رنجر عزیز
چند وقت قبل یه بخشهایی از تاپیک رو خونه بودم اما دیشب همت کردم و کل 20 صفحه رو خوندم از این پروسه که برای شما خیلی دردناک و تا حدی هم لذت بخش بود خیلی خاطرات برام زنده شد البته نه به شیرینی خاطرات آقا جواد چون در مورد من هم مثل شما بود از طرفی نه میتونستم با خانواده مطرح کنم و نه میشد خودم اقدام کنم چون اون عزیز از آشناهای خانوادگی بودن و تا حدی هم شرایطم بدتر از شما بود چون 3-4سالی اختلاف سنی داشتیم و ایشون بزرگتر بودن که البته تا حدی مشخصه سرانجامه یه عشقه یک طرفه یه پسر به یه دختر بزرگتر از خودش چیه !!

خلاصه به نظر من شرایط خودت رو خیلی بد ندون چون من حدود یک سالی توی درد این عشق سوختم و هر دفعه یه قدم برای خاموش کردنش برداشتم با دوباره دیدنش یا حتی شنیدن اسمش داغتر شدم خلاصه خواستم بگم مثل دفعه اول که جرات به خرج دادی و دلت رو به دریا زدی باز هم جلو برو و ایندفعه با یه(( برادر شنیدن )) داغ نکن مثل من نشو که اونقدر ساکت نشستم و به از دور دیدنش اکتفا کردم تا از دستش دادم

راستی یادم رفت بگم هنوزم که هنوزه دوسش دارم اگر چه به شدت گذشته نیست ولی پام رو اونطرف خط عشق و نفرت هم نذاشتم



و یه توصیه برای درمیون گذاشتن با خانواده

من خودم هم یه خواهر بزرگتر دارم که تبدیل شده به کانال ارتباطی من برای گفتن چیزهایی که روم نمیشه به مامانم بگم
رو مشورت کردن با خواهرت بیشتر فکر کن

موفق و عاشق باشی