نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

47- مرحله سوم : لشكركشى سفيانى و خراب شدن بصره


رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است چگونگى لشكركشى سفيانى به عراق و اشغال آن كشور توسط او و آزار و اذيت مردم آن سامان مخصوصا پيروان حضرت مهدى عليه السلام و اهل بيت عليه السلام را بوسيله وى توصيف مى كند كه در بخش جنبش سفيانى از آن ياد كرديم لكن از مجموعه روايات چنين استفاده مى شود كه حكومت وقت عراق در آن زمان به اندازه اى ضعيف و ناتوان است كه نه با قواى نظامى و نه با تكيه بر نيروى مردمى قادر بر دفع هجوم سفيانى نيست و پس از آن جلوگيرى نيروهاى يمنى و ايرانى كه جهت روياروئى با لشكريان سفيانى وارد عراق مى گردند نيز عاجز مى باشد چنانكه احتمال دارد علت ورود نيروهاى سفيانى به عراق دعوت نمودن حكومت ضعيف آن كشور باشد و اينكه روايات از نبردى كه لشكريان سفيانى در دجيل(2) و بغداد و جاهاى ديگر درگير آن مى شوند ياد كرده است ، منظور جنگ و درگيرى و يا با گروهكهاى شورشى عليه خود مى باشد.

چه اينكه مفهوم روايات اين است كه نيروهاى ايران و يمنى از پشتيبانى مردمى ملت عراق برخوردارند و مردم مستضعف آن سامان با شادمانى اين نيروها را جهت تعقيب و سركوبى قواى سفيانى مساعدت و يارى مى نمايند.
اما روايات مربوط به خراب شدن بصره سه دسته است : الف خراب شدن آن بواسطه غرق در آب . ب و بواسطه جنبش و انقلاب زنگيان (سياه پوستان ) ج در اثر فرو رفتن زمين و غرق شدن هر دو. و مضمون بيشتر كلمات اميرمؤ منان عليه السلام كه در خطبه هاى نهج البلاغه و غير آن وارد شده است مراد دو خرابى اولى است كه در زمان عباسيان بوقوع پيوسته است همچنانكه همه مورخان آن را ذكر كرده اند و مقصود بخشى ديگر از فرمايشات آن حضرت ، خرابى نوع سوم بواسطه فرو رفتن زمين است كه از جمله علامتها و نشانه هاى ظهور حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود.

حضرت على عليه السلام در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه خطاب به اهل بصره مى فرمايد:

((شما لشكريان آن زن (عايشه ) هستيد و طرفداران آن حيوان (شتر عايشه ) وقتى آن حيوان فرياد زد اجابت كرديد و زمانى كه پى شد گريختيد. زود رنجيده خاطر مى شويد و عهد و پيمان شما نقض عهد و پيمان شكنى است ، آئين شما نفاق است و آب آشاميدنى تان بسيار تلخ و غير قابل استفاده كسى كه در بين شما مسكن گزيند در گرو گناهانش گرفتار آمده و آنكس كه شما را ترك گويد رحمت خدا شامل حال وى شده است گوئيا مى بينم مسجد شما را (مسجد بصره ) مانند سينه كشتى بر آب نشسته خداوند عذاب را از بالا و پائين آن فرو فرستاده است و هر آنكس كه درون آن باشد غرق خواهد شد.))(3)

ابن ابى الحديد پيرامون كلمات حضرت در اين خطبه گفته است : ((اينكه اميرالمؤ منين عليه السلام از غرق شدن بصره خبر داده كه غير از مسجد جامع آن همه را آب فرا مى گيرد ديدم كسانى را كه معتقدند آنچه در كتابهاى حوادث آينده بچشم مى خورد دلالت بر اين معنى دارد كه شهر بصره و اهل آن بوسيله آب تيره اى كه از زمين مى جوشد هلاك شده و غرق مى گردد تنها مسجد آن شهر از غرق شدن مصون مى ماند. و آنچه صحيح بنظر مى رسد اين است كه هر چه را به آن خبر داده شده است بوقوع پيوسته زيرا شهر بصره دو بار يكى در زمان خليفه عباسى قائم بامر الله بطور كامل غرق شده است به جز بخشى از مسجد جامع آن كه شبيه سينه پرنده روى آب هويدا بوده چيزى باقى نمانده است همانطور كه اميرمؤ منان عليه السلام كيفيت آن را خبر داده است كه آب از درياى فارس از ناحيه اى كه امروزه معروف به جزيره فارسى است و از ناحيه كوه معروفى بنام كوه سنام آن را فرا گرفت كه خانه شهر و هر كس كه در آنها بسر مى برد غرق شد و جمعيت انبوهى از اهل آنجا هلاك شدند و يكى از اين دو حادثه غرق ، نزد اهل بصره معروف است كه آن را از پيشينيان خود نقل مى كنند.

اما حادثه آن خرابى كه بواسطه انقلاب زنگيان اتفاق افتاده است در نيمه قرن چهارم در زمان عباسيان بود. اميرمؤ منان عليه السلام مكرر از آن خبر داده ، از جمله خطبه اى كه حضرت در آن فرموده :

((اى احنف گوئيا وى را مى بينم با لشكرى راه مى افتد كه نه داراى غبار است و نه همهمه جنگاوران و نه صداى چكاچك افسار مركب ها و نه صداى شيهه اسبان با گامهايى شبيه گام شتر مرغ زمين را شيار مى نمايند))(4)

مرحوم سيد رضى بيان داشته است كه ((آن حضرت با اين عبارات به فرمانده زنگيان اشاره فرموده است . سپس حضرت ادامه داد: ((واى بر راههاى آباد شما و بر خانه هاى زيبايتان كه بالكن هايى چون بالهاى كركس و پيشانى هايى چون خرطوم فيل دارند از طرف كسانى كه بر كشته هايشان زارى نمى شود و غايبشان مفقود نيستند))
اما انقلاب زنگيان به رهبرى قرمطى در كتب تاريخ مشهور است و هر وضعيتى را كه اميرمؤ منان عليه السلام براى آنان ذكر فرموده است بطور دقيق بر آنها منطبق است و اين انقلاب و نهضت در حقيقت عكس العمل ظلم و ستم و خوشگذرانى و بيدادگرى با بردگان و مستضعفان است . از اين رو لشكريان او همه از بردگان سياهى مى باشند كه پياده بوده و مركبى را در اختيار نداشتند.

اما حادثه خرابى بصره كه از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى عليه السلام است در بسيارى از روايات وارد شده است كه بصره از جمله شهرهاى مؤ تفكه (زيرور و شده است ) كه در قرآن مجيد آمده است يعنى شهرهايى كه با فرو رفتن در زمين در اثر عذاب الهى دگرگون شده است كه از جمله آنان شهر بصره است كه سه مرحله (زيرور و شده ) و مرحله چهارم هنوز واقع نشده است .

در شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى آمده است كه گفت :

((زمانى كه اميرمؤ منان عليه السلام از جنگ جمل فارغ شد، منادى را اءمر كرد كه اعلام دارد مردم از فردا به مدت سه روز در نمازها حاضر شوند و هيچكس بدون عذر حق سرپيچى و تخلف از آن را ندارد و كارى نكنيد كه با شما برخورد شود! چون روز معين فرا رسيد مردم اجتماع نمودند آنگاه حضرت در آن مكان حضور يافت و نماز صبح را در مسجد جامع با مردم به جماعت گذارد بعد از پايان نماز، حضرت ايستاد و در حالى كه پشت به قبله به ديوار سمت راست مصلا تكيه زده بود مردم را مخاطب قرار داد بعد از حمد و ستايش خدا، آنطور كه شايسته مقام اوست و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله و طلب آمرزش براى مردان و زنان مؤ من و مسلمان چنين آغاز سخن فرمود: ((اى مردم بصره اى اهالى شهرى كه تاكنون سه مرحله اهل خود را به كام مرگ فرستاده است خداوند متعال مرحله چهارم را نيز محقق ساخته و كامل مى نمايد اى لشكريان زن (عائشه ) و اى طرفداران آن مركب (شتر عائشه ) كه چون فرياد زد اجابت كرديد و زمانى كه پى شد شكست خورديد (و گريختيد) زود مى رنجيد، آئين شما نفاق است و آب آشاميدنى تان تلخ و غير قابل استفاده خاك شهر شما بدبوترين خاكهاى شهرههاى خداست و دورترين آنها از رحمت خداوندى در اين شهر نسبت شر و بدى نه دهم است (يعنى از هر ده نفر نه نفر تبهكار و شرور هستند) كسى كه در آن شهر بماند در اثر گناه اوست و آنكس كه از آن خارج شود رحمت خداى وى را شامل شده است گوئيا مى بينم شهر شما را بصره آب پوشانده است به گونه اى كه غير از كنگره هاى مسجد كه مانند سينه پرنده اى در وسط دريا آشكار است چيز ديگرى ديده نمى شود در اين هنگام احنف بن قيس ايستاد و عرض كرد: اى اميرمؤ منان ، اينها چه زمانى اتفاق مى افتد؟ حضرت فرمود: اى ابابحر،تو آن زمان را هرگز درك نخواهى كرد، فاصله بين تو و آن زمان قرن هاست لكن بايد حاضرين شما به غائبين و آنها نيز به برادران دينى خود برسانند زيرا زمانى كه ديدند نيزارهاى آن تبديل به خانه ها و آسمانخراشها شده است ، پس فرار، فرار كه در آن روز ديگر بصره اى براى شما باقى نخواهد ماند.

حضرت متوجه سمت راست خود شد و فرمود: چقدر فاصله بين شما و ابله است ؟ منذربن جارود عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو باد چهار فرسخ . حضرت بدو فرمود: راست گفتى . به خدايى كه پيامبر اسلام حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى بر انگيخت و او را به مقام نبوت ، كرامت بخشيد و رسالت را مخصوص وى گردانيد و مرغ روحش را شتابان در بهشت جاودان جايگزين فرمود، از آن بزرگوار شنيدم اين گونه كه شما هم اكنون از من مى شنويد كه فرمود: اى على آيا مى دانى فاصله بين مكانى كه بصره نام دارد و بين منطقه اى كه آن را ابله مى نامند چهار فرسخ است و به زودى اين منطقه محل استقرار خراج گيران خواهد شد در آن مكان هفتاد هزار نفر از امت من شهيد خواهند شد كه به منزله شهداى جنگ بدر مى باشند.

منذر عرض كرد: اى اميرمؤ منان عليه السلام پدر و مادرم بقربانت چه كسى آنان را مى كشد؟ حضرت فرمود: آنان بوسيله برادرانى كه مانند شياطين سياه چهره و بدبو هستند كشته مى شوند حرص و طمع آنان زياد است اما در غارتها سود اندكى در غارتها سو اندكى دارند خوش بحال كسى كه به دست اينان كشته شود براى مبارزه با آنان گروهى پيشقدم مى شوند كه نزد مستكبرين آن زمان خوار هستند در زمين ناشناس و در آسمان معروفند، آسمان و زمين و آنچه در آنهاست بر آن مى گريند، سپس چشمان حضرت پر از اشك گرديد و فرمود: واى بر تو اى بصره از لشكرى كه نه صدا دارد و نه گرد و غبار.

منذر ديگر بار عرضه داشت : آنچه فرموديد كه از ناحيه غرق براى آنان (اهل بصره ) پيش مى آيد كدام است ؟ حضرت فرمود: اين لفظ (واى ) داراى دو درب است يكى در رحمت و ديگرى در عذاب ، آرى اى پسر جارود خونخواهانى بزرگ كه گروهى از آنان بعض ديگر را بقتل مى رسانند و از آن جمله فتنه و آشوبى است كه تخريب خانه ها و شهرها و غارت اموال را به دنبال خواهد داشت و اسارت زنانى كه با وضع بسيار بدى سر بريده مى شوند اى واى . كه تا چه اندازه سرگذشت آنان عجيب است !

و از جمله آن نشانه ها، دجال بزرگ يك چشم است كه چشم راست او ناپيدا است و در چشم ديگرش چيزى مانند گوشت جويده شده ديده مى شود كه آميخته بخون است ، چشم وى مانند دانه انگورى كه روى آب در گردش ‍ باشد از حدقه بيرون آمده است ، گروهى از مردم بصره كه تعدادشان به اندازه شهداى ابله مى رسد و انجيل ها حمايل دارند از او پيروى مى كنند در آن زمان عده اى كشته مى شوند و عده اى فرار مى كنند و پس از آن ، لرزش ‍ زمين به اطراف پرتاب شدن ، فرو رفتن ، و به صورت ديگر در آمدن قيافه هاست ، آنگاه گرسنگى در اثر قحطى و بعد از آن مرگ سرخ يعنى غرق شدن مى باشد.

اى منذر: شهر بصره در كتب آسمانى ، داراى سه نام ديگر غير از بصره است كه جز دانشمندان و علماء آنها را كسى نمى داند از آن جمله ، خريبه ، تدمر و مؤ تفكه است ، تا اينكه فرمود:

اى اهل بصره ، خداوند از ميان همه شهرهاى مسلمانان ، برترين مرتبه شرف و كرامت را در شما قرار داد و شما را بر ديگران زيادتى بخشيد، از ناحيه قبله بر ديگران برترى داريد، چه اينكه قبله شما روبروى مقام ابراهيم مى باشد و آن جايى است كه امام جماعت در مكه مى ايستد، قاريان قرآن شما بهترين قاريانند و پرهيزكاران شما، پارساترين مردم ، عبادت كنندگان شما بهترين عبادت كنندگان و تجار شما بهترين تاجران و راستگوترين آنها در معامله و تجارت هستند، صدقه دهندگان شما از اين جهت گرامى ترين مردم هستند، و ثروتمندان شما، بخشنده ترين و متواضع ترين انسانهايند افراد شايسته شما از حيث خلق نيكو از همه بالا ترند و شما بهترين پناه دهندگان مردميد و نسبت به آنچه را كه مربوط به شما نيست به زحمت نمى اندازيد، رغبت شما به شركت در نماز جماعت بيش از ديگران است ، ميوه هاى شما بهترين ميوه ها و اموال شما بيشترين اموال و فرزندان شما هوشيارترين فرزندان و زنهاى شما عفيف ترين و شوهردارترين زنان است . خداوند سبحان آب را در اختيارتان قرار داده تا صبح و عصر براى معيشت خود، از آن استفاده كنيد و دريا را سبب افزايش اموال شما قرار داده است و چنانچه اهل صبر و استقامت باشيد درخت طوبى جايگاه و سايه بان شماست ، الا اينكه اراده خداوند چنين تعلق گرفته و قضاء او جارى خواهى بود و هيچكس خلاف حكمت او نمى تواند كارى انجام دهد. و هم اوست كه بسرعت بندگانش را محاسبه مى نمايد خداى سبحان مى فرمايد: ((هيچ منطقه اى نيست مگر اينكه قبل از قيامت اهل آن را هلاك و يا عذاب مى كنيم . و اين حقيقت ، در قرآن نوشته شده است ..))(5)

تا اينكه فرمود:

((يكى از روزها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مطلبى را به من فرمود و كسى غير از من با آن حضرت نبود فرمود: كه جبرئيل روح الامين مرا بر شانه راستش حمل نمود تا زمين و آنچه را كه بر روى آن وجود دارد ببينم كليدهاى آن را به من سپرد و به آنچه كه در زمين بود و تا روز قيامت خواهد بود مرا آگاه نمود، آشنايى و آگاهى اين امر برايم دشوار نبود، همانطورى كه بر پدرم آدم سخت نيامد همه نامها را به وى آموخت اما ملائكه آنها را ندانستند. آنگاه من در كنار دريا شهرى را مشاهده نمودم كه بصره ناميده مى شد، آن شهر دورترين قسمت زمين نسبت به آسمان بود و نزديكترين شهرها به آب ، آن سرزمين از ساير جاها زودتر خراب مى گردد و داراى نامرغوب ترين خاك و شديدترين عذابها خواهد بود كه در قرون گذشته چندين بار به زمين فرو رفته و ديگر بار نيز چنين خواهد شد، اى اهل بصره : و اى روستاهاى اطراف ! آن روزى كه آب آنجا را فرا مى گيرد بر شما، از نظر بلا و مصيبت روز بس بزرگى خواهد بود من محل فوران و جوشش ‍ آب در شهر شما (بصره ) را مى دانم و قبل از آن حوادثى بزرگ و غير منتظره به شما روى مى آورد كه از ديدگان شما پنهان است لكن ما به آن آگاهيم ، كسى كه نزديك غرق شدن آن شهر، آن را ترك گويد رحمت خداى او را شامل شده است و كسى كه در آن بدون توجه باقى بماند در گرو گناه خويش است و خداوند نسبت به بندگانش ستم نمى كند))(6)

ما بر اين حديث فقره اى از كتاب نهج السعادة در مستدرك نهج البلاغه افزوديم و فقره ديگرى از اين خطبه ، از كتاب عيون اخبارالرضا نوشته ابن قتيبه از حسن بصرى روايت شده كه در آن آمده است :

((جز آنكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود زمينى فتح خواهد شد كه بصره ناميده مى شود از حيث قبله باثبات ترين قسمت زمين هاست قاريان آن شهر از بهترين قاريان ، و عبادت كنندگان آن بهترين عابدان و دانشمندان و علماء آن ديار داناترين انديشمندان و صدقه دهندگان و تجار آن بزرگترين تاجران مى باشند، از اين شهر تا منطقه اى كه ابله نام دارد چهار فرسخ فاصله است در آستان مسجد جامع اين شهر، تعداد چهل هزار نفر به شهادت مى رسند كه شهيد آنان مانند شهيدى است كه با من در جنگ بدر حضور داشته است ))

آنچه از منابع تاريخى استفاده مى شود اين است كه خطبه اميرمؤ منان عليه السلام در بصره و سخنان آن حضرت در آن از حوادث و پيشامدها، حتمى و مشهور بوده است لكن روايات مربوط به آن در طولانى و كوتاه بودن و از حيث مضمون اندكى با هم اختلاف دارند.

دو روايتى كه نقل كرديم به تنهائى خراب شدن بصره را بواسطه غرق شدن بعد از فرو رفتن بيان مى كند و اين جريانى است كه در دو مرحله غرق قبلى و يا در انقلاب زنگيان اتفاق نيفتاده است و ظاهرا اين همان فرو رفتنى است كه در روايات ديگرى از امامان عليه السلام به عنوان يكى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى عليه السلام ذكر شده است و يا فرو رفتنى است كه احتمالا در زمان نبرد ياران درفش هاى سياه با فرمانروايان ستمكار عراق قبل از به اشغال در آمدن آن توسط سفيانى و يا بعد از اشغال آن صورت مى گيرد و چنانكه تنها اين دو روايت در زمينه بيان تعداد شهداى بصره كه هفتاد و يا چهل هزار تن مى باشند و در مقام و مرتبه شهداى بدر بودن آنان و گريستن اميرمؤ منان عليه السلام سخن مى گويد در روايتى ديگر گريه نمودن پيامبر صلى الله عليه و آله بر آنان نيز وارد شده است روايت اول محل شهادت آنان را بين بصره و ابله ذكر نموده است كه امروزه محله اى است در بصره كه نزديك ايستگاه قطار واقع شده است در حالى كه روايت ابن قتيبه شهادت آنان را كنار مسجد جامع كه ظاهرا مراد از آن مسجد بصره است بيان كرده است .

بنابراين ناگزير بايد جريان شهادت آنان قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام باشد زيرا بعد از ظهور آن بزرگوار هيچ ستمگر و ظالمى وجود ندارد تا اينكه شهداء در پيشگاه آن مستكبران ذليل و خوار باشند چنانكه از روايت ، چنين برداشت مى شد، لكن اشاره اى به تعيين زمان آنها نشده است همچنين روايت به روشنى بيان ننموده كه آنها به دست چه كسانى كشته مى شوند و شايد كلمه ((برادران حاميان )) اشتباها بجاى كلمه ديگر نوشته شده باشد.

و دجال ، كه نام او ذكر شده است ، بعد از آنان خواهد آمد و داراى طرفدارانى بالغ بر هفتاد هزار تن از نصارى پيروان انجيل ها مى باشند. بعيد نيست كه او غير از دجال موعودى باشد كه بعد از ظهور حضرت مهدى عليه السلام ظاهر مى شود. به دليل اينكه روايت ابن قتيبه به بيان شهداى ابله اكتفاء نموده و نامى از دجال به ميان نياورده است و از طرفى ابن ميثم منبع اين روايت را متذكر نشده است كه اين خود نياز به تحقيق و بررسى بيشتر دارد. و الله العالم .

در تفسير نورالثقلين ، در تفسير اين آيه شريفه ((و جاء فرعون و من قبله والمؤ تفكات بالخاطئه )) و آمد فرعون و كسانى كه قبل از او بودند و شهرهاى زيرورو شده در اثر گناه ))(7)

آمده است كه مرداد از زيرور و شده ها، شهر بصره است ، همچنين در تفسير آيه شريفه ((و زيرورو شده ها را فرو اءفكند))(8) از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: ((مراد اهل بصره است و هم آن شهر است كه زيرورو شده است )) و نيز در تفسير فرموده خداى سبحان كه فرمود: ((و پيروان ابراهيم و اصحاب مدين (شهر پيروان حضرت شعيب ) و شهرهاى زيرورو شده ))(9) از حضرت صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمودند: ((آنان قوم لوطاند كه شهرشان زيرورو و دگرگون شده است .))

و در همين تفسير مطلبى به نقل از كتاب ((من لايحضره الفقيه )) از جويرية بن مسهر عبدى آمده است كه گفت :

((با اميرمؤ منان عليه السلام از جنگ با خوارج بر مى گشتيم ، وقت نماز عصر بود كه به سرزمين بابل رسيديم ، حضرت با مردم ، در آن منطقه فرود آمد، سپس امام رو به مردم ، فرمود: اى مردم اين زمين ملعون است و در طول زمان سه مرتبه گرفتار عذاب الهى شده است (در روايتى ديگر دو مرتبه ) و در انتظار سومين مرحله آن مى باشد و اين سرزمين يكى از مناطق زيرورو شده است )

.....................................................................................................
(2) نهر كوچكى كه از دلجه جدا شده است .
(3) نهج البلاغه خطبه 13.
(4) نهج البلاغه خطبه 128
(5) اسراء آيه 10.
(6) بحارج 60 ص 224 226 و نهج البلاغه ص 325.
(7) حاقه 9.
(8) نجم 53.
(9) توبه 70.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

48- مرحله چهارم : آزاد شدن عراق به دست حضرت مهدى عليه السلام


در زمينه ورود حضرت مهدى عليه السلام به عراق و آزاد ساختن آن از باقيمانده نيروهاى سفيانى و گروهكهاى متعدد خوارج و پذيرفتن آن كشور به عنوان پايگاه دولت و مركز حكومت خويش ، روايات فراوانى وجود دارد.

و در خصوص زمان دقيق ورود حضرت به عراق مطلبى را نيافتم ، اما در بحث حركت ظهور آن حضرت خواهد آمد كه چند ماه بعد از ظهور و پس از آزادى سازى حجاز و درگيرى سخت ياران او در منطقه بيضاء استخر (كوه سفيد) در نزديكى اهواز با نيروهاى مخالف ، به شكست فاحش قواى سفيانى خواهد انجاميد، سپس آن حضرت از طريق هوا با يك اسكادران هواپيما، وارد عراق مى شود، چه اينكه از كلام امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه ((اى جماعت جنيان و انسانها اگر قادر به عبور هستيد، از اطراف و نواحى آسمان و زمين پس بگذريد، كه نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و تسلط الهى ))(1) چنين استفاده مى شود كه فرمود: قائم در روز لرزش زمين با هفت كجاوه از نور فرود مى آيد به گونه اى كه هيچكس متوجه نمى شود كه حضرت در كدام يك از آنهاست ، تا اينكه در شهر كوفه فرود مى آيد))

اگر اين روايت صحيح باشد علاوه بر جنبه اعجاز، بر اين مطلب دلالت دارد كه شرائط امنيتى براى حفظ وجود مبارك آن حضرت ، اقتضاى چنين احتياطى را دارد و با وجودى كه اوضاع كينه توزانه جهانى ، عليه آن بزرگوار است رد عين حال صحنه داخلى كشور عراق آن طور كه بايد پاكسازى نشده است و از مفاد كلمه ((فرود مى آيد)) و جمله بعدى ((تا اينكه در كوفه فرود مى آيد)) چنين استفاده مى شود كه آن حضرت مستقيما وارد كوفه و يا نجف نمى شود بلكه طبق دلالت برخى روايات ابتداء در مركز حكومت (پايتخت ) و يا در پايگاه نظامى و يا در كربلا فرود خواهد آمد.

روايات ، بخش عظيمى از فعاليتها و معجزات آن حضرت را در عراق بيان مى كند كه در مبحث حركت ظهور به بيان آن خواهيم پرداخت و در اينجا بعضى موارد را كه متعلق به اوضاع عمومى كشور عراق است ذكر مى كنيم كه مهم ترين آنها هموار نمودن اوضاع داخلى و متلاشى نمودن عده بسيارى از مخالفان است زيرا روايات ، چنين مى گويد: زمانى كه حضرت وارد شهر كوفه يعنى عراق مى شود، درگير و كشمكش بين سه جناح وجود دارد كه ظاهرا جناح اول طرفداران آن حضرت و گروه دوم پيروان سفيانى و دسته سوم وابسته به شورشيان است ، عمروبن شمر به نقل از امام باقر عليه السلام مى گويد: امم عليه السلام حضرت مهدى عليه السلام را ياد كرد، آنگاه فرمود:

((وارد كوفه مى شود در حالى كه سه جناح داراى درفش ها، شهر را آشفته نموده اند و پس از آن زمينه براى ورود حضرت مهيا و شهر كاملا آمده پذيرش اوست آن حضرت وارد شده و با قرار گرفتن بر فراز منبر، آغاز سخن مى كند، بنحوى كه مردم از شدت گريه متوجه گفتار وى نمى شوند.))(2)

در اين حديث شريف و مشابه آن ، كلمه كوفه تعبير از عراق است ، بنابراين وجود سه گروه پرچمدار در عراق ، با رواياتى كه بر تسلط نظامى ايرانيان بعد از شكست سفيانى در آن كشور دارد، منافاتى ندارد. مانند حديث بعدى كه اين روايت در منابع روائى شيعه و سنى به نحو مستفيض ، از اميرمؤ منان عليه السلام و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود

((درفش هاى سياهى كه از خراسان خارج مى شود در كوفه فرود مى آيد و زمانى كه مهدى عليه السلام ظاهر شد جهت بيعت مجدد، حضور آن بزرگوار شرفياب مى شود))(3)

بنابراين برترى نظامى در عراق به دست نيروهاى ايرانى زمينه سازان ظهور مى باشد، لكن اوضاع داخلى و مردمى آن كشور چنانكه گفتيم دستخوش ‍ كشمكش هاى سه جناح موجود در آنجا خواهد بود.

از رواياتى كه در مورد نابودى گروهكهاى معاند و دسته جات شورشى توسط آن حضرت وارد شده است ، استفاده مى شود كه حركتهاى مخالف آن حضرت ، بسيار است خواه از جمعيت خوارج و يا طرفداران سفيانى و غير آنان .

آن بزرگوار، جهت اجراى عهد و پيمانى كه از جدش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دارد، سياست شدت عمل و كشتن هر كس را كه در مقابل وى مقاومت كند، اعمال مى نمايد، از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

((برخورد و روش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميان امتش ملايم بوده و با مردم با الفت رفتار مى نمود، اما مشى قائم كشتار مخالفين و بدخواهان است ، اين ماءموريت بوسيله نوشته اى كه از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) بهمراه دارد به او سپرده شده است كه از اين طريق به پيش برود و از كسى طلب تو به ننمايد واى بر كسى كه مخالفت امر وى كند))(4)
نوشته اى كه با آن حضرت است ، عهدنامه اى است به املاء جدش پيامبر (صلى الله عليه وآله) و بخط حضرت على عليه السلام كه در آن چنين آمده است :

((آنان را بقتل برسان و باز هم بكش و طلب توبه از كسى مكن ))

از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:
((قائم عليه السلام با ماءموريت جديد و قضاوت جديد، قيام مى كند، با اعراب بشدت برخورد مى نمايد و كارش چيزى جز شمشير نيست او از اءحدى طلب توبه نمى كند و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامت گرى باك ندارد))(5)

امر جديد، كه در عبارت حديث آمده است مراد از آن اسلام است كه توسط ستمگران محو گرديده است و مسلمانان از آن فاصله گرفته اند، اسلام و قرآن بوسيله آن حضرت ، ديگر بار حيات خود را باز مى يابد و اين مسئله براى اعرابى كه از حاكمان سركش خود اطاعت نموده اند، دشوار مى آيد، لذا با آن حضرت به دشمنى و ستيز بر مى خيزند.

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:

((قائم عليه السلام در جريان نبرد خود با مسائلى روبرو خواهد شد كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با آن مواجه نشده است چون زمانى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در بين مردم مبعوث گرديد، آنان سنگ و چوب تراشيده (بت ) را مى پرستيدند اما در زمان حضرت قائم ، مردم بر او مى شورند و كتاب خدا را براى آن حضرت تاءويل و تفسير مى كنند و به همين جهت با او مى جنگند))(6)

و ديديم كه چگونه فرمانروايان و علماء و دانشمندان سوء و دربارى آنان ، آيات خدا را در رابطه با دشمنى با حكومت زمينه سازان ظهور حضرت مهدى عليه السلام تاويل و تفسير نمودند و به مبارزه با آن برخاستند.

به گفته برخى روايات ، حله شديد حضرت مهدى عليه السلام شامل منافقين ، كسانى كه در پوشش اسلام خود را مخفى نگه مى دارند و چه بسا بعضى از آنان خود را در بين اطرافيان آن حضرت جازده باشند نيز، مى شود، زيرا آن بزرگوار با نور و حكمتى كه خداى سبحان در قلب او جايگزين كرده است آنان را شناسائى مى كند. از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

((زمانى كه آن مرد بالاى سر قائم مى ايستد و او را امر و نهى مى كند، حضرت مى گويد او را برگردانيد پس او را بر مى گردانند، آنگاه حضرت امر به زدن گردن او مى نمايد و در شرق و غرب جهان چيزى باقى نمى ماند مگر اينكه از آن بزرگوار ترس و وحشت بدل دارد))(7)

برخى از روايات چنين دلالت دارد كه گاهى كار نابودى دشمنان بجائى مى رسد كه گروه مخالف را، بطور كامل نابود مى كند. از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:

((زمانى قائم قيام مى كند به طرف كوفه حركت مى كند، جمعيتى حدود دوازده هزار نفر كه بتريه ناميده مى شوند از شهر خارج شده و سر راه را بر آن حضرت مى گيرند و بدو مى گويند از همان راه كه آمده اى بر گرد، ما را نيازى به اولاد فاطمه نيست ، سپس حضرت شمشير در بين آنان گذاشته و يك نفر از آنان را زنده نمى گذارد، آنگاه وارد كوفه مى شد و همه منافقين شكاك و جنگجويان آنجا را از دم تيغ مى گذراند تا موجبات رضايت حضرت حق را فراهم نمايد))(8)

در روايت بعدى نيز آمده است : كه آن حضرت هفتاد نفر از علماء و دانشمندان سوء را كه عامل گمراهى و فتنه و آشوب و اختلاف در ميان شيعه هستند به قتل مى رساند، از مالك بن ضمره نقل شده كه گفت . اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:

((اى مالك بن ضمره ، چگونه خواهى بود زمانى كه ، شيعيان اين چنين با يكديگر اختلاف داشته باشند؟ آنگاه حضرت انگشتان مبارك خود را بطور مشبك داخل يكديگر نمود، عرض كردم : اى اميرمؤ منان در آن هنگام چه مسئله خيرى بوجود خواهد آمد؟ حضرت فرمود: تمام خير در آن هنگام است ، اى مالك : در آن زمان قائم ما قيام مى كند و تعداد هفتاد مرد را، كه به خدا و رسول خدا دروغ گفته اند پيش كشيده و آنان را به قتل مى رساند، سپس خداوند همه را به يكپارچگى و وحدت مى رساند))(9)

چنانكه روايت بعدى ، بر بقاى نيروهاى سفيانى در كشور عراق با وجود نشانه فرو رفتن لشكريانش در منطقه حجاز و شكست او در عراق دلالت دارد، از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((سپس حركت مى نمايد، (يعنى حضرت مهدى ) تا اينكه به قادسيه مى رسد، در حالى كه مردم در كوفه اجتماع نموده و با سفيانى بيعت كرده اند))(10)

و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((سپس متوجه كوفه مى شود و در آنجا فرود مى آيد، و خون هفتاد قبيله از قبايل عرب را مباح مى شمارد))(11)
يعنى خون كسانى را كه از اين قبايل به دشمنان و خروج كنندگان بر آن حضرت پيوسته اند هر مى داند.

ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل كرده ، كه حضرت بدو فرمود:
((وى اولين قائمى است از ما اهل بيت كه قيام مى كند با شما سخنى مى گويد كه تحمل آن را نداريد و در رميله دسكره بر او خروج مى كنيد و با او مى جنگيد او نيز با شما مى ستيزد و همه شما را به قتل مى رساند و اين آخرين گروه خروج كننده است ))(12)

و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((وقتى كه صاحب اين امر، به بعضى از احكام و سنت حكم كند و سخن بگويد گروهى از مسجد بيرون آمده و آهنگ خروج بر او را دارند، وى به يارانش دستور مى دهد حركت كنيد و آنها به جنبش در آمده و خود را در محله تمارين (خرما فروشان ) در كوفه به آنان مى رسانند و آنها را به اسارت خويش در مى آورند آنگاه به امر آن حضرت آنان را سر مى برند و اين آخرين گروهى است كه بر قائم آل محمد صلى الله عليه و آله خروج مى نمايد))(13)

با جمع بين اين دو روايت ، به اين نتيجه مى رسيم كه خوارج رميله دسكره آخرين گروه مسلحى است كه خروج مى كند و خوارج مسجد كوفه آخرين دسته اى است كه سعى در خروج عليه آن حضرت را دارد و روايات دلالت دارد كه خوارج رميله دسكره خطرناكترين گروه شورشى بر حضرت مهدى عليه السلام هستند كه فرمانده آنها بسان فرعون و ابليس است .

از ابوبصير نقل شده كه گفت :

((سپس توقف كوتاهى مى نمايد، تا اينكه در رميله دسكره شورشيانى از غير عرب بر او خروج مى كنند كه تعداد آنها ده هزار نفر و شعارشان ، اى عثمان اى عثمان است . آگاه حضرت مردى از عجم را فرا خوانده و شمشيرش را بدو مى سپارد و او آهنگ آن جماعت نموده و همه آنها را به قتل مى رساند به گونه اى كه يك تن هم باقى نمى گذارد))(14)

روايت قبلى ، رميله دسكره را به عوان دسكره پادشاه (كاخ محل عيش و نوش پادشاهان ) مشخص نموده است و در كتاب معجم البلدان ، آمده است كه آن قريه است نزديك شهر ابان از روستاهاى به عقوبه در استان ديالى در عراق .

اما اينكه اين افراد، در روايت ، بنام خوارج غير عرب ذكر شده شده اند، بدين جهت است كه آنان عرب نيستند و يا اينكه فرمانده آنان از غير عرب خواهد بود.

برخى ديگر از روايات ، نوع ديگرى از عمليات پاكسازى بزرگ را چنين بيان مى كند كه آن حضرت دوازده هزار نفر از سپاهيان عرب و غير عرب خود را طلبيده ، به همه آنان كه نوع لباس ويژه مى پوشاند و سپس آنان را امر به ورود به شهر مى كند تا اينكه هر كس را كه داراى آن نوع لباس نباشد به قتل برسانند، و آنان امرى وى را اطاعت مى كنند.

به نظر مى رسد كه چنين شهرى بايد پر از كافران و منافقان مخالف آن حضرت باشد كه چنين امر به كشتار مردان آن مى نمايد و يا اينكه به گونه اى ديگر، قبلا افراد مؤ منى را كه در شهر وجود دارند مطلع مى سازد كه به هنگام هجوم و حمله از خانه هاى خود خارج نشوند و يا اينكه براى مصون ماندن آنان ، از همان نوع لباس ويژه سپاهيان خود، برايشان مى فرستد.

البته چنين پاكسازيهاى وسيع ، موجى از وحشت و رعب و ترديد را در عراق و ساير جهان ايجاد مى كند، زيرا در بعضى از روايات آمده است كه برخى زا مردم زمانى كه اين كشتار و خونريزى زياد آن حضرت را نسبت به دشمنانش ‍ مى بينند با خود مى گويند اين شخص از ذريه فاطمه (سلام الله عليها) نيست ، اگر بود بر مردم ترحم مى كرد بلكه در حديث است كه بعضى از اصحاب خاص آن حضرت در اثر مشاهده كشتار وسيع مخالفين توسط آن حضرت ، دچار شك و تردى مى شوند تا جائى كه يكى از آنان كه مشاعر و اعصاب خود را از دست داده است ، نسبت به آن حضرت زبان اعتراض مى گشايد. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

((قائم عليه السلام روى مى آورد تا به بازار مى رسد، مردى از ذريه پدرش به او مى گويد: شما مردم را مانند رمه گوسفندان مى ترسانيد. آيا عهدنامه اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله دارى و يا چيز ديگر؟ فرمود: در ميان مردم كسى از آن مرد نيرومندتر وجود ندارد، در اين لحظه مردى از عجم بر آن شخص بانگ مى زند كه ساكت شو والا گردنت را مى زنم كه در اين هنگام قائم عليه السلام پيمان نامه اى را از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) بيرون مى آورد))(15)

و معناى جمله از ذريه پدر بزرگوار اوست يعنى آن مرد معترض ، نسبش ‍ علوى است و معناى جمله تا اينكه به بازار مى رسد اين است كه به محله اى مى رسد كه نام آن ((سوق )) (بازار) است و احتمال دارد كه مراد اين باشد كه آن حضرت با كشتار مخالفين به بعضى از اهل بازار نيز خواهد رسيد. در روايت ديگرى آمده است كه مردى آن شخص معترض را امر به سكوت مى كند ايرانى مى باشد و هم اوست كه مسئوليت بيعت گرفتن از مردم براى حضرت مهدى (عليه السلام) را به عهده دارد. از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

((زمانيكه او به ثعلبيه(16) مى رسد، شخصى از ذريه پدرش كه از همه نيرومندتر و شجاعتر است ، غير از صاحب اين امر، وى در مقابل حضرت ايستاده و مى گويد فلان : اين چه كارى است كه تو انجام مى دهى ؟ مرد ايرانى كه مسئول بيعت گرفتن است ، فرياد مى زند بخدا قسم ساكت شو و الا گردنت را مى زنم ! آنگاه حضرت قائم (عليه السلام) بدو مى گويد فلانى ساكت باش : آرى بخدا سوگند، عهد و پيمان از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) همراه دارم ، سپس دستور به آوردن عيبة و يا زنفليجه(17) مى دهد و عهدنامه رسول خدا را براى وى مى خواند، در آن هنگام شخص اعتراض كننده عرضه مى دارد جانم بقربانت : سر مباركت را بياور تا ببوسم حضرت اجابت مى كند و او بين دو چشم آن بزرگوار را مى بوسد و سپس عرضه مى كند فدايت شوم : از ما بيعت جديد بگير و حضرت با آنان تجديد بيعت مى كند))(18)

با اين بيان كوتاه ، در مورد كسانى كه حضرت مهدى (عليه السلام) آنان را به قتل مى رساند ظاهر مى شود كه آنها گروههاى بسيارى از شيعه و سنى و از طرفداران سيفانى و مخالفين وى از قبيل علماء سوء و گروهكها و احزاب و بعضى اقشار مردم مى باشند و طبيعى است كه در بين آنان گروههاى مزدور غربى و شرقى نيز وجود دارد.

اما بعد از اين همه ماجراها، كشور عراق در سايه حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) نفس راحتى مى كشد و در مركز جهانى اش بعنوان پايتخت فرمانروائى آن حضرت ، وارد حيات جديدى مى شود و قبله گاه دل و ديده مسلمانان جهان و مقصد فرستادگان برجسته آنان خواهد بود.

در آن زمان ، كوفه و سهله و حيره و نجف و كربلا محله هاى يك شهر را تشكيل مى دهند كه نام آن در دل و بر زبان ملت هاى جهان قرار دارد، مردم از دورترين نقاط جهان در شب جمعه آهنگ آن ديار مى كنند تا هر چه زودتر جهت اقامه نماز جمعه به امامت حضرت مهدى (عليه السلام) در مسجد جهانى وى كه داراى يك هزار در مى باشد خود را به آنجا برسانند و با اين همه در بين ميليون ها نفر كه آهنگ آنجا نموده اند، پيدا نمودن جاى يك نفر در صف جماعت ميسر نخواهد بود... از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه فرمود:

((محل زمامدارى او كوفه ، و مجلس قضاوت او مسجد جامع آن شهر و بيت المال و محل تقسيم غنيمت هاى مسلمانان ، مسجد سهله و جايگاه استراحت و خلوت گاه او با خالق خويش در تپه هاى سفيد غريين(19) مى باشد، بخدا سوگند هيچ مؤ منى باقى نمى ماند مگر اينكه در آنجا و اطراف آنجا بسر مى برد و در روايتى ديگر (و يا به آنسوى مى آيند و در روايت بعدى ، بسوى آن مى شتابند) كه همين عبارت صحيح تر است . مساحت شهر كوفه به چهل و پنج ميل مى رسد و آسمانخراشهاى آن شهر از عمارتهاى كربلا برتر مى شود و خداوند سبحان ، كربلا را پناهگاه و جايگاه رفت و آمد ملائكه و مؤ منان قرار مى دهد كه موقعيتى بس مهم خواهد داشت .))(20)

((مجلس قضاوت او)) يعنى محل مراجعات مردم و قضاوت بين آنان در مسجد فعلى كوفه . و يا مسجد جمعه بزرگى كه آن حضرت بنا مى نمايد ((و خلوتگاه او تپه هاى سفيد)) يعنى محل اعتكاف وى براى عبادت در مجاورت تپه هاى سفيدى كه نزديك نجف قرار دارد، مى باشد و مساحت چهل و پنچ ميلى كوفه ، يعنى مساحت كوفه و يا طول آن به حدود يكصد كيلومتر مى رسد.

از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:

((در پشت كوفه (نجف) مسجدى بنا مى نهد با هزار در، آن مسجد به خانه هاى كوفه در كنار دو نهر كربلا و حيره متصل مى گردد، بگونه ايكه اگر مردى بر اءستر تندرو خود سوار شده و آهنگ نماز جمعه نمايد، آن را درك نخواهد كرد))(21)

يعنى هر چند با آن مركب تندرو و بسرعت حركت نمايد نماز جمعه را درك نمى كند، زيرا جاى خالى و محلى براى اقامه نماز نمى يابد البته روايات در مورد پيشرفت هاى معنوى و مادى در عراق ، مركز حكومت آن بزرگوار، فراوان است كه در اينجا مجال ذكر آنها نيست .

بهر حال آن حضرت با پاكسازى عراق ضميمه نمودن آن به قلمرو حكومت خويش و مركزيت بخشيدن به آن ، دامنه فرمانروائى و حكومت وى شامل يمن ، حجاز، ايران و عراق به اضافه كشورهاى خليج خواهد شد و بدين ترتيب حضرت مهدى (عليه السلام) با خاطرى آسوده از اوضاع داخلى ، به جنگ با دشمنان خارجى خود مى پردازد. كه ابتدا با تركان (روس ها!!!) درگير شده و لشكرى را به آنجا گسيل مى دارد و آنها را شكست مى دهد، سپس خود آن حضرت در راءس سپاهى آهنگ شام مى شود و در منطقه اى به نام (مرج عذراء)(22) نزديك دمشق فرود مى آيد و مهياى نبردى بزرگ با سفيانى و يهود و روميان براى آزادسازى قدس مى گردد، چنانكه در مبحث حوادث و پيشامدهاى نهضت ظهور آن حضرت به آن اشاره خواهيم كرد.



--------------------------------------------------------------------------------

(1) رحمن 32.
(2) ارشاد مفيد ص 362.
(3) بحارج 52 ص 217.
(4) بحارج 52 ص 353.
(5) بحارج 52 ص 354.
(6) بحارج 52 ص 363
(7) بحارج 52 ص 355.
(8) بحارج 52ص 338.
(9) بحارج 52 ص 115.
(10) بحارج 52 ص 387.
(11) غيبت طوسى ص 284.
(12) بحارج 52 ص 375.
(13) بحارج 52 ص 345.
(14) بحارج 52 ص 333.
(15) و معناى جمله از ذريه پدر بزرگوار اوست يعنى آن مرد معترض نسبش علوى است و معناى جمله تا اينكه به بازار مى رسد اين است كه به محله اى مى رسد كه نام آن ((سوق ))
(16) مكانى است در عراق از سمت حجاز.
(17) نام صندوقچه مخصوصى است .
(18) بحار ج 52 ص 343.
(19) معناى آن قبلا گذشت .
(20) بحار ج 53 ص 11 12.
(21) غيبت طوسى ص 280.
(22) منطقه اى است در 35 كيلومترى دمشق كه مدفن صحابى جليل القدر حضرت على (عليه السلام) حجر بن عدى مى باشد
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

49- جنگ جهانى در دوران ظهور


روايات بسيار در حد تواتر اجمالى(3) بر وقوع جنگ جهانى ، نزديك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) دلالت دارد، و بعيد است كه بتوان آن را بر دو جنگ جهانى اول و دوم گذشته كه در عصر ما اتفاق افتاده است تطبيق نمود، زيرا صفاتى كه براى اين جنگ در روايات ذكر شده است با اوصاف آن دو جنگ تفاوت دارد، مخصوصا در تعداد قربانيان اين جنگ و زمانش ‍ كه نزديك به ظهور حضرت (عليه السلام) خواهد بود، بلكه از برخى از روايات استفاده مى شود كه اين نبرد، در همان سال ظهور و يا بعد از آغاز نهضت مقدس آن بزرگوار، بوقوع مى پيوندد.

و اينك نمونه هايى از اين روايات :

از امير مؤ منان (عليه السلام) منقول است كه فرمود:

((نزديك زمان قائم (عليه السلام) دو نوع مرگ وجود دارد مرگ سرخ و مرگ سفيد و ملخ ‌هايى كه برنگ خون بوده و گاه و بيگاه آشكار مى شوند اما مرگ سرخ يعنى شمشير و مرگ سفيد طاعون است ))(4)

عبارت ((نزديك زمان قائم )) دلالت دارد كه اين جنگ و مرگ سرخ خيلى نزديك به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) اتفاق مى افتد، اما روايت ، محل وقوع آن را تعيين نكرده است و از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:

((قائم قيام نمى كند مگر در پى ترس و وحشت و زلزله ها و فتنه و آشوب و بلاهايى كه مردم گرفتار آن شوند كه پيش از آن گرفتار طاعون و بعد از آن ، جنگ و خونريزى بين اعراب و ايجاد اختلاف بين مردم و پراكندگى در دين شان و دگرگونى احوال آنان ، بگونه ايكه كه در اثر مشاهده بجان هم افتادن مردم و يكديگر را خوردن ، هر كس در صبح و شام ، آرزوى مرگ مى نمايد))(5)

اين مطلب دلالت دارد كه مرض طاعون قبل از ترس شديدى كه عبارت از همان درگيرى و جنگ عمومى است ، خواهد بود. اما با فرض اينكه مطمئن باشيم شخص راوى تقديم و تاءخيرى در عبارت انجام نداده باشد، مشكل است كه وقوع حوادث را زنجيره اى و پشت سر هم بدانيم چون جمله ((و جنگ و خونريزى بين اعراب)) كه با كلمه ((ثم)) عطف شده است چنانچه بر جمله معترضه ((و طاعونى قبل از آن)) عطف شود صحيح است ، بنابراين اختلاف بين اعراب ، بعد از وجود طاعون مى باشد همچنين عطف آن بر جمله ((و بلائى كه مردم گرفتار آن مى شوند)) نيز صحيح است كه در اين صورت ايجاد اختلاف ، قبل از طاعون است ... بعلاوه در اين پيشامدها اجمال است ... البته از اين مطلب ، فهميده مى شود كه براى عرب ها و مردم ، دوره اى سخت از لحاظ ايمنى و سياسى و اقتصادى خواهد بود. و ممكن است مراد از سال گرسنگى و قحطى كه در روايت بعدى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى شود همين سال باشد، آنجا كه فرمود:

((ناگزير قبل از قيام قائم ، سالى خواهد بود كه مردم در آن ، از گرسنگى رنج مى برند و ترس و وحشتى سخت در اثر كشتار آنان را فرا مى گيرد))(6)

روايت بعدى دلالت دارد كه شدت نبرد و حالت جنگ تا زمان صيحه آسمانى كه در ماه رمضان نزديك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد ادامه خواهد يافت . از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

((اهل شرق و غرب با يكديگر اختلاف پيدا مى كنند، آرى و اهل قبيله نيز (مسلمانان ) و مردم با ترس و وحشت طاقت فرسائى روبرو خواهند شد و به همان حال بسر برده تا زمانى كه منادى از آسمان ندا دهد... زمانى كه بانگ زد پس كوچ كنيد، كوچ ))(7)

اين روايت نيز دلالت دارد كه خسارتهاى اين جنگ به طور اساسى بر ملتهاى غيرمسلمان وارد مى شود و جمله ((اهل شرق و غرب و آرى اهل قبيله با هم اختلاف پيدا مى كنند)) عبارت دقيقى است كه حاكى از اختلاف مسلمانها، بعد از اختلاف شرق و غرب است كه به نظر مى رسد اين اختلاف نتيجه و يا تابع اختلافات شرق و غرب است ، البته اين امر در جنگ جهانى آينده طبيعى است ، زيرا اهداف آن جنگ ، مراكز حكومت كشورهاى بزرگ و پايگاههاى نظامى آنان بوده و بطور غيرمستقيم به مسلمانان نيز سرايت مى كند همچنانكه برخى از روايات ، نيز به اين مطلب تصريح نموده است . از ابوبصير نقل شده كه گفت از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود:

((اين امر نخواهد بود تا دو سوم مردم از بين بروند. سؤ ال كرديم دو سوم مردم از بين رفتند پس چه كسى باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: آيا دوست نداريد كه در يك سوم باقى مانده باشيد؟))(8)

و شايد خطبه امير مؤ منان ، پيش از متن ديگر، وقت و عامل اين جنگ را مشخص مى سازد، خطبه اى كه آن حضرت تعدادى از نشانه هاى ظهور مهدى (عليه السلام) و برخى حوادث حركت او را در آن ذكر مى كند. و در آن خطبه شريفه دو فقره است كه ارتباط با جنگ جهانى دارد كه حضرت فرمود:

((آگاه باشيد اى مردم : از من بپرسيد پيش از آنكه فتنه و فساد مانند شترى كه در اثر رم كردن ، مهارش زير سم او قرار گيرد و بر ترس و اضطرابش افزوده شود، سرزمين شما را پايمال نمايد و يا اينكه در مغرب زمين آتش جنگ بزرگى را با موادى قابل اشتعال دامن مى زند، در حالى كه با فرياد بلند بانگ مى زند واى بر او از انتقامجويى و خونخواهى و مانند آن ... آنگاه مردى از اهل نجران خارج شده و امام (عليه السلام) را اجابت مى كند او اولين مرد نصرانى است كه دعوت آن حضرت را لبيك مى گويد، صومعه خود را خراب مى كند و صليبش را مى شكند و به اتفاق عجم ها و مردم مستضعف ، سوار بر مركب و با درفش هاى هدايت بطرف (نخيله )(9) حركت مى كنند. محل تجمع مردم از همه جاى روى زمين ، در منطقه اى به نام فاروق قرار دارد و آن منطقه اى است كه در سر راه حج رفتن امير مؤ منان (عليه السلام) بين برس و فرات واقع شده است . در آن روز تعداد سه هزار (هزار) يهودى و نصرانى كشته خواهند شد كه بعضى از آنها برخى ديگر را به قتل مى رسانند واقعه آن روز تاءويل اين آيه شريفه است : ((پيوسته اين ندايشان بود تا اينكه آنان را ((با شمشير و يا زير شمشير)) درو كرديم .))(10)

اما اين جمله امام (عليه السلام) كه ((قبل از اينكه با پايش فتنه اى در شرق ايجاد كند)) دلالت دارد كه آغاز اين جنگ ، از شرق يعنى از روسيه خواهد بود و يا حاكى از مشاجره و درگيرى در منطقه شرق مى باشد و بزودى در مبحث حركت ظهور آن حضرت ، روايتى از امام باقر (عليه السلام) خواهد آمد كه خلاء و بحران سياسى وعده داده شده در حجاز سبب بوجود آمدن اين كشمكش ‍ بين شرق و غرب خواهد شد.

و عبارت ((و يا آتش جنگ بزرگى را با مواد قابل اشتعال ، در غرب مى افزود)) دلالت دارد كه مركز اصلى نابودى ، كشورهاى غربى است و مراد از كثرت مواد قابل اشتعال آن ، پايگاههاى نظامى و پايتخت هاى و مراكز مهم آن كشورهاست و ظاهرا معناى كلام حضرت كه فرمود: ((محل تجمع مردم روى زمين فاروق است )) اين است كه مردم در آن روز از گوشه و كنار جهان جهت پيوستن به حضرت مهدى عليه السلام گرد هم جمع مى شوند و مقر و پايگاه او بين كوفه و حله است ، چه اينكه راهب نجرانى با نمايندگانى از مستضعفين ، از همان ناحيه بحضور ايشان مى رسند و به نظر مى رسد كه عبارت ((و آنجا منطقه سر راه و مسير حج امير مؤ منان (عليه السلام) بين برس و فرات است )) حاشيه اى از خود راوى و يا نسخه بردار است كه داخل در اصل عبارت شده است و شايد معناى المحجة كه در عبارت آمده است محل اجتماع كاروانهاى حج ، در زمان امير مؤمنان (عليه السلام) و يا نام محلى باشد كه در آنجا درفش هاى هيئت ها و نمايندگان ، براى ورود به اردوگاه وى و يا ملاقات با آن حضرت اجتماع مى كنند.

و عبارت ((در آن روز بين شرق و غرب سه هزار هزار كشته مى شوند)) يعنى سه ميليون نفر و اينكه كلمه (هزار) را بين پرانتز گذارديم بدين جهت است كه آن كلمه ، در روايت ديگرى در بحار ج 52 ص 274 وارد شده بود، و شايد هم آن كلمه از روايت افتاده باشد، البته اين بدين معنى نيست كه قربانيان جنگ جهانى سه ميليون نفر خواهد بود، بلكه اين تعداد، كشته هاى آن روز و يا مقطع ديگرى خواهد بود و اين يك مرحله از مراحل جنگ و آخرين آنهاست و قبلا ذكر شد كه مجموع خسارتهاى جانى جنگ و مرض ‍ طاعون كه قبل از آن جنگ ، شيوع پيدا مى كند به دو سوم ساكنان جهان بالغ مى گردد. و در روايتى ديگر پنج هفتم جمعيت جهان ، چنانكه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

((پيشاپيش قائم دو نوع مرگ وجود دارد يكى مرگ سرخ و ديگرى مرگ سفيد، تا از هر هفت نفر 5 نفر از بين بروند))(11)

و در برخى از روايات ، نه دهم مردم آمده ...، البته گاهى اختلاف روايات ، بعلت تفاوت منطقه ها و يا علل ديگرى است اما بهر حال خسارتهاى مسلمانان در اين جنگ ، اندك بوده و يا قابل ذكر نبوده است .

خلاصه كلام اينكه :

روايات شريفه دلالت دارند كه ترس و وحشت ، اندكى قبل از ظهور و يا در سال ظهور آن حضرت ، جهان را فرا مى گيرد و خسارتهاى سنگين و خورد كننده اى بر مردم و بطور كلى بر غير مسلمانها وارد خواهد شد و اين را مى توان به جنگ عمومى و وسائل پيشرفته و نابود كننده آن ، كه باعث ترس ‍ و وحشت همه مردم مى شود، تاءويل و تفسير نمود، چون اگر روش اين جنگ به نحو كلاسيك بود، رعب و وحشت آن به اين اندازه كه روايات توصيف كرده اند فراگير نبود و يا دست كم يك قسمت و يا منطقه هاى بيشترى وجود داشت كه مشمول اين ترس و وحشت و قتل و كشتار نمى گرديد.

اما روايات و قرينه هايى وجود دارد كه تفسير آن را به موجى از جنگ هاى منطقه اى ترجيح مى دهد، مخصوصا با تعبيرى كه از امام باقر عليه السلام در مورد ظهور وارد شده است كه فرمود: ((و جنگها در زمين زياد مى شود)) و اين تصريح مى كند كه آنها جنگ هاى متعددى در همان سال هستند، بنابراين جمع بين اين روايت و روايتهايى كه بيانگر اختلاف و جنگ بين اهل شرق و غرب مى باشد، اين است كه اين نبردها بصورت جنگهاى منطقه اى بين آنان ايجاد مى شود و جنبه ويرانگرى آن متمركز در غرب مى باشد.

اما زمان اين جنگ ، آنچه كه از روايات استفاده مى شود آن است كه زمان آن بسيار نزديك به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) مثلا در همان سال ظهور خواهد بود... و اگر بخواهيم بين روايتى كه اين جنگ و صفات آن را بيان كرده است جمع كنيم بهتر است بگوئيم جنگ ، طى چند مرحله خواهد شد، زيرا اين جنگ اندكى قبل از ظهور حضرت آغاز، و سپس بقيه مراحل آن بعد از نهضت آن بزرگوار خواهد بود. و آزادسازى حجاز بدست آن حضرت ، در اثناء آن جنگ مى باشد، سپس آن جنگ بعد از فتح عراق پايان مى پذيرد. و نبرد حضرت با روس ها و يا با بقاياى آنها بعد از جنگ جهانى خواهد بود، زيرا در روايت آمده بود كه نخستين نيرويى را كه حضرت تدارك مى بيند به نبرد با تركان (روسها) اعزام نموده و آنها را نابود مى كند.

اما اگر رواياتى را كه در مورد اين جنگ وارد شده است به جنگ هسته اى گسترده اى تفسير كنيم و به آنچه كه امروزه رسانه ها درباره چنين جنگى ، قلمفرسائى مى كنند توجه كنيم ، بايد بگوييم كه مدت اين جنگ بسيار كوتاه و آن طور كه مى گويند شايد بيش از يكماه به طول نيانجامد. والله العالم .

.............................................................

(3) يعنى بطرق گوناگون از عده اى از صحابه نقل شده كه علم به صدور آن از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) حاصل مى شود.
(4) ارشاد مفيد ص 405 و غيبت طوسى ص 277.
(5) كمال الدين صدوق صى 434.
(6) بحار ج 52 ص 229.
(7) بحار ج 52 ص 235.
(8) بحار ج 52 ص 113.
(9) منطقه اى است نزديك كوفه .
(10) بحار ج 53 ص 82 و 84.
(11) بحار ج 52 ص 207.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

50- ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور


قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، كشور ايران در تصوّر غربيها پايگاهى حياتى ، آنهم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى آمد و از ديدگاه مسلمانها كشورى اسلامى و اصيل به شمار مى رفت كه ((شاه )) سرسپرده غرب و هم پيمان اسرائيل بر آن حكومت مى كرد و براى خودش ‍ خدمتى به اربابانش ، كشورش را دربست در اختيار و خدمت آنان قرار داده بود.

علاوه بر آنچه كه در تصوير ديگران بود، در ذهن يك فرد شيعه مانند من ، كشورى بود كه در آن مرقد مطهر امام رضا (عليه السلام) و حوزه علميه قم وجود داشت و كشورى داراى تاريخى اصيل و ريشه دار در تشيع و علماء و انديشمندان شيعه و تاءليفات گرانبها، زمانيكه به روايات وارده در خصوص ‍ مدح و ستايش ايرانيان برمى خوريم و آنها را بررسى مى كنيم . به يكديگر مى گوئيم : اين روايات مانند روايتهايى است كه مدح و ستايش و يا مذمّت اهل يمن ، و يا بنى خزاعه را مى نمايد. از اين رو هر روايتى كه مدح و ستايش ‍ و يا مذمّت گروهها و قبيله ها و بعضى كشورها را دربردارد، نمى تواند بدون اشكال باشد. گرچه اين روايات صحيح و درست مى باشند، اما مربوط به تاريخ گذشته و احوال مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اوليه آن است .

اين طرز فكر رائج بين ما بود كه ، امت اسلامى در حالتى جاهلانه و فرمانبردار سلطه كفر جهانى و نوكران اوست ، در بين ملتها هيچيك بر ديگرى برترى ندارد، و چه بسا همين ايرانيان مورد بحث ، بدتر از ساير ملتها بوده اند، بدليل اينكه آنان طرفداران تمدنى كفرآميز و برترى جوئى هاى ملى و نژادى بوده اند كه سرسپردگانى چون شاه و اربابان غربى اش براى ايجاد چنين تز و طرز فكرى و تربيت مردم ايران ، بر همين روش پافشارى مى كردند.

... تا اينكه پيروزى انقلاب اسلامى در ايران ، مسلمانان را در سطح جهان غافلگير كرد و قلبهاى غمگين آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود كه در قرن هاى گذشته بى سابقه بود، بلكه بالاتر، آنان تصور چنين پيروزى را نداشتند. اين سرور و خوشحالى همه كشورها و ملتهاى مسلمان را در برگرفت ، از جمله مظاهر خوشحالى مردم ، اين بود كه همه جا صحبت از فضل و برترى ايرانيان و طرفداران سلمان فارسى بود، به طور مثال ، يكى از صدها عنوانى كه غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تيتر مجله تونسى (شناخت ) بود كه در آن آمده بود: ((پيامبر (صلى الله عليه وآله) ايرانيان را جهت رهبرى امت اسلامى برمى گزيند)) اين نوشته ها، خاطرات ما را درباره ايرانيان تجديد كرد و دريافتيم رواياتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاريخ گذشته آنها نبوده ، بلكه ارتباط به آينده نيز دارد...

ما با مراجعه به منابع حديث و تفسير و بررسى روايات مربوط به ايرانيان ، به اين نتيجه رسيديم كه اين روايات و اءخبار بيش از آنكه مربوط به گذشته باشد، مربوط به آينده است و جالب اينكه اينگونه روايات در منابع حديث اهل سنت بيشتر از شيعه وجود دارد.

چه مى توان كرد، زمانيكه در روايات مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) و زمينه سازى حكومت آن بزرگوار، ايرانيان و يمنى ها داراى سهم بسزائى بوده و كسانى هستند كه به مقام ايجاد زمينه مناسب براى ظهور آن حضرت و شركت در نهضت وى نائل مى شوند.. و همچنين افراد شايسته اى از مصر و مؤ منانى حقيقى از شام و گروههايى از عراق ... نيز اين فيض بهره مند مى شوند و همينطور ساير دوستداران آن حضرت كه در گوشه و كنار جهان اسلام پراكنده هستند، از اين موهبت برخوردار مى شوند، بلكه آنان از ياران ويژه و وزراء و مشاورين آن حضرت ارواحنافداه مى باشند.


ما اينك ، رواياتى را كه پيرامون ايرانيان به طور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده ، و سپس به نقش آن در زمان ظهور مى پردازيم



51- آيات و اخبار در ستايش ايرانيان


رواياتى كه درباره ايرانيان و پيرامون آياتى كه تفسير به ايرانيان شده وارد شده است ، تحت اين نه عنوان آمده است : ((الف طرفداران سلمان فارسى . ب اهل مشرق زمين . ج اهل خراسان . د ياران درفش هاى سياه . ه فارسيان . و سرخ رويان . ز فرزندان سرخ رويان . ح اهل قم . ط اهل طالقان )) البته خواهيد ديد كه كه غالبا مراد از اين عناوين يكى است ، اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه با عبارت ديگرى از آنان ياد كرده است .

در تفسير قول خداى سبحان : و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم

خداى عزوجل فرمود:
((اينك شما كسانى هستيد كه فرا خوانده مى شويد تا در راه خدا انفاق كنيد، برخى از شما در انفاق بخل مى ورزد و كسى كه بخل كند به خويش بخل مى كند و خداوند بى نياز است و شما نيازمنديد و اگر روگردان شويد خداوند گروهى را غير از شما جايگزينتان مى نمايد و آنان مثل شما نيستند))(1)

صاحب كشاف نقل كرده كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) درباره كلمه (قوم) كه در آيه شريفه آمده است سئوال شد. سلمان فارسى نزديك پيامبر (صلى الله عليه وآله) نشسته بود آن حضرت با دست مبارك خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:
((بخدايى كه جان من در دست قدرت اوست ، اگر ايمان به كهكشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مى يابند))(2)

به نقل صاحب مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
((اى اعراب ، اگر روى برگردانيد، خداوند گروه ديگرى را جايگزين شما مى گرداند، يعنى ايرانيان ))

و صاحب الميزان آورده كه ذرّالمنثور، روايتى را عبدالرزاق و عبدبن حميد و ترمذى و ابن جرير و ابن ابى حاتم و طبرانى در كتاب اءوسط و و بيهقى در كتاب دلائل .. از ابوهريره نقل كرده است كه وى گفت : پيامبر (صلى الله عليه وآله) اين آيه را ((و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ، ثم لا يكونوا امثالكم )) قرائت فرمود، عرض كردند: يا رسول اللّه ! اينها چه كسانى هستند كه اگر ما روى گردان شويم جايگزين ما مى شوند؟ پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) با دست مبارك به شانه سلمان فارس زد و سپس فرمود:

((او و طرفداران او، بخدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از فارس (ايرانيان ) به آن دست مى يابند))(3)

مانند اين روايت به طرق ديگرى از ابوهريره و همچنين از ابن مردويه از جابربن عبداللّه نقل شده است .
در اين روايت دو معنا كه همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد كه عبارتند از: اينكه ايرانيان (فرس) خط و جناح دومى بعد از اعراب ، براى به دوش ‍ كشيدن پرچم اسلام مى باشند. بدليل اينكه ، آنان به ايمان درست مى يابند هر چند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.

چنانكه در همين روايت سه مطلب قابل بحث است :
اولا: اينكه خداوند متعال اعراب را تهديد به جايگزينى (فرس) ايرانيان نموده است ، آيا مخصوص زمان نزول آيه در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله) است و يا اينكه مربوط به همه نسلهاست ، بگونه اى كه داراى اين معنى باشد: اگر شما (اعراب) روى گردان از اسلام شويد در هر نسلى كه باشد (فرس) را جايگزين شما مى گرداند؟

ظاهر معنى اين است كه به حكم قاعده (مورد، مخصص نمى باشد) اين نكته در همه نسلهاى بعدى نيز استمرار دارد و آيات مباركه قرآن در هر طبقه و نسلى ، نقش خورشيد و ماه را دارند (يعنى در نورافشانى يكسان اند) چه اينكه اين مطلب در روايات آمده و مفسران نيز بر آن اتفاق نظر دارند.

ثانيا: حديث شريف مى گويد مردانى از فارس به ايمان دست خواهند يافت نه همه آنان ، بديهى است كه اين خود، ستايشى است نسبت به افراد نابغه اى از بين آنها نه جميع آنها..

اما ظاهر آيه شريف و روايت اين است كه هر دو، به طور عام ستايش از فرس مى نمايند، چون در ميان آنان كسانى هستند كه به درجه دستيابى به ايمان و يا علم مى رسند. بويژه با ملاحظه اينكه صحبت از گروهى است كه بعد از اعراب حامل آئين اسلام هستند. بنابراين مدح و ستايشى كه براى آنان به شمار آمده بدين جهت است كه آنها زمينه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مى باشند و از آنان اطاعت و پيروى مى كنند.

ثالثا: آيا تاكنون روى گردانى اعراب از اسلام و جايگزين شدن (فرس ) بجاى آنان صورت گرفته است يا خبر؟

جواب : بر اهل دانش و علم ، پوشيده نيست كه مسلمانان امروز، اعم از عرب و غيرعرب از اسلام واقعى اعراض نموده روى گردان شده اند. بدين ترتيب متاءسفانه فعل شرط، در آيه شريفه (ان تتولوا) (اگر روى گردان شويد) تحقق يافته و تنها جواب شرط، يعنى جايگزين شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است ، در اين زمينه هم با دقتى منصفانه مى توان گفت كه وعده الهى ، در آستانه تحقق است .

بلكه ، روايت بعدى كه در تفسير نورالثقلين آمده است دلالت دارد كه اين جايگزينى ، در زمان بنى اميه حاصل شده است ، چون زمانى كه عربها متوجه مراكز و مناصب و مال اندوزى شدند، فرس (ايرانيان ) به كسب علوم اسلامى روى آورده و از آنان سبقت گرفتند از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه فرمود: ((قد واللّه ابدل خيرا منهم ، الموالى )) ((سوگند بخدا كه بهتر از آن را جايگزين فرمود، يعنى عجم را)) گر چه تعبير به موالى در آن روز شامل غير فرس (ايرانيان ) يعنى تركان و رومى ها كه اسلام آورده بودند نيز مى شده است اما آنچه مسلم است (فرس) به عنوان مراكز ثقل ، اكثريت آنان را تشكيل مى داده اند. بويژه با توجه به شناخت امام صادق (عليه السلام) نسبت به تفسيرى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) از آيه شريفه درباره (فرس ) فرموده است .

....................................................................................................................

(1) سوره محمد آيه 38.
(2) كشاف ج 4 ص 331.
(3) الميزان ج 18 ص 250.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

52-در تفسير گفته خداى سبحان : و آخرين منهم لما يلحقوابهم

خداى عزوجلّ فرمود:

((اوست آنكه برانگيخت در بين درس نخوانده ها رسولى را از خودشان كه آيات خدا را بر آنان مى خواند و آنان را پاك مى سازد و كتاب و حكمت شان مى آموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشكارى بودند و افراد ديگرى از ايشان كه به آنان نپيوسته اند و اوست خداى عزيز و حكيم ))(2)

مسلم ، در صحيح خود از ابوهريره روايت كرده كه گفت : ((ما حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله) بوديم كه سوره مباركه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسيد به آيه ((و آخرين منهم لما يلحقوا بهم )) مردى از او سؤ ال كرد، يا رسول اللّه : اينان چه كسانى هستند كه هنوز به ما نپيوسته اند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهريره گفت : سلمان فارسى نيز در بين ما بود پيامبر (صلى الله عليه وآله) دست مباركشان را بر سلمان نهاد و فرمود: بخدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از اينها (طرفداران سلمان ) به آن دست خواهند يافت )).

در تفسير على بن ابراهيم ، ذيل آيه ((و آخرين منهم لما يلحقوا بهم )) آمده است كه :
((و افراد ديگرى كه به آنها نپيوسته اند)) يعنى كسانى كه بعد از آنان اسلام آورده اند. و صاحب مجمع البيان آورده ((آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قيامت ، سپس گفته است كه آنان عجم ها و كسانى كه به لغت عربى حرف نمى زنند مى باشند چون پيامبر (صلى الله عليه وآله) به سوى هر كسى كه وى را مشاهده كرده و كسانى كه بعدا مى آيند، اعم از عرب و عجم برانگيخته و مبعوث شده است به نقل از سعيد بن جبير و نيز از امام باقر (عليه السلام).

مطلق بودن كلمه ((و آخرين منهم )) اقتضا دارد كه شامل همه طبقات و نسلهاى بعدى از زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله) از عرب و غيرعرب مى شود، اما با مقايسه كلمه (امّييّن ) و (آخرين ) بهتر است كه بگوئيم مراد از (امّييّن ) اعراب و از (آخرين ) افرادى از غيرعرب كه اسلام مى آورند باشد، چنانكه بعضى روايات اهل بيت (عليهم السلام) گوياى اين مطلب است و صاحب كشاف نيز همين مبنا را پذيرفته است .

بنابراين ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه آيه شريفه را به (فرس ) تفسير نموده است ، در حقيقت منطبق بر مصداق مهمى براى كلمه (آخرين ) و يا مهم ترين مصداق ، از بين مصاديق آن مى باشد، گرچه صرف تطبيق ، باعث فضل و برترى بيشتر نمى گردد، اما چون پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنان را ستوده به اينكه آنان به ايمان و علم و يا اسلام هر چند دور و مشكل باشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در تفسير هر دو آيه عمدا، عين گفته خود را تكرار مى كنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى ، دليل روشنى بر اين مدعى است .



53- در تفسير كلام خداى بزرگ : بعثنا عليكم عبادا لنا اولى بأس شديد


((به بنى اسرائيل اعلام نموديم در كتاب ، ((تورات )) كه دو بار در زمين فساد و سركشى بزرگى خواهيد كرد، پس چون وعده يكى از آنها (فساد) برسد. بندگانى از خود را كه داراى قوت و نيرومندى شگرفى هستند به طرف شما مى فرستيم تا در همه جا جستجو كنند و اين وعده اى انجام شده است ، سپس پيروزى را مجددا براى شما برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان يارى كنيم و شما را از آنان (دشمنانتان ) بيشتر و قوى تر گردانيديم . اگر نيكى نموديد، براى خودتان و اگر بدى نموديد گريبانگير خودتان مى شود و زمانيكه ديگر وعده آن (فساد) آيد رويهاى شما را بد جلوه دهند تا اينكه داخل مسجد شوند همانگونه كه نخستين مرتبه وارد شوند و تا اينكه نابود و تباه كنند آنچه را كه بر آن غلبه يافتند تباه كردنى ))(3)

در تفسير نورالثقلين از روضه كافى پيرامون تفسير آيه شريفه ((بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد)) از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:
((آنان كسانى هستند كه خداوند تبارك و تعالى قبل از ظهور قائم (عليه السلام) آنها را برنمى انگيزد و آنان دشمنى از آل پيامبر (صلى الله عليه وآله) را فرا نمى خوانند مگر اينكه او را به قتل مى رسانند))

و عياشى در تفسير خود از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه حضرت آيه شريفه ((بعثنا علكيم عبادا لنا اولى باءس شديد)) را قرائت مى كردند، سپس فرمودند:
((او قائم (عليه السلام) و ياران اويند كه داراى قوت و نيروى زياد مى باشند.))

و در بحارالانوار از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه : ((حضرت آيه شريفه فوق را قرائت كردند... عرض كرديم فدايت شويم اينها چه كسانى هستند؟ سپس حضرت 3 مرتبه فرمودند: بخدا سوگند آنان اهل قم هستند، به خدا سوگند آنان اهل قم هستند، بخدا قسم آنان اهل قم هستند))(4)

اما رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در ستايش ايرانيان و نقش آنان در بدوش كشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده ، بسيار است ، از آن جمله :

روايت مربوط به مبارزه با اعراب ، براى بازگشت به اسلام

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه نقل كرده است كه :
((روزى اشعث بن قيس نزد امير مؤ منان (عليه السلام) آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديكى حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار كرده و گفت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان (ايرانيان) كه اطراف شما را گرفته و نزديك شما نشسته اند بر ما چيره شده اند. در اين لحظه كه حضرت كاملا سكوت فرموده و سرش را بزير افكنده و با پاى خود آرام به منبر مى كوبيد (يعنى اشعث چه گفتى) ناگهان صعصعة بن صوحان كه يكى از ياران باوفاى حضرت بود گفت : ما را با اشعث چكار! امروز اميرمؤ منان عليه السلام درباره اعراب مطلبى را مى فرمايد كه هميشه بر سر زبانها خواهد ماند و فراموش نمى گردد، سپس حضرت پس از درنگى اندك ، سر را بالا گرفته و فرمود: كداميك از اين شكم پرستان بى شخصيت مرا معذور مى دارد و حكم به انصاف مى كند، كه برخى از آنها مانند الاغ در رختخواب خود مى غلطد و ديگران را از پند آموختن محروم مى سازد! آيا مرا اءمر مى كنى آنان (ايرانيان) را طرد كنم ، هرگز طرد نخواهم كرد. چون در اين صورت از زمره جاهلان خواهم بود اما سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و بندگانش را آفريد حتما شما را براى برگشت مجدد به آئين تان سركوب مى كنند همانگونه كه شما آنان (ايرانيان) را در آغاز، براى پذيرش آن آئين سركوب نموديد))(5)

اشعث بن قيس رئيس قبيله بزرگ كنده و از سران منافقين و از جمله كسانى بوده كه در قتل اميرمؤ منان (عليه السلام) شركت داشت و دختر او جعده نيز همسر امام مجتبى (عليه السلام) بود كه آن حضرت را به وسيله زهر مسموم نمود و پسرش ‍ محمد بن اشعث از جمله افرادى بوده كه در به شهادت رساندن سيدالشهداء حضرت حسين بن على (عليه السلام) سهيم بوده است .

به گفته روايت ، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب مسلمانهاست ننشست ، بلكه صف ها را شكافت و گردنهاى نمازگزاران را اين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينكه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهى از ايرانيان را ديد كه اطراف منبر امير مؤ منان (عليه السلام) گرد آمده اند. اشعث با قطع كردن خطبه و سخنرانى حضرت ، با صداى بلند، آن بزرگوار را مخاطب ساخت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند، البته سرّ اينكه تعبير به سرخ رويان كرده اين است كه عرب رنگ سبز را اگر زياد باشد سياه مى گويند بهمين جهت در اثر سرسبزى و بسيارى نخل خرما در عراق ، آن كشور را (ارض سواد) يعنى (سرزمين سياه ) مى نامند. از اين رو از سفيد نيز تعبير به سرخ مى كنند. بدين جهت عجم (ايرانيان ) را چون سفيد پوست هستند، سرخ رويان و يا فرزندان سرخ رويان مى گويند.

اما اينكه اميرمؤ منان (عليه السلام) مكرر با پاى مباركش به منبر زد، با اين كار به اشعث مى فرمود: چه مى گويى ؟ و بعد از آن ، امام (عليه السلام) سكوت فرمود و به فكر جواب وى برآمد.

اما صعصعة بن صوحان عبدى كه از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درك كرد كه منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست كه از ارزشهاى دنيوى است و بايد ويژه اعراب و امثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاى جديد و سفيد پوست (ايرانيان ) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوار نزديك تر باشند. وانگهى صعصعة عارف به آن موازين اسلامى بود كه امير مؤ منان (عليه السلام) به آنها ملتزم است . با توجه به اين شناخت صعصعة مى دانست كه جواب امام (عليه السلام) به اشعث كوبنده خواهد بود. از اين رو صعصعه با جمله ((ما را با اشعث چكار)) او را سرزنش كرد كه چنين نعره عشيره اى و نژادپرستى را ضد ايرانيان سرداد. كه امام (عليه السلام) را وادار كرد، به نفع آنان (ايرانيان) و بر ضد عرب سخنرانى كند، سپس امام (عليه السلام) پس از سكوتى طولانى سرش را بالا گرفت اما نه اينكه به اشعث نگاه كند و جوابش را بدهد بلكه از او روى گردانيده و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد كه : چه كسى مرا معذور مى دارد؟ چه كسى بانصاف حكم مى كند درباره من ، از اين افراد بى شخصيت كه يكى از آنان كه نه داراى انديشه است و نه هدف بلكه انسانى كودن و پرخواب و شهوتران با لوليدن در رختخواب از ناز و نعمت پرخورى و شكم بارگى مانند حيوان ، به بى شخصيتى و كسل بودن و تنبلى خود اكتفاء ننموده ، بلكه ديگران را نيز از آموختن معارف دين محروم كند. و آنان را مورد طعنه قرار مى دهد زيرا آنان (ايرانيان) قلب هايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواى خود و منبر وى گرد مى آيند.

اى اشعث آيا مرا امر مى كنى كه آنان را طرد كنم آنگونه كه گروهى مرفه از طرفداران حضرت نوح (عليه السلام) چنين درخواستى را از او نمودند و بدو چنين گفتند: ((افرادى كه اطراف تو را گرفته از تو پيروى مى كنند جز اراذل و اوباش و بى انديشه ها نيستند))، بلكه اى اشعث پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبر خدا حضرت نوح (عليه السلام) به افراد پست و بى شخصيت قوم خودش مى باشد كه فرمود: ((من آنان را طرد نخواهم كرد چون در اين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.))

سپس مولاى متقيان (عليه السلام) با سوگندهايى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از آينده كسانى كه اطراف منبر او حلقه زده بودند و طرفدارانش ، گفتار خود را به پايان برد مانند فقره اى از خطبه گذشته كه فرمود: ((سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات زنده را آفريد، البته او شما (اعراب ) را براى اينكه به آئين اسلام برگرديد سركوب مى كند آنگونه كه شما در اوائل ، آنان (ايرانيان ) مى زديد تا داخل در دين اسلام شوند)) اين مطلب دلالت دارد كه وعده الهى بزودى در بين اعراب محقق مى شود و آنان را از دين روبر مى گردانند و خداوند فرس (ايرانيان ) را جايگزين آنها مى نمايد كه مانند آنان عرب زبان نيستند... و دلالت دارد كه پيروزى اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مى يابد و مقدمه براى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است .



54- روايت : شيران بى فرار

اين روايت را احمد بن حنبل از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
((نزديك است كه خداوند متعال ، اطراف شما را از عجم پر نمايد، آنان چون شيرانى هستند كه اهل فرار نيستند طرفهاى درگير و دشمنان شما را مى كشند و از غنيمت هاى شما استفاده نمى كنند.))(6)
اين روايت را نيز ابونعيم در كتاب خودش به چند طريق از حذيفه و سمرة بن جندب و عبدالله بن عمر نقل كرده است ، الا اينكه او بجاى عبارت (از غنائم شما استفاده نمى كنند) (استفاده مى كنند) آورده است(7).


55- روايت : گوسفندان سياه و سفيد

اين روايت را نيز حافظ ابونعيم در كتاب خود به چند طريق از ابوهريره و از مردى از صحابه و از نعمان بن بشير و مطعم بن جبير و ابوبكر و ابويعلى حذيفه يمانى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه عبارت حديث ، از حذيفه مى باشد:

((پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: امشب خواب ديدم گوسفندانى سياه پشت سرم در حركتند، سپس گوسفندان سفيدى به آنها پيوستند، بطوريكه ديگر گوسفندان سياه را نديدم ، ابوبكر گفت : اين گوسفندان سياه اعراب هستند كه از شما پيروى مى كنند و گوسفندان سفيد عجم هستند كه از شما پيروى مى كنند و آنقدر تعداد آنان زياد مى شود كه عربها در بين آنها ديده نشده و بشمار نمى آيند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: درست است فرشته وحى هم چنين تعبير كرده است ))(8)

در روايت ابونعيم عبارات گوناگونى است كه تعبير ابوبكر در آنها نيست و در برخى از آن روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خواب ديد كه گوسفندان سياهى را آب مى دهد كه گوسفندان سفيد بسيارى نيز بطرف ايشان روى آوردند...تا آخر .



56- روايت :ايرانيان ،طرفداران اهلبيت

حافظ ابونعيم اين روايت را در كتاب ياد شده از ابن عباس نقل كرده و گفته است : ((نزد پيامبر صلى الله عليه و آله صحبت از فارس به ميان آمد، حضرت فرمود: فارس (ايرانيان) طرفداران و دوستداران ما اهل بيت هستند))(9)



57- روايت : عجم ، مورد اعتماد پيامبر

اين روايت را نيز ابونعيم در كتاب خويش از ابوهريره روايت كرده كه گفت :
((نزد پيامبر صلى الله عليه و آله سخن از موالى و عجم ها بميان آمد، حضرت فرمود: سوگند بخدا من بيش از شما (و يا بيشتر از بعضى از شما) به آنها اعتماد دارم ))(10)
قريب به همين مضمون را ترمذى در كتاب خود آورده(11)، البته لفظ عجم ها در اينجا اعم از عجم (ايرانى) است و شامل غير عرب از عجم مانند تركان و غير آنها نيز مى شود .



58- روايت : آيا مردم ، كسانى جز فارسيان و روميان اند؟

ابونعيم در كتاب خود، اين روايت را از ابوهريره نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
((امت من آنچه را امتهاى گذشته و نسل هاى قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت . گفته شد: يا رسول الله همانگونه كه فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود: مردم كدامند غير از فارس ها و روميان ))(12)

اين روايت ، به حقيقتى از تاريخ تمدن اشاره دارد و آن اينكه فرس (عجم ) و روميان يعنى غربى ها مركز ثقل تمدن بشريت را در تاريخ تشكيل مى دهند و ما در زمان خود شاهديم كه هيچ ملتى مانند فرس (ايرانيان ) بر سر تمدن ، طرف درگير، با غربيها نيست .


............................................................................
(2) جمعه 2 3.
(3) اسراء 4 7.
(4) بحار ج 60 ص 216.
(5) شرح نهج البلاغه ج 20 ص 284.
(6) مسند احمد ج 5 ص 11.
(7) ذكر اصبهان ، حافظ ابو نعيم ص 13.
(8) ذكر اصبهان ،حافظ ابونعيم ص 8-10.
(9) ذكر اصبهان ص 11.
(10) ذكر اصبهان ص 12.
(11) سنن ترمذى ج 5 ص 382.
(12) ذكر اصبهان ص 11.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

59- ايرانيان و آغاز زمينه سازى براى ظهور حضرت مهدى عليه السلام

60- خراسانى و ياور او شعيب بن صالح هر دو ايرانى هستند:

كليه منابع روايى شيعه و سنى ، پيرامون حضرت مهدى عليه السلام اتفاق نظر دارند كه آن بزرگوار بعد از نهضتى مقدماتى كه برايش بوجود مى آيد، ظهور مى كند... و ياران درفش هاى سياه ، ايرانى اند كه زمينه ساز حكومت آن حضرت و آماده كننده مقدمات فرمانروائى وى مى باشند. در اين روايات ، اتفاق است كه دو شخصيت وعده داده شده ، سيد خراسانى و يا هاشمى خراسانى و ياور او شعيب بن صالح هر دو ايرانى هستند... تا پايان رواياتى كه مربوط به آنان در منابع شيعه و سنى آمده است .

اما منابع حديث شيعه علاوه بر ايرانيان ، افراد ديگرى را بعنوان زمينه سازان ظهور حضرت مهدى عليه السلام بنام يمنى ها ذكر نموده است چنانكه روايات بيشمارى در منابع شيعه وجود دارد كه بطور عموم دلالت دارد كه قبل از ظهور آن حضرت ، حكومت و يا نيرو و يا نهضتى مبارز و انتقام گيرنده بر پا خواهد شد... مانند اين روايتى كه مى گويد: ((او مى آيد و براى خداوند، شمشيرى است از نيام كشيده شده )) البته اگر چنين روايتى وجود داشته باشد.

چه اينكه صاحب كتاب ((يوم الخلاص )) آن را با ذكر پنج منبع نقل كرده است كه من اين روايت را در اين منابع نيافتم ، همچنين موارد متعدد ديگرى كه براى آنها هم منابعى را ذكر نموده است ! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روايات را عنايت فرمايد... و مانند روايت ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام كه گفت شنيدم ، حضرت مى فرمود:

((هنگاميكه درفش حق برافراشته ميگردد شرقى ها و غربى ها را لعن و نفرين مى كنند! آيا ميدانى براى چه ؟ عرض كردم خير. براى آنچه را كه مردم با آن روبرو ميشوند از اهل بيت و فرزندان آن حضرت پيش از ظهور وى ))(1)

اين روايت دلالت دارد كه اهل بيت آن حضرت، از بنى هاشم اند و پيروان وى، غرب و شرق را خشمگين و ناراحت كرده اند، آنها (دشمنان ) زمانيكه با نهضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام روبرو ميشوند براى آنان مصيبتى بس بزرگ است كه در اثر آن اعصابشان را از دست مى دهند و روايتى كه قبلا از روضه كافى در تفسير آيه شريفه ((بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد)) از امام صادق عليه السلام نقل شد حضرت فرمودند:

((گروهى را كه خداوند پيش از ظهور قائم برمى انگيزد، هيچ دشمنى را از آل پيامبر صلى الله عليه و آله فرا نمى خوانند مگر اينكه او را بقتل مى رسانند))

و ساير رواياتى كه دلالت دارد، مهيا شدن مقدمه و زمينه براى ظهور آن حضرت ، با نيروى نظامى و تبليغاتى جهانى است و چنانكه در برخى روايات آمده است بگونه اى است كه ((نام او بر سر زبانهاست )).

بنابراين روايات مربوط به مقدمات ظهور، به سه دسته تقسيم مى شود:

الف روايات مربوط به روى كار آمدن ياران درفشهاى سياه كه شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند.

ب روايات مربوط به حكومت يمنى كه فقط در منابع شيعه وارد شده است ، البته شبيه اين روايات ، احاديثى در برخى از منابع اهل سنت است مبنى بر ظاهر شدن يمنى پس از ظهور حضرت مهدى عليه السلام .

ج رواياتى كه حاكى از ظاهر شدن و روى كار آمدن زمينه سازان ظهور آن بزرگوار است ، بى آنكه آنها را مشخص نمايد... اما بزودى متوجه خواهيد شد كه اين روايات بطور عموم دلالت بر ياران و يمنى آن حضرت دارد كه زمينه ساز حكومت وى هستند.

اما روايات ، زمان روى كار آمدن حكومت يمنى ها را مشخص نموده است كه در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفيانى از سرزمين شام و يا نزديك خروج سفيانى كه دشمن و مخالف حضرت است ، مى باشد. چنانكه خواهيد دانست .
اما حكومت زمينه سازان ايرانى ، به دو مرحله مشخص تقسيم مى شود: مرحله اول ، آغاز نهضت آنان بوسيله مردى از قم ، كسى كه حركتش سرآغاز اءمر ظهور حضرت مهدى عليه السلام است ، چه اينكه روايات گوياى اين است كه ((آغاز نهضت آن حضرت از ناحيه مشرق است )).

مرحله دوم ، ظاهر شدن دو شخصيت مورد نظر، در بين آنها به نام سيد خراسانى و فرمانده نيروهاى آن حضرت و جوان گندمگونى كه نام وى در روايات ، شعيب بن صالح ضبط شده است .

چنانكه مى توان ، نقش ايرانيان زمينه ساز را با توجه به پيشامدها و حوادثى كه ذكر آنها در اخبار آمده است .

مرحله اول : از آغاز نهضت آن توسط مردى از قم تا ورودشان در جنگ .

مرحله دوم : داخل شدن در جنگى طولانى ، تا اينكه خواسته هاى خويش را بر دشمن تحميل ميكنند.

مرحله سوم : رد كردن خواسته هاى نخستين خود كه اعلام كرده بودند و بپا شدن قيام همه جانبه آنان .

مرحله چهارم : سپردن پرچم اسلام بدست تواناى حضرت مهدى عليه السلام و شركت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت .

در برخى از روايات ، آمده است كه ظاهر شدن خراسانى و شعيب در اثناى جنگ ايرانيان بوقوع مى پيوندد، بگونه اى كه آنها با توجه به طولانى شدن نبردشان با دشمن ، خودشان سيد خراسانى را بعنوان سرپرستى امور اجتماعى و سياسى خود برمى گزينند گر چه وى از پذيرفتن اين منصب خرسند نيست ، اما آنها او را سرپرست خود قرار مى دهند، سپس سيد خراسانى ، شعيب بن صالح را به فرماندهى نيروهاى مسلح خويش ‍ برمى گزيند.

در تعدادى از روايات ، زمان آخرين مرحله زمينه سازى آنان كه متصل به ظهور حضرت مهدى عليه السلام است مشخص گرديده كه شش سال خواهد بود. اين برهه ، مرحله شعيب و خراسانى است ، از محمد بن حنيفه نقل شده است كه فرمود:

((درفشهاى سياهى از بنى عباس و پس از آن درفشهاى سياه ديگرى از خراسان خروج مى كنند كه حاملان آنها كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند، پيشاپيش آنان مردى است كه وى را صالح بن شعيب يا شعيب بن صالح مى نامند او از قبيله بنى يمنم است آنان نيروهاى سفيانى را شكست داده و در بيت المقدس فرود مى آيند تا مقدمه حكومت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم آورند، تعداد سيصد تن ديگر از شام به او مى پيوندد، فاصله خروج او تا تقديم زمام امور را به حضرت مهدى عليه السلام هفتاد و دو ماه ميباشد.))(2)

در مقابل اين احاديث ، روايات ديگرى است كه مى گويد، ظاهر شدن خراسانى و شعيب ، مقارن و همزمان ، ظاهر شدن يمنى و سفيانى است از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

((خروج خراسانى و سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز واقع ميشود، درفش يمنى در بين اين پرچمها از همه هدايتگر است ، زيرا وى مردم را به حق دعوت مى كند.))(3)

و از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:

((خروج سفيانى و خراسانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز است مانند نظم و ترتيب دانه هاى تسبيح كه يكى بعد از ديگرى است جنگ از هر طرف روى مى آورد. واى بر كسانى كه در مقابل آنان بايستند در ميان آن درفشها، پرچم يمنى هدايت گرتر است ، آن درفش حق است و شما را بسوى صاحبتان (مهدى عليه السلام ) دعوت مى كند.))(4)

ظاهرا، مراد از خروج اين سه نفر به ترتيب ، مانند دانه هاى تسبيح ، با اينكه در يك روز واقع مى شود اين است كه انگيزه هاى خروج آنها با يكديگر ارتباط سياسى دارد. البته آغاز خروج آنان در يك روز است ، اما ترتيب جنبش آنان و استحكام امورشان مانند مهره هاى تسبيح ، يكى پس از ديگرى واقع مى شود.

بعلاوه روايت هفتاد و دو ماه اگر چه قابل قبول است . چون به طرق زيادى از محمدبن حنيفه نقل شده است و روايات ، گوياى اين است كه وى داراى نوشته اى از پدر بزرگوارش حضرت على عليه السلام بوده كه حضرت آن را از گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته بود و در آن حوادث و پيش آمدهاى آينده بوده ، بلكه بنا بگفته برخى روايات ، در آن نوشته ، نام تمام فرمانروايان حاكم بر مسلمانان ، تا روز قيامت ذكر شده بوده و آنرا فرزندش ابوهاشم از وى به ارث برده و نام كسانى را كه از عباسيان حكومت خواهند كرد به اطلاع آنان رسانده است ....

اما با اين همه ، آنچه كه در مسئله خراسانى و شعيب بهتر بنظر مى رسد، رواياتى است كه مى گويد خروج خراسانى و شعيب همزمان خروج سفيانى و يمنى است ، چون اين روايات ، منتسب به امامان عليه السلام ميباشد و سندش محكمتر است ، بلكه در اين روايات احاديث صحيح(5) السندى نيز مانند روايت ابوبصير از امام باقر عليه السلام وجود دارد.

در هر صورت ، اين مرحله از حكومت زمينه سازان دولت حضرت ، چنانچه ما هم ترجيح داديم ، سال قبل از ظهور وى و يا احتمال اينكه شش سال باشد و در هر حال آخرين مرحله حكومت آنهاست ، اما آنچه مشكل بنظر مى رسد، شناخت مراحل ديگر دولت آنها قبل از آخرين مرحله آن است و اينكه فاصله بين آغاز حكومت آنان بواسطه مردى از قم بين خروج سيد خراسانى و شعيب چقدر است ؟...اين در حقيقت بخشى مفقود از سلسله روايات مربوط به ايرانيان است كه من در روايات نديدم چه اندازه بوده است ... آرى در برخى از روايات ، اشاره هايى در اين زمينه وجود دارد كه بعد از بيان مهم ترين روايات مربوط به حكومت آنان ، خواهد آمد.


61- روايت : آغاز حكومت مهدى عليه السلام از ايران

از جمله آن روايات ، حديثى است كه صراحت دارد، آغاز نهضت حضرت مهدى عليه السلام از ناحيه مشرق خواهد بود از اميرمؤ منان عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((آغاز ظهور او از مشرق است ، زمانيكه اين اءمر پيش آمد، سفيانى خروج مى كند))(6)

و از طرفى آنچه كه علما بر آن اتفاق دارند و در روايات به نحو تواتر(7) وارد شده اين است كه ظهور آن حضرت از مكه است ، بنابراين بايد مراد از گفته اميرمؤ منان عليه السلام كه فرمود: ((آغاز نهضت او از ناحيه مشرق است )) يعنى آغاز وشروع نهضت وى از مشرق ، يعنى ايران است . و همچنين دلالت دارد كه آغاز نهضت آن حضرت ، قبل از خروج سفيانى بوده و فاصله بين آغاز امر او و خروج سفيانى ، مدتى نه كوتاه و نه طولانى است . زيرا در روايت ، نهضت حضرت بر خروج سفيانى با ((واو)) عطف شده است نه ((فاء)) و ((ثم )) كه دلالت بر فاصله داشته باشد، بلكه مى توان گفت اين روايت ، اشاره به نوعى ارتباط سببى بين آغاز اءمر زمينه سازى براى دولت حضرت مهدى (عليه السلام ) از سرزمين ايران و بين خروج سفيانى دارد، توجه داشتيد كه جنبش سفيانى صرفا واكنشى است جهت روياروئى با موج فزاينده نهضت اسلامى كه زمينه ساز مقدمه قيام آن حضرت مى باشد.

...............................................................

(1) بحار ج 52 ص 63.
(2) نسخه خطى ابن حماد ص 84 و قريب به همين مضمون در ص 74.
(3) بحار ج 52 ص 210.
(4) بحار ج 52 ص 232.
(5) روايت صحيح آنست كه تمام راويان آن ثقه و مورد اعتماد باشند.
(6) بحار ج 52 ص 252 بنقل از اربعين حافظ ابونعيم .
(7) متواتر خبرى است كه راويان آن بحدى برسد كه عادتا محال است اهل كذب باشند و اين در همه طبقات راويان بايد ثابت باشد.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

62- روايت : امت محمد (صلى الله عليه و آله ) و حكومت مردى ازاهل بيت


روايتى را كه ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده نيز از جمله روايات در اين زمينه است ، حضرت فرمود:

((اى ابوبصير امت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) تا زمانيكه خاندان فلان بر مسند حكم هستند هيچگاه به گشايشى نخواهند رسيد تا آنكه فرمانروائى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن ، خداوند آن را به مردى از اهل بيت ارزانى مى دارد كه روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدايت گر مردم است . در مقام قضاوت و حكم بر مردم ، اهل رشوه نيست . بخدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى دانم آنگاه ، آن مرد تنومند و كوتاه اندام كه داراى علامت خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد مى آيد، او پيشوايى عادل است كه حافظ و نگاهبان آنچه كه نزد او وديعه گذاشته شده است مى باشد، دنيا را پر از عدل و داد مى نمايند آنگونه كه بدكاران آن را پر از ظلم و جور كرده اند))(1)

اين روايت قابل توجهى است ولى متاءسفانه بخش پايانى آن ناقص است ، اين روايت را صاحب بحار از كتاب ((اقبال )) سيد بن طاووس نقل كرده است كه صاحب اقبال در كتابش ص 599 بيان داشته است كه اين روايت را در سال 326 در كتاب ((ملاحم )) بطائنى ديده است و از آن كتاب اين روايت را نقل كرده اما ناتمام ، و در پايان گفتارش گفته است ((سپس تمام روايت را نقل كرده است )) حال آنكه كامل نقل نكرده است ، بطائنى از ياران امام صادق (عليه السلام) بوده و نسخه كتاب وى ناياب است البته ممكن است در كتابهاى خطى ناشناخته در اطراف و اكناف كشورهاى اسلامى ما در كتابخانه ها وجود داشته باشد.

روايت دلالت دارد كه سيد بزرگوارى از ذريّه اهل بيت (عليهم السلام) پيش از ظهور حضرت قائم (عليه السلام) حكومت مى كند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم مى نمايد، مردم را متوجه تقوا و پرهيزكارى مى نمايد و طبق احكام اسلام عمل مى كند، وى اهل سازش و رشوه گيرى نيست ، اين سيّد كه ذكر آن در روايت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمينى باشد.

اما جمله خاندان فلان كه امام فرمود: ((تا زمانيكه خاندان فلان بر سر كار باشند)) ملازمه ندارد كه مراد از آنها بنى عباس باشند آنگونه كه سيد بن طاووس فهميده است ، همينطور در ساير رواياتى كه امامان (عليه السلام ) در آنها تعبير به فلان و آل فلان نموده اند، البته گاهى منظور امامان (عليه السلام ) از اين تعبير، بنى عباس و گاهى خاندانهايى است كه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فرمانروائى مى كنند، مثلا روايات متعددى كه بازگو كننده اختلاف بين خاندان فلان و آل فلان ، از حكام حجاز است وجود دارد كه آنان بر شخص فرمانروائى از خودشان اتفاق نظر پيدا نمى كنند و بين قبيله ها ايجاد اختلاف مى شود، آنگاه حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور مى كند و مانند روايتى كه از اميرمؤ منان على (عليه السلام) روايت شده است كه حضرت فرمود:

((آيا خبر ندهم شما را به پايان سلطنت خاندان فلان ؟ عرض ‍ كرديم آرى اى اميرمؤ منان ، فرمود: كشته شدن بى گناهى در سرزمين حرم از قبيله قريش ، سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات را هستى بخشيد بعد از پانزده شب ديگر، سلطنتى برايشان نخواهد بود))(2)

و غير از اين روايت ، روايات متعدد ديگرى كه اختلاف بين بنى فلان و يا به هلاكت رسيدن فرمانرواى ظالمى از آنان را بيان كرده است و اينكه پس از آن سفيانى خروج خواهد كرد و يا ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بوقوع مى پيوندد و يا اينكه بيانگر برخى از نشانه ها و پيشامدهاى نزديك ظهور آن حضرت است ... بنابراين بايد اين روايت را به غير بنى عباس تفسير نمود زيرا صدها سال پيش ، حكومت و فرمانروائى آنها سپرى شده است .

بلكه رواياتى كه به صراحت از بنى عباس نام برده است ، حتما بايد مورد بررسى و دقت قرار گيرد. چه اينكه اين روايات از امامان (عليهم السلام) با عبارت ((فرزندان فلان )) و ((خاندان فلان )) وارد شده است و شخص راوى آن را بلفظ بنى عباس روايت كرده به اين اعتقاد كه مراد از گفته امام (عليه السلام) از ((فرزندان فلان ))، بنى عباس مى باشد.

گاهى در روايات ظهور، تفسير به بنى عباس صحيح است زيرا مراد از ذكر نام آنها، روش آنان است كه در نقطه مقابل امامان (عليه السلام) بوده است ، نه اينكه مراد شخص آنها و فرزندان و يا ذريّه آنان باشد... البته بندرت نياز به چنين تفسيرى پيدا مى كنيم زيرا در اغلب روايات تعبير به فرزندان و خاندان فلان شده است .

به هر حال ، منظور از خاندان فلان در روايت مورد بحث كه فرمود: ((تا زمانيكه خاندان فلان بر مسند حكم باشند، تا اينكه فرمانروائى آنان منقرض ‍ شود، با تمام شدن آن خداوند آن را بر مردى از اهل بيت قرار مى دهد)) حكّام ظالم و ستم پيشه ، غير از بنى عباس است كه سيّد موعود، بعد از آنان ظاهر مى شود و قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) با عدالت حكمرانى مى كند.

اما لفظ ((آنگاه ، آن مرد تنومند كوتاه اندام كه داراى علامات خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد، پيشوايى است عادل )) حكايت از اين دارد، بعد از آن سيّد كسى خواهد آمد كه مفهوم آن اين است كه آن شخص حضرت مهدى (عليه السلام ) است و هم اوست كه داراى اين نشانه هاست ، چنانكه در اوصاف حضرت آمده است . اما صفت ((مرد تنومند كوتاه قد)) بر آن حضرت تطبيق نمى كند. زيرا در مجموعه روايات ، آن حضرت بلند قامت و موزون ياد شده است ، بعيد نيست كه يك بخش و يا بيشتر از اين روايت ، در اثر نقل سيد بن طاوس و يا ديگرى از راويان ، افتاده باشد. و اين مرد تنومند و كوتاه اندام ، بعد از سيّد مورد نظر مى آيد و برخى از صفات ديگرش از روايت افتاده است ، بدين سان نمى توانيم ، اتصّال زمان اين سيّد مورد نظر را به زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)، از اين روايت استفاده كنيم .

........................................

(1) بحار ج 52 ص 269.
(2) بحار ج 52، ص 234.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

63- روايات مربوط به قم ، و مرد موعود اين شهر


از زمره روايات ظهور، بپا خاستن مردى از قم و ياران وى مى باشد، از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

((مردى از قم ، مردم را به سوى خدا دعوت مى كند، افرادى گرد او جمع مى شوند كه قلب هايشان همچون پاره هاى آهن ستبر است كه بادهاى تند حوادث ، آنان را نمى لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمى ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام كار از آن پرهيزكاران است ))(1)

و همچنين مطالب بعد از آن مربوط به قم است .

نكته قابل توجه اين است كه ، امام (عليه السلام) در روايت ، تعبير به ((مردى از قم )) نموده و نفرموده است از اهل قم ، مى توان اين جمله را بر امام خمينى تطبيق داد. چه اينكه ايشان اهل خمين و ساكن قم مى باشند و اينكه او ((مردم را به سوى خدا دعوت مى كند)) نه فقط اهل قم و يا اهل مشرق زمين را. و به اينكه بادهاى تند كينه توزى دشمنان و يا جنگ و درگيريها كه براى وى و طرفدارانش پيش مى آيد، همچنان مقاوم مى ايستند و مبارزه مى كنند و هيچ تزلزلى به خود راه نمى دهند.
روايت ، زمان وجود اين مرد را كه به آن بشارت داده شده است مشخّص ‍ نكرده است امّا در تاريخ قم و ايران چنين شخصيت و يارانى داراى اين صفات برجسته ، قبل از امام خمينى و طرفدارانش بى سابقه بوده است ... البته احتمال اينكه اين روايت ناقص باشد وجود دارد و يا اينكه به مناسبتى ، امام آن را فرموده اند، همين روايت را صاحب بحارالانوار، از كتاب تاريخ قم نوشته حسن بن محمد بن الحسن قمى كه هزار سال پيش آن را تاءليف نموده است نقل كرده كه متاءسفانه نسخه آن كتاب يافت نمى شود.

گاه گفته مى شود: درست است كه در تاريخ قم و ايران ظاهر شدن چنين مرد وعده داده شده اى را با يارانى داراى صفات برجسته ، كسى سراغ نداشته است ... اما دليلى هم نداريم كه اين روايت ، منطبق بر امام خمينى و طرفداران وى مى باشد شايد منظور مرد ديگر و ياران ديگرى باشد كه در عصر و زمان ما ظاهر خواهند شد و يا اينكه بعد از مدتى طولانى و يا كوتاه خواهند آمد...
پاسخ : آرى درست است كه در روايت ، آنگونه كه بيان كرديم زمان اين پيشامد مشخص و روشن نشده است اما مجموعه صفاتى كه در روايت آمده ، بعلاوه آنچه كه در روايات متعدد ديگر، پيرامون قم و ايران وارد شده است موجب اطمينان اين معناست كه مراد از صفات ياد شده ، امام خمينى و ياران وى مى باشند... بنابراين اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امامان (عليهم السلام) به حادثه و پيشامدى خبر دادند كه منطبق بر وضع موجود باشد، معقول نيست كه از آن چشم پوشى نموده و آن را بر قضيه و حادثه اى مشابه آن و يا واضح تر، كه وعده پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اهل بيت او بر آن منطبق شود، حمل نمائيم .

از رواياتى كه درباره قم و برترى و آينده آن از اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده است به خوبى روشن است كه اين شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهميت ويژه اى برخوردار است ، بلكه مى توان گفت مؤ سس و بنيانگذار اين شهر و طرح و ايجاد آن در قلب ايران در سال 73 هجرى ، بدست با كفايت امام باقر (عليه السلام) بوده است كه بعد از آن نسبت به اين شهر عنايت خاصى داشته اند.
و آنان با دانشى كه از جد بزرگوارشان داشته اند، خبر داده اند كه در آينده ، اين شهر مقدس از جايگاهى والا برخوردار خواهد شد و اهالى اين شهر، از ياران باوفاى حضرت مهدى ارواحنا فداه خواهند بود.

برخى روايات ، تصريح دارد به اينكه فلسفه نامگذارى اين شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدى كه قائم بحق است مى باشد و مناسب با قيام و بپا خاستن اهل قم و منطقه جغرافيايى آن شهر در زمينه سازى و يارى نمودن آن حضرت است از طرفى وجود يك آبادى ، در نزديكى اين شهر در زمان تاءسيس آن بنام كمندان و يا كمد، به اين معنى نيست كه در نامگذارى به ((قم )) عربى بودن اين كلمه ملاحظه نشده است جز اين مناسبت كه نام آن قم گذاشته شده و يا تغيير و دگرگونى در نام فارسى آن بوجود آمده است به ويژه زمانى كه تاءسيس اين شهر از ناحيه علماء و روايت كنندگان حديث ، از امام باقر و صادق (عليه السلام) و زير نظر آن دو بزرگوار بوده است ... عفّان بصرى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه گفت :

((امام (عليه السلام) به من فرمود: آيا مى دانى از چه رو اين شهر را قم مى نامند؟ عرض كردم : خدا و رسولش آگاهترند فرمود: همانا قم نامگذارى شده براى اينكه اهل قم اطراف قائم (عليه السلام) گرد آمده و با وى قيام مى نمايند و در كنار او ثابت قدم مانده و او را يارى مى كنند))(2)

اين روايت ، و امثال آن قرينه هايى هستند بر اينكه آغاز تاءسيس شهر مقدس ‍ قم توسط عبدالله پسر مالك اشعرى و برادرش اءحوص و هواداران آنان كه همگى از ياران خاص امام باقر (عليه السلام) و راويان حديث آن بزرگوار بوده اند همه اينها موجب اين اطمينان است كه تاءسيس اين شهر به امر امام باقر (عليه السلام) بوده است و اين نام را آن حضرت براى اين شهر انتخاب فرموده اند، نام قم در روايات به صيغه مذكر به معنى (بلد) (سرزمين ) و بطريق مؤ نث (بلدة ) (شهر) آمده است اين كلمه (قم) هم قابل صرف كردن است و هم بصورت غيرمنصرف به كار مى رود.

ظاهر برخى روايات اين است كه امامان (عليهم السلام) نسبت به شهر قم عنايت خاصى داشته اند و مفهومى را برتر و وسيع تر از يك شهر و توابع آن ، به اين شهر بخشيده اند، لذا نام اين شهر را به معناى خط و روش و اسلوب قم ، نسبت به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و قيام آنان با مهدى آل پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بكار برده اند. عده اى از بزرگان رى نقل كرده اند كه حضور امام صادق (عليه السلام) رسيدند و:

((عرض كردند: ما از اهل رى هستيم كه خدمت رسيده ايم ، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما، سپس عرض كردند ما اهل رى هستيم ، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما مجددا عرض ‍ كردند: ما اهالى رى هستيم ، امام نيز كلام اول خود را تكرار كرد، آنان گفتند خود را چند بار يادآور شدند، امام نيز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنين فرمود: خداوند داراى حرمى است كه عبارت است از مكه مكرمه و پيامبر داراى حرمى است و آن مدينه منوره است و اميرالمؤمنين (عليه السلام) داراى حرمى است كه كوفه است و ما اهل بيت نيز داراى حرمى هستيم كه آن شهر قم است ، بزودى بانوئى از سلاله من بنام فاطمه در اين شهر دفن خواهد شد كسى كه آن بزرگوار را در قم زيارت كند اهل بهشت مى باشد))

راوى گفت اين سخن را امام صادق (عليه السلام) زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم (عليه السلام) متولد نشده بودند))(3)

يعنى قم ، حرم امامان (عليهم السلام) از اهل بيت ، تا زمان حضرت مهدى (عليه السلام) و مركز ولايت و يارى آن بزرگواران مى باشد و اهل رى و غير آن نيز اهل قم محسوب مى شوند زيرا آنان نيز پيرو خط و روش اهل قم نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) هستند. از اين رو بعيد نيست كه مراد از اهل قم كه در روايات آمده و اينكه آنان ياوران حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشند، همه ايرانيانى باشند كه در ولايت و دوستى و جنگ و جهاد پيرو امامان (عليهم السلام) هستند، بلكه شامل مسلمانان غيرايرانى نيز بشود.
و معناى كلام راوى كه گفت : ((حضرت اين كلام را زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم متولد نشده بود)) يعنى اين گفته امام صادق كه قبل از ولادت امام كاظم بوده مشعر به اين است كه آن حضرت از ولادت نوه خويش فاطمه معصومه دختر موسى بن جعفر (عليه السلام) پيش از ولادت پدر بزرگوارش يعنى قبل از سال 128 هجرى قمرى ، خبر داده است و اينكه آن بانوى بزرگوار در قم دفن خواهد شد، و اين قضيه هفتاد سال بعد، تحقق پيدا كرده است ...

((بزرگان قم نقل كرده اند زمانى كه ماءمون ، على بن موسى الرضا (عليه السلام) را در سال 200 هجرى از مدينه خارج كرد و به طرف مرو، فرستاد در سال 201 هجرى خواهر گرامى او حضرت فاطمه معصومه در پى برادر از مدينه خارج شد و به سمت ايران حركت كرد تا به شهر ساوه رسيد در آنجا بيمار شد، سئوال كرد چقدر فاصله بين من و قم است ؟ عرض كردند ده فرسخ .))

((...زمانيكه اين خبر به اولاد سعد يعنى سعد پسر مالك اشعرى رسيد همگى با هم آهنگ ساوه نمودند تا از آن حضرت تقاضا كنند كه به شهر آمده و در آنجا بماند چون حضور او رسيدند، موسى پسر خزرج از بين آن جمعيت خارج شد و بطرف حضرت رفته و مهار شتر ايشان را گرفته و تا قم همراهى كرد و آن بزرگوار را در منزل خويش جاى داد، پس از اقامت 16 يا 17 روز در شهر قم ، در اثر بيمارى قبلى به رحمت و رضوان الهى پيوسته و روح پاكش به ملكوت اعلى پر گشود. موسى پسر خزرج پس ‍ از مراسم غسل و كفن آن حضرت ، بدن شريفش را در زمينى كه متعلق به خودش بود و هم اكنون نيز مرقد مطهرش در آنجاست ، بخاك سپرد و سقفى از بوريا و حصير بر قبر آن حضرت سرپا نمود، تا زمانى كه توسط زينب دختر حضرت جواد (عليه السلام ) بر قبر مطهر آن بزرگوار گنبد و بارگاهى بنا نمودند.))

از اين روايات چنين بر مى آيد، كه فاطمه معصومه ، بسيار اهل عبادت و زهد و بزرگوارى بود، همانند مادرش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، آن بزرگوار در عين اينكه از سن كمى برخوردار بود، اهل بيت (عليه السلام ) مقامى خاص ‍ و ارزش و اهميت والايى داشت چه اينكه اين مقام و منزلت حضرت ، نزد علماء و بزرگان قم نيز محرز بوده است زيرا براى ارج نهادن بمقام آن بانو از قم به طرف ساوه حركت كرده و به استقبال وى شتافتند و پس از رحلت آن بانو، ساختمان نسبتا ساده اى بر مزارش ساخته سپس گنبدى بنا كردند و آنجا را زيارتگاه دوستداران اهل بيت قرار داده اند و عده اى از آن بزرگان وصيت كردن كه در جوار حضرتش به خاك سپرده شوند.

در روايات آمده است كه سن مبارك حضرت معصومه (سلام الله عليها) كمتر از بيست سال بوده است ، و شايد علت اينكه ايرانيها آن حضرت را ((فاطمه معصومه )) و يا ((معصومه قم )) مى نامند و به خاطر كمى سن آن بزرگوار باشد، زيرا معصوم در لغت فارسى به معناى بى گناه مى آيد و از همين رو به طفل خردسال نيز كه بى گناه است معصوم مى گويند و شايد هم به جهت طهارت و پاكدامنى و عصمت آن حضرت از گناه باشد، چون در مذهب شيعه عصمت بر دو نوع است : يك عصمتى كه واجب است در امامان (عليه السلام ) وجود داشته باشد و اين ، در مورد چهارده معصوم (عليه السلام ) ثابت است و ديگر عصمتى كه جايز است و آن براى بزرگان و اولياء خدا ثابت است كه مقدس و پاك از گناهان و آلودگيهايند.

از روايت بعدى كه از امام رضا (عليه السلام ) نقل شده است ، ظاهر مى شود كه امامان (عليه السلام )، از بدو تاءسيس شهر قم ، مردم اين شهر را به عنوان ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) بشمار آورده اند و دوستى و محبت مردم اين شهر نسبت به حضرت مهدى ، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است از صفوان بن يحيا نقل شده است كه گفت :

((روزى خدمت امام رضا (عليه السلام ) بودم ، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام ) به ميان آمد، آن حضرت براى آنان طلب آمرزش كرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت داراى هشت در است كه يكى از آنها مخصوص اهل قم مى باشد، آنان (اهل قم ) بهترين پيروان ما از بين شيعيان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستى ما را در سرشت آنان قرار داده است ))(4)

در روايت آمده است كه درهاى بهشت به تناسب اعمال مردم بين آنان تقسيم بندى شده است ، از اين رو بعيد نيست كه معنى اين جمله كه (يك در، ويژه اهل قم است ) اين باشد كه آنان را از در مبارزين و مجاهدين همراه امامان (عليه السلام ) و يا از در مخصوص شايستگان چنانكه در صفات آنها وارد شده است ، داخل بهشت مى شوند و گفته حضرت كه ((آنها بهترين پيروان ما از بين شيعيان جهان هستند)) دلالت به فضيلت و برترى اهل قم بر ساير شيعيان دارد.
قابل توجه است كه محبت اهل قم نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام) تاكنون همچنان پرشور و زنده باقى مانده است بلكه با پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، اين عشق به سر حد كمال رسيده است و اين حقيقت را در ايمان و عملكرد و ظواهر زندگى آنان حتى در نامگذارى فرزندان و مساجد و مؤ سسات خود بنام آن حضرت ، به گونه اى كه هيچ خانه اى از اين نام خالى نيست ، مى توان مشاهده نمود.

برخى روايات دلالت دارد كه ، بلا و گرفتارى از اهل قم دور است و خداوند سبحان كسانى را كه بدخواه اين شهر باشند، نابود مى گرداند. از ابان بن عثمان و حماد بن ناب روايت شده كه گفتند:

((خدمت امام صادق (عليه السلام ) بودم كه عمران پسر عبدالله قمى وارد شد، خدمت امام رسيد و از او مسئول كرد. حضرت با وى بسيار با ملاطفت برخورد كرد، پس از رفتن آن مرد از امام (عليه السلام ) سئوال كردم ؛ اين شخص كه با او اين همه خوشرفتارى فرمودى كه بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگواران ، يعنى : اهل قم بود هيچ ستمگرى درباره آنان نيت سوء نمى كند، مگر اينكه خداوند او را درهم مى شكند ))(5)

در روايت ديگرى آمده است كه ((بلاء از قم دفع شده است ))(6)

در جاى ديگر نقل شده است كه :

((اهل قم از ما و ما از آنان هستم ، هر ستمگرى كه درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او فرا مى رسد، تا زمانيكه به يكديگر خيانت نكنند (و در نسخه ديگر: تا زمانى كه تغيير روش ندهند) اما زمانى كه آلوده به چنين اعمالى شدند، خداوند سبحان ، ستمگران را بر آنان حاكم مى كند، ولى آنان (اهل قم ) ياران قائم و بازگو كنندگان مظلوميت ما و رعايت كنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان كرد و گفت : خداوندا آنان را از شر هر فتنه اى نگهدار و از هر گزندى نجات ببخش ))(7)

از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:

((بلاها از قم و اهل آن دور شده است ، بزودى زمانى خواهد رسيد، كه قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و اين در زمان غيبت قائم ، ما و ظهور وى مى باشد، اگر چنين نباشد زمين اهل خودش را فرو مى برد، فرشته هاى الهى بلاها را از اين شهر و اهل آن دفع مى كنند هر ستمگرى كه در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند در هم كوبنده ستم پيشگان ، او را درهم مى شكند و يا به گرفتارى و مصيبت و يا دشمنى ، مبتلا مى گرداند، خداوند سبحان ، قم و اهلش را در زمان فرمانروائى ستمگران از ياد آنان مى برد آنگونه كه ظالمان ياد خدا را فراموش كردند.))(8)

البته ، اين بدين معنا نيست كه به اهل قم اصلا بدى نمى رسد، بلكه ممكن است برخى مشكلات بر آنان وارد شود، ولى خداى بزرگ ، آنان دشوارى و بلا را از آنان دور نگه داشته و با الطاف گوناگون خويش آنها را يارى مى فرمايد، كه از بارزترين آنها، نابود كردن سركشان و متجاوزين و مشغول نمودن آنان به گرفتاريهايى است كه ، به اهل قم نپرداخته و بطور كلى از آنها ياد هم نمى كنند.

صاحب بحارالانوار دو روايت را، از امام صادق (عليه السلام ) كه بيان كننده آينده شهر قم و نقش مكتبى آن پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد آورده است .

روايت اول بيان مى دارد:

((خداوند بوسيله شهر كوفه بر ساير شهرها استدلال مى كند، همچنين به مؤ منان آن شهر بر ساير مؤ منين و به شهر قم بر ساير شهرها و بواسطه اهل قم بر جهانيان اعم از جن و انسان ، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فكرى قرار نداده بلكه همواره آنان را موفق و تاءييد كرده است سپس فرمود: دينداران در اين شهر در مضيقه زندگى مى باشند اگر غير اين باشد مردم به سرعت به آنجا روى مى آورند و آنجا خراب مى گردد و اهل آن تباه مى شوند و آنگونه كه بايد نمى تواند بر ساير سرزمين ها حجت باشد، زمانيكه موقعيت قم بدينجا برسد آسمان و زمين آرامش ندارد و ساكنان آنها لحظه اى باقى نمى مانند و بلا و گرفتارى از قم و اهل آن دفع گرديده است ، بزودى زمانى خواهد رسيد كه قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و اين در زمان غيبت قائم ما و ظهور وى مى باشد. اگر چنين نباشد زمين اهل خودش را فرو مى برد، فرشته هاى الهى ماءمور دور نمودن بلاها از اين شهر و اهل آن مى باشند هر ستمگرى كه درباره آنان اراده بد داشته باشد، خداوند درهم كوبنده ستم پيشگان ، او را درهم مى شكند و يا به گرفتارى و مصيبت و يا دشمنى ، مبتلا مى گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروائى ستمگران از ياد آنان مى برد آنگونه كه آنها ياد خدا را فراموش ‍ كردند.))

و روايت دوم مى گويد:

((بزودى شهر كوفه از مؤ منان خالى مى گردد و بگونه ايكه مار در جايگاه خود فرو مى رود علم نيز اين چنين از كوفه رخت برمى بندد و از شهرى بنام قم آشكار مى شود و آن سامان معدن فضل و دانش مى گردد بنحويكه در زمين كسى در استضعاف فكرى بسر نمى برد حتى نوعروسان در حجله گاه خويش . و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما به وقوع مى پيوندد، خداوند سبحان ، قم و اهلش را براى رساندن پيام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت مى گرداند اگر چنين نشود زمين اهل خودش را فرو مى برد و در زمين حجتى باقى نمى ماند، دانش از اين شهر به شرق و غرب جهان منتشر مى گردد، بدين سان بر مردم اتمام حجت مى شود و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد آنگاه قائم (عليه السلام ) ظهور مى كند و ظهور وى باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان مى شود. زيرا خداوند از بندگانش انتقام نمى گيرد مگر بعد از آنكه وجود مقدس حضرت حجت را انكار نمايند.))(9)

از اين دو روايت ، چند امر روشن مى شود:

الف اينكه دو روايت نقل به معنى شده اند، بعلاوه در آنها اندكى تقديم و تاءخير است اما آنچه كه مهم است معنايى كه اين دو روايت در بر دارند.

ب از اين روايتها استفاده مى شود، كه نقش مذهبى شهر كوفه در دانش و پيروى از اهل بيت (عليه السلام ) نقشى مهم و بزرگ بوده ، اما در آستانه ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مضمحل شده و از بين مى رود، البته كوفه شامل نجف نيز مى شود زيرا نام اصلى آن نجف كوفه بوده است بلكه گاهى مراد از كوفه عراق عنوان شده است چنانكه ما در جاى خودش بيان كرديم ، اما نقش مذهبى شهر قم همچنان ادامه دارد. و نزديك ظهور حضرت از عظمت بيشترى برخوردار مى گردد، چنانكه دو فقره از روايت به اين معنى اشاره دارد: ((و اين همه ، در زمان غيبت قائم ما و ظهور وى مى باشد)) و ((و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما خواهد بود.))

ج نقش برجسته اعتقادى و ايدئولوژيكى شهر مقدس قم ، در آن زمان مخصوص ايران و يا شيعيان تنها نيست . بلكه نقشى است جهانى كه حتى غير مسلمان را نيز در بر مى گيرد ((و بزودى زمانى خواهد رسيد كه قم و اهلش حجت بر مردم خواهند بود)) ((و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد)) اين بدان معنا نيست كه دانش و مذهب ، از اين شهر به فرد فرد مردم جهان مى رسد، بلكه بدين معناست كه نداى اسلام و مطرح شدن آن ، طورى به جهانيان مى رسد كه اگر كسى سعى در دست يابى به مقررات و دستورات اسلام داشته باشد، براى وى امكان پذير خواهد بود.

البته چنين نقش تبليغاتى مهمى براى شهر قم ، بستگى به برپائى حكومتى داراى دستگاههاى تبليغاتى داشته ، بلكه متوقف بر مبارزات با سركشان جهت استكبار دارد كه اين خود باعث رسيدن صداى اسلام از قم به جهانيان مى شود.

د اين نقش بزرگ فرهنگى براى شهر قم ، سبب كينه توزى و دشمنى استكبار جهانى نسبت به اين شهر مى گردد، يعنى نسبت به مطرح شدن اسلام از اين شهر، اين دشمنى با اسلام علت انتقام گرفتن خداوند از مستكبران ، بدست تواناى حضرت مهدى (عليه السلام ) مى شود، چرا كه با اين دشمنى حجت بر مردم تمام شده است و ايجاد گرفتارى توسط دشمنان ، از جنبه جهل آنان نسبت به اسلام نيست ، بلكه دشمنى و خصومت آنان ، صرفا كينه توزى و مخالفت با اسلام مى باشد.

قابل توجه است آنچه كه در اين دو روايت گفته شده در كوفه و عراق محقق شده است و در قم و ايران ، در آستانه تحقق است و در حقيقت قم و ايران بر ملتهاى مسلمان و ساير ملل جهان حجت هستند. حتى اگر قائل شويم كه ايجاد چنين آگاهى كه در اين دو روايت آمده است در بين ملتهاى جهان ، ده ها سال بطول انجامد، باز هم شكستى نيست كه برخى از آن مقدمات آغاز شده است . اما عبارت حديث كه ((نزديك ظهور قائم ما)) است ، دليل بر اين است كه بين تحقق چنين موقعيت جهانى براى شهر قم و بين ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فاصله چندانى نيست .


--------------------------------------------------------------------------------

(1) بحار ج 60 ص 216 چاپ ايران .
(2) بحار ج 60 ص 216.
(3) بحار ج 60 ص 216.
(4) بحار ج 60 ص 216.
(5) بحار ج 60 ص 211.
(6) بحار ج 60 ص 214.
(7) بحار ج 60 ص 218.
(8) بحار ج 60 ص 213.
(9) بحار ج 60 ص 213.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

64- روايت : اهل مشرق و پرچمهاى سياه


اين حديث در منابع شيعه و سنى وارد شده است و به عنوان روايت درفش هاى سياه و روايت اهل مشرق و روايت آنچه را كه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وى با آنان روبرو مى شوند، شناخته شده است از طرفى آن را منابع گوناگون از عده اى از صحابه با اندكى تفاوت ، در بين الفاظ و فقرات آن نقل كرده اند. برخى ديگر از روايات بخش هايى از آن را روايت كرده و تعدادى از آن منابع تصريح نموده اند كه راويان اين خبر همه ، ثقه هستند.

قديمى ترين منابع حديث اهل سنت كه اين روايت و يا بخشى از آن از نقل كرده اند، عبارتند از:
ابن ماجه در سنن خود ج 2 ص 518 و 269 و حاكم در مستدرك ج 4 ص ‍ 464 و 553 و ابن حماد در نسخه خطى خود ((فتن )) ص 84 و 85 و ابن ابى شيبه در مصنف خود ج 15 ص 235 و دارمى در سنن خود ص 93 و متاءخرين آنها اين روايت را از آنان نقل كرده اند. و شايد روايتى را كه عده اى از صاحبان صحاح ، مانند ابن ماجه و احمدبن حنبل و ديگران نقل كرده اند كه ((گروهى از مشرق زمين خروج مى كنند و مقدمات حكومت حضرت مهدى را فراهم مى نمايند)) بخشى از همين روايت باشد.

اينك عين عبارت حديث به نقل از مستدرك حاكم :

((از عبدالله بن مسعود نقل شده است كه گفت : حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيديم ، حضرت با رويى گشاده و غرق از سرور و شادى با ما روبرو شد، آنچه را كه از حضرت سئوال كرديم پاسخ دادند، اگر ما ساكت مى شديم آن حضرت شروع به سخن مى نمود تا اينكه گروهى از جوانان بنى هاشم گذارشان از آنجا افتاد و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) در بين آنان بودند، تا چشم حضرت به آنها افتاد، در پى آنان افتاد و دو چشمان آن حضرت پر از اشك گرديد.. عرض كرديم : اى رسول خدا، همواره چيزى در چهره ات مى بينم كه ما را ناراحت مى سازد، حضرت فرمود: ((ما خانواده اى هستيم كه خداى سبحان آخرت را بر دنيا، براى ما اختيار فرموده است ، بزودى بعد از من ، اهل بيتم در شهرها و سرزمين ها پراكنده و آواره خواهند شد، تا اينكه درفش هائى سياه از مشرق زمين به اهتزاز در آيد كه حق را مى طلبند، اما حقوقشان را اداء نمى كنند، آنان دست از حق برنمى دارند، اما اجابت نمى شود ديگر بار درخواست مى كنند، به آنان اعتناء نمى شود، در اين صورت ، دست به مبارزه زده و به پيروزى دست مى يابند، هرگاه كسى از شما و يا ذريه شما آن زمان را درك كرد بايد به پيشواى از اهلبيت من بپيوندد اگر چه با دشوارى ، بر روى برف سينه خيز برود، آنها درفش هاى هدايتند كه آنها را بدست مردى از اهل بيت من مى سپارند، كه نام وى مانند نام من و نام پدرش نام پدرم مى باشد، او مالك زمين گردد و آن را پر از عدل و داد مى كند آنگونه كه از جور و ستم پر شده است ))

اما در منابع روايتى ما، اين حديث را سيد بن طاووس در كتاب ملاحم و فتن ص 30 و 117 و مجلسى را بحار ج 51 ص 83 از اربعين حافظ ابونعيم ، روايت بيست و هفتم ، مربوط به آمدن حضرت مهدى (عليه السلام) از ناحيه مشرق و مشابه اين را در بحار ج 52 ص 243 از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود:
((گوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج مى نمايند و طالب حق اند اما آنها را اجابت نمى كنند، مجددا بر خواسته هاشان تاءكيد دارند، اما مخالفان نمى پذيرند وقتى چنين وضعى را مشاهده مى كنند شمشيرها را بدوش كشيده در مقابل دشمن مى ايستند اينجاست كه پاسخ مثبت مى گيرند اما اين بار، خودشان نمى پذيرند تا اينكه همگى قيام مى كنند... و درفش هدايت را جز به دست تواناى صاحب شما (حضرت مهدى (عليه السلام)) به كسى ديگر نمى سپرند، كشته هاى آنان شهيد محسوب مى شوند اما اگر من آن زمان را درك مى كردم خويشتن را براى يارى صاحب اين اءمر نگه مى داشتم ))

از اين روايت ، با تعبيرات مختلف آن چند امر استفاده مى شود:
اول : اينكه اين روايت متواتر اجمالى(1) است ، آنچه در اين روايت مضمون عمده آن را تشكيل مى دهد، خبر دادن پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به مظلوميت اهل بيتش بعد از خودشان است و تنها امتى كه حق آنان را استيفاء مى كنند كسانى هستند كه از مشرق به پا خاسته و مقدمه حكومت جهانى پيشواى خود حضرت مهدى (عليه السلام) را مهيا مى نمايند، در پى به قدرت رسيدن همين افراد است كه امام (عليه السلام) ظهور مى كند و آنان درفش خود را تسليم آن حضرت مى نمايند، خداوند بوسيله وجود مقدس وى ، اسلام را به جهانيان معرفى مى كند، او زمين را پر از عدل و داد مى كند.

دوم : مراد از اينكه گروهى از مشرق خروج مى كند و داراى درفش هاى سياه اند. ايرانيان مى باشند اين مسئله مورد اتفاق همه صحابه كه اين روايت و غير آن را نقل كرده اند و نزد تابعين كه روايت را از صحابه دريافت نموده اند مى باشد و همچنين مورد اتفاق نظر كليه مؤ لفان بعد از آنان در خلال قرون گذشته بوده است ، بگونه اى كه ماجراى خروج و آمدن اين افراد، در آن زمان اءمرى كاملا روشن و ثابت بوده است . از اين رو يك نفر هم از آنان اشاره نكرده و اينكه ، مراد از اين گروه مثلا اهل تركيه و يا هند و يا جاهاى ديگرى غير از ايران باشد. بلكه عده اى از راويان و مؤ لفان تصريح كرده اند كه آنان ايرانيان هستند حتى نام خراسانيها در تعدادى از فقرات و عبارت هايى كه از حديث ، نقل شده وارد شده است ، چنانكه در روايت مربوط به درفش هاى خراسان خواهد آمد.

سوم : نهضت و قيام آنان كه با دشمنى جهانيان و نبردى كه در آن پيروز مى شوند، روبرو خواهد شد و بعد از آن حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور مى كند.

چهارم : بر هر فرد مسلمان و نسل معاصر آنان واجب است كه به يارى آنان برخيزند هر چند كه در شرايط دشوارى بسر برند حتى اگر قرار باشد كه براى يارى آنان روى يخ و برف راه رفته و حركت نمايد.

پنجم : اينكه درفش آنان پرچم هدايت است يعنى : حكومت و دولت آنان ماهيتى دينى و صحيح دارد، عملكرد و اهدافى كه دنبال مى كنند با احكام اسلام و اهداف مقدس آن هماهنگ است بگونه اى كه اگر مسلمانى با آن همكارى كند به وظيفه شرعى خود عمل نمود و تكليف از او ساقط است .

ششم : اين روايت از آينده و غيب خبر مى دهد و يكى از معجزه هاى دال بر نبوت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) مى باشد. به اين دليل كه آنچه را آن بزرگوار راجع به مظلوميت اهل بيتش (عليهم السلام) و آوارگى و پراكندگى آنان در چهار گوشه جهان اطلاع داده است در طول قرون گذشته محقق شده است تا جايى كه ما خاندانى را در طول تاريخ و در سطح جهان سراغ نداريم كه مانند اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و فرزندان حضرت على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) با تبعيد و آوارگى مواجه شده باشند.

با بيان اين مطلب ، عبارت هاى موجود در روايت قبلى از امام باقر (عليه السلام)، اوصاف دقيقى از نهضت و قيام آنان را در بر دارد، از اين رو برخى از فقرات آن را مورد ارزيابى قرار مى دهيم ... آنچه كه به نظر من ترجيح دارد اين است كه اين روايت به حديثى كه قبلا از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شد، تعلق داشته و يا مشابه آن است . گرچه امام باقر (عليه السلام) به اين موضوع تصريح نفرموده اند اما خود آن حضرت و ساير امامان (عليهم السلام) فرموده اند آنچه را كه نقل مى كنند از پدران بزرگوار خويش و از جدشان پيامبر (صلى الله عليه وآله) است .

((گوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج نموده اند)) دلالت دارد كه اين قيام مردم از وعده هاى حتمى خداوند متعال است و به همين سان هر جمله اى كه در آن پيامبر (صلى الله عليه وآله) يا امامان (عليهم السلام) تعبير به ((گوئيا آن را مى بينم و يا آن مسئله محقق شده )) مى نمايند دلالت بر حتمى بودن و روشن و مبرهن بودن آن مسئله در ذهن شريف آنان و يقين داشتن به آن ، دارد، مثل اين مى ماند كه آن ماجرا را مى بينند، بلكه مى توان گفت دلالت بر ديدن آنان با بصيرت ويژه اى كه خداوند آنان را امتياز بخشيده و متناسب با مقام پيامبر (صلى الله عليه وآله) و مقام اهل بيت آن حضرت است ، دارد.

و نيز دلالت بر اينكه نهضت ايرانيان از طريق انقلاب است ، زيرا مفهوم عبارت ((تحقيقا قيام مى كنند)) نيز همين است و عبارت بعدى كه ((گوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج مى نمايند و طالب حق اند اما آنها را اجابت نمى كنند، مجددا بر خواسته هايشان تاكيد دارند، اما مخالفان نمى پذيرند وقتى چنين وضعى را مشاهده مى كنند. شمشيرها را بدوش ‍ كشيده در مقابل دشمن مى ايستند، اينجاست كه پاسخ مثبت مى گيرند ولى اين بار خودشان نمى پذيرند تا اينكه همگى قيام مى كنند))

اين حركت زنجيره اى ايرانيان را مى توان به جنبش آنان در انقلاب مشروطه در هشتاد سال قبل تفسير و تاءويل نمود، زيرا مردم خواستار اين بودند كه عده اى از علماء و انديشمندان اسلامى بر قوانين كشورى نظارت داشته باشند، و آنچه را كه منطبق با دستورات اسلام نيست نقض نمايند، نظام حاكم ، در ظاهر آن را در قانونى اساسى 1906 ميلادى پذيرفت اما در واقع نپذيرفته بودند سپس در نهضت آية الله كاشانى و مصدق در سال 1951 يك بار ديگر خواستار اين معنا شدند به آنان اعتنائى نشد و در اين مرحله بود كه آمريكا موفق شد با شكست انقلاب مردم ، شاه را كه آنروزها از ايران فرار كرده بود، ديگر بار به ايران باز گرداند، مردم با مشاهده اين وضع سلاح برگرفته و در نهضت امام خمينى آماده ايثارگرى شده و با تظاهرات ميليونى در مقابل دشمن مقاومت كردند، در اين مقطع نيز شاه و اربابانش سعى در برآوردن خواسته هاى آنان داشتند بدين گونه كه به آنان گفته شد كه اجراى موادى را كه قانون اساسى 1906 مبنى ، بر نظارت شش نفر از فقهاى اسلام را بر قوانين كشور عنوان نموده ، خواهند پذيرفت . مشروط به اينكه شاه همچنان بر مسند قدرت باقى بماند، البته از ناحيه برخى از علماء اين طرح پذيرفته شد، اما امام خمينى و توده ميليونى مردم ايران نپذيرفته و با ادامه نهضت مقدس اسلامى به پيروزى بر استكبار جهانى دست يافتند و نظام اسلامى را در كشور خود حاكم نمودند. مطمئنا آنان اين پرچم و درفش ‍ هدايت را در زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) به وى خواهند سپرد.

اما تفسير بهتر اين است كه آنان ((طالب حق مى باشند)) از دشمنانشان ، كه ابرقدرتهاست به اينكه در شئون زندگى آنان دخالت ننموده و دست از اين مردم بردارند و بگذارند قوانين روح بخش اسلام را در كشورشان پياده كنند و از سلطه آنها رها بوده و داراى استقلال باشند. اما به آنان اعتنا نمى شود، تا آنكه آنها را مجبور به برگرفتن سلاح ، در جنگ با آنان نمايد كه مسلمانها در اين كشمكش و نبردها به پيروزى مى رسند، دشمنان با مشاهده اين وضع مى خواهند خواسته اوليه آنها را بدهند اما مشروط به اينكه ، در ايران ، اسلام را حاكم سازند و دست به صدور انقلاب نزنند، اما ديگر دير شده و شرائط دگرگون گشته و ايرانيان زير بار اين معنا نمى روند. پس از آن ، انقلاب جديد مردم بوجود آمد ((تا اينكه قيام كنند)) و اين انقلاب به معناى رد نمودن آنچه را كه به عنوان امتياز به آنها داده بودند و همچنين تاكيد بر ادامه حاكميت اسلام در جامعه اى به مراتب وسيع تر از ايران تلقى مى شود.. و بعد از اين وقايع ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) به وجود مى آيد و پرچم مبارزه را بدست وى مى سپارند..

آنچه در تفسير دوم بگونه اى بهتر آمده اين است كه خواسته هاى نهضت امام خمينى مانند خواسته هاى انقلاب مشروطه و يا انقلاب آية الله كاشانى و مصدق نبوده ، بلكه از ريشه و اساس خواسته هاى حكومت مشروع اسلامى به رهبرى علماء اسلام است .

اما عبارت ((دو شمشير را بر دوش كشيدند)) به نظر نزديك مى رسد كه تعبير از جنگ فعلى ، و يا آمادگى كامل براى جنگ باشد.

بعيد به نظر مى رسد كه اين جمله را بر مقاومت مردم ، با تظاهرات ميليونى و شهادت طلبى آنان ، در مقابل نظام پوسيده شاه بتوان تطبيق كرد، زيرا مردم در آن برهه اسلحه اى در دست نداشتند كه بدوش كشيده و قيام نمايند، بلكه نهضت و انقلاب آنان مسالمت آميز و با دست خالى و مشت هاى گره كرده بود. و بر فرض اينكه سقوط سربازخانه ها و پادگانهاى شاه و بدست آوردن اسلحه را نيز توسط مردم به آن اضافه كنيم باز هم بوجود آمدن اين انقلاب تكيه بر عمليات نظامى نداشت و با توجه به زد و خورد مختصرى كه مردم با گارد ويژه شاه داشتند، نسبت نقش عمليات نظامى در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامى نسبت به ساير فعاليتهاى انقلابى كمتر از پنج درصد است ..

بعلاوه از سياق روايت چنين استفاده مى شود كه خروج و طرح خواسته هاى آنها در يك نهضت و پشت سرهم انجام مى پذيرد نه اينكه طى مراحل زيادى و در طول صد سال اتفاق بيافتد.

علاوه بر اين ، اغلب عبارتهاى كامل اين روايت و روايات ديگر تصريح مى كند كه عكس العمل ايرانيان در برابر خواسته هاى نخست خودشان ، بعد از وارد شدن آنان در جنگى نا برابر است كه در آن پيروز مى شوند مانند اين فقره ((مطالبه حق مى نمايند به آن دست نمى يابند به مبارزه برمى خيزند و پيروز مى شوند، سپس پاسخ مثبت مى گيرند اما نمى پذيرند.. تا آخر))(2)

آرى ، بنابراين تفسير، دو نكته باقى مى ماند:

نكته اول : اينكه از جمله ((و حق را مى جويند اما پاسخ مثبت نمى شنوند)) استفاده مى شود كه خواسته هاى آنان در دو مرحله عنوان مى شود. آن دو مرحله كدامند؟

اين دو مرحله را به سه طريق مى توان پاسخ داد:

الف اينكه تكرار عبارت ، بيان كننده اين مطلب است كه برخواسته هاى مشروع خود، از دشمنانشان پافشارى مى كنند اما اگر كسى در روايات رسيده از پيامبر (صلى الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام) دقت نمايد، تكرار عادى را از آن بزرگواران بويژه در روايت مورد بحث ، بعيد مى داند.

ب اين پاسخ كه شايد قوى ترين آنها باشد اين است كه آنان در دو مرحله از انقلاب خود، يكى قبل از جنگ ، خواسته هاى خود را مطرح مى كنند كه مورد قبول واقع نمى گردد و ديگرى بعد از پيروزى در جنگ ، كه اين بار خودشان نمى پذيرند.

ج اينكه در هر دو مرحله از جنگ خود با دشمن مطالبه حق مى نمايند و به آنان اعتنا نمى شود ناگزير جنگ را تا پيروزى ادامه مى دهند، در اين مرحله خواسته هاى قبلى آنها عملى مى شود اما آنان نمى پذيرند بدين سان انقلاب گسترده آنان به وقوع مى پيوندد ((تا اينكه قيام كنند)) و در پى آن ، حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور مى كند.

نكته دوم : معناى گفته امام (عليه السلام) ((تا اينكه قيام كنند)) كه از انقلاب آنان تعبير به خروج و از نهضت آنان بعد از رد خواسته هايى كه عملى مى شد، تعبير به قيام فرموده است ، دليل بر اين است كه اين قيام به مراتب برتر و با عظمت تر از خروج و انقلاب آنهاست ...همچنين گوياى اين مطلب نيز هست كه اين مرحله پا گرفتن و تكامل اين انقلاب مى باشد كه ايرانيان در اين انقلاب به مرحله قيام همگانى و فتوا و دستور جهاد و بپا خاستن براى خداوند متعال . و ادامه روش انقلابى در منطقه نائل مى شوند كه خود مقدمه ظهور مبارك حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد.

گاهى هم از تعبير ((تا اينكه قيام كنند)) نه ((پس قيام مى كنند)) چنين استفاده مى شود كه بين امتياز گرفتن از دشمن نسبت به خواسته هايشان بعد از پيروزى و بين قيام بزرگ آنان فاصله اى وجود دارد.. بلكه گاهى دال بر اين است كه مرحله اى از شك و ترديد در بين آنان به وجود مى آيد كه به جهت پيدايش خطى فكرى در بين خودشان كه فقط با گرفتن امتياز موافق مى باشند. و يا اين ترديد به سبب شرائط خارجى كه بر آنان احاطه دارد به وجود مى آيد اما جناح ديگر در اين برهه غلبه پيدا نموده و مجددا بپا خاسته و قيام مى نمايند كه اين نهضت مقدمه اى است براى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام).

((كشته هاى آنان شهيدند)) اين گواهى بزرگى است از امام باقر (عليه السلام) براى كسانى كه در نهضت و قيام آنان كشته مى شوند خواه در زمان خروجشان و يا زمان درگيرى آنان با دشمن و يا آخرين قيام بزرگ آنان .. در اين گفته امام دليل بر وجود اينكه آنها پرچم و درفش حق را بدست داشته و رهبرى آنها مشروع و خط اسلامى و سياسى آنان كاملا سالم و غير مخدوش است ، نيز وجود دارد، زيرا كسانى كه تحت رهبرى غير شرعى و زير پرچم گمراهان كشته شوند نمى توان آنان را شهيد ناميد و شهيد را بدين جهت شهيد مى گويند كه او، بر كسانى كه او را كشته اند و بر مردم ، گواهى مى دهد چون او مردم را به اسلام دعوت مى كرد اما آنان وى را به كفر و گمراهى فرا مى خواندند.

اگر كسى بگويد كه آرى ، شهادت و گواهى امام باقر (عليه السلام) بر اينكه (كشته هايشان شهيد هستند) دلالت بر صحت عمل رزمندگان و پاكى نيت آنان و يا بر مظلوميت غير نظاميانى كه از مردم كشته مى شوند، دارد اما اين ، دليل بر صحت و پاكى نيت رهبر و راهنماى آنان و خط فكرى آنان نمى شود. فرضا اگر ما از روى جدل تسليم اين معنا هم بشويم و از قاعده عمومى صحت عمل مسلمان و نيت او نيز خارج گرديم ، چنين تفسير و توجيهى در تغيير موضع و رفع تكليف انسان نقشى ندارد.

اما جمله ((اگر آن زمان را درك مى كردم خودم را براى يارى صاحب آن اءمر مهيا مى كردم )) كه حضرت از خودشان خبر مى دهند كه اگر نهضت آنان را درك كند، گرچه كشته هاى آنها به منزله شهيد است ، براى درك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) خود را از خطرات حفظ كند. اين عبارت بر مقام باعظمت حضرت مهدى (عليه السلام) و ياران وى دلالت دارد، بگونه اى كه امام باقر (عليه السلام) غبطه مى خورند كه با آن بزرگوار باشند و از طرفى چنين عبارت هايى از حضرت باقر (عليه السلام) كمال تواضع و فروتنى نسبت به فرزندش حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد.

و اين عبارت گوياى اين نيز هست كه فاصله نهضت ايرانيان تا ظهور آن حضرت از مدت عمر يك انسان بيشتر نخواهد بود چون ظاهر گفته امام باقر (عليه السلام) اين است كه اگر نهضت آنها را درك كند خويش را حفظ نمايد و اين بطور طبيعى است نه به سبب معجزه و همين دليل بسيار مهمى است بر اينكه ما در حال حاضر وارد دوران ظهور آن حضرت شده ايم و هم چنين نزديك بودن نهضت ايرانيان و پيوند آن به زمان ظهور آن حضرت .

اما توجيه برخى از راحت طلبها نسبت به اين عبارت كه تبليغى است براى حفظ جان خطرات و عدم حضور در ميدان شهادت همچنين عدم شركت ايرانيان در نهضت و نبردهاى آنها.. تفسيرى است كاملا اشتباه . زيرا امام باقر(عليه السلام) از خودش خبر داده و در آن بيان داشته كه نهضت آنان نزديك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است و علاقه شديد آن حضرت به اينكه از جمله ياران امام (عليه السلام) باشد، نيز بيان شده است ، چگونه مى توان تصور كرد كه مراد امام اين است كه مردم را با ترساندن از كشته شدن به يارى نكردن كسانى كه خود، به نهضت آنان بشارت داده و آنها را ستايش نموده است به اينكه كشته هايشان شهيد هستند، فرا خواند...! به ويژه با ملاحظه اينكه وجوب يارى آنان بر هر فرد مسلمان ، در عبارت هاى مختلف آن روايت آمده است ، بلكه با وجود شك در منظور امام (عليه السلام) و صرف احتمال اينكه مقصود، خود حضرت بوده اند نه ديگران ، باز هم تفسير اين گونه افراد راحت طلب بى پايه است زيرا مجرد احتمال اينكه مسئله مخصوص خود ايشان است ، باعث مى شود كه ديگران نتوانند براى خودشان به آن تمسك كنند.

از لطيفه هايى كه من در حاشيه روايت درفش هاى مشرق زمين و گفته پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه فرمود: ((بايد به يارى آنان بشتابد هر چند به خزيدن و راه رفتن روى يخ )) شنيده ام داستانى است كه يكى از علماى بزرگ تونس (شيخ محمد صالح نيفر) كه در فصل زمستان و يخ بندان مسافرتى به ايران داشت روزى بيرون هتل پايش سر خورد و روى يخ به زمين خورد، يكى از دوستانش كه همراه وى بود گفت : خواستم ايشان را بلند كنم به من گفت : اين كار را انجام نده . صبر كن .. مى خواهم خودم بلند شوم . سپس با كمك دستهايش با كندى از جا بلند شد و سر پا ايستاد، بعد گفت : هر وقت ما اين روايت را درباره حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش مى خوانديم به اين جمله پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه ((بايد بيارى آنان بشتابد)) مى رسيديم ، از خود مى پرسيديم كه حضرت مهدى (عليه السلام) از مكه ظهور مى كند و در آنجا برف و يخ وجود ندارد كه پيامبر با اين تعبير ما را امر فرموده است ، اما هم اكنون معناى گفته پيامبر (صلى الله عليه وآله) را دانستم ، از اين رو سعى كردم كه برف و يخ را با دست خود لمس نموده و خودم بلند شوم ، از همين شخص جليل القدر شنيدم كه پيرامون روايات پيامبر (صلى الله عليه وآله) حاشيه هايى نوشته كه حاكى از تقواى او و تصديق پيامبر عظيم الشاءن اسلام و تواضع در برابر خبرهاى غيبى آن حضرت است كه به وقوع پيوسته است .


--------------------------------------------------------------------------------

(1) معنى متواتر اجمالى قبلا گذشت .
(2) بحارج 51 ص 83.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

65- روايت : پرچمهاى خراسان تا قدس


آنان كه با خون ، ره به ديو و دد گرفتند درس شهادت از ((قم )) و ((مشهد)) گرفتند

آغوش بگشادند هر تير بلا را تا متصل سازند ((طوس )) و ((كربلا)) را

اين روايت را عده اى از علماء و اهل سنت ، مانند ترمذى در سنن خود ج 3 ص 362 و احمدبن حنبل در مسندش و ابن كثير در كتاب نهايه خود و بيهقى در كتاب خود بنام دلائل و غير آنان ...نقل كرده اند و حضرمى در كتاب خود بر رد ابن خلدون ، آنرا صحيح دانسته (تصديق كرده كه روايت موثقه است ) عين عبارت حديث اين است :

((درفش هايى سياه از خراسان خروج مى كند كه هيچ چيز قادر به برگرداندن آنها نيست تا اينكه در ايلياء به اهتزاز درآيند))

شبيه اين روايت در منابع شيعه مانند كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص ‍ 43 و 58 روايت شده است و احتمال دارد كه اين روايت جزئى از روايت قبلى باشد.

و معناى آن روشن است ، زيرا حاكى از تحرك نظامى و پيشروى نيروها از ايران به سوى قدس است كه بيت ايل و ايلياء نيز ناميده مى شود، صاحب مجمع البحرين گفته است كه ((ايل به كسر (الف ) و سكون (ياء)، بزبان عبرى و يا سريانى ، نامى از اسماء خداوند بزرگ است و در اصطلاح عرب ، كلمات جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ، به معناى عبدالله و يتم الله (بنده خدا) و مانند اينها مى باشد. و ايل هم به معناى بيت القدس است . و گفته شده بيت ايل به معناى خانه خدا مى باشد چون كلمه ايل به لغت عبرانى يعنى خدا)) و در شرح قاموس گفته است كه ((كلمه ايليا با كسره ، با مد و غير مد (ممدود و مقصور) و در هر دو با تشديد خوانده مى شود... كه نام شهر بيت القدس است )).

محدثان تصريح كرده اند كه مراد از اين درفش هاى وعده داده شده ، پرچم هاى عباسيان نيست ، ابن كثير در نهايه خود حاشيه اى را بر اين روايت نقل كرده كه ((اين درفش ها آنهائى نيست كه بوسيله ابومسلم خراسانى برافراشته و حكومت بنى اميه را برانداخت ، بلكه مراد درفش هاى سياه ديگرى است كه براى همراهى حضرت مهدى (عليه السلام) مى آيد)).

بلكه برخى از رواياتى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده ، بين درفش هاى عباسيان كه مسير و هدف آنها دمشق بوده و بين پرچمهاى ياران حضرت مهدى (عليه السلام) كه هدف آنها قدس است ، فرق گذاشته است ... از آن جمله روايتى است كه ابن حماد آن را از محمدبن حنفيه و سعيد بن مسيب نقل كرده كه گفت : پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود؟ ((درفش هايى از بنى عباس از ناحيه مشرق خروج مى كند و زمانى كه اراده خداوند تعلق گيرد توقف مى كند.. آنگاه درفش هاى سياه كوچكى در پى آنان از ناحيه مشرق خروج مى كند و با مردى از نسل ابوسفيان و لشكريانش مبارزه مى كند كه علاقه مندان اطاعت و فرمانبردارى از حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشند))

بنى عباس سعى كردند كه روايات مربوط به درفش هاى سياه را به سود خود در نهضتشان بر ضد بنى اميه معنا كنند و به مردم بقبولانند كه جنبش آنان و حكومت و درفش هاى بر افراشته آنان همان چيزى است كه در روايات منقوله از پيامبر (صلى الله عليه وآله) به آن بشارت داده شده است و به اينكه حضرت مهدى (عليه السلام) از خاندان آنهاست از همين رو ابو جعفر منصور عباسى پسرش ‍ را مهدى نام گذاشت و سعى نمود كه قضات و راويان گواهى دهند كه اوصاف حضرت مهدى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل شده است بر پسرش منطبق است ...تا آخر.

سرگذشت عباسيان در ادعاى مهدويت و پرچم و لباسهاى سياه انتخاب نمودن آنها در كتب تاريخ ضبط شده است اين كار در اوائل ، مقدارى به سود آنها تمام شد، اما بسرعت اين ماسك فريبنده و حيله گرى توسط دانشمندان و راويان حديث و امامان (عليه السلام) كشف شد و آنگاه حقيقت مطلب روشن گرديد. چه اينكه هيچيك از آنان داراى صفات حضرت مهدى (عليه السلام) نبودند و آنچه را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) وعده فرموده بود بدست وى تحقق يافت .

بلكه به گفته برخى روايات ، آخرين خلفاى عباسى معترف بودند كه مسئله ادعاى مهدويت پدران آنها از ريشه و اساس جعلى و دروغ بوده است .

ظاهرا قضيه ادعاى مهدويت شباهت زيادى به حركتى كه در اواخر قرن اول هجرى اتفاق افتاد، دارد كه مسلمانان زير سلطه بنى اميه سختى هاى زيادى را متحمل شدند كه عملا مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام) را لمس نمودند به همين جهت نقل رواياتى از پيامبر (صلى الله عليه وآله) مبنى بر مظلوميت اهل بيت او و بشارت به وجود حضرت مهدى (عليه السلام) در بين آنان متداول گشت ... كه همين زمينه مناسبى براى ادعاى مهدويت نمودن عده زيادى از بنى هاشم و غير آنها نيز، مانند موسى بن طلحة بن عبيدالله ، گرديد و ظاهرا عبدالله بن حسن مثنى از زبردست ترين افرادى بود كه براى فرزند خود محمد ادعاى مهدويت نمود، وى براى فرزندش از زمان طفوليت و تولد او، برنامه ريزى دقيق نمود و نام وى را محمد گذاشت ، چرا كه حضرت مهدى (عليه السلام) هم نام پيامبر (صلى الله عليه وآله) است و سپس او را تحت تربيت و مراقبت ويژه قرار داد و او را از چشم مردم پنهان نگه مى داشت و با اشاعه افسانه ها پيرامون فرزندش او را همان مهدى موعود معرفى كرد در كتاب مقاتل الطالبيين ص 239 آورده است كه :

((عبدالله حسن مثنى را از كودكى از انظار مردم پنهان مى نمودند. وى مردم را براى تبليغ و معرفى خود به جاهاى ديگر مى فرستاد و به اسم مهدى ناميده مى شد))

و در ص 244 گفته است : ((مردم عوام او را محمد مى گفتند كه بعدا به مهدى شهرت يافت )).

بلكه عباسيان نيز قبل از اينكه بر ضد هم پيمانان حسنى خود بشورند همين ادعا را ترويج مى كردند و در ص 239 از عمير بن فضل خثعمى روايت شده است كه گفت :

((روزى ابو جعفر منصور را ديدم ، وقتى كه محمدبن عبدالله بن حسن مثنى از منزل پدرش همينكه خارج مى شود غلام سياه وى با اسبش ‍ دم در ايستاده بود ابوجعفر انتظار محمد را مى كشيد همينكه او خارج شد ابوجعفر بلند شد و ايستاد و رداى او را گرفت تا سوار شد، سپس لباس او را روى زين اسب مرتب نمود و محمد از آنجا بيرون رفت من در حاليكه وى را مى شناختم و محمد را نمى شناختم از او سئوال كردم : اين شخص كى بود؟ كه اين همه وى را اكرام كردى و ركابش را گرفته و لباس او را مرتب نمودى . بمن گفت آيا او را نمى شناسى ؟ گفتم نه ، گفت اين شخص محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن ، مهدى ما اهل بيت است ))

به احتمال قوى ادعاى مهدويت را عباسيان ، از هم پيمانان و شركاء حسنى خود در شورش عليه بنى اميه آموختند كه در اينجا محل بحث آن نيست .

بهر حال نزد راويان و مطلعين بر تاريخ ، شكى نيست كه درفش هاى سياه كه در اين روايت و غير آن وعده داده شده است ، پرچمهاى مهيا كنندگان مقدمات ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد. هر چند قائل به صحت رواياتى كه پرچمهاى بنى عباس را عنوان كرده است بشويم چون توجه داشتيد كه روايات ، بين دو گروه پرچمداران را فرق گذاشت و واقعيت امر نيز چنين است كه ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) از بين عباسيان و غير آنان نيست و از طرفى اشاره نموديم كه مسير و هدف درفش هاى عباسيان دمشق و مسير پرچمداران و ياران حضرت مهدى (عليه السلام) قدس شريف مى باشد.

گرچه روايت ، ماجراى درفش هاى سياه را مختصر آورده است اما در عين حال بشارت رسيدن به هدف را، هر چند كه ناگواريها و دشواريها در راه رسيدن آنها به قدس باشد، داده است.

زمان اين واقعه در روايت ذكر نشده است اما برخى از روايات ديگر مى گويد: رهبرى اين درفش ها بعهده صالح بن شعيب موعود است . از محمد بن حنفيه نقل شده كه فرمود:

((درفش هاى سياهى از بنى عباس خروج مى كند، سپس ‍ پرچمهاى مشابه ديگرى حاملان آنها كلاه هاى سياه و لباسهاى سفيد بر تن دارند، پيشاپيش آنان مردى است بنام صالح از قبيله بنى تميم ، طرفداران سفيانى را شكست مى دهد. تا اينكه در بيت المقدس فرود آمده و زمينه ظهور مهدى (عليه السلام) را مهيا مى نمايد))

از اين روايت استفاده مى شود كه مراد از اين حركت به طرف قدس ، هجوم و حمله حضرت مهدى (عليه السلام) براى آزادى فلسطين و قدس است ، اما مانعى ندارد كه اين پرچمها قبل از صالح بن شعيب بطرف قدس حركت نمايند چنانكه در پيشامدهاى سرزمين شام بيان كرديم كه نيروهاى ايرانى جلوتر از سفيانى در شام وجود دارند.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

66- روايت طالقان


پيرامون اين روايت ، حديثى از منابع اهل سنت ، از حضرت على (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:

((خوش بحال طالقان ، خداوند متعال داراى گنج هايى در آنجاست كه نه از طلاست و نه از نقره اما در آن خطه مردانى وجود دارند كه خدا را آنطور كه شايسته معرفت است شناخته اند و آنان ، ياران مهدى در آخرالزمان مى باشند))(1)

و در روايتى : ((مبارك باد مبارك باد بر طالقان ))(2)

همين روايت با لفظ ديگرى در منابع شيعه نيز موجود است ، چنانكه در بحار از كتاب ((سرور اهل ايمان )) نوشته على بن عبدالحميد بسند خود از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود:

((خداى متعال را گنج هايى است در طالقان كه نه طلاست و نه نقره و درفشى كه از آغاز تا كنون باز نشده و به اهتزاز در نيامده است ، اين خطه داراى مردانى است كه قلب هاى آنها مانند پاره هاى آهن محكم و نستوه مى باشد نسبت به ذات مقدس خداوند ترديدى در آن قلبها ايجاد نمى شود، شديدتر از آتش اند اگر بر كوه حمله ور شوند آن را از جاى بر مى كنند با بدست داشتن پرچم ، آهنگ هر ديارى كه نمايند آن را ويران و منهدم مى سازند بر اسب هايشان همچون عقاب سوارند، بعنوان تيمن و تبرك زين مركب امام (عليه السلام) را بوسه زده و با دست لمس مى نمايند، آن بزرگوار را پروانه وار در وسط گرفته و بهنگام خطر، آن وجود مقدس را با جان خود حفظ مى كنند. شبها را با مناجات سپرى مى كنند و روز سواران كارزارند. آنان زاهدان شب و شيران روزند. در اطاعت از امام و رهبرشان مطيع تر از كنيزكان نسبت به مولاى خويش اند، درخشندگى آنها مانند چراغهاى پرنور است ، مثل اينكه قلبهايشان چراغى از ايمان است . از بيم خدا مى هراسند، شهادت طلب اند و آرزوى كشته شدن در راه خدا را دارند شعار آنان ، خونخواهى سالار شهيدان حسين (عليه السلام) است ، هنگاميكه به پيش مى تازند رعب و وحشت آنان به مسافت يك ماه راه رفتن (بسرعت ) در قلبهاى دشمنان جايگزين مى شود، گروه گروه بسوى حضرت روانه مى شوند، بواسطه اين رادمردان ، خداوند امام بر حق (مهدى (عليه السلام)) را پيروز مى گرداند))(3)

بنظر من مراد از طالقان در اين روايات منطقه اى است در رشته كوههاى البرز در صد كيلومترى شمال غرب تهران .. و منطقه اى است كه از تعدادى روستا تشكيل شده و به نام طالقان مشهور است ، والا در آنجا شهرى بزرگ وجود ندارد. قابل ذكر است كه در منطقه طالقان ويژگيهاى زيادى از صفا و صميميت و تقوى و علاقه بقرآن و آموختن آن به ديگران وجود دارد كه بگونه اى سنتى از قديم رائج بوده است كه حتى عده اى از مردم شمال ايران و استفاده از آنها، به روستاهاى طالقان مى آيند.

اما بعد از بررسى روايات مربوط به طالقان ، آنچه بنظر من بهتر مى رسد اين است كه مراد از اهل طالقان(4)، اهل ايران است نه خصوص منطقه جغرافيائى طالقان ، اما اينكه امامان (عليهم السلام) اهل طالقان را بنام منطقه آنان ناميده اند از جنبه ويژگيهاى جغرافيائى و خصوصيات اخلاقى و دينى اهالى آن سامان است .
روايات مربوط به طالقان ، از مجموعه اى از ياران حضرت مهدى (عليه السلام) سخن مى گويد، اما تعداد آنها را مشخص ننموده است بنابراين آيا اين مجموعه ، جمعيت انبوه ياران و لشكريان وى هستند و يا فقط ياران خاص آن بزرگوارند..؟
آنچه از روايت ذكر شده در منابع اهل سنت استفاده مى شود اين است كه آنان اصحاب و ياران خاص آن حضرتند زيرا در روايت ، نوع آنان مشخص ‍ شده است ، اما در روايت بحار علاوه بر بيان چگونگى و كيفيت ، سخن از كميت و لشكر و درفش هاى فاتح و پيروز بميان آمده است.

چه اينكه روايات مربوط طالقان تكيه بر معرفى ايرانيان در كنار حضرت مهدى (عليه السلام) و شركت آنان در نهضت آن حضرت بعد از ظهور ايشان دارد، اما بر نقش آنان در زمينه سازى ظهور آن حضرت قبل از ظهور، دلالت ندارد.
اما صفات برجسته اى را براى اين اولياء خدا و ياران حضرت و گواهى و شهادت هاى والايى از امامان (عليهم السلام) در حق آنان را در بر دارند... به اينكه آنها عارفان الهى و اهل بصيرت و يقين و داراى شجاعت بى نظير در ميدان نبردند. شهادت در راه خدا را دوست دارند و از او مى خواهند كه آنها را به آن فوز بزرگ نائل كند، آنان دوستداران واقعى سيدالشهداء حضرت أبا عبد الله الحسين (عليه السلام) هستند و شعارشان خونخواهى آن بزرگوار و بثمر رساندن هدف انقلاب بزرگ آن حضرت است .. و اينكه اعتقاد آنان نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام) عميق و علاقه آنان به آن حضرت فوق العاده زياد است ، ايرانيان داراى چنين صفاتى هستند و همين اوصاف ايجاد موجى از عشق و علاقه در بين جوانان آنها نموده است .

............................................................................................

(1) الحاوى سيوطى ج 2 ص 82 و كنزالعمال ج 7 ص 262.
(2) ينابيع المودة قندوزى ص 449.
(3) بحار ج 52 ص 307.
(4) در استان خراسان نيز منطقه اى بنام طالقان وجود داشته كه در حال حاضر اثرى از آن نيست .
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

67- آيا روايات مربوط به مهياگران ، بر آغاز دوران ظهور دلالت دارد؟


اگر كسى با دقت ، روايات وارده پيرامون نقش ايرانيان در زمان ظهور را مورد بررسى قرار دهد، به دو نتيجه روشن مى رسد:

اول اينكه : بطور يقين از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام) مدح و ستايش درباره ايرانيان وارد شده است . و هر چند در تطبيق رواياتى كه به بيان نقش ‍ تاريخى ايرانيان در حمل پرچم اسلام و خدمات علوم و تمدن آن پرداخته است با معيارهاى ملى گرائى يا نژادپرستى و يا شيعه و سنى خود به تحليل و تحقيق بپردازيم . محال است كه بتوانيم در نقش مشخص شده آنان در روايات مستفيضه ، نسبت به مهيا نمودن مقدمات حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) مناقشه كنيم .. اين روايات به روشنى خبر مى دهد كه ظهور جهانى و وعده داده شده براى اسلام ، در آياتى مانند ((ليظهره على الدين كله )) در آخر الزمان ، از دو ناحيه بسوى قدس تحقق مى يابد. يكى بسيج عمومى و نظامى از منطقه ايران كه داراى جمعيتى انبوه و داراى ولايت و دوستى اهل بيت (عليهم السلام) مى باشند و جنبش دوم كه از مكه مكرمه و حجاز آغاز مى شود و بدين سان هر دو حركت عظيم در سرزمين عراق بيكديگر پيوسته و به رهبرى امام مهدى (عليه السلام) به سوى قدس پيش مى روند.

نتيجه دوم : اينكه ما هم اكنون در زمان ظهورى كه روايات آن را توصيف كرده اند وارد شده ايم و مرحله اول آن ، نهضت ايرانيان كه مقدمه ظهور آن حضرت است توسط آن مرد از قم (امام خمينى) آغاز شده است و اين انقلاب هدف خود را كه آزادى قدس و نبرد با اسرائيل است به جهانيان اعلام نموده است و اينك درگير مشكلات و دشواريهايى است كه دشمنان بر سر راهش ايجاد نموده اند.. و استمرار اين انقلاب الهى تنها در انتظار آن دو آزاد مرد بعنوان رهبران خود مى باشد: يعنى يكى سيد خراسانى ، و ديگرى فرمانده كل نيروهاى وى كه جوانى گندم گون از اهل رى بوده و نام شريف او در روايات ، شعيب بن صالح و در برخى ديگر از روايات صالح بن شعيب آمده است كه سيد خراسانى او را بعنوان اولين فرمانده نيروهاى ايرانى منصوب مى نمايد و سپس حضرت مهدى (عليه السلام) ايشان را بعنوان فرماندهى كل قواى خويش مفتخر مى فرمايد.

البته اين نكته كه با آغاز حركت انقلاب اسلامى در ايران ، زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) نيز شروع شده است بحثى است ريشه دار و قابل بررسى ، بهمين جهت مجددا مرورى اجمالى بر بيان دلائل آن از روايات قبلى و غير آنها، مى نمائيم ..

گاهى گفته مى شود: كه آرى ظهور مبارك حضرت مهدى (عليه السلام) مسلم و قطعى است و اعتقاد به آن از اصول مذهب شيعه است و چنين عقيده اى نزد شيعه و سنى از وعده هاى خداوند عزوجل است كه بر زبان پيامبر راستگو و امين (صلى الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام) جارى شده است .. چنانكه از جمله قضاياى مسلم و حتمى كه در منابع حديث شيعه و سنى از آن ياد شده ، اين است كه زمينه سازان ظهور و حكومت آن حضرت ، ايرانيان مى باشند.. اما اين ويژگى ايرانيان كه در روايات به آن تصريح شده و قطعى مى باشد با ظاهر شدن آن دو مرد بزرگوار بنام سيد خراسانى و فرمانده نيروهاى وى شعيب بن صالح ، آغاز مى گردد كه هنگام ظاهر شدن آن دو، در منابع حديث شيعه ، همزمان با خروج سفيانى و يمنى و طبق منابع اهل سنت ، فاصله بين ظاهر شدن آن دو يار امام و تسليم و تقديم درفش اسلام بدست تواناى حضرت مهدى (عليه السلام) هفتاد و دو ماه يعنى شش سال مى باشد.

اما اينكه ، انقلاب اسلامى فعلى ايران به رهبرى امام خمينى از جمله حوادث مقدماتى وعده داده شده بود و متصل به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) و يا بطور نسبى نزديك ظهور آن حضرت و يا قريب به ظاهر شدن ، سيد خراسانى و شعيب بن صالح باشد.. اءمرى است احتمالى و گمانى كه ما دوستدار و آرزومند تحقق آن هستيم .. اما از رواياتى كه پيرامون اين انقلاب وارد شده و يا تفسير و تاءويل به آن شده است چيزى جز ظن و گمان استفاده نمى شود. بنابراين ، احتمال اينكه فاصله بين اين انقلاب و بين ظهور آن بزرگوار ده ها و يا صدها قرن باشد بقوت خود باقى است .

اين خلاصه مطالبى بود كه بواسطه آن اشكال بر حكم به شروع و آغاز زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام شده بود.

و اين مطلب قابل توجه است كه مراد ما از زمان ظهور حضرت ، مدت ده و يا بيست و يا سالهاى محدود نيست بلكه مقصود اين است كه حوادث و پيشامدهايى كه در روايات به آن تصريح شده كه آنها از مقدمات ظهور حضرت و متصل به آن هستند، در حقيقت آغاز شده است بويژه ، دو واقعه از بين آنها:

اول : فتنه انگيزيهاى غرب و شرق كه همه مسلمانها را در برگيرد و فتنه ديگرى كه در روايات به نام فتنه فلسطين آمده كه زائيده شرارت و فتنه انگيزى ابرقدرتهاست .

دوم : برپائى نظام اسلامى در ايران .

بنابراين مراد از زمان ظهور، همان معناى متعارف گفتار ما يعنى عصر و زمان شكست اسرائيل و يا عصر انقلابها و يا زمان تجلى اسلام است ، كه از آن بعنوان قرن ظهور و يا نسل معاصر ظهور نيز، مى توان نام برد، زيرا روايتى كه از امام باقر عليه السلام نقل شده است آن حضرت فاصله بين انقلاب ايرانيان و ظهور حضرت مهدى عليه السلام را به اندازه عمر معمولى يك انسان بشمار آورده است آنجا كه فرمود:
((اگر آن زمان را درك كنم خويشتن را براى يارى صاحب اين امر نگاه مى دارم ))

رواياتى كه دال بر آغاز زمان ظهور باشد بسيار است ، مجموعه اين روايات كه به نحو تواتر اجمالى وارد شده است ، در يك بررسى دقيق مى تواند در تطبيق بر عصر فعلى ما و پيشامدهايى كه اتفاق مى افتد، باعث اطمينان گردد. بلكه مى توان ادعا كرد برخى از اين روايات به تنهائى در حصول اطمينان به آغاز شدن زمان ظهور حضرت ، كافى است .

روايات فتنه اخيرى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن خبر داده است كه بزودى بر امت آن آشكار مى گردد به چه چيز غير از فتنه كر و كور غربى كه فتنه فلسطينى نيز زاييده آن است مى توان تفسير و توجيه نمود؟ فتنه اى كه در روايت تصريح به شام شده است :
((زمانيكه فتنه فلسطين بوجود آمد، در سرزمين شام نيز مانند بر هم خوردن آب در مشك بوجود مى آيد))(1)

اين فتنه به شكل مخصوصى به سرزمين شام راه پيدا مى كند، يعنى بر منطقه اى كه احاطه بر فلسطين دارد به گونه اى كه اهالى آنجا مانند شدت تكان خوردن آب در مشك به حركت مى آيند..

با بررسى دقيق در روايات فتنه اخيرى كه به نحو تواتر اجمالى نقل شده و همچنين فتنه فلسطين و شامات كه معلول اين فتنه است و با توجه به تاريخ امت اسلامى و وضع موجود آن .. از اين روايات استفاده مى شود كه مراد از فتنه در روايت ، فتنه و آشوبگرى قدرتهاى شرق و غرب امروز است كه روايات دلالت بر استمرار و ادامه آن تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام دارد. و نمونه رواياتى كه ما در فصل مربوط به ((فتنه شرق و غرب )) ذكر كرديم ، يكى از ده ها روايت در اين زمينه است .. و از عجيب ترين روايات در اينها اين است كه فتنه فلسطين با نام و نشان در روايت وارد شده است !.

و چگونه تحليل و تفسير نمائيم روايات مربوط به ظاهر شدن سيد خراسانى و شعيب بن صالح را، كه به روشنى از آنها استفاده مى شود كه اين دو مرد بزرگ ، بعد از بر پا شدن حكومت اسلامى در ايران و وارد شدن آن در جنگى طولانى با دشمن ، در اين كشور ظاهر مى شود و با به دست گرفتن منصب هاى حكومتى ، خود شخصا رهبرى و فرماندهى لشكريان خويش را به عهده داشته و در جنگ سرنوشت سازى در منطقه فلسطين ، كه مقدمه حكومت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى نمايد، درگير مى شوند، حالا ايا اين دو بزرگوار كه ظاهر مى شوند لشكريان و يا ملت خود را مستقيما و بدون مقدمه رهبرى مى نمايند و از صفر شروع مى كنند؟ هرگز. بلكه چنين ظهورى كه در روايات به تصريح شده است لازمه اش وجود زمينه مناسب و آمادگى كامل در مردم ايران نه تنها از جنبه مذهبى و اعتقادى بلكه جو سياسى مناسب ، در جهان و خاورميانه است . كه اين خود آغازى است براى ايجاد نبرد بين ايرانيان طرفدار حضرت و دشمنانشان ، از اين روست كه در روايات آمده است زمانيكه ايرانيان احساس نمايند نبردشان با دشمن به طول انجاميده سراغ سيد خراسانى رفته و او را سرپرست امور خود مى گردانند گر چه وى نخست نمى پذيرد، اما زمانى كه زمام امور بدست او قرار گرفت يار ديگرش شعيب بن صالح را به فرماندهى نيروهاى خويش ‍ برمى گزيند.

و روايتى را كه از امام باقر عليه السلام در منابع شيعه وارد شده و منطبق بر انقلاب اسلامى ايران است چگونه تفسير نمائيم آنجا كه فرمود:

((گوئيا مى بينم گروهى را كه از مشرق زمين خروج كرده و طالب حق مى باشند اما آنها را اجابت نمى كنند مجددا برخواسته هايشان تاءكيد دارند، اما مخالفان نمى پذيرند. وقتى چنين وضعى را مشاهده مى كنند شمشيرها را بدوش كشيده و در مقابل دشمن مى ايستند، اينجاست كه پاسخ مثبت مى گيرند اما اين بار خودشان نمى پذيرند تا اينكه همگى قيام مى كنند.. و درفش هدايت را جز به دست تواناى صاحب شما (حضرت مهدى عليه السلام ) به كسى ديگر نمى سپارند كشته هاى آنان شهيد محسوب مى شوند اما من اگر آن زمان را درك مى كردم ، خويشتن را براى يارى صاحب اين امر نگاه مى داشتم ))

چنانكه تفسير آن در روايت مربوط به اهل مشرق و درفش هاى سياه گذشت .. و همچنين در روايتى ديگر كه گذشت آمده بود:

((پس مبارزه مى كنند و پيروز مى گردند و به آنچه مى طلبند دست مى يابند اما خودشان نمى پذيرند))

اين روايت ، تا زمانيكه بر نهضت فعلى ايرانيان تطبيق مى كند. چگونه آن را توجيه كنيم به اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان از نهضتى آينده نسبت به ايرانيان خبر داده اند و از انطباق بر نهضت موجود و آنچه پيش ‍ مى آيد چشم پوشى كنيم ! و آيا اين را بر همين نهضت و بر نهضت ديگر آنان كه مثلا داراى همين ويژگيها و شرائط سياسى ، بعد از قرنهاست تطبيق كنيم ! و آيا چنين تفسيرى را عقل سليم مى پذيرد؟.

و رواياتى را كه درباره قم و موقعيت جهانى آن شهر، از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليه السلام نقل شده است ، چگونه به تاءويل ببريم رواياتى كه دلالت دارد اين موقعيت ، نزديك ظهور حضرت مهدى عليه السلام و متصل به ظهور آن بزرگوار خواهد بود... همچنين بيانگر ظاهر شدن مردى موعود از آن شهر. و ياران با وفايش است كه نه از جنگ مى هراسند و نه خسته مى شوند.. و ما امروز وضع موجود اين شهر را مى بينيم كه تا ديروز با وجود حوزه علميه در آن شهرى ضعيف بود و تاءثير معنوى اين شهر محدود در حيطه جهان تشيع و متدينين شيعه بوده است .

و اينك نام آن شهر و قيامش و روش و اسلوب آن و معرفى نمودن اسلام ، گوش جهانيان را پر مى كند! برنامه ريزى ها و خط و مشى آن در قلوب مسلمانها و جوامع اسلامى سرايت كرده و رسوخ مى نمايد و علم و دانش از اين شهر به ساير مسلمانان جهان مى رسد.

بنابراين تا زمانيكه روايات وارده در موقعيت و عظمت قم و انقلاب و نهضت آن و مرد وعده داده شده و برخاسته از اين شهر، بر انقلابى كه از قم آغاز شد و بر رهبرى آن ، امام خمينى و طرفداران وى انطباق داشته باشد آيا معقول است كه آن را به موقعيتى جهانى كه پس از ده ها سال و قرن براى قم بوجود آيد و مردى از آنجا ظهور مى كند كه طرفداران و ياران وى و يا حكومت و انقلابش داراى اين صفات هستند.. تفسير كنيم و از آنچه كه موجود است صرف نظر كنيم ؟!

اگر چنين مطلبى درباره مرد وعده داده شده از قم صحيح باشد، چگونه در روايات مربوط به موقعيت جهانى وعده داده شده شهر قم مى تواند صحيح باشد؟ و چه مى توان كرد با دو روايتى كه دال بر وجود اين موقعيت ، نزديك ظهور حضرت و ادامه آن تا ظهور ايشان است آنجا كه آمده : ((و آن (موقعيت ) نزديك ظهور قائم ماست ، خداوند قم و اهل آن را قائم مقام حضرت حجت عليه السلام قرار مى دهد)) ((و آن در زمان غيبت قائم ما تا ظهورش خواهد بود)) كه قبلا از بحار ج 60 ص 213 نقل شد.

حقيقت مطلب اين است كه بحث و مناقشه پيرامون دلالت برخى از روايات بر آنچه كه در قم و ايران اتفاق افتاده است و سعى در برگرداندن الفاظ واضح و روشن از ظاهر خودش و به طور كلى شك دلالت اين روايات و انطباق آنها بر حوادث گذشته و حال ، چيزى جز پيشداورى و حالت ضعف عقيده در تصديق پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت طاهرين عليه السلام نمى باشد. بلكه اگر منصفانه حكم كنيم بايد بگوئيم كه اگر از كلمات معصومين عليه السلام كه به طور تواتر اجمالى در روايات آمده اطمينان و يقين به معنا حاصل نشود مسلما خالى از حالت شك و ترديد و جدل نخواهد بود.. از خداوند متعال مى خواهيم كه ما و همه مسلمانان را از چنين حالتى حفظ فرمايد.

...................................................

(1) نسخ 9 خطى ابن حماد ص 63.
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”