می دانستید که . . . . ؟(3)
آریاادیب
- آیا می دانستید که نخستین زن شاعر پارسی گو شعرهای خود را به زبان ژاپنی می سروده است ؟
گی کیو ئی تو (gi kyo ito) پژوهشگر و ایران شناس ژاپنی در دهه ی ٨٠ سده ی گذشته در پژوهشی در کتاب «مانیو شو» (Manyoshu) یکی از کهن ترین مجموعه ی شعرهای ژاپنی که به معرفی و ذکر نمونه ی شعر های تعدادی از شاه زاده های شاعر ژاپنی اختصاص دارد، به دو شعر شماره های ١٦٠ و ١٦١در این کتاب برخورد نمود که از نظر معنی و ساختار شعری با دیگر شعرها، به ویژه با شعرهای زن امپراتور، که این شعرها را در این کتاب به او نسبت داده اند، متفاوت بود. آن چه در این دو شعر توجه این پژوهشگر را به خود جلب کرد، نخست، معنای شعرها بود. بر خلاف نظر گرد آورنده ی شعرها که مدعی بود این شعرها یک "سوگ سرود" است، معنای آن ها به هیچ روی نشانی از سوگ نداشت. نکته ی دوم در این شعرها وجود واژه هایی بود که در زبان ژاپنی و چینی بی معنا و غریب به نظر می رسید. از جمله واژه ی " مانسرَدَهمَ " که ترکیبی از دو واژه ی اوستایی و به معنی "پیام اندیشه انگیز نیکان" است که او را به اندیشه کشاند که ممکن است این دو اثر متعلق به یک شاعر ایرانی باشد.
گی کیو ئی تو در طی پژوهشی، در مقاله ای با عنوان «یک نام خاص زرتشتی از کتاب مانیوشو»
( A Zoroastraian proper name from the Manyosho) که در سال ١٩٨٦م در مجله ی "اورینت" Orient چاپ توکیو در شماره ی دهم مجموعه مقاله های پهلوی کا، به زبان انگلیسی منتشر شد، با پژوهش و ریشه یابی در زبان های ژاپنی، چینی و ایرانی به این نتیجه رسید که واژه ی مانسرَدَهمَ با توجه به معنای شعر، بر خلاف نظر گردآورنده ی شعرهای کتاب «مانیو شو» نه تنها در سوگ کسی گفته نشده است، بلکه اوستایی و از عناصر طبیعی و کلام پند آمیز و آموزه های زرتشتی و باورهای ایرانی الهام گرفته شده است. او با آشنایی و شناختی که از تاریخ کهن ایران داشت در باره ی این شعرها و سراینده ی آن می نویسد: « پس از حمله ی اعراب به ایران در سال ٦۵٤ میلادی، "دارا" پادشاه «تخارستان» همراه با خانواده اش از «کندوزِ تخارستان» به ژاپن پناهنده می شود (تخارستان نام باستانی منطقهای است در شرق بلخ و غرب جیحون در آسیای میانه و امروز استانی در افغانستان به نام استان "تخار" که در شمال شرقی افغانستان قرار دارد، نام خود را از آن منطقه گرفته است). سپس فرزندش "دارای دخت" شاه زاده ایرانی در آن جا زاده شده و به زبان ژاپنی به سرودن شعر می پردازد، که باید او را از جمله نخستین زنان ایرانی شاعر به شمار آورد» ( مجله ی "اورینت" چاپ توکیو، ١٩٨٦م).
این نکته نه تنها در کتاب « شعر زنان افغانستان » تالیف دکتر مسعود میر شاهی (١۳٨۳ش)، بلکه در کتاب «زنان شاعر پارسی گوی هفت شهر عشق » تالیف مهری شاه حسینی (١٣٨۵ش) نیز مورد توجه قرار گرفته است. در زیر ترجمه ی دو شعر از این زن شاعر ایرانی را که در کتاب «مانیو شو» (Manyoshu) آمده و در دو کتاب یاد شده در بالا نیز آورده شده است، با هم می خوانیم:
حتا آتش ِ فروزان
پیام اندیشه انگیز نیکان را ( = مانسردَهَم )
رباید و پنهان کند در انبان
آیا چنین نگویند ؟
**********
ابر آبی رنگ
شاید بالاتر رود
همان ابری که
بر فراز کوه شمال
گسترده است
از ستارگان گذر کند، از ماه بگذرد
تا بالاترین آسمان
درباره ی کوتاهی دو شعر نیز به نظر می آيد که این دو شعر با تاثیر از شعرهای ژاپنی معروف به هايكو سروده شده اند.
- آیا می دانستید که هنوز هم بسیاری از فارسی زبانان بر خلاف دستور زبان فارسی که مونث و مذکر نمی شناسد به تقلید از زبان عربی شکل مونثی برای بسیاری از اسم ها و صفت ها ساخته و در فارسی به کار می برند؟
در زبان عربی، برای ترکیب وصفی قانون ویژه ای وجود دارد و آن این که صفت با موصوف خود هم جنس است، یعنی موصوف مذکر، صفت مذکر و موصوف مونث (و نیز جمع بی جان)، صفت مونث می پذیرد. عرب ها برای مونث کردن صفت به پایان آن " تای " تأنیث می افزایند که در عربی به صورت "ة" نوشته می شود. مانند قیادة السیاسیة (رهبری سیاسی) و مجالس الحاصة (نشست های ویژه). در فارسی تای تانیث را به صورت "ه" (های غیرملفوظ) می نویسند.
ایرانیان در زبان فارسی که مونث و مذکر نمی شناسد، به ویژه در گذشته به تقلید از این قاعده ی ربان عربی به کارهایی بسیار جالب و البته نادرستی دست زده اند که خوشبختانه بخشی از آن ها امروز به دلیل خودآگاهی آنان کاربرد خود را از دست داده است، ولی بخش دیگر آن هنوز در زبان ما باقی مانده و همچنان از زبان ها شنیده و در نوشته ها دیده می شود. در زیر با برخی از آن ها آشنا می شویم:
• مشهورترین ترکیب وصفی ساخته ی ایرانیان استفاده از صفت عربی "مربوطه" است که در عربی صفتی مونث است و همان گونه که گفته شد در این زبان فقط برای موصوف مونث به کار می رود. ولی ایرانیان و برخی دیگر از فارسی زبانان، هر واژه ای را که بخواهند (چه عربی باشد، چه فارسی، چه در عربی مونث باشد چه مذکر، چه مفرد باشد و چه جمع) در ترکیب با "مربوطه" به کار می برند و به گمان خود خیلی هم فصیح و بلیغ سخن گفته اند. مانند: رییس مربوطه، قانون مربوطه، پرونده مربوطه، گزارش مربوطه. دستگاه مربوطه. کشورهای مربوطه.
• کار مونث کردن صفات به تقلید از زبان عربی در زبان فارسی که مذکر و مونث نمی شناسد بدانجا رسیده است که ایرانیان هر صفتی را (برای هر موصوفی، چه فارسی و چه عربی، چه مونث و چه مذکر،چه مفرد و چه جمع) به راحتی و بر خلاف دستور زبان های فارسی و عربی مونث می کنند . مانند: تحصیلات عالیه، دوره متوسطه، متون قدیمه، قانون مصوبه، پرونده مختومه، بانوی محترمه، نامه شریفه، کاغذ باطله، هیئت تحریریه، هیئت حاکمه، وسایط نقلیه، اعمال شاقه، امور خارجه، روابط حسنه، ارواح خبیثه، احترامات فائقه، قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضاییه، مکه معظمه، زن سلیطه، گناهان کبیره و انبوهی ار ترکیب های وصفی نادرست دیگر.
• مونث کردن کلمات که در زبان فارسی محلی ندارد چنان شکلی یافته است که کار از مونث کردن صفات گذشته و ایرانیان دیگر نه فقط صفات، بلکه با استفاده نابجا از تای تانیث عربی نوع مونث بسیاری از کلمات را نیز اختراع کرده و آن ها را نیز در کنار نوع مذکر آن در زبان خود به کار می برند. مانند: جد و جده، حاجی و حاجیه، خال و خاله، دلال و دلاله، رییس و رییسه، رقاص و رقاصه، زوج و زوجه، عم و عمه، مدیر و مدیره، شاعر و شاعره، محبوب و محبوبه، معشوق و معشوقه، ملک و ملکه، ندیم و ندیمه، والد و والده و بسیاری دیگر.
• با همین قاعده اسم ها و صفاتی نیز در فارسی پیدا شده اند که فقط برای زنان به کار می روند. مانند: ضعیفه، سلیطه، معروفه، مخدره و غیره.
همان گونه که گفته شده بخشی از این واژه ها و ترکیب های من درآوردی اکنون دیگر به کار برده نمی شوند و ایرانیان می کوشند با به کار گرفتن برابرهای امروزی و درست برای باقی مانده ی آن ها، از کاربرد آن ها نیز در زبان فارسی خودداری کنند. ایدون باد.
- آیا می دانستید که ربان مردم آذربایجان ایران از چه هنگام و چه گونه[COLOR=#7030a0] ترکی شده است ؟
رخنه زبان ترکی در زبان مردم آذربایجان ایران از رویدادی تاریخی سرچشمه گرفته است که مربوط به فتح خوارزم به دست سلطان محمود غزنوی در سال ٤٠٨ ه.ق است. بر اثر این پیروزی، هزاران تن از ترکان ماورالنهر به خراسان مهاجرت کردند. دسته ای از این مهاجران در سال ٤١١ ه.ق از راه اصفهان به آذربایجان رفتند و در آن جا ساکن شدند و دسته دیگری نیز در سال ٤٢٩ ه.ق از راه ری به این سرزمین کوچ کردند. سبب سکونت این دو گروه در آذربایجان نیز وجود چراگاه های مناسب برای پرورش اسب در این سرزمین بود.
مدتی بعد مهاجرانی که در خراسان مانده بودند به سرکردگی طغرل بیگ، بر سلطان مسعود غزنوی شوریدند و پادشاهی سلجوقیان را تشکیل دادند و در سال ٤٤٦ ه.ق آذربایجان را به تصرف خود در آوردند . پس از آنان نیز اتابکان آذربایجان، که از فرزندان و نوادگان ایلدگز و از مردم ماورالنهر بودند، تا سال ٦٢٢ ه.ق بر آذربایجان فرمان روایی کردند. در این دوره که بیش از دویست سال به درازا کشید، مهاجران دیگری نیز پی در پی از ماورالنهر به آذربایجان رفتند.
بدین ترتیب تسلط نظامی و سیاسی ترکان ماورالنهر و زندگی آنان در میان مردم شهرهای آذربایجان سبب شد که رفته رفته مردمان بومی این منطقه با زبان ترکی آشنا شوند و ترکی در زبان آذری راه یابد.
- آیا می دانستید که چرا در بسیاری از ضرب المثل ها و اصطلاحات ربان فارسی نام [COLOR=#7030a0]"علی " به کار رفته است ؟
اگر در اصطلاح یا ضرب المثلی نام "علی" به گونه ای مثبت به کار رفته باشد، بر می گردد به شیعه بودن ایرانیان و علاقه آنان به اهل بیت علی و اگر در مثلی از لفظ "علی" به گونه ی منفی استفاده شده باشد، باور ایرانیان مسلمان این است که دشمنان شیعه از این ترفند برای از میان بردن اعتقادات شیعیان استفاده می کنند.
به نمونه هایی از این اصطلاحات و ضرب المثل ها در زیر نگاه کنید:
علی ماند و حوضش، گربه ی مرتضی علی، علی بهانه گیر، چه علی خواجه چه خواجه علی، خود را به کوچه ی علی چپ زدن، از علی آمور اخلاص عمل، اگر علی ساربان است می داند شتر را کجا بخواباند، آدم به کسی که علی گفت عمر نمی گوید، با آل علی هر که درافتاد ور افتاد، آش معاویه را می خورد و پشت سر علی نماز می خواند و بسیاری اصطلاحات و ضرب المثل های دیگر.
- آیا می دانستید که در ادبیات جهانی یک شاعر بزرگ حماسه سرای دیگر نیز وجود دارد که داستان [COLOR=#7030a0]رستم و سهراب را در زبان خود به نظم در آورده است ؟
«ژول مول» شاعر فرانسوی در سده ی نوزدهم میلادی شاهنامه ی فردوسی را به طور كامل ترجمه كرد، وی سي سال از عمر خود را صرف ترجمه شصت هزار بيت شعر كرد كه چند صد سال پيش از او حماسه سراي توس آن ها را سروده بود. اين كار چنان عظیم بود كه آخرين جلدهای آن، دو سال پس از مرگ مترجم انتشار يافت. «ژول مول» كه پا در جاي پاي شاعر بزرگ ايران نهاده بود و شوق آن داشت كه دنياي شاهنامه را با وفاداري هر چه بيش تر به اصل، در زبان فرانسوی بازآفرينی كند، الهام بخش بسیاری از بزرگان ادب و فرهنگ در اروپا شد و به آنان مجال بخشيد كه يكي از قلههاي ادبيات جهاني را كشف كنند.
پس از این کار، شور و شعف آشنایی شاعران اروپایی با شاهنامه ی فردوسی چنان گيرا و اثربخش بود كه «ماتيو آرنولد» Mathew Arnold شاعر و منتقد انگليسي (١٨٢٢- ١٨٨٨) را برانگيخت تا با كاوش در همه ی آثار تاريخي و جغرافيايي موجود درباره ايران و با مطالعه ی دوباره ی ايلياد هومر، به داستان رستم و سهراب توجه كند و آن را با روايتى تازه و ویژه ی خود ارائه نماید.
ماتیو آرنولد در سال ١٨۵٤م منظومه ی بلند «سهراب و رستم» خود را با اقتباس از شاهنامه ی فردوسی در بيش از ٨٠٠ بيت سرود و یکی از شاهكارهاي حماسی ادبيات انگليس را پدید آورد.
در این اثر منظوم، وی سرنوشت فاجعهآميز قهرماني را شرح ميدهد كه به دست خويش، در رزمگاه، ندانسته، فرزند خود را به قتل ميرساند. این منظومه به فارسی نیز برگردانده شده و در سال ١۳۳۳ش در ایران انتشار یافته است.
- آیا می دانستید که بر خلاف ادعای بسیاری از ربان شناسان عرب که قرآن را بدون واژه های بیگانه و آورده شده با زبان فصیح عربی می دانسته اند، اکنون به یاری دانش مدرن ریشه شناسی واژه ها [COLOR=#7030a0] (Etimology ) دست کم ٢٧۵ واژه ی بیگانه را که بخشی از آن ها نیز فارسی است، به عنوان واژه های غیر عربی قرآن فهرست کرده اند؟
دانش ریشهشناسی، در علوم اسلامی با نام «علم الاشتقاق» شناخته شده است، لیکن روش به کار رفته در علمالاشتقاق با روش های زبانشناسی امروزی و دانش نو ریشهشناسی واژه ها بسیار متفاوت بوده و آگاهی زبان شناسان آن دوره از دانش ریشه شناسی، در سنجش با امروز بسیار اندک بوده است، از این رو در گذشته برخی از زبان شناسان عرب بر این باور پافشاری میکرده اند که تمامی واژگان به کار رفته در قرآن، واژگان عربی فصیح است و هیچ واژه ی غیر عربی در این کتاب راه نیافته است. این دسته معمولن کلام خود قرآن را نیز برای اثبات مدعای خویش شاهد می آوردند که در آیه های متعددی بیان کرده است که این کتاب به زبان عربی فصیح نازل شده است. ( از جمله سوره ی یوسف / آیه ی ۲ که می گويد: «ما قرآنی عربی نازلش کرده ايم، باشد که شما دريابيد.» و نیز در سوره ی شعرا / ۱۹۵ و موارد مشابه دیگر).
نویسندگان اسلامی در گذشته می کوشیده اند تا برای واژگان قرآنی ریشههای عربی بیابند، ولی با این حال نیز برخی از آنان در کتاب های خود، واژگانی را به عنوان واژگان غیر عربی این کتاب فهرست کردهاند؛ به طور کلی علم الاشتقاق اسلامی بر پایه ی "نظریه وضع " قرار دارد که مطابق آن هر واژه، در دورهای توسط نخستین استفادهکنندگان آن، برای یک معنا و مفهوم وضع شده است. از این رو در گذشته زبان شناس همیشه می کوشید تا چه گونگی وضع یک واژه را در هر زبان بیابد. در حالی که چون این فرضی از اساس مورد پذیرش زبان شناسی امروز نیست، زیرا هر واژه میتواند از دل واژه ی دیگری و از زبان دیگری، که ممکن است امروز نیز دیگر وجود نداشته باشد، درست شده باشد. بر این پایه زبان شناس هیچ گاه کوشش خود را برای یافتن ریشه ی اصلی یک واژه متوقف نمیکند و تا جایی که ممکن است می کوشد در زبان های باستانی و زبان های همخانواده به دنبال ریشه ی اصلی یک واژه بگردد و این کوشش تا آن جا که نوشته های قابل استناد در زبان های باستانی وجود داشته باشد، ادامه می یابد.
در مورد زبان عربی، زبان شناسی نو با مطالعه ی همه سویه ی زبان های هم خانواده با عربی (زبان های سامی) و همچنین بررسی زبان هایی که با عربی در تماس بوده اند ( مانند فارسی)، کوشیده است تا راه ورود یک واژه را از این زبان به آن زبان بیابد. زبان هایی همچون سریانی، عبری و آرامی از زبان های سامی بوده و بیش ترین تماس را با منطقه ی پیدایش قران داشتهاست و واژگان بسیاری از این زبان ها به زبان عربی عصر قرآن راه یافته و در این کتاب به کار گرفته شده است. زبان فارسی نیز گرچه تماس کم تر و غیرمستقیمی با منطقه ی حجاز داشته است، با این حال در قرآن میتوان واژگانی را یافت که پیش از به عربی رفتن شان، یا نخست وارد فارسی شده و سپس به عربی داده شده است و یا خود از آغاز فارسی بوده و از زبان فارسی به طور مستقیم یا از طریق سریانی یا آرامی به زبان عربی راه یافته است
دکتر آذرتاش آذرنوش، در کتاب با ارزش خود با نام «راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» کوشیده است خاستگاههای اصلی ورود واژگان عربی به فارسی را مورد بررسی قرار دهد. پیش از وی نیز افرادی همچون محمد علی امام شوشتری (۱۲۸۱-۱۳۵۱)، نویسنده کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» و همچنین ادی شیر (۱۸۶۷-۱۹۱۵)، متخصص زبان و ادبیات سریانی در کتاب «الالفاظ الفارسیة المعرب» و پس از او دکتر محمد التونجی در کتاب «معجم المعربات الفارسیه» واژهنامههایی از واژگان فارسی راه یافته به عربی فراهم آورده بوده اند. البته نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره ی میانی اسلام باز میگردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کوشش در سده ی ششم هجری بوده است. وی در کتاب خود المعرّب بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، ادی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را فهرست کردهاند.
آرتور جفریArthur Jeffery زبان شناس و اسلام شناس انگلیسی (پروفسور دانشگاه کلمبیا و دارنده ی کرسی الاهیات در دانشگاه های نیویورک و قاهره ) نیز که تخصص اصلی اش در زبان های سامی بوده است، در کتاب خود با نام The Foreign Vocabulary of the Qur'an کوشیده است تا واژگان گوناگونی را که از سایر زبان ها به عربی راه یافته و سپس در قرآن به کار گرفته شده است، گردآوری نماید و بدین ترتیب به یک مطالعه ی ریشهشناختی Etymologic دست زده است و کتاب وی با نام «واژگان دخیل در قرآن» و برگردان «فریدون بدرهای» در ایران نیز به چاپ رسیده است.
من در این جا ضمن اشاره ای کوتاه و نمونه وار به بخشی از واژه های فارسی به کار رفته در قرآن، خوانندگان ارجمندم را فرامی خوانم تا برای آشنایی با محموعه ی کامل این واژه ها که با توضیح ریشه ی فارسی آن ها، چه گونگی راهیابی آن ها به زبان عربی و مثال های متعدد از آیه های قرآنی که این واژه ها در آن ها به کار رفته ، همراه است، به مقاله ی " واژه های فارسی به کار رفته در قرآن " (در موضوع " بررسی و پژوهش های ادبی "، موضوع شماره ی ١۵) نگاه کنند. اکنون نمونه هایی از واژه های فارسی قرآن را با هم نگاه می کنیم:
[COLOR=#7030a0]● ابریق به معنای آفتابه : از آبریز فارسی
● استبرق نام گیاهی است : از استبرک پهلوی
● برزخ به معنای فاصل و مانع میان دو چیز : از برسنگ فارسی
● برهان به معنای دلیل : از پَروهان فارسی
● تنور به معنای جای پختن نان : از تنور پهلوی
● جزیه به معنی مالیات : از گزیت فارسی
● جناح واژه ای حقوقی : از گناه فارسی
● درهم به معنی سکه ی نقره و پول : از درهم drahm پهلوی
● دین به معنای ملت و دین : از دن den پهلوی
● رزق به معنای نان و غذای روزانه : از روجیک پهلوی
● روضه به معنای باغ : از رودا roadah پهلوی
● زنجبیل به معنی نوع خوردنی : از شنکیپل sangipel پهلوی
● زور به معنی دروغ : از زوز zur پهلوی
● سجیل به معنی سنگی از گل پخته : از دو واژه ی سنگ و گل فارسی
● سراج به معنی چراغ و مشعل : از چراغ فارسی
● سربال به معنی شلوار : از شلوار فارسی
● سوق به معنی بازار : از شوکا shoka پهلوی
● فردوس به معنای بهشت : از پردیسpuiridaezu اوستایی
● فیل به معنی فیل : از پیل pil پهلوی
● کنز به معنی گنج : از گنج ganj پهلوی
● مائده به معنای سفره و غذا : از مِیدَه فارسی وmyazd پهلوی
● مُسک به معنای ماده ای خوش بو : از مشک mushk پهلوی
● نسخه به معنای رونوشت و کتاب : از نسک nask پهلوی وnaska اوستایی ( به معنی یک کتاب اوستا)
● ورده به معنی گل : از ورذ varəδa اوستایی و ورد varda پهلوی
● وزیر به معنای وزیر و تصمیم گرفتن : از vīēīra اوستایی و viēir پهلوی
● یاقوت به معنی نوعی سنگ گران بها : از یاکند فارسی
- آیا می دانستید که یکی از افتخارهای زبان فارسی آن است که تقریبن بدون استثناء ، همگی زبان های زنده ی جهان متمدن امروز، واژه ی [COLOR=#c00000]" گل سرخ " را از زبان فارسی گرفته اند و در زبان خود به کار می برند؟
گل در مرز و بوم ایران سابقه ای بس دراز دارد و اگر می بینیم که در شعر و ادب پارسی بیش تر از دیگر سرزمین ها سخن از گل می رود، برای آن است که مردم این سرزمین از دوران های کهن به گل عشق می ورزیده اند و ایران زمین مهد پرورش گل بوده است.
اگر نگاهی به کتاب "تاریخ طبیعی" اثر پلین Pline بیاندازیم، می بینیم که این کتاب چقدر بوی گل و گیاه سرزمین گل خیز ایران را می دهد. میراثی که مغرب زمین از گل و گیاه گوناگون ایران برده است، خود شایان گفتاری دیگر است.
در میان گل ها، گل سرخ ( گل سوری) بیش تر مورد توجه ایرانیان بوده و هنوز بوته های وحشی این گل در گوشه و کنار روستاهای ایران به فراوانی دیده می شود و گلاب از زمان های بسیار قدیم شناخته شده بوده و در مراسم مذهبی و نیز در پزشکی به کار می رفته است و هنوز هم به کار می رود و در جشن ها، عروسی ها و میهمانی ها هنوز گلاب می گردانند.
واژه ی مرکب گلاب خود می رساند که مراد از گل، همان گل سرخ است و در ادبیات فارسی نیز گل بیش تر به گل سرخ گفته می شود و شکل های گوناگون این واژه در دوران های پیش از اسلام نیز به معنی گل سرخ است.
بررسی های ریشه شناختی نشان می دهد که واژه ی گل خود شکل تغییر یافته ی واژه ی دیگری است که در زبان فارسی برای این گیاه وجود داشته است و ما رد آن را خواهیم گرفت.
به ریشه ی واژه ی گل نخست در اوستا برمی خوریم. این ریشه به صورت وَرذ vardda چندین بار در اوستا آمده است که در فارسی باستان به شکل وَرد varda و در دوره ی فارسی میانه در پهلوی ساسانی به صورت وَرت vart و وَرد vard در آمده و در فرهنگ های فارسی به همین صورت " وَرد " باقی مانده است.
واژه ی " وَرد " ( به معنای امروزی گل) در نام بسیاری از آبادی های ایران باقی مانده است که از آن جمله می توان از " ورد آورد " نام برد که روستایی در نزدیکی تهران است به معنی گل آورد و همچنین در نام روستای " سُهروَرد " در نزدیکی زنجان که زادگاه شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است. بخش نخست این کلمه یعنی سُهر suhr ( یا سُخر suxr ) صورت قلب شده ی واژه ی سرخ surx است و کلمه ی سُهروَرد بر روی هم به معنی سرخ گل یا گل سرخ است.
واژه ی پهلوی وَرت vart در دوره ی اشکانیان به ارمنستان راه می یابد و در آن جا به معنی گل سرخ به کار می رود. از مشتقات این واژه می توان نام خاص نو اَرت Nevart را نام برد که از دو وازه ی ایرانی nev به معنی نو و vartبه معنی گل سرخ ساخته شده است و معنی آن بر روی هم یعنی "نو گل" یا "غنچه گل" است که امروز هم نام زنان ارمنی است.
واژه ی پهلوی وَرد vard از سوی دیگر به زبان آرامی راه یافته و از آن جا به زبان های دیگر سامی از جمله به زبان عربی رفته است و در این زبان به معنی گل سرخ و رنگ سرخ به کار رفته است و امروز نیز به کار می رود.
واژه ی باستانی وَرد varda در اوایل دوره ی اشکانی بنا بر قاعده ی زبان شناسی تطبیقی ایرانی، یعنی تحول rd به l به صورت وال vala تحول یافته است که بعدها با افتادن وایل a به صورتval و سپس vol و vel درآمده است.
در برهان قاطع وَل val به معنی شکوفه، به ویژه شکوفه ی انگور، آمده است.
بابا طاهر این واژه را به معنی گل به کار برده است:
مساسل زلف بر رو ریته داری / ول و سنبل بهم آمیته داری
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویته داری
یعنی:
مسلسل زلف بر رو ریخته داری / گل و سنبل بهم آمیخته داری
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویخته داری
در ترانه های روستایی نیز این واژه به معنی گل و نیز گلی که بدان عشق می ورزند ( یعنی یار و معشوق) آمده است:
شب تاریک و ره باریک و ول مست / کمون از دست من افتاد و بشکست
کمون دارون کمون از نو بسازید / ولم یاغی شده مشکل دهد دست
در برخی فرهنگ ها نیز از ترکیب وال val با واژه ی دیگر فارسی یعنی گونه gona واژه ی " والغونه " به معنی سرخاب آمده است
در زبان شناسی تطبیقی ایرانی همواره یک v قدیمی با ترکیب با وایل بعدی خود به صورتgu در می آید، مانند
vištāsp کهguštāsp (گشتاسپ) یا vehrk که gurg (گرگ) شده است و غیره.
بدین ترتیب واژه ی کهن اوستایی vardda که بعدها همان گونه که گفتیم به صورت های varda ، vard، val و سراتجام vel و vol در آمده بود، بنا بر قاعده ی بالا به صورت gul (گل) در آمد.
صورت اوستایی vardda از سوی دیگر از شرق به غرب رفته و در اطراف دریای سیاه و مدیترانه به همین صورت رایج شده است و یونانیان آن را به صورت wrodon و بعد ها با حذف w به صورت rodon پذیرفته اند. به گفته ی " میه " Meilet زبان شناس فرانسوی، زبان لاتینی نیز این واژه را از تمدن مدیترانه ای گرفته است.
و این همان واژه ای است که نه در یونانی و نه در لاتینی جزو لغات مشترک هند و اروپایی است و از لهجه های شرقی ایران یعنی از پارت ها وام گرفته شده است.
سرانجام واژه ی rodon یونانی نیز با افتادن n که فقط یک جزء صرفی است به صورت rodo و سپس rod تحول یافت و سپس در همه ی کشورها ی اروپایی به صورت رُز Rosa و Rose (به معنی گل سرخ) در آمد.
" کورنی " شاعر بزرگ دوره ی کلاسیک فرانسه نمایش نامه ی معروفی دارد با نام " رودوگون " Rodogune که شرح حال شاه زاده خانمی ایرانی با این نام از عهد اشکانی است. نام "رودو گون" مرکب است از واژه ی " رودو " rodo به معنی گل سرخ (که تحول آن در بالا نشان داده شد) و گون gune که همان گونه است و نام این شاه زاده خانم بر روی هم به معنی گل گونه یا کسی است که گونه اش به رنگ گل سرخ است و نامش با این نمایش نامه در ادبیات فرانسه شهرت یافته است.
بدین ترتیب واژه ی اوستایی vardda به معنی گل سرخ، با تحول خود و به طریقی که گفته شد به سراسر جهان و همه ی زبان های دنیای متمدن راه یافت و این نمونه ای از یک برگ زرین از تمدن باستانی ما است.
گرداورنده:مرداویز
آیا میدانستید که......؟(3)
مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

- پست: 367
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵, ۵:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آبادان شهر خوبان- آبادان شهر خدا
- سپاسهای ارسالی: 10 بار
- سپاسهای دریافتی: 339 بار
Re: آیا میدانستید که......؟(3)
سلام دوست عزیز
با تشکر از مطلبی که در اینجا اوردی اما چندتا سوال خدمت شما داشتم البته اگر باعث کدورت و رنجش خاطر شما نشه میخواستم بدونم اعراب ان زمان (جاهلیت) که ارتباط انچنانی با دنیای خارج از عربستان نبودند چرا که بیشتر بیابان گرد و صحرا نشین بودند و از سواد انچنانی هم برخوردار نبودند ایا برای شما عجیب نیست که این کلماتی که در بالا به عنوان زبان بیگانه اوردید از خود عربی بوده و حالا ممکنه صرفا بخاطر تشابهاتی بوده و با کمی تغییر در خصوص تلفظ و دارا بودن بعضی حروف
وحالا اگر نانچه بعضی کلمات در بعضی زبانها شبیه هم بوده اند و یا هستند فکر نمیکنم دلیلی باشه که حتما از ان زبان مثلا فارسی گرفته شده است
و سوال بعدی من اینه که این کلماتی رو که شما در بالا اوردید چگونه از کلمات فارسی مشتق شده است؟؟؟ مثل:
روضه به معنای باغ : از رودا roadah پهلوی
برزخ به معنای فاصل و مانع میان دو چیز : از برسنگ فارسی
کنز به معنی گنج : از گنج ganj پهلوی
و بعضی کلماتی هستند که فکر میکنم در معانی کردن انها سهوا اشتباهی شده مثل:
روضه به معنای باغ : از رودا roadah پهلوی معنی باغ در عربی کلمه بستان bestanهستش و فکر کنم روضه یک معنی دیگه ای بده
زور به معنی دروغ : از زوز zur پهلوی برای کلمه دروغ در عربی کذب تعریف و نوشته شده
فردوس به معنای بهشت : از پردیسpuiridaezu اوستایی فردوس در عربی بیشتر برای وصف باغهای اباد و خرم اورده میشه و برای کلمه بهشت جنه و یا در بعضی جاها جنات و جنت اورده شده
ورده به معنی گل : از ورذ varəδa اوستایی و ورد varda پهلوی میخواستم بدونم خود کلمه گل که امروزه ما استفاده میکنیم از کجا اورده شده؟؟
به هرحال شرمنده اگر با سوالاتم باعث رنجش خاطر شما شدم
با تشکر از مطلبی که در اینجا اوردی اما چندتا سوال خدمت شما داشتم البته اگر باعث کدورت و رنجش خاطر شما نشه میخواستم بدونم اعراب ان زمان (جاهلیت) که ارتباط انچنانی با دنیای خارج از عربستان نبودند چرا که بیشتر بیابان گرد و صحرا نشین بودند و از سواد انچنانی هم برخوردار نبودند ایا برای شما عجیب نیست که این کلماتی که در بالا به عنوان زبان بیگانه اوردید از خود عربی بوده و حالا ممکنه صرفا بخاطر تشابهاتی بوده و با کمی تغییر در خصوص تلفظ و دارا بودن بعضی حروف
وحالا اگر نانچه بعضی کلمات در بعضی زبانها شبیه هم بوده اند و یا هستند فکر نمیکنم دلیلی باشه که حتما از ان زبان مثلا فارسی گرفته شده است
و سوال بعدی من اینه که این کلماتی رو که شما در بالا اوردید چگونه از کلمات فارسی مشتق شده است؟؟؟ مثل:
روضه به معنای باغ : از رودا roadah پهلوی
برزخ به معنای فاصل و مانع میان دو چیز : از برسنگ فارسی
کنز به معنی گنج : از گنج ganj پهلوی
و بعضی کلماتی هستند که فکر میکنم در معانی کردن انها سهوا اشتباهی شده مثل:
روضه به معنای باغ : از رودا roadah پهلوی معنی باغ در عربی کلمه بستان bestanهستش و فکر کنم روضه یک معنی دیگه ای بده
زور به معنی دروغ : از زوز zur پهلوی برای کلمه دروغ در عربی کذب تعریف و نوشته شده
فردوس به معنای بهشت : از پردیسpuiridaezu اوستایی فردوس در عربی بیشتر برای وصف باغهای اباد و خرم اورده میشه و برای کلمه بهشت جنه و یا در بعضی جاها جنات و جنت اورده شده
ورده به معنی گل : از ورذ varəδa اوستایی و ورد varda پهلوی میخواستم بدونم خود کلمه گل که امروزه ما استفاده میکنیم از کجا اورده شده؟؟
به هرحال شرمنده اگر با سوالاتم باعث رنجش خاطر شما شدم
به کودکان پابرهنهء شهرم،به شهداي خونين کفن آبادان،به غيرت جوانان غيور آبادانم،به عرق جبين کارگران زحمتکش شهر خدا......سوگند مي خورم که وامدار هيچکس نيستم به جز .......آبادان

- پست: 934
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۷, ۸:۲۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1043 بار
- سپاسهای دریافتی: 3151 بار
Re: آیا میدانستید که......؟(3)
بنام خدا
خواهش میکنم دوست گرامی
بنده به دلیل سفر نتوانستم پرسشهای دوستانتان را پاسخ گویم و از این بابت پوزش میخواهم.
امیدوارم در آینده با استاد شما نیز گفتگویی داشته باشم و بنده نیز به نوبه خود پرسشهایی در مورد موضوعات مورد علاقه ایشان ،طرح نمایم .
متاسفانه اگر در گفتارهایمان سدها واژه سنگین و بی ریخت تازی را که گاه به چم و معنی آنها آگاه نیستیم (هم چون «نکاح»)به کار گیریم ،اخم بر چهره کسی نمینشیند و زبان به بدگویی و پرسشهایی که فقط از روی ایرانستیزی میباشد ،نمیگشایند،ولی همین که به پارسی سخن بگوییم و بنویسیم فریاد گروهی(اکثرا غیر ایرانی) به آسمان بلند میشود ، و با طرح پرسشهایی ابتدایی به خیال خود میخواهند شک و شبهه و آسیب ایجاد نمایند ،و همواره در راه خرده گیری به گونه ایی نادرست قدم برمیدارند.(زیرا از ریشه شناسی آگاه نیستند)و در اندیشه ناتوان خود فسرده و زندانی اند،و هرگاه سخن از پارسی و سره نویسی به میان می آید توتی وار همان سخنان همدیگر را بر زبان روان میسازند،(نمیدانند که قرار نیست همه مردم به واژه ها پی ببرند و چم آنها را بشناسند).
[متاسفانه گروهی دیگر از ایرانیان هستند که چنان به درجا زدن خو گرفته و دلبسته اند که همه چیز را آب ببرد آنها را خواب میبرد،ازاین رو هرچه به آنها گرچه زهر توهین و بی آبرویی باشد ،داده شود ،نمیخواهند گامی در راستای دفاع از زبان و فرهنگ خویش بردارند.و بر فرهنگ و زبان خود ارج نمیگذارند]
اینان چون مشتی واژه های تازی را اصیل می انگارند،پس با همه نیرو ایستادگی میکنند و دهها برهان ابتدایی و خنده آور می آورند که این روش نادرست است و باید ازآن دوری کرد ،نوشتار و گفتار این گروه به خوبی شیوه ی اندیشه شان را آشکار میکند،اینان نه خود کار میکنند و نه توانایی کار کردن با دیگران را دارند و نه دوست دارند که دیگران در کاری باارزش تلاش نمایند و از این رو برای هر جنبشی[مانند جنبش سره نویسی که در این سایتccآغاز گشته] دست به غرولند میزنند و بی هوده گویی میکنند.
اینان از روی کینه جویی و برای تهی کردن رنج های انباشته درونی ،به بررسی نادرست میپردازند،و تنها بر لغزش های کوچک انگشت مینهند و آنهارا بزرگ میکنند تاشاید بدین شیوه برای خود آرازه یی دست وپاکنند و نامشان درپی ریشخند کردن دیگران برسر زبانها بیافتد،و هم زبانانش به او افتخار کنند(زهی خیال باطل)
اینان میخواهند با طرح پرسشهای کودکانه توانایی زبان پارسی را ناچیز جلوه دهند و با داوری نادرست از ارزش آن نزد پارسی دوستان بی اطلاع از زبان شناسی و ریشه شناسی بکاهند.ولی هنگامی که با پاسخهای کوبنده مواجه میشوند سکوت اختیار میکنند ،اینان نمیدانند که درزبان پارسی باپسوندها و پیشوندها وبادرهم کردن واژه ها [هم کرد]،میتوان سدها واژه ناب و زیبا ساخت (تنها از واژه دانستن میتوان دهها واژه آفرید).گاه چند وات و یا چند واژه را میتوان به هم پیوند داد و از هم کرد آنها یک واژه شیوا و رسا ودلپذیر درست نمود که گاه تا شش و هفت وات و واژه در هم آمیخته میشوند بی آنکه به زبان و گوش و مغز سنگینی نمایند وناآشناباشند.گاه چندین پسوندرا میتوان درهم آمیخت وواژه یی زیبا ساخت.گاه میتوان چند پیشوند و پسوند را با واژه درهم آمیخت و یک واژه زیبا آفرید.و...........
امید است خفتگان از خواب بیدار شوند و از خویش بیگانه ها به خود آیند و زبان و فرهنگ ایران زمین را از آلودگی هارهایی بخشند که تنها راه رهایی ایران از دست اهریمنان بیگانه پرست ،پیکار فرهنگی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اندکی مطالعه نشان میدهد که دادن هویت عربی به هر واژه و ترکیبی که ساختاری عربی ماب دارد ،همواره درست نیست و بسیاری از واژه هایی که عربی دانسته میشوند،دارای ریشه ای درزبانهای ایرانی و دیگر زبانهای متداول در بین النهرین[میانرودان]باستان دارد ،که به آن اشاره خواهم نمود.
[نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره ی میانی اسلام باز میگردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کوشش در سده ی ششم هجری بوده است. وی در کتاب خود المعرّب بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، ادی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را فهرست کردهاند.]
طبقه بندی لغاتی که معمولا از زبانی به زبان دیگر می رود، به سبب تنوع و فراوانی شماره ی آن ها کار دشواری است. با این حال می توان به سه گروه اصلی قائل شد و انواع مهم اقتباسات لغوی را زیر این طبقه بندی سه گانه آورد. این سه گروه عبارتند از :
١ – محصولات طبیعی، ۲ – محصولات صنعتی، ٣ – تمدن و فرهنگ
که توضیح چگونگی آن نوشتاری جداگانه میطلبد.
آشکار است که در دوران جاهلی ،ارتباط فراوانی میان عرب و عجم وجود داشت .اهالی حیره در آن دوران با زبان فارسی به خوبی آشنا بودند و از شعرهای جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن به کار رفته است .شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عرب پیش از اسلام حکایت میکند و منابع گوناگون این نظر راتایید میکنند .اگر شعرهای شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم ،نمونه ی واژه ها و ترکیب های فارسی بسیاری درآن دیده میشود .مثلن در یک بیت اعشی عینن آمده است :«آس و خیری مرو و سوسن – کرده مخمور هر هنرمند » واژه آس نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است .کلمه مرو نیز در غیاث الغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است .اعشی در بیت دیگری گفته:«وشاهسفرم و الیاسمین و نرجس – یصبحنا فی کل دجن تغیما» .و.........
در شعرهای شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایران نیز بسیار بکار رفته [اگر مایل بودید به همه آنها اشاره میکنم]
تاریخ آشنایی عرب ها با زبان فارسی که تاریخ نویسان معمولن آن را به دوران پس از یورش عرب ها به ایران و پس از ظهور اسلام دانسنه اند، بسیار قدیمی تر از آمدن عرب ها به ایران است. یعنی این آشنایی به همان دوران جاهلیت بر می گردد و عرب ها سده های بسیاری پیش از آمدنشان به ایران با زبان فارسی آشنا شده اند و بدین ترتیب از همان پیش از اسلام برخی از واژه های فارسی را با دادن کمی تغییر در املا یا تلفظ آن ها (که خاص زبان خودشان است) در زبان خود به کار گرفته و از آن خود کرده اند.
منطقه ی بینالنهرین در شمال عربستان و همچنین مناطق جنوبی عربستان همچون یمن، در دوره ای طولانی در اختیار امپراتوری ایران و تحت نفوذ فرهنگ ایرانی و فارسی قرار داشته است. به علت خوش آب و هوا بودن این مناطق و شرایط مناسب جغرافیایی، حجاز در کنار داد و ستد با شام، داد و ستدهای فراوانی نیز با این دو منطقه (یعنی بینالنهرین و یمن) داشته است. زبان عربی در آن دوره زبانی نسبتن جوان بوده و برای گسترش واژگان خویش واژگان بسیاری را از زبان های سامی هم خانواده (مانند سریانی و آرامی) که خود نیز تحت تاثیر زبانهای ایرانی قرار داشتند، به خود راه داده است. همان گونه که گفته شد منطقه بینالنهرین خود نیز تحت سلطه امپراتوری ایران قرار داشته است. بنابراین زبان عربی به دو شکل مستقیم یا غیر مستقیم (از طریق زبان های آرامی و سریانی)، تحت تاثیر زبان فارسی قرار گرفته است. توجه به این نکته نیز ضروری است که سیستم اداری عراق (همچون سیستم اداری تمامی سرزمین های شرقی خلافت اسلامی) تا سال ها پس از فتح عراق توسط عرب های مسلمان، بر پایه ی همان سیستم اداری ایرانی باقی مانده بود و تمامی دیوان ها نیز به زبان فارسی نوشته میشده است. تنها در زمان عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) بود که در جریان آن چه که به "نهضت عربیسازی" مشهور است، برای نخستین بار، اندک اندک دیوان ها به عربی ترجمه شد. بلاذری نویسنده ی کتاب فتوحالبلدان، که گزارشی از سرگذشت فتح سرزمین های اسلامی است، در بخش پایانی کتاب خود، داستان ترجمه ی دیوان ها به فارسی را گزارش کرده است که خود داستانی خواندنی دارد.
فرهنگ ایرانی حتا در درون منطقه ی حجاز و در شهر مکه نیز نفوذ کرده بوده است. در این باره میتوان به فراس بن نضر بن حارث بن کلمه بن کلده بن عبدمناف بن عبدالدار [کلمه به صورت علقمه نیز ضبط شده است]، از سران قریش و یکی از دشمنان اصلی پیامبر اسلام اشاره کرد. وی در مسجدالحرام به هنگام سخنرانی های پیامبر، توجه مردم را از وی دور کرده و برای مردم داستان هایی از رستم و اسفندیار میگفت.احتمالن آیه ی « ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولیک لهم عذاب مهین ( و برخى از مردم کسانىاند که سخن بی هوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند. براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود) (لقمان/۶)
داستان های اساتیری ایرانی به هر ترتیبی که بوده است به نضر بن حارث در مکه نیز رسیده بوده و آگاهی وی از این داستان ها خود نشانه ای از وجود ارتباط آن منطقه با فرهنگ ایرانی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زبان عربی و فارسی نیز از یکدیگر واژگان زیادی وام گرفته اند. در زبان فارسی بیش تر اصطلاحات فقهی، مذهبی و حقوقی از زبان عربی گرفته شده است. اما زبان عربی نیز به نوبه خود واژگانی به صورت دست نخورده و واژگان زیادی به صورت برهم زده شده (به شکل قالب های معرب) از فارسی وام گرفته است.
واژگان فارسی به صورت های زیر به زبان عربی داخل شده است:
١ - بدون تغییر یا با کم ترین تغییر مانند: بادام، استاد، خبر، درویش، دیوان، سکر = شکر، شیرین، آشوب = اوباش، ابریشم= ابریسم، شادان = شاذان و ...
٢ - با تغییر، حذف یا تبدیل حرف های پ، ژ، چ، گ که در زبان عربی وجود ندارد به صداهای دیگر. مانند: چغندر= شمندر، چنده = شنوه، پگاه = صباح، پند، پن = فن، گاومیش = جاموس، گلنار = جلنار، چلیپ = صلیب، چین = صین، چارسو = شارسو، دیباچه = دیباجه، گدا = كدا = تكدی، لگام = لجام، چمران = تشمران، گرنادا = قرناطه، خانه گاه = خانقاه، گزیه = جزیه، کاک = کعک = کیک، گنجینه = خزینه، پرده = برقه و ...
۳ - تغییر حروف ک به ق و خ. مانند: کاسپین = قزوین، کله = قله، کوروش = قوروش، کسرا = خسرو
تغییر کلی: گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به زبان عربی هیچ اثری به جز در وزن واژه ی فارسی باقی نمانده است مانند: چند، چن = کم، گچ = جص، مجصص، زشت = رجس، پسک = برص، گنج = کنز و ...
٤ - کاربرد کلمات در معنی متضاد با معنی فارسی و یا در غیر معنی اصلی مانند: خوبه = خیبه، زرابی (قالی)
[گاهی کلمه ای معنی اصلی و نخستین را به کلی از دست می دهد و جز به معنی فرعی و ثانوی به کار نمی رود. کلمه ی " دیگر " در پهلوی به معنی عدد ترتیبی " دوم " بوده و در فارسی دری قرون چهارم و پنجم نیز غالبا به همین معنی به کار رفته است. اما بعد از آن این معنی از کلمه ی " دیگر " سلب شده و تنها مفهوم " جز آن " و " غیر " برای آن مانده است. این که کلمه ای به چند معنی مختلف به کار برود امری است که در همه ی زبان های جهان دیده می شود و مطالعه ی علت ها و انواع آن گاهی بسیار گیرنده و محرک حس کنجکاوی است. این علت ها متعدد و گو ناگون است. اما شاید همه ی آن ها به یک اصل برگردد و آن این که ذهن انسانی معانی و عواطف مختلف را هرگز جداگانه ادراک نمی کند. به عبارت دیگر ذهن ما همیشه میان امور متعدد رابطه هایی می یابد که شرط لازم دریافت مطالب است.یکی از این گونه رابطه ها، و شاید مهم ترین آن ها، رابطه ی مشابهت است.]
۵ - به هم ریخته شدن تمام صدا و حروف مانند: باغ = غابه، باغات = غابات.
٦ - یک کلمه از فارسی چند بار به شکل ها و به معنی های گوناگون وارد عربی شده مانند: از کلمه ی باغ = باقه به معنی دسته گل و کلمه غابه به معنی جنگل، ساروج به معنی نوعی ملاط سیمان و آب انبار و سهریج (صهریج) به معنی تانکر آب .
۷ - حذف سایر آواها مانند : نارگیل = ارکیل، آبریز = ابریق
٨ - گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به عربی برخی از حرف ها از واژه ی فارسی تغییر کرده است، مانند: گوشه = حاشیه، هامش = حامش، جشن = دشن = تدشین، سنگ = سنج = صنج، چار راه = شارا = شارع، شاد شید = شادی اناشید، ببر = بایبر = تایگر و ...
٩ - گاهی از مفردهای فارسی یا عربی کلمه هایی ساخته شده و سپس به ادبیات عرب نیز راه یافته است، مانند: سوء تفاهم ار "فهم"، تهویه از "هوا"
١٠ - حذف و یا تغییر و تبدیل حروف عله "و . ا. ی" به یکدیگر . مانند: جوراب = جورب، خوب = خید = خیر،
١١ - تبدیل ا به هـ و تبدیل ز به س مانند : اندازه = هندسه، اندام = هندام.
١٢ - گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به عربی دو حرف از واژه ی فارسی باقی مانده است ، مانند: آیین = دین
١۳ - گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به عربی آواهایی به آن افزوده شده است. مانند: ستون = استوانه = اسطوانه، سروج = ساروج = سهریج = صهریج.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گذشته برخی از پیشینیان بر این باور پافشاری میکرده اند که تمامی واژگان به کار رفته در قران، واژگان عربی فصیح است و هیچ واژه غیر عربی در این کتاب راه نیافته است. این دسته معمولن کلام قرآن را نیز برای اثبات مدعای خویش شاهد می آوردند که در آیه های متعددی بیان کرده است که قرآن به زبان عربی فصیح نازل شده است. ( از جمله سوره ی یوسف / آیه ی ۲ که می گويد: «ما قرآنی عربی نازلش کرده ايم، باشد که شما دريابيد.» و نیز در شعرا / ۱۹۵ و موارد مشابه دیگر).
نویسندگان اسلامی در گذشته می کوشیده اند تا برای واژگان قرآنی ریشههای عربی بیابند، ولی با این حال نیز برخی از آنان در کتاب های خود، واژگانی را به عنوان واژگان غیر عربی این کتاب فهرست کردهاند؛ به طور کلی علم الاشتقاق اسلامی بر پایه ی "نظریه وضع " قرار دارد که بر پایه ی آن هر واژگان، در دورهای توسط نخستین استفادهکنندگان آن واژه، برای یک معنا و مفهوم وضع شده است.[در قرآن میتوان واژگانی را یافت که پیش از به عربی رفتن شان، یا نخست وارد فارسی شده و سپس به عربی داده شده است و یا خود فارسی بوده و از زبان فارسی به طور مستقیم یا از طریق سریانی یا آرامی به زبان عربی راه یافته است]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در باره ی چند واژه نیز که از آن ها یاد کرده اید می افزایم که در هر زبانی برای برخی معنی ها و مفهوم ها واژه های مترادف وجود دارد که ممکن است برخی از آن ها از آن همان زبان و برخی دیگر متعلق به یک زبان بیگانه باشد. مثلن نیرو و قوه واژه هایی مترادف هستند که یکی فارسی و دیگری عربی است. بدین ترتیب:
"بستان" که در زبان عربی به معنی باغ است واژه ای پهلوی به همان معنی باغ و گلستان است و برای "روضه" نیز در زبان عربی معنی های باغ و گلستان، گلزار، سبزه زار، مرغزار وجود دارد. یعنی "بستان" و "روضه" دو واژه ی مترادف هستند.
واژه ی "زور" نیز در زبان عربی با "کذب" مترادف است و علاوه بر معنی نیرو و قدرت، معنی دروغ نیز در عربی دارد.
"فردوس" در زبان عربی به معنی "بهشت" نیز هست و مترادف با "جنت" به شمار می رود.
برزخ: [در آیات الرحمن/۲۰ و فرقان/۲۵ به معنای فاصل و حایل و مانع بین دو چیز به کار رفته ولی در آیه ی مومنون/۱۰۰ در مباحث آخرت شناسی به کار رفته است. برزخ از واژه ی عربی "فرسخ" که همان فرسنگ و پرسنگ فارسی است که سپس به عربی راه یافته و برزخ شده است.آیه ها: علی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قایلها ومن ورایهم برزخ الی یوم یبعثون (مومنون/۱۰۰) همچنین در فرقان/۲۵ و الرحمن/۲۰]
روضه:[ در قرآن در دو آیه به معنای بوستان و گلستان با شکوه و گران بها به کار رفته است. هر دو آیه به اواخر دوره ی مکّی باز میگردد. این واژه احتمالن به صورت اسم به عربی وارد شده است و سپس فعل رَوَّضَ (به باغ پناه بردن)، راوض (زمینی را از سبزه پوشاندن) و أورض (فراوان در باغ در آمدن) از آن مشتق شده است. از آن جا که برخی از این کلمات در شعرهای نخستین به کار رفته است، این واژه باید از اولین واژههایی باشد که از فارسی وام گرفته شده است. این واژه در اصل از واژه ایرانی rud به معنای" بزرگ شدن" وارد عربی شده است. واژه ی رود در اوستایی به معنای جریان داشتن است که در سانسکریت به شکل واژه ی roadah به معنای رودخانه و raoda به معنای بزرگ شدن درآمده است. این واژه در فارسی امروزی نیز به صورت رود همچنان به کار میرود. پهلوی بودن این واژه نشان میدهد که آب، یکی از نشانههای اصلی روضة بوده است و عرب ها این واژه ی پهلوی را در منطقه ی بینالنهرین فرا گرفته و آن را برای هر زمین پر آب و درختی (باغ) به کار بستهاند.آیه ها: فاما الذین آمنوا وعملوا الصالحات فهم فی روضه یحبرون (روم/۱۵) همچنین شوری/۲۲]
کنز:[ کنز، به معنای گنجینه است و عربی بودن این واژه توسط زبان شناسان اولیه کاملن شناخته شده بوده اسا که از واژه ی فارسی کنج به معنای گنج وام گرفته شده است. این واژه به طور مشخص فارسی است و در پازند به صورت ganz و در پهلوی به صورت ganj به معنای گنج وجود دارد. سانسکریت، ارمنی، بلوچی، یونانی، سُغدی و خانواده زبان های سامی این واژه را از فارسی وام گرفتهاند. از آنجا که واژه ganjāβar به معنای خزانهدار و گنجدار نیز در همه این زبان ها دیده میشود که نشان می دهد که تمامی این زبان ها این واژه را از فارسی وام گرفتهاند. این احتمال بسیار قوی است که این واژه از فارسی میانه به طور مستقیم وارد عربی شده است و باید بسیار پیش از دوران پیامبر وام گرفته شده باشد.آیه ها:او یلقی الیه کنز او تکون له جنه یاکل منها وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا(فرقان/۲۵همچنین در کهف/۸۲،توبه/۳۴-۳۵،هود/۱۲]
زور:[ در آیه ی ۳۰ سوره حج، در ارتباط با بتپرستی به کار گرفته شده است، ولی در سایر آیه ها کاملا نامشخص است. خاستگاه اصلی این واژه فارسی زور است. این واژه در پهلوی نیز به صورت zūr به معنای دروغ و خیال وجود دارد و در فارسی باستان نوشته شده در کتبیه ی بیستون نیز دیده میشود.آیه ها: والذین لا یشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کرام (فرقان/۷۲) همچنین در فرقان/۴؛ حج/۳۰ و مجادله]
فردوس:[ فردوس در قرآن برای اشاره به بهشت به کار رفته است. نویسندگان پذیرفتهاند که این واژه به معنای بستان (باغ)است. فردوس از واژههای نخستینی است که غیر عربی شناخته شده است. این واژه در اصل از واژه فارسی اوستایی puiridaezu مشتق شده است که در حالت جمع به معنای «حصار دایرهای شکل» است. سپس توسط زِنِفون وارد یونانی شده و برای توصیف باغ های امپراتوری ایران به کار گرفته شده است. پس از وی این واژه در یونانی بسیار به کار گرفته شد و به زبان های بسیار دیگری نیز وارد شد. به هر روی این واژه پیش از اسلام وام گرفته شده است.آیه ها: الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون (مومنون/۱۱) همچنین در کهف/۱۰۷]
ــــــــــــــــــــــــــــــ
دوست پرسشگر ،در مورد واژه گل نیز در نوشتار توضیح داده شده ولی برای اطلاع باز خاطر نشان مینمایم:
واژه ی باستانی وَرد varda در اوایل دوره ی اشکانی بنا بر قاعده ی زبان شناسی تطبیقی ایرانی، یعنی تحول rd به l به صورت وال vala تحول یافته است که بعدها با افتادن وایل a به صورتval و سپس vol و vel درآمده است.
در زبان شناسی تطبیقی ایرانی همواره یک v قدیمی با ترکیب با وایل بعدی خود به صورتgu در می آید، مانند
vištāsp کهguštāsp (گشتاسپ) یا vehrk که gurg (گرگ) شده است و غیره.
بدین ترتیب واژه ی کهن اوستایی vardda که بعدها همان گونه که گفتیم به صورت های varda ، vard، val و سراتجام vel و vol در آمده بود، بنا بر قاعده ی بالا به صورت gul (گل) در آمد.
در پایان از استاد عزیز جناب ادیب به دلیل یاری بنده سپاسگذاری می نمایم،که همواره با رویی گشاده استقبال می نمایند-
___________________
مرداویز
خواهش میکنم دوست گرامی
بنده به دلیل سفر نتوانستم پرسشهای دوستانتان را پاسخ گویم و از این بابت پوزش میخواهم.
امیدوارم در آینده با استاد شما نیز گفتگویی داشته باشم و بنده نیز به نوبه خود پرسشهایی در مورد موضوعات مورد علاقه ایشان ،طرح نمایم .
متاسفانه اگر در گفتارهایمان سدها واژه سنگین و بی ریخت تازی را که گاه به چم و معنی آنها آگاه نیستیم (هم چون «نکاح»)به کار گیریم ،اخم بر چهره کسی نمینشیند و زبان به بدگویی و پرسشهایی که فقط از روی ایرانستیزی میباشد ،نمیگشایند،ولی همین که به پارسی سخن بگوییم و بنویسیم فریاد گروهی(اکثرا غیر ایرانی) به آسمان بلند میشود ، و با طرح پرسشهایی ابتدایی به خیال خود میخواهند شک و شبهه و آسیب ایجاد نمایند ،و همواره در راه خرده گیری به گونه ایی نادرست قدم برمیدارند.(زیرا از ریشه شناسی آگاه نیستند)و در اندیشه ناتوان خود فسرده و زندانی اند،و هرگاه سخن از پارسی و سره نویسی به میان می آید توتی وار همان سخنان همدیگر را بر زبان روان میسازند،(نمیدانند که قرار نیست همه مردم به واژه ها پی ببرند و چم آنها را بشناسند).
[متاسفانه گروهی دیگر از ایرانیان هستند که چنان به درجا زدن خو گرفته و دلبسته اند که همه چیز را آب ببرد آنها را خواب میبرد،ازاین رو هرچه به آنها گرچه زهر توهین و بی آبرویی باشد ،داده شود ،نمیخواهند گامی در راستای دفاع از زبان و فرهنگ خویش بردارند.و بر فرهنگ و زبان خود ارج نمیگذارند]
اینان چون مشتی واژه های تازی را اصیل می انگارند،پس با همه نیرو ایستادگی میکنند و دهها برهان ابتدایی و خنده آور می آورند که این روش نادرست است و باید ازآن دوری کرد ،نوشتار و گفتار این گروه به خوبی شیوه ی اندیشه شان را آشکار میکند،اینان نه خود کار میکنند و نه توانایی کار کردن با دیگران را دارند و نه دوست دارند که دیگران در کاری باارزش تلاش نمایند و از این رو برای هر جنبشی[مانند جنبش سره نویسی که در این سایتccآغاز گشته] دست به غرولند میزنند و بی هوده گویی میکنند.
اینان از روی کینه جویی و برای تهی کردن رنج های انباشته درونی ،به بررسی نادرست میپردازند،و تنها بر لغزش های کوچک انگشت مینهند و آنهارا بزرگ میکنند تاشاید بدین شیوه برای خود آرازه یی دست وپاکنند و نامشان درپی ریشخند کردن دیگران برسر زبانها بیافتد،و هم زبانانش به او افتخار کنند(زهی خیال باطل)
اینان میخواهند با طرح پرسشهای کودکانه توانایی زبان پارسی را ناچیز جلوه دهند و با داوری نادرست از ارزش آن نزد پارسی دوستان بی اطلاع از زبان شناسی و ریشه شناسی بکاهند.ولی هنگامی که با پاسخهای کوبنده مواجه میشوند سکوت اختیار میکنند ،اینان نمیدانند که درزبان پارسی باپسوندها و پیشوندها وبادرهم کردن واژه ها [هم کرد]،میتوان سدها واژه ناب و زیبا ساخت (تنها از واژه دانستن میتوان دهها واژه آفرید).گاه چند وات و یا چند واژه را میتوان به هم پیوند داد و از هم کرد آنها یک واژه شیوا و رسا ودلپذیر درست نمود که گاه تا شش و هفت وات و واژه در هم آمیخته میشوند بی آنکه به زبان و گوش و مغز سنگینی نمایند وناآشناباشند.گاه چندین پسوندرا میتوان درهم آمیخت وواژه یی زیبا ساخت.گاه میتوان چند پیشوند و پسوند را با واژه درهم آمیخت و یک واژه زیبا آفرید.و...........
امید است خفتگان از خواب بیدار شوند و از خویش بیگانه ها به خود آیند و زبان و فرهنگ ایران زمین را از آلودگی هارهایی بخشند که تنها راه رهایی ایران از دست اهریمنان بیگانه پرست ،پیکار فرهنگی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اندکی مطالعه نشان میدهد که دادن هویت عربی به هر واژه و ترکیبی که ساختاری عربی ماب دارد ،همواره درست نیست و بسیاری از واژه هایی که عربی دانسته میشوند،دارای ریشه ای درزبانهای ایرانی و دیگر زبانهای متداول در بین النهرین[میانرودان]باستان دارد ،که به آن اشاره خواهم نمود.
[نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره ی میانی اسلام باز میگردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کوشش در سده ی ششم هجری بوده است. وی در کتاب خود المعرّب بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، ادی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را فهرست کردهاند.]
طبقه بندی لغاتی که معمولا از زبانی به زبان دیگر می رود، به سبب تنوع و فراوانی شماره ی آن ها کار دشواری است. با این حال می توان به سه گروه اصلی قائل شد و انواع مهم اقتباسات لغوی را زیر این طبقه بندی سه گانه آورد. این سه گروه عبارتند از :
١ – محصولات طبیعی، ۲ – محصولات صنعتی، ٣ – تمدن و فرهنگ
که توضیح چگونگی آن نوشتاری جداگانه میطلبد.
آشکار است که در دوران جاهلی ،ارتباط فراوانی میان عرب و عجم وجود داشت .اهالی حیره در آن دوران با زبان فارسی به خوبی آشنا بودند و از شعرهای جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن به کار رفته است .شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عرب پیش از اسلام حکایت میکند و منابع گوناگون این نظر راتایید میکنند .اگر شعرهای شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم ،نمونه ی واژه ها و ترکیب های فارسی بسیاری درآن دیده میشود .مثلن در یک بیت اعشی عینن آمده است :«آس و خیری مرو و سوسن – کرده مخمور هر هنرمند » واژه آس نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است .کلمه مرو نیز در غیاث الغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است .اعشی در بیت دیگری گفته:«وشاهسفرم و الیاسمین و نرجس – یصبحنا فی کل دجن تغیما» .و.........
در شعرهای شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایران نیز بسیار بکار رفته [اگر مایل بودید به همه آنها اشاره میکنم]
تاریخ آشنایی عرب ها با زبان فارسی که تاریخ نویسان معمولن آن را به دوران پس از یورش عرب ها به ایران و پس از ظهور اسلام دانسنه اند، بسیار قدیمی تر از آمدن عرب ها به ایران است. یعنی این آشنایی به همان دوران جاهلیت بر می گردد و عرب ها سده های بسیاری پیش از آمدنشان به ایران با زبان فارسی آشنا شده اند و بدین ترتیب از همان پیش از اسلام برخی از واژه های فارسی را با دادن کمی تغییر در املا یا تلفظ آن ها (که خاص زبان خودشان است) در زبان خود به کار گرفته و از آن خود کرده اند.
منطقه ی بینالنهرین در شمال عربستان و همچنین مناطق جنوبی عربستان همچون یمن، در دوره ای طولانی در اختیار امپراتوری ایران و تحت نفوذ فرهنگ ایرانی و فارسی قرار داشته است. به علت خوش آب و هوا بودن این مناطق و شرایط مناسب جغرافیایی، حجاز در کنار داد و ستد با شام، داد و ستدهای فراوانی نیز با این دو منطقه (یعنی بینالنهرین و یمن) داشته است. زبان عربی در آن دوره زبانی نسبتن جوان بوده و برای گسترش واژگان خویش واژگان بسیاری را از زبان های سامی هم خانواده (مانند سریانی و آرامی) که خود نیز تحت تاثیر زبانهای ایرانی قرار داشتند، به خود راه داده است. همان گونه که گفته شد منطقه بینالنهرین خود نیز تحت سلطه امپراتوری ایران قرار داشته است. بنابراین زبان عربی به دو شکل مستقیم یا غیر مستقیم (از طریق زبان های آرامی و سریانی)، تحت تاثیر زبان فارسی قرار گرفته است. توجه به این نکته نیز ضروری است که سیستم اداری عراق (همچون سیستم اداری تمامی سرزمین های شرقی خلافت اسلامی) تا سال ها پس از فتح عراق توسط عرب های مسلمان، بر پایه ی همان سیستم اداری ایرانی باقی مانده بود و تمامی دیوان ها نیز به زبان فارسی نوشته میشده است. تنها در زمان عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) بود که در جریان آن چه که به "نهضت عربیسازی" مشهور است، برای نخستین بار، اندک اندک دیوان ها به عربی ترجمه شد. بلاذری نویسنده ی کتاب فتوحالبلدان، که گزارشی از سرگذشت فتح سرزمین های اسلامی است، در بخش پایانی کتاب خود، داستان ترجمه ی دیوان ها به فارسی را گزارش کرده است که خود داستانی خواندنی دارد.
فرهنگ ایرانی حتا در درون منطقه ی حجاز و در شهر مکه نیز نفوذ کرده بوده است. در این باره میتوان به فراس بن نضر بن حارث بن کلمه بن کلده بن عبدمناف بن عبدالدار [کلمه به صورت علقمه نیز ضبط شده است]، از سران قریش و یکی از دشمنان اصلی پیامبر اسلام اشاره کرد. وی در مسجدالحرام به هنگام سخنرانی های پیامبر، توجه مردم را از وی دور کرده و برای مردم داستان هایی از رستم و اسفندیار میگفت.احتمالن آیه ی « ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولیک لهم عذاب مهین ( و برخى از مردم کسانىاند که سخن بی هوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند. براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود) (لقمان/۶)
داستان های اساتیری ایرانی به هر ترتیبی که بوده است به نضر بن حارث در مکه نیز رسیده بوده و آگاهی وی از این داستان ها خود نشانه ای از وجود ارتباط آن منطقه با فرهنگ ایرانی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زبان عربی و فارسی نیز از یکدیگر واژگان زیادی وام گرفته اند. در زبان فارسی بیش تر اصطلاحات فقهی، مذهبی و حقوقی از زبان عربی گرفته شده است. اما زبان عربی نیز به نوبه خود واژگانی به صورت دست نخورده و واژگان زیادی به صورت برهم زده شده (به شکل قالب های معرب) از فارسی وام گرفته است.
واژگان فارسی به صورت های زیر به زبان عربی داخل شده است:
١ - بدون تغییر یا با کم ترین تغییر مانند: بادام، استاد، خبر، درویش، دیوان، سکر = شکر، شیرین، آشوب = اوباش، ابریشم= ابریسم، شادان = شاذان و ...
٢ - با تغییر، حذف یا تبدیل حرف های پ، ژ، چ، گ که در زبان عربی وجود ندارد به صداهای دیگر. مانند: چغندر= شمندر، چنده = شنوه، پگاه = صباح، پند، پن = فن، گاومیش = جاموس، گلنار = جلنار، چلیپ = صلیب، چین = صین، چارسو = شارسو، دیباچه = دیباجه، گدا = كدا = تكدی، لگام = لجام، چمران = تشمران، گرنادا = قرناطه، خانه گاه = خانقاه، گزیه = جزیه، کاک = کعک = کیک، گنجینه = خزینه، پرده = برقه و ...
۳ - تغییر حروف ک به ق و خ. مانند: کاسپین = قزوین، کله = قله، کوروش = قوروش، کسرا = خسرو
تغییر کلی: گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به زبان عربی هیچ اثری به جز در وزن واژه ی فارسی باقی نمانده است مانند: چند، چن = کم، گچ = جص، مجصص، زشت = رجس، پسک = برص، گنج = کنز و ...
٤ - کاربرد کلمات در معنی متضاد با معنی فارسی و یا در غیر معنی اصلی مانند: خوبه = خیبه، زرابی (قالی)
[گاهی کلمه ای معنی اصلی و نخستین را به کلی از دست می دهد و جز به معنی فرعی و ثانوی به کار نمی رود. کلمه ی " دیگر " در پهلوی به معنی عدد ترتیبی " دوم " بوده و در فارسی دری قرون چهارم و پنجم نیز غالبا به همین معنی به کار رفته است. اما بعد از آن این معنی از کلمه ی " دیگر " سلب شده و تنها مفهوم " جز آن " و " غیر " برای آن مانده است. این که کلمه ای به چند معنی مختلف به کار برود امری است که در همه ی زبان های جهان دیده می شود و مطالعه ی علت ها و انواع آن گاهی بسیار گیرنده و محرک حس کنجکاوی است. این علت ها متعدد و گو ناگون است. اما شاید همه ی آن ها به یک اصل برگردد و آن این که ذهن انسانی معانی و عواطف مختلف را هرگز جداگانه ادراک نمی کند. به عبارت دیگر ذهن ما همیشه میان امور متعدد رابطه هایی می یابد که شرط لازم دریافت مطالب است.یکی از این گونه رابطه ها، و شاید مهم ترین آن ها، رابطه ی مشابهت است.]
۵ - به هم ریخته شدن تمام صدا و حروف مانند: باغ = غابه، باغات = غابات.
٦ - یک کلمه از فارسی چند بار به شکل ها و به معنی های گوناگون وارد عربی شده مانند: از کلمه ی باغ = باقه به معنی دسته گل و کلمه غابه به معنی جنگل، ساروج به معنی نوعی ملاط سیمان و آب انبار و سهریج (صهریج) به معنی تانکر آب .
۷ - حذف سایر آواها مانند : نارگیل = ارکیل، آبریز = ابریق
٨ - گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به عربی برخی از حرف ها از واژه ی فارسی تغییر کرده است، مانند: گوشه = حاشیه، هامش = حامش، جشن = دشن = تدشین، سنگ = سنج = صنج، چار راه = شارا = شارع، شاد شید = شادی اناشید، ببر = بایبر = تایگر و ...
٩ - گاهی از مفردهای فارسی یا عربی کلمه هایی ساخته شده و سپس به ادبیات عرب نیز راه یافته است، مانند: سوء تفاهم ار "فهم"، تهویه از "هوا"
١٠ - حذف و یا تغییر و تبدیل حروف عله "و . ا. ی" به یکدیگر . مانند: جوراب = جورب، خوب = خید = خیر،
١١ - تبدیل ا به هـ و تبدیل ز به س مانند : اندازه = هندسه، اندام = هندام.
١٢ - گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به عربی دو حرف از واژه ی فارسی باقی مانده است ، مانند: آیین = دین
١۳ - گاهی در تبدیل واژه ی فارسی به عربی آواهایی به آن افزوده شده است. مانند: ستون = استوانه = اسطوانه، سروج = ساروج = سهریج = صهریج.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گذشته برخی از پیشینیان بر این باور پافشاری میکرده اند که تمامی واژگان به کار رفته در قران، واژگان عربی فصیح است و هیچ واژه غیر عربی در این کتاب راه نیافته است. این دسته معمولن کلام قرآن را نیز برای اثبات مدعای خویش شاهد می آوردند که در آیه های متعددی بیان کرده است که قرآن به زبان عربی فصیح نازل شده است. ( از جمله سوره ی یوسف / آیه ی ۲ که می گويد: «ما قرآنی عربی نازلش کرده ايم، باشد که شما دريابيد.» و نیز در شعرا / ۱۹۵ و موارد مشابه دیگر).
نویسندگان اسلامی در گذشته می کوشیده اند تا برای واژگان قرآنی ریشههای عربی بیابند، ولی با این حال نیز برخی از آنان در کتاب های خود، واژگانی را به عنوان واژگان غیر عربی این کتاب فهرست کردهاند؛ به طور کلی علم الاشتقاق اسلامی بر پایه ی "نظریه وضع " قرار دارد که بر پایه ی آن هر واژگان، در دورهای توسط نخستین استفادهکنندگان آن واژه، برای یک معنا و مفهوم وضع شده است.[در قرآن میتوان واژگانی را یافت که پیش از به عربی رفتن شان، یا نخست وارد فارسی شده و سپس به عربی داده شده است و یا خود فارسی بوده و از زبان فارسی به طور مستقیم یا از طریق سریانی یا آرامی به زبان عربی راه یافته است]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در باره ی چند واژه نیز که از آن ها یاد کرده اید می افزایم که در هر زبانی برای برخی معنی ها و مفهوم ها واژه های مترادف وجود دارد که ممکن است برخی از آن ها از آن همان زبان و برخی دیگر متعلق به یک زبان بیگانه باشد. مثلن نیرو و قوه واژه هایی مترادف هستند که یکی فارسی و دیگری عربی است. بدین ترتیب:
"بستان" که در زبان عربی به معنی باغ است واژه ای پهلوی به همان معنی باغ و گلستان است و برای "روضه" نیز در زبان عربی معنی های باغ و گلستان، گلزار، سبزه زار، مرغزار وجود دارد. یعنی "بستان" و "روضه" دو واژه ی مترادف هستند.
واژه ی "زور" نیز در زبان عربی با "کذب" مترادف است و علاوه بر معنی نیرو و قدرت، معنی دروغ نیز در عربی دارد.
"فردوس" در زبان عربی به معنی "بهشت" نیز هست و مترادف با "جنت" به شمار می رود.
برزخ: [در آیات الرحمن/۲۰ و فرقان/۲۵ به معنای فاصل و حایل و مانع بین دو چیز به کار رفته ولی در آیه ی مومنون/۱۰۰ در مباحث آخرت شناسی به کار رفته است. برزخ از واژه ی عربی "فرسخ" که همان فرسنگ و پرسنگ فارسی است که سپس به عربی راه یافته و برزخ شده است.آیه ها: علی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قایلها ومن ورایهم برزخ الی یوم یبعثون (مومنون/۱۰۰) همچنین در فرقان/۲۵ و الرحمن/۲۰]
روضه:[ در قرآن در دو آیه به معنای بوستان و گلستان با شکوه و گران بها به کار رفته است. هر دو آیه به اواخر دوره ی مکّی باز میگردد. این واژه احتمالن به صورت اسم به عربی وارد شده است و سپس فعل رَوَّضَ (به باغ پناه بردن)، راوض (زمینی را از سبزه پوشاندن) و أورض (فراوان در باغ در آمدن) از آن مشتق شده است. از آن جا که برخی از این کلمات در شعرهای نخستین به کار رفته است، این واژه باید از اولین واژههایی باشد که از فارسی وام گرفته شده است. این واژه در اصل از واژه ایرانی rud به معنای" بزرگ شدن" وارد عربی شده است. واژه ی رود در اوستایی به معنای جریان داشتن است که در سانسکریت به شکل واژه ی roadah به معنای رودخانه و raoda به معنای بزرگ شدن درآمده است. این واژه در فارسی امروزی نیز به صورت رود همچنان به کار میرود. پهلوی بودن این واژه نشان میدهد که آب، یکی از نشانههای اصلی روضة بوده است و عرب ها این واژه ی پهلوی را در منطقه ی بینالنهرین فرا گرفته و آن را برای هر زمین پر آب و درختی (باغ) به کار بستهاند.آیه ها: فاما الذین آمنوا وعملوا الصالحات فهم فی روضه یحبرون (روم/۱۵) همچنین شوری/۲۲]
کنز:[ کنز، به معنای گنجینه است و عربی بودن این واژه توسط زبان شناسان اولیه کاملن شناخته شده بوده اسا که از واژه ی فارسی کنج به معنای گنج وام گرفته شده است. این واژه به طور مشخص فارسی است و در پازند به صورت ganz و در پهلوی به صورت ganj به معنای گنج وجود دارد. سانسکریت، ارمنی، بلوچی، یونانی، سُغدی و خانواده زبان های سامی این واژه را از فارسی وام گرفتهاند. از آنجا که واژه ganjāβar به معنای خزانهدار و گنجدار نیز در همه این زبان ها دیده میشود که نشان می دهد که تمامی این زبان ها این واژه را از فارسی وام گرفتهاند. این احتمال بسیار قوی است که این واژه از فارسی میانه به طور مستقیم وارد عربی شده است و باید بسیار پیش از دوران پیامبر وام گرفته شده باشد.آیه ها:او یلقی الیه کنز او تکون له جنه یاکل منها وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا(فرقان/۲۵همچنین در کهف/۸۲،توبه/۳۴-۳۵،هود/۱۲]
زور:[ در آیه ی ۳۰ سوره حج، در ارتباط با بتپرستی به کار گرفته شده است، ولی در سایر آیه ها کاملا نامشخص است. خاستگاه اصلی این واژه فارسی زور است. این واژه در پهلوی نیز به صورت zūr به معنای دروغ و خیال وجود دارد و در فارسی باستان نوشته شده در کتبیه ی بیستون نیز دیده میشود.آیه ها: والذین لا یشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کرام (فرقان/۷۲) همچنین در فرقان/۴؛ حج/۳۰ و مجادله]
فردوس:[ فردوس در قرآن برای اشاره به بهشت به کار رفته است. نویسندگان پذیرفتهاند که این واژه به معنای بستان (باغ)است. فردوس از واژههای نخستینی است که غیر عربی شناخته شده است. این واژه در اصل از واژه فارسی اوستایی puiridaezu مشتق شده است که در حالت جمع به معنای «حصار دایرهای شکل» است. سپس توسط زِنِفون وارد یونانی شده و برای توصیف باغ های امپراتوری ایران به کار گرفته شده است. پس از وی این واژه در یونانی بسیار به کار گرفته شد و به زبان های بسیار دیگری نیز وارد شد. به هر روی این واژه پیش از اسلام وام گرفته شده است.آیه ها: الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون (مومنون/۱۱) همچنین در کهف/۱۰۷]
ــــــــــــــــــــــــــــــ
دوست پرسشگر ،در مورد واژه گل نیز در نوشتار توضیح داده شده ولی برای اطلاع باز خاطر نشان مینمایم:
واژه ی باستانی وَرد varda در اوایل دوره ی اشکانی بنا بر قاعده ی زبان شناسی تطبیقی ایرانی، یعنی تحول rd به l به صورت وال vala تحول یافته است که بعدها با افتادن وایل a به صورتval و سپس vol و vel درآمده است.
در زبان شناسی تطبیقی ایرانی همواره یک v قدیمی با ترکیب با وایل بعدی خود به صورتgu در می آید، مانند
vištāsp کهguštāsp (گشتاسپ) یا vehrk که gurg (گرگ) شده است و غیره.
بدین ترتیب واژه ی کهن اوستایی vardda که بعدها همان گونه که گفتیم به صورت های varda ، vard، val و سراتجام vel و vol در آمده بود، بنا بر قاعده ی بالا به صورت gul (گل) در آمد.
در پایان از استاد عزیز جناب ادیب به دلیل یاری بنده سپاسگذاری می نمایم،که همواره با رویی گشاده استقبال می نمایند-
___________________
مرداویز
Work hard in silence
Let your success
Be your noise
Let your success
Be your noise