لذتهای رؤیایی عشق و دوست داشتن

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1420
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵, ۹:۵۶ ق.ظ
محل اقامت: سرزمین تاریکی ها
سپاس‌های ارسالی: 1082 بار
سپاس‌های دریافتی: 869 بار
تماس:

لذتهای رؤیایی عشق و دوست داشتن

پست توسط gigi64 »

دوست داشتن و عشق ورزی :


دوست داشتن و عشق ورزی پس از انتقال به جهان های بالاتر باز هم هست . همانطوری که پس از مرگ و انتقال به جهان اول و یا دوم اثیری هم حس دوست داشتن با ما هست یعنی جسد اثیری همان علاقه و دوست داشتن را که در این جهان با خود داشت , همراه خود می برد منتها در جهان های روحی رشد و نمو عشق و دوست داشتن بیشتر از این جهان است .

مثلآ عاشقی که در اثر تکامل عقلی به جهان بالاتر از جهان معشوق خود رفته , همیشه در انتظار رسیدن معشوق خود به آن جهان می باشد .

تصویر

مرگ از حیث طبیعی یک خواب و یا فراموشی موقت می باشد تا جسد اثیری که از بدن مادی آزاد شده بتواند در یکی از سطوح متناسب با رشد عقلی اش در جهان روحی متولد شود . ( در جهان زمینی مرگ یا انتقال به واسطه ناتوانی بدن مادی از حفظ روح و جسد اثیری به وقوع می پیوندد ولی در حهان های روحی انتقال به جهان بعدی در اثر تکامل و رشد عقلی می باشد چون همه جهان های روحی در واقع جهان های عقلی هستند - مترجم )فراموشی مرگ بدین معنی است که روح در پیشرفت , به محض ورود به جهان خود مشاعر جدیدی را به دست می آورد و در قبال امکانات تازه ای که برای ادامه حیات مشاهده می کند به حیرت و تعجب می افتد . در نتیجه همه آن صورت های متغیر و آرزوهای دور و دراز که در حیات زمینی به آن ها مواجه بود , در حالت برزخی همه آن ها را فراموش می کند ولی همین که در سطح متناسب خود مستقر شد , بتدریج همه آن ملکات زمینی از رنج ها و مسرت ها برایش ظاهر می شوند , منتها اگر روح سعادتمند و کمال یافته باشد , رنج ها و بدبختی های زمینی را فراموش می کند و بر عکس اگر روح فاسد و بزهکار باشد , نیکی ها و شادی ها از نظرش محو می شود اما رنج ها و رنج ها و سختی ها برایش تجلی می کنند . تنها چیزی که مرد و یا زن آن را فراموش نمی کنند , دوست داشتن و عاشقی است ( البته اگر آن عشق جسمانی و شهوانی نباشد فراموش نمی کند ) و در هر کجا باشد به یاد معشوق خود هست همین یاد آوری خاطرات آن عشق مقدس , بهترین خاطره برای موجود کوکبی تازه وارد به جهان اثیری می باشد . این یادآوری عشق حقیقی , مانند ستاره درخشان است که حب را برای آینده نامحدود هم هدایت می کند .

فن دوست داشتن :


شودزموند در فصل بیست و یکم کتابش ضمن بحث از حب ( دوست داشتن ) می گوید : ما اکنون پس از انشاء مرگ ( بیان چگونگی حالت مرگ ) به توضیح چگونگی حب می پردازیم زیرا موجودات جهان روحی حب را بالاترین فن حیات می دانند . آن ها می گویند پدیده حب است که از دو جهت به ما حیات می دهد , یکی اینکه همین قانون حب یعنی جاذبه , سبب تکوین جسد فیزیکی و اثیری ما شده و آن ها زا با هم جمع کرده حیات مادی ما را به وجود آورده است .

دیگر - به واسطه همین فن حب بعنی علاقه به تکامل و رسیدن به مبدأ اولی جهان هستی است که سبب شده ارواح همه آن رنج ها و درد های بی نهایتی را که وسیله رسیدن به مراحل عالی حیات می باشد , تحمل کنند . و من ( شودزموند ) در اینجا از حب روحی و همچنین از عشقی که در جسد های اثیری ارواح تجلی می کنند , سخن می گویم .

موجودات روحی که ما هم به زودی پس از مرگ به آنان خواهیم پیوست تمام مراحل حیات جاودانگی خود را در جهان های روحی و ملکوتی به وسیله حب ادامه می دهند , بلی تنها به وسیله محبت و دوست داشتن , البته نمی خواهیم بگوییم که در آنجا یعنی جهان سوم روحی سمرلاند , که یکی از جهان های بی شمار روحی می باشد , اکراه و نفرت نیست زیرا این ادعا صحیح نیست چون جهان سوم روحی ( سمرلاند ) طوری است که بیشتر ما زنده ها پس از مرگ با همه عواطف - نفرت های خود مستقیمآ به آنجا منتقل می شویم , پس برای عده ای از ارواح نفرت و اکراه هم در آنجا هست . ( هر کدام از جهان های روحی از لحاظ ارتعاشات موجی دارای ارتعاشات مخصوص به خود هستند ولی ارواح با حالات مختلف در آن جهان زندگی می کنند . حتی در یک منطقه از جهان سوم , ارواح در روشنایی - مسرت و رفاه هستند , در منطقه دیگر آن ارواح پست و رشد نیافته در تاریکی - ظلمت - نفرت - وحشت فرو رفته اند - مترجم )

لکن به طور کلی در جهان ارواح , یگانه طریق ادامه حیات , عشق و دوست داشتن است ( عشق به هستی - عشق به مبدأ هستس - عشق به همه ارواح حتی عشق به موجودات زمینی ) این طریقه دوست داشتن روشی است که ما باید در همین جهان با فراگرفتن عشق و محبت به دیگران خودمان را با آن روش وفق دهیم ولی انسان های ستاره ای نظر به مقتضای محیط خود همیشه ضرر و خسران نفرت و انزجار را درک می کنند و از آن ها دوری می نمایند . ما هم در زندگی زمینی زیان و ضرر نفرت و انزجار را احساس مس کنیم منتها به واسطه زندانی شدن در این جسد مادی , همه ما نمی توانیم خود را از نفرت و کینه دور نگهداریم .

اما از آنجایی که حیات انسان های کوکبی ( موجودات جهان روحی ) روی حب استوار شده , بنا بر این آن ها معنای حب را به یک معنای وسیع تر از دوست داشتن جنس مخالف اطلاق می کنند . با این همه حب جنسی هم در جهان ارواح مانند جهان زمینی اهمیت اساسی دارد . بنا بر این موجودات جهان روحی عشق جنسی را نه به ابتذال می کشانند و نه آن را مسخره می کنند و نه به آن با نظر زشت و پست نگاه می کنند . اکن ما زمینی ها همه این کارها را درباره عشق جنسی انجام می دهیم .

علت دوم که سبب می شود ارواح در فن عشق هم ماهر و توانا باشند این است که آن ها در جسد اثیری زندگی می کنند نه در پوشش فیزیکی و چون عقل و تفکر در جسد اثیری آزاد تر است , بنا بر این همین رشد و آزادی عقلی آن ها را قادر ساخته که به مسئله عشق و دوست داشتن و به مقتضیات آن حساس تر باشند و اسا حیات خود را روی آن استوار کنند .

من اشتباه نمی کنم اگر بگویم که انفعالات عشقی در جهان های روحی عمیق تر و لطیف تر از همه فنون حبی که ما در زمین داریم می باشد و فاصله میان این دو عشق به اندازه فاصله عشق ما انسان ها و حیوانات پست است . هر طفل کوکبی ( جهان روحی ) از بدو ولادت خود درک می کند که علاقه به جنس مخالف با همه صورت های مختلفش منشأ سرور و اساس همه عوامل حیات می باشد . او همه چیز را از عشق می داند ( می داند که عشق زیباست و جسد اثیری بر آن عشق جمال خاص می دهد ) و باز هم می داند که مقام عشق برای جسد اثیری مانند مقام عقل و روح می باشد .

باز هم آن ها می دانند که خداوند در پشت سر همه پدیده هاست و این عشق عقل و روح را او به ما داده است نا از آن ها در راه سلامتی و رفاه خود استفاده کنیم و همین تشخیص هاست که فرق این تعلیمات جنسی را که به اطفال زمین داده می شود با تعلیمات اطفال آسمانی بیان می کند .

باز هم آن ها خود می دانند که حب زمینی در تحت تسلط یک سلسله قوانین دینی و عرفی قرار گرفته است ولی حب جهان ارواح آزاد از هر گونه قیود می باشد . همانطوری که حضرت مسیح فرموده و با همان حب هم زندگی کرده است . حضرت مسیح هیچگاه نگفت که انسان ها از زندگی واقعی رو گردان شوند , چون خودداری از لذات حب زندگی یک نوع تحکم به فطرت است .

ولی باید دانست که فرو رفتن در شهوت و یا خودداری از حب ورزیدن دو امر متناقض می باشند و هر دو هم دشمن روح هستند و آن را از پیشرفت و تکامل باز می دارند . با این همه هر عالم فیزیولوژی معاصر می داند که در جهان هستی هر شیء دو رو دارد . همانطوری که در جهان ما شهوت رانی صرف منجر به تنزل روحی و در نتیجه فساد جسم می گردد , همانطور هم یک جمال روحی برای استفاده معنوی هست که به هیچکدام از ملکات ما لطمه نمی زند و حتی زیبایی و لطافت روحی را زیادتر می کند . وقتی که ما زمینی ها به همین مسئله توجه می کنیم و فرق میان این دو حب بگذاریم نصف راه ارتقاء به ملکوت را پیموده ایم .

پس زشت ترین مناظر در روی زمین ما دو منظره است : یکی منظره زاهدی که نفس خود را معذب می کند و جسم خود را ادب می کند تا خود را از همه لذایذ دنیوی محروم سازد و حتی عقل خود را هم مسخ می کند تا از موهبت حیات و لذات واقعی آن دور نگهدارد , در صورتی که حیات واقعی بدون اینها امکان ندارد .
منظره دیگری - منظره کسانی است که روح و جسم خود را در شهوت رانی و لذت های صرف بدنی , پاره پاره و متلاشی می سازند .

موجودات روحی در خلال پنجاه سال اخیر به واسطه ارتباط مکرر با آن ها به ما مطالبی گفته اند که نباید از شنیدن آن ها غافل باشیم و آن مطالب این است که ما با پر کردن جسدمان از شهوت رانی و تمنیات متنوع بی ارزش نمی توانیم داخل یک مملکت حب بشویم بلکه باید با اعتدال و نگهداری نفس از شهوت رانی بیجا و تمنیات ناروا عمل کنیم . این را هم گفته اند که دوستی روحی و معنوی باید مقدم دوستی جسمانی باشد و سعادت جسم تنها آدمی را وادار به از بین بردن سعادت روحی می کند و آن سعادت روحی هم جز با انتخاب ارادی یک جنس مخالف , جهت حیات مشترک کامل نمی گردد .


در کتاب واقعیت دنیای روح وزندگی زمینی "دکتر لی"در پیامهای خود از کفیت عشق در دنیای ارواح و تفاوت آن با عشق زمینی این چنین میگوید:

عشق جسمي، عشق زناشوئي يا عشقي است كه در آن مردان و زنان بطور جسمي بهم ميپيوندند. بر روي زمين زماني ما احساس شور و هيجان ميكنيم كه جسم‌هاي ما با يكديگر ملاقات كرده و عشق را تجربه كنند. اما درك رابطة عشقي بين مرد و زن فاقد بدن‌هاي جسمي، در دنياي روح، براي مردم روي زمين دشوار است. رابطة عشق زناشوئي بين ارواح والا مقام، نزديك به خدا، بسان يك تابلوي نقاشي بسيار زيبائي است.

وجود آن دو در حين رابطة عشق بطور كامل يكي ميشوند، و بدين سبب آنها ميتوانند شور و هيجاني قوي از طريق وجود و قلب خود احساس كنند كه وراي احساس عشقي است كه آنها بر روي زمين تجربه كرده‌اند. اين مثل آفرينش حياتي والاتر در غياب و انكار كامل نفس است. مثل اين است كه احساس ميكنيد در دنيائي سحر‌آميز بسر ميبريد.و آن منظره چنان زيبا است كه نظاره‌گران براستي سرمست ميشوند.
شما بيشتر از آنكه احساس شرمندگي و خفت داشته باشيد، آنچنانكه بر روي زمين احساس ميكرديد، ميتوانيد صحنه را با تحسين زيبائي همراه با قلبي مملو از صلح و آرامش مشاهده كنيد.

چون عشق روحي بطور جسمي از طريق اعمال بدن ديده نميشود، براي بعضي‌ها بنظر ميرسد كه اين عشق به آنهائي كه بر روي زمين زندگي ميكنند ربطي ندارد. با اينحال اين عشقي است كه براي ساكنان زمين بسيار لازم و ضروري است. از آنجائيكه هر كسي داراي وجود دروني است، اگر شما نتوانيد آن را بخوبي پرورش دهيد، براي يكي شدن در مقام زن و شوهر و تكامل عشق در دنياي روح با مشكلات بسياري مواجه خواهيد شد.حال اين زوج چگونه ميتوانند كه عشق كامل را تجربه كنند؟ وقتيكه قلب شوهر در احترام به همسرش و قلب زن در عشق به شوهرش يكي شوند، عشق آنها ميتواند توسعه يافته و در جهت كمال بالغ شود. چون براي دستيابي به اين امر در دنياي روح به زمان بيشتري نياز است، در زمان زندگي بر روي زمين، بايد سعي نمائيد تا با بدن جسمي خودتان، قلبتان را پرورش داده و ميوة عشق كامل را برداشت كنيد.براي نتيجه، ما ميبايست زندگي كوتاه زميني خود را در انتظار عشق كامل بخوبي مورد استفاده قرار دهيم، عشقي كه در بهشت در انتظار زوج بالغ و كامل خواهد بود.
زوج‌ها با پرورش و تشويق يكديگر در دستيابي به عشق راستين، ميوة عشق كامل را برداشت ميكنند. و اما عشق الهی بسان عشق بدون قيد و شرط والدين نسبت به فرزندانشان، خدا در زمان آفرينش ما انسانها، عنصري نامحدود و بيكران را به ما اعطاء نموده است. اين عشق الهي است. اما بواسطة سقوط بشر و تغييرات متعاقب آن در طي اعصار، استاندارد اصيل عشق اعطاء شده از جانب خدا، تحريف و خراب شده است. به اين سبب قلب خدا مملو از دردي عظيم شد. بنابراين، با شناخت ارزش عشق بنيادي و بدون قيد و شرط خدا، راه آزادي و رهائي ساكنان جهنم گشوده شده و جهنم نابود خواهد شد.

عشق جسمي و عشق روحي ميبايست تنها بين زن و شوهر وجود داشته باشد. اما بسبب نابودي اين نوع روابط عشق، بشريت از پاية عشق الهي‌ جدا و دور شده‌اند. عنصر نامحدود و بيكران اعطاء شده از جانب خدا عشق است. اين عشق، خواهان فدا كردن و دهش دوباره و دوباره بوده و ميزان آن بدنبال فداكاري بزرگتر و عظيم‌تر ميشود. اما بدليل نابودي و فساد ريشه، امروزه راه براي بازسازي بسيار دشوار گشته‌ است .بنابراين با يكي شدن با عشق اعطائي از جانب خدا، راه براي آزادي تمامي بشريت گشوده شده، و جهنم در دنياي ابدي نابودو محو خواهد شد. بر اين اساس، اگر ما به يكديگر عشق ورزيده و اعتماد كنيم، نه جهنم و نه جنگ بشريت را روبروي يكديگر قرار خواهد داد. ما با بفساد كشيدن ريشه، به زندگي خود سمت و جهت داده‌ايم، و به اين علت دنياي روح بسيار پيچيده و درهم و برهم شده ومجازات‌هاي همراه با ناله و درد جهنم پا به عرصة وجود نهاده است. ما ميبايست عشق فطري اعطاء شده از جانب خدا و عشق زناشوئي را در خود پرورش داده، آن را حفظ نمائيم.

[External Link Removed for Guests]


:) این گل رو تقدیم می کنم به همه دوستان و کاربران در centralclubs که می دونم حتماً به نوع و شکلی، دارای عشقی در زندگیشون هستند.

تصویر
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”