کارگاه : نقدي بر فيلم «سقوط شاهين سياه» يا اسطورۀ مدرن

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث فيلم و سينما به بحث بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

  جغرافيايي ارتش آمريکا : نقشۀ  
[External Link Removed for Guests]
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

 «سقوط شاهین سیاه»
پیروزی حقیقت نمایی و تحریف  


[align=justify]حقیقت نمایی اصطلاحی ست که غالبا در ادبیات و سپس در هنرهای دیگر بکار برده می شود. داستان حقیقت نما یا داستانی که با ترفندهای حقیقت نما ساخت و سامان یافته، داستانی ست که باورکردنی بنظر می رسد بی آنکه حقیقت داشته باشد ( به عبارت دیگر داستانی ست که می تواند بوقوع بپیوندد). چنین خصوصیتی را نباید با واقعیت گرایی (رئالیسم) مترادف بدانیم.
از این نقطه نظر می توانیم بگوییم که «سقوط شاهین سیاه» به نحو بارزی پیروزی حقیقت نمایی ست ( بی آنکه بتواند در مقام اثر هنری مطرح باشد - البته بر اساس این نوشته و شاخصهایی که تا کنون مطرح کردیم و البته این کار ادامه دارد و نقد و بررسی ما هنوز به پایان نرسیده است). در اینجا از این مباحث کلی و مقدماتی به بررسی گوشه هایی از فیلم می پردازیم و سپس آنها را با اطلاعاتی چند از جهان واقعیات مقایسه خواهیم کرد.
در فیلم «سقوط شاهین سیاه» زمانیکه مشخصات و زمان عملیات ایرن تعیین می شود، فرمانده پایگاه به مأمورین یادآوری می کند که عملیات آنها در قلب شهر واقع شده و انباشته از مردم عادی ست و باید مواظب غیر نظامیان و زنان و کودکان باشند که صدمه ای به آنها وارد نشود. و در یکی از صحنه های فیلم می بینیم که حتی در بحرانیترین موقعیتها، زمانی که کاروان موتوریزۀ رنجرها و نیروی دلتا در حال حرکت است، متوقف می شود تا اینکه پیر مردی با کودکی خردسال از عرض خیابان عبور کند. یا زمانیکه سرباز آمریکایی طی یک درگیری وارد خانه ای می شود. در این صحنه می بینیم که مادری بچه هایش را بدور خود جمع کرده و او خیلی آرام بطرف خروجی حرکت می کند. در عین حال می بینیم که شورشی سومالیایی بی توجه به اینکه ممکن است در این خانه افرادی زندگی کنند، از بیرون در خانه را به رگبار می بندد. در اینجا کاملا روشن است عمل آن شورشی سومالیایی تا چه اندازه می توانست گران تمام شود. سرباز آمریکایی به مادر و بچه ها می فهماند که سکوت کنند و خطری آنها را تهدید نمی کند و در حالی که می داند یک نفر پشت در کمین کرده است، تحت چنین شرایط بحرانی با دست با آنها بای بای می کند و یکی از بچه ها نیز با علامت دست به او پاسخ می گوید(این صحنه را در فایل چهارم پیدا خواهید کرد)...این نوع صحنه ها تماما حاکی از این است که آمریکا به حقوق بشر احترام می گذارد. و اساسا تمام فیلم می خواهد به ذهن تماشاگر چنین القاء کند که حضور آمریکا در موگادیشو اساسا برای جلوگیری از نسل براندازی ست. بدون شک چنین داعیه ای در فیلم باورکردنی ست ولی نه در حقیقت.
امّا واقعیت تاریخی دربارۀ نبرد موگادیشو چه می گوید؟
در جریان نبرد موگادیشو از 3 تا 4 اکتبر 1993 بیش از هزار نفر از اهالی موگادیشو به هلاکت می رسند، 19 سرباز آمریکایی و یک سرباز مالزیایی و یک سرباز بلژیکی نیز در این عملیات کشته می شوند و تعداد زخمیان آمریکایی بالغ بر 73 نفر است.
ولی نکتۀ دیگری را که باید دانست، این است که عملیات ایرن تنها عملیاتی نبوده است که آمریکاییها برای دستگیری ژنرال عیدید و یاران او طرح ریزی کرده و به اجرا گذاشتند. 12 ژوئیه هین سال 1993 عملیات دیگری را برای دستگیری ژنرال عیدید به اجرا گذاشته بودند که به بهای کشته شدن 73 غیر نظامی از اهالی موگادیشو انجامید. ودر پیامد چنین حمله ای بود که مردم موگادیشو تعدادی از عکاسان و خبرنگاران را بقتل رساندند. از جمله دان الدون Dan Eldon بطرز فجیعی بقتل می رسد.
در پستهای بعدی دربارۀ حوادث 12 ژوئیه 1993 ، به شرح ماجرا از زبان خود خبرنگارانی که در محل حضور داشتند خواهیم پرداخت. 
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 1118
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳ آبان ۱۳۸۶, ۳:۵۶ ب.ظ
محل اقامت: ايران....از خزر تا خليج هميشه فارس
سپاس‌های ارسالی: 1224 بار
سپاس‌های دریافتی: 1160 بار
تماس:

پست توسط big-man »

توي اين فيلم فقط يه قسمتش خيلي جالب بود. وقتي خلبانه رو گرفتن بعد فرمانده ي سوماليها اومد باهاش صحبت کرد...توي صحبتاش گفت دقيقا يادم نيست :" فکر مي کنيد اگه شما روي ما رو بکشيد ...ما هم سلاحهامونو ميذاريم زمين و تابع دموکراسي آمريکايي ميشيم...." ....
خدایا ...!

نیازی به زمین لرزه نیست ...!

کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت ...!!!
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

big-man نوشته شده:توي اين فيلم فقط يه قسمتش خيلي جالب بود. وقتي خلبانه رو گرفتن بعد فرمانده ي سوماليها اومد باهاش صحبت کرد...توي صحبتاش گفت دقيقا يادم نيست :" فکر مي کنيد اگه شما روي ما رو بکشيد ...ما هم سلاحهامونو ميذاريم زمين و تابع دموکراسي آمريکايي ميشيم...." ....


[align=justify]از Big man بخاطر طرح موضوع تشکر می کنم. کاملا طبیعی ست که در دیدن هر فیلمی صحنه هایی بیش از همه تماشاگران را بیش از همه تحت تأثیر قرار دهد والبته چنین قضاوتی در تعلق تماشاگران است.
از این جهت که بحث و گفتگو پیرامون طرح موضوع تسهیل شود، از دوستان خواهش می کنم با توجه به هشت فایلی که ما در تاپیک «سقوط هلیکوپتر آمریکایی : واقعیت یا تخیل» قرار داده ایم، صحنۀ مورد نظرشان را مشخص نمایند.
صحنه ای که Big man به آن اشاره می کند، بی تردید یکی از صحنه های بسیار معنی داری ست که در مفاهیم کلی فیلم ( به اعتبار مشت نمونۀ خروار است) شرکت دارد. در ادامۀ بررسیهایم قرار بر این بود که مطالبی را از زبان خبرنگاران مطرح کنم که در موگادیشو هنگام حملۀ هلیگوپترهای آمریکایی به ویلای ژنرال عیدید بتاریخ 12 ژوئیه 1993 حضور داشته اند. ولی من برای پستهای جدید و طرح موضوع از جانب دوستان اولویت قائل می شوم.
البته نیّت من در این کارگاه این است که دوستان را تشویق کنم تا در رابطه با موضوعاتی که مطرح می کنند، بیشتر تأمل کنند و بنویسند.
صحنه هایی را که تصور می کنید خیلی پر اهمیت هستند و به عبارت دیگر، صحنه هایی که بیش از همه با شما حرف می زنند، اینها را چندین بار نگاه کنید، و سپس هر چه بفکرتان می رسد بنویسید. و خصوصا مطالب این دو تاپیک را که برای بررسی این فیلم اختصاص داده ایم، بخوانید. بنابراین برای ادامۀ گفتگو، مقدمتا به موضوع طرح شده از جانب Big man خواهیم پرداخت. ولی کمی صبر می کنم تا «بیگمن» کمی بیشتر در بارۀ این صحنه بنویسد. با این وجود گفتگوهای این صحنه را ترجمه کردم ( بدون قید صحنه نگاری) که در زیر ملاحظه خواهید کرد. در ضمن یاد آوری می کنم که این صحنه مربوط است به نیمۀ دوم فایل ششم ( نگاه کنید به فایلهای فیلم در توپیک «سقوط هواپیمای آمریکایی : واقعیت یا تخیل» )

ترجمۀ گفتگوی

سربازان ژنرال عیدید : دورانت، میکائیل دورانت . تو بودی اون رنجری که می خواستی برادرهای مرا بکشی؟
میکائیل دورانت : من رنجر نیستم، من خلبان هستم.
سرباز ژنرال عیدید : مدتی ست که آمریکائیها دیگر سیگار نمی کشند. شما آمریکائیها به زندگی سگیتان ادامه می دهید...
میکائیل دورانت : بامن چکار خواهید کرد؟
سرباز ژنرال عیدید : شما ها گروگان گرفته اید، ما هم ترا گروگان گرفتیم
میکائیل دورانت : دولت هیچوقت دربارۀ من مذاکره نخواهد کرد
سرباز ژنرال عیدید : شاید من و تو بتوانیم با هم مذاکرع کنیم. سرباز با سرباز
میکائیل دورانت : من درجه دار نیستم.
سرباز ژنرال عیدید : می دانم. تو فقط می توانی بکشی ولی نمی توانی مذاکره کنی. تو فکر می کنی با کشتن ژنرال عیدید، ما اسلحه را زمین می گذاریم و شما می توانید دموکراسی آمریکایی را حاکم سازید؟ و کشت و کشتار متوقف خواهد شد؟ ما می دانیم که بدون پیروزی صلحی در کار نخواهد بود. در سومالی مذاکرع یعنی کشتن، کشتن ادامه خواهد داشت، برای اینکه در دنیای ما اینطوریه.

بعد از این صحنه می بینیم که یک هلیکوپتر با بلندگو اعلام می کند : میکائیل دورانت ما ترا تنها رها نخواهیم کرد. 


big-man
ما منتظر پیام احتمالی شما هستیم.
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 1118
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳ آبان ۱۳۸۶, ۳:۵۶ ب.ظ
محل اقامت: ايران....از خزر تا خليج هميشه فارس
سپاس‌های ارسالی: 1224 بار
سپاس‌های دریافتی: 1160 بار
تماس:

پست توسط big-man »

با سلام

آقاي ماه گرفته شما که همه چيزو درباره ي اين صحنه توضيح داديد ديگه من چي بگم.

راستي آخرش چه بلايي سرش اومد.
به هر حال ممنون از اطلاعاتت
خدایا ...!

نیازی به زمین لرزه نیست ...!

کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت ...!!!
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

  کلیشه ها و یا کدهای سینمای  
 
«سقوط شاهین سیاه» 

[align=justify]
در صحنه ای که مربوط به گروگان گرفتن خلبان آمریکایی می شود، به عبارتی خاص ما شاهد یکی از صحنه هایی هستیم که شاید در عین جزئی بودن خود در رابطه با کلیت فیلم، بشکل فشرده و منسجم تمام مفهوم فیلم را منعکس می سازد. البته در اینجا باید به یک نکته اساسی اشاره کنم و آنهم تفکیک کردن نیّت کارگردان از نقد فیلم است. البته باز شناسی و بررسی مفهومی که در نیّت آفرینشگر اثر نهفته است نیز جزء لاینفک نقد است ولی ساحت دیگری از نقد وجود دارد که به قضاوت نیت اثر می پردازد. این دو موضوع را باید از هم تفکیک کنیم. و فکر می کنم که چنین تفکیکی یکی از مناطق بسیار حساس و مهم زیبایی شناسی ست که تخیل با شاخصهای واقعی سنجیده می شود. و براین اساس شاید بتوانیم(خیلی با احتیاط) نتیجه بگیریم که تخیل هنری زمانی اصالت هنری و خصلت والاگرایانه پیدا می کند که موجب ارتقاء واقعیت و بیان حقیقت نزد آدیمیان گردد.
در ابتدای این بحث در تاپیک اوّل، یکی از دوستان خیلی سریع تمام مفهوم داستان را در دو خط خلاصه کرد که من با کمک از حافظه ام آنرا یادآوری می کنم : اینکه آمریکاییها می خواهند خودشان را خوب جلوه دهند و دیگران را پست و آدم کش. البته این دقیقا حرف او نیست ولی تقریبا همان چیزی ست که او گفت و من آنرا به نحو دیگری در اینجا تکرار کردم. البته ما نمی توانیم بخودمان اجازه دهیم که نقد فیلم را به دو خط خلاصه کنیم. زیرا این خطر همیشه وجود دارد که در دام کلیشه گرفتار شویم و از پیچ و خمهای و مکانیسم اثر و عناصر تأثیر گذار آن صرفنظر کنیم.

تحلیل صحنه :
در این صحنه که کارگردان با نورپردازی و دکوراسیون صحنه سعی می کند فضای نا امنی ایجاد کند، شورشی سومالیایی به میکائیل دورانت که زخمی ست و روی چیزی که شبیه تخت است دراز کشیده، سیگار تعارف می کند و او با علامت سر می فهماند که به سیگار احتیاجی ندارد. در پاسخ شورشی سومالیایی به او می گوید که مدتی ست که شما آمریکائیها سیگار کشیدن را ترک کرده اید و به زندگی سگیتان ادامه می دهید...و خودش یک سیگار بیرون می کشد و آتش می زند.
باید دانست که در این یکی دو دهۀ گذشته اتفاق خاصی در کلیشه های هالیوود روی داده است. تا پیش از این تمام پرسوناژهای بد و خبیث در حال خوردن نمایش داده می شدند ولی از این پس سیگار می کشند.
در فایل اوّل نیز زمانی که آن اسلحه فروش سومالیایی را دستگیر می کنند، وقتی ژنرال آمریکایی وارد اتاقی که او در آن محبوس است وارد می شود، او طوری رفتار می کند که گویی در دفتر کار خودش پشت میز نشسته و به ژنرال آمریکایی سیگار تعارف می کند. در اینجا باز هم می بینیم که سیگار کوبایی از جانب یک سومالیایی پیشکش می شود، مورد بی مهری و بی توجهی یک آمریکایی قرار می گیرد. البته سیگار اسلحه فروش در واقع سیگار برگ است ولی سیگار شورشی سیگار معمولی ست که اینرا هم می توانیم بحساب کلاس اجتماعی بگذاریم.
ولی موضوع در اینجا یک کمی پیچیده تر است چونکه ژنرال آمریکایی خودش یک سیگار برگ در دست دارد و از همان جایی می اید که سیگار سومالیایی یعنی کوبا. ولی سیگارژنرال آمریکایی در سرتا سر صحنه خاموش است و در عین حال باریکتر از سیگار سومالیایی ست ، مضافا بر اینکه اسلحه فروش سومالیایی سیگارش را روشن می کند و دود غلیظی نیز از آن بر می خیزد.
البته در اینجا باز هم باید صحنه ای را یادآور شویم که اسلحه فروش سومالیایی در کافه ای واقع در بازار کابارا نشسته و روزنامه می خواند. ولی اگر دقت کنیم می بینیم که او در عین حال گویی در حال خوردن چیزی ست و دهانش را می جنباند. و هنگامی که از کافه بیرون می آید که سوار ماشین شود، سیگار روشن بر لب دارد، و زمانی هم که سوار اتومبیل می شود، دود رقیق سیگار را پشت سر او مشاهده می کنیم. هیچکدام از این جزئیات بی دلیل نیست، و بخاطر ساخت و پرداخت کلیشه ای در نظر گرفته شده است که افراد خبیث را در حال خوردن و سیگار کشیدن نشان می دهد. بعبارت دیگر این یک کد یا قرارداد سینمایی ست. البته جزئیات دیگری نیز برای بی اعتبار کردن شخصیت مورد نظر بکار برده می شود. در صحنه ای که اسلحه فروش سومالیایی با ژنرال آمریکایی حرف می زند، نورپردازی بشکلی ست که تا چندین ثانیه متوالی روی نوک بینی او انعکاس نوری را می بینیم که گویی شبیه شیء زائد است. این نورپردازی و این نقطۀ نورانی روی بینی پرسوناژ، به اعتقاد من به هیچ عنوان اتفاقی نیست.

این توضیحات به این علت بود که نشان دهم کارگردان از چه ترفندهایی ( در ساحت تصویر پردازی) بهره می گیرد تا مفهومی را که در نیّت اوست به تماشاگران مسترد سازد. (در مورد این صحنه مطالب دیگری هست که در پستهای بعدی دنبال خواهیم کرد. من همچنان به اینکار ادامه می دهم بی آنکه بدانم اینکار برای چند نفر جالب توجه می باشد.) 
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

big-man نوشته شده:با سلام

آقاي ماه گرفته شما که همه چيزو درباره ي اين صحنه توضيح داديد ديگه من چي بگم.

راستي آخرش چه بلايي سرش اومد.
به هر حال ممنون از اطلاعاتت


از اینکه به این کارگاه توجه دارید از شما و همگی سپاسگذارم و امیدوارم این کارها چندان هم بیهوده نباشد، خصوصا از این جهت که کشت و کشتار در سومالی همچنان ادامه دارد (؟).
اما در مورد سرنوشت میکائیل دورانت در خود فیلم خبری نیست. ولی از طریق برخی صحنه ها بشکل ضمنی می توانیم حدس بزنیم که شورشیان سومالیایی او را با اسلحه فروش سومالیایی معاوضه می کنند. البته این حدس گمان من است. ولی از این جهت که بتوانیم واقعا بدانیم چه بلایی به سر او آمده است، چنانچه از نظر تاریخی واقعیت داشته باشد، باید رد پایش را در نشریات اکتبر 1993 پیدا کنیم. هر مطلبی اگر به ذهنتان می رسد که دوست دارید آنرا بگویید، تردید نکنید. در هرصورت همین پرسشها ی شما برای گسترش این کارگاه بسیار ارزشمند است. به تحلیلهایمان ادامه خواهیم داد.
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

  عملکرد عوامل تکرار و تراکم در «سقوط شاهين سياه» 

[align=justify]از زمانی که ما دو عمل مشابه بهم را در فیلم مشاهده کردیم و تشخیص دادیم، یعنی وقتی دیدیم عمل تعارف کردن سیگار از جانب سومالیاییها به آمریکاییها و رد کردن آن از جانب آمریکاییها دوبار تکرار شده است، در اینصورت می توانیم بگوییم که عمل کاملا مشخصی حداقل دوبار تکرار شده است. با اینحال تکرار مضاعف در عین حال قرینۀ یکدیگر هستند، یعنی در موقعیت اوّل سومالیایی در مقام گروگان قرار دارد و آمریکایی در مقام گروگانگیر، و در موقعیت دوّم این رابطه برعکس می شود، آمریکایی در مقام گروگان قرار می گیرد و سومالیایی رئیس مجلس است.
ممکن است بپرسید که چنین نقطه نظری به چه درد می خورد، و معنای آن چیست؟ یکی از کارهای نقد همین است که به اجزاء اثر و روابط بین آنها بپردازد. بی گمان چنین شگردهایی در تعادل فیلم که حدود یکساعت و چهل یا چهل و پنج دقیقه است تأثیر می گذارد و در عین حال در مسترد ساختن مفهوم مورد نظر (نیّت کارگردان) به تماشاگر شرکت دارد.
حال که ما یک نمونه از تکرار را بازشناسی کردیم باید آنتنهایمان را بکار بیاندازیم و در تمام طول فیلم بگردیم و ببینیم که آیا تشابهات و تکرار های دیگری وجود دارد یا ندارد؟ براحتی می توانیم تکرارهای متعددی را در صحنۀ نبرد موگادیشو جستجو کنیم. به این ترتیب می توانیم تمام صحنه هایی را یادآور شویم که حاکی از تیرخوردن سربازان آمریکایی ست و به همین منوال صحنه هایی که در آن سرباز تیر خورده باید عمل جراحی شود و گاهی اینکار بدون تزریق داروی بیهوشی و یا بی حس کننده انجام می گیرد.
پرسش اینجاست که هدف یا نیّت کارگردان از این تکرارها چیست؟ در پاسخ می توانیم بگوییم که کارگردان از طریق تکرار و تراکم آنها در پی برانگیختن حداکثر هیجان حسی نزد تماشاگر است. و پس از تمام این هیجات حسی که تماشاگر همراه با خیل سربازان زخمی و جراحت دیده و اجساد آنها به پای گفتمان سرباز نیروی دلتا می نشیند :
«وقتی از من بپرسند، ای...هوت چرا می جنگی؟ جوابشونو نمی دم، بریا اینکه درک نخواهند کرد. نمی فهمند چرا می جنگیم. اونها نمی فهمند که برای نجات دوستمان، یکی برای دیگری می جنگیم. چیز دیگری وجود ندارد.»

در پایان فیلم خصوصا شاهد تک گوییهای سه سرباز آمریکایی هستیم که سومی در واقع نامۀ یکی از سربازان کشته شده است. چنین ترفندی بی شباهت به ترفندی نیست که کارگزاران هیتلر برای سخنرانیهای او بکار می بردند، یعنی منتظر نگهداشتن تودۀ مردم و ایجاد تشنج باطنی و سپس ورود رهایی بخش رهبر بزرگ که موجب خلسه ای جمعی می شد و بهمین علت این توهم را ایجاد می کرد که گویی هیتلر سخنوری خارق العاده ای است. تک گوییهای پایان فیلم کمابیش در چنین موقعیتی قرار دارد. 
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

  تحلیل صحنۀ اسارت خلبان  

[align=justify]اگر به گفتگوهای این صحنه توجه کنیم، خلبان هلیکوپتر تقریبا خود را بعنوان یک غیر نظامی معرفی می کند « رنجر نیستم، درجه دار هم نیستم» و می گوید که خلبان هلیکوپتر است. یعنی می توانیم با توجه به دخالت نظامی سازمان ملل متحد، نتیجه بگیریم که او خلبان هلیکوپتر است و به ارتش آمریکا و سازمان ملل متحد خدمت می کند، و برای برقراری صلح و جلوگیری از ژنوسید به اینجا آمده است. بنابراین چنین تصویری فورا در کنتراست با شورشیان بعنوان آدمهای خبیث و بی قانون و آدم کش جلوه می کند. همانطور که پیش از این گفتیم این صحنه را می توانیم بشکل مشت نمونۀ خروار است تلقی کنیم.
نکته ای که البته پیش از ما مقدمتا توسط منقدین غربی باز شناسی و تأیید شده است، این است که در این فیلم آمریکاییها از عالم سیاست مبرا هستند، و اگر به موگادیشو آمده اند برای نجات اسکلتها آمده اند (سربازان آمریکایی سومالیاییها را اسکلت می نامند همانطور که موگادیشو را موگ خطاب می کنند)، اسکلتهایی که هیچ شانس تعلیم و تربیت نداشته اند ، بیکار هستند و دارند همدیگر را می کشند.
آنچه باید در نظر داشت غیر سیاسی بودن آمریکاییها ست.
ولی سیاست و گفتمان سیاسی را در جبهۀ سومالیاییها پیدا می کنیم. از فروشندۀ اسلحه گرفته که در عین اسارت مثل رؤسا عمل می کند و ژنرال آمریکایی را ناآگاه می داند...تا گفتمان سرباز ژنرال عیدید در صحنۀ گروگان گیری خلبان آمریکایی. سرباز شورشی می گوید در سومالی کشتن یعنی مذاکره کردن، و صلح بدون پیروزی ممکن نخواهد بود. و در نهایت می گوید که در دنیای آنها یعنی در دنیای سومالیاییها این امر کاملا عادی ست و کشت و کشتار باید ادامه پیدا کند ...به عبارت دیگر گفتمان او کاملا سیاسی ست، در حالی که خلبان زخمی و بی دفاعی که روی چیزی شبیه تخت خواب دراز کشیده است، فقط خلبان هلیکوپتر است.
بنابراین از این نقطه نظر یعنی منعکس ساختن دو جبهه آمریکا (غیر سیاسی) و جبهۀ سومالی (سیاسی) کاملا در این صحنه نمونه بارزی ست که حاکی از نیّت کلی کارگردان می باشد.
گفتمان هوت نیز که در پست قبلی به آن اشاره داشتیم دقیقا از چنین قاعده ای پشتیبانی می کندو یعنی حذف بعد سیاسی در جبهۀ آمریکا، و رنگ و روی انسانی بخشیدن به آن. 
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

  بمباران موگادیشو
توسط هلیکوپترهای آمریکایی
بتاریخ 12 ژوئیه  


[align=justify]نبرد موگادیشو که آنرا به تأویل ریدلی اسکات در فیلم «سقوط شاهین سیاه» مشاهده می کنیم، نخستین تلاش آمریکاییها برای دستگیری ژنرال عیدید نیست. بمباران ویلای ژنرال عیدید توسط هلیکوپترهای آمریکایی ساعت 10 صبح روز 12 ژوئیه 1993 ، به مدت هیجده دقیقه، اگر چه به نتیجه دلخواه نرسید ، ولی 73 کشته در بین شهروندان موگادیشو بر جای گذاشت. و در پی چنین بمبارانی بود که مردم خشمگین موگادیشو تعدای از خبرنگاران خارجی را بطرز فجیعی بقتل رساندند. تنها خبرنگاری که از این واقعه نجات پیدا کرد، اریک کابانیس Eric Cabanis عکاس و خبر نگار AFPاست.
من با یادآوری نام این خبرنگاران و عکاسان از مصاحبات اریک صرفنظر می کنم. ولی دلم می خواست می توانستم نام تمام شهروندان موگادیشو را نیز در اینجا قید کنم. ولی در منابعی که من به آنها مراجعه کرده ام مثل خود فیلم نام سومالیاییها دیده نمی شود. اسامی سه خبرنگار و یک صدا بردار عبارتند از :

دان الدون
Dan Eldon
هوس مینا
Hos Maina
هانسی کروس
Hansi Krauss
آنتونی ماشاریا
Anthony Macharia

در میان اجسادی که آمریکائیها در حاشیۀ شهر پیدا می کنند، جسد دان الدون است که به روایت اریک کابانیس که از یک آمریکایی نقل قول می آورد، از همه بیشتر صدمه دیده بوده است. او را سنگسار کرده بودند و روی بدن او جای ضربات چاقو دیده شده است. او بیست و دوساله بود.
نخستین جملۀ ای که روی اکران فیلم «سقوط شاهین سیاه» می بینیم، در واقع جمله ای ست که در مقدمۀ دفترهای یاد داشت او پیدا کرده بودند که انباشته از عکس و «فتومونتاژ» و تفسیر است.
«تنها مردگان پایان جنگ را دیدند»
 

تصویر
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 1118
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳ آبان ۱۳۸۶, ۳:۵۶ ب.ظ
محل اقامت: ايران....از خزر تا خليج هميشه فارس
سپاس‌های ارسالی: 1224 بار
سپاس‌های دریافتی: 1160 بار
تماس:

پست توسط big-man »

خاتمه ي جنگ را فقط کشته شدگان ديده اند.......


آقاي ماه گرفته شما در مورد خلبان توضيح داديد ولي نگفتيد که آزاد شد ياکشته شد...


اگه ميشه يه کم در مورد اول فيلم صحبت اون فرمانده با کسي که محل رهبران سومالي رو لو داد.توضيح بديد.
مرد سياه: مرتکب خطاي فکر کردن نشيد چون منم با |آب لولهکشي بزرگ شدم.يه چيزايي در مورد تاريخ ميدونم.


اون صحنه ي آخرم جالب بود وقتي فرمانده ، زمين خوني رو خودش با پارچه تميز کرد.

و صحنه ي ديگه صحبت اون سربازه با سربازه ديگه اسمشون يادم نيست ولي صحبتاشون.
1:ميخاي برگردي شهر.
2:غذاي عالييه. ميدوني اگه برگردم شهر مردم ازم ميپرسن هي مرد چرا رفتي جنگ چه خبره مرد، معتاد جنگ شدي.
اما اونا هرگز نمي فهمن .هرگز نميتونن درک کنن که مي جنگيم فقط به خاطراوني که کنارمون ميجنگه.
خدایا ...!

نیازی به زمین لرزه نیست ...!

کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت ...!!!
Captain I
Captain I
پست: 623
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۳۵ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

پست توسط Palang mah gerefteh »

[align=justify]big-man عزيز
در مورد سرنوشت خلبان هليکوپتر، ميکائيل دورانت همانطور که در فيلم مشاهده مي کنيم چيزي نشان داده نمي شود. احتمالا يا او را مي کشند و يا با اسيران سوماليايي معاوضه مي کنند. باید در جراید آن زمان جستجو کرد. فيلم را هم باید چندين بار ديد. ولي در مورد پرسشهاي بسيار جالبي که مطرح کرده ايد، بهتر اين است که خود شما هر چه فکر مي کنيد بنویسید ، و از افکار و احساسي که اين صحنه ها در شما بيدار مي کنند حرف بزنید. اين کار واقعا براي خود شما و همۀ کابران امروز و آينده این تاپیک مفيد خواهد بود. در ضمن ترجمۀ شما از جملۀ افلاطون خیلی خوب است. با  
ارسال پست

بازگشت به “فيلم و سينما”