عشق يعني چي؟

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 383
تاریخ عضویت: جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵, ۷:۱۴ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 22 بار

پست توسط ae »

عاشق يکي شدم که قبلا يه شکست عشقي داشته ... خيلي هوامو نداره ... بهم حسودي مي کنه ... آخه اون تو دنياي عاشقيش هيچي نداشت ، ولي من مي خوام همه چيز داشته باشم ... .
آنجا كه عشق فرمان مي دهد ، محال سر تسليم فرود مي آورد .
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 441
تاریخ عضویت: شنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۵, ۳:۴۸ ق.ظ
محل اقامت: essi8689@yahoo.com
سپاس‌های ارسالی: 28 بار
سپاس‌های دریافتی: 188 بار
تماس:

پست توسط essi10 »

تو با رفتارت و حرفهات اين خصوصيات رو از اون دور كن و نذار به جز عشق به تو به چيز ديگه اي فكر كنه
تو همه چيز اول باش تا موفق بشي
رحم کن تا شب بی جنبش بی حوصلگی پشت این پنجره خالی قابم نکنه
دارم از فکر رسیدن به تو آباد میشم ،تو بیا که باد ولگرد خرابم نکنه
Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 383
تاریخ عضویت: جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵, ۷:۱۴ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 22 بار

پست توسط ae »

من چون عشق اولمه هرچي عشق و احساسات هست به پاش ريختم ... ولي اون نمي تونه مثل گذشته عاشق بشه .
مي گه : حالم از عشق به هم مي خوره ، آدم با عشق هيچي نداره مي گه: خيلي دوستت دارم ولي عاشقت نيستم .
بهش مي گم : از نظر من اول " تو " مهمي بعد" ما " مهم هستيم بعدش" من " مهم هستم . ولي اون اول به خودش فکر مي کنه ، بعد به خانوادش ، بعد به کارش ، بعد به درسش و بعد به من ، بهش مي گم چرا رتبه من 4 هست مي گه: آخه دير اومدي ... شايد اشتباه کردم دست دلمو واسش رو کردم ولي به خودم گفتم شايد با اين کار قدرمو بيشتر بدونه ... ولي نمي دونه ... ، مي خوام منم يواش يواش ازش دل بکنم ولي مگه مي شه ، به ياد حرف اون بزرگوار مي افتم که مي گه :

دلم مثل دلت خونه شقايق
چشام درياي بارونه شقايق
مثل مردن مي مونه دل بريدن
ولي دل بستن آسونه شقايق

بهش گفتم : اگه منم تو زندگيت خطايي بکنم منو مي بخشي؟
گفت : با تجربه اي که از زندگي گذشتم دارم با هاش کنار مي آم .
تو دلم گفتم : کاش مي تونستي به خاطر عشقي که بهم داري با خطايي که کردم کنار بياي . حيف تو که ديگه نمي توني عاشق بشي ، حيف . تف به اون نامرد که اين بلا رو سرت آورد .

اما حالا يه تصميم گرفتم ... ذره ذره از عشقم بهش کم مي کنم تا جايي که به دوست داشتن برسم ، مثل خودش ، چون اين عشق داره عذابم مي ده و از اون بيشتر وقتي که مي بينم اين عشق يه طرفه هست . پس اونقدر بر مي گردم تا به دوست داشتن برسم ، شايد دقايق واسم ساعت بگذره و ساعتها واسم روز و روزها واسم ماه ... شايد هر روز يه سال پير بشم ، ولي اين کار رو مي کنم ...
آنجا كه عشق فرمان مي دهد ، محال سر تسليم فرود مي آورد .
Old Moderator
Old Moderator
نمایه کاربر
پست: 1468
تاریخ عضویت: شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴, ۹:۳۰ ب.ظ
محل اقامت: تهران. شهرک اکباتان
سپاس‌های ارسالی: 4 بار
سپاس‌های دریافتی: 186 بار

پست توسط ARMIN »

سلام دوستان

ae, مطمئيننا اگه بخواد مي تونه دوباره عاشق بشه و مثل قبلي تو رو دوست داشته باشه. بهش حق بده بعد از اون تجربه تو رو با اون مقايسه بكنه. ببين اگه بخواد به مرور زمان رابطه بهتر مي شه. مثلا اگه واقعا بخواد به مرور رتبه تو سوم مي شه. و بعد دوم و بعد اول. مي دونم سخته ولي انتخاب خودته. يه چيزي هم بدون يك نفر بعداز شكست عشقي معمولا با شخصي ارتباط بر قرار نمي كنه. مگر به دو دليل: 1)انتقام از فرد ديگري به تلافي اون. 2) تنها نبودن و فراموش كردن فردي كه رفته.
اين فرد كه به نظرم به دليل دوم با شما دوست شده است. خيلي سخت عاشق شما مي شود و رابطه را فقط براي اين بر قرار كرده كه كمتر به آدم قبلي فكر كنه و بتونه راحت تر فراموشش كنه. انتظار نداشته باش اين وسط به فكر تو باشه.
مطمئين باش اگه تو بهش محبت كني و به هيچ وجهي داستان قبلي رو يادش نياري و اينقدر خودتو با اون قبليه مقايسه نكني. مي توني توجه اونو جلب كني.
ببين تو بايد به اون ثابت كني كه با قبلي فرق داري. ولي حواست باشه نبايد ديگه اسمي از فرد قبلي بياري. تا خاطرات ياد آوري شه.

سروش جان حرفت رو كاملا قبول دارم اگه بخواد و دوستت داشته باشه مي تونه با خانواده كنار بياد. ببين من مطمئينم تو مشكل مثبت نگري داري. تو اون و يك فرشته بدون هيچ نوع اشتباه مي بيني. نذار به خاطر ترحم با تو بمونه. نذار به خاطر اين با تو بمونه كه دلش به حال تو مي سوزه. چون دل سوزي و دل رحمي به لاخره تموم ميشه .
به نظر من تو يكم اون و به حال خودش بذار ببين چيكار مي كنه. يكم سعي كن از ببرون قصيه رو نگاه كني. فكر كن يكي ديگه جاي تو داره بهش ترحم ميشه. و دير يا زود اين رابطه تموم مي شه. اونوقت مي گي اگه زودتر تموم شه بهتره. هرچي بيشتر باشم بيشتر وابسته تر مي شم.

رنجر عزيز مطمئين باش طرفت اين قضيه رو فهميده كه دوسش داري. حالا اگه تو مي خواي بفهمي كه اون از تو خوشش مي اد يا نه؟ بعد بري باهاش حرف بزني؟ يعني اگه از تو خوشش نياد نمي ري باهاش حرف بزني؟ يعني اگه بفهمي يكي ديگه رو دوست داره ديگه بي خيالش ميشي؟
تو كه اينقدر مطمئيني كه مي خوايش، دست دست نكن. تمومش كن پسر ديگه. بايد از يه جايي شروع كني.

موفق باشيد :D
آخرین ويرايش توسط 1 on ARMIN, ويرايش شده در 0.
Don't play games with the ones who love you
Major I
Major I
نمایه کاربر
پست: 383
تاریخ عضویت: جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵, ۷:۱۴ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 22 بار

پست توسط ae »

يه جورايي راست ميگي ... آخه بهش گفتم : اگه بهت بگم که بي خيال ازدواج باهات شدم از علاقت به من کم مي شه ؟
گفت : تو پسر خيلي گلي هستي و من بخاطر اخلاق و رفتار خوبي که داري دوستت دارم ، و ادامه داد : پس اگه قراره ازدواج نکنيم بهتره رابطمونو عادي کنيم چون اگه ادامه بديم بيشتر وابسته مي شيم و خيلي سخت بتونيم بعد از ازدواج با فرد ايده آلمون همديگه رو فراموش کنيم ...
بهش گفتم : عزيزم من هميشگي هستم ...
گفت : من نمي تونم باشم ... مطمئن باش بعد از ازدواجم حس الان رو بهت ندارم ، چون نمي شه احساسم پيش تو باشه و عقلم پيش اون ...
گفتم : تو يه زني و حست با يه مرد فرق مي کنه ... مرد همزمان مي تونه چندتا زن اختيار کنه چون تواناييشو داره همزمان به چندتا زن علاقه داشته باشه ولي زن تو يه مقطع زماني خاص فقط مي تونه به يک مرد وابسته باشه ... پس من مي تونم بعد از ازدواجم با يکي ديگه هنوز دوستت داشته باشم ...

بهم گفت : به کسي که همسرت بشه حسودي ميکنم
بهش گفتم : حتي خيال اينکه با کسي غير من ازدواج کني آزارم مي ده .
غرق بوسه ام کرد ... غرق بوسه اش کردم ... .
ولي هردمون مي دونيم که نخواسته عاشق شديم و حالا يه روزي بايد همديگه رو فراموش کنيم .
آنجا كه عشق فرمان مي دهد ، محال سر تسليم فرود مي آورد .
New Member
پست: 16
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶, ۹:۰۰ ب.ظ

پست توسط mahdi69 »

عشق عالي ؛خوب نسيت ؛ ولي مي دوني مشگلش چي : اينه که کسي که عاشق شد ديگه اين سوالو نمي کنه ، مي فهمي که منظورم چي ؟ اما عشق داريم تا عشق ؛ ( بازم مي دوني که چي مي کم ) اما يکي ازمن :::: :-x :x عشقهاي معمولي با دوري نابود ميشه ؛ اما عشقهاي حقيقي نه : مثال : مثل شمع که با يک باد خاموش مي شه ولي اتيش با باد شعله ور تر ميشه :: وقت يک تجربه : تکليف زندگيتو مشخص کن ؟ اين خيلي مهمه ( البته اگر عاشق شدي ) اگر براي ازدواج فکراتو کن

ع ش ق علاقه شديد قلبي :?
Junior Poster
Junior Poster
پست: 154
تاریخ عضویت: جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶, ۴:۱۰ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 13 بار

پست توسط Ocean Bird »

سلام
اسم من براتون نا آشنا است . تازه امروز عضو شدم . اين تاپيک توجهم رو جلب کرد مطالب شما رو خوندم. تصميم گرفتم در بحثتون شرکت کنم البته اگه بپذيريد.

سروش گرامي شما نگفتيد که هدفتون از دوستي با اون دختر چي بوده! ازدواج يا فقط دوستي ؟ براي خيلي از دخترها اين موضوع مهمه. بيشتر دخترها هدفشون از شروع يک دوستي رسيدن به ازدواجه . و اگه احساس کنند که رابطشون به چنين نتيجه اي ختم نميشه ترجيح ميدن اونو تموم کنند. با توجه به مطالبي که شما از دوستتون نوشتيد و تاکيدي که ايشون روي رضايت خانوادش از خودش داره ، احتمال داره چنين چيزي در مورد دوست شما هم صادق باشه. علاوه بر اين مي خواستم بگم که دوست شما دختر خيلي خوبيه... دختري که نگرانه که بخاطر دوستيش، خانواده اش را ناراضي نکنه، و به خاطر اين موضوع حاضر ميشه دوستيش را تمام کنه ، در زندگي مشترکش همسر کاملا وفادار و مورد اعتمادي خواهد شد. اينو جدي ميگم. از مطالب شما ميشه فهميد که دوست شما براي خانواده ارزش زيادي قائل هست. مي تونيد ازش بپرسيد تا مطمئن بشيد. به نظر من اگه قصد ازدواج داري، راحت از دستش نده.

اما شما رنجر عزيز ... شما فقط 18 سال داري ! نمي خوام بگم تو اين سن نبايد عاشق بشي ...نه ... اتفاقاً عاشقي توي اين سن خيلي قشنگه !! من هم خودم اولين عشقم را در 18 سالگي تجربه کردم...واقعا هنوز با اين اينکه سال هاي زيادي ازش مي گذره گاهي به يادش مي افتم... من به عشقم نرسيدم. ناراحت نشو .... خودم نخواستم. مي دوني چرا؟ چون احساسي که انسان در اين سن داره زياد جدي نيست. .. فقط يک حس دوست داشتنه که کار دله و عقل ممکنه تاييدش نکنه . شما الان سن خيلي کمي داري . سالها راه در پيش رو داري . بايد تجربه کسب کني و با کسب تجربه مطمئن باش معيارهات در زندگي تغيير ميکنه ... الان براتون سخته که حرفاي منو درک کنيد چون عاشقيد اما در آينده درک خواهيد کرد. من اون روزي که عاشق شدم و عشقم را خيلي دوست داشتم يه روز نشستم و عاقلانه فکر کردم . اون روز اجازه ندادم که عشق کورم کنه. واقعيت ها رو ديدم . فکر کردم با اينکه ما همديگه رو خيلي دوست داريم اما با هم خيلي تفاوت فکري داريم. شايد ما مي تونستيم يکسال اول شيرين و فرهاد باشيم اما کم کم واقعيت ها خودشونو در زندگي نشون ميدادن. بنابراين فکر کردم که من نمي تونم خوشبختش کنم ... شايد اون با يک نفر ديگه خوشبخت ميشد.. شايد هم نمي شد ....ولي حداقل مطمئن بودم که، من که عاشق بودم ، بدبختش نمي کردم.
فراموش کردنش هم نبود، ولي کار شاقي هم نبود. با يک فرمول ساده که از ناپلئون بناپارت ياد گرفتم عشقم را فراموش کردم. ناپلئون ميگه: " تنها راه رهايي از عشق، نديدن آن است ". و باور کنيد که هيچي بهتر از اين نيست. البته حدود سه سال طول کشيد تا تونستم عشقش را از دلم بيرون کنم. و الان فقط تجربه ي اون برام باقي مونده. از کارم هم پشيمون نيستم . من اون موقع نسبت به امروز واقعا کم تجربه بودم ولي خوشحالم که در اون سن و سال تصميم درستي گرفتم. شما هم اگه يکه روز نياز شد حتما از اين فرمول استفاده کنيد حتما جواب ميده. در ضمن اينقدر ضعف نشون نده ... به فکر خودکشي و اينجور چيزها هم نباش ... من با اين حرف ها به عشق عاشق شک ميکنم . هميشه بخاطر داشته باش : اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! راستي را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند.
انشاله بزرگتر و با تجربه تر که شدي به اين جمله ي آلبر کامو مي رسي: "هميشه روزهايي هست که انسان در آن، کساني را که دوست مي داشته است، بيگانه مي يابد ". البته سو تفاهم نشه، اميدوارم وقتي تشکيل زندگي دادي هرگز به مفهوم اين جمله نرسي . پيروز باشي

اقا آرمين از خوندن نوشته هاي شما خوشحال شدم . نشون ميده که خيلي ديد باز و روشني داريد و خيلي با تجربه ايد. پيروز باشيد
Captain I
Captain I
نمایه کاربر
پست: 494
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۶, ۴:۱۰ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 82 بار
سپاس‌های دریافتی: 65 بار
تماس:

پست توسط soroush.b »

سلام مي كنم به دوستان عزيز خصوصا ARMIN كه لطف مي كنن پاسخ حرف هاي منو ميدن
در باره ي اين كه بهش فرصت بدم كه فكراشو بكنه اين كار رو كردم قرار شد كه 8 روز بدون هيچ ارتباطي با هم فكراشو بكنه اين عدم ارتباط مثل يك شبيه ساز از اينده مي مونه كه ببينه اگه با هم نباشيم چي ميشه و با ديد باز تري به مسايل نگاه كنه
به هر صورت 2 حالت داريم يا مي مونه يا نمي مونه اگه هم بمونه ديگه براي من اون ادم سابق نيست اين رو به خودش هم گفتم چه طور ممكنه كسي عاشق كسي باشه اما به خاطره يك سري مسايل كه واقعا قابل حل هستند بخواد رابطه رو قطع كنه من قبلا اين جور رابطه اي رو تجربه كردم البته عشق نبوده شايد اون اول مي خواستم قبلي رو فرامو ش كنم اما عاشق جديد شدم نكته ي عجيب اينه كه تو اين 2 بار فكر مي كنم بازيچه بودم چه طور يك سري از افراد به دروغ مي گن عاشق كسي هستم بعد خيلي راحت همه چي رو زير سوال مي برن ؟؟؟!!!!!!!!!
در پاسخ به دوست عزيز ae بايد بگم كه شايد اين احساس تعلق باعث ميشه عشق به وجود بياد و اين كه 2 نفر براي اين كه احساس تعلق كامل به هم كنن حرف از ازدواج مي زنن همين مسله براي منم پيش امد اما من جوابي رو كه شما دادن از زبون كسي كه فكر مي كردم عاشقمه شنيدم شايد هنوز تو كشور ما رابطه ي بين يك دختر با پسر اين قد تكامل پيدا نكرده كه 2 تا دوست معمولي باشن براي همين هميشه دچار افراط يا تفريط ميشيم شايد اگه جوري ميشد با هم دوست باشن اين همه شكست كه اسم عشق رو مگذارم روش به وجود نميومد كه تا اگه يك بار به هم خنديدن بگه مي عاشق اين شدم
اميدوارم همه با ديد باز به مسايل نگاه كنيم و خودمونو گرفتار اين روابط نكنيم (البته خودم رو دارم مي گم كه واقعا ضربات زيادي ازش خوردم ) كه اگه با يك نفر دوست شديم بدونيم رابطه ي ما الان در چه سطحي قرار داره كه اگه يك روز به هم خورد برامون مشكلات روحي و افسردگي و يا حتي بدتر رو به وجود نياره
يك سوال مطرح مي كنم شايد اين جوري بشه فهميد كه نحوه ي علاقه مندي ما چه طوريه
بين كسي كه شما اونو دوست داريد و كسي كه اون شما رو دوست داره كدوم رو انتخاب مي كنيد؟(فرض بر مساوي بودن شرايط البته همه مي دونيم اگه 2 طرفه باشه يعني هم شما اونو هم اون شما رو دوست داشته باتشه بهتره )
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

سلام Ocean Bird جان. ورودت به خانواده بزرگ سنترال کلوب تبريک ميگم. والله در مورد اين که سنم کمه و معمولا عشق هاس توي اين سن زود گذر باهات موافقم ولي يه تفاوتي اينجا وجود دارد. براي من مورد هاي زيادي براي عاشق شدن پاداد ولي خودم همه رو رد کردم خيلي دخترها بودن که ميخواستن خودشونو به من نزديک کنن ولي من به اينجور مسائل بي تفاوت بودم. ببخشيد راحت صحبت مبي کنم اصلا دوروبر دختر بازي gf گرفتن نبودم ولي اين مورد باور کنيد فرق ميکنه احساس ميکنم اون يه تيکه از وجود منه. يه جورايي احساس دل بستگي بهش دارم. فکر ميکنم که خدا اونو سر راه من قرار داده. انگار زميني نيست دختر اينقدر نجيب ،سنگين با کمالات فکر کنم تو اين دوره زمونه خيلي کمه. کمک پدرش تو مغازه وايستاده بجاي اينکه بره مثل بقيه دخترا ول بگرده. آرايش که صحباتش نکن اصلا نميکنه. وقتي باهات صحبت ميکنه احترام و نجابت موج ميزنه. شما بگين من چيکار کنم؟ اين دختر جزيي از وجودمه براي فراموش کردنش بايد قلبم از وجودم خارج کنم به اين سادگي ها هم نيست. عشق من فراتر از اين حرفهاست دوستان...
:lol: :lol: :lol:

آرمین جان دلم میخواد بهش بگم ولی وقتی میبنمش تپش قلب میگرم تو این سردی هوا خیس عرق میشم دارم باهاش حرف میزنم تپق میزنم اصلا یه آبروریزی که نگو...
حالا شما بگو من به این خنگی و خجالتی بهش بگم دوست دارم بعدش جواب منفی بگیرم باید یه راست سوار نعش کش شم برم پیش بقیه فامیلامون تو آرامگاه :lol: :lol:
دوسش دارم همین
Junior Poster
Junior Poster
پست: 154
تاریخ عضویت: جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶, ۴:۱۰ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 13 بار

پست توسط Ocean Bird »

رنجر .. پسر خوب ....اول ممنونم. دوم اگه اینطور که میگی خجالتو بزار کنار و ماجرا را به مامانت بگو تا بره باهاش صحبت کنه . ولی عشق واقعی با شناخت کامل بدست میاد باز هم باید بیشتر بشناسیش . برای شناخت هم باید از طرز فکر هم مطلع باشید. بهر حال برات آرزوی خوشبختی دارم.
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

آها Ocean Bird جان اگه يکي دو صفحه قبل همين تاپيک ميخوندي به آرمين جان گفتم چرا نميشه به مامانم قضيه گفت. بعدش من هم سعي ميکنم که بيشتر بشنسمش و اونو نسبت به خودم علاقه مند کنم انشالله. در کل ميشه گفت از نظر خانوادگي تقريبا تو يه سطحيم. البته اينجور که من از طريق پدرم دورادور ميشناسمشون. فکر کنم دختر خوبيه و بتونم خوشبختش کنم :lol: دست خودم نيست گريم ميگيره ناامدم خب. :lol:
Junior Poster
Junior Poster
پست: 154
تاریخ عضویت: جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶, ۴:۱۰ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 13 بار

پست توسط Ocean Bird »

اگه واقعا می خوای بهش برسی اصلا به نرسیدن فکر نکن . انسانها به همان چیزهایی می رسند که به اون فکر می کنند. پس دوستانه بهت توصیه می کنم به نرسیدن و نشدن و چیزهای منفی فکر نکن. با تکنیک تجسم خلاق و تصویر سازی ذهنی فقط به خوشبختی و روزهای آینده در کنار هم فکر کن. کتاب تجسم خلاق بد نیست بخونش . کتاب کیماگر هم خیلی میتونه بهت کمک کنه.
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”