سفرنامهء اسرائيل (بازديد يک خبرنگار ايراني از اسرائيل)

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

آب مقدس

پست توسط Reza6662 »

آب مقدس

بهزاد بلور

تو این بیست و چهارساعتی که اینجا هستیم (قدس/اورشلیم/بیت المقدس!) فهمیدم که این شهر مشکل آب داره!
آبیاری اینجا قطره ایه، و با اینکه این کشور کنار دریای مدیترانه اس، رسوندن آب به شهرهاش دردسره!
تصویر

این یعنی که از ساعت شیش و نیم صبح به بعد فشار آب میره پائین، آب یاری محیط سبز اینجا تقریبا همه اش قطره ایه و سیفونش حتی شماره 1 و 2 داره!

تصویر
جالبه که وقتی دارم اینو مینویسم آب دوش اتاق هتلم بازه که حموم گرم شه.

اونجوری که روی اینترنتم خوندم اینجا از جانب آب بد شانسی آوردن. یه دریای بزرگ دارن که حتما شنیدین، بحر المیت که اینقد آبش شوره که میشه روش دمر خوابید و روزنامه خوند!
حالاعلت کمبود آب اینجا تابستونای بلند و خشکشه که شیش ماهه طول میکشه!! الان خانمی که بغل دستم نشسته میگه که "یه سالی زمستون هم بارون و برف نیامد و ما بدبخت شدیم!" البته جای ماریان توالت خالی که بگه " اگه آب ندارن چرا کوکا نمیخورن"!.


بریم جبهه
امروز برحسب اجبار رفتیم "دانشگاه زبان عبری اورشلیم" برای شرکت در یک کنفرانس جدی و ترسناک درباره "ایران، حماس و حزب الله "( فکر کنم ترجمه اش این بود). از اونائی که اگه اسلاید نشون ندن بدون شک خرخر سرسام میکنه. جالبه که همینطور هم شد!

تصویر

سخنرانها اکثرن عکس و صدا نداشتن که نمایش بدن یا اگه داشتن دستگاه کار نکرد و من و مهدی که برای ضبط کنفرانس رفته بودیم دائمن کله مون میرفت، اطراف نیگا کردم دیدم اونائی هم که بالای شصت سالشونه خوابه خوابن!
در نهایت لا به لای خواب و بیداری من این دستگیرم شد که از دید خیلی از اسرائیلی ها حماس و حزب الله حکم نمایده ایران در مدیترانه رو داره و متوجه شدم که نشستن بین کسانی که انگار خطاب به تو دارن حرفاشونو میزنن چه حس عجیبیه! اونجا بود که فهمیدم... اینکه ما از اسرائیلی ها هی بد بگیم و گمون کنیم که تاثیر مثبتی میزاریم ، اشتباه کردیم، شدیدأ! ( به کسی بر نخوره چون حوصله ندارم برگردم این نتیجه گیری رو پاک کنم، وبلاگه دیگه) چون خودم به عنوان یک ایرانی ( نگفته نمونه که بیشتر وقتها سخنرانها رعایت عدالتو کردن) اونجا که نشسته بودم هر حرفی که شنیدم باعث شد که بیشتر و بیشتر جبهه بگیرم.
ولی تا حالا هر کسی ما رو اینجا دیده حالا چه عبرانی چه عرب بی نهایت مهمون نواز هستن و آدم هر جا میره دلش نمیاد خداحافظی کنه، حتی از کنفرانس!


جنبش دانشجوئی
این دانشگاه (همونی که توش کنفرانسه) خیلی بزرگه.

تصویر
امروزوقتی رفتیم تو حیاطش دیدیم کلی دانشجو از کلاسا اومدن بیرون ولی هیچ جنب و جوشی ندارن! هر گوشه اش یه دسته دانشجو یا دارن سیگار میکشن یا قدم میزننن یا اخم کردن بحث میکنن یا جوک تعریف میگن قه قه میخندن ، یا تیپ زدن و رفتن توو حس!

تصویر

یاااااااا... دیگه بسه

تصویر


خوشگلا باید بجنگن!
موقعیت شد که با دانشجوها قاطی بشم، یه سری دختر سیاهپوست دیدم که بعد از صحبت باهاشون فهمیدم که اصلیتشون حبشی / اتیوپیائیه! البته دو تا شون اینجا به دنیا اومده بودن و یکیشون تازه دو سال بود که اسرائیلی شده بود. بین 18 تا 23 سالشون بود و به زحمت انگلیسی حرف میزدن.

تصویر

فهمیدم که از مهاجرای یهودیه اتیوپی هستن، و جالبه که هی میگفتن که ماله پروژه هستن! بعدا با انگلیسیه دست و پا شکسته فهمیدم که پروژه یعنی که ارتش پول دانشگاهشون رو میده و در عوض وقتی مدرک گرفتن باید دو سال خدمت سربازی برن! البته تو واحدهای پشتیبانی میرن.( الان تو حرفایی که اینجا دور میز میشه یکی گفت که یه دختر تو جنگ لبنان کشته شده ودر ضمن نظام وظیفه برای دختر و پسرهای عرب اجباری نیست).


اسرائیل بهتره یا ایران؟
با یه سری پسر فلسطینی که توو دانشگاه عبری یاد میگرفتن حرف زدیم، 18 ساله بودن.

تصویر

میگفتن که زندگی اینجا رو دوس دارن و دارن عبری میخونن که وارد بازار کار بشن. وقتی که یه اسرائیلی مسلح که فکر کنم امنیت دانشگاه بود نزدیک شد با احتیاط حرف میزدن، میگفتن که اینجا آزادی بیان فقط شعاره اگه حرفهای خلاف رژیم بزنی پلیس میگیرتت! ولی بچه های اسرائیلی میگفتن آزادی مطلق هست!
از این پسر جوون پرسیدیم که درباره ایران چی فکر میکنه گفت ایران و دوست و کشور قوی ایه ولی برای زندگی اسرائیل رو به ایران ترجیح میدم!


تابش خورشید ممنوع
پایان امروزمون هم با دو صحنه خیلی جالب تموم شد، یکی خورشیدی که پشت ابر تیره و غبار محلی مثله ماه شده بود!
تصویر


ورود ایرانیا ممنوع
و مراسم عروسی یه زوج یهود ( اینجا به ما گفتن کلیمی یه اسم من در آوردیه و یهود بهتره) بیرون یه کنیسا بود که بعدش هم رفتیم رستوران بقلیش.

تصویر

اینجا دم در هر رستورانی کیفا رو میگردن، اینبار ماموره هی یه چیزائی به ما گفت بعدش هم با عصبانیت رامون داد توو. به خودمون گفتیم فهمیده ایرانی ایم، میخواد رامون نده و نژادپرستی راه انداخته.
رفتیم پایین دیدیم رستوران دربست رزرو شده برای همون عروسی!
فهمیدیم بیچاره ماموره میخواسته به ما بفهمونه که اینجا مهمونی خصوصیه و روستوران برای عموم تعطیله!

Please Login or Register to see this code
[External Link Removed for Guests]
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

از رنجی که می برند

پست توسط Reza6662 »

از رنجی که می برند

مهدی پرپنچی

احمد، یوسف و باسم، سه عرب فلسطینی ساکن بیت المقدس اند. در قهوه خانه ای در بخش عرب نشین بیت المقدس با آن ها آشنا شدم. روزهای جمعه و شنبه، در اسراییل تعطیل عمومی است و کافه ها، رستوران ها، بارها و کلوب ها تا اواخر شب بازند و پذیرای مردمی که خسته از یک هفته کار و تلاش روزانه، می خواهند شبی را با دوستان و بستگانشان به تفریح بگذرانند.

[External Link Removed for Guests]

کافه، مملو است از جمعیت و صدا به صدا نمی رسد، در گوشه ای نشسته ام و مشغول هضم انبوه دیده ها و شنیده هایم در طول سه روز اقامت در بیت المقدس، که ناگهان صدایی توجه ام را جلب می کند. مردی میانه سال با موهای جوگندمی، جمله ای به زبان می گوید که متوجه نمی شوم. به انگلیسی می گویم ببخشید. به انگلیسی می پرسد "عربی بلدی؟" می گویم "نه" و همین، فتح بابی می شود برای گفتگویی طولانی با سه عرب فلسطینی تبار که زاده بیت المقدس اند.

احمد می پرسد اهل کجایم و تا می شنود ایرانی ام با خوشحالی می گوید پنج سال پیش با چند ایرانی آشنا شده که در خیابان یافا مغازه دارند و به کسب و کار مشغول اند. یوسف و باسم می گویند تا حالا ایرانی ندیده اند و وقتی می گویم ده ها هزار ایرانی در اسراییل زندگی می کنند با تعجب یکدیگر را نگاه می کنند.

هر سه شان برای بنیادی مسیحی کار می کنند که خدمات عمومی به مردم بیت المقدس ارائه می کند. بر خلاف یوسف و باسم که مسیحی اند، احمد مسلمان است و می گوید از کارش برای کلیسا راضی است و از آن لذت می برد. هر سه تاکید می کنند که تفاوت دین و ایمانشان، خللی در دوستی و همکاری شان ندارد و اعراب فلسطینی، اعم از مسلمان یا مسیحی، قرن هاست با صلح و صفا در کنار هم زندگی کرده اند و در غم و شادی یکدیگر، شریک اند. می گویند مشکل اصلی شان، اسراییل است.

اعراب فلسطینی ساکن بیت المقدس، بر خلاف اعراب اسرائیلی، ملیت اسرائیلی ندارند اما دارای کارت های شناسایی آبی رنگی هستند که به آن ها امکان سفر به شهرهای اسرائیلی را می دهد. احمد، آخرین باری که به تل آویو سفر کرده، تابستان سال گذشته بوده و این یعنی تقریبا یک سال پیش. یوسف می گوید خواهری در تل آویو دارد و سه ماه پیش برای دیدار او به این شهر رفته بوده و باسم، اصلا به خاطر ندارد آخرین باری را که به اراضی اسرائیلی سفر کرده است.

فاصله اورشلیم تا تل آویو، تنها 63 کیلومتر است اما بسیاری از اعراب بیت المقدس، با این که به لحاظ قانونی، امکان سفر به تل آویو که مرکز تجاری و قلب اقتصادی اسرائیل است را دارند، به ندرت به این شهر مسافرت می کنند. می گویند به دلیل مشکلاتی که هنگام سفر و عبور از پاسگاه های پلیس وجود دارد، حتی زحمت سفر به رام الله که تنها ده دقیقه با بیت المقدس فاصله دارد را هم به خود نمی دهند.

می گویند آرزویشان این است که روزی فرا برسد که بتوانند آزادانه زندگی کنند و هر جا که خواستند و هر زمان که خواستند، سفر کنند. می گویند زندگی شان، وابسته به کمک هایی است که از جامعه بین الملل می رسد و آن ها این را نمی خواهند. می گویند نمی خواهیم فرزندانمان، همان سرنوشتی را پیدا کنند که ما پیدا کردیم. می گویند خواهان صلح اند و از جنگ و خونریزی خسته شده اند. می گویند رهبران سیاسی جهان باید بدانند که مردم فلسطین در عذابند.

صحبت طولانی شد. درباره کمک های کشورهای عربی و ایران به فلسطینی ها پرسیدم و این که آیا این کمک ها، تاثیری در زندگی شان داشته. گفتند این کمک ها، دوای درد ما نیست؛ درست است که کشورهای مسلمان به ما کمک می کنند اما راه حل درگیری اعراب فلسطینی و یهودیان اسرائیلی ، دست خود فلسطینیان است. گفتند فلسطینی ها باید راه مذاکره را یاد بگیرند و با اسرائیل گفتگو کنند.

احمد گفت: "آرزو دارم خداوند جهان را از نو بسازد و این بار بهتر بسازد."

[External Link Removed for Guests]
پی نوشت: این هم عکسی دیگر از احمد، باسم و یوسف. تفاوتش با اولی در لبخندی است که بر لبانمان نشسته. بهزاد این عکس را اول گرفت اما بلافاصله صدایش درآمد که این چه عکسی است؟ چرا شماها ماتم گرفته اید؟ حاصل زحمات بهزاد، لبخندی شد که تصویرش را بالاتر دیدید. ممنون بهزاد جان.

Please Login or Register to see this code
[External Link Removed for Guests]
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

دهکده کمونیستی

پست توسط Reza6662 »

دهکده کمونیستی

مهدی پرپنچی


[External Link Removed for Guests]
حدود 10 صبح، از تل آویو راه می افتیم به مقصد حیفا. هدف از این سفر چیز دیگری است که داستانش را به موقع تعریف خواهم کرد اما در مسیر، از جایی دیدن می کنیم که چیزی از داستان اصلی، کم ندارد. ده، پانزده کیلومتر مانده به حیفا، ماشین می پیچد به فرعی و از دروازه ای بزرگ، وارد کیبوتص هزوریا می شود.


[External Link Removed for Guests]
الیسا دویر مقابل دروازه به انتظارمان ایستاده. زن لاغر اندام نسبتن قد کوتاهی است که فکر می کنم باید 60 سال را داشته باشد. به عبری، سلام و احوال پرسی می کند و جملاتی می گوید که از لحنش پیداست در خوشامدگویی است. تنها همان یک کلمه اولش را می فهمم: "شالوم."

محدوده کیبوتص یا دهکده کمونیستی / سوسیالسیتی، از همان دروازه آغاز می شود اما برای رسیدن به خانه ها و باقی قضایا، باید هفتصد، هشصد متری جلوتر رفت. خانه ها، در سمت راست بنا شده اند و سمت چپمان، به محاذات خانه ها، ساختمان های بزرگ تری دیده می شوند که یکی شان به دلیل رنگ های متنوع نمای جلویش، جلوه بیش تری دارد. در امتداد نگاهم، کوه نسبتا بلندی است که درختان پرپشتش، آدم را یاد جنگل های شمال ایران می اندازد.

الیسا یکریز حرف هایی می زند که امید و بهزاد و من یک کلمه اش را هم نمی فهمیم. فکر می کنم لابد حرف هایش به ما ربطی ندارد، بهزاد اما طاقت نمی آورد و با احترامات فائقه می پرسد Can you speak English معلوم می شود متولد واشنگتن است و سی سالی است جلای وطن کرده و در اسرائیل، کیبوتص نشین شده است. زن مهربانی است با انبانی از معلومات.


[External Link Removed for Guests]
تور کیبوتص ما آغاز می شود. جلوتر می رویم، می پیچیم به راست، از مقابل سالنی که ارتفاعش، بیش از سی متر به نظر می رسد عبور می کنیم و جلوی ساختمان مجاور پیاده می شویم. از پله ها که می رویم بالا، صفحات نایلونی که رویشان عکس مواد غذایی مختلف دیده می شود، ملتفتمان می کند که بناست از کارخانه تولید روکش برای بسته بندی مواد غذایی، دیدن کنیم. چهار پنج نفری از مسئولان کارخانه، دوروبرمان را می گیرند و مصاحبه، شروع می شود. دو طرف راهروی طولانی و تمیزی که در آن ایستاده ایم، اطاق هایی دیده می شوند که در هرکدامشان، چند نفری پشت کامپیوتر نشسته و چشم دوخته اند به مانیتور مقابل.

راهرو را ادامه می دهیم و به راست که می پیچیم، شیشه های بزرگی می بینیم که آنطرفش سوله ای قرار گرفته با دستگاه هایی عظیم در داخلش. لایه های نایلون شفاف از لابلای دستگاه ها می لغزد و در انتها، لوله می شد حول محوری که لابد وقتی قطرش به حد معینی رسید، بناست جایش را به محوری دیگر بدهد. مهندسی که لهجه آمریکایی دارد می گوید این نایلون، با وجود نازکی بیش از حدش، 9 لایه است. توضیح می دهد که این تکنولوژی، در اختیار تنها هفت هشت کشور جهان است. این موضوع به قدری برایشان مهم است که اجازه تهیه عکس و فیلم از داخل ساختمان به ما نمی دهند.


[External Link Removed for Guests]
به ساختمان مجاور می رویم که نمایشگاه مبلمان است. توضیح می دهند که پیش تر، در این کیبوتص، کارگاه عظیم طراحی و تولید مبل مشغول به کار بوده اما چند سال پیش، بنا به تصمیم اهالی، کارگاه فروخته می شود و جایش را به نمایشگاه و فروشگاه مبل می دهد.

پس از نمایشگاه، به دیدن گاوداری کیبوتص می رویم. می گویند با این که گاوداری، تخصص اصلی کیبوتص هزوریا نیست، با این حال، تولید شیر در این جا، بسیار بیشتر از گاوداری های دیگر است. می گویند محل زندگی گاوها را از محل دوشیدنشان جدا کرده اند و گاوها، هنگام شیردوشی، به جای مخصوصی منتقل می شوند. به این ترتیب، گاوها، به محض راه افتادن به سمت محل، شروع می کنند به شیر دادن؛ به عبارت بهتر، گاوها را شرطی کرده اند تا بهتر بدوشندشان.

نوبت به منطقه مسکونی کیبوتص می رسد. تا یادم نرفته بگویم کیبوتص، به دهکده های اشتراکی گفته می شود که مالکیتش، متعلق به ساکنان آن است. ایده تشکیل کیبوتص، به اوایل قرن نوزده میلادی می رسد. گفته می شود مهاجران یهودی روسیه در سال 1909، نخستین کیبوتص را در اسراییل، تاسیس کردند. بعدها، این ایده که ریشه در صهیونیزم و سوسیالیزم دارد، به تدریج پا گرفت و تبدیل شد به یک نوع شیوه زندگی به خصوص که منحصر به اسراییل است.


[External Link Removed for Guests]
در کیبوتص، هر کسی به اندازه توانش کار می کند و به اندازه نیازش از درآمد عمومی استفاده می کند. همه چیز کیبوتص، مال همه اهالی است و در عین حال، مال هیچ کدامشان نیست. در یک کلام، مالکیت در کیبوتص، اشتراکی است.

الیسا می گوید به نسبت تعداد هر خانوار، خانه هایی در اختیارشان گذاشته می شود. اگر کسی فرزند بیشتری داشت، خانه بزرگ تری نصیبش می شود و به این ترتیب، اهالی تشویق به زادوولد می شوند. مقابل کودکستان کیبوتص هزوریا، روی ماسه ها، انبوهی وسایل خانهء کهنه و خراب دیده می شود. از پرینتر گرفته تا جاروبرقی و دوربین عکاسی و یخچال و اجاق گاز و ...


[External Link Removed for Guests]
الیسا می گوید "ما در کیبوتص، معتقدیم کودکان به جای اسباب بازی، باید با ابزاری که در زندگی واقعی مورد استفاده قرار می گیرد، بازی کنند." داخل کودکستان، کتابخانه، تلویزیون و ضبط صوت و ... هر چیز دیگری که در زندگی واقعی مورد استفاده قرار می گیرد وجود دارد. صندلی ها و میزها بسیار کوچک اند. بچه های سه الی شش و نیم ساله، هر کدام تختخواب و کمد و وسایل شخصی مخصوص به خود را دارند. الیسا می گوید قبلا هیچ بچه ای از اهالی کیبوتص، پیش پدر و مادر خود زندگی نمی کرد و کودکستان، بیست و چهار ساعته بود. هر چند که این رویه دیگر چند سالی است کنار گذاشته شده.


[External Link Removed for Guests]
کیبوتص هزوریا، موزه هم دارد و از قضا، مجموعه ای از آثار ایرانی هم در این موزه کوچک نگهداری می شود. این آثار ایرانی ( بالغ بر یک صد قطعه) که قدمت بعضی به دو هزار سال می رسد، متعلق به یک خانم یهودی بوده که برای نمایش در موزه، به کیبوتص اهدا شده است. مجموعه ای از کیمونو های نفیس ژاپنی و همچنین تعداد قابل توجهی از مجمسه های بودا هم در دو سالن دیگر موزه نگهداری می شوند.

وقت ناهار شده. به سالن ناهار خوری بزرگی می رویم که گنجایش دست کم دویست نفر را دارد. اهالی کیبوتص، دورادور میزها نشسته اند و به خوردن غذای نیم روزی مشغول اند. انواع غذاها، در کنار آشپزخانه، روی میزهایی چیده شده و اهالی، غذایشان را می کشند و پس از صرف غذا، ظرف ها را در ماشین ظرف شویی بزرگی قرار می دهند تا شسته شود.


[External Link Removed for Guests]
ناهار را که خوردیم، می رویم به بازدید کارگاه پرورش ماهی کیبوتص. کیبوتص هزوریا، یکی از بزرگترین مراکز پرورش ماهی قرمز در اسرائیل به شمار می رود. این جا اجازه عکسبرداری یا فیلمبرداری به ما نمی دهند. علت را که می پرسم در یک کلمه می گویند "اسرار صنعتی". کیبوتص هزوریا، به کشورهای مختلف جهان و از جمله بریتانیا، ماهی قرمز صادر می کند. سن بعضی از این ماهیان قرمز به پانزده سال و طولشان به نیم متر می رسد. قیمت این ماهی های تزئینی، گاه به هزار و پانصد پوند (نزدیک چهار میلیون تومان) بالغ می شود.


[External Link Removed for Guests]
نظام تصمیم گیری در کیبوتص، دموکراتیک است. هزوریا، سالن اجتماعات بزرگی دارد که علاوه بر تاتر و نمایش فیلم، برای برگزرای جلسات هم از آن استفاده می شود. این جلسات، به صورت زنده از تلویزیون کیبوتص پخش می شود و اهالی روستا اگر حوصله حضور در جلسه را نداشتند، می توانند بحث ها را از خانه دنبال کنند. رای گیری، یک روز پس از جلسات انجام می گیرد و حکم، حکم اکثریت است.

با این که طی سال های گذشته، صابون خصوصی سازی به تن کیبوتص های اسراییل هم خورده، اما هنوز در گوشه و کنار کشور می توان کیبوتص هایی مانند هزوریا را پیدا کرد که شکل قدیمی خود را حفظ کرده اند.

وقت تنگ است و باید راه بیافتیم به سمت حیفا. در مسیر منتهی به خروجی کیبوتص یا دهکده اشتراکی هزوریا می پرسم "مساحت این جا چقدر است؟"
– "هشت جریب."
و جمعیتش؟
– "هزار نفر."


[External Link Removed for Guests]
هزوریا، علاوه بر اهالی اصلی اش، افرادی را هم به عنوان مهمان یا داوطلب در خود اسکان داده است. کیبوتصی هایی که ما دیدیم از زندگی شان راضی بودند. حالا نوبت شماست که درباره آن قضاوت کنید. سبک زندگی کیبوتصی را می پسندید؟



پی نوشت:
"کیبوتص" در عبری به معنای "دور هم بودن"است و "هزوریا" یعنی "کسی که بذر می پاشد."


[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]

Please Login or Register to see this code
[External Link Removed for Guests]
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 4122
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴, ۶:۱۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4507 بار
سپاس‌های دریافتی: 4337 بار
تماس:

باغ های بهایی

پست توسط Reza6662 »

باغ های بهایی

اميد فراستی


[External Link Removed for Guests]
این عکس از بالای باغ های بهایی در حیفا گرفته شده و در انتهای عکس در ساحل دریای مدیترانه شهر عکا واقع است. می گویند بهاءالله از قلعه ای در شهر عکا که در آن، در تبعید زندگی می کرد محل باغ های بهایی را دیده بود و دستور داده بود زمین های این ناحیه را بخرند.

[External Link Removed for Guests][External Link Removed for Guests]
آن زمان این منطقه از حیفا در اختیار آلمان ها بوده و آنها نیز در نوشته هایشان به خرید زمین ها توسط پارسیان اشاره کرده اند. حکایت این باغ ها، فلسفه و مشخصاتش بماند برای گزارشی مفصل در سایت و رادیوی بی بی سی.

Please Login or Register to see this code
[External Link Removed for Guests]
Major
Major
پست: 341
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷, ۱۱:۴۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 434 بار
سپاس‌های دریافتی: 553 بار

پست توسط fereshteh blue »

مطالب بسيار جالبي بود تا به حال اين طوري به بيت المقدس يا اورشليم نگاه نکرده بودم
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”