ميهماني شب هاي پاييزي در باغ مظفر

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Old Moderator
Old Moderator
پست: 221
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵, ۷:۰۰ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 16 بار

ميهماني شب هاي پاييزي در باغ مظفر

پست توسط XELTEK »

 ميهماني شب هاي پاييزي در باغ مظفر
تصویر
نوادگان خان هاي تهراني در « باغ مظفر» به صف شده اند تا به تلويزيون بيايند فكر مي كنيد مهران مديري اين بار چه غذايي برايمان پخته است؟
سر و صدا هميشه جزئي از كارهاي مهران مديري بوده و هست. هيچ وقت نمي شود كه او قصد ساختن مجموعه اي را بكند و جنجال به پا نشود.
پاي آخرين مجموعه اش كه به مجلس هم كشيده شد. ولي به هر حال هر چقدر هم بخواهيم بي تفاوت باشيم، مردم او و كارهايش را دوست دارند و سريال هاي او هميشه يكي از پربيننده ترين مجموعه هاي تلويزيون بوده.
چند وقتي بود كه خبري از اين گروه هميشه خبرساز نبود تا سرانجام همه شان در باغي در شمال تهران گير افتادند.


اين بار نه براي 90 قسمت بلكه كمتر. آقاي كارگردان ديگر رمق ساخت 90 قسمت را ندارد و اگر فقط و فقط به موهايش نگاه كنيد متوجه مي شويد كه در اين چند سال چه بر سر او آمده است.
البته خبر رسيده كه باعث و باني نصف سفيدي موهاي او «شب هاي برره» بود و... حالا بعد از اين مدت دوباره سر و كلة اين گروه پيدا شده است.
خبرهاي زيادي هم توي مجلة خودمان نوشتيم. مي خواستيم گزارش پشت صحنه برويم، ولي اين نوع گزارش بيشتر به مان چسبيد؛ چند نكته اي دربارة اولين جرقة «باغ مظفر» و ادامة ماجرا...


شب هاي برره آن قدر سر و صدا كرد كه خود مهران مديري هم تصميم گرفت چند وقتي كاري به هيچ كس نداشته باشد و مثل تعطيلات بين الكارهايش(!) به جزايري مثل قناري برود و استراحتي چيزي را در دستور كار قرار دهد.
اين تصميم را هم تا حدودي عملي كرد. ولي باز هم مثل هميشه يك پيشنهاد باعث بازگشت او از سفر شد. چون اگر مردم هم كاري به كارش نداشته باشند، صدا و سيما ولش نمي كند.
اين بود كه دوباره دست به كار شد و عواملش را صدا زد. هنوز هيچ خبري نبود و فقط و فقط پيشنهاد ساخت يك مجموعة ديگر مطرح شده بود. آقاي كارگردان كه در اين چند سال اخير بدون مشورت با سناريونويس اش پيمان قاسم خاني يك قسمت را هم نساخته و نمي سازد، باز هم ترتيب جلسه اي را داد تا بلكه طرحي چيزي تراوش كند كه البته مثل هميشه تراوش كرد.
طرح شب هاي برره از خواندن خبر ساخت جنگ ستارگان بيرون آمد، ولي اين يكي داستانش فرق مي كند. اول، طرح اين گونه بود كه داستان خانواده اي باشد كه از زمان قجر تا به حال به همان شكل و شمايل باقي مانده اند و به روز نشده اند و اين باعث اتفاقاتي بشود كه من و شما از ديدن آن ها بخنديم.
ولي باز هم از آن جا كه خيلي ها آقاي كارگردان و آقاي نويسنده را دوست دارند با طرح مذكور مخالفت كردند تا سرانجام طرح فعلي مورد رضايت قرار گرفت و آقاي كارگردان و نويسنده به صرافت ساختش افتادند

  دوگوله نويسنده به كار  
روايت زياد داريم ولي مي گويند بعدازظهر يكي از روزهاي پاييزي داخل دفتر برادران آقاگليان ( تهيه كننده ي هميشگي كارهاي مديري ) جلسه اي برپا مي شود.
با حضور آقايانِ كارگردان و نويسنده و تهيه كننده. جلسه تا پاسي از شب به طول مي انجامد تا بالاخره آقاي نويسنده تراوشات ذهنش را بيرون مي ريزد. طرح اين است: «بي خيال قجر بشيم. بريم سراغ نوادگان پايتخت و خان هاي تهران را معرفي كنيم.»
طرح به سرعت مورد عنايت قرار مي گيرد و استارت كار زده مي شود. قرار مي گذارند آقاي نويسنده نگارش اش را شروع كند تا آقايان تهيه كننده با تلويزيون وارد مذاكره بشوند. اتفاقا وارد مذاكره مي شوند و به نتايج قابل توجهي هم مي رسند. جديدترين نوع قرارداد منعقد مي شود و...
تصویر
آقاي نويسنده شب و روز ندارد و مدام كتاب هاي قديمي مي خواند. از مظفرالدين شاه تا ناصرالدين شاه. احوالاتشان را مرور مي كند و نوع بيانشان را پيدا مي كند. بر و بچ را هم صدا مي كند تا كمكش كنند.

بدين صورت برادر آقاي نويسنده ( محراب قاسم خاني )، امير ژوله و خشايار الوند هم اضافه مي شوند. كتاب هاي قديمي مرور مي شوند و ايده ها روي ميز مي آيند.

آقاي كارگردان هم كمك مي كند و سرانجام شخصيت ها شكل مي گيرند. باز هم مثل هميشه، سيامك انصاري، سعيد پيردوست، شقايق دهقان، محمدرضا هدايتي، ساعد هدايتي، هادي كاظمي با اين گروه هستند.

نادر سليماني و نصرالله رادش و جواد رضويان هم اضافه مي شوند. روي اين اسم آخري، زياد كليد نمي كنيم چون به اندازة كافي خودش جنجال دارد. فقط كم مانده ما هم دربارة اختلافاتش با آقاي كارگردان بنويسيم. اصلا به ما چه؟

 صبح يك روز دل انگيز، اولين جلسه 
باز هم روايت زياد داريم ولي اين بار به روايت توجهي نمي كنيم. چون خودمان مي دانيم كه در صبح دل انگيز يك روز پاييزي، اهالي برره در باغ گنده اي در شمال تهران كه جاي رفت و آمد بچه هاي بالا است، دور هم جمع مي شوند تا با آقاي كارگردان گپي بزنند.

باغي بزرگ در انتهاي يك خيابان كه قرار است عمارتي توسط گروه صحنه در آن طراحي شود. باغبان باغ، كارش را حسابي بلد بوده، چون طبيعت باغ، تو را ياد جنگل هاي شمال مي اندازد.

آن روز تقريبا همه مي آيند و اول صحبت ها به شوخي و خنده مي گذرد تا جايي كه مهران مديري لب به سخن باز مي كند. همه ساكت مي شوند و فقط گوش مي كنند.

شخصيت ها تعريف مي شوند و چرايي ساخت سريال گفته مي شود. آفتاب غروب مي كند و همه يكي يكي مي روند. نويسنده مي ماند و كارگردان. با هم كلنجار مي روند و مدام سر نقش ها بحث مي كنند. حالا ديگر باغ بزرگ، تاريك شده و هيچ كس در باغ نيست تا يك هفته بعد.

  نداريد بسازيد، اگر مي سازيد يواشكي بسازيد! 
پيمان قاسم خاني و گروهش كتاب مي خوانند و نكته ها را يادداشت مي كنند.دو سه قسمتي نوشته شده ولي آقاي كارگردان نمي تواند كار را كليد بزند، چون آقاي مدير گروه فيلم و سريال فرموده بودند تا بخش زيادي از متن هاي سريال نوشته نشوند نبايد ساخت مجموعه آغاز شود.

سكوت كاملِ خبري بود. هيچ كس نمي دانست گروه چه مي كند ولي ما مي دانستيم. به هر حال ما آدم نفوذي هم داشتيم و او را در ساختمان مجاور باغ مستقر كرده بوديم كه مثل آنتن، آخرين رفت و آمدها را اطلاع مي داد.

تا جايي كه تعداد غازهاي باغ هم دستمان آمده بود. اگر مي پرسيد چرا غاز، معلوم است كه زياد در باغ كارهاي مديري نيستيد چون حيوانات بخش مهمي از كارهاي مهران مديري را تشكيل مي دهند، حالا يك وقت بز و گوسفند، يك وقت هم غاز و مرغ و خروس.

خلاصه هيچ كس خبر نداشت جز ما و همسايه هاي آن باغ! آقاي كارگردان بعد از دو سه روز، يكي يكي بازيگران را صدا زد تا تست گريم صورت بگيرد. به هر حال قيافه ها بايد قديمي مي شد.

اين شد كه آن ها هم آمدند و كم كم يواشكي در پشت بام عمارت با چهار تا تخته چوب و كمي چسب، دفتري درست كردند تا در آن جا نادر سليماني مديرش بشود و شركت حمل و نقل بار راه بيندازد.

روزهاي اول داخل همان دفتر، ضبط را شروع كردند ولي هيچ كس خبر نداشت. اين داستان ادامه داشت تا بالاخره نيروهاي نفوذي نشريات ديگر اين سكوت را شكستند و خبر همه جا را گرفت.

«مهران مديري با باغ مظفر مي آيد.»اين، تيتر اكثر روزنامه هاي آن روزها بود. قرار بود عكس ها هم به اين زودي ها منتشر نشود و عكاس مجموعه هم به خوبي اين امانت را حفظ كرد و همه را در خماري گذاشت.

تصویر
برادران آقاگليان هم درگير مسائل سري ديگري بودند. مسائلي كه نبايد بدانيد ولي ما مي دانيم و شايد تا آخر مطلب نتوانستيم جلوي خودمان را بگيريم. بدين شكل صبح ها در باغ باز مي شد و شب ها اتومبيل ها جلوي در، بازيگران را به مقصد مي رساندند.

يكي دو تا مدرسه آن اطراف هم توي كف بودند و بعد از زنگ آخرشان پشت در باغ تجمع مي كردند. عاشقان هنر تا پاسي از شب مي ايستادند و آن هايي كه خسته مي شدند مي رفتند.


  پاي دن كيشوت به ميان مي آيد .!! 
روزها و شب ها مي گذشت و يكي يكي، قسمت هاي مجموعه تصويربرداري مي شد تا جايي كه هفت هشت قسمت ساخته شد. روزنامه ها مدام دنبال خبر مي گشتند ولي تيرشان به سنگ مي خورد.

هشت قسمتي كه تصويربرداري شده رضايت بخش است، ولي آقاي كارگردان نمي خواهد ريسك بكند و مثل هميشه دوست دارد اول بازتاب مخاطب را ببيند، مثل بقية كارهايش.

حالا ديگر همه فهميده اند كه داستان «باغ مظفر» دربارة دو تن ازنوادگان خان هاي تهران است كه در يك باغ و در مجاورت هم درتهران امروز زندگي مي كنند.

و اين كه زندگي آرام و بستة آن ها با ازدواج پسر مظفرخان با دختري از يك خانوادة معمولي و امروزي و ورود عروس جديد به اين باغ به هم مي ريزد. تضاد فكري ميان شخصيت ها به نوعي تداعي كنندة داستان معروف «دن كيشوت» است.

پاي «دن كيشوت» هم به بازي مهران مديري كشيده شد! اما اين پايان ماجرا نبود.

عكس هاي مجموعه، يكي پس از ديگري منتشر شد و عطش عاشقان برره و آقاي كارگردان بيشتر شد.گريم متفاوت بازيگران و اخبار ضد و نقيضي كه به گوش مي رسيد، اين عطش را بيشتر مي كرد.

هر روزتعداد مشتاقاني كه پشت درب باغ مظفر مي ايستادند بيشتر و بيشتر مي شد. ولي آن ها هيچ كس را راه نمي دادند، مبادا اخباري از داخل مجموعه بيرون برود. اين، سياست صاحب داستان بود.

باغ مظفر شب و روزهاي زيادي را به خودش ديد. گروه، شبانه روزي مي گرفتند و آن پايين در زيرزمين هم به سرعت تدوين مي شد تا مجموعه براي روزهاي پخش آماده شود.

قرار بود همين هفتة قبل پخش«باغ مظفر» شروع شود، ولي باز هم پخش اين مجموعه به تأخير افتاد و حالا ديگر با اين حجم تبليغات تلويزيوني و رسانه اي همه له له مي زنند تا زودتر كار جديد مديري را ببينند. فكر مي كنيد اين دفعه هم مديري مي تواند سلسله موفقيت هاي خودش را ادامه دهد؟

توي مجموعة جديد آقاي كارگردان، شخصيت هاي تازه تري را مي بينيد، هم از سيامك انصاري و هم از نصرالله رادش و سعيد پيردوست. نگاهي انداخته ايم به بعضي از شخصيت هاي اصلي.


  ( مهران مديري ) 
تصویر
خان زرگند و محلة يخچال تهران است كه از قديم و نديم، خودش را صاحب اين منطقه مي داند. باغي دارد بزرگ و عمارتي زيبا و مجلل. نوكري به اسم «حيف نون» كارهاي باغ را رتق و فتق مي كند. پسر مظفرخان «كامران» نام دارد و حسابي بامزه است.


البته مهران مديري بازيگر اين نقش، به غير از نقش مظفرخان، «راوي» مجموعه هم هست. او هر از چند گاهي با لباس معمولي و فارغ از گريم داستان ظاهر مي شود و قصه را تعريف مي كند. مي گويند بامزه شده.

  ( سيامك انصاري ) 
تصویر
پسر مظفرخان كه به اســم «خـــان زاده» مي شناسندش. مجرد اســت و تقــريبـا از قسمت هاي هفتم و هشتم متأهل مي شود. ازدواج او با يك دختر امروزي اتفاقات بامزة مجموعه را رقم مي زند.


حيف نون ( نصرالله رادش )
تصویر
نوكر باغ مظفر. رادش جايش در كارهاي مهران مديري بسيار خالي بود و حالا با بازي خوبش دوباره شايد ما را ببرد به روزهاي خوب ساعت خوش.گريم عجيبي دارد. از اسمش معلوم است.به اش مي گويند حيف نون و مدام سوتي مي دهد. با او هم مي شود حسابي حال كرد.

نازي ( شقايق دهقان )
تصویر
ياســمن گـل بانــوي مجموعة پاورچين توي باغ مظفر، نقش يك دختر امروزي را دارد كه در يك شركت كار مي كند. اسمش نازي است و مدام براي كامران قيافه مي گيرد.كامران به او علاقه مند است و...
پي نوشت :
دربارة بقيه بازيگران مثل سعيد پيردوست و علي لك پوريان و نادر سليماني و سحر جعفري جوزاني و به خصوص جواد رضويان چيزي نمي گوييم تا در خماري بمانيد و مجموعه را دنبال کنید


عکس های سریال باغ مظفر
تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

این هم زوج هنری شقایق دهقان و محراب قاسم خانی
تصویر
منبع:گروه ایران-ایران
و با تشكر فراوان از AM!R گرامي در سايت كينگ  
Super Moderator
Super Moderator
پست: 949
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۴, ۲:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2396 بار
سپاس‌های دریافتی: 1355 بار

پست توسط Reza 313 »

منبع:گروه ایران-ایران
و با تشكر فراوان از AM!R گرامي در سايت كينگ هالز


منبع اصلي اين مطلب هفته نامه همشهري جوان (11 آذر) هست ... :D
اینم لینکش : [External Link Removed for Guests]

به همه دوستان خوندن این مجله رو پیشنهاد میکنم ، واقعا مطالب جالبی داره .... :smile:
...آن ها که بر فراز آسمان درس پرواز آموخته بودند ، دیگر زیستن بر خاک زمین میسرشان نبود و جنگ بهانه ای بود تا مشق نیمه کاره ی آسمانی بودنشان را کامل کنند .... تصویر 
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 318
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵, ۴:۰۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 62 بار
سپاس‌های دریافتی: 114 بار
تماس:

پست توسط Fantoom121 »

برای علاقه مندان به اين سريال هر شب لينک دانلود در تاپيک زير قرار ميگيرد


http://www.centralclubs.com/viewtopic.php?t=13710
 تصویر
تصویر 
  در خاک غریب پرسه بی انتهاست - هم گریز غربتم زادگاه من کجاست؟ 
Old Moderator
Old Moderator
پست: 221
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵, ۷:۰۰ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 16 بار

پست توسط XELTEK »

Reza 313, منم از سايت كينگ هالز نوشتم اينجا
پس من بيگناهم
شرمنده كه منبع اصلي رو ننوشتم !!!
Winner never quit
Quitter never win
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”