گفتم قورباغه
یاد تو افتادم
که هزار قورباغه را از خنده روده بر می کنی
گفتم قورباغه
و به ابهتی که هرگز نداشتیم
گریستم
سلام آقا قورباغه محافظه کارمن ،حالا از انرژی هسته ای وتحریم وحقوق بشر و تورم و بیکاری و فساد و دین گریزی و از این حرفهای گنده تر از دهن گذشته ، گیر آوردی کتاب سینوهه رو حتما بخون. محشره . یارو سه هزار و پانصد سال پیش چه چرت و پرت هایی نوشته . موندم چطور بهش اجازه چاپ دادن . اولش نوشته
ممکن است که لباس و زبان ورسوم و آداب و معتقدات مردم عوض شود ولی حماقت آنها عوض نخواهد شد و در تمام اعصار می توان بوسیله گفته ها و نوشته های دروغ مردم را فریفت زیرا همانطور که مگس عسل را دوست دارد مردم هم دروغ و ریا و وعده های پوچ را که هرگز عملی نخواهد شد دوست می دارند . من چون نمی خواهم کسی کتاب مرا بخواند همرنگ جماعت نمی شوم و اوهام و خرافات او را تجلیل نمی کنم . مردم تصور می کنند که امروز غیر از دیروز است ولی من می دانم که چنین نیست ودر آینده هم مثل امروز و مانند دیروز کسی حقیقت را دوست نمی دارد
(به نقل از کتاب سینوهه ، پزشک مخصوص فرعون نوشته میکا والتاری ، ترجمه ذبیح الله منصوری)
قورباغه ای تر از این حرفها
سلام آقا قورباغه اصلاح طلب پیشرو ، حالا ما وقت نداریم ، تو که ماشاالله صبح تا غروب نشستی برای خودت پیپ می کشی ، یه دستی به سر و روی این سایت عنکبوت گرفته نمی کشی ، یه وجب خاک روش نشسته ، یه مطلبی ، سرمقاله ای ، چیزی . حالا روزنامه شرق رو بستن که بستن ، اصلا تو رو سنه نه ، تو برو مگس تسه تسه ات رو بخور . به قورباغه جماعت که رو بدی همینه دیگه ، برات دم در می آرن ، دو کلمه دموکراسی یاد گرفتن ، فکر کردن متمدن شدن ، برات حقوق بشر بلغور می کنن . همین دیروز صف گوشت ، سر همدیگرو می شکستن . تا یه چیزی می شه نامه به سازمان ملل می نویسن. اصلا اگه بازار خرابه بده درستش کنن چه ربطی به انرژی هسته ای و تحریم و از این حرفها داره ، یه دهن ام پی تری برامون نمی خونی که الکی خوش بشیم . اونقدر ورجه وورجه و قورقور کردی که بالاخره نفهمیدیم این یارو هولوکاسته حقیقت داره یا نه ، اول مهرهم که گفتن همه قراردادی ها رو استخدام رسمی می کنن و بعد زدن زیرش که این هم تازگی نداره. حالا اگه چهار روز پشت سرهم تعطیل کردند یا گفتند بانک از هشت و نیم شروع بکار کنه یا با تنظیم خانواده مخالفت کردن که آسمون به زمین نیومده . حتما مصلحتی بوده . این همه علاف بودی حالا این هم روش. بالاخره مهرورزی این کارهارو هم داره . انرژی هسته ای نیست که بخوای بامبول دربیاری و نذاری استعداد ملی مذهبی جوونهامون شکوفا بشه . حالا استاد های غیر متعهد دانشگاه رو می خوان اخراج کنن تو چرا ناراحت می شی ، مگه دهه شست یادت رفته ،تظاهر و چاپلوسی و فرصت طلبی هم که تو یکی آخرشی ، لا اقل تویکی رو اخراج نمی کنن ، این که تورم چند درصد می خواد بشه و عدالت رو کیلویی چند می فروشند و فقرا رو می خوان ریشه کن کنن یا نه ، که خوب البته حق داری در حد قورباغه ای خودت اظهار نظر کنی به شرط اینکه پا رو دم مخملی ما نذاری . اینکه ماهواره ها رو می خوان جمع کنن و بد حجاب رو می خوان محجبه اش کنن و بی هویتی فرهنگی مونو می خوان یه شبه با هویتش بکنن و دین گریزی رو شدید اللحن محکوم می کنن که دستشون درد نکنه ، دارن قورباغه بازی های تورو راست و ریس می کنن . چرا اشکهات در اومد ؟ بابا حالا ما یه چیزی گفتیم توکه قورباغه ای تر از این حرفها بودی. شوخی موخی هم که قوربونت برم حالیت نیس . چه برسه به کاریکاتور و طنز و از این حرفها . دو کلمه سربه سرت گذاشتیم می خوای سایتمونو فیلتر کنی . بابا یک تبسمی، وسعت نظری ، متانتی ، تحمل نظر مخالفی ، فضای نقدی ، چیزی .
روزگار غریبی ست آقا قورباغه
سلام جناب قورباغه عزیز . دیدی کم آوردیم. من که گفتم ما اینکاره نیستیم. همینجوری قورباغه ای که نمی شه سایت راه انداخت. دست آخر انگار باید در این سایت رو آبرومندانه تخته کنیم و بشینیم برای بچه های محلمون قیافه ریس جمهور و انرژی هسته ای رو تجزیه تحلیل کنیم خلاصه آقا قورباغه عزیز . حیف اون پول زبون بسته که بابت خرید فضا و هاست و نمی دونم ثبت دامنه وکارت اینترنت خرج کردیم . چه شوق و ذوقی داشتیم . انگار این انرژی هسته ای و رکود بازار واز این حرفها دامن سایت ما رو هم گرفته . همین میهن آی تی سی ? سایت حسن آقا رو می گم- نمی دونم جادو جمبل کرده چیکار کرده دراین چند ماه ششصد هفتصد نفر عضو شدن. راستی قورباغه عزیز . می گم این قضیه یارو کاریکاتوره هم الکی الکی داره جدی می شه . همش تقصیر خاله سوسکه است . حالا اگه ، " نمنه " نمی گفت ، چی می شد ؟ خواسته کاریکاتور ، بازی کنه معروف بشه . نفهمیده دست رو چه زخمی گذاشته.
روزگار غریبی ست آقا قورباغه
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
که گیرد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
برای قورت دادن قورباغه آمده است
خانوم قورباغه را در پستوی خانه نهان باید کرد
ایمیلت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
( شرمنده از نیما و اخوان و شاملوی عزیز که شعرشان را دستکاری کردم )
خانوم قورباغه
می گن آقا قورباغه ما انگاری عاشق شده . اما حالا عاشق کی ، خودش هم نمی دونه . فقط حس می کنه که یکی از همین روزها ، یک خانوم قورباغه ای پا به زندگی اش می گذاره . بد جوری کلافه است . دور از چشم ما بلوک ها و ماژول های یادستان را این و اون ور می کنه . عجیب به خودش می رسه . نمی دونم کی سربسرش گذاشته ، اما بنده خدا کلی باورش شده . تنگ غروب می ره می شینه دم تالار گفتمان و خیره می شه به یادداشت ها .اما خبری از خانوم قورباغه نیست که نیست
آقا قورباغه سایت یادستان را آب و جارو زده ، بدجوری منتظره
سری بهش نمی زنین ؟
مگه کشک بده ؟
سلام آقا قورباغه اخمو ، خوب ما رو نمی بینی برای خودت قورباغه ای خوشی . شنیدم که حسابی اخمهات تو هم رفته . آخه تو که اینجوری نبودی . همه اش تقصیر خانوم قورباغه اس . حالا مگه چی شده ؟ همه اش سه چهار روز وبلاگ ننوشتیم . آسمون که به زمین نیومده . آب ها که سربالا نرفته نشستی ابو عطا می خونی وبلاگ نوشتن کشکی که نیس . چند تا قورباغه عوام نیستند که هر چی بخوایم به خوردشون بدیم . کلی معلومات حالیشونه . کلی زور می زنیم تا دو کلمه بدرد بخور براشون بنویسیم . تازه کشکی هم باشه مگه چه اکشا لی داره ؟ مگه کشک بده ؟ کلی پروتئین و کلسیم داره . از خیلی از این وبلاگهای آبدوغ خیاری هم مقوی تره . تازه به جان قورباغه ای ات قسم این دم عیدی وقت سرخاروندن هم ندارم . خانوم یک لیست خریدبلند بالایی برامون تایپ کرده که هر چی می دویم تمومی نداره . خانوم می خواس برای سفره هفت سین ماهی هم بخرم که من زیر بار حرف زور نرفتم گفتم اولندش که ماهی با سین شروع نمی شه دومندش حالا قورباغه می گفتی باز ، یه چیزی . که هم سمبل مهربانیه و هم شب عیدی برامون ام پی تری می خونه . راستی دیروز ام پی تری جدیدت رو خریدم .بابا ای وللا ،ورد زبونا شده
اتل متل توتوله آبگیر چه سوت و کوره
قورباغه ها اسیرن یکی یکی می میرن
هی می خونن ترونه میوه چقدر گرونه
قورباغه دست خالیس دلخوشیهاش خیالیس
آبگیر که آب نداره قورباغه خواب نداره
قورباغه کاندید شده نیومده تهدید شده
نونش رو آجر کردن وبلاگشو فیلتر کردن
یه دس صدا نداره آبگیر وفا نداره
قورباغه وبلاغت کو ؟ قورقور و واغ واغت کو ؟
راستی شنیدار شدم که این شب عیدی دور از چشم البرادعی ،به شغل شریف ترقه سازی و ترقه فروشی پرداخته ای . واقعا که از تو یه وجب قورباغه هر چی که بگی برمی آد . سال نو رو هم پیشاپیش تبریک می گم . به همه بر وبچه های آبگیر سلام برسون
شهر قورباغه ها
قورباغه های عزیزی که عقده های سیاسی فرهنگی تاریخی و اقتصادی شان به حد قابل انفجاری رسیده می توانند با در دست داشتن کارت ملی ، عقده های سبزشان را در برگه کوچکی یادداشت کرده و حداکثر تا پایان هزاره سوم میلادی به آدرس دبیلیو (سه چهار تا) دات یادستان دات کام ، تالار عقده ها ارسال فرمایند تا در اسرع وقت جهت صرف آب خنک معدنی و پاره ای توضیحات ، نسبت به جلب آنها اقدام شود . با عقده هایی که منجر به ف-ی-ل-ت-ر شدن یادستان شوند عقده ای برخورد خواهد شد
وا ! چه حرفها ، عقده های سیاسی ! حرفهای گنده تر از دهنشون می زنن
از بس سایتش بازدید کننده نداشته عقده ای شده
فکر کرده قورباغه ها هم مث خودش عقده ای ان
می خواد از عقده های ما پول در بیاره
بابا ، بنده خدا حالا یه چیزی نوشته ، خوب نیس اینقدر ضایعش کنین
ما عقده های شما را قاب می گیریم و از درو دیوار و لب و لوچه یادستان می آویزیم .عقده های شما ، عقده های ماست
آقا قورباغه و کنفرانس برلین
از کرامات آقا قورباغه ما اینکه وقتی آقایون از ما روشنفکرترون پا شده بیدن رفته بیدن کنفرانس برلین که مثلا برای خودشون گفتگو در به کنند ، قورباغه ای ایکی ثانیه جهیده بیده وسط کنفرانس و حالا نرقص کی برقص ، یک بشکن بشکنی راه انداخته بیده که همه کاسه کوزه شونو بهم ریخته بیده و حساب دست یاروها آمده بیده که همینجوری بی قورباغه ای نمی شه روشنفکربازی در بکرد و همه چیز حسا ب کتا ب داشته بیده
يادداشت اول
خدارا صدهزار مرتبه شکر که بالاخره ما یک الف بچه هم صاحب وبلاگ شدیم
اما راستش رو بخوای اینکه حالا چی می خوایم توش بنویسیم موندیم هاج و واج
اين بود كه فعلا خداحافظ
یه الف بچه
کمپوت تسه تسه
کجایی که دلم برات یک ذره شده . حتما باز مث همیشه گوشه آبگیرتان
نشسته ای و داری برای خودت روزنامه شرق می خونی . اما به جان سبز
قورباغه ای ات قسم ، اگر به خودت رحم نمی کنی لااقل به اون زن و بچه ات
رحم کن . اون طفل قورباغه های معصوم چه گناهی کردن ؟ بابا واللا بللاه
سیاست پدر و مادر ندارد ، چه برسد به پسرخاله و دختر عمه . اصلا خودمانیم
تورو سنه نه ؟ مگه سرت خدای ناکرده بوی خورش بادمجان می دهد ؟
به قول مادرم حیف اون پول زبون بسه نیس که دستی دستی می دی به اون
کاغذ پاره ها ؟ حیف اون چشات نیس که دو ساعت می دوزیشان به اون
مقاله های بی سرو ته . به جاش با اون پول ، می دادی یه آب حلزون
نوش می کردی هم چشات نور می گرفت و هم اعصاب نازنین قورباغه ای ات
را سر هیچ وپوچ سوهان نمی کشیدی . بگذریم ، از آبگیرتان چه خبر ؟
شنیدم خدا را صدهزار مرتبه شکر مگس فت و فراوان است و
مشکل تغذیه ندارید .خلاصه تعارف نکن ، اگر چیزی لازم داشتی
بگو برات از فروشگاه رفاه بگیرم ، بفرستم
از کمپوت مگس تسه تسه گرفته تا مربای کرم خاکی
یه الف بچه
طنز قورباغه نامه
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
طنز قورباغه نامه
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]

-
- پست: 5234
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1747 بار
- سپاسهای دریافتی: 4179 بار
- تماس:
وبلاگ نویس
راستی این وبلاگ هم برای خودش عالمی دارد هنوز هیچی نشده معتادش شدیم
انگار حتما باید هرروز هر روز توش مطلب بنویسیم .چنان قضیه را جدی
گرفته ایم که به قول مادرم انگار از هزار سال پیش نسل اندر نسل وبلاگ
نویس بوده ایم . اما راستیتش قورباغه خوش فکر من هرچی مطلب مزخرف
که به ذهنمون می رسه می نویسیم اما آمار بازدید کننده ها از این وبلاگ زبون
بسته همون چهار پنج نفری هست که بود
نمی دانم که آیا در این دنیای شلوغ پلوغ وبلاگها کسی بالاخره فریاد این
یه الف بچه را خواهد شنید یا نه ؟ اما از تو چه پنهان قورباغه قلم پرور ما که
بدجوری به کله مبارکمان زده که یک وبلاگ معتبر و با آبرو برای خودمان
راه بیاندازیم . خودمان را به هر آب و آتیشی که هست می زنیم اما انگار از
همین دیروز که ما این وبلاگ جوون و خوش آتیه را راه انداختیم هر چی
مطلب جالب توی دنیا بوده همه آب شده رفته زمین !
قورباغه صبور می بخشی که این همه زبون درازی کردم و کله سبزت را درد
آوردم و وقت قورباغه ای ات را گرفتم . از طرف من قوری فسقلی های
عزیزت را ببوس . به آقا خرچنگ همسایه تون هم سلام مرا برسان
ارادتمندت : یه الف بچه
جمعی از خاموشفکران
سلام . می بینی قورباغه عزیز. زبونم مو در آورد بسکه گفتم و هوار کشیدم و
بر در ودیوار و سقف این وبلاگ بی سرو ته نوشتم که آقا این وبلاگ به
هیچ گروه و دسته و نیم دسته سیاسی و شبه سیاسی تعلقی ندارد و تنها و تنها
برای اعتلای مقام قوررباغه ای طراحی و راه اندازی شده است . کو گوش
شنوا . هنوز وبلاگو راه نیانداخته سیل ایمیل های بودار و مشکوک از
گروههای آن طرفی و این طرفی و معلوم الحال بر سر کچل این وبلاگ
دیوارش از همه جا کوتاه تر گسیل شده که همه بی تعارف سودای سمت و
سو و رنگ و بو دادن و به انحطاط و انحراف و انقباض و انقراض کشاندن
ذهن حساس این یک الف بچه را داشته اند از جمله :
حزب رفاه قورباغه های تن پرور
انجمن پیرو پاتالهای ول علاف
جمعی از خاموشفکران مقیم آبگیر
کانون حمایت از قورباغه های تازه به دوران رسیده
جمعی از کاسه سازان زیر نیم کاسه
کلوپ اندیشه خرچنگهای بی فکر
جمعی از ویروس نویسان و هکرهای بدون مرز
جبهه آب زیرکاهی های پشت پرده
می بینی عزیز قورباغه من . بچه گیر آوردن . یادته به خاطر اون مقاله ای
که علیه خرچنگ همسایه تون نوشتی چند سال سیاه در اون سلولهای بی
ستاره آب خنک خوردیم . فکر کردن ما این وبلاغه رو از سر راه مدرسه
مون پیدا کردیم . هی ... بگذریم .
بلیط قطار
اینکه خیطی مالیات داره یا نه نمی دانم و باید بری و از اهل فن بپرسی
اما اینکه شب تا صبح جلوی باجه بلیط قطار با پتو و چای و قلیان بسط
نشسته ای و کفگیرت به ته قابلمه خورده و دست از پا درازتر به خانه
برگشته ای فکر کنم مالیات که جای خود دارد خمس و زکات و حق بیمه و
عوارض شهرداری هم داشته باشد . اما اینکه خواسته ای با قاطر راه بیفتی
و بیای خونه ما عید دیدنی کمی شگفت زده شدم . حالا بقیه ندونند تو یکی
خوب می دونی که ما همچین بفهمی نفهمی در این محله پیش دوست و آشنا
شبه آبرویی داریم و کمی برامون افت داره . تازه وبلاگهای نمک نشناس
حریف می دونی که با اون شارلاتان بازی هایشان چقدر قضیه رو بوق می
کنند . خلاصه همبنجوری قورباغه ای بجهی و بیای آبرومندانه تره . به همه
سلام برسون
اميرقاسم دباغ محمدي
یارو بن لادنه
اولندش : اینقدر با یارو بن لادنه نگرد
فردا پس فردا برات حرف در می آورند
دومندش : شنیدار شدم که خبر کاندید شدنت را سریعا و قورباغه ای
تکذیب کرده و شایعه سازان را تهدید کرده ای که کاری نکنند که
اون روی قورباغه ایت بالا بیاد وکاری کنی که اسم پسرعمه برادر
زنشون هم یادشون بره
سومندش : در خبرنامه ات خواندم که به خرچنگها هشدار داده ای که
اگه دست ازاین خرچنگ بازی هایشون برندارن واقعه 11 سپتامبر تکرار
خواهد شد و " آرا قاریشیب مسب ایته جاخدی " و از این حرفها
چهارمندش : اتل متل توتوله آبگیر چه سوت و کوره
.پنجمندش : قورباغه در آبگیر همیشه خواب است
خجالت می کشم خطم خراب است
یه الف بچه
خط قرمز
سلام . خدا هیچ قورباغه ای رو بی وبلاگ نکنه
.می گن وبلاگ نویسی خط قرمزهایی داره که اگه حواست نباشه کلات سر
معرکه است . اما اینکه نوشته بودی که وبلاگ من چرت و پرت تر از این
حرفهاس که کسی بخواد توقیفش کنه ، زیاد هم پرت نگفته ای .
قورباغه عزیز من یک هفته گذشت و هنوز کسی صدای این وبلاگ رو
نشنیده . انگار قد علم کردن بین این همه وبلاگ کار آسونی نیس قورباغه
نر میخواهد و یه الف بچه کهن . می ترسم با این استقبال گرمی که دوستان
از این وبلاگ بی کس و کار کرده اند این ذوق جوونمون تو همین یکی دو
هفته اول پرپر بشه و آبرومندانه تر ببینیم که درش رو ببندیم و بشینیم
دوباره با چهارالف بچه همسایه یه قل دوقل بازی کنیم
به آقا اسب دریایی لبو فروش سلام برسون . فعلا خداحافظ
قورباغه نئوندرتال
یادش بخیر اون روزایی که باهم می نشستیم و ساعتها بحثهای روشنفکری
می کردیم . نیستی که ببینی چقدر روزمره شده ایم . دانشمندا می گن 14
میلیارد سال از انفجار بزرگ و آغاز خلقت جهان می گذره . عمر زمین هم
می گن که 5 میلیارد ساله . پستانداران هم فکرکنم همین 400 میلیون سال
قبل بوجود اومدن . قورباغه ها هم باید در همون دوره ها پا بر آبگیر گذاشته
باشند اما میمونهای آدم نما ظاهرا یک میلیون و دویست سالی می شه که
بوجود آمدن . حدود 500 ــ 600 سال قبل هم فکرکنم انسان راست قامت
تولدش را جشن گرفته و بعد 350 سال قبل انسان نئوندرتال بوجود آمده
وانسان مدرن هم که اجداد این یه الف بچه بوده حدود 50 سال قبل پیداش
شده . اما در کتابهای تاریخ فقط قصه رو از 10 هزار سال قبل نوشته اند
که 3500 سال قبل سقراط و افلاطون و ارسطو که احتمالا شاگردان ادریس
پیامبر بوده اند می زیسته اند و بعد 2005 سال پیش که مسیح ظهور کرده
اس . اینها رو گفتم که زیاد هم این عمر 3-4 ساله قورباغه ایت رو بی
هدف فرض نکنی وبدونی که جه دایناسورهای بزرگی در طی میلیونها سال
منقرض شده اند تا وجود سبز قورباغه ای مبارکت بوجود بیاد .
در آخر هرچی که چرت وپرت به دهنم رسیده برات نوشته ام
من در
فنجانهاي فرانسوي
بلورهاي پاساژ دوهزار
پارتي شب سه شنبه
در مبلهايي كه خواهيم خريد
در پيتزاي سر سه راه
نه ، نه ، هرگز
من در
تسبيح مادر بزرگ
جانماز روي طاقچه
ضريح هاي طلايي
حوريان بلوري بهشت
نه ، نه ، هرگز
من در
صفحه حوادث روزنامه هاي صبح
چت هاي دو ساعته اينترنت
فيلمهاي شب كريسمس ماهواره هاي ديجيتالي
ميكاي شوكو پارس ، ويدئو سي دي ال جي
نه ، نه هرگز
مرا تحريف نكنيد
من با ابهتي كه هرگز نداشته ام ، زنده ام
من در
ستونهاي تخت جمشيد
سنگهاي قلعه بابك
در موزه هاي فرانسه ، در برج ايفل
نه ، نه
پيش از اين هرگز
هيچ تاريخ نويسي
اينقدر آدمي را ناچيز ننوشت
من در
اضافه كاري آخر ارديبهشت
لاف هايي كه مي زنيم
فتوكپي آخرين مدركم
موبايلي كه از سر كوچه پيدا كردم
كلاسي كه براي خود گذاشتم
كادويي كه برايتان نياوردم
نه ، نه ، هرگز
مرا نشناختيد
و نسبتهايم داديد
مرا اينقدر تحريف نكنيد
من به ابهتي كه هرگز نداشته ام زنده ام
من در ناكجاي خويش خانه اي دارم
و هر شب انتظارتان را مي كشم
من از
بدهي هاي انبار شده تان
دفتر مشق تمام شده كودكتان
هوارهايي كه بر سر هم مي كشيد
سگ دو زدنتان ، اجاره خانه تان
قبض هاي مانده برق و گاز وتلفنتان
تير مي كشم
من از
ذهنهاي تحريف شده
آدمهاي تخدير شده
سرطاني كه بر دست وپايمان چنگ مي زند
حرفهايي كه گفتند و باور كرديم
كتابهايي كه نخوانديم
در خود خزيدنهامان
از اينجا ماندگيمان ، از آنجا راندگيمان
تير مي كشم
من تمام نبودنمان را تير مي كشم
من تمام بودنمان را تير مي كشم
بگذار دل مادر بزرگ بشكند
تا كي در ذهنهاي پينه بسته شام مي خوريم
من از
عقده هايمان ، حرفهايمان ، فكرهايمان ، عشق هايمان
تير مي كشم
آنشب كه منچستر باخت ، خيلي ها نخوابيدند
ما سالهاست كه باخته ايم
هزار سال سياه
از اشراف ساساني
تا اعراب ، تا مغول ، تا صفوي ، تا قاجار ، تا . . .
آنشب كه منچستر باخت خيلي ها نخوابيدند
من خوابم سالهاست پريده است
اما نه به خاطر منچستر
نه به خاطر زخم زبان بقال سر كوچه
من از مردان غارت زده
از مومهاي سياهي كه دست به دست فرزندانتان مي شوند
خوابم نمي گيرد
اين دفتر ستون آزاد دل من است
روز نامه تك نسخه اي حرفهايم
من از سرطاني كه در ذهنتان است ، عكس مي گيرم
غده بزرگي داريد
نمي دانم كي
شايد روزي تنها
چون روزنامه اي مچاله شده در قطار
بخوانيدم
اميرقاسم دباغ محمدي
دیوونه خونه
سلام قورباغه عزیز . دیروز نبودی که ببینی چگونه ما رو دست و پا بسته
تحویل دیوونه خونه دادند . یکی شون می گفت نوعی مالیخولیای جهان
سومیه . قصه این بود که چند ثانیه ای از انتشار اولین بیانیه نیمه رسمی ام
در سایت قوری سبزه نگذشته بود که آژیر آمبولانس تیمارستان جلوی خونه
مون طنین انداز شد . در قسمتی از این بیانیه آورده بودم که
اينرا پيش از آنكه ديوانه شوم ، نوشته ام
پيش از آنكه زنجيرم كنید
و در شهر طاعون زده تان بچرخانیدم
و كودكانتان سنگم بزنند
و در جای دیگری نوشته بودم
من نهنگ گرسنه درياي بي ماهي نيستم
من بت تبر بدست شهر نمرود هم نيستم
من ماليخولياي ناداني شما هستم
شما كه دندانتان درد مي كند
من خوابم نمي گيرد
اين حرف مال سالها پيش است
من اينروزها در غذايتان سنگ مي اندازم
تا صداي شكستن دندان عقلتان را بشنوم
من با چوب يك انسان مي تراشم
و آنرا در آسمان پنجم آتش مي زنم
گفتم که این وبلاگچه های حریف بالاخره کار خودشان رو می کنند . شعر و
استعاره و از این حرفها که حالیشون نمی شه . ذوق و ظرافت طبع هم که
مادرزادی یوخ . چه برسه به تحمل اندیشه مخالف . در پرونده ام نوشته
بودند که
بیمار یه الف بچه 30 ساله است که از 10 روز پیش دچار توهم
قورباغه ای شده و دیوانه وار شروع به وبلاگ نویسی کرده است . مهملاتی
که بیمار بافته حاکی از نوعی خرد پریشی مزمن است . بیمار سنگ در
غذای دیگران انداخته ودچار جنون شکستن دندان عقل شده است . بیمار
انسانهایی را از چوب تراشیده و همه را در پشت بام خانه شان که خیال می
کرده آسمان پنجم است آتش می زده است . بیمار که ظاهرا سالها پیش
تمایلات انساندوستانه و آزادیخواهانه ای داشته به تدریج به نوعی واپس
زدگی اجتماعی فرهنگی سیاسی مبتلا شده است . در سمع قلب بیمار صدای
دوم قلبی پیش از صدای اول شنیده شده که با پس زمینه ای از یک ملودی
قرون وسطایی همراه است . در گرافی شکستگی های واضحی در مهرهای
گردنی و پشتی و کمری بیمار دیده می شود که ظاهرا در اثر فشارهای
اقتصادی و فرهنگی وارده می باشد و نشان می دهد که بیمار از طبقه محترم
متوسط و آسیب پذیر جامعه بوده سالهای متمادی در زیر خط فقر ورجه
وورجه می کرده و صدایش هم در نمی آمده است .در معاینه پوست بیمار
کلفت نبوده و بدرد دباغی و چرمسازی نمی خورد . البته می شود در
صورت تمایل بیمار از پوست بیمار در این ایام محرم برای ساختن طبل
استفاده کرد. در سمع شکم اصواتی شبیه قووور قوور شنیده می
شود که ارکستر قورباغه های آوازه خوان را در ذهن معاینه کننده تداعی می
کند اما بیمار گرسنگی چندین سالانه اش را انکار کرده و مدام تکرار می کند
که من نهنگ گرسنه دریای بی ماهی نیستم . در معاینه دل وقلوه بیمار نکته
مثبتی یافت نشد
خلاصه قورباغه عزیزم بد جوری تو دردسر افتادم . فعلا خداحافظ .
جعفر لادن
سلام قورباغه عزیز . من از کافی نت تیمارستان دارم دارم این وبلاگ
رابرایت می نویسم . خدا هیچ آدم عاقلی رو گرفتار دیوونه خونه نکنه
هر روز کلی داروهای رنگارنگ به خوردمون می دهند و تا قورتش ندادیم
از بالا سرمون جم نمی خورن . امروز چهارمین روزی است که در این
آسایشگاه روانی بسر می برم . البته خودمانیم زیاد هم بد نیس .اینجا آدم یه
دیوونه هایی رو می بینه که به خودش کلی امیدوار می شه . یکی از دیوونه
ها هس که خیلی بامزه تشریف داره خودشو همدست بن لادن می دونه دچار
نوعی هذیان خودبزرگ بینی است . اخیرا بیانیه ای صادر کرده و مسئولیت
زلزله سونامی رو هم به عهده گرفته . بچه ها بهش جعفر لادن می گن
خلاصه جات خالیه . به همه سلام برسون
چی شد که با شخصیت آقا قورباغه آشنا شدین ؟
یه روز به اتفاق خانومم رفته بودیم اطراف شهر داشتیم ساندویچ می خوردیم
که صدای آواز ملیحی مرا از خود بیخود کرد جویا شدم گفتند که قورباغه
روشنفکری در اون آبگیر بغل هس که از بچگی وبلاگ نویس بوده و از
چند روز پیش که وبلاگش رو مسدود کرده اند خونه زندگیش رو ول کرده
هرروز می آد می شینه رو اون صخره آوازهای سوزناک در مایه ابوعطا
می خونه و فیلترینگ رو محکوم می کنه و اشک بچه حلزون ها رو در می
آره . اینگونه بود که با آقا قوری سبزه آشنا شدم
کمی از خودتون بگین . وبلاگ نویسی رو از کجا شروع کردین ؟
من وبلاگ نویسی رو از زمین های خاکی وبلاگستان شروع کردم .البته بچه
که بودم وبلاگی می نوشتم با نام مستعار توپ پلاستیکی که به خاطر
شکستن شیشه های همسایه با همت اهالی محلمون مسدود شد . بعدها یه روز
به مغازه ای که کافی نت بهش می گفتن رفته بودم که تا گفتم برام یه چای و
قلیون بیارن از انفجارقهقهه مشتری ها فهمیدم که حسابی خیطی بالا آورده ام
و این بود که اصلا به روی خودم نیاوردم و گفتم که منظورم یه ساعت
اینترنت بوده و بعد هم برای اینکه اون یه قورت و نیم آبرویی رو هم که برام
مونده بود حفظ کنم کلی زور زدم تا تونستم اولین یادداشتم را در وبلاگستان
بنویسم . بعدها با حمایت های مردمی تونستم یه پنتیوم وان دست دو جمع و
جور کنم و وبلاگ نویسی رو دنبال کنم که از بخت بد مادر بوردش همون
اوایل سوزید و یه وقفه دو سه ماهه در وبلاگ نویسی ام ایجاد شد
بیشتر در چه موضوعاتی دوست دارین بنویسین ؟
فرقی نمی کنه . هر موضوعی که به گونه ای به قورباعه مربوط باشه برام
جالبه . هدف اعتلای مقام شامخ قورباغه س
به نظر می آد که شما بعضی موضوعات فرهنگی سیاسی رو هم با ربط
دادن به آقا قورباغه و خرچنگ همسایه مطرح می کنین آیا منظور خاصی
دارین ؟
به در می گیم که دیوار بشنوه
پیش از آنکه وبلاگها پدید بیان مطالبتون رو کجا می نوشتین ؟
اجدادم آزادی رو با خط میخی می نوشتن بر دیوارهای غار
مرحوم پدر بزرگم هم بر پوست دباغی شده می نوشت
من هم که بچه بودم چون کاغذ گرون بود روی پاکت های میوه یادداشت هابم
را می نوشتم
زمون ستارخان باقرخان هم دو سه تا یادداشتی رو به روزنامه ملا نصرالدین
که اون روزها در تبریز چاپ می شد فرستادم که خوشبختانه هیچ کدومش
چاپ نشد وگرنه مارو هم جزو مشروطه خواهان از دم تیغ گذرونده بودن .
زمون پیشه وری هم چندی ریس فرهنگستان زبان ترکی شدم که وقتی دیدم
اوضاع قمردر عقرب شد سریع استعفا دادم . در 30 ? 40 سال خفقانی هم
که بعد از کودتای 28 مرداد پیش اومد تمام یادداشت هایم رو در کوزه ای
انداخته و با پدربزرگم آبش رو خورده و به شغل شریف دباغی پرداختم .
این اواخر هم که 2 خردادی ها جامعه مدنی راه انداختن چند تایی یادداشت
روز به روزنامه رنگیشون فرستادم که خوشبختانه هیچ کدوم چاپ نشد .
تاچندسال پیش که وبلاگها پیدا شدن و ما هم با راهنمایی های آقا قورباغه این
اچ تی تی پی قوری سبزه پرشین بلاگ دات کام رو راه انداختیم .
فکر نمی کنین که گاهی خیلی خط قرمزها رو در وبلاگ نویسی جدی می
گیرین ؟ واقعا این قدر ترس و دست به عصا راه رفتن لازمه ؟
مار گزیده از ریسمون سیاه وسفید می ترسه . تا وبلاگ آقا قورباغه رو
مسدود کردن حساب دستمون اومد . تازه آقا قورباغه کلی بیشتر از ما پیرهن
پاره کرده بود تازه اون هم پیرهن قورباغه ای که حالا حالا ها پاره نمی شه.
این بود که کلی اودکلن زدیم که سرمون بوی قرمه سبزی نده
خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادین
اميرقاسم دباغ محمدي
راستی این وبلاگ هم برای خودش عالمی دارد هنوز هیچی نشده معتادش شدیم
انگار حتما باید هرروز هر روز توش مطلب بنویسیم .چنان قضیه را جدی
گرفته ایم که به قول مادرم انگار از هزار سال پیش نسل اندر نسل وبلاگ
نویس بوده ایم . اما راستیتش قورباغه خوش فکر من هرچی مطلب مزخرف
که به ذهنمون می رسه می نویسیم اما آمار بازدید کننده ها از این وبلاگ زبون
بسته همون چهار پنج نفری هست که بود
نمی دانم که آیا در این دنیای شلوغ پلوغ وبلاگها کسی بالاخره فریاد این
یه الف بچه را خواهد شنید یا نه ؟ اما از تو چه پنهان قورباغه قلم پرور ما که
بدجوری به کله مبارکمان زده که یک وبلاگ معتبر و با آبرو برای خودمان
راه بیاندازیم . خودمان را به هر آب و آتیشی که هست می زنیم اما انگار از
همین دیروز که ما این وبلاگ جوون و خوش آتیه را راه انداختیم هر چی
مطلب جالب توی دنیا بوده همه آب شده رفته زمین !
قورباغه صبور می بخشی که این همه زبون درازی کردم و کله سبزت را درد
آوردم و وقت قورباغه ای ات را گرفتم . از طرف من قوری فسقلی های
عزیزت را ببوس . به آقا خرچنگ همسایه تون هم سلام مرا برسان
ارادتمندت : یه الف بچه
جمعی از خاموشفکران
سلام . می بینی قورباغه عزیز. زبونم مو در آورد بسکه گفتم و هوار کشیدم و
بر در ودیوار و سقف این وبلاگ بی سرو ته نوشتم که آقا این وبلاگ به
هیچ گروه و دسته و نیم دسته سیاسی و شبه سیاسی تعلقی ندارد و تنها و تنها
برای اعتلای مقام قوررباغه ای طراحی و راه اندازی شده است . کو گوش
شنوا . هنوز وبلاگو راه نیانداخته سیل ایمیل های بودار و مشکوک از
گروههای آن طرفی و این طرفی و معلوم الحال بر سر کچل این وبلاگ
دیوارش از همه جا کوتاه تر گسیل شده که همه بی تعارف سودای سمت و
سو و رنگ و بو دادن و به انحطاط و انحراف و انقباض و انقراض کشاندن
ذهن حساس این یک الف بچه را داشته اند از جمله :
حزب رفاه قورباغه های تن پرور
انجمن پیرو پاتالهای ول علاف
جمعی از خاموشفکران مقیم آبگیر
کانون حمایت از قورباغه های تازه به دوران رسیده
جمعی از کاسه سازان زیر نیم کاسه
کلوپ اندیشه خرچنگهای بی فکر
جمعی از ویروس نویسان و هکرهای بدون مرز
جبهه آب زیرکاهی های پشت پرده
می بینی عزیز قورباغه من . بچه گیر آوردن . یادته به خاطر اون مقاله ای
که علیه خرچنگ همسایه تون نوشتی چند سال سیاه در اون سلولهای بی
ستاره آب خنک خوردیم . فکر کردن ما این وبلاغه رو از سر راه مدرسه
مون پیدا کردیم . هی ... بگذریم .
بلیط قطار
اینکه خیطی مالیات داره یا نه نمی دانم و باید بری و از اهل فن بپرسی
اما اینکه شب تا صبح جلوی باجه بلیط قطار با پتو و چای و قلیان بسط
نشسته ای و کفگیرت به ته قابلمه خورده و دست از پا درازتر به خانه
برگشته ای فکر کنم مالیات که جای خود دارد خمس و زکات و حق بیمه و
عوارض شهرداری هم داشته باشد . اما اینکه خواسته ای با قاطر راه بیفتی
و بیای خونه ما عید دیدنی کمی شگفت زده شدم . حالا بقیه ندونند تو یکی
خوب می دونی که ما همچین بفهمی نفهمی در این محله پیش دوست و آشنا
شبه آبرویی داریم و کمی برامون افت داره . تازه وبلاگهای نمک نشناس
حریف می دونی که با اون شارلاتان بازی هایشان چقدر قضیه رو بوق می
کنند . خلاصه همبنجوری قورباغه ای بجهی و بیای آبرومندانه تره . به همه
سلام برسون
اميرقاسم دباغ محمدي
یارو بن لادنه
اولندش : اینقدر با یارو بن لادنه نگرد
فردا پس فردا برات حرف در می آورند
دومندش : شنیدار شدم که خبر کاندید شدنت را سریعا و قورباغه ای
تکذیب کرده و شایعه سازان را تهدید کرده ای که کاری نکنند که
اون روی قورباغه ایت بالا بیاد وکاری کنی که اسم پسرعمه برادر
زنشون هم یادشون بره
سومندش : در خبرنامه ات خواندم که به خرچنگها هشدار داده ای که
اگه دست ازاین خرچنگ بازی هایشون برندارن واقعه 11 سپتامبر تکرار
خواهد شد و " آرا قاریشیب مسب ایته جاخدی " و از این حرفها
چهارمندش : اتل متل توتوله آبگیر چه سوت و کوره
.پنجمندش : قورباغه در آبگیر همیشه خواب است
خجالت می کشم خطم خراب است
یه الف بچه
خط قرمز
سلام . خدا هیچ قورباغه ای رو بی وبلاگ نکنه
.می گن وبلاگ نویسی خط قرمزهایی داره که اگه حواست نباشه کلات سر
معرکه است . اما اینکه نوشته بودی که وبلاگ من چرت و پرت تر از این
حرفهاس که کسی بخواد توقیفش کنه ، زیاد هم پرت نگفته ای .
قورباغه عزیز من یک هفته گذشت و هنوز کسی صدای این وبلاگ رو
نشنیده . انگار قد علم کردن بین این همه وبلاگ کار آسونی نیس قورباغه
نر میخواهد و یه الف بچه کهن . می ترسم با این استقبال گرمی که دوستان
از این وبلاگ بی کس و کار کرده اند این ذوق جوونمون تو همین یکی دو
هفته اول پرپر بشه و آبرومندانه تر ببینیم که درش رو ببندیم و بشینیم
دوباره با چهارالف بچه همسایه یه قل دوقل بازی کنیم
به آقا اسب دریایی لبو فروش سلام برسون . فعلا خداحافظ
قورباغه نئوندرتال
یادش بخیر اون روزایی که باهم می نشستیم و ساعتها بحثهای روشنفکری
می کردیم . نیستی که ببینی چقدر روزمره شده ایم . دانشمندا می گن 14
میلیارد سال از انفجار بزرگ و آغاز خلقت جهان می گذره . عمر زمین هم
می گن که 5 میلیارد ساله . پستانداران هم فکرکنم همین 400 میلیون سال
قبل بوجود اومدن . قورباغه ها هم باید در همون دوره ها پا بر آبگیر گذاشته
باشند اما میمونهای آدم نما ظاهرا یک میلیون و دویست سالی می شه که
بوجود آمدن . حدود 500 ــ 600 سال قبل هم فکرکنم انسان راست قامت
تولدش را جشن گرفته و بعد 350 سال قبل انسان نئوندرتال بوجود آمده
وانسان مدرن هم که اجداد این یه الف بچه بوده حدود 50 سال قبل پیداش
شده . اما در کتابهای تاریخ فقط قصه رو از 10 هزار سال قبل نوشته اند
که 3500 سال قبل سقراط و افلاطون و ارسطو که احتمالا شاگردان ادریس
پیامبر بوده اند می زیسته اند و بعد 2005 سال پیش که مسیح ظهور کرده
اس . اینها رو گفتم که زیاد هم این عمر 3-4 ساله قورباغه ایت رو بی
هدف فرض نکنی وبدونی که جه دایناسورهای بزرگی در طی میلیونها سال
منقرض شده اند تا وجود سبز قورباغه ای مبارکت بوجود بیاد .
در آخر هرچی که چرت وپرت به دهنم رسیده برات نوشته ام
من در
فنجانهاي فرانسوي
بلورهاي پاساژ دوهزار
پارتي شب سه شنبه
در مبلهايي كه خواهيم خريد
در پيتزاي سر سه راه
نه ، نه ، هرگز
من در
تسبيح مادر بزرگ
جانماز روي طاقچه
ضريح هاي طلايي
حوريان بلوري بهشت
نه ، نه ، هرگز
من در
صفحه حوادث روزنامه هاي صبح
چت هاي دو ساعته اينترنت
فيلمهاي شب كريسمس ماهواره هاي ديجيتالي
ميكاي شوكو پارس ، ويدئو سي دي ال جي
نه ، نه هرگز
مرا تحريف نكنيد
من با ابهتي كه هرگز نداشته ام ، زنده ام
من در
ستونهاي تخت جمشيد
سنگهاي قلعه بابك
در موزه هاي فرانسه ، در برج ايفل
نه ، نه
پيش از اين هرگز
هيچ تاريخ نويسي
اينقدر آدمي را ناچيز ننوشت
من در
اضافه كاري آخر ارديبهشت
لاف هايي كه مي زنيم
فتوكپي آخرين مدركم
موبايلي كه از سر كوچه پيدا كردم
كلاسي كه براي خود گذاشتم
كادويي كه برايتان نياوردم
نه ، نه ، هرگز
مرا نشناختيد
و نسبتهايم داديد
مرا اينقدر تحريف نكنيد
من به ابهتي كه هرگز نداشته ام زنده ام
من در ناكجاي خويش خانه اي دارم
و هر شب انتظارتان را مي كشم
من از
بدهي هاي انبار شده تان
دفتر مشق تمام شده كودكتان
هوارهايي كه بر سر هم مي كشيد
سگ دو زدنتان ، اجاره خانه تان
قبض هاي مانده برق و گاز وتلفنتان
تير مي كشم
من از
ذهنهاي تحريف شده
آدمهاي تخدير شده
سرطاني كه بر دست وپايمان چنگ مي زند
حرفهايي كه گفتند و باور كرديم
كتابهايي كه نخوانديم
در خود خزيدنهامان
از اينجا ماندگيمان ، از آنجا راندگيمان
تير مي كشم
من تمام نبودنمان را تير مي كشم
من تمام بودنمان را تير مي كشم
بگذار دل مادر بزرگ بشكند
تا كي در ذهنهاي پينه بسته شام مي خوريم
من از
عقده هايمان ، حرفهايمان ، فكرهايمان ، عشق هايمان
تير مي كشم
آنشب كه منچستر باخت ، خيلي ها نخوابيدند
ما سالهاست كه باخته ايم
هزار سال سياه
از اشراف ساساني
تا اعراب ، تا مغول ، تا صفوي ، تا قاجار ، تا . . .
آنشب كه منچستر باخت خيلي ها نخوابيدند
من خوابم سالهاست پريده است
اما نه به خاطر منچستر
نه به خاطر زخم زبان بقال سر كوچه
من از مردان غارت زده
از مومهاي سياهي كه دست به دست فرزندانتان مي شوند
خوابم نمي گيرد
اين دفتر ستون آزاد دل من است
روز نامه تك نسخه اي حرفهايم
من از سرطاني كه در ذهنتان است ، عكس مي گيرم
غده بزرگي داريد
نمي دانم كي
شايد روزي تنها
چون روزنامه اي مچاله شده در قطار
بخوانيدم
اميرقاسم دباغ محمدي
دیوونه خونه
سلام قورباغه عزیز . دیروز نبودی که ببینی چگونه ما رو دست و پا بسته
تحویل دیوونه خونه دادند . یکی شون می گفت نوعی مالیخولیای جهان
سومیه . قصه این بود که چند ثانیه ای از انتشار اولین بیانیه نیمه رسمی ام
در سایت قوری سبزه نگذشته بود که آژیر آمبولانس تیمارستان جلوی خونه
مون طنین انداز شد . در قسمتی از این بیانیه آورده بودم که
اينرا پيش از آنكه ديوانه شوم ، نوشته ام
پيش از آنكه زنجيرم كنید
و در شهر طاعون زده تان بچرخانیدم
و كودكانتان سنگم بزنند
و در جای دیگری نوشته بودم
من نهنگ گرسنه درياي بي ماهي نيستم
من بت تبر بدست شهر نمرود هم نيستم
من ماليخولياي ناداني شما هستم
شما كه دندانتان درد مي كند
من خوابم نمي گيرد
اين حرف مال سالها پيش است
من اينروزها در غذايتان سنگ مي اندازم
تا صداي شكستن دندان عقلتان را بشنوم
من با چوب يك انسان مي تراشم
و آنرا در آسمان پنجم آتش مي زنم
گفتم که این وبلاگچه های حریف بالاخره کار خودشان رو می کنند . شعر و
استعاره و از این حرفها که حالیشون نمی شه . ذوق و ظرافت طبع هم که
مادرزادی یوخ . چه برسه به تحمل اندیشه مخالف . در پرونده ام نوشته
بودند که
بیمار یه الف بچه 30 ساله است که از 10 روز پیش دچار توهم
قورباغه ای شده و دیوانه وار شروع به وبلاگ نویسی کرده است . مهملاتی
که بیمار بافته حاکی از نوعی خرد پریشی مزمن است . بیمار سنگ در
غذای دیگران انداخته ودچار جنون شکستن دندان عقل شده است . بیمار
انسانهایی را از چوب تراشیده و همه را در پشت بام خانه شان که خیال می
کرده آسمان پنجم است آتش می زده است . بیمار که ظاهرا سالها پیش
تمایلات انساندوستانه و آزادیخواهانه ای داشته به تدریج به نوعی واپس
زدگی اجتماعی فرهنگی سیاسی مبتلا شده است . در سمع قلب بیمار صدای
دوم قلبی پیش از صدای اول شنیده شده که با پس زمینه ای از یک ملودی
قرون وسطایی همراه است . در گرافی شکستگی های واضحی در مهرهای
گردنی و پشتی و کمری بیمار دیده می شود که ظاهرا در اثر فشارهای
اقتصادی و فرهنگی وارده می باشد و نشان می دهد که بیمار از طبقه محترم
متوسط و آسیب پذیر جامعه بوده سالهای متمادی در زیر خط فقر ورجه
وورجه می کرده و صدایش هم در نمی آمده است .در معاینه پوست بیمار
کلفت نبوده و بدرد دباغی و چرمسازی نمی خورد . البته می شود در
صورت تمایل بیمار از پوست بیمار در این ایام محرم برای ساختن طبل
استفاده کرد. در سمع شکم اصواتی شبیه قووور قوور شنیده می
شود که ارکستر قورباغه های آوازه خوان را در ذهن معاینه کننده تداعی می
کند اما بیمار گرسنگی چندین سالانه اش را انکار کرده و مدام تکرار می کند
که من نهنگ گرسنه دریای بی ماهی نیستم . در معاینه دل وقلوه بیمار نکته
مثبتی یافت نشد
خلاصه قورباغه عزیزم بد جوری تو دردسر افتادم . فعلا خداحافظ .
جعفر لادن
سلام قورباغه عزیز . من از کافی نت تیمارستان دارم دارم این وبلاگ
رابرایت می نویسم . خدا هیچ آدم عاقلی رو گرفتار دیوونه خونه نکنه
هر روز کلی داروهای رنگارنگ به خوردمون می دهند و تا قورتش ندادیم
از بالا سرمون جم نمی خورن . امروز چهارمین روزی است که در این
آسایشگاه روانی بسر می برم . البته خودمانیم زیاد هم بد نیس .اینجا آدم یه
دیوونه هایی رو می بینه که به خودش کلی امیدوار می شه . یکی از دیوونه
ها هس که خیلی بامزه تشریف داره خودشو همدست بن لادن می دونه دچار
نوعی هذیان خودبزرگ بینی است . اخیرا بیانیه ای صادر کرده و مسئولیت
زلزله سونامی رو هم به عهده گرفته . بچه ها بهش جعفر لادن می گن
خلاصه جات خالیه . به همه سلام برسون
چی شد که با شخصیت آقا قورباغه آشنا شدین ؟
یه روز به اتفاق خانومم رفته بودیم اطراف شهر داشتیم ساندویچ می خوردیم
که صدای آواز ملیحی مرا از خود بیخود کرد جویا شدم گفتند که قورباغه
روشنفکری در اون آبگیر بغل هس که از بچگی وبلاگ نویس بوده و از
چند روز پیش که وبلاگش رو مسدود کرده اند خونه زندگیش رو ول کرده
هرروز می آد می شینه رو اون صخره آوازهای سوزناک در مایه ابوعطا
می خونه و فیلترینگ رو محکوم می کنه و اشک بچه حلزون ها رو در می
آره . اینگونه بود که با آقا قوری سبزه آشنا شدم
کمی از خودتون بگین . وبلاگ نویسی رو از کجا شروع کردین ؟
من وبلاگ نویسی رو از زمین های خاکی وبلاگستان شروع کردم .البته بچه
که بودم وبلاگی می نوشتم با نام مستعار توپ پلاستیکی که به خاطر
شکستن شیشه های همسایه با همت اهالی محلمون مسدود شد . بعدها یه روز
به مغازه ای که کافی نت بهش می گفتن رفته بودم که تا گفتم برام یه چای و
قلیون بیارن از انفجارقهقهه مشتری ها فهمیدم که حسابی خیطی بالا آورده ام
و این بود که اصلا به روی خودم نیاوردم و گفتم که منظورم یه ساعت
اینترنت بوده و بعد هم برای اینکه اون یه قورت و نیم آبرویی رو هم که برام
مونده بود حفظ کنم کلی زور زدم تا تونستم اولین یادداشتم را در وبلاگستان
بنویسم . بعدها با حمایت های مردمی تونستم یه پنتیوم وان دست دو جمع و
جور کنم و وبلاگ نویسی رو دنبال کنم که از بخت بد مادر بوردش همون
اوایل سوزید و یه وقفه دو سه ماهه در وبلاگ نویسی ام ایجاد شد
بیشتر در چه موضوعاتی دوست دارین بنویسین ؟
فرقی نمی کنه . هر موضوعی که به گونه ای به قورباعه مربوط باشه برام
جالبه . هدف اعتلای مقام شامخ قورباغه س
به نظر می آد که شما بعضی موضوعات فرهنگی سیاسی رو هم با ربط
دادن به آقا قورباغه و خرچنگ همسایه مطرح می کنین آیا منظور خاصی
دارین ؟
به در می گیم که دیوار بشنوه
پیش از آنکه وبلاگها پدید بیان مطالبتون رو کجا می نوشتین ؟
اجدادم آزادی رو با خط میخی می نوشتن بر دیوارهای غار
مرحوم پدر بزرگم هم بر پوست دباغی شده می نوشت
من هم که بچه بودم چون کاغذ گرون بود روی پاکت های میوه یادداشت هابم
را می نوشتم
زمون ستارخان باقرخان هم دو سه تا یادداشتی رو به روزنامه ملا نصرالدین
که اون روزها در تبریز چاپ می شد فرستادم که خوشبختانه هیچ کدومش
چاپ نشد وگرنه مارو هم جزو مشروطه خواهان از دم تیغ گذرونده بودن .
زمون پیشه وری هم چندی ریس فرهنگستان زبان ترکی شدم که وقتی دیدم
اوضاع قمردر عقرب شد سریع استعفا دادم . در 30 ? 40 سال خفقانی هم
که بعد از کودتای 28 مرداد پیش اومد تمام یادداشت هایم رو در کوزه ای
انداخته و با پدربزرگم آبش رو خورده و به شغل شریف دباغی پرداختم .
این اواخر هم که 2 خردادی ها جامعه مدنی راه انداختن چند تایی یادداشت
روز به روزنامه رنگیشون فرستادم که خوشبختانه هیچ کدوم چاپ نشد .
تاچندسال پیش که وبلاگها پیدا شدن و ما هم با راهنمایی های آقا قورباغه این
اچ تی تی پی قوری سبزه پرشین بلاگ دات کام رو راه انداختیم .
فکر نمی کنین که گاهی خیلی خط قرمزها رو در وبلاگ نویسی جدی می
گیرین ؟ واقعا این قدر ترس و دست به عصا راه رفتن لازمه ؟
مار گزیده از ریسمون سیاه وسفید می ترسه . تا وبلاگ آقا قورباغه رو
مسدود کردن حساب دستمون اومد . تازه آقا قورباغه کلی بیشتر از ما پیرهن
پاره کرده بود تازه اون هم پیرهن قورباغه ای که حالا حالا ها پاره نمی شه.
این بود که کلی اودکلن زدیم که سرمون بوی قرمه سبزی نده
خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادین
اميرقاسم دباغ محمدي
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]