عشق يعني چي؟

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت

New Member
پست: 11
تاریخ عضویت: جمعه ۲ فروردین ۱۳۸۷, ۸:۱۸ ق.ظ

پست توسط amin adelzade benam »

سلام رنجر جان.

اميدوارم حالت خوب باشه.

خودتم خوب ميدوني که: عاشقي = ديوانگي

پس يک آدم عاشق از هيچ چيزي نميترسه !

و شما همون عاشقي هستي که از هيچ چيزي نميترسه !

خوب ببينم رنجر چه لوزومي داره شما تو مغازشون باهاش صحبت کني ؟

ببين رنجر جان. تو مغازه اسلا جاي مناسبي نيست که شما بخواي حرف دلت رو اونجا بگي.

به نظر من : اگه شما بتوني يک نامه واسش بنويسي خيلي بهتره !

هالا اين نامه هم ميتونه حرف دلت باشه.

هم ميتونه يک ناميه عاشقانه و فدايت شوم باشه.

هم ميتونه تعين کردن محل قرار باشه.

يا اينکه هر سه .

بازم ميگم که: تو مغازه جاي مناسبي براي گفتن حرف دلت نيست.

واست آرزوي موفقييت ميکنم.

امين: :razz:
( يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد* طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم )
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

سلاااااااااااااااااام :lol: :lol:
دوستان من به يه مشکل جدي برخوردم. ا.ن الان 4 روز که ديگه مغازه نمياد :lol: :lol: :lol:
يعني چي شده؟ چرا ديگه نمياد؟ تنها جايي که ميديدمش اون مغازه بود ولي از 4 شنبه به اين طرف ديگه نديدمش. :lol: :lol:
حالا چه خاکي تو سرم بريزم؟ :lol:
خدايا تو که ميخواستي يه بدبخت بيافريني چزا منو آفريدي ؟ها؟ :lol: :lol:
Junior Poster
Junior Poster
پست: 154
تاریخ عضویت: جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶, ۴:۱۰ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 13 بار

پست توسط Ocean Bird »

چرا گریه زاری راه انداختی رنجر جان؟ شاید حالا رفته مسافرت ... شاید کاری براش پیش اومده :-(
خوش بین باش
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

خب اين چه مسافرتي؟ تنها ميره؟ باباش که ينجاست مامانش هم چند روز پيش ديدم تنهايي ميره نسافرت؟ :lol: :lol:
نکنه دانشگاه قبول شده رفته يه شهر ديگه؟ :lol: :lol: اخ اخ اخ :lol: يه راه بي درد ميشناسين آدم زياد درد نکشه؟
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 356
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۸۶, ۶:۳۵ ب.ظ
محل اقامت: Victoria, Australia
سپاس‌های ارسالی: 6778 بار
سپاس‌های دریافتی: 2887 بار

پست توسط noora »

صبور باششششششششششششششششششششش و به خدا توکل کن و اين جمله را هزار دفعه براي خودت تکرار کن( که هيچ وقت عجولانه قضاوت نکن)حتما يه مشکلي براش پيش اومده .
هرچه مردم نا آگاه تر بمانند زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانی تر خواهد بود
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

من که صبورم. من که دارم همه چي تو خودم ميريزم. ديگه اگه يه اينقدر درد دل اينجا هم نکنم که دپ ميزنم. ميترسم مرغ از قفس بپره من تا آخر عمرم داغش تو دلم بمونه. شما بودي گريه نميکردي؟ باز هم صبر ميکني؟ البته چاره اي هم ندارم بايد صبر کنم متوجه هستين که خجالت ... :o
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

yasamine,
جان دقيقا درکت ميکنم و ميفهم چي ميگي. چون من هم دقيقا همين حال و احوال تو رو دارم با ابن فرق که طرفم نميدونه
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 1118
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳ آبان ۱۳۸۶, ۳:۵۶ ب.ظ
محل اقامت: ايران....از خزر تا خليج هميشه فارس
سپاس‌های ارسالی: 1224 بار
سپاس‌های دریافتی: 1160 بار
تماس:

پست توسط big-man »

رنجر جان خودتو بكشو راحت شو كار تو درسته و ديگه بايد مرد!
شوخي كردم!
يه مدت كه نبينيش فراموشس ميكني و بعد به خودت ميخندي كه چجوري پيش خودت فكر ميكردي كه بدون اون نميتوني زندگي كني! منم قديما هر شش ماه يه بار عاشق يه دختر ميشدم و ميگفتم اينه عشق تاريخي اما سر ماه آخر يكي ديگه پيدا ميشد و روز از نو.....

عشق چيه بابا اين حرفا رو ولش عشقو ديدي برسون سلام ما رو بهش




عشق واقعي يعني مردن در راه وطن
Major II
Major II
نمایه کاربر
پست: 234
تاریخ عضویت: دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۲۱ ب.ظ
محل اقامت: ايران
سپاس‌های ارسالی: 13 بار
سپاس‌های دریافتی: 40 بار
تماس:

پست توسط Damavand »

دوست عزیز yasamine
شما اشتباه نکرید که عاشق شدید ؛ اشتباه شما این بود که نشناختید و عاشق شدید حداقل شمایی که یک دختر هستید و دخترها اول به شناخت میرسند و بعد عاشق میشند البته اين هم بگم از اين جور آدم ها زياده ...

این بیت شعر را میزارم دراین باره :

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ............... طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

این هم کل شعر:

يادمان باشد از امروز جفايي نكنيم ............... گر كه در خويش شكستيم صدايي نكنيم
خود بتازيم به هر درد كه از دوست رسد ............... بهر بهبود ولي فكر دوايي نكنيم
جاي پرداخت به خود بر دگران انديشيم ............... شكوه از غير خطا هست،خطايي نكنيم
ياور خويش بدانيم خداياران را ............... جز به ياران خدا دوست وفايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ............... طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
گر كه دلتنگ از اين فصل غريبانه شديم ............... تا بهاران نرسيده ست هوايي نكنيم
گله هرگز نبود شيوه ي دلسوختگان ............... با غم خويش بسازيم و شفايي نكنيم
يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم ............... وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نكنيم
پر پروانه شكستن هنر انسان نيست ............... گر شكستيم ز غفلت من و مايي نكنيم
و به هنگام نيايش سر سجاده ي عشق ............... جز براي دل محبوب دعايي نكنيم
مهرباني صفت بارز عشاق خداست ............... يادمان باشد از اين كار ابايي نكنيم
"هوروش نوابي"
وبلاگ فني و تخصصي کامپيوتر
[External Link Removed for Guests]
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

big-man, جان مرسي از راهنماييت. آدم 2 تا دوست ديگه مثل شما داشته باشه زحمت عزراييل خودش کم ميکنه.
کجا برم؟ الان که شکر خدا همه چيز داره به خوبي و خوشي پيش ميره؟
بعدشم ميگي نبينمش فراموشش ميکنم؟ :::P
من 20 روز تمام نديدمش بدتر شدم. حال عصب بهم دست داد. داشتم ديوونه ميشدم اونوقت شما ميگي فراموشش ميکنم؟ نه بابا از اين برها نيست. اين عشقي که شما ميگي هر چند ماه يک بار ميومد سراغتون مال بچه هاي 14-15 ساله است. البته من ادعاي بزرگي نميکنم ولي فکر کنم ديگه واسه اين چيزها سنم يه خورده بالاست. 19 سالمه. ديگه فرق بين عشق و هيجان زودگذر و هوس خوب ميفهمم. اين عشق. عشق...
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 2732
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۵, ۱۰:۳۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 12804 بار
سپاس‌های دریافتی: 4580 بار

پست توسط كيارش »

renger, جان مرگ با گلوله شرافته :-)
منظورمو كه مي فهمي :grin:
 [FONT=lucida grande, tahoma, verdana, arial, sans-serif]  این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود,    
  [FONT=lucida grande, tahoma, verdana, arial, sans-serif]ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر    
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 854
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۴۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 361 بار
سپاس‌های دریافتی: 834 بار

پست توسط renger »

, آره کيارش جان خوب ميفهمم. به خاطر همين گفتم اگه جنگي در بگيره و منم خداي نکرده به عشقم نرسيدم برم لبنان قبل از مرگم قشنگ از خجالت اين اسراييلي ها در بيام. شايد اون دنيا بهش رسيدم :)
ولي الان خب شکر خدا داره همه چيز خوب پيش ميره. يه بوهايي ميبرم. اون هم اي بگي نگي از من خوشش اومده ولي اصلا به روي خودش نمياره. دارم رد ميشم زير چشمي نگاه ميکنه نگاش که ميکنم سريع نگاهش ميدزده. حالا مونده تا برم جلو... :) :)
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”