درود بر شما ... ویرایش لینک بالا ...
...................................
- از شغلت راضی ای؟
- شغله دیگه...مثل هزار تا شغل دیگه !!!
- درامدت خوبه؟
- شُکر!!
- پس چرا 2 ساله سر کارنمی ری ؟
- مرد در حالیکه همچنان از پنجره بیرونو نگاه می کرد جواب داد :
- دکترا می گن باید استراحت کنم
- از کارت خاطره ای هم داری ؟
- خاطره رو آدمهای زنده رقم می زنند ... من صبح تا شب با مرده ها دم خورم !!
- بسیار خوب ! زن و بچه داری ؟
- مرد انگار که تازه به موضوع مورد علاقش رسیده باشن ... ناگهان برگشت ، چشماش برقی زد و با اشتیاق جواب داد :
- آره ... زنم با پسرم حمید !!
- همین یه بچه ؟؟
- آره بابا ... می خوام هرچی درمیارم خرج آینده ی این بچه شه !!! اگه یه بچه دیگه باشه امکانات نصف میشه !!!
- تو دلش به ذهن روشن مرده شور آفرین گفت !!
- زن و بچت و دوست داری ؟؟
- مرد بعد از یه سکوت طولانی زیر لب زمزمه کرد :
- به خاطر اوونا زنده ام !!
- چه خونواده ی خوشبختی ...
- ....
- از حمید بگو !!! خجالت نمیکشه بگه بابام مرده شوره ؟؟؟
- می دونی ؟؟ ... اوایل تو مدرسه چیزی نمی گفت ... اما حالا به همه ی دوستاش گفته من چی کارم !!!
- یه شب بهم گفت افتخار می کنم که تو کار می کنی و مثل بابای مجتبی تو زندون نیستی !!!
- لابد تو هم کلی به خودت افتخار کردی ؟؟!!
- آره ... برای اولین بار !
- حمید قراره همکار باباش بشه ؟؟؟
مرد اخم کرد و با جدیت گفت :
- نه خیر !!! ... اون درسش خوبه !! هیچ می دونی معدلش چنده ؟؟؟ ... 18 !!! خودم همیشه کارنامشو می گیرم !!! حمید قراره دکتر بشه !!
- دانشجوی جوان به ساعتش نگاهی کرد !!
12 دقیقه از شروع مصاحبش می گذشت ... استاد گفته بود به امتحان تئوری اعتقادی ندارم ... هر دانشجو 15 دقیقه فرصت داره با یکی از بیمارهای بخش افسردگی این آسایشگاه مصاحبه کنه !!! اگه ظرف 15 دقیقه نتونست حدودا علت افسردگی رو حدس بزنه از نظر من این 3 واحد و افتاده !!!
تو دلش به استاد و این مریض بد قلق و خودش لعنت فرستاد !!!
واسه چی عاشق روانشناسی شده بود ؟؟؟
رشته ای که استاداش یه مشت روانین !!!
با نا امیدی گفت :
- آخرین سوال !!! ... تا حالا شده موقع کار گریه کنی ؟؟؟!!!
مرد تو چشمای دانشجوی جوان خیره شد !!!
- مثل بچه ها بغض کردو با صدای لرزونی جواب داد :
فقط یه بار !!! 2 سال پیش وقتی جسد حمیدم و با دستای خودم شستم .
شاد زی مهر افزون ...