پدرم وقتي که... بودم

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
New Member
پست: 2
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵, ۶:۰۸ ب.ظ
محل اقامت: تهران-شهرک اکباتان
تماس:

پدرم وقتي که... بودم

پست توسط Amin.H »

پدرم وقتي که... بودم
چهار ساله: بابام هر کاري را مي تونه بکنه.
پنج ساله: بابام خيلي چيزها ميدونه.
شش ساله: بابام از باباي تو باهوش تر هست.
هشت ساله: بابام هر چيزي را دقيقاً نميدونه.
ده ساله: در گذشته زماني که بابام بزرگ ميشد چيزها مطمئناً متفاوت بودند.
دوازده ساله: خوب، طبيعي هست، پدر در آن مورد چيزي نميدونه اون براي به خاطر آوردن کودکي اش خيلي پير هست.
چهارده ساله: به پدرم خيلي توجه نکن، او خيلي قديمي فکر ميکنه.
بيست ساله: اه؟خداي من؟ او از جريان روز خيلي پرت هست.
بيست و پنجساله: پدر کمي در باره آن اطلاع داره. بايد اينطور باشه چون اون تجربهً زيادي داره.
سي ساله: شايد ما بايد از پدر نظرش را بپرسيم. از اينها گذشته او تجارب زيادي داره.
سي و پنجساله: بدون مشورت با پدر کوچکترين کاري نميکنم.
چهل ساله: متعجبم که پدر چگونه آن جريان را حل کرد. او خيلي عاقل و دانا بود و دنيائي تجربه داشت.
پنجاه ساله: اگر پدر اينجا بود همه چيز را در اختيار او ميذاشتم و در اين باره با او مشورت ميکردم. خيلي بد شد که نفهميدم او چقدر فهميده بود. ميتوانستم خيلي چيزها از او ياد بگيرم.
آن لاندرز
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 529
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۵, ۱۲:۱۱ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 42 بار
سپاس‌های دریافتی: 99 بار
تماس:

پست توسط mach1 »

سلام
Amin.H
امين خان واقعا مطلب جالبي بود
راستي خيلي خوش اومدي :)
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1468
تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
سپاس‌های ارسالی: 4 بار
سپاس‌های دریافتی: 186 بار

پست توسط ARMIN »

سلام
Amin.H, ورودت رابه اين فروم تبريک مي گويم. اميدوارم شاهد فعاليت بيشترت باشيم.
Don't play games with the ones who love you
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”