سفسطه!

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 825
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۸۵, ۸:۴۵ ق.ظ
محل اقامت: pejman.daie@gmail.com
سپاس‌های دریافتی: 20 بار
تماس:

سفسطه!

پست توسط pejman »

يلی وقته که خيلی از دوستان به من ميگن تو فقط بلدی سفسطه کنی و در هر بحثی از اين روش استفاده ميکنی ،امروز لازم ديدم که توضيحاتی در مورد سفسطه گری و اين روش بحث کردن بگم و اينم بگم که شايد من يک سفسطه گر هستم!و اصلا از اين لقب احساس ناراحتی نميکنم که احساس رضايت ميکنم!و همچنين از اشنايی و دوستی با افرادی که اين روش رو ياد دارن و بر عليه خود من استفاده ميکنن هم شادمانم،در صورتی که به اکثر مردم اگر بگی سفسطه گر احتمالا اون رو به منزله نوعی توهين حساب ميکنن و ناراحت ميشن و شايد دليلش هم اين باشه که سالها و قرن هاست که جلوی سفسطه گرها گرفته شده و نگذاشتن که علم زبانی به پيشرفتش ادامه بده و سفسطه گری رو نوعی حقه بازی دونستند! نمي دونم شايد چون سفسطه گري رو با مغلطه و تخطئه گري يكي ميدونن! در صورتي كه سفسطه فقط بر پايه چند گونه سوال كردن هست(در کمال احترام) ولي مغلطه همراه با سر و صدا كردن و پريدن ميون صحبتهاي ديگران و متلك بارون كردن طرف مقابل هست و تخطئه هم نوعي مغلطه هست كه حمله به شخصيت طرف مقابل و خورد كردن اون و چسبوندن لقبهاي مختلف رو بهمراه داره

يونانيان باستان عقيده داشتن موجوداتی اساطيری به نام((ابوالهول)) در جاده ها و راه ها کمين ميکنن و مسافران رو می ازارن،ابولهول ها موجودات غول پيکری بودن،ترکيبی از انسان و شير،چيزی شبيه ابوالهول مصر،که در جاده ها می ايستادن و راه مسافران رو ميبستن،اونها از مسافران يک سوال میپرسيدن،اگر جواب درست ميدادن اجازه عبور ميافتن وگرنه ابولهول ها اونها رو از هم ميدريدن.(( ادیپوس شهريار)) در نمايشنامه ((سوفوکل)) با پاسخ دادن به سوال يک ابوالهول،شهری رو از مصيبت نجات ميده و به پادشاهی ميرسه.شکل گيری چنين اسطوره زيبايی در سه هزار سال پيش تنها يک دليل ميتونه داشته باشه!.يونانيان دانايی رو تنها راه زيستن يا حتی شهرياری ميدونستن.وقتی افلاطون در ارمان شهر خيالیش به اين نتيجه ميرسه که فيلسوفان بايد حکومت رو به دست بگيرن،چندان حرف عجيبی نميزنه.دانايی،يگانه راه عبور از جاده هاست.مسافر خاک الود با ترس و لرز میپرسه:اگاهی به چه قيمتی؟!و ابولهول با خونسردی جواب ميده:به قيمت زندگیت!

اما اگاهی چيزی دست نيافتنی هست.پاسخ دادن به سوالهای ابولهول کار چندان اسانی نيست و حتی غير ممکن هست.ابولهول با پنجه غول پيکرش راه رو بر تو ميبنده و از تو میپرسه:اگر يک مرد بگويد من دروغ ميگويم،ايا باز هم دروغ ميگويد؟! ..پاسخ مثبت يا منفی به اين سوال بی فايده است.اگر ابولهول چنين سوالی از شما پرسيد بهتر هست سکوت کنيد و خودتون رو برای مرگ اماده کنيد!

معماهای بی جواب ابولهول ها به sorties مشهورن.كلمه soros در زبان يونانی به معنای ((خرمن)) هست چرا كه معمای خرمن،لاينحل ترين سوال ابولهول ها به حساب میاد:

ابولهول:ايا يك دانه گندم ميتواند به تنهايی خرمنی بسازد؟!دو دانه گندم چطور؟!سه دانه گندم؟

ابولهول اين سوالهای سلسله وار رو از تو ميپرسه و پاسخ تو به هر كدوم از اونها يك نه قاطع خواهد بود.احتمالا يك شبانه روزی ميگذره و تو وقتی به خودت میای كه اون ميپرسه:ايا ده هزار دانه گندم خرمنی تشكيل ميدهد؟!اون وقت هست كه تو بازی رو باختی بی اون كه مرز تبديل دانه به خرمن رو دونسته باشي.

فرض كنيد كه در اخرين لحظه جرات ميکنی و به ابولهول ميگی بله ،ده هزار گندم يك خرمن است.در اين صورت ابولهول سوالاتش رو اينگونه پی ميگيره:اگر ده هزار دانه گندم خرمنی بسازد،پس نه هزار و نهصد و نود و نه گندم هم خرمنی ميسازد......اون اعداد رو يكی يكی پايين مياد تا به صفر برسه و اون وقت هست كه تو ميتونی اون اعداد رو شمارش معكوس زندگیت به حساب بياری!معماهای ابولهول به تو نشون ميدن ساده ترين مفاهيمی كه فكر ميكنی به اونها اگاهی داري،در واقع تاريك ترين نقاط فكر تو هستن.همه ما ادعا ميكنيم تفاوت يك دانه گندم و خرمن رو ميدانيم اما ابولهول ها به ما ثابت ميكنن كه ما هيچ نميدانيم

فلسفه ابهام در يونان باستان بازار گرمی داشت.روزگاری كه افلاطون و ارسطو شاگردانش از منطق و دانايی حرف ميزدن،كسان ديگری هم بودن كه در كوچه های اتن پرسه ميزدن و به رهگذران ياد اوری ميكردن كه هيچ حقيقتی وجود نداره.اونها در اصطلاح سوفيست بودن.فيلسوفانی كه در فلسفه اسلامی به سفسطه گرايان يا سوفسطاييان مشهور شدن.سوفيستها اين توانايی رو داشتن كه به شيوه ابولهول ها،با چند بازی زبانی به تو بفهمونن كه تا امروز اشتباه ميكردي:روز لزوما روشن تر از شب نيست،دو خط موازی ممكن است روزی به هم برسن يا مادر تو لزوما بزرگ تر از تو نيست!سوفيستها با تدريس اصول فلسفه در امد خوبی داشتن در صورتی كه افلاطون و ارسطو دانايی خود رو بی مزد به شاگردان ميبخشيدن.

قدرت گرفتن فلسفه افلاطونی و ارسطويی باعث شد نسل سوفيست ها در يونان باستان منقرض بشه،اما فلسفه زبان امروز كم كم به اين نتيجه ميرسه كه اگر در تاريخ فلسفه،امثال افلاطون و ارسطو راه سوفيست ها رو سد نكرده بودن،بشر به افق های انديشه بازتری راه يافته بود،از بزرگترين سوفيست ها يا سفسطه گرايان يونان باستان ميشه به سقراط اشاره كرد كه تكه كلامی داشت به اين عنوان:((انقدر ميدانم كه هيچ چيز نميدانم)) و بزرگترين دشمن فيلسوفان اون زمان به شمار ميرفت چون با سوال پيچ كردن و چند بازی زبانی فيلسوفان، فلسفه اونها رو به زير سوال ميبرد،در ميان فيلسوفان زبان قرن بيستم،پيتر گيج تقريبا اولين كسی بود كه بحث فلسفه ابهام را بار ديگه زنده كرد.مثال هايی كه اون برای اثبات فلسفه اش به كار ميبرد بی شباهت به معماهای ابولهول ها و سوفيست ها نبود.

ايا يك بچه قورباغه كه هنوز در اب با باله هايش شنا ميكند،ميتواند در يك ثانيه تبديل به قورباغه شود؟مسلما جواب فلسفه ارسطويی منفی است.اما اگر بپذيريم بچه قورباغه،در ثانيه بعد هنوز يك بچه قورباغه است،پس به راحتی ميتونيم پيش بينی كنيم كه اون در دوثانيه بعد هم تبديل به قورباغه نميشه اگر دو ثانيه بعد اون هنوز بچه قورباغه باشه،در ثانيه سوم هم به قورباغه تبديل نميشه چرا كه يك ثانيه برای قورباغه شدن هنوز وقت بسيار كمی هست.اگر اين رشته رو ادامه بديم تنها به يك نتيجه ميرسيم:بچه قورباغه بدبخت هيچ وقت قورباغه نميشه!....فلسفه زبان مدرن به مثالهای جالب ديگری هم دست يافته.مثلا اگر يك مجسمه برنز از اپولو رو اب كنيم و به مجسمه چرچيل بدل كنيم،دقيقا در چه مرزی از زمان ميتونيم روی اون انگشت بگذاريم و بگيم اين مجسمه،هويت خودش رو تغيير داده ؟تغيير يك فر ايند مداوم هست كه جزئيات زمان اون تفاوتی با هم ندارن

پيتر گيج در فلسفه خود گفت چيزی به نام هويت مطلق وجود نداره.هويت ما و همه چيزهای اطرافمون تنها به طور نسبی تعريف ميشن:يعنی نسبت به نقطه قبل و بعد.مجسمه برنزی در هيچ لحظه ای از زمان تبديل به اپولو يا چرچيل نميشه.تنها ميشه گفت اپولوی اين مجسمه كمتر شده يا اين مجسمه چرچيل تر شده. به اين ترتيب حتی هنگامی كه صورت چرچيل در مجسمه به وضوح شكل ميگيره،نميشه معتقد بود،چهره اپولو به طور كامل محو شده،اپولو هنوز در مجسمه وجود داره.اين سرگيجه نسبيت است!

اگر با فلسفه ارسطويی بخوای به ابولهول ها جواب بدي،مسلما خودت رو خراب كردي.در منطق ارسطويی بايد در جواب هر سوال يا بگويی بله يا بگويی نه و اين دقيقا همون چيزی هست كه سوال كننده انتظار داره تا تورو به پرتگاه هل بده.اما در فلسفه نسبيت يا فلسفه سوفيستهای باستان،در جواب هيچ سوالی نمی توان جوابی داد.جواب يك سوال ميتونه امروز بله باشه و فردا نه.جواب يك سوال ميتونه در هر لحظه هم مثبت باشه و هم منفي.(به مجسمه اپولو و چرچيل يك بار ديگه فكر كنيد)اگر سوفيست باشی ممكن هست هيچ وقت نتونی ادعای دانايی بكنی اما به هر حال زنده می موني!


بر گرفته از [External Link Removed for Guests]
Empty spaces - what are we living for?


از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 825
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۸۵, ۸:۴۵ ق.ظ
محل اقامت: pejman.daie@gmail.com
سپاس‌های دریافتی: 20 بار
تماس:

پست توسط pejman »

دوست دارم نظر دوستان رو در مورد سفسطه بدونم پس اگر ممكنه نظر خودتون رو بنويسيد
Empty spaces - what are we living for?


از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 682
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵, ۱۲:۴۷ ق.ظ
محل اقامت: زير آسمون ابري
سپاس‌های ارسالی: 6 بار
سپاس‌های دریافتی: 164 بار
تماس:

پست توسط Montana2100 »

pejman, جان
شما توي جملاتي كه در بالا آورديد اگه دقت كنيد چند قسمتش ضد و نقيضه!
مثلا در جايي گفتيد: "ابولهول ها موجودات غول پيکری بودن،ترکيبی از انسان و شير،چيزی شبيه ابوالهول مصر،که در جاده ها می ايستادن و راه مسافران رو ميبستن،اونها از مسافران يک سوال میپرسيدن،اگر جواب درست ميدادن اجازه عبور ميافتن وگرنه ابولهول ها اونها رو از هم ميدريدن."
و در جايي ديگه گفتيد: "ابولهول اين سوالهای سلسله وار رو از تو ميپرسه!"
و در جاي ديگه گفتيد: "اگر با فلسفه ارسطويی بخوای به ابولهول ها جواب بدي،مسلما خودت رو خراب كردي.در منطق ارسطويی بايد در جواب هر سوال يا بگويی بله يا بگويی نه و اين دقيقا همون چيزی هست كه سوال كننده انتظار داره تا تورو به پرتگاه هل بده.اما در فلسفه نسبيت يا فلسفه سوفيستهای باستان،در جواب هيچ سوالی نمی توان جوابی داد.جواب يك سوال ميتونه امروز بله باشه و فردا نه.جواب يك سوال ميتونه در هر لحظه هم مثبت باشه و هم منفي. اگر سوفيست باشی ممكن هست هيچ وقت نتونی ادعای دانايی بكنی اما به هر حال زنده می موني!"

خودتون گفتيد ابولهولها از مسافران يك سوال مي پرسيدن ولي بعد دوباره گفتيد سوالهاي سلسه وار از تو ميپرسن (كه ميشه چند تا سوال)! خب اين دو حالت خيلي فرق دارن... پس سفسطه ممكنه خود آدم رو هم گول بزنه و دچار اشتباه بكنه!
اينو هم گفتي كه اگه به ابولهولها جواب درست بدي اجازه عبور ميدن وگرنه از هم ميدرن! ولي دوباره گفتي براي نجات نبايد به ابولهوله جواب درستي بدي چون اون منتظر همينه! خب اگه جوابم ندي يا بخواي بپيچونيش هم همين كارو ميكنه ديگه!!! :grin:

در نهايت ما كاري نميتونيم بكنيم و پاسخ همه اين بحثها برميگرده به وجدان اون ابولهوله!!! :::P اگه ميخواد بخوره خب چرا سوال ميكنه... اون كه زورش زياده و مشكلي نداره... پس معلومه كه موجود فهميده ايه و اگه اذيتش نكني و نخواي زرنگ بازي در بياري ميذاره بري... :o :-D
تصویر
.................... دنياي ديگري هم هست كه مي‌توان در آن آواز خواند ...................
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 682
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵, ۱۲:۴۷ ق.ظ
محل اقامت: زير آسمون ابري
سپاس‌های ارسالی: 6 بار
سپاس‌های دریافتی: 164 بار
تماس:

پست توسط Montana2100 »

سفسطه چیست؟

به غیر از فرضهای غلط که یک استدلال را باطل، ضعیف و یا فاسد میسازد، کاستیهای یک استدلال را سفسطه گویند.

سفسطه ها را میتوان به دو گروه رسمی و غیر رسمی دسته بندی کرد:

    سفسطه های رسمی آن دسته از سفسطه ها هستند که با نگاه کردن به ساختار منطقی آنها میتوان آنها را شناخت.
    سفسطه های غیر رسمی آن دسته از سفسطه هایی هستند که با نگاه کردن به محتویات آنها و نه ساختار آنها، مي توان آنها را شناسایی کرد.
    یک استدلال اصولا در موقعی منطقی است که سه شرط داشته باشد.


از الگوی منطقی یا قیاس منطقی درستی پیروی کند.
فرضهای درستی داشته باشد .
فرضها به هم بی ارتباط نباشند .

همانطور که گفته شد به قسمتی از استدلالهای غیر منطقی که کاستی ای بجز مورد دوم داشته باشند سفسطه میگویند. بنابر این هر حرف غیر منطقی ای را نمیتوان سفسطه نامید، بعنوان مثال اگر فرضهای غلطی در یک استدلال دیده شود نمیتوان آنرا سفسطه نامید اما اگر از الگوی منطقی مشخصی پیروی نکند و یا از الگوی مشخصی از سفسطه های رسمی پیروی کند میتوان آنرا سفسطه نامید.

در واقع چندین جور سفسطه وجود داره ولی دو نوعش خیلی مخفی و مرسومه و خیلی ها هم گولش را میخورن. گول خوردنایی که گاهی خیلی گرون تموم میشه. خصوصا تو سیاست! سیاست مدارها هم از این دو جور سفسطه نهایت استفاده را تو سخنرانی هاشون میکنن. برای همین در مورد این دو جور سفسطه می خوام توضیح بدم. البته سفسطه بودن یک استدلال به معنی ناقص بودنشه و نه به معنی اینکه نتیجه اون استدلال از بیخ و بن غلطه. ممکنه حتی اون نتیجه درست باشه ولی سفسطه اثباتش نمی کنه.

مخفی ترین سفسطه استفاده از ارتباط يا همبستگي (correlation) برای رسیدن به نتیجه است بدون در نظر گرفتن پارامترهای مخفیه (Hidden Variables). اول یه مثال میزنم که سفسطه اش واضحه و بعد مثالهایی که نه چندان واضحه ولی بازم سفسطه است.

مثال اول: اگه کسی آمار گیری و تحقیق کنه میبینه که میزان مرگ و میر ناشی از غرق شدن در ماههایی که مصرف بستنی افزایش پیدا میکنه بیشتر میشه. در نتیجه بستنی خوردن منجر به افزایش ریسک غرق شدن میشه! ریشه سفسطه واضحه. یه پارامتر مخفی یعنی گرمی هوا در نظر گرفته نشده. وقتی هوا گرمه هم مصرف بستنی زیاد میشه و هم علاقه به شنا. یعنی دو موضوع کاملا بی ربط با هم کورولیشن دارن چون هردو متاثر از یک ریشه هستن ولی این کورولیشن منجر به این نیست که یکی دلیل دیگری است.

مثال دوم: خانواده هایی که زنان توش قدرت تصمیم گیری دارن کمتر مشکل سوئ تغذیه داره. در نتیجه برای کاهش مشکل سوئ تغذیه به زنان قدرت تصمیم گیری بدین. پارامتر مخفی: سطح سواد زن.

مثال سوم: کشورهایی که آمار شرکت در انتخاباتشون کمتره حکومتهای سالمتری دارن. نتیجه برای کاهش فساد دولتی در انتخابات شرکت نکنید. پارامتر مخفی: میانگین سواد جامعه. واحدهای نظارتی موجود.

مثال چهارم: کشورهایی که درش همجنسگرایی آزاده وضع اقتصادی بهتری دارن. پس برای بهبود اقتصاد همجنس گرایی را آزاد کنین.

مثال پنجم: دخترهای باحجاب کمتر سیگار میکشن. پس برای سیگاری نشدن دخترتون مجبورش کنین چادر سر کنه.

دومین نوع مهم سفسطه دو طرفه کردن نتیجه گیریه. مثال میزنم. بازم مثال اول واضح و مثالهای بعد نه چندان واضحه.

مثال اول: اگه بارون بیاد زمین خیسه. برعکسش میشه: زمین خیسه پس بارون اومده. سفسطه (شاید همسایه آب پاشیده).

مثال دوم: نمرت خوب میشه اگه درس بخونی. پس درس بخون. سفسطه.

مثال سوم: اگه آمریکا تو عراق بمونه خشونت ها ادامه پیدا میکنه. پس باید آمریکا عراق را ترک کنه. سفسطه.

حالا که چونه ام گرمه یه نوع سوم سفسطه را هم بگم. بسط استقراء ناقض.

مثال یک: همه قوهایی که من دیدم سفیدن. پس تمام قوها سفیدن!

مثال دو: همه تستها نشون میده که سرعت نور غیر قابل دسترسیه. پس سرعت بالاتر از نور وجود نداره!

گاهی به حجم اطلاعاتی که در یه روز جذب میکنم فکر میکنم و میبینم بیشتر از نصفش سفسطه است. لزوما غلط نیست ولی استدلال کافی ارائه نشده. پا در هواست.

برگرفته از سايتهاي: [External Link Removed for Guests] و biandish.blogfa.com
تصویر
.................... دنياي ديگري هم هست كه مي‌توان در آن آواز خواند ...................
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1575
تاریخ عضویت: شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۵, ۱:۲۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2 بار
سپاس‌های دریافتی: 238 بار
تماس:

پست توسط Sardar »

pejman, جان
به اون خدايي که مي شناسي باور کن به اين کلمه حساسيت دارم و هر وقت اين کلمه رو مي شنوم ياد يک آدم ... مي افتم که هرچي مي گفتم جواب پس مي داد:
سفسطه توهين
سفسطه فاشيستي
سفسطه ...
خدا به راه راست همه را راهنمايي کند. :AA:
هیهات منا الذلة
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”