بهزاد بلور
تو این بیست و چهارساعتی که اینجا هستیم (قدس/اورشلیم/بیت المقدس!) فهمیدم که این شهر مشکل آب داره!
آبیاری اینجا قطره ایه، و با اینکه این کشور کنار دریای مدیترانه اس، رسوندن آب به شهرهاش دردسره!
این یعنی که از ساعت شیش و نیم صبح به بعد فشار آب میره پائین، آب یاری محیط سبز اینجا تقریبا همه اش قطره ایه و سیفونش حتی شماره 1 و 2 داره!
جالبه که وقتی دارم اینو مینویسم آب دوش اتاق هتلم بازه که حموم گرم شه.
اونجوری که روی اینترنتم خوندم اینجا از جانب آب بد شانسی آوردن. یه دریای بزرگ دارن که حتما شنیدین، بحر المیت که اینقد آبش شوره که میشه روش دمر خوابید و روزنامه خوند!
حالاعلت کمبود آب اینجا تابستونای بلند و خشکشه که شیش ماهه طول میکشه!! الان خانمی که بغل دستم نشسته میگه که "یه سالی زمستون هم بارون و برف نیامد و ما بدبخت شدیم!" البته جای ماریان توالت خالی که بگه " اگه آب ندارن چرا کوکا نمیخورن"!.
بریم جبهه
امروز برحسب اجبار رفتیم "دانشگاه زبان عبری اورشلیم" برای شرکت در یک کنفرانس جدی و ترسناک درباره "ایران، حماس و حزب الله "( فکر کنم ترجمه اش این بود). از اونائی که اگه اسلاید نشون ندن بدون شک خرخر سرسام میکنه. جالبه که همینطور هم شد!
سخنرانها اکثرن عکس و صدا نداشتن که نمایش بدن یا اگه داشتن دستگاه کار نکرد و من و مهدی که برای ضبط کنفرانس رفته بودیم دائمن کله مون میرفت، اطراف نیگا کردم دیدم اونائی هم که بالای شصت سالشونه خوابه خوابن!
در نهایت لا به لای خواب و بیداری من این دستگیرم شد که از دید خیلی از اسرائیلی ها حماس و حزب الله حکم نمایده ایران در مدیترانه رو داره و متوجه شدم که نشستن بین کسانی که انگار خطاب به تو دارن حرفاشونو میزنن چه حس عجیبیه! اونجا بود که فهمیدم... اینکه ما از اسرائیلی ها هی بد بگیم و گمون کنیم که تاثیر مثبتی میزاریم ، اشتباه کردیم، شدیدأ! ( به کسی بر نخوره چون حوصله ندارم برگردم این نتیجه گیری رو پاک کنم، وبلاگه دیگه) چون خودم به عنوان یک ایرانی ( نگفته نمونه که بیشتر وقتها سخنرانها رعایت عدالتو کردن) اونجا که نشسته بودم هر حرفی که شنیدم باعث شد که بیشتر و بیشتر جبهه بگیرم.
ولی تا حالا هر کسی ما رو اینجا دیده حالا چه عبرانی چه عرب بی نهایت مهمون نواز هستن و آدم هر جا میره دلش نمیاد خداحافظی کنه، حتی از کنفرانس!
جنبش دانشجوئی
این دانشگاه (همونی که توش کنفرانسه) خیلی بزرگه.
امروزوقتی رفتیم تو حیاطش دیدیم کلی دانشجو از کلاسا اومدن بیرون ولی هیچ جنب و جوشی ندارن! هر گوشه اش یه دسته دانشجو یا دارن سیگار میکشن یا قدم میزننن یا اخم کردن بحث میکنن یا جوک تعریف میگن قه قه میخندن ، یا تیپ زدن و رفتن توو حس!
یاااااااا... دیگه بسه
خوشگلا باید بجنگن!
موقعیت شد که با دانشجوها قاطی بشم، یه سری دختر سیاهپوست دیدم که بعد از صحبت باهاشون فهمیدم که اصلیتشون حبشی / اتیوپیائیه! البته دو تا شون اینجا به دنیا اومده بودن و یکیشون تازه دو سال بود که اسرائیلی شده بود. بین 18 تا 23 سالشون بود و به زحمت انگلیسی حرف میزدن.
فهمیدم که از مهاجرای یهودیه اتیوپی هستن، و جالبه که هی میگفتن که ماله پروژه هستن! بعدا با انگلیسیه دست و پا شکسته فهمیدم که پروژه یعنی که ارتش پول دانشگاهشون رو میده و در عوض وقتی مدرک گرفتن باید دو سال خدمت سربازی برن! البته تو واحدهای پشتیبانی میرن.( الان تو حرفایی که اینجا دور میز میشه یکی گفت که یه دختر تو جنگ لبنان کشته شده ودر ضمن نظام وظیفه برای دختر و پسرهای عرب اجباری نیست).
اسرائیل بهتره یا ایران؟
با یه سری پسر فلسطینی که توو دانشگاه عبری یاد میگرفتن حرف زدیم، 18 ساله بودن.
میگفتن که زندگی اینجا رو دوس دارن و دارن عبری میخونن که وارد بازار کار بشن. وقتی که یه اسرائیلی مسلح که فکر کنم امنیت دانشگاه بود نزدیک شد با احتیاط حرف میزدن، میگفتن که اینجا آزادی بیان فقط شعاره اگه حرفهای خلاف رژیم بزنی پلیس میگیرتت! ولی بچه های اسرائیلی میگفتن آزادی مطلق هست!
از این پسر جوون پرسیدیم که درباره ایران چی فکر میکنه گفت ایران و دوست و کشور قوی ایه ولی برای زندگی اسرائیل رو به ایران ترجیح میدم!
تابش خورشید ممنوع
پایان امروزمون هم با دو صحنه خیلی جالب تموم شد، یکی خورشیدی که پشت ابر تیره و غبار محلی مثله ماه شده بود!
ورود ایرانیا ممنوع
و مراسم عروسی یه زوج یهود ( اینجا به ما گفتن کلیمی یه اسم من در آوردیه و یهود بهتره) بیرون یه کنیسا بود که بعدش هم رفتیم رستوران بقلیش.
اینجا دم در هر رستورانی کیفا رو میگردن، اینبار ماموره هی یه چیزائی به ما گفت بعدش هم با عصبانیت رامون داد توو. به خودمون گفتیم فهمیده ایرانی ایم، میخواد رامون نده و نژادپرستی راه انداخته.
رفتیم پایین دیدیم رستوران دربست رزرو شده برای همون عروسی!
فهمیدیم بیچاره ماموره میخواسته به ما بفهمونه که اینجا مهمونی خصوصیه و روستوران برای عموم تعطیله!
Please Login or Register to see this code

