این اسامی برای مسلمانان چین ممنوع است!
دولت چین، مسلمانان این کشور در منطقه هوتن در اقلیم شینیانگ را از انتخاب 22 اسم برای کودکانشان منع کرد.
به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، پلیس چین با اعلام فهرستی حاوی 22 اسم که مسلمانان به کار می برند، آنها را از انتخاب این اسامی برای کودکانشان منع کرد و از مسلمانان خواست تا نام فرزندان خود را تغییر دهند که در غیر این صورت از ورود آنها به مدارس جلوگیری خواهد شد.
بنا به گزارش رادیو آسیا، در فهرست اسامی که مقامات چین آنها را برای مسلمانان منع کردند، 15 نام پسر و 7 نام دختر دیده می شود؛ برخی از این اسامی عبارتند از: بن لادن، صدام، حسین، عرفات، مجاهد، عبدالعزیز، سیف الله، اسدالله، سیف الدین، شمس الدین، ذکرالله، نصرالله، آمنه، خدیجه، فاطمه، عایشه، مسلمه، مؤنسه، مخلصه است.
در این گزارش آمده است: مسلمانان این اقلیم می گویند که مقامات شمال غرب چین به آنها ابلاغ کردند که هدف از این اقدام تلاش برای کاهش افراط گرایی در منطقه است و تهدید کردند در صورتی که والدین مسلمان چین نام کودکانشان را تغییر ندهند، اجازه ورود این کودکان به مدارس داده نخواهد شد.
اقدامات ضد اسلامی چینی ها
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت
- پست: 1062
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲, ۷:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6153 بار
- سپاسهای دریافتی: 3146 بار
- پست: 254
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۸, ۱۰:۱۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 148 بار
- سپاسهای دریافتی: 389 بار
Re: اقدامات ضد اسلامی چینی ها
نمی دونم چی بگم ... اعتقاد راسخ پیدا کردم مبنی بر اینکه انسان در مورد هر حرفی که میزنه مسئوله و از طرفی با این برداشت های متفاوتی که از حرف ها میشه جرات نمی کنم مطلبی بنویسم ... اما خیلی حرف برا گفتن دارم مخصوصا برا این اوضاع مسلمونا
زندگی همش زنگ تفریح نیست
ساعت بعد حساب داریم ...
[External Link Removed for Guests]
ساعت بعد حساب داریم ...
[External Link Removed for Guests]
- پست: 1062
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲, ۷:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6153 بار
- سپاسهای دریافتی: 3146 بار
Re: اقدامات ضد اسلامی چینی ها
astara نوشته شده:آيا منظور از مسلمانان چين همان ايغورهايي هستند كه توي سوريه هستند؟
نمیدونم شاید اگر ما هم مسلمان چینی بودیم دلمون میخواست عضو داعش و در سوریه باشیم !
سعی میکنم درمورد رفتار چینی ها در مقابل جمعیت 20 تا 130 میلیونی مسلمان در چین مطالبی قرار بدم
خیلی بد سرکوب شدن
خیلی بد آزار دیدن
- پست: 1062
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲, ۷:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6153 بار
- سپاسهای دریافتی: 3146 بار
Re: اقدامات ضد اسلامی چینی ها
مسلمانان چین در حال حاضر
مردم خارج چین از وضع مسلمانان این کشور پهناور آگاهی چندانی ندارند. این در حالی است که جمعیت مسلمانان چین بیش از 50 میلیون نفر است. حتی بسیاری از چینی های «هان» که اکثریت قومی این کشور را تشکیل می دهند، در خصوص همسایگان مسلمان خویش آگاهی کمی دارند.
میراث دینی این مسلمانان به قرن های متمادی پیش باز می گردد.بسیاری از آنان در روستاها، شهرهای کوچک، محدوده های شهرهای بزرگ و... زندگی می کردند و فرهنگ غالب بر آن در طول این سالها،بیش از آنکه فرهنگ چینی باشد، فرهنگی اسلامی بوده است. مساجد،مدارس علمیه، کشتارگاه های ذبح حلال، غرفه های فروش غذا وبسیاری خصوصیات متمایز، تقریباً در بیشتر نقاط چین موجود است؛ از ایالت های ساحلی جنوبی «گوآنگدونگ» (Guangdang) و «فوجیات»که نخستین مسلمانان چین به عنوان ملوان و بازرگان در آن پای نهادند تا منتها الیه ایالت های شمال شرقی «لیائویننگ» (Liaoning) و«هیلونگجیانگ» (Heilongjiang)چنین آثاری را می توان یافت. در پایتخت، یعنی پکن نیز حضور دیرینه مسلمانان در محله های اطراف مسجد (niujie)نیوجی به چشم می خورد. در این خصوص می توان به مسجد دیگری نیز اشاره کرد. جنوب غرب چین، ایالت یونان(Yunnan)، جمعیت بزرگ و پر نفوذی از مسلمانان را در خود جای دادهاست که قسمتی از مجموعه متنوع قومی این ایالت را تشکیل می دهند.
فرهنگ والای اسلام تأثیر شگرفی بر نقاط دور دست شمال غرب چین که جاده ابریشم نام گرفته، گذارده است ؛ جاده ای که مسیر بازرگانی باستانی چین، برای دستیابی به بازارهای آسیای مرکزی، خاورمیانه واروپا به شمار می آمده است ؛ در حال حاضر، این مناطق باستانی ایالتهای گانسو (Gansu)، کینگائی (Qinghai)، شانگزی(shaanxi)، و مناطق خود مختار نینگجیا و شینگجیانگ (شین یانگ) را در برمی گیرد.
شمال غرب چین تاریخچه پیچیده ای دارد و آثار باستانی به جای مانده، مؤید این مطلب است. این منطقه در طول قرون متمادی، مأمن خانواده های تبتی، ترک تبار، مغولی و چینی زبان بوده است. در آثارهنری پیروان عقاید پیش از اسلام، مانند بودائی ها، نستوری ها(Nestorian) و پیروان آیین هائی که در آن زمان می زیسته اند، مدارک و شواهدی در خصوص ورود یا چگونگی دین اسلام را در کارهای هنری آنان می توان دید؛ برای مثال در غار معبد مائیجیشانMaijishan)) کهبه بودائیان مربوط است و در ایالت جنوبی گانسو واقع شد و نقاشی های غار بزکلیک(Bezeklik) خارج از جاده میان یورومکی (urumqi) وتورپان (Turpan)در شینگجیانگ اشاره کرد. ویرانی های شهرهای گائوچانگ و جیائوهو (Jiaohe)مبین تمدن های پیش از اسلام است.
آنچه از این چهارچوب های پیچیده و بغرنج قومی، مذهبی و فرهنگی بدست می آید، این است که پیشرفت های بسیار مهمی از اسلام در چین اتفاق افتاده است. تصادفی نیست که فرهنگ و جوامع مسلمانان درشمال غرب چین بسیار گسترده تر و متمایز تر از سایر بخش های این کشور است، زیرا این منطقه در مجاورت و نزدیکی آسیای میانه وسرچشمه های خاورمیانه ای اسلام چینی ها است. وجود این جوامع رامی توان به دلیل بسط و گسترش فرهنگ غالب آسیای میانه در کشورچین قلمداد کرد. فرهنگ غالب آسیای میانه در برگیرنده کشورهایی چون ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان است.
قلمرو حکمت خونین مسلمان مستقل که بر این سرزمین ها حکمرانی می کردند، به استیلا و تسخیر روسیه درآمد و در طول قرن نوزدهم به امپراتوری الحاق شد. کشورهایی که امروزه موجودیت دارند،جمهوری های سوسیالیستی شوروی را به طور جداگانه ساخته بودند که تحت حکومت استالین، به عنوان ابزاری برای کنترل جمعیت ترک تبارو فارسی زبان (ایرانی زبان) از آنها استفاده می شد. این کشورها پس ازفروپاشی دولت و قدرت کمونیستی شوروی در سال 1991 م، توانستند استقلال خود را به دست آورند.
به صراحت می توان گفت که ایالات شینگجیانگ که از زمان به قدرت رسیدن سلسله کینگ (Qing) در سیطره حکومت چین اداره می شد ودر طول قرن هجدهم تحت حکمرانی امپراطور وقت کیانلوگ(Qianlog)، به سوی غرب گسترش یافته است، زبان، دین و فرهنگ آسیای میانه را به خود گرفته است و مناطق مجاور، یعنی گانسو،کینگایی، نینگجیا و شانگجی نیز به گونه ای ژرف تحت تأثیر تمدن آسیای میانه قرار گرفته اند. اکنون بیش از یک سده است که فرهنگ آسیای میانه در فهرست امپراطوری روسیه تعمیم یافته و بعدها نیز درفهرست اتحاد جمهوری های شوروی سابق قرار گرفت. زبان روسی زبان امپراتوری شد و به تدریج به زبان تمام جماهیر مبدل شد و جای بسیاری زبان های اقلیت را گرفت. مسلمانان آسیای میانه از وقتی که ارتباط وتماس نزدیکی با اسلام داشته اند، نسبت به حفظ و نگهداری ازسنت های فرهنگی و زمانی خویش جدیت چندانی نشان نداده اند.عقاید اسلامی هم برای امپراتوری روسیه که براساس کلیسای ارتدوکس بنا شده بود و هم از سوی جانشین آن، یعنی اتحادیه شوروی که تقویت کننده کفر و الحاد در آن منطقه بود، غیر قابل تحمل می آمد. حضور زیاد مسلمانان و جوامع آنان نیز از سوی آنها به عنوان تحدیدی برای اتحادکشور قلمداد می شد. در نتیجه فرهنگ آسیای میانه، با فرایند روسی سازی به شدت آسیب دید. از زمان تأسیس جمهوری خلق چین در اکتبر1949 هیچ تلاش اصولی توسط دولت مرکزی برای محاسبه شمار پیروان دین اسلام به عمل نیامد.
در حقیقت باید گفت که این مسئله در مورد هیچ یک از ادیان صورت نگرفت. در بیشتر دوره های زمانی پس از سال 1949 سیاست حکومت وحزب در این کشور، ترویج الحاد، سرکوب یا چشم پوشی، یا نادیده پنداشتن ادیان بود. بر همین اساس حاکمان این کشور ادیان را به موهومات، خرافات فئودالی و قرون وسطایی نسبت می دادند. این دیدگاه در بیشتر زمان هایی که فضای آزاد و باز به وجود می آمد تا حدی اصلاح میشد و اجازه محدود ابراز عقاید دینی در سال 1979 روشن ساخت که این مسائل با منافع حکومت و کشور تعارض و ناسازگاری ندارد. این توسعه مثبت، در وهله نخست امتیازی برای حقوق اقلیت های دینی واعتقادات آنها به شمار می رفت و در گام بعد، نمایانگر برخوردی مطلوب به سوی آزادی های دینی قلمداد می شد.
اگر چه رهبران دینی چین، خود آماری از شمار پیروان خویش در اختیار دارند، ولی از داشتن منابعی که آمار گردآوری شده دولتی را در اختیارشان گذارد، محروم هستند. سازمان های دولتی از میزان جمعیت اقلیت های قومی مختلف آگاهی دارند. این جمع آوری آمار جمعیت، بر اساس سیاست های ملیتی حزب کمونیست چین استوار است که آن نیز خود اقتباسی از آموزه های استالین در اتحاد جماهیر شوروی سابق است. درچین 10 گروه به عنوان مسلمان شناخته شده اند و دلیل آن نیز فرهنگ وسنت یا پیروان مذهبی فعلی آنان است. بر این اساس میزان دقیق مسلمانان چین مشخص نیست.
معیارهای متعددی در چین به کار گرفته می شود تا افراد و جوامع را به طور رسمی به عنوان یک گروه قومی به رسمیت بشناسند. یکی ازمهم ترین این معیارها زبانی است که این گروه های قومی بدان تکلم دارند. 6 گروه از 10 گروه قومی مسلمان که پیروان آنها اغلب منطقه خودمختار شینگجیانگ (که برای بسیاری غیر چینی ها به عنوان ترکستان شرقی شناخته می شود) اویغورها، ازبکها، قزاق ها، قرقیزها، تا تارها وتاجیک ها هستند که پنج گروه نخست با زبانی از خانواده زبان ترکی سخن می گویند و زبان تاجیک ها وابستگی و نزدیکی زیادی با زبان فارسی دارد.
در منطقه ای که مرز ایالتهای گانسو و کینگایی است، سه گروه مسلمان کوچکتر به نام های سالارها، بائوآن (Baoan) و دانگجیانگ وجود دارند.سالارها به زبان ترکی سخن می گویند که برخی زبان شناسان نیز آن راصرفاً گویشی از ایغوری قلمداد می کنند. زمان بائوآن و دانگجیانگ مغولی مهجور و منسوخ است و در طول قرن ها تماس، تأثیر ژرفی برچینی ها گذاشته است. از میان همه این گروه های اسلامی، می توان به جالب توجه ترین آن ها یعنی، «هویی»ها اشاره کرد که اکثر آنان به زبان چینی سخن می گویند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*هویی Hui
واژه هویی که برخی اوقات هوئی (Hnihui) نامیده می شود، دردوره های زمانی مختلف، هم مثابه نام یک گروه قومی به کار رفته است وهم توصیفی برای پیروان دینی مورد نظر به حساب آمده است. در چینی معاصر نیز کلیه فوق واژه ای دوگانه تلقی می شود.
برخلاف سایر گروه های اسلامی، تعداد زیادی از هوئی ها در سراسر چین سکنی گزیده اند و می توان آن ها را در هر ایالت و تقریباً در هر شهرکوچک و بزرگ یافت. اساس سرشماری سال 1990، جمعیت کل هوئی ها در چین، بالغ بر 978/602/8 نفر بوده است. مسلمانان هوئی درچین به واسطه زبان آنها از سایر اعضای جامعه مسلمانان متمایز هستند.
ایغورها، قزاقها و سایر گروه ها دارای پیشینه اسلامی خاص خود، یعنی زبان ترکی هستند (یا در مورد تاجیکها می توان به زبان فارسی اشاره کرد)، اما هویی ها به زبانی که زبان (منطقه ای) چینی، یعنی مکانی که درآن زندگی می کنند یا سهم وطن آنها بوده است، صحبت می کنند. در اینخصوص باید گفت که آنان در استفاده از لغات زیادی از زبان های عربی وفارسی را ادامه می دهند و وابستگی و دلبستگی خود را به دستخط عربی برای تزیین یا نمادهایی که جهت مقاصد مذهبی به کار می رود، حفظ نموده اند.
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که میان جوامع مختلف هوئی تفاوت های قابل توجهی وجود دارد؛ برای مثال، میان هوئی های گانسو وتینگجیا در شمال غرب چین ـ که اسلام قرابت زیادی در تار و پود بافت زندگی آنها دارد ـ و ساکنین هویی شهرهای کوآنکژو و چانگژو در ایالت فوجیان (که در زندگی محلی جمعیت هان جذب و همانند شده اند)تفاوت های بسیاری وجود دارد.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*ایغورها
ایغورها خود را مردم بومی شینگجیانگ می دانند و بیشتر آنها در آنجا زندگی می کنند، اگر چه ایغورهایی در کشور قزاقستان و سایر نقاط اتحاد جماهیر شوروی سابق و جوامع کوچکی از مهاجرین ترکیه و آلمان نیزحضور دارند. احتمالاً آنها در قرن هشتم و نهم، به دنبال حمله مغول، به عنوان گروه بزرگی از مهاجرین ترک تبار به شینگجیانگ رسیده اند.اکنون جمعیت کل ایغورهای شینگجیانگ تقریباً 7 میلیون نفر است.آنها مهارت زیادی در کشاورزی دارند و در این زمینه از سایر گروه های ترک زبان دیگر متمایزاند. گروهی از ایغورها که در قرن نهم به گانس ومهاجرت کردند، به زبان های متعدد اینوری که تحت تأثیر زبان های چینی و مغولی نیز قرار گرفته اند، سخن می گویند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*قزاقها
قزاق های شینگجیانگ در اصل شبیه مردمانی هستند که در کشور همسایه این ایالت، یعنی قزاقستان سکونت دارند. بسیاری از خانواده ها،در دو سوی مرز بستگانی دارند و این خود حاکی از مهاجرت وسیع درسال 1962 است. قزاقهای چین و شوروی پس از این سال، فاصله بیشتری از هم گرفتند که خود نتیجه نزاع و مشاجرات چین و روسیهاست که از سال 1960 آغاز شده بود. این مشاجرات موجب شد که مرزمیان چین همسایگان آن در آسیای میانه بسته شود. پس از فروپاشی وقدرت اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 م، روابط قدیمی تجدید شد و خانواده هایی که بیش از سی سال از یکدیگر جدا شده بودند، بار دیگر متحد شدند.
قزاق ها به طور سنتی گله دار و رمه دار هستند و مانند اویغورها، به کشاورزی مشغول اند و شیوه و سبک زندگی، فرهنگ و ظاهر آنان شبیه زندگی مغولان است. قزاقها در اسطوره های خویش ادعا می کنند که از اخلاف چنگیز مغول هستند. جمعیت کل قزاق های چین که تقریباً تمامی آنان در شیگجیانگ زندگی می کنند، طبق سرشماری سال1990 م، بالغ بر 718/111/1 نفر است.
زبان قزاق ها مانند اویغورها ترکی است و به خط عربی نگارش می کنند. این خط با خط سیریلی در اتحاد جماهیر شوروی و خط لاتیندر چین در دهه 1960 جایگزین شد (جای خود را به دو خط دیگر داد) اماجمعیت قزاق زبان در چین، به تدریج در دهه 1980 به خط عربی بازگشتند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*قرقیزها
قرقیزهایی که زندگی شبه عشیره ای و ایلیاتی دارند، از غرب تا جنوب شینگجیانگ گسترش یافته اند ؛ اما جمعیت قابل توجهی از آنان دراستان خود مختار کیزیلسو قرقیز Kizilsu kyrgyz متمرکز شده است.
آنان نیز دارای خویشاوندانی در شوروی سابق هستند که همانگونه که از نامشان پیداست، قرقیزهای چین وابستگی و خویشاوندی بسیارنزدیکی با مردم کشور فعلی قرقیزستان دارند. اغلب قرقیزها به کارگله داری اشتغال دارند و گله های گوسفند و شتر را، بر طبق فصول سال درسرتاسر کوه های منطقه می چرانند. زبان، آداب و رسوم آنها شباهت زیادی به همسایگان قزاقشان دارد.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*ازبکها
ازبکهای چینی خویشاوندی نزدیکی با جمعیت بومی ازبکستان وازبک های افغانستان دارند و آنها را می توان در مناطق جنوبی و غربی شینگجیانگ یافت.
ریشه ازبک ها از آبادی های بزرگ سمرقند، بخارا و تاشکند در آسیای میانه است و به احتمال قوی آنان در قرن هجدهم به شینگجیانگ امروزی نقل مکان کرده اند. آنان نیز مانند اویغورها کشاورز هستند. برطبق سرشماری سال 1990 جمعیت ازبکها تنها 520/14 نفر بوده استازبک ها در شینگجیانگ، در مجاورت نزدیک با ایغورها زندگی می کنند و تفاوت اندکی در شیوه زندگی، غذا، لباس و آیین های مذهبی این دوگروه وجود دارد .
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*تاتارها
گروهی که به نام تاتارها طبقه بندی شده اند، در سرشماری سال 1990 تنها 4872 عضو را به خود اختصاص داده بودند و یکی از کوچک ترین گروه های قومی در کشور چین هستند. اکثر آنان در جنوب شینگجیانگ ودر نزدیکی مرز قزاقستان زندگی می کنند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*سالارها
سالارها یکی از گروه های قومی چین هستند که به زبان ترکی تکلم می کنند و پشینه آبا و اجدادی آنان به مهاجرینی باز می گردد که در طول حکمرانی سلسله مینگ (Ming) در طی سال های بین 1644 ـ 1368م، از شهر سمرقند به این کشور رسیده اند .
داستان سرایان سالار، از دو برادر حکایت می کنند که در زمان فتوحات مغول سمرقند را به قصد یافتن خانه ای جدید ترک کرده اند. همچنین حکایت می کنند که آن دو برادر با هدایت یک شتر سفید که بر پشت آن ظرفی پر از آب، نسخه ای از قرآن و... بود، در مسیر جاده ابریشم خود را به چین رسانده اند و در زونهوا (zunhua)در قسمت شرقی ایالت کینگایی اقامت گزیده اند و به تدریج در این سرزمین سازگاری یافته اند.
سالارها زبان خویش را حفظ کرده اند و بیش از آنکه به مسلمانان چین نزدیک باشند، به فرهنگ آسیای میانه قرابت دارند. در سال 1990 شمار سالارها 87697 نفر بوده و هنوز هم اکثریت جمعیت آنان در زونهوا(جونهوا ـ ژونهوا) (zunhua)زندگی می کنند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*بائوآن
بائوآن یا بونان(Bonan) گروهی قومی کوچکی هستند که تنها به عنوان یک ملیت مجزا در سال 1952 پذیرفته شده اند. پیش از این، به نام بائوآن هویی شناخته می شدند و به عنوان عضوی از ملیت هویی به شمار می رفتند. تنها 12212 نفر در سرشماری 1990 در این گروه قومی نام نویسی کردند و تقریباً تمامی آنان در محدوده کوچکی در جنوب غربی ایالت گانسو زندگی می کنند. اصل نژادی آنان در این منطقه به گروهی از مغول ها و نیروها و لشکریان آسیای میانه ای باز می گردد که در زمان سلسله یوان (1368 ـ 1271) در شهر مرزی تونگران(Tongren)در ایالت کینگایی امروزی مستقر شده اند. جمعیت آنان نیز با ازدواج های میان قبیله ای و مخصوصاً چینی های هان افزایش یافته است. زبانمردم بائوآن به شکل منسوخ شده ای از زبان مغولی مربوط است، اما واژه های بسیاری از زبان چینی به عاریت گرفته اند .
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*دانگجیانگ
در خصوص مردم دانگجیانگ و تاریخچه آنان، جزئیات کمی در دست است و در خصوص اصل و منشاء آنان نیز ابهام وجود دارد (در خصوص اصل و منشاء آنان نمی توان با اطمینان و قطعیت سخن گفت). برخی محققان اصل آنان را به مغول هایی مربوط می دانند که به پادگان شهرلینجیا(Linxia) در لبه غربی ایالت گانسوی امروزی وارد شده اند.
گفته می شود که این لشگریان مغول در قرن شانزدهم به اسلام گرویده اند. برخی دیگر آنان را اخلاق سرداران مسلمانی می دانند که درزمان آغاز سلسله مغول، توسط ارتش چنگیزخان و زمانی که این ارتش حمله عظیمی به آسیای میانه داشته اند، به چین رانده شده اند .
آنان به عنوان دانگجیانگ که به معنی «روستای شرقی» است،شناخته می شوند، زیرا اکثر آنان در کوه های شرق لینجیا زندگی می کنند،اما برای خود نام سانتا(Santa)را برگزیده اند.
اکثر آنان کشاورز هستند و طبق سر شماری سال 1990 جمعیت آنان373872 نفر بوده است. زبان آنها از خانواده زبان مغولی است. البته شکل کهنه و منسوخی از زبان، مانند بائوآن ها دارند و لغات بسیاری را اززبان های چینی، عربی، فارسی و ترکی به عاریت گرفته اند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*تاجیک ها
جمعیت تاجیک چین به منطقه تاشکورگان(Tashkorgan) در جنوب غربی شینگجیانگ محدود است و بر طبق سرشماری سال 1990 م،جمعیت آنان 333538 نفر است. تاجیک به زبانی که با زبان فارسی مرتبط است، سخن می گویند؛ یعنی به مانند خویشاوندان خویش درتاجیکستان و شمال افغانستان که آنان نیز به زبان فارسی تکلم می کنند.
برخی جوامع تاجیک در ارتفاعات پامیر زندگی می کنند و مذهب تشیع(اسماعیلی) خویش را که در هیچ جای دیگری در اسلام چینی نمیتوان منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
مردم خارج چین از وضع مسلمانان این کشور پهناور آگاهی چندانی ندارند. این در حالی است که جمعیت مسلمانان چین بیش از 50 میلیون نفر است. حتی بسیاری از چینی های «هان» که اکثریت قومی این کشور را تشکیل می دهند، در خصوص همسایگان مسلمان خویش آگاهی کمی دارند.
میراث دینی این مسلمانان به قرن های متمادی پیش باز می گردد.بسیاری از آنان در روستاها، شهرهای کوچک، محدوده های شهرهای بزرگ و... زندگی می کردند و فرهنگ غالب بر آن در طول این سالها،بیش از آنکه فرهنگ چینی باشد، فرهنگی اسلامی بوده است. مساجد،مدارس علمیه، کشتارگاه های ذبح حلال، غرفه های فروش غذا وبسیاری خصوصیات متمایز، تقریباً در بیشتر نقاط چین موجود است؛ از ایالت های ساحلی جنوبی «گوآنگدونگ» (Guangdang) و «فوجیات»که نخستین مسلمانان چین به عنوان ملوان و بازرگان در آن پای نهادند تا منتها الیه ایالت های شمال شرقی «لیائویننگ» (Liaoning) و«هیلونگجیانگ» (Heilongjiang)چنین آثاری را می توان یافت. در پایتخت، یعنی پکن نیز حضور دیرینه مسلمانان در محله های اطراف مسجد (niujie)نیوجی به چشم می خورد. در این خصوص می توان به مسجد دیگری نیز اشاره کرد. جنوب غرب چین، ایالت یونان(Yunnan)، جمعیت بزرگ و پر نفوذی از مسلمانان را در خود جای دادهاست که قسمتی از مجموعه متنوع قومی این ایالت را تشکیل می دهند.
فرهنگ والای اسلام تأثیر شگرفی بر نقاط دور دست شمال غرب چین که جاده ابریشم نام گرفته، گذارده است ؛ جاده ای که مسیر بازرگانی باستانی چین، برای دستیابی به بازارهای آسیای مرکزی، خاورمیانه واروپا به شمار می آمده است ؛ در حال حاضر، این مناطق باستانی ایالتهای گانسو (Gansu)، کینگائی (Qinghai)، شانگزی(shaanxi)، و مناطق خود مختار نینگجیا و شینگجیانگ (شین یانگ) را در برمی گیرد.
شمال غرب چین تاریخچه پیچیده ای دارد و آثار باستانی به جای مانده، مؤید این مطلب است. این منطقه در طول قرون متمادی، مأمن خانواده های تبتی، ترک تبار، مغولی و چینی زبان بوده است. در آثارهنری پیروان عقاید پیش از اسلام، مانند بودائی ها، نستوری ها(Nestorian) و پیروان آیین هائی که در آن زمان می زیسته اند، مدارک و شواهدی در خصوص ورود یا چگونگی دین اسلام را در کارهای هنری آنان می توان دید؛ برای مثال در غار معبد مائیجیشانMaijishan)) کهبه بودائیان مربوط است و در ایالت جنوبی گانسو واقع شد و نقاشی های غار بزکلیک(Bezeklik) خارج از جاده میان یورومکی (urumqi) وتورپان (Turpan)در شینگجیانگ اشاره کرد. ویرانی های شهرهای گائوچانگ و جیائوهو (Jiaohe)مبین تمدن های پیش از اسلام است.
آنچه از این چهارچوب های پیچیده و بغرنج قومی، مذهبی و فرهنگی بدست می آید، این است که پیشرفت های بسیار مهمی از اسلام در چین اتفاق افتاده است. تصادفی نیست که فرهنگ و جوامع مسلمانان درشمال غرب چین بسیار گسترده تر و متمایز تر از سایر بخش های این کشور است، زیرا این منطقه در مجاورت و نزدیکی آسیای میانه وسرچشمه های خاورمیانه ای اسلام چینی ها است. وجود این جوامع رامی توان به دلیل بسط و گسترش فرهنگ غالب آسیای میانه در کشورچین قلمداد کرد. فرهنگ غالب آسیای میانه در برگیرنده کشورهایی چون ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان است.
قلمرو حکمت خونین مسلمان مستقل که بر این سرزمین ها حکمرانی می کردند، به استیلا و تسخیر روسیه درآمد و در طول قرن نوزدهم به امپراتوری الحاق شد. کشورهایی که امروزه موجودیت دارند،جمهوری های سوسیالیستی شوروی را به طور جداگانه ساخته بودند که تحت حکومت استالین، به عنوان ابزاری برای کنترل جمعیت ترک تبارو فارسی زبان (ایرانی زبان) از آنها استفاده می شد. این کشورها پس ازفروپاشی دولت و قدرت کمونیستی شوروی در سال 1991 م، توانستند استقلال خود را به دست آورند.
به صراحت می توان گفت که ایالات شینگجیانگ که از زمان به قدرت رسیدن سلسله کینگ (Qing) در سیطره حکومت چین اداره می شد ودر طول قرن هجدهم تحت حکمرانی امپراطور وقت کیانلوگ(Qianlog)، به سوی غرب گسترش یافته است، زبان، دین و فرهنگ آسیای میانه را به خود گرفته است و مناطق مجاور، یعنی گانسو،کینگایی، نینگجیا و شانگجی نیز به گونه ای ژرف تحت تأثیر تمدن آسیای میانه قرار گرفته اند. اکنون بیش از یک سده است که فرهنگ آسیای میانه در فهرست امپراطوری روسیه تعمیم یافته و بعدها نیز درفهرست اتحاد جمهوری های شوروی سابق قرار گرفت. زبان روسی زبان امپراتوری شد و به تدریج به زبان تمام جماهیر مبدل شد و جای بسیاری زبان های اقلیت را گرفت. مسلمانان آسیای میانه از وقتی که ارتباط وتماس نزدیکی با اسلام داشته اند، نسبت به حفظ و نگهداری ازسنت های فرهنگی و زمانی خویش جدیت چندانی نشان نداده اند.عقاید اسلامی هم برای امپراتوری روسیه که براساس کلیسای ارتدوکس بنا شده بود و هم از سوی جانشین آن، یعنی اتحادیه شوروی که تقویت کننده کفر و الحاد در آن منطقه بود، غیر قابل تحمل می آمد. حضور زیاد مسلمانان و جوامع آنان نیز از سوی آنها به عنوان تحدیدی برای اتحادکشور قلمداد می شد. در نتیجه فرهنگ آسیای میانه، با فرایند روسی سازی به شدت آسیب دید. از زمان تأسیس جمهوری خلق چین در اکتبر1949 هیچ تلاش اصولی توسط دولت مرکزی برای محاسبه شمار پیروان دین اسلام به عمل نیامد.
در حقیقت باید گفت که این مسئله در مورد هیچ یک از ادیان صورت نگرفت. در بیشتر دوره های زمانی پس از سال 1949 سیاست حکومت وحزب در این کشور، ترویج الحاد، سرکوب یا چشم پوشی، یا نادیده پنداشتن ادیان بود. بر همین اساس حاکمان این کشور ادیان را به موهومات، خرافات فئودالی و قرون وسطایی نسبت می دادند. این دیدگاه در بیشتر زمان هایی که فضای آزاد و باز به وجود می آمد تا حدی اصلاح میشد و اجازه محدود ابراز عقاید دینی در سال 1979 روشن ساخت که این مسائل با منافع حکومت و کشور تعارض و ناسازگاری ندارد. این توسعه مثبت، در وهله نخست امتیازی برای حقوق اقلیت های دینی واعتقادات آنها به شمار می رفت و در گام بعد، نمایانگر برخوردی مطلوب به سوی آزادی های دینی قلمداد می شد.
اگر چه رهبران دینی چین، خود آماری از شمار پیروان خویش در اختیار دارند، ولی از داشتن منابعی که آمار گردآوری شده دولتی را در اختیارشان گذارد، محروم هستند. سازمان های دولتی از میزان جمعیت اقلیت های قومی مختلف آگاهی دارند. این جمع آوری آمار جمعیت، بر اساس سیاست های ملیتی حزب کمونیست چین استوار است که آن نیز خود اقتباسی از آموزه های استالین در اتحاد جماهیر شوروی سابق است. درچین 10 گروه به عنوان مسلمان شناخته شده اند و دلیل آن نیز فرهنگ وسنت یا پیروان مذهبی فعلی آنان است. بر این اساس میزان دقیق مسلمانان چین مشخص نیست.
معیارهای متعددی در چین به کار گرفته می شود تا افراد و جوامع را به طور رسمی به عنوان یک گروه قومی به رسمیت بشناسند. یکی ازمهم ترین این معیارها زبانی است که این گروه های قومی بدان تکلم دارند. 6 گروه از 10 گروه قومی مسلمان که پیروان آنها اغلب منطقه خودمختار شینگجیانگ (که برای بسیاری غیر چینی ها به عنوان ترکستان شرقی شناخته می شود) اویغورها، ازبکها، قزاق ها، قرقیزها، تا تارها وتاجیک ها هستند که پنج گروه نخست با زبانی از خانواده زبان ترکی سخن می گویند و زبان تاجیک ها وابستگی و نزدیکی زیادی با زبان فارسی دارد.
در منطقه ای که مرز ایالتهای گانسو و کینگایی است، سه گروه مسلمان کوچکتر به نام های سالارها، بائوآن (Baoan) و دانگجیانگ وجود دارند.سالارها به زبان ترکی سخن می گویند که برخی زبان شناسان نیز آن راصرفاً گویشی از ایغوری قلمداد می کنند. زمان بائوآن و دانگجیانگ مغولی مهجور و منسوخ است و در طول قرن ها تماس، تأثیر ژرفی برچینی ها گذاشته است. از میان همه این گروه های اسلامی، می توان به جالب توجه ترین آن ها یعنی، «هویی»ها اشاره کرد که اکثر آنان به زبان چینی سخن می گویند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*هویی Hui
واژه هویی که برخی اوقات هوئی (Hnihui) نامیده می شود، دردوره های زمانی مختلف، هم مثابه نام یک گروه قومی به کار رفته است وهم توصیفی برای پیروان دینی مورد نظر به حساب آمده است. در چینی معاصر نیز کلیه فوق واژه ای دوگانه تلقی می شود.
برخلاف سایر گروه های اسلامی، تعداد زیادی از هوئی ها در سراسر چین سکنی گزیده اند و می توان آن ها را در هر ایالت و تقریباً در هر شهرکوچک و بزرگ یافت. اساس سرشماری سال 1990، جمعیت کل هوئی ها در چین، بالغ بر 978/602/8 نفر بوده است. مسلمانان هوئی درچین به واسطه زبان آنها از سایر اعضای جامعه مسلمانان متمایز هستند.
ایغورها، قزاقها و سایر گروه ها دارای پیشینه اسلامی خاص خود، یعنی زبان ترکی هستند (یا در مورد تاجیکها می توان به زبان فارسی اشاره کرد)، اما هویی ها به زبانی که زبان (منطقه ای) چینی، یعنی مکانی که درآن زندگی می کنند یا سهم وطن آنها بوده است، صحبت می کنند. در اینخصوص باید گفت که آنان در استفاده از لغات زیادی از زبان های عربی وفارسی را ادامه می دهند و وابستگی و دلبستگی خود را به دستخط عربی برای تزیین یا نمادهایی که جهت مقاصد مذهبی به کار می رود، حفظ نموده اند.
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که میان جوامع مختلف هوئی تفاوت های قابل توجهی وجود دارد؛ برای مثال، میان هوئی های گانسو وتینگجیا در شمال غرب چین ـ که اسلام قرابت زیادی در تار و پود بافت زندگی آنها دارد ـ و ساکنین هویی شهرهای کوآنکژو و چانگژو در ایالت فوجیان (که در زندگی محلی جمعیت هان جذب و همانند شده اند)تفاوت های بسیاری وجود دارد.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*ایغورها
ایغورها خود را مردم بومی شینگجیانگ می دانند و بیشتر آنها در آنجا زندگی می کنند، اگر چه ایغورهایی در کشور قزاقستان و سایر نقاط اتحاد جماهیر شوروی سابق و جوامع کوچکی از مهاجرین ترکیه و آلمان نیزحضور دارند. احتمالاً آنها در قرن هشتم و نهم، به دنبال حمله مغول، به عنوان گروه بزرگی از مهاجرین ترک تبار به شینگجیانگ رسیده اند.اکنون جمعیت کل ایغورهای شینگجیانگ تقریباً 7 میلیون نفر است.آنها مهارت زیادی در کشاورزی دارند و در این زمینه از سایر گروه های ترک زبان دیگر متمایزاند. گروهی از ایغورها که در قرن نهم به گانس ومهاجرت کردند، به زبان های متعدد اینوری که تحت تأثیر زبان های چینی و مغولی نیز قرار گرفته اند، سخن می گویند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*قزاقها
قزاق های شینگجیانگ در اصل شبیه مردمانی هستند که در کشور همسایه این ایالت، یعنی قزاقستان سکونت دارند. بسیاری از خانواده ها،در دو سوی مرز بستگانی دارند و این خود حاکی از مهاجرت وسیع درسال 1962 است. قزاقهای چین و شوروی پس از این سال، فاصله بیشتری از هم گرفتند که خود نتیجه نزاع و مشاجرات چین و روسیهاست که از سال 1960 آغاز شده بود. این مشاجرات موجب شد که مرزمیان چین همسایگان آن در آسیای میانه بسته شود. پس از فروپاشی وقدرت اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 م، روابط قدیمی تجدید شد و خانواده هایی که بیش از سی سال از یکدیگر جدا شده بودند، بار دیگر متحد شدند.
قزاق ها به طور سنتی گله دار و رمه دار هستند و مانند اویغورها، به کشاورزی مشغول اند و شیوه و سبک زندگی، فرهنگ و ظاهر آنان شبیه زندگی مغولان است. قزاقها در اسطوره های خویش ادعا می کنند که از اخلاف چنگیز مغول هستند. جمعیت کل قزاق های چین که تقریباً تمامی آنان در شیگجیانگ زندگی می کنند، طبق سرشماری سال1990 م، بالغ بر 718/111/1 نفر است.
زبان قزاق ها مانند اویغورها ترکی است و به خط عربی نگارش می کنند. این خط با خط سیریلی در اتحاد جماهیر شوروی و خط لاتیندر چین در دهه 1960 جایگزین شد (جای خود را به دو خط دیگر داد) اماجمعیت قزاق زبان در چین، به تدریج در دهه 1980 به خط عربی بازگشتند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*قرقیزها
قرقیزهایی که زندگی شبه عشیره ای و ایلیاتی دارند، از غرب تا جنوب شینگجیانگ گسترش یافته اند ؛ اما جمعیت قابل توجهی از آنان دراستان خود مختار کیزیلسو قرقیز Kizilsu kyrgyz متمرکز شده است.
آنان نیز دارای خویشاوندانی در شوروی سابق هستند که همانگونه که از نامشان پیداست، قرقیزهای چین وابستگی و خویشاوندی بسیارنزدیکی با مردم کشور فعلی قرقیزستان دارند. اغلب قرقیزها به کارگله داری اشتغال دارند و گله های گوسفند و شتر را، بر طبق فصول سال درسرتاسر کوه های منطقه می چرانند. زبان، آداب و رسوم آنها شباهت زیادی به همسایگان قزاقشان دارد.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*ازبکها
ازبکهای چینی خویشاوندی نزدیکی با جمعیت بومی ازبکستان وازبک های افغانستان دارند و آنها را می توان در مناطق جنوبی و غربی شینگجیانگ یافت.
ریشه ازبک ها از آبادی های بزرگ سمرقند، بخارا و تاشکند در آسیای میانه است و به احتمال قوی آنان در قرن هجدهم به شینگجیانگ امروزی نقل مکان کرده اند. آنان نیز مانند اویغورها کشاورز هستند. برطبق سرشماری سال 1990 جمعیت ازبکها تنها 520/14 نفر بوده استازبک ها در شینگجیانگ، در مجاورت نزدیک با ایغورها زندگی می کنند و تفاوت اندکی در شیوه زندگی، غذا، لباس و آیین های مذهبی این دوگروه وجود دارد .
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*تاتارها
گروهی که به نام تاتارها طبقه بندی شده اند، در سرشماری سال 1990 تنها 4872 عضو را به خود اختصاص داده بودند و یکی از کوچک ترین گروه های قومی در کشور چین هستند. اکثر آنان در جنوب شینگجیانگ ودر نزدیکی مرز قزاقستان زندگی می کنند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*سالارها
سالارها یکی از گروه های قومی چین هستند که به زبان ترکی تکلم می کنند و پشینه آبا و اجدادی آنان به مهاجرینی باز می گردد که در طول حکمرانی سلسله مینگ (Ming) در طی سال های بین 1644 ـ 1368م، از شهر سمرقند به این کشور رسیده اند .
داستان سرایان سالار، از دو برادر حکایت می کنند که در زمان فتوحات مغول سمرقند را به قصد یافتن خانه ای جدید ترک کرده اند. همچنین حکایت می کنند که آن دو برادر با هدایت یک شتر سفید که بر پشت آن ظرفی پر از آب، نسخه ای از قرآن و... بود، در مسیر جاده ابریشم خود را به چین رسانده اند و در زونهوا (zunhua)در قسمت شرقی ایالت کینگایی اقامت گزیده اند و به تدریج در این سرزمین سازگاری یافته اند.
سالارها زبان خویش را حفظ کرده اند و بیش از آنکه به مسلمانان چین نزدیک باشند، به فرهنگ آسیای میانه قرابت دارند. در سال 1990 شمار سالارها 87697 نفر بوده و هنوز هم اکثریت جمعیت آنان در زونهوا(جونهوا ـ ژونهوا) (zunhua)زندگی می کنند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*بائوآن
بائوآن یا بونان(Bonan) گروهی قومی کوچکی هستند که تنها به عنوان یک ملیت مجزا در سال 1952 پذیرفته شده اند. پیش از این، به نام بائوآن هویی شناخته می شدند و به عنوان عضوی از ملیت هویی به شمار می رفتند. تنها 12212 نفر در سرشماری 1990 در این گروه قومی نام نویسی کردند و تقریباً تمامی آنان در محدوده کوچکی در جنوب غربی ایالت گانسو زندگی می کنند. اصل نژادی آنان در این منطقه به گروهی از مغول ها و نیروها و لشکریان آسیای میانه ای باز می گردد که در زمان سلسله یوان (1368 ـ 1271) در شهر مرزی تونگران(Tongren)در ایالت کینگایی امروزی مستقر شده اند. جمعیت آنان نیز با ازدواج های میان قبیله ای و مخصوصاً چینی های هان افزایش یافته است. زبانمردم بائوآن به شکل منسوخ شده ای از زبان مغولی مربوط است، اما واژه های بسیاری از زبان چینی به عاریت گرفته اند .
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*دانگجیانگ
در خصوص مردم دانگجیانگ و تاریخچه آنان، جزئیات کمی در دست است و در خصوص اصل و منشاء آنان نیز ابهام وجود دارد (در خصوص اصل و منشاء آنان نمی توان با اطمینان و قطعیت سخن گفت). برخی محققان اصل آنان را به مغول هایی مربوط می دانند که به پادگان شهرلینجیا(Linxia) در لبه غربی ایالت گانسوی امروزی وارد شده اند.
گفته می شود که این لشگریان مغول در قرن شانزدهم به اسلام گرویده اند. برخی دیگر آنان را اخلاق سرداران مسلمانی می دانند که درزمان آغاز سلسله مغول، توسط ارتش چنگیزخان و زمانی که این ارتش حمله عظیمی به آسیای میانه داشته اند، به چین رانده شده اند .
آنان به عنوان دانگجیانگ که به معنی «روستای شرقی» است،شناخته می شوند، زیرا اکثر آنان در کوه های شرق لینجیا زندگی می کنند،اما برای خود نام سانتا(Santa)را برگزیده اند.
اکثر آنان کشاورز هستند و طبق سر شماری سال 1990 جمعیت آنان373872 نفر بوده است. زبان آنها از خانواده زبان مغولی است. البته شکل کهنه و منسوخی از زبان، مانند بائوآن ها دارند و لغات بسیاری را اززبان های چینی، عربی، فارسی و ترکی به عاریت گرفته اند.
[HIGHLIGHT=#FFFF00]*تاجیک ها
جمعیت تاجیک چین به منطقه تاشکورگان(Tashkorgan) در جنوب غربی شینگجیانگ محدود است و بر طبق سرشماری سال 1990 م،جمعیت آنان 333538 نفر است. تاجیک به زبانی که با زبان فارسی مرتبط است، سخن می گویند؛ یعنی به مانند خویشاوندان خویش درتاجیکستان و شمال افغانستان که آنان نیز به زبان فارسی تکلم می کنند.
برخی جوامع تاجیک در ارتفاعات پامیر زندگی می کنند و مذهب تشیع(اسماعیلی) خویش را که در هیچ جای دیگری در اسلام چینی نمیتوان منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
-
- پست: 135
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷, ۲:۲۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 31 بار
- سپاسهای دریافتی: 465 بار
Re: اقدامات ضد اسلامی چینی ها
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آل سعود را بدتر از آمریکا خواند و فرمود که پدر پیرتان ضربه ای که از جاهلین مقدس مآب خورد ..... بقیه اش را همه می دانید و این امام امت باز از خطر اسلام نمک پروده آمریکا و انگلیس سخن گفت... امروز آمریکا در اقصی نقاط جهان اسلام خیمه زده و اسلام را به شیوه ای که بر فرق امام علی علیه السلام شمشیر زهرآلود فرود آورد و سر حسین را ببرد تربیت می کند. آمریکا و اسرائیل امروز در چین، قیرقیزستان، روسیه ، عربستان، عراق، ترکیه، مالزی، اندونزی و ... خیمه اسلام برپا کرده و چه زیبا و خوشگل مسلمان مجلسی و جنتلمن را در هدفی راهبردی در کنار سلفی جانی تربیت می کند.