خسته ام از اين همه کج فهمي

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Fast Poster
Fast Poster
نمایه کاربر
پست: 237
تاریخ عضویت: شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۵, ۱۰:۳۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 13 بار
سپاس‌های دریافتی: 83 بار

خسته ام از اين همه کج فهمي

پست توسط padeshah »

برخي عقيده دارند که پان ايرانيسم مکتب پوسيده و غير قابل استفاده‌اي است. درحاليکه نگارنده عقيده داردايدئولوژي پان ايرانيسم علاوه برعقل ودانش، توسط دين هم حمايت مي‌شود. اساس پذيرش دين نيز به «فلسفه تاريخي» بازمي‌گردد که خداوند درقرآن وپيامبر وائمه درروايات برآن تاکيد نموده‌اند. البته پان ايرانيسم بايد ايدئولوژي هرايراني باشد که دراين کشور زندگي مي‌کند. اما جالب اينکه به سبب همين فلسفه تاريخ اسلامي، پان ايرانيسم بايد ايدئولوژي همه مسلمانان جهان ازشيعه وسني يي باشد که درانتظار ظهور مهدي (عج) هستند. همچنين پان ايرانيسم مکتب هر مسيحي است که درانتظاربازگشت مسيح (ع) است زيرا که او به همراهي مهدي(ع)ظهور خواهد کرد و پان ايرانيسم مکتب همه کساني است که به اميد حاکميت «صالحان» نشسته‌اند وبالاخره پان ايرانيسم مکتب بند کشيدگان تاريخ ومستضغفين است که درانتظار روزي هستندکه حکومت ستمگران تاريخ به پايان برسد، وعجيب مکتبي است !زيرا درحالي که به شدت پارسي وآريايي است، درعين حال به همه قوميت‌هاي ايراني ازعرب وعجم وکرد وترک وبلوچ تعلق دارد وسبب خير وبرکت براي همه ايرانيان است ودرحاليکه به شدت ملي است، انديشه‌اي جهاني وگلوبلوزاسيون است و اين همه تضاد در يک انديشه جمع شدن نشانه ديالکتيکي پويا و سنتزي متکامل ازهمه اين تضادها است ونشان مي‌دهد ملتي که عشق محمد و علي وحسن وحسين ومهدي (ع) درآخرالزمان در تاروپود وجودش لانه کرده، وعشق ذوالقرنين (کوروش بزرگ) درقرون اوليه تاريخ و عشق ِرستم وسهراب وسياوش وعشق آشوزرتشت وهمه انبياي الهي از ايراني وعبراني وعرب واز عيسي وموسي وغيره وجودش را مالامال کرده است. بي ترديد شخصيتي به پيروي ازاين بزرگان، کامل وهمه جانبه دارد. بنابراين لازم است بدانيم که اين مکتب پرکرامت چيست که اين همه برکت ازوجود آن سرشار است؟ براي تبيين اين موضوع بحث خويش را دردو بخش، يعني پان ايرانيسم ازمنظر دانش ودومي پان ايرانيسم ازمنظردين ارائه خواهم نمود. اين بحث را با يک مقدمه در مورد تاثيرات زيانبار فاصله گرفتن ملي گرايان از يکسو واسلام گرايان از سوي ديگر با توجه به مواردي که در خوزستان رخ داده طرح خواهم نمود، که البته شباهت زيادي به مسايل وعوارض زيانبار اين فاصله واختلاف در قوميت‌هاي ديگر دارد. اما پيش ازهرچيز بايد بگويم که نگارنده هيچ گونه ارتباطي با حزب مشهور پان ايرانيست ندارد ودفاع ازمکتب پان ايرانيسم را نيزدرانحصار هيچ فردوگروهي نمي‌داند. چنانچه اين فرمايش مقام معظم رهبري که سال 86را سال «اتحادملي وانسجام اسلامي» ناميده است شعاري پان ايرانيستي مي‌داند. واصولا بسياري ازبيانات رهبري دراين زمينه است اما به گمان برخي از ملٌيون، روش رهبران ومديران جمهوري اسلامي استفاده ابزاري ازارزش‌ها وهويت ملي ست. اين توٌهم را دراين مقاله پاسخ خواهم داد والبته تاکيد مي‌کنم که همين توهم از عوامل اصلي فاصله افتادن ميان ملي گرايان و اسلام گرايان است پس درآغاز ببينيم که پان ايرانيسم چيست وکدام دلايل علمي وديني حامي آن است.

تعريف پان ايرانيسم:
يکي از صاحب نظران درزمينه مباحث پان ايرانيستي به نام مهندس رضا کرماني ميگويد: پان ايرانيسم، ترکيبي ازسه کلمه «پان»، «ايران» وپسوند «ايسم» که به رستاخيز آزادگي خواه ويگانگي طلب ملت ايران گفته مي‌شود. واژه «پان» که به معني همه مي‌باشد، واژه‌اي است که هم درزبان‌هاي اروپايي به کار برده مي‌شود وهم درگويشهاولهجه‌هاي ايراني ريشه آنرا مي‌توان يافت. پان ژرمن، پان ترکيسم، پان اسلاميسم، پان آمريکن و. . . درزبان‌هاي اروپايي ولاتين به معني وحدت وهمبستگي به کار برده مي‌شود. درلهجه‌ها وگويش‌هاي ايراني واژه پهن به معني وسيع وگسترده و.... به کاربرده مي‌شود. واژه ايران نام زيباي ميهن ايرانيان مي‌باشد. واژه يا پسوند «ايسم» که نمودار مکتب‌ها وانديشه‌ها ومرام هااست. واژه يا پسوند ايست معرف افراد يا تشکيلات وسازمان‌هاي پيرو يک انديشه است. «پان ايرانيسم» مکتب يگانگي ووحدت طلب ملت ونيز آرمان ملت ايران در زمان فترت وپراکندگي است. «پان ايرانيسم» مکتب وانديشه ونهضت. و«پان ايرانيست» افراد وتشکيلاتي را که به پان ايرانيسم باور دارند مشخص مي‌کند.... با توجه به مطالب فوق روشن است پان ايرانيست کسي است که وحدت ويکپارچگي ملت ايران ازهمه اقوام ومذاهب را مي‌خواهد. اين مکتب مي‌خواهد همه ايرانيان اختلاف ودشمني راکنار گذاشته وشکاف قومي ومذهبي وطبقاتي را فعال نکنند، با يکديگر روابط صميمانه داشته باشند، وراه برادري وپيوند منسجم ملي را بپويند.

بياناتي از مقام معظم رهبري دربار ه برکات حمايت ازهويت ملي:
از مقام معظم رهبري سخنان وبيانات گوناگوني در تاييد وحمايت از هويت ملي وارزش‌هاي ايراني وزبان پارسي وجود دارد. اين نگارنده گوشه‌اي ازبيانات معظم له را که در نشريه «محوريابي» که از نشريات آموزشي بسيج وسپاه است درزير مي‌آورم. اين نشريه به نيروهاي بسيج و سپاه زيست اسلامي و انقلابي را آموزش مي‌دهد و اين امر نشان ازاين دارد که طرح اين موضوعات براي رهبري اسلامي جنبه ابزاري ندارد. زيرا اگر چنين بود در عميق ترين لايه‌هاي ديني نظام مبادرت به طرح اين موضوعات نمي‌کردند. اما نگارنده دليل بسيار مهمتري براي اثبات اين موضوع دارد که پس از طرح فاسفه تاريخ اسلامي به آن خواهم پرداخت وثابت خواهم کرد که طرح اين موضوعات ودفاع ازپان ايرانيسم جنبه حياتي واساسي براي جمهوري اسلامي و حتي براي نهضت جهاني مهدي عليه السلام دارد. مقام معظم رهبري دريکي از بيانات خويش چنين مي‌فرمايد:قبل از انقلاب اسلامي از هويت ملي و مليت ياد مي‌شد امّا به هيچ وجه «هويت ملّي» تقويت نمي‌شد. علت هم اين بود کساني که ايران را براي منافع خود مي‌خواستند، مي‌دانستند که اگر هويت ملي دراين کشور زنده شود با منافع آنها ناسازگار بوده، لذا هويت ملي تضعيف مي‌شد... کشور ما تا آنجا به سمت وابستگي پيش رفت که افراد برجسته خجالت نکشيدند وپيشنهاد تغيير زبان وخط فارسي را دادند. بعد ازپيروزي انقلاب اسلامي.... به مقوله هويت ملي که خود اين يک فرهنگ وجزو مصاديق وسطور برجسته يک ملت وکشور است اهتمام ورزيده شد... اهتمام ورزيدن به فرهنگ وهويت ملي برکاتي رابه همراه داشته که اين برکات بدون آن به هيچ وجه ممکن نبود در کشوربه وجود بيايد. (محوريابي شماره 6، 7، 8، 9 مورخ 15/3/83) آنانيکه زمان پهلوي دوم رادرک کرده‌اند به خوبي مي‌دانند که قراربود زبان پارسي وهمچنين خط آن تغيير کند اماچون شرايط مهيا نبود، اقدام نشد. روشن است که اين کار يک خيانت بزرگ به تاريخ وهويت ملي به شمار مي‌آيد. خيانت ديگر تجزيه راحت وبي سروصدا بحرين از ايران بود اگر درآ ن زمان هويت ملي واتحاد نيرومندي وجود داشت اجازه چنين خيانتي را نمي‌دادند. مورد ديگرنيز که همان کاپيتولاسيون وتحقير ملت ايران وحاکم نمودن خارجي‌ها بر سرنوشت ايران بود. بي ترديد اگرملتي متحد باشد حاکمان، قدرت سلطه ناروا وخيانت را نداشتند. بااين توصيف روشن است که وضعيت پان ايرانيسم در دوره پهلوي دوم به شدت درجهت عکس آن سير مي‌کرد. امّا پس از پيروزي انقلاب تحت رهبري روحانيت و به خصوص رهبري امام خميني (ره) اتحاد ملي به واسطه انسجام اسلامي وروابط حسنه با مذاهب تقويت شد. اين امر خصوصا پس از پايان درگيري با گروهک‌ها وتضعيف موقعيت آنها به وجود آمد. امّا درگيري با ملّي گراياني که قصد داشتند در چارچوب نظم جهاني وروابط حسنه با ابرقدرتها، خصوصا غربيان، کشوررا اداره کنندواز جريان اشغال سفارتخانه آمريکا توسط دانشجويان پيرو خط امام وحمايت جدي امام از آنهاراضي نبودند وهمچنين تمايلات سکولاريستي ملي گرايان در اجراي قوانين اسلامي به خصوص نسبت به اصل قصاص وموارد ديگر. ، تضادو تفرقه تقريبا آشتي ناپذيري ميان ملّيون سکولار با رهبران جمهوري اسلامي به وجود آورد. تا آنجا که اسلامي وحزب اللهي بودن به معناي ضد ملّي. وملّي گرا بودن نيز به معناي مخالفت با حاکميت اسلامي تعبير شد. اين تضاد و تلقي متناقض از حضور سياسي اسلام از يک سو و ملي گرايي وهويت ملي از سوي ديگر وضعيتي رابه وجود آورد که نگران کننده است وجامعه را به سوي فقدان ناسيوناليسم موثر وتابوشدن آن در ميان هواداران نظام هدايت کرد. اما ملي گرايان سکولار وروشنفکران ديگر نيزچه در داخل وخارج نظام، وچه در کشور وهمچنين در خارج کشور نيزبه تضعيف اسلام سياسي خصوصا اسلامي که متکي بر ولايت فقيه باشد مبادرت نمودند. ايضا تبليغات موثر دشمنان خارجي به خصوص آمريکا در تداوم پروژه ي«تهاجم فرهنگي» به شدت نقش دين سياسي وروحانيت را درانسجام اسلامي کشور به چالش کشيد. اوضاع بد اقتصادي نيز برآن افزود.

نتيجه زيانبار تضاد فوق ميدان داري نيروهاي تجزيه طلب و فدراليست‌هاي جاده صاف کن تجزيه است:
مخالفت با ملي گرايي ازيکسو و تضعيف روحانيت وحکومت اسلامي در انسجام اسلامي از سوي ديگر وضعيتي راايجاد نمود که ميدان فعاليت براي قوم گرايان تجزيه طلب ويا هوادار فدراليسم فراهم شد، لذا مجددا ابتکار عمل را در دست گرفتند. پيروزي جريان اصلاح طلب در سال 76 که هوادار آزادي‌هاي مدني وسياسي بود مزيدبرعلت شدو اوضاع را براي جريانات قوم گرا بيش ازپيش هموار نمود. البته در اين شرايط دو جريان قومي شکل گرفت. يکي برهمان شيوه وروش تجزيه طلبي پاي مي‌فشرد وپايگاهش در کشورهاي دشمن ايران بود. اين گروه‌ها برنفرت قومي واقدامات نظامي عليه قوميت مرکزي متمرکز شده بودند. ترورها وجنايات متعدد در نقاط مختلف کشور مجددا مانند روزهاي اول انقلاب شکل گرفت. اما دراين ميان جريان ديگري نيز شکل گرفته بود که بر فدراليسم پاي مي‌فشرد. اساس کار اين گروه براين بودکه ايران کشوري چند مليتي است. ارتباط آنها با گروه‌هاي قدرتمند دوم خردادي که برحقوق قوميت‌ها نيز اصرارداشتند برتوان تبليغي ومانورهاي سياسي آنها افزود. در عين حال آگاهانه با جريانات تجزيه طلب از در مخالفت درنيامدندواجازه تاخت وتاز ازجانب فدراليست‌ها به آنها داده شدتا تاثير کار واقدامات خرابکارانه آنها موثرتر واقع شود. هدف فدراليست‌ها ازاين تاکتيک اين بود که به اصطلاح« به مرگ بگويند تا نظام به تب راضي شود» و ازاين طريق حاکميت از ميان اين دو جريان، ناچار ميدان داري را به هواداران فدراليسم بسپارد. البته نگارنده در وقت ديگري به زيان‌هاي فدراليسم درايران خواهم پرداخت اما توجيه هواداران فدراليسم درايران که اکثرا همان چپ‌هاي مارکسيستي سابق بودند دقيقا به تهديدات تجزيه طلبان بازمي گشت که اگرفرصت رابه فدراليسم ندهيد کشور به تجزيه کشيده خواهد شد. براي مثال يوسف عزيزي بني طرف که ازمارکسيست‌هاي سابق است وپي گير همان تئوري خلقها مارکسيستي است در يکي از سخن راني‌هاي خويش در وزارت کشور مورخ 14/9/81تحت عنوان «احزاب قومي ونطفه نئوفاشيسم درايران» مي‌گويد:{ مساله‌اي هست که گهگاه درباره تجزيه طلبي واستقلال خواهي وهمانند آن گفته مي‌شود... اين گرايش در آذربايجان هست، درکردستان ودرخوزستان هم هست.... به نظر من گرايش‌هاي استقلال خواهانه از 20-15 درصد فراتر نمي‌رود... من فکر مي‌کنم! اگردولت اصول 15و 19قانون اساسي و آزادي احزاب قومي را واقعا اجرا کند اين نسبت باز هم پائين خواهد آمدواستقلال خواهان خلع صلاح خواهند شد}.... عليرغم دلايل روشن وآشکار براينکه خوزستان سرزمين يکي ازاقوام غير عرب به نام هوزي يا خوزي است چنانچه نام خوزستان از «خوزي» و نام «اهواز» و «هوزيه» که اکنون به هويزه تغيير نام داده است از دونام اين قوم گرفته شده است، امٌا آنها اصرار فراوان دارند که خوزستان سرزمين عرب‌ها بوده که توسط مردم فارس غصب شده است. دراين مورد هفته نامه اهواز مقاله‌اي تحت عنوان« علوانيه»، درشماره 53 مورخ 29 آبان 1379درج نمود که توصيف يک جوان عرب خوزستاني است که در جستجوي کار رهسپار کويت مي‌شود. وي وهمراهانش دربدو ورود با يک پليس کويتي روبرو مي‌شوند وتوضيح مي‌دهند که «رژيم دردادن کار تبعيض قائل مي‌شود وازاعطاي مناصب وپست ها، حتي شغل‌هاي معمولي، به ما جلوگيري مي‌کند.» پليس کويتي که به سبک آواز ياد شده علاقه مند است، مي‌گويد: اگر علوانيه بخوانيد، من همه شما را آزاد وسفارش مي‌کنم که به شما کار بدهند، آن گاه يکي از اين عده شعري مي‌خواند که درآن آمده است: «اکنون بيگانه در پي ايجاد مزاحمت براي من، آن هم درشهر خودم، برآمده است» (خوزستان وچالشهاي قوم گرايانه ـ سيد عبدالامير نبوي ـ ص 517) درحاليکه چنانکه گفتم خوزستان به قوم خوز يا هوزي تعلق دارد که نام اين قوم در اصول کافي نيز ذکر شده است. قوم خوزي يا هوزي از زمان سلسله اتابکان به لر تغيير يافت ودر دوران صفوي به لر بزرگ (بختياري) و لرهاي کوچک تقسيم وتغيير نام داد. هدف اين گروه‌ها (يعني تجزيه طلب‌ها وفدراليست ها)از اينکه خوزستان سرزمين عرب‌ها بوده که به واسطه (بيگانه) يعني عجم تسخير شده است، ايجاد نوعي نفرت نسبت به عجم‌ها وغير قابل تحمل کردن زندگي همزيستانه با اقوام ديگر درميان اعراب است. اما حقيقت وواقعيت اينست که پس از قرن‌ها زندگي اقوام غير عرب در خوزستان (مانندخوزي ها= هوزي ها)، به علل خاصي برخي ازقبايل عرب توسط حاکميت ايران نخستين بار ساکن ايران شدند «وقتي شاپور ذوالاکتاف به سن کمال رسيد....، از دريا گذشت وقبايل عرب را در داخل جزيره تعقيب کرد.... به شمال جزيره‌هاي بين عراق وشام رفت وبعضي قبايل عرب را کوچانيد ودر ناحيه بحرين واهواز وکرمان اقامت داد. » (ديرينگي نام وتاريخ خوزستان واهواز –ص47 - درج شده درنشريه ايرانشناخت، شماره 13) بي ترديد که اگر در مورد اهواز و خوزستان دلايل روشني که وجود دارد را براي هموطنان عرب بيان مي‌کردند وحقايق را مي‌گفتند، قوم عرب خوزستاني از نفرت‌هاي ساختگي آسوده مي‌شد. اماازجمله روش‌هاي ديگري که جريانات تجزيه‌طلب و همچنين فدراليست‌ها پييري مي‌نمايند، مطالبي است که موجب تحقير مردم پارسي وترساندن وتحقير عرب‌هايي است که مي‌کوشند دختران خويش را به همسري مردان پارسي در آورند. براي مثال درهفته نامه اهواز، شمار ه فوق الذکر در مقاله ديگري که به نقد فيلم عروس آتش پرداخته با عنوان «فيلم عروس آتش، نقد يک سنت يا تحقير يک قوميت» آورده است که:{ اما چنانچه مبحث عدم پذيرش ازدواج دختران عرب با غير عرب مطرح باشد که اين مقوله‌اي است جداوبه ديدگاه اعراب مسلمان صراسلام برمي گرددکه معتقد بودند مسلمانان غيرعرب «موالي» هستند وکفو{هم شان } دختران عرب نيستند که آثار اين تفکر درعصرماهم مشاهده مي‌شود}. . . منظور نويسنده از موالي همان « مسلمانان دست دوم و زير دست اعراب» است که البته سخني سخيف وغير واقعي ومبتني برديدگاه منحرف بني اميه وبني عباس است که برداشت آنها از حکومت اسلامي، همان حکومت نژادپرستانه عربي بود. والبته برخي از نحله‌هاي عرب پرست عصر حاضر در کشورهاي عربي به اين فکر دامن زدند. درمورد نژادپرستي عربي حتي نظريه پردازاني مانند حسن البنا، کنستانتين زوريق ؛ وادموند رباط وديگران نظريه‌هايي به وجود آورده‌اند که توجيه کننده افکار نژادپرستانه عربي در قالب دين اسلام است. اما نگارنده در اينجا فقط ديدگاه عبدالرحمن البزاز نخست وزيراسبق عراق رابيان مي‌کنم، که درقياس با ديگران روشنتر بيان شده است. دراين رابطه حجت الله درويش پور درکتاب (بررسي پديده ناسيوناليسم در جهان عرب) مي‌نويسد:ولي بزاز براي اينکه ايرادهاي مخالفينش رابه کلي بي اعتبار کند سرانجام به همان استدلالي پناه برد که دستاويز هميشگي نژاد پرستان وقوميان افراطي عرب بوده است وآن اينکه اسلام، اصلا دين عربي است وخاص عربها است. «پيامبر عرب بوده وقرآن به عربي فروفرستاده شده». گرچه اسلام براي تمام مردم جهان مناسب است ويک دين جهاني است ولي درمرحله اول، دين ِ خاص اعراب است.... بزاز معتقداست که وحدت اسلامي غير ممکن است، وبه فرض اينکه ممکن باشد، کشورهاي همزبان بايستي قبل از هرچيز درفکر وحدت خويش باشند.

بنابراين، اعراب پيش از آنکه در غم اسلام باشند بايستي درپي صلاح خويش بکوشند. بدين صورت بزاز نيز سر انجام مانند بسياري از ناسيوناليست‌هاي عرب کارش به اثبات برتري قوميت عرب براسلام مي‌کشد. . . (ص176) اين نگاه مي‌گويد که اگر مسلمان غير عربي وجود داشته باشد، مسلمانان عرب نسبت به آنها برتري دارند. نگارنده در سطور بعد به سجاياي قوم پارسي از نگاه و منظر پيامبراسلام و امامان معصوم (ع) به عنوان يکي از مباني اصيل پان ايرانيسم خواهم پرداخت. وحتي نقش اساسي اين قوم رابه عنوان زمينه ساز ظهور مهدي (ع) ووظيفه قوميت‌هاي ديگر دربرابر اين قوم رابيان خواهم نمود. اما در اينجا براي توضيح وخامت اوضاع (که ناشي از تخريب متقابل اسلام سياسي ازجانب ملٌيون و سکولار‌ها و تجزيه طلبان و فدراليست‌ها ازيک سو وهمچنين تضعيف ملي گرايي از سوي جريانات حزب اللهي ومجددا تجزيه طلبان وفدراليست‌ها ازسوي ديگرمي باشد) لازم است به مواردديگري بپردازم وتوضيح دهم که اهميت انسجام اسلامي واتحاد ملي که درمجموع همان پان ايرانيسم است درچيست؟ درباره مطلبي که درانتقاد به فيلم عروس آتش در هفته نامه اهواز درج شد ومادربالا به آن اشاره نموديم واکر کانور به تبيين علت وانگيزه‌هاي آن پرداخته ميگويد که اين قبيل سخنان واقدامات براي حفظ اسطوره ملي گرايي قومي صورت مي‌پذيرد. وي مي‌نويسد:اعتقادنيمه آگاهانه به جدا بودن سرچشمه گروه ازتحول ورشد آن، يک جزءضروري از روانشناسي ملي گرايي قومي است. يک ملت عبارت است از گروهي از مردم که اسطوره‌اي ازاجدادمشترک دارند. به علاوه، هرملتي، (صرف نظر از ريشه‌هاي خود) بايد علي الاصول نوعي حالت درون ازدواجي داشته باشدتا اين اسطوره حفظ شود. (ص246) اين اقدامات وتبليغات براي حفظ اسطوره مليت قومي است. به عبارت روشنتر کوششي اساسي براي اين است که يک قوم ايراني به عنوان يک ملت شناخته شود. آنها، به روش‌هاي تقريبا موثر دست زده‌اند. لذاقومگرايان تجزيه طلب و فد راليست‌ها با نفرت‌ها وترس‌هاي گوناگون مي‌کوشند که پروژه جداسازي را تداوم بخشند. آنها براي تداوم بخشيدن به اين پروژه به فرزندان عرب مي‌آموزند که پيوسته عرب بايد حامي عرب باشد. حتي اگر عربي که مورد حمايت است آشکارا ظلم وگناه او ثابت باشد. آنها با اين روش‌ها همبستگي قومي را افزايش داده ودرعجم‌ها نفرت به قوميت عرب را افزايش مي‌دهند والبته اين روش درميان برخي ازمردم پارسي جواب داده است. اين گروه‌ها حتي از بازي فوتبال نمي‌گذرند. به خصوص اين روش رادربرابربازي فوتبال ايران ويکي ازگشورهاي عربي به کار مي‌گيرند. مثلا اگر تيم کشورعربي بازي را ببرد دربرابرچشم مردم پارسي کارنوال شادي راه مي‌اندازند واگر آن تيم، بازي رابه ايران ببازد. آنگاه جلوي چشم مردم خشم وعصبانيت خود رابه نمايش مي‌گذارند. اين روش‌ها براي اينست که خشم و نفرت پارسيان نسبت به هموطنان عرب تعميق يابد. البته چنانچه پيش از اين گفتم اين تاکتيک‌ها تقريبا موثرواقع شده است. آنها به نحو توهين آميزي از زبان پارسي ياد مي کنند مثلا در هفته نامه «صوت الشعب» که نشريه‌اي دوزبانه بود و به علت تاکيد فراوان بر گسترش نفرت عربي عليه پارسيان لغو امتياز شد، آمده است:همچنان در جامعه‌اي زندگي مي‌کنيم که ازآسمان وزمينش، زبان فارسي مي‌بارد و از تحصيل به زبان خود و حق بيان محروميم. مانه روزنامه ونه راديوي عربي داريم که شعارها و مطالبات مشروع وحقوق لازم مارا، حتي درچارچوب قانون، منعکس کند. برتو پنهان نيست که شعرايمان، اشعار خود را پنهاني مي‌خوانند و نويسند گان ما، قصه هايشان را در خفا روايت مي‌کنند و نغمه موسيقي ما، همانند صداي هنرمندان ما، ازکثرت سکوت وخاموشي، خفه شده است.... در سايه اين واقعيت تلخ و تلاشهاي پليد و تروريسم فکري، زبان ما به اين حال وروز افتاده است. (شماره ي16 يکم اسفندماه 1380) اين مغالطات چيزي جز تداوم وتعميق نفرت را دنبال نمي‌کند. زيرا که نشريه صوت الشعب نشريه‌اي دوزبانه (عربي – فارسي) بود. چنانچه نشريه (شورا) نيز نشريه دوزبانه عربي –فارسي بود. وايضا نشريه (حديث) نشريه دوزبانه عربي- فارسي است. مساله اين است که اين‌ها نشريه‌اي صددرصد عربي مي‌خواهند( که البته مغاير اصل پانزده قانون اساسي است. )يعني نشريه‌اي مي‌خواهند که هموطنان عرب را، جدا از زبان بين الاقوامي فارسي که ارتباط بين قوميت هارا ممکن مي‌کند جدايي ونفرت راتعميق بخشند. درحاليکه در همين نشريه‌هاي دوزبانه نيز نفرت را به انحاء گوناگون ميان عرب وفارس انتشار داده‌اند وحتي در نشريه تماما فارسي اهواز نيز چنين مي‌کنند. شما مي‌دانيدکه اصل پانزدهم قانون اساسي آموختن وفراگيري زبان قوميت‌ها را آزاد گذاشته است. تا هر کس تمايل دارد به آموزش وتبليغ زبان قوميتي خويش مبادرت کندواگر مردم عرب که هموطنان خوب ماهستندبخواهند اين زبان را (درخواندن ونوشتن) بياموزند، هيچ مانعي براي ايجاد زبانکده‌هاي خصوصي در ميان نيست.

البته قوميت عرب يک امتياز نسبت به قوميت‌هاي ديگر دارد. زير ا ا صل شانزدهم قانون اساسي مقرر کرده است: ازآنجا که زبان قرآن وعلوم ومعارف اسلامي عربي است و ادبيات فارسي کاملا با آن آميخته است اين زبان بايد پس از دوره ابتدايي تا پايان دوره متوسطه درهمه کلاس‌ها ودر همه رشته‌ها تدريس شود.... اين گروهک‌ها به اصل پانزدهم اعتراض ميکنند و مي نويسند: چرا اصل 15 عملا زبان پارسي را برتر از همه زبان‌هاي موجود در ايران برشمرده است؟ وچرا اصل پانزده حق رسمي شدن زبان را فقط به زبان پارسي داده است؟ آيا اصل پانزده با اصل نوزده سازگار است؟... و چرا در اصل پانزده درمورد زبان پارسي از کلمه «بايد» استفاده شده است و براي ساير زبان ها، استفاده از آنها رادر کنار زبان پارسي آزاد؟ ! گذاشته است که هم اکنون چنين آزادي؟! گفته شده‌اي در هيچ کودکستان و مدرسه ودانشگاهي عملا وجود ندارد. (هفته نامه اهواز –شماره 46) اين مطلب عمق نفرت از زبان پارسي را نشان مي‌دهد. چگونه ممکن است مردم دنيا که عضو کشورها وملل مختلف هستند، نياز به زبان بين المللي جهت ارتبا ط با يکديگر داشته باشند اما مردم يک کشوربه زبان بين الاقوامي براي ارتباط با يکديگر نيازنداشته باشند؟!! البته خيلي مسخره است که اين ضرورت را انکار نماييم!نکته ديگرآنکه اگر زباني آموزش آن آزاد است معنايش اينست که مي‌توان در زبانکده‌ها خصوصي آنرا آموخت. نه اينکه دردبستان‌ها وکودکستان‌ها ومدارس ديگري که مجبورند بايدهارا تدريس کنند ومثلاطبق اصل پانزده بايد زبان پارسي را براساس قانون بياموزند وهمچنين طبق اصل شانزده بايد زبان عربي رابه آن شکلي که مقررشده است، آموزش دهند، اين دروس آزاد تدريس شود...

بي ترديد درو سي که قانون اساسي آنهارا آزادکرده وظيفه مدارسي که دولتي هستند يا دولت برنامه‌هاي آنها را بايد تعيين کند (مانند مدارس غير انتفاعي) نيست. البته نگارنده در قالب همگرايي قوميت‌ها وآسميله زيشن پيشنهادي دارم که بعدا آن را طرح مي‌نمايم. پرسش اساسي اينست که قوم گرايان اگر به آموزش زبان قوميتي علاقه مند هستند چرابه ايجاد زبانکده‌هاي خصوصي که آموزش واقدام به آن آزاد است نمي‌پردازند؟ علت آن روشن است. زيرا هزينه کردن در زمينه‌اي که مردم به آن علاقه‌اي نشان نمي‌دهند واز آن استقبال نمي‌کنند، کاري عبث است. آنها مي‌ترسند که هموطنان عرب به اين زبانکده‌ها علاقه واستقبالي نشان ندهند ومعلوم شود که اين گروهک‌ها چقدر درميان مردم تنها هستند. لذا تلاش خويش را معطوف به اين امر مي‌نمايند که دولت را مجبور به اين آموزشها بخوانندتا اگر شکستي درميان باشد واستقبالي نشودبه گردن دولت وکم کاري آن بياندازند. چگونه مي‌توان ترديدکردکه اگر ايران قراراست تماميت ارضي ومليت آن حفظ شود بايد زبان بين الاقوامي فارسي در ميان همه قوميت‌ها تدريس شود؟ درغير اينصورت براي مثال جوان آموزش ديده عرب خواهد توانست ازطريق نوشته‌ها با کشورهاي عربي ديگر ارتباط برقرارکند اما با هموطنان خويش قادر به ارتباط ودرک مطالب آنها نخواهد بود. نشريه اهواز دريکي از شماره‌هاي خويش تحت عنوان نامه يک کودک پنج ساله به رييس جمهور دردوره رياست جمهوري حجت الاسلام خاتمي مطالبي از قول دختر بچه‌اي به نام «ابتهال» مي‌نويسد که خلا صه آن اينست که کودکان عرب اگر از همان ابتدا به آموزش زبان عربي نپردازند امکان رشد وترقي از آنها گرفته خواهدشد.

مطالب متنوع ديگري دراين زمينه ازنويسندگان طرفدار سيستم فدرالي درنشريات مختلف درج شد. اما از همه مهمتر گفته‌هاي مدير کل اسبق آموزش وپرورش خوزستان بود. او به عنوان متولي آموزش کودکان وجوانان خوزستاني با ذکر بياناتي به اين امرپرداخت که کودکان ونوجوانان وجوانان عرب به خاطر اينکه دوزبانه هستند دچار افت آموزشي شده‌اند. اين سخنان براي اين بود که توجيه شود بايستي کودکان از ابتدا به زبان قوميتي خويش آموزش ببينند(مطالب ايشان درنشريات محفوظ است). البته آمارهايي که اکثر افراد اين گروه طرفدار فدراليسم مي‌دادند، بسيار نادرست وساختگي بود اما برفرض صحت بايد براي حفظ روابط تمام ملت با يکديگر زبان پارسي به همه قوميت‌ها آموزش داده شود. آنها براي رفع اين معضل آدرس اشتباهي مي‌دهند. مي‌گويند که به جاي زبا ن پارسي بايد زبان عربي وهر قوميتي کودکانشان از همان ابتدا زبان قوم خويش را در مدارس بياموزند. اماراه حل واقعي اينست که مربياني ازسنين دوسالگي به پدر ومادر کساني که مي‌خواهند فرزندانشان زبان پارسي رابهتر بياموزند کمک کنند. وظيفه دولت اينست که اين امکانات رافراهم کند وعلتش رابراي قوميت هابيان وتبليغ نمايد. اما هيچکس را در اين مورد نبايد مجبور کرد. بنابراين والدين در کنار آموزش زبان عربي وقوميت‌هاي ديگرنيز درکنار آموزش زبان قوميتي مي‌توانند نقيصه آموزشي فرزندان خويش را برطرف نمايند. اما آيا همانطور که يوسف عزيزي بني طرف گفته کمک وراهگشايي به فدراليست‌ها موجب از بين رفتن گرايش‌هاي تجزيه طلبانه خواهدشد؟ يا اينکه به عکس اين تصور، فدراليسم جاده صاف کن تجزيه وجدايي است؟ به نظر من واقعيت اينست که فدراليسم زمينه ساز تجزيه است. زيرا به اين واسطه عقايدمنحرف خويش رابه کمک کشورهاي عربي به خورد فرزندان معصوم قوميت‌ها داده آنان رابه دام تجزيه مي‌کشانند. درقوميت‌هاي ديگر نيز چنين است. آذري‌ها به واسطه ترکيه وکشور آذربايجان، ، کردها به واسطه کردهاي عراق وکردهاي کشورهاي ديگر، بلوچ‌ها به واسطه بلوچ‌هاي پاکستان وافغانستان وترکمن‌ها به واسطه ترکمنستان اين راه راخواهندرفت. اين‌ها همه نقشه تجزيه است که فدراليست‌ها به دنبال آن مي‌گردند زيرابرفرض اينکه درمدارس دولتي موفق شوندکه زبان قومي راآموزش دهند. دراين صورت چگونه آموزش‌هاي وحدت گرايانه را خواهند توانست به کودکان وجوانان خويش منتقل نمايند؟ !! البته هنگامي که زبان آموزشي فقط زبان قوميتي باشدبراي کودکان وجوانان آن قوم قابل هضم نخواهد بود که مثلا از کوروش و داريوش بگوييم و از افتخارات ايرانيان دم بزنيم و آن را همراه با خدمات ورشادت هاوکوشش‌هاي قوميت‌هاي ديگر به ايران در اعتلا و دفاع از کشور ياد کنيم.

ادامه دارد...
Fast Poster
Fast Poster
نمایه کاربر
پست: 237
تاریخ عضویت: شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۵, ۱۰:۳۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 13 بار
سپاس‌های دریافتی: 83 بار

پست توسط padeshah »

زيرا بسيار عجيب خواهد بود که با قومي چون پارسيان که درآن صورت هيچ گونه اشتراکي با آن ندارندبتوانند کنار بيايند. اما مي‌توانند مثلا با کشورهاي ديگر عربي به علت همزبان بودن ارتباط بهتري پيداکنند. وبديهي است که دراين صورت از ايران فاصله مي‌گيرند. آنها مي‌توانند علاوه براين با توزيع کتاب‌هاي قوم گرا وتبليغات بسيار براين روند شدت بخشند. امادر باره راديو وتلويزيون بنده از کساني هستم که عقيده دارم که بايستي براي اعراب خوزستان وبراي همه قوميت‌ها صداوسيماي مستقلي وجودداشته باشد که به زبان قوميتي صرفا به مسائل، مشکلات، وفرهنگ وعقايد اين قوميت‌ها توجه شود. اما بايستي در آن به شدت آموزش‌هاي ملي گرايي که همه قوميت‌هاي ايراني در آن احساس همبستگي نمايندنيز مورد توجه باشد. البته هم اکنون صداوسيما براي هرقوميتي ازجمله خوزستاني‌ها برنامه به زبان قوميتي دارد. نويسندگان وگويندگان وشعرا ازدين، از فرهنگ‌هاي قوميتي وازمسائل ملي مي‌گويند. داستانهاي قومي مي‌نويسند وفرهنگ ورسوم قوميت‌هاي خويش را معرفي مي‌نمايند. ولي همه اين‌ها درکنار برنامه‌هاي به زبان فارسي است. نکته مهم ديگر اينست که مثلا نويسنده صوت الشعب (به عنوان مشتي ازخروار انديشه قوم گرايان) چرابه انکار اين همه مي‌پردازد؟ !! چنانکه نويسندگان قوم گرابراي قوميت‌هاي ديگر نيز چنين مي‌کنند. راز اين کار دراين است که آنها، صدا وسيماواشعاروقصه‌هايي را مي‌خواهند که فرهنگ قوميتي رادر تضاد با قوميت مرکزي وقوميت‌هاي ديگر معرفي کنند. لااقل مي‌خواهندکه اين فرهنگ رابسيار فاصله مند از قوميت مرکزي بسازند. لذا شعرهايي که مي‌سرايند وقصه‌هايي که مي‌گويند، پنهان ميگويندوپنهان مي‌سرايندواين يک واقعيت سهمناک است که نويسنده صوت الشعب بيان کرده است، آيا جزاين است هرآنچه مي‌سرايند وهرآنچه مي‌گويند چيزي جز نفرت نسبت به قوميت مرکزي نيست؟ آنها مثلث1) نفرت به مردم پارسي-2) نفرت مردم پارسي ازقوميت پيراموني و –3)احساس مظلوميت درقوميت پيراموني راهدف قصه ها، شعرها، تحليل‌ها وگزارش‌هاي خويش ساخته‌اند. نويسنده صوت الشعب اين حقيقت بسيار مهم را آشکار ساخت که جريان تجزيه طلبي يا فدراليست‌هاي جاده صاف کن تجزيه طلبي، درلايه‌هاي پنهان جامعه مانندعلفي هرزرشد مي‌کندوآتش زيرخاکستر است. آنهاآتش زير خاکستر را بافوت کردن‌ها وهيزم افزودن‌ها تبديل به آتش ويرانگر و بزرگي مي‌نمايند. و جامعه قومي خويش را مستعد شورش وتجزيه مي‌کنند.

اگر يک خواننده با نگاه محققانه به مطالعه آثار اين دست از نويسندگان درنشريات مختلف قوم گرا بپردازد، خواهدديدکه چه فاجعه آميز مي‌نويسندوچقدر درانتشار تنفر کوشا هستند. حال قياس کنيد که درمحافل پنهان از ديد ديگران چه مي‌کنندوچه فجايع دهشتناکي مي‌آفرينند. براي مثال ما سيدرسول موسوي که صاحب امتياز، مدير مسئول وسردبير نشريه «عصرکارون» است وداراي همسري از قوميت پارسي است. جزو افرادي به شمار مي‌آورديم که ظرفيت ِ در غلطيدن به جريانات وابسته به خلق عرب راندارد. اما عمق فاجعه به کجارسيده که اين شخص نيز مجذوب قوم گرايان خلقي شده ودرپروژه تنفر آفريني ميان قوميت‌هاي فارس وعرب کوشاو فعال گرديده است. اوسخنگوي حزب «اعتمادملي» در خوزستان نيز هست ومطالب آنهارا پيوسته منتشر مي‌نمايد. اما بااين شيوه که پيشه کرده ما به حضرت آيت الله کروبي آفرين مي‌گوييم که فردي را درارکان اصلي حزب خويش قرارداده که به نام اعتماد ملي مظهر اختلاف ملي شده است. ايشان بايدببينندکه زننده ترين و زشت ترين مطالب عليه قوم پارسي توسط نويسنده ايشان، درعصر کارون مندرج مي‌شود وپارسيان را به تقليد از يونانيان امردباز (اهل لواط) معرفي مي‌کنند. و درپاسخ به جاي عذر خواهي مطالبي مي‌نويسد که به حمايت ازهمان نويسنده است واز کساني که قصد پاسخگويي دارند مي‌خواهد که به صورت مستند پاسخ دهند وپان ايرانيسم را پوسيده معرفي مي‌کند. والبته منظور ايشان از اينکه بايد مستند پاسخ دهيم اين است که
اولا: هرچه موسي سيادت (نويسنده هتاک عصرکارون) گفته است مستند است وشما تعصب به خرج ندهيد که اين روش مخصوص هواداران پان ايرانيسم پوسيده است!وبا اين مضمون مينويسدکه شما به عنوان مسلمان اين واقعيت را قبول کنيد که راه اسلام وانقلاب اسلامي اين است که واقعيت‌هاي مستند تاريخي رابپذيريدوقبول کنيد که شما پارسيان امرد باز هستيد!!؟ همچنين بپذيريد که خشن وبي رحم هستيد!!؟ وناسيوناليسم شما اهل الفت ومهرباني نيست !!؟ .
ثانيا:هدف دوم سيذرسول اين است که مردم پارسي تحريک شوندوآنها هم به پاسخگويي بپردازندتا درنتيجه نفرت ميان عرب وعجم اوج گيرد. زيرا مثلا گفتن مطالب تاريخي مربوط به دوران جاهليت ويااقدامات جنايت کارانه بني اميه وبني عباس آن هم به نام اعراب تا اندازه‌اي تحريک آميز است. بنابراين او مارا تشويق به مقابله وانتشار نفرت مي‌نمايد. تا در اين دور باطل، نفرت به مرز انفجار برسد. جالب اينکه بعد از يک ماه تاخير از درج اين مقاله عذر خواهي مي‌کند. يعني پس از اينکه عده‌اي از نويسندگان پارسي را تحريک به پاسخ گويي کرد وپس از اينکه يک فاز ازکار رابه پايان رساند، آنگاه از خوانندگان به خاطر چاپ اين مطلب عذرخواهي مي‌کند.

آري !خيلي ازنويسندگان پارسي (ازجمله نگارنده)اين توهين را برنتابيدند وپاسخ دادندومن هم به استناد گفته‌هاي قرآن وپيامبر وائمه اطهار ومسلٌمات تاريخي پاسخ مختصري دادم که خود با همه ااينکه مطالبم ملايم بود بسيار ناراحت وپشيمان شدم که تحت تاثير اين ترفند واقع شدم والبته به سادگي خود سخت افسوس خوردم. گرچه آنچه نوشتم فقط نويسنده ومسئولان روزنامه عصرکارون را در برمي گرفت ونسبت به برادران وخواهران خوب ووطن خواه ومسلمان عرب که اکثريت اين قوم را تشکيل مي‌دهند، نبود. به هر حال کار آساني نيست که عناصر نفرت ساز قوم گراي يک قوميت پيراموني در کشور ِ خودت بدترين مطالب رابه شما نسبت دهند اما شماقضيه رابا سکوت برقرارنمايي. توهين، تبعيض، انحراف واعوجاج نسبت به قوميت مرکزي، برنامه دائمي ِ گروه‌هاي تجزيه طلب وهمچنين فدراليست هاست. آنها بااين روش و تاکتيک مي‌خواهند که نوعي بدبيني درمسئولين کشور واستان نسبت به قوميت خويش به وجود آورندومتقابلا جوانان وتحصيل کردگان خويش را آلوده به‌انديشه‌هاي قوميتي ضدفارس نمايند وبدين صورت پايه‌هاي وحدت ملي را به خطر اندازند. دراين صورت هنگامي که مسئولان براي جلو گيري از اتفا قات خطرناک ناشي ازاعمال اين عناصرتنفرسازدر کشور با احتياط درانتخاب مديران از آن قوميت اقدام مي‌کنندآن را به عنوان تبعيض معرفي مي‌کنند. يا مثلا وقتي مشکلات خاصي مثل حاشيه نشيني، فقر وبيکاري درهمه قوميت هابدون استثناء وجود دارد ويا طبقه متوسط وهمچنين طبقه مرفه درهمه قوميت هاتقريبا به برابري (درمقياس جمعيت)وجود دارند. با اين حال قوم گرايان تجزيه طلب وفدراليست‌ها که خود آفريننده اين سوء ظن‌ها هستند، با اصرارفراوان تاکيد مي‌کنند که تبعيض قوميتي درکار است. لاکن هرکس بدون تعصب به امورواوضاع بنگرد به راحتي کذ ب گفته‌هاي آنها رابه چشم خواهدديد، به عبارت ديگر درايران، تبعيض طبقاتي ونور چشمي‌ها وامثالهم و يا تبعيض سياسي يا مرکز -پيرامون وغيره را نمي‌توان انکار نمود ولي بي شک تبعيض قوميتي در کار نيست، وبه خوبي هرمحقق ِبا وجداني خواهد فهميد که آنها هدفي جز انتشار نفرت وفعال کردن شکاف‌هاي قوميتي ندارند. آري آنها خود سازنده اوضاع احتياط آميز دولت هستندو خود نيز براي اين احتياط به خواندن مرثيه مي‌پردازند که تبعيض وظلم وحق کشي نسبت به قوميت‌ها وجوددارد. آنها بازيرکي دولت را برسر دوراهيي گذلرده‌اند که هر کدام از آنها را پيشه کنند کشوررا دچار مشکلاتي کنند، اگر به آنها ميدان دهند با استفاده ازامکانات ملت ايران تنفر را ميان قوميت‌ها افزايش مي‌دهند واگر به آنها فرصت ندهند باز همين کار را مي‌کنند. کارهاي تبليغي مي‌کنند ومطالب تحريف شده منتشر مي‌سازند. مثلا فيلمي به نام خطابه‌اي برخاکزدگان به صورت مستند مي‌سازند ووضع خراب برخي ازحاشيه نشينان عرب را نشان مي‌دهندوبا آنهاکه ساکن حواشي اهواز هستند بايک برنامه از پيش تعيين وآموزش داده شده مصاحبه مي‌کنند وآنها نيز مي‌گويند که چون ما عرب هستيم اين چنين گرفتار فقروبدبختي شده ايم!يعني علت فقر آنها «عرب»!!؟ بودن آن هااست!!؟ اما اگرآنها هدفي جز انتشار تنفر قوميتي داشتند، مي‌آمدند وديگر حواشي شهر را از لروبختياري ودزفولي وشوشتر وغيره نشان مي‌دادندويا اينکه زندگي خانواده‌هاي متوسط وثروتمند عرب راکه دراهواز زندگي مي‌کنندبه نمايش درمي آوردند. آنگاه معلوم مي‌شد که گفته‌ها نفرت انگيز اين گروه‌ها چيزي جزتحريف حقايق براي فعال کردن شکاف‌هاي قومي وايجاد دشمني بين قوميت‌ها نيست، . بلکه براي مثال تبعيض مرکز- پيرامون است که همه قوميت‌ها دردايره آن به صورت يکسان قراردارند. دراينجا به گفته يکي از رهبران فکري آنها اشاره مي‌کنم. يوسف عزيزي بني طرف درمصاحبه با شبکه الجزيره مي‌گويد:{درحال حاضر به رغم اينکه اعراب از جمعيتي بيش از 5ميليون نفر درايران (7درصدکل جمعيت) برخوردارهستند، شاهد تبعيض‌ها وتحقيرهاي گسترده‌اي درکشور درسطوح مختلف اقتصادي، فرهنگي، سياسي واجتماعي هستند} يکي ديگر ازرهبران فکري آنهانيز به نام کريم بني سعيد، با عنوان رييس منتخب نمايندگي عرب‌هاي اهواز، درپارلمان دانمارک سخنرانيي درتاريخ 24 ژانويه 2004 ايراد نمودکه نمونه بارزديگري ازتحريفا ت اين قوم گرايان ِخواهان فدراليسم است. وي دراين سخنراني ميگويد: در78سال گذشته، مردم مامتحمل يکي از وحشيانه ترين جور وستم ملي وپاکسازي نژادي به وسيله رژيم‌هاي پادشاهي پهلوي وولايت فقيهي جمهوري اسلامي شدند.

سياست‌هاي رژيم کنوني، همانندرژيم پيشين، برمبناي محو ونابودي هويت ملي وفرهنگي ملت عرب وبه تناسبي کمتر، شامل ديگر ملل واقوام غير فارس مانند آذربايجاني ها، کردها، بلوچها، لرها وترکمن‌ها استوار است. (خوزستان وچالشهاي قوميتي، سيد عبدالاميرنبوي، ص512) اين مطالب دروغين نشان مي‌دهد که گويندگان آنها هدفي جز تجزيه طلبي ندارند گرچه خود را به عنوان فدراليست معرفي مي‌کنند. يک فدراليست واقعي تهمت و دروغ به قوميت مرکزي يا مسئولان کشور نمي‌زند ومي کوشد روش قابل قبولي راهمراه با رعايت دغدغه‌هاي ملي پي گيري کندوبه جاي واگرايي روي به همگرايي بياورد. وهمچنين راه حل‌هايي که کشور راازخطر دورسازد براي قوميت‌ها پيشنهاد کند. اما اين گروه‌ها چنين نيستند، وعمدتا مي‌کوشند که با دروغ‌ها وانتظارات ضدملي کشوررابه ورطه تجزيه بکشانند واصولا شرايط ژئوپلوتيک ايران اين نوع فدراليسم را تشويق مي‌کند، واجازه نمي‌دهد که فدراليسم واقعي ومفيد به وجود آيد. اين‌ها همه ناشي ازضعيف شدن مليت ايراني است که اين مليت خواهان هويتي فراگيرست که البته درآن همه قوميت‌ها ومذاهب شريک باشند وهمچنين ثمره به سستي گراييدن انسجام ديني است. لذا يک ملي گراي واقعي درانديشه تقويت تاروپود هويت ايراني وهمچنين درراستاي انسجام اسلامي خواهدکوشيد. ويک مسلمان حزب اللهي واقعي درراستاي تقويت هويت ايراني وانسجام اسلامي تلاش مي‌کند وبه جاي مقابله با يکديگرهردوجريان ملي واسلامي بايد به کمک يکديگر بيايند. تا اينکه جريانات قوم گرا از هر نوع به حاشيه رانده شوند وابتکار عمل از دست آنها خارج گردد. به عقيده من همه اين ويژگي‌ها فقط در انديشه پان ايرانيسم به شکلي که از واقعيت‌ها وپتانسيل‌هاي واقعي جامعه ايران اخذ شده باشد وجوددارد. بنابراين درذيل به اثبات پان ايرانيسم ازمنظرعلم وسپس ازمنظر دين خواهم پرداخت، تا اعجاز آن در حل مشکلات عمده کشوررانشان دهيم. امٌا پيش از آن لازم است که قضاوت صحيح را درباره يکي از اقليت‌هاي خوب کشورايران، يعني اعراب خوزستان بيان کنم واين قضاوت البته ربطي به قوم گرايان تجزيه طلب وفدراليست‌ها ندارد.

قضاوت صحيح در مورد مردم خوب و شريف عرب خوزستان:
اگر بخواهيم قضاوت صحيحي در مورد مردم عرب خوزستان داشته باشيم. نبايد تحت تاثير قرارگرفتن گاه به گاه اين قوم را ملاک قضاوت قراربدهيم. معمولا اقليت‌ها به خاطر احساسات قومي که درجاي ديگر درباره آن بحث خواهيم نمود، به خصوص افرادي که بيشتر تحت تاثير برخي تبليغات نادرست واقع مي‌شوند واحساساتي تر هستند دچار پرخاشگري مي‌شوند. البته پرخاشگري عموم اين قوم هموطن با پرخاشگري برخي اوباش به ظاهر قوم دوست تفاوت عميقي دارد. دراين باره موريس دوورژه درکتاب جامعه شناسي سياسي مي‌نويسد:هنگامي که اختلاف ابعاد قابل توجهي بين اجتماعات وجود دارد، يا اينکه يکي از آنها دراقليت شديدي قرارداردومساله عموما طوري است که حل آن از نظر سياسي بسيار دشوارتراست، لذا گروه اقليت از بيم غرق شدن دراجتماع اکثريت، برآن مي‌شودکه ويژگي خود را افزون کند. مانند هميشه پرخاشگري وناشکيبايي نتيجه ضعف عميق است(ص68). . . براين پايه آن عده‌اندک که دربرابرانتقادات به گونه خاصي روي به پرخاشگري مي‌آورند ومنتقدين خودرا تهديد مي‌کنند يا بدتر ازآن، همقومان عرب خودرا که به حمايت ازنظام ودولت پرداخته ووظيفه ديني وملي خويش را دربرابرنظام نشان مي‌دهندد ناجوانمردانه خانه وزندگي شان را به آتش مي‌کشانند ويا بي خبرانه آنهارا به قتل مي‌رسانند نمونه صدق گفتار موريس دوورژه هستند. يعني نشانه ضعف وترس عميق آنها است. اما واقعيت وماهيت اکثريت اعراب خوزستان غير از آنچه است که قوم گرايان با ترفندها وتبليغات انحرافي مي‌کوشند، جلوه گر سازند. دراين باره نظريه گراهام فولر در کتاب قبله عالم – ژئوپلوتيک ايران زيرعنوان اقليت عرب خوزستان قابل توجه است. وي مي‌نويسد:به رغم ترديدهاي بعضي از ايرانيان نسبت به وفاداري جمعيت عرب، اعراب ايراني ساکن خوزستان، دردوران اشغال اين استان توسط عراق درنخستين روزهاي جنگ، با عراق همراهي نکردند. به نظر مي‌رسد که اين عنصر اقليت عرب، احتمالا ديگر ابزار مهمي دررابطه ميان دو کشور نخواهد بود. به تعبيري مي‌توان اين وضعيت را دلگرم کننده توصيف کرد، زيرا گوياي آن است که دست کم بعضي مسائل تاريخي مربوط به قلمروهاي بسته قومي، درنتيجه همانند سازي اقليت مورد بحث در شرف حل شدن است. به هر روي، بزرگترين کشمکش‌هاي مربوط به اقليت‌هاي قومي درمنطقه، دراين راستا سير مي‌کند. (49-48)البته گراهام فولربه اين حقيقت توجه نکرده که پارسيان ودولتمردان آن به مردم عرب عشق مي‌ورزند اما نگران منافقين زيرکي هستند که درقالب دوست به دستگاه‌هاي دولتي نفوذ مي‌کنند. لاکن مردم عرب وعجم به يکديگر عشق مي‌ورزند. آري! ما به يکديگر عشق مي‌ورزيم
وچه غم بار است روزي که تورا نبينم.
آن روز، روزنيست. شبي ديجور است
وچشمان من فروغ خورشيد را برنمي تابد.
وشعله زندگي چون خاکستري تيره گون گرديده،
وبي تومن خودرا گم کرده ا مي‌پندارم دربرهوت برزخ هستي ودرميان دالان نيستي. . .
پس هرگزاي هموطن مرا ترک مکن که در آن هنگام، همه روزهاي من شب بي ستاره وماه است،
وصبحي هرگز طلوع نخواهد کرد
پس بگذار برشانه ات بوسه زنم تا پيام قلبم را که ملتمسانه ماندن تورا مي‌جويد، بشنوي.
هماره‌اي عرب!اي ترک !اي بلوچ !اي ترکمن واي کرد. بي توديگر نخواهم بود.
پس ماندنت را برمن هديه کن
وبگذار تورا درآغوش بگيرم تا گرماي بودن را حس کنم(پايان شعر)
. واقعيت عرب خوزستان اينست که به فرمايش مقام معظم رهبري درترويج تشيع درايران نقش اساسي داشته است. واقعيت عرب خوزستان اينست که درزمان صفويه از عراق به ايران کرور، کرورآمدند وضمن سکني گزيدن درخوزستان دربرابرامپراطوري عثماني ايستادند واز ايران دفاع کردند، واقعيت عرب خوزستان اينست که درمعاهده ارزروم درحاليکه اوضاع عليه ايران بود با راي خويش اجازه ندادند که خرمشهر از ايران جدا شود، واقعيت عرب خوزستان اينست که بر اساس بيانيه هيجده تن از علماي شيعه نه اينکه به شيخ خزعل تجزيه طلب کمک نکردند بلکه به استقبال رضاخان آمدند. واقعيت عرب خوزستان اينست که به فتواي آيه الله يزدي (ره) حماسه بزرگ جهاد دربرابر متجاوزان انگليسي را آفريدند. واقعيت اعراب خوزستان اينست که در دفاع مقدس به همراهي هموطنان ديگر درخت استقلال وتماميت کشوررا با خون پاک خويش آبياري کردند. واقعيت اعراب خوزستان براي من که اهل اين مرز وبوم هستم يعني دوستان من. خاطرات من وتمامي کوله بار زندگي ام. بنابراين پاسخ من فقط کساني را مورد حمله قرار مي‌دهد که فقط جسم آنها به اين آب وخاک تعلق دارد، اما وجودشان مالامال ازکينه ونفرت‌هاي بعثي –وهابي است و روحشان به وادي شيطان وابسته است، آنها شکل دوست به خود گرفته‌اند، اما دشمني پنهان وخطرناک هم براي همه ملت ايران، وهم براي قوم خويش هستند، زيرا براي قوم خويش جز بدبختي چيز ديگري نمي‌آفرينند.

ادامه دارد...
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”