renger نوشته شده:FREE MAN, جان
مسلم کخ برنامه دارم. من اونو دوست دارم و حاظرم براي خوشبختيش هرکاري بکنم. گفتم که چون شرايطم مناسب نيست نميتونم حرفي بزنم و پا پيش بذارم. الان هم با جديت دارم درسم ميخونم ميخوام دانشگاه زودتر تموم کنم يه شغلي دست و پا کنم وضعم پدرم هم شکر خدا بدک نيست ميدونم کمکم ميکنه. اون هم دختر ساده و قانعيه.
ميدونم ممکنه بهتر از من هم براش پيدا بشه درش شکي نيست. من انتظار ندارم که حتما منو انتخاب کنه. اون آزاده که خودش براي سرنوشتش تصميم بگيره. شوخي نيست وقتي بله بگه بايد با تمام خوشي و غم ها بسازه نميدونم آيا در خودش همچين چيزي ميبينه يا نه.
هيچي نميدونم.
امروز داشتم رد ميشدم داخل نگاه کردم يهو با باباش چشم تو چشم شدم اينقدر خجالت کشيدم. نميدونم ولي فکر کنم باباش يه بوهايي برده.
ديروز با حال بود. 2 تا مغازه بعد از اينها يه فست فود داره. منو دوستم داشتيم از روبه رو ميومديم که يهو ديدم اينو خواهرش از مغازه اومدن بيرون. من که ديدم اون سرش انداخت پايين من هم همينکار کردم. با دوستم رفتيم فست فود که ديدم چند ثانيه بعد اون خواهرش هم اومدن تو و پيش چند تا دختر ديگه نشستن که بعدا فهميديم دوستاشون بودن. متاسفانه تمام مدت پشت به من بود. چشمام اشک ميومد از بس بهش خيره شده بودم.
دوستم داره؟؟؟
اين سوالي که تمام مدت ذهنم به خودش مشغول کرده. کاش جوابي براش پيدا ميشد. کاشششششششششششششش...
نمیشه گفت دوستت داره ولی در اینکه بهت فکر میکنه شکی نیست
رنجر جان از این به بعد دو تا کار رو انجام بده
1- فعلن آفتابی نشو حتا اگه غیر اتفاقی هم اونو دیدی اصلن به روی خودت نیار میدونم سخته ولی انجام بده
2- زیاد با دوستت به طرف اون نرو. همچنین این موضوع رو زیاد سر زبونا بین دوستات ننداز.بهتر بگم حرکتی خاستی بزنی یا خاستی از دم مغازشون رد شی خودت تنها برو.فکر نکنم زیاد خوشش بیاد
اینکه بخای درس رو با جدیت بخونی که زود تموم شه خیلی خوبه ولی فکر کردی توی این مدت درس خوندن و کار پیدا کردن شما ممکنه اتفاق ناخوشایندی مثل خواستگار دیگه پیش بیاد؟!
پیش هم درس و رو با جدیت بخون و هم دنبال این باش که اون رو سمت خودت بکشونی و اون به خودت غلاقمند کنی
البته این دو هم نباید روی هم تاثیر بزارن و اولی دومی رو خراب کنه و بر عکس