آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

در اين بخش ميتوانيد درباره موضوعاتي كه در انجمن براي آنها بخشي وجود ندارد به بحث و گفتگو بپردازيد

مدیران انجمن: رونین, Shahbaz, MASTER, MOHAMMAD_ASEMOONI, شوراي نظارت

Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

خبرگزاري فارس: آيت‌الله العظمي بهجت يكي از مراجع تقليد جهان تشيع، امروز به علت عارضه قلبي در بيمارستان حضرت ولي عصر(عج) شهر قم به ملكوت اعلي پيوست.

[External Link Removed for Guests]
به گزارش خبرنگار فارس، آيت‌الله العظمي محمد تقي بهجت فومني در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع در استان گيلان، چشم به جهان گشود.
هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد.
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

بنده ي حقير اين ضايعه رو به حضرت بقية الله و همه ي سالكان راه حق تسليت عرض مي كنم
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

زندگي‌نامه آيت‌الله العظمي محمد بهجت فومني(ره)

ولادت

آيت الله العظمي محمد بهجت فومني در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع دراستان گيلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد.

درباره نام آيت الله بهجت خاطره اي شيرين از يكي از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مي‌نمايد، و آن اينكه:
پدر آيت الله بهجت در سن 16-17 سالگي بر اثر بيماري وبا در بستر بيماري مي افتد و حالش بد مي شود به گونه اي كه اميد زنده ماندن او از بين مي رود وي مي گفت: در آن حال ناگهان صدايي شنيدم كه گفت:« با ايشان كاري نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمد تقي است. »

تا اينكه با آن حالت خوابش مي برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مي كند وي از دنيا رفته، اما بعد از مدتي پدر آقاي بهجت از خواب بيدار مي شود و حالش رو به بهبودي مي رود و بالاخره كاملاً شفا مي يابد.
چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مي گيرد و سخني را كه در حال بيماري به او گفته شده بود كاملاً از ياد مي برد.
بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدي مي گذارد، فرزند دومي دختر بوده، وقتي فرزند سومين را خدا به او مي دهد، اسمش را « محمد حسين» مي گذارد، و هنگامي كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مي كند به ياد آن سخن كه در دوران بيماري اش شنيده بود مي افتد، و وي را « محمد تقي » نام مي نهد، ولي وي در كودكي در حوض آب مي افتد و از دنيا مي رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره « محمد تقي » نام مي گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخص مي گردد.

كربلايي محمود بهجت، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مي پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهي ايشان مي رسيد. وي اهل ادب و از ذوق سرشاري برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثي اهل بيت عليهم السلام به ويژه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام شعر مي سرود، مرثيه هاي جانگدازي كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باري آيت الله بهجت در كودكي تحت تربيت پدري چنين كه دلسوخته اهل بيت عليهم السلام به ويژه سيد الشهداء عليه السلام بود، و نيز با شركت در مجالس حسيني و بهره مندي از انوار آن بار آمد. از همان كودكي از بازيهاي كودكانه پرهيز مي كرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

تحصيلات
تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فومن به پايان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصيل علوم ديني ‌پرداخت.
به هر حال، روح كمال جو و جان تشنه او تاب نيآ ورد و پس از طي دوران مقدماتي تحصيلات ديني در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامي كه تقريباً 14 سال از عمر شريفش مي گذشت به عراق مشرّف شد و در كربلاي معلّي اقامت‌ گزيد.
بنا به گفته يكي از شاگردان نزديك ايشان، معظّم له خود به مناسبتي فرمودند:
« بيش از يك سال از اقامتم در كربلا گذشته بود كه مكلّف شدم. »
آري، دست تربيت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شايسته را از اوان كودكي و نوجواني تحت نظر جهان بين خود گرفته و فيوضاتش را شامل حال آنان گردانيده و پيوسته مي پايد، تا در بزرگي مشعل راهبري راه پويان طريق الي الله را به دستشان بسپارد.
بدين سان، آيت الله بهجت حدود چهار سال در كربلاي معلّي مي ماند و از فيوضات سيد الشهداء عليه السلام استفاده نموده و به تهذيب نفس مي پردازد و در طي اين مدت بخش معظمي از كتابهاي فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهّر مي‌خواند.

در سال 1352ه.ق. براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي گردد و قسمتهاي پاياني سطح را در محضر آيات عظام از آن جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني به پايان مي رساند. با اين همه، همّت او تنها مصروف علوم ديني نبوده، بلكه عشق به كمالات والاي انساني هماره جان ناآرام او را به جستجوي مردان الهي و اولياء برجسته وا مي داشته ‌است.
يكي از شاگردان آيت الله بهجت مي گويد: در سالهاي متمادي كه در درس ايشان شركت مي جويم هرگز نشنيده ام كه جز در موارد نادر درباره خود مطلبي فرموده باشد. از جمله سخناني كه از زبان مباركش درباره خود فرمود، اين است كه در ضمن سخني به مناسبت تجليل از مقام معنوي استاد خود حضرت آيت الله نائيني(ره) فرمود:
« من در ايام نوجاني در نماز جماعت ايشان شركت مي نمودم، و از حالات ايشان چيزهايي را درك مي كردم. »


استادان بر جسته فقه و اصول

آيت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درك محضر استادان بزرگي چون آيات عظام: آقا سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)، آقا ضياء عراقي(ره)، و ميرزاي نائيني(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتواي آيتِ حقّ حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (ره)، معروف به غروي وارد شد و در محضر آن علامه كبير به تكميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت، و به ياري استعداد درخشان و تأييدات الهي از تفكرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علامه كمپاني، كه داراي فكري سريع و جوّال و متحرك و همراه با تيز بيني بوده، بهره ها برد.
آيت الله محمد تقي مصباح درباره استفاده آيت الله بهجت از استادان خود مي گويد:
« در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد كاظم شيرازي- كه شاگردان مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود- استفاده كرده، و در اصول از مرحوم آقاي نائيني، و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين غروي اصفهاني فايده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهاني بيشتر بود و هم استفاده هاي جنبي ديگر. »


سير و سلوك وعرفان
آيت الله بهجت، در ضمن تحصيل و پيش از دوران بلوغ، به تهذيب نفس و استكما ل معنوي همّت گمارده، و در كربلا در تفحّص استاد و مربي اخلاقي بر آمده و به وجود آقاي قاضي كه در نجف بوده پي مي برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خويش آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني (غروي ) استفاده هاي اخلاقي مي نمايد.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلي تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني بودند، چون گاهي مطالبي را از ايشان با اعجابي خاص نقل مي كردند، و بعد نمونه هايش را ما در رفتار خود ايشان مي ديديم. پيدا بود كه اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوي ايشان تأثير بسزايي داشته است. »

همچنين در درسهاي اخلاقي آقا سيد عبدالغفار در نجف اشرف شركت جسته و از آن استفاده مي نموده، تا اينكه در سلك شاگردان حضرت آيت الله سيد علي قاضي(ره) در آمده و در صدد كسب معرفت از ايشان بر مي آيد، و در سن 18 سالگي به محضر پر فيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي بار مي يابد، و مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظّم قرار مي گيرد و در عنفوان جواني چندان مراحل عرفان را سپري مي كند كه غبطه ديگران را بر مي انگيزد.

آيه الله مصباح مي گويد:
« ايشان از مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي مستقيماً در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سالها شاگردي ايشان را كرده بودند. آيت الله قاضي از كساني بودند كه مُمَحَّضِ در تربيت افراد از جهات معنوي و عرفاني بودند، مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد تقي آملي و مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني از وجود آقاي قاضي بهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگري نيز گهگاه نكاتي نقل مي كردند مثل مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني و ديگران...

خود آقاي بهجت نقل مي كردند: شخصي در آن زمان در صدد بر آمده بود كه ببيند چه كساني سحر ماه مبارك رمضان در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي مي خوانند، آن طور كه خاطرم هست اگر اشتباه نكنم كساني را كه مقيد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير عليه السلام انجام بدهند شمرده بود و بيش از هفتاد نفر شده بودند.

به هر حال، بزرگاني كه تقيد به جهات عبادي و معنوي داشتند در آن عصرها زياد بودند. متأسفانه در عصر ما كمتر اين نمونه ها را مشاهده مي كنيم. البته علم غيب نداريم، شايد آن كساني كه پيشتر در حرمها اين عبادتها را انجام مي دادند حالا در خانه هايشان انجام مي دهند، ولي مي شود اطمينان پيدا كرد كه تقيد به اعمال عبادي و معنوي سير نزولي داشته و اين بسيار جاي تأسف است. »

يكي ديگر از شاگردان آقا ( حجّة الاسلام و المسلمين آقاي تهراني ) جريان فوق را به صورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت نقل ميكند:

« شخصي در آن زمان شنيده بود كه در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي را مي خواندند، آن شخص تصميم گرفته بود ببيند در زمان خودش چند نفر اين كار را انجام مي دهند، رفته بود و شمارش كرده و ديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا كرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور كه بنده «تهراني» به ياد دارم) در حرم ( اعّم از نزديك ضريح مطهّر، و رواقهاي اطراف) دعاي ابوحمزه را در دعاي نماز وتر خود قرائت مي كنند. »


فلسفه

آيت الله بهجت، اشارات ابن سينا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آيت الله سيد حسن بادكوبه اي فرا گرفته است.

مرجعيت
با اينكه ايشان فقيهي شناخته شده اند و بيش از سي سال است كه اشتغال به تدريس خارج فقه واصول دارند، ولي هماره از پذيرش مرجعيت سرباز زده اند.
آقاي مصباح درباره علت پذيرش مرجعيت از سوي ايشان و نيز پيرامون عدم تغيير وضعيت آيت الله بهجت بعد از مرجعيت مي گويد:
« بعد از مرجعيت منزل آايت الله بهجت هيچ تغييري نكرده است، ملاقات و پذيرايي از بازديد كنندگان در منزل امكان ندارد لذا در اعياد و ايام سوگواري، در مسجد فاطميه از ملاقات كنندگان پذيرايي مي شود. اصولاً قبول مرجعيت ايشان به نظر من يكي از كرامات ايشان است، يعني شرايط زندگي ايشان آن هم در سن هشتاد سالگي به هيچ وجه ايجاب نمي كرد كه زير بار چنين مسؤليتي برود، و كساني كه با ايشان آشنايي داشتند هيچ وقت حدس نمي زدند كه امكان داشته باشد آقا يك وقتي حاضر بشوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسوليتش را قبول بكنند. و بدون شك جز احساس يك وظيفه متعين چيزي باعث نشد كه ايشان اين مسؤليت را بپذيرند. و بايد گفت كه رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگي و پارسايي، حجت را بر ديگران تمام مي كند كه مي شود در عين مرجعيت با سادگي زندگي كرد، بدون اينكه تغييري در لباس، خوراك، مسكن، خانه و شرايط زندگي پيش بيايد. »

تا اينكه بعد از فوت مرحوم آقاي سيد احمد خوانساري(ره) جلد اول و دوم كتاب «ذخيره العباد» (جامع المسائل كنوني) را به قلم خود تصحيح و در اختيار خواص گذاشتند، و پيش از فوت مرجع عاليقدر حضرت آيه الله العظمي اراكي(ره) اجازه نشر رساله عمليه خويش را دادند، سرانجام وقتي جامعه مدرسين با انتشار اطلاعيه اي هفت نفر از آن جمله حضرت آيه الله العظمي بهجت را به عنوان مرجع تقليد معرفي كرد و عده اي از علماي ديگر از جمله آيت الله مشكيني و آيت الله جوادي آملي و ... مرجعيت ايشان را اعلام كردند، به دنبال در خواستهاي مصرانه و مكرر راضي شدند تا رساله عمليه ايشان در تيراژ وسيع به چاپ برسد، با اين حال از نوشتن نام خويش بر روي جلد كتاب دريغ ورزيدند.

در همين ارتباط يكي از مرتبطين ايشان مي گويد: ايشان پيش از در گذشت آيت الله العظمي اراكي چون مطلع شدند جامعه مدرسين نظر به معرفي ايشان را دارند پيغام دادند كه راضي نيستم اسمي از بنده برده شود.

و بعد از فوت مرحوم اراكي و پيام جامعه مدرسين و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: « فتاواي بنده را در اختيار كسي قرار ندهيد. از ايشان توضيح خواسته شد فرمودند: صبر كنيد، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر كسي ماند و از ديگران تقليد نكرد و فقط خواست از ما تقليد كند آن وقت فتاوي را منتشر كنيد » چندين ماه پس از اين رخداد رساله ايشان توسط بعضي از اهل لبنان به چاپ رسيد


هجرت
ايشان بعد از تكميل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ايران مراجعت كرده و چند ماهي در موطن خود فومن اقامت گزيد و بعداً در حالي كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف بود، قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام و اطّلاع يافتن از وضعيت حوزه قم را كرد، ولي در طول چند ماهي كه در قم توقف كرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، يكي پس از ديگري شنيده مي شد، لذا ايشان تصميم گرفت كه در شهر مقدس قم اقامت ‌كند.
در قم از محضر آيت الله العضمي حجت كوه كمره اي استفاده كرده و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيد. چند ماهي از اقامت حضرت آيه الله العظمي بروجردي در قم نگذشته بود كه آيت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آيات عظام امام خميني، گلپايگاني و ... به درس فقيد سعيد مرحوم بروجردي حاضر شد.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت از همان زماني كه مرحوم آيت الله بروجردي(ره) در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشكِلين معروف و مبرّز درس ايشان بودند. معمولاً استاداني كه درس خارج مي گويند، در ميان شاگردانشان يكي دو سه نفر هستند كه ضمن اينكه بيش از همه مطالب را ضبط مي كنند احياناً اشكالاتي به نظرشان مي رسد كه مطرح و پي گيري مي كنند تا مسائل كاملاً حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشكالاتشان علمي تر و نياز به غور و بررسي بيشتري دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيتي را در درس مرحوم آيت الله بروجردي داشتند. »

تدريس
آيت الله بهجت در همان ايام كه در درس آيات عظام اصفهاني، غروي و شيرازي حضور مي يافت، ضمن تهذيب نفس و تعلم، به تعليم هم مي پرداخت و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي كرد. پس از هجرت به قم نيز پيوسته اين روال را ادامه مي دادند. در رابطه با تدريس خارج فقه توسط ايشان نيز در مجموع مي توا ن گفت كه ايشان بيش از چهل سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گريزي غالباً در منزل تدريس كرده است، و فضلاي گرانقدري ساليان دراز از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند.


شيوه تدريس

آيت الله مصباح در مورد روش تدريس ايشان مي گويد:
« ايشان در بيان مطالب سعي مي كردند ابتدا مسأله را از روي كتاب شيخ انصاري قدس سره مطرح كنند، و بعد هر كجا مطلب قابل توجهي از ديگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همداني و ديگران مطالب برجسته اي داشتند آن را نقل مي كردند، و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصي داشتند آن را بيان مي كردند. اين شيوه از يك طرف باعث اين مي شد كه انسان از نظر استادان بزرگ در يك موضوع آگاه بشود و در عين حال صرفه جويي در وقت مي شد. استادان ديگر هم براي تدريس شيوه هاي جالبي داشتند كه شايد براي مبتدي مفيدتر بود كه هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مي كردند، ولي خوب اين باعث مي شد كه وقت بيشتري گرفته بشود و احياناً مطالبي تكرار بشود.
در ضمن تدريس، در ميان نكته هايي كه از خود ايشان ما استفاده مي كرديم و طبعاً بعضي از اين نكته ها چيزهايي بود كه ايشان از استادانشان شفاهاً دريافت كرده بودند، به مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراي دقتهاي كم نظيري بر مي خورديم. »

آيت الله مسعودي كه خود سالها از درس آيت الله العظمي بهجت بهره برده اند درباره ويژگي تدريس ايشان مي گويد:
« سبك درس ايشان سبك خاصي است. معمولاً آقايان مراجع و بزرگان در درس خارج يك مسأله اي را مطرح مي كنند و اقوال ديگران را يكي يكي ذكر مي كنند، سپس يكي را نقد مي كنند و ديگري را تأييد، و سرانجام يكي از آن نظرات را مي پذيرند، يا نظريه ديگري را انتخاب مي كنند. ولي ايشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمي كنند بلكه ابتدا مسأله را مطرح مي كنند و بعد روند استدلالش را بيان مي كنند. اگر شاگرد آراء علماء را ديده و مطالعه كرده باشد، مي فهمد كه دليلي را كه استاد ذكر مي كند چه كسي گفته است، و اشكال يا تأييدي را كه مي كند مي فهمد به سخن چه كسي اشكال يا قول چه كسي را تأييد مي كند. لذا هر كس بخواهد در درس ايشان شركت كند بايد مباني و نظرات آقايان ديگر را ديده باشد. »

آيت الله محمد حسين احمدي فقيه يزدي درباره شيوه درس ايشان مي گويد:
« نوعاً ايشان چند مسئله اصلي يا فرعي را كه عنوان مي فرمودند بعد از توجه به ظرافتهاي حديث و روايت و يا آيه شريفه اي كه دلالت بر موضوع بحث داشت، مقايسه اي بين موضوع بحث و ساير بحثهاي مشابه مي نمودند و دقت عقلي و فكري خاصي در تعادل آن دو انجام مي دادند، آنگاه نتيجه مي گرفتند كه انصافاً نتيجه علمي و جديد بود. و حقيقتاً مطلبي را كه ذكر مي كردند ناشي از اوج و عظمت ديد و فكرشان بود كه از ائمه عليهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحيح نيز هم اين گونه بحث و تجزيه و تحليل كردن است. »

موعظه در درس
حجة السلام والمسلمين قدس، امام جمعه كلاچاي كه خود سالها در درس ايشان حضور داشته است مي گويد:
« روال آيت الله العظمي بهجت اين بود كه پيش از شروعِ درس، حدود ده دقيقه موعظه مي كرد، ولي نه به عنوان موعظه بلكه به عنوان حكايت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود كه منظور اصلي آيت الله مصباح يزدي كه سالها در درس خارج فقه ايشان شركت مي كردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمي، استفاده از روحيه ملكوتي آقا بوده است. »
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت گاهي داستاني را يا حديثي را نقل مي كردند كه براي ما تعجب آور بود ايشان چه اصراري دارند كه بر مطالب معلوم و روشن تكيه مي كنند، از جمله مطلبي كه ايشان در تذكّرات پيش از درس اصرار مي كردند امامت امير المؤمنين عليه السلام بود، ما تعجب مي كرديم كه ما مگر در آن حضرت شك داريم كه ايشان اين قدر اصرار دارند كه دلائل امامت حضرت علي عليه السلام را براي ما بيان كنند. يك خورده ته دلمان گله مند بوديم كه چرا به جاي اين مطالب يك چيز هايي كه بيشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقي و معنوي ) مطالبي را نمي گويند. اما بعد از اين كه به پنجاه- شصت سالگي رسيديم، در بسياري از مباحث ديديم كه آن نكته هايي كه ايشان چهل سال پيشتر در درسشان درباره امامت علي عليه السلام مي فرمودند به دردمان مي خورد. گويا ايشان آن روز مي ديد كه يك مسائلي بناست در آينده مورد غفلت و تشكيك قرار بگيرد.

شايد اگر توجه هاي ايشان نبود ما انگيزه اي نداشتيم درباره اين مسائل مطالعه اي داشته باشيم، حتي از نكته هايي كه ايشان چهل سال پيش بيان مي كردند امروز بنده در نوشته هايم در مورد مسائل اعتقادي يا جاهاي ديگر استفاده كرده‌ام. »

جايگاه علمي
گواهي استادان و هم دوره ايها و نيز شاگردان برجسته كه بخشي از آن در ذيل مي آيد نمايانگر دقت نظر و نبوغ برجستگي علمي ايشان است:
از آن جمله گويند:
روزي ايشان در درس كفايه يكي از شاگردانِ مرحوم آخوند خراساني به نحوه تقرير مطالب آخوند خراساني توسط استاد اعتراض مي كند، ولي با توجه به اينكه از همه طلاب شركت كننده در درس كم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدي پيش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مي گيرد، ولي در آن هنگام ناگهان استاد وارد مي شود و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان مي گردد. سپس خطاب به آنان مي فرمايد: « با آقاي بهجت كاري نداشته باشيد. » همه ساكت مي شوند آنگاه استاد ادامه مي دهد: « ديشب كه تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مي كردم متوجه شدم كه حقّ با ايشان است » و پس از اين سخن، از جديت و نبوغ آيت الله بهجت تمجيد مي نمايد.
يكي از دانشمندان نجف مي گويد:
« ايشان در درس، به مرحوم آيت الله غروي امان نمي داد، و پيوسته بحثها را مورد نقد قرار مي داد. »

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نيز مي گويد:
« ايشان با اظهار نظرهاي دقيق و اشكالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب كرده بود كه چند روزي مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ايرادها براي ما هم مفيد بود؛ ولي آقاي بهجت براي گريز از شهرت ديگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مي دادند معلوم مي شد اگر بالاتر از ديگران نباشند بي شك كمتر از آنان نيستند. »

مرحوم علامه محمد تقي جعفري مي گويد:
« آن هنگام كه در خدمت آقا شيخ كاظم شيرازي مكاسب مي خوانديم، آيت الله بهجت نيز كه اينك در قم اقامت دارند، در درس ايشان شركت مي نمودند، خوب يادم هست كه وقتي ايشان اشكال مي كردند آقا شيخ كاظم با تمام قوا متوجه مي شد، يعني خيلي دقيق و عميق به اشكالات آقاي بهجت توجه مي كرد، و همان موقع ايشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. »

آيت الله سيد محمد حسين طهراني در كتاب انوارالملكوت مي نويسد:
« آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني، وصيّ سيد علي آقاي قاضي مي فرمودند: آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني حاضر مي شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سيّد باز مي گشتند بعضي از طلابي كه در درس براي آنها اشكالاتي باقي مانده بود به حجره ايشان مي رفتند و اشكالشان را رفع مي نمودند. و چه بسا ايشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مي پرسيدند و ايشان هم مانند بيداري جواب مي دادند جواب كافي وشافي، و چون از خواب بر مي خاستند و از قضايا و پرسشهاي در حال خواب با ايشان سخن به ميان مي آمد ابداً اطلاع نداشتند و مي گفتند: هيچ به نظرم نمي رسد و از آنچه مي گوييد در خاطرم چيزي نيست. »
آيت الله مشكيني مي گويد:
« ايشان از جهت علمي ( هم در فقه و هم در اصول ) در يك مرتبه خيلي بالايي در ميان فقهاي شيعه قرار دارند. »

حجة السلام و المسلمين امجد مي گويد:
« ايشان در علميت در افق اعلي است. فقيهي است بسيار بزرگ، و معتقدم كه بايد مجتهدين پاي درسشان باشند تا نكته بگيرند و بفهمند، و حق اين است كه درس خارج را بايد امثال آيت الله بهجت بگويند نه آنهايي كه به نقل اقوال بسنده مي كنند. »


تشويق بزرگان به شركت در درس ايشان

آيت الله مصباح مي گويد:
« اولين چيزي كه ما را جذب كرد آن جاذبه معنوي و روحاني ايشان بود. ولي تدريجاً متوجه شديم كه ايشان از لحاظ مقامات علمي و فقاهت هم در درجه بسيار عالي قرار دارد. اين بود كه سعي كرديم خدمت ايشان درسي داشته باشيم تا وسيله اي باشد هم از معلومات ايشان بهره اي ببريم، و هم بهانه اي باشد كه هر روز خدمت ايشان برسيم و از كمالات روحي و معنوي آقا بهره مند شويم. كتاب طهارت را در خدمت ايشان شروع كرديم، ابتدا در يكي از حجرات مدرسه فيضيه چند نفر از دوستان شركت مي كردند، و بعد از گذشت يك سال، يكي دو سالي هم در حجره اي در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي) خدمت ايشان درس داشتيم، و بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان مي رفتيم كه يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم، و بعد يك دوره هم مكاسب و خيارات را كه تقريباً حدود 15 سال ادامه پيدا كرد. ما در درس ايشان استفاده هايي مي برديم كه در بسياري از درسها كمتر يافت مي شد. »

شهيد بزرگوار استاد مطهري(ره) نيز به درس ايشان عنايت خاصّي داشتند. آيت الله محمد حسين احمدي يزدي در اين رابطه مي گويد:
« آيت الله شهيد مطهري درباره درس آيت الله بهجت به ما خيلي سفارش مي كرد و مي فرمود: حتماً در درس ايشان شركت كنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شركت كنيد.»

استاد خسرو شاهي مي گويد:
« بنده در درس فقه خارج خيارات آيت الله العظمي شيخ مرتضي حائري شركت مي كردم. ايشان اواخر عمر مريض بودند و درسشان تعطيل شد. يك روز وقتي كه آيت الله حايري از حرم بيرون مي آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض كردم: ان شاء الله درس را شروع مي فرماييد؟
فرمودند: نه. بعد فرمودند:
« شما كه جوان هستيد من يك ضابطه اي را در اختيار شما قرار بدهم، و آن اينكه درس كساني شركت بكنيد كه فقط نقل اقوال نكنند، بلكه اقوال را بررسي كرده و نكاتي را در درس بيان كنند كه در فعليت رساندن ملكه اجتهاد خيلي سودمند باشد. چون درسي براي شما مفيد است كه اين ملكه اجتهاد را از قوه به فعليت برساند، و تنها به نقل اقوال كفايت نكند. »
من همان جا به ايشان عرض كردم: جناب عالي كسي را با اسم براي ما معرفي بفرماييد. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض كردم: من در درس آيت الله العظمي بهجت شركت مي كنم. ايشان اظهار رضايت نمود و تبسم كردند و فرمودند: « درس ايشان از نظر دقت و محتوا همين قاعده و ضابطه اي را كه به شما گفتم دارد، خوب است كه در درس ايشان شركت مي كنيد. درس ايشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمي هم از جهت اخلاقي، اين درس را ادامه بدهيد. »
تأليفات

حضرت آيت الله بهجت داراي تأليفات متعددي در فقه و اصول هستند كه خود براي چاپ اكثر آنها اقدام نكرده اند، و گاه به كساني كه مي خواهند آنها را حتي با غير وجوه شرعيه چاپ كنند، اجازه نمي دهند و مي فرمايند: هنوز بسياري از كتابهاي علماي بزرگ سالهاست كه به گونه خطي مانده است، آنها را چاپ كنيد نوبت اينها دير نشده است.

فهرست عمده تأليفات ايشان كه برخي نيز با اصرار و پشتكاري برخي از شاگردانشان به چاپ رسيده، عبارتند از:


الف) كتابهاي چاپ شده:

1. رساله توضيح المسائل ( فارسي و عربي )

2. مناسك حجّ
دو كتاب فوق توسط برخي از فضلا بر اساس فتاوي ايشان تأليف و پس از تأييد آقا به چاپ رسيده است.

3. وسيله النجاة
اين كتاب در بردارنده نظرات فقهي ايشان در اكثر ابواب فقه است كه در متن وسيله النجاه آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) گنجانده شده و نهايتاً جلد نخست آن با تأييد ايشان به چاپ رسيده است.

4. جامع المسائل
اين كتاب مجموعه حواشي ايشان بر كتاب « ذخيره العباد» استادش آيت الله العظمي محمد حسين غروي اصفهاني، و نيز تكميل آن تا آخر فقه مي باشد، كه قسمتهايي از آن ابتدا با نام « ذخيره العباد» با حروفچيني نه چندان زيبا و در تعداد نسخه اندك در اختيار برخي از شاگردان و خواصّ ايشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از اين مجموعه كه قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر كثرت فروع فقهي كه توسط حضرت آيت الله بهجت بر اصل كتاب افزوده شده و جامعيت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت برخي از شاگردان ايشان به چاپ رسيد.



ب) تأليفات آماده چاپ و نشر:

1. جلد اول از كتاب صلوة
آيت الله بهجت در اين كتاب با سبكي ويژه و تلخيص مطالب به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» به بيان نظريات نو و ابتكاري خويش پرداخته اند.

2. جلد اول از دوره اصول
اين كتاب تقريبا " به ترتيب « كفايه الاصول» نگارش يافته است، و بارها توسط ايشان مورد مداقّه و تجديد نظر قرار گرفته، و نظرياتي نو در بسياري از مباحث اصول را در بردارد.

3. تعليقه بر مناسك شيخ انصاري
اين كتاب در بردارنده نظرات ايشان درباره مناسك حجّ مي باشد.


ج) تأليفاتي كه هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:

1. بقيه مجلّدات دوره اصول

2. حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري
كه به ترتيب مكاسب شيخ انصاري(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثي كه در مكاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش يافته است، ايشان در اين دوره از مباحث فقهي نظرات جديدي را ارائه داده اند.

3. دوره طهارت
در اين كتاب نيز آيت الله بهجت بسان دوره « كتاب الصلوة » به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» با تلخيص و نو آوري نظرات خويش را مطرح نموده اند.

4. بقيه مجلّدات دوره كتاب الصلوة

همچنين ايشان در تأليف سفينة البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمي (ره) همكاري داشته اند، و قسمت زيادي از سفينة البحار خطي، به خط ايشان نوشته شده است.

شاگردان

با توجه به اينكه ايشان به خاطر شهرت گريزي عمدتاً در منزل خود تدريس مي كردند، با وجود اين افراد بسياري از محضر آن جناب استفاده كرده و مي كنند. كه برخي از آنان خود صاحب رساله و فتوي مي باشند، اينك نام بعضي ديگر از آنان را با حذف القاب ذكر مي كنيم:

1. محمد تقي مصباح يزدي.
2. عبدالمجيد رشيد پور.
3. سيد مهدي روحاني.
4. علي پهلواني تهراني.
5. مختار امينيان.
6. محمدهادي فقهي.
7. هادي قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ايماني.
10. محمد حسن احمدي فقيه يزدي.
11. محمد حسين احمدي فقيه يزدي.
12- مسعودي خميني
13- سيد رضا خسروشاهي.
14- اسماعيل عابدي.
15- حسن لاهوتي
16- عزيز علياري
17- سيد محمد مؤمني
18- حسين مفيدي
19- محمد كريم پارسا
20- جواد محمد زاده تهراني
21- سيد صابر مازندراني
22- شهيد نمازي شيراز
23- مهدي هادوي

[External Link Removed for Guests]
آخرین ويرايش توسط 4 on sokuteasemuni, ويرايش شده در 0.
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

تصاويري از ايشان:

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

آيت‌الله بهجت (ره) از نگاه امام خميني قدس سره و ديگر علما

نگاه امام خميني و ديگر علما در رابطه با آيت‌الله بهجت (ره) را در زير مي‌خوانيم:

1. امام خميني (ره):
امام (ره) عنايت خاصي به آيت‌الله بهجت داشتند، نقل چند جريان در اين ارتباط، مدعاي ما را اثبات مي كند:
آيت الله مسعودي مي گويد:
" من در ضمن چهار پنج سالي كه خدمت امام بودم يادم هست كه دو سه مرتبه امام فرمود: فلاني، فردا صبح مي خواهيم برويم منزل آقاي بهجت. و فرداي آن روز بلند مي شديم و مي آمديم منزل ايشان، همين منزلي كه اكنون در آن ساكن هستند، و در اولين اتاق ورودي با همين فرشهايي كه الان موجود است يكي دو دقيقه مي نشستيم، سپس امام اشاره مي كردند و من بيرون مي رفتم و ايشان حدود نيم ساعت با آقاي بهجت به گفتگو مي پرداختند بعد امام بيرون مي‌آمدند و مي رفتيم. اما اينكه درباره چه مسائلي گفتگو مي كردند، نمي دانم خودشان مي دانستند و خدا.
همچنين دو سه مرتبه در همان بحبوحه نهضت 41 يا 42 آقاي بهجت به من فرمودند كه شما به آقاي خميني بگوييد فردا صبح ساعت فلان دو رأس گوسفند قرباني كند و من مي آمدم به امام اطلاع مي دادم، ايشان هم بلا فاصله به من مي گفت شما به قصاب ( آقاي فرجي كه اكنون نيز در قيد حيات هست ) بگوييد دو رأس گوسفند از طرف ما قرباني كند بعد پولشان را مي دهيم.
بار ديگر نيز آقاي بهجت به من پيغام داد كه به امام بگويم: سه رأس گوسفند قرباني كند، آقا هم بلافاصله دستور داد سه رأس قرباني كنند.
اينها همه مسائلي بود كه بين امام و آيت الله بهجت بود و ما فقط ظواهرش را مي ديديم و از باطنش اطلاع نداشتيم.
نيز هنگامي كه امام در جماران ساكن بودند آقاي بهجت به من فرمودند: يك نامه كوچكي دارم شما اين را به آقا برسانيد، من نامه را گرفتم توي پاكت گذاشتم و بردم در جماران خدمت امام دادم.
در هر صورت رابطه اين دو بزرگوار خيلي تنگاتنگ بود، چندين بار نيز حضرت امام با آقاي شيخ حسن صانعي منزل آقاي بهجت رفتند؛ زيرا هنگامي كه امام قم بودند من و آقاي شيخ حسن صانعي هميشه در خدمت امام بوديم.

آيت الله بهجت هم به امام عنايت خاصي داشتند.
يكي از شاگردان امام قدس سره در خاطره اي مي گويد: "پس از آزادي حضرت امام از زندان و ورودشان به قم در سال 1341 هـ.ش. مردم در تمام محله هاي قم جشن گرفتند و منزل هر روز آكنده از جمعيت بود، در آن زمان حضرت آيت الله العظمي بهجت نيز از كساني بود كه هر روز به منزل امام تشريف مي آوردند و مدتي بر در يكي از حجرات بيت ايشان مي ايستادند وقتي به ايشان پيشنهاد شد كه شايسته نيست بيرون اتاق بايستيد، لااقل در داخل اطاق بنشينيد. ايشان در جواب فرمود: من بر خود واجب مي دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده به اينجا آمده و دقايقي بايستم و سپس باز گردم. "

آيت الله مصباح نيز در اين باره مي گويد:
" مرحوم آقا مصطفي(ره) از پدرشان مرحوم امام (ره) نقل مي‌كرد:
آقا معتقدند جناب آقاي بهجت داراي مقامات معنوي بسيار ممتازي هستند.

از جمله مطالبي كه از پدرشان درباره آقاي بهجت نقل مي كردند اين بود كه: ايشان داراي موت اختياري هستند، يعني قدرت اين را دارند كه هر وقت بخواهند روح خويش را از بدن به اصطلاح خلع كنند و بعد مراجعت كنند. اين يكي از مقامات بلندي است كه بزرگان در مسير سيروسلوك عرفاني ممكن است به آن برسند، و همينطور مقامات معنوي ديگري در معارف توحيدي كه زبان بنده ياراي بحث درباره اين زمينه ها را ندارد. "

هم او در جاي ديگر مي گويد:
" مرحوم حاج آقا مصطفي از قول امام نقل مي كردند: وقتي امام (كه ارتباط نزديكي با مرحوم آقاي بروجردي داشتند ) ديده بودند كه زندگي آقاي بهجت خيلي ساده است، براي كمك به زندگي ايشان يك وجهي از مرحوم آقاي بروجردي گرفته بودند، وقتي آورده بودند براي آقاي بهجت ايشان قبول نكرده بودند و امام هم مصلحت نمي ديدند آن وجه را برگردانند، به هر حال با يك چاره انديشي حضرت امام فرموده بودند ( اين طور كه نقل كردند ): من از مال خودم به شما مي بخشم، و شما اجازه بدهيد من اين را ديگر بر نگردانم. تا اينكه به اين صورت ايشان به عنوان هبه از ملك شخصي حضرت امام قبول كردند. "
باز آيت الله يزدي در مورد عنايت ويژه حضرت امام به ايشان مي گويند:
" در يكي از شرفيابي هاي خبرگان رهبري به خدمت حضرت امام راحل رحمه الله، از ايشان رهنمودي براي مسائل اخلاقي خواسته شد، حضرت امام، خبرگان را به حضرت آيت الله العظمي بهجت حواله دادند. و در جواب اظهار خبرگان كه ايشان كسي را نمي پذيرد، فرمودند: آنقدر اصرار كنيد تا بپذيرد. "

2. علامه طباطبايي (ره):
" ايشان (آيت الله بهجت) عبد صالح است. "


3. آيت الله بهاء الديني (ره):
" الآن ثروتمند ترين مرد جهان ( از جهت معنوي ) آقاي بهجت است. "

4. آيت الله فكور (ره):
آيت الله محمد حسن احمدي مي گويد: آيت الله فكور خيلي نسبت به آقاي بهجت عنايت داشتند و مي فرمودند:
" آقاي بهجت از جمله افرادي هستند كه مخصوصاً در صراط معنويت فوق العاده هستند. "


5. آيت الله حاج سيد عبدالكريم كشميري(ره):
از محضر ايشان سؤال شد: اكنون چه كسي را به عنوان استاد كامل معرفي مي كنيد؟
فرمودند: " آقاي بهجت، آقاي بهجت. "


6. آيت الله سيد احمد فهري:
از ايشان نيز پرسيده شد: اكنون چه كسي را به عنوان استاد كامل معرفي مي كنيد؟
فرمودند: " آقاي بهجت، آقاي بهجت. "


7. آيت الله شيخ عباس قوچاني (ره):
آقاي مصباح مي گويد:
" از جمله كساني كه درباره حضرت آقاي بهجت اعتقاد به كمالات فوق العاده داشت آقا شيخ عباس قوچاني، جانشين مرحوم آقاي قاضي در مسائل اخلاقي و عرفاني بودند كه در نجف متوطن بود ( و فرزندش نماينده ولي فقيه در ستاد مشترك است.)
ايشان مي فرمود: وقتي كه آقاي بهجت خيلي جوان بودند و هنوز سنشان به بيست نرسيده بود ( تعبيرشان اين بود كه هنوز محاسنشان درست در نيامده بود ) به مقاماتي رسيده بودند كه ما به واسطه ارتباط نزديك و رفاقت صميمانه اي كه داشتيم اطلاع پيدا كرديم، و ايشان از من عهد شرعي گرفتند تا زنده هستم آنها را جايي نقل نكنم. و به نظرم همين موت اختياري را مطرح مي كردند. "
كسي كه در آن سن به اين مقامات رسيده باشد بايد حدس زد كه در سن هشتاد سالگي و بعد از يك عمر طولاني سيروسلوك و استقامت در راه بندگي خدا و انجام وظايف، به چه پايه اي از قرب خدا رسيده باشد. وهمين باعث مي شود كه هر مؤمن پاك سرشتي كه ايشان را مي بيند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادي ايشان را، و اگر كسي مؤفق بشود در نمازهاي ايشان شركت كند، مايه بركات بسيار زيادي است.


8. آيت الله مشكيني:
" ايشان (آيت الله العظمي بهجت) از جهت علمي هم در فقه و هم در اصول، در يك مرتبه خيلي بالايي در ميان فقهاي شيعه قرار دارند، و از جهت تقوا و كمالات و عظمت روحي در مرحله اي بالاتر از آن مي باشند، و استاداني كه ايشان از آنها استفاده كرده اند نيز در مقام خيلي بالايي قرار دارند كه ما بايد مانند ستاره ها به آنها بنگريم؛ لذا سزاوار است كه در اطراف وجود ايشان كتابها نوشته شود. "


9. آيت الله علامه محمد تقي جعفري(ره):
" اينكه در روايات آمده است كه " هر كس عالمي را در چهل روز زيارت نكند، مات قلبه ( قلبش مي ميرد) و همچنين " زيارة العلماء أحبّ إلي الله تعالي من سبعين طوافاً حول البيت: زيارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه {خدا} مي باشد. " مصداق بارز "علما " آيت الله بهجت هستند. صرف ديدن و ملاقات كردن ايشان خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ايشان را مي بينم تا چند روز اثر اين ملاقات در من باقي است، و در واقع هشدار دهنده براي ما مي باشد. "


10. آيت الله بُدلا:
" وضع مقامات آقاي بهجت از همان زماني كه درس آيت الله بروجردي مي رفتيم روشن بود، و معلوم بود كه ايشان لياقت چنين مقاماتي را دارند. "


11. آيت الله مصباح:
" آيت الله بهجت جامع دقتهاي مرحوم آقا ميرزا محمد تقي شيرازي از طريق شاگردان بر جسته شان آقا شيخ محمد كاظم، و همينطور نوآوريهاي مرحوم آقاي نائيني و مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني، و تربيتهاي معنوي مرحوم آقاي قاضي مي باشند.
اين استادان يك شخصيت جامع الاطرافي به وجود آورده اند كه نعمت بسيار بزرگي در عصر ما به حساب مي آيد، و جا دارد كه از لحظه لحظه عمر ايشان استفاده برده شود. البته كساني كه لياقتش را داشته و قدر شناس باشند.
همينطور خداي متعال به ايشان ويژگيهاي شخصي و استعدادهاي ذاتي عطا فرموده كه جنبه كسبي ندارد و خدادادي است، با اين وصف ايشان مقامات معنوي خود را كتمان مي كنند و كساني كه اطلاعي داشته باشند اجازه گفتن ندارند. "

و نيز آقاي مصباح مي فرمايد:
" آيت الله بهجت هم در مسائل علمي فوق العاده دقيق هستند و بدان اهتمام دارند و واقعاً درس را يك وظيفه واجب جدّي مي دانند و تحقيق در مسائل فقهي را بسيار اهميت مي دهند، و هم در مسائل عبادتي و معنوي اهتمام كافي دارند و آنها را يك بال ديگري براي پرواز انسان تلقي مي كنند كه هيچ كدام بدون ديگري كارساز نيست. "


12. آيت الله طاهري شمس:
" آيت الله العظمي بهجت به يك افقي رسيده كه وقتي به احكام و دستورات اسلام نگاه مي كنند، فتوايي را مي دهند كه مورد رضا و توجه خدا هست و خلاف در آن نيست. "


13. آيت الله شيخ جواد كربلايي:
" در اين چند سال كه در تهران و قم هستم از بعضي اشخاص درباره آيت الله العظمي بهجت مطالبي شنيدم كه حاكي از اين است كه ايشان واجد الطاف خاصه الهي هستند، " هنيئاً له ثم هنيئاً له: گوارايش باد، و گوارايش باد! " بنده زبان حالم به ايشان اين است:
هر چند بردي آبم، رو از درت نتابم
جور از حبيب خوشتر، كز مدعي رعايت
اي آفتاب خوبان! مي سوزد اندرونم
يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت

و نيز عرضه مي دارم:
اگر شراب خوري، جرعه اي فشان بر خاك
به مذهب همه، كفرطريقت است امساك "


14. آيت الله آذري قمي:
" حضرت آيت الله العظمي بهجت شاگرد آيت الله العظمي نائيني و آيت الله العظمي محقق اصفهاني هستند، سوابق درخشانش در تحصيل و تدريس غير قابل انكار است، به طوري كه بعضي از فضلاي با سابقه حوزه علميه قم 15 سال از محضر درس ايشان استفاده شاياني كرده اند. و اكنون خود آنان از مجتهدين به نام هستند.
علاوه بر علم، در عمل و تقوا و ورع نيز ايشان در شهر قم زبانزد خاص و عام است، و به قول بعضي از دوستان ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلكه عين تقوا و مجسمه تقواست، و تقوا و عدالت يكي از بهترين صفات مرجع تقليد است كه در ايشان يافت مي شود. "


15. آيت الله مسعودي خميني:
" امثال آقاي بهجت هميشه در هر دوران كم بوده اند، بايد از ايشان استفاده كرد. و بخصوص از نظر اخلاقي و معنوي سطح بالايي دارد، همه و بويژه جوانان و كساني كه دنبال اخلاقيات مي باشند خدمت ايشان بروند و درس اخلاق بگيرند، حتي چهره اخلاقي و معنوي آقا خيلي كارساز است. "


16. حجة السلام والمسلمين فقهي:
" اگر شجره طيبه انسانيت غير از چهارده معصوم ميوه سالم داده باشد كه حتما " داده است يكي از آن ميوه هاي سالم وجود مقدس آيت الله العظمي بهجت است. "


17. يكي از فضلاي نجف:
" ايشان [آيت الله بهجت] در جواني دانشمند، مجتهد مسلم و مورد وثوق و اعتماد خواص بود. تا حدي كه در سفر به كربلاي معلّي، آقايان علما بالاتفاق به ايشان اقتدا مي كردند. "


18. مؤلف كتاب گنجينه دانشمندان:
" آيت الله اقاي حاج شيخ محمد تقي بهجت غروي فومني از آيات و مدرسين بزرگ و دانشمندان به نام حوزه علميه قم و از مفاخر گيلان و شهرستان فومن مي باشند، و حقا " عالمي برجسته و دانشمندي شايسته و مهذّب و بارع و متقي و پارسا و معرض از تظاهرات و اجتماعات و دائم الذكر و مورد توجه افاضل مدرسين و دانشمندان حوزه علميه قم مي باشند. "


19. آيت الله محمد حسين احمدي فقيه يزدي:
" روز قيامت كه روز احتجاج است براي ما يقيني است كه آيت الله العظمي بهجت جزء حجتهاي الهي هستند، و اگر ما واقعاً نتوانيم از محضرشان درست استفاده كنيم و درست تربيت بشويم محكوم مي شويم و نمي توانيم جواب صحيح الهي را بدهيم. "


20. حجة الاسلام والمسلمين امجد:
" ايشان از مفاخر عصر ما هستند، كساني كه كم و بيش با ايشان آشنايي دارند مي دانند كه در يك اوج بالايي از علم و معنويت قرار دارند... بنده معتقدم آقاي بهجت در علم و معنويت نظير ندارد. به تعبير ديگر: ايشان فرشته روي زمين هستند، بايد از بركات وجود ايشان استفاده كرد. "


21. استاد خسرو شاهي:
" شناختن آيت الله العظمي بهجت و كمالات ايشان جز به تهذيب نفس و توسعه وجودي ممكن نيست، و هر كسي با توجه به سعه وجودي خودش مي تواند درك كند، بنابراين براي شناخت كمالات ايشان بايد تهذيب نفس كرد و وجود خود را توسعه داد تا از كمالات آقا بهره بيشتري برد. "


22. استاد هادوي:
" آيت الله بهجت تجلي يك عمر سير وسلوك و جهاد و تلاش در راه خدا و براي رسيدن به حقيقت است. و به عبارت كوتاهتر: ايشان تنديس يك عمر مجاهدت هستند. "

[External Link Removed for Guests]
آخرین ويرايش توسط 1 on sokuteasemuni, ويرايش شده در 0.
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

23 خاطره از آيت‌الله العظمي بهجت

به گزارش خبرنگار "سرويس فضاي مجازي " خبرگزاري فارس، آيت الله العظمي شيخ محمد تقي بهجت فومني اواخر سال 1334 هجري قمري در خانواده‌اي مومن و تقوا پيشه، در شهر فومن چشم به جهان گشود و ساعت 15 و 10 دقيقه امروز به علت ايست قلبي به بيمارستان حضرت ولي عصر قم منتقل شد و علي‌رغم تلاش پزشكان در آنجا دار فاني را وداع گفت.
23 خاطره‌ نقل شده از اين عالم رباني به شرح زير است:

1. ارزش نماز اول وقت
آقاي مصباح مي گويد: آيت الله بهجت از مرحوم آقاي قاضي (ره) نقل مي كردند كه ايشان مي فرمود:« اگر كسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرا لعن كند! و يا فرمودند: به صورت من تف بيندازد. »
اول وقت سرّعظيمي است « حافظوا علي الصلوات: در انجام نمازها كوشا باشيد. »
خود يك نكته اي است غير از « أقيموا الصلوة: و نماز را بپا داريد. » و همچنين كه نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقيد باشد كه نماز را اول وقت بخواند في حدّ نفسه آثار زيادي دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »


2. زنده نگه داشتن سنت
حجة السلام والمسلمين قدس، يكي از شاگردان آيت الله بهجت مي گويد:
« آقا هميشه سفارش مي كردند براي احياي شريعت نگذاريد سنتها فراموش شود وعرفيات يا بدعتها جاي آن را بگيرد.
روزي فرمودند:
« مرحوم حاج شيخ مرتضي طالقاني ( ازاستادان اخلاق و علماي بزرگ نجف، كه استاد اخلاق آقا نيز بوده است ) همراه با عده اي از علما از جمله آيت الله العظمي خوئي به افطار دعوت بودند، وقتي غذا آماده مي شود و همگي سر سفره مي نشينند حاج شيخ مرتضي طالقاني مي فرمايد: نمك در سفره نيست و اقدام به تناول غذا نمي كنند. با اينكه بين مجلس افطاريه تا آشپزخانه بسيار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه اي ديگر غذا مي آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقاني دست به غذا دراز نمي كند و ديگران حتي آيت الله خوئي نيز به احترام ايشان غذا شروع نمي كنند و طول مي كشد تا نمك را بيآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آيت الله خوئي خطاب به ايشان مي فرمايد: حضرت آقا، اگر شما به اين اندازه به ظاهر سنت مقيد هستيد كه اگر كمي نمك تناول نكنيد غذا نمي خوريد، پس در اين گونه مجالس كمي نمك با خود همراه داشته باشيد تا مردم را منتظر نگذاريد. آقاي طالقاني فوراً دست به جيب برده و كيسه كوچكي را درآورده و مي فرمايد: با خودم نمك داشتم ولي مي خواستم سنت اسلامي پياده شود و متروك نباشد. »


3. آقائي و بزرگواري ائمه عليهم السلام
باز آقاي قدس مي گويد: روزي آقاي بهجت در رابطه با بزرگواري و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله عليهم ـ فرمودند:
« در نزديكي نجف اشرف، در محل تلاقي دو رودخانه فرات و دجله آباديي است به نام «مصيب»، كه مردي شيعه براي زيارت مولاي متقيان امير المؤمنين عليه السلام از آنجا عبور مي كرد و مردي از اهل سنت كه در سر راه مرد شيعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون مي دانست وي به زيارت حضرت علي عليه السلام مي رود او را مسخره مي كرد.
حتي يك بار به ساحت مقدس آقا جسارت كرد، و مرد شيعه خيلي ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خيلي بي تابي كرد و ناله زد كه: تو مي داني اين مخالف چه مي كند.
آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقي دارد كه هر چه بكند در دنيا نمي توانيم او را كيفر دهيم. شيعه مي گويد عرض كردم: آري، لابد به خاطر آن جسارتهايي كه او مي كند بر شما حق پيدا كرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزي در محل تلاقي آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مي كرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيد الشهدا عليه السلام به خاطرش افتاد و پيش خود گفت: عمر بن سعد كار خوبي نكرد كه اينها را تشنه كشت، خوب بود به آنها آب مي داد بعد همه را مي كشت، و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت، از اين جهت بر ما حقي پيدا كرد كه نمي توانيم او را جزا بدهيم.

آن مرد شيعه مي گويد: از خواب بيدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سني با من برخورد كرد و با تمسخر گفت: آقا را ديدي و از طرف ما پيام رساندي؟! مرد شيعه گفت: آري پيام رساندم و پيامي دارم. او خنديد و گفت: بگو چيست؟ مرد شيعه جريان را تا آخر تعريف كرد. وقتي رسيد به فرمايش امام عليه السلام كه وي به آب نگاهي كرد و به ياد كربلا افتاد و ...، مرد سني تا شنيد سر به زير افكند و كمي به فكر فرو رفت و گفت: خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسي نگفته بودم، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علياً أميرالمؤمنين وليّ الله و وصيّ رسول الله و شيعه شد.»


4. انديشه اي كه بهتر از عبادت يك سال است
آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا مي فرمود: يكي از علماي بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را كه در اطاق آقا خوابيده بود صدا زد و گفت: برخيز و چند ركعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند ركعت نماز خواند. ولي آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد كه: پسرم، پا شو چند ركعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولي ديد فرزندش از رختخواب بر نمي خيزد، براي بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فكر مي كنم، همان فكري كه درباره آن در روايت آمده است كه: امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
« تفكر ساعة خير من عباده سنه: يك ساعت تفكر بهتر از يك سال عبادت است. »
آيت الله العظمي بهجت فرمودند: آقا پرخاش كرد و فرمود: ... و خود آيت الله بهجت كلمه را بر زبان جاري نكرد، ولي ما همه فهميديم كه آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فكري از عبادت يك يا شصت سال بهتر است كه انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اينكه انسان وقت نماز شب دراز بكشد و فكر بكند و به اين بهانه از خواندن آن شانه خالي كند. »

5. شخصيت ممتاز آقا شيخ محمد حسين كمپاني
آيت الله مصباح مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمد حسين طوري بود كه اگر كسي به فعاليتهاي علمي اش توجه مي كرد تصور مي كرد در شبانه روز هيچ كاري غير از مطالعه و تحقيق ندارد، و اگر كسي از برنامه هاي عبادي ايشان اطلاع پيدا مي كرد فكر مي كرد غير از عبادت به كاري نمي پردازد.
مرحوم آقا شيخ محمد حسين مي گفت: من سيزده سال در درس مرحوم آخوند خراساني، صاحب كفايه شركت مي كردم، در طول اين سيزده سال يك شب موفق نشدم كه در درس ايشان حضور پيدا كنم ( و ظاهراً درسشان را شبها ايراد مي فرمودند ) آن يك شب نيز به زيارت كاظمين مشرف شده بودم و در هنگام برگشتن مشكلي پيش آمد كه به موقع نرسيدم، در بين راه كه مي آمدم حدس مي زدم كه امشب چه مطالبي را بيان خواهند كرد. پيشاپيش آنها را نوشتم.
به نجف كه رسيدم و با دوستان صحبت كردم ديدم تقريباً همه مطالبي كه بيان فرموده بودند چيزهايي بوده كه من پيشاپيش حدس زده و نوشته بودم، و تقريباً نوشته هاي من چيزي از درس كم نداشت.
ايشان با اينكه چنين موقعيت علمي داشتند و درس استاد را پيشاپيش مي توانستند حدس بزنند و بنويسند، در عين حال مقيد بودند كه حتي يك شب درس استاد از او فوت نشود.

در كنار اين فعاليتهاي علمي آن قدر مقيد به برنامه هاي عبادتي بودند، كه هر كس اينها را مي ديد فكر مي كرد كه اصلاً به هيچ چيز غير از عبادت نمي رسد، هر روز زيارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طيار از برنامه هاي عادي ايشان بود. روزهاي پنج شنبه، طبق سنتي كه علماي نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه يا جمعه يك روضه هفتگي دارند كه زمينه اي است براي ديدار دوستان و استادان و شاگردان با همديگر و توسلي هم انجام مي گرفت، مرحوم آقا شيخ محمد حسين در اين روضه شان مقيد بود كه خود پاي سماور بنشيند، و خود او همه كفش ها را جفت كند، و در عين حال زبانش مرتب در حال حركت بود خيلي تند تند يك چيزي را مي خواندند ما متوجه نمي شديم كه اين چه ذكري است كه ايشان اين قدر در نشستن و بر خاستن به گفتن آن مقيد است.
بعد يكي از دوستان كه خيلي با آقا مأنوس بود ( مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي رضوان الله عليه ) از ايشان سؤال كرده بود: آقا، اين چه ذكري است كه شما اين قدر تقيِّد داريد كه حتي بين سلام و احوال پرسي تان آن را ترك نمي كني؟ ايشان لبخندي زده بود و بعد از تأملي فرموده بود: خوب است انسان روزي هزار مرتبه إنا أنزلنا بخواند. »


6. راضي به رضاي الهي
حجة السلام والمسلمين قدس از شاگردان آقا مي گويد:
« يك روز از روزهاي درسي كمي زودتر به خانه آيت الله العظمي بهجت رفتم ـ زيرا ايشان گاهي از اوقات وقتي شاگردان به درس حاضر مي شدند هرچند يك نفر هم بود به اتاق درس مي آمد و تا هنگام آمدن ديگران احياناً جريان و يا حديث و يا نكته اخلاقي را گوشزد مي كردند ـ بنده نيز به طمع مطالب ياد شده قدري زودتر رفتم. خوشبختانه آقا كه صداي « يا الله » حقير را شنيد زودتر تشريف آورد، بعد از احوالپرسي فرمود:
در نجف يكي از آقازاده هاي ايراني كه از اهل همدان و بسيار جوان زيبا و شيك پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامي شهرت داشت، به بيماري سختي گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه اي كه با عصا بيرون مي آمد.

من سعي داشتم كه با او روبرو نشوم، زيرا فكر مي كردم با وصف حالي كه او داشت، از ديدن من خجالت مي كشد، لذا نمي خواستم غمي بر غمش بيفزايم. يك روز از كوچه بيرون آمدم و ديدم او سر كوچه ايستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا اين حرف از دهانم بيرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم كه چه حرفي ناسنجيده اي مگر حال او را نمي بيني! چه نيازي بود از او بپرسي؟ به هر حال خيلي از خودم بدم آمد.
ولي بر خلاف انتظار من، وقتي وي دهان باز كرد مثل اينكه آب يخ روي آتش ناراحتي درونم ريخت، چنان اظهار حمد و ستايش كرد و چنان با نشاط و روحيه ابراز سرور كرد كه گويا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنيدن صحبت هاي او آرام گرفتم و ناراحتي ام بر طرف گرديد. »


7. بركت و عظمت ولايت علي(ع)
هم او مي گويد:
« روزي آقا در ارتباط با ولايت و عظمت آن فرمودند: در نجف يا كاظمين يكي از آقايان قريب 10 يا 15 نفر از اهل علم را براي ناهار دعوت كرده بود ولي فرستاده آقا اشتباهاً طلاب يك مدرسه را كه قريب 60-70 نفر بودند دعوت كرده بود. وقتي ميهمانان آمده بودند وي ديده بود گذشته از اين كه جا براي نشستن آنها كم است غذا نيز خيلي اندك است، بي درنگ به ذهنش خطور كرد كه آيت الله حاج شيخ فتحعلي كاظميني را از جريان با خبر سازد.
وقتي خبر به آقا رسيده بود فرموده بود: دست به كار نشوند تا من بيايم. تا اينكه ايشان تشريف مي آورد و مي فرمايد: يك پارچه سفيد آب نديده برايم بياوريد. و ظرف برنج را وارسي كرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جاي سرپوش مي گذارد و مي فرمايد: حال ظرفها را به من بدهيد، من غذا مي ريزم و شما تقسيم كنيد، و مكرر مي فرموده است:
« ها عليّ (ع) خير البشر، و من أبي فقد كفر: هشدار، كه علي عليه السلام بهترين
انسانهاست، و هر كس [ولايت او] را نپذيرد[ به خدا ] كفر ورزيده است.
بحار الانوار، ج26، ص306، روايت 66 و 68 »
تا اينكه به شرافت مقام شامخ علي عليه السلام تمام ميهمانان را از آن ديگ غذا داده بود و هنوز طعام ديگ به آخر نرسيده بود ».
يكي ديگر از شاگردان آقا (آقاي تهراني) اين قضيه را نقل ميكرد:
« آن گونه كه به ياد دارم حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي فرمودند كه مرحوم حاج ميرزا حسين نوري(ره)، صاحب كتاب «مستدرك الوسائل» در سامراء به شخصي فرموده بودند كه براي شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت كن، ولي شخص قاصد صد نفر را براي شب پنجشنبه دعوت كرده بود ( در حالي كه منظور حاجي نوري(ره) اين بود كه پنجاه نفر براي شب پنجشنبه، و پنجاه نفر براي شب جمعه دعوت كند، و براي شب پنجشنبه غذاي پنجاه نفر را تدارك ديده بود. )
وقتي حاجي از جريان باخبر مي شود مي فرمايد: سريعاً آخوند ملا فتحعلي سلطان آبادي (ره) را كه در سامراء اقامت داشته است، خبر كنيد. مرحوم آخوند به محض اطلاع از قضيه مي فرمايد: غذا را نكشيد تا من بيايم. وقتي تشريف مي آورند مي فرمايد: يك پارچه آب نديده بياوريد، پارچه را مي آورند و ايشان آن را روي ظرف غذا قرار مي دهد و سه بار دست خود را روي پارچه مي كشند و در هر بار مي فرمايند: « ها علي(ع) خير البشر، من أبي فقد كفر. » و بعد مي فرمايند: حالا غذا را بكشيد، غذا را مي كشند و تمام مهيمانها را غذا مي دهند. »


8. ارزش كار خالصانه
باز آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندك باشد، فرمود:
يكي از علماي نجف روزي در مسير راهش به فقيري يك درهم صدقه داد ( البته بيشتر ازآن نداشت ) شب در خواب ديد او را به باغي مجلل و داراي قصري بسيار عالي و زيبا دعوت كرده اند كه نظير آن را كسي نديده بود. پرسيد اين باغ و قصر از آن كيست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب كرد كه من در برابر اين همه تشريفات، عملي انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب كردي؟ گفت:آري. گفتند: تعجب نكن. اين پاداش آن يك درهم شماست. كه خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »

9. نقش مقتضيات در نحوه زندگي بزرگان
هم او مي گويد:
« روزي آقا فرمود: چند نفر از بازاريان تهران به نجف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شيخ انصاري(قدس سره) رسيدند، وقتي وضع ساده خانه و بي آلايش شيخ را ديدند، آهسته به يكديگر مي گفتند: اين است معني پيشوا و مقتدا. يعني علي گونه زيستن، نه مانند ملا علي كني با خانه بيروني و اندروني و با تشكيلات و تشريفات آن چناني. »
شيخ در حال نوشتن بود، و كاملاً به سخنان آنان توجه داشت، نخست كلمه خيلي زننده اي به آنها گفت، سپس فرمود: چه مي گوييد؟ من با چند نفر طلبه سروكار دارم و نيازي به تشريفات بيش از اين ندارم، اما آخوند ملا علي كني با امثال ناصرالدين شاه سر و كار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدين شاه به خانه اش نمي رود، آخوند ملا علي اين كارها را براي حمايت از دين انجام مي دهد. »


10. توجه امام زمان (عج) به شيعيان واقعي
و نيز مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: دكتري متدين اهل ولايت و شيعه مدتي در صدد پيدا كردن ياران حضرت حجت عليه السلام مي گشت حتي مي خواست اسامي آنها را بداند. روزي در مطب خود كه در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصي وارد شد و سلام كرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، ياران حضرت حجت عليه السلام عبارتند از... و شروع كرد به شمردن نامهاي آنان و تند تند همه را نام برد و نام يكي نيز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقيقه همه سيصد و سيزده نفر را شمرد و گفت: اينها ياران مهدي (عج) مي باشند و بلند شد و خداحافظي كرد و رفت.
دكتر مي گويد: او كه رفت من تازه به خودم آمدم كه اين چه كسي بود؟ و آيا من خواب بودم يا بيدار؟ از همسرم كه در اتاق مجاور بود پرسيدم: آيا كسي با من كاري داشت و پيش من كسي آمد؟ گفت: آقايي آمد و تند تند حرف مي زد. دكتر مي گويد: تازه فهميدم كه من خواب نبودم و او از افراد معمولي نبود. »

11. توجه تام به حضرت حقّ
باز مي گويد:
« روزي آقا فرمود: در نجف رسم بود كه طلاب در ايام زيارتي، دسته دسته و بسياري از اوقات با پاي پياده براي زيارت عتبات عاليات مي رفتند و شب را در بين راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر يك در گوشه اي مشغول نماز شب مي شدند.
در يكي از سفرها آقاي روحاني پير مردي كه همراه آنها بود بيشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقايان غرش و نعره شيري را از نزديك شنيدند و در صدد بر آمدند كه چه بكنند. ديدند شير به سوي آن پيرمرد مي رود، گفتند: « إنا لله و إنا إليه راجعون » هيچ كاري نمي توانستند انجام بدهند، شير رفت و رفت و رفت تا چند قدمي آن آقا ايستاد، آقا هم ظاهراً در ركعت وتر بود، شير چند دقيقه كنار آقا ايستاد و آقا را نگاه مي كرد، آقا هم مانند مجسمه ايستاده بود و هيچ تكان نمي خورد، بعد از دقايقي شير حركت كرد و رفت.
چون قدري دور شد آقايان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شير نترسيدي؟ شگفت اينكه پا به فرار نگذاشتي، أحسنت! عجب دل قوي و با جرئتي داري؟ آقا فرمود: بله من ترسيدم، خيلي هم ترسيدم اما ديدم با فرار كردن از چنگال او نجات نمي يابم، لذا به خود گفتم كه پس چه بهتر حال كه بايد طعمه شير شوم، در حال مناجات و راز و نياز با قاضي الحاجات باشم. و با اين حال خوب از دنيا بروم. »
حجة الاسلام و المسلمين آقاي تهراني يكي از شاگردان آقا جريان فوق را به صورت ذيل از آيت الله بهجت نقل ميكند:
« حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي فرمودند كه در نجف معروف شده بود كه فلان آقا از شير نمي ترسد و در بيابان شير را ديده نترسيده است.

از خود آقا در اين باره سؤال مي كنند مي فرمايد: نه، من نيز خيلي از شير مي ترسم، ولي وقتي در بيابان مشغول نماز بودم ناگهان شيري از بالاي كوه به سوي من سرازير شد، با خود گفتم: بهتر است اينك كه قدرت بر رهايي از شير را ندارم فكر فرار را كنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر كه مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هيچ عكس العملي از خود نشان ندادم، تا اينكه شير نزديك من آمد و ديد من كاري نمي كنم، دورادور من گشت و رفت. »



12. توجه حضرت زهرا عليها السلام به فرزندان خود
همچنين آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند يكي از ثروتمندان رشت كه در نجف اشرف ساكن بود دختر خود را به ازدواج يك روحاني سيد كه خيلي فقير بود در آورد، از آنجايي كه خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هيچ وجه حوصله غذا درست كردن براي آقا را نداشت. شبي حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را در خواب ديد، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاري نداري و براي او غذا درست نمي كني؟ وي در خواب جواب داد كه من حال غذا درست كردن براي اين آقا را ندارم. حضرت اصرار كردند و او همان جمله را تكرار كرد.
تا اينكه حضرت زهرا عليها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بكن و داخل قابلمه بريز و روي چراغ بگذار، لازم نيست كه دستكاري كني.
در اين هنگام از خواب بيدار شد و تعجب كرد، بعد به عنوان امتحان همان كار را انجام داد، وقت ظهر يا شام وقتي سرپوش را از قابلمه برداشت ديد غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر كرد. وي همواره به اين صورت غذا مي پخت و حتي روزي مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اينطور غذا نخورده ام.
تعجب اينكه آن خانم با اينكه اين كرامت را بارها مي ديد، باز حوصله درست كردن غذا را نداشت. »

13. توفيق مصونيت از گناه پيش از بلوغ
نيز مي گويد:
« روزي آيت الله بهجت در رابطه با اينكه نيكان و بزرگان حتي پيش از بلوغشان هم مرتكب كارهاي ناشايست نمي شدند، فرمود: يكي از اعاظم نجف مي فرمود: من در دوران بچگي هرگاه مي خواستم كاري را كه براي افراد مكلف حرام است، انجام بدهم بي درنگ مانعي پيش مي آمد و مرا از انجام دادن آن كار جلوگيري مي كرد. من در زمان كوچكي خودم كاملاً مصون و محفوظ بودم، به طور قهري نه اختياري.»


14. تهذيب نفس، شرط درك خدمت امام زمان (عج)
حجة السلام قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: در تهران استاد روحانيي بود كه لُمعَتين را تدريس مي كرد، مطلع شد كه گاهي از يكي از طلاب و شاگردانش كه از لحاظ درس خيلي عالي نبود، كارهايي نسبتاً خارق العاده ديده و شنيده مي شود.
روزي چاقوي استاد ( در زمان گذشته وسيله نوشتن قلم ني بود، و نويسندگان چاقوي كوچك ظريفي براي درست كردن قلم به همراه داشتند ) كه خيلي به آن علاقه داشت، گم مي شود و وي هر چه مي گردد آن را پيدا نمي كند و به تصور آنكه بچه هايش برداشته و از بين برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصباني مي شود، مدتي بدين منوال مي گذرد و چاقو پيدا نمي شود. و عصبانيت آقا نيز تمام نمي شود.
روزي آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد مي گويد:
« آقا، چاقويتان را در جيب جليقه كهنه خود گذاشته ايد و فراموش كرده ايد، بچه ها چه گناهي دارند. » آقا يادش مي آيد و تعجب مي كند كه آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اينجا ديگر يقين مي كند كه او با (اولياي خدا) سر و كار دارد، روزي به او مي گويد: بعد از درس با شما كاري دارم. چون خلوت مي شود مي گويد: آقاي عزيز، مسلم است كه شما با جايي ارتباط داريد، به من بگوييد خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف مي شويد؟
استاد اصرار مي كند و شاگرد ناچار مي شود جريان تشرف خود خدمت آقا را به او بگويد. استاد مي گويد: عزيزم، اين بار وقتي مشرف شديد، سلام بنده را برسانيد و بگوييد: اگر صلاح مي دانند چند دقيقه اي اجازه تشرف به حقير بدهند.

مدتي مي گذرد و آقاي طلبه چيزي نمي گويد و آقاي استاد هم از ترس اينكه نكند جواب، منفي باشد جرأت نمي كند از او سؤال كند ولي به جهت طولاني شدن مدت، صبر آقا تمام ميشود و روزي به وي مي گويد: آقاي عزيز، از عرض پيام من خبري نشد؟ مي بيند كه وي ( به اصطلاح ) اين پا و آن پا مي كند. آقا مي گويد: عزيزم، خجالت نكش آنچه فرموده اند به حقير بگوييد چون شما قاصد پيام بودي ( و ما علي الرسول إلا البلاغ المبين )
آن طلبه با نهايت ناراحتي مي گويد آقا فرمود: لازم نيست ما چند دقيقه به شما وقت ملاقات بدهيم، شما تهذيب نفس كنيد من خودم نزد شما مي آيم. »


15. نتيجه توسل به امام رضا (ع)
باز آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: يكي از علماي نجف اشرف به جهت بيماري به تهران مي آيد و بعد از مراجعه به پزشك و تشكيل كميسيون پزشكي بنابر آن مي شود كه آقا از ناحيه مغز عمل جراحي شود، آقا خيلي وحشت زده شده و سخت ناراحت مي شود و اجازه مي گيرد به مشهد مقدس مسافرت نمايد.
پس از تشرف و توسل شبي در خواب مي بيند آقاي بزرگواري نزد ايشان مي آيد و مي فرمايد: چرا اينقدر ناراحت هستيد صلاح ديده شد كه عمل نشويد و با دارو معالجه شويد. از خواب بيدار مي شود و مي گويد: نتيجه گرفتم، به تهران برويم. به تهران مي آيند، پس از مراجعه مجدد به پزشك، رئيس كميسيون طبي آقا به او مي گويد: ناراحت نباشيد صلاح ديده شد كه عمل جراحي انجام نشود، با دارو معالجه مي كنيم.
با تطبيق اين گفتار در خواب و بيداري بر يقين او مي افزايد و با توسل به ثامن الحجج عليهم السلام معالجه نموده و شفا مي يابد. »

16. تأثير نماز وحشت در گشايش كار اموات
همچنين مي گويد:
« روزي آيت الله بهجت پيرامون تأثير عمل نيك و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آيت الله حاج شيخ فتحعلي كاظميني ( از آيات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) كه در حرم كاظمين عليهماالسلام تدريس مي كرد، خيلي از اوقات در اثناي درس ايشان ميت مي آوردند و دفن مي كردند و رسم آقا هم اين بود شبها نماز وحشت براي آنان مي خواند يكي از بزرگان كاظمين شبي يكي از بستگان خود را در خواب مي بيند و از حال او مي پرسد وي مي گويد: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسيد و موجب گشايش كار من شد. »


17. قناعت شيخ انصاري( قدس سره )
و نيز مي گويد:
« روزي آقا در رابطه با قناعت شيخ انصاري ( اعلي الله مقامه ) فرمود: ما در ماجده و والده مكرمه شيخ و نوه دختري اش با ايشان زندگي مي كردند، روزي شيخ بچه دخترش را تعقيب مي كند. كه با عصا تأديب كند، بچه خود را به دامن مادر بزرگ مي اندازد، مادر شيخ مي پرسد: بچه چه كار كرده؟ شيخ مي فرمايد: نان تازه به او داده ايم و گريه و لجاجت مي كند كه خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش مي خواهد؟ »

18. مشاهده انوار آيات قرآن
آيت الله تهراني مي نويسد:
« حضرت آيت الله العظمي بهجت فرمودند: در زمان جواني ما، مرد نابينايي بود كه قرآن را باز مي كرد و هر آيه اي را كه مي خواستند نشان مي داد و انگشت خود را كنار آيه مورد نظر قرار مي داد، من نيز در زمان جواني روزي خواستم با او شوخي كرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم: فلان آيه كجاست؟ قرآن را باز كرد و انگشت خود را روي آيه گذاشت. من گفتم: نه اينطور نيست، اينجا آيه ديگري است. به من گفت: مگر كوري نمي‌بيني؟! »


19. اهميت تربيت طلاب
آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني مي گويد:
« آقاي بهجت نقل مي كردند: زماني كه آقا شيخ محمود حلي به نجف آمدند ما براي ديدن ايشان خدمتشان رسيديم و ايشان نيز براي بازديد به خانه ما آمدند، وقتي آيت الله خوئي شنيدند كه آقا شيخ محمود به منزل ما مي آيند براي ديدار ايشان تشريف آوردند تا به اصطلاح ديد ديگري ( از نظر معنوي ) به ايشان كنند. آقا شيخ محمود يك ساعت تأخير كردند و آقاي خوئي منتظر نشستند تا اينكه تشريف آوردند. آقاي خوئي فرمودند: من دلم مي خواست مقداري از آقا حسنعلي نخودكي اصفهاني تعريف كنيد، تا وقتي ما مي خواهيم براي اثبات عالم ماوراء دليل بياوريم، تنها از آيات و روايات استفاده نكنيم بلكه از حالات يك شخص هم در اين مورد استفاده كنيم.
آقا شيخ محمود فرمودند: آقا شيخ حسنعلي مختصرات داشت ( يعني مختصري از مطالب و عوالم را داشتند )، و اگر شما به همين كارتان ( تربيت طلاب ) توجه كنيد بيشتر مي توانيد به اسلام خدمت كنيد، تازه آقا شيخ حسنعلي مريد يكي از شماها بود. كه آقاي بهجت مي فرمودند: منظورشان آقاي بروجردي بود. »


20. ارزش وضو و طهارت
باز آقاي قدس مي گويد:
« روزي چند دقيقه زودتر براي درس به خانه آقا رفتم، ديدم پيرمردي نشسته و آقا به او توجهي خاص دارد، بعد از دقايقي آقا فرمود: ايشان (آن پيرمرد) هرگز بي وضو نمي خوابد، اگر شبها چندين بار هم بيدار شود بايد حتماً وضو بسازد. »

21. حيات اولياي خدا
هم او مي گويد:
« روزي آقا فرمود: جنازه يكي از مردان پاك را ( به نظرم فرمودند: گيلاني بود.) به نجف مي بردند، يك نفر قرآن خوان هم اجاره كرده بودند كه تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبي از شبها همه از خستگي به خواب مي روند و قاري مشغول خواندن سوره مباركه «يس» مي شود و هنگام قرائت آيه كريمه ( ألم أعهد إليكم يا بن آدم ) لفظ «اعهد» را آنطور كه بايد ادا نمي كند و چند بار آن را تكرار مي كند، ناگهان از داخل تابوت مي شنود كه آن مرد خدا دو يا سه بار با بياني شيرين و با تجويد درست و قرائت اين كلمه را ادا مي كند. رعشه بر بدن مرد قاري مي افتد كه آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنيد كه من در اداء آيه كريمه مانده ام و با بهترين طريق قرائت و تجويد آن را به من ياد مي دهد. روحش شاد! »

حجة السلام والمسلمين آقاي تهراني يكي از شاگردان آقا جريان فوق را به صورت ذيل نگاشته است:
« آن گونه كه ياد دارم حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي كردند، كه جنازه يكي از بزرگان را به نجف مي بردند، يكي از همراهان مي گويد: در بين راه به منزل رسيديم، و جنازه را در كاروانسراي كثيفي گذاشتند، من ديدم كه آنجا مناسب جنازه آن آقا نيست و شايد بي احترامي به او محسوب شود، لذا جنازه را از آنجا به جاي ديگر انتقال دادم، و بالاي سر جنازه نشستم و مشغول شدم به قرائت قرآن و سوره «يس» به آيه « ألم أعهد» كه رسيدم، چون عرب نيستم و بين «همزه» و «عين» خوب تميز نمي دهم آن كلمه را تند خواندم، ناگهان شنيدم كه جنازه دوبار با صداي بلند آن كلمه را با عربيت و تمييز بين «همزه» و «عين» ادا نمود.

و نيز آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند:« در زمان قاجار آقايي در يكي از مدارس علميه تهران حجره داشت و معروف بود به كرامت داشتن، ولي مقيد بود چيزي از او ظهور و بروز نكند، در ميان طلاب زمزمه مي افتد كه آقا موت ارادي دارد( يعني هر وقت بخواهد، مي تواند اختياراً قالب تهي كند، ) روزي عده اي جمع شدند و خدمت آقا رسيدند و گفتند: آقا، ما امروز آمده ايم تا از شما كرامتي ببينيم و هر چه عذر آورد قبول نكردند، ناچار راضي شد ( خوب يادم نيست كه تعهد گرفت كه تا زنده ام به كسي اظهار نكنيد، يا نگرفت ) و فرمود: من مي خوابم، شما مرا صدا نزنيد و كاري به من نداشته باشيد.

رو به قبله خوابيد و شهادتين را گفت و آنها ديدند كه آقا مُرد. وي را اين رو آن رو كردند و ديدند كه واقعاً مرده است، براي اطمينان چند جاي زير پاي آقا را با كبريت سوزاندند و ديدند كه واقعاً جان داده است.
پس از مدتي آقا نفسي كشيد و نشست. همين كه نشست فرمود: به شما نگفتم با من كاري نداشته باشيد، چرا مرا از راه رفتن باز مي داشتيد؟ »


22. زيارت واقعي
همچنين وي مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهي از كشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زيارت حضرت ثامن الحجج عليهم السلام مشرف مي شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پيرمردي از اهل محل را مي بيند كه در گرماي روز كوله باري از علف به دوش كشيده و با مشقت بسيار به خانه مي رود، مسافرين مشهد مقدس كه او را مي بينند زبان به شماتت و سرزنش مي گشايند كه: پيرمرد، زحمت دنيا را ول كن نيستي، آخر بيا تو هم لااقل يك بار به مشهد مقدس سفر كن. و اين سخن را تكرار و او را بسيار توبيخ مي كنند.
پيرمرد خسته و پاك دل زبان مي گشايد و مي گويد: شما كه به زيارت آقا رفتيد و به آقا سلام داديد، جواب گرفتيد يا نه؟ مي گويند: پيرمرد، اين چه حرفي است كه مي زني مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!
پيرمرد مي گويد: عزيزان، امام كه زنده و مرده ندارد، ما را مي بيند و سخنان ما را مي شنود، زيارت كه يك طرفه نمي شود.

آنان مي گويند: آيا تو اين عُرضه را داري؟ وي مي گويد: آري، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس مي كند و مي گويد:« ألسلام عليك يا امام هشتم » و همه با كمال صراحت مي شنوند كه به آن پيرمرد به نام خطاب مي شود كه: عليكم السلام آقاي فلاني »
و بدين ترتيب زائرين همگي خجالت كشيده و پشيمان مي شوند كه چرا سبب دلشكستگي اين مرد نوراني شدند. »


23. ثبات قدم در ديانت
هم او مي گويد:
« روزي آقا در ارتباط با ثبات قدم در ديانت و استمرار پرهيزكاري و تقوا فرمودند: يكي از علماي بزرگ و اهل معني شخصي را در صحن مبارك حضرت امير عليه السلام ديد كه از نهايت تواضع و ادب و ذلت در برابر مقام شامخ ولايت مولي الموحدين ايستاده و چنان سر به زير و افتاده و خاضع بود كه گويي با سر راه مي رود. آن عالم عابد رباني پيش آن مرد شريف و بزرگوار كه عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و كيفيت زندگي او جويا شد. آن مرد شريف فرمود: از زماني كه پا به تكليف گذاشتم تاكنون از روي عمد و دانسته گناه نكرده ام. البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت اين گونه نتيجه را دارد. »

[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

بخش‌هايي از رهنمود‌هاي آيت‌الله العظمي بهجت به جوانان و نوجوانان

بسم الله الرحمن الرحيم
نوجوانها و جوانها بايد ملتفت باشند كه همچناني كه خودشان در اين سن هستند و روز به روز به سن بالا مي روند، علم و ايمانشان هم بايد همين جور باشد، مطابق اين باشد، معلوماتشان، از همان كلاس اول علوم دينيه، به بالا برود، ايمانشان ملازم با همين علمشان باشد.
بايد بدانيد اينكه ما مسلمانها، امتيازي از غير مسلمانها نداريم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غير مسلمانها مي شويم. اگر ما قرآن نداشته باشيم، مثل غير مسلمانها هستيم، اگر ما عترت را نداشته باشيم، مثل مسلمانهايي كه اهل ايمان نيستند هستيم.
بايد ملتفت باشيم روز به روز در اين دو امر ترقي بكنيم. همچنان كه سنّ ما به بالا مي رود، معلومات ما هم در همين دو امر، بالا برود. اين طرف، آن طرف نرود و الا گم مي شود، گمش نكنند؛ گمراهش نكنند؛ اين دو اصل اصيل را از اينها نتوانند بگيرند.
ما مي گوييم: اگر [مي گوييد] اسلام درست نيست [و] شما قرآن را قبول نداريد، [پس] مثل قرآن بياوريد، يك سوره اي مثل قرآن بياوريد. مي گويند: نه، نمي توانيم بياوريم و نمي آوريم و مسلمان هم نمي شويم!
اين ادعا و اين كلام، جواب ندارد، براي اينكه مي گويند: « ما مي دانيم و عمل نمي كنيم »
همچنين كساني كه صورتاً با قرآن هستند و با عترت نيستند، به اينها مي گوييم كه اين آثار عترت؛ اين فضائل عترت؛ اين ادعيه اينها؛ اين احكام اينها؛ اين خطب اينها؛ اين رسائل اينها؛ اين « نهج البلاغه »؛ اين « صحيفه سجاديه »؛ در مخالفين عترت، مثل اينها را بياوريد! اگر آورديد، ما دست بر مي داريم.
اين علميّاتشان، اين عملياتشان، اين ايمانشان، اين كراماتشان اين معجزاتشان، بايد بدانيم اين دو تا را از ما نگيرند.
مي دانيد چقدر پول به ما مي دهند اگر اينها را به آنها بدهيم؟ خيلي مي دهند؛ لكن اين پول ارزش ندارد، فردا از راه غير مستقيم همين پول را از ما مي گيرند و يك بلايي هم بر سر ما مي آورند. اينها به ما وفا نمي كنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگيرند، ديگر كار ما را مي سازند.
بالاخره بايد ملتفت باشيم قرآن را ياد بگيريم، الفاظش را ياد بگيريم كه از غلط، محفوظ باشد. آنچه را كه مي دانيم، قرائتش را تصحيح كنيم، تجويدش را تصحيح كنيم، در نمازمان صحيح القراءة باشيم.
و همچنين تفسيرهاي آسان و ساده را ما كه فارسي زبانيم، بدانيم؛ و [يك] تفسير فارسي پيدا كنيم كه از روي آن سهل باشد ما قرآن را بفهميم؛ مثلاً «منهج الصادقين» را كم و بيش مطالعه كنيم، بلكه از اول تا به آخر، چون كتاب فارسي است و كتاب خوبي هم هست. اگر بهتر از او پيدا بكنيم عيب ندارد، اما كجا پيدا شود بهتر از او كه معتبر باشد؟
حفظ كنيم قرآن را كه هميشه با ما باشد، ما با او باشيم، تحصن بكنيم به قرآن، تحفظ بكنيم به قرآن، وسيله حفظمان در فتن و شدائد دنيا قرار بدهيم.
از خدا بخواهيم كه از قرآن ما را جدا نكند، همچنين از خدا بخواهيم ما را از عترت جدا نكند كه عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر كسي يكي از اين دو تا را ندارد هيچ كدام را ندارد.
ملتفت باشيم دروغ به ما نگويند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنيا، دروغ را نخريم!
ما از عترت و قرآن نمي توانيم دوري كنيم؛ اگر دوري كرديم، در دامن گرگها مي افتيم، [و] خدا مي داند آيا بعد، از دستشان نجات مي يابيم؟ بعد از اينكه سرها شكست و دستها بريده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشيد! از اين دو اصل كسي را بيرون نبرند.
شما مدرسه مي رويد، معلم خودتان را ملتفت باشيد در صراط مستقيم باشد. اگر معلم را با رشوه و غير رشوه، منحرف كردند ديگر كار بچه ها زار است، چرا؟
به جهت اينكه او، از راه مستقيم يا غير مستقيم، باطل خودش را به بچه ها مي فروشد، به اين بچه ها مي خوراند.
ملتفت باشيد! خيلي احتياط بكنيد! احتياط شما هم فقط در همين است كه از يقين، تجاوز نكنيد، بلكه امروز بزرگها هم همين جورند، بايد خيلي سعي بكنيد كه غير يقين را، داخل يقينيات ما نكنند، آب را توي شير ما نريزند!
اگر يك نفر، هزار كلمه حقيّ گفت، اين هزار كلمه را خوب تأمل بكنيم، و از او بگيريم، بعد[ تأمل كنيم كه] هزار و يكم هم درست است؟ [يا] نه آن ظنّ است، يقين نيست.
هر كلمه اي از هر كسي شنيديد، دنبال اين برويد كه « آيا اين صحيح است، تام است، مطابق با عقل و دين هست، يا نه؟ » [و بدانيد كه] در وقتي [كه] ما خلوت كرديم [ خداوند] مطلع است، وقتي جلوي مردم هستيم مطلع است، حرف مي زنيم مطلع است، ساكتيم مطلع است.
همين كه شخص مطلع شد: [كه] « صاحب اين خانه، صاحب اين عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروك، به تمام نوايا، مطلع شد، آنچه كه نيت كرده و مي كند، آنها را هم مطلع است؛ بلكه نيّت خير را مي نويسد؛ نيت شّر را نمي نويسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم كه محقق شد، يك مقدار صبر مي كند تا ببيند، توبه مي كند يا نه، برمي گردد يا نه »؟ كار تمام است.
مقصود، همين كه انسان بداند كه خدا مي داند، كار تمام شد، ديگر معطل نباشد، همه چيز را تا به آخر مي فهمد [كه] چه بايد بكند و چه بايد نكند، از چه منتفع مي شود و از چه متضرر مي شود، [خداوند] ما را مي بيند.
[آيا] ميتوانيم [با اينكه] سر سفره او نشسته ايم، با همديگر نزاع بكنيم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر ديدم، من بايد بخورم؛ او مي گويد من اول اين را برداشتم، من بايد اين غذا را بخورم، سر اين دعوا بكنيم و مقاتله بكنيم؟!

تمام اين جنگهايي كه حكومتها دارند، از همين قبيل است؛ سر سفره كريم نشسته اند، او هم مي بيند.
دستور هم معلوم است كه چيست، [خداوند] از چه خوشش مي آيد، از چه بدش مي آيد. از آزار به غير حقّ، بدش مي آيد؛ از احسان به حق در جايش، خوشش مي آيد، همه اينها را مي داند و ما هم مي دانيم كه او اين دستور را داده و اينها را مي داند و مي بيند، آيا اين كار[ها] را مي كنيم؟
آدم جلوي يك نفر آدم عادي هر گونه معصيت نمي كند، با اينكه شخص عادي است، شايد قدرت من از قدرت او بيشتر باشد نتواند به من[ كاري كند]، اما همين قدر به من بدبين مي شود، با من بد مي شود، يك وقتي اگر فرصت پيدا كرد كار ما را تصفيه مي كند. اما خدا كه اين جور نيست، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و مي داند « چه كسي مي داند و چه كسي نمي داند »، همه اينها را مي داند.
[آيا] جلوي او مي توانيم مخفي بكنيم، يا نه آشكار كنيم طوري نمي شود، نمي تواند كاري بكند، آيا اين جور است؟ [آيا] هيچ فايده براي ما دارد، [آيا] مي توانيم مخفي كنيم؟
انسان، يا غير انسان- مكلّف- به جايي شقاوتش مي رسد كه اصلاً اين مطالب كأنه به گوشش نخورده كه خدايي داريم بيناست، شنواست، داناست، قادرست، رحيم و كريم است. قادرست يك سر سوزني اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، يك همچنين [خدايي است].
در انجيل برنابا- كه اقرب اناجيل به صحّت است- نوشته شده كه حضرت عيسي عليه السلام براي ابليس شفاعت كرد: « خدايا اين مدتها عبادت تو را مي كرد، تعليمات مي كرد، فلان مي كرد، بيا از گناهانش بگذر »! با اينكه از زمان آدم تا زمان عيسي عليه السلام چه كارها، چه فسادها كرده بود. اين چه نوري است كه حتي به اين هم ترحّم كرد [كه گفت]: خدايا از تقصيراتش بگذر!
[ خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم، بيايد بگويد: من گناه كردم، اشتباه كردم، ببخش، همين؛ بيايد بگويد: « اخطأت فارحمني »، بيايد اين دو كلمه را بگويد. »
حضرت عيسي عليه السلام خيلي خوشحال شد كه كاري در عالم انجام داد، يك كاري كه ديگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه مي شود و وساطتش اثر كرد، قبول شد.
از همان راهي كه داشت، شيطان را صدا زد، گفت: بيا، من براي تو بشارت آوردم!
گفت: از اين حرفها زياد است. [ حضرت عيسي (ع)] گفت: « تو خبر نداري، اگر بداني، سعي مي كني، حريص مي شوي كار را بفهمي. »
گفت:« من به تو مي گويم اعتنا به اين حرفها نداشته باش، از اين حرفها زياد است».
گفت: « تو خبر نداري[ خداوند] مي خواهد تمام اين مفاسد با دو كلمه خلاص شود. »
گفت: « بگو ببينم چه بوده است. »
گفت: « اينكه تو بيايي و در محضر الهي بگويي:
« خدايا! أخطأت فارحمني؛ من اشتباه كردم، تو ببخش. »
ببينيد چقدر ما به خودمان ظلم مي كنيم كه به سوي خدا نمي رويم، به سوي چه كسي مي رويم؟ آخرش افتادن ميان چاه است، آخرش پشيماني است؛ خوب چيزي كه مي داني آخرش پشيماني است، حالا ديگر نرو.
[شيطان] گفت: « نه، او بايد بيايد و بگويد من اشتباه كردم! تو ببخش!، چرا؟! به جهت اينكه لشكر من از او زيادتر است! آن ملائكه ايي كه با من سجود نكردند و تابع من شدند، آنها لشكر من هستند! شياطين هم لشكر من هستند، آن اجنّه اي هم كه ايمان به خدا نياوردند، لشكر من هستند، تمام بت پرستهاي بشر، لشكر من هستند! »

اين، به زيادتي لشكر در روز قيامت مي خواهد مغرور شود! آنجا جاي زيادتي و كمي نيست. هر چقدر زياد باشد جهنّم مي گويد: ( هل من مزيد؟ سوره ق/30 ). آن وقت تو مي خواهي با زيادتي لشكر كار بكني! بله، لشكر تو زياد است؛ [اما] جهنم جايشان مي شود؛ جهنم نمي گويد: «اتاق نداريم» جهنم مي گويد:
« هرچقدر هست بياوريد، هل من مزيد؟ » يعني اينكه بياوريد، هرچه زيادتر بياوريد. جا داريم!
[حضرت عيسي (ع)] گفت: « برو ملعون! نتوانستم براي تو هم كاري بكنم. تو مي گويي: خدا بايد بيايد من او را ببخشم!؟ »
مقصود، حلّ اين مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور مي زند. اصل مطلب، از جهل اين بدبخت است. تو اي جاهل! مي گويي: « چيزي كه آتش شد ديگر ممكن نيست براي خاك خضوع بكند؟ » آدم خاكِ به تنهايي است؟ يا مجموع خاك و يك پاك ديگري است. تو هم كه فقط آتش نيستي، مثل آتش هاي جامد، روح داري، مكلفي، يك آتش مكلف هستي. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نكردي؛ قهراً مجموع روح و جسم، انسان يا جنّ يا شيطان يا ملك مي شود.
اين بدبخت خيال كرد كه همين بدن او با بدن اين، اين ظلماني و آن نوراني است؛ ديگر محال است نوراني براي ظلماني سجده و خضوع كند؛ ديگر نمي داند كه اين، نوراني است.
اي جاهل! آيا نمي دانستي آن وقتي كه مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائكه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامي آنهايي را كه خداوند اشاره كرد اسمهاي اينها را بگوييد، يا خودشان، يا ساير ملائكه، يا ساير اشياء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چيزي نداريم؛ هر چيزي كه به ما ياد دادي بلد هستيم و هر چيزي را كه ياد ندادي بلد نيستيم. [خداوند] به آدم فرمود: « تو بگو! »، [آدم] تمام اسامي را بيان كرد.
حالا كه فهميدي آدم بر تمام ملائكه- با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائكه- تفوّق پيدا كرد و مقدم شد و حال كه فهميدي كه آدم بر تو و همه ملائكه مقدم است، باز هم، خجالت نكشيدي، باز هم گفتي: ( خلقتني من نار و خلقته من طين. سوره ص/76 ) ؟ باز هم جاي اين [حرف] است؟ باز هم نفهميدي؟
ببينيد: ميزان، علم و جهل است.

خوب، اگر [تا به حال] نفهميدي كه آدم بايد [به] آنچه معلوماتش است عمل كند، از حالا توبه بكن، اقلاً حالا بپرس: « آيا توبه من قبول مي شود يا نه؟ »
و علي هذا، ببينيد چقدر ما غافليم! چقدر ما به خودمان ظالميم كه واضحات را زير پا مي گذاريم! مطلب همين است، دائر مدار اين است كه اگر معلومات ما زير پا نباشد، مجهولات ما عملي نشود، كار تمام است.
معلومات را نبايد زير پا گذاشت، آدم پشيمان مي شود، اگر به معلوماتش عمل كرد، ديگر روشن مي شود، ديگر توقف ندارد.
اگر ديد باز هم توقف دارد، بداند- به طور يقين- بعضي از معلومات را زير پا گذاشته است، كفشش ريگ دارد، خوب دقت نكرد كه اين ريگ را خارج كند:
« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم. » بحار الانوار، ج78، ص189.
( و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا ) سوره عنكبوت/69.
( ومن عمل بما علم كفي ما لم يعلم ) ثواب الاعمال،ص134.
هيچ كس نيست كه بگويد هيچ چيز نمي دانم، [اگر بگويد] دروغ مي گويد هر كسي [كه] هست، غير معصوم بعضي چيزها را ميداند و بعضي چيزها را نميداند؛ آن چيزهائي را كه مي داند، اگر عمل كند، آن چيزهايي را كه نمي داند مي فهمد.
آن چيزهايي را كه مي دانيد، عمل كنيد؛ و آن چيزهايي را كه نمي دانيد، از حالا توقف كنيد و احتياط كنيد تا روشن شود، وقتي به آنها عمل كردي روشن مي شود؛ به همان دليلي كه اينها را براي شما روشن كرد، آنهاي ديگر را هم روشن مي كند.
علي هذا، ببينيد، براي چه توقف داريم. آنچه مي داني بكن و آنچه نمي داني، احتياط كن، هرگز پشيمان نخواهي شد.خداوند بر توفيقات همه شما بيفزايد. و خداوند ان شاءالله، سلامتي مطلقه روحيّه و جسميّه، به همه مرحمت فرمايد.
« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »
ماخذ : كتاب به سوي محبوب و كتاب برگي از دفتر آفتاب

[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

گفتگو با آيت‌الله مصباح يزدي پيرامون زندگى آيت‌الله بهجت

گفتگوي صدا و سيما با آيت‌الله مصباح يزدى پيرامون زندگى نامه حضرت آيت‌الله العظمى بهجت به شرح زير است:

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة ولياً و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلاً و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا.
زندگى اولياى خدا براى ساير مردم الگويى است كه بايد آنها را شناخت و سرمشق قرار داد و استفاده كرد. وجود آنها براى تعليم و تربيت بندگان از نعمت هاى بزرگ خداوند است. يكى از اين شخصيت ها در عصر ما وجود مبارك حضرت آيت الله بهجت مدظله العالى است كه از جهات زيادى مى تواند براى ديگران الگو و سرمشق باشد.
بنده از سال 1331 كه به قم آمدم، با ايشان آشنا شدم. سال 1332 ما در مدرسه حجتيه بوديم و منزل ايشان، جنب مدرسه بود و تقريباً هر روز ايشان را هم در راه و هم در حرم زيارت مى كرديم. چهره روحانى و نورانى ايشان براى هر بيننده اى جاذبه داشت، كيفيت نشست و برخاست و حركات و سكنات ايشان جلب توجه مى كرد و نشان مى داد كه در فضاى معنوى خاصى زندگى مى كنند و توجه ايشان به مطالب، فوق توجه ديگران است.
تقيد معظم له به عبادات، سحرخيزى، زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند، اولين چيزهايى بود كه انسان را متوجه ايشان مى كرد; مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند براى خودسازى، يك الگوى رفتارى داشته باشند و از او پيروى كنند. آنچه بر اين عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ايشان بود كه گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چيزى كه طرف را به خود جذب مى كند، اثر مى گذاشت. اين خصوصيات باعث شد كه كنجكاوى ما تحريك شود و ببينيم ايشان كيست و چه ويژگى هايى دارد. از دوستان و آشنايان و كسانى كه احتمال مى داديم با ايشان مأنوس باشند تحقيق كرديم تا معلوم شد كه از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتيم كه گه گاه به منزل ايشان برويم و از نصايح ايشان استفاده كنيم. خانه اى را كه اجاره كرده بودند، ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت و در اتاقى كه ما خدمت ايشان مى رسيديم پرده اى كشيده بودند كه پشت آن خانواده ايشان زندگى مى كردند و ما اين طرف پرده از عظمت روحى ايشان بهره مند مى شديم. زندگى ايشان بسيار ساده و دور از هر گونه تكلف و توأم با يك دنيا نورانيت و معنويت بود. كم كم علاقه مند شديم كه خدمت ايشان درسى داشته باشيم و تقاضاى خود را عرض كرديم. ايشان از شاگردان برجسته و فاضل آيت الله بروجردى و از مستشكلان معروف و مبرّز درس ايشان بودند.
اولين چيزى كه ما را جذب كرد، جاذبه معنوى و روحانى ايشان بود; ولى به تدريج متوجه شديم كه ايشان از لحاظ علمى و فقاهت نيز در درجه اى بسيار عالى قرار دارند. اين بود كه سعى كرديم خدمت ايشان درسى داشته باشيم تا هم از معلومات ايشان بهره ببريم و هم بهانه اى باشد كه هر روز خدمت ايشان برسيم و از كمالات معنوى و روحانى ايشان بهره مند شويم.
كتاب طهارت را در يكى از حجره هاى مدرسه فيضيه با چند نفر از دوستان خدمت ايشان شروع كرديم. بعد از يك سال در مدرسه فيضيه، يكى دو سال هم در مدرسه خان كه مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى ناميده مى شد، خدمت ايشان درس داشتيم. بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد، در منزل خدمتشان مى رسيديم و يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم و بعد هم يك دوره مكاسب و خيارات را كه تقريباً پانزده سال ادامه پيدا كرد. در اين مدت از درس ايشان استفاده هايى مى برديم كه در بسيارى از درس ها كمتر يافت مى شد.
ايشان در بيان مطالب ابتدا مسأله را از روى كتاب مرحوم شيخ انصارى مطرح و بعد هر كجا ديگران، مخصوصاً صاحب جواهر(قدس سره) و در طهارت، مرحوم آقا رضا همدانى و ديگران مطالب برجسته و قابل توجهى داشتند، نقل مى كردند و بعد نظر خاص خود را بيان مى كردند. اين شيوه باعث مى شد كه آراى اساتيد بزرگ در مورد يك موضوع مطرح و در وقت صرفه جويى شود. اساتيد ديگر هم شيوه هاى جالبى براى تدريس داشتند كه هر مطلبى از هر استادى را جداگانه طرح مى كردند كه البته وقت بيشترى گرفته و احياناً مطالبى تكرار مى شد. نكاتى را كه در ضمن تدريس از خود ايشان استفاده مى كرديم چيزهايى بود كه ايشان شفاهاً از اساتيد دريافت كرده بودند كه مطالب بسيار ارزنده، عميق و داراى دقت هاى كم نظيرى بود.
اين شخصيت والامقام در فقه از مرحوم آقا شيخ محمدكاظم شيرازى (شاگرد مرحوم شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى) استفاده كرده بودند كه از اساتيد بسيار برجسته نجف اشرف به شمار مى رفتند. در اصول هم از مرحوم آقاى نائينى و بعد بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى (كمپانى) استفاده كرده بودند; البته هم طول مدت استفاده ايشان از مرحوم اصفهانى و هم استفاده هاى جنبى از ايشان بيشتر بوده است. ايشان از نظر رفتار هم خيلى تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى بودند; چون گاهى مطالبى را از ايشان با اعجاب نقل مى كردند و بعد همان نمونه ها را در رفتار خود ايشان مى ديديم كه پيدا بود اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوى ايشان مؤثر بوده‌اند. به ياد دارم كه مى فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمد حسين طورى بود كه اگر كسى به فعاليت علمى ايشان توجه مى كرد، تصور مى كرد كه شبانه روز كارى جز مطالعه و تحقيق ندارد و اگر كسى از برنامه عبادى ايشان سراغ مى گرفت، گمان مى كرد كه جز عبادت به كارى نمى پردازد. در اين جا مناسب است به داستانى در مورد تقيد ايشان به فعاليت هاى علمى اشاره كنم:
حضرت آيت الله بهجت از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى نقل مى كردند كه فرموده بودند: من سيزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب كفايه شركت كردم. در طول اين سيزده سال فقط يك شب موفق نشدم در درس ايشان شركت كنم و آن شبى بود كه به زيارت كاظمين رفته بودم و به موقع نرسيدم. در بين راه كه مى آمدم، حدس مى زدم كه ايشان در اين شب چه مطالبى را بيان خواهند كرد و پيشاپيش آنها را نوشتم و بعد كه به نجف آمدم و با دوستان صحبت كردم، ديدم تقريباً همه مطالبى را كه ايشان بيان فرموده بودند، پيشاپيش حدس زده و يادداشت كرده بودم و تقريباً نوشته من چيزى از درس ايشان كم نداشت; يعنى با اين موقعيت علمى كه مى توانستند درس استاد را پيشاپيش بنويسند، ولى مقيد بودند كه يك جلسه هم درس استاد فوت نشود.
جالب است بدانيد كه آقا شيخ محمدحسين، حاشيه مكاسب را كه از عميق ترين حاشيه ها بر مكاسب شيخ است و نيز حاشيه كفايه را تا 27 سالگى نوشته اند. افراد عادى اگر بخواهند چنين سير علمى داشته باشند، شايد تا پنجاه، شصت سالگى هم موفق نشوند. آيت الله بهجت همچنين نقل مى فرمودند كه مرحوم آيت الله اصفهانى در كنار اين فعاليت هاى علمى، زيارت عاشورا و نماز جعفر از برنامه هاى عادى روزانه ايشان بود و روزهاى پنج شنبه طبق سنتى كه بزرگان و علما در نجف روضه هفتگى داشتند و توسلى انجام مىدادند كه زمينه اى براى ديدار دوستان و اساتيد و شاگردان با هم ديگر باشد، مرحوم آقا شيخ محمد حسين مقيد بودند پاى سماور بنشينند و كفش ها را جفت كنند و در عين حال زبان ايشان مرتب در حال حركت بود و خيلى تند تند چيزى را مى خواندند كه ما متوجه نمى شديم چه ذكرى است كه ايشان اين قدر مقيد است در حال نشستن، برخاستن و... مرتب تكرار كند. يكى از دوستان كه با ايشان خيلى مأنوس تر بود (ظاهراً مرحوم آقا شيخ على محمد بروجردى) سؤال كردند: اين چه ذكرى است كه حتى بين سلام و احوال پرسى آن را ترك نمى كنيد؟ ايشان لبخندى زده و بعد از تأملى فرموده بود: خوب است انسان هر روز هزار مرتبه "انا انزلنا " بخواند.
حضرت آيت الله بهجت زير دست چنين استادانى تربيت شده اند; به همين دليل مى ديديم كه هم فعاليت هاى علمى را بسيار مقدس مى شمردند و به عنوان يك عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهميت مى دادند و هم به عباداتى مثل نماز و زيارت و توسلات كه مستقيماً جنبه عبادى دارد.
غير از استفاده هايى از رفتار مرحوم آقا شيخ محمد حسين و ساير اساتيد (نظير مرحوم نائينى، كه از ايشان نكات اخلاقى ممتازى نقل مى كردند)، از مرحوم آقا ميرزا على قاضى نيز مستقيماً بهره برده و نزد ايشان شاگردى كرده اند. مرحوم قاضى در تربيت افراد در جهات معنوى و عرفانى ممحّض بودند و بزرگانى مثل مرحوم علامه طباطبايى و مرحوم آقا شيخ محمدتقى آملى و مرحوم آيت الله بروجردى و حتى برخى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود ايشان بهره برده اند.
البته غير از اين چند بزرگوار، شخصيت هاى ديگرى نيز در زندگى حضرت آيت الله بهجت مهم بوده اند كه ايشان گه گاه از آنها نكاتى را نقل مى كردند مثل مرحوم آقا شيخ مرتضى طالقانى و ديگران. خود ايشان نقل مى كردند كه كسى در آن زمان درصدد برآمده بود ببيند چه كسانى سحر در حرم اميرالمؤمنين(عليه السلام) در قنوت نماز وتر خود دعاى ابوحمزه مى خوانند كه معلوم شده بود بيش از هفتاد نفرند. به هر حال بزرگانى با جهات عبادى و معنوى در آن عصر زياد بودند و متأسفانه در عصر كنونى اين نمونه ها را كمتر مشاهده مى كنيم; البته علم غيب نداريم. شايد كسانى كه آن زمان اين عبادات را بيشتر در حرم انجام مى دادند، امروزه در خانه اين كار را بكنند; ولى به هر حال مى شود با اطمينان گفت كه تقيد به اعمال عبادى و معنوى سير نزولى داشته كه جاى بسيار تأسف است.
ايشان در اواخر نيز از مرحوم آيت الله بروجردى در فقه استفاده كرده اند. به همين جهت، جامع دقت هاى مرحوم آقا ميرزا محمد تقى شيرازى (از راه شاگرد برجسته ايشان آقا شيخ محمد كاظم)، نوآورى مرحوم آقاى نائينى و مرحوم آقا شيخ محمد اصفهانى و تربيت معنوى مرحوم آقاى قاضى هستند. اين اساتيد باعث شده اند شخصيتى جامع الاطراف به وجود آيد كه نعمت بسيار بزرگى در عصر ما هستند و جا دارد كه از لحظه لحظه عمر ايشان استفاده شود و به ويژه طلاب و كسانى كه دنبال امور معنوى هستند، قدرشناس ايشان باشند.
خداى متعال به اين استاد بزرگ يك ويژگى شخصى و استعداد ذاتى عطا فرموده كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است. ايشان از فتانت و كياست خاصى برخوردارند كه در مسائل فردى، اجتماعى و حتى سياسى روشن بينى و تيزبينى خاصى دارند، به طورى كه انسان تعجب مى كند كسى كه در مسايل علمى و عبادى غرق است چگونه اين نكات را توجه دارد و درك مى كند. كسانى كه دورادور ايشان را در حال عبادت و درس ديده باشند، شايد فكر كنند كه نبايد در مسايل سياسى چندان سررشته داشته باشند; اما شايد برايتان جالب باشد كه لااقل بزرگ ترين مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سياسى و اجتماعى، ايشان بودند كه به صورت هاى مختلف به دوستان و كسانى كه در درس شركت مى كردند، سفارش مى فرمودند كه به اين گونه مسايل اهميت بدهند و اشاره مى كردند كه اگر اشخاص غير مقيد به مسايل معنوى به اين كارها بپردازند، روزگارى جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسير اصلى خارج خواهند كرد. در عين حال كه تأكيد مى كردند مثلاً درس فقه را بنويسيد و در بحث ها دقت كنيد يا سفارشات اخلاقى مى كردند، توصيه مى كردند كه از مسايل سياسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشيم; حتى گاهى پيغام هاى خاصى به حضرت امام خمينى(قدس سره) درباره همين مسايل سياسى مى دادند كه در يك مورد بنده و يكى ديگر از دوستان، واسطه رساندن اين پيام به حضرت امام(قدس سره) بوديم. حضرت امام(قدس سره) هم به ايشان عنايت خاصى داشتند; البته من شخصاً و مستقيماً از ايشان چيزى نشنيده بودم; چون كمتر به خودم اجازه مى دادم مزاحم اساتيد بشوم و سؤال كنم و غالباً چيزهايى كه به خاطرم مانده يا مشاهده كرده ام يا ابتداً خود اساتيد بيان فرموده اند. به هر حال، مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام(قدس سره) نقل مى كردند: از آن جا كه حضرت امام(قدس سره) با مرحوم آيت الله بروجردى ارتباط نزديكى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان كمك به زندگى ساده ايشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نكرده بودند و امام(قدس سره) هم مصلحت نمى ديدند كه اين وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر اين كه من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهيد كه اين را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام(قدس سره) قبول كرده بودند.
يكى از دوستانى كه زياد خدمت حضرت امام(قدس سره) رفت و آمد مى كردند، جناب آقاى مسعودى، توليت كنونى آستانه مقدسه هستند. ايشان نقل مى كردند گاهى كه گرفتارى خاصى براى امام(قدس سره) پيش مى آمد و يا مريضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پيش آمد كه خدمت ايشان رفتم و ايشان دستور دادند قربانى كنند و خود من از طرف حضرت امام(قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آيت الله بهجت قربانى كنم. (دو موردى كه يادم مى آيد مريضى بود.)
مرحوم آقامصطفى خمينى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى كردند كه ايشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسيار ممتازى هستند. از جمله مطالبى كه ايشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل كردند، اين بود كه ايشان داراى موت اختيارى هستند; يعنى قدرت دارند كه هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع كنند و باز مراجعت كنند. اين از مقامات بلندى است كه بزرگان در مسير سير و سلوك عرفانى به آن مى رسند. همين طور مقامات معنوى ديگرى در معارف توحيدى كه زبان بنده توانايى بحث در زمينه آنها را ندارد. اين مطالب را هم اگر نشنيده بودم لياقت آن را نداشتم كه مطرح كنم. متأسفانه به رغم اينكه سال هاى طولانى خدمت ايشان بوديم، لياقت اين را پيدا نكرديم كه عنايتى به ما بفرمايند و چيزى به ما ياد بدهند و دست ما را بگيرند و مثلاً به مقامى برسانند; البته از اين كه مشمول دعاهاى ايشان بوديم، خداى را شكر مى كنيم; كما اينكه الان هم از ادعيه ايشان بهره منديم; ولى شخصاً استفاده اى نبرديم. اينها مقاماتى است كه بنده و امثال بنده نمى توانيم به درستى تصور كنيم; ولى اولياى خدا به واقعيت آنها رسيده اند و كسانى كه ريگى در كفش نداشته باشند و از مجارى صحيح اطلاع پيدا كرده باشند، منكر اين مقامات نمى شوند.
از جمله كسانى كه در مورد حضرت آقاى بهجت اعتقاد فوق العاده داشتند، آقا شيخ عباس قوچانى، جانشين آقاى قاضى در مسايل عرفانى و معنوى بودند كه در نجف مشرف بودند و فرزند ايشان، حاج آقا محمود، الان نماينده ولى فقيه در ستاد مشترك ارتش هستند. ايشان از پدرشان حاج شيخ عباس نقل مى كردند كه وقتى آقاى بهجت خيلى جوان بودند و هنوز سن ايشان به بيست نرسيده بود (آن طور كه خاطرم هست تعبير ايشان اين بود كه هنوز محاسنشان درست در نيامده بود) به مقاماتى رسيده بودند كه من به واسطه ارتباط نزديك و رفاقت صميمانه اى كه با ايشان داشتم اطلاع يافتم و ايشان از من عهد شرعى گرفتند كه تا زنده هستند جايى نقل نكنم (به نظرم همين مسأله موت اختيارى را مطرح مى كردند). وقتى در سن قبل از بيست سالگى به اين مقامات رسيده بودند، در سن هشتاد سالگى و پس از صرف عمرى طولانى در سير و سلوك و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظايف، مى توان حدس زد كه بايد به چه پايه اى از قرب خدا رسيده باشند.
همين روح پاك و بامعنويت باعث مى شود كه هر مؤمن پاك سرشتى كه ايشان را مى بيند مجذوب مى شود; مخصوصاً اگر حالات عبادى ايشان را ببيند و موفق شود در نماز ايشان شركت كند كه مايه بركات بسيار زيادى است و از نعمت هاى خدا بر مردم اين زمان است كه اين گونه بندگانى در حضور ديگران عبادات را انجام مى دهند كه آنها هم ببينند چنين حالاتى هم وجود دارد و فكر نكنند همه خيالات است; البته اينها قطره اى از درياى كمالات آنها است كه شايد بيش از اين مجاز نباشند به ديگران ارائه دهند.
از ويژگى هاى ايشان اين است كه در اظهار مقامات معنوى بسيار امساك دارند و كتوم هستند. بسيار كم اتفاق مى افتد طورى رفتار كنند و چيزى بگويند كه مخاطب متوجه شود و مطمئن شود كه امر خارق العاده اى را انجام دادند. به هر حال نزديكان ايشان در طول ده ها سال زندگى و معاشرت با ايشان گه گاه به نكاتى برخورده اند كه نشانه هاى قطعى بر اين است كه ايشان اطلاعات و قدرت هايى بيش از ديگران در اختيارشان است.
ما در درس، سعى مى كرديم چند دقيقه اى بيشتر مزاحم ايشان بشويم كه از مطالب اخلاقى و معنوى استفاده كنيم. ايشان هم معمولاً پيش از درس به اتاق محل درس تشريف مى آوردند و به صورت هاى مختلف و غالباً، بلكه هميشه، به طور غير مستقيم نصيحت مى كردند. حديثى مى خواندند يا داستانى تاريخى از كسى نقل مى كردند; ولى مناسبت آن حديث و داستان تاريخى با رفتار گذشته ما آن چنان بود كه گويى رفتار ما را بيان مى كنند يا اگر قصورى و نقصى در رفتار ما بوده، به زبان نقل يك حديث و ذكر تكه اى تاريخى آن را گوشزد مى كردند. همه دوستان هر كدام به مناسبتى اين چنين استنباطى داشتند; يعنى مى گفتند ايشان مطالبى مى گويند كه درست مى شود بر زندگى ما و مشكلى كه در زندگى داريم، تطبيق كرد و با ذكر اين داستان و حديث مشكل ما را حل مى كنند يا اگر قصور و اشتباهى داشتيم، تذكر مى دهند. اين روش ايشان در برخورد با ديگران براى تربيت آنها بود. مشخصاً نمى گفتند اين كار را بكنيد يا نكنيد يا فلان كار را كرده ايد; بلكه با ذكر حديث و داستان، شخص را متوجه نقص كارش مى كردند و مقيد مى كردند كه خود را اصلاح كند.
مسأله ديگر تشرف ايشان به حرم حضرت معصومه(عليها السلام)است. بيش از 40 سال است كه ايشان را مى شناسم. برنامه ايشان اين بوده كه هر روز صبح به حرم مى روند. حدود چهل سال قبل يك برنامه روزانه داشتند كه هر روز به حرم مشرف مى شدند تا اوايل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتى ديگر در حرم حضرت معصومه(عليها السلام) انجام مى دادند. عصرها هم برنامه ايشان اين بود كه پيش از غروب مى آمدند طرف هاى خيابان صفائيه و قدم مى زدند. آن وقت ها اين ساختمان ها و پارك و... نبود. از نزديك پل صفائيه به بعد، زمين مزروعى بود. مقدار زيادى از زمين هاى مزروعى مى گذشتيم تا به پل راه آهنى كه به كاشان مى رود، مى رسيديم و همه اينها زمين مزروعى بود. نزديك غروب تا اين جا پياده مى آمدند و بعد در اين زمين ها نماز مغربشان را مى خواندند. بعضى از دوستان (يكى، دو نفر) كه علاقه مند بودند خدمت ايشان برسند با ايشان نماز مى خواندند و با اين كه در بيابان بود، حالت عجيبى در نمازشان داشتند. يكى از دوستان نقل مى كرد كه يك شب قبل از نماز، ايشان فرمودند: اگر سلاطين عالم مى دانستند كه انسان ممكن است در حال عبادت چه لذت هايى ببرد هيچ گاه دنبال اين مسايل مادّى نمى رفتند.
مدت ها گذشت تا منزل كوچكى (همين جايى كه الان سكونت دارند) براى ايشان تهيه شد. قبلاً ايشان طرف محله عربستان قم، پشت بازار، در منزل اجاره اى ساكن بودند. در حدود سى و چند سال پيش منزل كوچكى خريدارى كردند كه دقيقاً نمى دانم از محل املاك و ارث پدرى ايشان بود يا كسى براى ايشان خريده بود. اين جا چون نزديك تر بودند بيشتر دوستان براى نماز، در منزل خدمت ايشان مى رسيدند. بعد ايشان را دعوت كردند براى مسجد فاطميه و آن جا محل اجتماع كسانى بود كه علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده كنند. از آن زمان تاكنون بيش از سى سال است كه در مسجد فاطميه سه وقت نماز را برگزار مى كنند و بعداً درسشان را نيز به مسجد منتقل كردند. در حال حاضر ديد و بازديد و مراسم سوگوارى در همان مسجد صورت مى گيرد; چون خانه ايشان ظرفيت زيادى ندارد. دو سه اتاق كوچك با همان گليم هاى قديمى كه از چهل، پنجاه سال قبل داشتند، همان است. بعد از مرجعيت، منزل ايشان هيچ تغييرى نكرده است و جاى پذيرايى و ملاقات از بازديد كنندگان ندارند; به همين جهت است كه در اعياد هم كسانى كه بخواهند ايشان را زيارت كنند در همان مسجد فاطميه خدمت ايشان مى رسند. اصولاً قبول مرجعيت از سوى ايشان به نظر من يكى از كرامات ايشان است; يعنى شرايط زندگى ايشان در سن هشتاد سالگى به هيچ وجه ايجاب نمى كرد كه ايشان زير بار چنين مسؤوليتى برود و كسانى كه ايشان را مى شناختند، هيچ وقت حدس نمى زدند كه ممكن است ايشان حاضر شوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسؤوليت آن را قبول كنند. بدون شك جز احساس وظيفه متعينى چيز ديگرى باعث نشد كه اين مسؤوليت را بپذيرند و بايد گفت كه رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگى و پارسايى، حجت را بر ديگران تمام مى كند كه مى شود مرجع بود و با همان سادگى زندگى كرد; بدون اين كه تغييرى در لباس، خوراك، مسكن و شرايط زندگى پيش آيد.
كسانى كه با ايشان معاشرت داشتند، گه گاه كرامات و امور خارق العاده اى از ايشان مشاهده مى كردند; هر چند ايشان هميشه سعى مى كردند طورى رفتار كنند كه معلوم نشود امر خارق العاده اى است. يكى از اين قضايا مربوط مى شود به ايامى كه حضرت امام(قدس سره) در تبعيد به سر مى بردند. آن موقع بسيارى از فضلا و علاقه مندان به حضرت امام(قدس سره)مورد آزار و اذيت دستگاه قرار داشتند. به بهانه هاى مختلف آنها را جلب مى كردند و به محض اين كه كلمه اى از آنها ظاهر مى شد، از منبر منع مى كردند و مدت ها تبعيد و زندان برايشان در نظر مى گرفتند. يادم مى آيد در مدرسه منتظريه كه مرحوم آقاى قدوسى آن جا را اداره و جناب آقاى جنتى در آن جا تدريس مى كردند و بنده هم خدمتشان بودم، آقاى جنتى تحت تعقيب بودند. ايشان را گرفتند و طبق قراين اين نگرانى وجود داشت كه ممكن است ايشان را خيلى اذيت كنند. همه ما خيلى نگران بوديم كه اگر آنها اطلاعاتى از بعضى مسايل داشته باشند، ممكن است خيلى ايشان را اذيت كنند. من آمدم خدمت حضرت آقاى بهجت و گفتم كه جريان اين است و ما خيلى نگران هستيم. ايشان تأملى كردند و فرمودند ان شاءالله خبر آزادى ايشان را براى من بياوريد; كه اين فرمايش ايشان اشاره اى به اين بود آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشكلى نخواهد بود. البته اين حرف را ممكن است هر كسى بگويد; ولى موقعيت طورى بود كه مژده اى براى ما بود و مطمئن بوديم كه ايشان چيزى مى دانند و مشكلى براى آقاى جنتى پيش نمى آيد. دليل ما از اين برداشت اين بود كه در مواردى براى اشخاص ديگر مى گفتيم دعا كنيد و ايشان چيزى نمى گفتند و بعد هم مى ديديم اين اشخاص به زودى آزاد نمى شوند.

[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

مراسم بزرگداشت آيت‌الله العظمي بهجت در مسجد فاطمي قم در حال برگزاري است

به گزارش خبرگزاري فارس از قم، مراسم بزرگداشت آيت الله العظمي بهجت عصر امروز با حضور سيل عاشقان و مقلدان آن مرجع تقليد در مسجد فاطميه برگزار شد.
اين مراسم از سوي فرزند آِيت‌الله بهجت منعقد شد كه در آن مردم به عزاداري پرداخته و در اين مراسم آيت‌الله وحيد خراساني، آيت‌الله مكارم شيرازي، آيت‌الله سبحاني، حجت‌الاسلام والمسلمين فاضل لنكراني، حجت‌الاسلام ملكا رئيس دفتر مقام معظم رهبري در قم، آيت‌الله خرازي، آيت‌الله حسيني بوشهري و ديگر شخصيت‌هاي حوزوي حضور دارند.
آيت‌الله بهجت عصر امروز در سن 90 سالگي به دليل ايست قلبي دارفاني را وداع گفت.
پيكر ايشان همچنان در بيمارستان ولي‌عصر قم است.

[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 875
تاریخ عضویت: جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷, ۷:۳۶ ب.ظ
محل اقامت: شهرکرد
سپاس‌های ارسالی: 1385 بار
سپاس‌های دریافتی: 3738 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sayeh_roshan_1988 »

تسلیت به عموم مسلمین جهان ؛ روحش شاد . :razz:
[External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests]

کارت پستال درخواستی اعضای سنترال
Captain
Captain
پست: 2755
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵, ۱۲:۴۶ ب.ظ
محل اقامت: شیراز
سپاس‌های ارسالی: 22364 بار
سپاس‌های دریافتی: 5559 بار

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط Present »

منم تسلیت میگم
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم / شمعم که سوزم و دودی نیاورم

گــــــــــــــــاهی تــــــــــــــاوان شیــــــــــر بودن قـــفس اســـت ...
امــــــــا شـــــغال هــــا در شـــــهــــر آزاد مـــــیگـــــــردنــــــــــد ... !

به زودی تعمیرکار لب تاپ می شم :-)
Moderator
Moderator
نمایه کاربر
پست: 2401
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷, ۱۱:۰۲ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 29119 بار
سپاس‌های دریافتی: 21533 بار
تماس:

Re: آيت‌الله العظمي بهجت مرجع تقليد شيعيان به ملكوت اعلي پيوست

پست توسط sokuteasemuni »

برخي از ويژگي هاي مرحوم آية الله بهجت

1. تقوا و خود سازی
چنانکه گذشت ایشان در نوجوانی به میدان خودسازی گام نهاد، و در فراگیری علوم و تزکیه نفس چنان جدی بوده و هستند که گویا کاری غیر از آن ندارند، و همواره در آموزش های اخلاقی بر این نکته اصرار دارند که تلاشی پیگیر و ریاضتی فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهای اخلاقی و در جهاد اکبر با هواهای نفسانی، سر بلند و پیروز گردیده و به سازندگی خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایی دانش و اخلاق بوده و مؤکداً به خطر جدایی علم و تزکیه هشدار می‌دهند و زیان عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگری بیشتر می‌دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقی است که در همه حال عقربه زندگی و حیات خوی را به سوی خدا چرخانده، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهی قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خداخواهی بنگرد.
یکی از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است:
« ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه ایشان عین تقوا و مجسمه تقواست. »

آیت الله شیخ جواد کربلایی می گوید:
« یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند می گفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی می گذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرف به زیارت حضرت امیر- روحی فداه- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی می رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم... ایشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان، و همچنین درباره بیان الطاف خاصه ای که حق تعالی به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند. »

2. زهد و ساده زیستی
اولیای خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا می نگرند، و به فردای خویش می پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفای قناعت و ساده زیستی، روحی سرشار از معنویت را به دست می آورند، در حالی که مردم در انبوه ظلمت های غفلت و تشریفات زندگانی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند.
آیت الله بهجت نیز از این دسته اولیای خدا می باشد. ایشان زاهد عارفی است که پیوسته بی رغبت به دنیا و آزاده و بی تکلف زیسته است، آن بزرگوار از برجسته ترین چهره های زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجه داشته که ذره ای به تعلقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذیرفته آزاد بوده است. او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگانی معیشتی نیز در همین راستا حرکت کرده است.
زندگی ساده او در خانه ای قدیمی و محقر در قم، و مقاومت ایشان در برابر خواسته های مکررعلما و مردم برای تعویض خانه، گواهی صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است.

آیت الله مصباح در مورد زهد و ساده زیستی ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت منزلی جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلی یک خانه ای اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت، و در وسط آن اتاقی که ما خدمت ایشان می رسیدیم پرده ای کشیده شده بود که پشتش خانواده شان زندگی می کردند و ما این طرف پرده می نشستیم و از حضور ایشان بهره مند می شدیم. زندگی بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با یک عالم نورانیت و معنویت...

الان نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادی در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایی که از چهل- پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییری نکرده، لذا جای پذیرایی و ملاقات از بازدید کنندگان کم است، از این رو در اعیاد و ایام سوگواری در مسجد فاطمیه جلوس می فرمایند، و کسانی که می خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان می رسند. »

آیت الله مسعودی نیز می گوید:
« بارها آمدند برای ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم: آقا! این منزل خراب است، از نظر وضع شرعی هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگی کند. اصلاً توجهی نکردند. »


3. عبادت
یکی از عوامل مهم موفقیت انسان که می تواند برای دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقید ایشان به اعمال عبادی و تعبد ایشان است.
ارتباط استوار آیه الله العظمی بهجت با خداوند متعال، ذکرهای پی در پی، به جای آوردن نوافل، شب زنده داریهای کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است.
سالهای سال نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین، با صفا ترین و روح نوازترین نمازهای جماعت ایران اسلامی بوده و هست. در این نماز عالمان وارسته و خداجوی، بسیاری از طلاب تقوا پیشه، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهای مردم شرکت می کردند. این نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهای جمعه صدای گریه آیت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگیز نمازگزاران همراه می شود، و روحها به پرواز در می آید و چشمها به اشک می نشیند، و فضای دلها نورانی می گردد. چنین فضای معنوی و روح نوازی در این زمان در هیچ نماز جماعتی وجود ندارد. بی جهت نیست که بسیاری از اوقات در مسجدی که ایشان نماز جماعت اقامه می کنند جا برای نماز گزاران تنگ می گردد و عده کثیری حتی آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت، از راه های دور آمده اند مجبور به ترک مسجد می شوند.

این نماز همواره مورد توجه اولیای خدا بوده و هست، علامه طباطبائی(ره) در آن شرکت می جسته، و آیت الله بهاء الدینی(ره) نیز عنایت خاصی به نماز جماعت ایشان داشته اند. در این ارتباط آیت الله محمد حسن احمدی فقیه یزدی خاطره ای را نقل می کنند که ذکرش در اینجا مناسب است. وی می گوید:
« شبهای ماه رمضان آیت الله بهاء الدینی زودتر از آیت الله بهجت نماز می خواندند، ایشان خواست یکی از نزدیکان را به جایی بفرستد، آن شخص گفت: اگر بروم از نماز شما محروم می شوم. آقای بهاء الدینی فرمودند: بر این کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقای بهجت نماز بخوان. »

آقای مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه ای داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوی صفائیه ( که آن وقتها در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکهای پل صفائیه دیگر زمین مزروعی بود )، می رفتند و مقدار زیادی از زمینهای مزروعی را می گذشتند و در آنجا می نشستند و بعد نماز مغرب و عشاء را در آن زمینها می خواندند و بعضی دوستان که علاقه مند بودند خدمت ایشان می رسیدند.

یکی از آن دوستان نقل می کرد:
آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند:
« اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت چه لذتهایی می برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادی نمی رفتند...»
وقتی که این منزلی را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل برای نماز خدمتشان می رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیه دعوت کردند و آنجا محل اجتماع کسانی بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه می کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهای اعیاد و ایام سوگواری نیز در همان مسجد انجام می گیرد. »

آیت الله شیخ جواد کربلایی درباره نماز شب و گریه های نیمه شب ایشان می گوید: « جناب آیت الله بهجت در جدیت در نماز شب و گریه در نیمه های شب مخصوصاً شبهای جمعه کوشا بودند. یکی از علما و مشاهیر به من فرمودند که: شب جمعه در مدرسه سیّد(ره) در نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صدای حزین و ناله و گریه در حالی که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حق تعالی عرضه می داشت:
« إلهی! من لی غیرک، أسأله کشف ضرّی والنّظر فی أمری:
معبودا! من جز تو چه کسی را دارم که از او بخواهم رنجوری مرا بر طرف کرده و نظری به امورم نماید. دعای کمیل »

4. زیارت و توسل
آیت الله بهجت حتی با این سنّ و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز می کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه علیها السلام شرفیاب می گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر می ایستد و بعد زیارت عاشورای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را قرائت می کنند.
مؤلف کتاب انوار الملکوت از قول آیت الله شیخ عباس قوچانی، وصّی مرحوم میرزا علی آقای قاضی نقل می کند که:
« آیت الله العظمی بهجت بسیار به مسجد سهله می رفتند و شبها تا صبح به تنهایی در آن جا بیتوته می کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغی هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و برای تطهیر و وضو به ناچار می بایست از مسجد بیرون رفته و در محلّ وضو خانه که بیرون مسجد در سمت شرقی آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفی در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایی در ایشان پیدا می شود، به مجرد این خوف ناگهان نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود، ایشان با آن نور خارج می شوند و تطهیر نموده و وضو می گیرند و سپس به جای خود بر می گردند و در همه این احوال، آن نور در برابر ایشان حرکت می کرده تا اینکه به محل خود می رسند آن نور ناپدید می شود. »



5. تواضع و فروتنی
شهرت گریزی، هوی ستیزی و فروتنی از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوی ایشان است؛ با اینکه فقیهی شناخته شده و مجتهدی صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیه قم می باشند، نه تنها تا کسانی که از ایشان مسن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهای ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمی دادند، تا اینکه با در خواستهای مکرر عالمان راضی شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمی دهند رساله شان را از وجوهات شرعیه چاپ کنند.
و نیز در مجالسی که از طرف ایشان برگزار می شده است، ایشان به خطبای مجالس توصیه می فرمودند که: حتی از ذکر نام ایشان در مجلس خود داری کنند. و این، خود دلیل اوج هوی ستیزی و هوس پرهیزی این مرجع بزرگ است.

حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسی ایشان می گوید:
« روزی با مهمان خودم، مرحوم حجة السلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می کرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟ »



6. سیر و سلوک و مقام معنوی
آیت الله بهجت در سیروسلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی (ره) و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانی، مراحلی را در عرفان سپری کرده اند.
بعضی از نزدیکان مرحوم قاضی می گفتند:
« از مقامات و مراحلی که ایشان طی کرده اند اطلاع داریم، ولی عهدی داریم با ایشان که به احدی نگوییم. »

عارف بزرگی چون امام خمینی (قدس سره) به ایشان عنایتی خاص داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل می آیند.
مؤلف کتاب انوارالملکوت نیز در این باره می نویسد:
« آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان، عارف بی بدیل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی تبریزی(ره) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم، دارای حالات و مکاشفات غیبیه الهی بوده و در سکوت و مراقبه، حد اعلایی از مراتب را حایز بوده اند.»

و بخاطر همین ویژگی بوده است که مرحوم آقای قاضی عنایت خاصی نسبت به ایشان داشت آقا ضیاءالدین آملی فرزند آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان برای حضار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی در نماز به ایشان اقتدا نمودند.
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “ساير گفتگوها”