البته خیلی کم پیش میاد که استادی وارد کلاس بشه و آدم اگر 48 ساعت قبل کلاس خوابیده باشه باز خوابش بگیره سرش رو بزاره رو میز و خروپفش ساختمون دانشکده رو به لرزه در بیاره!
اما بعضی دانشجو ها مبتکرند و دست به هزار جور سرگرمی می زنن تا جلسه یک ساعت و نیم کلاس رو که به اندازه یک قرن و نیم طول می کشه رو به پایان برسونن نمی دونم این همه استعداد رو از کجا آوردن!؟
یکی شروع می کنه به هنرمندی و کنده کاری و حک کردن یک قلب که یک تیر از وسطش گذشته شاید هم اول اسم دوست جونش رو روی میز نقش بزند!
بچه مثلا مایه دارای کلاس هم با موبایلشون ور می رن یا مسیج می فرستن یا گیم بازی می کنن!
یا صدای موبایلشون رو در می یارن و بعد به بهانه اون ازکلاس جیم فنگ می شن!
اگه کلاس احیانا کاریکا توریست داشته باشد کاریکاتوری را بکشد و دست به دست توی کلاس بچرخونه .
یه عده هم توی کلاس جمع می شن منظورم لژ نشینای کلاسه واکمن میارن توی کلاس ترانه گوش می دن و بشکن می زنن و حتی تخمه هم می شکنن و اگر ترانه عشقی بود چند قطره اشک می ریزن و یاد دیار دوست می کنن!
یه بارم یه بنده خدایی دهنش رو گذاشته بود بیخ گوش یه بیچاره ای و گوش مفت گیر آوره بود.و هی فک می زد از نوک دماغ دختر قد بلند مانتو آبی همکلاسی اش تا بیو گرافی اکبر آقای بقال محله شون توی شهرستان بهش آدرس می داد!
یه بار یکی روتو کلاس دیدم که صاف و صوف و مرتب نشسته و عینک به چشمش زده بود و یک خودکار دستش گرفته و با دقت به بر گه روی میز نگاه می کرد . با خودم گفتم این دانشجو یه دانشجوی حسابیه دقیق که شدم دیدم داره جدول حل می کنه !
خلا صه بعضی ها سر کلاسن ولی در واقع توی کلاس نیستن.اما از بین این همه دانشجو یه نفر هست که همیشه قهرمان افسانه ای داستان های اسطوره ای دانشگاهی هاست که لزوما هم نباید عینکی باشه ولی میز اول می شینه و ریز و درشت حرفای استاد رو می نویسه و احتمالا هم از سوال پرسیدن هم وحشت داره !(همین دانشجو هایی که سرشون به کار خودشونه این موقع است که ممکنه بریزن سرش و خفه اش کنن!)
مرتب بودن یا نبودن جزوه اش فرقی نمی کنه مهم اینه که آخر ترم این جزوه برای همه دانشجوها عزیزتر ازجون می شه!
حكايت بعضي ها...!
مدیران انجمن: MOHAMMAD_ASEMOONI, رونین, Shahbaz, MASTER, شوراي نظارت
- پست: 16
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵, ۱۲:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای دریافتی: 1 بار
مرد بيکاري براي سِمَتِ آبدارچي در مايکروسافت تقاضا داد. رئيس هيئت مديره مصاحبهش کرد و تميز کردن زمينش رو -به عنوان نمونه کار- ديد و گفت: «شما استخدام شدين، آدرس ايميلتون رو بدين تا فرمهاي مربوطه رو واسهتون بفرستم تا پر کنين و همينطور تاريخي که بايد کار رو شروع کنين..»
مرد جواب داد: «اما من کامپيوتر ندارم، ايميل هم ندارم!»
رئيس هيئت مديره گفت: «متأسفم. اگه ايميل ندارين، يعني شما وجود خارجي ندارين. و کسي که وجود خارجي نداره، شغل هم نميتونه داشته باشه.»
مرد در کمال نوميدي اونجا رو ترک کرد. نميدونست با تنها 10 دلاري که در جيبش داشت چه کار کنه. تصميم گرفت به سوپرمارکتي بره و يک صندوق 10 کيلويي گوجهفرنگي بخره. يعد خونه به خونه گشت و گوجهفرنگيها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمايهش رو دو برابر کنه. اين عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهميد ميتونه به اين طريق زندگيش رو بگذرونه، و شروع کرد به اين که هر روز زودتر بره و ديرتر برگرده خونه. در نتيجه پولش هر روز دو يا سه برابر ميشد. به زودي يه گاري خريد، بعد يه کاميون، و به زودي ناوگان خودش رو در خط ترانزيت (پخش محصولات) داشت...
پنج سال بعد، مرد ديگه يکي از بزرگترين خردهفروشان امريکاست. شروع کرد تا براي آيندهي خانوادهش برنامهربزي کنه، و تصميم گرفت بيمهي عمر بگيره. به يه نمايندگي بيمه زنگ زد و سرويسي رو انتخاب کرد. وقتي صحبتشون به نتيجه رسيد، نمايندهي بيمه از آدرس ايميل مرد پرسيد. مرد جواب داد: «من ايميل ندارم.»
نمايندهي بيمه با کنجکاوي پرسيد: «شما ايميل ندارين، ولي با اين حال تونستين يک امپراتوري در شغل خودتون به وجود بيارين. ميتونين فکر کنين به کجاها ميرسيدين اگه يه ايميل هم داشتين؟» مرد براي مدتي فکر کرد و گفت:
آره! احتمالاً ميشدم يه آبدارچي در شرکت مايکروسافت.
نتيجههاي اخلاقي:
1. اينترنت چارهساز زندگي نيست.
2. اگه اينترنت نداشته باشي و سخت کار کني، ميليونر ميشي.
3. اگه اين نوشته رو از طريق ايميل دريافت کردي، تو هم نزديکي به اين که بخواي آبدارچي بشي، به جاي ميليونر...!!!
درجواب اين نوشته به من ميل نزنين، من دارم ايميلم رو ميبندم تا برم گوجهفرنگي بفروشم!!!!
مرد جواب داد: «اما من کامپيوتر ندارم، ايميل هم ندارم!»
رئيس هيئت مديره گفت: «متأسفم. اگه ايميل ندارين، يعني شما وجود خارجي ندارين. و کسي که وجود خارجي نداره، شغل هم نميتونه داشته باشه.»
مرد در کمال نوميدي اونجا رو ترک کرد. نميدونست با تنها 10 دلاري که در جيبش داشت چه کار کنه. تصميم گرفت به سوپرمارکتي بره و يک صندوق 10 کيلويي گوجهفرنگي بخره. يعد خونه به خونه گشت و گوجهفرنگيها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمايهش رو دو برابر کنه. اين عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهميد ميتونه به اين طريق زندگيش رو بگذرونه، و شروع کرد به اين که هر روز زودتر بره و ديرتر برگرده خونه. در نتيجه پولش هر روز دو يا سه برابر ميشد. به زودي يه گاري خريد، بعد يه کاميون، و به زودي ناوگان خودش رو در خط ترانزيت (پخش محصولات) داشت...
پنج سال بعد، مرد ديگه يکي از بزرگترين خردهفروشان امريکاست. شروع کرد تا براي آيندهي خانوادهش برنامهربزي کنه، و تصميم گرفت بيمهي عمر بگيره. به يه نمايندگي بيمه زنگ زد و سرويسي رو انتخاب کرد. وقتي صحبتشون به نتيجه رسيد، نمايندهي بيمه از آدرس ايميل مرد پرسيد. مرد جواب داد: «من ايميل ندارم.»
نمايندهي بيمه با کنجکاوي پرسيد: «شما ايميل ندارين، ولي با اين حال تونستين يک امپراتوري در شغل خودتون به وجود بيارين. ميتونين فکر کنين به کجاها ميرسيدين اگه يه ايميل هم داشتين؟» مرد براي مدتي فکر کرد و گفت:
آره! احتمالاً ميشدم يه آبدارچي در شرکت مايکروسافت.
نتيجههاي اخلاقي:
1. اينترنت چارهساز زندگي نيست.
2. اگه اينترنت نداشته باشي و سخت کار کني، ميليونر ميشي.
3. اگه اين نوشته رو از طريق ايميل دريافت کردي، تو هم نزديکي به اين که بخواي آبدارچي بشي، به جاي ميليونر...!!!
درجواب اين نوشته به من ميل نزنين، من دارم ايميلم رو ميبندم تا برم گوجهفرنگي بفروشم!!!!