موشه امير "كعب‌الاحبار" مي‌شود!

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

ارسال پست
Major
Major
پست: 270
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۶, ۹:۴۵ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 123 بار
سپاس‌های دریافتی: 582 بار

موشه امير "كعب‌الاحبار" مي‌شود!

پست توسط ebrahim13552000 »

قابل توجه اونايي كه براي امام حسين سينه ميزنند.

اخيرا «موشه امير» كارشناس راديو اسرائيل در مصاحبه با بخش فارسي راديو آمريكا گفته است:«ايران دارد براي قاتلان امام حسين دل مي سوزاند و به آنان كمك ميكند!»

راستش با شنيدن اين حرف‌ها ياد ماجراي ابوذر و كعب‌الاحبار يهودي افتادم. شايد شما هم شنيده باشيد، مي‌گويند ابوذر و كعب‌الاحبار در محفلى حضور داشـتند. از كعب الاحبار پرسيدند:«اگر كسى زكات دارايى خودش را بپردازد آيا چيزى بيش از زكات هم بر او واجب است؟»

كـعـب الاحـبار هم جواب داد:«خير، چيزى جز زكات بر دارنده مال واجب نيست، اگر چه خشتى از نقره را انباشته سازد.»

ابـوذر كه شاهد تفسيرهاي كعب‌الاحبار بود، برآشفته شد و با عصايي كه در دست داشت بر فرق سر او كوبيد و گفت:«اى يهودى زاده! به تو چه ربطي دارد كه درباره احكام اسلام اظهار نظر مي‌كني؟ تو مي‌خواهي اسلام و احكام آن را به ما ياد بدهي؟» و فورا براى رد گفته كعب الاحبار به اين آيه قرآن استدلال كرد:

((… و الـذيـن يكنزون الذهب و الفضه و لا ينفقوتها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم)) توبه34 و كسانى كه طلا و نقره را ذخيره مى كنند و در راه خدا انفاق نمى كنند, آنان را به عذابى دردناك بشارت بده.))

البته نقل ديگري هم هست كه مي‌گويند:«وقتى عبدالرحمان بن عوف از دنيا رفت و اموال بى‌حسابى را به ارث گذاشت، گروهى از مسلمين گفتند ما درباره عبدالرحمان كه آن همه اموال به ارث گذاشته است هراس داريم، چگونه در بازخواست الهى جواب خدا را مى‌دهد؟»

كعب الاحبار در آنجا حضور داشت و گفت: «چرا درباره او هراسناك هستيد او اين اموال را از راه پاك بدست آورد و در راه پاك صرف مى‌كرد.»

وقتي اين خبر به ابوذر رسيد، آنقدر از گفته كعب‌الاحبار عصباني شد كه خشم سراسر وجودش را گرفت، از خانه بيرون آمد و در بدر دنبال كعب ا‌‌لاحبار مى‌گشت. در راه استخوان شترى را ديد و آن را برداشت! به كعب‌الاحبار خبر دادند كه ابوذر با چنين شرائطى در تعقيب تو است، كعب‌الاحبار هم از ترس به خليفه پناهنده شد.

ابوذر دست از تعقيب برنداشت، پس از اطلاع از مكان كعب‌الاحبار به خانه عثمان رفت. كعب الاحبار وقتي ابوذر را ديد برخاست و پشت سر خليفه پنهان شد. ابوذر فرياد زد:«اى يهودى زاده گمان مى‌كنى در ميراث عبدالرحمان اشكالى نيست؟ گوش كن تا بيان پيامبر اسلام (ص ) را بازگو كنم: روزى آنحضرت عازم احد بود و من ملازم ركابش بودم، فرمود:اى ابوذر! آنانكه از راههاى نامشروع، ثروتهاى كلان مى‌اندوزند در روز قيامت تهيدستند…اى يهودى زاده منطق رسولخدا (ص ) چنين بود، ولى تو عبدالرحمان را مى‌خواهى تبرئه كنى؟ با اينكه آن همه اموال را به ارث گذارده است؟»

در اين وقت كسى با ابوذر حرفي نزد و او از خانه عثمان خشمناك بيرون رفت. البته بعضي‌ها هم مي‌گويند كه ابوذر از همانجا استخوان شتر را پرتاب كرد و فرق سر كعب‌الاحبار شكست!

حالا حكايت اين آقاي موشه امير بي‌شباهت به داستان كعب‌الاحبار نيست. در حالي‌كه دوستان اسرائيلي‌اش با انواع و اقسام بمب و موشك و هواپيما و توپ و تانك دارند زن و بچه و پير و جوان فلسطيني را به خاك و خون مي‌كشند، آنوقت ايشان دايه مهربان‌تر از مادر شده و دلش براي امام حسين و شيعيان به رحم آمده است!
منبع:اهستان
با كاروان بگوييد از راه كعبه برگرد
من يار رابه مستي بيرون خانه ديدم (امام خامنه اي)
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”