فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت
- پست: 367
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۵:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آبادان شهر خوبان- آبادان شهر خدا
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 339 بار
فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
واقعیت: یکی از دلایل پیشرفت آلمان
ماجرای کوتاه جالب
(لطفا حتما تا آخر بخوانید)
ـــــــ
آلمان کشوری توسعه یافته است. شاید فکر کنید که اکثر مردمشان زندگی لوکس دارند.
شخصی تعریف می کرد که وقتی که به شهر هامبورگ آلمان رفتیم ، همکلاسی های دانشگاهمان ما را به رستورانی بردند. آنجا زوج جوانی بود که داشتند با همدیگر غذا میل می کردند که فقط دو بشقاب و دو عدد نوشیدنی روی میزشان بود. تعجب کردم که آیا چنین غذا
یی می تواند برای دیدار رمانتیکی مناسب باشد؟!
در میز دیگر چند خانم مسن نشسته بودند و پیشخدنت غذا به مقدار کمی به آنها آورد و سعی می کردند بعد ازتمام کردن غذای بشقابشان ، دوباره غذا را به بشقابشان بکشند.
از آنجایی که ما گرسنه بودیم همکلاسیهایمان مقدار زیادی غذا سفارش دادند طوری که بعد ازسیر شدن یک سوم غذا هنوز روی میز بود!
در حالی که در صدد ترک رستوران بودیم خانوم های پیر به انگلیسی با ما صحبت می کردند و متوجه شدیم که از تلف کردن غذای زیاد ناراحت بودند.
دوستمان گفت: ما پول غذا را می دهیم ودیگر چه اهمیتی دارد که چرا غذای اضافی مانده است؟!
خانوم پیر سپس موبایلش را برداشت و زنگ زد و شخصی با یونیفرم از سازمان امنیت اجتماعی وارد شد.
بعد ازاینکه موضوع را فهمید 50 یورو جریمه شدیم!
افسر به ما گفت: آن مقدار که می توانی مصرف بکنی را باید سفارش بدهی، پول مال تو است ولی منابع مملکت متعلق به جامعهاست. تعداد زیادی افراد در جهان هست که با کمبود غذا مواجه هستند و هیچ عذری برای تلف کردن منابع، قابل قبول نیست.
طرز تفکر مردم چنین کشور ثروتمندی ما را متحیر کرد.
ــــــــــــــــ
ما در کشوری زندگی می کنیم که پیشرفته نیست و منابع آنچنان زیادی ندارد این درحالی است که منابع کشور را در اکثر مواقع به هدر می دهیم.
بیایید با همدیگر در مصرف منابع محدودمان صرفه جویی کنیم.
زیرا.....
اگر چه پول از آن خودمان است، ولی ..
منابع فقط از آن خودمان نیست بلکه متعلق به تک تک افراد جامعه است.
ماجرای کوتاه جالب
(لطفا حتما تا آخر بخوانید)
ـــــــ
آلمان کشوری توسعه یافته است. شاید فکر کنید که اکثر مردمشان زندگی لوکس دارند.
شخصی تعریف می کرد که وقتی که به شهر هامبورگ آلمان رفتیم ، همکلاسی های دانشگاهمان ما را به رستورانی بردند. آنجا زوج جوانی بود که داشتند با همدیگر غذا میل می کردند که فقط دو بشقاب و دو عدد نوشیدنی روی میزشان بود. تعجب کردم که آیا چنین غذا
یی می تواند برای دیدار رمانتیکی مناسب باشد؟!
در میز دیگر چند خانم مسن نشسته بودند و پیشخدنت غذا به مقدار کمی به آنها آورد و سعی می کردند بعد ازتمام کردن غذای بشقابشان ، دوباره غذا را به بشقابشان بکشند.
از آنجایی که ما گرسنه بودیم همکلاسیهایمان مقدار زیادی غذا سفارش دادند طوری که بعد ازسیر شدن یک سوم غذا هنوز روی میز بود!
در حالی که در صدد ترک رستوران بودیم خانوم های پیر به انگلیسی با ما صحبت می کردند و متوجه شدیم که از تلف کردن غذای زیاد ناراحت بودند.
دوستمان گفت: ما پول غذا را می دهیم ودیگر چه اهمیتی دارد که چرا غذای اضافی مانده است؟!
خانوم پیر سپس موبایلش را برداشت و زنگ زد و شخصی با یونیفرم از سازمان امنیت اجتماعی وارد شد.
بعد ازاینکه موضوع را فهمید 50 یورو جریمه شدیم!
افسر به ما گفت: آن مقدار که می توانی مصرف بکنی را باید سفارش بدهی، پول مال تو است ولی منابع مملکت متعلق به جامعهاست. تعداد زیادی افراد در جهان هست که با کمبود غذا مواجه هستند و هیچ عذری برای تلف کردن منابع، قابل قبول نیست.
طرز تفکر مردم چنین کشور ثروتمندی ما را متحیر کرد.
ــــــــــــــــ
ما در کشوری زندگی می کنیم که پیشرفته نیست و منابع آنچنان زیادی ندارد این درحالی است که منابع کشور را در اکثر مواقع به هدر می دهیم.
بیایید با همدیگر در مصرف منابع محدودمان صرفه جویی کنیم.
زیرا.....
اگر چه پول از آن خودمان است، ولی ..
منابع فقط از آن خودمان نیست بلکه متعلق به تک تک افراد جامعه است.
به کودکان پابرهنهء شهرم،به شهداي خونين کفن آبادان،به غيرت جوانان غيور آبادانم،به عرق جبين کارگران زحمتکش شهر خدا......سوگند مي خورم که وامدار هيچکس نيستم به جز .......آبادان
-
- پست: 26
- تاریخ عضویت: شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۰, ۱۱:۱۹ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 62 بار
- سپاسهای دریافتی: 52 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
آورین
عجیب عاشق آلمانم
شخصیت کشورشونو میشد توی تیم فوتبالشون دید وقتی که یواخیم لو گفت تیم آلمان یه ستاره فوق العاده داره : اونم" تیم آلمان "ه
عجیب عاشق آلمانم
شخصیت کشورشونو میشد توی تیم فوتبالشون دید وقتی که یواخیم لو گفت تیم آلمان یه ستاره فوق العاده داره : اونم" تیم آلمان "ه
- پست: 367
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۵:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آبادان شهر خوبان- آبادان شهر خدا
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 339 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
سلام
با تشکر از همه دوستانی که به این تاپیک سر زدن و تشکر کردن
داستان آموزنده از تفاوت طرز تفکر در خارج از کشور
یکی از دوستان بنده که سابقه و تجربه در چندتا کشور رو به واسطه کارش و تجارتش داشت تعریف میکرد............
برای دیدن یکی از دوستان به سوئد رفته بود.....بهعد از چند روز که تعطیلات دانشگاهی دوستش تموم شده بود....دوستش میبایستی میرفته سر کلاس و در و مشق...و از اونجایی که مهمانش صبحا توی خونه تنها میمونده.....برای اینکه حوصلش سرنره.ازش دعوت میکنه که یکروز صبح باهاش بره به کالج و از موزه دانشگاه و باغ های اطراف دانشگاه دیدن کنه.....
صبح وقتی که اونا به دانشگاه میرسن45 دقیقه ای به شروع کلاس مونده بوده.....وقتی ما رسیدیم هنوز پارکینگ خیلی خلوت بود و تقریبا 150-200 متری با ساختمون اصلی فاصله داشتیم.....این دوست من ماشینشو دقیقا در اخرین ردیف پارکینگ و دورترین محل پارک کرد....و با پای پیاده به سمت ساختمون دانشگاه راه افتادیم.....وقتی علت اینکارو جویا شدم و بهش گفتم چرا ماشین رو نزدیکترین محل به ساختمون پارک نکردی در جواب من گفت:
تا شروع کلاس 45 دقیقه زمان هست و ما میتونیم بقیه راه رو پیاده بریم.....و ممکنه کسی مقداری دیرتر برسه و جای پارک پیدا نکنه و از طرفی چون باید بره محل پارک در ردیف های انتهایی پیدا کنه.....نتونه بموقع سر کلاس حاضر بشه
واقعا از این طرز تفکر شگفت زده شدم
خوبه ماهم کمی به فکر دیگران باشیم
با تشکر از همه دوستانی که به این تاپیک سر زدن و تشکر کردن
داستان آموزنده از تفاوت طرز تفکر در خارج از کشور
یکی از دوستان بنده که سابقه و تجربه در چندتا کشور رو به واسطه کارش و تجارتش داشت تعریف میکرد............
برای دیدن یکی از دوستان به سوئد رفته بود.....بهعد از چند روز که تعطیلات دانشگاهی دوستش تموم شده بود....دوستش میبایستی میرفته سر کلاس و در و مشق...و از اونجایی که مهمانش صبحا توی خونه تنها میمونده.....برای اینکه حوصلش سرنره.ازش دعوت میکنه که یکروز صبح باهاش بره به کالج و از موزه دانشگاه و باغ های اطراف دانشگاه دیدن کنه.....
صبح وقتی که اونا به دانشگاه میرسن45 دقیقه ای به شروع کلاس مونده بوده.....وقتی ما رسیدیم هنوز پارکینگ خیلی خلوت بود و تقریبا 150-200 متری با ساختمون اصلی فاصله داشتیم.....این دوست من ماشینشو دقیقا در اخرین ردیف پارکینگ و دورترین محل پارک کرد....و با پای پیاده به سمت ساختمون دانشگاه راه افتادیم.....وقتی علت اینکارو جویا شدم و بهش گفتم چرا ماشین رو نزدیکترین محل به ساختمون پارک نکردی در جواب من گفت:
تا شروع کلاس 45 دقیقه زمان هست و ما میتونیم بقیه راه رو پیاده بریم.....و ممکنه کسی مقداری دیرتر برسه و جای پارک پیدا نکنه و از طرفی چون باید بره محل پارک در ردیف های انتهایی پیدا کنه.....نتونه بموقع سر کلاس حاضر بشه
واقعا از این طرز تفکر شگفت زده شدم
خوبه ماهم کمی به فکر دیگران باشیم
به کودکان پابرهنهء شهرم،به شهداي خونين کفن آبادان،به غيرت جوانان غيور آبادانم،به عرق جبين کارگران زحمتکش شهر خدا......سوگند مي خورم که وامدار هيچکس نيستم به جز .......آبادان
- پست: 1637
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۶, ۱۱:۵۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 8092 بار
- سپاسهای دریافتی: 3732 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
سلام
البته منابع در کشور ما خیلی هم فراوان است.
ما در کشوری زندگی می کنیم که پیشرفته نیست و منابع آنچنان زیادی ندارد این درحالی است که منابع کشور را در اکثر مواقع به هدر می دهیم.
البته منابع در کشور ما خیلی هم فراوان است.
* * * جز ايران نباشد مرا نام ياد * * * * * * * * * که يزدان مرا زين سبب کام داد * * *
- پست: 367
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۵:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آبادان شهر خوبان- آبادان شهر خدا
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 339 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
احساس مسئولیت
این تجربه ای که میخوام بگم خودم از نزدیک و به چشم خودم دیدم
در یکی از مناطق نفتی جنوب کشور خود ما ایران در یکی از سایت های نفتی مدتی مشغول بکار بودم....برای یه مدت خیلی کوتاهی یه اکیپ ایتالیایی(شرکت اصالتا ایتالیایی بود اما اون مهندسین از سرتاسر اروپا توی اون مشغول بودن مثلا المانی هم توی اکیپ اینا بود) هم اونجا مشغول بکار بودن که شامل مهندسین ارشد- مهندسین فنی و ازمایشگاهی و تکنسین های مربوطه بودن(جمعا فکرکنم 20 نفر میشدن)
یه روز وقتی موقت صرف نهار شد...و اینا داشتن سمت غذا خوری واحد خودشون میرفتن....دیدم یکی از این مهندسا رفت پشت غذا خوری(اشپزخانه) و سطل بدست دوباره داشت برمیگشت.......
وقتی بهش دقت کردم دیدم رفت دقیقا سطل رو گذاشت زیر یه لوله ای یه نشتی ریز داشت و داشت از اون نفت چکه میکرد
بعدشم توی بیسم به تکنسین تعمیرات پیج کرد که بیادش و دیدم پای HSE و فیتر(لوله کش صنعتی) هم به قضیه باز شد....
بعدا که از دوستان فیتر پرسیدم داستان چی بود گفتن:
این ولو(valve) (لوله-شیر) نشتی داشته این بهم نکته رو گوشزد کرد و از ایمنی هم خواست بکارم دوباره نظارت کنه.....و اون نفتی هم که داشت چکه میکرد داد به تکنسین برای تنظیف و شستشو
وقتی از خود مهندس خارجیه دلیل کارشو پرسیدم....بهم گفت:
ما در استخدام شرکت هستیم و باید به کار خودمون پایبند و مسئول و مسئولیت پذیر باشیم ما یاد گرفتیم که هرجایی که کار بکنیم اونجا خونه دوم ماست و باید نسبت به اونجا دیدگاه مسئولانه ای داشته باشیمو سعی کنیم همیشه کارهامون رو به نحو احسن انجام بدیم چون کار خوب باعث پیشرفت و تداوم کار ما خواهد بود و بی تفاوت از چیزی نگذریم...در حال حاضر ما نمایند ملت هایی هستیم که داریم اینجا کار میکنیم
لازمه موفقیت ما مسئولیت پذیری ما در کارهاست...
نفت یه سرمایه ملیه ....همچین جون تمام افرادی که در این محیط مشغول بکار هستن مهمه....
من.....
دوستان و. برو بچ ایرانی.....
خارجیه......
این تجربه ای که میخوام بگم خودم از نزدیک و به چشم خودم دیدم
در یکی از مناطق نفتی جنوب کشور خود ما ایران در یکی از سایت های نفتی مدتی مشغول بکار بودم....برای یه مدت خیلی کوتاهی یه اکیپ ایتالیایی(شرکت اصالتا ایتالیایی بود اما اون مهندسین از سرتاسر اروپا توی اون مشغول بودن مثلا المانی هم توی اکیپ اینا بود) هم اونجا مشغول بکار بودن که شامل مهندسین ارشد- مهندسین فنی و ازمایشگاهی و تکنسین های مربوطه بودن(جمعا فکرکنم 20 نفر میشدن)
یه روز وقتی موقت صرف نهار شد...و اینا داشتن سمت غذا خوری واحد خودشون میرفتن....دیدم یکی از این مهندسا رفت پشت غذا خوری(اشپزخانه) و سطل بدست دوباره داشت برمیگشت.......
وقتی بهش دقت کردم دیدم رفت دقیقا سطل رو گذاشت زیر یه لوله ای یه نشتی ریز داشت و داشت از اون نفت چکه میکرد
بعدشم توی بیسم به تکنسین تعمیرات پیج کرد که بیادش و دیدم پای HSE و فیتر(لوله کش صنعتی) هم به قضیه باز شد....
بعدا که از دوستان فیتر پرسیدم داستان چی بود گفتن:
این ولو(valve) (لوله-شیر) نشتی داشته این بهم نکته رو گوشزد کرد و از ایمنی هم خواست بکارم دوباره نظارت کنه.....و اون نفتی هم که داشت چکه میکرد داد به تکنسین برای تنظیف و شستشو
وقتی از خود مهندس خارجیه دلیل کارشو پرسیدم....بهم گفت:
ما در استخدام شرکت هستیم و باید به کار خودمون پایبند و مسئول و مسئولیت پذیر باشیم ما یاد گرفتیم که هرجایی که کار بکنیم اونجا خونه دوم ماست و باید نسبت به اونجا دیدگاه مسئولانه ای داشته باشیمو سعی کنیم همیشه کارهامون رو به نحو احسن انجام بدیم چون کار خوب باعث پیشرفت و تداوم کار ما خواهد بود و بی تفاوت از چیزی نگذریم...در حال حاضر ما نمایند ملت هایی هستیم که داریم اینجا کار میکنیم
لازمه موفقیت ما مسئولیت پذیری ما در کارهاست...
نفت یه سرمایه ملیه ....همچین جون تمام افرادی که در این محیط مشغول بکار هستن مهمه....
من.....


دوستان و. برو بچ ایرانی.....




خارجیه......

به کودکان پابرهنهء شهرم،به شهداي خونين کفن آبادان،به غيرت جوانان غيور آبادانم،به عرق جبين کارگران زحمتکش شهر خدا......سوگند مي خورم که وامدار هيچکس نيستم به جز .......آبادان
- پست: 367
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۵:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آبادان شهر خوبان- آبادان شهر خدا
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 339 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
يكي از اساتيد دانشگاه خاطره جالبي را كه مربوط به سالها پيش بود نقل ميكرد:
"چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ايالات متحده شده بودم،
سه چهار ماه از شروع سال تحصيلي گذشته بود كه يك كار گروهي براي دانشجويان تعيين شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد.
دقيقا يادمه از دختر آمريكايي كه درست توي نيمكت بغليم مينشست و اسمش كاترينا بود پرسيدم كه براي اين كار گروهي تصميمش چيه؟
گفت اول بايد برنامه زماني رو ببينه، ظاهرا برنامه دست يكي از دانشجوها به اسم فيليپ بود.
پرسيدم فيليپ رو ميشناسي؟
كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!
گفتم نميدونم كيو ميگي!
گفت همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه!
گفتم نميدونم منظورت كيه؟
گفت همون پسري كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم!
بازم نفهميدم منظورش كي بود!
اونجا بود كه كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني كه روي ويلچير ميشينه...
اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر،
آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم پوشي كنه...
چقدر خوبه مثبت ديدن...
يك لحظه خودمو جاي كاترينا گذاشتم ، اگر از من در مورد فيليپ ميپرسيدن و فيليپو ميشناختم، چي ميگفتم؟
حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه!!
وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم...
شما چي فكر ميكنيد؟
چقد عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم"
"چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ايالات متحده شده بودم،
سه چهار ماه از شروع سال تحصيلي گذشته بود كه يك كار گروهي براي دانشجويان تعيين شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد.
دقيقا يادمه از دختر آمريكايي كه درست توي نيمكت بغليم مينشست و اسمش كاترينا بود پرسيدم كه براي اين كار گروهي تصميمش چيه؟
گفت اول بايد برنامه زماني رو ببينه، ظاهرا برنامه دست يكي از دانشجوها به اسم فيليپ بود.
پرسيدم فيليپ رو ميشناسي؟
كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!
گفتم نميدونم كيو ميگي!
گفت همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه!
گفتم نميدونم منظورت كيه؟
گفت همون پسري كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم!
بازم نفهميدم منظورش كي بود!
اونجا بود كه كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني كه روي ويلچير ميشينه...
اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر،
آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم پوشي كنه...
چقدر خوبه مثبت ديدن...
يك لحظه خودمو جاي كاترينا گذاشتم ، اگر از من در مورد فيليپ ميپرسيدن و فيليپو ميشناختم، چي ميگفتم؟
حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه!!
وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم...
شما چي فكر ميكنيد؟
چقد عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم"
به کودکان پابرهنهء شهرم،به شهداي خونين کفن آبادان،به غيرت جوانان غيور آبادانم،به عرق جبين کارگران زحمتکش شهر خدا......سوگند مي خورم که وامدار هيچکس نيستم به جز .......آبادان
-
- پست: 55
- تاریخ عضویت: شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 177 بار
- سپاسهای دریافتی: 89 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
حمله مغول از غرب تا آلمان ودر شرق تمام کشورها به جز ژاپن را در بر گرفت بعد از هشت صد سال این بی فرهنگی را در تمام کشورهای مورد تعرض قرار گرفته میبینیم.متاسفانه هیچ کاری هم نمیتوان کرد
- پست: 1062
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲, ۷:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6153 بار
- سپاسهای دریافتی: 3146 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
jamal_khodamam نوشته شده:بعد ازاینکه موضوع را فهمید 50 یورو جریمه شدیم!
افسر به ما گفت: آن مقدار که می توانی مصرف بکنی را باید سفارش بدهی، پول مال تو است ولی منابع مملکت متعلق به جامعهاست. تعداد زیادی افراد در جهان هست که با کمبود غذا مواجه هستند و هیچ عذری برای تلف کردن منابع، قابل قبول نیست.
ای کاش در کشورمان لااقل برای مصرف آب ، چنین فرهنگ و قانونی وجود داشت

-
- پست: 19
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۱, ۲:۴۰ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 24 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
Hesam God Zeus نوشته شده:jamal_khodamam نوشته شده:بعد ازاینکه موضوع را فهمید 50 یورو جریمه شدیم!
افسر به ما گفت: آن مقدار که می توانی مصرف بکنی را باید سفارش بدهی، پول مال تو است ولی منابع مملکت متعلق به جامعهاست. تعداد زیادی افراد در جهان هست که با کمبود غذا مواجه هستند و هیچ عذری برای تلف کردن منابع، قابل قبول نیست.
ای کاش در کشورمان لااقل برای مصرف آب ، چنین فرهنگ و قانونی وجود داشت
اگر عسلویه تشریف ببرین و ارتفاع شعله فلرهای درحال سوختن رو ببینید معنی صرفه جویی وجهاداقتصادی و سرمایه ملی و خیلی چیزای دیگه
دستتون میاد
- پست: 168
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷, ۳:۴۲ ب.ظ
- محل اقامت: تهران
- سپاسهای ارسالی: 2625 بار
- سپاسهای دریافتی: 316 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
دوستی تعریف میکرد که آشنای او در ژاپن و در یک سوپر مارکت کار میکرده
روزی از سوپر مارکت دزدی میکند و صاحب ژاپنی به دنبال او میدود به یک چهارراه میرسند که چراغ عبور عابر پیاده قرمز بوده
این آقا از چراغ قرمز عبور میکنه ولی ژاپنیه وای میسه که چراغ سبز بشه تا بعد دنبال او بره !!!
و این آقا میخندیده که این بابا چقدر دیوونه است که در این وضعیت داره به چراغ قرمز توجه میکنه.
این ماجرا نهادینه بودن مسولیت اجتماعی و قانون مداری مردم ژاپنو به ما گوشزد میکنه و درس خوبی برای ما است که
مدعی اخلاق هستیم و باید بیشتر روی خودمون کار کنیم.
روزی از سوپر مارکت دزدی میکند و صاحب ژاپنی به دنبال او میدود به یک چهارراه میرسند که چراغ عبور عابر پیاده قرمز بوده
این آقا از چراغ قرمز عبور میکنه ولی ژاپنیه وای میسه که چراغ سبز بشه تا بعد دنبال او بره !!!
و این آقا میخندیده که این بابا چقدر دیوونه است که در این وضعیت داره به چراغ قرمز توجه میکنه.
این ماجرا نهادینه بودن مسولیت اجتماعی و قانون مداری مردم ژاپنو به ما گوشزد میکنه و درس خوبی برای ما است که
مدعی اخلاق هستیم و باید بیشتر روی خودمون کار کنیم.
فردوسی
ندانی که ایران نشست منست***جهان سر به سر زیر دست منست
امام خمینی
شما حالا بايد از اول شروع كنيد و قصدتان بر اين باشد كه خودتان مستقل در همه چيز باشيد، در صنعت مستقل باشيد؛
وقتي بنا را بر اين گذاشتيد مي توانيد كه كشور خودتان را نجات بدهيد و كشور خودتان را مستقل كنيد.
از ورود كالاھای مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند (قناعت کنند) تا خود ھمه چيز بسازند.
مادامي كه بخواهيم مستقل باشيم و زير بار وابستگي نرويم، بايد تحمل اين مشكلات و قدرت مبارزه با آن را پيدا كنيم.
ندانی که ایران نشست منست***جهان سر به سر زیر دست منست
امام خمینی
شما حالا بايد از اول شروع كنيد و قصدتان بر اين باشد كه خودتان مستقل در همه چيز باشيد، در صنعت مستقل باشيد؛
وقتي بنا را بر اين گذاشتيد مي توانيد كه كشور خودتان را نجات بدهيد و كشور خودتان را مستقل كنيد.
از ورود كالاھای مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند (قناعت کنند) تا خود ھمه چيز بسازند.
مادامي كه بخواهيم مستقل باشيم و زير بار وابستگي نرويم، بايد تحمل اين مشكلات و قدرت مبارزه با آن را پيدا كنيم.
- پست: 1062
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲, ۷:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6153 بار
- سپاسهای دریافتی: 3146 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
غلامحسین عرب زاده نوشته شده:Hesam God Zeus نوشته شده:jamal_khodamam نوشته شده:بعد ازاینکه موضوع را فهمید 50 یورو جریمه شدیم!
افسر به ما گفت: آن مقدار که می توانی مصرف بکنی را باید سفارش بدهی، پول مال تو است ولی منابع مملکت متعلق به جامعهاست. تعداد زیادی افراد در جهان هست که با کمبود غذا مواجه هستند و هیچ عذری برای تلف کردن منابع، قابل قبول نیست.
ای کاش در کشورمان لااقل برای مصرف آب ، چنین فرهنگ و قانونی وجود داشت
اگر عسلویه تشریف ببرین و ارتفاع شعله فلرهای درحال سوختن رو ببینید معنی صرفه جویی وجهاداقتصادی و سرمایه ملی و خیلی چیزای دیگه
دستتون میاد
والا من جنوب نیومدم تا حالا
ولی حرفت رو کاملن قبول دارم چون میدونم غیر ممکنه در ایران توی هرکدوم از منابع هدرروی نداشته باشیم بخصوص منابع نفتی
حرف من اینه
برای هرکاری یک شروع لازمه - یک نقطه آغاز
بهترین نمونش همون آب هست که با این روند پیش رو ، قبل از تموم شدن نفت آبمون تموم میشه
اگه میخواد فرهنگ سازی صورت بگیره اول باید به مردم حالی بشه ؛ اونچیزایی که بیشتر از همه باهاشون سروکار دارن ، بود و نبود هر ذرش چقدر برای خودشون و همنوعانشون مهمه
شما خودت که از ارتفاع شعله فلر صحبت میکنی
نمیدونم واقعن تا چه حد باهاش سروکار داری ولی مطمئنن بیشتر از هرچیزی میدونی آب چقدر در زندگی خودت و بقیه نقش داره
هر موقع من و شما و اون جماعت اهل فن در مصرفش مواظبت کردیم هدر نره ؛ تازه معنی صرفه جویی وجهاداقتصادی و سرمایه ملی و خیلی چیزای دیگه دستمون میاد - شاید اونموقع بعضیا یه فکری هم واسه ارتفاع شعله فلرهای در حال سوختن کردن
- پست: 367
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۵:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آبادان شهر خوبان- آبادان شهر خدا
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 339 بار
Re: فرهنگ............جالب...خواندنی و قابل تامل!!!!!
خاطرات یک هموطن از سفر به غرب
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم بچه ای بسیار شلوغ میکرد خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید آن بچه قبول کرد و آرام شد قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی با کمال تعجب بازداشت شدم در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد، قاچاقچی آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!!! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد آنها گدای یک بسته شکلات نبودند آنها نگران بدآموزي بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم بچه ای بسیار شلوغ میکرد خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید آن بچه قبول کرد و آرام شد قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی با کمال تعجب بازداشت شدم در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد، قاچاقچی آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه!!! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد آنها گدای یک بسته شکلات نبودند آنها نگران بدآموزي بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند
به کودکان پابرهنهء شهرم،به شهداي خونين کفن آبادان،به غيرت جوانان غيور آبادانم،به عرق جبين کارگران زحمتکش شهر خدا......سوگند مي خورم که وامدار هيچکس نيستم به جز .......آبادان