بسم رب الفاطمة
آن شب مدينه کشتي درياي غم بود
درياي غم از کثرت ظلم و ستم بود
آن شب سپيده با سحر هم درد مي شد
گلبرگ سبز آرزوها زرد مي شد
آن شب شفق بحر شقايق حجله مي بست
غم هاله اي ازخون به روي دجله مي بست
آن شب به جان لاله لادن نوش مي کرد
راز ميان باغبان را گوش مي کرد
آن شب درون خانه ساقي کوثر
غم بودُ ماتم بودُ اسما بودُ حيدر
آن شب گلان باغ هستي جمع بودند
با بلبلي پروانه يک شمع بودند
آن شب برادر با برادر راز مي گفت
خواهر به خواهر راز دل را باز مي گفت
آن شب حسن اشک حسينش پاک مي کرد
چون غنچه اي زينب گريبان چاک مي کرد
آن شب قضا نقش قدر بر باد مي داد
کلثوم را درس شهادت ياد مي داد
آن شب به داغستان زهرا لاله مي سوخت
در سينه سيناي مولا لاله مي سوخت
آن شب علي با همسر خود گفتگو داشت
گويي که با زهراي خود رازي مگو داشت
مي گفت اي آئينه دار پاک هستي
مجموعه شرم و حيا و حق پرستي
زهراي من خيز و علي را ياوري کن
بين من و اين ناسپاسان داوري کن
بي تو علي بايد که راه آه پويد
راز دلش را بعد از اين با چاه گويد
بي تو علي از زندگاني سير گشته
هنگام آه و ناله شبگير گشته
زهراي من دُر سخن آخر نَسُفتي
از ماجراي کوچه و دشمن نگفتي
رفتي چو در نزد پدر از دار دنيا
راز دلت را لااقل برگو به بابا
بر گو که پهلوي تو را مادر شکستند
بر گو درون کوچه ره را بر تو بستند
برگو به سيلي صورتم را سرخ کردند
آنان که با اسلام از کين در نبردند
برگو پدر آورده ام بحرت نشانه
هم جاي ضرب سيلي و هم تازيانه
شهادت جانگداز بانوي دوعالم مادر سادات حضرت صديقة الکبري فاطمة الزهرا (سلام الله عليها) را به حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و تمام شيعيان تسليت عرض مينمايم
شخصيت فاطمه (سلام الله عليها) از ديدگاه پيامبر
1- فاطمه عليهاالسلام پاره تن پيامبر
بخارى در صحيح خود از وليد از ابن عيينه از عمر بن دينار از ابى مليكه از مسور بن مخرمه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: فاطمة بضعة منى فمن اءغضبها اءغضبنى ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است .
2- فاطمه عليهاالسلام قلب پيامبر
حسن بن سليمان در كتاب محتضر از تفسير ثعلبى از مجاهد از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه روزى آن حضرت از خانه بيرون آمد و در حالى كه دست فاطمه عليهاالسلام را گرفته بود، چنين فرمود: هر كه اين را مى شناسد كه شناخته است و هر كه وى را نمى شناسد بداند: اين فاطمه عليهاالسلام دختر محمد است و او پاره تن من مى باشد، او قلب من است كه در بين دو پهلوى من قرار گرفته است ؛ پس هر كه او را آزار دهد مرا آزار داده و هر كه مرا آزار دهد خداى را آزار داده است .
3- فاطمه عليهاالسلام تار موى پيامبر
جابر بن عبدالله گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه عليهاالسلام شعرة منى ؛ فمن آذى شعرة منى ، فقد آذانى فقد آذى الله و من آذى الله لعنه الله ملاء السموات و الارض .
فاطمه عليهاالسلام تار موى من است و هر كه به تارى از موهاى من آزار برساند مرا آزار رسانده و هر كه مرا آزار رساند خدا را آزار رسانده است و هر كه خدا را آزار برساند، خداوند به اندازه آسمان ها و زمين او را لعنت خواهد كرد.
4- فاطمه نور چشم پيامبر
ابن فتال نيشابورى ضمن حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده است كه به على عليه السلام فرمود: يا على ، آن فاطمه عليهاالسلام بضعة منى و هى نور عينى و ثمرة فؤ ادى . على جان ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من و نور چشم و ميوه دلم مى باشد.
5- فاطمه عليهاالسلام مايه سرور پيامبر
امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام بهجة قلبى وابناها ثمرة فؤ ادى و بعلها نور بصرى ؛ فاطمه عليهاالسلام مايه سرور و خوشحالى من مى باشد، همچنين دو فرزندش ميوه دلم و همسرش نور چشمم مى باشد.
6- فاطمه برتر از آسمانها و زمين
و در حديثى ديگر درباره خلقت فاطمه عليهاالسلام فرمود: پس خداوند از نور دخترم فاطمه عليهاالسلام آسمان ها و زمين را آفريد، پس آسمان ها و زمين از نور دخترم فاطمه عليهاالسلام است و نور دخترم فاطمه عليهاالسلام از نور پروردگار است و دخترم فاطمه عليهاالسلام برتر از آسمانها و زمين است .
7- فاطمه برگزيده خداوند
خطيب بغدادى ضمن اشاره به معراج پيامبر صلى الله عليه و آله از آن حضرت چنين روايت كرده كه فرمود: همان شبى كه مرا به آسمان بردند ديدم كه بر درب بهشت چنين نوشته بود: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على حبيب الله ، و الحسن و الحسين صفوة الله ، فاطمه عليهاالسلام خيرة الله و على باغضهم لعنه الله
8- فاطمه يكى از حجت هاى خدا
طبرى در بشارة المصطفى به سند خود از امام زين از پدرش از امير مؤ منان از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: اءنا و على و فاطمه عليهاالسلام و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين حجج الله على اءعداءنا اءعداءالله و اءولياءنا اءولياءالله ؛ من و على و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و نه فرزند از فرزندان حسين حجت هاى خداوند بر بندگان او هستيم ، دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.
9- فاطمه بهترين زنان امت
انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: بهترين زنان امتم فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلى الله عليه و آله است.
10- برترين زنان اولين و آخرين
و در روايت ديگرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده چنين آمده : مردان عالم در زمان من على است و برترين زنان اولين و آخرين فاطمه عليهاالسلام است .
11- اگر تمام خوبى ها مجسم شود
هم چنين درباره شخصيت بى مانند فاطمه عليهاالسلام فرمود: ولو كان الحسن شخصا لكان فاطمه عليهاالسلام بل هى اءعظم ؛اگر تمام خوبى ها و فضايل اخلاقى مجسم شود، شايسته است كه فاطمه عليهاالسلام باشد؛ بلكه فاطمه عليهاالسلام والاتر از همه آنها مى باشد.
12- عزيزترين مردم نزد پيامبر
شيخ طوسى به سند خود از عبدالله بن حارث بن نوفل نقل كرده كه گفت از سعد بن مالك شنيدم كه مى گفت : از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: فاطمه عليهاالسلام بضعة منى من سرها فقد سرنى و من ساءها فقد ساءنى ، فاطمه عليهاالسلام اءعز البرية على ؛ فاطمه عليهاالسلام پاره تن من است هر كه او را خشنود كند مرا خشنود كرده و هر كه او را آزار دهد مرا آزار داده فاطمه عليهاالسلام عزيزترين مردم نزد من مى باشد.
فاطمه عليهاالسلام مظهر عفاف و حجاب
فاطمه عليهاالسلام بهترين مظهر عفت و پوشش زنان مسلمان است ؛ زيرا با توجه به اين كه فاطمه عليهاالسلام آن بانويى نبود كه كاملا با خارج از خانه قطع رابطه كرده باشد؛ چون تاريخ گواه است كه وى دعوت ديگر زنان را مى پذيرفته ،
هم چنين جهت تهيه وسائل روزمره به ويژه در روزهايى كه حضرت على عليه السلام حضور نداشتند بيرون مى رفته ، مرتب به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و آمد مى كرده.
در جنگ احد، به همراه ديگر زنان به مداواى زخمهاى پيامبر صلى الله عليه و آله پرداخته ، و در فتح مكه و حجة الوداع همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و پس از شهادت حمزه پيوسته به احد مى رفته ، و گاه برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله را به همراه آن حضرت به حضور مى پذيرفته ، اما با اين حال باز هم بر مسئله عفاف و حجاب زن سخت تكيه مى كرده است .
فاطمه عليهاالسلام در پى آن بود كه زن به كرامت انسانى اش پى ببرد، و خود را فداى اميال و هوسهاى ديگران نكند، فاطمه مى خواست كه دامان زن مسلمان و هر آزادانديش را از هر گونه فساد اخلاق و روابط نامشروع و ضد ارزشهاى دينى پاك نگه دارد.
از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود: ما روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم ، فرمود به من خبر دهيد چه چيز براى زنان بهتر است ؟
هيچكدام نتوانست جواب حضرت را بگويند و برخواسته پراكنده شدند.
من به نزد فاطمه عليهاالسلام آمدم و سؤ ال را براى او نقل كردم و در ضمن گفتم كه هيچيك از ما جواب رسول خدا را نمى دانستيم ، حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود من جواب سؤ ال را مى دانم سپس فرمود: بهترين چيز براى زن اين است كه هيچ مردى او را نبيند و او هم هيچ مردى را نبيند.
من به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله برگشتم و گفتم يا رسول الله بهترين چيز براى زن اين است كه هيچ مردى او را نبيند و او هم هيچ مردى را نبيند.
حضرت با تعجب فرمود: شما كه قبلا اين جا حاضر بوديد و چيزى نگفتيد، پس اين جواب را از كجا آوردى ؟!
گفتم از فاطمه .
پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن تعجب از دخترش فاطمه ، فرمود: براستى كه فاطمه پاره تن من است .
نا گفته نماند كه اين حديث را هر يك به گونه اى معنى كرده اند كه برخى از آن ها چندان صحيح بنظر نمى رسد، مثلا برخى معتقدند كه مراد فاطمه عليهاالسلام اين است كه زن نگاه شهوت آلود به مرد نكند. و همچنين به زن چنين نگاهى نكند.
در پاسخ بايد گفت : اين گونه نگاه كردن براى زن و مرد حرام است نه اين كه بهتر آن است كه چنين نگاهى نكند.
و با اين بيان حديث را چه جور معنى كنيم ، آيا مقصود فاطمه اين است كه زن هرگز از خانه بيرون نرود، كه اين معنى هم صحيح نيست ، زيرا نه تنها اين امر امكان ندارد و عملى نيست ، بلكه با خطى مشى و سيره خود فاطمه مخالف است . زيرا عرض شد خود فاطمه عليهاالسلام رفت و آمد داشته .
پس منظور حضرت از اين جمله چيست ؟
بنظر مى رسد كه حضرت زهرا عليهاالسلام تكيه اش بر اين بوده كه زن تا مى تواند از حضور غير ضرورى خود بكاهد و در صورت حضور، از اختلاطهاى نامشروع و گفت و شنودهاى غير اخلاقى پرهيز كند.
تار و پود مصطفي يک لاله بود، آن هم بسوخت
هجوم به خانه
آغاز ماجرا
عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل كرده كه گفت :
در سقيفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبكر نشسته بودم و مردم با او بيعت مى كردند، در اين جا عمر بن الخطاب به او رو كرد و گفت : در صورتى كه على عليه السلام با تو بيعت نكند، هيچ كارى از پيش نبرده ايم ، كسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بيايد و با تو بيعت كند.
ابوبكر به قنفذ دستور داد تا به خانه على عليه السلام رفته و او را براى بيعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه على عليه السلام آمده گفت : اءعجب خليفة رسول الله صلى الله عليه و آله . على فرمود: لاءسرع ما كذبتم على رسول الله صلى الله عليه و آله ما خلف رسول الله صلى الله عليه و آله اءحدا غيرى ؟
به نداى خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ گوى . على عليه السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ گفتيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ خليفه و جانشينى غير از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن على عليه السلام را به ابوبكر گزارش داد.
ابوبكر گفت ، به نزد او رفته بگو: ابوبكر تو را خوانده و مى گويد: بيا و بيعت كن زيرا تو فردى از مسلمانان هستى .
على عليه السلام اين بار در پاسخ فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر كتاب خداى را جمع بنمايم ...
علامه طبرسى مى نويسد: هنگامى كه على عليه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم ياءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما اجازه داد كه چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على عليه السلام وارد خانه او شويد.
بار ديگر به سوى خانه فاطمه عليهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمه عليهاالسلام فرياد زد: اجازه نمى دهم وارد شويد. در اين جا كسانى كه همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمه عليهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه عليهاالسلام اجازه نداد، در اين جا عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه كار است ، سپس به گروهى كه در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هيزم همراه خود برداشته و خود نيز مقدارى هيزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و فرزندانشان بودند.
اين جا بود كه عمر فرياد برآورد به گونه اى كه على بشنود و گفت : براى بيعت با خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون مى آيى يا خانه ات را بر تو بسوزانم ...
و اين بار فاطمه سخن گفت
مورخين نوشته اند: وقتى كه فاطمه صداى عمر را شنيد خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را در نزد ما رها كرده ، خود رفتيد و امر خلافت را بين خود تمام كرديد، و هيچ حقى را براى ما در نظر نگرفتيد، گويا از سخن پيامبر در روز غدير خبرى نداريد.
سوگند به خدا در آن روز پيامبر ولايت را براى على بيان داشت تا اميد شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت كوتاه كند...
سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده ، فرمود: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ما ذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة ؛ اى رسول خدا صلى الله عليه و آله چه مصيبتهايى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه ديديم .
ناله جان سوز فاطمه عليهاالسلام و اظهار شكايت او از برخورد غير منطقى و نفرت آميز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسيارى از مسلمانان را به شدت متاءثر كرده و بنا بر نقل ابن قتيبة برگشتند، در حالى كه به شدت مى گريستند و برخى ديگر از شدت ترس سكوت كرده زيرا با شكستن سكوت و دفاع از اهل بيت ، زير دست و پاى جلادان از بين مى رفتند.
بدين جهت جز عده اى كه خود را آماده كرده بودند، بقيه به خاطر رعب و وحشت و يا به جهات ديگر على عليه السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.
آرى هرگز اين ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى ، كوچكترين اثرى نداشته ، و لحظه به لحظه آتش كينه هاى آنان شعله ور شده و براى دست يابى به على عليه السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.
تعداد مهاجمين
شيخ مفيد رحمة الله نام اين عده را علاوه بر قنفذ چنين بر شمرده است :
1-ابوبكر 2-عمر 3- عثمان 4- خالد بن وليد 5- مغيرة بن شعبه 6- ابو عبيد جراح 7- سالم مولاى ابو حذيفة 8- عمر بن ابى المقدام .
ابو الاءسود نام اسيد بن خضير و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمين به خانه فاطمه عليهاالسلام قرار داده است .
خيلي عاشق علي (عليه السلام) هستي؟
تا بحال بخاطر علي (عليه السلام) چند تا سيلي خوردي؟
بين در و ديوار ..... ؟؟
ماجراي سوزاندن در، کتک زدن و ...
سوزاندن درب خانه
و در منابع كهن شيعه به اين مسئله به روشنى اشاره شده كه به گفته چند نفر از آن ها بسنده مى كنيم :
1-على بن حسين المسعودى مى نويسد:... فهجموا عليه داره و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرها ؛ پس آنان به خانه على حمله برده و درب خانه اش را به آتش كشيده و به زور وى را از خانه بيرون كشيدند.
2-سليم بن قيس از اميرمؤ منان ضمن بياناتى چنين گويد: فاءحرق الباب ثم دفعه عمر؛ پس عمر در را سوزاند و با لگد آن را باز كرد.
3-و ديلمى در ارشاد القلوب ، در بخشى از گفتگويى كه على ابن ابى طالب با عمر چنين آورده است كه : گويا مى بينم دستور داده مى شود... آن آتشى را كه بر در خانه ام روشن كرده ايد تا من و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام كلثوم را بسوزانيد، بياورند و شما دو نفر را بوسيله همان آتش مى سوزاند...
و امام صادق عليه السلام ضمن بياناتى به مفضل بن عمر مى فرمايد: و هيچ روزى همانند محنت و مصيبت ما در كربلا نمى باشد، اگر چه روز سقيفه و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منان عليه السلام و امام حسن و امام حسين و فاطمه عليهاالسلام و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن بوسيله لگد مهم تر و سخت تر است .
و در نقل ديگرى حضرت به مفضل بن عمر فرمود: هم چنين زدن سلمان فارسى و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منان عليه السلام و امام حسن و امام حسين ، تا آنها را بوسيله آتش بسوزانند و زدن به بازوى فاطمه و تازيانه و لگد زدن به شكم او و اسقاط محسنش .
آيا فاطمه هم آسيب ديد؟
و از ديگر مسائل مهمى كه در ماجراى شكستن حريم اهل بيت مطرح است ، اين كه بسيارى مى پرسند: آيا واقعا در ماجراى حمله به خانه فاطمه عليهاالسلام به دخت پيامبر صلى الله عليه و آله آسيب رسيد؟
پاسخ مى دهيم بدون شك حضرت زهرا عليهاالسلام در اين ماجرا آسيب هاى فراوانى ديد و در اين راستا به چند جاى بدن مباركش آسيب وارد شد:
الف ) فشار بين در و ديوار
اولين آسيبى كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ماجرا متحمل شد، اين بود كه فاطمه عليهاالسلام گمان نمى كرد كه آنان بدون اجازه به خانه اش وارد شوند، بدين جهت با قرار گرفتن در پشت درب بسته با آنان به گفتگو پرداخت .
فيض كاشانى مى نويسد: فاختبت فاطمه عليهاالسلام وراء الباب فدفعها عمر حتى ضغطها بين الباب و الحائط ؛ پس فاطمه آمده و پشت درب خانه پنهان گشت ، عمر درب خانه را به شدت باز نموده و فاطمه عليهاالسلام را بين درب و ديوار فشار داد
و مسعودى نيز جمله و ضغطوا سيدة النساء بالباب ،و هم چنين صدوق در ذيل حديث يا على عليه السلام لك كنز فى الجنة آورده است كه از برخى از مشايخ و بزرگان كه مى گفتند: اين گنج همان محسن فرزند اوست و اين همان سقطى است كه به هنگام فشار بين در و ديوار بر فاطمه ، بوقوع پيوست .
ب ) شكسته شدن پهلوى فاطمه عليهاالسلام
علامه طبرسى ضمن اشاره به اصل جريان به مسئله شكسته شدن پهلوى فاطمه عليهاالسلام اشاره مى كند و مى نويسد: و حالت فاطمه عليهاالسلام بين زوجها و بينهم عند باب البيت ... فاءرسل اءبوبكر الى قنفذ اضربها، فاءلجاءها الى عضادة بيتها فدفعها فكسر ضلعا من جنبها ؛ (وقتى كه خواستند على را بيرون ببرند) فاطمه عليهاالسلام كنار درب خانه مانع از بردن شوهر خود شد... ابوبكر كسى را نزد قنفذ فرستاده كه فاطمه عليهاالسلام را بزن تا دست از على بردارد اين جا بود كه قنفذ فاطمه عليهاالسلام را به دستگيره و تيزى درب خانه فشار داده و دنده اى از پهلويش را شكست .
ج ) سيلى خوردن فاطمه عليهاالسلام
مسئله سومى كه در منابع شيعه به آن اشاره شده جريان اسائه ادب به فاطمه عليهاالسلام و سيلى زدن به آن حضرت مى باشد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله در يك پيشگويى از اين مسئله پرده برداشته و به على عليه السلام فرمود: گريه ام براى آن سيلى است كه به صورت فاطمه عليهاالسلام زده خواهد شد...
د) آسيب ديدن بازوى فاطمه عليهاالسلام
اين واقعيت را نمى توان ناديده گرفت و يا پنهان كرد كه بازوى شريف فاطمه عليهاالسلام مجروح گرديده به گونه اى كه تا واپسين لحظات زندگى وى را مى آزارد، حال چه كسى اين كار را انجام داد، به روايات نگاهى مى افكنيم :
امام صادق عليه السلام ضمن بيان شرح ماجراى آتش زدن درب خانه فاطمه عليهاالسلام به مفضل مى فرمايد:... و زدن به بازوى صديقه كبرى بوسيله تازيانه .
سليم بن قيس در شرح اين ماجرا مى نويسد: وقتى كه فرياد فاطمه عليهاالسلام بلند شد كه مى گفت : يا ابتاه ، يا رسول الله صلى الله عليه و آله . عمر بن خطاب با نيامى كه شمشير در آن بود به پهلوى فاطمه زد.
فرياد فاطمه كه بلند شد، بار ديگر به بازوى فاطمه عليهاالسلام زد. و در نقل مرحوم طبرسى گذشت ، هنگامى كه مى خواستند على عليه السلام را به زور از خانه بيرون ببرند، فاطمه عليهاالسلام مانع شده و نمى گذاشت او را ببرند، قنفذ براى جدا كردن فاطمه از على عليه السلام دست به تازيانه برده و به شدت به بازوى فاطمه زهرا عليهاالسلام زد به گونه اى كه اثر آن تازيانه ( تا آخرين لحظه) بر بازويش وجود داشت .
ه ) سقط جنين
بيشتر مورخان شيعه و برخى از سنى ها بر اين عقيده هستند كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پنج فرزند داشت : كه پنجمين آن ها پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله بزرگوار اسلام در قضاياى حمله به خانه فاطمه عليهاالسلام سقط گرديد. حال براى رسيدگى به اين مسئله كه آيا فاطمه عليهاالسلام سقط كرده يا نه و آيا اين سقط بدون سبب بوده يا در اثر ضربت ، بايد به كتابهاى شيعه و سنى نظرى افكند، تا به عمق اين فاجعه و چگونگى مسئله آگاه شويم .
عليرغم اين كه در بسيارى از كتابهاى اهل سنت اشاره به وجود چنين فرزندى نشده است ، ابن الصباغ مالكى و سبط بن الجوزى و محب الدين طبرى اشاره به پسر سومى به نام محسن دارند، اما مى گويند وى در دوران كودكى از دنيا رفته است !! و برخى ديگر، رحلت اين فرزند را در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند.
در اينجا ابن الصباغ مالكى ضمن اشاره به چنين فرزندى از فاطمه سقط شده ، اين مسئله را به شيعه نسبت داده و مى نويسد: در بين فرزندان على فرزندى به نام محسن است كه برادر حسن و حسين مى باشد، شيعيان آورده اند كه وى سقط شده است .
آرى اگر چه ابن الصباغ اشاره گذارايى در اين جهت دارد، اما ديگر به اين نپرداخته كه اين سقط به چه صورت بوده است . آيا به حال طبيعى بوده و يا در اثر ضربه اى كه بر فاطمه وارد آمده سقط گرديده است .
ولى ابن شهراشوب از معارف ابن قتيبه نقل كرده كه : ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوى .
گر چه اين مطلب فعلا در معارف قتيبى وجود ندارد اما از نقل ابن شهراشوب مى توان با جرئت گفت كه نسخه معارف در زمان هاى بعد دچار حذف شده است .
الهي بشکند دست مغيره
ميان کوچه ها بي مادرم کرد
منبع:
[External Link Removed for Guests]






