خوب داستان از ایتن قراره که : ما توی یک مغازه بودیم ، یکی از دوستام ، داشت بد جوری خودشو پیش یکی از دوستام بالا می برد و مارو پایین ، خلاصه ما هی شنیدیمو ، گوش کردیمو و حرف نزدیم
تا اینکه جریان کشید به ما ، ای بابا عجب ادمهای پیدا میشن ، داشت به من تهمد می زد و می گفت : تو با این کاری که کردی ( البته حق کاملا با من بود ) به ما فلان قدر ضرر مالی زدی ، منم برداشتم گفتم : به من چه می خواستی بگی که این قضیش چطوری .
خلاصه داشت سر همین موضوع مارو حقیر و خودشو رو بالا می برد ، منم برداشتم به اون و دوستمون کفتم که ، خوب به من نکفته بود ، مقصر خودشه ، اقا اونم که دیدش که داره به پایین کشیده میشه ( مثل همه اونا که کم می اورن ) پرید و دست به یقه شد ، اقا ما هم ساکت ؛ هیچی به هش نگفتبم ؛ ولی نه یک چیزی کفتم : من کفتم که من هم می تونم مثل تو عصبانی بشم ؛ اونم مثل این بدبختا که دنبال یک ادم می کردن تا بیوفتن به جونش و اونا خوب مشت و مالش بدن ، به من گفت : تورو خدا عصبانی شو می خوام ببینم چی کار می کنی ( می دونین چی ؟؟؟ خوب اون موقع اگر من عصبانی می شدم و چیزی بهش می کفتم ،خوب ، نیست که هیکلشم 3 تا 4 برابر منه ، می پرید بالامو خودشو خالی می کردو ما هم مقصر که اقا خواسته مارو با عصبانیت بزنه و من از خودم دفاع کردم ) خوب اینایو ولش کن منم خیلی ساده و روان برداشتم بهش کفتم که : من اگر عصبانی نشم ؛ عصاب تو خورد تر میشه و این خیلی جالبه، به قول استادمون از پشت خنجر می خوره درضمن منم کاری به کارش نداشتم و اینطوری هم می زنم هم نمی خورم تازه بعدشم خودش از خودش شرمنده میشه
خوب اقا داستان ما تموم شد ( امیدوارم که بار اخلاقی داشته باشه ) ولی از شما خواهش می کنم که بگین اگر به جای من بودید چی کار می کردید و کار من درست بوده یا نه ؟؟؟
در ضمن چون تند نوشتم غلطاشم فاکتور بکیرید 


