......:::::: جن و ارواح ::::::......
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

- پست: 1420
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵, ۹:۵۶ ق.ظ
- محل اقامت: سرزمین تاریکی ها
- سپاسهای ارسالی: 1082 بار
- سپاسهای دریافتی: 869 بار
- تماس:
سرگذشت جنیان
جن يا بنى جان»
اخوان الصفا در باره بنى جان در قسم طبيعيات ص 228 آرند:
بين آدميان و جنيان دشمنى عميقى وجود دارد باستانى و آن اينكه قبل از آدم ابوالبشر سكنه روى زمين بنى جان بودند در بر و بحر و داراى تمدنى عميق بودند و دين خاص و نعمت هاى فراوان ، و چون بر انبياء خود طغيان و نافرمانى و در روى زمين فساد كردند خداوند از آسمان فرشته گان را فرستاد تا آنها را از روى زمين براندند و خود ساكن زمين شدند و بسيارى از بنى جان را به اسارت در آوردند تا آن گاه كه خداوند تصميم گرفت انسان بسازد آدم را خلق كرد و همه فرشتگان را امر كرد كه بدو سجده كنند و آنها را به آسمانها فرا خواند سپس جريان خلقت آدم را به طور تفصيل بيان كرده اند و اينكه ريشه عداوت بين بنى جان و انسانها از اينجا ناشى مى شود، در اين داستان عزرائيل و شيطان و فرعون از يك جنس به حساب آورده شده اند و جريان خروج آدم را از بهشت شرح مى دهند و اينكه انسانها همواره در اين زمين مورد وسواس شياطين و جنيان بودند و آنها را گمراه مى كردند تا آن گاه كه خداوند ادريس يا هرمس را مأمور هدايت آنها كرد و وى يعنى هرمس سعى كرد كه بين جنيان و انسانها آشتى برقرار كند و تا ايام طوفان نوح با هم معاشر بودند و صلح و سازش كرده بودند تا آن گاه كه حضرت ابراهيم را با منجنيق در آتش انداختند در اين جا بين جنيان و آدمى زادها اختلاف شد ، انسانها گمان كردند كه ساختن منجنيق از القاآت بنى جان است كه به تحريك جنيان نمرود منجنيق را ساخت و ابراهيم را به آتش انداخت و اين اختلاف ادامه يافت تا حضرت موسى آمد و بين بنى جان و انسانها آشتى داد و همه جنيان به دين موسى گرويدند و در زمان سليمان جن و انس با او همكارى مى كردند و تحت فرمان او بودند كه داستان آن معروف است .
و در اواخر عهد سليمان بين جن و انس اختلاف شد و يك گروه از جنيان دربار سليمان را ترك كردند و رفتند و مورد عتاب و عذاب سليمان واقع شدند، تا زمان حضرت عيسى مجدداً همه به دين عيسى گرويدند، و تا زمان حضرت محمد صلى الله عليه و آله جريان را به طور تفصيل بيان كرده اند .
اخوان عقيده دارند كه جنيان بر دو گونه اند به مانند انسانها خوب و بد ، مسلم و كافر لكن همه در اطاعت پادشاهان خودند برخلاف انسانها كه تمرد مى كنند .
جن يا بنى جان»
اخوان الصفا در باره بنى جان در قسم طبيعيات ص 228 آرند:
بين آدميان و جنيان دشمنى عميقى وجود دارد باستانى و آن اينكه قبل از آدم ابوالبشر سكنه روى زمين بنى جان بودند در بر و بحر و داراى تمدنى عميق بودند و دين خاص و نعمت هاى فراوان ، و چون بر انبياء خود طغيان و نافرمانى و در روى زمين فساد كردند خداوند از آسمان فرشته گان را فرستاد تا آنها را از روى زمين براندند و خود ساكن زمين شدند و بسيارى از بنى جان را به اسارت در آوردند تا آن گاه كه خداوند تصميم گرفت انسان بسازد آدم را خلق كرد و همه فرشتگان را امر كرد كه بدو سجده كنند و آنها را به آسمانها فرا خواند سپس جريان خلقت آدم را به طور تفصيل بيان كرده اند و اينكه ريشه عداوت بين بنى جان و انسانها از اينجا ناشى مى شود، در اين داستان عزرائيل و شيطان و فرعون از يك جنس به حساب آورده شده اند و جريان خروج آدم را از بهشت شرح مى دهند و اينكه انسانها همواره در اين زمين مورد وسواس شياطين و جنيان بودند و آنها را گمراه مى كردند تا آن گاه كه خداوند ادريس يا هرمس را مأمور هدايت آنها كرد و وى يعنى هرمس سعى كرد كه بين جنيان و انسانها آشتى برقرار كند و تا ايام طوفان نوح با هم معاشر بودند و صلح و سازش كرده بودند تا آن گاه كه حضرت ابراهيم را با منجنيق در آتش انداختند در اين جا بين جنيان و آدمى زادها اختلاف شد ، انسانها گمان كردند كه ساختن منجنيق از القاآت بنى جان است كه به تحريك جنيان نمرود منجنيق را ساخت و ابراهيم را به آتش انداخت و اين اختلاف ادامه يافت تا حضرت موسى آمد و بين بنى جان و انسانها آشتى داد و همه جنيان به دين موسى گرويدند و در زمان سليمان جن و انس با او همكارى مى كردند و تحت فرمان او بودند كه داستان آن معروف است .
و در اواخر عهد سليمان بين جن و انس اختلاف شد و يك گروه از جنيان دربار سليمان را ترك كردند و رفتند و مورد عتاب و عذاب سليمان واقع شدند، تا زمان حضرت عيسى مجدداً همه به دين عيسى گرويدند، و تا زمان حضرت محمد صلى الله عليه و آله جريان را به طور تفصيل بيان كرده اند .
اخوان عقيده دارند كه جنيان بر دو گونه اند به مانند انسانها خوب و بد ، مسلم و كافر لكن همه در اطاعت پادشاهان خودند برخلاف انسانها كه تمرد مى كنند .

- پست: 3051
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴, ۳:۴۵ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 351 بار
- سپاسهای دریافتی: 1579 بار
- تماس:

- پست: 1420
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵, ۹:۵۶ ق.ظ
- محل اقامت: سرزمین تاریکی ها
- سپاسهای ارسالی: 1082 بار
- سپاسهای دریافتی: 869 بار
- تماس:
چــــرا ارواح روي زميــــن مــــي مانند؟
چــــرا ارواح روي زميــــن مــــي مانند؟
روحي كه بر روي زمين است هنوز كاملا از اين دنيا جدا نشده و هنوز به دنياي ديگر، بهشت، برزخ و يا هرنام ديگري كه بر آن بنهيم سفر نكرده است. اين ارواح روي زمين ميمانند و خيلي وقتها باعث ميشوند ما روح ببينيم. دلايل اين اتفاق گوناگون است. بعضي از اين دلايل پيچيده و فقط مختص يك روح خاص است و بعضي ديگر ساده و قابل فهم ميباشند. در اينجا چند دليل شايع ماندگار شدن ارواح بر روي زمين را برميشمريم:
برخي از ارواح درون يا نزديك محل مرگ خود باقي ميمانند. اين حالت به ويژه زماني رخ ميدهد كه آن شخص به طور ناگهاني و غيرمنتظره از دنيا رفته باشد. اين ارواح در حالتي از سردرگمي به سر ميبرند و گويي نتوانستهاند بپذيرند كه مردهاند. آنها در آن منطقه باقي ميمانند و هميشه سعي دارند با كساني كه آن اطراف هستند ارتباط برقرار كنند اين نوع ارواح ممكن است در همه جا يافت شوند.
گاهي روح ميفهمد كه مرده است و بايد زندگي جديدي را خارج از دنياي ماده آغاز كند، ولي به دلايل مختلفي همچون ترس از پايان زندگي و موجوديت، ترس از ناشناختهها، ترس از به جهنم رفتن و يا به خاطر اعمال گذشته مورد قضاوت قرار گرفتن، خود نميخواهند به آن دنيا بروند. اين روحها به خاطر ترس خودشان در اين دنيا گرفتار ميشوند.
پيام ارواح
ارواح ديگر در زمين ميمانند تا كارهاي نيمهتمام خود را به اتمام برسانند. آنها ميخواهند مطمئن شوند كه عزيزانشان مشكل نخواهند داشت يا ميخواهند پيغامي به آنها بدهند. اين ارواح اغلب قصد ندارند براي مدتي طولاني در اينجا بمانند و وقتي به هدف خود رسيدند به سراي باقي ميشتابند. ولي از آنجا كه زندگان نميتوانند پيغامهاي مردگان را به راحتي بگيرند و درك كنند، اقامت آنها در اين دنيا طولاني ميشود.
گناه هم ميتواند دليل اين موضوع باشد. شايد اين ارواح فكر ميكنند عضو خوبي براي خانواده نبودهاند و زودتر از آنكه بايد آنها را ترك كردهاند. به همين دليل است كه خيليها معتقدند روح كساني كه خودكشي ميكنند يا به خاطر كار غلط خودشان مثل سهلانگاري، مصرف الكل يا اعتياد از دنيا رفتهاند در دنيا گرفتار ميشود. آنها به خاطر كار خود احساس گناه ميكنند.
ما زندگان هم ممكن است ارواح را پيش خود نگه داريم و به آنها اجازه رفتن ندهيم. در اين حالت روح فرد از دست رفته به خاطر عشق و علاقه ما و عدم تمايلمان به ترك او در زمين سرگردان ميشود تا روزي كه ما بتوانيم با رفتن او كنار بياييم. اين بيشتر در حالتي رخ ميدهد كه شخص از دست رفته بدون مراسم تشييع و توديع و بدون سوگواري مرده باشد. زندگان در اين حالت احساس گناه دارند و احساس ميكنند كاري براي او انجام ندادهاند و حرفي را نزدهاند و همين موضوع سبب ميشود كه روح در اطراف ما بماند.
خانه ارواح ما
سلام، اسم من رابرت است و در ليورپول زندگي ميكنم. من در يك خانه ارواح به دنيا آمدم و بزرگ شدم و تمامي اتفاقاتي كه در زير ميخوانيد همگي حقيقت دارند. پدر و مادر من كمي قبل از به دنيا آمدنم خانهاي بزرگ خريدند. قيمت اين خانه بسيار مناسب بود و از آن جا كه از مدتها قبل بدون سكنه مانده بود آن را زيرقيمت ميفروختند. اين كه يك خانه زيبا و قابل سكونت در وسط يك خيابان پر سكنه مدتها متروك مانده بود جاي تعجب داشت ولي پدر و مادرم خيلي زود و با تلاش فراوان آن را آماده زندگي كردند.
بعضي همسايهها از نزديك شدن به خانه ما پرهيز ميكردند و بعضي هم فقط براي آشنايي با ما به آنجا ميآمدند ولي خيلي زود عذرخواهي ميكردند و ميرفتند. تمام اين اوضاع و احوال نشان ميداد كه چيزي ترسآور در اين خانه وجود دارد. اثاثيه منزل دست نخورده باقي مانده بود.
در طول مدتي كه كسي در آن جا زندگي نميكرد باد و باران به داخل نفوذ و مبلمان را نمور و خيس كرده بود و در نتيجه مبلمان گرانقيمت خانه كاملا فرسوده و پوسيده شده بود. پدر و مادر من اغلب احساس ميكردند هواي خانه ناگهان سرد و موهاي سرشان بدون دليل قابل ذكري سيخ ميشود. گاهي اوقات ابزار پدرم مثل پيچگوشتي، سيمچين و... ناپديد ميشدند و اثري از آنها يافت نميشد. فكر ميكنم اين موضوعات آنها را ديوانه و از ماندن در آن خانه دلسرد ميكرد ولي آنها آنجا ماندند. مدتي بعد پدر و مادرم مبلمان را بيرون بردند و شكستند و آنها را سوزاندند ولي وسايل ديگر تقريبا قابل استفاده بودند. يك گنجه كشودار در يكي از اتاقها بود كه هيچكس تا به حال نتوانسته بود در آن را باز كند. پدرم آن را هم بيرون برد و با چكش و اهرم شكست وقتي كشوها باز شدند، آنها ديدند وسايلي كه در خانه گم شده بودند همگي در آن كشوها هستند از جمله آن وسايل پرده كوچكي بود كه قبل از شكستن گنجه مادرم آن را گم كرده بود.
_ _ _
مدتي بعد وقتي خانه كاملا از حالت متروكه درآمد و به منزلي مسكوني بدل شد من به دنيا آمدم و اتاق خواب جلويي را به من اختصاص دادند. اين اتاق هيچ فرقي با اتاقهاي ديگر نداشت ولي اين امتياز را داشت كه من در آن با ارواح همنفس بودم. والدينم در اتاقم آيفون كار گذاشته بودند تا صداي گريه مرا بشنوند.
كمي بعد از تولد من صداهاي قدمهاي سنگيني از اتاق من شنيده ميشد و بوي عطر شمعهاي سوزان در فضا ميپيچيد. كمكم صداي جديدي نيز به آن اضافه شد. صداي آواز يك زن مسن كه از آيفون اتاق ميآمد. پدرم از اين صدا به شدت ميترسيد ولي مادرم به سرعت به طبقه بالا ميدويد تا آن زن را ببيند ولي هيچوقت موفق به اين كار نشد. اين صدا به طور مرتب شنيده ميشد و فكر ميكنم والدينم به آن عادت كرده بودند. خانه ما خانه زيبايي بود ولي همه، داستانهايي از ارواح از آن نقل ميكردند.
يكي از منتقدان سرسخت اين داستانها مادر بزرگ مادري من بود ولي بالاخره يك روز داستاني از ارواح براي او هم رخ داد.
عيد كريسمس سال 1970 يا 1971 بود و هر دو مادربزرگهايم به خانه ما آمده بودند. از آنجا كه اتاق قديمي من عوض شده بود مادرم دوباره مرا به همان اتاق خواب بدو تولدم فرستاد تا اتاق جديدم را براي مادربزرگها آماده كند.
يادم ميآيد كه من نميخواستم به اتاق خواب قديمي بروم و ميگفتم آن جا براي آن خانم است و من نميخواهم پيش او بخوابم. مادربزرگم به حرف من خنديد و گفت: (اين حرفها چيه. اصلا من خودم به آنجا ميروم تا بفهمي تمام اين حرفها خرافات است.) ولي در يكي از شبهاي كريسمس مادربزرگم اتفاق جديد و ترسناكي را تجربه كرد. آن شب وقتي ميخواست لباسهايش را عوض كند و بخوابد ناگهان در باز شد و زن مسني به داخل رفت.
او به مادربزرگ نگاهي كرد و گفت: (سلام امي عزيزم (نام مادربزرگ امي است.) خيلي وقت است تو را نديدهام.) مادربزرگ از ديدن زني كه حدس ميزد مرده است به شدت ترسيد و از اتاق فرار كرد.
بعدها معلوم شد آن زن صاحب قبلي خانه بوده كه در اثر يك سانحه تراژيك در خانه جان خود را از دست داده است. سال بعد خواهرم به دنيا آمد. دوباره صداهاي پا از طبقه بالا و بوي شمعهاي سوزان در خانه پيچيد ولي نه به شدت گذشته. انگار روح خانه هم به بودن ما عادت كرده بود. چند سال گذشت و من يك روز آن (خانم) را ديدم.
آن موقع من يك نوجوان بودم و به اتاق تازهسازي كه قبلا جزو خانه نبود نقلمكان كرده بودم و از پلكان چوبي كه بيرون از خانه بود به داخل ميرفتم. آن شب تازه داشت چشمهايم گرم ميشد كه صدايي شنيدم. صداي قدمهاي كوتاهي بر روي فرش. ميدانستم در اتاق تنها نيستم ولي مطمئن بودم صداي غژغژ پلكان چوبي را نشنيدهام. در تاريك روشن اتاق ميتوانستم زني را ببينم كه با لباس بلند درست دم در اتاق ايستاده است. او پير بود و خيلي آرام حركت ميكرد. عجيب است كه نترسيدم ولي بايد اعتراف كنم كه تا صبح ديگر نتوانستم بخوابم.
من هرگز درباره آن اتفاق با كسي حرف نزدم ولي بعدها دريافتم تقريبا در همان زمان پدرم هم آن خانم را ديده بود ولي چيزي نگفت. او ميگويد: (من روي مبل راحتي دراز كشيده بودم و استراحت ميكردم. ناگهان در كمد باز شد و زني مسن با موهايي وزوزي از آن جا بيرون آمد و مستقيما به آن طرف اتاق رفت. او مثل همه آدمها واضح و واقعي به نظر ميرسيد.) وقتي پدر مشخصات چهره او را به زنان مسن همسايه داد آنها همگي گفتند او صاحبخانه قبليآنجا بوده است.
_ _ _
الان ديگر من و خواهرم ازدواج كردهايم و خواهرم يك بچه كوچك به نام (لوسي) هم دارد. او در خانه مادرم زندگي ميكند و اتاق بچه او همان اتاق كودكي من است. هنوز هم همان صداهاي پا و بوي شمع از آن جا ميآيد. تنها چيزي كه اضافه شده صداي ضربههايي است كه راس ساعت هشت و ده دقيقه و كمي پس از ساعت يازده شنيده ميشود.
اين صداها گاهي حتي بچه را از خواب بيدار ميكند. يك شب كه به مهماني رفته بوديم خواهرم پرستاري براي نگهداري فرزندش گرفت. اين پرستار هيچ اطلاعي از سابقه خانه و داستانهاي ارواح مربوط به آن نداشت.
همه ما به مهماني رفتيم و دير وقت بازگشتيم وقتي به دم خانه رسيديم پرستار را ديديم كه وحشتزده روي پلكان جلويي خانه ايستاده است. وقتي علت را از او پرسيديم، گفت: بعد از اينكه صداي چند ضربه شنيده شد، لوسي بيدار شد و گريه كرد. ناگهان صداي زني از آيفون به گوش رسيد كه ميگفت: (آرام باش. آرام باش لوسي عزيز من.) پرستار بيچاره آنقدر ترسيده بود كه حتي يك لحظه هم نميتوانست در آن خانه بماند.در قسمتي از خانه ما در پاگرد طبقه اول هميشه يك نقطه سرد وجود دارد. وقتي از آن جا عبور ميكردم از سرما ميلرزيدم و موهايم سيخ ميشد و با خود ميگفتم حتما اينجا ارتباطي با روح آن زن دارد. وقتي بيست و دو يا بيست و سه ساله شدم مادرم چيزهايي از آن زن گفت. او ميگفت در سال آخر زندگي اين زن، مردم به او تهمت ننگيني زدند.
پسر جوان زن به خاطر اين حرف و حديثها از مادرش جدا شد و به كشور ديگري رفت و زن از شدت ناراحتي خود را در قسمتي از خانه حلقآويز كرد. فكر ميكنم حالا ديگر ميدانم كه او كجا اين كار را كرد.
8)
Reference : [External Link Removed for Guests]
روحي كه بر روي زمين است هنوز كاملا از اين دنيا جدا نشده و هنوز به دنياي ديگر، بهشت، برزخ و يا هرنام ديگري كه بر آن بنهيم سفر نكرده است. اين ارواح روي زمين ميمانند و خيلي وقتها باعث ميشوند ما روح ببينيم. دلايل اين اتفاق گوناگون است. بعضي از اين دلايل پيچيده و فقط مختص يك روح خاص است و بعضي ديگر ساده و قابل فهم ميباشند. در اينجا چند دليل شايع ماندگار شدن ارواح بر روي زمين را برميشمريم:
برخي از ارواح درون يا نزديك محل مرگ خود باقي ميمانند. اين حالت به ويژه زماني رخ ميدهد كه آن شخص به طور ناگهاني و غيرمنتظره از دنيا رفته باشد. اين ارواح در حالتي از سردرگمي به سر ميبرند و گويي نتوانستهاند بپذيرند كه مردهاند. آنها در آن منطقه باقي ميمانند و هميشه سعي دارند با كساني كه آن اطراف هستند ارتباط برقرار كنند اين نوع ارواح ممكن است در همه جا يافت شوند.
گاهي روح ميفهمد كه مرده است و بايد زندگي جديدي را خارج از دنياي ماده آغاز كند، ولي به دلايل مختلفي همچون ترس از پايان زندگي و موجوديت، ترس از ناشناختهها، ترس از به جهنم رفتن و يا به خاطر اعمال گذشته مورد قضاوت قرار گرفتن، خود نميخواهند به آن دنيا بروند. اين روحها به خاطر ترس خودشان در اين دنيا گرفتار ميشوند.
پيام ارواح
ارواح ديگر در زمين ميمانند تا كارهاي نيمهتمام خود را به اتمام برسانند. آنها ميخواهند مطمئن شوند كه عزيزانشان مشكل نخواهند داشت يا ميخواهند پيغامي به آنها بدهند. اين ارواح اغلب قصد ندارند براي مدتي طولاني در اينجا بمانند و وقتي به هدف خود رسيدند به سراي باقي ميشتابند. ولي از آنجا كه زندگان نميتوانند پيغامهاي مردگان را به راحتي بگيرند و درك كنند، اقامت آنها در اين دنيا طولاني ميشود.
گناه هم ميتواند دليل اين موضوع باشد. شايد اين ارواح فكر ميكنند عضو خوبي براي خانواده نبودهاند و زودتر از آنكه بايد آنها را ترك كردهاند. به همين دليل است كه خيليها معتقدند روح كساني كه خودكشي ميكنند يا به خاطر كار غلط خودشان مثل سهلانگاري، مصرف الكل يا اعتياد از دنيا رفتهاند در دنيا گرفتار ميشود. آنها به خاطر كار خود احساس گناه ميكنند.
ما زندگان هم ممكن است ارواح را پيش خود نگه داريم و به آنها اجازه رفتن ندهيم. در اين حالت روح فرد از دست رفته به خاطر عشق و علاقه ما و عدم تمايلمان به ترك او در زمين سرگردان ميشود تا روزي كه ما بتوانيم با رفتن او كنار بياييم. اين بيشتر در حالتي رخ ميدهد كه شخص از دست رفته بدون مراسم تشييع و توديع و بدون سوگواري مرده باشد. زندگان در اين حالت احساس گناه دارند و احساس ميكنند كاري براي او انجام ندادهاند و حرفي را نزدهاند و همين موضوع سبب ميشود كه روح در اطراف ما بماند.
خانه ارواح ما
سلام، اسم من رابرت است و در ليورپول زندگي ميكنم. من در يك خانه ارواح به دنيا آمدم و بزرگ شدم و تمامي اتفاقاتي كه در زير ميخوانيد همگي حقيقت دارند. پدر و مادر من كمي قبل از به دنيا آمدنم خانهاي بزرگ خريدند. قيمت اين خانه بسيار مناسب بود و از آن جا كه از مدتها قبل بدون سكنه مانده بود آن را زيرقيمت ميفروختند. اين كه يك خانه زيبا و قابل سكونت در وسط يك خيابان پر سكنه مدتها متروك مانده بود جاي تعجب داشت ولي پدر و مادرم خيلي زود و با تلاش فراوان آن را آماده زندگي كردند.
بعضي همسايهها از نزديك شدن به خانه ما پرهيز ميكردند و بعضي هم فقط براي آشنايي با ما به آنجا ميآمدند ولي خيلي زود عذرخواهي ميكردند و ميرفتند. تمام اين اوضاع و احوال نشان ميداد كه چيزي ترسآور در اين خانه وجود دارد. اثاثيه منزل دست نخورده باقي مانده بود.
در طول مدتي كه كسي در آن جا زندگي نميكرد باد و باران به داخل نفوذ و مبلمان را نمور و خيس كرده بود و در نتيجه مبلمان گرانقيمت خانه كاملا فرسوده و پوسيده شده بود. پدر و مادر من اغلب احساس ميكردند هواي خانه ناگهان سرد و موهاي سرشان بدون دليل قابل ذكري سيخ ميشود. گاهي اوقات ابزار پدرم مثل پيچگوشتي، سيمچين و... ناپديد ميشدند و اثري از آنها يافت نميشد. فكر ميكنم اين موضوعات آنها را ديوانه و از ماندن در آن خانه دلسرد ميكرد ولي آنها آنجا ماندند. مدتي بعد پدر و مادرم مبلمان را بيرون بردند و شكستند و آنها را سوزاندند ولي وسايل ديگر تقريبا قابل استفاده بودند. يك گنجه كشودار در يكي از اتاقها بود كه هيچكس تا به حال نتوانسته بود در آن را باز كند. پدرم آن را هم بيرون برد و با چكش و اهرم شكست وقتي كشوها باز شدند، آنها ديدند وسايلي كه در خانه گم شده بودند همگي در آن كشوها هستند از جمله آن وسايل پرده كوچكي بود كه قبل از شكستن گنجه مادرم آن را گم كرده بود.
_ _ _
مدتي بعد وقتي خانه كاملا از حالت متروكه درآمد و به منزلي مسكوني بدل شد من به دنيا آمدم و اتاق خواب جلويي را به من اختصاص دادند. اين اتاق هيچ فرقي با اتاقهاي ديگر نداشت ولي اين امتياز را داشت كه من در آن با ارواح همنفس بودم. والدينم در اتاقم آيفون كار گذاشته بودند تا صداي گريه مرا بشنوند.
كمي بعد از تولد من صداهاي قدمهاي سنگيني از اتاق من شنيده ميشد و بوي عطر شمعهاي سوزان در فضا ميپيچيد. كمكم صداي جديدي نيز به آن اضافه شد. صداي آواز يك زن مسن كه از آيفون اتاق ميآمد. پدرم از اين صدا به شدت ميترسيد ولي مادرم به سرعت به طبقه بالا ميدويد تا آن زن را ببيند ولي هيچوقت موفق به اين كار نشد. اين صدا به طور مرتب شنيده ميشد و فكر ميكنم والدينم به آن عادت كرده بودند. خانه ما خانه زيبايي بود ولي همه، داستانهايي از ارواح از آن نقل ميكردند.
يكي از منتقدان سرسخت اين داستانها مادر بزرگ مادري من بود ولي بالاخره يك روز داستاني از ارواح براي او هم رخ داد.
عيد كريسمس سال 1970 يا 1971 بود و هر دو مادربزرگهايم به خانه ما آمده بودند. از آنجا كه اتاق قديمي من عوض شده بود مادرم دوباره مرا به همان اتاق خواب بدو تولدم فرستاد تا اتاق جديدم را براي مادربزرگها آماده كند.
يادم ميآيد كه من نميخواستم به اتاق خواب قديمي بروم و ميگفتم آن جا براي آن خانم است و من نميخواهم پيش او بخوابم. مادربزرگم به حرف من خنديد و گفت: (اين حرفها چيه. اصلا من خودم به آنجا ميروم تا بفهمي تمام اين حرفها خرافات است.) ولي در يكي از شبهاي كريسمس مادربزرگم اتفاق جديد و ترسناكي را تجربه كرد. آن شب وقتي ميخواست لباسهايش را عوض كند و بخوابد ناگهان در باز شد و زن مسني به داخل رفت.
او به مادربزرگ نگاهي كرد و گفت: (سلام امي عزيزم (نام مادربزرگ امي است.) خيلي وقت است تو را نديدهام.) مادربزرگ از ديدن زني كه حدس ميزد مرده است به شدت ترسيد و از اتاق فرار كرد.
بعدها معلوم شد آن زن صاحب قبلي خانه بوده كه در اثر يك سانحه تراژيك در خانه جان خود را از دست داده است. سال بعد خواهرم به دنيا آمد. دوباره صداهاي پا از طبقه بالا و بوي شمعهاي سوزان در خانه پيچيد ولي نه به شدت گذشته. انگار روح خانه هم به بودن ما عادت كرده بود. چند سال گذشت و من يك روز آن (خانم) را ديدم.
آن موقع من يك نوجوان بودم و به اتاق تازهسازي كه قبلا جزو خانه نبود نقلمكان كرده بودم و از پلكان چوبي كه بيرون از خانه بود به داخل ميرفتم. آن شب تازه داشت چشمهايم گرم ميشد كه صدايي شنيدم. صداي قدمهاي كوتاهي بر روي فرش. ميدانستم در اتاق تنها نيستم ولي مطمئن بودم صداي غژغژ پلكان چوبي را نشنيدهام. در تاريك روشن اتاق ميتوانستم زني را ببينم كه با لباس بلند درست دم در اتاق ايستاده است. او پير بود و خيلي آرام حركت ميكرد. عجيب است كه نترسيدم ولي بايد اعتراف كنم كه تا صبح ديگر نتوانستم بخوابم.
من هرگز درباره آن اتفاق با كسي حرف نزدم ولي بعدها دريافتم تقريبا در همان زمان پدرم هم آن خانم را ديده بود ولي چيزي نگفت. او ميگويد: (من روي مبل راحتي دراز كشيده بودم و استراحت ميكردم. ناگهان در كمد باز شد و زني مسن با موهايي وزوزي از آن جا بيرون آمد و مستقيما به آن طرف اتاق رفت. او مثل همه آدمها واضح و واقعي به نظر ميرسيد.) وقتي پدر مشخصات چهره او را به زنان مسن همسايه داد آنها همگي گفتند او صاحبخانه قبليآنجا بوده است.
_ _ _
الان ديگر من و خواهرم ازدواج كردهايم و خواهرم يك بچه كوچك به نام (لوسي) هم دارد. او در خانه مادرم زندگي ميكند و اتاق بچه او همان اتاق كودكي من است. هنوز هم همان صداهاي پا و بوي شمع از آن جا ميآيد. تنها چيزي كه اضافه شده صداي ضربههايي است كه راس ساعت هشت و ده دقيقه و كمي پس از ساعت يازده شنيده ميشود.
اين صداها گاهي حتي بچه را از خواب بيدار ميكند. يك شب كه به مهماني رفته بوديم خواهرم پرستاري براي نگهداري فرزندش گرفت. اين پرستار هيچ اطلاعي از سابقه خانه و داستانهاي ارواح مربوط به آن نداشت.
همه ما به مهماني رفتيم و دير وقت بازگشتيم وقتي به دم خانه رسيديم پرستار را ديديم كه وحشتزده روي پلكان جلويي خانه ايستاده است. وقتي علت را از او پرسيديم، گفت: بعد از اينكه صداي چند ضربه شنيده شد، لوسي بيدار شد و گريه كرد. ناگهان صداي زني از آيفون به گوش رسيد كه ميگفت: (آرام باش. آرام باش لوسي عزيز من.) پرستار بيچاره آنقدر ترسيده بود كه حتي يك لحظه هم نميتوانست در آن خانه بماند.در قسمتي از خانه ما در پاگرد طبقه اول هميشه يك نقطه سرد وجود دارد. وقتي از آن جا عبور ميكردم از سرما ميلرزيدم و موهايم سيخ ميشد و با خود ميگفتم حتما اينجا ارتباطي با روح آن زن دارد. وقتي بيست و دو يا بيست و سه ساله شدم مادرم چيزهايي از آن زن گفت. او ميگفت در سال آخر زندگي اين زن، مردم به او تهمت ننگيني زدند.
پسر جوان زن به خاطر اين حرف و حديثها از مادرش جدا شد و به كشور ديگري رفت و زن از شدت ناراحتي خود را در قسمتي از خانه حلقآويز كرد. فكر ميكنم حالا ديگر ميدانم كه او كجا اين كار را كرد.
8)
Reference : [External Link Removed for Guests]

- پست: 1420
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵, ۹:۵۶ ق.ظ
- محل اقامت: سرزمین تاریکی ها
- سپاسهای ارسالی: 1082 بار
- سپاسهای دریافتی: 869 بار
- تماس:
تجسد ارواح در جاده ها
برخی از تسخیر شدگی ها توسط ارواح را می توان به سادگی برحسب اصطلاحات و واژه های مرتبط با علم برسی ارواح و پدیده های ماوراء الطبیعه ای توضیح داد . برای مثال عامل وجودی ((ارواح زمان حادثه)) بواسطه وجود انرژی نافذی است که در محل وقوع یک حادثه تراژیک به جا مانده است. اما برخی رویدادها به این سادگی توضیح پذیر نیستند.
ارواح مسافران عبوری :
ارواح مسافران عبوری یکی از معمول ترین مشاهدات ارواح در سراسر جهان بشمار می رود. این ارواح در هیبت مسافران عبوری در حاشیه جاده ها پدیدار میشوند . بدون اینکه هرگز سوار اتومبیل های عبوری بشوند. گفته میشود دلیل وجودی این ارواح , حوادث هولناکی است که در بخش های خاصی از جاده در زمان های گذشته روی داده . با وصف این , برخی روابط عاطفی به وقوع پیوسته در طول سفرهای قبلی و احساسات مشابه دیگر نیز می تواند سبب حضور این و ظهور ارواح در جاده ها باشد. یک نمونه رایج مشاهده ارواح مسافران عبوری مربوط به زن جوان پریشانی است که ناگهان بر سر راه رانندگان سیز می شود , و هنگامی که رانندگان توقف می کنند تا به این زن کمک کنند ناگهان در می یابند که او ناپدید شده است. در بعضی موارد این شبح چیزی را پشت سر خود جا می گذارد. در برخی از موارد نیز رانندگان به آدرسی هدایت می شوند که این زن مسافر به آنها ارایه کرده است . این رانندگان نهایتا با رسیدن به آدرس مذکور در می یابند که قبلا حادثه مهیبی در آن محل روی داده و آن زن سال ها قبل در این مکان به قتل رسیده است.
در سال 1978 یک موتور سوار در آفریقای جنوبی دختری را سوار بر ترک خود کرد اما ناگهان دریافت که دختر از روی ترک موتور ناپدید شده است. گفته می شود که این موتور سوار در واقع روح ماریا روکس را که ده سال قبل در همین جاده مرده بود , سوار کرده بود.
بلوبل هیل:
منطقه اطراف بلوبل هیل در ایالت کنت انگلستان شاهد رویدادهای مکرری در خصوص ارواح مسافران عبوری بوده است. در سال 1992 مردی به اسم شارپ گزارشی در مورد ظاهر شدن ناگهانی یک دختر در جلوی اتومبیلش ارایه کرد. اتومبیل شارپ با این دختر برخورد کرد و دختر درست در لحظه حادثه مستقیم به چشمان شارپ نگاه می کرد. شارپ اتومبیل خود را متوقف ساخت تا جسد دختر را بیابد اما چیزی نیافت , او سپس پلیس را خبر کرد اما پلیس هیچ نشانه ای پیدا نکرد . چند سال بعد راننده دیگری تجربه مشابهی را از سرگذراند , با این تفاوت که او جنازه را یافت و یک پتو بر روی آن انداخت و سپس صحنه تصادف را ترک کرد تا کمک بیاورد . هنگامی که راننده به همراه پلیس به صحنه تصادف بازگشتند , از جنازه خبری نبود اما پتو در محل باقی مانده بود بدون اینکه هیچ لکه خونی بر روی آن دیده شود.
روح آنزورث:
در سال 1958 یک راننده کامیون به نام ((آنژورث )) در جاده آ 38 سامرست در انگلستان مردی را سوار کرد که بارانی خاکستری و مرطوب ار قطرات برتن داشت. این مسافر عبوری حوادث متعددی را که در این جاده روی داده بود برای آنزورث شرح داد. آنزورث هفته های بعد بارها این مرد را سوار بر کامیون خود کرد . آنزورث هیچ فکر خاصی درباره این مسافر عبوری نداشت تا اینکه در یک روز خاص دوباره این مرد را در دو نقطه مختلف جاده مشاهده کرد و این در حالی بود که فاصله این دو نقطه به حدی از یکدیگر زیاد بود که آن مرد نمی توانست در آن واحد در هر دوی این مکان ها باشد. آن مسافر عبوری یک روح بود.
ارواح پیام رسان :
ارواح حاشیه جاده ها بسیار رایج و معمول هستند. مایک بارنز , یک پزشک آمریکایی در طول جاده ای واقع در صحرای آریزونا مشغول رانندگی بود که ناگهان در حاشیه جاده پسر جوان و نگرانی را در لباس پیشاهنگی مشاهده کرد که با حرکات دست و سر از وی تقاضای کمک دارد. دکتر بارنز پسر جوان را سوار کرد و او دکتر را به سوی یک جاده خاکی که به کوهی بلند ختم میشد, راهنمایی کرد. وقتی به بالای کوه رسیدند , پسر با دست به دره زیر پا اشاره کرد , جایی که یک اتوبوس مدرسه درست چند ثانیه قبل تصادف کرده بود. تنها قربانی این حادثه مرگبار پسر نوجونی بود که لباس پیشاهنگی بر تن داشت. دکتر بارنز کمی بعد متوجه شد که مسافر ناشناس ناگهان غیبش زده است.
:
در برخی از مکان ها تردد مسافران ارواح بسیار زیاد است . یکی از این مکانها ایستگاه (آلد گیت ) در متروی لندن است که هر هفته گزارش هایی در خصوص مشاهده ارواح در این مکان ارایه می شود. فرودگاه ((هیث رو )) لندن نیز خانه تعدادی از مسافران ارواح است. یکی از این ارواح که لباس سیاه بر تن و کلاه لگنی بر سر دارد , از سال 1948 به بعد بر روی یکی از باندهای فرودگاه دیده می شود . گفته میشود که در سال 1948 یک هواپیما به سبب مه غلیظ در فرودگاه , سقوط کرد و همه 22 مسافر آن کشته شدند. هنگامی که ماموران کمک رسانی و امداد مشغول زیر و زو کردن بقایای هواپیما بودند , ناگهان این مرد پدیدار شد و مودبانه از آنها پرسید : ((آیا چمدان مرا پیدا کرده اید ؟)) گفته میشود که از آن سال به بعد هر از چندگاه روح مذکور بر روی همان باند فرودگاه ظاهر می شود.
های تلفنی ارواح :
بسیاری از افراد مدعی شده اند که تماس های تلفنی با عزیزان مرده خویش داشته اند. اغلب این تماس های تلفنی در طی 24 ساعت پس از مرگ فرد روی می دهد و اکثریت کسانی که به آنها تلفن شده کسانی بوده اند که گره های عاطفی و حسی بسیار عمیقی با فرد متوفی داشته اند. کارشناسان بر این باورند که این نوع ارتباط با هدف رساندن یک پیام , توصه یا هشدار از سوی ارواح به عزیزان آنها برقرار می شود. مواردی هم دیده شده که این تماس های تلفنی در بردارنده پیام های سالگرد تولد , ازدواج و غیره از سوی ارواح به عزیزان آنهاست. آیدا لوپینو ستاره سینما می گوید که پدر وی بعد از شش ماه که از مرگش گذشته بود به وی تلفن کرد تا محل نگهداری اسناد مالکیت خانه را که از چندی پیش گم شده بود , به اطلاع وی برساند.
mohtasham جان من موافقم اما اگه هممون با هم باشیم مثلآ 20 نفر با هم باشیم!انوقت اگه یکی از اون ها بیاد قابله تحمله!
نوشته کارن هارل
منبع:سایت ارواح
برخی از تسخیر شدگی ها توسط ارواح را می توان به سادگی برحسب اصطلاحات و واژه های مرتبط با علم برسی ارواح و پدیده های ماوراء الطبیعه ای توضیح داد . برای مثال عامل وجودی ((ارواح زمان حادثه)) بواسطه وجود انرژی نافذی است که در محل وقوع یک حادثه تراژیک به جا مانده است. اما برخی رویدادها به این سادگی توضیح پذیر نیستند.
ارواح مسافران عبوری :
ارواح مسافران عبوری یکی از معمول ترین مشاهدات ارواح در سراسر جهان بشمار می رود. این ارواح در هیبت مسافران عبوری در حاشیه جاده ها پدیدار میشوند . بدون اینکه هرگز سوار اتومبیل های عبوری بشوند. گفته میشود دلیل وجودی این ارواح , حوادث هولناکی است که در بخش های خاصی از جاده در زمان های گذشته روی داده . با وصف این , برخی روابط عاطفی به وقوع پیوسته در طول سفرهای قبلی و احساسات مشابه دیگر نیز می تواند سبب حضور این و ظهور ارواح در جاده ها باشد. یک نمونه رایج مشاهده ارواح مسافران عبوری مربوط به زن جوان پریشانی است که ناگهان بر سر راه رانندگان سیز می شود , و هنگامی که رانندگان توقف می کنند تا به این زن کمک کنند ناگهان در می یابند که او ناپدید شده است. در بعضی موارد این شبح چیزی را پشت سر خود جا می گذارد. در برخی از موارد نیز رانندگان به آدرسی هدایت می شوند که این زن مسافر به آنها ارایه کرده است . این رانندگان نهایتا با رسیدن به آدرس مذکور در می یابند که قبلا حادثه مهیبی در آن محل روی داده و آن زن سال ها قبل در این مکان به قتل رسیده است.
در سال 1978 یک موتور سوار در آفریقای جنوبی دختری را سوار بر ترک خود کرد اما ناگهان دریافت که دختر از روی ترک موتور ناپدید شده است. گفته می شود که این موتور سوار در واقع روح ماریا روکس را که ده سال قبل در همین جاده مرده بود , سوار کرده بود.
بلوبل هیل:
منطقه اطراف بلوبل هیل در ایالت کنت انگلستان شاهد رویدادهای مکرری در خصوص ارواح مسافران عبوری بوده است. در سال 1992 مردی به اسم شارپ گزارشی در مورد ظاهر شدن ناگهانی یک دختر در جلوی اتومبیلش ارایه کرد. اتومبیل شارپ با این دختر برخورد کرد و دختر درست در لحظه حادثه مستقیم به چشمان شارپ نگاه می کرد. شارپ اتومبیل خود را متوقف ساخت تا جسد دختر را بیابد اما چیزی نیافت , او سپس پلیس را خبر کرد اما پلیس هیچ نشانه ای پیدا نکرد . چند سال بعد راننده دیگری تجربه مشابهی را از سرگذراند , با این تفاوت که او جنازه را یافت و یک پتو بر روی آن انداخت و سپس صحنه تصادف را ترک کرد تا کمک بیاورد . هنگامی که راننده به همراه پلیس به صحنه تصادف بازگشتند , از جنازه خبری نبود اما پتو در محل باقی مانده بود بدون اینکه هیچ لکه خونی بر روی آن دیده شود.
روح آنزورث:
در سال 1958 یک راننده کامیون به نام ((آنژورث )) در جاده آ 38 سامرست در انگلستان مردی را سوار کرد که بارانی خاکستری و مرطوب ار قطرات برتن داشت. این مسافر عبوری حوادث متعددی را که در این جاده روی داده بود برای آنزورث شرح داد. آنزورث هفته های بعد بارها این مرد را سوار بر کامیون خود کرد . آنزورث هیچ فکر خاصی درباره این مسافر عبوری نداشت تا اینکه در یک روز خاص دوباره این مرد را در دو نقطه مختلف جاده مشاهده کرد و این در حالی بود که فاصله این دو نقطه به حدی از یکدیگر زیاد بود که آن مرد نمی توانست در آن واحد در هر دوی این مکان ها باشد. آن مسافر عبوری یک روح بود.
ارواح پیام رسان :
ارواح حاشیه جاده ها بسیار رایج و معمول هستند. مایک بارنز , یک پزشک آمریکایی در طول جاده ای واقع در صحرای آریزونا مشغول رانندگی بود که ناگهان در حاشیه جاده پسر جوان و نگرانی را در لباس پیشاهنگی مشاهده کرد که با حرکات دست و سر از وی تقاضای کمک دارد. دکتر بارنز پسر جوان را سوار کرد و او دکتر را به سوی یک جاده خاکی که به کوهی بلند ختم میشد, راهنمایی کرد. وقتی به بالای کوه رسیدند , پسر با دست به دره زیر پا اشاره کرد , جایی که یک اتوبوس مدرسه درست چند ثانیه قبل تصادف کرده بود. تنها قربانی این حادثه مرگبار پسر نوجونی بود که لباس پیشاهنگی بر تن داشت. دکتر بارنز کمی بعد متوجه شد که مسافر ناشناس ناگهان غیبش زده است.
:
در برخی از مکان ها تردد مسافران ارواح بسیار زیاد است . یکی از این مکانها ایستگاه (آلد گیت ) در متروی لندن است که هر هفته گزارش هایی در خصوص مشاهده ارواح در این مکان ارایه می شود. فرودگاه ((هیث رو )) لندن نیز خانه تعدادی از مسافران ارواح است. یکی از این ارواح که لباس سیاه بر تن و کلاه لگنی بر سر دارد , از سال 1948 به بعد بر روی یکی از باندهای فرودگاه دیده می شود . گفته میشود که در سال 1948 یک هواپیما به سبب مه غلیظ در فرودگاه , سقوط کرد و همه 22 مسافر آن کشته شدند. هنگامی که ماموران کمک رسانی و امداد مشغول زیر و زو کردن بقایای هواپیما بودند , ناگهان این مرد پدیدار شد و مودبانه از آنها پرسید : ((آیا چمدان مرا پیدا کرده اید ؟)) گفته میشود که از آن سال به بعد هر از چندگاه روح مذکور بر روی همان باند فرودگاه ظاهر می شود.
های تلفنی ارواح :
بسیاری از افراد مدعی شده اند که تماس های تلفنی با عزیزان مرده خویش داشته اند. اغلب این تماس های تلفنی در طی 24 ساعت پس از مرگ فرد روی می دهد و اکثریت کسانی که به آنها تلفن شده کسانی بوده اند که گره های عاطفی و حسی بسیار عمیقی با فرد متوفی داشته اند. کارشناسان بر این باورند که این نوع ارتباط با هدف رساندن یک پیام , توصه یا هشدار از سوی ارواح به عزیزان آنها برقرار می شود. مواردی هم دیده شده که این تماس های تلفنی در بردارنده پیام های سالگرد تولد , ازدواج و غیره از سوی ارواح به عزیزان آنهاست. آیدا لوپینو ستاره سینما می گوید که پدر وی بعد از شش ماه که از مرگش گذشته بود به وی تلفن کرد تا محل نگهداری اسناد مالکیت خانه را که از چندی پیش گم شده بود , به اطلاع وی برساند.
mohtasham جان من موافقم اما اگه هممون با هم باشیم مثلآ 20 نفر با هم باشیم!انوقت اگه یکی از اون ها بیاد قابله تحمله!
نوشته کارن هارل
منبع:سایت ارواح

- پست: 432
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۸:۱۹ ب.ظ
- محل اقامت: mr_grimi2@yahoo.com
- سپاسهای ارسالی: 9 بار
- سپاسهای دریافتی: 23 بار
بعد سوم و دنياي سوم
انسان سه بعد وجودي عقل، روح (نفس) و جسم دارد. انسان زندگي ميكند و سپس ميميرد. جسم او در زمين تجزيه و تبديل به مواد ديگري ميشود و كمتر اثري از آن در دل زمين به جاي ميماند. اما روح كه بعد سوم وجود انسان است چه ميشود؟ و در چه جهاني به هستي خود ادامه ميدهد؟ گذشتگان كه مردهاند و جسمشان در دل خاك آرميده ارواحشان چه شده است؟ آيا آنها ما را ميبينند؟ و از ما انتظاراتي دارند؟ جهان ارواح چيست؟
امروز ديگر انديشههاي مادي نميتوانند در برابر اين واقعيت تسليم نشوند كه انسان روح دارد و پس از مردن جسم در دنياي مادي و ادامه حركت جوهر آن و تبديل به مواد ديگر، روح همچنان به هستي خود در جهاني ديگر ادامه ميدهد. پس مردن جدا شدن روح از جسم است و قضاياي متعددي از گوشه و كنار جهان درباره ارواح نقل شده است كه تواتر و كثرت اخبار آن هرگز اجازه نميدهد اصل مسئله ارواح انكار شود. بايد انديشيد كه انسان به چه جهان ديگري و براي چه كاري ميرود؟ اساس آمدن انسان در اين دنياي مادي براي چيست؟ چه كسي تدبير مسير هستي انسان را از دنياي جنيني تا جهان ماوراء طبيعت بدون هيچ كم و كاستي در اختيار دارد؟ آنچه كه ميخوانيد بررسي وقايعي است كه نه تنها هستي ارواح انسانها را در جهاني ديگر ثابت ميكند بلكه توجه و حتي درگيري آنها را با جهان مادي به خوبي روشن ميكند.
مطالب ذيل از منابع مستند و معتبر غربي گرفته شدهاند كه اثبات هستي ارواح انسانها در دنيايي ديگر و انتظار آنها براي ورود به يك مرحله ديگر از جهان هستي را به خوبي اثبات ميكند. به آن دنياي سوم ميگويند دنيايي كه متعلق به ديگران است.
مزاحمت (ارواح جنجالگر) مسئلهاي نيست كه به تازگي به وجود آمده باشد، چنين مواردي در حدود سال 900 بعد از ميلاد در چين و حتي قبل از آن، بر طبق سند ديگري، در 530 قبل از ميلاد در روم ايتاليا ديده شده بود. عبارت اصلي آن پولترگايست به زبان آلماني و به معناي <ارواح جنجالگر> است كه به پديدههايي اختصاص دارد كه اغلب سر و صداهاي عجيبي ايجاد ميكنند. برخي از دانشمندان معتقدند كه اين پديده بيشتر به يك شخص جوان و مونث كه تا حدودي تحت استرس قرار گرفته است، مربوط ميشود تا يك مكان. شخصي كه مركز حمله قرار گرفته به هر كجا كه برود، اعمال ارواح شرور در تعقيب اوست. اما آندرو گرين پژوهشگر معروف پديدههاي فوقطبيعي اعتقاد دارد بههيچوجه اين پديدهها صرفا مربوط به شخص نيست. بلكه اين تجارب ميتواند نمونهاي از سايكوكينهسيس، يعني قابليت به حركت در آوردن اشياء و ايجاد سر و صدا، تنها از طريق فكر و ذهن و يا منتج از يك ذهن ناخودآگاه و خلاق افراد، از هر جنسيت (و از سنين 3 تا اواخر40 سالگي) باشد كه در نتيجه ضربات روحي و مشكلات رواني، و در اثر عواطف و احساسات سركوب شده به وجود آمده است.
تجاربي در ارتباط با ارواح جنجالگر
اتفاقي غيرمعمول در حال وقوع بود، جا بهجايي و مرتب شدن خودبهخود لوازم منزل، بوهاي نامطبوع، صداهاي عجيب و غريب و... در آگوست 1992 خانواده گريگز دو ماه بود كه به خانهاي در پورت اسموت انگلستان نقل مكان كرده بودند. ساختمان داراي دو اطاق در بالا و دو اطاق در پايين بود. به نظر ميرسيد كه مركز اين سر و صداها، يكي از اطاقهاي طبقه پايين باشد. تمام اعضاي خانواده ميترسيدند كه وارد آن شوند.
خانم گريگز با نااميدي، يك كشيش و يك شخصي كه داراي تواناييهاي فراطبيعي بود را براي بررسي آنچه كه اتفاق ميافتاد به منزلشان دعوت كرد. با ناباوري متوجه شدند كه دليل تمام اين اتفاقات دختر جوانشان جاسمين است كه توسط روح مستاجر قبلي تسخير شده است.
صحت اين فرضيه زماني آشكار گرديد كه جاسمين ناگهان با لهجه و صدايي عجيب شروع به صحبت كرد. صداي او بدون آنكه كنترلي بر آن داشته باشد، شبيه فردي بزرگسال بود. او به سوالات مادرش مرتب با لهجه شمالي، پاسخ ميداد.
براي بررسي بيشتر موضوع، دو مديوم (واسطه ارتباط با ارواح) دعوت شدند، آنها شبح را مردي به نام <پرسي> شناسايي كردند كه اهل شمال انگلستان بود. بر طبق گفته آن دو، جاسمين و پرسي دوستاني صميمي شده بودند.
گرين معتقد است كه اين مورد نشان ميدهد كه چگونه نيروي ذهني تحت تاثير مشكلات ذهني ميتواند شبيه به پديدههاي مافوقطبيعي بروز كند و با اغلب پديدههاي فرارواني متعارف اشتباه گرفته شود. اين نظريه همچنين توسط متخصص پديدههاي فرارواني ويليام جي. رول آمريكائي تاييد گرديد. او دريافت كه از 92 مورد حضور ارواح جنجالگر كه فردي مركزيت آن را دارد، چهار مورد، حملات صرعي بودهاند.
پس از مطالعه تحقيقي رول، گرين نيز پذيرفت كه در بعضي از موارد ارواح جنجالگر ممكن است ناشي از صرع موقت بخشي از مغز باشد. در اين شرايط، افراد از اختلال حافظه رنج ميبرند كه ميتواند از يك دقيقه تا نيمساعت باشد. اما بر طبق يافته رول صرع درصد كوچكي از آن موارد را در برميگيرد.
لمس ارواح
(رنه توكه) محقق و روحشناس فرانسوي داستانهايي از تجربه اشباح در كتابهاي خود ذكر كرده كه بخشي از آن مربوط به خانم <وي> است. خانم (وي) با (توكه) در ارتباط با رويت اشباح مشورت ميكرده است. تجربه زير مربوط به يكي از يادداشتهاي اوست كه براي (توكه) فرستاده است.
خانم (وي) در يكي از شهرهاي فرانسه همراه با دو پسرش يك منزل قديمي متعلق به قرن هفده را خريداري نمود و در ششم ژوئيه سال 1955 در اين منزل استقرار يافت. اين منزل به شكل قلعهاي قديمي با باغ بزرگي بود كه نمازخانه و محراب نيز داشت. آنها به زودي متوجه شدند كه اشباحي در آن منزل رفت و آمد دارند. اين اشباح مربوط ميشدند به ارواحي كه در گذشته دور در آن مكان مقيم بودند.
يكي از اين اشباح، روح شخصي بود كه در زندگاني خود باعث مرگ مردي شده و دچار عذاب روحي بود. اين روح در گفتگويي كه با خانم (وي) داشت، داستان طولاني و غمانگيزي درباره مرگ يك انسان از گرسنگي و تشنگي و سرما در سياهچال را بيان كرده و از اينكه با رذالت و سهل انگاري و بيتوجهي خود باعث شهادت آن مرد شده است، احساس ندامت و پشيماني مينمود.
پروفسور (توكه) استاد موسسه بينالمللي ماوراي رواني پاريس كه نقلكننده اين واقعه است، خانم (وي) را تشويق و ترغيب ميكند از شبح عكسبرداري نموده و در صورت امكان آن را لمس نمايد. يكي از پسرهاي خانم (وي) به نام ژان در فرصتي از شبح عكس گرفت. خانم ( وي) فيلم را در اختيار پروفسور توكه قرار داد. او فيلم را ظاهر كرد و دليل بارزي بر اين مدعا بدست آورد. پروفسور توكه اين دو عكس را در كتابش چاپ نموده است. چند هفته بعد خانم (وي) پيشنهاد دوم پروفسور توكه را عملي نمود. اين زن در دنباله يادداشتهاي خود چنين مينويسد:
...<يكشب در اواخر ماه نوامبر گاستون پسرم را كه با قطار ساعت يك و نيم بعد از نيمه شب ميرفت بدرقه نمودم. حدود ساعت دو و ده دقيقه بود كه از ايستگاه قطار (مولن) برگشتم. وقتي وارد منزل شدم تكان دهندهترين واقعه دوران زندگيم رخ داد.
در آن شب بهخصوص، من اصلا به روح و شبح فكر نميكردم. چون بهدليل رفتن پسرم دلم بهشدت گرفته بود. من قبل از ژان، كه رفته بود اتومبيلش را در گاراژ پارك كند، وارد منزل شدم. به محض اينكه در را باز كردم ديدم شبح روي پلكان سرسرا ايستاده است.
درست همانجايي كه يكسال پيش بر من ظاهر شده بود. من وحشت زده در جايم خشك شدم، سرانجام به خود آمدم و توانستم خودم را كنترل كنم. اين دفعه از پلهها بالا رفتم و بعد از اينكه شبح چند كلمهاي صحبت كرد، چشمم را بستم و دو تا دستم را فرو كردم توي سينه و شكم شبح، ناگهان تكان شديدي در همان نقطه بدنم احساس كردم. بعد يك سرماي منجمدكننده كه نفسم را به طرز توصيفناپذيري بند آورد، تمام وجودم را فراگرفت. شبح با اين حركت من عقب رفت و ژان كه از پايين ناظر صحنه بود فرياد زد : (مادر ، چكار كردي؟) داشتم ميافتادم كه ژان مرا بغل كرد و به اتاقم رساند. خيلي زود دستانم ورم كردند و شروع به سوختن نمودند، درست مثل اينكه از سرما سوخته باشد. ژان مرتب برايم آب نيمه گرم ميآورد و من دستانم را در آن فرو ميبردم. كم كم درد كمتر شد و با خستگي تمام به خواب رفتم. فردا صبح به هيچوجه نميتوانستم انگشتانم را تكان دهم. چون انگشتانم ورم كرده بودند. ژان با زحمت توانست انگشترهايم را درآورد.
حداقل دوماه دستهاي من متورم بود و سوختگيهاي متعددي كه شبيه زخم ناشي از چنگ گرفتگي بود به وضوح روي آنها به چشم ميخورد. از آن پس پوست دستانم خراب و بسيار ضخيم شدند.
هنوز گاهي در ناحيه سينه و شكم خود احساس درد ميكنم يعني همان نقطهاي از بدن شبح كه دستم را در آن فروكردم. اما از اين كار خود بههيچوجه متاسف نيستم زيرا مدتها بود كه ميخواستم بدانم آيا زير اين غبار ابر مانند، اسكلتي وجود دارد يا نه و فهميدم هيچ چيزي نيست و شبح از يك نوع بخار منجمد درست شده كه كمي هم لزج است.
پروفسور (توكه) آثار سوختگي و تورم روي دست خانم (وي) را در پاريس تاييد نموده است
انسان سه بعد وجودي عقل، روح (نفس) و جسم دارد. انسان زندگي ميكند و سپس ميميرد. جسم او در زمين تجزيه و تبديل به مواد ديگري ميشود و كمتر اثري از آن در دل زمين به جاي ميماند. اما روح كه بعد سوم وجود انسان است چه ميشود؟ و در چه جهاني به هستي خود ادامه ميدهد؟ گذشتگان كه مردهاند و جسمشان در دل خاك آرميده ارواحشان چه شده است؟ آيا آنها ما را ميبينند؟ و از ما انتظاراتي دارند؟ جهان ارواح چيست؟
امروز ديگر انديشههاي مادي نميتوانند در برابر اين واقعيت تسليم نشوند كه انسان روح دارد و پس از مردن جسم در دنياي مادي و ادامه حركت جوهر آن و تبديل به مواد ديگر، روح همچنان به هستي خود در جهاني ديگر ادامه ميدهد. پس مردن جدا شدن روح از جسم است و قضاياي متعددي از گوشه و كنار جهان درباره ارواح نقل شده است كه تواتر و كثرت اخبار آن هرگز اجازه نميدهد اصل مسئله ارواح انكار شود. بايد انديشيد كه انسان به چه جهان ديگري و براي چه كاري ميرود؟ اساس آمدن انسان در اين دنياي مادي براي چيست؟ چه كسي تدبير مسير هستي انسان را از دنياي جنيني تا جهان ماوراء طبيعت بدون هيچ كم و كاستي در اختيار دارد؟ آنچه كه ميخوانيد بررسي وقايعي است كه نه تنها هستي ارواح انسانها را در جهاني ديگر ثابت ميكند بلكه توجه و حتي درگيري آنها را با جهان مادي به خوبي روشن ميكند.
مطالب ذيل از منابع مستند و معتبر غربي گرفته شدهاند كه اثبات هستي ارواح انسانها در دنيايي ديگر و انتظار آنها براي ورود به يك مرحله ديگر از جهان هستي را به خوبي اثبات ميكند. به آن دنياي سوم ميگويند دنيايي كه متعلق به ديگران است.
مزاحمت (ارواح جنجالگر) مسئلهاي نيست كه به تازگي به وجود آمده باشد، چنين مواردي در حدود سال 900 بعد از ميلاد در چين و حتي قبل از آن، بر طبق سند ديگري، در 530 قبل از ميلاد در روم ايتاليا ديده شده بود. عبارت اصلي آن پولترگايست به زبان آلماني و به معناي <ارواح جنجالگر> است كه به پديدههايي اختصاص دارد كه اغلب سر و صداهاي عجيبي ايجاد ميكنند. برخي از دانشمندان معتقدند كه اين پديده بيشتر به يك شخص جوان و مونث كه تا حدودي تحت استرس قرار گرفته است، مربوط ميشود تا يك مكان. شخصي كه مركز حمله قرار گرفته به هر كجا كه برود، اعمال ارواح شرور در تعقيب اوست. اما آندرو گرين پژوهشگر معروف پديدههاي فوقطبيعي اعتقاد دارد بههيچوجه اين پديدهها صرفا مربوط به شخص نيست. بلكه اين تجارب ميتواند نمونهاي از سايكوكينهسيس، يعني قابليت به حركت در آوردن اشياء و ايجاد سر و صدا، تنها از طريق فكر و ذهن و يا منتج از يك ذهن ناخودآگاه و خلاق افراد، از هر جنسيت (و از سنين 3 تا اواخر40 سالگي) باشد كه در نتيجه ضربات روحي و مشكلات رواني، و در اثر عواطف و احساسات سركوب شده به وجود آمده است.
تجاربي در ارتباط با ارواح جنجالگر
اتفاقي غيرمعمول در حال وقوع بود، جا بهجايي و مرتب شدن خودبهخود لوازم منزل، بوهاي نامطبوع، صداهاي عجيب و غريب و... در آگوست 1992 خانواده گريگز دو ماه بود كه به خانهاي در پورت اسموت انگلستان نقل مكان كرده بودند. ساختمان داراي دو اطاق در بالا و دو اطاق در پايين بود. به نظر ميرسيد كه مركز اين سر و صداها، يكي از اطاقهاي طبقه پايين باشد. تمام اعضاي خانواده ميترسيدند كه وارد آن شوند.
خانم گريگز با نااميدي، يك كشيش و يك شخصي كه داراي تواناييهاي فراطبيعي بود را براي بررسي آنچه كه اتفاق ميافتاد به منزلشان دعوت كرد. با ناباوري متوجه شدند كه دليل تمام اين اتفاقات دختر جوانشان جاسمين است كه توسط روح مستاجر قبلي تسخير شده است.
صحت اين فرضيه زماني آشكار گرديد كه جاسمين ناگهان با لهجه و صدايي عجيب شروع به صحبت كرد. صداي او بدون آنكه كنترلي بر آن داشته باشد، شبيه فردي بزرگسال بود. او به سوالات مادرش مرتب با لهجه شمالي، پاسخ ميداد.
براي بررسي بيشتر موضوع، دو مديوم (واسطه ارتباط با ارواح) دعوت شدند، آنها شبح را مردي به نام <پرسي> شناسايي كردند كه اهل شمال انگلستان بود. بر طبق گفته آن دو، جاسمين و پرسي دوستاني صميمي شده بودند.
گرين معتقد است كه اين مورد نشان ميدهد كه چگونه نيروي ذهني تحت تاثير مشكلات ذهني ميتواند شبيه به پديدههاي مافوقطبيعي بروز كند و با اغلب پديدههاي فرارواني متعارف اشتباه گرفته شود. اين نظريه همچنين توسط متخصص پديدههاي فرارواني ويليام جي. رول آمريكائي تاييد گرديد. او دريافت كه از 92 مورد حضور ارواح جنجالگر كه فردي مركزيت آن را دارد، چهار مورد، حملات صرعي بودهاند.
پس از مطالعه تحقيقي رول، گرين نيز پذيرفت كه در بعضي از موارد ارواح جنجالگر ممكن است ناشي از صرع موقت بخشي از مغز باشد. در اين شرايط، افراد از اختلال حافظه رنج ميبرند كه ميتواند از يك دقيقه تا نيمساعت باشد. اما بر طبق يافته رول صرع درصد كوچكي از آن موارد را در برميگيرد.
لمس ارواح
(رنه توكه) محقق و روحشناس فرانسوي داستانهايي از تجربه اشباح در كتابهاي خود ذكر كرده كه بخشي از آن مربوط به خانم <وي> است. خانم (وي) با (توكه) در ارتباط با رويت اشباح مشورت ميكرده است. تجربه زير مربوط به يكي از يادداشتهاي اوست كه براي (توكه) فرستاده است.
خانم (وي) در يكي از شهرهاي فرانسه همراه با دو پسرش يك منزل قديمي متعلق به قرن هفده را خريداري نمود و در ششم ژوئيه سال 1955 در اين منزل استقرار يافت. اين منزل به شكل قلعهاي قديمي با باغ بزرگي بود كه نمازخانه و محراب نيز داشت. آنها به زودي متوجه شدند كه اشباحي در آن منزل رفت و آمد دارند. اين اشباح مربوط ميشدند به ارواحي كه در گذشته دور در آن مكان مقيم بودند.
يكي از اين اشباح، روح شخصي بود كه در زندگاني خود باعث مرگ مردي شده و دچار عذاب روحي بود. اين روح در گفتگويي كه با خانم (وي) داشت، داستان طولاني و غمانگيزي درباره مرگ يك انسان از گرسنگي و تشنگي و سرما در سياهچال را بيان كرده و از اينكه با رذالت و سهل انگاري و بيتوجهي خود باعث شهادت آن مرد شده است، احساس ندامت و پشيماني مينمود.
پروفسور (توكه) استاد موسسه بينالمللي ماوراي رواني پاريس كه نقلكننده اين واقعه است، خانم (وي) را تشويق و ترغيب ميكند از شبح عكسبرداري نموده و در صورت امكان آن را لمس نمايد. يكي از پسرهاي خانم (وي) به نام ژان در فرصتي از شبح عكس گرفت. خانم ( وي) فيلم را در اختيار پروفسور توكه قرار داد. او فيلم را ظاهر كرد و دليل بارزي بر اين مدعا بدست آورد. پروفسور توكه اين دو عكس را در كتابش چاپ نموده است. چند هفته بعد خانم (وي) پيشنهاد دوم پروفسور توكه را عملي نمود. اين زن در دنباله يادداشتهاي خود چنين مينويسد:
...<يكشب در اواخر ماه نوامبر گاستون پسرم را كه با قطار ساعت يك و نيم بعد از نيمه شب ميرفت بدرقه نمودم. حدود ساعت دو و ده دقيقه بود كه از ايستگاه قطار (مولن) برگشتم. وقتي وارد منزل شدم تكان دهندهترين واقعه دوران زندگيم رخ داد.
در آن شب بهخصوص، من اصلا به روح و شبح فكر نميكردم. چون بهدليل رفتن پسرم دلم بهشدت گرفته بود. من قبل از ژان، كه رفته بود اتومبيلش را در گاراژ پارك كند، وارد منزل شدم. به محض اينكه در را باز كردم ديدم شبح روي پلكان سرسرا ايستاده است.
درست همانجايي كه يكسال پيش بر من ظاهر شده بود. من وحشت زده در جايم خشك شدم، سرانجام به خود آمدم و توانستم خودم را كنترل كنم. اين دفعه از پلهها بالا رفتم و بعد از اينكه شبح چند كلمهاي صحبت كرد، چشمم را بستم و دو تا دستم را فرو كردم توي سينه و شكم شبح، ناگهان تكان شديدي در همان نقطه بدنم احساس كردم. بعد يك سرماي منجمدكننده كه نفسم را به طرز توصيفناپذيري بند آورد، تمام وجودم را فراگرفت. شبح با اين حركت من عقب رفت و ژان كه از پايين ناظر صحنه بود فرياد زد : (مادر ، چكار كردي؟) داشتم ميافتادم كه ژان مرا بغل كرد و به اتاقم رساند. خيلي زود دستانم ورم كردند و شروع به سوختن نمودند، درست مثل اينكه از سرما سوخته باشد. ژان مرتب برايم آب نيمه گرم ميآورد و من دستانم را در آن فرو ميبردم. كم كم درد كمتر شد و با خستگي تمام به خواب رفتم. فردا صبح به هيچوجه نميتوانستم انگشتانم را تكان دهم. چون انگشتانم ورم كرده بودند. ژان با زحمت توانست انگشترهايم را درآورد.
حداقل دوماه دستهاي من متورم بود و سوختگيهاي متعددي كه شبيه زخم ناشي از چنگ گرفتگي بود به وضوح روي آنها به چشم ميخورد. از آن پس پوست دستانم خراب و بسيار ضخيم شدند.
هنوز گاهي در ناحيه سينه و شكم خود احساس درد ميكنم يعني همان نقطهاي از بدن شبح كه دستم را در آن فروكردم. اما از اين كار خود بههيچوجه متاسف نيستم زيرا مدتها بود كه ميخواستم بدانم آيا زير اين غبار ابر مانند، اسكلتي وجود دارد يا نه و فهميدم هيچ چيزي نيست و شبح از يك نوع بخار منجمد درست شده كه كمي هم لزج است.
پروفسور (توكه) آثار سوختگي و تورم روي دست خانم (وي) را در پاريس تاييد نموده است
به خدا نگو مشكلي بزرگي دارم ; به مشكل بگو خدايي بزرگ دارم!

-
- پست: 27
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵, ۱۰:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 2 بار
^^^^^عبادت جن^^^^^
^^^^^عبادت جن^^^^^
در مورد سه گروه کلی مذهب های جن توضیح داده بودم. کافرها، مسلمانها و گروه سومی که نه کافرند و نه مسلمان. اکثریت جنها در دسته ی سوم قرار دارند. همونطور که اکثر انسانها نه کافرند و نه مسلمان کامل.
همه یکسانند؟
به هیچ وجه. جنهایی که نه مسلماند و نه کافر، گروههای اعتقادی مختلفی دارند، همونطور که بین ما انسانها هم گرایش های اعتقادی متفاوت و زیادی هست. مثلا ببینید پیروان اسلام به گروه های مختلف مثل شیعه و سنی تقسیم شدن و بعد دوباره هرکدوم از گروههای شیعه و سنی خودشون چندین زیر شاخه دارند، و در عبادات و اعتقادات و احکام با هم متفاوتند، حتی افرادی که مقلد افراد مختلف هستند، بخاطر تفاوت عقاید مرجع تقلیدهاشون، عبادات و فرایضشون رو متفاوت انجام می دن.
بین جنها هم همین تفاوتها وجود داره. جنها هم گروههای مختلف مذهبی دارند و هرکدوم زیر شاخه های زیادی دارند و جزئیات عباداتشون یکی نیست.
بهمین دلیل من عبادات رو بصورت کلی می گم و در جزئیات خیلی دقیق نمیشم. شما مثل همیشه در نظر داشته باشید که من از روی دیده ها و تجربیات و با استناد به حرفهای دوستانم می نویسم، نه قطعی و دقیق.
جن مسلمان مثل انسان مسلمان؟
عبادات جنها با انسانها در اصل و مفهوم یکی و در ظاهر متفاوته. جنهای مسلمان، اگر ایمانشون واقعی باشه و بخوان به فرایض دینشون عمل کنند، بخاطر محدودیتهاشون، بیشتر روی مفاهیم تکیه می کنند.
نماز جن
یعنی چی که جنها روی مفاهیم تکیه می کنند؟ مثلا مفهوم نماز در دین اسلام رو اگر تشکر از خدا بدونیم، جنها که نمی تونند بسم الله الرحمن الرحیم بگن و دقیقا مراحل نماز رو انجام بدن، از نظر ما نمازشون باطله! اما موقع اذان می تونن رو به قبله بایستند، به حالت احترام و ذکر بگن. از میانه های سوره ها شروع کنند و قسمتهایی از قرآن رو بخونند و ...
هرکدوم از گروه های جن یکسری از کارها و ذکرها رو موقع نماز انجام میدن که بنظر خودشون درست تره. بر اساس راهنمایی هایی که از امامان اسلام گرفتند و نسل به نسل برای هم نقل کردند و بر اساس چیزهایی که در نماز انسانهای مسلمان وجود داره و غیره.
حواستون باشه که نمیشه گفت جنها نمازشون باطله یا درست نیست. این چیزیه که خداوند می دونه با اونها، شاید نماز بعضی از این جنها از نماز بعضی انسانها هم کاملتر باشه.
قرآن و جن
در مورد قرآن خوندن جنها محدودیتهایی دارند. مثلا سوره های سجده دار، آیه الکرسی، بسم الله الرحمن الرحیم رو نمی تونن بخونند. بیشتر سوره های بدون بسم الله رو می خونند، از میانه ی سوره ها شروع می کنند و بخشهایی رو قرائت می کنند. جنها نمی تونن قرآن و کلماتش رو لمس کنند و یا از اون عبور کنند - حالا یکی می پرسه پس چطوری ورق می زنن؟! از گوشه ی کاغذش می گیرن بابا! - بنابراین جنها حرمت قرآن رو نمی تونن بکشنند.
بیشتر توضیح میدم، ببینید در مورد انسان با اینکه امر به نگهداشتن حرمت قرآن شده، اما این مسئله بهش تحمیل نشده. میتونه اطلاعت یا نافرمانی کنه. اگر نافرمانی کنه سزاشو می بینه. اما جنها در اینجور موارد اختیار ندارند.
مثلا اگر جنی بخواد به قرآن بی حرمتی کنه، لمسش کنه چی میشه؟ درجا دود میشه میره هوا؟
نه! مسئله همینه که جن حتی اگر بخواد نمی تونه به قرآن بی حرمتی کنه. یعنی مثل این می مونه که قرآن داخل محافظ شیشه ای قرار داشته باشه و جن اصلا دستش به کلمه های قرآن نرسه.
اما مثلا اگر جنی بیاد و دروغی در مورد قرآن بگه، چی؟ اینم بی حرمتیه. خب اینجا سزاش رو می بینه. دقیقا مثل انسان.
روزه و سایر عبادات
و درمورد احکام و عبادات دیگه، مثل روزه، جنها تقریبا محدودیت زیادی ندارند. مثلا یکروز از اذان صبح تا اذان مغرب برای رضایت و تقرب به خداوند، چیزی نمی خورند و کی می تونه بگه خداوند روزه شونو قبول نمی کنه؟؟!
حلال و حرام، حجاب، احکام ارث و ...
غیر از نماز و قرآن و روزه، بعضی از دستورات دین هست که به مسلمانها واجب شده، جنها هم محدودیتی در اون ندارند و می تونن انجام بدن، اما در جزئیاتش مشکلاتی براشون پیش میاد. مثلا موقع تقسیم ارث به روش و دستور اسلام، به اون جنی که جنسیت مختلط داره یعنی هم مرد و هم زنه، چقدر باید ارث برسه؟
یا حلال و حرام مال و خوراکی ها رو می تونند مراعات کنند، اما باز هم اشکالاتی در جزئیاتش دارند.

در مورد سه گروه کلی مذهب های جن توضیح داده بودم. کافرها، مسلمانها و گروه سومی که نه کافرند و نه مسلمان. اکثریت جنها در دسته ی سوم قرار دارند. همونطور که اکثر انسانها نه کافرند و نه مسلمان کامل.
همه یکسانند؟
به هیچ وجه. جنهایی که نه مسلماند و نه کافر، گروههای اعتقادی مختلفی دارند، همونطور که بین ما انسانها هم گرایش های اعتقادی متفاوت و زیادی هست. مثلا ببینید پیروان اسلام به گروه های مختلف مثل شیعه و سنی تقسیم شدن و بعد دوباره هرکدوم از گروههای شیعه و سنی خودشون چندین زیر شاخه دارند، و در عبادات و اعتقادات و احکام با هم متفاوتند، حتی افرادی که مقلد افراد مختلف هستند، بخاطر تفاوت عقاید مرجع تقلیدهاشون، عبادات و فرایضشون رو متفاوت انجام می دن.
بین جنها هم همین تفاوتها وجود داره. جنها هم گروههای مختلف مذهبی دارند و هرکدوم زیر شاخه های زیادی دارند و جزئیات عباداتشون یکی نیست.
بهمین دلیل من عبادات رو بصورت کلی می گم و در جزئیات خیلی دقیق نمیشم. شما مثل همیشه در نظر داشته باشید که من از روی دیده ها و تجربیات و با استناد به حرفهای دوستانم می نویسم، نه قطعی و دقیق.
جن مسلمان مثل انسان مسلمان؟
عبادات جنها با انسانها در اصل و مفهوم یکی و در ظاهر متفاوته. جنهای مسلمان، اگر ایمانشون واقعی باشه و بخوان به فرایض دینشون عمل کنند، بخاطر محدودیتهاشون، بیشتر روی مفاهیم تکیه می کنند.
نماز جن
یعنی چی که جنها روی مفاهیم تکیه می کنند؟ مثلا مفهوم نماز در دین اسلام رو اگر تشکر از خدا بدونیم، جنها که نمی تونند بسم الله الرحمن الرحیم بگن و دقیقا مراحل نماز رو انجام بدن، از نظر ما نمازشون باطله! اما موقع اذان می تونن رو به قبله بایستند، به حالت احترام و ذکر بگن. از میانه های سوره ها شروع کنند و قسمتهایی از قرآن رو بخونند و ...
هرکدوم از گروه های جن یکسری از کارها و ذکرها رو موقع نماز انجام میدن که بنظر خودشون درست تره. بر اساس راهنمایی هایی که از امامان اسلام گرفتند و نسل به نسل برای هم نقل کردند و بر اساس چیزهایی که در نماز انسانهای مسلمان وجود داره و غیره.
حواستون باشه که نمیشه گفت جنها نمازشون باطله یا درست نیست. این چیزیه که خداوند می دونه با اونها، شاید نماز بعضی از این جنها از نماز بعضی انسانها هم کاملتر باشه.
قرآن و جن
در مورد قرآن خوندن جنها محدودیتهایی دارند. مثلا سوره های سجده دار، آیه الکرسی، بسم الله الرحمن الرحیم رو نمی تونن بخونند. بیشتر سوره های بدون بسم الله رو می خونند، از میانه ی سوره ها شروع می کنند و بخشهایی رو قرائت می کنند. جنها نمی تونن قرآن و کلماتش رو لمس کنند و یا از اون عبور کنند - حالا یکی می پرسه پس چطوری ورق می زنن؟! از گوشه ی کاغذش می گیرن بابا! - بنابراین جنها حرمت قرآن رو نمی تونن بکشنند.
بیشتر توضیح میدم، ببینید در مورد انسان با اینکه امر به نگهداشتن حرمت قرآن شده، اما این مسئله بهش تحمیل نشده. میتونه اطلاعت یا نافرمانی کنه. اگر نافرمانی کنه سزاشو می بینه. اما جنها در اینجور موارد اختیار ندارند.
مثلا اگر جنی بخواد به قرآن بی حرمتی کنه، لمسش کنه چی میشه؟ درجا دود میشه میره هوا؟
نه! مسئله همینه که جن حتی اگر بخواد نمی تونه به قرآن بی حرمتی کنه. یعنی مثل این می مونه که قرآن داخل محافظ شیشه ای قرار داشته باشه و جن اصلا دستش به کلمه های قرآن نرسه.
اما مثلا اگر جنی بیاد و دروغی در مورد قرآن بگه، چی؟ اینم بی حرمتیه. خب اینجا سزاش رو می بینه. دقیقا مثل انسان.
روزه و سایر عبادات
و درمورد احکام و عبادات دیگه، مثل روزه، جنها تقریبا محدودیت زیادی ندارند. مثلا یکروز از اذان صبح تا اذان مغرب برای رضایت و تقرب به خداوند، چیزی نمی خورند و کی می تونه بگه خداوند روزه شونو قبول نمی کنه؟؟!
حلال و حرام، حجاب، احکام ارث و ...
غیر از نماز و قرآن و روزه، بعضی از دستورات دین هست که به مسلمانها واجب شده، جنها هم محدودیتی در اون ندارند و می تونن انجام بدن، اما در جزئیاتش مشکلاتی براشون پیش میاد. مثلا موقع تقسیم ارث به روش و دستور اسلام، به اون جنی که جنسیت مختلط داره یعنی هم مرد و هم زنه، چقدر باید ارث برسه؟
یا حلال و حرام مال و خوراکی ها رو می تونند مراعات کنند، اما باز هم اشکالاتی در جزئیاتش دارند.


-
- پست: 27
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵, ۱۰:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 2 بار
داستانهاي واقعي از جن و ارواح
داستانهاي واقعي از جن و ارواح
1)
كشاورزي مسن به نام جان مالاگين در منطقه لندن دري در شمال ايرلند زندگي مي كرد. يك روز او براي تميز كردن دودكش بخاري اش شاخه اي از بوته راج را كند و به هشدار همسايگان كه مي گفتند اين گياه مقدس است و نبايد به آن آسيبي رساند، توجهي نكرد ولي طولي نكشيد كه از كار خود پشيمان شد ! زيرا دوده هايي را كه در باغ زير خاك كرده بود به گونه اي اسرارآميز به آشپزخانه برگشت !او دوباره دوده ها را پاك كرد و به باغ برد و روي آنها خاك ريخت. دوباره دوده ها به آشپزخانه برگشتند. دوده ها روي تمام وسايل آشپزخانه رو پوشاند. ظروف سفالين شكسته شد ! معلوم نبود سنگ هايي كه در و پنجره ها را مي شكست از كجا مي آيند. به علاوه موزاييك حمام در وسط آشپزخانه پرتاب شد و شكست و چند تكه شد ! سنگي يك كيلويي كه آن را براي تراز اجاق گاز زير آن گذاشته بود در فضا به حركت در آمد و به پنجره خورد و آن را شكست. صداي برخورد سنگ ها به شيرواني و سقف چوبي آشپزخانه به گوش مي رسيد. سنگ ها به كف آشپزخانه مي افتادند. سنگ ها را بيرون ميريخت اما باز بر مي گشتند ! وقايعي در شرف وقوع بود كه كسي قادر به كنترل كردنشان نبود. سرانجام كشاورز آنجا را ترك كرد و آن خانه براي هميشه متروك باقي ماند !!!!
2)
در سال 1935 در ليزارد در منطقه مايو قلعه اي متروك و عجيب وجود داشت. در همان زمان دختري به آن قلعه متروك وارد شد ولي وقتي مي خواست آنجا را ترك كند متوجه مي شود نمي تواند از در آنجا عبور كند و نيرويي مانع او مي شود. وحشت زده سعي مي كند تا آنجا را ترك كند اما ديواري نامرئي مانع عبور او مي شد و فضاي خصمانه اي را در اطراف او به وجود آورده بود. هوا تاريك شده بود. او افرادي فانوس به دست را ميديد كه دنبال او مي گشتند و صدايش مي زدند. دختر از فاصله دو سه متري جواب آنان را مي داد. اما به نظر مي رسيد آنها صدايش را نمي شنوند و سرانجام راهشان را كشيدند و رفتند. پس از مدتي دختر متوجه مي شود ديوار نامرئي از بين رفته است و او توانست به خانه اش برگردد !!!
و
دوستان اگر داستان دارید بزارید
1)
كشاورزي مسن به نام جان مالاگين در منطقه لندن دري در شمال ايرلند زندگي مي كرد. يك روز او براي تميز كردن دودكش بخاري اش شاخه اي از بوته راج را كند و به هشدار همسايگان كه مي گفتند اين گياه مقدس است و نبايد به آن آسيبي رساند، توجهي نكرد ولي طولي نكشيد كه از كار خود پشيمان شد ! زيرا دوده هايي را كه در باغ زير خاك كرده بود به گونه اي اسرارآميز به آشپزخانه برگشت !او دوباره دوده ها را پاك كرد و به باغ برد و روي آنها خاك ريخت. دوباره دوده ها به آشپزخانه برگشتند. دوده ها روي تمام وسايل آشپزخانه رو پوشاند. ظروف سفالين شكسته شد ! معلوم نبود سنگ هايي كه در و پنجره ها را مي شكست از كجا مي آيند. به علاوه موزاييك حمام در وسط آشپزخانه پرتاب شد و شكست و چند تكه شد ! سنگي يك كيلويي كه آن را براي تراز اجاق گاز زير آن گذاشته بود در فضا به حركت در آمد و به پنجره خورد و آن را شكست. صداي برخورد سنگ ها به شيرواني و سقف چوبي آشپزخانه به گوش مي رسيد. سنگ ها به كف آشپزخانه مي افتادند. سنگ ها را بيرون ميريخت اما باز بر مي گشتند ! وقايعي در شرف وقوع بود كه كسي قادر به كنترل كردنشان نبود. سرانجام كشاورز آنجا را ترك كرد و آن خانه براي هميشه متروك باقي ماند !!!!
2)
در سال 1935 در ليزارد در منطقه مايو قلعه اي متروك و عجيب وجود داشت. در همان زمان دختري به آن قلعه متروك وارد شد ولي وقتي مي خواست آنجا را ترك كند متوجه مي شود نمي تواند از در آنجا عبور كند و نيرويي مانع او مي شود. وحشت زده سعي مي كند تا آنجا را ترك كند اما ديواري نامرئي مانع عبور او مي شد و فضاي خصمانه اي را در اطراف او به وجود آورده بود. هوا تاريك شده بود. او افرادي فانوس به دست را ميديد كه دنبال او مي گشتند و صدايش مي زدند. دختر از فاصله دو سه متري جواب آنان را مي داد. اما به نظر مي رسيد آنها صدايش را نمي شنوند و سرانجام راهشان را كشيدند و رفتند. پس از مدتي دختر متوجه مي شود ديوار نامرئي از بين رفته است و او توانست به خانه اش برگردد !!!
و
دوستان اگر داستان دارید بزارید

-
- پست: 27
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵, ۱۰:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 2 بار
اینم عکسهایی در این مورد
- تصویر زیر متعلق است به اکتبر سال ۱۹۹۰ که در یکی از پارکهای تفریحی شهر دورتموند گرفته شده است - همونطور که مشاهده میکنید روحی در سمت راست عکس دیده شده است
و
و
و
و

-
- پست: 422
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵, ۱۲:۰۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 50 بار
- سپاسهای دریافتی: 181 بار
masoud psp'
می خواهی بگویی که آن عکس ج ن هست ؟ (دوتا پست بالاتر را می گویم)
بیشتر به گودزیلا شباهت داره. واقعا" من خنده ام گرفت....
شما انگار واقعا" ج ن ندیده ای ؟
عکس واقعی ج ن را که با دوربین مادون قرمز گرفته شده اگر خواستید برایتان می گذارم تا بهفمید ج ن واقعی چیست ؟ البته خیلی شبیه انسان هست اما قدش کوتاه تر و پشم آلو هست و چیزهای دیگر که نمی گویم. شاید برای بعضی ها ترسناک نباشه اما این واقعیت که ج ن ، ج ن هست خیلی ترسناک هست یعنی خود کلمه اش لرزه به آدم می اندازد.
حالا اگر خواستید عکس را بگذارم اما اگر نترسید و تا یک هفته خوابتان نمی برد.
به هرحال خواستم بگویم. در ضمن آنها بیشتر به شکل افراد یا حیوانات در می ایند اما شکل واقعی اش همانی هست که گفتم و بسیار وحشت انگیز هست.
---------------------
عکس های مربوط به روح هم به احتمال زیاد دستکاری شده است. من که باور ندارم. عکس سیاه سفید متعلق به 1990 و آنهم در روز روشن در میان علفزار. 1990 کجا هست و عکس سیاه سفید ؟ وسط شهربازی شلوغ و عکس یادگاری ؟
اصلا" برای فیلم برداری از این نوع دوربین ها استفاده نمی شود. برای مشاهده رو-ح از دوربین های مادون قرمز تغییریافته و مشابه استفاده می شود.
می خواهی بگویی که آن عکس ج ن هست ؟ (دوتا پست بالاتر را می گویم)
بیشتر به گودزیلا شباهت داره. واقعا" من خنده ام گرفت....
شما انگار واقعا" ج ن ندیده ای ؟
عکس واقعی ج ن را که با دوربین مادون قرمز گرفته شده اگر خواستید برایتان می گذارم تا بهفمید ج ن واقعی چیست ؟ البته خیلی شبیه انسان هست اما قدش کوتاه تر و پشم آلو هست و چیزهای دیگر که نمی گویم. شاید برای بعضی ها ترسناک نباشه اما این واقعیت که ج ن ، ج ن هست خیلی ترسناک هست یعنی خود کلمه اش لرزه به آدم می اندازد.
حالا اگر خواستید عکس را بگذارم اما اگر نترسید و تا یک هفته خوابتان نمی برد.
به هرحال خواستم بگویم. در ضمن آنها بیشتر به شکل افراد یا حیوانات در می ایند اما شکل واقعی اش همانی هست که گفتم و بسیار وحشت انگیز هست.
---------------------
عکس های مربوط به روح هم به احتمال زیاد دستکاری شده است. من که باور ندارم. عکس سیاه سفید متعلق به 1990 و آنهم در روز روشن در میان علفزار. 1990 کجا هست و عکس سیاه سفید ؟ وسط شهربازی شلوغ و عکس یادگاری ؟
اصلا" برای فیلم برداری از این نوع دوربین ها استفاده نمی شود. برای مشاهده رو-ح از دوربین های مادون قرمز تغییریافته و مشابه استفاده می شود.

