داستان زندگي يک "مرده شور" ...... کوتاهه بخون حتما!!

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Rookie Poster
Rookie Poster
نمایه کاربر
پست: 44
تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵, ۱۱:۱۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 11 بار

داستان زندگي يک "مرده شور" ...... کوتاهه بخون حتما!!

پست توسط sos1846 »

شما رو نمیدونم اما من معمولا این لینک هایی که برام off line میذارن رو اصلا نمی خونم چه برسه که باز کنم!!!!
اما امروز اتفاقی یکیشو باز کردم چون موضوعش برام جالب اومد..
اولش خواستم خودم نقلش کنم با ذکر منبع اما متاسفانه نمیشد کپی کرد اینه لینکشو براتون میذارم!!! اما حالا راست یا دروغش به پای نویسندشو صاحب وبلاگ!!!!!!
راستش من خودم آدم احساساتی نیستم اما بعد از خوندن این چند ثانیه مو به تنم سیخ شدو زدم زیر گریه :lol:
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
اونقدر ذهنتو باز کن٬ تا مطمئن بشی که نه چیزی می دونی نه کسی هستی٬ و هر وقت احساس کردی که کسی شدی٬ وقتشه که برگردي به جمله اول!
Super Moderator
Super Moderator
نمایه کاربر
پست: 1208
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴, ۴:۲۲ ق.ظ
محل اقامت: ایران
سپاس‌های ارسالی: 8769 بار
سپاس‌های دریافتی: 1710 بار
تماس:

پست توسط MASTER »

درود بر شما ... ویرایش لینک بالا ...


...................................
تصویر

- از شغلت راضی ای؟

- شغله دیگه...مثل هزار تا شغل دیگه !!!

- درامدت خوبه؟

- شُکر!!

- پس چرا 2 ساله سر کارنمی ری ؟

- مرد در حالیکه همچنان از پنجره بیرونو نگاه می کرد جواب داد :

- دکترا می گن باید استراحت کنم

- از کارت خاطره ای هم داری ؟

- خاطره رو آدمهای زنده رقم می زنند ... من صبح تا شب با مرده ها دم خورم !!

- بسیار خوب ! زن و بچه داری ؟

- مرد انگار که تازه به موضوع مورد علاقش رسیده باشن ... ناگهان برگشت ، چشماش برقی زد و با اشتیاق جواب داد :

- آره ... زنم با پسرم حمید !!


- همین یه بچه ؟؟

- آره بابا ... می خوام هرچی درمیارم خرج آینده ی این بچه شه !!! اگه یه بچه دیگه باشه امکانات نصف میشه !!!

- تو دلش به ذهن روشن مرده شور آفرین گفت !!

- زن و بچت و دوست داری ؟؟

- مرد بعد از یه سکوت طولانی زیر لب زمزمه کرد :

- به خاطر اوونا زنده ام !!

- چه خونواده ی خوشبختی ...

- ....

- از حمید بگو !!! خجالت نمیکشه بگه بابام مرده شوره ؟؟؟

- می دونی ؟؟ ... اوایل تو مدرسه چیزی نمی گفت ... اما حالا به همه ی دوستاش گفته من چی کارم !!!

- یه شب بهم گفت افتخار می کنم که تو کار می کنی و مثل بابای مجتبی تو زندون نیستی !!!

- لابد تو هم کلی به خودت افتخار کردی ؟؟!!

- آره ... برای اولین بار !

- حمید قراره همکار باباش بشه ؟؟؟

مرد اخم کرد و با جدیت گفت :

- نه خیر !!! ... اون درسش خوبه !! هیچ می دونی معدلش چنده ؟؟؟ ... 18 !!! خودم همیشه کارنامشو می گیرم !!! حمید قراره دکتر بشه !!




- دانشجوی جوان به ساعتش نگاهی کرد !!
12 دقیقه از شروع مصاحبش می گذشت ... استاد گفته بود به امتحان تئوری اعتقادی ندارم ... هر دانشجو 15 دقیقه فرصت داره با یکی از بیمارهای بخش افسردگی این آسایشگاه مصاحبه کنه !!! اگه ظرف 15 دقیقه نتونست حدودا علت افسردگی رو حدس بزنه از نظر من این 3 واحد و افتاده !!!

تو دلش به استاد و این مریض بد قلق و خودش لعنت فرستاد !!!
واسه چی عاشق روانشناسی شده بود ؟؟؟
رشته ای که استاداش یه مشت روانین !!!

با نا امیدی گفت :

- آخرین سوال !!! ... تا حالا شده موقع کار گریه کنی ؟؟؟!!!

مرد تو چشمای دانشجوی جوان خیره شد !!!

- مثل بچه ها بغض کردو با صدای لرزونی جواب داد :

فقط یه بار !!! 2 سال پیش وقتی جسد حمیدم و با دستای خودم شستم .
شاد زی مهر افزون ...
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 330
تاریخ عضویت: شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶, ۶:۲۵ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3 بار
سپاس‌های دریافتی: 37 بار

پست توسط limo_torosh »

sos1846, جان دستت درد نکنه بابت اين لينک بسيار زيبات
واقعا تکونم دادي :K:L :K:L :K:L
Major II
Major II
پست: 198
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۶, ۳:۳۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 14 بار

پست توسط f20 »

با خوندن اين مطلب امروز چطوري كار كنم .............
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1575
تاریخ عضویت: شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۵, ۱:۲۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2 بار
سپاس‌های دریافتی: 238 بار
تماس:

پست توسط Sardar »

f20 نوشته شده:با خوندن اين مطلب امروز چطوري كار كنم .............

یعنی الان شما به کدام یک از نقش ها شباهت داری :-(
هیهات منا الذلة
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 330
تاریخ عضویت: شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶, ۶:۲۵ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3 بار
سپاس‌های دریافتی: 37 بار

پست توسط limo_torosh »

فکر کنم منظورش اين بود که ديگه حال و حوصله کار کردن رو نداره
روحيشو باخته :sad: :sad: :sad:
به قول شاعر :
تو مو مي بيني و من پيچش مو
Rookie Poster
Rookie Poster
نمایه کاربر
پست: 44
تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵, ۱۱:۱۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 11 بار

پست توسط sos1846 »

MASTER جان ممنون از اينکه مطلبو تو سايت درج کردي :-)
راستش خودم هم با اينکه مطلب رو ديروز خوندم اما امروز هم تا يادش مي افتادم حالم بد ميشد! :sad:
واقعا انسان حتي با ديدن اون عکس هم حالش منقلب ميشه چه برسه خوندن مطلبش!!!
اونقدر ذهنتو باز کن٬ تا مطمئن بشی که نه چیزی می دونی نه کسی هستی٬ و هر وقت احساس کردی که کسی شدی٬ وقتشه که برگردي به جمله اول!
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”