خلاصه قسمت 52 جواهری در قصر

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 542
تاریخ عضویت: شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۵, ۷:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 112 بار
سپاس‌های دریافتی: 369 بار
تماس:

خلاصه قسمت 52 جواهری در قصر

پست توسط Azadi.Isatis »

خلاصه قسمت 52 جواهری در قصر
در این قسمت اتفاقات جالبی می افته. مبارزه عشقی شاه و مین جانگو بر سر یانگوم در این قسمت دیدنیه!!!

بعد از اینکه یانگوم به مقام ششم رسمی منصوب شد، هیات وزیران جلسه ای تشکیل داده و افسرمین را احضار کرده و از او میخواهند که با دستور مخالفت کرده و از شاه بخواهد که این مقام را از یانگوم پس بگیرد. ولی افسرمین جانگو قبول نمیکند و با این کار خشم وزیران بر انگیخته میشود و وزیر لی او را به تبعید تهدید میکند.

 تصویر 

بعد از این جلسه افسر مین جانگو حکم ارتقای یانگوم را مینویسد تا برای تایید عالی جناب ببرد. وقتی به اتاق عالی جناب میرسد ناباورانه مشاهده میکند که ملکه و ملکه مادر جلوی اتاق شاه تحصن کرده اند تا او دستور خودش را پس بگیرد. شاه که در بد مخمصه ای گرفتار شده، مجبور میشود با خواسته مادرش موافقت کند و مقام یانگوم را پس میگیرد.

 تصویر 

بعد از این ماجرا یانگوم که به داروخانه رفته بود مشغول مالش دادن پاهایش میشود که ناگهان شاه وارد شده و یانگوم تعجب میکند. شاه در مورد سختی و مشقاتی که بانوان پزشک متحمل میشوند با یانگوم صحبت میکند در حالی که خیلی تحت فشار عصبی بود و مشت هایش از شدت استرس گره شده بودند. یانگوم با مشاهده این وضع استرسی که در شاه میدید را به او اعلام میکند و از او میخواهد برای از بین رفتن این حالت در محیط قصر قدم بزند.

 تصویر 

از آن روز به بعد هر وقت شاه در قصر قدم میزد یانگوم را هم فرا میخواند تا با هم قدم بزنند و با او درد دل میکرد. شاه خطاب به یانگوم: من بیشتر از هر کسی به تو اعتماد دارم چون میدونم که حرف های منو پیش هیچ کسی بازگو نمیکنی و فرد راز داری هستی... و بعد در مورد اینکه خودش تمایلی به پادشاه شدن نداشته را با یانگوم در میان میگذارد.

 تصویر 

در این بین افسر مین به طور اتفاقی متوجه ملاقات یانگوم و عالی جناب میشود.

 تصویر 

بعد از ملاقات شاه با یانگوم، ملکه مادر او را احضار کرده و مورد ملامت قرار میدهد. ولی شاه بلافاصله میگوید که من فقط در مورد بیماری قلبی ام با یانگوم صحبت کردم. ملکه مادر بلافاصله حرف او را قطع کرده : بیماری قلبی تو خود یانگوم هست درسته؟! برای اینکه بیشتر از این رسوایی به بار نیاد یانگوم رو صیغه کرده و در حرمسرا از او استفاده کن!

 تصویر 

خبر علاقه مند شدن شاه به یانگوم در قصر میپیچد و در این بین بیشتر از همه افسر مین جانگو ناراحت است.

 تصویر 

افسر مین که از شنیدن این موضوعات خیلی دلش گرفته، به بیرون قصر رفته و مشغول تیراندازی میشود تا بلکه کمی تسکین پیدا کند. در حین تیراندازی دستش زخم میشود ولی او اصلا توجهی به این موضوع ندارد و ادامه میدهد.

 تصویر 

بعد از اینکه تیرها تمام میشود او تازه متوجه زخم شدن دستش شده و برای پانسمان به داروخانه میرود که یانگوم را در آنجا میبیند. یانگوم با دیدن دست زخم آلود افسر مین فورا عملیات پانسمان را انجام میدهد. حالا نوبت افسر مین است که گلگی کند: یانگوم! این دستی بود که تو باید اون رو زودتر میگرفتی، این دستیه که ممکنه تو دیگه نتونی اونو بگیری...

 تصویر
تصویر 

چنگ که موضوع عشق و علاقه بین یانگوم و مین جانگو را از داگو شنیده بود فورا به اتاق یونسنگ میرود و قضیه رابرایش تعریف میکند. یونسنگ در ابتدا باور نمیکند و برای مطمئن شدن شخصا از یانگوم سوال میکند که یانگوم این موضوع را تایید کرده و عشقی که به مین جانگو دارد را برای یونسنگ توضیح میدهد.

 تصویر 

یونسنگ وقت را تلف نکرده و فورا به اتاق عالی جناب میرود. یونسنگ خطاب به شاه: از شما خواهش میکنم که از صیغه کردن یانگوم منصرف بشین... این موضوع باعث میشه اون نتونه به پزشکی ادامه بده و اینطوری اون نمیتونه به آرزوهاش برسه... در ضمن اون عاشق افسر مین جانگو هست! با گفتن این قضیه شاه حسابی به هم میریزد.

 تصویر 

صبح روز بعد ملکه به دستور مادر عالی جناب حکم صیغه شدن یانگوم را آماده کرده و وزیران هم از این موضوع خیلی خوشحال هستند چرا که به این ترتیب دیگر یانگوم مافوق آنها نخواهد بود. درباریان آماده برگزاری جشن هستند ولی خود شاه رضایت چندانی ندارد و در فکر فرو رفته.

 [img][img][External Link Removed for Guests][/img][/img] 

عالی جناب که نگرانی و اضطراب را در چهره افسر مین مشاهده میکند، تصمیم میگرید که خود یانگوم را احضار کرده و شخصا از او سوال کند. یانگوم که نمیخواهد یک عمر بدون عشق واقعی خود زندگی کند آب پاکی را روی دست عالی جناب ریخته و به او میگوید که من از قبل عاشق افسر مین جانگو بودم و به او علاقه داشتم.

 تصویر 
 برای هر چیز زکاتی است و زکات علم نشر دادن آن است.  


الهی
مرا لیاقت بهشت نیست و طاقت دوزخ نیز ندارم. اکنون تو خود دانی و کرم تو.
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”