999
Forces of Nature (1999)
Dogma (1999)
Boiler Room (2000)
Reindeer Games (2000)
Bounce (2000)
Pearl Harbor (2001)
Daddy and Them (2001)
Jay and Silent Bob Strike Back (2001)
Changing Lanes (2002)
The Sum of All Fears (2002)
The Third Wheel (2002)
Daredevil (2003)
Gigli (2003)
Paycheck (2003)
Oh, What a Lovely Tea Party (2004)
Jersey Girl (2004)
Surviving Christmas (2004)
Elektra (2005)
Man About Town (2005)
Truth, Justice, and the American Way (2006)
دو فيلم اخر هنوز اكران نگرديده اند.
بيوگرافي:
بـن در كـودكـي نـيـز بـازيـگـري مي كــرد. وي در ســـريــال
THE VOYAGE OF THE MIMI نقش آفريني ميكرده است.
پـس از نـويسندگي فيلم GOOD WILL HUNTING بـكـمـك
دوست صميميش MATT DAMON به شهرت دست يافت.
* بن افلك يك پوكر باز حرفه اي است. وي در ســال 2004
بـرنـده جـايزه 356 هـزار دلاري مسابـقـات قـهـرمـاني پوكر
كاليفرنيا گرديد.
* بن يك فعال سياسي بوده و هوادار دموكراتها است.
مرا دوست بدار،اندكي ولي طولاني!