ژاندارک بسون

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث فيلم و سينما به بحث بپردازيد

مدیر انجمن: شوراي نظارت

ارسال پست
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 1796
تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 35 بار
سپاس‌های دریافتی: 215 بار
تماس:

ژاندارک بسون

پست توسط Karim1504 »

فرستاده:داستان ژاندارک(محصول ۱۹۹۹ فرانسه):۸۰ میلیون دلار هزینه فیلمی شده است که درباره دختری فرانسوی و روستا زاده است که از مرگش بیش از ۵۰۰ سال می گذرد.هشتاد میلیون دلار برای داستانی که بیش از ۴۰ بار در قالب فیلم به تصویر کشیده شده است و نسخه های تلویزیونی آن نیز بارها به نمایش درآمده است.دختر جوانی که ادعا می کرد ندایی آسمانی او را مامور رهایی وطن از چنگال انگلیسیهای اشغالگر و یاری و مساعدت به کارل هفتم برای رسیدن به تاج و تخت می کرد فیلم زاندارک عاقبت در سال ۱۴۳۱ به عنوان ملحد در آتش سوزانده شد.چرا کارگردانی مثل لوک بسون هنرپیشه های معروفی چون داستین هافمن:جان مالکوویچ:فی داناوی و میلا یوویچ را بکار می گیرد و هزینه های زیادی را تقبل می کند تا بار دیگر پیروزی در جنگهای صدساله را نشان دهد؟بسون تنها و اولین کارگردانی نیست که از میان داستانهای معروف جهانی دست به سفر به دنیای سینما زده است.قبل از او نیز کارگردانان دیگری این تجربه کارگردان طلایی فرانسه را پشت سر گذاشته اند:رایدلی اسکات(کارگردان فیلم بلید رانر)فیلم گلادیاتور را ساخت:فیلمی پر از صحنه های جنگ و خونریزی که در مقابل دکوری از نوع دکورهای فیلمهای قدیمی فیلمبرداری شد با بودجه ای بالغ بر ۱۰۰ میلیون دلار.از طرف دیگر ژان ژاک آنود نیز در استودیوی بابلسبرگ برلین جنگ جهانی دوم را با بودجه ای ۹۰ میلیون دلاری دوباره زنده می کند.آیا بازگشت به گذشته وسیله ای است برای بیان اشتباهات انسانی و رهایی از یوغ بازیهای سیاسی؟شک نیست که بسون باهوشتر از آنست که برای تسخیر پرده سینمای قرن ۲۱ از موضوع خوش بینانه ای مثل سپهسالار فاتح با چهره ای معصوم استفاده کند.حتی در آن هنگام که ژاندارک پرچم سفید صلح را نیز در دست دارد چنین حالتی در فیلم به چشم نمی خورد زیرا بسون به عنوان مورخی واقع نگر بخوبی می داند که تماشاچی نه از شخصیت ژاندارک به عنوان یک قدیس و نه از ناسیونالیسم افراطی او و نه از خونریزیهای بدون انگیزه در آن جنگها و تمایلات ظاهرا مذهبی ژاندارک دل خوشی ندارد و به همین خاطر کارگردان به هیچ روی قصد آنالیز این قهرمان ملی فرانسه را در سر نمی پروراند.حتی می توان گفت وی تا حدی در شخصیت این قهرمان و عقاید مبلغ گونه او شک و تردید نیز دارد.مثلا هنگامی که ژاندارک در زندان به سر می برد و با وجدان خویش(با بازی داستین هافمن)سخن می گوید با این پرسش روبه رو می شود که خداوند چطور راضی می شود که ما انسانها همدیگر را بکشیم؟کارگردان از زبان وجدان ژاندارک جوابی را ارائه می دهد که مانند پیامی جامع:نه تنها مورد قبول مذهبیها بلکه مورد قبول کافران نیز هست:این خدا نیست که انسانها را می کشد بلکه این انسانها هستند که دست به کشتن یکدیگر می زنند.کلیسای کاتولیک مصرانه تمایل دارد از ژاندارک به عنوان یک قدیس یاد شود اما بسون اینکار را نمی کند و از طرفی حکم و نظر قاطع و جهت گیری مشخصی را نیز ارائه نمی دهد.

جستجوی عشق در دنیایی که عشق ورزیدن در آن غیر ممکن است دستمایه همه فیلمهای بسون بوده و هست.در فیلم آبی بزرگ(۱۹۸۸)جذبه و افسون دریا به سمبل تراژیک آرزوها و اشتیاقهای برآورده نشده تبدیل می شود.در فیلم نیکیتا(۱۹۸۹)ظهور ناگهانی عشق در زندگی زنی قاتل:جهانبینی بدبینانه و سرد او را از بین می برد.در فیلم حرفه ای(۱۹۹۴)دختری کوچک و به اصطلاح پوسته سخت و غیر قابل انعطاف:روح مردی خسته از روزگار را می شکند و در فیلم عنصر پنجم(۱۹۹۸)زنی:تجسم عینی عشق می شود و این همان عنصر پنجمی است که همه چیز را در کنار هم نگه می دارد و دنیا را نجات می دهد.در این فیلم است بسون محتاطانه از آن نگاه سنتی به عشق(حالتی میان معنویت و س__ک____س)فاصلهپوستر دیگری از فیلم زاندارک می گیرد و با فیلم فرستاده با استواری:آخرین قدم ممکن را برمی دارد و در قالب یک عارف ظاهر می شود.در این فیلم او به دنبال آن چیزی است که فلاسفه از آن به عنوان AGAPE عشق آسمانی و خدایی یاد می کنند.اما این عزم و تصمیم کارگردان نامدار فرانسه از پیش محکوم به شکست است زیرا عشق زمینی روح قهرمان داستان را حالتی سه بعدی می بخشد و دیگر آنکه عشق و ایثار ژاندارک در راه معبود آسمانی(آنهم درسینما:یعنی جایی که تنها چشم صورت بکار می آید نه چشم دل)کاری ناممکن است و ره به ناکجا آباد می برد.اما دقیقا چنین نقاط ضعفی و به عبارتی امتناع(یا ناتوانی)کارگردان:در جنبه تقدس بخشیدن به ژاندارک است که موجب قوت فیلم می گردد.اما از طرفی همه اینها به شخصیت ژاندارک حالتی خیالی و تصوری می بخشد(یعنی همان چیزی که بدون آن هیچ قهرمانی نمی تواند دنیا را عوض کند)و این حالت خیالی چیزی نیست جز همان ناپختگی ساده لوحانه:که از این دختر کم سن و سال:انسانی جنگجو و عصیانگر می سازد.کارگردان به شخصیت ژاندارک نگاهی دوستانه و پدرانه دارد و موفق می شود بدون آنکه دیدی منفی نسبت به او ایجاد کند پندارهای هیستریک او را تحت کنترل درآورد:مثلا هنگامی که ژاندارک برای وجدانش قسم یاد می کند که در میدان جنگ شمشیری پیدا کرده که نشانه ای از پیام خداوند است وجدانش با توضیحات روشنگرانه ای او را نسبت به این خیال باطل قانع می کند.وجدان قهرمان داستان برای او از چیزهایی می گوید که حکایتها و پندارهای ژاندارک را می تواند زیر و رو کند:مثل سربازی که در جنگ تن به تن بدست او کشته شده است:فراریانی که به دستور او از پای درآمده اند و جنگجوی روستازاده ای که زمانی ژاندارک را به وسوسه ای شیطانی انداخته است.اما با وجود همه این واقعیتها:ژاندارک آن چیزی را می بیند که خود می خواهد:یعنی شمشیری با هاله ای از نور خدایی که میان زمین و آسمان معلق است.هنرپیشه ۲۳ ساله نقش ژاندارک یعنی میلا یووویچ نیز در مورد این شخصیت تاریخی نگاهی خاص دارد و می گوید:او انسانی مجذوب و مفتون شده است که باعث پدید آمدن یک جنبش می شود و انقلابی فردی و شخصی را آغاز می کند:و این چیزی است که همه دختران می توانند به آن مبادرت ورزند.البته بعضی از منتقدین عقیده دارند که در این فیلم بجای پرداختن به شخصیت انسانی و اخلاقی و مذهبی ژاندارک:بیشتر به مدل موی قرون وسطایی وی توجه شده است.یعنی آن مدل موی کوتاه که هم امروزی است و هم تاریخی و قدیمی.و بدین ترتیب فیلم فرستاده:اولین اپرای سینمایی قرن ۲۱ است که می توان از آن به عنوان جلوه بارز غلبه فرم بر محتوا یاد کرد.این فیلم ۱۴۸ دقیقه است و پاسکال گرگوری نیز در آن بازی کرده است.از میان انبوه فیلمهایی که در مورد این شخصیت تاریخی ساخته شده است می توان از این فیلمها یاد کرد:

۱-مصائب ژاندارک(۱۹۲۸)محصول فرانسه.به کارگردانی و نویسندگی کارل تئودور درایر.این فیلم صامت ازیکی از فیلمهایی که در گذشته در مورد زاندارک ساخته شده است. قهرمان فراموش شده ای می گوید که قربانی تنگ نظریهای قاضی دادگاه می شود.

۲-ژاندارک(۱۹۴۸)محصول آمریکا.به کارگردانی ویکتور فلمینگ و بازیگری اینگرید برگمن.در این فیلم برگمن همه سعی خود را کرده است تا نقش آفرینی اش تحت الشعاع این داستان کهنه شده انعطاف پذیر و دکورهای انبوه و غول آسا قرار نگیرد.

۳-ژان:دختر جوان(۱۹۹۳)با بازی ساندرین بونر.فیلمی دنباله دار و ۳۳۵ دقیقه ای که به دلیل پرداختن بیش از حد به جزئیات تاریخی موفقیتی کسب نکرد.

اما جالب است بدانید که در سال ۱۹۹۶ خانم کاترین بیگلو کارگردان فیلمهای اکشن:لوک بسون را به عنوان مدیر تولید پروژه خود(یعنی ژاندارک)استخدام کرد.اما چندی بعد بسون بخاطر اختلاف بر سر انتخاب نقش اول:از این پروژه کنار کشید و مشغول ساخت فیلم فرستاده شد.خانم بیگلو هم از او به دلیل نقض قرارداد به دادگاه شکایت کرد.تابستان سال ۱۳۷۸ فیلم ژاندارک به کارگردانی بیگلو جلوی دوربین رفت و میرا سوروینو در نقش ژاندارک ظاهر شد.


منبع :http://superspace.blogfa.com
نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت...
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “فيلم و سينما”