به نام خداوند بخشنده مهربان
دوستان پس از سه ماه تاپیک گذاری روزانه در سنترال کلابز امشب موفق به دیدار حضوری دوست باحالم در سی سی شدم.
2 ماه پیش که مقاله آشنایی با شهر آبادان را گذاشتم هدف خاصی به ذهنم نمی رسید بیشتر می خواستم بدانم شما از آبادان چه تصویری در ذهن دارید.
http://www.centralclubs.com/viewtopic.p ... highlight=
در جواب هایی که به تاپیکم داده شد خدا را شکر همه همشهری هایم در فروم را شناختم:
بهنام 41-عبدالمهدی-سند فایتر—جمال-پادشاه و...
از بین این دوستان رابطه ام با بهنام گرمتر شد چون مثل خود از طنز کلامی خوبی برخوردار بود و بسیار خاکی و باحال.
اوایل با هم سرد بودیم تا اینکه دیدم دمش گرم تو هر تاپیکی که می زنم داره ساپورتم می کنه و یک تیکه باحال میندازه..
هیچ خلاصه شدیم یار غار همدیگه
خوراکش ادوات زمینیه و مین زدایی که واقعا تو کارش تبحر داره.
تا حالا نزدیک به 1999 مین ضد نفر -2999 مین ضد تانک-183 بمب سقوط آزاد روسی-89 موشک هوا به هوا آر 73-12 موشک شهاب 3 و 1 بمب اتمی رو تونسته خنثی کنه.
وبلاگ باحالی هم داره که حتما سر بزنید
[External Link Removed for Guests]
.گذشت و گذشت و ارتباط ما محدود به سی سی و تاپیک ها بود.
و پی ام های داخل سی سی-تا اینکه دوشنبه پیش اف گذاشت و گفته بود دارم میام آبادان. من چون زیاد اهل یاهو نیستم تا امشب یاهو باز نکردم تا اینکه دیدم بنده خدا شماره تلفن گذاشته که دارم میام آبادان.
از خجالت ذوب شدم که ببین حالا فکر نکنه ما از این بی معرفتا هستیم و...
موبایلم شارژ نداشت هولهولکی شارژش کردم.زنگ زدم به بهنام گوشی رو برداشت.
الو...
الو...
سلام علیکم
علیکم سلام بفرمایید
من فرمانده کل زیردریایی های ایران هستم و شما به علت افشای اسرار محرمانه به 6 سال زندان با اعمال شاقه و همچنیین تبعید به گینه بیسائو محکومید.
-جانم چی فرمودید
-بابا بهنام نشناختی منم میلاد دیگه
-هااااااااااااااااااااامیلاد سلااااااااااااااام پس بی معرفت دوشنبه کجا الان کجا
-جان بهنام اهل یاهو نیستم خدا خیراتت بده تو سی سی پی ام میذاشتی
-خو الان کجایی میلاد
-پارک معلم ایستادم
-10 دقیقه دیگه بیا دم استادیوم
-حتما فعلا یا علی
موتور پوکیده رفیقم را در آن بی وسیله گی 12 شب گرفتم و د برو تا استادیوم.
دیدم بهنام نیست ولی یک نفر اون دست اتوبان مشکوک میزنه.نگهبان استادیوم هم نیشش باز بود شک کردم هماهنگ کرده باشند.دست تکون دادم براش جواب نداد تا اینکه موذیانه اومد این دست بلوار و مثل کسی که انگار میخواد ساعت بپرسه اومد تو بغلم.
واااااااااااااااااااای
عجب صحنه ای بود تا دیدمش یاد بابام افتادم.خداییش ولی با اینکه دو برابر من سن داشت اصلا اختلاف سنی رو حس نکردم.
دیگه رفتیم رو منبر اینقدر ور زدیم از صدر اسلام گفتیم تا قعر اسلام و بعدش هم اومدیم یک حالی به وضع اقتصادی مملکت دادیم و بحث داغ سیاسی و...
اینقدر حرفامون گل انداخت که 40 دقیقه سر پا بودیم و اصلا حس نکردیم.واقعا معرفت و صفای آبادانیها نمونه نداره.
برای خودم نوشابه باز نمی کنم ولی اینو با تمام وجود لمس کردم.
خلاصه دیگه دیر وقت بود از هم خدافظی کردیم و برگشتم خونه.
بهنام 41 پیشنهاد داد که خاطره این دیدار رو بذارم تو سی سی که دیدم بدک نیست.
البته بهنام چهره من رو تو یاهو 360 دیده بود ولی من تصور دیگه ای از چهرش داشتم آوارتورش رو که دیدم گفتم حالا از این سیاه سمبو بندریاست ولی واقعا دوست داشتنی بود.
خدا برای زن و بچه هش حفظش کنه.شاید دوست نداشته باشه بگم و این رو برای اخرتش ذخیره کرده باشه ولی بهنام از جانبازان پر افتخار جنگه و در دلش خاطرات تلخ و شیرین زیادی از ان دوران داره که دوست نداره بازگو کنه.
پرپر شدن همرزماش جلوی چشماش.تیپی که میزد به خط ....گردان بر می گشت.شیمیایی شدن و...
اگر امثال بهنام نبودند ما الان کجا بودیم؟
یا علی...
خاطره اي جالب از ديدار حضوري من و يکي از بچه هاي >>>>>>>>>CentralClubs
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

- پست: 935
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶, ۲:۰۱ ق.ظ
- محل اقامت: I.R.Iran
- سپاسهای ارسالی: 4472 بار
- سپاسهای دریافتی: 2734 بار
- تماس:
جالب بود و تازه...
اگه این روابط بیشتر هم بشه خیلی بهتره!!!
مثلا کاربران CC هر چند وقت یه بار جایی کنار هم جمع بشند و تبادل نظر کنند!!!
اینجوری بهتر نیست؟!

اگه این روابط بیشتر هم بشه خیلی بهتره!!!
مثلا کاربران CC هر چند وقت یه بار جایی کنار هم جمع بشند و تبادل نظر کنند!!!
اینجوری بهتر نیست؟!

خدمات شارژ سيمکارت | *** [External Link Removed for Guests] *** | مجله الکترونيکي مرکز انجمنهاي تخصصي

- پست: 3309
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶, ۵:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3096 بار
- سپاسهای دریافتی: 11996 بار
واقعا خيلي خوبه که روابط بچه ها از اين حالت مجازي يکم خارج بشه و صميميت ها به حالت عيني و تماس رو در رو تبديل شوند.
من که خيلي لذت بردم.الان يک دوست بسيار خوب پيدا کردم که ديگه حالا حالا ها از هم دل نمي کنيم.واقعا از لحاظ رفتاري با هم خيلي مچ بوديم.بهنام را که ديدم انگار 10 ساله ميشناسمش.بدون مقدمه و ادا اطوار هاي خاص ايراني ها زديم تو کار رفاقت.
از CC خيلي ممنونم که با ايجاد اين ارتباط در سايت بعضي بچه ها را با هم آشنا کرد که در آينده براي يکديگر دوستان مفيد و خوب و ماندگاري خواهند بود.
يا علي...
من که خيلي لذت بردم.الان يک دوست بسيار خوب پيدا کردم که ديگه حالا حالا ها از هم دل نمي کنيم.واقعا از لحاظ رفتاري با هم خيلي مچ بوديم.بهنام را که ديدم انگار 10 ساله ميشناسمش.بدون مقدمه و ادا اطوار هاي خاص ايراني ها زديم تو کار رفاقت.
از CC خيلي ممنونم که با ايجاد اين ارتباط در سايت بعضي بچه ها را با هم آشنا کرد که در آينده براي يکديگر دوستان مفيد و خوب و ماندگاري خواهند بود.
يا علي...
بی

- پست: 1334
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷, ۱:۰۸ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 80 بار
- سپاسهای دریافتی: 238 بار
آفرین به بهنام و میلاد عزیز.
کار قشنگی بود.
بهنام نسبت به من هم خیلی محبت داره و همیشه من رو تشویق می کنه.
من تو معرفی اعضای انجمن خونده بودم سنش بالاست اما نمی دونستم خدا افتخار جانبازی بهش اعطا کرده.
اما الان بهنام جان چندوقت هست خبری ازش نیست.
همه ما مدیون شهدا و جانبازان هستیم.
کسانی که شب تو خاکریز نون خشک خوردن که ما امشب پیتزا بخوریم.
کسایی که صدای تیر و ترکش و گلوله رو شب تا صبح تحمل کردن که ما امشب موسیقی گوش کنیم و حالش رو ببریم.
کسایی که رو سنگ و خاک خوابیدن که ما امشب تو تخت خواب گرم و نرممون قل بخوریم.
کسایی که جونشون رو دادن تا ما امروز زندگی کنیم.
درود بر بهنام و درود بر همه جانبازان و روح جاوید شهیدان میهن.

کار قشنگی بود.
بهنام نسبت به من هم خیلی محبت داره و همیشه من رو تشویق می کنه.
من تو معرفی اعضای انجمن خونده بودم سنش بالاست اما نمی دونستم خدا افتخار جانبازی بهش اعطا کرده.
اما الان بهنام جان چندوقت هست خبری ازش نیست.
همه ما مدیون شهدا و جانبازان هستیم.
کسانی که شب تو خاکریز نون خشک خوردن که ما امشب پیتزا بخوریم.
کسایی که صدای تیر و ترکش و گلوله رو شب تا صبح تحمل کردن که ما امشب موسیقی گوش کنیم و حالش رو ببریم.
کسایی که رو سنگ و خاک خوابیدن که ما امشب تو تخت خواب گرم و نرممون قل بخوریم.
کسایی که جونشون رو دادن تا ما امروز زندگی کنیم.
درود بر بهنام و درود بر همه جانبازان و روح جاوید شهیدان میهن.

(( خدا دوست دارد آن لب که ببوسد نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد
خدا دوست دارد من و تو بخندیم نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم ))

خدا دوست دارد من و تو بخندیم نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم ))


- پست: 3309
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶, ۵:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3096 بار
- سپاسهای دریافتی: 11996 بار
samanrossonero,
عزيزم بهنام الان در موقعيتي نيست که بياد نت.
ان شاالله پس فردا که بره ... سر کارش و به اينترنت فوق سريع مجهز شه مياد و باز هم مي بينيمش.
جدي ميگم ادم به اين باحالي و خاکي کم ديده بودم. خدا امثال بهنام رو زياد کنه.
بهنام هم ترکش تو بدنش داره و هم درصدي شيمياييه.
هر ميني هم که بش بدي سه سوت خنثي ميکنه.
عزيزم بهنام الان در موقعيتي نيست که بياد نت.
ان شاالله پس فردا که بره ... سر کارش و به اينترنت فوق سريع مجهز شه مياد و باز هم مي بينيمش.
جدي ميگم ادم به اين باحالي و خاکي کم ديده بودم. خدا امثال بهنام رو زياد کنه.
بهنام هم ترکش تو بدنش داره و هم درصدي شيمياييه.
هر ميني هم که بش بدي سه سوت خنثي ميکنه.
بی

-
- پست: 353
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۶, ۱۲:۵۶ ب.ظ
- محل اقامت: اهواز
- سپاسهای ارسالی: 148 بار
- سپاسهای دریافتی: 354 بار
همه اش تقصير نگهبان بود.اگر جلوي خنده هاش رو مي گرفت حسابي حال مي كرديم . شايدم يك كتاب طنز از اين ماجرا در مي اومد.همون موقع كه ماجرا را براش گفتم زد زير خنده و نمي تونست جلوي خنده خودش را بگيره.
همه مي دونيم كه توي اين فضاي مجازي هر كسي ميتونه خودش رو به نوع خاصي معرفي كنه و كسي هم متوجه نشه .خواستم امتحان كنم ايا كسي شهامت داره خودش را معرفي كنه يا نه.از بخت خوش نصيب دريا سالار شد(يه پروژه ديگه هم توراهه كه وقتي اجرا بشه از خنده روده بر خواهيد شد.مطمئناجلوي استاديوم ابادان نخواهد بود!!)
تصور من از ميلاد اين بود كه حدود 175قد داره و هيكل متوسط.سبز ه رو.قيافه بچه مسجدي،يعني ته ريش نازك(اونقدر نازك كه با پاك كن بشه پاكش كرد)جاي مهر(اونم نازك)پيراهن استين بلند سفيد رنگ روي شلوار.البته با عينك ري بون در روز!!
گمان ميكردم كه مطالبش رو رونويسي ميكنه(هرچند كه چيز بدي نيست)و بالطبع همه چيزاش سطحيه.وقتي روز دوشنبه تماس نگرفت با خودم گفتم فضاي مجازي همينه؟؟!!!انتظار بيشتري نبايد داشته باشي.
برگشتم اهواز و از ياد بردم.
وقتي براي كاري مجددا به ابادان برگشتم انتظار تماس از دريا سالار رو نداشتم.
شرح مكالمه رو ميلاد نوشته.
اما چيزيكه ديدم جالب بود .خيلي كوچولو و ريزه بود.اگه قبلا با هم دعوامون ميشد با يك كف گرگي و كله ؛كاري ميكردم كه باباش هر پنجشنبه بره تو جاده خسرواباد(قبرستان ابادان اونجاست)
خيلي ساده پوش بود كه مقداري بابت عجله مي تونست باشه.
از مهر و لباس سفيدو....خبري نبود .خوشبختانه نيازي به پاك كن احساس نشد!!
از وسعت اطلاعتش ادم حيرت مي كنه!خيلي به موضاعات احاطه داره و بسيار جالب مسائل رو حلاجي ميكنه طوري كه متوجه نمي شي كه40دقيقه سرپا هستي!!
براي اين دوره و زمون ديدن افرادي كه از مغزشون استفاده ميكنن خيلي تعجب اور و مايه خوشحالي است. تعهد داشتن نسبت به كشور تو اين سن و سال حيرت انگيزه.
شخصا از اينكه ديدم توي مملكتم جوونا اينقدربا اطلاعات هستند؛احساس خوبي بهم دست داد.
از ميلاد عزيز سپاسگزارم كه سر قرار اومد اما اگر نگهبان جلوي خودش رو ميگرفت خيلي با مزه ميشد.
وجدانابه اين هم مي گن نگهبان كه يه ريز بخنده!!!
همه مي دونيم كه توي اين فضاي مجازي هر كسي ميتونه خودش رو به نوع خاصي معرفي كنه و كسي هم متوجه نشه .خواستم امتحان كنم ايا كسي شهامت داره خودش را معرفي كنه يا نه.از بخت خوش نصيب دريا سالار شد(يه پروژه ديگه هم توراهه كه وقتي اجرا بشه از خنده روده بر خواهيد شد.مطمئناجلوي استاديوم ابادان نخواهد بود!!)
تصور من از ميلاد اين بود كه حدود 175قد داره و هيكل متوسط.سبز ه رو.قيافه بچه مسجدي،يعني ته ريش نازك(اونقدر نازك كه با پاك كن بشه پاكش كرد)جاي مهر(اونم نازك)پيراهن استين بلند سفيد رنگ روي شلوار.البته با عينك ري بون در روز!!
گمان ميكردم كه مطالبش رو رونويسي ميكنه(هرچند كه چيز بدي نيست)و بالطبع همه چيزاش سطحيه.وقتي روز دوشنبه تماس نگرفت با خودم گفتم فضاي مجازي همينه؟؟!!!انتظار بيشتري نبايد داشته باشي.
برگشتم اهواز و از ياد بردم.
وقتي براي كاري مجددا به ابادان برگشتم انتظار تماس از دريا سالار رو نداشتم.
شرح مكالمه رو ميلاد نوشته.
اما چيزيكه ديدم جالب بود .خيلي كوچولو و ريزه بود.اگه قبلا با هم دعوامون ميشد با يك كف گرگي و كله ؛كاري ميكردم كه باباش هر پنجشنبه بره تو جاده خسرواباد(قبرستان ابادان اونجاست)
خيلي ساده پوش بود كه مقداري بابت عجله مي تونست باشه.
از مهر و لباس سفيدو....خبري نبود .خوشبختانه نيازي به پاك كن احساس نشد!!
از وسعت اطلاعتش ادم حيرت مي كنه!خيلي به موضاعات احاطه داره و بسيار جالب مسائل رو حلاجي ميكنه طوري كه متوجه نمي شي كه40دقيقه سرپا هستي!!
براي اين دوره و زمون ديدن افرادي كه از مغزشون استفاده ميكنن خيلي تعجب اور و مايه خوشحالي است. تعهد داشتن نسبت به كشور تو اين سن و سال حيرت انگيزه.
شخصا از اينكه ديدم توي مملكتم جوونا اينقدربا اطلاعات هستند؛احساس خوبي بهم دست داد.
از ميلاد عزيز سپاسگزارم كه سر قرار اومد اما اگر نگهبان جلوي خودش رو ميگرفت خيلي با مزه ميشد.
وجدانابه اين هم مي گن نگهبان كه يه ريز بخنده!!!

- پست: 3309
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۶, ۵:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3096 بار
- سپاسهای دریافتی: 11996 بار
بهنام41 نوشته شده:همه اش تقصير نگهبان بود.اگر جلوي خنده هاش رو مي گرفت حسابي حال مي كرديم .
همه مي دونيم كه توي اين فضاي مجازي هر كسي ميتونه خودش رو به نوع خاصي معرفي كنه و كسي هم متوجه نشه .خواستم امتحان كنم ايا كسي شهامت داره خودش را معرفي كنه يا نه.از بخت خوش نصيب دريا سالار شد.
تصور من از ميلاد اين بود كه حدود 175قد داره و هيكل متوسط.سبز ه رو.قيافه بچه مسجدي، ته ريش نازك(اونقدر نازك كه با پاك كن بشه پاكش كرد)جاي مهر(اونم نازك)پيراهن استين بلند سفيد رنگ روي شلوار.البته با عينك ري بون در روز!!
گمان ميكردم كه مطالبش رو رونويسي ميكنه(هرچند كه چيز بدي نيست)و بالطبع همه چيزاش سطحيه.وقتي روز دوشنبه تماس نگرفت با خودم گفتم فضاي مجازي همينه؟؟!!!انتظار بيشتري نبايد داشته باشي.
انتظار تماس از دريا سالار رو نداشتم.
اما چيزيكه ديدم جالب بود .خيلي كوچولو و ريزه بود.اگه قبلا با هم دعوامون ميشد با يك كف گرگي و كله ؛كاري ميكردم كه باباش هر پنجشنبه بره تو جاده خسرواباد(قبرستان ابادان اونجاست)
خيلي ساده پوش بود كه مقداري بابت عجله مي تونست باشه.
از مهر و لباس سفيدو....خبري نبود .خوشبختانه نيازي به پاك كن احساس نشد!!
از وسعت اطلاعتش ادم حيرت مي كنه!خيلي به موضاعات احاطه داره و بسيار جالب مسائل رو حلاجي ميكنه طوري كه متوجه نمي شي كه40دقيقه سرپا هستي!!
براي اين دوره و زمون ديدن افرادي كه از مغزشون استفاده ميكنن خيلي تعجب اور و مايه خوشحالي است. تعهد داشتن نسبت به كشور تو اين سن و سال حيرت انگيزه.
شخصا از اينكه ديدم توي مملكتم جوونا اينقدربا اطلاعات هستند؛احساس خوبي بهم دست داد.
ممنون از اظهار لطف بهنام عزیز
چند تا نکته:
1.نگهبانه خیلی تابلو و ضایع بود هر گاگولی می فهمید اونجا چه خبره
2.گفتی شهامت:هیچوقت آدم ترسویی نبودم اینو قبلا هم گفتم شبی که همه از آبادان فرار کردن و ترسیدن آمریکا بمبارون کنه من مخفیانه رفتم لب مرز.نزدیک بود به جرم...دستگیر بشم ولی کلم خرابه چیزی که بدونم درسته تا تهش می رم.
3.اگه دیدی لاغر شدم از گردش چرخ گردونه وگرنه عکسهای 2 سال پیشمو ببینی حسین رضازاده باید لنگ بندازه.ضمنا رژیم صهیونیستی گرفتم لاغر شدم.
4.هیچوقت اهل ریش نبودم سریع صورتم میفته به خارش اهل ریا هم نیستم نماز روزه ام برای خودمه تا میتونم جلو کسی از این کارا نمی کنم که بگن ادا در میاره...!
5.با رونویسی به شدت مخالفم این کپی کاری فرهنگ چینی است که هر چی ژاپن میزنه مثلشو کپی کننجدیدا ایرانیها هم یاد گرفتن...!
6.انتظار تماس نداشتی...!آبادانب و بی معرفتی جان بهنام س3 داره!!!
7.گفتی کف گرگی میزنی منو...اهل دعوا نبودم ولی 4 -5 باری که مجبور به دعوا شدم و آمپر ترکوندم مجبور به التماس کردن از مضروب برای نپرداختن دیه شدم
8.ساده پوشی هم که دلیلشو گفتی 12 شب و تیپ
مرد مومن هول هولکی ورداشتم اومدم...خوش تیپی منم می بینی...!
9.اطلاعات سیاسی -نظامی-فنی- فرهنگی و... که گفتی یک شبه بدست نیاوردم...دلیلش فقط علاقه بوده و بس وگرنه از این راه ها نان نمی خورم بهت که گفتم...
10.تعهد به کشور ایران هم وظیفه هر ایرانی است.امیدوارم که در انجام این وظیف موفق باشم...
11.یا علی...دنیا ایران-دنیا سی سی- دنیا بچه های باحال و با صفا
بی
