نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت
- پست: 1784
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹, ۹:۱۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3436 بار
- سپاسهای دریافتی: 5879 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
دوستان گرامی واقعا اقای mpo این مطالبی را که از کتاب " عصر ظهور" تالیف اقای کورانی در این بخش از انجمن مندرج نموده اند و تا این مرحله با زحمت زیاد و صرف وقت قابل توجهی انجام شده یک مرجع محسوب می شود که من تا بحال در هیچ سایتی حتی سایت مذهبی " تبیان" مشاهده نکرده ام. البته من نمی دانم ایا تمام ان مطالبی را که نویسنده تالیف و جمع اوری کرده و یا از خودشان تفسیری بیان کرده است بدون استثناء و کاملا درست است یا خیر ولی مسلما بخش زیادی از ان ممکن است مطابق با مصدر وحی در اظهار علوم غیبیه در باره شرایط و وقایع زمان ظهور حضرت امام عصر (عجل الله تعالی ظهوره و ارواح العالمین لمقدمه فداه) باشد. این مطلب را از ان جهت عرض می کنم که محققین یا علاقه مندان برای رویت احادیث و روایاتی که در مور وقایع قبل از ظهور وجود دارد و همچنین توضیحاتی که هست می توانند به این بخش از انجمن مراجعه نمایند. اما اینکه ایا همه ان احادیث یا تفاسیر بدون استثناء ، معتبر، قابل وثوق و اطمینان باشد فقط تایید علماء اعلم را می طلبد.
آخرین ويرايش توسط 1 on shafagh, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
32- درفش سرخ سفيانى
برخى از روايات اين مطلب را ياد نموده است ، مانند روايتى كه در بحار از اميرمؤ منان (عليه السلام ) ضمن روايتى طولانى نقل شده است :
((و آن را نشانه ها و علامتهايى است و خروج سفيانى با درفش سرخ همراه است و فرمانده آن مردى از قبيله بنى كلب است .))(1)
اين پرچم سرخ رمز برترى جوئى و سياست خون آشامى وى مى باشد.
33- آيا سفيانى يكى است يا چند تن
بى ترديد سفيانى وعده داده شده كه روايات موجود در منابع شيعه و سنى بر آن دارد، يك نفر است اما در برخى از روايات همچون نسخه خطى ابن حماد و غير آن سخن از دو سفيانى به ميان آمده است ، سفيانى اول و سفيانى دوم و گاهى از بعضى روايات استفاده مى شود كه آنها سه تن هستند. اما آنكه مورد نكوهش قرار گرفته و دست به شرارت و كارهاى آنچنانى مى زند، همان سفيانى دوم است ، زيرا سفيانى اول پس از استيلا بر سرزمين شام و جنگ قرقيسيا، در جنگ عراق در برابر سپاه ايرانيان و ياران درفش هاى سياه شكست مى خورد و در اثر زخمى كه بر او وارد مى شود در راه بازگشت به شام به هلاكت مى رسد و سفيانى دوم را جانشين خود قرار مى دهد تا ماءموريت مهم او را ادامه دهد.
چنانچه اين روايات صحيح باشد، سفيانى اول ، فرمانرواى نابكارى است كه زمينه ساز سفيانى اصلى وعده داده شده است ، همچنان كه يمنى و خراسانى ها ياران درفش هاى سياه زمينه ساز نهضت حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشند. ابن حماد گويد وليد گفت :
((سفيانى روى مى آورد و به جنگ بنى هاشم و هركس از ياوران درفش هاى سه گانه و غير آنان كه با او بستيزد، مى پردازد و بر همه آنها چيره مى شود. آنگاه روانه كوفه مى شود و بنى هاشم بسوى عراق مهاجرت مى كنند، سپس سفيانى در بازگشت از كوفه در نزديكى شام به هلاكت مى رسد و مرد ديگرى از فرزندان ابوسفيان را جانشين خود مى سازد كه غلبه با اوست و بر مردم چيره مى شود.. و سفيانى مورد نظر، همين است ))(2)
شبيه اين روايت را در متعدد بودن سفيانى ، در صفحات 60 و 74 و غير آن روايت كرده است .
34- آغاز جنبش سفيانى و مراحل آن
شرايط و اوضاع ترسيم شده در روايات ، جنبش سفيانى را بسيار خشن و سريع توصيف مى كند يا به تعبير سياسى امروز جنبشى دراماتيك و خونين مى باشد زيرا اوضاع جهانى و كشمكش بين ابرقدرتها به اندازه اى وخيم مى شود كه منجر به نبرد مى گردد. و وضع سرزمين شام كه فتنه فلسطين آن را بر هم مى زند ((همچون بهم خوردن آب در مشك )) و از ضعف و ناتوانى و تجزيه شدن ، گرفتار رنج و افسردگى است .. و مهمتر از آن ، از نظر غربى ها و يهوديان رسيدن نيروهاى اسلام و قواى ايرانيان به مرزهاى فلسطين و دروازه هاى قدس مى باشد، سپس نفوذ روسها در سرزمين شام و جهان اسلام افزايش مى يابد. از اين رو آنها اقدام به انتخاب زمامدارى مقتدر مى نمايند. تا بتواند منطقه پيرامون اسرائيل را براى سلطه اسرائيل كاملا زير فرمان آورد و از اين جاست كه او نقش مهم خود را كه تنها خط دفاع (عربى ) از اسرائيل و غرب است اجرا مى كند، بلكه آنها دست او را در جنگ عراق و اشغال آن جهت جلوگيرى از خطر ايرانيان و ياران درفش هاى سياه باز مى گذارند. همچنانكه دست سفيانى را دريارى رساندن به حكومت ضعيف حجاز و براى درهم شكستن جنبش اساسى و نوينى كه نمى تواند نهضت امام مهدى (عليه السلام ) در مكه مكرمه بشمار آيد باز مى گذارند.
جنبه هايى را كه روايات ، آشكارا يا به اشاره ياد مى كند، به فهميدن سرعت و شدتى كه از ويژگيهاى جنبش سفيانى مى باشد و روايات درباره آنها سخن مى گويد، كمك مى كند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى از نشانه هاى حتمى ظهور است و خروج او از آغاز تا انجام پانزده ماه بطول مى انجامد، وى شش ماه كارزار مى كند، همينكه بر پنج شهر دست يافت نه ماه فرمانروائى مى كند بى آنكه روزى برآن افزوده شود))(3)
آن پنج شهر عبارتند از: دمشق ، اردن ، حمص ، حلب و قنسرين كه مراكز فرمانروائى منطقه ، سوريه ، اردن و لبنان مى باشد. و روايات بر بودن اردن در آنها تصريح مى كند، اما لبنان كه جزئى از سرزمين شام و تابع پنج شهر بحساب مى آيد، بعيد نيست كه در قلمرو حكومت سفيانى قرار گيرد. ولى برخى از روايات ، گروههايى را از فرمانروائى سفيانى جدا مى كنند كه عبارتند از: بپاى دارندگان حق كه خداوند آنها را از شرّ خروج با او حفظ مى كند كه بيان خواهد شد و مردم لبنان از آن دسته مى باشند.
روايات زمان جنبش وى را معين مى كند و وقوع آن را در ماه رجب مى داند، از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((از نشانه هاى حتمى ظهور خروج سفيانى در ماه رجب است .))(4)
و اين امر، يعنى خروج سفيانى شش ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) خواهد بود، زيرا حضرت در شب دهم يا روز دهم محرم همان سال در مكه ظهور مى كند و تسلط سفيانى بر منطقه شام كه عبارت است از لشكركشى به عراق و سپس به حجاز، به تصور پيروزى بر ياران امام مهدى (عليه السلام ) و نهضت آن حضرت مى باشد قبل از ظهور آن بزرگوار انجام مى پذيرد. بنابراين جنبش سفيانى در سه مرحله انجام مى شود،
نخست : مرحله تثبيت سلطه وى در شش ماهه اول .
مرحله دوم : هجوم و پيكار او در عراق و حجاز،
مرحله سوم : بازگشت وى از توسعه طلبى در عراق و حجاز و دفاع در برابر تحرك سپاه حضرت مهدى (عليه السلام )، جهت حفظ متصرفات باقيمانده اش از سرزمين شام و اسرائيل و قدس .
قابل دقت است كه ، روايات مربوط به سفيانى جنگ هاى شش ماهه اول وى را به اختصار ترسيم مى كند و اين درگيريها ابتدا جنگ هاى داخلى او با اءصهب و اءبقع و سپس با نيروهاى اسلامى و غيراسلامى مخالف خود است تا اينكه استيلاى او برسرزمين شام كامل مى گردد.
ولى با توجه به جنبش او، طبيعى است كه اين شش ماه ، سراسر پر از عمليات هاى متراكم نظامى خواهد بود وى بگونه اى سلطه خود را تحكيم مى بخشد كه بتواند نيروهاى زيادى را براى نبردهاى گسترده در نه ماه آينده تجهيز و گردآورى نمايد. و ممكن است سفيانى در كنار جنگهاى شش ماهه اول خود، علاوه بر اءبقع و اءصهب با فرمانروايان اردن و لبنان و ديگر نيروهاى مخالف درگيرى داشته باشد.
روايتى ، به شدت جنگ هاى سفيانى با ابقع و اصهب اشاره مى كند و همين جنگ ها موجب نابودى شام مى گردد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((از نشانه هاى ظهور، فرو رفتن يك آبادى به نام جابيه از روستاهاى شام و فرود آمدن تركان در جزيره و روميها در رمله است ، درگيريهاى زيادى در اين هنگام در سراسر زمين رخ مى دهد تا اينكه شام ويران مى گردد ((و در روايتى آمده است ، نخستين سرزمينى كه ويران مى شود شام است )) و علت ويران شدن آن اجتماع سه درفش (نيرو) در آنجاست ، نيروهاى اصهب ، لشكر ابقع و لشكر سفيانى .))(5)
اما خرابى دمشق با توجه به سخن اميرمؤ منان (عليه السلام ) كه فرمود: ((دمشق را قطعا تخريب خواهم كرد... اين عمل را مردى از خاندان من انجام مى دهد)) ظاهرا همان ويرانى اى است كه در نبرد بزرگ آزادسازى قدس كه توسط امام مهدى (عليه السلام ) با سفيانى ، يهوديان و رومى ها اتفاق مى افتد.
اما سفيانى در نه ماهه پايانى حكومت خود، دست به نبردهاى بزرگى مى زند كه مهمترين آنها با تركان (روسها؟) و هواداران آنها در قرقيسيا است ، سپس نبردهاى او در عراق با ايرانيان زمينه سازان ظهور، و يمنى كه طبق برخى از روايات با آنان مى باشد.
و ممكن است سفيانى در مدينه منوره داراى نيروهايى باشد كه در كنار نيروهاى حكومت حجاز، در برابر نبردى كه احتمالا توسط حضرت مهدى (عليه السلام ) براى آزادى مدينه انجام مى پذيرد وارد پيكار شوند.
سفيانى پس از شكست در عراق و حجاز به شام و فلسطين باز مى گردد تا در بزرگترين كارزار حضرت مهدى (عليه السلام ) يعنى نبرد بزرگ فتح قدس به مصاف بپردازد.
35- از وادى يابس (دره خشك ) تا دمشق
در اينكه سفيانى جنبش خود را از خارج دمشق از منطقه حوران يا درعا در مرز سوريه اردن آغاز مى كند، روايات تقريبا همداستانند، البته روايات ، منطقه خروج وى را وادى يابس و اءسود (دره خشك و سياه ) مى نامند.
از امير مؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((پسر هند جگرخوار از وادى يابس (دره خشك ) خروج مى كند و او مردى است چهارشانه ، با چهره اى ترسناك و سرى بزرگ كه در چهره اش اثر آبله پيداست به قيافه اش كه بنگرى ، يك چشم بنظر مى رسد، نامش عثمان و نام پدرش عنسبه (عيينه ) و از فرزندان ابوسفيان است . تا اينكه به سرزمينى قرار و معين (آرام و داراى آبى گوارا) مى رسد، آنگاه بر منبر آن جا قرار مى گيرد.))(6)
البته زمين ذات قرار معين (داراى آرامش و آبى گوارا) كه در قرآن آمده است به دمشق تفسير شده است .
در نسخه خطى ابن حماد از محمد بن جعفر بن على نقل شده است كه گفت :
((سفيانى از فرزندان خالد پسر يزيد پسر ابوسفيان ، مردى است با سرى درشت و چهره اى آبله گون ، در چشمش نقطه اى سفيد پيداست او از ناحيه اى از شهر دمشق كه وادى يابس (دره خشك ) ناميده مى شود با هفت نفر كه يكى از آنها درفشى پيچيده با خود دارد، خروج مى كند.))(7)
و در صفحه 74 همين نسخه آمده است كه آغاز حركت سفيانى ((از قريه اى در غرب شام به نام اءندرا همراه 7 نفر مى باشد)) و در صفحه 79 از ارطاة بن منذر آمده است كه گفت : ((مردى بدسيما و ملعون از مندرون در شرق بيسان در حاليكه برشترى سرخ سوار و تاجى برسر نهاده است ، خروج مى كند.))
ابن حماد، روايات متعددى از تابعين آورده است كه آنها را به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم يا اهل بيت (عليه السلام ) نسبت نداده اند، اين روايات درباره سفيانى و آغاز جنبش او مطالبى بيان كرده كه به افسانه بيشتر شباهت دارد... مثل اينكه
((او در عالم خواب ديده مى شود به او مى گويند برخيز و قيام كن وى سه چوب نى در دست دارد به هر كس كه آنها رابزند مرگ او حتمى است .))(8)
ولى صرف نظر از روايات مبالغه آميز و بيانگر امور غير عادى ، روايات ديگرى هست كه از جنبش سريع و شديد سفيانى حكايت دارد و شدت يورش وى نزد راويان شيعه امرى شناخته شده است ، بطوريكه يكى از راويان ، درباره اينكه شيعيان هنگام خروج سفيانى چه بايد بكنند، از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال مى كند.
از حسين بن ابى العلاء حضرمى چنين روايت شده است كه گفت :
((از ابوعبدالله (امام صادق (عليه السلام )) پرسيدم : وقتى سفيانى خروج كند ما شيعيان چه بكنيم ؟ حضرت فرمود: مردان چهره خود را از او بپوشانند و به زن و فرزندان آسيبى نمى رسد و چون برپنج شهر، يعنى شهرهاى شام مسلط شد، شما به سوى صاحب خود (حضرت مهدى (عليه السلام )) كوچ كنيد.))(9)
بنظر مى رسد كه سرسخت ترين سفيانى ابقع و هوادارانش مى باشند كه مراد از بنى مروان در روايت ابن حماد نيز همين ها مى باشند آنجا كه مى گويد:
((او برمروانى چيره شده و او را بقتل مى رساند سپس بنى مروان را سه ماه كشتار مى كند، آنگاه روى به اهل مشرق (ايرانيان ) مى آورد تا اين كه وارد كوفه مى شود))(10)
برخى روايات ، نشانگر اين معنى است كه شيعيان منطقه شام هنگام خروج سفيانى ، از دشمنان عمده وى شمرده نمى شوند، بلكه طرفداران اءبقع و اءصهب هستند كه دشمنان شيعه و سفيانى هر دو محسوب مى شوند، از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى ، براى انتقام گرفتن از دشمنانتان به نفع شما كافى است و او براى شما از نشانه هاست با آنكه ، آن فاسق اگر خروج مى كرد شما يكى دو ماه بعد از خروج او مى مانديد و از ناحيه او به شما ضررى نمى رسيد تا آنكه جمعيت زيادى را قبل از شما بقتل برساند. بعضى از ياران از آن حضرت پرسيدند: در آن وقت وظيفه ما نسبت به زن و فرزندمان چيست ؟ امام فرمود: مردان شما خود را از او بپوشانند زيرا كه هراس و شرارت او البته برشيعيان ماست ، اما زنان ان شاالله به آنها ضررى نمى رسد. پرسيدند: مردان كجا بروند و از او به كجا بگريزند؟ امام فرمود: هر كس مى خواهد از شر آنها بگريزد به مدينه يا مكه و يا شهر ديگر برود.. ولى شما بايد به مكه روى آوريد كه آنجا محل اجتماع شماست . و اين فتنه نه ماه به مدت باردارى زن طول مى كشد و بخواست خدا بيش از آن نخواهد شد.))(11)
اين روايت حاكى از اين است كه هجوم سفيانى برشيعيان ، در شام ، در ماه رمضان پس از خروج وى خواهد بود. همچنين روايات يادآور مى شوند كه سلطه او بر منطقه قدرتمندانه و مطلق است بگونه اى كه برتمام مشكلات داخلى پيروز مى گردد.
((مردم شام از او اطاعت مى كنند. بجز دسته هايى از پويندگان حق كه خداوند آنها را از شرّ خروج همراه وى حفظ مى كند))(12)
برخى از راويان ، از اين روايت اينگونه مى فهمند كه شيعيان لبنان و سرزمين شام در قلمرو حكومت سفيانى قرار نمى گيرند و از او اطاعت نخواهند كرد. البته اين امر امكان پذير است و كمترين دليل بر آن ، جدا شدن گروههايى از اهل شام از گردن نهادن به فرمان اوست . چه اينكه جمعيت هاى آگاه ، از شيعيان و غير شيعيان كه از مصونيت الهى برخوردارند از مشاركت در جنبش سفيانى و عمليات نظامى وى در عراق و حجاز سرپيچى مى كنند. و بعيد نيست كه آنها داراى وضع سياسى ويژه اى باشند كه با ديگر هموطنان عادى در دولت سفيانى متفاوت باشد و آنها را تا اين اندازه مستقل ساخته باشد نظير لبنان كنونى نسبت به سوريه .
به هر حال ، وقتى سفيانى از استيلاى خود بر منطقه آسوده خاطر مى شود، عمليات مهم برون مرزى خود را آغاز مى كند، از جمله سپاه بزرگ خود را جهت رويارويى با ايرانيان زمينه ساز، آماده مى كند.
((سفيانى تلاش و كوشش خود را صرفا متوجه عراق مى كند و سپاه وى وارد قرقيسيا مى شود و در آنجا به كارزار مى پردازد.))(13)
--------------------------------------------------------------------------------
(1) بحار ج 52 ص 273.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 78.
(3) بحار ج 52 ص 248.
(4) بحار ج 52 ص 249.
(5) ارشاد مفيد ص 359.
(6) بحار ج 52 ص 205.
(7) 1_ 1و2 نسخه خطى ابن حماد ص 75.
(8) بحار ج 52 و 272.
(9) بحار ج 52 ص 272.
(10) نسخه خطى ابن حماد ص 77.
(11) بحار ج 52 ص 141.
(12) بحار ج 52 ص 252.
(13) بحار ج 52 ص 237.
برخى از روايات اين مطلب را ياد نموده است ، مانند روايتى كه در بحار از اميرمؤ منان (عليه السلام ) ضمن روايتى طولانى نقل شده است :
((و آن را نشانه ها و علامتهايى است و خروج سفيانى با درفش سرخ همراه است و فرمانده آن مردى از قبيله بنى كلب است .))(1)
اين پرچم سرخ رمز برترى جوئى و سياست خون آشامى وى مى باشد.
33- آيا سفيانى يكى است يا چند تن
بى ترديد سفيانى وعده داده شده كه روايات موجود در منابع شيعه و سنى بر آن دارد، يك نفر است اما در برخى از روايات همچون نسخه خطى ابن حماد و غير آن سخن از دو سفيانى به ميان آمده است ، سفيانى اول و سفيانى دوم و گاهى از بعضى روايات استفاده مى شود كه آنها سه تن هستند. اما آنكه مورد نكوهش قرار گرفته و دست به شرارت و كارهاى آنچنانى مى زند، همان سفيانى دوم است ، زيرا سفيانى اول پس از استيلا بر سرزمين شام و جنگ قرقيسيا، در جنگ عراق در برابر سپاه ايرانيان و ياران درفش هاى سياه شكست مى خورد و در اثر زخمى كه بر او وارد مى شود در راه بازگشت به شام به هلاكت مى رسد و سفيانى دوم را جانشين خود قرار مى دهد تا ماءموريت مهم او را ادامه دهد.
چنانچه اين روايات صحيح باشد، سفيانى اول ، فرمانرواى نابكارى است كه زمينه ساز سفيانى اصلى وعده داده شده است ، همچنان كه يمنى و خراسانى ها ياران درفش هاى سياه زمينه ساز نهضت حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشند. ابن حماد گويد وليد گفت :
((سفيانى روى مى آورد و به جنگ بنى هاشم و هركس از ياوران درفش هاى سه گانه و غير آنان كه با او بستيزد، مى پردازد و بر همه آنها چيره مى شود. آنگاه روانه كوفه مى شود و بنى هاشم بسوى عراق مهاجرت مى كنند، سپس سفيانى در بازگشت از كوفه در نزديكى شام به هلاكت مى رسد و مرد ديگرى از فرزندان ابوسفيان را جانشين خود مى سازد كه غلبه با اوست و بر مردم چيره مى شود.. و سفيانى مورد نظر، همين است ))(2)
شبيه اين روايت را در متعدد بودن سفيانى ، در صفحات 60 و 74 و غير آن روايت كرده است .
34- آغاز جنبش سفيانى و مراحل آن
شرايط و اوضاع ترسيم شده در روايات ، جنبش سفيانى را بسيار خشن و سريع توصيف مى كند يا به تعبير سياسى امروز جنبشى دراماتيك و خونين مى باشد زيرا اوضاع جهانى و كشمكش بين ابرقدرتها به اندازه اى وخيم مى شود كه منجر به نبرد مى گردد. و وضع سرزمين شام كه فتنه فلسطين آن را بر هم مى زند ((همچون بهم خوردن آب در مشك )) و از ضعف و ناتوانى و تجزيه شدن ، گرفتار رنج و افسردگى است .. و مهمتر از آن ، از نظر غربى ها و يهوديان رسيدن نيروهاى اسلام و قواى ايرانيان به مرزهاى فلسطين و دروازه هاى قدس مى باشد، سپس نفوذ روسها در سرزمين شام و جهان اسلام افزايش مى يابد. از اين رو آنها اقدام به انتخاب زمامدارى مقتدر مى نمايند. تا بتواند منطقه پيرامون اسرائيل را براى سلطه اسرائيل كاملا زير فرمان آورد و از اين جاست كه او نقش مهم خود را كه تنها خط دفاع (عربى ) از اسرائيل و غرب است اجرا مى كند، بلكه آنها دست او را در جنگ عراق و اشغال آن جهت جلوگيرى از خطر ايرانيان و ياران درفش هاى سياه باز مى گذارند. همچنانكه دست سفيانى را دريارى رساندن به حكومت ضعيف حجاز و براى درهم شكستن جنبش اساسى و نوينى كه نمى تواند نهضت امام مهدى (عليه السلام ) در مكه مكرمه بشمار آيد باز مى گذارند.
جنبه هايى را كه روايات ، آشكارا يا به اشاره ياد مى كند، به فهميدن سرعت و شدتى كه از ويژگيهاى جنبش سفيانى مى باشد و روايات درباره آنها سخن مى گويد، كمك مى كند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى از نشانه هاى حتمى ظهور است و خروج او از آغاز تا انجام پانزده ماه بطول مى انجامد، وى شش ماه كارزار مى كند، همينكه بر پنج شهر دست يافت نه ماه فرمانروائى مى كند بى آنكه روزى برآن افزوده شود))(3)
آن پنج شهر عبارتند از: دمشق ، اردن ، حمص ، حلب و قنسرين كه مراكز فرمانروائى منطقه ، سوريه ، اردن و لبنان مى باشد. و روايات بر بودن اردن در آنها تصريح مى كند، اما لبنان كه جزئى از سرزمين شام و تابع پنج شهر بحساب مى آيد، بعيد نيست كه در قلمرو حكومت سفيانى قرار گيرد. ولى برخى از روايات ، گروههايى را از فرمانروائى سفيانى جدا مى كنند كه عبارتند از: بپاى دارندگان حق كه خداوند آنها را از شرّ خروج با او حفظ مى كند كه بيان خواهد شد و مردم لبنان از آن دسته مى باشند.
روايات زمان جنبش وى را معين مى كند و وقوع آن را در ماه رجب مى داند، از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((از نشانه هاى حتمى ظهور خروج سفيانى در ماه رجب است .))(4)
و اين امر، يعنى خروج سفيانى شش ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) خواهد بود، زيرا حضرت در شب دهم يا روز دهم محرم همان سال در مكه ظهور مى كند و تسلط سفيانى بر منطقه شام كه عبارت است از لشكركشى به عراق و سپس به حجاز، به تصور پيروزى بر ياران امام مهدى (عليه السلام ) و نهضت آن حضرت مى باشد قبل از ظهور آن بزرگوار انجام مى پذيرد. بنابراين جنبش سفيانى در سه مرحله انجام مى شود،
نخست : مرحله تثبيت سلطه وى در شش ماهه اول .
مرحله دوم : هجوم و پيكار او در عراق و حجاز،
مرحله سوم : بازگشت وى از توسعه طلبى در عراق و حجاز و دفاع در برابر تحرك سپاه حضرت مهدى (عليه السلام )، جهت حفظ متصرفات باقيمانده اش از سرزمين شام و اسرائيل و قدس .
قابل دقت است كه ، روايات مربوط به سفيانى جنگ هاى شش ماهه اول وى را به اختصار ترسيم مى كند و اين درگيريها ابتدا جنگ هاى داخلى او با اءصهب و اءبقع و سپس با نيروهاى اسلامى و غيراسلامى مخالف خود است تا اينكه استيلاى او برسرزمين شام كامل مى گردد.
ولى با توجه به جنبش او، طبيعى است كه اين شش ماه ، سراسر پر از عمليات هاى متراكم نظامى خواهد بود وى بگونه اى سلطه خود را تحكيم مى بخشد كه بتواند نيروهاى زيادى را براى نبردهاى گسترده در نه ماه آينده تجهيز و گردآورى نمايد. و ممكن است سفيانى در كنار جنگهاى شش ماهه اول خود، علاوه بر اءبقع و اءصهب با فرمانروايان اردن و لبنان و ديگر نيروهاى مخالف درگيرى داشته باشد.
روايتى ، به شدت جنگ هاى سفيانى با ابقع و اصهب اشاره مى كند و همين جنگ ها موجب نابودى شام مى گردد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((از نشانه هاى ظهور، فرو رفتن يك آبادى به نام جابيه از روستاهاى شام و فرود آمدن تركان در جزيره و روميها در رمله است ، درگيريهاى زيادى در اين هنگام در سراسر زمين رخ مى دهد تا اينكه شام ويران مى گردد ((و در روايتى آمده است ، نخستين سرزمينى كه ويران مى شود شام است )) و علت ويران شدن آن اجتماع سه درفش (نيرو) در آنجاست ، نيروهاى اصهب ، لشكر ابقع و لشكر سفيانى .))(5)
اما خرابى دمشق با توجه به سخن اميرمؤ منان (عليه السلام ) كه فرمود: ((دمشق را قطعا تخريب خواهم كرد... اين عمل را مردى از خاندان من انجام مى دهد)) ظاهرا همان ويرانى اى است كه در نبرد بزرگ آزادسازى قدس كه توسط امام مهدى (عليه السلام ) با سفيانى ، يهوديان و رومى ها اتفاق مى افتد.
اما سفيانى در نه ماهه پايانى حكومت خود، دست به نبردهاى بزرگى مى زند كه مهمترين آنها با تركان (روسها؟) و هواداران آنها در قرقيسيا است ، سپس نبردهاى او در عراق با ايرانيان زمينه سازان ظهور، و يمنى كه طبق برخى از روايات با آنان مى باشد.
و ممكن است سفيانى در مدينه منوره داراى نيروهايى باشد كه در كنار نيروهاى حكومت حجاز، در برابر نبردى كه احتمالا توسط حضرت مهدى (عليه السلام ) براى آزادى مدينه انجام مى پذيرد وارد پيكار شوند.
سفيانى پس از شكست در عراق و حجاز به شام و فلسطين باز مى گردد تا در بزرگترين كارزار حضرت مهدى (عليه السلام ) يعنى نبرد بزرگ فتح قدس به مصاف بپردازد.
35- از وادى يابس (دره خشك ) تا دمشق
در اينكه سفيانى جنبش خود را از خارج دمشق از منطقه حوران يا درعا در مرز سوريه اردن آغاز مى كند، روايات تقريبا همداستانند، البته روايات ، منطقه خروج وى را وادى يابس و اءسود (دره خشك و سياه ) مى نامند.
از امير مؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((پسر هند جگرخوار از وادى يابس (دره خشك ) خروج مى كند و او مردى است چهارشانه ، با چهره اى ترسناك و سرى بزرگ كه در چهره اش اثر آبله پيداست به قيافه اش كه بنگرى ، يك چشم بنظر مى رسد، نامش عثمان و نام پدرش عنسبه (عيينه ) و از فرزندان ابوسفيان است . تا اينكه به سرزمينى قرار و معين (آرام و داراى آبى گوارا) مى رسد، آنگاه بر منبر آن جا قرار مى گيرد.))(6)
البته زمين ذات قرار معين (داراى آرامش و آبى گوارا) كه در قرآن آمده است به دمشق تفسير شده است .
در نسخه خطى ابن حماد از محمد بن جعفر بن على نقل شده است كه گفت :
((سفيانى از فرزندان خالد پسر يزيد پسر ابوسفيان ، مردى است با سرى درشت و چهره اى آبله گون ، در چشمش نقطه اى سفيد پيداست او از ناحيه اى از شهر دمشق كه وادى يابس (دره خشك ) ناميده مى شود با هفت نفر كه يكى از آنها درفشى پيچيده با خود دارد، خروج مى كند.))(7)
و در صفحه 74 همين نسخه آمده است كه آغاز حركت سفيانى ((از قريه اى در غرب شام به نام اءندرا همراه 7 نفر مى باشد)) و در صفحه 79 از ارطاة بن منذر آمده است كه گفت : ((مردى بدسيما و ملعون از مندرون در شرق بيسان در حاليكه برشترى سرخ سوار و تاجى برسر نهاده است ، خروج مى كند.))
ابن حماد، روايات متعددى از تابعين آورده است كه آنها را به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم يا اهل بيت (عليه السلام ) نسبت نداده اند، اين روايات درباره سفيانى و آغاز جنبش او مطالبى بيان كرده كه به افسانه بيشتر شباهت دارد... مثل اينكه
((او در عالم خواب ديده مى شود به او مى گويند برخيز و قيام كن وى سه چوب نى در دست دارد به هر كس كه آنها رابزند مرگ او حتمى است .))(8)
ولى صرف نظر از روايات مبالغه آميز و بيانگر امور غير عادى ، روايات ديگرى هست كه از جنبش سريع و شديد سفيانى حكايت دارد و شدت يورش وى نزد راويان شيعه امرى شناخته شده است ، بطوريكه يكى از راويان ، درباره اينكه شيعيان هنگام خروج سفيانى چه بايد بكنند، از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال مى كند.
از حسين بن ابى العلاء حضرمى چنين روايت شده است كه گفت :
((از ابوعبدالله (امام صادق (عليه السلام )) پرسيدم : وقتى سفيانى خروج كند ما شيعيان چه بكنيم ؟ حضرت فرمود: مردان چهره خود را از او بپوشانند و به زن و فرزندان آسيبى نمى رسد و چون برپنج شهر، يعنى شهرهاى شام مسلط شد، شما به سوى صاحب خود (حضرت مهدى (عليه السلام )) كوچ كنيد.))(9)
بنظر مى رسد كه سرسخت ترين سفيانى ابقع و هوادارانش مى باشند كه مراد از بنى مروان در روايت ابن حماد نيز همين ها مى باشند آنجا كه مى گويد:
((او برمروانى چيره شده و او را بقتل مى رساند سپس بنى مروان را سه ماه كشتار مى كند، آنگاه روى به اهل مشرق (ايرانيان ) مى آورد تا اين كه وارد كوفه مى شود))(10)
برخى روايات ، نشانگر اين معنى است كه شيعيان منطقه شام هنگام خروج سفيانى ، از دشمنان عمده وى شمرده نمى شوند، بلكه طرفداران اءبقع و اءصهب هستند كه دشمنان شيعه و سفيانى هر دو محسوب مى شوند، از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى ، براى انتقام گرفتن از دشمنانتان به نفع شما كافى است و او براى شما از نشانه هاست با آنكه ، آن فاسق اگر خروج مى كرد شما يكى دو ماه بعد از خروج او مى مانديد و از ناحيه او به شما ضررى نمى رسيد تا آنكه جمعيت زيادى را قبل از شما بقتل برساند. بعضى از ياران از آن حضرت پرسيدند: در آن وقت وظيفه ما نسبت به زن و فرزندمان چيست ؟ امام فرمود: مردان شما خود را از او بپوشانند زيرا كه هراس و شرارت او البته برشيعيان ماست ، اما زنان ان شاالله به آنها ضررى نمى رسد. پرسيدند: مردان كجا بروند و از او به كجا بگريزند؟ امام فرمود: هر كس مى خواهد از شر آنها بگريزد به مدينه يا مكه و يا شهر ديگر برود.. ولى شما بايد به مكه روى آوريد كه آنجا محل اجتماع شماست . و اين فتنه نه ماه به مدت باردارى زن طول مى كشد و بخواست خدا بيش از آن نخواهد شد.))(11)
اين روايت حاكى از اين است كه هجوم سفيانى برشيعيان ، در شام ، در ماه رمضان پس از خروج وى خواهد بود. همچنين روايات يادآور مى شوند كه سلطه او بر منطقه قدرتمندانه و مطلق است بگونه اى كه برتمام مشكلات داخلى پيروز مى گردد.
((مردم شام از او اطاعت مى كنند. بجز دسته هايى از پويندگان حق كه خداوند آنها را از شرّ خروج همراه وى حفظ مى كند))(12)
برخى از راويان ، از اين روايت اينگونه مى فهمند كه شيعيان لبنان و سرزمين شام در قلمرو حكومت سفيانى قرار نمى گيرند و از او اطاعت نخواهند كرد. البته اين امر امكان پذير است و كمترين دليل بر آن ، جدا شدن گروههايى از اهل شام از گردن نهادن به فرمان اوست . چه اينكه جمعيت هاى آگاه ، از شيعيان و غير شيعيان كه از مصونيت الهى برخوردارند از مشاركت در جنبش سفيانى و عمليات نظامى وى در عراق و حجاز سرپيچى مى كنند. و بعيد نيست كه آنها داراى وضع سياسى ويژه اى باشند كه با ديگر هموطنان عادى در دولت سفيانى متفاوت باشد و آنها را تا اين اندازه مستقل ساخته باشد نظير لبنان كنونى نسبت به سوريه .
به هر حال ، وقتى سفيانى از استيلاى خود بر منطقه آسوده خاطر مى شود، عمليات مهم برون مرزى خود را آغاز مى كند، از جمله سپاه بزرگ خود را جهت رويارويى با ايرانيان زمينه ساز، آماده مى كند.
((سفيانى تلاش و كوشش خود را صرفا متوجه عراق مى كند و سپاه وى وارد قرقيسيا مى شود و در آنجا به كارزار مى پردازد.))(13)
--------------------------------------------------------------------------------
(1) بحار ج 52 ص 273.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 78.
(3) بحار ج 52 ص 248.
(4) بحار ج 52 ص 249.
(5) ارشاد مفيد ص 359.
(6) بحار ج 52 ص 205.
(7) 1_ 1و2 نسخه خطى ابن حماد ص 75.
(8) بحار ج 52 و 272.
(9) بحار ج 52 ص 272.
(10) نسخه خطى ابن حماد ص 77.
(11) بحار ج 52 ص 141.
(12) بحار ج 52 ص 252.
(13) بحار ج 52 ص 237.
آخرین ويرايش توسط 1 on mpo, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
36- نبرد بزرگ قرقيسيا
در روايات مربوط به سفيانى ، جنگ قرقيسيا كه در مرزهاى سوريه عراق تركيه بوقوع مى پيوندد حادثه اى خارج از روال طبيعى جنبش سفيانى و حوادث زمان ظهور بنظر مى رسد.. از اين رو هدف اصلى سفيانى از جنگ عراق سلطه يافتن برآن كشور و ايجاد مقاومت در برابر نيروهاى ايرانى و زمينه سازان ظهور حضرت ، كه از مسير عراق به سوى سوريه و قدس پيش مى روند خواهد بود. ولى در راه عراق در اثر حادثه عجيبى جنگ قرقيسيا رخ مى دهد و آن حادثه پيدا شدن گنجى در مجراى فرات و يا نزديك مجراى رود فرات است . بطوريكه عده اى از مردم براى دست يافتن به آن ، دست به تلاش مى زنند و آتش جنگ بين آنها شعله ور مى شود و بيش از صدهزارتن از آنها كشته مى شوند و هيچيك به پيروزى قطعى نمى رسند و به آن گنج دست نمى يابند. بلكه همگى از آن منصرف شده و به مسائل ديگر مشغول مى شوند.
منطقه قرقيسيا بطورى كه در معجم البلدان آمده ، شهر كوچكى است در نزديكى مدخل نهر خابور در رود فرات و امروز خرابه هاى آن نزديك شهر ((ديرزور)) سوريه قرار دارد و نزديك مرزهاى سوريه عراق است و به مرزهاى تركيه سوريه نيز نسبتا نزديك مى باشد.
با وجود پيچيدگى و ابهام برخى از جوانب نبرد قرقيسيا، همچون انگيزه ايجاد آن و طرفهاى درگير آن غير از سفيانى و پايان آن .. روايات ، وقوع آن را به صراحت و قاطعيت بيان مى كند و با اوصاف بزرگى آن را وصف مى نمايد. مانند روايت ذيل كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((همانا خداوند، در قرقيسيا سفره پر از طعامى دارد كه سروش آسمانى از آن خبر مى دهد و ندا مى كند اى پرندگان آسمان و اى درندگان زمين بشتابيد براى سير شدن از گوشت تن ستمگران ))(1)
اينكه صحنه نبرد قرقيسيا به خوان و سفره الهى توصيف شده از اين جهت است كه درگيرى ستمگران با هم و ضعيف كردن نيروهاى يكديگر از تقديرات خداوند متعال است كه به شكست آنها بدست حضرت مهدى (عليه السلام ) كمك مى كند. از اين رو سفيانى بعد از اين جنگ وارد عراق مى شود در حاليكه بخشى از نيروهاى خود را از دست داده است ، ايرانيان زمينه ساز، او را شكست مى دهند.. آنگاه حضرت مهدى (عليه السلام ) با تركان كه پس از شكست سفيانيان در نبرد قرقيسيا طرف درگير در آن كار زار بوده اند. وارد نبرد مى شود.
چنانكه روايت اشاره مى كند، عرضه نبرد، بيابان خشك و بى آب و گياه است و آنها اجساد كشتگان خود را دفن نمى كنند و يا قادر به دفن آنها نيستند، از اين رو پرندگان آسمان و درندگان زمينى از گوشت لاشه هاى آنها شكم خود را سير مى كنند و اينكه سربازان كشته شده نيز ستمگرند زيرا كه آنها سربازان جباران و ستم پيشگان مى باشند. يا اينكه در ميان آنها شمار زيادى از افسران و فرماندهان ستمكار از دو طرف وجود دارد.
از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:
((سپس سفيانى با ابقع روبرو مى شود و با يكديگر كارزار مى كنند، سفيانى او و همراهانش و اءصهب را به قتل مى رساند. آنگاه هيچ تصميمى جز حمله به عراق ندارد سپاه خود را به قرقيسيا رسانده و در آنجا وارد نبرد مى شود، در اين درگيرى صدهزار ستمگر كشته مى شود... و سفيانى لشكرى به تعداد هفتاد هزار نفر را به سوى كوفه گسيل مى دارد.))(2)
برخى روايات ، تعداد كشتگان را يكصد و شصت هزار و بعضى بيش از آن ياد مى كنند، چه بسا صد هزار تن از ستمگران باشند همانگونه كه اين روايت مى گويد و بقيه از سربازان عادى و مزدوران و ساير مردم محروم باشند.
اما گنج مورد نزاع ، رواياتى چند در اين باره آمده است كه روشن ترين آنها در نسخه خطى ابن حماد از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است كه فرمود:
((رود فرات ، از كوهى از طلا و نقره پرده برمى دارد و آن را آشكار مى سازد بر سر آن جنگ و درگيرى بوجود مى آيد بگونه ايكه از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند. پس هرگاه شما آن را درك كرديد به آن نزديك نشويد.))(3)
و نيز در همين نسخه آمده است :
((فتنه چهارم هيجده سال بطول مى انجامد، سپس در آنهنگام كه بايد پايان مى پذيرد و تحقيقا نهر فرات از كوهى از طلا پرده برمى دارد و مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند و از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند.))
مراد از فتنه چهارم در اين روايت ، اگر سلطه و استيلاى غرب و ديگر ملتها برمسلمانان باشد، چنانكه روايات به آن تصريح مى كند، آن فتنه طولانى خواهد بود. و اينك حدود يك قرن بر آن مى گذرد. و اگر منظور فتنه داخلى سرزمين شام باشد كه ناشى از فتنه چهارم ، يعنى فتنه فلسطين است ، كه در اين جهت ممكن است جنگ داخلى لبنان ، آغاز اين هيجده سال باشد.
و احتمال دارد آن گنج ياد شده ، معادن طلا و نقره اى باشد كه در آنجا كشف خواهد شد و مورد اختلاف بين سه دولت و حاميان آنها واقع مى گردد، يا اينكه آن گنج ، نفت و يا معادن ديگر باشد.. من شنيده ام منطقه قرقيسيا از لحاظ نفت و ديگر معادن حتى اورانيوم غنى مى باشد و عمليات حفارى و تحقيقات در آن ، در حال اجراء بوده و از نتايج مثبتى برخوردار است .. منزه است خدايى كه مقدار و مالكيت هر چيز در دست اوست .
اما طرف مقابل سفيانى در اين نبرد: از نظر اكثر روايات تركان هستند. ولى منظور از تركان در اينجا چيست ؟ آنچه به نظر مى رسد و به طبيعت امور نزديك تر است اينكه آنها سپاهيان ترك زبان هستند، چرا كه درگيرى و نزاع بر سر دارائى اى است كه نزديك مرزهاى سوريه و تركيه وجود دارد اما طرف سوم كه در عراق است درگير اوضاع داخلى خود و وجود دو دستگى در آن مى باشد، دسته اى طرفداران يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور حضرت گروهى هواداران سفيانى مى باشند. اما قرينه هاى زيادى وجود دارد كه اين احتمال كه مراد از تركان در اينجا روسها باشد را تاءييد مى كند. بويژه رواياتى كه خاطرنشان مى سازد آنها قبل از خروج سفيانى ، در جزيره ربيعه يا ديار بكر نزديك قرقيسيا فرود مى آيند. و رواياتى كه مى گويد سفيانى با تركان به نبرد مى پردازد و سپس بدست حضرت مهدى (عليه السلام ) ريشه كن مى شوند و نخستين لشكرى را كه آن حضرت براى جنگ با تركان گسيل مى دارد آنها را شكست مى دهند و ظاهرا منظور از جزيره كه در روايات متعدد ياد شده است و نيروهاى ترك زبان قبل از سفيانى در آنجا فرود مى آيند، همان منطقه اى است كه به اين اسم ناميده شده و با توجه به مطلق بودن و اضافه نشدن آن به اسم ديگر، جزيرة العرب و مانند آن نيست ، چنانكه مراد از فرود آمدن نيروهاى رومى در رمله چنانكه از روايات استفاده مى شود، همان رمله فلسطين است .
آرى از روايات گذشته مربوط به گنج و اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مسلمانان را از شركت در نزاع برسر آن گنج نهى فرمود و از عبارت ((مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند)) استفاده مى شود كه طرفهاى درگير برسر گنج ، مسلمانان مى باشند ولى اين مطلب مانع از آن نيست كه دولت تركيه طرف درگير نباشد و تركان روسى و يا هواداران تركان ، آن دولت را يارى نكنند، چنانكه اين تعبير درباره آنان ، در روايات فرو آمدن نيروهاى آنان در جزيره وارد شده است . اما روميان و مغربى ها كه در برخى از روايات آمده است ، از طرفهاى درگير در جنگ قرقيسيا هستند اما آن نشانه ها اندك و ضعيف است . و ممكن است ورود آنان براى كمك به سفيانى يا ديگران باشد.
اما نيروهاى اصلى و دشمنان سفيانى و هواداران و ياوران حضرت مهدى (عليه السلام )، يمنى ها و ايرانيان هستند كه در نبرد قرقيسيا دخالت نمى كنند چرا كه آن جنگ ميان دشمنان آنها برقرار است ولى انگيزه مهمتر با توجه به ظواهر روايات ، اشتغال آنان به حوادث ظهور در حجاز و تلاش براى ارتباط و ايجاد وحدت نيروها با نيروى امام مهدى (عليه السلام ) است كه آغاز نهضت ظهور آن حضرت در مكه مى باشد. البته ممكن است علت آن ، شعله ور شدن جنگ جهانى باشد كه احتمال بيشتر مى دهيم بخشى از آن در اين مرحله بوقوع بپيوندد. (كه در اين باره سخن خواهيم گفت .)
ابن حماد از على (عليه السلام ) روايت مى كند كه حضرت فرمود:
((وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه بحركت درآيند او گروهى را در پى اهل خراسان مى فرستد در حاليكه اهل خراسان به طلب حضرت مهدى (عليه السلام ) بيرون مى آيند.))(4)
--------------------------------------------------------------------------------
(1) بحار ج 52 ص 246.
(2) بحار ج 52 ص 237.
(3) نسخه خطى ابن حماد ص 2)).
(4) نسخه خطى ابن حماد ص 87.
در روايات مربوط به سفيانى ، جنگ قرقيسيا كه در مرزهاى سوريه عراق تركيه بوقوع مى پيوندد حادثه اى خارج از روال طبيعى جنبش سفيانى و حوادث زمان ظهور بنظر مى رسد.. از اين رو هدف اصلى سفيانى از جنگ عراق سلطه يافتن برآن كشور و ايجاد مقاومت در برابر نيروهاى ايرانى و زمينه سازان ظهور حضرت ، كه از مسير عراق به سوى سوريه و قدس پيش مى روند خواهد بود. ولى در راه عراق در اثر حادثه عجيبى جنگ قرقيسيا رخ مى دهد و آن حادثه پيدا شدن گنجى در مجراى فرات و يا نزديك مجراى رود فرات است . بطوريكه عده اى از مردم براى دست يافتن به آن ، دست به تلاش مى زنند و آتش جنگ بين آنها شعله ور مى شود و بيش از صدهزارتن از آنها كشته مى شوند و هيچيك به پيروزى قطعى نمى رسند و به آن گنج دست نمى يابند. بلكه همگى از آن منصرف شده و به مسائل ديگر مشغول مى شوند.
منطقه قرقيسيا بطورى كه در معجم البلدان آمده ، شهر كوچكى است در نزديكى مدخل نهر خابور در رود فرات و امروز خرابه هاى آن نزديك شهر ((ديرزور)) سوريه قرار دارد و نزديك مرزهاى سوريه عراق است و به مرزهاى تركيه سوريه نيز نسبتا نزديك مى باشد.
با وجود پيچيدگى و ابهام برخى از جوانب نبرد قرقيسيا، همچون انگيزه ايجاد آن و طرفهاى درگير آن غير از سفيانى و پايان آن .. روايات ، وقوع آن را به صراحت و قاطعيت بيان مى كند و با اوصاف بزرگى آن را وصف مى نمايد. مانند روايت ذيل كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((همانا خداوند، در قرقيسيا سفره پر از طعامى دارد كه سروش آسمانى از آن خبر مى دهد و ندا مى كند اى پرندگان آسمان و اى درندگان زمين بشتابيد براى سير شدن از گوشت تن ستمگران ))(1)
اينكه صحنه نبرد قرقيسيا به خوان و سفره الهى توصيف شده از اين جهت است كه درگيرى ستمگران با هم و ضعيف كردن نيروهاى يكديگر از تقديرات خداوند متعال است كه به شكست آنها بدست حضرت مهدى (عليه السلام ) كمك مى كند. از اين رو سفيانى بعد از اين جنگ وارد عراق مى شود در حاليكه بخشى از نيروهاى خود را از دست داده است ، ايرانيان زمينه ساز، او را شكست مى دهند.. آنگاه حضرت مهدى (عليه السلام ) با تركان كه پس از شكست سفيانيان در نبرد قرقيسيا طرف درگير در آن كار زار بوده اند. وارد نبرد مى شود.
چنانكه روايت اشاره مى كند، عرضه نبرد، بيابان خشك و بى آب و گياه است و آنها اجساد كشتگان خود را دفن نمى كنند و يا قادر به دفن آنها نيستند، از اين رو پرندگان آسمان و درندگان زمينى از گوشت لاشه هاى آنها شكم خود را سير مى كنند و اينكه سربازان كشته شده نيز ستمگرند زيرا كه آنها سربازان جباران و ستم پيشگان مى باشند. يا اينكه در ميان آنها شمار زيادى از افسران و فرماندهان ستمكار از دو طرف وجود دارد.
از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:
((سپس سفيانى با ابقع روبرو مى شود و با يكديگر كارزار مى كنند، سفيانى او و همراهانش و اءصهب را به قتل مى رساند. آنگاه هيچ تصميمى جز حمله به عراق ندارد سپاه خود را به قرقيسيا رسانده و در آنجا وارد نبرد مى شود، در اين درگيرى صدهزار ستمگر كشته مى شود... و سفيانى لشكرى به تعداد هفتاد هزار نفر را به سوى كوفه گسيل مى دارد.))(2)
برخى روايات ، تعداد كشتگان را يكصد و شصت هزار و بعضى بيش از آن ياد مى كنند، چه بسا صد هزار تن از ستمگران باشند همانگونه كه اين روايت مى گويد و بقيه از سربازان عادى و مزدوران و ساير مردم محروم باشند.
اما گنج مورد نزاع ، رواياتى چند در اين باره آمده است كه روشن ترين آنها در نسخه خطى ابن حماد از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است كه فرمود:
((رود فرات ، از كوهى از طلا و نقره پرده برمى دارد و آن را آشكار مى سازد بر سر آن جنگ و درگيرى بوجود مى آيد بگونه ايكه از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند. پس هرگاه شما آن را درك كرديد به آن نزديك نشويد.))(3)
و نيز در همين نسخه آمده است :
((فتنه چهارم هيجده سال بطول مى انجامد، سپس در آنهنگام كه بايد پايان مى پذيرد و تحقيقا نهر فرات از كوهى از طلا پرده برمى دارد و مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند و از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند.))
مراد از فتنه چهارم در اين روايت ، اگر سلطه و استيلاى غرب و ديگر ملتها برمسلمانان باشد، چنانكه روايات به آن تصريح مى كند، آن فتنه طولانى خواهد بود. و اينك حدود يك قرن بر آن مى گذرد. و اگر منظور فتنه داخلى سرزمين شام باشد كه ناشى از فتنه چهارم ، يعنى فتنه فلسطين است ، كه در اين جهت ممكن است جنگ داخلى لبنان ، آغاز اين هيجده سال باشد.
و احتمال دارد آن گنج ياد شده ، معادن طلا و نقره اى باشد كه در آنجا كشف خواهد شد و مورد اختلاف بين سه دولت و حاميان آنها واقع مى گردد، يا اينكه آن گنج ، نفت و يا معادن ديگر باشد.. من شنيده ام منطقه قرقيسيا از لحاظ نفت و ديگر معادن حتى اورانيوم غنى مى باشد و عمليات حفارى و تحقيقات در آن ، در حال اجراء بوده و از نتايج مثبتى برخوردار است .. منزه است خدايى كه مقدار و مالكيت هر چيز در دست اوست .
اما طرف مقابل سفيانى در اين نبرد: از نظر اكثر روايات تركان هستند. ولى منظور از تركان در اينجا چيست ؟ آنچه به نظر مى رسد و به طبيعت امور نزديك تر است اينكه آنها سپاهيان ترك زبان هستند، چرا كه درگيرى و نزاع بر سر دارائى اى است كه نزديك مرزهاى سوريه و تركيه وجود دارد اما طرف سوم كه در عراق است درگير اوضاع داخلى خود و وجود دو دستگى در آن مى باشد، دسته اى طرفداران يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور حضرت گروهى هواداران سفيانى مى باشند. اما قرينه هاى زيادى وجود دارد كه اين احتمال كه مراد از تركان در اينجا روسها باشد را تاءييد مى كند. بويژه رواياتى كه خاطرنشان مى سازد آنها قبل از خروج سفيانى ، در جزيره ربيعه يا ديار بكر نزديك قرقيسيا فرود مى آيند. و رواياتى كه مى گويد سفيانى با تركان به نبرد مى پردازد و سپس بدست حضرت مهدى (عليه السلام ) ريشه كن مى شوند و نخستين لشكرى را كه آن حضرت براى جنگ با تركان گسيل مى دارد آنها را شكست مى دهند و ظاهرا منظور از جزيره كه در روايات متعدد ياد شده است و نيروهاى ترك زبان قبل از سفيانى در آنجا فرود مى آيند، همان منطقه اى است كه به اين اسم ناميده شده و با توجه به مطلق بودن و اضافه نشدن آن به اسم ديگر، جزيرة العرب و مانند آن نيست ، چنانكه مراد از فرود آمدن نيروهاى رومى در رمله چنانكه از روايات استفاده مى شود، همان رمله فلسطين است .
آرى از روايات گذشته مربوط به گنج و اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مسلمانان را از شركت در نزاع برسر آن گنج نهى فرمود و از عبارت ((مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند)) استفاده مى شود كه طرفهاى درگير برسر گنج ، مسلمانان مى باشند ولى اين مطلب مانع از آن نيست كه دولت تركيه طرف درگير نباشد و تركان روسى و يا هواداران تركان ، آن دولت را يارى نكنند، چنانكه اين تعبير درباره آنان ، در روايات فرو آمدن نيروهاى آنان در جزيره وارد شده است . اما روميان و مغربى ها كه در برخى از روايات آمده است ، از طرفهاى درگير در جنگ قرقيسيا هستند اما آن نشانه ها اندك و ضعيف است . و ممكن است ورود آنان براى كمك به سفيانى يا ديگران باشد.
اما نيروهاى اصلى و دشمنان سفيانى و هواداران و ياوران حضرت مهدى (عليه السلام )، يمنى ها و ايرانيان هستند كه در نبرد قرقيسيا دخالت نمى كنند چرا كه آن جنگ ميان دشمنان آنها برقرار است ولى انگيزه مهمتر با توجه به ظواهر روايات ، اشتغال آنان به حوادث ظهور در حجاز و تلاش براى ارتباط و ايجاد وحدت نيروها با نيروى امام مهدى (عليه السلام ) است كه آغاز نهضت ظهور آن حضرت در مكه مى باشد. البته ممكن است علت آن ، شعله ور شدن جنگ جهانى باشد كه احتمال بيشتر مى دهيم بخشى از آن در اين مرحله بوقوع بپيوندد. (كه در اين باره سخن خواهيم گفت .)
ابن حماد از على (عليه السلام ) روايت مى كند كه حضرت فرمود:
((وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه بحركت درآيند او گروهى را در پى اهل خراسان مى فرستد در حاليكه اهل خراسان به طلب حضرت مهدى (عليه السلام ) بيرون مى آيند.))(4)
--------------------------------------------------------------------------------
(1) بحار ج 52 ص 246.
(2) بحار ج 52 ص 237.
(3) نسخه خطى ابن حماد ص 2)).
(4) نسخه خطى ابن حماد ص 87.
آخرین ويرايش توسط 1 on mpo, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
37- اشغال عراق توسط سفيانى
به گفته روايات ، اشغال عراق براى سفيانى هدفى استراتژيك و فورى است . ولى ناگزير مى شود كه به جنگ قرقيسيا بپردازد، آنگاه پس از آن نبرد اجراى نقشه خود را ادامه دهد.
و در حمله به عراق ، طرف مخالفى جهانى و يا از دولتهاى منطقه در برابر وى وجود ندارد. حتى تركان كه سفيانى در قرقيسيا با آنها وارد نبرد مى شود هدفشان بدست آوردن ثروت و گنج قرقيسيا است و كارى به مسائل عراق ندارند.
تنها نيروى مخالف او يمنى ها و خراسانيان ، يعنى ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشند، اين امر روشنگر اين است كه جنگ سفيانى در عراق ، اساسا حركتى است بر ضد حضرت مهدى (عليه السلام ) و طرفداران وى .
اما مردم عراق ، آنطور كه روايات مى گويد به دو يا سه گروه تقسيم مى شوند، پشتيبانان زمينه سازان ظهور حضرت و طرفداران سفيانى و گروه سوم كه شيصبانى رهبرى آنها را بعهده دارد. از جابر جعفى نقل شده است كه گفت : از ابوجعفر (امام باقر (عليه السلام )) درباره سفيانى سئوال كردم حضرت فرمود:
((سفيانى خروج نمى كند مگر آنكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق خروج كند او همچون جوشيدن آب از زمين مى جوشد و فرستادگان شما را بقتل مى رساند. بعد از آن در انتظار خروج سفيانى و ظهور قائم باشيد.))(4)
مراد از شيصبانى در روايات اهل بيت (عليه السلام ) مردى از بنى عباس و يا مردى دشمن اهل بيت (عليه السلام ) است زيرا امامان (عليه السلام ) بنى عباس را به بنى شيصبان تعبير مى كردند و آن نام مردى بد كردار يا گمنامى است كه دشمن خود را بطور كنايه با اين كلمه بكار برده اند و شيصبان در لغت نامى از نامهاى ابليس است . پس از آنكه قدرت در دست زمينه سازان خراسانى و طرفداران آنهاست ، شيصبانى در عراق خروج مى كند با توجه به اينكه روايات ورود آنها را به عراق در مرحله اى قبل ، بيان مى دارد.
به هر حال ، وضع داخلى عراق بگونه اى است كه با ورود نيروهاى سفيانى همآهنگ و موافق است و با هيچ گونه مقاومت مهمى برخورد نمى كند. و يمنى ها و خراسانيان سرگرم حوادث ظهور در حجاز هستند و قواى سفيانى اندكى قبل از نيروهاى آنان وارد عراق مى شوند.
از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بدون شك خاندان فلان حكمرانى مى كنند و چون به فرمانروائى رسيدند اختلاف پيدا مى كنند و حكومتشان از هم مى پاشد و كارشان پراكنده مى شود، تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنها خروج مى كنند، يكى از مشرق و ديگرى از مغرب ، همچون ستوران در مسابقه به سوى كوفه مى شتابند. او از آنجا و ديگرى از اينجا، تا اينكه هلاكت خاندان فلان بدست اين دو خواهد بود. و اين دو نفر يكى از آنها را باقى نمى گذارند.))(5)
و مراد از فرزندان فلان در اينجا ممكن است خاندان شيصبانى حاكم عراق و يا فرزندان شيصبان ديگرى باشند.
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((گويا من سفيانى يا (رفيق او را) مى بينم كه در سرزمينهاى سرسبز شما در كوفه اقامت گزيده و منادى او بانگ مى زند كه هر كس سر شيعه على را بياورد هزار درهم جايزه دارد. در اين هنگام همسايه به همسايه حمله ور مى شود و مى گويد اين شخص از آنهاست . گردش را مى زند و هزار درهم را مى گيرد. اما در چنان روزى بر شما فرمانروائى نمى كنند مگر فرزندان زنان بدكار... و گويا من شخص نقابدارى را مى بينم ، پرسيدم : آن شخص نقابدار كيست ؟ امام فرمود: مردى از شماست كه مانند شما سخن مى گويد، نقاب بر چهره مى زند و بر شما احاطه پيدا مى كند شما را مى شناسد در حاليكه شما را نمى شناسيد او يكايك مردان شما را با عيب جوئى بدنام مى كند اما او جز فردى زنازاده نيست .))(6)
و نيز در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سواران سفيانى همچون شب ظلمانى و سيل ويرانگر روى مى آورند به هر چيز كه برسند آنرا هلاك و نابود مى كنند تا آنكه وارد كوفه مى شوند و پيروان آل پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را بقتل مى رسانند آنگاه از همه جانب به جستجوى اهل خراسان مى پردازند در حاليكه اهل خراسان به طلب مهدى برمى خيزند و او را مى خوانند و به يارى او مى شتابند.))(7)
اين روايات فجايعى را كه ارتش سفيانى در جنگ عراق بويژه در حق شيعيان مرتكب مى شود به تفصيل بيان مى كند، ابن حماد به نقل از ابن مسعود گويد:
((چون سفيانى از رود فرات بگذرد و به محلى بنام حاقرقوفا برسد، خداوند ايمان را از او محو گرداند، آنگاه با هفتاد هزارتن ، در حاليكه شمشيرها را به خود آويخته اند به رودى كه به آن دجيل (دجله كوچك ) گويند روى آورد افراد ديگرى بيش از اينها وجود دارند كه برخانه زرين (قصر) غالب شوند. مبارزان را بكشند و شكم زنان باردار را بشكافند به گمان اينكه شايد آنها فرزند پسر داشته باشند، گروهى از زنان قريش در كنار نهر دجله از عابران و مسافران كشتى درخواست مى كنند كه آنها را با خودشان سوار نموده و نزد خويشان آنان برسانند اما آنها از كينه اى كه با بنى هاشم دارند آنها را با خود نمى برند.))(8)
معناى جمله ((در حاليكه شمشيرهايى بخود آويخته اند)) اين است كه آنها با ديگر سربازان در نوع اسلحه تفاوت دارند و ((خانه زرين )) ياد شده كه بر آن غالب مى شوند بنظر مى رسد محل گنج و يا قصرى باشد كه در كنار رود دجله يا دجيل (دجله كوچك ) قرار گرفته و منظور از زنان قريش زنهاى علويه از ذريه اهل بيت (عليه السلام ) مى باشند. از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((ارتش سفيانى وارد كوفه مى شود و كسى را رها نمى كند مگر آنكه او را مى كشد ((آنچنان خوى آدمكشى دارند)) كه وقتى مردى از آنها به گوهر گرانبها و عظيمى برخورد نمايد به آن توجهى نمى كند. ولى اگر كودك خردسالى را ببيند او را دستگير كرده و بقتل مى رساند.))(9)
روايات نام تعدادى از مكانها را بجز جاهايى كه گذشت مانند زوراء (يعنى بغداد) انبار، صرات ، فاروق ، و روحا كه ارتش سفيانى در آنها تمركز پيدا مى كنند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((او يكصد و سى هزارتن را به كوفه گسيل مى دارد و آنها در روحا و فاروق فرود مى آيند و شصت هزارتن از آنان از آنجا حركت مى كنند تا در كوفه محل قبر هود (عليه السلام ) در نخليه فرود مى آيند.))(10)
در كتاب ((لوائح الانوار البهيه )) اثر سفارينى حنبلى درباره سفيانى آمده است :
((او با تركان پيكار مى كند و بر آنها پيروز مى شود. آنگاه در زمين تبهكارى مى نمايد و وارد بغداد شده جمعى از آنان را از دم تيغ مى گذراند.))
كوتاه سخن اينكه هجوم سفيانى به عراق حمله اى خشم آلود و ويرانگر است و تا حد زيادى به هدف خود در كشتار شيعيان حضرت مهدى (عليه السلام ) موفق مى شود. وى با نيروى مقاوم مهمى از سوى حكومت رو برو نمى گردد حتى مقاومتى از ناحيه شيعه نيز ذكر نشده است بجز آنكه درباره مردى از عجم (غير عرب ) آمده است كه او با گروه اندك و غير مسلح خود در برابر ارتش سفيانى مى ايستد و آنها وى را بقتل مى رسانند:
((آنگاه مردى از عجم و از اهل كوفه با گروهى ضعيف خروج مى كند و فرمانده ارتش سفيانى وى را بين حيره و كوفه به قتل مى رساند.))(11)
بزودى روايت ابن حماد را كه بصراحت مى گويد آنها بجز اندكى ، غير مسلح مى باشد، خواهيم آورد ولى هجوم سفيانى نمى تواند هدف دوم او را كه تثبيت سلطه در عراق است تحقق بخشد. بلكه چند هفته اى بر نيروهاى او نمى گذرد كه خبر حركت نيروهاى زمينه سازان خراسانى و يمنى كه به سوى عراق مى شتابند به آنها مى رسد دچار وحشت و هراس مى شوند و نيروهاى سفيانى در برابر آنها عقب نشينى نموده و با آنها درگير نمى شوند مگر در چند نقطه كه درگير نبردهاى پراكنده اى مى گردند و در آنها شكست مى خورند.
به احتمال قوى تر، سفيانى از اين رو نيروهاى خود را از عراق به عقب مى راند كه به آنها يا بخش عظيمى از آنها براى ايفاى نقش جديد خود در حجاز سخت احتياج دارد تا بگمان خود به نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) در مكه پايان دهد. چه اينكه برخى روايات خاطر نشان مى سازد لشكرى را كه سفيانى براى پايان دادن به نهضت مهدى (عليه السلام ) به حجاز گسيل مى دارد، از عراق و بعضى مى گويند از شام اعزام مى كند البته ممكن است بخشى از آن از شام و بخش ديگرى از عراق باشد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى ، سپاهى را كه شمار آنان به هفتاد هزار نفر مى رسد به كوفه مى فرستد و اهل آن سامان را با كشتن و دار آويختن و اسارت گرفتن دچار مصيبت مى سازد. در اين حال ياوران درفش هاى سياه از سوى خراسان به حركت درآمده و منازل را يكى پس از ديگرى بسرعت پشت سر مى گذارند و با آنها (در ميان آنها) تعدادى از ياران حضرت قائم (عليه السلام ) وجود دارد))(12)
در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سفيانى وارد كوفه مى شود و سه روز در آنجا به غارت مى پردازد شصت هزار نفر از اهالى آنجا را مى كشد سپس هيجده شب در آنجا مى ماند... آنگاه ياوران درفش هاى سياه روى مى آورند تا در كنار آب منزل مى كنند. ياران سفيانى به محض اينكه خبر فرود آنها را مى شنوند پا به فرار مى گذارند گروهى از نخلستانهاى كوفه خروج مى كنند، در حاليكه جز تعداد كمى از آنها مسلح نمى باشند و برخى از آنان اهل بصره اند.. به ياران سفيانى دست پيدا مى كنند و اسراى كوفه را از دست آنها آزاد مى سازند و ياران درفش هاى سياه افرادى را جهت بيعت نزد امام مهدى (عليه السلام ) مى فرستند))(13)
روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين است گوشه اى از اشغال عراق توسط لشكر سفيانى و سپس ورود نيروهاى زمينه ساز خراسانى و يمنى را توصيف مى كند:
((او يكصدوسى هزارتن را به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق فرود مى آيند شصت هزار تن از آنها راهى كوفه مى گردند تا اينكه در محل قبر هود در نخليه فرود مى آيند و روز عيد به آنها هجوم مى آورند و فرمانرواى مردم شخصى ستم گر و كينه توز است كه به او كاهن و ساحر مى گويند، شخصى به عنوان فرمانده با پنج هزار كاهن از شهر بغداد به سوى آنها خروج مى كند، هفتاد هزار نفر را بر روى پل آن شهر بقتل مى رسانند به گونه اى كه مردم سه روز در اثر خون و تعفن اجساد از نزديك شدن به فرات پرهيز مى كنند و هفتاد هزار دوشيزه را كه دست و صورتشان ديده نشده به اسارت مى گيرند و آنان را در محملهايى سوار نموده به سوى جايگاهى در نجف مى برند آنگاه از كوفه صد هزار مشرك و منافق بيرون مى آيند تا وارد دمشق مى شوند و هيچ مانع جلوى آنها را نمى گيرد و آنجا همان ارم ، داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هاى بى نشانى كه از پنبه و كتان و ابريشم نيست از مشرق روى مى آورد كه بالاى چوب هاى آنها علامتى وجود دارد. مردى از اولاد آن حضرت آن درفش ها را به حركت در مى آورد، از مشرق ظاهر مى شود و بوى آن همچون مشك عنبر در مغرب استشمام مى شود ترس و وحشت يكماه پيشاپيش آنها بدل دشمنان راه مى يابد تا اينكه به خونخواهى پدران خود وارد كوفه مى شوند.
در اين حال سواران يمنى و خراسانى همچون ستوران پريشان مو و غبارآلود و تيزتك از نژاد اسبان ميان باريك بسوى كوفه مى شتابند وقتى يكى از آنان به پائين پاى خود مى نگرد مى گويد: پس از امروز خير و سعادتى در نشستن ما نيست ، بار خدايا ما توبه كننده ايم در حاليكه آنان بهترين دين داران هستند و خداوند آنان و امثال آنان از اولاد پيامبر را در كتاب گرانقدر خود چنين توصيف كرده است ((بدرستيكه خداوند توبه كنندگان و پاك سيرتان را دوست مى دارد)) مردى از اهل نجران خروج مى كند و دعوت امام را لبيك مى گويد او نخستين نصرانى است كه اجابت مى كند و معبد خود را ويران ساخته و صليبش را مى شكند و با بردگان و مردان ضعيف خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردند.. محل گرد آمدن كليه مردم در همه زمين در فاروق خواهد بود. و در آن روز بين مشرق و مغرب سه ميليون نفر كشته مى شوند كه بعضى از آنها برخى ديگر را بقتل مى رسانند در چنين روزى تاءويل اين آيه آشكار مى شود ((پيوسته آن ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را (با شمشير) درو شده و خموش قرار داديم .))(14)
نسبت به اين روايت در نسخه ها خلل و اشتباهى وجود دارد، روايتى ديگر كه دقيق تر بنظر مى رسد در بحار از اميرمؤ منان (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
((اى مردم ، از من سئوال كنيد پيش از آنكه فتنه و فساد سرزمين شما را پس از مرگ و حياتش پايمال كند و سايه شوم خود را بر آن بگستراند و يا آتش از مغرب زمين در هيزم خشك و انبوه افتد و با فرياد بلند بانگ برآورد، واى بر او از انتقام جوئى و خونخواهى و مانند آن ، وقتى گردنش چرخ و روزگار طولانى شود شما مى گوئيد او مرده است ، يا هلاك شده (اگر زنده است پس در كجا بسر مى برد) در اين هنگام معنى اين آيه ، مصداق پيدا مى كند ((سپس پيروزى را براى شما برگردانديم و شما را با دارائى و فرزندان پسر يارى داديم و جمعيت شما را بيش از آنان قرار داديم )) ظهور آن حضرت نشانه ها و علامتهايى دارد:
نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، تعطيل مساجد بمدت چهل شب ، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن درفشهايى گرداگرد مسجد بزرگ كه شباهت به درفشهاى هدايت دارند، كشنده و كشته شده هر دو در آتش خواهند بود، كشتار زياد، مرگ سريع ، و كشته شدن نفس زكيه در نجف همراه با هفتاد تن از خوبان كه بين ركن و مقام ذبح مى شود و كشته شدن ((اسبغ مظفر)) در بتخانه با تعداد زيادى از انسانهاى شيطان صفت و خروج سفيانى با درفش سبز (سرخ ) و صليبى زرين است ، فرمانده آن مردى از قبيله كلب است و دوازده هزار سوار، سفيانى را بسوى مكه و مدينه همراهى مى كنند فرمانده آن گروه فردى از بنى اميه است كه به او خزيمه مى گويند چشم چپ او نابيناست و در چشم ديگرش نقطه اى خون وجود دارد، تمايل به دنيا دارد، هيچ پرچمدارى از او برنمى گردد تا اينكه در مدينه فرود مى آيد، مردان و زنانى از آل پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گرد هم مى آورد و آنها را در خانه اى در مدينه كه به آن خانه ابوالحسن اموى مى گويند زندانى مى كند، او سوارانى را در جستجوى مردى از خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى فرستد كه مردانى مستضعف در مكه گرد او جمع شده اند كه رئيس آنها مردى از غطفان است .
تا اينكه در ميان سنگهاى پهن و سفيد در بيابان در مى آيند و در زمين فرو مى روند، هيچيك از آنها نجات پيدا نمى كند مگر يك مرد كه خداوند صورت او را به پشت مى گرداند تا آنها را بترساند و نشانه عبرتى براى آيندگان باشد در آن روز تاءويل اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك )) آشكار مى شود، سفيانى صد و سى هزار تن به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق و جايگاه مريم و عيسى (عليه السلام) در قادسيه فرود مى آيند و هشتاد هزار تن از ايشان رهسپار كوفه شده و در محل قبر هود (عليه السلام) در نخيله فرود مى آيند و در روز عيد و چراغانى به او هجوم مى آورند و رهبر مردم جبارى ستم پيشه است كه به او كاهن ساحر مى گويند از شهرى كه به آن زوراء (بغداد) گويند با پنج هزار كاهن خروج مى كند و بر سر پل آن شهر هفتاد هزار نفر را مى كشد بطورى كه مردم به جهت خونهاى ريخته شده و تعفن جسدها از نزديك شدن به فرات خوددارى مى كنند. دوشيزگانى را كه دست و صورت آنها بى حجاب ديده نشده از كوفه به اسارت مى گيرند و بر محملها سوار نموده به جايگاهى در نجف مى برند.
آنگاه صد هزار مشرك و منافق از كوفه خروج مى كنند و بى آنكه كسى مانع آنها شود وارد دمشق مى شوند و آن ارم داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هايى از مشرق زمين كه از پنبه و كتان و حرير نيست روى مى آورد در حاليكه بالاى چوبهاى آنها علامتهايى دارد و مردى از آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنها را به پيش مى راند، روزى كه در مشرق ظاهر مى شود بوى خوش او همچون مشك عنبر در مغرب به مشام مى رسد، ترس و هراس يك ماه پيشاپيش آنها به دل دشمنان راه مى يابد.
پسران سعد، در كوفه به خونخواهى پدران خود برمى خيزند و آنها فرزندان فاسقان هستند تا اين كه سواران حسين بسان اسبان مسابقه ژوليده مو و غبار آلود و پيشانى هايى سفيد و ديدگانى اشكبار دارند بر آنان هجوم مى آورند ناگاه يكى از آنها در حالى كه اشك مى ريزند پاى خود را بزمين مى زند و مى گويد بعد از امروز ديگر خير و سعادتى در نشستن نيست ، پروردگارا ما توبه كنندگان و دلشكستگانيم و در پيشگاه ربوبى تو سر فرود مى آوريم و پيشانى بر خاك مى سائيم . آنها بزرگانى هستند كه خداوند بزرگ در قرآن مجيد آنها را چنين توصيف نموده است ((خداوند توبه كنندگان و پاكيزه گان را دوست مى دارد)) و ديگر پاك سيرتان كه از آل پيامبرند.
مردى از نجران خروج مى كند و دعوت امام را اجابت مى نمايد و او نخستين نصرانى است كه پاسخ مثبت مى دهد، معبد خود را ويران مى كند و صليب آن را مى شكند و با بردگان و مردمان ضعيف و سواران خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردد. محل گرد آمدن تمام مردم زمين ، در فاروق است و آن جايگاه مسير حج رفتن اميرمؤ منان است كه بين برس و فرات قرار دارد، پس در آن روز بين مشرق و مغرب سه هزار يهودى و نصرانى كشته مى شوند و برخى بعض ديگر را مى كشند. در آن روز تاءويل اين آيه مصداق پيدا مى كند ((پيوسته آن ، ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را همچون در ديدگان خموش قرار داديم )) بوسيله شمشير و زير سايه شمشير.))
قسمت اول و آخر اين روايت ، يك جنگ جهانگير را خاطرنشان مى سازد كه نابودى و ويرانى آن گريبانگير غرب مى شود و در آن سه هزار هزار يعنى سه ميليون نفر كشته مى شوند و ما آن را در جاى خود بيان خواهيم كرد.
و شايد معناى ((ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه )) ساختن سنگر و پناهگاه جنگ خيابانى در برابر حمله سفيانى باشد و بزودى درباره درفشهاى سه گانه پيرامون مسجدالحرام در مكه و حجاز در نهضت ظهور، با توجه به كشمكش و درگيرى براى بدست گرفتن قدرت اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بيان خواهد شد ((و كشته شدن انسانى پاك سرشت در نجف با هفتاد تن و در روايتى هفتاد نفر از شايستگان )) بعيد نيست قابل انطباق با شهيد بزرگوار آقاى صدر قدس سره باشد زيرا او باتفاق هفتاد نفر از صالحان به شهادت رسيد. و پشت كوفه همان نجف اشرف است .
و وجود مطهر و پاكيزه اى كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بين ركن و مقام به شهادت مى رسد، فرستاده آن حضرت به سوى مردم مكه است .
در اين روايت چند نام و واژه وجود دارد كه معنى و مقصود آن مشخص نيست مانند اسبغ مظفر كه در بتخانه بقتل مى رسد با بسيارى از انسانهاى شيطان صفت و مانند پسران سعد سقا و غير آن .
برخى روايات وجود دارد كه اشاره دارند، حضرت مريم و عيسى عليهما السلام از عراق ديدن نموده و در قادسيه منزل كرده اند و مدتى در محل مسجد براثا نزديك بغداد باقى مانده اند. والله العالم .
اما جايگاه قبر هود (عليه السلام) در نخيله معروف است در نزديكى نجف اشرف در وادى السلام مى باشد و فرمانده مردم شخص كاهن و ساحرى است ، شايد همان شيصبانى باشد كه در روايت آمده و قبل از سفيانى در عراق خروج مى كند و درفش هاى مشرق زمين ، همان درفش هاى زمينه سازان خراسانى است و منظور از مهر و علامت بر فراز درفش ها ممكن است شعار (الله ) باشد كه آرم جمهورى اسلامى است كه امام خمينى رهبر كبير انقلاب آن را برگزيده است و فاروق در روايت دوم بايد حاشيه و تفسيرى از يكى از راويان باشد كه در متن روايت وارده شده است و ممكن نيست كه از سخنان اميرمؤ منان (عليه السلام) باشد و ممكن است محل تجمع مردم در آنجا به اين معنا باشد كه نيروهاى حضرت مهدى (عليه السلام) در آن مكان گردهم مى آيند و آنگاه جنگ جهانى ياد شده ميان غير مسلمانان بوجود مى آيد.
توجه داشته باشيد كه اين روايات اميرمؤ منان و امثال آن نياز به تحقيق در سند و الفاظ آن دارد و ظاهرا بسيارى از اين خطبه ها و روايات طولانى از نشانه هاى ظهور و نهضت آن حضرت خطبه ها و مقالاتى از راويان و علمائى است كه تعدادى از روايات رسيده از اميرمؤ منان و امامان عليهم السلام را در ميان آنها تنظيم نموده اند آنگاه آنها را به امامان (عليه السلام) نسبت داده اند. بنابراين ارزش علمى آن در حدى است كه سخن از راويان و علمائى است كه آگاهى و شناخت آنها از روايات بيش از ما بوده و آنان به زمان صدور روايات نزديكتر بوده اند.. و در اينجا مجال شرح آن نيست .
--------------------------------------------------------------------------------
(4) بحار ج 52 ص 250.
(5) بحار ج 52 ص 231 232.
(6) بحار ج 52 ص 215.
(7) نسخه خطى ابن حماد، ص 83.
(8) نسخه خطى ابن حماد ص 83.
(9) بحار ج 52 ص 219.
(10) بحار ج 52 ص 273.
(11) بحار ج 52 ص 238.
(12) بحار ج 52 ص 238.
(13) نسخه خطى ابن حماد ص 84.
(14) بحار ج 52 ص 273 و 274.
به گفته روايات ، اشغال عراق براى سفيانى هدفى استراتژيك و فورى است . ولى ناگزير مى شود كه به جنگ قرقيسيا بپردازد، آنگاه پس از آن نبرد اجراى نقشه خود را ادامه دهد.
و در حمله به عراق ، طرف مخالفى جهانى و يا از دولتهاى منطقه در برابر وى وجود ندارد. حتى تركان كه سفيانى در قرقيسيا با آنها وارد نبرد مى شود هدفشان بدست آوردن ثروت و گنج قرقيسيا است و كارى به مسائل عراق ندارند.
تنها نيروى مخالف او يمنى ها و خراسانيان ، يعنى ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشند، اين امر روشنگر اين است كه جنگ سفيانى در عراق ، اساسا حركتى است بر ضد حضرت مهدى (عليه السلام ) و طرفداران وى .
اما مردم عراق ، آنطور كه روايات مى گويد به دو يا سه گروه تقسيم مى شوند، پشتيبانان زمينه سازان ظهور حضرت و طرفداران سفيانى و گروه سوم كه شيصبانى رهبرى آنها را بعهده دارد. از جابر جعفى نقل شده است كه گفت : از ابوجعفر (امام باقر (عليه السلام )) درباره سفيانى سئوال كردم حضرت فرمود:
((سفيانى خروج نمى كند مگر آنكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق خروج كند او همچون جوشيدن آب از زمين مى جوشد و فرستادگان شما را بقتل مى رساند. بعد از آن در انتظار خروج سفيانى و ظهور قائم باشيد.))(4)
مراد از شيصبانى در روايات اهل بيت (عليه السلام ) مردى از بنى عباس و يا مردى دشمن اهل بيت (عليه السلام ) است زيرا امامان (عليه السلام ) بنى عباس را به بنى شيصبان تعبير مى كردند و آن نام مردى بد كردار يا گمنامى است كه دشمن خود را بطور كنايه با اين كلمه بكار برده اند و شيصبان در لغت نامى از نامهاى ابليس است . پس از آنكه قدرت در دست زمينه سازان خراسانى و طرفداران آنهاست ، شيصبانى در عراق خروج مى كند با توجه به اينكه روايات ورود آنها را به عراق در مرحله اى قبل ، بيان مى دارد.
به هر حال ، وضع داخلى عراق بگونه اى است كه با ورود نيروهاى سفيانى همآهنگ و موافق است و با هيچ گونه مقاومت مهمى برخورد نمى كند. و يمنى ها و خراسانيان سرگرم حوادث ظهور در حجاز هستند و قواى سفيانى اندكى قبل از نيروهاى آنان وارد عراق مى شوند.
از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بدون شك خاندان فلان حكمرانى مى كنند و چون به فرمانروائى رسيدند اختلاف پيدا مى كنند و حكومتشان از هم مى پاشد و كارشان پراكنده مى شود، تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنها خروج مى كنند، يكى از مشرق و ديگرى از مغرب ، همچون ستوران در مسابقه به سوى كوفه مى شتابند. او از آنجا و ديگرى از اينجا، تا اينكه هلاكت خاندان فلان بدست اين دو خواهد بود. و اين دو نفر يكى از آنها را باقى نمى گذارند.))(5)
و مراد از فرزندان فلان در اينجا ممكن است خاندان شيصبانى حاكم عراق و يا فرزندان شيصبان ديگرى باشند.
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((گويا من سفيانى يا (رفيق او را) مى بينم كه در سرزمينهاى سرسبز شما در كوفه اقامت گزيده و منادى او بانگ مى زند كه هر كس سر شيعه على را بياورد هزار درهم جايزه دارد. در اين هنگام همسايه به همسايه حمله ور مى شود و مى گويد اين شخص از آنهاست . گردش را مى زند و هزار درهم را مى گيرد. اما در چنان روزى بر شما فرمانروائى نمى كنند مگر فرزندان زنان بدكار... و گويا من شخص نقابدارى را مى بينم ، پرسيدم : آن شخص نقابدار كيست ؟ امام فرمود: مردى از شماست كه مانند شما سخن مى گويد، نقاب بر چهره مى زند و بر شما احاطه پيدا مى كند شما را مى شناسد در حاليكه شما را نمى شناسيد او يكايك مردان شما را با عيب جوئى بدنام مى كند اما او جز فردى زنازاده نيست .))(6)
و نيز در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سواران سفيانى همچون شب ظلمانى و سيل ويرانگر روى مى آورند به هر چيز كه برسند آنرا هلاك و نابود مى كنند تا آنكه وارد كوفه مى شوند و پيروان آل پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را بقتل مى رسانند آنگاه از همه جانب به جستجوى اهل خراسان مى پردازند در حاليكه اهل خراسان به طلب مهدى برمى خيزند و او را مى خوانند و به يارى او مى شتابند.))(7)
اين روايات فجايعى را كه ارتش سفيانى در جنگ عراق بويژه در حق شيعيان مرتكب مى شود به تفصيل بيان مى كند، ابن حماد به نقل از ابن مسعود گويد:
((چون سفيانى از رود فرات بگذرد و به محلى بنام حاقرقوفا برسد، خداوند ايمان را از او محو گرداند، آنگاه با هفتاد هزارتن ، در حاليكه شمشيرها را به خود آويخته اند به رودى كه به آن دجيل (دجله كوچك ) گويند روى آورد افراد ديگرى بيش از اينها وجود دارند كه برخانه زرين (قصر) غالب شوند. مبارزان را بكشند و شكم زنان باردار را بشكافند به گمان اينكه شايد آنها فرزند پسر داشته باشند، گروهى از زنان قريش در كنار نهر دجله از عابران و مسافران كشتى درخواست مى كنند كه آنها را با خودشان سوار نموده و نزد خويشان آنان برسانند اما آنها از كينه اى كه با بنى هاشم دارند آنها را با خود نمى برند.))(8)
معناى جمله ((در حاليكه شمشيرهايى بخود آويخته اند)) اين است كه آنها با ديگر سربازان در نوع اسلحه تفاوت دارند و ((خانه زرين )) ياد شده كه بر آن غالب مى شوند بنظر مى رسد محل گنج و يا قصرى باشد كه در كنار رود دجله يا دجيل (دجله كوچك ) قرار گرفته و منظور از زنان قريش زنهاى علويه از ذريه اهل بيت (عليه السلام ) مى باشند. از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((ارتش سفيانى وارد كوفه مى شود و كسى را رها نمى كند مگر آنكه او را مى كشد ((آنچنان خوى آدمكشى دارند)) كه وقتى مردى از آنها به گوهر گرانبها و عظيمى برخورد نمايد به آن توجهى نمى كند. ولى اگر كودك خردسالى را ببيند او را دستگير كرده و بقتل مى رساند.))(9)
روايات نام تعدادى از مكانها را بجز جاهايى كه گذشت مانند زوراء (يعنى بغداد) انبار، صرات ، فاروق ، و روحا كه ارتش سفيانى در آنها تمركز پيدا مى كنند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((او يكصد و سى هزارتن را به كوفه گسيل مى دارد و آنها در روحا و فاروق فرود مى آيند و شصت هزارتن از آنان از آنجا حركت مى كنند تا در كوفه محل قبر هود (عليه السلام ) در نخليه فرود مى آيند.))(10)
در كتاب ((لوائح الانوار البهيه )) اثر سفارينى حنبلى درباره سفيانى آمده است :
((او با تركان پيكار مى كند و بر آنها پيروز مى شود. آنگاه در زمين تبهكارى مى نمايد و وارد بغداد شده جمعى از آنان را از دم تيغ مى گذراند.))
كوتاه سخن اينكه هجوم سفيانى به عراق حمله اى خشم آلود و ويرانگر است و تا حد زيادى به هدف خود در كشتار شيعيان حضرت مهدى (عليه السلام ) موفق مى شود. وى با نيروى مقاوم مهمى از سوى حكومت رو برو نمى گردد حتى مقاومتى از ناحيه شيعه نيز ذكر نشده است بجز آنكه درباره مردى از عجم (غير عرب ) آمده است كه او با گروه اندك و غير مسلح خود در برابر ارتش سفيانى مى ايستد و آنها وى را بقتل مى رسانند:
((آنگاه مردى از عجم و از اهل كوفه با گروهى ضعيف خروج مى كند و فرمانده ارتش سفيانى وى را بين حيره و كوفه به قتل مى رساند.))(11)
بزودى روايت ابن حماد را كه بصراحت مى گويد آنها بجز اندكى ، غير مسلح مى باشد، خواهيم آورد ولى هجوم سفيانى نمى تواند هدف دوم او را كه تثبيت سلطه در عراق است تحقق بخشد. بلكه چند هفته اى بر نيروهاى او نمى گذرد كه خبر حركت نيروهاى زمينه سازان خراسانى و يمنى كه به سوى عراق مى شتابند به آنها مى رسد دچار وحشت و هراس مى شوند و نيروهاى سفيانى در برابر آنها عقب نشينى نموده و با آنها درگير نمى شوند مگر در چند نقطه كه درگير نبردهاى پراكنده اى مى گردند و در آنها شكست مى خورند.
به احتمال قوى تر، سفيانى از اين رو نيروهاى خود را از عراق به عقب مى راند كه به آنها يا بخش عظيمى از آنها براى ايفاى نقش جديد خود در حجاز سخت احتياج دارد تا بگمان خود به نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) در مكه پايان دهد. چه اينكه برخى روايات خاطر نشان مى سازد لشكرى را كه سفيانى براى پايان دادن به نهضت مهدى (عليه السلام ) به حجاز گسيل مى دارد، از عراق و بعضى مى گويند از شام اعزام مى كند البته ممكن است بخشى از آن از شام و بخش ديگرى از عراق باشد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى ، سپاهى را كه شمار آنان به هفتاد هزار نفر مى رسد به كوفه مى فرستد و اهل آن سامان را با كشتن و دار آويختن و اسارت گرفتن دچار مصيبت مى سازد. در اين حال ياوران درفش هاى سياه از سوى خراسان به حركت درآمده و منازل را يكى پس از ديگرى بسرعت پشت سر مى گذارند و با آنها (در ميان آنها) تعدادى از ياران حضرت قائم (عليه السلام ) وجود دارد))(12)
در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سفيانى وارد كوفه مى شود و سه روز در آنجا به غارت مى پردازد شصت هزار نفر از اهالى آنجا را مى كشد سپس هيجده شب در آنجا مى ماند... آنگاه ياوران درفش هاى سياه روى مى آورند تا در كنار آب منزل مى كنند. ياران سفيانى به محض اينكه خبر فرود آنها را مى شنوند پا به فرار مى گذارند گروهى از نخلستانهاى كوفه خروج مى كنند، در حاليكه جز تعداد كمى از آنها مسلح نمى باشند و برخى از آنان اهل بصره اند.. به ياران سفيانى دست پيدا مى كنند و اسراى كوفه را از دست آنها آزاد مى سازند و ياران درفش هاى سياه افرادى را جهت بيعت نزد امام مهدى (عليه السلام ) مى فرستند))(13)
روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين است گوشه اى از اشغال عراق توسط لشكر سفيانى و سپس ورود نيروهاى زمينه ساز خراسانى و يمنى را توصيف مى كند:
((او يكصدوسى هزارتن را به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق فرود مى آيند شصت هزار تن از آنها راهى كوفه مى گردند تا اينكه در محل قبر هود در نخليه فرود مى آيند و روز عيد به آنها هجوم مى آورند و فرمانرواى مردم شخصى ستم گر و كينه توز است كه به او كاهن و ساحر مى گويند، شخصى به عنوان فرمانده با پنج هزار كاهن از شهر بغداد به سوى آنها خروج مى كند، هفتاد هزار نفر را بر روى پل آن شهر بقتل مى رسانند به گونه اى كه مردم سه روز در اثر خون و تعفن اجساد از نزديك شدن به فرات پرهيز مى كنند و هفتاد هزار دوشيزه را كه دست و صورتشان ديده نشده به اسارت مى گيرند و آنان را در محملهايى سوار نموده به سوى جايگاهى در نجف مى برند آنگاه از كوفه صد هزار مشرك و منافق بيرون مى آيند تا وارد دمشق مى شوند و هيچ مانع جلوى آنها را نمى گيرد و آنجا همان ارم ، داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هاى بى نشانى كه از پنبه و كتان و ابريشم نيست از مشرق روى مى آورد كه بالاى چوب هاى آنها علامتى وجود دارد. مردى از اولاد آن حضرت آن درفش ها را به حركت در مى آورد، از مشرق ظاهر مى شود و بوى آن همچون مشك عنبر در مغرب استشمام مى شود ترس و وحشت يكماه پيشاپيش آنها بدل دشمنان راه مى يابد تا اينكه به خونخواهى پدران خود وارد كوفه مى شوند.
در اين حال سواران يمنى و خراسانى همچون ستوران پريشان مو و غبارآلود و تيزتك از نژاد اسبان ميان باريك بسوى كوفه مى شتابند وقتى يكى از آنان به پائين پاى خود مى نگرد مى گويد: پس از امروز خير و سعادتى در نشستن ما نيست ، بار خدايا ما توبه كننده ايم در حاليكه آنان بهترين دين داران هستند و خداوند آنان و امثال آنان از اولاد پيامبر را در كتاب گرانقدر خود چنين توصيف كرده است ((بدرستيكه خداوند توبه كنندگان و پاك سيرتان را دوست مى دارد)) مردى از اهل نجران خروج مى كند و دعوت امام را لبيك مى گويد او نخستين نصرانى است كه اجابت مى كند و معبد خود را ويران ساخته و صليبش را مى شكند و با بردگان و مردان ضعيف خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردند.. محل گرد آمدن كليه مردم در همه زمين در فاروق خواهد بود. و در آن روز بين مشرق و مغرب سه ميليون نفر كشته مى شوند كه بعضى از آنها برخى ديگر را بقتل مى رسانند در چنين روزى تاءويل اين آيه آشكار مى شود ((پيوسته آن ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را (با شمشير) درو شده و خموش قرار داديم .))(14)
نسبت به اين روايت در نسخه ها خلل و اشتباهى وجود دارد، روايتى ديگر كه دقيق تر بنظر مى رسد در بحار از اميرمؤ منان (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
((اى مردم ، از من سئوال كنيد پيش از آنكه فتنه و فساد سرزمين شما را پس از مرگ و حياتش پايمال كند و سايه شوم خود را بر آن بگستراند و يا آتش از مغرب زمين در هيزم خشك و انبوه افتد و با فرياد بلند بانگ برآورد، واى بر او از انتقام جوئى و خونخواهى و مانند آن ، وقتى گردنش چرخ و روزگار طولانى شود شما مى گوئيد او مرده است ، يا هلاك شده (اگر زنده است پس در كجا بسر مى برد) در اين هنگام معنى اين آيه ، مصداق پيدا مى كند ((سپس پيروزى را براى شما برگردانديم و شما را با دارائى و فرزندان پسر يارى داديم و جمعيت شما را بيش از آنان قرار داديم )) ظهور آن حضرت نشانه ها و علامتهايى دارد:
نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، تعطيل مساجد بمدت چهل شب ، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن درفشهايى گرداگرد مسجد بزرگ كه شباهت به درفشهاى هدايت دارند، كشنده و كشته شده هر دو در آتش خواهند بود، كشتار زياد، مرگ سريع ، و كشته شدن نفس زكيه در نجف همراه با هفتاد تن از خوبان كه بين ركن و مقام ذبح مى شود و كشته شدن ((اسبغ مظفر)) در بتخانه با تعداد زيادى از انسانهاى شيطان صفت و خروج سفيانى با درفش سبز (سرخ ) و صليبى زرين است ، فرمانده آن مردى از قبيله كلب است و دوازده هزار سوار، سفيانى را بسوى مكه و مدينه همراهى مى كنند فرمانده آن گروه فردى از بنى اميه است كه به او خزيمه مى گويند چشم چپ او نابيناست و در چشم ديگرش نقطه اى خون وجود دارد، تمايل به دنيا دارد، هيچ پرچمدارى از او برنمى گردد تا اينكه در مدينه فرود مى آيد، مردان و زنانى از آل پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گرد هم مى آورد و آنها را در خانه اى در مدينه كه به آن خانه ابوالحسن اموى مى گويند زندانى مى كند، او سوارانى را در جستجوى مردى از خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى فرستد كه مردانى مستضعف در مكه گرد او جمع شده اند كه رئيس آنها مردى از غطفان است .
تا اينكه در ميان سنگهاى پهن و سفيد در بيابان در مى آيند و در زمين فرو مى روند، هيچيك از آنها نجات پيدا نمى كند مگر يك مرد كه خداوند صورت او را به پشت مى گرداند تا آنها را بترساند و نشانه عبرتى براى آيندگان باشد در آن روز تاءويل اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك )) آشكار مى شود، سفيانى صد و سى هزار تن به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق و جايگاه مريم و عيسى (عليه السلام) در قادسيه فرود مى آيند و هشتاد هزار تن از ايشان رهسپار كوفه شده و در محل قبر هود (عليه السلام) در نخيله فرود مى آيند و در روز عيد و چراغانى به او هجوم مى آورند و رهبر مردم جبارى ستم پيشه است كه به او كاهن ساحر مى گويند از شهرى كه به آن زوراء (بغداد) گويند با پنج هزار كاهن خروج مى كند و بر سر پل آن شهر هفتاد هزار نفر را مى كشد بطورى كه مردم به جهت خونهاى ريخته شده و تعفن جسدها از نزديك شدن به فرات خوددارى مى كنند. دوشيزگانى را كه دست و صورت آنها بى حجاب ديده نشده از كوفه به اسارت مى گيرند و بر محملها سوار نموده به جايگاهى در نجف مى برند.
آنگاه صد هزار مشرك و منافق از كوفه خروج مى كنند و بى آنكه كسى مانع آنها شود وارد دمشق مى شوند و آن ارم داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هايى از مشرق زمين كه از پنبه و كتان و حرير نيست روى مى آورد در حاليكه بالاى چوبهاى آنها علامتهايى دارد و مردى از آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنها را به پيش مى راند، روزى كه در مشرق ظاهر مى شود بوى خوش او همچون مشك عنبر در مغرب به مشام مى رسد، ترس و هراس يك ماه پيشاپيش آنها به دل دشمنان راه مى يابد.
پسران سعد، در كوفه به خونخواهى پدران خود برمى خيزند و آنها فرزندان فاسقان هستند تا اين كه سواران حسين بسان اسبان مسابقه ژوليده مو و غبار آلود و پيشانى هايى سفيد و ديدگانى اشكبار دارند بر آنان هجوم مى آورند ناگاه يكى از آنها در حالى كه اشك مى ريزند پاى خود را بزمين مى زند و مى گويد بعد از امروز ديگر خير و سعادتى در نشستن نيست ، پروردگارا ما توبه كنندگان و دلشكستگانيم و در پيشگاه ربوبى تو سر فرود مى آوريم و پيشانى بر خاك مى سائيم . آنها بزرگانى هستند كه خداوند بزرگ در قرآن مجيد آنها را چنين توصيف نموده است ((خداوند توبه كنندگان و پاكيزه گان را دوست مى دارد)) و ديگر پاك سيرتان كه از آل پيامبرند.
مردى از نجران خروج مى كند و دعوت امام را اجابت مى نمايد و او نخستين نصرانى است كه پاسخ مثبت مى دهد، معبد خود را ويران مى كند و صليب آن را مى شكند و با بردگان و مردمان ضعيف و سواران خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردد. محل گرد آمدن تمام مردم زمين ، در فاروق است و آن جايگاه مسير حج رفتن اميرمؤ منان است كه بين برس و فرات قرار دارد، پس در آن روز بين مشرق و مغرب سه هزار يهودى و نصرانى كشته مى شوند و برخى بعض ديگر را مى كشند. در آن روز تاءويل اين آيه مصداق پيدا مى كند ((پيوسته آن ، ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را همچون در ديدگان خموش قرار داديم )) بوسيله شمشير و زير سايه شمشير.))
قسمت اول و آخر اين روايت ، يك جنگ جهانگير را خاطرنشان مى سازد كه نابودى و ويرانى آن گريبانگير غرب مى شود و در آن سه هزار هزار يعنى سه ميليون نفر كشته مى شوند و ما آن را در جاى خود بيان خواهيم كرد.
و شايد معناى ((ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه )) ساختن سنگر و پناهگاه جنگ خيابانى در برابر حمله سفيانى باشد و بزودى درباره درفشهاى سه گانه پيرامون مسجدالحرام در مكه و حجاز در نهضت ظهور، با توجه به كشمكش و درگيرى براى بدست گرفتن قدرت اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بيان خواهد شد ((و كشته شدن انسانى پاك سرشت در نجف با هفتاد تن و در روايتى هفتاد نفر از شايستگان )) بعيد نيست قابل انطباق با شهيد بزرگوار آقاى صدر قدس سره باشد زيرا او باتفاق هفتاد نفر از صالحان به شهادت رسيد. و پشت كوفه همان نجف اشرف است .
و وجود مطهر و پاكيزه اى كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بين ركن و مقام به شهادت مى رسد، فرستاده آن حضرت به سوى مردم مكه است .
در اين روايت چند نام و واژه وجود دارد كه معنى و مقصود آن مشخص نيست مانند اسبغ مظفر كه در بتخانه بقتل مى رسد با بسيارى از انسانهاى شيطان صفت و مانند پسران سعد سقا و غير آن .
برخى روايات وجود دارد كه اشاره دارند، حضرت مريم و عيسى عليهما السلام از عراق ديدن نموده و در قادسيه منزل كرده اند و مدتى در محل مسجد براثا نزديك بغداد باقى مانده اند. والله العالم .
اما جايگاه قبر هود (عليه السلام) در نخيله معروف است در نزديكى نجف اشرف در وادى السلام مى باشد و فرمانده مردم شخص كاهن و ساحرى است ، شايد همان شيصبانى باشد كه در روايت آمده و قبل از سفيانى در عراق خروج مى كند و درفش هاى مشرق زمين ، همان درفش هاى زمينه سازان خراسانى است و منظور از مهر و علامت بر فراز درفش ها ممكن است شعار (الله ) باشد كه آرم جمهورى اسلامى است كه امام خمينى رهبر كبير انقلاب آن را برگزيده است و فاروق در روايت دوم بايد حاشيه و تفسيرى از يكى از راويان باشد كه در متن روايت وارده شده است و ممكن نيست كه از سخنان اميرمؤ منان (عليه السلام) باشد و ممكن است محل تجمع مردم در آنجا به اين معنا باشد كه نيروهاى حضرت مهدى (عليه السلام) در آن مكان گردهم مى آيند و آنگاه جنگ جهانى ياد شده ميان غير مسلمانان بوجود مى آيد.
توجه داشته باشيد كه اين روايات اميرمؤ منان و امثال آن نياز به تحقيق در سند و الفاظ آن دارد و ظاهرا بسيارى از اين خطبه ها و روايات طولانى از نشانه هاى ظهور و نهضت آن حضرت خطبه ها و مقالاتى از راويان و علمائى است كه تعدادى از روايات رسيده از اميرمؤ منان و امامان عليهم السلام را در ميان آنها تنظيم نموده اند آنگاه آنها را به امامان (عليه السلام) نسبت داده اند. بنابراين ارزش علمى آن در حدى است كه سخن از راويان و علمائى است كه آگاهى و شناخت آنها از روايات بيش از ما بوده و آنان به زمان صدور روايات نزديكتر بوده اند.. و در اينجا مجال شرح آن نيست .
--------------------------------------------------------------------------------
(4) بحار ج 52 ص 250.
(5) بحار ج 52 ص 231 232.
(6) بحار ج 52 ص 215.
(7) نسخه خطى ابن حماد، ص 83.
(8) نسخه خطى ابن حماد ص 83.
(9) بحار ج 52 ص 219.
(10) بحار ج 52 ص 273.
(11) بحار ج 52 ص 238.
(12) بحار ج 52 ص 238.
(13) نسخه خطى ابن حماد ص 84.
(14) بحار ج 52 ص 273 و 274.
آخرین ويرايش توسط 1 on mpo, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
38- پيشروى لشكر سفيانى به سوى حجاز (لشكرى كه در زمين فرو مى رود)
به خواست خدا بزودى درباره نهضت ظهور مقدس حضرت مهدى (عليه السلام) سخن خواهيم گفت و نيز به بررسى كشمكش سياسى در حجاز مى پردازيم كه بنا به نقل روايات، بدنبال كشته شدن، عبدالله حاكم حجاز و اختلاف بر سر فرمانروائى بعد از او و درگيرى بين قبايل حجازى بر سر حكومت، بوجود مى آيد.. و اين كشمكشها حكومت حجاز را چنان ضعيف مى گرداند كه حضرت مهدى (عليه السلام) نهضت خويش را به آسانى در مكه آغاز و شهر را از سلطه بيدادگران آزاد و حاكميت خود را بر آنجا تثبيت مى كند.
در اين برهه وقتى حكومت حجاز، خود را از شكست دادن نهضت حضرت مهدى (عليه السلام) عاجز و ضعيف مى بيند اين حكومت و يا دولتهاى بزرگ ، سفيانى را وادار مى سازند كه دست به اين امر مهم بزند، وى نيروهاى خود را نخست به مدينه منوره و سپس به مكه مكرمه گسيل مى دارد.. در اين هنگام حضرت مهدى (عليه السلام) به مسلمانان و به جهان اعلام مى دارد كه در انتظار وقوع معجزه ايست كه به زبان پيامبر، وعده داده شده است و آن فرو رفتن سپاه سفيانى در بيابان نزديك مكه است ، پس از اين معجزه آن حضرت نهضت مقدس خويش را ادامه خواهد داد.
بلكه بعيد نيست ، ترجيح اين مطلب كه در برخى روايات آمده است . و آن اينكه فراخواندن نيروهاى سفيانى به حجاز بويژه مكه و مدينه قبل از شروع نهضت ظهور مهدى (عليه السلام) اتفاق مى افتد و سپاه سفيانى در جستجوى حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش وارد مدينه منوره گرديده و در آنجا به ارتكاب جناياتى دست مى زند. در اين زمان حضرت در مدينه بسر مى برد، آنگاه مانند روش موسى (عليه السلام) با اضطراب از مدينه خارج گرديده و رهسپار مكه مى شود، سپس خداوند متعال ، اجازه ظهور به آن حضرت مى دهد.
روايات در منابع شيعه و سنى ، ورود لشكر سفيانى را از ناحيه عراق و شام به مدينه منوره هجومى سخت و ويرانگر توصيف مى كند، بطوريكه وى هيچ مقاومتى در برابر خود نمى يابد. و او با ياران مهدى (عليه السلام) و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام) در كشتار و نابودى زن و مرد بزرگ و كوچك همانگونه كه در عراق عمل كرد عمل مى كند! بلكه از روايات استفاده مى شود كه حمله سفيانى در مدينه سخت تر خواهد بود، در نسخه خطى ابن حماد از ابن شهاب نقل است كه:
((سفيانى خطاب به فرماندهى كه با سواران خود وارد كوفه مى شود، بعد از آنكه آنجا را سخت پايمال مى كند، مى نويسد و او را ماءمور به حركت بسوى حجاز مى سازد، او روانه آن سامان مى شود و دست به كشتار قريش مى زند، چهار صد مرد از آنان و از ياران مهدى را مى كشد و شكمهاى زنان را مى درد و فرزندان را بقتل مى رساند و دو برادر از قريش را كشته و يك مرد و خواهرش بنام محمد و فاطمه را بر درگاه مسجد مدينه به دار مى آويزد.))(1)
روايات ديگرى مى گويند: اين مرد و خواهرش از عموزادگان نفس زكيه هستند كه امام مهدى (عليه السلام) وى را به مكه مى فرستد كه او را پانزده شب قبل از ظهور آن حضرت در مسجدالحرام بقتل مى رسانند. و اين دو برادر و خواهر از دست لشكريان سفيانى از عراق مى گريزند و جاسوسى كه از عراق با اين دو همراه بوده آن دو را به دشمنان معرفى مى كند.
روايت ذيل ، گوياى اين است كه سفيانى قتل عام خود را مورد بنى هاشم و شيعيان آنها در مدينه به اينگونه توجيه مى كند كه وى به انتقام كشته شدن سپاهيان او در عراق بدست نيروهاى خراسانى دست به اين عمل مى زند.
در نسخه خطى ابن حماد، از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((سفيانى ، سپاه خود را به مدينه مى فرستد و به آنها دستور مى دهد هر كس كه از بنى هاشم در آنجاست ، حتى زنان باردار را بكشند! و اين كشتار در برابر عملكرد شخصى هاشمى است كه با ياران خود از مشرق خروج كرده است ، سفيانى مى گويد: تمام اين بلاها و كشته شدن ياران من فقط از ناحيه بنى هاشم است . پس فرمان به كشتار آنان مى دهد بطوريكه ديگر كسى از آنها در مدينه شناخته نمى شود، آنان و حتى زنانشان سر به بيابانها و كوهها مى گذراند و به سوى مكه مى گريزند.. چند روزى دست به كشتار آنها مى زند سپس دست نگه مى دارد و هر كس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينكه نهضت مهدى در مكه آشكار شود و هر كس كه به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مى شود))(2)
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى و همراهان وى ظاهر مى شوند و او هيچ غم و انديشه اى جز غلبه بر آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) و پيروان آنها ندارد از اين رو دسته اى را به كوفه مى فرستد و آنها با گروهى از شيعيان آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) برخورد مى كنند كه كشته و يا به دار آويخته مى شوند و سپاهى از خراسان روى مى آورد تا آن وارد حوزه دجله مى گردد و مردى ضعيف از عجم با پيروان خود خروج مى كند كه گرفتار درگيرى در نجف مى شود و سفيانى گروهى را رهسپار مدينه مى كند و آنها مردى را در آنجا بقتل مى رسانند و مهدى و منصور از آنجا مى گريزند و آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) از كوچك و بزرگ دستگير مى شوند. كسى باقى نمى ماند مگر اينكه دستگير و زندانى مى شود، سپاه وى به جستجوى آن دو مرد مى پردازد و مهدى (عليه السلام) بنا به روش موسى (عليه السلام) نگران و با اضطراب بيرون مى آيد تا آنكه وارد مكه مى شود))(3)
در صفحه 252 بحار درباره سفيانى چنين آمده است ((سفيانى با سپاهى انبوه وارد مدينه مى شود)) و در مستدرك حاكم ج 4 ص 442 آمده است ((كه اهل مدينه پيشاپيش حمله سفيانى از شهر خارج مى شوند))
چنين بنظر مى رسد كه منصور ياد شده در روايت ، كه با حضرت مهدى (عليه السلام) از مدينه خارج مى شود همان محمد نفس زكيه باشد كه از ياوران حضرت مهدى (عليه السلام) است و حضرت او را به مسجدالحرام مى فرستد تا پيام آن بزرگوار را به گوش جهانيان برساند اما او را بقتل مى رسانند و احتمال دارد يكى ديگر از ياران مهدى غير از نفس زكيه باشد.
اينها نمونه هايى از روايات نبرد سفيانى در مدينه و تبهكاريهاى وى در آنجا بود، روايات ، در مورد جاهاى ديگر حجاز كه نيروهاى سفيانى در آن وارد شوند غير از مدينه و سپس تلاش براى ورود به مكه سخنى بميان نمى آورد.. و پيداست كه مدت اشغال شهر مدينه چندان طول نمى كشد تا آنكه تمام سپاه يا بخش عمده آنرا به مكه مى فرستد كه معجزه وعده داده شده رخ مى دهد و تمام آنها در نزديكى مكه در زمين فرو مى روند. و در برخى از روايات ، باقى ماندن لشكريان سفيانى در مدينه را تنها چند روز ذكر مى كند، ولى ظاهرا مراد از آن مدت ورود سفيانى به مدينه و كارهاى ناشايست وى در آنجاست نه زمان اقامت نيروهاى سفيانى در مدينه يا نزديك آن .
روايات در مورد بزمين فرو رفتن سپاهيان سفيانى در منابع مسلمانان ، بسيار و متواتر است و شايد مشهورترين آنها در منابع اهل سنت ، روايتى باشد كه از ام سلمه روايت شده كه گفت :
((پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد آنگاه لشكرى به سوى او فرستاده مى شود تا آنكه به بيابان مدينه مى رسند و آنجا در زمين فرو مى روند))(4)
صاحب كشاف در تفسير اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك ))(5) آورده است كه : ((از ابن عباس روايت شده كه آيه فوق در مورد فرو رفتن در بيابان بيداء نازل شده است .))
و صاحب مجمع البيان مى گويد:
((ابوحمزه گفت : از على بن حسين و حسن بن على (عليه السلام) شنيدم كه آن دو بزرگوار مى فرمودند: مراد از آيه ياد شده ، لشكر بيابان است كه از زير پايشان گرفتار مى شوند (زمين آنها را در كام خود فرو مى برد.))(6)
و از حذيفه يمانى روايت شده است :
((پيامبر (صلى الله عليه وآله) از فتنه اى كه بين مشرق و مغرب واقع خواهد شد ياد نموده و فرمود در حاليكه آنها گرفتار چنان فتنه اى هستند، سفيانى از وادى يا بس (بيابان خشك ) بر آنها خروج مى كند، تا آنكه به دمشق فرود مى آيد آنگاه دو لشكر، يكى به سوى مشرق و يكى به سوى مدينه روانه مى كند تا اينكه به زمين بابل و شهر نفرين شده (بغداد) فرود مى آيند و بيش از سه هزار تن را مى كشند و بالغ بر يكصد زن را به زور تصاحب مى كنند، سپس از آنجا بيرون آمده به سوى شام رو مى آورند، در اين هنگام لشكر هدايت خروج كرده و به آن لشكر مى رسد و آنها را از دم تيغ مى گذراند كه يك نفر هم كه خبر مرگ بقيه را ببرد باقى نمى ماند. و آنچه از اسيران و غنيمتها كه در دست آنهاست از آنان باز پس مى گيرند و اما لشكر دوم وارد مدينه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا مى پردازد آنگاه بيرون آمده و به سوى مكه روانه مى گردند تا اينكه به بيابان مى رسند و خداوند در اين هنگام جبرئيل را بر مى انگيزد و مى فرمايد: جبرئيل برو و ايشان را نابود گردان ، پس جبرئيل با پاى خود ضربتى به آن زمين مى زند و زمين آنها را در خود فرو مى برد، و هيچ كس از آنها نجات نمى يابد مگر دو مرد از جهينه .))(7)
از امير مؤ منان (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
((مهدى روى آورنده است با موهايى پيچيده و خالى كه بر گونه خود دارد، آغاز نهضت او از جانب مشرق مى باشد و چون آن امر تحقق يافت سفيانى خروج مى كند و بمدت باردارى يك زن يعنى نه ماه فرمانروائى مى كند، وى در شام خروج مى كند و اهل شام مطيع او شوند بجز قبيله هاى حق طلب موجود در آنجا كه خداوند آنها را از خروج با سفيانى حفظ مى كند.
او با لشكرى انبوه وارد مدينه مى شود تا اينكه سرانجام به بيابان مدينه مى رسد و خداوند او را در آنجا به زمين فرو مى برد. و اين است معناى فرموده خداوند بزرگ :
((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك .))(8)
معناى فرموده امير مؤ منان (عليه السلام) كه ((روى آورنده )) يعنى وقتى راه مى رود مثل اينكه با تمام اندام و وجود روى مى آورد. و معناى اينكه ((آغاز نهضت او از خاور است )) يعنى آغاز امر او با دولت زمينه سازان ايرانى است و معناى ((وقتيكه آن امر تحقق يافت )) يعنى وقتى امر او آغاز يا آشكار مى شود و دولت آنها بر پا مى گردد سفيانى خروج مى كند. در اين روايت زمان خروج سفيانى تعيين نشده كه آيا بدون فاصله بعد از قيام دولت زمينه سازان حضرت مهدى (عليه السلام) خواهد بود و يا اينكه پس از سالهاى طولانى .. ولى سياق عبارت دلالت بر نوعى ترتيب و ارتباط بين دولت ايرانيان و خروج سفيانى دارد و خروج وى عملى حساب شده بر ضد ايرانيان است ، چنانكه در اوائل روايت مربوط به جنبش او صحبت كرديم .
از حنان بن سدير نقل شده است كه گفت :
((از ابوعبدالله (امام صادق ) (عليه السلام) درباره فرو رفتن بيابان سئوال كردم فرمود: ((اءما صهرا)) بر سر راه بريد كه در دوازده ميلى آن در محل (ذات الجيش ) واقع است .))
ذات الجيش منطقه اى است ميان مكه و مدينه و اءما صهرا محلى است در همان منطقه .
در نسخه خطى ابن حماد از محمدبن على (امام باقر) (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((بزودى پناهنده اى به مكه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردى از قيس به آنجا فرستاده مى شود همينكه آنها به محل ثنيه مى رسند، آخرين فرد آنها وارد شده و اولين نفر آنان را آنجا خارج نمى شود، آنگاه جبرئيل ندا سر مى دهد بگونه اى كه اين صدا به شرق و غرب جهان مى رسد (اى بيابان ) (اى بيابان ) بگير آنها را كه خيرى در آنها نيست هيچكس بر هلاكت آنها آگاه نمى شود مگر چوپانى در كوهستان كه آنها را در حين هلاكت نظاره مى كند و از ماجراى آنها خبر مى دهد. پس وقتى پناهنده به كعبه داستان آنها را مى شنود بيرون مى رود.))(9)
و در همين كتاب از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((از آنها يكى باقى نمى ماند مگر يك بشارت دهنده و بيم دهنده اى ، اما بشارت دهنده نزد مهدى عليه السلام و يارانش مى آيد و از آنچه اتفاق افتاده خبر مى دهد و گواه صحنه ، در چهره اش پيداست ، يعنى خداوند صورت او را به پشت سر او برمى گرداند و بدين ترتيب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصديق مى كنند و آگاه مى شوند كه آن قوم در زمين فرو رفته اند و دومى همانند اولى ، خداوند چهره اش را به عقب برمى گرداند، نزد سفيانى مى آيد و آنچه بر سر ياران او آمده براى وى بازگو مى كند سفيانى نيز به جهت علامتى كه در او مى بيند گفته وى را باور مى كند و آن را مطابق با واقع مى داند. و اين دو مردانى از قبيله كلب هستند.))(10)
در همين نسخه از حفصه نقل شده است كه گفت :
((از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: لشكرى از جانب مغرب مى آيد و اين خانه (كعبه ) را مى خواهد، تا آنكه به بيابان مى رسد و زمين آن را در خود فرو مى برد كسانى كه پيشاپيش آن هستند باز مى گردند تا ببينند چه بر سر آن قوم آمده است كه آنها هم به همان مصيبت گرفتار مى شوند آنگاه خداوند هر كس را بر طبق نيت او بر مى انگيزد.))(11)
يعنى كسى كه مجبور به شركت در لشكر سفيانى بوده اگر چه در آخرت مانند شخص داوطلب و كسى كه با ميل و اراده خود شركت كرده نيست اما او نيز بزمين فرو مى رود.
روايتى ديگر از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه فرمود:
((در شگفتم از قومى كه در يك جا مى ميرند يا كشته مى شوند اما جايگاه آنها متفاوت و گوناگون است ، پرسيدند: اى رسول خدا اين چگونه است ؟ فرمود: براى اينكه در ميان آنها افراد مجبور و ناچار و بى ميل و غير موافق وجود دارد يعنى كسانى كه در يك محل و در يك زمان از دنيا مى روند خداوند به تناسب نيت ها و انگيزه هايشان در روز قيامت آنها را حساب رسى و مؤ اخذه مى كند زيرا برخى از آنها از روى كراهت و بى ميلى و ترس بجهت زن و فرزندان و مانند آن و بعضى ديگر به اجبار و پاره اى ديگر داوطلبانه و با رغبت در آن شركت مى كنند.
و در روايتى آمده است كه شمار نفرات لشكر سفيانى كه بزمين فرو مى روند دوازده هزار نفر است نه هفتاد هزار تن . و در روايتى ديگر مى گويد يك سوم آنها به زمين فرو مى روند و يك سوم ديگر چهره هايشان به پشت سر بر مى گردد و يك سوم باقيمانده سالم مى مانند.))(12)
39- آغاز بازگشت و عقب نشينى سفيانى
پس از وقوع معجزه فرو رفتن در زمين ، در مورد لشكر سفيانى در راه مكه ، ستاره بخت سفيانى رو به افول مى گذارد، در حاليكه اختر سعادت حضرت مهدى (عليه السلام) رو به اوج و درخشندگى مى نهد.
روايات ، بعد از وقوع حادثه فرو رفتن لشكريان سفيانى ، نقش نظامى ديگرى را براى او در حجاز ذكر نمى كند. با توجه به اينكه اين ماجرا پايان بخش نقش او در حجاز خواهد بود. اما احتمال دارد نيروهايى براى او در مدينه باقى بماند كه با قواى حكومت (خاندان فلان ) كار زار كند و روايات خاطرنشان مى سازد كه حضرت مهدى (عليه السلام) پس از معجزه فرو رفتن قواى دشمن ، با سپاه خود كه مشكل از چند ده هزار نفر رزمنده است براى آزاد سازى مدينه راهى آنجا شده و با دشمنان خود در آنجا درگير مى شود.
به هر حال حضرت مهدى (عليه السلام) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاى دشمن را منكوب مى سازد و لشكر سفيانى هر كجا كه روياروى او باشد، از حجاز تا عراق و شام ، شكست مى خورد.. روايات يك نبرد يا بيشتر را ياد مى كند كه در عراق بين لشكر سفيانى از طرفى و سپاهيان مهدى (عليه السلام) و ياران خراسانى وى از ناحيه ديگر اتفاق مى افتد.
--------------------------------------------------------------------------------
(1) نسخه خطى ابن حماد ص 88.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 89.
(3) بحار ج 52 ص 222.
(4) مستدرك حاكم ج 4 ص 429 و غير آن و بحار ج 52 ص 186.
(5) سباء 51.
(6) بحار ج 52 ص 186.
(7) بحار ج 52 ص 186.
(8) غيبت نعمانى ص 163 و محجه بحرانى ص 177.
(9) نسخه خطى ابن حماد ص 90.
(10) نسخه خطى ابن حماد ص 91.
(11) نسخه خطى ابن حمادص 90.
(12) نسخه خطى ابن حماد ص 90 91.
به خواست خدا بزودى درباره نهضت ظهور مقدس حضرت مهدى (عليه السلام) سخن خواهيم گفت و نيز به بررسى كشمكش سياسى در حجاز مى پردازيم كه بنا به نقل روايات، بدنبال كشته شدن، عبدالله حاكم حجاز و اختلاف بر سر فرمانروائى بعد از او و درگيرى بين قبايل حجازى بر سر حكومت، بوجود مى آيد.. و اين كشمكشها حكومت حجاز را چنان ضعيف مى گرداند كه حضرت مهدى (عليه السلام) نهضت خويش را به آسانى در مكه آغاز و شهر را از سلطه بيدادگران آزاد و حاكميت خود را بر آنجا تثبيت مى كند.
در اين برهه وقتى حكومت حجاز، خود را از شكست دادن نهضت حضرت مهدى (عليه السلام) عاجز و ضعيف مى بيند اين حكومت و يا دولتهاى بزرگ ، سفيانى را وادار مى سازند كه دست به اين امر مهم بزند، وى نيروهاى خود را نخست به مدينه منوره و سپس به مكه مكرمه گسيل مى دارد.. در اين هنگام حضرت مهدى (عليه السلام) به مسلمانان و به جهان اعلام مى دارد كه در انتظار وقوع معجزه ايست كه به زبان پيامبر، وعده داده شده است و آن فرو رفتن سپاه سفيانى در بيابان نزديك مكه است ، پس از اين معجزه آن حضرت نهضت مقدس خويش را ادامه خواهد داد.
بلكه بعيد نيست ، ترجيح اين مطلب كه در برخى روايات آمده است . و آن اينكه فراخواندن نيروهاى سفيانى به حجاز بويژه مكه و مدينه قبل از شروع نهضت ظهور مهدى (عليه السلام) اتفاق مى افتد و سپاه سفيانى در جستجوى حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش وارد مدينه منوره گرديده و در آنجا به ارتكاب جناياتى دست مى زند. در اين زمان حضرت در مدينه بسر مى برد، آنگاه مانند روش موسى (عليه السلام) با اضطراب از مدينه خارج گرديده و رهسپار مكه مى شود، سپس خداوند متعال ، اجازه ظهور به آن حضرت مى دهد.
روايات در منابع شيعه و سنى ، ورود لشكر سفيانى را از ناحيه عراق و شام به مدينه منوره هجومى سخت و ويرانگر توصيف مى كند، بطوريكه وى هيچ مقاومتى در برابر خود نمى يابد. و او با ياران مهدى (عليه السلام) و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام) در كشتار و نابودى زن و مرد بزرگ و كوچك همانگونه كه در عراق عمل كرد عمل مى كند! بلكه از روايات استفاده مى شود كه حمله سفيانى در مدينه سخت تر خواهد بود، در نسخه خطى ابن حماد از ابن شهاب نقل است كه:
((سفيانى خطاب به فرماندهى كه با سواران خود وارد كوفه مى شود، بعد از آنكه آنجا را سخت پايمال مى كند، مى نويسد و او را ماءمور به حركت بسوى حجاز مى سازد، او روانه آن سامان مى شود و دست به كشتار قريش مى زند، چهار صد مرد از آنان و از ياران مهدى را مى كشد و شكمهاى زنان را مى درد و فرزندان را بقتل مى رساند و دو برادر از قريش را كشته و يك مرد و خواهرش بنام محمد و فاطمه را بر درگاه مسجد مدينه به دار مى آويزد.))(1)
روايات ديگرى مى گويند: اين مرد و خواهرش از عموزادگان نفس زكيه هستند كه امام مهدى (عليه السلام) وى را به مكه مى فرستد كه او را پانزده شب قبل از ظهور آن حضرت در مسجدالحرام بقتل مى رسانند. و اين دو برادر و خواهر از دست لشكريان سفيانى از عراق مى گريزند و جاسوسى كه از عراق با اين دو همراه بوده آن دو را به دشمنان معرفى مى كند.
روايت ذيل ، گوياى اين است كه سفيانى قتل عام خود را مورد بنى هاشم و شيعيان آنها در مدينه به اينگونه توجيه مى كند كه وى به انتقام كشته شدن سپاهيان او در عراق بدست نيروهاى خراسانى دست به اين عمل مى زند.
در نسخه خطى ابن حماد، از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((سفيانى ، سپاه خود را به مدينه مى فرستد و به آنها دستور مى دهد هر كس كه از بنى هاشم در آنجاست ، حتى زنان باردار را بكشند! و اين كشتار در برابر عملكرد شخصى هاشمى است كه با ياران خود از مشرق خروج كرده است ، سفيانى مى گويد: تمام اين بلاها و كشته شدن ياران من فقط از ناحيه بنى هاشم است . پس فرمان به كشتار آنان مى دهد بطوريكه ديگر كسى از آنها در مدينه شناخته نمى شود، آنان و حتى زنانشان سر به بيابانها و كوهها مى گذراند و به سوى مكه مى گريزند.. چند روزى دست به كشتار آنها مى زند سپس دست نگه مى دارد و هر كس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينكه نهضت مهدى در مكه آشكار شود و هر كس كه به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مى شود))(2)
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى و همراهان وى ظاهر مى شوند و او هيچ غم و انديشه اى جز غلبه بر آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) و پيروان آنها ندارد از اين رو دسته اى را به كوفه مى فرستد و آنها با گروهى از شيعيان آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) برخورد مى كنند كه كشته و يا به دار آويخته مى شوند و سپاهى از خراسان روى مى آورد تا آن وارد حوزه دجله مى گردد و مردى ضعيف از عجم با پيروان خود خروج مى كند كه گرفتار درگيرى در نجف مى شود و سفيانى گروهى را رهسپار مدينه مى كند و آنها مردى را در آنجا بقتل مى رسانند و مهدى و منصور از آنجا مى گريزند و آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) از كوچك و بزرگ دستگير مى شوند. كسى باقى نمى ماند مگر اينكه دستگير و زندانى مى شود، سپاه وى به جستجوى آن دو مرد مى پردازد و مهدى (عليه السلام) بنا به روش موسى (عليه السلام) نگران و با اضطراب بيرون مى آيد تا آنكه وارد مكه مى شود))(3)
در صفحه 252 بحار درباره سفيانى چنين آمده است ((سفيانى با سپاهى انبوه وارد مدينه مى شود)) و در مستدرك حاكم ج 4 ص 442 آمده است ((كه اهل مدينه پيشاپيش حمله سفيانى از شهر خارج مى شوند))
چنين بنظر مى رسد كه منصور ياد شده در روايت ، كه با حضرت مهدى (عليه السلام) از مدينه خارج مى شود همان محمد نفس زكيه باشد كه از ياوران حضرت مهدى (عليه السلام) است و حضرت او را به مسجدالحرام مى فرستد تا پيام آن بزرگوار را به گوش جهانيان برساند اما او را بقتل مى رسانند و احتمال دارد يكى ديگر از ياران مهدى غير از نفس زكيه باشد.
اينها نمونه هايى از روايات نبرد سفيانى در مدينه و تبهكاريهاى وى در آنجا بود، روايات ، در مورد جاهاى ديگر حجاز كه نيروهاى سفيانى در آن وارد شوند غير از مدينه و سپس تلاش براى ورود به مكه سخنى بميان نمى آورد.. و پيداست كه مدت اشغال شهر مدينه چندان طول نمى كشد تا آنكه تمام سپاه يا بخش عمده آنرا به مكه مى فرستد كه معجزه وعده داده شده رخ مى دهد و تمام آنها در نزديكى مكه در زمين فرو مى روند. و در برخى از روايات ، باقى ماندن لشكريان سفيانى در مدينه را تنها چند روز ذكر مى كند، ولى ظاهرا مراد از آن مدت ورود سفيانى به مدينه و كارهاى ناشايست وى در آنجاست نه زمان اقامت نيروهاى سفيانى در مدينه يا نزديك آن .
روايات در مورد بزمين فرو رفتن سپاهيان سفيانى در منابع مسلمانان ، بسيار و متواتر است و شايد مشهورترين آنها در منابع اهل سنت ، روايتى باشد كه از ام سلمه روايت شده كه گفت :
((پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد آنگاه لشكرى به سوى او فرستاده مى شود تا آنكه به بيابان مدينه مى رسند و آنجا در زمين فرو مى روند))(4)
صاحب كشاف در تفسير اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك ))(5) آورده است كه : ((از ابن عباس روايت شده كه آيه فوق در مورد فرو رفتن در بيابان بيداء نازل شده است .))
و صاحب مجمع البيان مى گويد:
((ابوحمزه گفت : از على بن حسين و حسن بن على (عليه السلام) شنيدم كه آن دو بزرگوار مى فرمودند: مراد از آيه ياد شده ، لشكر بيابان است كه از زير پايشان گرفتار مى شوند (زمين آنها را در كام خود فرو مى برد.))(6)
و از حذيفه يمانى روايت شده است :
((پيامبر (صلى الله عليه وآله) از فتنه اى كه بين مشرق و مغرب واقع خواهد شد ياد نموده و فرمود در حاليكه آنها گرفتار چنان فتنه اى هستند، سفيانى از وادى يا بس (بيابان خشك ) بر آنها خروج مى كند، تا آنكه به دمشق فرود مى آيد آنگاه دو لشكر، يكى به سوى مشرق و يكى به سوى مدينه روانه مى كند تا اينكه به زمين بابل و شهر نفرين شده (بغداد) فرود مى آيند و بيش از سه هزار تن را مى كشند و بالغ بر يكصد زن را به زور تصاحب مى كنند، سپس از آنجا بيرون آمده به سوى شام رو مى آورند، در اين هنگام لشكر هدايت خروج كرده و به آن لشكر مى رسد و آنها را از دم تيغ مى گذراند كه يك نفر هم كه خبر مرگ بقيه را ببرد باقى نمى ماند. و آنچه از اسيران و غنيمتها كه در دست آنهاست از آنان باز پس مى گيرند و اما لشكر دوم وارد مدينه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا مى پردازد آنگاه بيرون آمده و به سوى مكه روانه مى گردند تا اينكه به بيابان مى رسند و خداوند در اين هنگام جبرئيل را بر مى انگيزد و مى فرمايد: جبرئيل برو و ايشان را نابود گردان ، پس جبرئيل با پاى خود ضربتى به آن زمين مى زند و زمين آنها را در خود فرو مى برد، و هيچ كس از آنها نجات نمى يابد مگر دو مرد از جهينه .))(7)
از امير مؤ منان (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
((مهدى روى آورنده است با موهايى پيچيده و خالى كه بر گونه خود دارد، آغاز نهضت او از جانب مشرق مى باشد و چون آن امر تحقق يافت سفيانى خروج مى كند و بمدت باردارى يك زن يعنى نه ماه فرمانروائى مى كند، وى در شام خروج مى كند و اهل شام مطيع او شوند بجز قبيله هاى حق طلب موجود در آنجا كه خداوند آنها را از خروج با سفيانى حفظ مى كند.
او با لشكرى انبوه وارد مدينه مى شود تا اينكه سرانجام به بيابان مدينه مى رسد و خداوند او را در آنجا به زمين فرو مى برد. و اين است معناى فرموده خداوند بزرگ :
((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك .))(8)
معناى فرموده امير مؤ منان (عليه السلام) كه ((روى آورنده )) يعنى وقتى راه مى رود مثل اينكه با تمام اندام و وجود روى مى آورد. و معناى اينكه ((آغاز نهضت او از خاور است )) يعنى آغاز امر او با دولت زمينه سازان ايرانى است و معناى ((وقتيكه آن امر تحقق يافت )) يعنى وقتى امر او آغاز يا آشكار مى شود و دولت آنها بر پا مى گردد سفيانى خروج مى كند. در اين روايت زمان خروج سفيانى تعيين نشده كه آيا بدون فاصله بعد از قيام دولت زمينه سازان حضرت مهدى (عليه السلام) خواهد بود و يا اينكه پس از سالهاى طولانى .. ولى سياق عبارت دلالت بر نوعى ترتيب و ارتباط بين دولت ايرانيان و خروج سفيانى دارد و خروج وى عملى حساب شده بر ضد ايرانيان است ، چنانكه در اوائل روايت مربوط به جنبش او صحبت كرديم .
از حنان بن سدير نقل شده است كه گفت :
((از ابوعبدالله (امام صادق ) (عليه السلام) درباره فرو رفتن بيابان سئوال كردم فرمود: ((اءما صهرا)) بر سر راه بريد كه در دوازده ميلى آن در محل (ذات الجيش ) واقع است .))
ذات الجيش منطقه اى است ميان مكه و مدينه و اءما صهرا محلى است در همان منطقه .
در نسخه خطى ابن حماد از محمدبن على (امام باقر) (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((بزودى پناهنده اى به مكه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردى از قيس به آنجا فرستاده مى شود همينكه آنها به محل ثنيه مى رسند، آخرين فرد آنها وارد شده و اولين نفر آنان را آنجا خارج نمى شود، آنگاه جبرئيل ندا سر مى دهد بگونه اى كه اين صدا به شرق و غرب جهان مى رسد (اى بيابان ) (اى بيابان ) بگير آنها را كه خيرى در آنها نيست هيچكس بر هلاكت آنها آگاه نمى شود مگر چوپانى در كوهستان كه آنها را در حين هلاكت نظاره مى كند و از ماجراى آنها خبر مى دهد. پس وقتى پناهنده به كعبه داستان آنها را مى شنود بيرون مى رود.))(9)
و در همين كتاب از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((از آنها يكى باقى نمى ماند مگر يك بشارت دهنده و بيم دهنده اى ، اما بشارت دهنده نزد مهدى عليه السلام و يارانش مى آيد و از آنچه اتفاق افتاده خبر مى دهد و گواه صحنه ، در چهره اش پيداست ، يعنى خداوند صورت او را به پشت سر او برمى گرداند و بدين ترتيب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصديق مى كنند و آگاه مى شوند كه آن قوم در زمين فرو رفته اند و دومى همانند اولى ، خداوند چهره اش را به عقب برمى گرداند، نزد سفيانى مى آيد و آنچه بر سر ياران او آمده براى وى بازگو مى كند سفيانى نيز به جهت علامتى كه در او مى بيند گفته وى را باور مى كند و آن را مطابق با واقع مى داند. و اين دو مردانى از قبيله كلب هستند.))(10)
در همين نسخه از حفصه نقل شده است كه گفت :
((از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: لشكرى از جانب مغرب مى آيد و اين خانه (كعبه ) را مى خواهد، تا آنكه به بيابان مى رسد و زمين آن را در خود فرو مى برد كسانى كه پيشاپيش آن هستند باز مى گردند تا ببينند چه بر سر آن قوم آمده است كه آنها هم به همان مصيبت گرفتار مى شوند آنگاه خداوند هر كس را بر طبق نيت او بر مى انگيزد.))(11)
يعنى كسى كه مجبور به شركت در لشكر سفيانى بوده اگر چه در آخرت مانند شخص داوطلب و كسى كه با ميل و اراده خود شركت كرده نيست اما او نيز بزمين فرو مى رود.
روايتى ديگر از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت شده است كه فرمود:
((در شگفتم از قومى كه در يك جا مى ميرند يا كشته مى شوند اما جايگاه آنها متفاوت و گوناگون است ، پرسيدند: اى رسول خدا اين چگونه است ؟ فرمود: براى اينكه در ميان آنها افراد مجبور و ناچار و بى ميل و غير موافق وجود دارد يعنى كسانى كه در يك محل و در يك زمان از دنيا مى روند خداوند به تناسب نيت ها و انگيزه هايشان در روز قيامت آنها را حساب رسى و مؤ اخذه مى كند زيرا برخى از آنها از روى كراهت و بى ميلى و ترس بجهت زن و فرزندان و مانند آن و بعضى ديگر به اجبار و پاره اى ديگر داوطلبانه و با رغبت در آن شركت مى كنند.
و در روايتى آمده است كه شمار نفرات لشكر سفيانى كه بزمين فرو مى روند دوازده هزار نفر است نه هفتاد هزار تن . و در روايتى ديگر مى گويد يك سوم آنها به زمين فرو مى روند و يك سوم ديگر چهره هايشان به پشت سر بر مى گردد و يك سوم باقيمانده سالم مى مانند.))(12)
39- آغاز بازگشت و عقب نشينى سفيانى
پس از وقوع معجزه فرو رفتن در زمين ، در مورد لشكر سفيانى در راه مكه ، ستاره بخت سفيانى رو به افول مى گذارد، در حاليكه اختر سعادت حضرت مهدى (عليه السلام) رو به اوج و درخشندگى مى نهد.
روايات ، بعد از وقوع حادثه فرو رفتن لشكريان سفيانى ، نقش نظامى ديگرى را براى او در حجاز ذكر نمى كند. با توجه به اينكه اين ماجرا پايان بخش نقش او در حجاز خواهد بود. اما احتمال دارد نيروهايى براى او در مدينه باقى بماند كه با قواى حكومت (خاندان فلان ) كار زار كند و روايات خاطرنشان مى سازد كه حضرت مهدى (عليه السلام) پس از معجزه فرو رفتن قواى دشمن ، با سپاه خود كه مشكل از چند ده هزار نفر رزمنده است براى آزاد سازى مدينه راهى آنجا شده و با دشمنان خود در آنجا درگير مى شود.
به هر حال حضرت مهدى (عليه السلام) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاى دشمن را منكوب مى سازد و لشكر سفيانى هر كجا كه روياروى او باشد، از حجاز تا عراق و شام ، شكست مى خورد.. روايات يك نبرد يا بيشتر را ياد مى كند كه در عراق بين لشكر سفيانى از طرفى و سپاهيان مهدى (عليه السلام) و ياران خراسانى وى از ناحيه ديگر اتفاق مى افتد.
--------------------------------------------------------------------------------
(1) نسخه خطى ابن حماد ص 88.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 89.
(3) بحار ج 52 ص 222.
(4) مستدرك حاكم ج 4 ص 429 و غير آن و بحار ج 52 ص 186.
(5) سباء 51.
(6) بحار ج 52 ص 186.
(7) بحار ج 52 ص 186.
(8) غيبت نعمانى ص 163 و محجه بحرانى ص 177.
(9) نسخه خطى ابن حماد ص 90.
(10) نسخه خطى ابن حماد ص 91.
(11) نسخه خطى ابن حمادص 90.
(12) نسخه خطى ابن حماد ص 90 91.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
40- نبرد اهواز
پس از شكست نيروهاى سفيانى بدست زمينه سازان ايرانى و يمنى ، طبيعى است كه عراق تحت قلمرو حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران وى در مى آيد و شكست معجزه آساى مجدد سفيانى در حجاز عامل كمك كننده اى در تثبيت قدرت ياوران مهدى (عليه السلام) در عراق مى گردد. بويژه روايات خاطرنشان مى سازد كه نيروهاى زمينه سازان ، پس از شكست قواى سفيانى ، در عراق مستقر مى شوند و جهت بيعت با امام مهدى (عليه السلام) گروهى را به حجاز نزد آن حضرت مى فرستند. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((ياران درفش هاى سياه كه از خراسان به سوى كوفه مى آيند در آنجا فرو مى آيند و چون مهدى (عليه السلام) ظهور مى كند گروهى را جهت بيعت بسوى او مى فرستند.))(1)
همين روايت را ابن حماد در نسخه خطى خود روايت كرده :
((ياران درفش هاى سياه از خراسان به كوفه روى مى آورند و چون مهدى (عليه السلام) در مكه ظهور نمايد، گروهى را جهت بيعت نزد وى مى فرستند.))(2)
ولى با وجود عواملى كه ايجاب مى كند سفيانى در عراق بطور كلى شكست بخورد، رواياتى وجود دارد كه از درگير شدن نيروهاى وى در عراق سخن مى گويد و اين بار سفيانى با تنها نيروى امام مهدى (عليه السلام) درگير مى شود در حاليكه آن حضرت ، شعيب بن صالح ، فرمانده نيروهاى ايرانى را به فرماندهى كل نيروهاى خود كه بخش عظيمى از آنان ايرانى و يمنى و از ساير سرزمين هاى اسلامى مى باشند، انتخاب مى كند.
برخى از روايات تنها از نبرد دروازه استخر ياد مى كند و آن را به عنوان جنگى بزرگ بين نيروهاى سفيانى و سپاهيانى حضرت مهدى (عليه السلام) توصيف مى كند.
و استخر شهرى قديمى در جنوب ايران در منطقه اهواز است كه در صدر اسلام ، آباد بوده است و آثار آن نزديك شهر نفت خيز ((مسجد سليمان )) هنوز ديده مى شود. بلكه نقل مى كنند كه شهر استخر را حضرت سليمان پيامبر (عليه السلام) بنا نمود و در فصل زمستان در آنجا حكمرانى داشته است و گويا مسجد سليمان ، مسجدى بوده است كه حضرت سليمان (عليه السلام) آنرا ساخته است .
دو روايت وجود دارد كه محل گرد آمدن نيروهاى ايرانى را منطقه ((بيضاء استخر)) معين مى كند يعنى منطقه سفيد رنگى در شهر استخر و بنظر مى رسد كه همان بلنديهاى نزديك مسجد سليمان باشد كه به ((كوه سفيد)) معروف است . همچنين دو يا سه روايت ، خاطرنشان مى سازد كه هنگامى كه امام مهدى (عليه السلام) از مدينه منوره به عراق عزيمت مى فرمايد نخست در بيضاء استخر فرود مى آيد و ايرانيها با آن حضرت بيعت مى نمايند و به فرماندهى امام مهدى (عليه السلام) در آنجا وارد كارزارى سخت با لشكريان سفيانى شده و او را شكست مى دهند..
در پى اين نبرد حضرت مهدى (عليه السلام) ((با هفت كجاوه نور از نور وارد عراق مى گردد كه مردم نمى دانند كه وى در كداميك از آنهاست )) و ما آن را در مبحث نهضت ظهور بيان خواهيم كرد.
در نسخه خطى ابن حماد از على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: ((وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه رفتند، گروهى را در جستجوى اهل خراسان مى فرستد و در اين حال اهل خراسان به طلب مهدى بيرون مى آيند آنگاه هاشمى با درفش هاى سياه در حاليكه شعيب بن صالح در پيشاپيش آنها حركت مى كند با امام مهدى ملاقات مى كند و همچنين آن حضرت در محل دروازه استخر با ياران سفيانى برخورد مى كنند و بين آنها نبردى بزرگ رخ مى دهد. در اين هنگام درفش هاى سياه آشكار مى شود و سواران سفيانى پا به فرار مى گذارند)) در اين بحبوحه مردم آرزوى ديدار مهدى (عليه السلام) را داشته و او را مى جويند.))(3)
معناى جمله ((هاشمى با او ملاقات مى كند)) يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) و هاشمى خراسانى فرمانده نيروهاى ايرانى يكديگر را ملاقات مى كنند، چنانكه روايت بعدى صريحا بر آن دلالت دارد، يعنى گروههاى ايرانى در جستجوى امام مهدى (عليه السلام) بيرون مى آيند تا با او بيعت نموده و در كنار آن حضرت ، عليه دشمنان به نبرد بپردازند. از اين رو متوجه جنوب ايران نزديك مرزهاى خشكى حجاز، از ناحيه بصره مى گردند، در اين هنگام است كه فرمانده آنها هاشمى خراسانى و سپاهيان وى با حضرت ملاقات مى كنند، به اين معنى كه امام مهدى ارواحنا فداه ، پس از آزاد كردن حجاز و حركت به سمت جنوب ايران ، با آنان ملاقات مى كند، آنگاه نبرد ياد شده با نيروهاى سفيانى كه روايت اشاره مى كند به اينكه آنها وارد جنوب ايران و عراق مى شوند، بوقوع مى پيوندد.. و شايد اين بار آنها نيروهاى خود را با نيروهاى غربى از طريق خليج فارس و بصره وارد نبرد مى كنند، چنانكه خواهد آمد.
روايتى ديگر در نسخه خطى ابن حماد ص 86 مى گويد:
((سفيانى در جنگ خود در عراق ، لشكريانش را در سراسر جهان پخش مى كند.))
و اين نكته نشانگر گستردگى و پراكندگى نيروهاى وى در عراق و مرزهاى ايران و عراق مى باشد كه فرض حضور نيروى دريائى سفيانى و هم پيمانان غربى وى را در خليج فارس تاءييد مى كند.
روايت ذيل آمدن حضرت مهدى (عليه السلام) به جنوب ايران را بيان و نيز جنگ دروازه استخر يا كوه سفيد را توصيف مى كند. ولى متاءسفانه در متن روايت ، نوعى آشفتگى وجود دارد:
((سفيانى لشكريان خود را پس از ورود به كوفه و بغداد در سراسر دنيا منتشر مى سازد و از ناحيه ماوراءالنهر، از اهل خراسان ، ترس و وحشتى به او مى رسد، آنگاه سپاهيان مشرق (به لشكريان سفيانى هجوم مى آورند و آنها را بقتل مى رسانند) وقتى اين خبر به او مى رسد سپاهى گران به استخر مى فرستد و در اين زمان (سفيانى و نيروهايش ) و حضرت مهدى (عليه السلام) و هاشمى در كوه سفيد برخورد مى كنند و در آنجا بين آنها كارزارى چنان بزرگ بوقوع مى پيوندد كه سواران ، خون را به ساقهاى پاى اسبان خود مى رسانند.))
روايت نخستين تاءثير شگرفى را كه در اثر شكست نيروهاى سفيانى در نبرد اهواز بوجود مى آيد، ياد مى كند كه در هواداران حضرت مهدى (عليه السلام) در ميان ملتهاى مسلمان موجى بر پا مى كند بطوريكه براى پيوستن به آن حضرت و بيعت با وى دست به حركت و جنبش مى زنند.
((در اين هنگام مردم آرزوى ديدار حضرت مهدى را مى كنند و او را جستجو مى نمايند))
به هر حال ، روايات راجع به جنگ هاى سفيانى در عراق بعد از فرو رفتن لشكر او در منطقه حجاز، هر گونه كه باشد، آنچه كه در آن ترديدى نيست اين است كه بعد از اين حادثه ، وارد مرحله عقب نشينى و شكست مى گردد. و تمام سعى او صرف حفظ و نگهدارى قلمرو حكومت خود يعنى سرزمين شام و نيز تقويت آخرين خط دفاعى فلسطين و قدس و آمادگى در برابر حمله نيروهاى حضرت مهدى (عليه السلام) مى شود.
روايات ، در مورد جنگهاى سفيانى با حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش ، تنها به ذكر نبرد فتح بزرگ ، فتح مقدس و آزادى فلسطين مى پردازد كه جنگ پايانى وى خواهد بود و به شكست هم پيمانان يهودى و غربى وى مى انجامد.
....................................................
(1) بحار ج 52 ص 217.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 88.
(3) نسخه اى خطى ابن حماد ص 86.
پس از شكست نيروهاى سفيانى بدست زمينه سازان ايرانى و يمنى ، طبيعى است كه عراق تحت قلمرو حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران وى در مى آيد و شكست معجزه آساى مجدد سفيانى در حجاز عامل كمك كننده اى در تثبيت قدرت ياوران مهدى (عليه السلام) در عراق مى گردد. بويژه روايات خاطرنشان مى سازد كه نيروهاى زمينه سازان ، پس از شكست قواى سفيانى ، در عراق مستقر مى شوند و جهت بيعت با امام مهدى (عليه السلام) گروهى را به حجاز نزد آن حضرت مى فرستند. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((ياران درفش هاى سياه كه از خراسان به سوى كوفه مى آيند در آنجا فرو مى آيند و چون مهدى (عليه السلام) ظهور مى كند گروهى را جهت بيعت بسوى او مى فرستند.))(1)
همين روايت را ابن حماد در نسخه خطى خود روايت كرده :
((ياران درفش هاى سياه از خراسان به كوفه روى مى آورند و چون مهدى (عليه السلام) در مكه ظهور نمايد، گروهى را جهت بيعت نزد وى مى فرستند.))(2)
ولى با وجود عواملى كه ايجاب مى كند سفيانى در عراق بطور كلى شكست بخورد، رواياتى وجود دارد كه از درگير شدن نيروهاى وى در عراق سخن مى گويد و اين بار سفيانى با تنها نيروى امام مهدى (عليه السلام) درگير مى شود در حاليكه آن حضرت ، شعيب بن صالح ، فرمانده نيروهاى ايرانى را به فرماندهى كل نيروهاى خود كه بخش عظيمى از آنان ايرانى و يمنى و از ساير سرزمين هاى اسلامى مى باشند، انتخاب مى كند.
برخى از روايات تنها از نبرد دروازه استخر ياد مى كند و آن را به عنوان جنگى بزرگ بين نيروهاى سفيانى و سپاهيانى حضرت مهدى (عليه السلام) توصيف مى كند.
و استخر شهرى قديمى در جنوب ايران در منطقه اهواز است كه در صدر اسلام ، آباد بوده است و آثار آن نزديك شهر نفت خيز ((مسجد سليمان )) هنوز ديده مى شود. بلكه نقل مى كنند كه شهر استخر را حضرت سليمان پيامبر (عليه السلام) بنا نمود و در فصل زمستان در آنجا حكمرانى داشته است و گويا مسجد سليمان ، مسجدى بوده است كه حضرت سليمان (عليه السلام) آنرا ساخته است .
دو روايت وجود دارد كه محل گرد آمدن نيروهاى ايرانى را منطقه ((بيضاء استخر)) معين مى كند يعنى منطقه سفيد رنگى در شهر استخر و بنظر مى رسد كه همان بلنديهاى نزديك مسجد سليمان باشد كه به ((كوه سفيد)) معروف است . همچنين دو يا سه روايت ، خاطرنشان مى سازد كه هنگامى كه امام مهدى (عليه السلام) از مدينه منوره به عراق عزيمت مى فرمايد نخست در بيضاء استخر فرود مى آيد و ايرانيها با آن حضرت بيعت مى نمايند و به فرماندهى امام مهدى (عليه السلام) در آنجا وارد كارزارى سخت با لشكريان سفيانى شده و او را شكست مى دهند..
در پى اين نبرد حضرت مهدى (عليه السلام) ((با هفت كجاوه نور از نور وارد عراق مى گردد كه مردم نمى دانند كه وى در كداميك از آنهاست )) و ما آن را در مبحث نهضت ظهور بيان خواهيم كرد.
در نسخه خطى ابن حماد از على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: ((وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه رفتند، گروهى را در جستجوى اهل خراسان مى فرستد و در اين حال اهل خراسان به طلب مهدى بيرون مى آيند آنگاه هاشمى با درفش هاى سياه در حاليكه شعيب بن صالح در پيشاپيش آنها حركت مى كند با امام مهدى ملاقات مى كند و همچنين آن حضرت در محل دروازه استخر با ياران سفيانى برخورد مى كنند و بين آنها نبردى بزرگ رخ مى دهد. در اين هنگام درفش هاى سياه آشكار مى شود و سواران سفيانى پا به فرار مى گذارند)) در اين بحبوحه مردم آرزوى ديدار مهدى (عليه السلام) را داشته و او را مى جويند.))(3)
معناى جمله ((هاشمى با او ملاقات مى كند)) يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) و هاشمى خراسانى فرمانده نيروهاى ايرانى يكديگر را ملاقات مى كنند، چنانكه روايت بعدى صريحا بر آن دلالت دارد، يعنى گروههاى ايرانى در جستجوى امام مهدى (عليه السلام) بيرون مى آيند تا با او بيعت نموده و در كنار آن حضرت ، عليه دشمنان به نبرد بپردازند. از اين رو متوجه جنوب ايران نزديك مرزهاى خشكى حجاز، از ناحيه بصره مى گردند، در اين هنگام است كه فرمانده آنها هاشمى خراسانى و سپاهيان وى با حضرت ملاقات مى كنند، به اين معنى كه امام مهدى ارواحنا فداه ، پس از آزاد كردن حجاز و حركت به سمت جنوب ايران ، با آنان ملاقات مى كند، آنگاه نبرد ياد شده با نيروهاى سفيانى كه روايت اشاره مى كند به اينكه آنها وارد جنوب ايران و عراق مى شوند، بوقوع مى پيوندد.. و شايد اين بار آنها نيروهاى خود را با نيروهاى غربى از طريق خليج فارس و بصره وارد نبرد مى كنند، چنانكه خواهد آمد.
روايتى ديگر در نسخه خطى ابن حماد ص 86 مى گويد:
((سفيانى در جنگ خود در عراق ، لشكريانش را در سراسر جهان پخش مى كند.))
و اين نكته نشانگر گستردگى و پراكندگى نيروهاى وى در عراق و مرزهاى ايران و عراق مى باشد كه فرض حضور نيروى دريائى سفيانى و هم پيمانان غربى وى را در خليج فارس تاءييد مى كند.
روايت ذيل آمدن حضرت مهدى (عليه السلام) به جنوب ايران را بيان و نيز جنگ دروازه استخر يا كوه سفيد را توصيف مى كند. ولى متاءسفانه در متن روايت ، نوعى آشفتگى وجود دارد:
((سفيانى لشكريان خود را پس از ورود به كوفه و بغداد در سراسر دنيا منتشر مى سازد و از ناحيه ماوراءالنهر، از اهل خراسان ، ترس و وحشتى به او مى رسد، آنگاه سپاهيان مشرق (به لشكريان سفيانى هجوم مى آورند و آنها را بقتل مى رسانند) وقتى اين خبر به او مى رسد سپاهى گران به استخر مى فرستد و در اين زمان (سفيانى و نيروهايش ) و حضرت مهدى (عليه السلام) و هاشمى در كوه سفيد برخورد مى كنند و در آنجا بين آنها كارزارى چنان بزرگ بوقوع مى پيوندد كه سواران ، خون را به ساقهاى پاى اسبان خود مى رسانند.))
روايت نخستين تاءثير شگرفى را كه در اثر شكست نيروهاى سفيانى در نبرد اهواز بوجود مى آيد، ياد مى كند كه در هواداران حضرت مهدى (عليه السلام) در ميان ملتهاى مسلمان موجى بر پا مى كند بطوريكه براى پيوستن به آن حضرت و بيعت با وى دست به حركت و جنبش مى زنند.
((در اين هنگام مردم آرزوى ديدار حضرت مهدى را مى كنند و او را جستجو مى نمايند))
به هر حال ، روايات راجع به جنگ هاى سفيانى در عراق بعد از فرو رفتن لشكر او در منطقه حجاز، هر گونه كه باشد، آنچه كه در آن ترديدى نيست اين است كه بعد از اين حادثه ، وارد مرحله عقب نشينى و شكست مى گردد. و تمام سعى او صرف حفظ و نگهدارى قلمرو حكومت خود يعنى سرزمين شام و نيز تقويت آخرين خط دفاعى فلسطين و قدس و آمادگى در برابر حمله نيروهاى حضرت مهدى (عليه السلام) مى شود.
روايات ، در مورد جنگهاى سفيانى با حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش ، تنها به ذكر نبرد فتح بزرگ ، فتح مقدس و آزادى فلسطين مى پردازد كه جنگ پايانى وى خواهد بود و به شكست هم پيمانان يهودى و غربى وى مى انجامد.
....................................................
(1) بحار ج 52 ص 217.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 88.
(3) نسخه اى خطى ابن حماد ص 86.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
41- سفيانى در نبرد فتح قدس
از روايات مربوط به اين نبرد بزرگ برمى آيد كه سفيانى ، خوشبختانه با مشكلات زيادى روبرو مى شود، نخست ضعف در پايگاه مردمى او در سرزمين شام ..زيرا قدرت و موقعيت فرمانروائى او هر اندازه به نفع او باشد باز مردم خطه شام مسلمانند... و آنان معجزات و كرامات حضرت مهدى (عليه السلام) و شكست هاى ستمگر زمان خويش ، سفيانى ، و نوكرى او را به نفع دشمنان مسلمانان مشاهده مى كنند.. از اين رو موج عشق به حضرت مهدى و دوستى و گرايش به آن حضرت قوت مى گيرد و بيزارى و پراكندگى ، نسبت به سفيانى و سياستهاى وى بيشتر مى گردد.
بلكه احتمال بيشتر به عقيده من اين است كه نهضت گسترده همه جانبه و مردمى هواداران حضرت مهدى (عليه السلام) در سوريه ، اردن ، لبنان و فلسطين بر پا مى شود. زيرا روايات خاطرنشان مى سازد كه مهدى (عليه السلام) با سپاه خود بسوى سرزمين شام لشكركشى مى كند و در ((مرج عذراء)) ناحيه اى درسى كيلومترى دمشق اردو مى زند. اين امر دست كم دلالت دارد بر اينكه سفيانى از نگهدارى مرزهاى خود و از ايستادگى در برابر پيشروى سپاه حضرت مهدى (عليه السلام) عاجز است و حتى روايات مى گويد سفيانى دمشق ، پايتخت خود را تخليه مى كند و به داخل فلسطين باز مى گردد و پايتخت و يا مقرّ فرماندهى خود را در ((منطقه رمله )) جايى كه نيروهاى روميان يا شورشيان رومى در آن فرود مى آيند، انتخاب مى كند.
همچنين روايات مى گويد: كه حضرت مهدى (عليه السلام) در شروع نمودن نبرد درنگ مى كند و مدتى در حومه دمشق مى ماند تا بزرگان و مؤ منان اهل شام آنهايى كه هنوز به آن حضرت نپيوسته اند به او ملحق شوند. و سپس حضرت از سفيانى مى خواهد كه جهت گفتگو شخصا با آن بزرگوار ملاقات كند. آنگاه يكديگر را ملاقات مى كنند. وى تحت تاءثير شخصيت حضرت مهدى (عليه السلام) قرار مى گيرد و با آن حضرت بيعت مى كند و تصميم مى گيرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسليم امام (عليه السلام) نمايد اما نزديكان و پشتيبانان سفيانى وى را پس از آن سرزنش و نكوهش مى كنند و او را از تصميم خود منصرف مى سازند!
اين پديده ها و رويدادهائى است كه اندكى قبل از فتح قدس و آزادى فلسطين رخ مى دهد و ما آنرا در روايات مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مى خواهيم هيچگونه تفسيرى با معيارهاى طبيعى و سياسى ندارد مگر ضعف پايگاه مردمى سفيانى در سرزمين شام و وجود موج مردمى طرفدار مهدى (عليه السلام). بلكه به گفته برخى از روايات ، بخشى از نيروهاى سفيانى با حضرت مهدى (عليه السلام) بيعت نموده و به آن حضرت مى پيوندند.
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((آنگاه وى (يعنى حضرت مهدى ) (عليه السلام) به كوفه مى آيد و در آنجا، تا هر زمان كه خدا بخواهد مى ماند تا آنكه ظهور نمايد سپس او و همراهانش به مرج عذراء مى آيند در حاليكه بسيارى از مردم به آن حضرت پيوسته اند، و در اين هنگام سفيانى در منطقه رمله بسر مى برد. تا اينكه آنها يكديگر را ملاقات مى كنند و آن روز روز شناخت مؤ منان واقعى است مردمى كه با سفيانى هستند از پيروى آل پيامبر دست مى كشند و عده اى از مردم كه با آل پيامبر هستند به سوى سفيانى مى گروند، آنها از پيروان او بوده مى روند تا به طرفداران وى بپيوندند هركس در آنروز بسوى درفش خود مى شتابد.. و آن روز روز شناخت مؤ منان واقعى و ممتاز مى باشد.))(7)
و در نسخه خطى ابن حماد از على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((وقتى سفيانى لشكرى به سوى مهدى مى فرستد در بيابان بيداء به هلاكت مى رسند و اين خبر به اهل شام مى رسد، آنها به خليفه خود مى گويند مهدى ظهور نموده است با او بيعت كن و به اطاعت وى در آى و گرنه تو را مى كشيم ، او عده اى را جهت بيعت نزد آن حضرت مى فرستد. و مهدى از سوى ديگر حركت مى كند تا در بيت المقدس فرود آيد.))(8)
اين روايتى است كه اوج حركت مردمى و دوستداران حضرت مهدى (عليه السلام) و مخالفان سفيانى را نشان مى دهد و در همين نسخه آمده است:
((حضرت مهدى مى گويد پسر عموى مرا نزد من آوريد تا با وى سخن گويم پس او نزد حضرت آمده و به او گفتگو مى كند وى زمام امر را به امام (عليه السلام) تسليم و با او بيعت مى كند! و چون سفيانى نزد ياران خود باز مى گردد قبيله كلب او را نادم و پشيمان مى كنند به همين جهت او برمى گردد و تقاضاى فسخ پيمان مى كند امام نيز بيعت وى را فسخ مى كند. آنگاه سفيانى لشكريان خود را براى جنگ با امام بسيج مى كند ولى امام (عليه السلام) او را شكست مى دهد و خداوند روميان را نيز بدست آن حضرت منهدم مى سازد.))(9)
معنى عبارت ((قبيله كلب او را پشيمان مى كند)) يعنى او را نسبت به بيعت با حضرت مهدى (عليه السلام) پشيمان مى نمايد و كلب نام دايى هاى سفيانى و نام عشيره آنهاست .. و كسانى كه در حقيقت سفيانى را پشيمان و حكومت او را از ساقط شدن در برابر حركت مردمى طرفدار امام حفظ مى كنند و او وادار به پيكار با آن حضرت مى سازند، پشتيبانان يهودى و رومى وى مى باشند چنانكه روايات پيشين و غير آن نشانگر اين معناست و ما در مبحث نبرد فتح قدس آن را بيان خواهيم كرد.
به هر حال ، سفيانى موفق نمى شود از اين جو مردمى طرفى بربندد و از آن فرصتى كه امام مهدى (عليه السلام) به وى مى دهد استفاده كند و مسلمانان سرزمين شام هم موفق به ساقط نمودن حكومت سفيانى و ارتش او نمى شوند از اين رو وى و هم پيمانانش نيروهاى خود را براى جنگى بزرگ آماده مى كنند جنگى كه محورهاى آن به گفته روايات از عكّا تا صور از آنجا تا انطاكيه در ساحل دريا و از دمشق تا طبريه و تا داخل قدس گسترش مى يابد.
در اين هنگام غضب خداوند و خشم مهدى (عليه السلام) و سپاهيانش بر سفيانى و هم پيمانان وى فرو مى بارد، نشانه ها و معجزات الهى بدست مهدى (عليه السلام) آشكار مى شود. و سختى و تيره روزى به سفيانى و حاميان يهودى و رومى او روى مى آورد و به بدترين شكل شكست مى خورند.. و سرانجام ، سفيانى بدست يكى از سپاهيان امام مهدى (عليه السلام) دستگير مى شود و چنانكه روايات مى گويد وى را در كنار درياچه طبريه و يا در ناحيه ورودى قدس بقتل مى رسانند. بدين گونه به زندگى جنايت بار طاغوتى كه در مدت پانزده ماه دست به جناياتى زده كه ديگران در سالهاى طولانى نمى توانند مرتكب آن شوند، پايان مى دهند.
.........................................................................
(1) بحار ج 52 ص 224.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 96.
(3) نسخه خطى ابن حماد ص 97.
از روايات مربوط به اين نبرد بزرگ برمى آيد كه سفيانى ، خوشبختانه با مشكلات زيادى روبرو مى شود، نخست ضعف در پايگاه مردمى او در سرزمين شام ..زيرا قدرت و موقعيت فرمانروائى او هر اندازه به نفع او باشد باز مردم خطه شام مسلمانند... و آنان معجزات و كرامات حضرت مهدى (عليه السلام) و شكست هاى ستمگر زمان خويش ، سفيانى ، و نوكرى او را به نفع دشمنان مسلمانان مشاهده مى كنند.. از اين رو موج عشق به حضرت مهدى و دوستى و گرايش به آن حضرت قوت مى گيرد و بيزارى و پراكندگى ، نسبت به سفيانى و سياستهاى وى بيشتر مى گردد.
بلكه احتمال بيشتر به عقيده من اين است كه نهضت گسترده همه جانبه و مردمى هواداران حضرت مهدى (عليه السلام) در سوريه ، اردن ، لبنان و فلسطين بر پا مى شود. زيرا روايات خاطرنشان مى سازد كه مهدى (عليه السلام) با سپاه خود بسوى سرزمين شام لشكركشى مى كند و در ((مرج عذراء)) ناحيه اى درسى كيلومترى دمشق اردو مى زند. اين امر دست كم دلالت دارد بر اينكه سفيانى از نگهدارى مرزهاى خود و از ايستادگى در برابر پيشروى سپاه حضرت مهدى (عليه السلام) عاجز است و حتى روايات مى گويد سفيانى دمشق ، پايتخت خود را تخليه مى كند و به داخل فلسطين باز مى گردد و پايتخت و يا مقرّ فرماندهى خود را در ((منطقه رمله )) جايى كه نيروهاى روميان يا شورشيان رومى در آن فرود مى آيند، انتخاب مى كند.
همچنين روايات مى گويد: كه حضرت مهدى (عليه السلام) در شروع نمودن نبرد درنگ مى كند و مدتى در حومه دمشق مى ماند تا بزرگان و مؤ منان اهل شام آنهايى كه هنوز به آن حضرت نپيوسته اند به او ملحق شوند. و سپس حضرت از سفيانى مى خواهد كه جهت گفتگو شخصا با آن بزرگوار ملاقات كند. آنگاه يكديگر را ملاقات مى كنند. وى تحت تاءثير شخصيت حضرت مهدى (عليه السلام) قرار مى گيرد و با آن حضرت بيعت مى كند و تصميم مى گيرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسليم امام (عليه السلام) نمايد اما نزديكان و پشتيبانان سفيانى وى را پس از آن سرزنش و نكوهش مى كنند و او را از تصميم خود منصرف مى سازند!
اين پديده ها و رويدادهائى است كه اندكى قبل از فتح قدس و آزادى فلسطين رخ مى دهد و ما آنرا در روايات مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مى خواهيم هيچگونه تفسيرى با معيارهاى طبيعى و سياسى ندارد مگر ضعف پايگاه مردمى سفيانى در سرزمين شام و وجود موج مردمى طرفدار مهدى (عليه السلام). بلكه به گفته برخى از روايات ، بخشى از نيروهاى سفيانى با حضرت مهدى (عليه السلام) بيعت نموده و به آن حضرت مى پيوندند.
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((آنگاه وى (يعنى حضرت مهدى ) (عليه السلام) به كوفه مى آيد و در آنجا، تا هر زمان كه خدا بخواهد مى ماند تا آنكه ظهور نمايد سپس او و همراهانش به مرج عذراء مى آيند در حاليكه بسيارى از مردم به آن حضرت پيوسته اند، و در اين هنگام سفيانى در منطقه رمله بسر مى برد. تا اينكه آنها يكديگر را ملاقات مى كنند و آن روز روز شناخت مؤ منان واقعى است مردمى كه با سفيانى هستند از پيروى آل پيامبر دست مى كشند و عده اى از مردم كه با آل پيامبر هستند به سوى سفيانى مى گروند، آنها از پيروان او بوده مى روند تا به طرفداران وى بپيوندند هركس در آنروز بسوى درفش خود مى شتابد.. و آن روز روز شناخت مؤ منان واقعى و ممتاز مى باشد.))(7)
و در نسخه خطى ابن حماد از على (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((وقتى سفيانى لشكرى به سوى مهدى مى فرستد در بيابان بيداء به هلاكت مى رسند و اين خبر به اهل شام مى رسد، آنها به خليفه خود مى گويند مهدى ظهور نموده است با او بيعت كن و به اطاعت وى در آى و گرنه تو را مى كشيم ، او عده اى را جهت بيعت نزد آن حضرت مى فرستد. و مهدى از سوى ديگر حركت مى كند تا در بيت المقدس فرود آيد.))(8)
اين روايتى است كه اوج حركت مردمى و دوستداران حضرت مهدى (عليه السلام) و مخالفان سفيانى را نشان مى دهد و در همين نسخه آمده است:
((حضرت مهدى مى گويد پسر عموى مرا نزد من آوريد تا با وى سخن گويم پس او نزد حضرت آمده و به او گفتگو مى كند وى زمام امر را به امام (عليه السلام) تسليم و با او بيعت مى كند! و چون سفيانى نزد ياران خود باز مى گردد قبيله كلب او را نادم و پشيمان مى كنند به همين جهت او برمى گردد و تقاضاى فسخ پيمان مى كند امام نيز بيعت وى را فسخ مى كند. آنگاه سفيانى لشكريان خود را براى جنگ با امام بسيج مى كند ولى امام (عليه السلام) او را شكست مى دهد و خداوند روميان را نيز بدست آن حضرت منهدم مى سازد.))(9)
معنى عبارت ((قبيله كلب او را پشيمان مى كند)) يعنى او را نسبت به بيعت با حضرت مهدى (عليه السلام) پشيمان مى نمايد و كلب نام دايى هاى سفيانى و نام عشيره آنهاست .. و كسانى كه در حقيقت سفيانى را پشيمان و حكومت او را از ساقط شدن در برابر حركت مردمى طرفدار امام حفظ مى كنند و او وادار به پيكار با آن حضرت مى سازند، پشتيبانان يهودى و رومى وى مى باشند چنانكه روايات پيشين و غير آن نشانگر اين معناست و ما در مبحث نبرد فتح قدس آن را بيان خواهيم كرد.
به هر حال ، سفيانى موفق نمى شود از اين جو مردمى طرفى بربندد و از آن فرصتى كه امام مهدى (عليه السلام) به وى مى دهد استفاده كند و مسلمانان سرزمين شام هم موفق به ساقط نمودن حكومت سفيانى و ارتش او نمى شوند از اين رو وى و هم پيمانانش نيروهاى خود را براى جنگى بزرگ آماده مى كنند جنگى كه محورهاى آن به گفته روايات از عكّا تا صور از آنجا تا انطاكيه در ساحل دريا و از دمشق تا طبريه و تا داخل قدس گسترش مى يابد.
در اين هنگام غضب خداوند و خشم مهدى (عليه السلام) و سپاهيانش بر سفيانى و هم پيمانان وى فرو مى بارد، نشانه ها و معجزات الهى بدست مهدى (عليه السلام) آشكار مى شود. و سختى و تيره روزى به سفيانى و حاميان يهودى و رومى او روى مى آورد و به بدترين شكل شكست مى خورند.. و سرانجام ، سفيانى بدست يكى از سپاهيان امام مهدى (عليه السلام) دستگير مى شود و چنانكه روايات مى گويد وى را در كنار درياچه طبريه و يا در ناحيه ورودى قدس بقتل مى رسانند. بدين گونه به زندگى جنايت بار طاغوتى كه در مدت پانزده ماه دست به جناياتى زده كه ديگران در سالهاى طولانى نمى توانند مرتكب آن شوند، پايان مى دهند.
.........................................................................
(1) بحار ج 52 ص 224.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 96.
(3) نسخه خطى ابن حماد ص 97.
آخرین ويرايش توسط 1 on mpo, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
42- يمن و نقش آن در دوران ظهور
روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام ، درباره انقلاب اسلامى و زمينه ساز ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در يمن وارد شده است كه برخى از آنها صحيح السند(1) مى باشد، كه حتمى بودن وقوع اين انقلاب را تصريح مى كند و آن را درفش هدايت و زمينه ساز قيام حضرت مهدى و يارى كننده آن حضرت توصيف مى كند.. حتى برخى از روايات انقلاب اسلامى يمن را در زمان ظهور، هدايت بخش ترين درفش ها بطور مطلق بحساب مى آورد و در وجوب يارى رساندن به آن ، همانگونه تاءكيد مى كند كه در يارى درفش مشرق ايرانى ، بلكه بيش از آن تاءكيد مى نمايد و وقت آن را همزمان با خروج سفيانى در ماه رجب يعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و پايتخت آن را صنعا معرفى مى كند.
اما نام رهبر آن ، در روايات ، معروف به يمنى مى باشد و روايتى نام وى را ((حسن)) و يا ((حسين)) و از نسل زيدبن على عليهما السلام ياد مى كند ولى اين روايت از نظر متن و سند قابل بحث است .
اينك مهم ترين روايات مربوط به انقلاب يمنى :
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از قيام قائم وقوع پنج علامت حتمى است : يمنى ، سفيانى ، صيحه آسمانى ، كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن در بيابان .))(2)
و نيز فرمود:
((خروج سفيانى و يمنى و خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز و ترتيب آنها همچون رشته مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پريشانى و سختى از هر سو پديد مى آيد و اى بر كسى كه با آنها مخالفت و دشمنى كند، در ميان درفش ها، هدايت كننده تر از درفش يمنی وجود ندارد، چرا كه درفش حق است و شما را بسوى صاحب تان دعوت مى كند. وقتى يمنى قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام است . و آنگاه كه خروج كند بسوى او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است . و بر هيچ مسلمانى ، سر پيچى از او جايز نيست . و اگر كسى چنين كند از اهل آتش خواهد بود، زيرا كه او مردم را به حق و به راه مستقيم دعوت مى كند.))(3)
از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از اين اءمر، سفيانى و مروانى و شعيب بن صالح است پس چگونه مى گويد اين و آن ))(4)
مجلسى ره گويد: ((يعنى چگونه محمد بن ابراهيم يا ديگرى كه خروج مى كند مى گويد قائم من هستم )) و منظور از مروانى ياد شده در روايت ، احتمال دارد كه اءبقع بوده و يا آنكه اصل او خراسانى باشد كه از سوى نسخه برادران اشتباهى رخ داده باشد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((خروج اين سه تن ، خراسانى ، سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز اتفاق مى افتد. و درفش يمنى از همه هدايت كنندتر است زيرا كه دعوت به حق مى كند.))(5)
و از هشام بن حكم نقل شده است كه گفت : چون طالب حق خروج كرد به ابوعبدالله (امام صادق (عليه السلام)) گفته شد: ((آيا اميدواريد اين شخص يمنى باشد؟ حضرت فرمود: خير، يمنى دوستدار على است و اين شخص از آن حضرت بيزارى مى جويد))(6) و در همين روايت آمده است كه ((يمنى و سفيانى همچون دو اسب مسابقه هستند و هر يك مى كوشد كه از ديگرى سبقت جويد)).
و در پاره اى از روايات درباره حضرت مهدى (عليه السلام) وارد شده است :
((او از يمن و آبادى اى به نام كرعه خروج مى كند.))
بعيد نيست كه منظور از اين شخص همان يمنى باشد كه قيام خود را از اين منطقه آغاز مى كند، زيرا آنچه در روايات ثابت و متواتر است . اين است كه مهدى (عليه السلام) از مكه و مسجدالحرام قيام مى كند.
در كتاب بشارة الاسلام آمده است :
((آنگاه ، فرمانروائى از صنعاء بنام حسين يا حسن ، قيام مى كند و با قيام او فتنه ها از ميان مى رود، خجسته و پاك ظاهر مى شود و در پرتو او ظلمت از بين مى رود و حق بعد از پنهان شدن ، بوسيله او آشكار مى گردد.))(7)
و اينك ، بررسيهايى چند درباره انقلاب و قيام يمنى :
اما نقش آن . بطور طبيعى ، انقلاب زمينه ساز حضرت مهدى (عليه السلام) در يمن كه سهم و نقش عمده اى در مساعدت نهضت آن حضرت و يارى رساندن به انقلاب حجاز دارد.. و ياد نشدن اين نقش در روايات ، وجود آن را نفى نمى كند. بلكه ممكن است به جهت حفظ و زيان نرسيدن به آن باشد و ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهيم گفت كه نيروى انسانى اى كه در مكه و حجاز قيام مى كند تشكيل دهنده سپاه حضرت مهدى (عليه السلام) است ، بطور عمده و اساسى از ياوران حجازى و يمنى وى خواهند بود.
اما نقش يمنى هاى زمينه ساز در عراق:
روايات مى گويد: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. نيروهاى يمنى و ايرانى جهت رويارويى با سفيانى وارد عمل مى شوند و از روايات چنين ظاهر مى شود كه نقش نيروهاى يمن در نبرد سفيانى نقش پشتيبانى از نيروهاى ايرانى است ، زيرا از لحن اءخبار چنين فهميده مى شود كه طرف درگير با سفيانى ، مردم مشرق زمين يعنى ياران خراسانى و شعيب هستند. و گويا يمنى ها پس از يارى رساندن به آنان به يمن باز مى گردند.
اما در منطقه خليج ، علاوه بر حجاز، يمنى ها نقش اساسى خواهند داشت ،گر چه روايات ، آنرا خاطرنشان نساخته اند ولى بطور طبيعى با توجه به روند حوادث ظهور و جغرافياى منطقه ، بايستى فرمانروائى يمن و حجاز و كشورهاى حوزه خليج در دست نيروهاى يمن ، پيرو حضرت مهدى (عليه السلام) قرار گيرد.
اما بحث پيرامون اينكه چرا درفش يمنى از درفش خراسانى هدايت بخش تر است ؟ در حالى كه درفش خراسانى و درفش هاى اهل مشرق بطور كلى به درفش هدايت ، توصيف شده و كشته شدگان آنها شهيد محسوب مى شوند و خداوند دين خود را بوسيله آنان يارى مى نمايد.. با آنكه تعداد نسبتا زيادى از ايرانيان وزيران و مشاوران حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران خاص او خواهند بود، كه از جمله آنان فرمانده نيروهاى ايرانى ، شعيب بن صالح است كه امام مهدى (عليه السلام) وى را بسمت فرماندهى كل ارتش خود بر مى گزيند و با آنكه نقش ايرانيان ، در زمينه سازى قيام حضرت مهدى (عليه السلام) در تمام سطح ها، نقش وسيع و فعالى است وآنگهى آنان با قيام و فداكاريهاى خود، كه آغاز نهضت حضرت مهدى (عليه السلام)، بوسيله قيام آنان خواهد بود، برترى خاصى دارند و ما آن را در نقش آنان در دوران ظهور بيان خواهيم كرد. بنابراين چرا انقلاب يمنى و درفش وى هدايت بخش تر از ايرانيان و درفش آنهاست ؟
ممكن است دليل آن ، اين باشد كه سيستم ادارى كه يمنى در رهبرى سياسى و اداره يمن بكار مى برد صحيح تر و از لحاظ سادگى و قاطعيت به روش ادارى اسلام نزديك تر باشد. در حاليكه دولت ايرانيان از پيچيدگى و دوباره كارى و شائبه هايى بر كنار نيست ، بنابراين تقاوت بين اين دو تجربه فرمانروائى به طبيعت سادگى و قبيله اى جامعه يمن و طبيعت وراثت تمدن و تركيب جامعه ايرانى برمى گردد.
و ممكن است انقلاب يمنى از اين رو هدايت بخش تر بشمار آيد كه سياست و دستگاه اجرائى آن قاطع باشد. و نيروهاى مخلص و مطيع در اختيار داشته باشد و پيوسته رسيدگى شديد نسبت به آنها كند، البته اين همان دستورالعملى است كه اسلام به اولياء امور مى دهد كه با كارمندان و كارگزاران خود عمل نمايند چنانكه در منشور اميرمؤ منان (عليه السلام) به مالك اشتر استاندار و نماينده امام در مصر مى بينيم و همانطور كه در صفات حضرت مهدى (عليه السلام) آمده است كه ((نسبت به كارگزاران و كارمندان خود سختگير و نسبت به بينوايان مهربان مى باشد)) در حاليكه ايرانيان بر اساس چنين سياستى عمل نمى كنند، مسئول مقصر، يا خيانتكار نسبت به مصالح مسلمانان را در ملا عام ، جهت عبرت سايرين مجازات نمى كنند. زيرا مى ترسند اين عمل باعث تضعيف دولت اسلامى كه مظهر موجوديت اسلام است گردد.
و احتمال دارد، درفش يمنى از اين جهت هدايت كننده تر باشد كه در ارائه طرح جهانى اسلام رعايت عناوين ثانوى فراوان و ارزيابى ها و مفاهيم كنونى (و مقررات بين المللى ) را نمى كند. در حاليكه انقلاب اسلامى ايران معتقد و ملزم به رعايت آنهاست .
اما آنچه بعنوان دليل اساسى ، پسنديده است اين است كه انقلاب يمنى اگر هدايت گرى بيشترى دارد به اين دليل است كه مستقيما از رهنمودهاى حضرت مهدى (عليه السلام) برخوردار مى گردد و جز لاينفك قلمرو و طرح نهضت آن حضرت شمرده مى شود، همچنين يمنى بديدار حضرتش نائل مى شود و كسب شناخت و رهنمود مى كند. مؤ يد اين امر روايات مربوط به انقلاب يمنى هاست كه رهبر انقلاب يمن يعنى شخص يمنى را مى ستايد و با اين عبارات توصيف مى نمايد: ((بسوى حق هدايت مى كند)) و ((شما را بسوى صاحبتان مى خواند)) و اينكه ((براى هيچ مسلمانى سرپيچى از آن جايز نيست و كسى كه چنين كند اهل آتش خواهد بود))... اما انقلاب زمينه ساز ايرانيان در روايات آن بيش از ستايش رهبران آن ، ستايش از عموم گرديده است ، مانند ياوران درفش هاى سياه و اهل مشرق و قومى از مشرق بجز، شعيب بن صالح كه با توجه به روايات ، نسبت به بقيه فرماندهان درفش هاى سياه ، امتياز و برترى ويژه اى دارد و پس از آن سيد خراسانى و سپس مردى از قم مورد ستايش قرار گرفته است .
اءخبار مؤ يد اين معناست كه انقلاب يمنى به نهضت ظهور امام (عليه السلام) نزديكتر است تا انقلاب زمينه ساز ايرانيان ، حتى اگر فرض كنيم يمنى قبل از سفيانى قيام مى كند يا آنكه يمنى ديگرى زمينه ساز يمنى وعده داده شده مى باشد. در حاليكه انقلاب ايرانيان بدست مردى از قم كه سرآغاز نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد كه ((آغار آن از مشرق است )) و فاصله بين شروع انقلاب آنها و بين خراسانى و شعيب بيست يا پنچاه سال و يا آنچه خدا اراده كند، بطول مى انجامد... و آغاز چنين انقلابى بر پايه اجتهاد و فقها و نمايندگان سياسى آنان قرار دارد و از موقعيتى پاك و خالص آنگونه كه انقلاب يمنى بطور مستقيم از ناحيه امام مهدى (عليه السلام) رهنمود يافته ، بهره مند نيست .
نكته ديگر، درباره اينكه ممكن است يمنى متعدد بوده و دومى ، يمنى وعده داده شده و مورد نظر باشد. روايات گذشته خروج يمنى موعود را با صراحت همزمان با ظاهر شدن سفيانى ، يعنى سال ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بيان كرده است . و روايات ديگرى با سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) وجود دارد كه مى گويد:
((مصرى و يمنى قبل از سفيانى قيام مى كنند.))(8)
بنا به اين روايت ، بايستى اين شخص يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى موعود خواهد بود، همچنانكه ((مردى از قم )) و غير او از اهل مشرق ، زمينه ساز خراسانى و شعيب كه هر دو وعده داده شده اند، خواهند بود.
اما هنگام خروج يمنى اول را تنها اين روايت ، پيش از سفيانى تعيين مى كند. البته ممكن است اندكى قبل از او و يا سالهاى طولانى باشد. والله العالم
مطلب ديگر، خبر ((كاسر عينه در صنعاء)) است كه عبيدبن زرارة آنرا از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت نموده است ، كه گفت:
((نزد ابو عبدالله (امام صادق (عليه السلام)) در مورد سفيانى سخن گفته شد. فرمود: او چگونه خروج مى كند در حاليكه كاسر عينه(9) در صنعاء هنوز خروج نكرده است .))(10)
اين خبر از روايات قابل توجه است كه در منابع درجه اول همچون كتاب غيبت نعمانى آمده و شايد سند آن صحيح باشد و احتمال دارد مردى كه قبل از سفيانى ظاهر مى شود يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى وعده داده شده است چنانكه ذكر كرديم و ممكن است چند احتمال در تفسير ((كاسر عينه )) وجود داشته باشد كه بهترين آنها مى تواند يك بيان رمزى از ناحيه امام صادق (عليه السلام) باشد كه معناى آن جز در وقت خود آشكار نمى گردد.
......................................................................................................
(1) سند صحيح ، سندى است كه راوى عادل شيعه آن روايت را از مانند خودش در همه سلسله سند از امام معصوم نقل كند.
(2) بحار ج 52 ص 204.
(3) بشارة الاسلام ص 93 از غيبت نعمانى .
(4) بحار ج 52 ص 233.
(5) بحار ج 52 ص 210.
(6) بحار ج 52 ص 75.
(7) بشارة الاسلام ، ص 187.
(8) بحارج 52 ص 210 بنقل از كتاب غيبت طوسى .
(9) شكننده چشمش ، چشم شكسته .
(10) بحارج 52 ص 245.
روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام ، درباره انقلاب اسلامى و زمينه ساز ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در يمن وارد شده است كه برخى از آنها صحيح السند(1) مى باشد، كه حتمى بودن وقوع اين انقلاب را تصريح مى كند و آن را درفش هدايت و زمينه ساز قيام حضرت مهدى و يارى كننده آن حضرت توصيف مى كند.. حتى برخى از روايات انقلاب اسلامى يمن را در زمان ظهور، هدايت بخش ترين درفش ها بطور مطلق بحساب مى آورد و در وجوب يارى رساندن به آن ، همانگونه تاءكيد مى كند كه در يارى درفش مشرق ايرانى ، بلكه بيش از آن تاءكيد مى نمايد و وقت آن را همزمان با خروج سفيانى در ماه رجب يعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و پايتخت آن را صنعا معرفى مى كند.
اما نام رهبر آن ، در روايات ، معروف به يمنى مى باشد و روايتى نام وى را ((حسن)) و يا ((حسين)) و از نسل زيدبن على عليهما السلام ياد مى كند ولى اين روايت از نظر متن و سند قابل بحث است .
اينك مهم ترين روايات مربوط به انقلاب يمنى :
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از قيام قائم وقوع پنج علامت حتمى است : يمنى ، سفيانى ، صيحه آسمانى ، كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن در بيابان .))(2)
و نيز فرمود:
((خروج سفيانى و يمنى و خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز و ترتيب آنها همچون رشته مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پريشانى و سختى از هر سو پديد مى آيد و اى بر كسى كه با آنها مخالفت و دشمنى كند، در ميان درفش ها، هدايت كننده تر از درفش يمنی وجود ندارد، چرا كه درفش حق است و شما را بسوى صاحب تان دعوت مى كند. وقتى يمنى قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام است . و آنگاه كه خروج كند بسوى او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است . و بر هيچ مسلمانى ، سر پيچى از او جايز نيست . و اگر كسى چنين كند از اهل آتش خواهد بود، زيرا كه او مردم را به حق و به راه مستقيم دعوت مى كند.))(3)
از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از اين اءمر، سفيانى و مروانى و شعيب بن صالح است پس چگونه مى گويد اين و آن ))(4)
مجلسى ره گويد: ((يعنى چگونه محمد بن ابراهيم يا ديگرى كه خروج مى كند مى گويد قائم من هستم )) و منظور از مروانى ياد شده در روايت ، احتمال دارد كه اءبقع بوده و يا آنكه اصل او خراسانى باشد كه از سوى نسخه برادران اشتباهى رخ داده باشد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((خروج اين سه تن ، خراسانى ، سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز اتفاق مى افتد. و درفش يمنى از همه هدايت كنندتر است زيرا كه دعوت به حق مى كند.))(5)
و از هشام بن حكم نقل شده است كه گفت : چون طالب حق خروج كرد به ابوعبدالله (امام صادق (عليه السلام)) گفته شد: ((آيا اميدواريد اين شخص يمنى باشد؟ حضرت فرمود: خير، يمنى دوستدار على است و اين شخص از آن حضرت بيزارى مى جويد))(6) و در همين روايت آمده است كه ((يمنى و سفيانى همچون دو اسب مسابقه هستند و هر يك مى كوشد كه از ديگرى سبقت جويد)).
و در پاره اى از روايات درباره حضرت مهدى (عليه السلام) وارد شده است :
((او از يمن و آبادى اى به نام كرعه خروج مى كند.))
بعيد نيست كه منظور از اين شخص همان يمنى باشد كه قيام خود را از اين منطقه آغاز مى كند، زيرا آنچه در روايات ثابت و متواتر است . اين است كه مهدى (عليه السلام) از مكه و مسجدالحرام قيام مى كند.
در كتاب بشارة الاسلام آمده است :
((آنگاه ، فرمانروائى از صنعاء بنام حسين يا حسن ، قيام مى كند و با قيام او فتنه ها از ميان مى رود، خجسته و پاك ظاهر مى شود و در پرتو او ظلمت از بين مى رود و حق بعد از پنهان شدن ، بوسيله او آشكار مى گردد.))(7)
و اينك ، بررسيهايى چند درباره انقلاب و قيام يمنى :
اما نقش آن . بطور طبيعى ، انقلاب زمينه ساز حضرت مهدى (عليه السلام) در يمن كه سهم و نقش عمده اى در مساعدت نهضت آن حضرت و يارى رساندن به انقلاب حجاز دارد.. و ياد نشدن اين نقش در روايات ، وجود آن را نفى نمى كند. بلكه ممكن است به جهت حفظ و زيان نرسيدن به آن باشد و ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهيم گفت كه نيروى انسانى اى كه در مكه و حجاز قيام مى كند تشكيل دهنده سپاه حضرت مهدى (عليه السلام) است ، بطور عمده و اساسى از ياوران حجازى و يمنى وى خواهند بود.
اما نقش يمنى هاى زمينه ساز در عراق:
روايات مى گويد: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. نيروهاى يمنى و ايرانى جهت رويارويى با سفيانى وارد عمل مى شوند و از روايات چنين ظاهر مى شود كه نقش نيروهاى يمن در نبرد سفيانى نقش پشتيبانى از نيروهاى ايرانى است ، زيرا از لحن اءخبار چنين فهميده مى شود كه طرف درگير با سفيانى ، مردم مشرق زمين يعنى ياران خراسانى و شعيب هستند. و گويا يمنى ها پس از يارى رساندن به آنان به يمن باز مى گردند.
اما در منطقه خليج ، علاوه بر حجاز، يمنى ها نقش اساسى خواهند داشت ،گر چه روايات ، آنرا خاطرنشان نساخته اند ولى بطور طبيعى با توجه به روند حوادث ظهور و جغرافياى منطقه ، بايستى فرمانروائى يمن و حجاز و كشورهاى حوزه خليج در دست نيروهاى يمن ، پيرو حضرت مهدى (عليه السلام) قرار گيرد.
اما بحث پيرامون اينكه چرا درفش يمنى از درفش خراسانى هدايت بخش تر است ؟ در حالى كه درفش خراسانى و درفش هاى اهل مشرق بطور كلى به درفش هدايت ، توصيف شده و كشته شدگان آنها شهيد محسوب مى شوند و خداوند دين خود را بوسيله آنان يارى مى نمايد.. با آنكه تعداد نسبتا زيادى از ايرانيان وزيران و مشاوران حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران خاص او خواهند بود، كه از جمله آنان فرمانده نيروهاى ايرانى ، شعيب بن صالح است كه امام مهدى (عليه السلام) وى را بسمت فرماندهى كل ارتش خود بر مى گزيند و با آنكه نقش ايرانيان ، در زمينه سازى قيام حضرت مهدى (عليه السلام) در تمام سطح ها، نقش وسيع و فعالى است وآنگهى آنان با قيام و فداكاريهاى خود، كه آغاز نهضت حضرت مهدى (عليه السلام)، بوسيله قيام آنان خواهد بود، برترى خاصى دارند و ما آن را در نقش آنان در دوران ظهور بيان خواهيم كرد. بنابراين چرا انقلاب يمنى و درفش وى هدايت بخش تر از ايرانيان و درفش آنهاست ؟
ممكن است دليل آن ، اين باشد كه سيستم ادارى كه يمنى در رهبرى سياسى و اداره يمن بكار مى برد صحيح تر و از لحاظ سادگى و قاطعيت به روش ادارى اسلام نزديك تر باشد. در حاليكه دولت ايرانيان از پيچيدگى و دوباره كارى و شائبه هايى بر كنار نيست ، بنابراين تقاوت بين اين دو تجربه فرمانروائى به طبيعت سادگى و قبيله اى جامعه يمن و طبيعت وراثت تمدن و تركيب جامعه ايرانى برمى گردد.
و ممكن است انقلاب يمنى از اين رو هدايت بخش تر بشمار آيد كه سياست و دستگاه اجرائى آن قاطع باشد. و نيروهاى مخلص و مطيع در اختيار داشته باشد و پيوسته رسيدگى شديد نسبت به آنها كند، البته اين همان دستورالعملى است كه اسلام به اولياء امور مى دهد كه با كارمندان و كارگزاران خود عمل نمايند چنانكه در منشور اميرمؤ منان (عليه السلام) به مالك اشتر استاندار و نماينده امام در مصر مى بينيم و همانطور كه در صفات حضرت مهدى (عليه السلام) آمده است كه ((نسبت به كارگزاران و كارمندان خود سختگير و نسبت به بينوايان مهربان مى باشد)) در حاليكه ايرانيان بر اساس چنين سياستى عمل نمى كنند، مسئول مقصر، يا خيانتكار نسبت به مصالح مسلمانان را در ملا عام ، جهت عبرت سايرين مجازات نمى كنند. زيرا مى ترسند اين عمل باعث تضعيف دولت اسلامى كه مظهر موجوديت اسلام است گردد.
و احتمال دارد، درفش يمنى از اين جهت هدايت كننده تر باشد كه در ارائه طرح جهانى اسلام رعايت عناوين ثانوى فراوان و ارزيابى ها و مفاهيم كنونى (و مقررات بين المللى ) را نمى كند. در حاليكه انقلاب اسلامى ايران معتقد و ملزم به رعايت آنهاست .
اما آنچه بعنوان دليل اساسى ، پسنديده است اين است كه انقلاب يمنى اگر هدايت گرى بيشترى دارد به اين دليل است كه مستقيما از رهنمودهاى حضرت مهدى (عليه السلام) برخوردار مى گردد و جز لاينفك قلمرو و طرح نهضت آن حضرت شمرده مى شود، همچنين يمنى بديدار حضرتش نائل مى شود و كسب شناخت و رهنمود مى كند. مؤ يد اين امر روايات مربوط به انقلاب يمنى هاست كه رهبر انقلاب يمن يعنى شخص يمنى را مى ستايد و با اين عبارات توصيف مى نمايد: ((بسوى حق هدايت مى كند)) و ((شما را بسوى صاحبتان مى خواند)) و اينكه ((براى هيچ مسلمانى سرپيچى از آن جايز نيست و كسى كه چنين كند اهل آتش خواهد بود))... اما انقلاب زمينه ساز ايرانيان در روايات آن بيش از ستايش رهبران آن ، ستايش از عموم گرديده است ، مانند ياوران درفش هاى سياه و اهل مشرق و قومى از مشرق بجز، شعيب بن صالح كه با توجه به روايات ، نسبت به بقيه فرماندهان درفش هاى سياه ، امتياز و برترى ويژه اى دارد و پس از آن سيد خراسانى و سپس مردى از قم مورد ستايش قرار گرفته است .
اءخبار مؤ يد اين معناست كه انقلاب يمنى به نهضت ظهور امام (عليه السلام) نزديكتر است تا انقلاب زمينه ساز ايرانيان ، حتى اگر فرض كنيم يمنى قبل از سفيانى قيام مى كند يا آنكه يمنى ديگرى زمينه ساز يمنى وعده داده شده مى باشد. در حاليكه انقلاب ايرانيان بدست مردى از قم كه سرآغاز نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد كه ((آغار آن از مشرق است )) و فاصله بين شروع انقلاب آنها و بين خراسانى و شعيب بيست يا پنچاه سال و يا آنچه خدا اراده كند، بطول مى انجامد... و آغاز چنين انقلابى بر پايه اجتهاد و فقها و نمايندگان سياسى آنان قرار دارد و از موقعيتى پاك و خالص آنگونه كه انقلاب يمنى بطور مستقيم از ناحيه امام مهدى (عليه السلام) رهنمود يافته ، بهره مند نيست .
نكته ديگر، درباره اينكه ممكن است يمنى متعدد بوده و دومى ، يمنى وعده داده شده و مورد نظر باشد. روايات گذشته خروج يمنى موعود را با صراحت همزمان با ظاهر شدن سفيانى ، يعنى سال ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بيان كرده است . و روايات ديگرى با سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) وجود دارد كه مى گويد:
((مصرى و يمنى قبل از سفيانى قيام مى كنند.))(8)
بنا به اين روايت ، بايستى اين شخص يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى موعود خواهد بود، همچنانكه ((مردى از قم )) و غير او از اهل مشرق ، زمينه ساز خراسانى و شعيب كه هر دو وعده داده شده اند، خواهند بود.
اما هنگام خروج يمنى اول را تنها اين روايت ، پيش از سفيانى تعيين مى كند. البته ممكن است اندكى قبل از او و يا سالهاى طولانى باشد. والله العالم
مطلب ديگر، خبر ((كاسر عينه در صنعاء)) است كه عبيدبن زرارة آنرا از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت نموده است ، كه گفت:
((نزد ابو عبدالله (امام صادق (عليه السلام)) در مورد سفيانى سخن گفته شد. فرمود: او چگونه خروج مى كند در حاليكه كاسر عينه(9) در صنعاء هنوز خروج نكرده است .))(10)
اين خبر از روايات قابل توجه است كه در منابع درجه اول همچون كتاب غيبت نعمانى آمده و شايد سند آن صحيح باشد و احتمال دارد مردى كه قبل از سفيانى ظاهر مى شود يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى وعده داده شده است چنانكه ذكر كرديم و ممكن است چند احتمال در تفسير ((كاسر عينه )) وجود داشته باشد كه بهترين آنها مى تواند يك بيان رمزى از ناحيه امام صادق (عليه السلام) باشد كه معناى آن جز در وقت خود آشكار نمى گردد.
......................................................................................................
(1) سند صحيح ، سندى است كه راوى عادل شيعه آن روايت را از مانند خودش در همه سلسله سند از امام معصوم نقل كند.
(2) بحار ج 52 ص 204.
(3) بشارة الاسلام ص 93 از غيبت نعمانى .
(4) بحار ج 52 ص 233.
(5) بحار ج 52 ص 210.
(6) بحار ج 52 ص 75.
(7) بشارة الاسلام ، ص 187.
(8) بحارج 52 ص 210 بنقل از كتاب غيبت طوسى .
(9) شكننده چشمش ، چشم شكسته .
(10) بحارج 52 ص 245.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
43- مصر و حوادث آن در دوران ظهور
روايات پيشامدهايى كه پيرامون مصر وارد شده متعدد است .. نخست روايات بشارت دهنده پيامبر (صلى الله عليه وآله) به مسلمانان جهت فتح مصر بدست آنان ، تا برسد به روايات مربوط به استيلاى مغربى ها بر مصر در حوادث انقلاب فاطميان و بالاخره حوادث زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)، بيان مى شود.
اما پيشامدهاى زمان ظهور با حوادث تاءسيس دولت فاطمى در منابع بيان پيشامدها در هم آميخته است . زيرا در روايات مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام)، ورود سپاه مغربى به مصر نيز ديده مى شود.. و راه تشخيص آن ، وجود روايتى است كه دلالت بر پيوستن آن به زمان ظهور و يا پيوستن به حادثه معينى به حادثه هاى زمان ظهور حضرت ، مانند خروج سفيانى و غير آن داشته باشد.
با ملاحظه دقيق ، فقط سلسله رواياتى در دست ما مى ماند كه پيشامدهايى را در مصر عنوان كرده است بدون ترديد آن حوادث از جمله پيشامدهاى زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بوده و يا به احتمال قوى از آنهاست .
از آن جمله ، روايات مربوط به كشته شدن فرمانرواى مصر بدست مردم آن كشور است كه اين روايت بطوريكه در كتاب بشارة الاسلام ص 175 به نقل از ارشاد مفيد ديده مى شود، بعنوان يكى از نشانه هاى ظهور مهدى (عليه السلام) آمده است.
تعبير ديگرى وجود دارد كه در زمان ما زبانزد مردم است و آن اينكه مى گويد: ((اهل مصر سادات خود را مى كشند)) و ((استيلاى بردگان بر كشور سادات ))(1) كه آنرا بر قتل ((انور سادات )) تطبيق مى دهند كه اين اشتباه است زيرا سادات در اين روايات ، به معناى رؤ ساء است و اسم خاص نيست و فرمانرواى مصرى اى كه قتل وى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد در پى آن حادثه بوجود مى آيد. چنانكه اين روايت ، ورود يك سپاه يا بيشتر را به مصر خاطر نشان مى سازد و ممكن است آن سپاه غربى و يا مغربى باشد كه بزودى آنرا بيان خواهيم كرد، برخى از روايات مى گويد: كشته شدن فرمانرواى مصر همزمان با كشته شدن حاكم شام بدست مردم شام ، رخ مى دهد، همچنين در كتاب بشارة الاسلام ص 185 به نقل از كتاب ((القول المختصر)) نوشته اين حجر آمده كه گفته است : گفتار شانزدهم : ((قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند.))
و نيز بين روايت بيانگر قتل فرمانرواى مصر با روايتى كه مى گويد مردى انقلابى از مصر، قبل از سفيانى خروج مى كند، تقريبا رابطه اى وجود دارد.
در بحارالانوار آمده است .
((پيش از سفيانى ، مصرى و يمنى خروج قيام مى كنند.))(1)
و اين شخص مصرى ممكن است سركرده فرماندهان ، يعنى فرمانده سپاهى باشد كه برخى روايات مى گويد او جنبشى در مصر ايجاد نموده و اعلان جنگ مى كند.
در روايتى ديگر اين مطلب ، ياد شده به اينكه وى قبل از ورود نيروهاى غربى ، مردم را بسوى آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) دعوت مى كند.
((اهل غرب به سوى مصر هجوم مى آورند همينكه وارد مى شوند، فرمانروائى سفيانى برقرار مى شود، و قبل از آن شخصى مردم را بسوى آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) دعوت مى نمايد.))(2)
و احتمال دارد، مرد مصرى و سركرده فرماندهان و مردى كه مردم را دعوت به اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى نمايد سه نفر باشند نه يك شخص .
به هر حال اين روايات روى هم رفته نشانگر قيام و جنبش در مصر و انقلابى اسلامى است كه زمينه ساز ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در آنجا مى باشد. يا حداقل بر وجود جو اسلامى قوى و نيرومندى دلالت دارد و در مصر تحول و انقلاب داخلى رخ مى دهد كه با جنگ و صلح خارجى و جهانى ارتباط دارد.
و از روايات مربوط به حوادث و پيشامدها، غلبه قبطيان بر اطراف و نواحى مصر است ، چنانكه از اميرمؤ منان (عليه السلام) درباره نشانه هاى ظهور مهدى (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((استيلا يافتن قبطيان بر اطراف مصر))(3)
و ممكن است منظور از آن ، اين باشد كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود از ابوذر (رحمه الله) روايت مى كند: ((امنيت از مصر رخت بر مى بندد. خارجه مى گويد به ابوذر گفتم : در آن هنگام كه امنيت از دست مى رود، پيشوايى نيست كه آن را فراهم آورد. گفت : خير، بلكه نظام آن از هم پاشيده مى شود))(4) و آنچه را از كعب نيز روايت كرده اين است كه ((مصر چون سرگين شتر از هم مى پاشد.))
خلاصه اينكه ، قبطى هاى مصر دست به شورش و آشوب در آن شهر مى زنند و از حكومت آن سر پيچى مى كنند و برخى نواحى سلطه مى يابند، همين امر سبب پيدايش ضعف در امنيت و اقتصاد مصر مى گردد.. و بطور طبيعى اين طغيان و سركشى بتحريك دشمنان مسلمانان از خارج طراحى مى شود. چرا كه سابقه ندارد كه قبطيان در تاريخ خود دست به تحرك مهمى عليه مسلمانان زده باشند مگر اينكه بيارى قدرتى خارجى بوده چنانكه در جنگ هاى صليبى و در عصر كنونى نيز اتفاق افتاده است .
اما روايت ياد شده به وقت آن اشاره نمى كند ولى روايات ديگرى به نقل از حذيفه مى گويد:
((مصر، تا خراب شدن بصره از ويرانى در امان است ))(5)
و ظاهرا خراب شدن وعده داده شده بصره در زمان ظهور، بعد از قيام حكومت زمينه ساز ايرانيان يا بعد از اشغال عراق توسط سفيانى در سال ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) واقع خواهد شد.
از جمله روايات ، حديث ورود نيروهاى مغربى به مصر است كه نويسندگان ، معمولا اين نشانه را از علامتهاى ظهور مهدى (عليه السلام) شمرده اند و مراد از مغرب در اين روايت و روايات ديگر، مغرب سرزمينهاى اسلامى است كه شامل حكومت مغرب و الجزائر و ليبى و تونس مى گردد. ولى تا آنجا كه من ، روايات مربوطه را بررسى و دقت نمودم روايتى نيافتم كه بطور روشن بر آن دلالت كند، بلكه تعدادى از آنها را بر ورود نيروهاى مغربى ها بهنگام انقلاب فاطمى ها به مصر منطبق ديده ام . اما به روايتى در غيبت طوسى ص 278 برخوردم كه از قديمترين و معتبرترين منابع است . در آنجا اهل غرب ياد شده است نه اهل مغرب و صاحب بحارالانوار و بشارة الاسلام از او نقل نموده اند. اما غير اين دو نفر، ديگران به اشتباه ((مغرب )) نقل كرده اند.
و اين روايت ، هنگام ورود اهل غرب را به مصر اندكى قبل از خروج سفيانى در دمشق مشخص مى كند و آن يك فقره از روايتى طولانى از عمار ياسر (رحمه الله) است كه مى گويد:
((دولت اهل بيت پيامبرتان در آخرالزمان برقرار مى شود كه داراى نشانه هايى است ... اهل غرب به سوى مصر خروج مى كنند و همين كه داخل مصر مى شوند حكومت سفيانى برقرار مى گردد.))
بعيد نيست كه روايت طوسى (رحمه الله) (متوفاى سال 460) اصل و منبع روايتى باشد كه راويان بعد از او نقل كرده اند و كلمه غرب به مغرب اشتباه شده باشد.
البته ما ترجيح مى دهيم كه ورود نيروهاى غربى يا مغربى ، در پى حادثه اى است كه در مصر رخ مى دهد و موجب تحرك آن مى گردد و بنظر مى رسد كه آن نيروها ضد اسلام و مخالف مصريها هستند كه سعى مى كنند داخل مصر شوند و چنانچه موفق شوند به مصر وارد گردند نشانه خروج سفيانى در دمشق و تسلط او بر سرزمين شام خواهد بود. با توجه به اينكه سفيانى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) خروج مى كند، آمدن اين نيروها در سال ظهور و يا نزديك به آن مى باشد.
برخى از روايات مى گويد: سفيانى با اهل مصر درگير مى شود و وارد آنجا مى گردد و چهار ماه دست به جنايت مى زند و احتمال قوى تر آنكه اين روايت از احاديث مبالغه آميز در مورد سفيانى است . زيرا در منابع درجه يك اشاره اى به آن نشده است و بطوريكه بعضى از روايات مى گويد، آن كسى كه سفيانى او را در دمشق بقتل مى رساند اءبقع است كه اهل مصر است و يا با مصر رابطه اى دارد، والله العالم .
روايت ديگرى در اين زمينه مى گويد: مهدى (عليه السلام) مصر را منبر (پايگاه تبليغى ) خود قرار مى دهد و اين مطلب در روايت عبايه اسدى از على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
((شنيدم اميرمؤمنان (عليه السلام) در حاليكه شكوائيه مى كرد (در حال تكيه ) و من ايستاده بودم فرمود: در مصر منبرى بنا كنم و دمشق را ويران سازم و يهود و نصارى را از تمام شهرهاى عربى بيرون مى كنم و با اين چوب عرب ها را مى رانم . عبايه مى گويد: گفتم : بگونه اى خبر مى دهى كه گويا پس از مرگ زنده مى شوى ؟ فرمود: بعيد است اى عبايه ، به خطا رفتى ! مردى از تبار من چنين مى كند.))(6)
و نيز از على (عليه السلام) در مورد حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش چنين وارد شده است .
((آنگاه (مهدى و يارانش ) به سوى مصر رهسپار مى شوند و حضرت بر منبر آنجا بالا مى رود و مردم را مخاطب قرار داده و براى آنها سخن مى گويد: زمين در اثر عدالت شاد و خرم مى گردد و آسمان باران رحمت خود را فرو مى بارد و درختان بارور مى شوند و زمين گياهان خود را بيرون داده و چهره خويش را با گل و گياه براى اهل زمين مى آرايد حيوانات وحشى در امن و امان بسر مى برند بطوريكه در راههاى روى زمين مانند چهار پايان اهلى به چرا مى پردازند، نور دانش در دلهاى مؤ منان افكنده مى شود، بگونه اى كه هيچ مؤ منى نياز علمى ، به برادر دانشمند خود ندارد در آن روز آيه ((و خداوند بى نياز كند هر كدام را از گشايش خود)) مصداق پيدا مى كند.))(7)
از اين دو روايت چنين استفاده مى شود كه مصر در حكومت جهانى اسلام ، بدست حضرت مهدى (عليه السلام) پايگاه علمى و تبليغى شناخته شده اى در جهان خواهد شد.. بويژه با توجه به عبارت ((در مصر منبرى بنا خواهم كرد)) و ((آنگاه بسوى مصر روانه مى شوند و او بر منبر آنجا بالا مى رود)) يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش راهى مصر مى شوند اما نه براى فتح آنجا يا تثبيت حكومت حضرت در آنجا، بلكه بدين جهت كه مصر از امام و يارانش (ارواحنا فداهم ) استقبال مى كند از اين رو آنجا را به عنوان منبر و كرسى خطابه خويش انتخاب نموده ، چنانكه جد بزرگوارش اميرمؤ منان (عليه السلام) بدان وعده داده است و نيز براى اينكه پيام خود را از آنجا به اهل مصر و جهان متوجه نمايد. و اينكه مصر كرسى علم و پايگاه ارسال پيام آن حضرت به جهان مى باشد، هيچگونه منافاتى با سطح علمى مسلمانان ندارد كه در آن زمان بدان دست مى يابند و اين روايت بر آن دلالت دارد، زيرا دانش امرى نسبى است .
از زمره اين روايات ، اين خبر است كه حضرت مهدى (عليه السلام) در دو هرم از اهرام مصر گنجينه ها و ذخائرى از دانش و غير آن دارد، كه روايت مربوط به آن ، در منابع درجه اول ، مانند كتاب كمال الدين صدوق (رحمه الله) ص 5 564 آمده است . در روايتى از احمد بن محمد شعرانى كه از فرزندان عمار ياسر (رحمه الله) مى باشد از محمدبن قاسم مصرى آمده است كه پسر احمدبن طولون ، هزار كارگر را يكسال بكار گماشت تا كاوش نموده و در هرم را بيابند، سرانجام آنان به سنگى مرمرين برخوردند كه در پشت آن عمارتى بود كه نتوانستند آن را خراب كنند، لكن كشيشى مسيحى از حبشه ، نوشته سنگ را كه بزبان يكى از فراعنه مصر بود خواند: ((من اهرام و برانى را ساختم و اين دو هرم را بنا كردم و گنجها و ذخائر خود را در آن به وديعت نهادم )) ابن طولون گفت : ((اين چيزى است كه هيچ كس جز قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله) راه و چاره آن را نمى داند، سپس آن تخته سنگ به جاى اول آن گذارده شد)) در اين روايت نقاط ضعفى وجود دارد كه شايد افزوده برخى راويان باشد اما در عين حال ، نقاط قوت قابل توجهى نيز در آن بچشم مى خورد. والله العالم .
و از آن جمله ، روايت ((اءخنس مصر)) است كه نويسنده كنزالعمال آنرا در كتاب برهان (ص 200 به نقل از تاريخ ابن عساكر) از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت كرده است كه فرمود:
((مردى از قريش بنام اءخنس (و در كتاب فيض القدير مناوى ج 4 ص 131: از بنى اميه ) در مصر وجود دارد كه به قدرت مى رسد، آنگاه بر او پيروز مى شوند و يا قدرت از او گرفته مى شود و به روم مى گريزد و روميان را به اسكندريه مى آورد و در آنجا با مسلمانان به نبرد مى پردازد و اين نخستين حادثه است و منظور از حادثه ها، حوادث ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و مراد از بنى اميه ، خط و مشى آنها مى باشد.))
...........................................................................................
(1) بشارة الاسلام ص 176.
(1) بحارج 52 ص 210.
(2) بحارج 52 ص 208.
(3) بشارة الاسلام ص 42 بنقل از مناقب ابن شهر آشوب .
(4) نسخه خطى ابن حماد ص 78.
(5) بشارة الاسلام ص 28 به نقل از ابن عربى در كتاب محاضرة الابرار.
(6) بحارج 53 ص 60.
(7) بشارة الاسلام ص 71.
روايات پيشامدهايى كه پيرامون مصر وارد شده متعدد است .. نخست روايات بشارت دهنده پيامبر (صلى الله عليه وآله) به مسلمانان جهت فتح مصر بدست آنان ، تا برسد به روايات مربوط به استيلاى مغربى ها بر مصر در حوادث انقلاب فاطميان و بالاخره حوادث زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)، بيان مى شود.
اما پيشامدهاى زمان ظهور با حوادث تاءسيس دولت فاطمى در منابع بيان پيشامدها در هم آميخته است . زيرا در روايات مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام)، ورود سپاه مغربى به مصر نيز ديده مى شود.. و راه تشخيص آن ، وجود روايتى است كه دلالت بر پيوستن آن به زمان ظهور و يا پيوستن به حادثه معينى به حادثه هاى زمان ظهور حضرت ، مانند خروج سفيانى و غير آن داشته باشد.
با ملاحظه دقيق ، فقط سلسله رواياتى در دست ما مى ماند كه پيشامدهايى را در مصر عنوان كرده است بدون ترديد آن حوادث از جمله پيشامدهاى زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بوده و يا به احتمال قوى از آنهاست .
از آن جمله ، روايات مربوط به كشته شدن فرمانرواى مصر بدست مردم آن كشور است كه اين روايت بطوريكه در كتاب بشارة الاسلام ص 175 به نقل از ارشاد مفيد ديده مى شود، بعنوان يكى از نشانه هاى ظهور مهدى (عليه السلام) آمده است.
تعبير ديگرى وجود دارد كه در زمان ما زبانزد مردم است و آن اينكه مى گويد: ((اهل مصر سادات خود را مى كشند)) و ((استيلاى بردگان بر كشور سادات ))(1) كه آنرا بر قتل ((انور سادات )) تطبيق مى دهند كه اين اشتباه است زيرا سادات در اين روايات ، به معناى رؤ ساء است و اسم خاص نيست و فرمانرواى مصرى اى كه قتل وى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد در پى آن حادثه بوجود مى آيد. چنانكه اين روايت ، ورود يك سپاه يا بيشتر را به مصر خاطر نشان مى سازد و ممكن است آن سپاه غربى و يا مغربى باشد كه بزودى آنرا بيان خواهيم كرد، برخى از روايات مى گويد: كشته شدن فرمانرواى مصر همزمان با كشته شدن حاكم شام بدست مردم شام ، رخ مى دهد، همچنين در كتاب بشارة الاسلام ص 185 به نقل از كتاب ((القول المختصر)) نوشته اين حجر آمده كه گفته است : گفتار شانزدهم : ((قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند.))
و نيز بين روايت بيانگر قتل فرمانرواى مصر با روايتى كه مى گويد مردى انقلابى از مصر، قبل از سفيانى خروج مى كند، تقريبا رابطه اى وجود دارد.
در بحارالانوار آمده است .
((پيش از سفيانى ، مصرى و يمنى خروج قيام مى كنند.))(1)
و اين شخص مصرى ممكن است سركرده فرماندهان ، يعنى فرمانده سپاهى باشد كه برخى روايات مى گويد او جنبشى در مصر ايجاد نموده و اعلان جنگ مى كند.
در روايتى ديگر اين مطلب ، ياد شده به اينكه وى قبل از ورود نيروهاى غربى ، مردم را بسوى آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) دعوت مى كند.
((اهل غرب به سوى مصر هجوم مى آورند همينكه وارد مى شوند، فرمانروائى سفيانى برقرار مى شود، و قبل از آن شخصى مردم را بسوى آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) دعوت مى نمايد.))(2)
و احتمال دارد، مرد مصرى و سركرده فرماندهان و مردى كه مردم را دعوت به اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى نمايد سه نفر باشند نه يك شخص .
به هر حال اين روايات روى هم رفته نشانگر قيام و جنبش در مصر و انقلابى اسلامى است كه زمينه ساز ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در آنجا مى باشد. يا حداقل بر وجود جو اسلامى قوى و نيرومندى دلالت دارد و در مصر تحول و انقلاب داخلى رخ مى دهد كه با جنگ و صلح خارجى و جهانى ارتباط دارد.
و از روايات مربوط به حوادث و پيشامدها، غلبه قبطيان بر اطراف و نواحى مصر است ، چنانكه از اميرمؤ منان (عليه السلام) درباره نشانه هاى ظهور مهدى (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((استيلا يافتن قبطيان بر اطراف مصر))(3)
و ممكن است منظور از آن ، اين باشد كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود از ابوذر (رحمه الله) روايت مى كند: ((امنيت از مصر رخت بر مى بندد. خارجه مى گويد به ابوذر گفتم : در آن هنگام كه امنيت از دست مى رود، پيشوايى نيست كه آن را فراهم آورد. گفت : خير، بلكه نظام آن از هم پاشيده مى شود))(4) و آنچه را از كعب نيز روايت كرده اين است كه ((مصر چون سرگين شتر از هم مى پاشد.))
خلاصه اينكه ، قبطى هاى مصر دست به شورش و آشوب در آن شهر مى زنند و از حكومت آن سر پيچى مى كنند و برخى نواحى سلطه مى يابند، همين امر سبب پيدايش ضعف در امنيت و اقتصاد مصر مى گردد.. و بطور طبيعى اين طغيان و سركشى بتحريك دشمنان مسلمانان از خارج طراحى مى شود. چرا كه سابقه ندارد كه قبطيان در تاريخ خود دست به تحرك مهمى عليه مسلمانان زده باشند مگر اينكه بيارى قدرتى خارجى بوده چنانكه در جنگ هاى صليبى و در عصر كنونى نيز اتفاق افتاده است .
اما روايت ياد شده به وقت آن اشاره نمى كند ولى روايات ديگرى به نقل از حذيفه مى گويد:
((مصر، تا خراب شدن بصره از ويرانى در امان است ))(5)
و ظاهرا خراب شدن وعده داده شده بصره در زمان ظهور، بعد از قيام حكومت زمينه ساز ايرانيان يا بعد از اشغال عراق توسط سفيانى در سال ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) واقع خواهد شد.
از جمله روايات ، حديث ورود نيروهاى مغربى به مصر است كه نويسندگان ، معمولا اين نشانه را از علامتهاى ظهور مهدى (عليه السلام) شمرده اند و مراد از مغرب در اين روايت و روايات ديگر، مغرب سرزمينهاى اسلامى است كه شامل حكومت مغرب و الجزائر و ليبى و تونس مى گردد. ولى تا آنجا كه من ، روايات مربوطه را بررسى و دقت نمودم روايتى نيافتم كه بطور روشن بر آن دلالت كند، بلكه تعدادى از آنها را بر ورود نيروهاى مغربى ها بهنگام انقلاب فاطمى ها به مصر منطبق ديده ام . اما به روايتى در غيبت طوسى ص 278 برخوردم كه از قديمترين و معتبرترين منابع است . در آنجا اهل غرب ياد شده است نه اهل مغرب و صاحب بحارالانوار و بشارة الاسلام از او نقل نموده اند. اما غير اين دو نفر، ديگران به اشتباه ((مغرب )) نقل كرده اند.
و اين روايت ، هنگام ورود اهل غرب را به مصر اندكى قبل از خروج سفيانى در دمشق مشخص مى كند و آن يك فقره از روايتى طولانى از عمار ياسر (رحمه الله) است كه مى گويد:
((دولت اهل بيت پيامبرتان در آخرالزمان برقرار مى شود كه داراى نشانه هايى است ... اهل غرب به سوى مصر خروج مى كنند و همين كه داخل مصر مى شوند حكومت سفيانى برقرار مى گردد.))
بعيد نيست كه روايت طوسى (رحمه الله) (متوفاى سال 460) اصل و منبع روايتى باشد كه راويان بعد از او نقل كرده اند و كلمه غرب به مغرب اشتباه شده باشد.
البته ما ترجيح مى دهيم كه ورود نيروهاى غربى يا مغربى ، در پى حادثه اى است كه در مصر رخ مى دهد و موجب تحرك آن مى گردد و بنظر مى رسد كه آن نيروها ضد اسلام و مخالف مصريها هستند كه سعى مى كنند داخل مصر شوند و چنانچه موفق شوند به مصر وارد گردند نشانه خروج سفيانى در دمشق و تسلط او بر سرزمين شام خواهد بود. با توجه به اينكه سفيانى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) خروج مى كند، آمدن اين نيروها در سال ظهور و يا نزديك به آن مى باشد.
برخى از روايات مى گويد: سفيانى با اهل مصر درگير مى شود و وارد آنجا مى گردد و چهار ماه دست به جنايت مى زند و احتمال قوى تر آنكه اين روايت از احاديث مبالغه آميز در مورد سفيانى است . زيرا در منابع درجه يك اشاره اى به آن نشده است و بطوريكه بعضى از روايات مى گويد، آن كسى كه سفيانى او را در دمشق بقتل مى رساند اءبقع است كه اهل مصر است و يا با مصر رابطه اى دارد، والله العالم .
روايت ديگرى در اين زمينه مى گويد: مهدى (عليه السلام) مصر را منبر (پايگاه تبليغى ) خود قرار مى دهد و اين مطلب در روايت عبايه اسدى از على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
((شنيدم اميرمؤمنان (عليه السلام) در حاليكه شكوائيه مى كرد (در حال تكيه ) و من ايستاده بودم فرمود: در مصر منبرى بنا كنم و دمشق را ويران سازم و يهود و نصارى را از تمام شهرهاى عربى بيرون مى كنم و با اين چوب عرب ها را مى رانم . عبايه مى گويد: گفتم : بگونه اى خبر مى دهى كه گويا پس از مرگ زنده مى شوى ؟ فرمود: بعيد است اى عبايه ، به خطا رفتى ! مردى از تبار من چنين مى كند.))(6)
و نيز از على (عليه السلام) در مورد حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش چنين وارد شده است .
((آنگاه (مهدى و يارانش ) به سوى مصر رهسپار مى شوند و حضرت بر منبر آنجا بالا مى رود و مردم را مخاطب قرار داده و براى آنها سخن مى گويد: زمين در اثر عدالت شاد و خرم مى گردد و آسمان باران رحمت خود را فرو مى بارد و درختان بارور مى شوند و زمين گياهان خود را بيرون داده و چهره خويش را با گل و گياه براى اهل زمين مى آرايد حيوانات وحشى در امن و امان بسر مى برند بطوريكه در راههاى روى زمين مانند چهار پايان اهلى به چرا مى پردازند، نور دانش در دلهاى مؤ منان افكنده مى شود، بگونه اى كه هيچ مؤ منى نياز علمى ، به برادر دانشمند خود ندارد در آن روز آيه ((و خداوند بى نياز كند هر كدام را از گشايش خود)) مصداق پيدا مى كند.))(7)
از اين دو روايت چنين استفاده مى شود كه مصر در حكومت جهانى اسلام ، بدست حضرت مهدى (عليه السلام) پايگاه علمى و تبليغى شناخته شده اى در جهان خواهد شد.. بويژه با توجه به عبارت ((در مصر منبرى بنا خواهم كرد)) و ((آنگاه بسوى مصر روانه مى شوند و او بر منبر آنجا بالا مى رود)) يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش راهى مصر مى شوند اما نه براى فتح آنجا يا تثبيت حكومت حضرت در آنجا، بلكه بدين جهت كه مصر از امام و يارانش (ارواحنا فداهم ) استقبال مى كند از اين رو آنجا را به عنوان منبر و كرسى خطابه خويش انتخاب نموده ، چنانكه جد بزرگوارش اميرمؤ منان (عليه السلام) بدان وعده داده است و نيز براى اينكه پيام خود را از آنجا به اهل مصر و جهان متوجه نمايد. و اينكه مصر كرسى علم و پايگاه ارسال پيام آن حضرت به جهان مى باشد، هيچگونه منافاتى با سطح علمى مسلمانان ندارد كه در آن زمان بدان دست مى يابند و اين روايت بر آن دلالت دارد، زيرا دانش امرى نسبى است .
از زمره اين روايات ، اين خبر است كه حضرت مهدى (عليه السلام) در دو هرم از اهرام مصر گنجينه ها و ذخائرى از دانش و غير آن دارد، كه روايت مربوط به آن ، در منابع درجه اول ، مانند كتاب كمال الدين صدوق (رحمه الله) ص 5 564 آمده است . در روايتى از احمد بن محمد شعرانى كه از فرزندان عمار ياسر (رحمه الله) مى باشد از محمدبن قاسم مصرى آمده است كه پسر احمدبن طولون ، هزار كارگر را يكسال بكار گماشت تا كاوش نموده و در هرم را بيابند، سرانجام آنان به سنگى مرمرين برخوردند كه در پشت آن عمارتى بود كه نتوانستند آن را خراب كنند، لكن كشيشى مسيحى از حبشه ، نوشته سنگ را كه بزبان يكى از فراعنه مصر بود خواند: ((من اهرام و برانى را ساختم و اين دو هرم را بنا كردم و گنجها و ذخائر خود را در آن به وديعت نهادم )) ابن طولون گفت : ((اين چيزى است كه هيچ كس جز قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله) راه و چاره آن را نمى داند، سپس آن تخته سنگ به جاى اول آن گذارده شد)) در اين روايت نقاط ضعفى وجود دارد كه شايد افزوده برخى راويان باشد اما در عين حال ، نقاط قوت قابل توجهى نيز در آن بچشم مى خورد. والله العالم .
و از آن جمله ، روايت ((اءخنس مصر)) است كه نويسنده كنزالعمال آنرا در كتاب برهان (ص 200 به نقل از تاريخ ابن عساكر) از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت كرده است كه فرمود:
((مردى از قريش بنام اءخنس (و در كتاب فيض القدير مناوى ج 4 ص 131: از بنى اميه ) در مصر وجود دارد كه به قدرت مى رسد، آنگاه بر او پيروز مى شوند و يا قدرت از او گرفته مى شود و به روم مى گريزد و روميان را به اسكندريه مى آورد و در آنجا با مسلمانان به نبرد مى پردازد و اين نخستين حادثه است و منظور از حادثه ها، حوادث ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و مراد از بنى اميه ، خط و مشى آنها مى باشد.))
...........................................................................................
(1) بشارة الاسلام ص 176.
(1) بحارج 52 ص 210.
(2) بحارج 52 ص 208.
(3) بشارة الاسلام ص 42 بنقل از مناقب ابن شهر آشوب .
(4) نسخه خطى ابن حماد ص 78.
(5) بشارة الاسلام ص 28 به نقل از ابن عربى در كتاب محاضرة الابرار.
(6) بحارج 53 ص 60.
(7) بشارة الاسلام ص 71.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
44- سرزمين اسلامى مغرب و حوادث دوران ظهور
ذكر مغربى ها در ضمن روايات متعدد زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) آمده است . اما همانگونه كه بيان شد، با روايات جنبش فاطميان كه مسلمانان روايات آن را قبل از وقوع آن نقل مى كنند، مخلوط گرديده است . و از جمله روايات مربوط به حوادث و دلائل نبوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بشمار مى رود.
ولى برخى از روايات درباره جنبش مغربى ها در زمان ظهور حضرت ، صراحت دارد و هيچگونه رابطه اى با جنبش فاطمى ها ندارد. حتى شواهدى در آن و در غير آن در دست است مبنى بر اينكه اين جنبش در زمان ظهور امام مهدى (عليه السلام) اتفاق مى افتد.. از بارزترين آنها، روايات ورود ارتش مغربى به سوريه و اردن است كه اندكى قبل از حركت سفيانى واقع مى شود، چه اينكه در جاى خود به آن اشاره كرديم .
احاديث ، براى نيروهاى مغربى ، يا اهل مغرب ، يا سوارانى از مغرب يا مغربى و يا درفش هاى زرد رنگ ، در سراسر سرزمين شام و نبرد قرقيسيا در مرزهاى عراق و تركيه و كشور عراق ، نقش هايى را ياد مى كند...مانند روايتى كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود آورده است :
((وقتى درفش هاى زرد و سياه در دل شام با يكديگر برخورد مى كنند. واى بر ساكنان آنجا، از سپاه شكست خورده ، پس واى بر شام از سپاه غالب و واى بر آنها از مرد بد سيماى ملعون ))(1)
مرد بد سيماى ملعون از صفت هاى ويژه سفيانى است . و در همين نسخه آمده است :
((ياران درفش هاى سياه و طرفداران درفش هاى زرد در شهر قنيطره با يكديگر برخورد مى كنند و به جنگ و كشتار مى پردازند تا اينكه وارد فلسطين مى گردند، در اين هنگام سفيانى بر اهل مشرق خروج مى كند و چون نيروهاى مغرب در اردن فرود مى آيند، فرمانده آنها از دنيا مى رود و آنها به صورت سه فرقه از يكديگر جدا مى شوند، دسته اى به همان جا كه آمده اند بر مى گردند و دسته اى باقى مى مانند و سفيانى با آنها به نبرد پرداخته و آنها را شكست مى دهد و آنان را به اطاعت وى در مى آيند))(2)
و در همين نسخه آمده است :
((همانا فرمانده مغربيان و بنى مروان و قضاعه در مركز شام جهت روياروئى با طرفداران درفش هاى سياه ، دست اتحاد به يكديگر مى دهند))(3)
آنچه از مجموع روايات مربوط به تحركات نيروهاى مغربى در زمان ظهور بدست مى آيد اين است كه حركت آنها بسيار شبيه به نيروهاى بازدارنده عربى و يا جهانى است كه عليه قيام و انقلاب زمينه سازان ظهور حضرت ، بكار گرفته مى شوند. آنها در سرزمين شام با درفش هاى مشرق يعنى ايرانيان زمينه ساز وارد جنگ مى شوند و در برابر آنها شكست مى خورند و به سوى اردن عقب نشينى مى كنند چنانكه در حوادث شام در اين باب سخن گفتيم و به گفته برخى روايات آنها در عراق نيز نقش خواهند داشت .
اما روايات مربوط به شركت نيروهاى مغربى در نبرد قرقيسيا، در عين خلاصه بودن ، هيچگونه دلالتى بر نقش آنان به سود و مصلحت اسلام ندارد، چه آنها را طرفدار تركان در برابر سفيانى و چه هوادار سفيانى تصور كنيم ، زيرا تمام طرفهاى درگير در نبرد قرقيسيا مورد نكوهش واقع شده و ستمگر توصيف گرديده اند.
فقط نقش اين نيروها بر فرض صحت آن ، در مصر باقى مى ماند و دليلى در دست نيست كه نقش آنها به مصلحت اسلام و ملت مصر باشد، بلكه بهتر است بگوئيم مهمترين نقش آنها هنگامى كه دولت مصر از منع عمليات ايثار گرانه و قيام ملت و ارتش مصر عليه يهود عاجز مى شود، حفظ مرزهاى اسرائيل خواهد بود. يا آنكه نقش عمده آنها پاسدارى از قبطيان در برابر عكس العمل و واكنش مسلمانان در برابر حركت هاى ياد شده آنهاست و يا بعنوان نيروهاى بازدارنده عرب شمرده مى شوند كه حكومت مصر در برخى از مراحل ضعف و ناتوانى خود و تشويش و نگرانى ياد شده نيروهاى مسلح خويش در برابر اوج گيرى حركت اسلامى طرفدار حضرت مهدى (عليه السلام)، آنها را فرا مى خواند... والله اعلم .
............................................................................................
(1) نسخه خطى ابن حماد ص 73.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 71.
(3) نسخه خطى ابن حماد ص 70.
ذكر مغربى ها در ضمن روايات متعدد زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) آمده است . اما همانگونه كه بيان شد، با روايات جنبش فاطميان كه مسلمانان روايات آن را قبل از وقوع آن نقل مى كنند، مخلوط گرديده است . و از جمله روايات مربوط به حوادث و دلائل نبوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بشمار مى رود.
ولى برخى از روايات درباره جنبش مغربى ها در زمان ظهور حضرت ، صراحت دارد و هيچگونه رابطه اى با جنبش فاطمى ها ندارد. حتى شواهدى در آن و در غير آن در دست است مبنى بر اينكه اين جنبش در زمان ظهور امام مهدى (عليه السلام) اتفاق مى افتد.. از بارزترين آنها، روايات ورود ارتش مغربى به سوريه و اردن است كه اندكى قبل از حركت سفيانى واقع مى شود، چه اينكه در جاى خود به آن اشاره كرديم .
احاديث ، براى نيروهاى مغربى ، يا اهل مغرب ، يا سوارانى از مغرب يا مغربى و يا درفش هاى زرد رنگ ، در سراسر سرزمين شام و نبرد قرقيسيا در مرزهاى عراق و تركيه و كشور عراق ، نقش هايى را ياد مى كند...مانند روايتى كه ابن حماد آن را در نسخه خطى خود آورده است :
((وقتى درفش هاى زرد و سياه در دل شام با يكديگر برخورد مى كنند. واى بر ساكنان آنجا، از سپاه شكست خورده ، پس واى بر شام از سپاه غالب و واى بر آنها از مرد بد سيماى ملعون ))(1)
مرد بد سيماى ملعون از صفت هاى ويژه سفيانى است . و در همين نسخه آمده است :
((ياران درفش هاى سياه و طرفداران درفش هاى زرد در شهر قنيطره با يكديگر برخورد مى كنند و به جنگ و كشتار مى پردازند تا اينكه وارد فلسطين مى گردند، در اين هنگام سفيانى بر اهل مشرق خروج مى كند و چون نيروهاى مغرب در اردن فرود مى آيند، فرمانده آنها از دنيا مى رود و آنها به صورت سه فرقه از يكديگر جدا مى شوند، دسته اى به همان جا كه آمده اند بر مى گردند و دسته اى باقى مى مانند و سفيانى با آنها به نبرد پرداخته و آنها را شكست مى دهد و آنان را به اطاعت وى در مى آيند))(2)
و در همين نسخه آمده است :
((همانا فرمانده مغربيان و بنى مروان و قضاعه در مركز شام جهت روياروئى با طرفداران درفش هاى سياه ، دست اتحاد به يكديگر مى دهند))(3)
آنچه از مجموع روايات مربوط به تحركات نيروهاى مغربى در زمان ظهور بدست مى آيد اين است كه حركت آنها بسيار شبيه به نيروهاى بازدارنده عربى و يا جهانى است كه عليه قيام و انقلاب زمينه سازان ظهور حضرت ، بكار گرفته مى شوند. آنها در سرزمين شام با درفش هاى مشرق يعنى ايرانيان زمينه ساز وارد جنگ مى شوند و در برابر آنها شكست مى خورند و به سوى اردن عقب نشينى مى كنند چنانكه در حوادث شام در اين باب سخن گفتيم و به گفته برخى روايات آنها در عراق نيز نقش خواهند داشت .
اما روايات مربوط به شركت نيروهاى مغربى در نبرد قرقيسيا، در عين خلاصه بودن ، هيچگونه دلالتى بر نقش آنان به سود و مصلحت اسلام ندارد، چه آنها را طرفدار تركان در برابر سفيانى و چه هوادار سفيانى تصور كنيم ، زيرا تمام طرفهاى درگير در نبرد قرقيسيا مورد نكوهش واقع شده و ستمگر توصيف گرديده اند.
فقط نقش اين نيروها بر فرض صحت آن ، در مصر باقى مى ماند و دليلى در دست نيست كه نقش آنها به مصلحت اسلام و ملت مصر باشد، بلكه بهتر است بگوئيم مهمترين نقش آنها هنگامى كه دولت مصر از منع عمليات ايثار گرانه و قيام ملت و ارتش مصر عليه يهود عاجز مى شود، حفظ مرزهاى اسرائيل خواهد بود. يا آنكه نقش عمده آنها پاسدارى از قبطيان در برابر عكس العمل و واكنش مسلمانان در برابر حركت هاى ياد شده آنهاست و يا بعنوان نيروهاى بازدارنده عرب شمرده مى شوند كه حكومت مصر در برخى از مراحل ضعف و ناتوانى خود و تشويش و نگرانى ياد شده نيروهاى مسلح خويش در برابر اوج گيرى حركت اسلامى طرفدار حضرت مهدى (عليه السلام)، آنها را فرا مى خواند... والله اعلم .
............................................................................................
(1) نسخه خطى ابن حماد ص 73.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 71.
(3) نسخه خطى ابن حماد ص 70.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
45- عراق و نقش آن در دوران ظهور
پيرامون اوضاع و حوادث عراق ، در دوران ظهور، روايات زيادى وارد شده است ، از آن روايات چنين برمى آيد كه عراق ، ميدان كشمكشى آرام نشدنى ميان نيروهاى متعدد مى باشد. و اين كشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مى گذارد:
مرحله اول :
روزگار قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است كه ستمكاران مدت طولانى به عراق مسلط مى باشند، در آن سامان ، كشتار و ترس و وحشتى فراگير پيش مى آيد كه مردم آرامش خود را از دست مى دهند. تا زمانى كه آن كشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاى سياه آزاد مى كنند.
مرحله دوم:
برپائى نظام اسلامى در آن كشور و وجود كشمكش براى نفوذ در آن ، بين جناح طرفدار خراسانيهاى زمينه ساز و جناح طرفدار سفيانى فرمانرواى شامات .
مرحله سوم :
اشغال عراق توسط سفيانى و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور به اين كشور، كه نيروهاى سفيانى را شكست داده و آنان را از عراق بيرون مى رانند.
مرحله چهارم :
آزاد شدن عراق توسط امام مهدى (عليه السلام) و پاك نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهكهاى شورشى و غير آنان و قرار دادن آنجا بعنوان محل استقرار و مركز فرمانروائى ، توسط آن حضرت .
روايات ديگرى نيز پيرامون حوادثى كه در خلال اين چهار مرحله بوجود مى آيد وارد شده است مانند: خروج شيصبانى كه از جمله مخالفين حضرت مهدى (عليه السلام) قبل از سفيانى است . و بشهادت رسيدن نفس زكيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت كوفه (نجف ) و خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و فرو رفتنى ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق و قيام فردى نيكوكار و شايسته با گروهى اندك جهت روياروى با لشكر سفيانى و شورش گروهكهايى از خوارج شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناك ترين گروه شورشى ((گروه رميله دسكره )) باشد كه منطقه اى است نزديك شهربان در استان ديالى(1)، در عراق .
و اينك مقدارى به توضيح اين مراحل مى پردازيم :
مرحله اول و دوم
روشن ترين مطلبى كه در روايات اين مرحله بچشم مى خورد، گرفتارى شديدى از ناحيه فرمانروايان ستمگر كشور عراق نسبت به مردم آن كشور و اختلاف اين فرمانروايان با ايرانيان ، ياران درفش هاى سياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصارى (رحمه الله) نقل شده كه گفت :
((نزديك است كه به مردم عراق ، پيمانه اى غله و درهمى نرسد، گفتم از چه ناحيه اى ؟ فرمود: از ناحيه عجم كه مانع اين امر مى شوند))(2)
بنابراين ، معنا اين مى شود كه مواد غذايى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه ايرانيان با آنها دارند به آنان نمى رسد. و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده است كه گفت :
((از امام باقر (عليه السلام) درباره آيه شريفه ((ولنبلونكم بشى من الخوف و الجوع )) سؤ ال كردم ، حضرت فرمود: اى جابر ترس و قحطى دو جنبه خصوصى و عمومى دارد، اما قحطى خاص در شهر كوفه است . كه خداوند سبحان آن را ويژه دشمنان آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاك مى گرداند و اما آنچه را كه جنبه عمومى دارد قحطى و وحشتى است كه در شام به آنان مى رسد كه مانند آن را هرگز به ياد نداشته اند، زمان اين قحطى پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود))(3)
البته پيرامون مسئله قحطى كه در روايت آمده مخصوص دشمنان اهل بيت (عليه السلام ) باشد دليلى را نيافتم ، مگر اينكه بصورت بحرانى ، اقتصادى باشد كه حكومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مى برند.
وحشت و ترسى كه بعد از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) سرزمين شام را فرا مى گيرد، منافاتى با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدى صراحت دارد كه اين اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فزونى مى يابد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:
((پيش از قيام قائم ، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشى كه از آسمان بر آنها آشكار مى شود، در عذاب بوده و رنج مى برند و نشانه سرخ فامى كه آسمان را مى پوشاند و فرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايى كه در آنجا ريخته مى شود و خانه هايى كه خراب مى گردد و هلاكتى كه در بين اهالى آن سامان بوجود مى آيد و وجود چنان اضطرابى كه اهل عراق را فرا مى گيرد بگونه اى كه موجب سلب آرامش آنها مى گردد.))(4)
البته لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اى كه در روايت آمده بطور زنجيره اى و پشت سر هم محقق شود، بلكه اضطراب و وحشت و فرو رفتن ، زمين ، پيش از نشانه هاى آسمانى خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخى آن ، نشانه الهى مى باشد نه مثلا، آتش انفجارها.
روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل مى شود، برخى از حوادث و پيشامدهايى را كه در عراق و در زمان حاكميت ستمكاران پيش از سفيانى و قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) واقع مى شود، بيان مى نمايد، از انس بن مالك نقل شده است كه گفت :
((زمانى كه اميرمؤ منان على بن الى طالب (عليه السلام ) از جنگ نهروان برمى گشت در منطقه اى به نام ((براثا)) فرود آمد در آن منطقه ، راهبى بنام حباب در صومعه خويش بسر مى برد، همينكه هياهوى لشكريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نظاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وى با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال كرد اين شخص كيست ؟ و فرمانده اين لشكر چه كسى است ؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السلام ) است كه از جنگ نهروان بر مى گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حضور وى ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت ، درود بر تو اى پيشواى راستين مؤ منان ! كه بحق اميرالمؤ منان هستى . حضرت فرمود: چگونه دانستى كه من اميرالمؤ منان راستين و بر حق هستم ؟ عرض كرد: چگونه نام مرا مى دانى ؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلى الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود كه حباب به آن حضرت عرض كرد: دستت را بده من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو على بن ابى طالب وصى و جانشين او هستى ، اميرالمؤ منان (عليه السلام ) از وى سؤ ال فرمود: كجا زندگى مى كنى ؟ گفت در صومعه خويش حضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سكونت مكن ، اما در اينجا مسجدى بنا بگذار و آن را به نام بانى و صاحب اين منطقه نامگذارى كن ، (بدين ترتيب مسجدى را در آنجا بنا نمود و به نام بانى آن براثا نام گذارى كرد) سپس حضرت فرمود: اى حبا از كجا آب مى نوشى ؟ عرض كرد: همين جا از دجله ، فرمود: چرا چشمه و چاهى حفر نمى كنى ؟، عرض كرد: اى اميرالمؤ منان هر وقت به حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حضرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهى بكن و او حفر كرد تا به سنگى سخت برخوردند كه قادر بر از جاى كندن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاى بركنده كه از آن چشمه آبى جوشيد كه شيرين تر از عسل و لذيذتر از كره بود. حضرت به او فرمود: اى حباب آب آشاميدنى تو از اين چشمه است ، اما بزودى در مجاورت اين مسجد تو، شهرى بنا خواهد شد، كه ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاى بزرگى بوجود خواهد آمد تا جائيكه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافى عفت انجام مى شود وقتى كه بلا و گرفتارى ها به آنان رو مى آورد به مسجد تو هجوم مى آورند و آن را منهدم مى سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا كن بنا كردنى دوباره بنا نما كه آن جز كافر منهدم نمى كند، آنگاه آنجا را خانه اى بنا كن ، زمانيكه دست به چنين عملى يازيدند، مدت سه سال از رفتن به حج منع مى گردند، محصولات كشاوزى آنان دستخوش حريق مى گردد و خداوند سبحان مردى از كوه نشينان را بر آنان مسلط مى گرداند وارد هر شهرى كه مى شود آن را نابود مى كند و اهالى آنجا را بهلاكت مى رساند و ديگر بار نيز به سوى آنان باز مى گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطى و گرانى طاقت فرسائى مى گردد بار ديگر نيز آنها را رها نمى كند و بر مى گردد، بعد از آن وارد كوفه مى شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مى برد و مردم آن جا را قتل عام مى كند همه اين حوادث زمانى است كه بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعى بنا شود كه در اين هنگام زمان نابودى بصره خواهد بود سپس داخل شهرى مى شود بنام واسط كه توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند ساير جاها عمل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مى شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مى گردد پس از آن مردم به شهر كوفه پناه مى برند، منطقه اى از كوفه نيست كه ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصى كه وى را وارد بغداد نموده است جهت نبش قبر من از شهر خارج خواهند شد كه سفيانى با آنها روبرو شده و پس از شكستى سخت آنان را بقتل مى رساند و سپاهى را به سوى كوفه گسيل مى دارد كه عده اى از اهالى آنجا را به بردگى مى گيرند، در اين هنگام مردى از كوفه رسيده و آنان را در حصارى ، جاى و پناه مى دهد كه هر كسى بدان مكان پناه آورد مصون مى ماند. لشكريان سفيانى وارد شهر كوفه گشته هر كس را كه بخوانند مى كشند، بگونه اى كه اگر شخصى از اين لشكريان از كنار قطعه گوهرى بزرگ كه روى زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر كودك خردسالى را ببينند دنبال نموده و او را مى كشند، اى حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است ! بايد در انتظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايى مانند پاره شب تاريك بود، اين حباب آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار))(5)
البته در عبارتهاى اين روايت مقدارى آشفتگى بنظر مى رسد و مرحوم مجلسى هم بعد از نقل اين روايت فرموده است : ((بدانكه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور كه يافتم نقل نمودم )) از اين رو سند و متن اين روايت قابل بحث و مناقشه است ، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حاكى از وجود دشواريهايى است كه اهل عراق از نظامهاى جابر حاكم برخود و جور و ستم آنان تحمل نموده و رنج مى برند كه در روايات ديگرى كه سند بعضى از آنها صحيح است نيز قريب به چنين مضمونى آمده است برخى از حوادث و پيشامدهايى كه در روايات آمده است ، بوقوع پيوسته و يا زمان آن گذشته است مانند خراب شدن مسجد براثا و كثرت فساد و تباهى در بغداد و يا تسلط يافتن و بدست گرفتن قدرت ، توسط فرماندهان نظامى به بغداد از مراكز كوه نشين كردستان و يا ايران و غير آن .... و برخى ديگر از اين نوع حوادث ، مانند جريان سفيانى و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است .
مرحوم شيخ مفيد فرموده : ((نشانه هاى قيام حضرت قائم (عليه السلام ) و حوادثى كه قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مى آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفيانى و كشته شدن حسنى و اختلاف بنى عباس در زمينه پست و مقامهاى دنيوى و خورشيد گرفتگى در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در اواخر آن ماه برخلاف معمول و فرورفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتنى ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شدن خورشيد از ظهر تا نزديك عصر و طلوغ آن از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه (نجف ) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردى از بنى هاشم در كنار كعبه بين ركن و مقام و خراب شدن ديوار مسجد كوفه و روى آوردن درفش هاى سياه از ناحيه خراسان و خروج يمنى و ظاهر شدن مغربى در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وى و فرود آمدن تركان در جزيره و فرود آمدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اى از مشرق كه مانند ماه نورافشانى كرده و سپس به گونه اى خم مى شود كه دو طرف آن به يكديگر نزديك مى شود و هاله سرخى كه در آسمان آشكار و سپس در تمام نقاط آن پخش مى گردد و آتشى كه از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا باقى مى ماند و عنان گسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاى خود و خارج نمودن آن از تحت سلطه عجم و كشتن اهل مصر فرمانرواى خويش را و خراب شدن شام و وجود اختلاف بين طرفداران درفش هاى سه گانه در شام و ورود درفش هاى قيس و اعراب به مصر و درفش هاى كنده به شهر خراسان و ورود سوارانى از غرب كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند و روى آوردن درفش هاى سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شكافى در فرات بگونه اى كه آب كوچه هاى شهر كوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر كه هر كدام به دروغ ، ادعاى نبوت مى كنند.
هم چنين خروج دوازده نفر ديگر از اولاد ابوطالب كه هر يك ادعاى امامت مى نمايند و سوزاندن مرد با عظمتى از بنى عباس را بين جلولاء(6) و خانقين و ايجاد پلى كه از كرخ به شهر سلام وصل مى شود و برخاستن بادى سياه در آن منطقه كه در اوائل صبح آن روز بوقوع مى پيوندند و زلزله اى كه در اثر آن بخش بزرگى از منطقه فرو مى رود و ترس و وحشت فزاينده اى كه اهل عراق و بغداد را فرا مى گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعى در بين آنان و كمبود و كاستى در اموال و جانها و محصولات ، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ها كه به كشتزارها رو آورده و در نتيجه كمبود محصولات كشاورزى و اختلاف دو گروه از عجم كه باعث خونريزى بسيارى در بين آنان خواهد شد و نافرمانى بردگان از صاحبان خود و كشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اى از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوك و چيره شدن بردگان بر ممالك اربابان و صيحه آسمانى كه همه اهل زمين و هر كس به لغت خود آن را مى شنود و تصوير صورت و سينه اى كه در قرص خورشيد براى مردم ظاهر مى شود و زنده شدن مردگانى كه جهت برگشت به دنيا، صورت مى گيرد كه يكديگر را شناخته و ملاقات مى نمايند.
تمام آنچه كه گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سرهم خاتمه مى يابد كه زمين مرده بواسطه اين بارانها زنده و بركاتش هويدا مى گردد و بعد از اين ماجرا هر ناراحتى و مرض جسمى از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدى (عليه السلام ) رخت بر مى بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است كه ياران آن حضرت از ماجراى ظهور آن بزرگوار از شهر مكه ، آگاه شده و جهت يارى وى متوجه آن حضرت مى شوند.
برخى از اين حوادث كه ذكر شد حتمى و برخى ديگر داراى شرائطى است و خداى سبحان به چگونگى آنها آگاه تر است و ما اين حوادث را به گونه اى كه در كتب تاريخ و روايات بوده ذكر نموديم و از خداى بزرگ يارى مى طلبيم .))(7)
آنچه را كه مرحوم شيخ مفيد ذكر فرموده ، خلاصه اى از نشانه ها و علامات دور و نزديك ظهور است و مقصود او در اتفاق افتادن اين حوادث پشت سرهم بطور زنجيره اى به نحويكه برشمرده اند نيست ، چون برخى از اين پيشامدها مانند كشته شدن نفس زكيه و سر بريدن مرد هاشمى بين ركن و مقام ، فاصله اى بيش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بلكه در حقيقت جزئى از نهضت ظهور آن بزرگوار است ، چه اينكه وى فرستاده حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد بعضى ديگر از نشانه ها قرنهاى زيادى با ظهور حضرت فاصله دارد مانند اختلاف بنى عباس بين خودشان و ظاهر شدن مغربى و بتصرف در آوردن شامات در حركت و جنبش فاطميان .
و مراد مرحوم مفيد از حتمى بودن برخى حوادث و پيشامدهاى شمرده شده و مشروط بودن دسته اى ديگر از آنها اين است كه بخشى از اين نشانه ها حتما بوقوع مى پيوندد، همچنانكه در خصوص بعضى از اين علامات ، در اخبار، تصريح به حتمى بودن آنها شده است مانند سفيانى و يمنى و كشته شدن نفس زكيه و صيحه آسمانى و فرو رفتن لشكر سفيانى و غير آن ....و بخش ديگرى از اين حوادث مشروط به پيشامدهاى ديگرى در علم خداى سبحان و تقدير اوست زيرا كه هم اوست كه به گذشته و آينده و نسبت به اين حوادث و غير آن ، داناست .
ظاهرا منظور از حسنى ، نفس زكيه در مكه است و يا جوانى كه نزديك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) در شهر مدينه به دست لشكريان سفيانى كشته خواهد شد گرچه احتمال دارد او سيدى حسنى و رهبر حركت اسلامى عراق باشد چه اينكه در برخى روايات هم عبارت ((و تحرك الحسنى )) وارد شده است .
اما كشته شدن نفس زكيه همراه هفتاد تن از صلحاء، بعيد نيست كه بر شهيد عاليمقام آية الله سيد محمد باقر صد (قدس سره ) و گروهى از علماى برجسته و مؤ منينى كه با ايشان به شهادت رسيده اند و تعداد آنان به هفتاد نفر مى رسد، منطبق شود. و مقصود از پشت كوفه كه در عبارت حديث آمده نجف مى باشد كه در روايات نيز با عنوان نجف كوفه يعنى ارتفاعات و كوههاى آن شهر ناميده شده است و از اين رو آن را غرى و يا غريين مى نامند كه اين نام دو ستون يادبودى است كه نعمان بن منذر پادشاه حيره در آنجا بنا نموده و آنها را با رنگ سفيد نقاشى نموده اند. البته به شهادت رسيدن آنها لازم نيست كه دقيقا در پشت كوفه اتفاق بيفتد و شايد اصل جمله ((و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه )) يعنى او (نفس زكيه ) از اهالى نجف و ساكن آنجاست ، اما هفتاد نفرى كه با وى بشهادت مى رسند نه حديث مربوط به آنان و نه كلام مرحوم شيخ مفيد دلالت ندارد كه آنان نيز اهل نجف باشند، بلكه آنها به همراه نفس زكيه كه او اهل نجف است به شهادت مى رسند.
روايات ديگرى كه پيرامون سواران مغربى كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند وارد شده ، بيانگر اين معناست كه اين ماجرا در زمان سفيانى و يا نزديك آن واقع خواهد شد.
اما آنچه كه در كلام مرحوم شيخ مفيد ((و وارد شدن سوارانى از ناحيه غرب كه تا در نزديكى كوفه مستقر شوند)) قابل توجه مى باشد اين است كه خود اين كلام راهگشاى دقت و امعان نظر در روايت است كه آيا لفظ روايت غرب است يا مغرب و بيانگر اين احتمال است كه آنها نيروهاى غربى هستند كه جهت يارى نمودن سفيانى و روياروئى با ياوران درفش هاى سياه وارد عراق شده و يا قبل از سفيانى در آنجا بسر مى برند بلكه شايسته است در رواياتى كه نام لشكر مغرب و اهل مغرب آمده است تحقيق و بررسى شود چه اينكه با مراجعه به نسخه هاى خطى كتب حديث كلمه اصلى همان لشكر غرب و اهل غرب است و مراد از درفش هاى مشرق زمين درفش هاى سپاه خراسانيان است كه در معيت نيروهاى يمنى جهت مقابله و سركوبى نيروهاى سفيانى كه بدآنجا لشكركشى نموده وارد عراق مى شوند.
امام شكافته شدن نهر فرات و جارى شدن آن در شهر كوفه در همان سال ظهور اتفاق مى افتد آنگونه كه در احاديث و از جمله در روايتى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه حضرت فرمودند: ((سال فتح و پيروزى فرات شكافته مى شود به گونه اى كه آب وارد كوچه هاى شهر كوفه مى گردد))(8)
از طرفى گواهى كلام مرحوم شيخ مفيد بر اين معنا كه اين نشانه ها و علامات در اصول روايات ثابت شده است ارزش و اهميت والايى را به اين دسته از روايات مى بخشد، بلكه مى توان گفت آنچه را كه او صحيح بداند در صحت آن شكى نيست به دليل دقت و مقام برجسته او و اينكه نسبت به منابع روايات دوران تابعين و امامان عليه السلام نزديكتر بوده است ، چه اينكه آن بزرگوار در سال 413 هجرى رحلت نموده است .
اما رواياتى كه دلالت بر بپا شدن نظام اسلامى در عراق قبل از سفيانى دارد، عمده آنها رواياتى است كه دال بر پيروزى ايرانيان مهياگر مقدمات ظهور در نبرد آنان با فرمانروايان ستم پيشه عراق مى باشد، مانند روايتى كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((گوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج نموده حق خود را از مخالفان مى جويند اما حقوق آنان را اداء نمى كنند ديگر بار طلب حق مى نمايند باز هم حقوقشان استيفاء نمى شود كه در اين مرحله شمشير بر دوش نهاده و مقاوم مى ايستند با مشاهده اين وضع از ناحيه مخالفين خواسته هاى قبلى آنان در آستانه عمل قرار مى گيرد كه اين بار خودشان نمى پذيرند تا قيام نمايند و آنان درفش هدايت را جز به صاحب شما نمى سپارند، كشته هاى آنان شهيدند و اگر من آن زمان را درك مى كردم خويش را براى يارى صاحب آن امر نگه مى داشتم ))(9)
همچنين اين روايت كه :
((درفش هايى سياه از خراسان برون مى آيد كه هيچ چيز قادر بر شكست و برگرداندن آنها نيست تا اينكه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند))(10)
و روايت مستفيضى(11) كه از طريق شيعه و سنى و بعضى صاحبان صحاح از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
((مردمى از مشرق زمين خروج مى نمايند كه مقدمات حكومت و سلطنت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى نمايند))(12)
بهر حال اين روايت و امثال آن اگر چه صريحا دلالت بر بپا شدن حكومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت ندارد امام بر پيروزى دو مرحله اى ايرانيان چنانكه در جاى خودش خواهيم گفت ، دلالت دارد آنچه بهتر بنظر مى رسد اين است كه هدف ايرانيان در به سقوط كشاندن حكومت جباران در عراق و ايجاد حكومت اسلامى در آنجا تحقق مى يابد.
در روايات متفرقه ديگرى نيز قضيه ورود ايرانيان به عراق و شهرهاى بزرگ آن از طريق خانقين و بصره و منع حكومت ستمگران در آنجا آمده است اما آن روايات يا مرسله(13) است و يا سند آنها ضعيف(14) است مانند روايت براثا كه قبلا گذشت و روايت خطبة البيان كه مى گويد:
((آگاه باشيد واى بر بغداد از اهل رى از مرگ و مير و كشتار و ترس و وحشتى كه اهل عراق را فرا مى گيرد زمانى كه شمشير در بين آنان گذارده شود آن قدر كه اراده خداست كشته مى شود.. و در اين هنگام عجم بر عرب خروج نموده و بصره را بتصرف خود در مى آورند))(15)
هم چنين روايت ميرلوحى از امام صادق عليه السلام نيز ارتباط با روايت قبلى دارد كه فرمود:
((سپس بين سران ارتش عرب و عجم دشمنى و اختلاف پيش مى آيد و اين اختلافات همچنان ادامه داشته تا امارت و فرمانروائى بمردى از ذريه ابوسفيان مى رسد))(16)
روايت ((تحرك الحسنى )) نيز وارد شده كه با شواهد و قرينه ها چنين از آن استفاده مى شود كه وى در عراق بسر برده و بعد از به حكومت رسيدن كشته خواهد شد.
در مقابل رواياتى كه از آنها بر پائى حكومت اسلامى استفاده مى شود دسته ديگرى از روايات است كه از آنها بر مى آيد حكومت ستمگران در عراق همچنان تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام ادامه خواهد داشت زيرا از امام صدق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
((زمانى كه ديوار عقب مسجد كوفه كه به خانه عبدالله بن مسعود مى رسد خراب مى شود آن زمان پايان سلطنت (خاندان فلان ) است كه بعد از آن حضرت قائم عليه السلام ظهور مى فرمايد))(17)
و روايتى كه در كتاب غيبت طوسى آمده است ((خراب كننده ديوار آن را ترميم نمى كند))(18) به اين معناست كه كسى كه ديوار مسجد را خراب نموده است يا كشته مى شود و يا قبل از اينكه به نوسازى و مرمت آن بپردازد از آنجا مى رود البته جريان تخريب ديوار مسجد صرفا جنبه نظامى داشته كه فرمانرواى آن شهر براى سركوبى حركت معارضى كه مخالفان مبارز، به مسجد پناه برده و متحصن مى شوند، آن را تخريب مى كند.
گاهى همين معنا از روايت مربوط به كشتار وحشيانه اى كه در كنار مسجد كوفه اتفاق مى افتد نيز استفاده مى شود كه ابوبصير آن را از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود:
((براى فرزندان فلان كنار مسجد شما (يعنى مسجد كوفه ) در روزى معين معركه اى رخ مى دهد كه در آن درگيرى ، از دروازه فيل تا اصحاب صابون (محله اى در كوفه ) چهار هزار نفر كشته خواهد شد))(19)
و در روايتى ديگر آمده است كه :
((ملك و سلطنت آنان از بين نخواهد رفت تا مردم را روز جمعه در كوفه قتل عام نمايند گوئيا حد فاصل بين مسجد و اصحاب صابون سرهايى را مى بينم كه از بدن جدا مى شود))(20)
همچنانكه قريب به همين مضمون از رواياتى كه در خصوص لشكركشى سفيانى به عراق وارد شده است نيز استفاده مى شود كه در برخى زا آنها اشاره شده به اينكه سفيانى با حكومت ضعيفى كه غير اسلامى بلكه مخالف اسلام و دشمن امام مهدى عليه السلام مى باشد مبارزه مى كند، چنانكه در روايتى هم كه از بحار در زمينه حركت سفيانى نقل كرديم آمده است:
((و فرمانرواى مردم در آن روز جبار و ستمگرى لجوج است كه كاهن و جادوگر ناميده مى شود))(21)
اما بر فرض صحت اين روايات چنين اخبارى با احاديث اولى كه دال بر پياده شدن حكومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بود منافاتى ندارد زيرا اين روايات از مرحله اى سخن مى گويد كه پيوند آن به ظهور آن حضرت معلوم نبوده و يا مرحله بسيار كوتاهى است كه متصل به ظهور ايشان است ، بهر ترتيب بعد از پيروزى زمينه سازان ظهور حكومت و نظام اسلامى ايجاد مى شود و تا زمانيكه اراده خداوند تعلق بگيرد ادامه خواهد داشت ، سپس در اثر انحراف از آن در همان سال ظهور و يا اندكى قبل از ظهور حكومت به كام جباران گشته و ديگر بار چيره مى شوند و الله العالم .
.............................................................................................
(1) بحار ج 51 ص 92
(2) بحار ج 51 ص 92.
(3) بحار ج 52 ص 222.
(4) بحار ج 52 ص 222.
(5) بحار ج 52 ص 217 219.
(6) نام منطقه اى است در عراق . و خانقين شهر مرزى فعلى عراق .
(7) ارشاد مفيد ص 336 و بحار ج 52 ص 219 221.
(8) بحار 52 ص 217.
(9) بحار ج 52 ص 43.
(10) ملاحم و فتن ص 43.
(11) مستفيض خبر واحدى است كه راويان آن از سه نفر تجاوز كند.
(12) بحار ج 51 ص 87.
(13) روايت مرسله از جهت جعل بحال شخصى كه در سلسله سند نامش حذف شده حجيت ندارد.
(14) روايت ضعيف
(15) روايت ضعيف آن است كه در سلسله راويان آن احتمال فسق در يك راوى و يا جه بحال وى و وضع و جعل نمودنش مورد شبهه باشد.
(16) الزام الناصب ج 2 ص 191
(17) ارشاد مفيد ص 360 .
(18) غيبت طوسى ص 271.
(19) ارشاد ص 360.
(20) غيبت طوسى ص 272.
(21) بحارج 52 ص 273.
پيرامون اوضاع و حوادث عراق ، در دوران ظهور، روايات زيادى وارد شده است ، از آن روايات چنين برمى آيد كه عراق ، ميدان كشمكشى آرام نشدنى ميان نيروهاى متعدد مى باشد. و اين كشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مى گذارد:
مرحله اول :
روزگار قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است كه ستمكاران مدت طولانى به عراق مسلط مى باشند، در آن سامان ، كشتار و ترس و وحشتى فراگير پيش مى آيد كه مردم آرامش خود را از دست مى دهند. تا زمانى كه آن كشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاى سياه آزاد مى كنند.
مرحله دوم:
برپائى نظام اسلامى در آن كشور و وجود كشمكش براى نفوذ در آن ، بين جناح طرفدار خراسانيهاى زمينه ساز و جناح طرفدار سفيانى فرمانرواى شامات .
مرحله سوم :
اشغال عراق توسط سفيانى و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور به اين كشور، كه نيروهاى سفيانى را شكست داده و آنان را از عراق بيرون مى رانند.
مرحله چهارم :
آزاد شدن عراق توسط امام مهدى (عليه السلام) و پاك نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهكهاى شورشى و غير آنان و قرار دادن آنجا بعنوان محل استقرار و مركز فرمانروائى ، توسط آن حضرت .
روايات ديگرى نيز پيرامون حوادثى كه در خلال اين چهار مرحله بوجود مى آيد وارد شده است مانند: خروج شيصبانى كه از جمله مخالفين حضرت مهدى (عليه السلام) قبل از سفيانى است . و بشهادت رسيدن نفس زكيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت كوفه (نجف ) و خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و فرو رفتنى ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق و قيام فردى نيكوكار و شايسته با گروهى اندك جهت روياروى با لشكر سفيانى و شورش گروهكهايى از خوارج شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناك ترين گروه شورشى ((گروه رميله دسكره )) باشد كه منطقه اى است نزديك شهربان در استان ديالى(1)، در عراق .
و اينك مقدارى به توضيح اين مراحل مى پردازيم :
مرحله اول و دوم
روشن ترين مطلبى كه در روايات اين مرحله بچشم مى خورد، گرفتارى شديدى از ناحيه فرمانروايان ستمگر كشور عراق نسبت به مردم آن كشور و اختلاف اين فرمانروايان با ايرانيان ، ياران درفش هاى سياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصارى (رحمه الله) نقل شده كه گفت :
((نزديك است كه به مردم عراق ، پيمانه اى غله و درهمى نرسد، گفتم از چه ناحيه اى ؟ فرمود: از ناحيه عجم كه مانع اين امر مى شوند))(2)
بنابراين ، معنا اين مى شود كه مواد غذايى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه ايرانيان با آنها دارند به آنان نمى رسد. و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده است كه گفت :
((از امام باقر (عليه السلام) درباره آيه شريفه ((ولنبلونكم بشى من الخوف و الجوع )) سؤ ال كردم ، حضرت فرمود: اى جابر ترس و قحطى دو جنبه خصوصى و عمومى دارد، اما قحطى خاص در شهر كوفه است . كه خداوند سبحان آن را ويژه دشمنان آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاك مى گرداند و اما آنچه را كه جنبه عمومى دارد قحطى و وحشتى است كه در شام به آنان مى رسد كه مانند آن را هرگز به ياد نداشته اند، زمان اين قحطى پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود))(3)
البته پيرامون مسئله قحطى كه در روايت آمده مخصوص دشمنان اهل بيت (عليه السلام ) باشد دليلى را نيافتم ، مگر اينكه بصورت بحرانى ، اقتصادى باشد كه حكومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مى برند.
وحشت و ترسى كه بعد از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) سرزمين شام را فرا مى گيرد، منافاتى با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدى صراحت دارد كه اين اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فزونى مى يابد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:
((پيش از قيام قائم ، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشى كه از آسمان بر آنها آشكار مى شود، در عذاب بوده و رنج مى برند و نشانه سرخ فامى كه آسمان را مى پوشاند و فرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايى كه در آنجا ريخته مى شود و خانه هايى كه خراب مى گردد و هلاكتى كه در بين اهالى آن سامان بوجود مى آيد و وجود چنان اضطرابى كه اهل عراق را فرا مى گيرد بگونه اى كه موجب سلب آرامش آنها مى گردد.))(4)
البته لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اى كه در روايت آمده بطور زنجيره اى و پشت سر هم محقق شود، بلكه اضطراب و وحشت و فرو رفتن ، زمين ، پيش از نشانه هاى آسمانى خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخى آن ، نشانه الهى مى باشد نه مثلا، آتش انفجارها.
روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل مى شود، برخى از حوادث و پيشامدهايى را كه در عراق و در زمان حاكميت ستمكاران پيش از سفيانى و قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) واقع مى شود، بيان مى نمايد، از انس بن مالك نقل شده است كه گفت :
((زمانى كه اميرمؤ منان على بن الى طالب (عليه السلام ) از جنگ نهروان برمى گشت در منطقه اى به نام ((براثا)) فرود آمد در آن منطقه ، راهبى بنام حباب در صومعه خويش بسر مى برد، همينكه هياهوى لشكريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نظاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وى با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال كرد اين شخص كيست ؟ و فرمانده اين لشكر چه كسى است ؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السلام ) است كه از جنگ نهروان بر مى گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حضور وى ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت ، درود بر تو اى پيشواى راستين مؤ منان ! كه بحق اميرالمؤ منان هستى . حضرت فرمود: چگونه دانستى كه من اميرالمؤ منان راستين و بر حق هستم ؟ عرض كرد: چگونه نام مرا مى دانى ؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلى الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود كه حباب به آن حضرت عرض كرد: دستت را بده من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو على بن ابى طالب وصى و جانشين او هستى ، اميرالمؤ منان (عليه السلام ) از وى سؤ ال فرمود: كجا زندگى مى كنى ؟ گفت در صومعه خويش حضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سكونت مكن ، اما در اينجا مسجدى بنا بگذار و آن را به نام بانى و صاحب اين منطقه نامگذارى كن ، (بدين ترتيب مسجدى را در آنجا بنا نمود و به نام بانى آن براثا نام گذارى كرد) سپس حضرت فرمود: اى حبا از كجا آب مى نوشى ؟ عرض كرد: همين جا از دجله ، فرمود: چرا چشمه و چاهى حفر نمى كنى ؟، عرض كرد: اى اميرالمؤ منان هر وقت به حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حضرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهى بكن و او حفر كرد تا به سنگى سخت برخوردند كه قادر بر از جاى كندن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاى بركنده كه از آن چشمه آبى جوشيد كه شيرين تر از عسل و لذيذتر از كره بود. حضرت به او فرمود: اى حباب آب آشاميدنى تو از اين چشمه است ، اما بزودى در مجاورت اين مسجد تو، شهرى بنا خواهد شد، كه ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاى بزرگى بوجود خواهد آمد تا جائيكه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافى عفت انجام مى شود وقتى كه بلا و گرفتارى ها به آنان رو مى آورد به مسجد تو هجوم مى آورند و آن را منهدم مى سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا كن بنا كردنى دوباره بنا نما كه آن جز كافر منهدم نمى كند، آنگاه آنجا را خانه اى بنا كن ، زمانيكه دست به چنين عملى يازيدند، مدت سه سال از رفتن به حج منع مى گردند، محصولات كشاوزى آنان دستخوش حريق مى گردد و خداوند سبحان مردى از كوه نشينان را بر آنان مسلط مى گرداند وارد هر شهرى كه مى شود آن را نابود مى كند و اهالى آنجا را بهلاكت مى رساند و ديگر بار نيز به سوى آنان باز مى گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطى و گرانى طاقت فرسائى مى گردد بار ديگر نيز آنها را رها نمى كند و بر مى گردد، بعد از آن وارد كوفه مى شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مى برد و مردم آن جا را قتل عام مى كند همه اين حوادث زمانى است كه بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعى بنا شود كه در اين هنگام زمان نابودى بصره خواهد بود سپس داخل شهرى مى شود بنام واسط كه توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند ساير جاها عمل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مى شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مى گردد پس از آن مردم به شهر كوفه پناه مى برند، منطقه اى از كوفه نيست كه ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصى كه وى را وارد بغداد نموده است جهت نبش قبر من از شهر خارج خواهند شد كه سفيانى با آنها روبرو شده و پس از شكستى سخت آنان را بقتل مى رساند و سپاهى را به سوى كوفه گسيل مى دارد كه عده اى از اهالى آنجا را به بردگى مى گيرند، در اين هنگام مردى از كوفه رسيده و آنان را در حصارى ، جاى و پناه مى دهد كه هر كسى بدان مكان پناه آورد مصون مى ماند. لشكريان سفيانى وارد شهر كوفه گشته هر كس را كه بخوانند مى كشند، بگونه اى كه اگر شخصى از اين لشكريان از كنار قطعه گوهرى بزرگ كه روى زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر كودك خردسالى را ببينند دنبال نموده و او را مى كشند، اى حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است ! بايد در انتظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايى مانند پاره شب تاريك بود، اين حباب آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار))(5)
البته در عبارتهاى اين روايت مقدارى آشفتگى بنظر مى رسد و مرحوم مجلسى هم بعد از نقل اين روايت فرموده است : ((بدانكه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور كه يافتم نقل نمودم )) از اين رو سند و متن اين روايت قابل بحث و مناقشه است ، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حاكى از وجود دشواريهايى است كه اهل عراق از نظامهاى جابر حاكم برخود و جور و ستم آنان تحمل نموده و رنج مى برند كه در روايات ديگرى كه سند بعضى از آنها صحيح است نيز قريب به چنين مضمونى آمده است برخى از حوادث و پيشامدهايى كه در روايات آمده است ، بوقوع پيوسته و يا زمان آن گذشته است مانند خراب شدن مسجد براثا و كثرت فساد و تباهى در بغداد و يا تسلط يافتن و بدست گرفتن قدرت ، توسط فرماندهان نظامى به بغداد از مراكز كوه نشين كردستان و يا ايران و غير آن .... و برخى ديگر از اين نوع حوادث ، مانند جريان سفيانى و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است .
مرحوم شيخ مفيد فرموده : ((نشانه هاى قيام حضرت قائم (عليه السلام ) و حوادثى كه قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مى آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفيانى و كشته شدن حسنى و اختلاف بنى عباس در زمينه پست و مقامهاى دنيوى و خورشيد گرفتگى در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در اواخر آن ماه برخلاف معمول و فرورفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتنى ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شدن خورشيد از ظهر تا نزديك عصر و طلوغ آن از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه (نجف ) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردى از بنى هاشم در كنار كعبه بين ركن و مقام و خراب شدن ديوار مسجد كوفه و روى آوردن درفش هاى سياه از ناحيه خراسان و خروج يمنى و ظاهر شدن مغربى در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وى و فرود آمدن تركان در جزيره و فرود آمدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اى از مشرق كه مانند ماه نورافشانى كرده و سپس به گونه اى خم مى شود كه دو طرف آن به يكديگر نزديك مى شود و هاله سرخى كه در آسمان آشكار و سپس در تمام نقاط آن پخش مى گردد و آتشى كه از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا باقى مى ماند و عنان گسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاى خود و خارج نمودن آن از تحت سلطه عجم و كشتن اهل مصر فرمانرواى خويش را و خراب شدن شام و وجود اختلاف بين طرفداران درفش هاى سه گانه در شام و ورود درفش هاى قيس و اعراب به مصر و درفش هاى كنده به شهر خراسان و ورود سوارانى از غرب كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند و روى آوردن درفش هاى سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شكافى در فرات بگونه اى كه آب كوچه هاى شهر كوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر كه هر كدام به دروغ ، ادعاى نبوت مى كنند.
هم چنين خروج دوازده نفر ديگر از اولاد ابوطالب كه هر يك ادعاى امامت مى نمايند و سوزاندن مرد با عظمتى از بنى عباس را بين جلولاء(6) و خانقين و ايجاد پلى كه از كرخ به شهر سلام وصل مى شود و برخاستن بادى سياه در آن منطقه كه در اوائل صبح آن روز بوقوع مى پيوندند و زلزله اى كه در اثر آن بخش بزرگى از منطقه فرو مى رود و ترس و وحشت فزاينده اى كه اهل عراق و بغداد را فرا مى گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعى در بين آنان و كمبود و كاستى در اموال و جانها و محصولات ، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ها كه به كشتزارها رو آورده و در نتيجه كمبود محصولات كشاورزى و اختلاف دو گروه از عجم كه باعث خونريزى بسيارى در بين آنان خواهد شد و نافرمانى بردگان از صاحبان خود و كشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اى از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوك و چيره شدن بردگان بر ممالك اربابان و صيحه آسمانى كه همه اهل زمين و هر كس به لغت خود آن را مى شنود و تصوير صورت و سينه اى كه در قرص خورشيد براى مردم ظاهر مى شود و زنده شدن مردگانى كه جهت برگشت به دنيا، صورت مى گيرد كه يكديگر را شناخته و ملاقات مى نمايند.
تمام آنچه كه گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سرهم خاتمه مى يابد كه زمين مرده بواسطه اين بارانها زنده و بركاتش هويدا مى گردد و بعد از اين ماجرا هر ناراحتى و مرض جسمى از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدى (عليه السلام ) رخت بر مى بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است كه ياران آن حضرت از ماجراى ظهور آن بزرگوار از شهر مكه ، آگاه شده و جهت يارى وى متوجه آن حضرت مى شوند.
برخى از اين حوادث كه ذكر شد حتمى و برخى ديگر داراى شرائطى است و خداى سبحان به چگونگى آنها آگاه تر است و ما اين حوادث را به گونه اى كه در كتب تاريخ و روايات بوده ذكر نموديم و از خداى بزرگ يارى مى طلبيم .))(7)
آنچه را كه مرحوم شيخ مفيد ذكر فرموده ، خلاصه اى از نشانه ها و علامات دور و نزديك ظهور است و مقصود او در اتفاق افتادن اين حوادث پشت سرهم بطور زنجيره اى به نحويكه برشمرده اند نيست ، چون برخى از اين پيشامدها مانند كشته شدن نفس زكيه و سر بريدن مرد هاشمى بين ركن و مقام ، فاصله اى بيش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بلكه در حقيقت جزئى از نهضت ظهور آن بزرگوار است ، چه اينكه وى فرستاده حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد بعضى ديگر از نشانه ها قرنهاى زيادى با ظهور حضرت فاصله دارد مانند اختلاف بنى عباس بين خودشان و ظاهر شدن مغربى و بتصرف در آوردن شامات در حركت و جنبش فاطميان .
و مراد مرحوم مفيد از حتمى بودن برخى حوادث و پيشامدهاى شمرده شده و مشروط بودن دسته اى ديگر از آنها اين است كه بخشى از اين نشانه ها حتما بوقوع مى پيوندد، همچنانكه در خصوص بعضى از اين علامات ، در اخبار، تصريح به حتمى بودن آنها شده است مانند سفيانى و يمنى و كشته شدن نفس زكيه و صيحه آسمانى و فرو رفتن لشكر سفيانى و غير آن ....و بخش ديگرى از اين حوادث مشروط به پيشامدهاى ديگرى در علم خداى سبحان و تقدير اوست زيرا كه هم اوست كه به گذشته و آينده و نسبت به اين حوادث و غير آن ، داناست .
ظاهرا منظور از حسنى ، نفس زكيه در مكه است و يا جوانى كه نزديك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) در شهر مدينه به دست لشكريان سفيانى كشته خواهد شد گرچه احتمال دارد او سيدى حسنى و رهبر حركت اسلامى عراق باشد چه اينكه در برخى روايات هم عبارت ((و تحرك الحسنى )) وارد شده است .
اما كشته شدن نفس زكيه همراه هفتاد تن از صلحاء، بعيد نيست كه بر شهيد عاليمقام آية الله سيد محمد باقر صد (قدس سره ) و گروهى از علماى برجسته و مؤ منينى كه با ايشان به شهادت رسيده اند و تعداد آنان به هفتاد نفر مى رسد، منطبق شود. و مقصود از پشت كوفه كه در عبارت حديث آمده نجف مى باشد كه در روايات نيز با عنوان نجف كوفه يعنى ارتفاعات و كوههاى آن شهر ناميده شده است و از اين رو آن را غرى و يا غريين مى نامند كه اين نام دو ستون يادبودى است كه نعمان بن منذر پادشاه حيره در آنجا بنا نموده و آنها را با رنگ سفيد نقاشى نموده اند. البته به شهادت رسيدن آنها لازم نيست كه دقيقا در پشت كوفه اتفاق بيفتد و شايد اصل جمله ((و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه )) يعنى او (نفس زكيه ) از اهالى نجف و ساكن آنجاست ، اما هفتاد نفرى كه با وى بشهادت مى رسند نه حديث مربوط به آنان و نه كلام مرحوم شيخ مفيد دلالت ندارد كه آنان نيز اهل نجف باشند، بلكه آنها به همراه نفس زكيه كه او اهل نجف است به شهادت مى رسند.
روايات ديگرى كه پيرامون سواران مغربى كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند وارد شده ، بيانگر اين معناست كه اين ماجرا در زمان سفيانى و يا نزديك آن واقع خواهد شد.
اما آنچه كه در كلام مرحوم شيخ مفيد ((و وارد شدن سوارانى از ناحيه غرب كه تا در نزديكى كوفه مستقر شوند)) قابل توجه مى باشد اين است كه خود اين كلام راهگشاى دقت و امعان نظر در روايت است كه آيا لفظ روايت غرب است يا مغرب و بيانگر اين احتمال است كه آنها نيروهاى غربى هستند كه جهت يارى نمودن سفيانى و روياروئى با ياوران درفش هاى سياه وارد عراق شده و يا قبل از سفيانى در آنجا بسر مى برند بلكه شايسته است در رواياتى كه نام لشكر مغرب و اهل مغرب آمده است تحقيق و بررسى شود چه اينكه با مراجعه به نسخه هاى خطى كتب حديث كلمه اصلى همان لشكر غرب و اهل غرب است و مراد از درفش هاى مشرق زمين درفش هاى سپاه خراسانيان است كه در معيت نيروهاى يمنى جهت مقابله و سركوبى نيروهاى سفيانى كه بدآنجا لشكركشى نموده وارد عراق مى شوند.
امام شكافته شدن نهر فرات و جارى شدن آن در شهر كوفه در همان سال ظهور اتفاق مى افتد آنگونه كه در احاديث و از جمله در روايتى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه حضرت فرمودند: ((سال فتح و پيروزى فرات شكافته مى شود به گونه اى كه آب وارد كوچه هاى شهر كوفه مى گردد))(8)
از طرفى گواهى كلام مرحوم شيخ مفيد بر اين معنا كه اين نشانه ها و علامات در اصول روايات ثابت شده است ارزش و اهميت والايى را به اين دسته از روايات مى بخشد، بلكه مى توان گفت آنچه را كه او صحيح بداند در صحت آن شكى نيست به دليل دقت و مقام برجسته او و اينكه نسبت به منابع روايات دوران تابعين و امامان عليه السلام نزديكتر بوده است ، چه اينكه آن بزرگوار در سال 413 هجرى رحلت نموده است .
اما رواياتى كه دلالت بر بپا شدن نظام اسلامى در عراق قبل از سفيانى دارد، عمده آنها رواياتى است كه دال بر پيروزى ايرانيان مهياگر مقدمات ظهور در نبرد آنان با فرمانروايان ستم پيشه عراق مى باشد، مانند روايتى كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((گوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج نموده حق خود را از مخالفان مى جويند اما حقوق آنان را اداء نمى كنند ديگر بار طلب حق مى نمايند باز هم حقوقشان استيفاء نمى شود كه در اين مرحله شمشير بر دوش نهاده و مقاوم مى ايستند با مشاهده اين وضع از ناحيه مخالفين خواسته هاى قبلى آنان در آستانه عمل قرار مى گيرد كه اين بار خودشان نمى پذيرند تا قيام نمايند و آنان درفش هدايت را جز به صاحب شما نمى سپارند، كشته هاى آنان شهيدند و اگر من آن زمان را درك مى كردم خويش را براى يارى صاحب آن امر نگه مى داشتم ))(9)
همچنين اين روايت كه :
((درفش هايى سياه از خراسان برون مى آيد كه هيچ چيز قادر بر شكست و برگرداندن آنها نيست تا اينكه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند))(10)
و روايت مستفيضى(11) كه از طريق شيعه و سنى و بعضى صاحبان صحاح از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
((مردمى از مشرق زمين خروج مى نمايند كه مقدمات حكومت و سلطنت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى نمايند))(12)
بهر حال اين روايت و امثال آن اگر چه صريحا دلالت بر بپا شدن حكومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت ندارد امام بر پيروزى دو مرحله اى ايرانيان چنانكه در جاى خودش خواهيم گفت ، دلالت دارد آنچه بهتر بنظر مى رسد اين است كه هدف ايرانيان در به سقوط كشاندن حكومت جباران در عراق و ايجاد حكومت اسلامى در آنجا تحقق مى يابد.
در روايات متفرقه ديگرى نيز قضيه ورود ايرانيان به عراق و شهرهاى بزرگ آن از طريق خانقين و بصره و منع حكومت ستمگران در آنجا آمده است اما آن روايات يا مرسله(13) است و يا سند آنها ضعيف(14) است مانند روايت براثا كه قبلا گذشت و روايت خطبة البيان كه مى گويد:
((آگاه باشيد واى بر بغداد از اهل رى از مرگ و مير و كشتار و ترس و وحشتى كه اهل عراق را فرا مى گيرد زمانى كه شمشير در بين آنان گذارده شود آن قدر كه اراده خداست كشته مى شود.. و در اين هنگام عجم بر عرب خروج نموده و بصره را بتصرف خود در مى آورند))(15)
هم چنين روايت ميرلوحى از امام صادق عليه السلام نيز ارتباط با روايت قبلى دارد كه فرمود:
((سپس بين سران ارتش عرب و عجم دشمنى و اختلاف پيش مى آيد و اين اختلافات همچنان ادامه داشته تا امارت و فرمانروائى بمردى از ذريه ابوسفيان مى رسد))(16)
روايت ((تحرك الحسنى )) نيز وارد شده كه با شواهد و قرينه ها چنين از آن استفاده مى شود كه وى در عراق بسر برده و بعد از به حكومت رسيدن كشته خواهد شد.
در مقابل رواياتى كه از آنها بر پائى حكومت اسلامى استفاده مى شود دسته ديگرى از روايات است كه از آنها بر مى آيد حكومت ستمگران در عراق همچنان تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام ادامه خواهد داشت زيرا از امام صدق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
((زمانى كه ديوار عقب مسجد كوفه كه به خانه عبدالله بن مسعود مى رسد خراب مى شود آن زمان پايان سلطنت (خاندان فلان ) است كه بعد از آن حضرت قائم عليه السلام ظهور مى فرمايد))(17)
و روايتى كه در كتاب غيبت طوسى آمده است ((خراب كننده ديوار آن را ترميم نمى كند))(18) به اين معناست كه كسى كه ديوار مسجد را خراب نموده است يا كشته مى شود و يا قبل از اينكه به نوسازى و مرمت آن بپردازد از آنجا مى رود البته جريان تخريب ديوار مسجد صرفا جنبه نظامى داشته كه فرمانرواى آن شهر براى سركوبى حركت معارضى كه مخالفان مبارز، به مسجد پناه برده و متحصن مى شوند، آن را تخريب مى كند.
گاهى همين معنا از روايت مربوط به كشتار وحشيانه اى كه در كنار مسجد كوفه اتفاق مى افتد نيز استفاده مى شود كه ابوبصير آن را از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود:
((براى فرزندان فلان كنار مسجد شما (يعنى مسجد كوفه ) در روزى معين معركه اى رخ مى دهد كه در آن درگيرى ، از دروازه فيل تا اصحاب صابون (محله اى در كوفه ) چهار هزار نفر كشته خواهد شد))(19)
و در روايتى ديگر آمده است كه :
((ملك و سلطنت آنان از بين نخواهد رفت تا مردم را روز جمعه در كوفه قتل عام نمايند گوئيا حد فاصل بين مسجد و اصحاب صابون سرهايى را مى بينم كه از بدن جدا مى شود))(20)
همچنانكه قريب به همين مضمون از رواياتى كه در خصوص لشكركشى سفيانى به عراق وارد شده است نيز استفاده مى شود كه در برخى زا آنها اشاره شده به اينكه سفيانى با حكومت ضعيفى كه غير اسلامى بلكه مخالف اسلام و دشمن امام مهدى عليه السلام مى باشد مبارزه مى كند، چنانكه در روايتى هم كه از بحار در زمينه حركت سفيانى نقل كرديم آمده است:
((و فرمانرواى مردم در آن روز جبار و ستمگرى لجوج است كه كاهن و جادوگر ناميده مى شود))(21)
اما بر فرض صحت اين روايات چنين اخبارى با احاديث اولى كه دال بر پياده شدن حكومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بود منافاتى ندارد زيرا اين روايات از مرحله اى سخن مى گويد كه پيوند آن به ظهور آن حضرت معلوم نبوده و يا مرحله بسيار كوتاهى است كه متصل به ظهور ايشان است ، بهر ترتيب بعد از پيروزى زمينه سازان ظهور حكومت و نظام اسلامى ايجاد مى شود و تا زمانيكه اراده خداوند تعلق بگيرد ادامه خواهد داشت ، سپس در اثر انحراف از آن در همان سال ظهور و يا اندكى قبل از ظهور حكومت به كام جباران گشته و ديگر بار چيره مى شوند و الله العالم .
.............................................................................................
(1) بحار ج 51 ص 92
(2) بحار ج 51 ص 92.
(3) بحار ج 52 ص 222.
(4) بحار ج 52 ص 222.
(5) بحار ج 52 ص 217 219.
(6) نام منطقه اى است در عراق . و خانقين شهر مرزى فعلى عراق .
(7) ارشاد مفيد ص 336 و بحار ج 52 ص 219 221.
(8) بحار 52 ص 217.
(9) بحار ج 52 ص 43.
(10) ملاحم و فتن ص 43.
(11) مستفيض خبر واحدى است كه راويان آن از سه نفر تجاوز كند.
(12) بحار ج 51 ص 87.
(13) روايت مرسله از جهت جعل بحال شخصى كه در سلسله سند نامش حذف شده حجيت ندارد.
(14) روايت ضعيف
(15) روايت ضعيف آن است كه در سلسله راويان آن احتمال فسق در يك راوى و يا جه بحال وى و وضع و جعل نمودنش مورد شبهه باشد.
(16) الزام الناصب ج 2 ص 191
(17) ارشاد مفيد ص 360 .
(18) غيبت طوسى ص 271.
(19) ارشاد ص 360.
(20) غيبت طوسى ص 272.
(21) بحارج 52 ص 273.
-
- پست: 1190
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1244 بار
- سپاسهای دریافتی: 9775 بار
Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه
46- حسنى و شيصبانى و عوف سلمى
در تعدادى از روايات سخن از حسنى به ميان آمده است كه اشاره دارد، وى حركتى را در عراق آغاز مى نمايد اما اين روايات نياز به دقت بيشتر دارد چرا كه اين احاديث نام سه نفر، حسنى مدينه ، حسنى مكه و حسنى عراق را بيان مى كند، همچنين حسينى خراسانى كه در منابع حديث اهل سنت و برخى منابع خبرى شيعه ((حسنى )) ناميده شده است و هم اوست كه در سال ظهور حضرت مهدى عليه السلام با سپاهيانش وارد عراق مى گردد بنابراين احتمال دارد مراد از روايات مربوط به جنبش حسنى در عراق ، همين قيام و حركتش باشد و احتمال اينكه حسنى ديگرى قبل از او باشد نيز وجود دارد.
امام شيصبانى ، در مورد اين شخص روايتى از كتاب غيبت نعمانى كه از منابع درجه اول حديث مى باشد از جابربن يزيد جعفى نقل شده است كه گفت : از امام باقر عليه السلام در مورد سفيانى سؤ ال كردم حضرت فرمود:
((دسترسى به سفيانى پيدا نمى كنيد تا اينكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق مانند آبى كه از زمين بجوشد، ناگهان ظاهر مى شود و خروج مى نمايد، او نمايندگان شما را بقتل مى رساند و بعد از ماجرا در انتظار سفيانى باشيد كه حضرت قائم نيز خروج مى كند))(1)
گر چه من روايت ديگرى را پيرامون وى نيافتم اما همين روايت داراى چند نكته درباره اين شخص مى باشد از آن جمله :
الف او به شيصبانى توصيف شده است كه نسبت به شيصبان دارد و آن صفتى كه امامان عليه السلام از آن تعبير به طاغوتها و اشرار مى نمايند، بگونه اى كه در شرح قاموس زبيرى آمده است ، شيصبان در اصل نام ابليس و مورچه نر مى باشد.
ب اينكه او قبل از سفيانى خروج مى كند، از روايت چنين برداشت مى شود كه بين او و سفيانى فاصله چندانى نيست و يا اينكه بلافاصله بعد از او سفيانى خروج خواهد كرد، بدليل مفاد كلام امام باقر عليه السلام كه فرمود: ((بعد از او منتظر سفيانى باشيد))
ج محل خروج وى عراق است كه به آن زمين كوفان نيز گفته مى شود و يا اينكه در خود شهر كوفه است به هر حال خروج و يا انقلاب و يا حكومت او ناگهانى و غير منتظره است ((مانند آب كه از زمين مى جوشد)) او انسانى است طغيانگر و خونريز كه مؤ منان را به قتل مى رساند و ظاهرا معناى جمله ((و نمايندگان شما را مى كشد)) در كلام امام باقر عليه السلام اين است كه مؤ منين عالى رتبه اى را كه معمولا پيشاپيش و در صدر هيئت نمايندگى حضور دارند بشهادت مى رساند. چه اينكه گفته مى شود و فد قبيله نمايندگان قبيله و يا و فد مدينه - نمايندگان شهر بمعانى صاحبان جاه و مقام و شخصيتهاى آنان است البته احتمال هم دارد معنا اين گونه باشد كه هيئتهايى را كه قصد زيارت بيت الله الحرام و امثال آن را دارند، به قتل مى رساند.
ما در حركت و جنبش سفيانى و لشكركشى وى به عراق ترجيح داديم ، كه حاكميت شيصبانى در عراق پيش از خروج سفيانى و بعد از برقرارى حكومت مهيا گران مقدمات ظهور و پيروانشان خواهد بود البته از ديدگاه برخى چنين شخصى با اين اوصاف بر صدام حاكم فعلى عراق انطباق دارد. چون همه اين صفات در او وجود دارد، بنابراين اگر سفيانى بعد از او در شام خروج نمايد مى توان ادعا كرد كه صدام همان شيصبانى عراق است كه در روايت وارد شده است .
اما عوف سلمى در مورد اين شخص نيز روايتى در كتاب غيبت طوسى كه آن هم از منابع درجه اول حديث بشمار مى رود وارد شده است . حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده كه گفت :
((به على بن الحسين عليه السلام عرض كردم ، كيفيت خروج حضرت مهدى عليه السلام را برايم توصيف نموده و دلائل و نشانه هاى ظهورش را به من بشناسان حضرت فرمود: قبل از ظهور او مردى بنام عوف سلمى در سرزمين جزيره خروج مى نمايد كه جايگاه او تكريت و محل قتل وى مسجد دمشق مى باشد و بعد از آن شعيب بن صالح از سمرقند خروج مى كند و آنگاه سفيانى ملعون كه از ذريه عتبه پسر ابوسفيان است از منطقه وادى يا بس (بيابان خشك ) خروج مى نمايد كه در هنگام خروج او حضرت مهدى عليه السلام مخفى است و پس از آن خروج مى نمايد))(2)
البته پيرامون اين شخص (عوف ) روايت ديگرى را نيافتم . اما آنچه كه در متن همين روايت درباره شعيب بن صالح آمده كه وى اهل سمرقند است مخالف با مطالبى است كه در مصادر روايتى شيعه مشهور است كه او از اهالى رى مى باشد، مگر اينكه بگوئيم وى اصالة اهل سمرقند است و همچنين كيفيت خروج ايشان قبل از سفيانى را كه در جاى خودش ذكر نموديم .
ظاهرا عوف سلمى عليه حكومت سوريه قيام مى كند نه عراق و مدت كوتاهى قبل از سفيانى بسر مى برد. امام جزيره كه مركز جنبش و قيام اوست نام منطقه اى است در مرز عراق و سوريه و هرگاه لفظ جزيره بدون اضافه ذكر شود همين معنا از آن استفاده مى شود آنگونه كه در كتب تاريخ و حديث نيز چنين آمده است البته اين جزيره به نام جزيره ربيعه و جزيره ديار بكر نيز ناميده مى شود بنابراين از لفظ جزيره نمى توان جزيرة العرب و يا جزيره ديگرى را لحاظ نمود مگر در صورت اضافه شدن اين كلمه و ظاهرا معناى جمله ((و جايگاه وى تكريت است )) اين است كه جايگاه او قبل از قيام و حركتش و همچنين بعد از شكست او و فرارش شهر تكريت خواهد بود كه امروزه يكى از شهرهاى معروف عراق است و آنچه كه اين مطلب را تاءييد مى كند اين است كه تكريت نزديك منطقه حركت او يعنى جزيره واقع شده است . و عبارات ديگرى كه در برخى از نسخه ها ((جايگاه وى بكريت و يا بكويت )) آمده است در اثر اشتباه نسخه هاست كه بجاى تكريت نقل شده است و مؤ يد اين معنى اين است كه در بحار و غيبت طوسى فقط تكريت آمده است روايت اشاره به اين معنا دارد كه او عوف سلمى در مسجد دمشق كشته مى شود يعنى در آنجا بوسيله ترور بقتل مى رسد و يا اينكه در آن محل دستگير و كشته مى شود بنابراين قضيه خروج او از جمله حوادث و پيشامدهاى سرزمين شام است كه با حوادث عراق نيز بى ارتباط نيست .
.....................................
(1) بحار ج 52 ص 250 به نقل از غيبت نعمانى .
(2) بحارج 52 ص 213 به نقل از غيبت طوسى .
در تعدادى از روايات سخن از حسنى به ميان آمده است كه اشاره دارد، وى حركتى را در عراق آغاز مى نمايد اما اين روايات نياز به دقت بيشتر دارد چرا كه اين احاديث نام سه نفر، حسنى مدينه ، حسنى مكه و حسنى عراق را بيان مى كند، همچنين حسينى خراسانى كه در منابع حديث اهل سنت و برخى منابع خبرى شيعه ((حسنى )) ناميده شده است و هم اوست كه در سال ظهور حضرت مهدى عليه السلام با سپاهيانش وارد عراق مى گردد بنابراين احتمال دارد مراد از روايات مربوط به جنبش حسنى در عراق ، همين قيام و حركتش باشد و احتمال اينكه حسنى ديگرى قبل از او باشد نيز وجود دارد.
امام شيصبانى ، در مورد اين شخص روايتى از كتاب غيبت نعمانى كه از منابع درجه اول حديث مى باشد از جابربن يزيد جعفى نقل شده است كه گفت : از امام باقر عليه السلام در مورد سفيانى سؤ ال كردم حضرت فرمود:
((دسترسى به سفيانى پيدا نمى كنيد تا اينكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق مانند آبى كه از زمين بجوشد، ناگهان ظاهر مى شود و خروج مى نمايد، او نمايندگان شما را بقتل مى رساند و بعد از ماجرا در انتظار سفيانى باشيد كه حضرت قائم نيز خروج مى كند))(1)
گر چه من روايت ديگرى را پيرامون وى نيافتم اما همين روايت داراى چند نكته درباره اين شخص مى باشد از آن جمله :
الف او به شيصبانى توصيف شده است كه نسبت به شيصبان دارد و آن صفتى كه امامان عليه السلام از آن تعبير به طاغوتها و اشرار مى نمايند، بگونه اى كه در شرح قاموس زبيرى آمده است ، شيصبان در اصل نام ابليس و مورچه نر مى باشد.
ب اينكه او قبل از سفيانى خروج مى كند، از روايت چنين برداشت مى شود كه بين او و سفيانى فاصله چندانى نيست و يا اينكه بلافاصله بعد از او سفيانى خروج خواهد كرد، بدليل مفاد كلام امام باقر عليه السلام كه فرمود: ((بعد از او منتظر سفيانى باشيد))
ج محل خروج وى عراق است كه به آن زمين كوفان نيز گفته مى شود و يا اينكه در خود شهر كوفه است به هر حال خروج و يا انقلاب و يا حكومت او ناگهانى و غير منتظره است ((مانند آب كه از زمين مى جوشد)) او انسانى است طغيانگر و خونريز كه مؤ منان را به قتل مى رساند و ظاهرا معناى جمله ((و نمايندگان شما را مى كشد)) در كلام امام باقر عليه السلام اين است كه مؤ منين عالى رتبه اى را كه معمولا پيشاپيش و در صدر هيئت نمايندگى حضور دارند بشهادت مى رساند. چه اينكه گفته مى شود و فد قبيله نمايندگان قبيله و يا و فد مدينه - نمايندگان شهر بمعانى صاحبان جاه و مقام و شخصيتهاى آنان است البته احتمال هم دارد معنا اين گونه باشد كه هيئتهايى را كه قصد زيارت بيت الله الحرام و امثال آن را دارند، به قتل مى رساند.
ما در حركت و جنبش سفيانى و لشكركشى وى به عراق ترجيح داديم ، كه حاكميت شيصبانى در عراق پيش از خروج سفيانى و بعد از برقرارى حكومت مهيا گران مقدمات ظهور و پيروانشان خواهد بود البته از ديدگاه برخى چنين شخصى با اين اوصاف بر صدام حاكم فعلى عراق انطباق دارد. چون همه اين صفات در او وجود دارد، بنابراين اگر سفيانى بعد از او در شام خروج نمايد مى توان ادعا كرد كه صدام همان شيصبانى عراق است كه در روايت وارد شده است .
اما عوف سلمى در مورد اين شخص نيز روايتى در كتاب غيبت طوسى كه آن هم از منابع درجه اول حديث بشمار مى رود وارد شده است . حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده كه گفت :
((به على بن الحسين عليه السلام عرض كردم ، كيفيت خروج حضرت مهدى عليه السلام را برايم توصيف نموده و دلائل و نشانه هاى ظهورش را به من بشناسان حضرت فرمود: قبل از ظهور او مردى بنام عوف سلمى در سرزمين جزيره خروج مى نمايد كه جايگاه او تكريت و محل قتل وى مسجد دمشق مى باشد و بعد از آن شعيب بن صالح از سمرقند خروج مى كند و آنگاه سفيانى ملعون كه از ذريه عتبه پسر ابوسفيان است از منطقه وادى يا بس (بيابان خشك ) خروج مى نمايد كه در هنگام خروج او حضرت مهدى عليه السلام مخفى است و پس از آن خروج مى نمايد))(2)
البته پيرامون اين شخص (عوف ) روايت ديگرى را نيافتم . اما آنچه كه در متن همين روايت درباره شعيب بن صالح آمده كه وى اهل سمرقند است مخالف با مطالبى است كه در مصادر روايتى شيعه مشهور است كه او از اهالى رى مى باشد، مگر اينكه بگوئيم وى اصالة اهل سمرقند است و همچنين كيفيت خروج ايشان قبل از سفيانى را كه در جاى خودش ذكر نموديم .
ظاهرا عوف سلمى عليه حكومت سوريه قيام مى كند نه عراق و مدت كوتاهى قبل از سفيانى بسر مى برد. امام جزيره كه مركز جنبش و قيام اوست نام منطقه اى است در مرز عراق و سوريه و هرگاه لفظ جزيره بدون اضافه ذكر شود همين معنا از آن استفاده مى شود آنگونه كه در كتب تاريخ و حديث نيز چنين آمده است البته اين جزيره به نام جزيره ربيعه و جزيره ديار بكر نيز ناميده مى شود بنابراين از لفظ جزيره نمى توان جزيرة العرب و يا جزيره ديگرى را لحاظ نمود مگر در صورت اضافه شدن اين كلمه و ظاهرا معناى جمله ((و جايگاه وى تكريت است )) اين است كه جايگاه او قبل از قيام و حركتش و همچنين بعد از شكست او و فرارش شهر تكريت خواهد بود كه امروزه يكى از شهرهاى معروف عراق است و آنچه كه اين مطلب را تاءييد مى كند اين است كه تكريت نزديك منطقه حركت او يعنى جزيره واقع شده است . و عبارات ديگرى كه در برخى از نسخه ها ((جايگاه وى بكريت و يا بكويت )) آمده است در اثر اشتباه نسخه هاست كه بجاى تكريت نقل شده است و مؤ يد اين معنى اين است كه در بحار و غيبت طوسى فقط تكريت آمده است روايت اشاره به اين معنا دارد كه او عوف سلمى در مسجد دمشق كشته مى شود يعنى در آنجا بوسيله ترور بقتل مى رسد و يا اينكه در آن محل دستگير و كشته مى شود بنابراين قضيه خروج او از جمله حوادث و پيشامدهاى سرزمين شام است كه با حوادث عراق نيز بى ارتباط نيست .
.....................................
(1) بحار ج 52 ص 250 به نقل از غيبت نعمانى .
(2) بحارج 52 ص 213 به نقل از غيبت طوسى .