نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

68- ظاهر شدن خراسانى و شعيب در ايران


روايات ، بيانگر اين است كه ، اين دو شخصيت از ياران حضرت مهدى عليه السلام بوده و مقارن ظهور آن حضرت از ايران ظاهر مى شوند و در نهضت ظهورش شركت مى جويند.

به طور خلاصه نقش آن دو، چنانكه از منابع حديث اهل سنت و برخى از روايات شيعه روشن مى شود اين است كه در آن زمان ايرانيان درگير جنگى نابرابر با دشمنان خويش اند و در اثر طولانى شدن آن جنگ ، سيد خراسانى را به عنوان سرپرستى امورشان انتخاب مى نمايند، گر چه وى به اين امر چندان رغبتى نشان نمى دهد اما با اصرار زياد آنان مى پذيرد و زمانيكه رهبرى ايرانيان را پذيرفت ، با ايجاد وحدت كلمه در صفوف نيروهاى مسلح ايرانى ، سردار رشيد خود شعيب بن صالح را به فرماندهى كل نيروهاى مسلح ، تعيين مى كند
بدين ترتيب خراسانى و شعيب جنگ را در مرزهاى ايران تركيه عراق هدايت و اداره مى نمايند و نيروهاى مستقر در شام خود را به پيش رانده و در همان زمان ، از دو جناح عراق و شام ، آماده پيشروى بزرگ به سوى فلسطين و قدس عزيز مى شوند.

در اين گير و دار سيد خراسانى با تغييرات و دگرگونيهائى در دو جبهه سياسى ، نظامى روبرو مى گردد كه عبارتند از:

الف: جبهه عراق كه زير تسلط و نفوذ سفيانى قرار گرفته و لشگريانش براى اشغال سرزمين عراق به حركت درمى آيند كه در بين راه و در منطقه اى بنام قرقيسيا با تركان (روس ها) درگير مى شود، چنانكه اين مطلب را در مبحث جنبش او يادآور شديم .

ب: جبهه حجاز، كه حضرت مهدى عليه السلام از مكه مكرمه ظاهر مى شوند و با آزادسازى شهر مكه در آن مستقر مى گردند. در حاليكه حكومت حجاز در آن زمان توسط بقاياى خاندان فلان ، و نيروهاى قبايل بومى اداره مى شود.

آنچه از روايات استفاده مى شود، اينكه چگونگى اعزام نيروهاى ايرانى و حجاز در اخبار وارد نشده است زيرا كه از دو جهت عملى نيست :

1 - به علت شرائط و جو سياسى جهانى و منطقه اى .

2 - اينكه حضرت مهدى عليه السلام با اين مسئله موافق نيست ، زيرا آن بزرگوار ماءموريت دارد كه در مكه منتظر بماند تا سفيانى آهنگ آن جا نمايد و معجزه فرو رفتن در زمين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن خبر داده به وقوع بپيوندد و علامت و نشانه اى براى مسلمانان باشد.

البته احتمال دارد كه سيد خراسانى ، بخشى از نيروهاى خود را براى يارى امام زمان عليه السلام به مكه مكرمه گسيل دارد، چون در روايات دارد كه آن حضرت بعد از قضيه فرو رفتن نيروهاى سفيانى در زمين ، با لشكرى انبوه ، قريب به دوازده هزار تن از مكه خارج مى شوند نظر بهتر اين است كه اين نيروها متشكل از ياران خاص حضرت و مؤ منينى است كه موفق شده اند خود را به مكه برسانند و نيز بخشى از نيروهاى يمنى و قسمتى از نيروهايى كه سيد خراسانى موفق شده آنها را به مكه برساند.
با ملاحظه در روايات مربوط به خراسانى و شعيب بخوبى روشن است كه او در جبهه عراق موفق مى شود نيروهاى خود را از نزديكى محل درگيرى قرقيسيا كه سفيانى با تركان درگير است با اين قرار كه وى طرف درگير در آن نبرد نخواهد بود، عبور دهد.

چنانكه ملاحظه مى شود، نيروهاى خراسانى با اينكه در نزديكى عراق مى باشد و در جريان حركت نيروهاى سفيانى جهت اشغال سرزمين عراق نيز مى باشند. اما از وارد شدن به اين كشور خوددارى مى كنند، از اين رو لشكريان سفيانى هيجده روز قبل از آنان وارد عراق شده و در آنجا دست به فساد و قتل و جنايت مى زنند، در نسخه خطى ابن حماد ص 84 آمده است كه :
((سفيانى وارد كوفه مى گردد آن شهر را سه روز بر همه مباح مى گرداند شصت هزار نفر از مردم اين شهر را كشته و هيجده شب در آنجا اقامت مى كند... و ياران درفش هاى سياه نيز بدآنجا روى آورده تا در نزديكى آب منزل مى گزينند خبر رسيدن آنها در شهر كوفه پيچيده و به گوش ‍ نيروهاى سفيانى مى رسد، آنان با شنيدن اين خبر فرار را برقرار ترجيح مى دهند))

البته احتمال دارد كه علت تاءخير ورود اين نيروها به كشور عراق ، درگيرى آنها با دشمنان ديگر در خليج و يا جاى ديگر و يا جهت سركوبى ناآرامى هاى داخل ايران باشد، چنانكه برخى روايات به اين معنى اشاره دارد.
و يا اينكه علت و سبب آن ، مسئله سياسى است كه آنان منتظر جو سياسى مناسبى براى ورود به كشور عراق مى باشند اما روايت بعدى از امام باقر عليه السلام دلالت دارد بر اين كه علت تاءخير، جنبه نظامى دارد، كه فرمود:

((تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنان (اهل عراق ) خروج نموده و هر دو مانند دو اسب مسابقه ، يكى از اينجا و ديگرى از آنجا به سوى كوفه در حركتند))(1)

از سياق عبارت كه تشبيه به مسابقه شده معلوم مى شود كه تابع شرائط مناسب نظامى و بسيج نيرو است .
اما اينكه ايرانيان نيروهاى خود را جهت آزادى مدينه منوره و يا ساير شهرهاى حجاز بيارى حضرت مهدى عليه السلام اعزام مى دارند در روايات نيامده است ، ظاهرا نيازى به اعزام اين نيروها نيست ، از اين رو اين نيروها (ايرانيان ) كه وارد عراق شده به اعلان دوستى و محبت و تجديد بيعت با آن حضرت اكتفا مى كنند چنانكه در روايت آمده است :

((درفش هاى سياهى كه از خراسان خروج مى كنند، به سوى كوفه فرود مى آيند و با ظاهر شدن آن حضرت براى تجديد بيعت حضور ايشان مى رسند))(2)

از طرف ديگر، روايات از حركت ايرانيان و تراكم جمعيت آنان در جنوب ايران ، كه احتمالا پيشروى عمومى به سوى حجاز، و به طرف حضرت مهدى عليه السلام است خبر مى دهد.

((زمانيكه سواران سفيانى به سوى كوفه خروج مى كنند آن حضرت در پى اهل خراسان مى فرستد و خراسانيان در طلب مهدى عليه السلام برمى آيند))(3)

برخى از روايات بيان مى كند كه تجمع انبوه مردم ايران در جنوب كشور، در منطقه (كوه سفيد) نزديك شهر اهواز و تحت رهبرى سيد خراسانى است ، كه امام زمان عليه السلام بعد از فراغت از آزادسازى كشور حجاز متوجه اين منطقه مى شود و با ياران خراسانى خود و لشكريان خويش ملاقات مى نمايد و در همان جا بين اين نيروها به رهبرى آن حضرت و بين نيروهاى سفيانى جنگ سختى در مى گيرد. احتمال دارد اين درگيرى كه گفته شد نبرد و روياروئى با نيروى دريائى روميان كه از سفيانى حمايت مى كنند باشد چنانكه در مبحث نهضت ظهور بيان خواهيم كرد، مؤ يد اين مطلب اين است كه نبرد بين سفيانى و ياران حضرت مهدى عليه السلام جنگى است سرنوشت ساز كه راهگشاى موج مردمى ، براى يارى آن حضرت است ((در اين لحظات مردم آرزوى ديدار آن حضرت داشته و او را مى جويند))(4)

از آن زمان ، خراسانى و شعيب در زمره ياران خاص آن حضرت قرار مى گيرند و شعيب به فرماندهى كل نيروهاى حضرت منصوب مى گردد نيروهاى خراسانيان مركز ثقل و يا هسته مركزى لشكريان حضرت را تشكيل مى دهند كه وى براى تصفيه وضع داخلى كشور عراق و مخالفان و شورشيان و سپس در درگيرى با تركان و در نهايت ، در پيشروى بزرگ ، جهت آزادسازى قدس ، بر آنها تكيه مى كند.

اين خلاصه اى بود از نقش اين دو شخصيت موعود از ايران ، طبق استفاده اى كه از روايات زياد مربوط به اين دو نفر، در منابع اهل سنت و اندكى در منابع شيعه ، مى توان داشت ، اين پديده مرا بر اين داشت كه مجددا در روايات مربوط به خراسانى و شعيب در منابع شيعه ، بررسى بيشترى نمايم چون به نظرم رسيد كه احتمال دارد اين موضوع از بافته هاى بنى عباس در خصوص ابومسلم خراسانى باشد.. اما بعد از بررسى در اين منابع ، رواياتى را با سندهاى صحيح يافتم كه از خراسانى ياد كرده بود مانند روايت ابوبصير از امام صادق عليه السلام و غير آن كه پيرامون يمنى سخن مى گويد و رواياتى را ديدم كه دلالت داشت به اينكه قضيه خراسانى موعود، نزد اصحاب و ياران امامان عليه السلام پيش از خروج ابومسلم و قبل از ادعاى دروغين عباسيان نسبت به روايات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درباره ابومسلم و خود آنها، معروف و مشهور بوده است .

بنابراين ، جريان خراسانى در منابع شيعه نيز ثابت و مسلم است و نقشى را كه روايات شيعه ، براى آنان نقل كرده در منابع اهل سنت نيز وجود دارد.
و همچنين به طور خلاصه چگونگى قضيه رفيق او شعيب بن صالح در منابع ما آمده است گر چه روايات مربوط به سيد خراسانى از جنب هاى زيادى ، قوى تر از روايات مربوط اوست .
پيرامون شخصيت خراسانى و شعيب سئوالهاى زيادى مطرح است ، از مهم ترين آنها شخصيت اين است كه آيا مراد از خراسانى در اين روايات فرد معين و مشخصى است و يا اينكه تعبير از رهبر ايران است كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام وجود خواهد داشت ؟

امام روايات مربوط به خراسانى كه از طريق اهل سنت و همچنين در منابع متاءخر شيعه وارد شده است به روشنى دلالت دارد بر اينكه آن شخصيت از ذريه امام مجتبى عليه السلام و يا امام حسين عليه السلام است و از او به عنوان هاشمى خراسانى ياد شده است و صفات جسمى وى را كه داراى صورتى نورانى و خال بر گونه راست و يا دست راست دارد، بيان كرده است .. تا آخر

اما رواياتى كه در منابع حديث درجه اول شيعه ، مانند غيبت نعمانى و طوسى ، در خصوص اين شخص وارد شده است احتمال دارد، ايشان را به ياور خراسانيان و يا رهبر اهالى خراسان و يا فرمانده لشكر خراسان تفسير كرد، زيرا اين روايات تعبير به ((خراسانى )) تنها نموده نه هاشمى خراسانى ، اما مجموعه قرائن موجود، پيرامون شخصيت او دلالت دارد كه مشخص است وى همزمان با خروج سفيانى و يمنى ظاهر مى شود و نيروهاى خود را به سوى عراق اعزام مى دارد كه سپاهيان سفيانى را شكست مى دهند.

از جمله سؤ الاتى كه پيرامون اين دو شخصيت مطرح است ، اين است كه آيا امكان دارد نام خراسانى و شعيب ، دو نام سمبليك و غيرحقيقى باشند؟ در پاسخ بايد گفت : اما نسبت به خراسانى ، روايات نام او را ذكر نكرده بنابراين دليلى ندارد كه رمز باشد، بلى ممكن است بگوئيم نسبت ايشان به خراسان به اين معنى نيست كه حتما اهل استان خراسان فعلى باشند، چون در صدر اسلام ، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمين اطلاق مى شده است كه شامل ايران و ساير مناطق اسلامى متصل به آن كه امروز تحت اشغال شوروى است ، مى شود. بنابراين شخص خراسانى اهل هر منطقه اى كه از اين محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحيح است ، چنانكه از منابع درجه اول حديثى شيعه استفاده نمى شود كه او سيد حسنى و يا حسينى است ، آنگونه كه در منابع روائى برادران اهل سنت به آن تصريح شده است .

اما نسبت به شعيب بن صالح و يا صالح بن شعيب بايد گفت كه روايات ، ويژگيها و اوصاف وى را ذكر نموده است ، كه جوانى است گندم گونه و لاغر، داراى محاسنى كم پشت ، صاحب بصيرت و يقين ، و اراده اى خلل ناپذير و از جنگاوران بنام و ممتاز مى باشد. او مردى است شكست ناپذير كه اگر كوه در مقابلش بايستد آن را منهدم كرده و عبور مى كند... تا آخر. البته احتمال دارد كه جهت حفظ و ايمنى ، نام او مستعار باشد تا وعده الهى محقق شود، همچنين امكان دارد كه نام او و نام پدرش ‍ مشابه شعيب و صالح و يا به معناى اين دو باشد. برخى از روايات وى را اهل سمرقند كه هم اكنون در اشغال شوروى است مى داند اما بيشتر روايات مى گويد كه او اهل رى مى باشد و با قبيله بنى تميم نسبتى دارد و يا اينكه از يكى از بخش هاى بنى تميم بنام (محروم ) باشند و يا اينكه وى غلامى از بنى تميم است به هر حال اگر اين مطلب صحيح باشد احتمال دارد وى در اصل اهل جنوب ايران باشد زيرا در آنجا هنوز عشايرى از قبيله هاى بنى تميم وجود دارد و يا اينكه از قبايل بنى تميم كه در صدر اسلام در استان خراسان ساكن شده اند باشد، كه امروزه بيشتر آنان در مردم ايران هضم شده و فقط چند روستاى كوچك نزديك مشهد از آنان باقى است كه با زبان عربى هم صحبت مى كنند و يا اينكه رابطه خويشاوندى (نسبى ) با آنها دارد.

سؤ ال ديگر از زمان ظاهر شدن آن دو شخصيت است ، در اول فصل ياد آور شديم كه آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كه ظاهر شدن آن دو تن ، در سال ظهور حضرت مهدى عليه السلام و همزمان با خروج سفيانى و يمنى است ، البته احتمال دارد، روايتى را كه مى گويد ((فاصله بين خروج شعيب و بين سپردن زمام امور را به مهدى عليه السلام هفتاد و دو ماه مى باشد)) مى توان حكم به صحت آن نمود كه در اين صورت ظاهر شدن خراسانى و شعيب شش سال قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود.

اما فاصله بين آغاز حكومت زمينه سازان ايرانى بدست تواناى مردى از قم و بين ظاهر شدن خراسانى و شعيب ، به طوريكه گفتيم در روايات مشخص ‍ نشده است . مگر اشاره و قرينه هايى كه مى تواند به طور اجمال آن را معين نمايد، از جمله آن قرينه ها، رواياتى است كه درباره شهر قم و حوادث آن مانند موقعيت جهانى ، دينى و فكرى آن شهر و اينكه همه اينها ((نزديك ظهور قائم عليه السلام است )) وارد شده است كه آن را از جلد 60 بحار ص 213 نقل كرديم ..
روايتى كه از امام باقر عليه السلام در بحار ج 52 ص 243 وارد شده كه فرمود: ((اگر من آن هنگام را درك مى كردم خويشتن را براى صاحب اين امر نگاه مى داشتم )) دلالت دارد كه فاصله بين ظهور قائم عليه السلام و بين بوجود آمدن حكومت اهل مشرق و وارد شدن در جنگى با دشمنانشان ، از عمر معمولى يك انسان فراتر نمى رود.

و از جمله روايات در اين زمينه ، حديثى است كه قبلا، از بحار ج 52 ص ‍ 269 نقل شد:
((خداوند آن را به مردى از اهل بيت ارزانى مى دارد كه روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدايت گر مردم است ، در مقام قضاوت و حكم بر مردم ، اهل رشوه نيست ، به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى دانم ، آنگاه آن مرد تنومند و كوتاه اندام ... كه داراى خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد مى آيد، او حافظ و نگاهبان امانتى است كه نزد او نهاده شده است و دنيا را پر از عدل و داد مى گرداند.))

اين روايت دلالت دارد كه آغاز حكومت ياران حضرت مهدى عليه السلام ابتدا توسط سيدى بزرگوار از سلاله اهل بيت عليه السلام خواهد بود. كه به احتمال اين معنا بر امام خمينى منطبق است و يا اينكه بعد از عصر امام خمينى و قبل از ظهور حضرت ، يك نفر و يا بيشتر مى باشند زيرا چنانكه گفتيم روايت ، ناقص است ... بنابراين سيد خراسانى ، آخرين شخصى است كه پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بر ايران حكومت كرده و يا معاصر با آخرين فردى است كه فرمانرواى ايران خواهد بود.

و آخرين سؤ الى كه پيرامون سيد خراسانى مطرح است اينكه ، آيا او داراى مقام مرجعيت تقليد و يا ولايت امر است و يا رهبرى سياسى در كنار مرجع خواهد بود مانند رئيس جمهور مثلا و يا يكى از برجسته ترين ياران و مشاورين مرجعى كه رهبرى مردم را به عهده دارد؟
آنچه از روايات مربوط به وى بدست مى آيد، اين است كه او رهبرى بزرگ حكومت مشرق زمين را به عهده دارد، تنها اين احتمال باقى مى ماند كه وى به فرمان مرجع و رهبر بزرگ ، به عنوان رهبرى سياسى زمام امور را بدست بگيرد. كه احتمالا اينگونه باشد، و الله العالم .
و ما بزودى به امدادهاى غيبى و كرامات و معجزاتى كه خداوند بدست آن حضرت آشكار مى سازد اشاره نمود و نيز تحول و تكامل علوم در عصر امام عليه السلام را از ديدگاه روايات بررسى خواهيم نمود.
از جمله اينكه ، حضرت ، سهله را كه از سمت كربلا نزديك كوفه است ، به عنوان محل سكونت خود و خانواده اش انتخاب مى كند كه در اين زمينه تعدادى روايات وارد شده است .

از ديگر اعمال حضرت ، اينكه آن بزرگوار قبل از رفتن به قدس مدتى طولانى در عراق مى ماند:

((آنگاه به سوى كوفه مى آيد وتا هر زمان كه خدا بخواهد در آنجا ماندگار مى شود))

به نظر مى رسد سبب ماندن وى ، علاوه بر تثبيت وضع داخلى عراق و انتخاب آن به عنوان مركز حكومت ، آنست كه معاونان و ياران برگزيده و نخبه خود را از سراسر جهان در عراق گردآورى كرده و با سازماندهى نيروهاى نظامى خود، آنها را از عراق به ساير سرزمين ها اعزام مى دارد، آنگاه با سپاه خويش ، متوجه آزادسازى قدس مى گردد. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((چون قائم داخل كوفه مى شود هيچ مؤ منى نيست مگر اينكه در آنجا خواهد بود و يا آهنگ آنجا نموده است . و اين سخن اميرمؤ منان عليه السلام است كه به ياران خود مى گويد: براى سركوبى اين طاغوت (سفيانى ) با ما حركت كنيد))(5)

و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
((اينك قائم را در نجف مى بينم كه در ميان پنج هزار فرشته از مكه بدآنجا آمده است در حاليكه جبرئيل عليه السلام در سمت راست و ميكائيل سمت چپ و مؤ منان پيشاپيش وى در حركتند و او نيروها را در شهرها پراكنده مى سازد.))(6)

و در روايتى آمده است كه :
((شعيب بن صالح طلايه دار اوست ))

وى فرمانده سپاه حضرت قائم عليه السلام مى باشد.
بنا به گفته برخى از روايات ، نخستين لشكرى كه امام عليه السلام آن را روانه كارزار مى كند به جنگ تركان مى فرستد، ابن حماد در اين باره از ارطاة نقل كرده است كه :

((سفيانى با تركان وارد پيكار مى شود اما نابودى آنها بدست مهدى عليه السلام خواهد بود و آن نخستين لشكرى است كه حضرت به سوى تركان گسيل مى دارد.))(7)

قريب به همين مضمون در كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص 52 آمده است كه وى هفتاد صفحه يا بيشتر از كتاب ابن حماد را در كتاب خود نقل نموده است ... و ما در بخش مربوط به تركان گفتيم كه مراد از تركها در اين روايات كفار ترك است نه مسلمانان ترك چنانكه قرينه هاى زيادى در روايات ، نشانگر اين امر است و در برخى از آنها به برادران ترك و يا گروهى از جانب تركان تعبير شده است كه به احتمال قوى منظور از تركان ، روسها مى باشد.

...................................................................

(1) بحار ج 52 ص 232.
(2) بحار ج 52 ص 217.
(3) ابن حماد ص 86.
(4) ابن حماد ص 86.
(5) بحار ج 52 ص 330.
(6) بحار ج 52 ص 337.
(7) نسخه خطى ابن حماد ص 58.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

69- نهضت ظهور مقدس

70- كامل شدن نهضت حضرت مهدى در مدت چهارده ماه



روايات ، دلالت دارد كه نهضت و انقلاب مقدس حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) در مدت چهارده ماه كامل مى گردد، در شش ماهه اول ، امام عليه السلام در اضطراب و نگرانى به سر مى برند و حوادث را به طور نهان ، توسط ياران خود رهبرى مى كند و در هشت ماه بعدى در مكه ظهور مى كند و رهسپار مدينه و آنگاه راهى عراق و قدس مى گردد و با دشمنان خود وارد نبرد مى شود، جهان اسلام را به طور يكپارچه تحت فرمان و اطاعت خود در مى آورد: آنگاه با روميان (غربيها) پيمان آتش بس مى بندد، چنانكه خواهد آمد.

پيش از نهضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام دو حادثه رخ مى دهد كه آن دو به منزله نشانه اى الهى است كه آن حضرت آمادگى لازم را جهت ظهور مقدس خويش آغاز مى نمايد:

حادثه اول :
وقوع كودتايى است در سرزمين شام كه به رهبرى عثمان سفيانى انجام مى گيرد، اما مردم تصور مى كنند كه اين كودتا از نوع كودتاهايى است كه معمولا در كشورهاى عربى و اسلامى اتفاق مى افتد.
ولى يهوديان و غربى ها، دشمنان امت اسلامى آن را گام مؤ ثرى ، در يكپارچه نمودن منطقه پيرامون فلسطين ، بدست رژيمى نيرومند از دست نشانده هاى خود به شمار مى آورند كه بتواند با قدرت و توان ، در كنترل اوضاع منطقه بكوشد و از عمليات نظامى عليه آنها جلوگيرى نمايد. و مهمتر از آن ، اين كه همين نيروى نظامى منطقه است كه در برابر نخستين نيروهاى اعزامى ايرانى كه به سوى قدس در حركتند مى ايستد و در مرزهاى عراق آنان را مشغول مى سازد.
كسانى كه نسبت به روايات مربوط به سفيانى آگاهى و شناخت دارند و مى دانند كه ماجراى سفيانى ، توسط پيامبر صلى الله عليه و آله وعده داده شده است مى گويند: خدا و پيامبرش راست فرمودند، منزه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار حتمى و عملى است ... و دلهايشان نسبت به ظهور مهدى موعود ارواحنا فداه اميدوار مى شود و درباره او سخن بسيار مى گويند و در يارى رساندن به وى اعلام آمادگى مى كنند.

حادثه دوم :
ندائى آسمانى است به مردم جهان كه همه و اهل هر زبانى به زبان خود آن را مى شنوند. صدائى است قوى و نافذ از آسمان و از هر سمت مى آيد، خفته را بيدار مى كند و نشسته را بر پا مى دارد، مردم از اين صيحه آسمانى به ناله و فرياد در آمده و از خانه هايشان بيرون مى آيند تا ببينند چه خبر است ! آن ندا مردم را به خوددارى از ظلم و كفر و درگيرى و خونريزى و به پيروى از امام مهدى عليه السلام دعوت مى كند، حضرت را با نام خود و پدرش مى خواند!
روايات مى گويد تمام انسانها در برابر اين نشانه الهى وعده داده شده ، سر تسليم فرود مى آورند، زيرا كه تفسير اين گفته خداوند است :
((اگر بخواهيم از آسمان معجزه اى بر آنها فرو مى فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود آورند.))(1)

ناگزير اين سؤ ال مصرانه و عالمگير پى در پى بر سر زبانها مى افتد و در رسانه هاى تبليغاتى ، همه جا گفته مى شود كه مهدى كيست ؟ و او كجاست ؟

اما همين كه مى شناسند وى رهبر مسلمانان و از خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله است و بزودى در حجاز ظهور خواهد كرد، مبادرت به ايجاد شك و ترديد، پيرامون صداى معجزه آساى آسمانى و برنامه ريزى و توطئه جهت ضربه زدن به موج جديد اسلامى و به شهادت رساندن رهبر اين نهضت ، حضرت مهدى عليه السلام مى نمايند، اما ايمان آورندگان به غيب كه روايات مربوط به اين صوت را شنيده اند آگاهند كه اين ندا همان نداى حق وعده داده شده است و سر بر سجده شكر مى نهند و بر خشوع دلهايشان در پيشگاه خداوند افزوده مى شود. آنان همواره از آن حضرت سخن مى گويند و جوياى او مى شوند و خود را جهت يارى وى مهيا مى كنند.
اصل روايات مربوط به اين نداى آسمانى كه مردم را به پيروى از امام مهدى عليه السلام دعوت نموده و او را با نام خود و پدر بزرگوارش ياد مى كند، در منابع شيعه و اهل سنت ، فراوان آمده است . و بعيد نيست كه به حد تواتر معنوى(2) برسد. ابن حماد، اين روايات را در نسخه خطى خود، در صفحات 59 و 60 و 92 و 93 و غير اينها. و مجلسى در بحار ج 52 ص ‍ 119 و 287 و 289 و 290 و 293 و 296 و 300 و غير آن روايت كرده اند، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

((منادى از آسمان نام صاحب اين امر را، بانگ مى زند كه فرمانروائى از آن فلانى فرزند فلان است پس كشتار براى چيست ؟))(3)

و نيز آن حضرت فرمود:
((و صيحه رخ مى دهد، يكى در آغاز شب و ديگرى در پايان شب دوم ، هشام بن سالم گويد پرسيدم : چگونه است ؟ فرمود: صيحه اى از آسمان است و صيحه ديگر از سوى ابليس ، پرسيدم : چگونه اين يكى از ديگرى باز شناخته مى شود؟ فرمود: كسى كه به آن گوش فرا دهد، بيش از آنكه بوجود آى آنرا تشخيص مى دهد))(4)

از محمد بن مسلم منقول است كه گفت :
((منادى از آسمان نام قائم را ندا مى كند به گونه ايكه هر كس در شرق و غرب جهان باشد آنرا مى شنود در اثر آن صدا، خفته بيدار مى شود و ايستاده مى نشيند و نشسته به پاى مى خيزد، و آن صداى جبرئيل روح الامين است ))(5)

از عبدالله بن سنان نقل شده است كه گفت :
((خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، شنيدم مردى اهل همدان به امام مى گويد: كه عامه (اهل سنت ) ما را نكوهش مى كنند و مى گويند: شما عقيده داريد كه ندا كننده اى از آسمان به اسم صاحب اين اءمر ندا مى كند! حضرت در حاليكه تكيه داده بود خشمناك شد و نشست ، آنگاه فرمود: اين مطلب را از من روايت نكن ، بلكه از پدرم نقل نما. و از اين بابت بر شما ايرادى نيست ، شهادت مى دهم كه پدرم مى فرمود: سوگند به خدا اين مطلب در كتاب خدا آشكار است كه مى فرمايد:

اگر بخواهيم معجزه اى از آسمان ، بر آنها فرو فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود آورند(6)

سيف بن عميره گويد:
((نزد ابوجعفر منصور بودم كه بدون مقدمه گفت اى سيف بن عميره ، بى ترديد، از آسمان ندا كننده اى نام مردى از خاندان ابوطالب را مى خواند، گفتم : فدايت شوم ، اى اميرمؤ منان ، اين مطلب را روايت مى كنيد! گفت : آرى ، سوگند به آن كس كه جانم در اختيار اوست ، اين روايت را با گوش خود شنيدم ، گفتم اى اميرمؤ منان تاكنون من اين روايت را نشنيده ام . گفت : اى سيف ! اين سخن ، حق است و اگر چنين ندائى برآيد، ما نخستين اجابت كننده آن خواهيم بود، مگر نه اين است كه آن ندا مردم را به سوى مردى از عموزادگان ما فرا مى خواند گفتم : مردى از فرزندان فاطمه عليها السلام ؟ گفت : آرى اى سيف اگر اين سخن را از ابوجعفر محمد بن على نشنيده بودم و تمام اهل زمين آن را نقل مى كردند هرگز از آنها نمى پذيرفتم ولى او محمد بن على (امام باقر عليه السلام ) است ))(7)

در نسخه خطى ابن حماد ص 92 از سعيد بن مسيب منقول است كه گفت :
((فتنه اى بوجود مى آيد كه در آغاز گويى بازيچه كودكان است به گونه اى كه هر گاه از گوشه اى آرام گيرد از جانب ديگرى سر برمى آورد و اين فتنه پايان نمى پذيرد مگر آنگاه كه منادى از آسمان ندا مى كند: آگاه باشيد كه فرمانرواى شما فلانى است . ابن مسيب دستهاى خود را به هم پيچيد به گونه ايكه آنها مى لرزيد، آنگاه سه بار گفت : اين است فرمانرواى بر حق شما))

در همين ماءخذ آمده است :
((چون ندا كننده اى از آسمان بانگ زند كه حق با آل محمد است ، در آن هنگام نام مهدى بر سر زبانها جارى شود و محبت او در دلها قرار گيرد و مردم انديشه اى جز او ندارند))

و نيز آمده است :
((سعيد به نقل از جابر و او از امام باقر براى ما نقل كرده كه حضرت فرمود: ندا كننده اى از آسمان ندا مى كند، آگاه باشيد كه حق در اهل بيت محمد است و ندايى ديگر از زمين بانگ برمى آورد كه بدانيد حق در خاندان عيسى و يا در خاندان عيسى و يا در خاندان عباس است ، (ترديد از من است ). و همانا نداى زمينى از شيطان است تا مردم را نااميد سازد. (شك كننده ابوعبدالله نعيم است )))

و در ص 60 از ابن مسعود از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:
((چون صداى آسمان در ماه رمضان شنيده شود بدانيد كه در شوال هياهوى شديدى است و در ذى قعده جدا شدن قبيله ها و خونريزى در ذى حجه اتفاق مى افتد و سه بار فرمود: اما محرم چه محرمى خواهد شد، چه دور است ، دور. در اين ماه مردم در اثر آشوب ها كشته خواهند شد، سؤ ال كرديم اى رسول خدا صيحه آسمانى چيست ؟ فرمود: اين صيحه در نيمه ماه رمضان و شب جمعه خواهد بود. و صدايى است كه شخص خوابيده را بيدار مى كند و ايستاده را مى نشاند و زنان نجيب و پوشيده را از پرده ها بيرون مى آورد... در شب جمعه . و در سالى كه زلزله ها زياد است ، وقتى نماز صبح جمعه را به جاى مى آوريد به خانه هاى خود برويد و در پنجره ها را ببنديد و خود را بپوشانيد و گوشهايتان را ببنديد وقتى آن صوت را شنيديد سر به سجده بگذاريد و بگوئيد: سبحان القدوس ، سبحان القدوس ، سبحان القدوس هر كس چنين كند نجات يابد و هر كس نكند هلاك شود))

و روايات ديگرى كه در اين باره از منابع شيعه و سنى مى گويد ممكن است واقعا صداى ابليس باشد. همچنانكه در جنگ احد فرياد برآورد: كه محد صلى الله عليه و آله كشته شد و ممكن است فرياد ابليس ، اما بوسيله دستياران و اعوانش ، يعنى شياطين تبليغات چى جهانى باشد، كه با پيشنهاد آنان براى روياروئى با موج جهانى اسلام كه نداى آسمانى ، آنرا ايجاد مى كند، از طريق ندايى مخالف و متشابه آن به مقابله برخيزند.
اما نبردى كه نداى آسمانى ، دعوت به آتش بس آن مى كند، بعيد نيست همان جنگ جهانى باشد كه قبلا درباره آن سخن گفته شد و گفتيم كه ممكن است آن جنگ ، جنگى هسته اى نباشد بلكه به شكل جنگ هاى متعدد و مطابق با آنچه كه روايات آن را در سال ظهور كه جنگ هاى فراوانى رخ مى دهد، باشد.

چنانكه بايد توجه داشت كه بين روايات مربوط به زمان وقوع نداى آسمانى ، اندك تفاوتى وجود دارد، چون برخى از آن روايات چنانكه ملاحظه كرديد، آنرا در ماه رمضان و بعضى ديگر چنانكه در بحار ج 52 ص ‍ 789، آنرا در ماه رجب ذكر مى نمايد، دسته اى ديگر از روايات ، مانند آنچه در نسخه خطى ابن حماد ص 92 آمده است ، آن را در موسم حج و در ص ‍ 93 همان نسخه آن را در ماه محرم بعد از كشته شدن نفس زكيه ذكر مى كند. و از بعضى روايات استفاده مى شود كه نداى آسمانى ، نداهاى متعدد مى باشد حتى بخشى از روايات بر اين امر صراحت دارد به گونه ايكه يكى از دانشمندان ، نداهاى وارد شده در منابع شيعه را تا هشت مورد بررسى كرده است و در منابع اهل سنت نيز نزديك به همين رقم ديده مى شود، اما آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كه ، آن تنها يك نداى آسمانى است كه در ماه رمضان شنيده مى شود و تعدد آن ناشى از اختلاف روايات ، در تعيين زمان آن مى باشد، و الله العالم .

پس از اين دو نشانه ، يعنى ، خروج سفيانى در ماه رجب و نداى آسمان در ماه رمضان ، تا زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام در ماه محرم ، نزديك شش ماه باقى است . منابع روائى اهل سنت ، شمارى از اقدامات امام عليه السلام را در اين برهه بيان مى كند كند كه مى توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مكه مكرمه و ديدار وى با كسانيكه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پى آن حضرت مى باشند، خلاصه نمود كه از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامى كشورهاى مختلف هستند كه بدون قرار قبلى ، امام را در مكه ملاقات مى كنند و هر يك در شهر خود از سيصد و سيزده نفر از افراد متدين و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوى حضرت مى باشند تا از جانب خود و پيروانشان ، با آن بزرگوار بيعت مى نمايند به اين طمع كه امام عليه السلام آنان را بپذيرد و آنها از ياران وى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وعده فرموده است ، محسوب شوند، و بزودى بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه ، اين شش ماه را مرحله ظهور غير علنى بعد از غيبت كبرى ، قلمداد مى كنند و مراد از روايت اميرمؤ منان عليه السلام كه : ((ظاهر شدن او اندكى ابهام آميز است تا اينكه نام و يادش همه جا را فرا گرفته ، آنگاه ظهور مى كند)) اين است كه در آغاز، امام عليه السلام به تدريج ظهور مى كند و آنگاه مسئله ظهور براى مردم روشن و آشكار مى گردد و احتمال دارد ظهور تدريجى حضرت ، بدين جهت باشد كه امر ظهور و پذيرش مردم به معرض ‍ آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا بيفتد.

در مورد اين مقطع ، علاوه بر خبر قبل ، تعدادى روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از حيث سند صحيح شمرده مى شود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدى عليه السلام به نماينده خود، على بن محمد سمرى رضوان الله عليه است كه فرمود:
((بزودى از پيروان من كسانى مى آيند كه ادعاى مشاهده مرا دارند، آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ، ادعاى مشاهده نمود، افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ))(8)

ظاهرا منظور از مدعى مشاهده امام عليه السلام قبل از وقوع اين دو حادثه كسى است كه ادعاى نمايندگى صاحب الاءمر عليه السلام را داشته باشد نه صرف شرفيابى و به حضور ايشان رسيدن ، بدون ادعاى نمايندگى و يا بدون سخن گفتن درباره آن . روايات زيادى از سوى عده اى از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امام عليه السلام رسيده است و شايد همين ، سبب تعبير نمودن به جمله نفى مشاهده باشد نه نفى رؤ يت .
نوشته مبارك امام عليه السلام دلالت دارد بر اينك غيبت كبرى با خروج سفيانى و صيحه آسمانى پايان مى پذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغرى بوده و مقدمه ظهور مى باشد، يعنى امام عليه السلام در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاى اطلاعاتى آن پنهان است ولى در اين مدت با ياران خود تماس حاصل مى نمايد و شمارى از ايشان شرفياب حضور وى مى شوند و حضرت نمايندگانى را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مى نمايد.

از روايات بعدى اينگونه به نظر مى رسد كه امام عليه السلام پس از خروج سفيانى ، ظاهر مى شود سپس تا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم ، پنهان مى گردد، در روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام آمده است كه حضرت فرمود:
((وقتى سفيانى خروج كند، حضرت مهدى عليه السلام نهان مى گردد و پس از آن دوباره ظاهر مى شود))(9)

به عقيده ما، اين روايت ، تفسيرى جز آنكه امام عليه السلام بعد از خروج سفيانى در رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان مى گردد، ندارد و روايت مشخص نمى كند كه آيا ظهور پيش از نداى آسمانى ، در ماه رمضان است و يا بعد از آن ؟

از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((قائم قيام نمى كند مگر آنكه دوازده نفر، همگى اتفاق بر يك سخن كنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تكذيب مى كنند))(10)

به نظر مى رسد كه آنان مردانى راستگو باشند، به دليل اينكه امام عليه السلام اتفاق نظر آنها را مبنى بر ديار حضرت مهدى عليه السلام بيان مى كند و از تكذيب مردم نسبت به آنها تعجب ميكند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت ، در همان دوره اى صورت مى گيرد كه امام عليه السلام در نهان بسر برده و ظاهر مى شود تا تدريجا مساءله ظهور آشكار گردد و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور مى كند.
بنابراين ، حضرت مهيد عليه السلام در اين برهه نقش تقربيا كامل رهبرى خود را ايفا نموده و با رهنمودهاى خويش در آن موقعيت حساس ‍ حكومت هاى زمينه ساز يمنى و ايرانى را رهبرى مى نمايد و در كليه سرزمين هاى مسلمانان ، با ياران خود كه اولياء خدايند، ارتباط برقرار مى كند.

و اينك براى اينكه اقدامات امام (عليه السلام) در دوره ظهور كوتاه مدت ، تصور كنيم بطور مختصر اعمال وى را در دوره غيبت ، يادآور مى شويم . پاره اى از روايات آورده اند كه امام (عليه السلام) در مدينه منوره مسكن مى گزيند و با سى تن ملاقات مى كند. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((صاحب اين امر را غيبتى است و ناگزير در آن غيبت ، عزلتى مى باشد، بهترين منزلگاه وى مدينه است و در كنار سى تن از يارانش بسر مى برد و با وجود آنان ، اضطراب و نگرانى نيست .))(11)

همچنين بخش ديگرى از روايات ، دلالت دارد كه آن حضرت در كنار خضر(عليه السلام) بسر مى برد، در اين زمينه امام رضا (عليه السلام) مى فرمايد:
((خضر (عليه السلام) از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و نمى ميرد تا در صوراسرافيل دميده شود، البته او نزد ما مى آيد و به ما سلام مى دهد ما صداى او را مى شنويم ولى شخص او را نمى بينيم هر جا كه نام او برده مى شود بايد بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر شده و تمام مناسك آن را بجا مى آورد و در عرفات وقوف مى كند و دعاى مؤ منان را آمين مى گويد: و خداوند تنهايى قائم ما را بوسيله آن حضرت به انس و الفت ، و وحدت وى را در كنار او به پيوستگى بدل مى سازد.))(12)

از روايت گذشته و غير آن چنين به نظر مى رسد كه آن سى تن ياران مهدى (عليه السلام) پيوسته عوض مى شوند يعنى هرگاه يكى از ايشان وفات كند فرد ديگرى جانشين وى مى گردد، گرچه احتمال دارد، خداوند متعال عمر برخى از آنها را مانند حضرت خضر و امام (عليه السلام) طولانى گرداند. و شايد منظور از اءبدال كه در دعاى نيمه ماه رجب از امام صادق (عليه السلام) وارد شده است ، هم ايشان باشند، آنجا كه بعد از درود بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و خاندانش ‍ مى فرمايد:
((خداوندا بر مؤ منان شايسته (ابدال) و بزرگان و روزه داران و عبادت كنندگان و مخلصان و زاهدان و تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست .))(13)

به احتمال قوى اين سى تن و يا بيشتر، كه از اولياء خدايند، در اقداماتى كه حضرت مهدى (عليه السلام) در غيبت خود انجام مى دهد، نقش دارند، روايات متعدد، نشانگر اين است كه امام (عليه السلام) دست به فعاليت وسيعى زده و در سرزمين هاى مختلف ، تحرك نشان مى دهد، او وارد كوخ ‌ها و كاخ ‌ها شده و به بازارها قدم مى گذارد و هر سال در مراسم حج حاضر مى گردد. و راز غيبت آن حضرت ، كشف نمى شود مگر پس از ظهور وى ، همانگونه كه فلسفه و راز اقدامات خضر (عليه السلام) كشف نشد مگر بعد از آنكه موسى (عليه السلام) را بدان آگاه ساخت .

عبدالله بن فضل مى گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود:
((براى صاحب اين امر، ناگزير غيبتى است كه اهل باطل را به شك مى اندازد، پرسيدم : فدايت گردم چرا؟ فرمود: بخاطر چيزى كه ما مجاز به كشف آن براى شما نيستيم ، پرسيدم : راز غيبت امام (عليه السلام) چيست ؟ فرمود: فلسفه غيبت امام همچون فلسفه غيبت حجتهاى گذشته الهى است و راز غيبت وى آشكار نمى شود مگر پس از ظهور آن حضرت ، چنانكه راز اقدامات خضر (عليه السلام) يعنى شكستن كشتى و كشتن پسر و ساختن ديوار، براى موسى (عليه السلام) روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از يكديگر. اى پسر فضل اين موضوع يكى از دستورات الهى و سرى از اسرار خدا و غيبى از غيبهاى اوست ... و هرگاه خداوند را حكيم دانستيم ، بايد تمام افعال او را حكيمانه بدانيم گرچه راز آن بر ما روشن نباشد.))(14)

از محمد بن عثمان عمرى رضوان الله عليه منقول است كه گفت :
((سوگند به خدا، صاحب اين امر هر سال در موسم حج حضور مى يابد و مردم را مى بيند و آنها را مى شناسد اما مردم در عين اينكه وى را مى بينند نمى شناسند))(15)

و از امام صادق روايت شده است كه فرمود:
((چگونه انكار مى كند امت من ، اين را كه خداوند متعال در مورد حجت خود، عملى را انجام دهد، همانگونه كه درباره يوسف انجام داد؟ به اينكه در بازارهايشان راه برود و روى فرش هايشان قدم بگذارد و در عين حال او را نشناسند تا آنكه خداوند اجازه دهد كه خود را به آنان معرفى نمايد آن چنان كه به يوسف (عليه السلام) اجازه داد، وقتى كه گفت : آيا مى دانيد چه بر سر يوسف و برادرش آورديد و شما ناآگاه بوديد، برادران گفتند: تو حتما يوسف هستى ؟! گفت : آرى من يوسفم و اين هم برادرم مى باشد))(16)

بر اساس اين روايات و امثال آن ، حالت امام (عليه السلام) در زمان غيبت خود، همچون حالت حضرت يوسف (عليه السلام) و نوع رفتار او در اين مدت همانند رفتار حضرت خضر (عليه السلام) است كه قرآن ، بخشى از شگفتيهاى آن را براى ما روشن مى سازد. حتى از اين روايات چنين استفاده مى شود كه آن دو بزرگوار (خضر و مهدى (عليه السلام)) با هم زندگى كرده و با يكديگر همكارى دارند.
البته بهتر است بگوييم كه ، بسيارى از اقدامات آن حضرت ، بدست ياران برجسته و شاگردانش انجام مى پذيرد. كسانى كه زمين و مسافت ها در زير پايشان در نورديده مى شود و خداوند آنان را بوسيله ايمانشان و آموزشهاى حضرت مهدى (عليه السلام) رهنمون مى سازد، بلكه در زمينه كرامات آنها مانند راه رفتن روى آب و در نورديده شدن زمين زير پاى آنان و غير آن ، روايات و داستانهاى معتبرى ، حتى درباره كسانى كه از اولياء و بندگان شايسته خداوند، مقامى كمتر را دارا بوده اند، نقل شده است .

آرى ، خداى سبحان همواره امور و پديده هاى اين جهان را از بزرگ و كوچك آن ، مطابق حكمت و راز آن جارى مى سازد... اما او حاكم بر اين اسباب و حكمت هاست و هرگونه و به هر صورت و بدست هركس از فرشتگان و بندگانش كه اراده فرمايد، اقدام مى كند... بسيارى از پديده ها و امور كه به نظر ما مى رسد از راههاى طبيعى بوجود آمده و يا مى آيد، اگر واقع امر بر ما روشن شود خواهيم ديد كه دست غيب الهى در آن نقش ‍ داشته است ، مثلا وقتى كه ماءمورين فرمانرواى ستمگر، تصميم گرفتند جلو كشتى اى را كه خضر (عليه السلام) در آن رخنه و شكاف ايجاد كرده بود. بگيرند، چون آن را معيوب ديدند، به حال خود رها ساختند و توجه نداشتند كه در آن دست غيبى دخالت داشته است ، همچنين هنگامى كه پدر و مادر آن پسر كه عمر خود را با ايمان به خدا سپرى كرده و به تكاليف الهى خويش عمل نمودند، نمى دانستند كه اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به كفر و طغيان مى كشاند... و زمانيكه آن دو كودك يتيم بزرگ شدند و گنج خود را در زير ديوار محفوظ يافته و استخراج كردند، معلوم نبود كه اگر خضر (عليه السلام) ديوار را نمى ساخت آن گنج و جاى آن آشكار مى گشت ...

وقتى اين سه حادثه را كه از خضر (عليه السلام) در مدتى كوتاه همراه موسى (عليه السلام) سرزده است ، خداوند در كتاب خود روشن مى نمايد ما بايد بسيارى از آنگونه اعمال و رفتار او را در روزگار پربار و عمر طولانى وى در ذهن خود ترسيم نمائيم . در روايت ، از پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت او، اين گفته پيامبر آمده است كه فرمود:
((خداوند برادرم موسى (عليه السلام) را رحمت كند كه بر آن شخص دانا (خضر) تعجيل نمود. كه اگر صبر پيشه مى كرد شگفتيهايى را از او مشاهده مى نمود كه هرگز نديده بود.))(17)

بنابراين ما مى توانيم كارهاى حضرت مهدى (عليه السلام) را در دوره غيبت تصور نماييم در حاليكه امام مهدى (عليه السلام) بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر (عليه السلام) برتر و بالاتر است ، زيرا بر حسب روايت ، وى يكى از هفت نفرى است كه از اهل بهشت و از برگزيدگان اولين و آخرين بشمار مى رود، از پيامبر عظيم الشاءن اسلام نقل شده است كه فرمود:
((ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب و سروران اهل بهشتيم : من ، و حمزه ، و على ، و جعفر، و حسن و حسين ، و مهدى ))(18)

خدا آگاه است كه حضرت مهدى (عليه السلام) و وزير او خضر و ياران شايسته وى و شاگردان آنها كه اولياء خدا هستند در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و كوچك آن ، چه مى كنند... و طبيعى است كه راز غيبت ، و كارهاى آنان تا هنگام ظهورشان آشكار نشود. و اطلاعات ما نسبت به كارهايى كه آن بزرگواران در روزگار ما و گذشته انجام داده و مى دهند در حد كم و يا در بخش كوچكى از آن كارهاست ... و گاهى امكان دارد يكى از ما در زندگى خود مرهون عمل و يا بسيارى از اقدامات آنان باشيم چه رسد به حركت تاريخ و حوادث بزرگ آن .
بايد توجه داشت كه اين نوع عقيده به غيب الهى و عمل امام مهدى (عليه السلام) و خضر (عليه السلام) و مؤ منان برجسته و شايسته ، با عقايد و نظريات اهل تصوف در مورد قطب و افراد پرهيزكار، تفاوت دارد. گرچه در برخى جهات به آن شباهت داشته باشد حتى بعضى از آنان سعى مى كنند اين گونه صفات را بر حضرت مهدى (عليه السلام) و يارانش منطبق نمايند، در گفته كفعمى در حاشيه مصباح و همچنين سفينة البحار ماده (قطب) آمده است كه :

((گفته اند: زمين از قطب و چهار نفر اوتاد (بزرگان ) و چهل پرهيزكار و هفتاد فرد نجيب و سيصد و شصت فرد شايسته ، خالى نمى ماند و قطب ، همان مهدى (عليه السلام) است و اوتاد (بزرگان ) از چهار نفر كمتر نيست ، زيرا در دنيا همچون خيمه و مهدى به منزله ستون است و آن چهار تن به سان طنابهاى آن خيمه مى باشند و گاهى اوتاد بيش از چهار نفر و پرهيزكاران بيش از چهل و افراد نجيب فزون از هفتاد و شايستگان افزون تر از سيصد و شصت تن مى باشند و ظاهرا خضر و الياس (عليه السلام) نيز از اوتاد و پيوسته به اطرافيان قطب مى باشند.))

اما صفات اوتاد (بزرگان )، آنان يك لحظه از خدا غفلت نمى ورزند و از مال دنيا مگر به اندازه لازم و ضرورى جمع نمى كنند و لغزشهاى بشرى از آنها سر نمى زند، عصمت در آنها شرط نيست اما در قطب شرط است .
اما ((ابدال )) (پرهيزكاران ) مرتبه ايشان كمتر از اوتاد (بزرگان ) است و گاهى از آنها غفلت سر مى زند و با ذكر و ياد خدا آن را جبران مى كنند و عمدا از آنها گناهى صادر نمى شود.
اما صالحان و شايستگان كه آنان مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر ميزند ولى با استغفار و پشيمانى آنرا تلافى مى كنند، خداوند مى فرمايد:
((كسانى كه تقوا پيشه كرده اند هرگاه از شيطان وسوسه و خيالى به آنها برسد همان لحظه خدا را به ياد آورند و بينائى و بصيرت پيدا كنند))
آنگاه راوى مى گويد هرگاه يكى از آنها، مرتبه اى از مراتب ياد شده را از دست بدهد فرد ديگرى از مرتبه پايين تر جانشين وى مى گردد و اگر فردى از صالحان از دست برود، شخصى از ساير مردم جايگزين او مى شود.

و آنچه را كه درباره الياس پيامبر (عليه السلام) بيان كرده اين است كه او از جمله زندگان است و از كسانى كه خداوند بسبب حكمتى كه خود مى داند عمرشان را طولانى نموده است ، و بر طبق نظر عده اى از مفسران كه در تفسير آياتى راجع به وى اظهار كرده اند و تعدادى از روايات كه درباره او از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده است آن حضرت زنده است و خداوند عمر او را همچون خضر طولانى نموده و آن دو بزرگوار هر سال در سرزمين عرفات و ديگر جاها با هم حضور پيدا مى كنند.

به هر حال ، آنچه از روايات بر مى آيد اين است كه دوره شش ماهه ، يعنى از خروج سفيانى و نداى آسمانى تا ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در ماه محرم ، سرشار از تلاش و فعاليت امام (عليه السلام) و يارانش مى باشد و كرامات و معجزاتى بدست ياران و پيوستگان به آنها بوقوع مى پيوندد و آن رويدادى جهانى خواهد بود كه ذهن مردم و دولتها را بطور يكسان مشغول مى دارد. اما ملتهاى مسلمان و مستضعف پيوسته درباره مهدى (عليه السلام) و كرامات وى و نزديك شدن زمان ظهور آن حضرت سخن مى گويند. و اين موج مقدماتى مردمى و مناسب با ظهور امام (عليه السلام) مى باشد، اما اين حالت در همان زمان ، زمينه خوبى براى دروغگويان و شيادان مدعى مهدويت و تلاش در گمراه ساختن مردم مى باشد. در روايات آمده است كه دوازده درفش قبل از ظهور حضرت برافراشته مى شود كه ادعاى مهدويت مى كنند و دوازده تن از خاندان ابوطالب اند كه هر يك درفشى را بر مى افرازند و مردم را بسوى خود دعوت مى كنند كه تمام آنها درفش هاى گمراهى و تلاش هاى دنيوى است براى بهره بردن از موج گرايش مسلمانان و ملتهاى جهان به ظهور آن حضرت .

مفضل بن عمر و جعفى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه گفت از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود:

((از نام بردن آن حضرت برحذر باشيد، بخدا سوگند امام شما ساليانى از ديدگان تان پنهان خواهد شد، آنقدر كه پاك و خالص شويد. و تا گفته شود آن حضرت مرده و يا هلاك گرديده است و يا به كدام منطقه رفته است ، ديدگان مؤ منان در فراق او اشكبار مى شود و متلاطم و واژگون مى گردند و كسى نجات نمى يابد مگر آنكه خداوند از او پيمان گرفته باشد، ايمان در دل او جايگزين شده باشد و با روح خود او را تاءييد نموده باشد و دوازده درفش مشابه به اهتزاز در مى آيد كه هيچيك از ديگرى باز شناخته نمى شود. مفضل گويد: من در اين لحظه گريستم ، امام بمن فرمود: چرا گريه مى كنى اى ابوعبدالله ؟ عرض كردم چگونه گريه نكنم در حاليكه شما مى فرمائيد دوازده پرچم برافراشته مى شود كه هيچ كدام از ديگرى شناخته نمى شود. پس تكليف ما در آن زمان چيست ؟ آنگاه امام (عليه السلام) به خورشيد كه داخل ايوان مى تافت نگريست و فرمود: اى ابوعبدالله اين خورشيد را مى بينى ؟ گفتم آرى فرمود: سوگند به خدا امر قائم ما از اين خورشيد روشن تر است))(19)

يعنى اضطراب و نگرانى نداشته باشيد از اينكه قضيه حضرت مهدى (عليه السلام) با مدعيان دروغين مهدويت اشتباه شود زيرا امر مهدى (عليه السلام) از خورشيد روشن تر است ، با توجه به نشانه ها و علاماتى كه پيش از او و بعد از او پديد مى آيد و هيچگاه شخصيت او قابل مقايسه با مدعيان و دروغگويان نيست از سوى ديگر دو حكومت زمينه ساز ظهور حضرت مهدى يعنى يمن وايران در حوادث جهان و شكوفايى ملتها موقعيت سياسى را بدست مى آورند و از اين رو نياز بيشترى به رهنمودهاى آن حضرت پيدا مى كنند.

بعلاوه آنچه از روايات و از ظاهر امور برمى آيد واكنش سياسى مهمى كه در برابر موج انقلابى مردمى ، بخاطر حضرت مهدى (عليه السلام) بوجود مى آيد، از سوى دشمنان او يعنى سردمداران كفر جهانى و سفيانى است كه رهبر آنهاست و همانطور كه روايات مى گويد: آنها عمليات خود را، در سر و سامان دادن به وضع عراق و حجاز متمركز مى سازند به لحاظ اينكه آن دو كشور كانون ضعف منطقه بشمار مى آيند، زيرا عراق مركز نفوذ زمينه سازان ايرانى و ضعف حكومت مركزى و حجاز نيز داراى خلا سياسى و درگيرى قبيله اى در برابر حكومت آن و نفوذ زمينه سازان يمنى مى باشد و مسئله مهم در حجاز اين است كه مسلمانان چشم بدانجا دوخته و در انتظار ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) هستند زيرا خبر سكونت امام (عليه السلام) در شهر مدينه و اينكه نهضت آن حضرت از مكه آغاز خواهد شد، در بين مردم منتشر مى شود از اين رو فعاليت سياسى و نظامى آنها عليه مهدى (عليه السلام) در حرم مكه و مدينه متمركز خواهد شد و سفيانى با حمله نظامى خود به شهر مدينه ، به دستگيرى و بازداشت گسترده اى از بنى هاشم مى پردازد به اين اميد كه حضرت مهدى (عليه السلام) در ميان آنهاست و بسيارى از آنان را چنانكه گذشت ، به شهادت مى رساند.

و از طرفى ، هماهنگ با نبرد سفيانى در عراق و حجاز، تحركى نظامى از ناحيه غرب و شرق در منطقه خليج فارس و درياى مديترانه بخاطر اهميت استراتژيكى منطقه رخ مى دهد و فرود آمدن نيروهاى روم در رمله و قواى ترك در جزيره ، كه در روايات متعدد از آن ياد شده است ، در آن دوره و يا نزديك بدان خواهد بود.


.............................................
(1) شعراء / 4.
(2) يعنى عده زيادى روايت را با تفاوت الفاظ نقل مى كنند كه با قطع نظر از الفاظ، اطمينان حاصل ى شود كه اين معنى از معصوم عليه السلام صادر شده است .
(3) بحار ج 52 ص 396.
(4) بحار ج 52 ص 295.
(5) بحار ج 52 ص 290.
(6) بحار ج 52 ص 292.
(7) ارشاد مفيد ص 404.
(8) بحار ج 51 ص 361.
(9) بحار ج 52 ص 213.
(10) بحار ج 52 ص 244.
(11) بحار ج 52 ص 157.
(12) بحار ج 52 ص 152.
(13) مفتاح الجنات ج 3 ص 50.
(14) بحار ج 52 ص 91.
(15) بحار ج 51 ص 250.
(16) بحار ج 51 ص 142.
(17) بحار ج 13 ص 301.
(18) بحار ج 51 ص 65 و صواعق المحرقه ص 158.
(19) بحار ج 52 ص 281.
Captain I
Captain I
پست: 1190
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶, ۱۱:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1244 بار
سپاس‌های دریافتی: 9775 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط mpo »

71- بحران حكومت در حجاز

روايات منابع شيعه و سنى در مورد طليعه ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در حجاز، كه پيدايش خلاء سياسى و كشمكش بين قبائل بر سر فرمانروائى است همداستانند.

و اين حادثه در پى مرگ پادشاه و يا خليفه اى رخ مى دهد كه با مردن او گشايش و توسعه در امور بوجود مى آيد و برخى روايات ، وى را ((عبدالله)) مى نامد و بعضى ديگر مرگ او را در روز عرفه تعيين مى كنند، كه حوادثى پياپى در حجاز پس از مرگ او تا خروج سفيانى و نداى آسمانى و درخواست نيرو از سوريه از سوى حجاز و سرانجام ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بوقوع مى پيوندد. در اين زمينه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
((هركس مرگ عبدالله را براى من تضمين كند، من ظهور قائم را براى او ضمانت مى كنم ، سپس فرمود: وقتى عبدالله درگذشت مردم بعد از او با كسى براى حكومت توافق نمى كنند. و اين اختلاف و درگيرى به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر ادامه مى يابد و فرمانروايى هاى چند ساله پايان يافته و حكومت چند ماهه و چندين روزه فرا مى رسد، سؤ ال كردم : آيا اين ماجرا بطول مى انجامد؟ فرمود: ((هرگز))(1)

و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:
((زمانيكه مردم در سرزمين عرفات در حال وقوف مى باشند سوارى بر شترى سبك سير به آنجا وارد مى شود مرگ خليفه را خبر مى دهد و با مرگ او فرج آل محمد (صلى الله عليه وآله) و گشايش كار تمام مردم فرا مى رسد.))(2)

مراد از شتر تندرو و سبك سير، سرعت پيام رسانى و بشارت به حجاج است كه ظاهرا در روايت شيوه پيام رساندن ، منظور مى باشد. و در روايتى ديگر آمده است كه آنها مرد شتر سوارى را كه خبر را در عرفات بين حاجيان منتشر مى كند به قتل مى رسانند.

بنظر مى رسد، خليفه اى كه خبر مرگ و يا كشته شدنش در روز عرفه اعلان مى شود، همان عبدالله ياد شده در روايت گذشته است . و معنى جمله ((از بين رفتن سالها فرمانروايى و بوجود آمدن حكومت ماهها و روزها)) اين است كه هرگاه بعد از او فرمانروايى را بر سر كار آورند، حكومت او يكسال كامل دوام نمى يابد و پس از چند ماه و يا چند روز، فرد ديگرى را منصوب مى كنند، تا اينكه ماجرا به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) منتهى مى شود، برخى از روايات ، علت كشته شدن او را قضيه اى اخلاقى و قاتل وى را يكى از گماشتگان او قلمداد مى كند و اشاره مى كند كه وى به خارج از حجاز مى گريزد و چندين نفر از طرف حكومت به جستجوى او مى پردازند، اما قبل از بازگشت آنها، كشمكش بر سر سلطنت بوجود مى آيد. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

((علت مرگ او اين است كه با يكى از خواجگان خود ازدواج مى كند و بعد دست به قتل او مى زند و چهل روز مرگ او را مخفى نگه مى دارد. وقتيكه سواران به جستجوى خواجه مى آيند، نخستين كسى كه بيرون مى آيد تا آخرين نفر آنان ،باز نمى گردند و بدينگونه فرمانروائى آنها منقرض مى گردد.))(3)

رواياتى كه درگيرى بر سر تاج و تخت در حجاز را بعد از كشته شدن اين فرمانروا توصيف مى كند فراوان است . و اينك نمونه هايى از آن را يادآور مى شويم ، بزنطى از حضرت رضا (عليه السلام) روايت مى كند كه حضرت فرمود:
((از جمله نشانه هاى فرج ، حادثه اى است كه بين حرم مكه و مدينه رخ مى دهد، پرسيدم : آن حادثه چيست ؟ فرمود: تعصب قبيله اى بين دو حرم بوجود مى آيد و فلانى از خاندان فلان پانزده رئيس قبيله را بقتل مى رساند.))(4)

يعنى يكى از فرمانروايان و يا زمامداران حجاز، پانزده شخصيت از نسل فرمانروايان و يا پيشواى معروفى را به قتل مى رساند. از ابوبصير نقل شده است كه گفت :
((خدمت امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : ابوجعفر (عليه السلام) (امام باقر (عليه السلام)) مى فرمود: قائم آل محمد دو غيبت دارد كه يكى طولانى تر از ديگرى است . فرمود: آرى اين امر تحقق نمى يابد مگر آنگاه كه در اين خاندان فلان اختلاف بوجود آيد و حلقه تنگ شود و سفيانى ظهور كند و بلا سخت شود و مرگ و كشتار مردم را فرا گيرد و آنان به حرم خدا و پيامبرش پناهنده مى شوند))(5)

اين روايت اشاره به اين معنا دارد كه اصل درگيرى و نزاع بين خود قبيله حاكم بوجود مى آيد. از اميرمؤ منان (عليه السلام) نقل شده كه فرمود:
((... براى قيام قائم نشانه ها و علاماتى است ، نخست محاصره كوفه بوسيله خندق و كمين ... و به اهتزاز درآمدن درفش ها پيرامون مسجد بزرگتر، در اين پيكار كشنده و كشته شده هر دو در آتش دوزخ خواهند بود.))(6)
ظاهرا مراد از مسجد بزرگتر، مسجد الحرام است نه مسجد كوفه . و درفش هاى مخالف در مكه و حجاز با يكديگر درگير مى شوند و پرچم حقى در ميان آنها وجود ندارد.

ابن حماد در نسخه خطى خود بيش از بيست روايت را درباره بحران سياسى حجاز و كشمكش قبيله اى بر سر حكومت ، در سال ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) نقل مى كند، از جمله به نقل از سعيد بن مسيب مى گويد:
((زمانى بر مسلمانان فرا مى رسد كه در ماه رمضان صدايى شنيده ميشود و در ماه شوال سكوت نسبى برقرار است و در ذيقعده قبيله ها با يكديگر تمايل و دوستى نشان مى دهند و در ماه ذيحجه اموال حجاج به يغما و غارت مى رود و ماه محرم چه محرمى .))(7)

ابن مسعود از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
((زمانيكه صيحه اى در ماه رمضان شنيده شود، آشوب هايى در ماه شوال پديد مى آيد و قبيله ها در ذيقعده با يكديگر اختلاف پيدا مى كنند و در ذيحجه خون ريزى مى شود و سه بار فرمود: و اما محرم چه محرمى ))(8)

و از عبدالله بن عمر نقل شده كه گفت:
((مردم با يكديگر به حج مى روند و بدون پيشوا روانه عرفات مى گردند و آنگاه كه در ((منا)) منزل مى كنند همچون سگ به يكديگر حمله ور مى شوند و قبيله ها به جان هم مى افتند و آنقدر خون ريخته مى شود كه جمره عقبه را سيل فرا مى گيرد.))(9)

يعنى آنها حالتى شبيه به بيمارى سگ هار پيدا مى كنند و يكباره پس از مناسك حج ، دشمنى ميان آنها بروز مى كند و به كشتار يكديگر مى پردازند بگونه اى كه خون آنها در كنار جمره عقبه جارى مى گردد!

روايات ابن حماد بعد از صيحه و نداى آسمانى ، به بيان كشمكش سياسى در حجاز مى پردازد. اما روايات ديگرى وجود دارد كه بر دو امر مهم در اين بحران سياسى اشاره مى كند: نخست ، رويدادى كه پيش از خروج سفيانى رخ مى دهد كه قبلا بدان اشاره كرديم و دوم اينكه اين بحران ارتباط با اختلاف شرق و غرب ، يعنى جنگ جهانى موعود دارد. از ابن ابى يعفور منقول است كه گفت : امام صادق (عليه السلام) به من فرمود:
((با انگشتان دستت بشمار: هلاك شدن فلانى ، خروج سفيانى و قتل نفس ... تا آنكه فرمود: تمامى فرج و گشايش هنگام بهلاكت رسيدن فلانى است ))(10)

البته ممكن است در ترتيب زمان اين پيشامدها آنگونه كه روايت آمده جاى گفتگو و مناقشه باشد. اما تعدادى از روايات كه برخى از آنها گذشت ، نشانگر اين است كه هلاكت فلانى و كشمكش پس او قبل از خروج سفيانى رخ مى دهد، امام باقر (عليه السلام) فرمود:
((قائم در سالهاى فرد قيام مى كند همچون نه ، يك ، سه ، پنج ، و فرمود... آنگاه بنى عباس (خاندان فلان ) به حكومت مى رسند و پيوسته در اوج قدرت و در عيش و نوش بسر مى برند تا آنكه بين آنها اختلاف مى افتد (و چون درگيرى بوجود آيد) حكومتشان منقرض مى شود و شرق و غرب حتى اهل قبله با يكديگر به نزاع برمى خيزند و مردم در اثر اضطرابى كه دارند گرفتار رنج و سختى مى گردند و پيوسته در آن حال اند، تا از آسمان منادى حق ندا برمى آورد و چون نداى آسمانى برآمد، پس كوچ كنيد كوچ ))(11)

نكته قابل توجه در اين روايت ، وجود رابطه بين اختلاف خاندان فلان و انقراض حكومت آنها و درگيرى ميان شرق و غرب و احاطه آن بر اهل قبيله يعنى مسلمانان است و گويا اين كشمكش جهانى بسبب بحران سياسى مجاز است و يا ارتباط با آن دارد و منظور از بنى عباس كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) بين آنان اختلاف بوجود مى آيد، فلان خاندان است كه بگفته روايات ، آخرين خاندان حاكم بر حجاز قبل از مهدى (عليه السلام) خواهند بود.

از مجموع اين روايات بدست مى آيد كه حوادث پشت سر هم كه مقدمات ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) در حجاز است ، با آتش زرد و سرخ فامى كه در حجاز و يا شرق آن آغاز مى شود، پديد مى آيد و چند روز ادامه خواهد داشت ، آنگاه آخرين فرمانرواى خاندان فلان كشته مى شود و بر سر جانشينى او اختلاف پيدا مى كنند و اين اختلاف به نيروهاى سياسى حجاز كه عمده آنها قبايل آن سامان اند، سرايت مى كند... مسئله اى كه سبب بحران سياسى حكومت حجاز مى گردد در نزاع جهانى بين شرق و غرب تاءثير خواهد داشت ... سپس خروج سفيانى و نداى آسمانى و آنگاه ورود لشكر سفيانى از سوريه به داخل حجاز و حوادث مدينه و پس از آن حوادث مكه پديد مى آيد، در منابع اهل سنت تعدادى روايت وارد شده است كه آن را از نشانه هاى قيامت ياد مى كند از آن جمله در صحيح مسلم آمده است :

((قيامت برپا نمى شود مگر آنكه آتشى در حجاز برافروخته شود كه روشنايى اش گردن شتر را در بصرا روشن كند))(12)

يعنى نور آن به شهر بصرا در سوريه مى رسد. و از همين روايات تعدادى در مستدرك حاكم ج 4 ص 443 442 آمده است كه مى گويد: آن آتش از كوه وراق يا حبس سيل و يا وادى حسيل برمى آيد. حبس سيل محلى است نزديك مدينه منوره و ممكن است اشتباها وادى حسيل ذكر شده باشد و برخى ديگر از روايات مى گويد: آن آتش از منطقه عدن ، در حضرموت پديد مى آيد و مردم را بسوى محشر و يا مغرب مى كشاند.
همانگونه كه ملاحظه مى كنيد روايت صحيح مسلم تصريح نمى كند كه اين آتش از نشانه هاى قيامت است بلكه وقوع آن را در آينده حتمى مى داند... به اعتقاد من ، آن آتشى كه از نشانه هاى رستاخيز و قيامت است آتش عدن يا حضرموت مى باشد كه در منابع شيعه و سنى آمده است .

اما آتش حجاز، كه طبق روايت ، در مدينه منوره پديد مى آيد ممكن است تنها خبر دادنى اعجازى از ناحيه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بوده و وقوع و پيدايش آن نشانگر مطلبى نباشد. و قبلا واقع شده باشد چه اينكه مورخان وجود آتشفشانى را كه در قرن اول نزديك مدينه چند روز ادامه داشته ، نقل كرده اند.
اما آتشى كه از نشانه هاى ظهور است ، در روايات ، بنام آتش مشرق آمده است و در برخى روايات آتشى است در شرق حجاز. در نسخه خطى بن حماد از ابن معدان نقل شده است كه گفت :
((وقتى ستونى از آتش جانب شرق و در ماه رمضان در آسمان مشاهده نموديد تا مى توانيد مواد غذائى و خوراك تهيه نماييد كه آن سال قطحى خواهد بود))(13)

و از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه فرمود:
((وقتى آتش بزرگى از سوى مشرق مشاهده كرديد كه در بعضى شبها بالا مى آيد، در آن هنگام گشايش كار مردم پديد مى آيد و اين آتش ‍ اندكى قبل از ظهور قائم خواهد بود))(14)

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((وقتى از جانب مشرق آتشى مشاهده نموديد همچون هردى (پارچه رنگ آميزى شده رنگ سبز و سرخ ) بزرگ كه سه يا هفت روز بالا مى آيد در آن هنگام بخواست خدا منتظر فرج آل محمد صلى الله عليه و آله باشيد و خداست عزيز و حكيم ))(15)

احتمال دارد اين آتش نشانه اى الهى يا آتشفشانى طبيعى و يا انفجار بزرگ مواد نفتى باشد همچنانكه احتمال دارد نشانه اى الهى از علامت هاى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) باشد. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((پيش از قيام قائم ما، مردم بوسيله آتشى كه براى آنان از آسمان پديد آمده و سرخى آن آسمان را مى پوشاند، از گناهانش بازداشته مى شوند))(16)

از روايات چنين استفاده مى شود كه اين آتش پيش از بحران سياسى يا در اثناء آن خواهد بود. والله العالم .

..........................................

(1) بحار ج 52 ص 210.
(2) بحار ج 52 ص 240.
(3) كمال الدين صدوق ص 655.
(4) بحار ج 52 ص 210.
(5) بحار ج 52 ص 157.
(6) بحار ج 52 ص 273.
(7) نسخه خطى ابن حماد ص 59.
(8) نسخه خطى ابن حماد ص 60
(9) نسخه خطى ابن حماد ص 60.
(10) بحار ج 52 ص ص 234.
(11) بحار ج 52 ص 235.
(12) صحيح مسلم ج 8 ص 180.
(13) نسخه خطى ابن حماد ص 61.
(14) بحار ج 52 ص 240.
(15) بحار ج 52 ص 230.
(16) بحار ج 52 ص 230.
Major II
Major II
پست: 103
تاریخ عضویت: شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 229 بار
سپاس‌های دریافتی: 230 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط حسين لاويو »

سلام..
خدا نگهدار همه شما هموطنان بهترین باشه انشاالله..در خصوص مطلب مطروحه بالا اجازه میخوام منم مطلبی به ذهنم میرسه بیان کنم..بی رودبایستی..
تو این سایت عزیزانی حضور دارند که مطلع امرند جسارت میخواد در محضر این عزیزان عرض نکته..
ولی بعضی وقتا ادم به مطالبی بر میخوره که پاک گیجش میکنه..الانه که میبینیم دشمنان واقعی مذهب تشیه هروزه دارن شمشیرشون رو برای زخم زدن به این جامعه مظلوم تیزتر میکنن و دنبال بهونن خودمون دستشون بهونه بدیم..وقتی به حضرت محمد میگنن مشرکان که اقا معجزت کو ایشون میفرمایند من معجزه ای ندارم و بنده ای هستم چون شما و رسالتم تنها پیامبریه ..همین..اونوقته ما میایم مطالبی فاقد جایگاه علمی و تاریخی در مورد اقامون نشر میدیم..اگه مرجع ما قرانه اخه این صحبتارو از کجا میاریم و میگیم..کجای قران به این مهم اشاره شده..وقتی حضرت محمدو خاتم همه رسولان میدونیم نمیتونیم بگیم که قراره پیامبری مبعوث بشه..
تو ایین شیعه امامی یا رهبری میاد..توجه کنیدبه کلمه امام..که داد مظلومو از ظالم میگیره..قرار نیست به غیب وصل باشه و امداد غیبی همراهش..مگه همه امامان ما با بقیه مردم فرق داشتن..چرا از غیب برای سالارشهیدان کمک نیومد..اگه میومد ما میتونستیم به افتخار نامش خودمونو شیعه بدونیم،،
نسل الان با گذشته فرق کرده و وقتی میبینه هر علتی پدیده معلولیه و هیچ چیزی معجزه واری اتفاق نمی افته ،پس حتمی منطق گرا میشه..یجوری صحبت کنیم تا بتونیم ذهن کجکاو نسل امروزو پاسخگو باشیم..
الهی پناه به خودت میاریم
Novice Poster
Novice Poster
پست: 70
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳, ۶:۳۳ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 293 بار
سپاس‌های دریافتی: 308 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط Null Observer »

جناب حسین لاویو. من باید به کمک دوستان بیام چون وقتشون پره. من دقیقاً منظورتون رو نفهمیدم، اما اگر منظورتون وقوع اتفاقات عجیب و خاص هست، این مسأله در احادیث شیعه و سنی بسیار متواتر است. اگر هم ملاک منطقه که باز هم منطقی نیست ما پس از چهارده قرن امامت یک نفر مدعی را از سوی خدا همینطوری قبول کنیم. اگر ملاک اجماع است که همه پیامبران برای اثبات خود معجزه و بینه تابلو داشتند و اگر ملاک قرآنه خداوند می‌فرماید: سنريهم اياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق (53 فصلت) گذشته از احادیث و تفاسیر ذیل این آیه،منطقاً اگر این آیه در ظهور اما زمان اجرا نشه کی میخواد اجرا بشه؟ آیات بسیار دیگری هم هست که کافیست تدبر بشه مثلاً يا ايها الذين اوتوا الكتاب امنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علي ادبارها او نلعنهم كما لعنا اصحاب السبت و كان امر الله مفعولا ( نسا47) که اشاره به خسف بیدی و برگرداندن چهره دو نفر از سپاه سفیانی بعد از آن و نیز میمون شدن برخی دشمنان و حتمی بودن امر خدا دارد و قس علی هذا....
Major II
Major II
پست: 103
تاریخ عضویت: شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 229 بار
سپاس‌های دریافتی: 230 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط حسين لاويو »

Null Observer نوشته شده:جناب حسین لاویو. من باید به کمک دوستان بیام چون وقتشون پره. من دقیقاً منظورتون رو نفهمیدم، اما اگر منظورتون وقوع اتفاقات عجیب و خاص هست، این مسأله در احادیث شیعه و سنی بسیار متواتر است. اگر هم ملاک منطقه که باز هم منطقی نیست ما پس از چهارده قرن امامت یک نفر مدعی را از سوی خدا همینطوری قبول کنیم. اگر ملاک اجماع است که همه پیامبران برای اثبات خود معجزه و بینه تابلو داشتند و اگر ملاک قرآنه خداوند می‌فرماید: سنريهم اياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق (53 فصلت) گذشته از احادیث و تفاسیر ذیل این آیه،منطقاً اگر این آیه در ظهور اما زمان اجرا نشه کی میخواد اجرا بشه؟ آیات بسیار دیگری هم هست که کافیست تدبر بشه مثلاً يا ايها الذين اوتوا الكتاب امنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علي ادبارها او نلعنهم كما لعنا اصحاب السبت و كان امر الله مفعولا ( نسا47) که اشاره به خسف بیدی و برگرداندن چهره دو نفر از سپاه سفیانی بعد از آن و نیز میمون شدن برخی دشمنان و حتمی بودن امر خدا دارد و قس علی هذا....


سپاس از حسن توجهت...
داداش قبول زحمت کن و با توضیح مبسوطت زکات علمتو بده تا حقیر دعا گوی شما باشه...
عنایت کنید بفرمایید پس اختلاف نظر ما با اهل سنت در باب موضوع مطروحه به چه قسمیه...توی توضیحاتی که نازنینت اشاره کردی هم احادیث امامی داریم و هم حکم قرانی..
التماس دعا
Novice Poster
Novice Poster
پست: 70
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳, ۶:۳۳ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 293 بار
سپاس‌های دریافتی: 308 بار

Re: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) و حوادث منطقه

پست توسط Null Observer »

با سلام و تشکر. اگر منظورتون رو از "موضوع مطروحه" درست فهمیده باشم، سعی می کنم توضیح بدم. البته باید اعتراف کنم احادیث اهل سنت را به اندازه شیعه بلد نیستم، اما برآوردم این است که خیلی کمتر از شیعه هست. چون احادیث آخرالزمانی حاوی جزئیات ما عمدتاً از امام صادق علیه السلام به ما رسیده است. اما کلاً پیغمبر آنقدر در مورد مهدی صحبت کردند که لاجرم در اسناد اهل سنت هم آمده است. مثلاً داعش بواسطه همین که از علمای وهابی شنیده بودند پرچمهای سیاه از خراسان می‌اید پرچمشون رو سیاه کردند و توی افغانستان فعالیت می کنند. حتی توی مشهد هم سکونت و فعالیت اهل سنت اعم از افراطی و غیرافراطی به توصیه علمایشان خیلی زیاد شده است. از کلیاتی که پیغمبر گفتند و اهل سنت هم می‌دانند بحث جدال است. برخی از اهل سنت مثل حنفیها نام منجی را عبدالله می‌دانند ولی خیلیها همان اسم مهدی یا اسم پیامبر را قبول دارند.
البته کلاً بگویم که قرار نیست ما در این جزئیات الزاماً با اهل سنت به توافق برسیم. مهم این است که نه تنها اهل سنت که همه ادیان و حتی قبایل جنگلی به وجود یک منجی در آخرالزمان اعتقاد دارند و خوب خدا با یک عالمه نشانه های تابلو و ناگهانی در آفاق و انفس مثل ندای آسمانی به زبانهای مختلف (ولو این که در روایاتشون نیامده باشد) افراد سلیم‌النفس را متقاعد خواهد کرد که منجی که دنبالش بودند همین فرد خاص است و همه دور ایشان به وحدت می‌رسند. امیدوارم درست جواب داده باشم.
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”