نوآوری یك دانش آموز سومری

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

نوآوری یك دانش آموز سومری

پست توسط ganjineh »

نوشته‌ای كه در پی می‌آید گزارش یك دانش‌آموز سومری از زندگی روزانه‌ی خود است. این نوشته كه به 2500 سال پیش از میلاد باز می‌گردد، به ما نشان می‌دهد كه شاگرد سومری برای كارهای "ناپسند" خود در مدرسه تازیانه می‌خورد و سرانجام چاره‌ای برای این دشواری پیدا می‌كند. نوشته چنین آغاز می‌شود:

ای دانش‌آموز، از كودكی به كجا رفته‌ای؟

به مدرسه رفته‌ام.

در مدرسه چه كرده‌ای؟

لوحم را خواندم، آن را نوشتم و به پایان رساندم. سپس خط‌های نوشته شده برای من آماده شدند و پس از ظهر، نسخه‌هایی كه با دست نوشتم جلوی من گذاشتند.



پس از مدرسه به خانه رفتم. به درون رفتم. پدرم آن جا نشسته بود. از دست‌نوشته‌هایم با پدرم سختن گفتم. سپس لوح را بر او خواندم و پدرم خرسند شد و به راستی از او مهربانی دیدم.

من تشنه‌ام، آبی به من دهید. گرسنه‌ام، نانی به من دهید. پاهایم را بشویید. بسترم را پهن كنید. می‌خواهم بخوابم. پگاه مرا بیدار كنید. نباید دیر برسم و گرنه آموزگار مرا تازیانه می‌زند.

هنگام پگاه برخاستم. مادرم را دیدم و به او گفتم: ناهارم را به من بدهید. می‌خواهم به مدرسه بروم. مادرم دو قرص نان به من داد. به مدرسه رفتم.

در مدرسه مبصر به من گفت: چرا دیر كردی؟ من ترسیدم. قلبم به تندی می‌زد. پیش از آمدن آموزگار وارد شدم. برجای خود نشستم. پدر مدرسه‌ام لوح را برایم خواند و گفت: ... را جا انداختی. تازیانه‌ام زد.

آن كه مسوول سرمشق بود، گفت: هنگامی كه من این جا نبودم، چرا از جایت بلند شدی؟ تازیانه‌ام زد.

دربان گفت:خط شما خوب نیست. تازیانه‌ام زد.

(دانش آموز در این جا حس می‌كند به كمك نیاز دارد و از پدرش می‌خواهد آموزگار را به شام دعوت كند. پدرش چنین می‌كند. آموزگار را برای شام و سپاس‌گذاری به خانه دعوت می‌كنند و پذیرایی می‌كنند و هدیه می‌دهند. اكنون آموزگار به دانش آموز چنین می‌گوید.)

مرد جوان چون سخنم را فراموش نكرده‌ای و آن‌ها را در نظر داشته‌ای، امید آن كه به اوج هنر نویسندگی دست‌یابی و به انجام آن پیروز و كامیاب شوی.

از آن جا كه مرا چیزی دادی كه به دادن آن به هیچ روی مجبور نبودی، هدیه‌ای به من دادی كه بیش از درآمدم بود و مرا سخت بزرگ داشتی، امید است "نیداها"، ملكه‌ی حافظ خدایان، نگهبان تو باشد.

امید آن كه او به نی خوش‌تراش تو نظر مطلوب كند.

امید كه او همه‌ی دیوان را از دست نوشته‌های تو دور كند.

در میان برادرانت، رهبری كنی

در میان همگنانت، سروری كنی

امید آن كه در میان همكلاسانت، به بلندترین جایگاه دست یابی.

منبع:

اشپیل فوگل جكسن، تمدن مغرب زمین، ترجمه محمدحسین آریا، امیركبیر، تهران، 1380
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”