شعری از شهریار - تهران و تهرانی

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain
Captain
پست: 2755
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵, ۱۲:۴۶ ب.ظ
محل اقامت: شیراز
سپاس‌های ارسالی: 22364 بار
سپاس‌های دریافتی: 5559 بار

شعری از شهریار - تهران و تهرانی

پست توسط Present »

مدتی بود که دنبال این شعر می گشتم . همونطور که می دونید از کسانی هستم که به شدت به نوع بر خورد مردم تهران نسبت به دیگر هموطنان انتقاد دارم و بعضی وقتها احساس می کنند دیگر هموطنان ما در کشور نوکر و بازیچه و مزحکه آنها هستیم . من فکر می کردم این مشکل فقط در زمان حال بوده تا نه این رشه ای بس دراز دارد که شهریار استاد شعر ایران رو به سرودن این شعر وا داشته . به هر حال خیلی جالب گفته . این شعر تنها در مورد تهرانی مصداق نداره و در مورد هر انسان برتری جویی مصداق پیدا می کنه البته از نظر من

الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعیت ایرانی جز پریشانی
چه داند رهبری سرگشته صحرای نادانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
الا ای تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


تو ای بیمار نادانی چه هذیان و چه هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بدتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


گمان کردم با من همدل و همدین و همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

به شهریور به پارین که طیارات با تعجیل
فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل
تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن
الا تهرانیا اصاف میکن خر تویی یا من


چو استاد دغل سنگ سنگ محک بر سکه ما زد
ترت تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر یک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

تو را ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

کنون گنئم نه از آسمان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


شعری که در بالا می بینید سروده ی شهریار و داستان از این قرار
بوده که یک سرباز ترک بعد از دوران خدمت خودش که تهران بوده پیش
شهریار میره و به اون در مورد این که تهرانی ها همش اون رو به خاطر
ترک بودنش مسخره میکردن شکایت میکنه و همین باعث میشه که شهریار
این شعر را بگه که مایه ی عبرت تهرونیا ست البته تهرونیای بی ادب

[External Link Removed for Guests]
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم / شمعم که سوزم و دودی نیاورم

گــــــــــــــــاهی تــــــــــــــاوان شیــــــــــر بودن قـــفس اســـت ...
امــــــــا شـــــغال هــــا در شـــــهــــر آزاد مـــــیگـــــــردنــــــــــد ... !

به زودی تعمیرکار لب تاپ می شم :-)
Major
Major
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۱, ۱۰:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 227 بار
سپاس‌های دریافتی: 1195 بار

Re: شعری از شهریار - تهران و تهرانی

پست توسط 144 »

بله واقعا بعضی از این تهرانیها انگار استغفر...خدان ، تو یه مترو دونفر داشتن باهم حرف می زدن(من تهرانی نیستم و کار داشتم اون روز)
یکی برگشت و گفت :تهرانو به گند کشیدن، واقعا یعنی چی منم بهش گفتم تو خودت گندی و هفت جد و آبادت، فکرنکنید اونایی که حرف می زدن یکیشون من بودم،نه بخدا ،واقعا بعضی هاشون دیگه خیلی پرروشدن
البته الحمد لله انگار خوب تر شدن نسبت به قدیما،اما همچنان زیاد گستاخی می کنند تصویر
من منظورم اون بی ادب هاست ها نه همشون تصویر
در تمام رنج هایی که میکشی "صبر[COLOR=#000000]" اوج احترام به حکمت خداوند است 
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 3472
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 5879 بار
سپاس‌های دریافتی: 12411 بار
تماس:

Re: شعری از شهریار - تهران و تهرانی

پست توسط Solver »

به شهر نیست، کافیست یادمان بماند:

درخت هر چه پر بار تر افتاده تر.

این روزها همه مدعی هستند، و شاید بدترینش مدعی فهم و شعور بودن است،

به نقل از سعدی مدعی را به معرفت می شود سر جایش نشاند.

تفسیر شیخ ما:

کسب معرفت کنیم که هر چه خودمان با شناخت تر . بر جهل خود آگاه تر و در نتیجه خاموش تر،

و پس از ان کدام مدعیست که به دنبال اثبات بلندتر بودن صداش بر سکوت باشد؟

و در تطبیق با نظر ملاصدرا، خود را دریاب، مسئول نادانی دیگران خودشان هستند.
Personal Site: [External Link Removed for Guests]
Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 351
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰, ۱۲:۴۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1589 بار
سپاس‌های دریافتی: 1992 بار

Re: شعری از شهریار - تهران و تهرانی

پست توسط دموکراسی »

ظاهرا استاد هم از گزش بعضی دوستان تهرانی در امان نبودند

اما به نظر من کسی که دیگران (از هر قوم و زبانی) را مسخره میکنند خودشان مسخره تر از همه هستند فقط نیاز به بیانش از طرف دیگران نیست :razz:
توبه برلب سبحه برکف دل پر از شوق گناه معصیت را خنده می اید ز استغفار ما
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”